Tip:
Highlight text to annotate it
X
تاریخ ژولیوس سزار توسط یعقوب ابوت فصل هشتم.
پرواز و مرگ پومپه.
سزار دنبال از بدن discomfited و پرواز ارتش پومپه به اردوگاه.
آنها موضع مختصر بر باروها و دروازه های بیهوده و بی ثمر
مبارزه با جزر و مد از پیروزی که آنها به زودی به درک باید به طور کامل درهم شکستن
آنها.
آنها به طور مستمر و در آنجا همراه خطوط intrenchment، و ستون
بعد از ستون پیروان سزار را از طریق شکست به اردوگاه.
پومپه، شنیدن از چادر خود را افزایش سر و صدا و داد و بیداد، در طول
تحریک از بی حسی خود را، و شروع به احضار دانشکده خود را به این سوال
او را انجام دهد.
در طول یک حزب از فراریان، به شدت مورد برخی از سربازان سزار را پیگیری می کند، شکست
به چادر خود را. "چه!" گفت: پومپه، "را به چادر من بیش از حد!
او برای بیش از سی سال بوده است و به طور کلی پیروز، عادت کرده اند به تمام
احترام و احترام است که به ثروت بی حد و حصر، مطلق و گسترش قدرت و
بالاترین رتبه نظامی می تواند استطاعت.
در encampments که او ساخته شده بود، و در شهرها است که او را از اشغال کرده بود
زمان به زمان، او استاد برتر و بلامنازع بوده است، و چادر خود را، تنظیم
و مبله، آن را به عنوان همیشه بوده است، در
سبک نهایت عظمت و شکوه و جلال، مقدس از همه بوده است
نفوذ و سرمایه گذاری با چنین کرامت است که potentates و شاهزادگان تحت تاثیر قرار گرفتن
زمانی که آنها، با حس احترام و ترس وارد شده است.
در حال حاضر، سربازان خشن به طور گسترده به آن ها پشت سر هم، و در هوا بدون پر شد
داد و بیداد و سردرگمی، رسم هر لحظه نزدیکتر و نزدیکتر، و هشدار سقوط
قهرمان بود که دیگر هیچ
حفاظت وجود دارد در مقابل تورنت نزدیک که شد برای از هم پاشیدن
او.
پومپه خود را از بی حسی خود را تحریک، انداخت کردن لباس نظامی که متعلق
به رتبه و ایستگاه خود را، و تغییر قیافه شتابزده را به عهده گرفت، که در آن او امیدوار است او ممکن است
فرار از صحنه فوری مصیبت او.
او سوار اسب و در خارج از اردوگاه در ساده ترین محل خارج شدن از در عقب سوار
در شرکت با اجساد سربازان و نگهبانان، که او هم پرواز بودند در سردرگمی، در حالی که
سزار و نیروهای خود را در طرف دیگر
حمل intrenchments و وادار کردن راه خود شوید.
به محض او در نتیجه فرار از صحنه خطر فوری ساخته شده است، او
پیاده و سمت چپ به اسب خود، که او ممکن است فرض شود به طور کامل ظاهر
یک سرباز مشترک، و، با چند
ملازمان مایل بودند که به دنبال کاهش یافته خود را به بخت و اقبال، او در ادامه به
به سمت شرق، کارگردانی مراحل خسته خود را به سمت سواحل دریای اژه است.
این کشور که از طریق آن او در سفر Thessaly بود.
Thessaly آمفی تئاتر گسترده و احاطه شده توسط کوه ها، که دو طرف جریان است
فرود، که پس از آبیاری بسیاری از دره های حاصلخیز و دشت، ترکیب به شکل یک
رودخانه بزرگ مرکزی است که جریان را به
به سمت شرق و بعد از meanderings مختلف می یابد راه خود را به دریای اژه از طریق
شکاف عاشقانه بین دو کوه، به نام واله تمپه - واله است که
در تمام سنین برای افراطی مشهور
picturesqueness از مناظر آن، و در آن، در آن روزها، تمام فریبندگی هر دو
از زیبایی های فریبنده ترین و sublimest عظمت به نظر می رسید به ترکیب شود.
