Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پنجم Dulce Domum
گوسفند فرار huddling با هم در برابر موانع ، دمیدن از سوراخ های بینی نازک و
مهر زنی با حساس پیش ، پا ، سر خود را عقب انداخته و بخار افزایش نور
از شلوغ قلم گوسفند را به سرد
هوا ، به عنوان دو عجله توسط حیوانات و روحیه بالا ، بسیار با پچ پچ و خنده.
آنها در سراسر کشور ، بازگشت پس از بیرون یک روز طولانی با سمور ، شکار و
کاوش در مناطق مرتفع قسمت گسترده ای که در جریان برخی از شاخه به رودخانه خود را به حال
اول خود را کوچک آغاز و
سایه از روز زمستان کوتاه شد بسته شدن در را بر روی آنها ، و آنها را به حال هنوز هم برخی از
فاصله به.
Plodding در تصادفی در سراسر شخم زدن ، آنها گوسفند را شنیده بود و برای آنها ساخته شده است ؛
و در حال حاضر ، منجر به از گوسفند ، قلم ، آنها را مورد ضرب و شتم یک آهنگ ساخته شده است که پیاده روی
سبک تر کسب و کار ، و پاسخ ، علاوه بر این ،
به چیزی که کوچک کشیدند که همه حیوانات در داخل آنها را حمل کرد و گفت
پدیده ، 'بله ، کاملا درست و این منجر به خانه!
"به نظر می رسد که اگر ما در آینده به یک روستا ، گفت : تا حدودی طرز شک برانگیزی مول ،
slackening سرعت خود را ، به عنوان آهنگ ، که در زمان تبدیل شدن به یک مسیر و پس از آن به حال
توسعه یافته را به یک خط ، هم اکنون آنها را تحویل به اتهام راه خوب metalled.
حیوانات با روستاها و بزرگراه ها خود را نگه ندارد ، به عنوان انبوه و روزانه تعداد
آنها ، در زمان شد و دوره مستقل ، بدون در نظر گرفتن کلیسا ، اداره پست ، و یا
عمومی خانه.
'اوه ، ذهن هرگز!" گفت که موش صحرایی. "در این فصل سال آنها تمام
در داخل خانه امن در این زمان ، نشسته به دور آتش ، مردان ، زنان ، و کودکان ، سگ
و گربه ها و تمام.
ما باید از طریق همه حق لغزش ، بدون هیچ گونه زحمت و یا ناخوشایندی ، و ما می توانیم
یک نگاهی به آنها را از طریق پنجره خود را اگر دوست دارید ، و ببینید چه چیزی آنها انجام می دهند. "
شب هنگام سریع از اواسط ماه دسامبر به حال کاملا روستای کوچک آنها به عنوان درآورد
آن را در پا نرم و بیش از یک سقوط نازک از برف پودری با نزدیک شدن.
کوچک قابل رویت بود اما مربع از تاریک نارنجی قرمز در دو طرف خیابان ،
که در آن رعد و برق یا هر یک از کلبه lamplight سرریز از طریق casements
به دنیای تاریک و بدون.
بسیاری از پنجره های مشبک کم شد و بی گناه از پرده ، و به lookers در
از خارج ، زندانیان ، جمع آوری و گرد چای جدول ، جذب در صنعت دست ، و یا
صحبت کردن با خنده و ژست ، حال هر
فضل که خوشحال است که آخرین چیزی که بازیگر ماهر باید ضبط --
فضل طبیعی می رود که با بیهوشی کامل از مشاهده.
حرکت در تئاتر را از یک به یک ، دو تماشاگر ، بنابراین دور از خانه
خود ، چیزی از wistfulness در چشم خود را به حال آنها را تماشا می کردند که یک گربه
نوازش ، کودک خواب آلود را برداشت و
خاموش به رختخواب ، و یا کشش مرد خسته نشسته اند و دست کشیدن از لوله خود را در پایان یک
سوختن وارد شوید.
اما آن را از یک پنجره کوچک شده است ، با کور کشیده پایین آن ، شفافیت محض خالی
در شب ، که به معنای خانه و جهان curtained کوچک در دیوار --
جهان بزرگتر از استرس خارج
طبیعت بسته و فراموش -- ترین pulsated.
بستن علیه کور سفید آویزان پرنده ، قفس ، به وضوح silhouetted ، هر سیم ،
قرار گرفتن ، و حالت ربط و اتصال مجزا و قابل تشخیص ، حتی به روز گذشته تیره
لبه توده قند.
در جای بلند قرار دادن متوسط ساکن کرکی ، سر جمع به خوبی به پر ، به نظر می رسید تا
نزدیک به آنها را به عنوان که به راحتی نوازش ، آنها تلاش کرده بود ، حتی حساس راهنمایی از خود
plumped کردن پرهای زینتی به سادگی بر روی صفحه نمایش روشن شده با مداد.
از آنجا که نگاه کرد ، این دیگر خواب آلودگی کمی هم زده uneasily ، بیدار ، خود را تکان داد ، و
بزرگ سر خود را.
آنان می توانند با شگفتی نگاه کردن از منقار کوچک خود را به عنوان او را در مرتب کردن بر اساس خسته از راه yawned را مشاهده کنید ، بررسی
دور ، و سپس سر خود را به پشت او حل و فصل دوباره ، در حالی که پرهای ژولیده
به تدریج به سکون کامل فروکش کرد.
