Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب ششم. فصل اول
نگاه بی طرفانه در ریاست کلانتری یا دادگاه بخش باستان.
شخصیت بسیار خوشحال در سال 1482 فضل ، رابرت نجیب نجیب بود
Estouteville D' ، نجیب زاده ، Sieur د Beyne ، بارون D' Ivry و سنت Andry EN LA Marche ،
مشاور و پیشکار به پادشاه ، و گارد provostship پاریس.
در حال حاضر نزدیک به هفده سال از او تا به حال از پادشاه ، دریافت نوامبر
7 ، 1465 ، سال ستاره دنباله دار ، که به اتهام جریمه provostship از پاریس بود که
مشهور و نه seigneury از دفتر.
Dignitas Joannes Loemnoeus ، quoe تقدیر غیر exigua potestate politiam concernente ، می گوید ،
atque proerogativis چند و همکاران juribus conjuncta تخمین
چیز شگفت انگیزی در '82نجیب زاده را تحمل کمیسیون پادشاه بود ، که
نامه موسسه زد به عصر از ازدواج طبیعی
دختر لوئیس XI. با موسیو حرامزاده بوربن.
در همان روز که در آن رابرت D' Estouteville زمان Villiers ژاک د در
provostship پاریس ، استاد Jehan Dauvet جایگزین Messire Helye د Thorrettes
در انتخابات ریاست جمهوری اولین دادگاه
مجلس شورای اسلامی ، Jehan Jouvenel DES Ursins پیر Morvilliers د در جایگزین
دفتر صدر اعظم فرانسه ، Regnault Dormans DES پیر پوی از سرنگون
مسئول کارشناسی ارشد درخواست در عادی خانواده پادشاه.
در حال حاضر ، پس چگونه بسیاری از سران ریاست جمهوری ، صدراعظمی ،
مقام استادی گذشت از رابرت D' Estouteville provostship برگزار شده بود
پاریس.
آن شده بود "برای امانت به او داده شود ، به عنوان حق ثبت اختراع نامه گفت ؛
و قطعا او آن را به خوبی.
او چسبیده به آن ، او خود را با آن گنجانیده شده بود ، او را شناسایی کرده اند
خود را با آن که او تا به حال موفق به فرار شدند که خشم برای تغییر که در لوئیس XI دارای.
پادشاه بسیار نگران و ماهر ، که
سیاست آن برای حفظ خاصیت ارتجاعی قدرت خود را قرار ملاقات های مکرر و
revocations.
بیش از این است ؛ سوار دلاور شجاع بازگشت به دفتر به دست آمده بود
پسر او ، و به مدت دو سال در حال حاضر ، به نام مرد نجیب ، ژاک
D' Estouteville ، میراخور ، در کنار نمیفهمد بود
خود را در سر از ثبت نام از لیست حقوق و دستمزد از provostship از پاریس.
نفع نادر و قابل توجه در واقع!
درست است که رابرت D' Estouteville یک سرباز خوب بود ، که او loyally مطرح کرده بود
پرچم دم چلچلهای خود را در برابر "لیگ خوب عمومی ،" و او را به ارائه شده بود
ملکه گوزن بسیار شگفت انگیزی در
شیرینی جات در روز ورود او را به پاریس در 14...
علاوه بر این ، او دارای دوستی خوب Messire تریستان L' هرمیت ، شهردار
مارشال از خانواده شاه.
از این رو وجود بسیار شیرین و دلپذیر این است که از Messire رابرت بود.
در وهله اول ، دستمزد بسیار خوب ، به که وصل شده ، و از آن آویزان ،
مثل خوشه های اضافی انگور در تاک خود ، درآمد از مدنی و کیفری
ثبت provostship ، به علاوه
درآمدهای پرونده های جنایی و پرونده های غیر جنایی دادگاه Embas از Chatelet ، بدون
حساب برخی از تلفات کمی از پل Mantes و از Corbeil ، و سود
در صنعت از ساغری سازان پاریس ،
corders از هیزم و measurers نمک.
اضافه کردن به این لذت را از نمایش خود را در سواری در مورد شهر ها ، و
ساخت خوب خود صحنه و لباس نظامی ، که شما هنوز هم ممکن است تحسین بر روی آرامگاه او در sculptured
ابی از Valmont در نورماندی ، و او
morion ، همه نقش برجسته در Montlhery ، ایستادگی کردن در مقابل در مقابل رنگ های الوان
روسری قرمز و سبزه aldermen و پلیس.
و پس از آن ، هیچ چیز به برتری مطلق خوب بکار بردن بیش از sergeants از پلیس ،
پورتر و تماشا از Chatelet ، دو حسابرسان Chatelet ، auditores
castelleti ، شانزده کمیسیون
شانزده چهارم ، زندانیان Chatelet ، چهار sergeants enfeoffed ،
صد و بیست sergeants نصب شده ، با maces ، نجیب زاده دیده بان را با خود
دیده بان ، زیر تماشا کرد ، ضد خود را تماشا می کنند و خود را عقب و دیده بان؟
چیزی برای اعمال عدالت بالا و پایین ، حق بازجویی ، به آویزان
و به منظور جلب ، بدون حساب خرده صلاحیت این دادگاه ها در رفت و آمد مکرر اول (در PRIMA
instantia ، به عنوان منشور می گویند) ، در آن
viscomty پاریس ، بنابراین خوب با هفت bailiwicks نجیب appanaged؟
آیا می توانم هر چیزی شیرین تر از قضاوت و تصمیم گیری های رندر ، تصور به عنوان
Messire رابرت D' Estouteville روزانه در Chatelet بزرگ انجام داد ، زیر بزرگ و
قوس مسطح فیلیپ آگوستوس؟ و
رفتن او ، به عنوان معتاد به انجام هر شب ، به آن خانه جذاب واقع در غم و اندوه
شهرستان جلیل در فلسطین ، در محوطه کاخ سلطنتی ، که او در حق همسرش برگزار شد ،
مادام Ambroise د افسانه هاو روایات قومی ، به سکون پس از
خستگی از داشتن با ارسال برخی از بدبخت فقیر را به گذراندن شب در "است که سلول کمی از
Escorcherie RUE د ، که provosts و aldermen پاریس استفاده می شود تا خود را
زندان ، همان یازده فوت طول ،
هفت فوت و چهار اینچ عرض ، و یازده فوت ارتفاع است؟ "
و نه تنها Messire رابرت D' Estouteville دادگاه ویژه خود را به عنوان شهردار
و vicomte پاریس ؛ اما علاوه بر این او تا به حال سهم ، هر دو برای چشم و دندان ، در
دادگاه بزرگ پادشاه.
هیچ سر در حداقل مرتفع وجود دارد که از طریق دست های خود را ندیده بود
قبل از آن را به جلاد آمد.
او بود که رفت به دنبال نشاندهنده ابتلای م د در باستیل سن آنتوان ، به منظور
انجام او را به Halles و انجام د م Greve سنت پل ، که clamored
و مقاومت ، به شادی بزرگ
کشیش ، که مسیو پاسبان را دوست ندارد.
مطمئنا ، در اینجا ، بیش از کافی برای ارائه یک زندگی شاد و درخشان ، و
لیاقت بعضی از روز یک صفحه قابل توجه در این تاریخ جالب از provosts
پاریس ، جایی که یاد می گیرد که د Oudard
Villeneuve خانه ای در Boucheries RUE DES بود ، که گیوم د Hangest
خریداری شده و پیچ کمی بزرگ ، که Thiboust گیوم به راهبه
فرانسوی Saint - GENEVIEVE خانه های خود را در غم و اندوه
Clopin ، که Aubriot Hugues در DU هتل زندگی می کردند حفره حماسه ، و دیگر داخلی
حقایق است.
با این وجود ، با دلایل بسیاری برای گرفتن زندگی صبر و joyously ، Messire
رابرت D' Estouteville در صبح روز هفتم ژانویه ، 1482 از خواب ، در
خلق و خو بسیار عبوس و تند مزاج است.
از چه رو آمد این خلق و خوی بیمار است؟ او نمی توانست خود را گفته است.
بود ، زیرا آسمان خاکستری بود؟ یا دست و پنجه نرم از کمربند خود را از Montlhery بد
محکم ، به طوری که آن را محدود portliness provostal خود را بیش از حد نزدیک؟ به حال او مشهود
همراهان بد دهن ، راهپیمایی در باند چهار نفره ،
در زیر پنجره را ، و او را تنظیم در سرپیچی ، در doublets اما هیچ شرت ها ، کلاه
بدون تاج ، با کیف پول و بطری در سمت خود؟
عقیده قبلی نسبت بچیزی مبهم از سه صد و هفتاد livres ، شانزده sous ،
هشت farthings ، که در آینده پادشاه چارلز VII. به قطع از
provostship در سال بعد؟
خواننده می تواند انتخاب خود را ، ما ، برای بخشی از ما را ، بسیار تمایل به این باور است که او
در یک طنز بد بود ، صرفا به این دلیل او در یک طنز بد بود.
علاوه بر این ، آن روز بعد از جشنواره ، روز خسته کننده برای هر یک بود ، و بالاتر از همه
دادرس است که با جارو دور تمام کثافت متهم شده است ، به درستی و
شاید صحبت کردن ، که در روز جشنواره تولید در پاریس است.
و سپس او تا به حال به برگزاری نشستن در Chatelet گراند.
در حال حاضر ، ما متوجه شده اند که قضات به طور کلی به طوری ترتیب امور است که روز خود را از
مخاطبان نیز باید به روز خود را از طنز بد ، به طوری که آنها همیشه ممکن است که برخی از
یکی پس از آنها به راحتی به بیرون ریختن آن ، به نام پادشاه ، قانون ، و عدالت.
با این حال ، مخاطب را بدون او آغاز شده بود.
معاونانش ، مدنی ، جزایی ، و خصوصی ، در حال انجام کار خود را ، با توجه به
استفاده ، و از هشت ساعت در صبح ، برخی از نمرات بورژوازی و
bourgeoises ، و به متراکم و شلوغ
گوشه مبهم اتاق مخاطب Chatelet DU Embas ، بین تنومند ساخته شده از چوب بلوط
سد و دیوار ، زل زده بود خوش در متنوع و شاد
منظره از قانون مدنی و کیفری
توزیع توسط استاد Barbedienne فلوریان ، حسابرس Chatelet ، ستوان از
مسیو ، کشیش را به شیوه ای تا حدودی اشتباه گرفته شده و کاملا اتفاقی.
سالن کوچک ، کم ، طاقی بود.
جدول نکردم با fleurs - DE - کتابداری و اطلاع رسانی ایستادند در یک انتها ، با بازوی بزرگ صندلی از کنده کاری شده
بلوط ، که متعلق به شهردار و خالی بود ، و مدفوع در سمت چپ
حسابرس ، استاد فلوریان.
زیر شنبه منشی دادگاه ، scribbling ؛ مخالف مردم بود ؛
در مقابل درب ، و در مقابل جدول sergeants بسیاری از
provostship در آستین کت شالی بنفش ، با صلیب سفید.
دو sergeants Parloir - AUX بورژوا ، لباس در کت خود را از Toussaint ، نیمی
رنگ قرمز ، نیمی از آبی ، به عنوان sentinels قبل از پایین ، درها بسته بودند ، بود که
قابل مشاهده در اندام سالن ، در پشت میز.
پنجره واحد اشاره کرد ، دقت در دیواره ضخیم روکشی از روشن با رنگ پریده
یکشنبه ژانویه اشعه از دو چهره مشمئز کننده ، -- دیو هوس باز از سنگ تراشیده شده به عنوان یک
دم قطعه در گامی مهم از طاقی
سقف ، و قاضی که در انتهای سالن در fleurs - DE - کتابداری و اطلاع رسانی نشسته است.
تصور کنید ، در واقع ، در جدول شهردار ، تکیه بر آرنج خود را بین دو بسته نرم افزاری
اسناد از موارد ، با پای خود را بر روی قطار ردا خود را از پارچه ساده قهوه ای ،
چهره به خاک سپرده شد در کاپوت خود را سفید بره
پوست ، که از آن ابرو خود را به نظر می رسید به یک قطعه ، قرمز ، تند مزاج ، winking ، بلبرینگ
شکوه بار از چربی بر روی گونه ها خود را که زیر چانه اش ، استاد فلوریان ملاقات کرد
Barbedienne ، حسابرس Chatelet.
در حال حاضر ، حسابرس ناشنوا بود. نقص جزئی در حسابرس.
استاد فلوریان تحویل قضاوت ، هیچ کمتر ، بدون تجدید نظر و بسیار مناسب است.
این است که قطعا کاملا کافی برای یک قاضی به هوا از گوش دادن و
حسابرس محترم برآورده این وضعیت ، تنها یکی در عدالت ، همه بهتر
به دلیل توجه خود را می تواند توسط هر نوع نویز پریشان نمی شود.
علاوه بر این ، او در مخاطب بود ، بی رحم ، اعمال و حرکات خود را سانسور ،
در شخص ما دوست Jehan Frollo DU مولن ، که دانشجوی کمی از دیروز ،
که "چرخ" آنها یکی از مطمئن بود
مواجهه با سراسر پاریس ، هر جا به جز قبل از rostrums از
استادان.
"باقی بماند ،" او در یک تن کم به همراه خود ، رابین Poussepain بود که گفت :
grinning در کنار او ، در حالی که او در اظهار نظر خود را بر روی صحنه که شد
گشوده در برابر چشمان او ، "واقع در انجا Jehanneton DU Buisson است.
دختر های زیبا از سگ تنبل در Marche - Neuf -- پس از روح من است ، او
محکوم کردن او ، حقه بازی های قدیمی! او بدون چشم بیشتر از گوش است.
پانزده sous ، چهار farthings ، پاریس ، برای داشتن فرسوده دو rosaries!
تیس تا حدودی عزیز. سافلکس duri carminis.
چه کسی؟
رابین رئیس - DE - Ville ، hauberkmaker. برای داشتن گذشت و دریافت کارشناسی ارشد
از تجارت گفت! که پول ورودی او.
او! دو آقایان در میان این knaves!
جوجهء عقاب یا شاهین د Soins ، دو equerries Hutin د Mailly ، کورپس کریستی!
آه! آنها در تاس بازی شده اند. هنگامی که باید پیشوا ما اینجا را ببینید؟
صد livres پاریس ، خوب به پادشاه!
آن Barbedienne اعتصابات مانند یک مرد ناشنوا ، -- او!
من برادر معاون اسقف ، در صورتی که مرا نگه می دارد از بازی ، بازی روز ، بازی
شب ، در بازی زندگی ، مرگ در بازی ، و بازی دور روح من پس از پیراهن من.
مقدس ویرجین ، چه damsels.
یکی پس از بره ها دیگر من می باشد. Ambroise Lecuyere ، Isabeau لا Paynette ،
Berarde Gironin! من همه آنها را می دانیم ، با آسمان!
جریمه! جریمه!
که چه چیزی شما را از به پوشیدن girdles مطلا تدریس! ده parisis sous! شما coquettes!
آه! پوزه قدیمی از قاضی! کر و ابله!
آه! فلوریان کله خر! آه!
Barbedienne ادم خرف و بی هوش! او در جدول وجود دارد!
او خوردن شاکی ، او را به خوردن لباس ، غذا می خورد ، او chews او crams ، او
پر خود را.
جریمه ، از دست رفته کالا ، مالیات ها ، هزینه ها ، به اتهام وفادار ، حقوق ، خسارت ، و منافع ،
جهنم ، زندان ، زندان ، و fetters را با هزینه های کریسمس کیک ادویه و
marchpanes سنت جان به او!
نگاه او ، خوک -- بیا! خوب!
یک زن دیگر عاشقانه! Thibaud - LA - Thibaude ، نه بیشتر و نه کمتر!
برای داشتن از Glatigny RUE می آیند!
چه هموطنان است؟ Gieffroy Mabonne ، ژاندارم تحمل
کمان پولادی. او نام پدر لعنت.
جریمه نقدی برای لا Thibaude!
خوب برای Gieffroy! جریمه نقدی برای هر دو آنها را!
احمق قدیمی ناشنوا! او باید مخلوط این دو مورد!
ده به یک است که او باعث می شود دختر بازی کردن برای ادای سوگند و ژاندارم را برای عشق پرداخت!
توجه ، رابین Poussepain! آنها را به در؟
در اینجا بسیاری از sergeants!
توسط مشتری! تمام bloodhounds بسته ها وجود دارد.
باید وحش بزرگ شکار -- یک گراز وحشی است.
و 'TIS یک ، رابین ،' TIS یکی.