پومپه به دنبال جاده های منتهی در کنار رودخانه این جریان، خسته در بدن، و
آزار و اذیت و پریشان در ذهن است.
خبری که به او از زمان به زمان توسط. احزاب پرواز بود که می آمد،
در حال حرکت در سراسر کشور در همه جهات، تمام و قریب به اتفاق
کامل از پیروزی سزار،
همه بقایای امید، خاموش و در اساس او تنگ شما
اشتیاق به نقطه ایمنی شخصی خود را.
او به خوبی آگاه بود که او باید دنبال شود، و به دست پاچه کردن تلاش های که
او می دانست که دشمنان او را به مسیر خود به دنبال او اجتناب شهرهای بزرگ،
و فشرده به جلو در راه و
دلتنگی، تحمل صبورانه به عنوان او قادر به افزایش خود را فقر و
در اضطراب هستند.
او در طول رسید، واله تمپه، و وجود دارد، خسته با گرسنگی، تشنگی،
خستگی، و او بر بانک مرکزی جریان برای بازیابی بقیه کمی نشسته
قدرت کافی برای باقی مانده از راه خسته خود است.
او برای نوشیدن خواست، اما او هیچ چیزی برای نوشیدن.
و پادشاه توانا، که چادر پر از نوشابه خوشمزه بود و فنجان و
جام از طلا و نقره، گسترش خود را بر شن و ماسه در حاشیه
رودخانه، الکل و آب گرم به طور مستقیم را از جریان.
در حالی که پومپه بود در نتیجه هیجان و نگرانی و toilsomely تلاش برای به دست آوردن دریا
ساحل، سزار تکمیل پیروزی خود را بر ارتش که او پشت سر او را ترک کرده بودند.
هنگامی که سزار intrenchments از اردوگاه انجام شده بود، و ارتش در بر داشت که وجود دارد
دیگر هیچ ایمنی برای آنها وجود دارد، آنها عقب نشینی خود را تحت ادامه داد
راهنمایی از ژنرال ها به عنوان باقی مانده است.
سزار بنابراین اختیار مسلم از این اردوگاه را به دست آورد.
او متوجه شد در هر جایی که علامت ثروت و تجمل، و نشانه ای از
انتظار می رود با اعتماد به نفس پیروزی است که به ارتش discomfited سرگرم بود.
چادر ها از ژنرال با تاج گل تلفونی، تخت با گل strewed شده بودند،
و جداول هر که در آن برای اعیاد، گسترش با فنجان و کاسه از شراب همه
آماده برای revelers انتظار می رود.
سزار در اختیار داشتن کل را به عهده گرفت، مستقر نگهبان مناسب برای حفاظت از
اموال، و سپس رو به جلو با ارتش خود را در تعقیب دشمن فشرده است.
ارتش پومپه ساخته شده راه خود را به زمین همسایه رو به افزایش، جایی که آنها انداخت
تا intrenchments شتابزده برای محافظت از خود را برای شب.
جویبار دوید در نزدیکی تپه، دسترسی به آنها تلاش برای تامین امنیت، به منظور
برای به دست آوردن منابع آب است. نیروهای سزار و او آنها را به دنبال این
نقطه.
آن روز، رفته بود و خیلی دیر شده بود به آنها حمله.
سربازان سزار، بیش از حد، با شور و هیجان شدید و طولانی خسته شدند و
exertions بود که هم اکنون برای ساعت های زیادی در جنگ نگه داشته و در
تعقیب، و آنها نیاز به دراز کشیدن.
آنها، با این حال، یکی از این تلاش است.