پس از آن تند باد تلخ آنها را در پشت گردن در زمان ، یک سوزش کوچک یخ زده
برف و باران بر روی پوست آنها را به عنوان یک رویا از خواب ، آنها می دانستند و انگشتان خود را به صورت سرد
و پاهای خود را خسته ، و خانه خود را از راه دور یک راه خسته.
هنگامی که در خارج از روستا ، که در آن کلبه ناگهان متوقف شد ، در دو طرف جاده
آنها می توانند از طریق تاریکی بوی زمینه های دوستانه دوباره ، و آنها braced
خود را برای آخرین دراز مدت ،
کشش خانه ، کشش است که ما می دانیم این است که برای پایان دادن به محدود ، برخی از زمان ، در سر و صدا از
درب ، محکم نگاه داشتن ، به رعد و برق ناگهانی ، و چشم از چیزهای آشنا سلام ما به عنوان
طولانی وجود ندارد و مسافران از دور بر دریا.
آنها plodded همراه به طور پیوسته و آرام ، هر یک از آنها را در افکار خودش بود.
مول در یک معامله خوب در شام بود ، به عنوان آن بود ، خیلی تاریک ، و آن همه عجیب و غریب
کشور را برای او تا آنجا که او می دانست ، و او در زیر اطاعت پس از
موش صحرایی ، خروج از راهنمایی به طور کامل به او.
در مورد موش صحرایی ، او در راه رفتن راه کمی جلوتر ، به عنوان عادت او بود ، شانه خود را
خم ، چشم خود را در جاده خاکستری راست در مقابل او را ثابت تا او متوجه نیست
مول فقیر که ناگهان به احضار
او را ، و او را مانند یک شوک الکتریکی انجام شد.
ما به دیگران ، که به مدت طولانی از دست داده زیرکانه تر از حواس جسمی ، نمی
حتی در شرایط مناسب به ابراز حیوان بین ارتباط با محیط اطراف خود ،
زندگی می کنند و یا در غیر این صورت ، و فقط از کلمه
"بو ، به عنوان نمونه ، شامل طیف وسیعی از لرزش ظریف است که سوفل در
بینی از حیوانات شب و روز ، احضار ، اخطار؟ تحریک ، دفع.
این یکی از این تماس مرموز از پری از درجه اعتبار ساقط است که به طور ناگهانی رسید
مول در تاریکی ، و او را از طریق و از طریق آن بسیار آشنا با احساس سوزش
درخواست تجدید نظر ، حتی در حالی که با این حال او به وضوح نمی تواند به یاد داشته باشید آنچه در آن بود.
او مرده را در آهنگ خود را متوقف ، بینی خود را در جستجوی اینجا و آنجا در تلاش های خود را
به پس گرفتن رشته خوب ، جریان تلگرافی ، که به شدت
نقل مکان کرد او را.
لحظه ای ، و او آن گرفتار بود ، دوباره و با آن در این زمان آمد و خاطره در
کامل سیل. صفحه اصلی!
بود که به معنای چیزی است که آنها ، آن درخواست نوازشگر ، کسانی که از طریق لمس نرم wafted
هوا ، آن دست نامرئی کمی کشیده و عمل کشیدن ، همه راه!
چرا ، باید آن را کاملا نزدیک به او در آن لحظه ، خانه قدیمی خود که او عجله
گذاشته و به دنبال هرگز دوباره ، آن روز که او برای نخستین بار در بر داشت از رودخانه!
و اکنون آن را ارسال از پیشاهنگان آن و رسولان خود را به او را ضبط و او را
در.
از فرار خود را به آن صبح روشن به او داده بود به سختی آن را فکر ، پس از جذب
به حال او شده است در زندگی جدید خود را ، در تمام لذت آن ، شگفتی های آن ، تازه و
تجربه های فریبنده.
در حال حاضر ، با عجله از خاطرات قدیمی ، چگونه به وضوح آن را قبل از او بود ، در
تاریکی!
نخ نما در واقع ، و کوچک و ضعیف مبله ، و در عین حال او ، خانه او
ساخته شده برای خود ، خانه او خیلی خوشحال برای بازگشت به کار پس از روز خود شده است.
و خوشحال به خانه با او شده بود ، بیش از حد ، بدیهی است ، و او را از دست رفته ، و می خواست
او را به پشت ، و او را به گفتن این کار ، از طریق بینی ، sorrowfully ، reproachfully ، اما
با تلخی و یا خشم و تنها با
محزون یادآور شد که در آن ، وجود دارد و می خواست او را.
تماس روشن بود ، احضار شد و ساده. او باید آن را فورا اطاعت ، و به.
"موشی!' او ، پر از هیجان شادی ، 'حفظ!
دوباره! من شما می خواهید ، سریع!
'اوه ، آمده است همراه ، مول ، انجام دهید!" پاسخ داد : خوش موش صحرایی ، هنوز هم plodding همراه.
'لطفا توقف ، موشی! التماس کرد مول فقیر ، در غم و اندوه از قلب است.
"شما نمی فهمید!
این خانه من است ، خانه های قدیمی من! من فقط در بوی آن آمده ، و
آن نزدیک است ، بسیار نزدیک است. و من باید به آن ، من باید ، من باید!
آه ، به پشت ، موش وار!