جریمه بیش از حد! Hercle!
'TIS شاهزاده ما از دیروز ، پاپ ما را از جاهلان ، bellringer ما ، ما یک چشم
مرد ، پشت خم ما ، ادا و اصول ما!
تیس Quasimodo! "او در واقع.
Quasimodo ، محدود ، محاصره ، roped ، pinioned ، و تحت نگهبانی خوب بود.
جوخه پلیس که او را محاصره توسط نجیب زاده از سازمان دیده بان کمک شد
در فرد ، پوشیدن آغوش فرانسه دوزی شده بر روی سینه خود را ، و آغوش
شهر در پشت او.
هیچ چیز ، با این حال ، در مورد Quasimodo ، به جز ناهنجاری او ، وجود دارد که
می تواند صفحه نمایش halberds و arquebuses توجیه او تیره بود ، ساکت و آروم ، و
آرام.
تنها در حال حاضر و پس از آن تک چشم خود را نگاه حیله گر و سترگ بر اوراق قرضه با بازیگران
که او بود لود شده است.
او نگاه کاربر به سایر نظرسنجی مشابه در مورد او ، اما آن را بسیار کسل کننده و خواب آلودگی بود که فقط به زنان
با اشاره او را به یکدیگر در مایه خنده و تمسخر.
در همین حال استاد فلوریان ، حسابرس ، تبدیل بیش از دقت سند در
شکایت علیه Quasimodo وارد ، که منشی به او دست ، و ، در نتیجه داشتن
نگاه در آن ، به نظر می رسد برای یک لحظه را منعکس است.
با تشکر از این احتیاط ، که او همیشه مراقب باشید که را در لحظه ای بود که در
نقطه آغاز معاینه ، او می دانست قبل از نامها ، عناوین و
misdeeds متهم ، ساخته شده برش داده شده و خشک
پاسخ به پرسش های پیش بینی شده و موفق در extricating خود را از تمام
سیم پیچ از بازجویی بدون اجازه می دهد ناشنوایی خود را به بیش از حد آشکار است.
از اتهامات عنوان شده علیه نوشته شده بود به او آنچه سگ این است که مرد کور.
اگر ناشنوایی او اتفاق می افتد به او خیانت اینجا و آنجا ، از سوی برخی از نامنسجم
علامت که در موارد زیر بکار میرود و یا برخی از سوال ناخوانا ، آن را برای ژرفا با برخی از به تصویب رسید ، و برای
خرفتی با دیگران.
در هر دو مورد افتخار ریاست کلانتری یا دادگاه بخش حفظ هرگونه آسیب برای آن است
بسیار بهتر است که قاضی باید ابله یا عمیق نسبت به ناشنوا مشهور است.
از این رو او در زمان مراقبت های بسیار خوبی برای پنهان ناشنوایی خود را از چشم همه ، و او
به طور کلی موفق به قدری خوب است که او نقطه deluding خود رسیده بود ،
است که توسط راه ، آسان تر از قرار است.
همه hunchbacks با سر خود راه رفتن بالا برگزار شد ، تمام افراد مبتلا به لکنت با صدای بلند نطق کردن تمام کر
مردم صحبت می کنند کم است.
همانطور که برای او ، او را بیشتر به این باور ، که گوش خود را کمی مقاوم به درمان بود.
این تنها امتیازی که او بر این نکته به افکار عمومی ساخته شده بود ، خود را در
لحظات از صداقت و معاینه وجدان خود.
پس از آن به بعد ، کاملا ruminated امر Quasimodo ، او انداخت پشت سر خود را
و نیمی از بسته چشمان او ، به خاطر عظمت و بیطرفی ، به طوری که ، در
آن لحظه ، او هر دو ناشنوا و کور بود.
وضعیت دو ، که بدون آن هیچ قاضی بی نقص است.
در این نگرش امرانه بود که او شروع به معاینه.
"نام شما؟"
در حال حاضر این یک مورد که تا به حال نشده بود "ارائه شده در قانون ،" که در آن یک مرد ناشنوا
باید موظف به سوال مرد ناشنوا است.
Quasimodo ، آنها هیچ چیز هشدار داد که یک سوال را به او شده بود خطاب ،
همچنان خیره بدقت در قاضی ، ساخته شده و بدون پاسخ.
قاضی ، ناشنوا بودن ، و به هیچ وجه هشدار داد از ناشنوایی متهم ،
تصور این است که دومی ، پاسخ داده بود در حالی که همه متهم به طور کلی ، و در نتیجه او
دنبال مکانیکی و احمقانه خود در اختیار داشتن --
"بسیار خوب. و سن شما؟ "
باز هم Quasimodo هیچ پاسخ به این سوال است.
این قاضی قرار است که آن را پاسخ داده بودند ، و ادامه داد : --
"در حال حاضر ، حرفه شما؟"
هنوز همان سکوت. تماشاگران ، در عین حال ، آغاز کرده بود
زمزمه با هم ، و به تبادل نگاهها.
"که انجام خواهد داد ،" حسابرس ارام رفت ، زمانی که او فرض کرد که متهم
پاسخ سوم خود را به پایان رسانده است.
شما قبل از ما ، پریمو ، متهم به اختلال شبانه. secundo ،
این عمل بیشرمی به این خشونت را بر فرد یک زن احمقانه ، در proejudicium
meretricis. tertio ، شورش و
بی وفایی نسبت به کمانداران از پلیس پروردگار ما ، پادشاه.
توضیح دهید که خود را بر تمام این نکات.--- منشی ، به شما نوشته شده است پایین چه
زندانی تا کنون گفته است؟ "
در این سوال تیره بخت ، پشت سر هم از خنده گل رز از میز منشی گرفتار
توسط مخاطبان ، خشن ، وحشی بسیار مسری است ، جهانی که دو ناشنوا
مردان به نسبت به آن مطلع شدند.
Quasimodo تبدیل دور ، shrugging قوز کردن خود را با تحقیر ، در حالی که استاد فلوریان اندازه
شگفت زده شده بودم ، و فرض که خنده از تماشاگران توسط برخی شده بود را برانگیخت
پاسخ هتاک از متهم ، رندر
قابل مشاهده است به او که شانه را بالا انداختن شانه ها ، او را apostrophized indignantly --
"شما یک پاسخ ، پست و حقیر ، که سزاوار افسار زبان آمده است.
آیا شما می دانید به چه کسی صحبت می؟ "
این سالی بود نصب به دستگیری انفجار ابراز شادی عمومی است.
این همه غریب ، و به همین ترتیب مسخره رخ داد ، که حتی خنده های وحشی
حمله sergeants Parloi - AUX بورژوا ، نوعی pikemen ، که
حماقت ، بخشی از اونیفورم آنها بود.
Quasimodo به تنهایی حفظ جدیت خود را ، به این دلیل خوب است که او را درک
هیچ چیز از آنچه که قرار بود در اطراف او.
قاضی ، بیشتر و بیشتر تحریک شده است ، فکر آن را وظیفه خود را به ادامه همان لحن ،
امید در نتیجه به اعتصاب متهم با ترور که باید بر واکنش نشان می دهند
مخاطب ، و آن را بازگشت به احترام.
"بنابراین ، این است که تا آنجا که می گویند ، منحرف و thieving پست و حقیر است که شما ، که شما
اجازه خودتان را به کمبود احترام به سمت حسابرس Chatelet ، به
دادرس متعهد به پلیس مردمی
پاریس ، به اتهام با جستجو از جرایم ، تخلفات و رفتار بد ؛
با کنترل همه فن حریف ، و انحصار توقیف ، همراه با حفظ
پیاده رو ؛ با debarring hucksters
جوجه ها ، مرغ ، آب و مرغان superintending اندازه گیری از ***
نوع دیگر از چوب پاکسازی شهر از گل ، و هوا از آفات مسری ، در
یک کلمه ، با حضور به طور مستمر
امور عمومی بدون دستمزد و یا امید به حقوق و دستمزد!
آیا می دانید که من به نام فلوریان Barbedienne ، ستوان واقعی به مسیو
کشیش ، و علاوه بر این ، کمیسر ، مفتش عقاید ، کنترل ، و آزمونگر ، با
قدرت برابر در provostship ، پیشخدمتی ،
حفظ ، و دادگاه تحتانی از قوه قضائيه --؟ "
هیچ دلیلی وجود دارد که چرا یک مرد ناشنوا صحبت کردن به مرد ناشنوا باید متوقف.
خدا می داند و هنگامی که استاد فلوریان که فرود آمد ، زمانی که به این ترتیب در راه اندازی شد
سرعت کامل را در فصاحت های بلند ، اگر درب پایین در پایان افراطی اتاق نداشته
طور ناگهانی باز شده ، و با توجه به ورود به کشیش در فرد است.
در زمان ورود خود استاد فلوریان متوقف نمی شود کوتاه است ، اما ساخت یک نیم چرخش در او
پاشنه ، و با هدف شهردار صدای بلند نطق کردن که با او شده است پژمرده بود
Quasimodo یک لحظه قبل ، --
"Monseigneur ، گفت :" او ، "من خواهان مجازات چنین شما باید بدانند اتصالات در برابر
زندانی در اینجا ، حال جرم جدی و وخیم تر در برابر دادگاه است. "
و او خود را نشسته ، کاملا نفس ، پاک کردن دور قطره های بزرگ از عرق که
سقوط از پیشانی خود و خیس ، مثل اشک ، parchments گسترش قبل از
او.
Messire رابرت D' Estouteville دیده و یک ژست آمرانه و قابل توجه ساخته شده
Quasimodo ، که مرد ناشنوا در برخی از اقدام به آن را درک است.
کشیش او را با شدت خطاب ، چه شما انجام داده است که به شما شده است
آورده اینجا ، پست و حقیر؟ "
هموطنان فقیر ، فرض است که شهردار بود نام خود را برای این مورد درخواست ، سکوت را شکست
که او عادت حفظ ، و ، در یک صدای خشن و گلویی ، پاسخ "Quasimodo."
پاسخ این سوال بسیار کمی که خنده های وحشی شروع به گردش یک بار همسان
بیشتر ، و Messire رابرت ، قرمز با خشم بانگ زد ، --
آیا شما به تمسخر به من نیز ، شما بدترین ادم رذل؟ "
"Bellringer از برگشتن ، کدبانو ،" پاسخ Quasimodo ، فرض کنید که آنچه مورد نیاز
از او شد برای توضیح به قاضی ای که او.
"Bellringer!" درون یابی شهردار ، که waked به حال در اوایل به اندازه کافی در
به اندازه کافی خلق و خوی بد ، که ما گفته اند ، نه نیاز به خشم خود را ملتهب شده توسط
از جمله عجیب و غریب پاسخ.
"Bellringer! من شما صدای سنج ایجاد کردن بر روی پشت خود را از میله های بازی
از طریق مربع از پاریس! آیا شما می شنوم ، پست و حقیر؟ "
گفت : Quasimodo : "اگر آن سن و سال من است که شما مایل به دانستن" ، "من فکر می کنم که من باید
بیست در روز سنت مارتین "این بیش از حد بود و شهردار می تواند بدون
دیگر خود را مهار.
"آه! شما scoffing در provostship ، بدبخت!
اقایان sergeants از گرز ، شما من این پست و حقیر را به قاپوق
Greve ، شما او ، تنبیه کردن و به نوبه خود او را به مدت یک ساعت.
او باید برای آن پرداخت ، دو بدو Dieu!
سفارش دهم که قضاوت حاضر خواهد بود ، با کمک چهار قسم خورده گریه
trumpeters ، در هفت castellanies viscomty از پاریس "
کارمند به کار incontinently را به منظور جلب حساب از جمله.
"Ventre Dieu.
'TIS خوبی adjudged!" ، Jehan Frollo DU مولن ، محقق کمی از خود را خواند
گوشه. کشیش تبدیل شده و چشمک می زنند خود را ثابت
چشم ها یک بار بیشتر در Quasimodo.
"من معتقدم که پست و حقیر گفت : منشی Ventre Dieu" ، اضافه کردن دوازده منکران پاریس برای
سوگند ، و اجازه دهید محل نگاهداری ظروف مقدسه کلیسا از Eustache سنت نیمی از آن ؛ خاص
وقف برای Eustache سنت. "
در عرض چند دقیقه حکم گرفته شد. تنور آن ساده و مختصر است.
آداب و رسوم از provostship و viscomty هنوز رتبهدهی نشده است توسط کار کرده
Thibaut Baillet ، رئیس جمهور و راجر Barmne ، طرفدار شاه بودند
، مسدود شده است که در آن زمان ، که
پرچین متعالی quibbles ها و روش ها ، که دو jurisconsults کاشته وجود دارد
در آغاز قرن شانزدهم است. بود روشن ، سریع ، صریح و روشن است.
یکی مستقیما به نقطه رفت و پس از آن ، و در پایان هر مسیر بود ، بلافاصله وجود دارد
قابل مشاهده است ، بدون بیشه و بدون چرخش چرخ ، چوبه دار ، و یا
قاپوق.
یکی از حداقل می دانستند شده بکجا یکی از قرار بود.
فروشنده ارائه حکم به شهردار ، که مهر و موم خود را به آن ضمیمه شده ، و
ترک به دنبال دور خود را از سالن مخاطبان ، در قاب ذهن
به نظر می رسید که برای پر کردن تمام زندان ها در پاریس که روز مقصد.
Jehan Frollo و رابین Poussepain در آستین خود خندید.
Quasimodo در مجموع با هوا بی تفاوت و شگفت زده شده بودم gazed.
با این حال ، در حال حاضر زمانی که استاد Barbedienne فلوریان خواندن این حکم در او
به نوبه خود ، قبل از امضای آن ، کارمند احساس خود را با ترحم برای بدبخت فقیر نقل مکان کرد
یک زندانی ، و ، در امید
به دست آوردن برخی از تعدیل مجازات ، او را به عنوان نزدیک گوش حسابرس به عنوان نزدیک
ممکن است ، و گفت ، با اشاره به Quasimodo ، "آن مرد ناشنوا است."
او امیدوار است که این جامعه فرتوتی علاقه استاد فلوریان در را بیدار
از طرف مرد محکوم کرد.
اما ، در وهله اول ، ما در حال حاضر مشاهده شد که استاد فلوریان اهمیتی نمی دهند
برای داشتن ناشنوایی خود را متوجه است.
در وهله بعد ، او بود که او حتی یک کلمه هم متوجه نشدم شنوا
از آنچه که منشی به او گفت ؛ با این وجود ، او آرزو به
ظاهر شنوایی ، و پاسخ داد : "آه! آه! که متفاوت است ، من که نمی دانم.
یک ساعت بیشتر از قاپوق ، در آن صورت است. "و او امضا حکم در نتیجه تغییر.
"" تیس خوبی انجام دهد ، گفت : "رابین Poussepain ، که کینه علیه Quasimodo را گرامی.
"است که آموزش به او که مسئولیت رسیدگی به مردم در حدود است."
کتاب ششم. فصل دوم.
سوراخ موش.
خواننده باید اجازه به ما او را به محل د Greve ، که ما quitted
دیروز با Gringoire ، به منظور پیروی لا Esmeralda.
ده ساعت در صبح است ، همه چیز نشان دهنده روز پس از
جشنواره.
پیاده رو با زباله پوشیده شده ، روبان ، ژنده پوش ، پر از تافتز
plumes ، قطره از موم از مشعل ، خرده نانی از جشن های عمومی.
تعداد نیکو بورژوا "sauntering ،" همانطور که ما می گویند ، در اینجا و آنجا ،
عطف با پاهای خود را از مارک های منقرض شده از اتش ، رفتن به raptures
در مقابل مجلس رکن ، بیش از
حافظه اعدام های زیبا از روز قبل ، و به روز خیره در ناخن ها
که امن آنها را لذت بخش گذشته است. venders از شراب و آبجو می نورد
بشکه های خود را در میان گروه.
برخی از رهگذران مشغول آیند و می روند. تجار مکالمه و تماس به هر
دیگر از آستانه از فروشگاه های خود.
جشنواره ، سفیران ، Coppenole ، پاپ احمق ، در دهان ؛
آنها با یکدیگر رقابت با یکدیگر ، هر یک در تلاش به آن انتقاد از بهترین و خنده بیشتر.
و در همین حال ، چهار سوار sergeants ، که فقط خود را در چهار
طرف قاپوق ، در حال حاضر به دور خود متمرکز نیکو
نسبت مردم پراکنده
محل ، که خود را محکوم به عدم تحرک و خستگی در امید های کوچک
اعدام قرار دارند.