توقیف شده راه رویکرد به جویبار و بالا آوردم موقت
intrenchment به آن را تضمین که intrenchment آنها را با یک نگهبان محافظت؛
و پس از آن ارتش بازنشسته و به استراحت، ترک
قربانیان درمانده خود را در حالی که دور ساعت از شب، شکنجه با تشنگی،
و با اضطراب و ناامیدی غلبه کردند. این همه مدت نمی توان تحمل.
آنها در صبح تسلیم شد، و سزار خود را در اختیار داشتن بیش از بیست
هزار زندانی است.
در این زمان، پومپه در از طریق واله از تمپه به سمت دریا گذشت
صرف نظر از زیبایی و شکوه و جلال که او را محاصره کردند، و با خود فکر می
افتاده بخت و اقبال، و با محوریت despairingly
در ذهن او به شکل های مختلف که در آن consummation نهایی نابودی خود ممکن است
در نهایت می آیند.
او در طول ساحل دریا رسید، و پناه در شب ماهیگیر
کابین. تعداد کمی از ملازمان باقی مانده با
او، که برخی از آنها برده ها بودند.
این او در حال حاضر را رد کرد، و در کارگردانی آنها را به بازگشت و تسلیم خود را به سزار،
کرد و گفت که او را به عنوان دشمن سخاوتمندانه بود، که آنها تا به حال چیزی برای ترس از او را.
دایه های دیگر او پس از انباشته می شود، و او ترتیبات برای یک قایق او را به
روز بعد در امتداد ساحل.
یک قایق رودخانه بود و به دریا باز مناسب است، اما آن همه که می توانست
به دست آورید.
او صبح روز بعد در طلوع روز به وجود آمد و سوار کشتی کوچک، با دو
و یا سه به ملازمان، و oarsmen شروع به ردیف در امتداد ساحل دور.
آنها به زودی در نزد تاجر که فقط آماده به بادبان کشتی آمد.
استاد از این کشتی، آن اتفاق افتاد، پومپه دیده بود، و می دانست که لغات خود را، و
او به عنوان مورخ معروف زمان مربوط، در شب قبل از خواب بود،
که پومپه سلام پوشش به او آمده بود
سرباز ساده و در اندوه بزرگ، و او دریافت کرده بود و نجات او.
هیچ چیز فوق العاده ای در چنین رویایی در چنین زمان وجود دارد، به عنوان مسابقه
بین سزار و پومپه و رویکرد برخورد نهایی بود که برای از بین بردن
یک یا دیگر از آنها، پر ذهن و اشغال گفتگوی جهان.
ناخدا، بنابراین، دیده و شناخته شده یکی از رقبای بزرگ در
نزدیک شدن به جنگ، به طور طبیعی هر دو بیدار شدن از خواب خود را و خواب افکار
خانه در مورد این موضوع و تجملی خود را در
رویاهای خود را، به راحتی ممکن است صحنه ای از نجات خود و صرفه جویی قهرمان افتاده تصویر
در ساعت زجر او است.
با این حال ممکن است این، ناخدا گفته شده مربوط رویای خود را به
ملوانان بر عرشه کشتی خود را وقتی که قایق بود که انتقال پومپه به وجود آمد
را مشاهده کنید.
پومپه خود را، پس از زمین فرار کرد، تصور همه معرض خطر جدی و فوری بیش از
تصور نیست که مردان دریا نوردی او را در چنین وضعیتی و در تشخیص
چنین لباس مبدل.
ناخدا، با این حال، او را تشخیص است. او با غم و اندوه در دیدن او را تحت الشعاع
در چنین شرایطی است.
با استفاده از لغات و با حرکات رسا جدی از تعجب و غم و اندوه،
او به پومپه beckoned و به هیئت مدیره در آمد.
او دستور داد قایق کشتی خود را بلافاصله به ملاقات و دریافت
او. پومپه آمد در هیئت مدیره.
این کشتی به اختیار خود را به او داده شد، و هر ترتیب ممکن ساخته شده بود.