لطفا ، لطفا دوباره! 'موش بود در این زمان بسیار دور پیش ،
بیش از حد به وضوح به گوش چه بود و خواستار مول ، بیش از حد توجه داشته باشید تیز از برای گرفتن
درخواست تجدید نظر دردناک در صدای او.
و او بود تا با آب و هوا گرفته شده ، برای او هم می تواند به چیزی بوی -- چیزی
suspiciously مانند نزدیک شدن برف. 'مول ، ما نمی باید متوقف شود در حال حاضر ، واقعا!' او
به نام است.
"ما آن را به فردا می آیند ، هر چه در آن است که شما در بر داشت.
اما من در حال حاضر متوقف daren't -- این اواخر ، و برف در آینده دوباره ، و من مطمئن هستم که نه
راه!
و من می خواهم بینی ، مول خود را ، پس در سریع ، دیگر there'sa خوب است! '
و موش صحرایی رو به جلو در راه خود را بدون انتظار برای پاسخ فشار.
مول پور به تنهایی در جاده ایستاده بود ، قلب او را پاره پاره جدا ، و گریه های بزرگ
جمع آوری ، جمع آوری ، در جایی ، پایین پایین در داخل او را ، به جهش به سطح
در حال حاضر ، او ، در فرار پرشور دانست.
اما حتی تحت چنین این آزمون به عنوان وفاداری خود را به دوست خود شرکت بود.
برای یک لحظه او هرگز از ترک او را به خواب.
در همین حال ، wafts از خانه قدیمی خود التماس کرد ، زمزمه ، مصرانه خواست ، و در نهایت
او ادعا کرد آمرانه. او جرات درنگ نیست دیگر در درون خود
دایره سحر و جادو.
با یک آچار که رگ و ریشه دل پاره بسیار او صورت خود را در جاده تنظیم
submissively و در مسیر از موش صحرایی به دنبال ، در حالی که ضعیف ، نازک و بوی کمی ،
هنوز *** عقب نشینی خود بینی ،
او را برای دوستی های جدید و فراموشی بی عاطفه خود را سرزنش.
با تلاش او گرفتار تا موش unsuspecting ، که آغاز شد قروچه
خوش در مورد آنچه که آنها زمانی که پشت آنها ، و چگونه خوشحال آتش از سیاهههای مربوط به
در سالن خواهد بود ، و چه شام
منظور او به غذا خوردن ، توجه به سکوت هرگز همراه او را پریشان و دولت
از ذهن.
در گذشته ، با این حال ، هنگامی که برخی از راه های قابل توجهی بیشتر رفته بود ، و شد عبور
برخی از درخت stumps در لبه یک شقایق که مرز جاده ، او را متوقف کرد و گفت :
مهربانی ، 'در اینجا نگاه کنید ، موش کور اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، به شما به نظر می رسد مرده خسته است.
بدون بحث در سمت چپ شما ، و پاهای خود را مانند کشیدن منجر شود.
ما نشستن در اینجا برای یک دقیقه و استراحت.
برف است و برگزار کردن تا کنون ، و بهترین بخشی از سفر ما است. "
به مول forlornly در یک درخت ریشه نشست و سعی کرد تا خود را کنترل ، برای او احساس
آن را قطعا در آینده.
گریه با او مبارزه کرده بود تا زمانی رد می شود مورد ضرب و شتم.
بالا و بالا ، آن را مجبور به راه خود را به هوا ، و پس از آن دیگری ، و دیگری ، و دیگران
ضخامت و سریع ، تا مول فقیر در آخرین داد تا مبارزه ، و گریه آزادانه و
بی اراده و آشکارا ، در حال حاضر که او آن را می دانستند
شد و او در تمام آنچه که او به سختی می توان گفت که بر داشت از دست داده بود.
موش ، و در خشونت از تشنج مول از غم و اندوه شگفت زده نگران شده بود ،
جرات نیست در حالی که برای صحبت می کنند.
او گفت : در گذشته ، بسیار بی سر و صدا و دلسوزانه ، 'آن ، دیگر قدیمی چیست؟
هر چه را می توان به این موضوع؟ تماس با ما مشکل خود را ارسال ، و به من اجازه دهید ببینید که چه من
تواند انجام دهد. "
مول پور در بر داشت آن دشوار است برای گرفتن هر یک از کلمات از بین تحولات از خود
قفسه سینه که به دنبال one پس از دیگری به سرعت برگزار شد و به بیان و خفه آن
به عنوان آن می آمد.
"من می دانم که این یک -- نخ نما ، تیره رنگ جای کمی ، او جلو در آخرین sobbed ، brokenly :
"دوست ندارد -- چهارم گرم و نرم خود را -- یا سالن زیبا و وزغ ها -- و یا خانه های بزرگ دوره گرد است --
اما خود من به خانه کوچک بود -- و من بود
علاقه از آن را -- و من رفت و همه را فراموش کرده در مورد آن -- و پس از آن من آن را گداخته شدن به طور ناگهانی -- در
جاده ، وقتی که من و شما به نام نمی گوش دادن ، موش صحرایی -- و همه چیز را دوباره به من
با عجله -- و من آن را WANTED -- O عزیز ، O
عزیز -- و هنگامی که شما را نمی خواهد پشت ، موش وار -- و من تا به حال به آن را ترک کنید ، هر چند من
بو کردن آن در همه زمان -- من فکر کردم قلب من شکسته خواهد.-- ما ممکن است فقط رفته
و یک نگاه در آن ، موش مانند -- تنها یک
نگاه -- آن نزدیک -- اما شما نمی خواهد پشت ، موش مانند ، شما به پشت!