اگر خواننده ، پس از مداقه این صحنه پر جنب و جوش و پر سر و صدا است که در حال
وضع شده در تمام قسمت های محل ، در حال حاضر نگاه خیره خود را به سمت آن باستان انتقال
دمی ، گوتیک ، دمی خانه مشتق از زبان لاتین از
تور رولاند ، که به شکل گوشه در اسکله به غرب است ، او را مشاهده ، در
زاویه نما ، کتاب نماز و ادعیه روزانه مردم بزرگ ، با نورافشانیهایشان ثروتمند ،
کمی از باران محافظت
پنت هاوس ، و از دزد توسط ساینده کوچک ، که ، با این حال ، اجازه می دهد از
برگ بودن تبدیل شده است.
علاوه بر این کتاب تلخیص شده است ، پنجره های قوسی و باریک ، دو میله آهنی را در قالب بسته
متقابل ، و به دنبال بر روی مربع ؛ افتتاح تنها اذعان می کند که مقدار کوچک
از نور و هوا به یک سلول کوچک بدون
درها ، بر روی زمین طبقه ، ساخته شده در ضخامت دیواره های قدیمی
خانه ، و با صلح بیشتر عمیق ، پر از سکوت همه بیشتر
غم انگیز ، چرا که یک محل عمومی ، بیشتر
پرجمعیت و پر سر و صدا ترین در swarms shrieks پاریس و اطراف آن است.
این سلول کوچک در پاریس بوده است برای نزدیک به سه قرن جشن گرفته بود ، تا کنون
از سال Rolande مادام د لا تور ، رولاند ، در عزاداری برای پدرش که در جان باختند
جنگ های صلیبی و آن را به صورت توخالی و پوکی باعث شده بود
در دیوار خانه خود را ، به منظور خودش را در چهار دیوار نگاهداشتن وجود دارد برای همیشه لطفا برای ، نگهداری از
همه کاخ او تنها این خوابیدگی که درب جداره بود و که پنجره ایستاده بود باز ،
زمستان و تابستان ، از دادن بقیه را به فقرا و به خدا.
دوشیزه مبتلا شده ، در واقع ، منتظر تا به حال بیست سال برای مرگ در این نوزادان نارس
آرامگاه ، شب و روز دعا برای روح پدر خود ، خوابیدن در خاکستر ، حتی بدون
سنگ بالش ، لباس سیاه و سفید
گونی و subsisting نان و آب است که شفقت از رهبری عابران
آنها را به سپرده گذاری بر روی لبه پنجره او ، در نتیجه پس از دریافت خیریه
ارزانی آن است.
در مرگ او ، در لحظه ای که او در حال عبور به قبر دیگر ، او تا به حال
این یکی در ابد به زنان مبتلا ، مادران ، زنان بیوه ، و یا واگذار
maidens ، که باید بخواهند به دعا بسیار برای
دیگران یا برای خود ، و چه کسی باید به درون خود را زنده در یک بزرگ میل
غم و اندوه یا توبه و طلب بخشایش بزرگ.
فقیر روز خود او ساخته شده بود مراسم تشییع جنازه ی خوب ، با اشک ها و benedictions ، اما ،
به تاسف بزرگ خود را ، خدمتکار مومن شده بود ، نیست ، canonized برای عدم نفوذ است.
کسانی که در میان آنها که کمی تمایل به بی تقوایی بود ، که این موضوع ممکن است امیدوار بود
در بهشت انجام آسان تر از در رم ، و رک و پوست کنده besought خدا ،
به جای از پاپ ، در طرف از مرحوم.
اکثریت خود را با برگزاری حافظه Rolande مقدس رضایت بود ، و
تبدیل ژنده پوش خود را به آثار.
شهر ، در کنار آن ، به افتخار damoiselle ، کتاب نماز و ادعیه روزانه های عمومی ، تاسیس کرده بود که
در نزدیکی پنجره سلول بوده است ، به منظور محکم بود که عابران ممکن است متوقف کند
از زمان به زمان ، وجود داشت آن را تنها به
دعا ، که نماز ممکن است آنها را از صدقه یادآوری ، و که recluses فقیر ، heiresses
طاق مادام Rolande ، ممکن است مرگ آشکار از گرسنگی و فراموشی.
علاوه بر این ، این نوع از آرامگاه در شهرهای میانه بسیار نادر است چیزی نیست
سنین.
اغلب در خیابان روزانه تعداد بیشتر مواجه می شوند ، در اغلب شلوغ و
پر سر و صدا در بازار ، در وسط ، در زیر پای اسب ، زیر چرخ
چرخ دستی ، به عنوان آن ، انبار ، خوب ، یک ریز
کابین دیواره و رنده شده ، در پایین است که یک انسان شب و روز دعا ،
داوطلبانه به برخی از عزاداری ابدی ، اختصاص داده شده به برخی از کفاره بزرگ است.
و همه بازتاب که آن منظره عجیب را در ما بیدار به روز ؛
سلول های وحشتناک ، یک نوع از واسطه پیوند بین خانه و آرامگاه ، گورستان
و شهر ، که زندگی در حال قطع
از جامعه بشری ، و از ان پس در میان کشته شدگان بازشناخت که لامپ
مصرف قطره آخر نفت در تاریکی ، که باقی مانده از زندگی مثل نور سوسو
در قبر ، که نفس ، آن صدا ، که
نماز ابدی در یک جعبه از سنگ که صورت برای همیشه لطفا برای سمت دیگر جهان تبدیل شده ؛
که چشم در حال حاضر با یکی دیگر از خورشید روشن ، که گوش به دیوار از فشرده
آرامگاه ، که روح یک زندانی در آن بدن ؛
که بدن یک زندانی در سلول سیاه چال است که ، و در زیر آن پاکت دو برابر از گوشت
و گرانیت ، سوفل که روح درد -- هیچ چیزی از این همه درک بود
جمعیت.
تقوا از آن سن ، نه چندان ظریف و نه خیلی به استدلال داده شده ، نمی بینم
جنبه های بسیاری را در عمل دین.
این چیزی که در بلوک ، مفتخر ، تکریم ، تقدیس قربانی در نیاز انجام گرفت ،
اما رنج تجزیه و تحلیل نیست ، و اما ترحم متوسط برای آنها احساس.
برخی از کمک هزینه مختصر به تائب بدبختی آن را آورده از زمان به زمان ، نگاه از طریق
سوراخ برای دیدن اینکه آیا او هنوز هم زندگی می کرده اند ، نام خود را به سایت همیشگی باشد ، به سختی می دانست که چگونه
سالها پیش او را به مرگ آغاز شده بود ، و به
غریبه ، که آنها را در مورد اسکلت زندگی می کنند که نابودی در آن بود مورد پرسش
انبار ، همسایگان به سادگی پاسخ داد ، "این دور افتاده است."
همه چیز پس از آن بدون متافیزیک ، مشاهده شده بود بدون اغراق ، بدون
ذره بین ، با چشم غیر مسلح است.
میکروسکوپ هنوز رتبهدهی نشده است اختراع شده ، چه چیزهایی از ماده و یا برای چیزهایی
از ذهن است.
علاوه بر این ، هر چند نفر اما کمی توسط آن شگفت زده شده ، نمونه هایی از این نوع
cloistration در دل از شهرها شد در حقیقت مکرر ، همانطور که ما فقط
گفت.
در پاریس وجود دارد تعداد قابل توجهی از این سلول ها ، برای دعا کردن به درگاه خدا و
توبه و طلب بخشایش انجام آنها تقریبا تمام اشغال شدند.
درست است که روحانیت را دوست ندارند به آنها خالی از آن ضمنی
lukewarmness در مؤمنان ، و آن lepers را به آنها قرار گرفتند و زمانی که وجود داشت هیچ
penitents در دست.
علاوه بر سلول در Greve ، در یکی در Montfaucon ، یکی در DES Charnier
مردم بیگناه ، یکی دیگر از من به سختی می دانیم که در آن ، -- در مجلس Clichon ، من فکر می کنم و بعضی دیگر هنوز در
بسیاری از نقاط که در آن اثری از آنها در سنت ، به طور پیش فرض از یادبود یافت.
این دانشگاه نیز خود را دارد.
در کوه فرانسوی Saint - GENEVIEVE مرتب سازی بر اساس شغل در قرون وسطی ، برای فضای سی
سال ، هفت مزامیر وابسته به طلب مغفرت و ندامت در توده فضولات در پایین مخزن شعار می دادند ،
آغاز دوباره زمانی که او بود به پایان رسید ،
آواز خواندن در شب ، مگنا voce در umbras بلندترین و به روز ، عتیقه شناس fancies
که او می شنود صدای خود را به عنوان او وارد Puits RUE DU - qui - parle -- خیابان
«صحبت است."
برای محدود خودمان را به سلول در تور رولاند ، ما باید بگویم که هرگز آن را به حال
فاقد recluses.
بعد از مرگ مادام رولاند ، آن را به حال خالی برای یک سال یا دو ایستاده بود ، هر چند
به ندرت. بسیاری از زنان به آنجا آمده بود به سوگواری ، تا
مرگ خود را ، برای بستگان ، دوستداران ، گسل.
کینه توزی پاریس ، که thrusts انگشت خود را به همه چیز ، حتی به چیزهایی که
آن را حداقل نگرانی ، تأیید کرد که آن را به حال مشهود اما بیوه چند وجود دارد.
در مطابق با مد روز عصر ، یک کتیبه لاتین روی دیوار
نشان داد به رهگذر به منظور متدین از این سلول آموخته است.
سفارشی تا اواسط قرن شانزدهم از توضیح حفظ شد
عمارت توسط یک دستگاه مختصر محاط در بالای درب.
بنابراین ، هنوز هم در فرانسه نوشته شده است ، بالاتر از دریچه زندان در seignorial
عمارت Tourville ، Sileto و همکاران spera ؛ در ایرلند ، در زیر یاطاقان ¬ های زرهی
که از میان برداشتن درب بزرگ به Fortescue
قلعه لبه تیز شمشیر پوشش سپر مانند جانوران ، salus ducum ؛ در انگلستان ، بیش از ورودی اصلی به
عمارت مهمان نواز از Cowper Earls : تخمین Tuum
در آن زمان هر عمارت تصور می شد.
همانطور که هیچ درها را به سلول های دیواره تور رولاند وجود دارد ، این دو کلمه بوده است
در پایتختهای بزرگ روم بر سر پنجره حک شده است ، --
TU ، ORA.
و این باعث از مردم ، که احساس خوبی پالایش بسیار درک نیست
در کارها ، و دوست دارد برای ترجمه Ludovico Magno توسط "Porte سنت دنیس ،" دادن به
این تیره ، تیره ، حفره رطوبت ، نام "موش سوراخ است."
توضیح والای کمتر ، شاید ، از سوی دیگر ؛ ، اما از سوی دیگر ، بیشتر
منظره.
کتاب ششم. فصل سوم.
تاریخچه کیک LEAVENED ذرت.
در عصر این تاریخ ، سلول در تور رولاند اشغال شده بود.
اگر خواننده خواسته ها توسط چه کسانی می دانم ، او تنها به من قرض بدهید گوش به گفتگو
سه جالب و به ارزش ، که در لحظه ای که ما باید توجه خود را به کارگردانی
موش سوراخ ، کارگردانی مراحل خود را
به سمت همان نقطه ، در آینده در امتداد لبه آب از Chatelet ، به سمت
Greve. دو نفر از این زنان مانند خوب لباس شدند
bourgeoises از پاریس.
خوب آنها سفید ruffs petticoats خود را از چرند ، راه راه قرمز و آبی ؛ خود را
سفید کشباف جوراب ساق بلند ، با ساعتهای دوزی در رنگ ، به خوبی بر کشیده
پاهای خود را ، کفش دارای پنجه مربع از گندم گون
چرم با کف پاها سیاه و سفید ، و مهمتر از همه ، پوشش سر خود را ، که مرتب سازی بر اساس شاخ نقده ،
را با روبان و laces ، که زنان از شامپاین هنوز هم می پوشند ، در لود
شرکت با grenadiers شاهنشاهی
گارد روسیه ، اعلام کرد که آنها متعلق به همسران کلاس که که دارای
زمین میانی بین نوکران یک زن و چه آنها اصطلاح بانوی.
آنها نه از حلقه و نه از صلیب های طلا ، به تن و آسان بود دید که به سهولت خود را ،
این کار را از فقر نمی ادامه ، ولی به سادگی از ترس در حال جریمه.
همدم آنها در بسیار به همان روش attired بود ، اما این بود که وجود دارد
چیزی توصیف ناپذیر در مورد لباس و تحمل خود را که همسر یک پیشنهاد
استانی دفتر اسناد رسمی.
یک نفر می تواند ، راه را که کمربند خود را بالاتر از باسن او افزایش یافت ، که او
نشده است زمانی در پاریس.-- به این plaited تاکر ، گره از روبان در او
کفش -- و این راه راه او
هر چیزی شبیه شلیته به صورت افقی به جای عمودی بود ، و یک هزار enormities دیگر
که حیرت خوب طعم.
برای اولین بار دو راه می رفت با آن مرحله عجیب و غریب به خانمها پاریس ، نشان پاریس
زنان از این کشور است. استانی برگزار شده توسط دست یک پسر بزرگ ،
در خود ، کیک بزرگ و مسطح که برگزار شد.
ما تاسف می شود موظف به اضافه کردن ، که ، با توجه به سخت گیری فصل ، او با استفاده از
زبان خود را به عنوان یک دستمال.
کودک او را بکشید آنها را ، Cequis غیر passibus ، به عنوان ویرژیل می گوید ، و
اتفاقی در هر لحظه ، به خشم از مادرش.
درست است که او در کیک خود را به دنبال بیش از در پیاده رو.
بعضی از انگیزه های جدی ، بدون شک ، مانع او آن را گاز گرفتن (کیک) ، برای او رضایت
خود را با نگاه tenderly در آن.
اما مادر باید به جای مسئول کیک گرفته است.
این بی رحمانه را تانتالوس از پسر چاق چک.
در همین حال ، سه demoiselles (برای نام dames سپس برای نجیب محفوظ
زنان) صحبت می کردند در یک بار.
، گفت : ":" اجازه دهید با عجله ، لک لک Mahiette ما را جوانترین این سه نفر ، که بود
همچنین بزرگترین ، به استانی ، "من به شدت می ترسند که ما باید وارد خیلی دیر ؛
آنها به ما در Chatelet که آنها او را به طور مستقیم به قاپوق گفت. "
"آه ، والا مقام! چه چیزی می گفت ، لک لک Oudarde Musnier؟ "interposed
Parisienne.
"دو ساعت وجود دارد هنوز به قاپوق. ما هم به اندازه کافی.
آیا شما تا کنون دیده هر یک pilloried ، Mahiette عزیزم؟ "
"بله ، گفت :" استانی "در ریمز."
"آه ، والا مقام! قاپوق شما در ریمز چیست؟
قفس پر از بدبختی را که تنها از دهقانان تبدیل شده است.
امر بزرگ ، واقعا! "
"فقط دهقانان! گفت :" Mahiette "در بازار پارچه در ریمز!
ما را دیده اند ، بسیار زیبا مجرمان وجود دارد ، که پدر و مادر خود را کشته اند!
دهقانان!
برای چه چیزی شما را به ما ، Gervaise؟ "این مسلم است که استانی در
نقطه مصرف به جرم ، برای افتخار قاپوق او است.
خوشبختانه ، این damoiselle با احتیاط ، Oudarde Musnier ، تبدیل گفتگو در
زمان. "با راه ، Damoiselle Mahiette ، چه می گویند
شما به سفیران فلاندرز ما
پاسخ Mahiette : آیا شما به عنوان آنهایی که خوب در ریمز؟ "" قبول دارم "،" آن است که
تنها در پاریس است که Flemings از جمله دیده می شود. "
"آیا شما از جمله سفارت ، که سفیر بزرگ hosier که پرسید :" Oudarde.
"بله ، گفت :" Mahiette. او چشم از زحل است. "
"و عضو بزرگ است که چهره شبیه شکم لخت؟ از سر گرفت :" Gervaise.
"و یکی از آنها ، کمی با چشم های کوچک در پلک های قرمز رنگ قاب ، بیهوده پرهیز و کاهش داد تا
مانند یک سر خار؟ "
"اسب های خود هستند که ارزش دیدن" تیس ، گفت : "Oudarde ، caparisoned :" به عنوان آنها
پس از مد از کشور خود! "
"آه عزیزم ،" قطع کرد استانی Mahiette ، فرض کنید در نوبت او هوا
برتری ، "شما چه چیزی را پس از آن ، اگر شما در'61 دیده بود ، در تقدیس
ریمز ، هجده سال پیش ، اسب از شاهزادگان و شرکت کینگ؟
بدنه و caparisons از همه انواع ، برخی از پارچه گلدار ، پارچه های زیبا از طلا ،
باردار با sables ، دیگران را از مخمل ، با قاقم باردار و دیگران همه embellished
با کار زرگر و زنگ بزرگ از طلا و نقره!