تامین خواسته های خود را، برای کمک به راحتی خود را، و به او افتخار است.
این کشتی به او منتقل Amphipolis، شهر مقدونیه در نزدیکی دریا، و به
شمال و شرق از جایی که او آغاز کرده است.
هنگامی که پومپه وارد پورت او فرستاد اعلام به ساحل، خواستار بر
ساکنان را به سلاح و پیوستن به استاندارد خود را.
او، با این حال، زمین، و یا هر گونه اقدام دیگری برای حمل این
ترتیب به اثر.
او تنها در رودخانه منتظر که بر اساس آن Amphipolis می ایستد به اندازه کافی طولانی برای دریافت
عرضه پول از برخی از دوستان خود را در ساحل، و فروشگاه های برای سفر خود را، و
پس از آن ناز و عشوه حرکت دوباره.
آیا او که سزار پیشرفت در این مسیر با یک نیرو را می آموختند
بیش از حد قوی برای او را به روبرو می شوند، دریافتند که مردم را به حمایت بی میل شدند
علت خود، یا اینکه آیا تمام جنبش
ظاهری توجه سزار به Macedon به عنوان رشته ای از عملیات خود را هدایت بود، در
که او ممکن است فراتر از دریا فرار مخفیانه تر و با خیال راحت، در حال حاضر نمی تواند باشد
مسلم و قطعی نیست.
همسر پومپه را Cornelia در جزیره ***، به در Mitylene، در نزدیکی ساحل غربی
آسیای صغیر.
او یک بانوی زیبایی نیست. بود و برتری فکری و اخلاقی
ارزش.
او بسیار خوب در تمام یادگیری از زمان تسلط کامل داشت، و در عین حال به طور کامل
از آن مختصات و AIRS که به عنوان مورخ او می گوید: اغلب
مشاهده شده در خانمها آموخته شده در آن روزها.
پومپه او را پس از مرگ جولیا، دختر سزار ازدواج کرده بود.
آنها به شدت به یکدیگر اختصاص داده شده است.
پومپه برای او فراهم کرده بودند عقب نشینی زیبا در جزیره ***، جایی که او
زندگی در شکوه و عظمت و شکوه و جلال شد، معشوق برای فریبندگی ذاتی خود او، و
در حساب از عظمت و شهرت شوهرش بسیار مفتخر است.
در اینجا او از زمان به زمان درخشان، از موفقیت های خود تمام
اغراق آمیز آنها به او رسید، از طریق میل مشتاق از راویان را به
لذت او.
از این ارتفاع بالا و شرافت و اسم و شادی Cornelia بد بخت به طور ناگهانی
در ورود رگ انفرادی پومپه در Mitylene، افتاد، آوردن آن را انجام داد، در
در همان زمان، هر دو هوش 1
از سقوط همسر او، و خود را در فرد، فراری خراب و بی خانمان و
سرگردان. در این جلسه بود ناراحت و غمگین است.
Cornelia در پشت سر و خشونت از ضربه ای که آن را به ارمغان آورد غرق شد
او، و پومپه فاجعه وحشتناک است که او متحمل شده بود، افسوس می خورد که دوباره پیدا کردن
به ناچار آن را باید به معشوق خود را شامل
همسر و همچنین خود را در ضلالت و جبران ناپذیر آن است.
درد، با این حال، بدون mingling از لذت بود به طور کامل نیست.
شوهر می یابد حس عجیب و غریب از حفاظت و ایمنی در حضور و
همدردی از همسر مهربان در ساعت از فاجعه خود.
او می تواند، شاید هیچ، اما قطع و غمگین او نگرانی و آسایش حیف و انجام
دوباره قوت قلب دادن به او. Cornelia، با این حال، قادر به ارائه اش بود
شوهر برخی از کمک های ضروری.