O عزیز ، O عزیز! '
خاطره آورده امواج تازه از غم و اندوه ، و sobs دوباره در زمان شارژ کامل از او ،
جلوگیری از سخنرانی است.
موش خیره راست در مقابل او ، گفت : هیچ چیز ، فقط به آرامی نوازش مول در
شانه. پس از یک زمان او muttered gloomily ، 'من
آن همه در حال حاضر!
چه یک خوک من شده است! خوک -- که من!
فقط یک خوک -- خوک ساده!
او منتظر تا sobs مول شد به تدریج کمتر طوفانی و موزون ، او منتظر
تا در آخرین sniffs شد مکرر و متناوب sobs تنها.
پس از آن ، صندلی خود را افزایش ، و ، remarking سردستی ، 'خوب ، اکنون ما می خواهم واقعا بهتر
شود و در گرفتن ، قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ! 'تنظیم کردن تا دوباره جاده ها ، در طول راه پر زحمت آنها
"هر کجا شما (HIC) به (HIC) ، موش وار؟" گریه مول گریان ، دنبال کردن
در زنگ.
"ما قصد داریم که برای پیدا کردن خانه از شما ، همکار قدیمی ، پاسخ موش صحرایی خوش.
"بنابراین شما بهتر بود همراه ، برای آن خواهد شد برخی از پیدا کردن را ، و ما می خواهیم خود را
بینی.
"اوه ، به پشت ، موش مانند ، آیا!' گریه مول ، بلند شدن و پس از او hurrying.
"این خوب ، من به شما بگویم! دیر و بسیار تیره است ، و محل
خیلی دور است ، و برف در آینده!
و -- و من به معنای هرگز به شما اجازه می دانم من این احساس که در مورد آن راه -- آن تمام شد
یک حادثه و یک اشتباه! و فکر می کنم از رودخانه بانک و شام کنید! '
'قطع بانک رودخانه ، شام و بیش از حد! گفت : صمیمانه از موش صحرایی.
"من به شما بگویم ، من برای پیدا کردن این محل در حال حاضر ، اگر من تمام شب اقامت در خارج.
بنابراین تا تشویق ، فصل های قدیمی ، و دست من ، و ما خیلی زود خواهید بود به آنجا است. "
هنوز snuffling ، شفاعت ، و بی میل ، مول رنج خود را به پشت کشیده می شود
در امتداد جاده های همراه خود ، آمرانه که توسط یک جریان بحث شاد و حکایت
تلاش روح خود را گول زدن و راه را کوتاه تر خسته به نظر می رسد.
هنگامی که در گذشته آن را به موش صحرایی به نظر می رسید که آنها باید در نزدیک شدن به آن قسمت از جاده که در آن
مول شده بود ، برگزار شد ، و گفت ، 'در حال حاضر ، بیشتر صحبت می کنیم.
کسب و کار!
استفاده از بینی خود ، و به ذهن خود به آن. "
آنها در در سکوت برای برخی از راه های کوچک نقل مکان کرد ، که ناگهان موش صحرایی بود ، آگاه ،
از طریق بازوی خود که در را به مول ، ارتباط از نوع ضعیف الکتریکی از هیجان بود که
عبور کردن است که بدن حیوان.
فورا او خود را disengaged ، کاهش یافت و به سرعت ، و منتظر ، همه توجه.
سیگنال های آینده را از طریق شدند!
مول بود یک لحظه سفت و سخت ، در حالی که بینی خود را uplifted ، کمی لرزش ، احساس
هوا.
سپس به طور خلاصه ، اجرای سریع رو به جلو -- یک گسل -- چک -- سعی کنید به عقب و سپس ، به آرامی
از پیش اعتماد به نفس.
موش ، بسیار هیجان زده ، نگهداری می شود نزدیک به پاشنه او را به عنوان مول ، با چیزی از
هوا از روروئک خواب ، عبور از خندق خشک ، از طریق درهم تامینی ، و بینی خود را
راه بیش از یک میدان باز و بی نشان و لخت در نور ستاره کم نور.
ناگهان ، بدون دادن هشدار ، او شیرجه ، اما موش صحرایی در هشدار ، و به سرعت
به دنبال او را از تونل که بی تردید به خود بینی صادقانه به رهبری او را.
این بود از نزدیک و بدون جو و هوا و بوی خاکی قوی بود ، و آن را مدت زمان طولانی به نظر می رسید
موش صحرایی به قبل از تصویب به پایان رسید و او راست ایستاده و می تواند کشش و تکان دادن خود.
The Mole در یک مسابقه زده ، و با نور آن موش صحرایی را دیدم که در ایستاده بود
فضای باز ، جارو و منظمی sanded زیر پا ، و به طور مستقیم آنها را رو به رو شد
مول را درب جلو کمی ، با پایان مول '
، در حروف گوتیک ، رنگ بیش از طناب زنگ را در سمت.
مول به پایین فانوس از ناخن در ناله و روشن آن ، و موش صحرایی ، به دنبال
دور از او ، دیدم که آنها در یک نوع واقع در جلو دادگاه شد.
یک باغ صندلی ایستاده در یک طرف درب ، و در دیگر غلتکی ، برای
مول ، که یک حیوان مرتب بود که در خانه ، قادر به مقاومت که زمین خود را لگد کردن
توسط حیوانات دیگر را به اجرا می شود کمی که به پایان رسید در زمین انبوه.