و چه پولی که تا به حال هزینه! و به چه صفحات پسر خوش تیپ سوار بر
آنها! "
"که" در پاسخ Oudarde خشگی ، "Flemings داشتن بسیار زیبا جلوگیری نمی کند
اسب ها ، و داشتن شام عالی بود دیروز با مسیو ، کشیش از
بازرگانان ، در هتل - DE - Ville ، که در آن
آنها با comfits و hippocras ، و ادویه جات ترشی جات خدمت کرده بودند ، و دیگر
نقاط تکین. "" چه چیزی می گفت ، همسایه! "گفت
Gervaise.
"با مسیو کاردینال بود ، در بوربن پتی که آنها supped."
"نه در همه. در هتل - DE - Ville.
"بله ، در واقع.
در بوربن پتی! "" در هتل - DE - Ville بود ، "retorted
Oudarde به شدت "و دکتر Scourable خطاب به آنها با صدای بلند نطق کردن در زبان لاتین ، که
خوشحال آنها را تا حد زیادی.
شوهر من ، که قسم خورده کتابفروش است به من گفت. "
"در بوربن پتی ،" پاسخ Gervaise ، بدون روح کمتر "است و این
نایب آنچه مسیو کاردینال به آنها ارائه : دوازده لیتر دو از
hippocras ، سفید ، نوعی شراب قرمز و قرمز ؛ بیست
چهار جعبه دو لیون چیز شیرین و لذیذ ، طلاکاری شده ، به عنوان بسیاری از مشعل ، به ارزش دو livres
قطعه و شش دمی صف از شراب Beaune ، سفید و نوعی شراب قرمز ، بهترین است که می تواند
در بر داشت.
من آن را از شوهرم ، cinquantenier است که در Parloir - AUX
بورژوا ، که امروز صبح نسبت سفرای فلاندرز با
کسانی که از جان Prester و امپراتور
Trebizond ، که از بین النهرین به پاریس ، در زیر آخرین پادشاه ، که عینک
حلقه در گوش خود را. "
Oudarde اما کمی ، پاسخ داد : ":" بنابراین درست است که آنها در هتل - DE - Ville supped
متاثر از این فروشگاه ، که چنین پیروزی viands و comfits هرگز
دیده شده است. "
"من به شما بگویم که آنها توسط le ثانیه ، گروهبان از شهر ، در هتل DU خدمت کرده
پتی بوربن ، و که که این است که در آن شما اشتباه است. "
"در هتل - DE - Ville ، من به شما بگویم!"
"در پتی - بوربن ، عزیزم! و آنها با شیشه های جادویی روشن تا به حال کلمه
امید است که در پورتال بزرگ نوشته شده است. "
"در هتل - DE - Ville!
در هتل - DE - Ville! و Husson لو جلسه بازی فلوت! "
"من به شما بگویم ، نه!" "من به شما بگویم ، بله!"
"من می گویم ، نه!"
Oudarde گوشتالو و شایسته آماده به تلافی و دعوا ممکن است ، شاید ،
اقدام به کشیدن از کلاه ، به حال Mahiette ناگهان بانگ زد : -- "در نگاه
آنچه که این افراد ان را در انتهای پل گرد!
چیزی در میان خود را که آنها به دنبال در وجود دارد! "
"راستگو" گفت : Gervaise ، "من می شنوم صدای دایره زنگی است.
من اعتقاد دارم 'TIS Esmeralda کمی که نقش mummeries خود را با بز او.
EH ، سریع ، Mahiette! سرعت خود را دو چندان کردن و همراه پسر خود را بکشید.
آمده شما در اینجا به بازدید از کنجکاوی پاریس.
شما شاهد Flemings دیروز ، شما باید کولی را به روز نگاه کنید به ".
"کولی!" گفت : Mahiette ، ناگهان retracing گام او ، و clasping پسرش
بازو به زور.
"خدا به من حفظ از آن! او که فرزند من را از من سرقت!
بیا ، Eustache! "
و او در اجرا در امتداد اسکله به سمت Greve تعیین می کنند ، تا او را ترک کرده بودند.
پل به مراتب پشت سر او.
در ضمن ، فرزند آنها او را بعد از او کشیدن بود بر زانو خود سقوط کرد ؛ او
متوقف تنگی نفس است. Oudarde و Gervaise او دوباره.
آن کولی سرقت فرزند خود را از شما گفت : "Gervaise.
دمدمی مزاجی That'sa مفرد از مال شما! "Mahiette سرش را با هوا گرفتار غم را تکان داد.
مشاهده Oudarde : "نقطه منحصر به فرد است ،" که لا sachette همین ایده
زن مصری "و" لا sachette؟ پرسید : "Mahiette.
"او!" گفت : Oudarde ، "خواهر Gudule."
"و Gudule خواهر چه کسی است؟" پافشاری می Mahiette.
"شما قطعا نادان از همه اما ریمز خود را ، نمی دانند که پاسخ داد :" Oudarde.
'تیس دور افتاده از سوراخ موش صحرایی است."
"چه!" خواستار Mahiette "که زن بیچاره به چه کسی ما حامل این کیک؟"
Oudarde راننده سرشونو تکون دادن مثبت دادند. «دقیقا.
شما او را در حال حاضر در پنجره اش را ببینید در Greve.
او نظر به عنوان خود را از این vagabonds مصر ، که بازی
دایره زنگی و ثروت به مردم بگویید.
هیچ کس نمی داند که از انجا می آید وحشت خود را از کولی ها و مصری ها.
اما شما ، Mahiette -- چرا که اجرا می کنید تا در هنگام گرسنگی از آنها "؟
"آه! گفت :" Mahiette ، تصرف سر گرد فرزند خود را در هر دو دست ، "من نمی خواهم
که برای من اتفاق می افتد که اتفاق افتاد به Paquette لا Chantefleurie. "
"آه! شما باید به ما این داستان را بگوید ، Mahiette خوب من ، گفت : "Gervaise ، گرفتن بازوی او.
با خوشحالی می پذیریم ، در پاسخ Mahiette ، "اما شما باید از همه نادان اما پاریس خود را به
می دانیم که!
من به شما و سپس بگوید (اما TIS برای ما لازم نیست برای متوقف کردن است که من ممکن است بگویم
شما داستان) ، و Paquette لا Chantefleurie خدمتکار زیبا از هجده بود
وقتی که من یکی خودم بود ، که است که می گویند ،
هجده سال پیش ، و TIS تقصیر خود او اگر او را به روز نیست ، مثل من ، خوب ،
گوشتالو ، مادر تازه از شش و سی ، با شوهر و یک پسر.
با این حال ، پس از سن چهارده سالگی ، خیلی دیر بود!
خوب ، او دختر Guybertant ، خنیاگر بارج در ریمز ، همان بود
که قبل از پادشاه چارلز VII بازی کرده بود ، در تاجگذاری خود ، زمانی که او فرود رودخانه ما
Vesle از Sillery به Muison ، زمانی که مادام
خدمتکار اورلئان نیز در قایق بود.
پدر فوت کرد زمانی که Paquette هنوز یک کودک صرف او به حال و سپس هیچ کس جز او
مادر ، خواهر M. Pradon ، کارشناسی ارشد ، منقل و مسگر در پاریس ، مزرعه غم و اندوه
Garlin ، که سال گذشته درگذشت.
ببینید او از خانواده ای خوب بود.
مادر زن خوب ساده بود ، متاسفانه ، و او تدریس Paquette
چیزی جز یک بیت از گلدوزی و اسباب بازی گیری که یک کمی جلوگیری از
از رشد بسیار زیادی باقی مانده و بسیار فقیر است.
آنها هر دو ساکن در ریمز ، در مقابل رودخانه ، RUE د Folle - Peine.
نشانه گذاری این : به اعتقاد من این بود که موجب بدبختی به Paquette.
در '61، سال تاجگذاری لویی XI. آنها خدا حفظ!
Paquette گی و زیبا که او در همه جا به هیچ نام دیگری نسبت به نامیده می شد بود
"لا Chantefleurie" -- ترانه شکوفا. دختر فقیر!
او تا به حال دندان های خوش تیپ ، او به خنده و نمایش آنها علاقه بود.
در حال حاضر ، یک خدمتکار که عاشق خنده در جاده ها به گریند و دندان خوش تیپ خراب
خوش تیپ چشم.
بنابراین او لا Chantefleurie شد.
او و مادرش را به دست آورده زندگی مخاطره آمیز ، آنها بسیار بی بضاعت از سال بوده است
مرگ شاعر ؛ گلدوزی خود آنها را در بیش از شش
farthings هفته جاری ، که کاملا liards دو عقاب مقدار مصرف نکنید.
کجا بودند روز زمانی که Guybertant پدر دوازده sous پاریس به دست آورده بود ، در
تاجگذاری ، تنها با یک ترانه است؟
یکی از زمستان (آن را در در همان سال از '61بود) ، زمانی که دو زن تا به حال نه ***
و نه هیزم ، بسیار سرد بود ، که داد لا Chantefleurie چنین رنگ خوب که
مردان به نام Paquette او! و بسیاری از نام
Paquerette او! و او.-- Eustache خراب شد ، فقط اجازه دهید که دیدن من به شما گاز
کیک اگر شما جرات -- ما بلافاصله درک که او خراب شد ، یک روز یکشنبه هنگامی که او
به کلیسا با صلیب طلا در مورد گردن او آمد.
در چهارده سال سن! می بینید؟
اولین بار آن را جوان Vicomte د Cormontreuil بود که او بل برج سه
لیگ های دور از ریمز ؛ سپس Messire هانری د Triancourt ، میراخور به پادشاه ؛
پس از آن کمتر از آن ، Chiart د Beaulion ،
فراش و پس از آن ، هنوز هم نزولی ، Guery Aubergeon ، کارور را به شاه و پس از آن ،
MACE د Frepus ، آرایشگر به آقا پسر ارشد پادشاه فرانسه و پس از آن ، تونن لو Moine ، پادشاه
آشپزی و پس از آن ، مردان به طور مداوم در حال رشد
جوان و کمتر نجیب ، او را به گیوم راسین ، خنیاگر hurdy سقوط کرد
تیری د gurdy و TO MER ، lamplighter.
سپس ، فقیر Chantefleurie ، او را به هر یک تعلق دارد : او اژدهای طلایی شان سویا تاریخ و زمان آخرین رسیده بود
قطعه طلا او را. آنچه در من به شما می گویم ، damoiselles من؟
در تاجگذاری ، در همان سال ، '61،' او twas که تخت پادشاه
debauchees! در همان سال! "
Mahiette آهی کشید و پاک دور اشک که trickled از چشم او.
گفت : Gervaise : "این است که هیچ سابقه بسیار فوق العاده" ، "و در کل از آن من
هیچ چیزی از هر گونه زنان مصری یا کودکان مراجعه کنید. "
"صبر" است! از سر گرفت Mahiette ، "شما یک کودک.-- در'66 ، 'پارچه جناغی بافتن شانزده سال
پیش در همین ماه ، در روز فرانسوی Saint - Paule Paquette بود کمی به رختخواب آورده
دختر.
موجود ناراضی! آن را یک شادی بزرگ را به او بود ، او زمانی برای یک کودک بود آرزو.
مادر او ، زن خوب است ، که تا به حال شناخته شده است هرگز به انجام به جز بسته چشم او ، او
مادر مرده بود.
Paquette دیگر هر یک به عشق در جهان و یا هر یک به عشق او نداشت.
لا Chantefleurie موجودی ضعیف در طول پنج سال از زمان سقوط او شده بود.
او به تنهایی ، به تنهایی در این زندگی ، انگشتان به او اشاره شد ، او در در hooted شد
خیابانها ، ضرب و شتم توسط sergeants ، jeered در توسط پسر کمی در ژنده پوش.
و سپس ، بیست و وارد بود : و بیست و یک سن برای زنان عاشقانه.
جنون شروع به آوردن او در بیش از تجارت خود را از گلدوزی در روزهای پیشین ، برای
هر چروک که آمد ، تاج فرار کرد و زمستان سخت شد به او یک بار دیگر ، چوب
شد نادر دوباره در منقل او ، و نان در کمد او.
او دیگر نمی تواند ، زیرا کار او در تبدیل شدن به شهوت پرست ، تنبل رشد کرده بود ؛
و او رنج می برد بسیار بیشتر ، زیرا در حال رشد تنبل ، او شهوت انگیز تبدیل شده بود.
حداقل ، که راهی که در آن ارباب درمان سنت رمی توضیح می دهد که چرا این
زنان سردتر و گرسنه تر از زنان فقیر دیگر ، زمانی که آنها قدیمی است. "
"بله" ، اظهار داشت Gervaise "اما کولی ها؟"
"یک لحظه ، Gervaise! گفت :" Oudarde که توجه کمتر بی تاب بود.
"چه خواهد بود برای پایان باقی مانده اگر همه در آغاز بودند؟
ادامه Mahiette ، من به شما درخواست کردن التماس کردن. که Chantefleurie فقیر! "
Mahiette رفت در.
بنابراین او بسیار غمگین بود ، بسیار بدبخت است ، و گونه او را با اشک furrowed.
اما در میان شرم آور خود ، حماقت او را ، فسق او ، آن را به او به نظر می رسید که او
باید کمتر وحشی ، کمتر شرم آور ، کمتر تلف شده ، اگر چیزی و یا برخی از
یکی در جهان آنها او می تواند عشق ، و چه کسی می تواند او را دوست دارم.
لازم است که آن را باید به یک کودک بود ، چرا که تنها یک کودک به اندازه کافی می تواند
بیگناهی خود را برای آن.
او این حقیقت را پس از محاکمه به عشق دزد ، مرد تنها کسی است که به رسمیت شناخته شده بود
می خواستم او را ، اما پس از مدت کوتاهی ، او متوجه شد که دزد او را منفور است.
آن دسته از زنان عشق نیاز به هر دو عاشق و یا یک کودک را برای پر کردن قلب خود است.
در غیر این صورت ، آنها بسیار ناراضی است.
همانطور که او می تواند عاشق نیست ، او به طور کامل به سمت یک میل برای یک کودک تبدیل شده است ، و به عنوان
او تا به حال متوقف نمی شود مومن ، او نماز ثابت خود را به خدای خوبی برای آن ساخته شده است.
بنابراین خدا خوب از روی ترحم روی او انجام گرفت ، و از او یک دختر کوچک است.
من نمی خواهد صحبت کند شما را از شادی او و خشم از اشک و caresses ، و بوسه بود.
او nursed کودک خود خودش ، swaddling باند برای آن ساخته شده از لحاف او ،
تنها که او در بستر او بود ، و دیگر احساس یا سرد و یا گرسنگی.
او زیبا شد یک بار دیگر ، در نتیجه از آن است.
دمامه می سازد یک مادر جوان است.
دلاوری او ادعا کرد یک بار دیگر ؛ مردان آمدند تا لا Chantefleurie او در بر داشت
مشتریان برای کالاهای خود را دوباره و از تمام این وحشت او ساخته شده نوزاد
لباس ، کلاه و bibs ، bodices با
شانه تسمه توری ، و bonnets کوچکی از ساتن ، بدون اینکه حتی فکر خرید
خودش دیگر لحاف.-- Eustache کارشناسی ارشد ، من قبلا به شما گفته به خوردن که
کیک.-- این مسلم است که کمی اگنس ،
که نام فرزند ، نام وابسته به غسل تعمید ، برای یک مدت طولانی از لا بود
Chantefleurie بودند هر نام خانوادگی -- مسلم است که یک کمی بیشتر بود
swathed در روبان و embroideries از dauphiness Dauphiny!
در میان چیزهای دیگر ، او تا به حال یک جفت از کفش های کوچک ، که مانند لویی
XI. قطعا به حال هرگز!
مادر و بخیه دوزی آنها را خودش شده بود ؛ او در همه آنها را به دل بازی صرف خرید بود
ظرافتهای هنری خود را embroideress ، و همه embellishments یک ردا برای
ویرجین خوب است.
آنها قطعا دو زیباترین کفش های کمی صورتی است که می تواند دیده شد.
آنها طولانی تر از انگشت شست من و یک پا کمی کودک بیرون می آید
از آنها ، به منظور به این باور است که آنها قادر به آنها شده بود.