او بلافاصله حل و فصل به او را همراهی هر جا که او باید برود و مشترک خود را
تلاش، یک ناوگان کوچک، جمع آوری شد و منابع از جمله می توان به عجله به دست آمده،
و ملازمان و پیروان و
تمایل برای به اشتراک گذاشتن سرنوشت خود را، در هیئت مدیره گرفته شد.
در طول تمام این زمان پومپه نمی خواهد خود در ساحل است، اما در هیئت مدیره باقی مانده است، خود را
کشتی در بندر است.
شاید او از ترس برخی از خیانت یا تعجب، و یا شاید در خزان کشته شدن خود و
وضعیت نا امید کننده بود، او تمایلی به خود را در معرض نگاه کسانی که
بنابراین اغلب او را در همه شکوه و جلال قدرت سابق خود را دیده می شود.
در طول زمانی که همه آماده بود، او سفر به دور است.
او به سمت شرق در امتداد دریای مدیترانه به تصویب رسید، دست زدن به چنین در بنادر به عنوان او تصور
به احتمال زیاد به نفع عامل خود را.
مبهم و نامشخص است، اما هنوز هم نگران کننده شایعاتی که سزار پیشرفت در پیگیری شد
او را ملاقات نمود او هر که در آن، و مردم از استان های مختلف مصرف می کردند طرف،
برخی به نفع خود و علیه او،
هیجان بودن در هر جایی که آنقدر بزرگ است که نهایت احتیاط و احتیاط
مورد نیاز در تمام حرکات خود را.
گاهی اوقات او اجازه به زمین رد شد، در دیگران، دوستان خود را بیش از حد چند
به او حفاظت از استطاعت و در دیگران هنوز هم، هر چند مقامات استادانی
دوستی، او جرات نکرد به آنها اعتماد.
او به دست آمده، با این حال، برخی از منابع از پول و برخی از الحاق به تعدادی از
کشتی ها و مردان تحت فرمان او، تا زمانی که در طول او کاملا یک ناوگان کوچک خود را در
قطار می شوند.
مردان چندین مرتبه و نفوذ، که تحت او را در روز پس از او خدمت کرده بود
رفاه، خوب به او رعایت حال حاضر، و تشکیل یک نوع از دادگاه یا شورا در هیئت مدیره
نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی خود، جایی که آنها خود را با برگزار شد
بزرگ هر چند خزان کشته شدن فرمانده مکالمات مکرر بر روی نقشه ای که بود بهترین
به دنبال کنند. در نهایت تصمیم گرفته شد که آن را به بهترین وجه
پناه در مصر است.
به نظر می رسید وجود داشته باشد، در واقع، بدون جایگزین است.
بقیه جهان آشکارا رفتن به سزار.
پومپه وسیله بوده است، چند سال قبل، از بازگرداندن شاه خاصی از
مصر به تاج و تخت خود، و بسیاری از سربازان خود را در این کشور شده بود، سمت چپ، و
باقی مانده است هنوز.
درست است که خود شاه مرده بود. او یک دختر به نام کلئوپاترا را ترک کرده بودند، و
همچنین یک پسر، بود که در این زمان بسیار جوان.
نام این شاهزاده جوان بطلمیوس بود.
بطلمیوس و کلئوپاترا بد شده توسط وارثان پدر مشترک خود را به تاج و تخت ساخته شده است.
اما بطلمیوس، یا، نه، وزرا و مشاوران که برای او عمل کرده و خود را در
نام، کلئوپاترا، که آنها به تنهایی ممکن است حکومت اخراج کرده بود.
کلئوپاترا در سوریه ارتش خود را مطرح کرده بود، و در راه خود را به مرزهای مصر را به
در اختیار داشتن دست آوردن مجدد آنچه او حقوق خود تلقی.
وزرای بطلمیوس جلو رفته بود تا او را در سر سربازان خود را ملاقات کند،
بطلمیوس خود را نیز با آنها.