روی دیوار سبد سیم با سرخس در آنها آویزان ، متناوب با براکت حمل
گچ مجسمه سازی -- گاریبالدی ، و ساموئل نوزادان و ملکه ویکتوریا ، و دیگر
قهرمانان مدرن ایتالیا.
پایین در یک طرف از forecourt فرار میخ های بازی مزبور ، کوچه ، با نیمکت و در کنار آن
کمی چوبی جداول مشخص شده با حلقه است که در اشاره آبجو ، لیوان.
در وسط یک دریاچه کوچک و گرد شد حاوی طلا ماهی و احاطه شده توسط یک
چین و چروک ، پوسته مرز.
خارج از مرکز ، از حوضچه افزایش سیخ خیالی بیشتر در چین و چروک لباس ،
پوسته و صدر توسط یک توپ بزرگ شیشه ای silvered که منعکس همه چیز از همه اشتباه
و اثر بسیار خشنود.
مول در دید از همه این اشیاء تا عزیز به او رو مخابره ، و او
عجله موش صحرایی از طریق درب ، لامپ روشن در سالن ، و یک نگاه دور قدیمی خود را در زمان
خانه.
او گرد و غبار دروغ ضخامت در همه چیز ، شاهد غمگین ، به دنبال ترک از
طولانی نادیده گرفته شده در خانه ، و محدود آن ، ابعاد ناچیز ، آن را فرسوده و نخ نما
مطالب -- و باز هم در یک سالن ، صندلی سقوط ، بینی خود را به پنجه های او.
"موش مانند O' او گریه dismally ، چرا که تا به حال آن را انجام دهم؟
چرا من را شما را به این فقیر ، در محل سرد و کمی ، در یک شب از این ، زمانی که
شما ممکن است در رودخانه های این بانک هم شده است ، toasting انگشتان شما قبل از یک دنباله دار
آتش ، خود را با تمام چیزهای خوب در مورد خود شما! '
موش پرداخت بدون توجه به خود را مغموم خود سرکوفت میزند.
او اینجا و آنجا در حال اجرا ، باز کردن درب ، بازرسی اتاق ها و قفسه ها ، و
نور لامپ و شمع و چسباندن آنها ، در همه جا.
چه خانه کمی سرمایه این است! "او از cheerily.
"پس از جمع و جور! بنابراین به خوبی برنامه ریزی شده!
اینجا همه چیز و همه چیز را در خود جای داده!
ما یک شب خوشحال از آن بسازید.
اولین چیزی که ما می خواهیم یک آتش سوزی خوب است ، من به آن مراجعه کنید -- من همیشه می دانم که در آن به
پیدا کردن چیزهایی. بنابراین در این سالن است؟
پر زرق و برق!
نظر خود شما ، کسانی که کمی خواب - bunks در دیوار؟
سرمایه!
در حال حاضر ، من از چوب و زغال سنگ ، واکشی و شما DUSTER ، مول -- you'll پیدا کردن یکی در
از کشو میز آشپزخانه -- و سعی کنید تا چیز زیبا و کمی.
در مورد شلوغی ، قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ! '
تشویق های خود را همراه inspiriting ، به مول خود roused و dusted و
جلا با انرژی و heartiness ، در حالی که موش صحرایی ، در حال اجرا و به وپیش با armfuls از
سوخت ، به زودی به حال شعله شاد خروشان تا دودکش.
او به تمجید از مول به گرم و خود را ، اما به سرعت به حال یکی دیگر از مول مناسب
از بلوز ، رها کردن بر روی یک نیمکت در ناامیدی تاریک و دفن خود را در چهره او
DUSTER.
"موش صحرایی ،" او moaned ، 'چگونه در مورد شام خود ، شما را فقیر ، سرما ، گرسنه ، خسته از حیوانات؟
من هیچ چیزی را به شما بدهد -- هیچ چیز -- مغز نیست
چه یک شخص برای شما به در می شوند! "گفت که موش reproachfully.
"چرا ، فقط فقط در حال حاضر من یک ماهی ساردین بازکن در کمد آشپزخانه بود ، کاملا مشخص.
و همه می دانند این بدان معناست که در مورد ماهی ساردین وجود دارد جایی در
محله.
رز خودتان! خودتان را با هم ، و با من بیایید و علوفه. "
آنها رفت و foraged بر این اساس ، از طریق شکار هر کمد و تبدیل از
هر کشو.
نتیجه این بود بعد از همه بسیار افسرده نیست ، اگر چه البته که ممکن است
بهتر ، یک قلع از ساردین -- یک جعبه بیسکویت کاپیتان ، تقریبا کامل -- و
سوسیس آلمانی در روکشی از کاغذ نقره ای.
"ضیافت There'sa برای شما!" مشاهده موش صحرایی ، او مرتب در جدول.
"من می دانم که برخی از حیوانات که گوش خود را به صورت نشسته به شام را با ما
به شب!
'بدون نان" تشکر مول dolorously ؛ هیچ کره ، بدون ---- '
'هیچ خمیر چربی جگر غاز ودنبلان ، هیچ شامپاین! ادامه موش صحرایی ، grinning.
"و این مرا به یاد -- آنچه که درب کمی در پایان گذشت؟
انبار شما ، البته! هر لوکس در این خانه!