'تیس درست است که کسانی که پا کمی آنقدر کوچک بودند ، خیلی زیبا ، بنابراین گلگون! rosier از
ساتن از کفش!
هنگامی که شما کودکان ، Oudarde ، شما را پیدا خواهد کرد که هیچ چیز زیباتر از وجود دارد
کسانی که کمی دست و پا. "
"من از بهتر ،" Oudarde با آه گفت : »اما من انتظار تا زمانی که باید با توجه به
لذت خوبی از M. Andry Musnier. "" با این حال ، کودک Paquette که
بسیار در مورد آن را در کنار پای خود بود.
من او را دیدم زمانی که او فقط چهار ماه او عشق بود!
او تا به حال چشم بزرگتر از دهان او ، و جذاب ترین مو سیاه و سفید ، که در حال حاضر
فر.
او باید با شکوه سبزه در سن شانزده سالگی از بوده است!
مادر او شد هر روز بیش از او دیوانه تر.
او بوسید او ، caressed او ، tickled او شسته شده ، او ، decked او ، بلعیدم او را!
او سر خود را بیش از او را از دست داده ، او خدا را برای او تشکر شده است.
زیبا او ، پا گلگون کمی بالاتر از همه ، یک منبع بی پایان چیز شگفت انگیز بودند ، آنها
هذیان از شادی!
او همواره با فشار دادن لب های او به آنها ، و او هرگز نمی تواند از او بهبود می یابند
شگفتی در کوچکی خود را.
او آنها را به کفش های کوچک قرار دهید ، در زمان آنها را تحسین آنها ، آنها را شگفت زده ،
نگاه نور را از طریق آنها ، کنجکاو برای دیدن آنها را امتحان کنید تا در بستر او راه رفتن بود ،
و خرسند به پاسخگویی به تصویب زندگی خود را بر روی
زانو او ، قرار دادن و مصرف کردن کفش از آن پا ، به عنوان اینکه آنها تا به حال
شده است که عیسی نوزاد است. "
"داستان منصفانه و خوب است ،" Gervaise در یک تن کم گفت : "اما از کجا کولی ها می آیند
به که؟ "" در اینجا "پاسخ Mahiette.
"یک روز وارد ریمز نوعی بسیار عجیب و غریب از مردم وجود دارد.
آنها گدا و vagabonds که رومینگ در سراسر کشور بودند ، به رهبری توسط دوک خود
و شمارش آنها است.
آنها با قرار گرفتن در معرض خورشید browned شدند ، آنها از نزدیک پیچش یا حلقه زنی بود مو ، و نقره
حلقه در گوش های آنها وجود. زن بودند هنوز هم زشت تر از مردان است.
آنها تا به حال چهره blacker ، که همیشه کشف شد ، نیم تنه دامن بلند پر از بدبختی خود را در
بدن ، پارچه بافته شده از تارهای بر شانه خود را موظف ، و موهای خود را حلق آویز
مانند دم اسب است.
کودکانی که بین پاهای خود درهم را به عنوان میمون های بسیاری از وحشت شده است.
یک گروه excommunicates. همه این افراد از پایین تر آمد مستقیم
مصر به ریمز از طریق لهستان.
پاپ به آنها اعتراف کرده بود ، که گفته شد ، و به عنوان توبه و طلب بخشایش به آنها تجویز
از طریق آن گردش جهان به مدت هفت سال ، بدون در تخت خواب و به طوری که آنها بودند
penancers نامیده می شود ، و به طرز وحشیانه ای قال.
به نظر می رسد که آنها قبلا شده بود Saracens بود که به همین دلیل به اعتقاد آنها در
مشتری ، و ادعا کرد ده livres Tournay از تمام archbishops ها ، اسقف ها ، و mitred
abbots با croziers.
گاو نر از پاپ قدرت آنها را به انجام این کار است.
آنها به ریمز آمد که به بخت و اقبال در نام پادشاه الجزایر ، و
امپراتور آلمان.
شما به آسانی می توانید که بیشتر مورد نیاز بود ، به علت ورود به شهر به تصور
شود آنها ممنوع است.
سپس کل گروه را با فضل خوب در خارج از دروازه Braine ، معترضان در آن تپه
که در آن می ایستد آسیاب ، در کنار حفره چاله گچ باستان است.
و همه در ریمز با همسایه خود را در رفتن به آنها را ببینید رقابت می کردند.
آنها در دست خود را نگاه کرد و گفت : شما پیشگویی شگفت انگیزی است ؛ آنها برابر با
پیش بینی به یهودا است که او را تبدیل به پاپ.
با این حال ، زشت شایعات در گردش در توجه به آنها ، حدود
کودکان دزدیده شده ، برش دستی ، و گوشت انسان بلعیدم.
دانا مردم به احمقانه گفت : "نمی رویم وجود دارد!" و سپس خود را در رفت
حیله گر. این شیفتگی بود.
واقعیت این است که آنها می گفت : چیز مناسب به متعجب ساختن کاردینال.
مادران تا حد زیادی بر آنهایی که کمی خود ، پیروزی پس از مصریان در آنها را خوانده بود
دست همه انواع از شگفتی های بت پرست و در ترکی نوشته شده.
یک امپراتور ، دیگر ، پاپ ؛ دیگر ، یک کاپیتان بود.
پور Chantefleurie با کنجکاوی به تصرف شده بود ، او خواست به دانستن در مورد
خودش را ، و اینکه آیا اگنس کمی زیبا او را نمی خواهد تبدیل شدن به برخی از شهبانو روز
ارمنستان ، و یا چیز دیگری است.
بنابراین او خود را به اجرا درآمد و مصری و زنان مصر در توصیف سقوط کرد
کودک و نوازشگر آن ، و بوسیدن آن را با دهان سیاه و سفید خود را ، و
marveling بیش از باند کمی آن افسوس. به شادی بزرگ مادر.
آنها به خصوص مشتاق به بیش از پا و کفش زیبا او.
کودک هنوز رتبهدهی نشده است یک ساله.
او در حال حاضر lisped کمی در مادرش مانند یک چیز کمی دیوانه خندید ، گوشتالو
و کاملا گرد است ، و دارای هزار حرکات فریبنده کمی از فرشتگان
بهشت است.
"او بسیار توسط مصریان بود وحشت زده ، و گریستم.
اما مادرش او را بوسید گرمی و دور مسحور شده با خوشبختی رفت
طالع پیشگویی اگنس او بود.
او به زیبایی ، فضیلت ، ملکه.
بنابراین او به اتاق زیر شیروانی خود را در Folle RUE - Peine بازگشت ، بسیار افتخار بلبرینگ با او
یک ملکه.
روز بعد او با استفاده از یک لحظه در زمان هنگامی که کودک خواب در بستر او بود ، (برای
آنها همیشه در خواب با هم) ، به آرامی راه کمی باز کردن درب را ترک و فرار برای گفتن
همسایه در غم و اندوه د لا Sechesserie ،
که روز خواهد آمد که اگنس دخترش را در جدول توسط شاه خدمت کرده
انگلستان و آرشیدوک اتیوپی ، و صد شگفتی های دیگر.
در بازگشت خود ، از شنیدن هیچ گریه می کند بر روی راه پله ، او را به خودش گفت : "خوب!
کودک هنوز هم در خواب!
او درب او را گسترده تر باز از او آن را ترک کرده بود ، اما او وارد شده ، مادر فقیر ، و
فرار به تخت.--- کودک دیگر وجود دارد ، جای خالی بود.
هیچ چیز از کودک باقی ماند ، اما یکی از کفش های خود را کمی زیبا.
او از اتاق به پرواز در آمد ، نقش برآب کردن پله ها ، و شروع به ضرب و شتم سرش را در مقابل
دیوار ، گریه : "فرزند من! است که فرزند من است؟
فرزند من چه کسی برداشته است؟ "
خیابان خلوت بود ، جدا شده خانه ، هیچ کس نمی تواند هر چیزی او بگویید
در مورد آن.
او در مورد شهر رفت ، جستجو همه خیابان ، فرار اینطرفی و انطرف کل
روز بلند ، وحشی ، علاوه بر خودش ، وحشتناک ، snuffing در درها و پنجره ها مانند وحشی
جانور که جوان خود را از دست داده است.
او از نفس افتاده ، ژولیده ، هراسان شده بود برای دیدن ، و آتش را در چشم او وجود دارد
که اشک او را خشک.
او متوقف شد توسط رهگذران و فریاد : "دخترم! دخترم! من خیلی کوچک
دختر!
اگر هر کس به من دادن دختر من ، من بنده خود ، بنده او خواهد بود
سگ ، و او باید قلب من غذا خوردن اگر او خواهد شد. '
او ملاقات M. لو درمان سنت رمی ، و به او گفت : "موسیو ، من زمین را تا
با انگشت و ناخن من ، اما من بر می گردانیم فرزند من! '
این heartrending ، Oudarde و IL دیدم یک مرد بسیار سخت است ، استاد ، پونس Lacabre ،
گماشته ، گریه. آه! مادر فقیر!
در آن شب او به خانه بازگشت.
در طول غیبت او ، همسایه دیده بود دو کولی صعود تا آن را با یک بسته نرم افزاری در
سلاح خود را ، و سپس دوباره را به فرود پس از بسته شدن درب.
پس از خروج آنها ، چیزی شبیه فریاد یک کودک در Paquette است شنیده شد
اتاق.
مادر ، پشت سر هم به shrieks از خنده ، از پله ها به عنوان اینکه در بال صعود ، و
وارد یک چیز هراسان بگوید ، Oudarde.--!
به جای اگنس زیبا کمی او ، گلگون و تازه است ، که یک هدیه خوب بود
خدا ، یک نوع هیولا شنیع کمی ، لنگ ، یک چشم ، تغییر شکل ، خزنده و
squalling بیش از کف.
او چشم خود را در وحشت پنهان شدند. 'اوه!' گفت که او ، 'جادوگران
دخترم را به این حیوان وحشتناک تبدیل؟ '
آنها عجله برای حمل و دور باشگاه کمی فوت ، او را رانده دیوانه او.
این کودک هیولا زن کولی برخی ، که خودش را به شیطان داده بودند بود.
او به نظر می رسد که حدود چهار سال و صحبت به زبانی بود که هیچ انسانی
زبان ، کلمات موجود در آن که غیرممکن وجود دارد.
لا Chantefleurie خودش را بر کفش کمی پرتاب شود ، که او را از باقی مانده
که او دوست داشت.
او باقی ماند تا زمانی بیش از آن حرکت ، لال ، و بدون نفس ، که فکر می کردند
او مرده بود.
ناگهان او لرزید بیش از همه ، عتیقه خود را با بوسه خشمگین را پوشانده ، و پشت سر هم از
گریه به عنوان اینکه قلب او شکسته شد. من به شما اطمینان دهم که ما تمام گریند نیز.
وی گفت : "آه ، دختر کوچک من! زیبا دختر کوچک من! هنگامی که تو هنر '؟ --
و آن را واپیچیدن قلب خود را. من گریه هنوز هم وقتی که من از آن فکر می کنم.
کودکان ما هستند که مغز استخوان ما ، شما.--- Eustache فقیر من! هنر تو تا
منصفانه -- اگر شما می دانستید تنها چه خوب که او است! دیروز او به من گفت : "من می خواهم به یک
ژاندارم ، که من. '
آه! Eustache من! اگر من به تو از دست دادن -- همه در یک بار لا Chantefleurie رز ، و مجموعه
برای اجرا از طریق ریمز ، فریاد : "کولی ها" اردوگاه! به اردوگاه کولی ها!
پلیس ، برای سوزاندن جادوگران! '
کولی ها رفته است. تاریک زمین بود.
آنها می تواند دنبال نمیشوند.
در روز بعد ، دو فرسنگ از ریمز ، در هیت بین Gueux و Tilloy ، باقی می ماند
یک آتش سوزی بزرگ یافت نشد ، برخی از روبان که متعلق به فرزند Paquette کرده بود ،
قطره از خون و سرگین از یک رم است.
شب گذشته تنها شنبه بوده است.
دیگر هیچ شکی وجود دارد که مصری ها سبت خود را در آن برگزار شده بود
هیث ، و این که آنها کودک را در شرکت با شیطان بلعیدم بود ، به عنوان تمرین
در میان Mahometans.
هنگامی که لا Chantefleurie به این چیزها وحشتناک آموخته ، او گریه نیست ، او
منتقل شد لب خود را به عنوان اینکه به صحبت می کنند ، اما نمی توانست.
در روز بعد ، موهایش خاکستری بود.
در روز دوم ، او تا به حال ناپدید شده است. "در حقیقت تیس ، یک داستان وحشتناک ، گفت :"
Oudarde ، "و یکی که حتی گریه Burgundian."
ارسال Gervaise : : "من دیگر تعجب ،" ، "است که ترس از کولی ها باید به شما خار
بنابراین به شدت. "
"و شما همه بهتر" از سر گرفته Oudarde "با فرار Eustache خود را فقط
در حال حاضر ، از آنجا که این نیز کولی ها از لهستان است. "
"نه ، گفت :" Gervais ، 'TIS گفت که آنها از اسپانیا و کاتالونیا آمده است."
"کاتالونیا؟ 'TIS ممکن است ، پاسخ داد :" Oudarde.
"Pologne ، کاتالوگ ، Valogne ، من همیشه گیج کردن این سه استان ، در یک چیز
مسلم است ، که آنها کولی ها. "" چه کسی به طور قطع ، افزود : "Gervaise"
دندان ها به اندازه کافی بلند به خوردن کودکان کمی.
من باید جای تعجب نیست اگر لا Smeralda خوردن کمی از آنها نیز ، هر چند او
وانمود میکند به توان گوشت یا خوراک لذیذ.
بز سفید او می داند ترفندهای که به بیش از حد مخرب برای وجود دارد به برخی از بی تقوایی
زیر آن همه است. "Mahiette راه می رفت در سکوت.
او در آن revery که ، جذب می شود در نوعی ، ادامه
داستان ماتمزده و به پایان می رسد تنها پس از داشتن ارتباط برقرار احساسات ، از
ارتعاش ارتعاش ، حتی به الیاف آخرین قلب.
با این وجود ، Gervaise او خطاب به "، و آنها هرگز آنچه از لا شد
Chantefleurie؟ "
Mahiette پاسخ ساخته شده است. Gervaise تکرار پرسش خود را ، و به لرزه در آورد
بازوی خود را ، دعوت او را با نام. Mahiette به نظر می رسد از او از خواب بیدار
افکار.
"لا Chantefleurie چه شد؟" او گفت ، تکرار مکانیکی کلمات
تصور که هنوز در گوش او تازه بود و پس از آن ، MA پادشاه تلاش برای به یاد او
توجه به معنای کلمات او ،
"آه! او ادامه داد سریع ،" هیچ کس تا کنون متوجه شده است. "
او پس از یک وقفه افزود : --
بعضی می گفتند که او دیده شده بود را ترک ریمز در شب هنگام توسط Flechembault
دروازه و بعضی دیگر ، در سپیده دم ، توسط دروازه Basee قدیمی است.
مرد فقیر نشان صلیب طلای خود را حلق آویز بر روی صلیب سنگ در این زمینه که در آن منصفانه
برگزار خواهد شد. این که زینت است که او را به شکل دراورده بود بود
خراب کردن ، در '61.
این هدیه ای از خوش تیپ Vicomte د Cormontreuil ، عاشق او شد.
Paquette شده بود ، هرگز مایل به بخشی با آن ، رنجور او تا به حال شده است.
او تا به حال به آن را به زندگی خود چسبیده است.
بنابراین ، هنگامی که ما را دیدم که صلیب رها ، همه ما تصور می کردند که او مرده بود.
با این وجود ، مردم Vantes LES کاباره ، که گفت که آنها تا به حال وجود دارد
عبور او را در امتداد جاده به پاریس دیده می شود ، راه رفتن روی سنگریزه ها با پاهای برهنه او.
اما ، در آن صورت ، او باید از طریق Porte د Vesle رفته ، و این همه
می کند به توافق برسند.
یا بیشتر واقعا صحبت می کنند ، من معتقدم که او در واقع ترک Porte د Vesle ،
اما رفتگان از این جهان است. "" من شما را نمی فهمم ، گفت : "Gervaise.
"لا Vesle" پاسخ Mahiette ، با لبخند سودا ، "رودخانه است."
! ضعیف Chantefleurie گفت : "Oudarde ، با لرز ، --" غرق شده! "
"غرق" از سر گرفته Mahiette ، "که می توانست Guybertant پدر خوب گفته ، زمانی که او
زیر پل Tingueux با جریان گذشت ، خواندن در بارج خود را ، که یکی
روز Paquette کمی عزیز خود را نیز
زیر آن پل عبور است ، اما بدون آهنگ و یا قایق.