آنها Pelusium رسیده بود، که شهر مرزی بین مصر و سوریه است
در سواحل دریای مدیترانه.
در اینجا ارتش خود را در encampments گسترده بر زمین جمع، و خود را
galleys و حمل و نقل سواری لنگر انداخته بودند در امتداد ساحل دریا.
پومپه و خود را، مشاوران فکر که دولت از بطلمیوس او را به عنوان دریافت
یک دوست، در حساب از خدمات او به پدر شاهزاده جوان را ارائه کرده بود،
فراموش کردن که قدردانی هرگز در فهرست فضایل سیاسی است.
اسکادران کمی پومپه ساخته شده راه خود را به آرامی بر روی آب های دریای مدیترانه
به سمت Pelusium و اردوگاه بطلمیوس.
از آنجا که با نزدیک شدن به ساحل، هر دو خود را پومپه و Cornelia احساس بسیاری از اضطراب
forebodings.
رسول را به زمین فرستاده شد را به اطلاع پادشاه جوان از روش پومپه، و
درخواست حفاظت از خود را. دولت از بطلمیوس شورا برگزار شد،
و موضوع را در نظر گرفت.
نظرات مختلف بیان شده و برنامه های مختلف پیشنهاد شد.
وکیل که در نهایت به دنبال داشت این بود.
این امر می تواند خطرناک برای دریافت پومپه، پس از آن را به سزار دشمن خود.
این امر می تواند خطرناک به امتناع او، که پومپه دشمن خود را،
و در گرچه ناتوان حال حاضر، او ممکن است یک روز در یک وضعیت به دنبال انتقام است.
این بود خردمندترین است، بنابراین، او را نابود کن.
آنها او را به ساحل دعوت و کشتن او هنگامی که او فرود آمد.
و پومپه خود، مرده بودن، می تواند انتقام هرگز؛ این امر سزار لطفا
آن است.
"سگ مرده" را به عنوان سخنران گفت که این پیشنهاد بی رحم ساخته شده است، نروید. "
مصر، به نام Achillas، برای اجرای ترور در نتیجه مقرر منصوب شد.
دعوت شد به پومپه به زمین، همراه با وعده حفاظت فرستاده.
و هنگامی که ناوگان خود را در نزدیکی به اندازه کافی نزدیک شدن به ساحل، Achillas در زمان کوچک
حزب در قایق، و رفت به دیدار با نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی خود را.
مردان در این قایق، البته، مسلح بودند.
افسران و ملازمان از پومپه همه این حرکات از عرشه تماشا
نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی خود را.
آنها مورد بررسی قرار هر چیزی که رخ داده است با نزدیک ترین توجه را به خود جلب و بیشترین
اضطراب، برای دیدن اینکه آیا نشانه های مشخص می نیت یا دوستی صادقانه
از خیانت.
ظاهر مطلوب نیست. دوستان پومپه مشاهده شد که هیچ
آماده سازی ساخت در امتداد ساحل بودند برای دریافت او را با افتخارات به علت، به عنوان
فکر می کردند، به رتبه و ایستگاه خود را.
این روش، بیش از حد، که در آن مصری ها به نظر می رسید انتظار می رود او را به زمین شوم
بد.
فقط یک قایق ناچیز تنها برای یک پادشاه که اخیرا دستور داده بود 1/2
جهان!
سپس، علاوه بر این، دوستان پومپه مشاهده کرد که چند تا از اصل
galleys از ناوگان بطلمیوس بودند تا مجریان خود را، و ظاهرا آماده به
در یک تماس ناگهانی حرکت می کند این موارد و آماده
نشانه های دیگر بسیار بیشتر مانند آماده سازی برای تصرف دشمن نسبت ظاهر
استقبال یک دوست.
Cornelia، که با پسر کوچکش، ایستاده بر عرشه کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی پومپه، تماشای
صحنه با شدت عجیب و غریب از اندیشه که سربازان در اطراف هاردی
او نمی توانست احساس شد به زودی بسیار آگهی زنگ.