فقط یک دقیقه به شما صبر کنید. '
او برای انبار درب ساخته شده ، و در حال حاضر دوباره ظاهر ، تا حدودی گرد و خاکی ، با یک بطری
آبجو در هر یک از پنجه و تحت هر بازو ، "افراط گدا شما به نظر می رسد ،
مول ، او مشاهده شده است.
'از خود هیچ چیز را انکار کند. این است که واقعا jolliest محل کوچک من
تا کنون وارد شد در حال حاضر ، هر کجا که شما انتخاب کنید تا آن را چاپ؟
را نگاه کنید تا محل خانه می خواهم ، انجام می دهند.
جای تعجب نیست که شما تا علاقه از آن ، مول. ارسال به همه ما در مورد آن ، و چگونه شما را به آمد
آن را به آنچه در آن است.
سپس ، در حالی که موش خود را مشغول ساختم دلربا بشقاب و چاقو و چنگال ، و خردل
که او در یک تخم مرغ فنجان ، از مول مخلوط ، آغوش خود را هنوز هم با استرس از خود heaving
احساسات اخیر ، مرتبط -- تا حدودی در shyly
اول ، اما با آزادی بیشتر به عنوان او را به موضوع خود را گرم -- چگونه این برنامه ریزی شده بود ، و
چگونه است که تصور می شد ، و این از طریق یک ثروت باد آورده از یک عمه من بود ، و
که فوق العاده در پیدا کردن و معامله بود ،
و این چیز دیگر از پس انداز پر زحمت و مقدار مشخصی از خریداری شد
قصد دارم بدون.
روح او در نهایت کاملا ترمیم شده ، او باید نیاز و نوازش اموال خود را ، و
یک لامپ را نشان دهد و نقطه خود را به بازدید کننده خود را به تفصیل شرح دادن و بر روی آنها ، کاملا
فراموشکار از شام هر دو آنها بسیار
مورد نیاز ، موش صحرایی ، که به شدت گرسنه بود اما سعی در پنهان کردن آن ، به طور جدی nodding ،
بررسی با ابرو puckered ، و گفت ، "فوق العاده است ،" و "قابل توجه ترین ، در
فواصل زمانی ، زمانی که شانس برای مشاهده او داده شد.
در گذشته در موش صحرایی decoying او را به جدول موفق شد ، و به حال فقط به طور جدی به
کار با ماهی ساردین بازکن وقتی که صدا از جلو دادگاه بدون شنیده --
تلفن های موبایل مانند scuffling از فوت کوچک در
شن و سوفل اشتباه از صدای بسیار کوچک ، در حالی که حکم به شکسته
آنها را -- 'Now، همه در یک خط -- نگه داشتن فانوس تا کمی ، تامی -- گلو روشن اول شما --
هیچ سرفه بعد از من یک ، دو ، سه.--
از کجا بیل جوان -- در اینجا ، در تاریخ آمده ، انجام دهد ، ما همه در انتظار یک "----
"چه چیزی را؟" پرسش موش صحرایی ، pausing در کارگر است.
"من فکر می کنم باید زمینه ، موش ،' پاسخ مول ، با لمس از غرور و افتخار در
روش خود را. "آنها به دور نغمه سرایی ، آواز به طور مرتب در
این زمان از سال است.
آنها کاملا یک موسسه در این بخش است.
آنها به من و با تصویب بیش از هرگز -- آنها برای پایان دادن به آخرین مول از همه می آیند و من استفاده می شود به
آنها را داغ می نوشد ، و شام هم گاهی اوقات ، وقتی که من می تواند از آن استطاعت.
این بار مثل قدیمی می شود تا آنها را دوباره بشنوم. "
"اجازه دهید یک نگاهی به آنها!" گریه موش صحرایی ، پریدن و در حال اجرا به درب.
این یک نگاه بسیار ، و یک فصل ، که با یکدیگر ملاقات کردند چشم خود را زمانی که آنها پرت شد
درب باز است.
در واقع در جلو دادگاه ، روشن شده توسط اشعه های کم نور یک فانوس شاخ ، هشت یا ده کمی
fieldmice بودند ، در یک نیم دایره ، comforters قرمز پارچه پشمی دور گلوی خود را ،
خود را به واقع در جلو پنجه های عمیق را در جیب خود ، پا jigging برای گرمای خود محوری.
با چشم های روشن و دارای چشمان ریز و گرد آنها shyly در هر نگاه ، sniggering کمی ،
خرناس و استفاده از پوشش آستین ، یک معامله خوب است.
همانطور که در باز شد ، یکی از آنهایی که بزرگ است که به اجرا درآمد فانوس تنها بود گفت ،
حالا پس از آن ، یک ، دو ، سه! و فورا روشن کمی uprose صدای خود را در
هوا ، آواز خواندن ، یکی از پایکوبی پرداخته قدیمی
که نیاکان خود را در زمینه های که آیش و برگزار شده توسط یخ تشکیل شده ، و یا وقتی
در گوشه دودکش برف محدود ، و دست به در خیابان الوده خوانده می شود به لامپ ،
پنجره های روشن در جشن میلاد عیسی مسیح در زمان.
نغمه سرایی
مردم از همه ، این جزر و مد سرد ، اجازه دهید خود را درب نوسان باز ،
اگر چه ممکن است به دنبال باد ، و برف در کنار ، با این حال ما در قرعه کشی با آتش خود را به در انتظار ماندن.