و کمی کفش؟ پرسید : "Gervaise. "ناپدید با مادر ، پاسخ داد :"
Mahiette.
"کمی ضعیف کفش! گفت :" Oudarde. Oudarde ، یک زن بزرگ و حساس به لمس را
شده است به خوبی در شرکت با Mahiette به آه خوشحال است.
اما Gervaise ، کنجکاو تر ، پرسش های خود را تمام نشده است.
و غول؟ "او گفت : به طور ناگهانی به Mahiette.
"چه هیولا؟" پرسش دومی.
"هیولا کولی کمی سمت چپ توسط sorceresses در اتاق Chantefleurie ، در
تبادل برای دخترش. چه شما را با آن انجام دهید؟
من امیدوارم که شما آن را غرق همچنین. "
"نه." پاسخ Mahiette. "چیست؟
شما آن را سوزاندند و سپس؟ در راستگو ، است که عادلانه تر.
کودکان ساحره! "
"نه یکی و نه دیگر ، Gervaise.
Monseigneur اسقف اعظم خود را در کودک از مصر علاقه مند ، exorcised
آن ، برکت آن ، حذف شیطان را به دقت از بدن خود را ، و آن را به پاریس فرستادند ، به
در معرض روی تخت های چوبی در برگشتن ، کدبانو ، به عنوان یک بچه سر راهی است. "
"کسانی که اسقف!" بیدارم Gervaise ، "چرا که آنها یاد گرفته می شوند ، آنها هیچ چیز
مانند هر فرد دیگری.
من فقط آن را قرار داده به شما ، Oudarde ، ایده قرار دادن شیطان در میان foundlings!
به همین هیولای کوچک بود مطمئنا شیطان.
خوب ، Mahiette ، چه آنها با آن را در پاریس انجام دهید؟
من کاملا مطمئن هستم که هیچ فرد خیریه که میخواست. "
Remoise پاسخ : "من نمی دانم" ، "' twas فقط در آن زمان که شوهر من
دفتر دفتر اسناد رسمی ، در برن ، دو فرسنگ از شهر خریده و ما شد
دیگر با این داستان اشغال علاوه بر این ،
در مقابل برن ، ایستادن دو تپه Cernay ، که پنهان برج از
کلیسای جامع در ریمز از دید. "
در حالی که چت به این ترتیب ، سه bourgeoises و به ارزش در دو محل ، وارد آنجا شده بودند
Greve.
در جذب آنها ، آنها کتاب نماز و ادعیه روزانه های عمومی از تور ، رولاند بدون تصویب کرده بود
متوقف کردن و راه خود را گرفت مکانیکی نسبت به قاپوق اطراف آن ازدحام
در حال رشد بود با هر لحظه متراکم تر است.
این احتمال که منظره که در آن لحظه به خود جلب همه به نظر می رسد که در آن
جهت ، می توانست به طور کامل موش سوراخ ، و توقف که فراموش کرده ام آنها را
آنها در نظر گرفته شده وجود دارد ، اگر بزرگ
Eustache ، شش سال از سن ، آنها Mahiette کشیدن همراه توسط دست نداشته
ناگهان به یاد می آورد جسم به آنها گفت : "مادر" ، گفت که او ، همانطور که هر چند برخی از غریزه
او هشدار داد که سوراخ موش صحرایی پشت سر او بود : "می توانم غذا خوردن کیک در حال حاضر؟"
اگر Eustache چیره دست تر شده بود ، که است که می گویند ، کمتر حریص ، او به
ادامه صبر کنید ، و تنها hazarded این سؤال ساده ، "مادر ، می تواند
من کیک می خورند ، در حال حاضر؟ "در بازگشت خود را به
دانشگاه ، استاد Andry Musnier ، RUE مادام لا ظرفیتی ، زمانی که او تا به حال دو
آغوش سن و پنج پل شهر بین موش سوراخ و کیک.
این سوال ، بسیار بی تدبیر در حال حاضر زمانی که Eustache آن قرار داده ، تحریک
توجه Mahiette. "با راه ،" او گفت ، "ما در حال
فراموش کردن خلوت نشین!
من موش سوراخ ، که من ممکن است به او کیک خود را ادامه می دهند نشان می دهد. "
"بلافاصله گفت :" Oudarde ، "' TIS یک موسسه خیریه است. "
اما این Eustache مناسب نیست.
"ایست! کیک من! "گفت که او ، مالش هر دو گوش معادل با شانه های او ، که در
چنین مواردی ، نشانه ای عالی از نارضایتی است.
سه زن retraced مراحل خود را ، و ، در ورود به مجاورت تور
رولاند ، Oudarde به دو نفر دیگر گفت : -- "ما باید همه زل زل نگاه کردن سه را از سوراخ
در یک بار ، به خاطر ترس از هشدار دهنده دور افتاده است.
آیا شما دو وانمود به خواندن Dominus در کتاب تلخیص شده ، در حالی که من رانش بینی را به
دیافراگم و دور افتاده می داند من یک کمی.
من به شما هشدار بدهد که شما می توانید رویکرد است. "
او اقدام به تنهایی به پنجره.
در لحظه ای هنگامی که او در نگاه ، ترحم عمیقی بر همه او را به تصویر کشیده شد
ویژگی ها ، و فرانک ، چهره خود را همجنسگرا را تغییر داده است بیان و رنگ خود را به عنوان به طور ناگهانی
هر چند آن را از یک شعاع از نور خورشید پشت سر گذاشته بودند
به یک شعاع از نور مهتاب ، چشم او مرطوب شد و دهانش را مانند که از یک قرارداد
شخص در نقطه ای از گریند.
یک لحظه بعد ، او با انگشت او بر لب های او گذاشته شد ، ساخته شده و نشانه به Mahiette را به منظور جلب
نزدیک و به دنبال.
Mahiette ، بسیار لمس ، در سکوت پا بر روی نوک پا راه رفتن ، به عنوان اینکه نزدیک
بالین یک شخص در حال مرگ است.
، در واقع بود ، منظره سودا که خود به چشم از ارائه
دو زن ، به عنوان آنها را از طریق شبکه را از سوراخ موش صحرایی gazed ، نه تکان دهنده
و نه تنفس.
سلول کوچک بود ، گسترده تر از آن بود طولانی ، با سقف قوسی و مشاهده
از درون ، آن را با مته سوراخ شباهت قابل توجهی به درون بزرگ
تاج اسقف.
در flagstones لخت که کف را تشکیل دادند ، در یک گوشه ، یک زن نشسته بود ،
یا بهتر است بگویم ، خیزان.
چانه او استراحت زانو او ، که او را نحس اسلحه به اجبار به او را تحت فشار
سینه می شود.
بنابراین دو برابر شده ، پوشیده در یک گونی قهوه ای ، که او را احاطه به طور کامل در بزرگ
چین ، ، مو بلند و خاکستری او در جلو کشیده ، افتادن بیش از چهره او و همراه او
پاها نزدیک به فوت او ، به او ارائه شده ، در
نگاه اول ، تنها یک شکل عجیب و غریب در مقابل پس زمینه تاریک را برشمرد
سلول ، نوع مثلث تاریک ، که شعاع از نور روز در حال سقوط را از طریق
باز کردن ، تقریبا به دو فام ، حزن انگیز ، تذهیب دیگر قطع.
این یکی از کسانی که اشباح ، نور نیم سایه نیم ، از جمله یکی از در رویاهای تو
و در کار فوق العاده ای گویا ، رنگ پریده ، بی حرکت ، شوم ، خیزان بیش از
آرامگاه ، یا خم شدن در برابر ساینده سلول زندان.
نه زن ، نه مرد ، و نه زنده شدن ، و نه یک فرم مشخص بود ، مثل آن بود
شکل ، نوع دید ، که در آن واقعی و فوق العاده تلاقی یکدیگر ،
مثل تاریکی و روز.
آن را با مشکل که یکی متمایز بود ، زیر موهایش که
گسترش زمین ، مشخصات زننده و شدید ، لباس او به سختی اجازه
اندام برهنه پا به فرار ، که بر روی سطوح آسفالت و سنگفرش سرد و سخت قرارداد.
کمی از شکل انسانی که یک چشم در زیر این پوشش از گرفتار
عزاداری ، باعث میلرزد.
این رقم ، که یکی ممکن است تصور می شود به flagstones پرچ شده ، ظاهر شد
دارای نه جنبش و نه فکر ، نه نفس.
دروغ ، در ماه ژانویه ، در آن نازک ، گونی کتانی ، دراز کشیده بر روی کف گرانیت ، بدون
آتش ، در دل تنگی از یک سلول است که مایل سوراخ هوا اجازه تنها نسیم سرد ، اما
هرگز خورشید ، برای ورود از خارج ندارد ، او ظاهر می شود را به رنج می برند و یا حتی فکر می کنم.
یک نفر باید گفت که او با سلول ، یخ با فصل را به سنگ تبدیل.
دست هایش ، clasped شد چشم او ثابت است.
در نگاه اول او را برای شبح در زمان و در دوم ، برای یک مجسمه.
با این وجود ، در فواصل زمانی ، نیمی لب آبی خود را باز کرد به اعتراف به نفس ، و
لرزید ، اما به عنوان مرده و مکانیکی به عنوان برگ که باد نوردد کنار.
با این وجود ، از چشمان خسته اش فرار یک نگاه ، نگاه شخص غیر قابل توصیف ، وجود دارد
عمیق ، حزن انگیز ، نگاه ساکت ، متصلا بر گوشه ای از سلول ثابت
که می تواند از بیرون دیده می شود ؛
زل زل نگاه کردن که به رفع تمام افکار حزن انگیز آن روح در پریشانی بر برخی به نظر می رسید
شیء مرموز.
چنین بود موجودی که از زندگی خود را دریافت کرده بود ، نام
"دور افتاده" ؛ و از پوشاک خود ، به نام "راهبه اخراج است."
سه زن ، برای Gervaise بود دوباره Mahiette و Oudarde ، gazed از طریق
پنجره.
سر خود را به ره نور ضعیف در سلول ، بدون رنجور بودن آنها
آنها بنابراین از آن ظاهرا به پرداخت هر گونه توجه به آنها محروم هستند.
"اجازه دهید او مشکل ما نیست ، گفت :" Oudarde ، در صدای کم ، "او در وجد او است ؛ او
است دعا. "
در همین حال ، Mahiette زل زده با اضطراب روزافزون بود که در آن شبکه گسترده ، پژمرده ،
ژولیده سر ، و چشم او را با اشک پر شده است.
"این بسیار منحصر به فرد است ،" او زمزمه.
او سر خود را از طریق میله محوری ، و در ریخته گری نگاه در گوشه موفق
که در آن نگاه از زن ناراضی immovably پرچ شده بود.
وقتی که او سرش را از پنجره به عقب بازگرداند ، تشویق کردن او با اشک هولناک بود.
: : "چه به آن زن با شما تماس؟" او پرسید : Oudarde.
Oudarde پاسخ داد : --
"ما به Gudule خواهرش." "I ،" بازگشت Mahiette ، "فراخوان خود
Paquette لا Chantefleurie. "
سپس انگشت خود را بر روی لب های او ، تخمگذار ، او به Oudarde شگفت زده motioned به رانش
سر خود را از طریق پنجره و نگاه.
Oudarde نگاه کرد و در گوشه ای که در آن چشم از دور افتاده در ثابت بودند مشهود
که اکستازی حزن انگیز ، کفش کوچکی از ساتن صورتی ، با هزار خیالی دوزی
طرح های در طلا و نقره.
Gervaise پس از Oudarde نگاه و پس از آن سه زن ، زل زده بر ناراضی
مادر ، شروع به گریه. اما نه به نظر می رسد و نه اشک های خود آنها
آشفته دور افتاده است.
دست او باقی ماند clasped ، لب های او لال و چشم او ثابت و آن کفش کمی ، در نتیجه
gazed در شکست قلب از هر یک که سابقه او را می دانستند.
سه زن هنوز رتبهدهی نشده است زبان آمده یک کلمه ، آنها جرات صحبت نمی کنم ، حتی در
کم صدا.
این سکوت عمیق ، این غم و اندوه عمیق ، این فراموشی عمیق که در آن همه چیز بود
ناپدید شده به جز یک چیز ، بر آنها اثر محراب بزرگ در
تعطیلات کریسمس و یا عید پاک.
آنها سکوت ، آنها مدیتیت ، آنها آماده بودند به زانو زدن است.
آن را به آنها به نظر می رسید که آنها آماده بودند برای ورود به یک کلیسا در روز Tenebrae.
در طول Gervaise ، عجیب ترین این سه ، و در نتیجه حداقل
حساس است ، سعی را به دور افتاده صحبت می کنند : "خواهر!
Gudule خواهر! "
او تکرار این فراخوان ، سه بار ، از بالا بردن صدای او را در هر زمان.
دور افتاده حرکت نمی کند ، نه یک کلمه ، یک نگاه ، آه ، نه نشانه ای از زندگی.
Oudarde ، به نوبه خود او ، شیرین ، صدای نوازشگر ، -- "خواهر" او گفت ،
"خواهر فرانسوی Saint - Gudule!" همان سکوت ، همان عدم تحرک.
"زن مفرد!" گفت Gervaise "و یکی به منجنیق نقل مکان کرد!"
"شاید او ناشنوا است ، گفت :" Oudarde. "شاید او کور است ، افزود :" Gervaise.
"مرده ، اتفاقا ،" بازگشت Mahiette.
مسلم است این است که اگر روح در حال حاضر quitted این بی اثر ، تنبل ،
بدن بی حال ، آن را حداقل عقب نشینی کرده بود و خود را در اعماق پنهان بکدام درجه
برداشت از اندام بیرونی دیگر نفوذ.
"پس ما باید کیک را روی پنجره را ترک ، گفت :" Oudarde "برخی بچه بد ذات و شیطان
آن را.
چه چیزهایی را باید ما را به بهیجان در اوردن او انجام دهم؟ "
Eustache ، که تا آن لحظه توسط یک کالسکه کمی کشیده شده توسط یک منحرف شده بود
سگ بزرگ ، که به تازگی تصویب کرده بود ، به طور ناگهانی متوجه شد که سه conductresses خود بودند
زل زده در چیزی را از طریق پنجره ،
و ، کنجکاوی در اختیار داشتن از او در نوبت خود ، او بر پست سنگ صعود ،
خود را بر روی نوک پا راه رفتن بالا ، و اعمال چربی ، صورت خود را قرمز به باز و بسته شدن ، فریاد ،
"مادر ، به من اجازه دهید بیش از حد!"
در صدای صدای این روشن ، تازه ، زنگ کودک ، دور افتاده می لرزید ؛ او
سر خود را با تیز ، حرکت ناگهانی بهار فولاد تبدیل شده ، او را مدت ها ،
دست fleshless بازیگران کنار مو از
پیشانی او ، و او بر فرزند ، تلخ ، شگفت زده شده بودم ، چشم از جان گذشته ثابت است.
این نگاه بود بلکه یک فلاش رعد و برق.
"اوه خدای من!" او ناگهان بانگ زد سرش را بر روی زانو های خود ، پنهان کردن ، و به نظر می رسید آن را به عنوان
هر چند خشونت صدا خود را پاره قفسه سینه خود را به عنوان آن را از آن گذشت ، "من کسانی که از نشان نمی دهد
دیگران! "
"روز خوب ، خانم ، گفت :" کودک ، به شدت. با این حال ، این شوک بود ، پس به صحبت می کنند ،
بیدار دور افتاده است.
لرز طولانی طی قاب خود را از سر تا پا. دندانهای او chattered ؛ او نیمی
سرش را بلند کرد و گفت ، با فشار دادن آرنج خود را در برابر باسن خود را ، و clasping او
پا در دست او به عنوان اینکه آنها را گرم --
"آه ، چقدر سرد است!" "زن بیچاره گفت :" Oudarde ، با بزرگ
شفقت ، "آیا دوست دارید یک آتش سوزی کوچک است؟" او سرش را در نشانه امتناع را تکان داد.
"خب ، از سر گرفت Oudarde و او را با قرابه ارائه" در اینجا این است برخی از hippocras
که شما را گرم.. آن را بنوشید "باز هم او سرش را تکان داد ، نگاه Oudarde
fixedly و پاسخ داد : "آب."
Oudarde همچنان ادامه داشت -- "نه ، خواهر ، که در آن هیچ نوشیدنی برای ژانویه.