او خواهش کرد که نقطه شوهرش در ساحل بروید. اما پومپه تصمیم گرفت که آن را در حال حاضر خیلی دیر شده بود
عقب نشینی می کنند.
او نمی تواند فرار از galleys مصر در صورتی که سفارشات را دریافت کرده بود
رهگیری او، و نه خشونت او را به مقاومت در برابر خشونت در نظر گرفته شد.
برای انجام هر چیز می خواهم که بی اعتمادی علامت، و به نظر می رسد مانند قرار دادن
خود را بر گارد خود را در یک بار، خود، موقعیت دشمن خواهد بود.
و دعوت و توجیه خصومت مصریان در عوض.
او به پرواز، نمی تواند امید به از galleys مصر فرار کنند اگر آنها به حال
دریافت سفارشات برای جلوگیری از آن و علاوه بر این، اگر او در تعیین شد
تلاش فرار، کجا باید او را پرواز؟
جهان علیه او بود.
دشمن پیروز خود را در مسیر خود در دستیابی کامل بود، با تمام قدرت گسترده و
منابع تمام امپراطوری روم در فرمان او.
برای پومپه مانده تنها امید درمانده آخرین پناه در مصر، و یا دیگری وجود دارد،
به عنوان تنها جایگزین، تسلیم کامل و بی قید و شرط به سزار.
غرور او موافقت، و او تعیین می کند، بنابراین، تیره به عنوان
نشانه، به خود قرار می دهد، بدون هیچ گونه ظاهر بی اعتمادی بود، در بطلمیوس
دست ها، و رعایت این موضوع است.
قایق از Achillas ها با نزدیک شدن به نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی است.
هنگامی که آن را طرف، Achillas ها و افسران را در هیئت مدیره آن را لمس مورد ستایش قرار داد پومپه
در شیوه ای محترمانه ترین، به او عنوان Imperator، بالاترین عنوان
شناخته شده در دولت روم.
Achillas پومپه در یونانی خطاب. یونانی زبان از مردان تحصیل کرده بود
در تمام کشورهای شرقی در آن روزها.
او گفت که آب کم عمق برای نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی خود را به نزدیک نزدیکتر به
ساحل، و از او دعوت کرد تا در هیئت مدیره قایق او آمده و او را او را به
ساحل، که در آن، به عنوان او گفت: پادشاه در انتظار او است.
با forebodings بسیاری از اضطراب، که اما بد پنهان، پومپه ساخته شده آماده سازی
به پذیرش دعوت است.
او بده همسرش وداع، که چسبیده به او را به عنوان آنها در مورد به بخش غم انگیز
وقوع امری است که آنها هرگز نباید به دیدار مجدد.
، دو centurions بودند که به همراه پومپه، و دو خدمتکار، فرود به
قایق.
پومپه خود را دنبال کردند، و سپس boatmen از کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی تحت فشار قرار دادند و ساخته شده
به سمت ساحل.
عرشه همه کشتی ها را در اسکادران کمی پومپه، و همچنین کسانی که از
ناوگان مصری، با تماشاگران شلوغ شد، و خطوط دشمن و
گروه از مردان، همه مشتاقانه به تماشای
عملیات فرود، در طول ساحل پراکنده شدند.
در میان مردان آنها Achillas به او کمک کند در ترور بود offieer
ارتش روم که قبلا تحت پومپه به عهده داشت.
همانطور که به زودی به عنوان پومپه در قایق نشسته بود، او به رسمیت شناخته شده سیما از این مرد،
و او را خطاب کرد و گفت: "من فکر می کنم شما به عنوان پس از سابق در چند روز بوده است به یاد داشته باشید من
من همکار سرباز است. "
مرد صرفا با تشویق موافقت پاسخ.