شادی باید به شما در صبح!
در اینجا ما در سرما و برف و باران ایستاده ، دمیدن انگشتان دست و اسیاب سنگ پا ،
آمده از دور به شما خوش آمد می گوید -- شما از آتش و ما در خیابان --
مناقصه شما شادی در صبح!
برای قبل از اینکه نیمی از شب رفته بود ، ناگهانی یک ستاره ما را در رهبری ،
باران سعادت و نعمت خدا داده -- بلیس به فردا و چند لحظه بعد ،
شادی برای هر روز صبح!
جوزف گودمن toiled در برف -- اره ستاره بالای سر کم ثبات.
مری او ممکن است بیشتر نیست -- خوش آمدید کاهگل ، و بستر زیر!
شادی... او در صبح بود!
و سپس آنها شنیده فرشتگان به 'چه کسی بود که برای اولین به گریه NOWELL؟
همه حیوانات ، به عنوان آن فرود آمد ، در با ثبات که آنها ساکن!
شادی باید به آنها در صبح! '
صدای متوقف ، خوانندگان ، خجالتی اما لبخند زدن ، رد و بدل نگاهها جانبی ، و
سکوت موفق -- اما برای یک لحظه فقط.
سپس ، از بالا بالا و دور کردن آنها از تونل تا به حال به تازگی سفر شد
در همهمه کم موسیقی را به گوش خود را به عهده صدای زنگ از راه دور زنگ شاد
و صدای ناقوس clangorous.
'خوب خوانده ، پسران!" گریه صمیمانه از موش صحرایی.
"و اکنون در کنار در ، از همه شما ، و گرم خود را از آتش است ، و
چیزی داغ! '
"بله ، آمده است همراه ، زمینه ، موش ،' گریه مول مشتاقانه.
"این کاملا بار قدیمی مانند! در را بست ، پس از شما.
نگه دار ، تا که حل و فصل را به آتش است.
در حال حاضر ، شما فقط یک دقیقه صبر کنید در حالی که ما -- O ، موش مانند او در ناامیدی گریه ، plumping پایین
در صندلی ، با اشک قریب الوقوع. "هر چه ما انجام می دهند؟
ما هیچ چیز را به آنها بدهد! "
"شما را ترک که به من ، گفت : موش صحرایی استادانه.
'در اینجا ، شما را با فانوس! بیا بر این راه.
من می خواهم با شما صحبت کنم.
در حال حاضر ، به من بگویید ، آیا باز کردن مغازه ها در این ساعت از شب؟
"چرا ، مسلما ، آقا ،' پاسخ در زمینه موش با احترام.
"در این زمان از سال ما مغازه ها را باز نگه به تمام انواع ساعت.
سپس در اینجا نگاه کنید! 'گفت که موش صحرایی. 'شما رفتن در یک بار ، شما و فانوس خود را ،
و شما به من ---- '
در اینجا بسیار muttered مکالمه گرفت ، و تنها شنیده مول بیت از آن را ، مانند --
'تازه ، ذهن -- هیچ ، یک پوند است که انجام خواهد داد - - Buggins را به شما ، برای من نمی خواهد که
دیگر -- نه ، تنها بهترین -- اگر شما می توانید نیست
آن وجود دارد ، سعی کنید در جایی دیگر -- بله ، البته ، خانه ساخته ، هیچ چیز کنسرو -- و
پس از آن ، انجام بهترین شما می توانید!
در نهایت ، صدای بهم خوردن فلز از عبور از سکه بود و از پنجه به پنجه ، زمینه موش بود
ارائه با یک سبد کافی برای خرید او ، و او عجله کردن ، او و
فانوس.
بقیه موش زمینه ، کها در یک ردیف در حل و فصل ، پاهای کوچک خود را
تاب خوردن ، خود را داد تا به لذت بردن از آتش سوزی ، سرمازدگی و تست آنها
تا آنها tingled. در حالی که مول ، عدم
به منظور جلب آنها را به مکالمه آسان است ، فرو سابقه خانوادگی و هر
از نام های تعداد زیادی از برادران خود را ، که بیش از حد جوان آنها را خواند ، به نظر می رسید ،
به اجازه رفتن از یک carolling این
سال است ، اما نگاه رو به جلو در مدت کوتاهی به کسب رضایت والدین.
موش در عین حال ، مشغول بررسی برچسب بر روی یکی از بطری های آبجو.
"من درک این را قدیمی برتون ، او اظهار داشت تایید.
'مول معقول! چیزی که بسیار!
در حال حاضر ما باید قادر به مول از آل!
دریافت همه چیز آماده است ، مول ، در حالی که من به رسم با چوب پنبه بستن.
آن را در طول دم به آماده سازی و گرم و قلع به رنگ قرمز تراست
قلب آتش و به زودی هر زمینه موش بود sipping و سرفه و خفگی
(برای آل کم mulled می رود راه طولانی)
و پاک کردن چشم ها و خنده و فراموشی او همیشه سرد در خود شده است
زندگی است. "بازی می کند بیش از حد آنها عمل می کنند ، این همراهان ،'
مول توضیح داده شده به موش صحرایی.
"آنها را تشکیل می دهند تمام شده توسط خود ، و عمل آنها را پس از آن.
و به خوبی آنها این کار را ، بیش از حد!