شما باید hippocras کوچک و نوشیدن و خوردن این کیک leavened ذرت ، که ما آن را
پخته برای شما. "
او خودداری کیک که Mahiette پیشنهاد کرد که او را ، و گفت : "نان سیاه است."
"، گفت :" Gervaise ، به نوبه خود او را با ضربه از موسسه خیریه تصرف ، و unfastening
پنهان سازی پشمی او ، "در اینجا پنهان سازی است که کمی گرم تر از مال شما است."
او رد عبا به عنوان او تنگ و کیک را رد کرده بود ، و پاسخ "
گونی. "
"اما" Oudarde خوب را از سر گرفت ، "شما باید تا حدی درک که
دیروز جشنواره بود. "
، گفت : "من متوجه آن" دور افتاده "' TIS دو روز در حال حاضر از آنجایی که من تا به حال هیچکدام از آب در
خمره من است. "او پس از یک سکوت اضافه شده ،" تیس
جشنواره من فراموش شده است.
مردم را خوب انجام دهد. چرا باید دنیا را از من فکر می کنم ، وقتی من
از آن فکر می کنم نه؟ زغال چوب سرد می سازد خاکستر سرد است. "
و هر چند با داشتن بسیار گفت خسته شده است ، او سرش را بر روی زانو های خود کاهش یافته
دوباره.
Oudarde ساده و خیریه ، که خیالی است که وی از او درک
کلمات که او از سرما شکایت می شد ، در پاسخ معصومانه ، "سپس شما را می خواهم
آتش کمی؟ "
"آتش" گفت : اخراج راهبه ، با لهجه عجیب و غریب "و به شما هم کمی
برای یکی از فقیر کمی است که در زیر چمن برای این پانزده سال بوده است؟ "
هر اندام در لرزش ، صدای او quivered ، چشم خود را فلش ، او تا به حال مطرح شده
خود بر زانو خود را به طور ناگهانی او نازک ، دست خود را سفید به سمت گسترش
کودک ، بود که او در رابطه با یک نگاه حیرت.
"دور که فرزند!" او گریه. "زن مصری در مورد انتقال توسط."
سپس او سقوط کرد چهره به سمت پایین بر روی زمین ، و پیشانی او زده ، با سنگ
صدا از یک سنگ در مقابل یکی دیگر از سنگ. این سه زن ، گمان بردند که او مرده است.
یک لحظه بعد ، با این حال ، او نقل مکان کرد ، و آنها مشهود خود کشیدن او ، زانو خود را
و آرنج ها ، به گوشه ای که در آن کفش کمی بود.
سپس آنها جرأت به نظر نمی آید ، آنها دیگر او را دیدم ، اما آنها شنیده هزار بوسه
و آه هزار ، مخلوط با گریه می کند heartrending ، و ضربات کسل کننده مانند
کسانی که از سر در تماس با یک دیوار.
سپس ، بعد از یکی از این ضربات ، خشونت آمیز که هر سه از آنها مبهوت ، آنها
شنیده نه بیشتر.
"او می تواند خودش را کشته اند؟ گفت :" Gervaise ، جسارت به تصویب سر او
از طریق سوراخ هوا. "خواهر!
Gudule خواهر! "
"Gudule خواهر!" تکرار Oudarde. "آه! خوب آسمان! او دیگر حرکت می کند! "
از سر گرفته Gervaise. "او مرده است؟ Gudule!
Gudule! "
Mahiette ، خفه به چنین نقطه ای است که او نمی تواند صحبت می کنند ، تلاش.
"صبر کنید ، گفت :" او.
سپس خم شدن به سمت پنجره ، "Paquette!" او گفت ، "Paquette لو
Chantefleurie! "
کودک که معصومانه بر فیوز یک بمب به شدت مشتعل ضربات ، و آن را می سازد
منفجر در چهره اش ، بیشتر وحشت زده از Mahiette در اثر آن
نام ، ناگهان به سلول Gudule خواهر راه اندازی شد.
خلوت نشین لرزید بیش از همه ، سیخ روی پاهای برهنه خود را افزایش ، و در پنجره همگانی روندی
با چشم تا خودنمایی میکند که Mahiette و Oudarde ، و زن و کودک
عقب کشیدم حتی به جان پناه اسکله.
در همین حال ، چهره شیطانی از خلوت نشین به ساینده از هوای فشرده ظاهر
سوراخ.
"آه! ! آه "او با خنده هولناک فریاد" 'TIS مصر که خواستار
! "در آن لحظه ، یک صحنه که عبور
در قاپوق گرفتار چشم وحشی او.
پیشانی او با وحشت قرارداد ، این خانم از دو سلاح اسکلت از او کشیده
همراه ، و صدایی که شبیه مرگ و تلق تلق کردن shrieked در ، "پس" تو تیس
یک بار دیگر ، دختر مصر!
تو تیس که مرا callest ، مرتکب سرقت از کودکان!
خب! باشید که تو ملعون! ملعون! ملعون!
نفرین شده! "
کتاب ششم. فصل چهارم.
اشک برای یک قطره از آب.
این کلمات ، به تعبیری ، نقطه اتحاد و یگانگی دو صحنه ، که تا به حال ، تا آن
زمان ، در خطوط موازی در همان لحظه ، هر در خاص خود
تئاتر ، یک ، که خواننده تا
فقط در سوراخ موش صحرایی ، perused دیگر ، که او به خواندن ، در نردبان
قاپوق.
اولین شاهدان تنها سه زن که با آنها به خواننده به تازگی ساخته شده بود
آشنایی و دوم برای تماشاگران همه مردم که ما را دیده اند ، در بالا ،
جمع آوری در محل د Greve ، در سراسر قاپوق و چوبه دار.
آن جمعیت که چهار sergeants در 9:00 در صبح در چهار
گوشه از قاپوق با امید از نوعی از اعدام ، هیچ الهام گرفته بود
شک ، حلق آویز ، اما شلاق ،
برداشت از گوش ها ، چیزی ، در کوتاه مدت ، -- که جمعیت به سرعت افزایش یافته بود
چهار پلیس ، بیش از حد نزدیک محاصره بودند مناسبت به "مطبوعات" آن ، به عنوان
بیان و سپس فرار ، بیش از یک بار ،
ضربات صدای شلاق خود را ، و haunches اسب خود را.
این مردم ، نظم در انتظار اعدام در ملاء عام ، آشکار بسیار نیست
بی صبری بسیار.
خود را با تماشای قاپوق ، بسیار ساده از نوعی بنای تاریخی ، تشکیل شده از سرگرم
یک مکعب از سنگ تراشی حدود شش فوت ارتفاع و توخالی در درون است.
راه پله ، بسیار تند از unhewn سنگ ، که تمایز "نامیده می شد
نردبان "، منجر به پلت فرم بالا ، که بر اساس آن قابل رویت بود چرخ افقی
بلوط جامد.
قربانی بر این چرخ ، محدود بر روی زانو خود را با دستان خود را پشت سر خود را.
شفت چوبی ، که مجموعه ای در حال حرکت چرخ تسمه پنهان در درون
عمارت کوچک ، یک حرکت چرخشی به چرخ imparted ، که همیشه حفظ آن
افقی موقعیت ، و در این روش
چهره مرد محکوم به همه چهارم مربع در جانشینی ارائه شده است.
این بود آنچه به "چرخش" مجرم نامیده می شد.
همانطور که خواننده درک ، قاپوق Greve به دور از ارائه تمام شد
ابزارهای تفریح قاپوق Halles. معماری هیچ چیز ، هیچ چیز به یاد ماندنی.
بدون سقف به صلیب آهن ، هیچ فانوس هشت ضلعی ، نه ضعیف ، ستون های بلند و باریک
پخش بر روی لبه پشت بام را به پایتخت برگ کنگر و گل ، هیچ
waterspouts واهی و هیولا ، در
حک شده درودگری ، هیچ مجسمه خوب ، عمیقا در سنگ غرق شده است.
آنها مجبور شدند خود را با کسانی که چهار امتداد کار آوار محتوا ، مورد حمایت
با ماسه سنگ و چوبه دار سنگ رنجور ، ناچیز و برهنه ، در یک طرف.
سرگرمی می شده اند اما یکی از ضعیف برای علاقمندان به معماری گوتیک است.
درست است که هیچ چیز تا کنون کمتر کنجکاو در نمره معماری نسبت به
gapers ارزشمند از قرون وسطی ، و که آنها بسیار کمی برای زیبایی مراقبت
قاپوق.
قربانی در نهایت وارد شدند ، ملزم به دم سبد خرید ، و هنگامی که او شده بود ،
برافراشتند بر پلت فرم ، جایی که او می تواند از تمام نقاط محل دیده می شود ، موظف
با کابل و تسمه بر چرخ
قاپوق ، بوق زدن شگرف ، مخلوط با خنده و acclamations ، پشت سر هم جلو بر
محل. آنها Quasimodo به رسمیت شناخته شده بود.
او بود ، در واقع.
تغییر مفرد بود.
Pilloried در مکان بسیار که در آن ، در روز قبل از ، وی در ادای احترام کرده بود ، تحسین ،
و اعلام پاپ و پرنس از جاهلان ، در ملتزمین دوک مصر ، شاه
Thunes ، و امپراتور شهرستان جلیل در فلسطین!
یک چیز مسلم است و آن این است که روح را در میان جمعیت وجود ندارد ، و نه حتی
خود ، هر چند به نوبه خود پیروز و مبتلا به ، که تعیین این ترکیب
به وضوح در فکر او.
Gringoire و فلسفه خود را از دست رفته در این نمایش بودند.
به زودی میشل Noiret ، ترومپت به پادشاه سوگند یاد کرد ، پروردگار ما ، سکوت را در تحمیل کردند
louts ، و اعلام این حکم ، مطابق با نظم و فرمان
مسیو شهردار.
سپس او در پشت سبد خرید خارج کرد ، با مردان خود را در surcoats رد و بدل است.
Quasimodo ، بیدرد ، خود را لرزاندن و تکان دادن نیست.
همه مقاومت ارائه شده است غیر ممکن است با آن نامیده می شد به او ، در
سبک صدارت جنایی ، تندی و قاطعیت می اوراق قرضه "که
بدان معنی است که احتمالا صندل سبک و زنجیر
برش را به گوشت او ، علاوه بر این ، آن است که سنت زندان و نگهبانان ، که دارای
نشده است از دست داده ، و که دستبند preciously هنوز هم در میان ما حفظ ،
متمدن ، ملایم ، انسانی مردم (galleys و گیوتین در پرانتز).
او خود را به رهبری اجازه داده بود ، تحت فشار قرار دادند ، به اجرا درآمد ، لغو ، محدود و ملزم دوباره.
هیچ چیز بود پس از لقاء او دیده می شود ، اما حیرت وحشیانه یا یک
ادم سفیه و احمق. او به کر شناخته می شد ، یکی ممکن است
تلفظ او را به چشم.
آنها او را بر روی زانو های خود را بر روی تخته دایره قرار داده و او بدون مقاومت است.
آنها را حذف پیراهن خود و نوعی یل یا نیم تنه تا آنجا که به کمربند خود ، او اجازه داد آنها به
راه خود را.
آنها گرفتار او را تحت یک سیستم تازه از صندل سبک و buckles ، او به آنها اجازه داد با اتصال به
و او را دست و پنجه نرم.
فقط از زمان به زمان او snorted noisily ، مانند یک گوساله که رئیس آن حلق آویز و
تداوم بیش از لبه سبد خرید قصاب.
"کله خر" ، گفت : Frollo Jehan از آسیاب ، به دوست خود رابین Poussepain (برای دو
دانش آموزان به دنبال مقصر بود ، عنوان شده است انتظار می رود) ، "او را درک
بیش از یک cockchafer در یک جعبه بسته! "
خنده های وحشی در میان جمعیت بود که آنها مشهود قوز Quasimodo ، او
پستان شتر ، سنگدلانه و مودار خود را شانه لخت گذاشته است.
در طول این gayety ، انسان را در رد و بدل از شهر ، کوتاه قد و قوی
قیافه پلت فرم ، نصب شده و خود را در نزدیکی قربانی قرار داده است.
نام او به سرعت در میان تماشاگران توزیع شده است.
این استاد Pierrat Torterue ، شکنجه رسمی به Chatelet شد.
او با واریز در زاویه قاپوق یک ساعت یک سیاه شیشه ، لوب فوقانی آغاز شد
را که با شن و ماسه قرمز ، که آن را اجازه داد تا سرش را به پایین نهنج پر شده بود ؛
سپس او را حذف surtout رنگ های الوان خود را ،
و تبدیل شد قابل رویت وجود دارد ، از دست راست خود را معلق ، شلاق نازک و کاهش تدریجی
طولانی ، سفید ، درخشان ، گره دار ، صندل سبک plaited ، با ناخن های فلزی مسلح شده است.
او با دست چپ خود ، تسامح تاشو پشت پیراهن خود را در اطراف بازوی راست خود را ، به
بسیار زیر بغل.
در همین حال ، Frollo Jehan ، بالا بردن سر فرفری بلوند خود را بالاتر از جمعیت (او
بر شانه رابین Poussepain به منظور نصب شده بود) ، فریاد زد : "بیا
و نگاه ، آرام خانم ها و مردان! هستند
رفتن به peremptorily تاژکدار استاد Quasimodo ، bellringer برادر من ،
مسیو معاون اسقف Josas ، پست و حقیر از معماری شرقی ، که تا به پشت
مثل گنبد ، و پاها مثل ستون های پیچ خورده! "
و جمعیت پشت سر هم به خنده ، به خصوص پسران و دختران جوان است.
در طول شکنجه پای او را مهر.
چرخ شروع به نوبه خود. Quasimodo wavered زیر اوراق قرضه خود را.
شگفتی که به طور ناگهانی بر او صورت ناقص به تصویر کشیده شده بود ، ناشی از فوران
خنده به دو برابر در اطراف او.
همه در یک بار ، در حال حاضر زمانی که چرخ را در انقلاب خود را به استاد ارائه شده
Pierrat ، پشت خم از Quasimodo ، استاد Pierrat مطرح بازوی خود را ، خوب
صندل سبک به شدت از طریق هوا whistled ،
مانند تعداد انگشت شماری از آدرس ، و با خشم بر شانه بیوجدان سقوط کرد.
Quasimodo همگانی روندی هر چند با شروع بیدار.
او شروع به درک.
او را در اوراق قرضه خود را writhed انقباض خشونت آمیز از تعجب و درد تحریف
عضلات چهره اش است ، اما او به زبان آمده آه تنها نیست.
او صرفا تبدیل شده سر خود را عقب ، به سمت راست ، سپس به سمت چپ ، حفظ تعادل آن را به عنوان
گاو نر می کند که در پهلوها مزاحم stung.
ضربه دوم اول ، سپس یک سوم ، و دیگر و دیگر ، و هنوز هم به دنبال
دیگران است. چرخ بس نیست به نوبه خود ، و نه
ضربه به باران پایین.
به زودی خون پشت سر هم جلو ، و می تواند trickling در یک هزار تاپیک های پایین دیده می شود
شانه های سیاه و سفید کوهان دار و صندل سبک های بلند و باریک ، در حرکت چرخشی خود
اجاره هوا ، قطره از آن را بر جمعیت پاشیده.
Quasimodo ، به تمام ظاهر ، imperturbability اول خود را از سر گرفته شد.
او در ابتدا ، در راه آرام و بدون حرکت ظاهری بسیار تلاش کرده اند ، برای شکستن او
اوراق قرضه.
چشم او دیده می شود بوده است به نور تا ، عضلات خود را سفت ، اعضای خود را به
تمرکز نیروی خود را ، و تسمه کشش.
تلاش قدرتمند ، شگرف ، از جان گذشته بود ، اما اوراق قرضه چاشنی شهردار
مقاومت می کرد. آنها ترک خورده ، و که تمام شد.
Quasimodo سقوط خسته.
شگفتی داد راه ، بر روی ویژگی های او ، به احساس عمیق و تلخ
دلسرد شدن.
او تک چشم خود را بسته ، اجازه داد سر خود را به اب از دهان تراوش شدن بر سینه او ، و جعلی
مرگ است. از آن لحظه جلو ، او هم زده نه بیشتر.
هیچ چیز می تواند جنبش را از زور او را.
نه خون خود را که به جریان بس ، و نه ضربات که در مضاعف
خشم ، نه خشم شکنجه گر ، که خود هیجان زده رشد و مست با
اعدام ، نه صدای
صندل سبک های وحشتناک ، تیز و سوت زدن از چنگال عقرب است.