تا حدودی احساس گناه و خود در افکار خیانت محکوم کرد که او
بود به مقصر بودن او کمی متمایل شده بود برای تجدید خاطره
روزهایی که او دوست پومپه بود.
در واقع، این شرکت کل قایق در یک بخش با ترس در پر
پیش بینی عمل وحشتناک که آنها به زودی می توان مرتکب شد، و از سوی دیگر
با تعلیق ترس و زنگ
کمی برای مکالمه دور انداخته شوند، و پومپه در زمان مقاله را از آدرس
در یونانی که او را به پادشاه جوان در مصاحبه نزدیک خود را آماده کرده بود
با او، و خود را در خواندن آن را اشغال کردند.
بنابراین آنها را در سکوت غم انگیز و موقر پیشرفته، شنیدن نه صدایی، اما شیب
oars در آب، و فاصله ملایم امواج در امتداد خط ساحل.
در طول قایق را لمس کرد. شن و ماسه، در حالی که Cornelia هنوز بر روی عرشه ایستاده بود
نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی، تماشای هر حرکت با اشتیاق و نگرانی است.
یکی از این دو بندگان آنها پومپه با او گرفته شده بود، به نام فیلیپ، مورد علاقه خود را
همراه شخصی، گل رز به کمک استاد خود را در فرود.
او پومپه دست خود را به او در برخاستن از صندلی خود را کمک کند، و در آن لحظه
افسر رومی آنها پومپه خود را به عنوان همکار، سرباز شناخته شده بود، پیشرفته
پشت سر او و او را در پشت چاقو.
در همان Achillas فوری و دیگران شمشیر خود را کشید.
به پومپه دیدم، که همه از دست رفته بود.
او صحبت نمی کنم، و او فریاد زنگ خطر را ادا ندارد، هر چند جیغ وحشتناک Cornelia
تا با صدای بلند و پر سر و صدا است که آن را بر ساحل شنیده شد.
از قربانی درد و رنج خود چیزی شنیده شد، اما ناله غیر ملفوظ
اخاذی توسط عذاب او. او گوشته خود را بر چهره اش جمع شده بودند، و
غرق شد و مرد.
البته، همه در حال حاضر هیجان و سردرگمی است.
همانطور که به زودی به عنوان عمل انجام شد، عاملان آن را بازنشسته و از صحنه،
گرفتن سر قربانی ناراضی خود را با آنها، به ارائه سزار به عنوان مدرک
دشمن خود را واقعا هیچ بود.
ماموران که در ناوگان که پومپه به ساحل آورده بود باقی ماند
همه با عجله حرکت دور، تحمل Cornelia رنجور با آنها، کاملا
پریشان از غم و اندوه و ناامیدی، در حالی که
فیلیپ و همکار، بنده خود باقی مانده بر ساحل ایستاده سر در گم و
stupefied بر بدن بی سر استاد محبوب خود را.
جمعیت تماشاچی به جانشینی بر منظره زشت لحظه ای در
سکوت، و سپس به نوبه خود، شوکه شده و دفع شده است، دور.
در طول، هنگامی که ضربه برای اولین بار از هیجان در برخی اقدام به سر برد آن
نیروی، فیلیپ و رفقای خود را تا کنون بهبود خونسردی خود را به عنوان شروع به
تبدیل افکار خود را به تنها تسلی
بود که در حال حاضر به آنها باقی مانده است، که انجام وظایف خطیر از دفن.
آنها دریافتند سربه سر از یک قایق ماهیگیری بر اساس رشته، که از آنها به دست آمده چوب
به اندازه کافی برای شمع مراسم تشییع جنازه بی ادب.
آنها سوخته باقی مانده از بدن مثله شده، و جمع آوری خاکستر، آنها را
آنها را در کوزه و ارسال آنها را به Cornelia، که پس از آن با بسیاری از آنها را در آلبا به خاک سپرده شد
اشک های تلخ.