آنها به ما سرمایه از یک سال گذشته ، در مورد یک میدان موش بود که در دریا با یک اسیر
Barbary کشتی دزدان دریایی ، ساخته شده و به در آشپزخانه ردیف و زمانی که او فرار کردم و به خانه
دوباره ، خود را بانوی عشق را به یک صومعه رفته بود.
در اینجا شما! شما در آن بود ، من به یاد داشته باشید.
دریافت و تلاوت کمی.
حوزه موش در پاهای خود را خطاب کردم ، منتظر shyly ، نگاه دور اتاق ،
باقی مانده و کاملا زبان گره خورده است.
رفقای او را تشویق می کردند در ، مول coaxed و او را تشویق ، و موش صحرایی تا آنجا پیش رفت
به عنوان او را از شانه ها و لرزش او را ، اما هیچ چیز نمی توانست او را مرحله به غلبه بر
ترس.
همه آنها در busily او را دوست watermen اعمال انسانی سلطنتی مشغول
قوانین و مقررات انجمن را به صورت غوطه ور طولانی ، زمانی که چفت کلیک ، به
درب را باز کرد ، و زمینه موش با
فانوس دوباره ظاهر ، متناوب تحت وزن خود را از سبد خرید.
هیچ صحبت از بازی وجود دارد یک بار اقدام به مطالب بسیار واقعی و جامد از
سبد سقوط شده است بر روی میز بود.
تحت ریاست از موش صحرایی ، همه برای انجام کاری و یا چیزی را به واکشی شد.
در یک دقیقه بسیار کمی شام آماده بود ، و مول ، او سر از جدول در یک زمان
مرتب سازی بر اساس یک رویا ، دیدم که به تازگی مجموعه ای بی ثمر انجمن ضخیم با خوش طعم آسایش ، خود را دیدم
چهره دوستان کمی "روشن و پرتو به عنوان
آنها را به بدون تاخیر افتاد و سپس اجازه دهید ، خود را شل -- برای او در واقع famished شد --
در علوفه تا جادویی ارائه شده ، آنچه فکر خوشحال به خانه های آینده این حال
معلوم شد ، بعد از همه.
همانطور که می خوردند ، آنها از زمان قدیم صحبت کردیم ، و موش زمینه به او شایعات محلی
تا به امروز ، و پاسخ داده و همچنین آنها می توانند صد پرسش های او تا به حال به آنها را بپرسید.
موش گفت : چیزی ، فقط مراقبت است که هر مهمان به حال او می خواست ،
و مقدار زیادی از آن ، و مول که تا به حال هیچ مشکل و اضطراب در مورد هر چیزی.
آنها را در خواسته های گذشته ، بسیار سپاسگزار و دوش گرفتن فصل clattered ، با
جیب ژاکت خود را با remembrances برای برادران کوچک پر شده و
خواهران در خانه.
هنگامی که از درب در آخرین از آنها بسته شده بود و صدای بهم خوردن فلز از فانوس های فوت
دور ، مول و موش صحرایی لگد به بالا آتش کرد ، از صندلی خود را در ، دم خود را در آخرین
مشروب قبل از خواب از آل mulled ، و بحث از حوادث روز طولانی است.
در گذشته ، موش صحرایی ، با حال خمیازه سخن گفتن فوق العاده ، گفت : "مول ، قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، من آماده ام به قطره.
خواب آلودگی است که به سادگی کلمه نیست.
که در تختخواب سفری خود را که در سمت بیش از؟ خیلی خب ، پس ، من این را.
چه خانه کمی پاره این است! همه چیز تا مفید! '
او را در تختخواب سفری خود clambered و نورد خود را به خوبی در پتو ، و
خواب او را فورا جمع آوری شده ، به عنوان یک راه باریک از جو را به آغوش از خورده
دلیل بیم و ماشین است.
به مول نیز خسته شد خوشحالم که در بدون تاخیر به نوبه خود ، و به زودی سر خود را بر روی خود را به حال
بالش ، در شادی و رضایت.
اما قبل از اینکه او به در بسته چشم او اجازه دهید آنها را دور اتاق قدیمی خود سرگردان ، دلپذیر در
درخشش از رعد و برق است که بازی و یا استراحت در چیزهای آشنا و دوستانه بود که
مدت طولانی است که ناخودآگاه بخشی از او را ، و
اکنون ساعت smilingly او را دریافت کرده پشت ، بدون کینه.
او در حال حاضر فقط در قاب ذهن بود که موش صحرایی با نزاکت بی سر و صدا کار کرده بود را به
در مورد در او.
او به وضوح چگونه ساده و ساده -- چگونه باریک ، حتی -- از آن همه بود ، اما به وضوح ، بیش از حد ،
چه مقدار از آن همه به او به معنای ، و ارزش های خاص از جمله در لنگرگاه
وجود یک فرد.
او در تمام نمی خواهید به رها کردن زندگی جدید و فضاهای چشمنواز آن ، به نوبه خود
پشت در آفتاب و هوا و همه آنها او را ارائه و خزش خانه و اقامت وجود دارد ؛
جهان بالا بود خیلی قوی ، آن را به نام
به او هنوز هم ، حتی پایین وجود دارد ، و او می دانست که باید به مرحله بزرگ تر بازگشت.
اما خوب بود به این فکر می کنم او برای بازگشت به این محل که تمام شد او
خود ، این چیزها که خیلی خوشحالم که او را دوباره و همیشه می تواند بر شمارش
برای ساده همان خوش آمدید.