در طول امین صلح یا قاضی از Chatelet ملبس به سیاه و سفید ، اسب سیاه و سفید ، که تا به حال نصب شده بر روی
در کنار نردبان از زمان آغاز اعدام مستقر شده ، گسترش داد او
ترکه آبنوس به سمت ساعت شیشه.
شکنجه متوقف شود. چرخ متوقف شد.
چشم Quasimodo به آرامی باز. موجب بلا بود به پایان رسید.
دو نوکران از شکنجه رسمی حمام شانه خونریزی بیمار ،
مسح آنها را با برخی از خمیر که فورا تمام زخم ها را بسته و
انداخت بر پشت خود یک نوع از لباس زرد ، در برش مثل لباده باشلق دار بلند است.
در ضمن ، Pierrat Torterue اجازه صندل سبک ، قرمز و gorged به خون ، به
چکه بر پیاده رو.
همه برای Quasimodo بیش از حد بود.
او هنوز تحت آن ساعت از قاپوق که استاد Barbedienne فلوریان
بنابراین عاقلانه به حکم Messire رابرت D' Estouteville اضافه شده ، همه به
شکوه بیشتر فیزیولوژیکی قدیمی و
بازی روانی بر کلمات ژان د Cumene ، Surdus absurdus : مرد ناشنوا
مضحک است.
بنابراین ساعت شیشه تبدیل شده بود یک بار دیگر ، و آنها را ترک کوهان دار محکم
به تخته ، به منظور است که عدالت ممکن است به پایان انجام است.
توده مردم ، به خصوص در قرون وسطی ، در جامعه آنچه را که کودک در
خانواده است.
تا زمانی که آن را در دولت خود را از جهل بدوی ، اخلاقی و باقی می ماند
اقلیت فکری ، می تواند آن را از آن به عنوان کودک گفت : --
'تیس سن بی رحم است.
ما قبلا نشان داده است که Quasimodo منفور به طور کلی ، برای بیش از یکی خوب بود
دلیل ، درست است.
سختی وجود دارد تماشاگر در آن جمعیت بود که نیست و یا که باور نداشت که او
دلیلی برای شکایت از پشت خم بدخواه از برگشتن - کدبانو.
لذت دیدن او به نظر می رسد به این ترتیب در قاپوق جهانی شده بود ؛ و خشن
مجازات است که او متحمل شده بود ، و وضعیت رقت انگیز که در آن چپ بود
او ، به دور از نرم شدن مردم
نفرت بیش از پیش خرابکارانه خود را با مسلح کردن آن با یک لمس از نشاط ارائه شده دارد.
از این رو ، "تحت پیگرد قانونی قرار عمومی" راضی ، به عنوان توازن قانون هنوز هم آن را بیان
در اصطلاحات مخصوص یک صنف خود ، به نوبه خود از یک هزار vengeances خصوصی آمدند.
در اینجا ، در سالن بزرگ ، زنان رندر خود را به ویژه برجسته.
همه برخی از کینه علیه او گرامی ، برخی برای کینه توزی خود ، دیگران برای زشتی او.
دومی بیشتر عصبانی شد.
"آه! ماسک ضد مسیح! "به گفته یکی از. "سوار بر دسته جارو!" گریه دیگری.
"چه خوب ادا و اصول غم انگیز" ، زوزه میکشیدند محکوم کنند یک سوم "و که می خواهند او را به پاپ
احمق ها اگر دیروز به روز شد؟ "
"" تیس است ، رخ داد : "در یک پیرزن. این ادا و اصول از قاپوق است.
چه زمانی باید که از چوبه دار داشته باشد؟ "
"وقتی شما coiffed با زنگ بزرگ خود را به صد متر زیر زمین ، لعنت
bellringer؟ "" اما TIS شیطان که حلقه Angelus! "
"آه! مرد ناشنوا! موجود یک چشم! پشت قوز! هیولا! "
"چهره به یک زن بهتر از تمام مواد مخدر و داروهای خیط و پیت شدن!"
دو استاد ، Jehan DU مولن ، و رابین Poussepain ، در بالای خود را خواند
ریه ها ، خودداری باستان ، --
"Une هارت پور لو pendard! کونی پور سازمان ملل متحد لو magot! "*
* طناب برای پرنده چوبه دار! دسته هیزم برای میمون.
هزار توهین دیگر بر او بارید و hoots و imprecations ، و
خنده ، و در حال حاضر و پس از آن ، سنگ.
Quasimodo ناشنوا بود اما چشم او روشن بود ، و خشم عمومی قرار گرفته بود نه کمتر
انرژی بر روی چهره خود را نسبت به کلمات خود را به تصویر کشیده می شود.
علاوه بر این ، ضربات از سنگ توضیح می دهد که انفجار از خنده.
در ابتدا او بر سر موضع خود است.
اما کم کمی که صبر که زیر تازیانه متحمل شده بود
شکنجه گر ، به همراه داشت و راه را قبل از تمام این نیش حشرات داد.
گاو نر از آستوریاس که شده است اما کمی حملات picador نقل مکان کرد
رشد می کند تحریک شده با سگ ها و banderilleras.
او برای اولین بار در اطراف ، یک نگاه آن را کند می کند از نفرت را بر جمعیت ، رای دادند.
اما محدود بود ، نگاه خود را ناتوان از راندن آن مگس که بود
گزش ایجاد زخم خود.
سپس او در اوراق قرضه خود نقل مکان کرد ، و exertions خشم او چرخ کهن
قاپوق جیغ زدن بر محور آن است. این همه تنها افزایش تمسخر و
hooting.
سپس مرد رنجور ، قادر به شکستن یقه خود را می خواهم که از یک جانور وحشی زنجیر ،
آرام بار دیگر شد و تنها در فواصل آه از خشم heaved چالهها
قفسه سینه خود.
نه شرم و نه قرمزی در چهره اش وجود دارد.
او بیش از حد از دولت از جامعه بود ، و بیش از حد نزدیک به دانستن دولت از طبیعت
چه شرم آور بود.
علاوه بر این ، با چنین درجه ای از ناهنجاری ، رسوایی چیزی که می تواند احساس می شود؟
اما خشم ، نفرت ، ناامیدی ، به آرامی بیش از آن چهره شنیع کاهش ابر که بزرگ شد
تا کنون بیشتر و بیشتر غم انگیز ، همیشه بیشتر و بیشتر به اتهام برق ، که پشت سر هم
مندرج در هزار چشمک زن رعد و برق از چشم غول یا پهلوان یک چشم.
با این حال ، که ابر دور برای لحظه ای پاک ، در عبور از قاطر که
طی شدن جمعیت ، تحمل یک کشیش است.
به دور او می تواند آن قاطر و آن کشیش را ببینید ، هیدراتاسیون قربانی فقیر بزرگ شد
ظریفتر است.
خشم به آن شده بود ، توسط یک لبخند عجیب و غریب پر از دنبال شد
شیرینی ، نجابت ، و حساسیت شخص غیر قابل توصیف.
نسبت به عنوان کشیش نزدیک ، که به لبخند روشن تر شد ،
متمایز ، درخشنده تر است. مانند ورود یک نجات دهنده بود ، که
مرد ناراضی بود تبریک.
اما به محض به عنوان قاطر به اندازه کافی به نزدیک قاپوق اجازه می دهد تا از سوار آن
به رسمیت شناختن قربانی ، کشیش کاهش یافته است چشم خود ، به ضرب و شتم یک عقب نشینی شتابزده ، موجب
با دقت ، به عنوان اینکه در عجله به شر
خود را از تجدید نظر تحقیر آمیز ، و نه در همه آرزومند که ادای احترام کردند و
به رسمیت شناخته شده توسط یک شخص فقیر در چنین مخمصه است.
این کشیش معاون اسقف دم کلود Frollo شد.
ابر blackly بیشتری از هر زمان دیگری بر پیشانی Quasimodo فرود.
لبخند هنوز هم با آن مخلوط شده بود برای یک زمان ، اما تلخ ، دلسرد ،
عمیقا غم انگیز است. گذشت زمان بر است.
او در آنجا شده بود حداقل یک ساعت و نیم ، پاره ، maltreated ، تمسخر
متصلا ، و تقریبا سنگسار.
همه در یک بار او دوباره در زنجیره خود را با ناامیدی مضاعف نقل مکان کرد ، که ساخته شده
چارچوب کل است که او را با مته سوراخ مرتعش شدن و شکستن سکوت است که او تا به حال
obstinately حفظ تاکنون ، او را در گریه
خشن شدن صدا و خشمگین ، که شبیه پوست درخت به جای فریاد انسان ، و کدام
در سر و صدا از hoots غرق شد -- "بنوشید!"
این علامت تعجب از زجر ، به دور از شفقت هیجان انگیز ، تنها ارسال تفریحی
به مردم خوب پاریس که در محاصره نردبان ، و که ، باید آن را
اعتراف گرفته شده در جرم و به عنوان یک
بسیاری شد و سپس هیچ کمتر ظالمانه و وحشیانه نسبت به قبیله وحشتناک از سارق مسلح
در میان آنها ، ما در حال حاضر انجام خواننده ، و بود که به سادگی پایین
قشر از مردم.
نه صدا در اطراف مقتول ناراضی مطرح شد ، به جز در تشنگی او سخن مسخره امیز گفتن.
این مسلم است که در آن لحظه او مشمئز کننده و دافعه نسبت به رقت انگیز بود ،
با کف و ارغوانی چهره خود چکیدن ، چشم خود را وحشی ، دهان خود را با خشم و درد ،
و زبان او لولینگ بوده نیمی از.
همچنین باید اعلام شود که اگر روح خیریه ، بورژوا یا bourgeoise در
اراذل و اوباش ، به همراه یک لیوان آب به آن موجودی رنجور در عذاب تلاش کرده بودند ،
رفتند در اطراف گام های بدنام
قاپوق چنین تعصب از شرم و خواری ، که آن را بسنده به
دفع سامری خوب.
و در پایان از چند لحظه ، Quasimodo نگاه ناامید بر کاربر به سایر نظرسنجی
جمعیت ، و تکرار در صدا هنوز هم بیشتر heartrending : "بنوشید!"
و همه شروع به خنده.
: "بنوشید این!" گریه رابین Poussepain ، پرتاب در چهره اش یک اسفنج که تا به حال
در قطره قطره شدن خیس شده است. "وجود دارد ، شما ناشنوا تبه ، من بدهکار خود را."
یک زن یک سنگ را در سر خود پرتاب --
"که شما به ما در شب از خواب بیدار با صدای گوشخراش دادن خود را از روح dammed تدریس.
"او ، خوب است ، پسر من!" زوزه میکشیدند محکوم کنند فلج ، و تلاش او را با رسیدن به خود را
دوشاخه زیر چیزی گذاشتن ، "شما بازیگران هر جادوها بیشتر در مورد ما از بالای برج برگشتن
مادام؟ "
"فنجان آشامیدنی Here'sa!" chimed در یک مرد ، flinging کوزه شکسته در سینه خود.
"شما Twas ساخته شده است که همسر من صرفا به این دلیل او را در نزدیکی شما به تصویب رساند ، وضع حمل به
کودک با دو سر! "
و گربه من بارور شدن یک بچه گربه با شش پنجه! "yelped عجوزه قدیمی ، راه اندازی
آجر در او. "بنوشید!" تکرار فرآیند له له زدن Quasimodo ، و
برای سومین بار.
در آن لحظه او مشهود جمعیت راه بدهند.
دختر جوان ، فوق العاده لباس ، از ازدحام.
او توسط یک بز سفید کمی با شاخ های طلاکاری شده به همراه بود ، و به مرحله اجرا دایره زنگی
در دست او است. چشم Quasimodo برق زد.
این کولی آنها او را برای حمل در شب قبل تلاش کرده بودند ، بدکرداری بود
که او dimly آگاه بود که او در آن لحظه بسیار گرفتارشد ؛
که در حداقل مورد بود ، از سال
او را فقط برای بدبختی که ناشنوا بود تنبیه ، و از داشتن
شده یک مرد ناشنوا قضاوت شده است.
او شک داشتند که او برای انتقام انتقام او نیز آمده بود و برای مقابله ضربه او
مثل بقیه. او را مشهود ، در واقع ، استقرار (mount) نردبان
به سرعت در حال.
خشم و وجود او را خفه.
او دوست داشت قاپوق را به ویرانه فرو ریختن ، و اگر رعد و برق
چشم او می توانست برخورد مرگ ، کولی شده اند به پودر قبل از کاهش می یابد
او پلت فرم رسید.
او ، بدون uttering یک هجا با نزدیک شدن ، قربانی که در بیهوده writhed
تلاش او را فرار می کنند ، و جدا شدن یک کدو از کمربند خود را ، او آن را مطرح و به آرامی به
خشک لب از مرد بدبخت.
سپس ، از آن چشم که تا آن لحظه شده بود ، خشک و سوزش ، اشک بزرگ
به سقوط و رول به آرامی پایین که تغییر شکل چهره مدت قرارداد با دیده شد
ناامیدی.
این اولین بار بود ، به احتمال قوی ، که مرد تأسف ریخته بود.
در همین حال ، او برای نوشیدن ، فراموش کرده بودم.
کولی لب ولوچه را جمع کردن کم کم به او ساخته شده ، از بی صبری ، و فشار فواره زدن اب.
ماه tusked Quasimodo ، با لبخند. او با پیش نویس های عمیق نوشید.
تشنگی او سوزش.
وقتی که او تا به حال به پایان رسید ، خیره چشم لب سیاه و سفید او ، بدون شک ، با جسم برآمده
از بوسیدن دست زیبایی که فقط succoured او را.
اما دختر جوان که بود ، شاید تا حدودی بدگمان است ، و چه کسی به یاد
تلاش های خشونت آمیز شب ، دست خود را با ژست وحشت زده به عقب بازگرداند
کودکی که ترس از گاز گرفته شدن توسط یک جانور است.
سپس مرد فقیر ناشنوا در او ثابت نگاه پر از سرزنش و غم غیر قابل بیان است.
آن شده اند که یک عینک لمس کردن در هر نقطه ، -- این زیبا و تازه ، خالص ، و
دختر جذاب است ، که در همان زمان به حدی ضعیف شده بود ، در نتیجه به تسکین از تا شتاب
بدبختی زیاد است ، بدشکلی و شرارت.
در قاپوق ، منظره والا بود. مردم بسیار شیفتهی آن شدند ،
و شروع به کف زدن دست خود را ، گریه ، -- "نوئل!
نوئل! "
در آن لحظه بود که دور افتاده گرفتار دید ، از پنجره خاک رس او ،
کولی در قاپوق ، و او را لعن شیطانی او پرتاب شده است ، --
"ملعون و مطرود می شود تو ، دختر مصر!
ملعون! نفرین شده! "
کتاب ششم. فصل پنجم
پایان داستان کیک.
لا Esmeralda کم رنگ تبدیل شده و از تبار قاپوق ، متناوب به عنوان او رفت.
صدای خلوت نشین هنوز هم او را پیگیری می کند ، --
"فرود! فرود!
دزد مصر! نباید آن را بالا یک بار دیگر! "
"راهبه اخراج شده است در یکی از کج خلق او ،" muttered مردم ، و این پایان بود
از آن است.
به همین مرتب سازی بر اساس ترس از زن بود که رندر آنها مقدس است.
افراد آن به میل و علاقه که دعا روز و شب حمله.
ساعت برای از بین بردن Quasimodo وارد آنجا شده بودند.
او بی بند و بار بود ، جمعیت پراکنده.
در نزدیکی Pont بزرگ ، Mahiette که بازگشت با دو اصحاب او ، به طور ناگهانی بود
متوقف -- "با راه ، Eustache! چه شما را با انجام
که کیک؟ "
"مادر گفت :" کودک ، در حالی که شما با آن بانوی در خاک رس صحبت می کردند ، بزرگ
سگ در زمان گزش کیک من ، و سپس من آن را کمی هم هست. "
"چه آقا ، کل از آن که شما می خورید؟" او می رفتند.
"مادر ، آن سگ بود. من به او گفتم اما او نمی توانست به من گوش دهید.
پس من به آن بیت است ، نیز می باشد. "
"' تیس کودکان وحشتناک! "گفت :" مادر ، لبخند زدن و سرزنش در یک و همان
زمان. "آیا می بینید ، Oudarde؟
او در حال حاضر می خورد تمام میوه از درخت گیلاس در باغ ما از Charlerange.
بنابراین پدربزرگش می گوید که او یک کاپیتان خواهد شد.
فقط من از شما گرفتن دوباره آن را ، Eustache کارشناسی ارشد کنیم.
آمده است همراه ، شما هموطنان حریص! "پایان دوره 1.