Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXIII. قدردانی پادشاه.
دو مرد بودند در نقطه darting به سمت یکدیگر زمانی که آنها به طور ناگهانی و
ناگهان متوقف شده ، به عنوان به رسمیت شناختن متقابل صورت گرفت و هر زبان آمده فریاد
وحشت.
"شما آمده است به من ترور ، آقا؟" گفت پادشاه ، زمانی که او
به رسمیت شناخته شده Fouquet. "شاه در این حالت!" زمزمه
وزیر.
هیچ چیز وحشتناک تر می تواند در واقع نسبت به ظاهر از شاهزاده جوان در
Fouquet لحظه ای او را شگفت زده بود و لباس های خود را در ژنده پوش ، پیراهن خود را باز
پاره شد و به ژنده پوش ، با عرق آغشته شده بود
و با خون که از سینه پاره شده و اسلحه او جاری است.
دارای چشمان فرو رفته ، رنگ پریده رنگ پریده ، موهای خود را در توده های پریشان ، لویی چهاردهم. ارائه شده
تصویر کاملی از ناامیدی ، اضطراب ، خشم و ترس همراه است که می تواند احتمالا
شود متحد در یک شکل است.
Fouquet تا لمس می شد ، به طوری تحت تاثیر قرار و اختلال شده توسط آن ، که او به سوی او دوید
با اسلحه خود را کشیده و چشم خود را با اشک پر شده است.
لوئیس برگزار شد تا قطعه عظیمی از چوب که او چنین استفاده خشمگین ساخته شده بود.
"سیره ، گفت :" Fouquet ، در یک صدای لرزش با احساسات ، "آیا شما را به رسمیت نمی شناسد
وفادار ترین دوستان شما؟ "
"یکی از دوستان -- تکرار :" لوئیس ، gnashing دندان های خود را در شیوه ای که خیانت خود را
نفرت و انتقام سریع مورد نظر است.
"احترام ترین بندگان خود را ،" اضافه شده است Fouquet ، پرتاب خود را بر روی خود را
زانو. پادشاه اجازه از سقوط سلاح بی ادب از او
درک.
Fouquet او با نزدیک شدن ، زانو او را بوسید و او را در آغوش خود با غیر قابل تصور در زمان
حساسیت به لمس است. "پادشاه من ، فرزند من ،" او گفت ، "چگونه شما باید
رنج برده اند! "
لوئیس ، به خود تغییر وضعیت به یاد می آورد ، نگاه خود را ، و شرمنده
از حالت بی نظم از پوشاک خود ، شرمسار رفتار خود ، و شرمنده از
هوا از ترحم و حفاظت که نسبت به او نشان داده شد ، به عقب کشید.
Fouquet این جنبش را درک نمی کنند ، او درک نیست که احساس شاه
غرور او را برای داشتن یک شاهد چنین نمایشگاهی از ببخشد هرگز
ضعف است.
"، سیره ،" او گفت ، "شما آزاد هستید." "رایگان است؟" را تکرار کرد پادشاه.
"آه! شما من در آزادی تعیین می کنند ، پس از آن ، پس از جرات برای بلند کردن دست خود را در برابر
من. "
"شما که اعتقاد ندارند" گفت Fouquet ، indignantly ، "شما نمی توانید باور
من به گناه از چنین عمل می کنند. "
و به سرعت ، به گرمی حتی او مربوط ویژه کل فتنه ،
جزئیات آن در حال حاضر به خواننده شناخته شده است.
در حالی که ادامه داد : رسیتال لوئیس دچار غم و اندوه وحشتناک ترین ذهن ، و هنگامی که
به پایان رسید ، آن قدر او را از خطر او اجرا زده به مراتب بیش از
اهمیت نسبی مخفی به برادر دوقلوی او.
"موسیو ،" او گفت ، به طور ناگهانی به Fouquet ، "این تولد دو باطل است ، آن است
غیر ممکن است -- شما می توانید نشده است ادم گول خور از آن "است.
"سیره!"
"این غیر ممکن است ، من به شما بگویم که این افتخار ، موجب مادرم را می توان
مشکوک ، و اولین وزیر امور من تا به عدالت بر جنایتکاران هنوز رتبهدهی نشده است انجام می شود! "
منعکس کننده ، سیره ، قبل از شما دور شده توسط خشم عجولانه ، پاسخ داد : "Fouquet.
"تولد برادر خود --" من تنها یک برادر -- و آن این است
موسیو.
شما آن را بدانید و به عنوان خودم. توطئه وجود دارد ، من به شما بگویم ، با شروع با
فرماندار Bastile. "
"مراقب باشید ، پدر ، برای این مرد شده است به عنوان هر کس دیگری را فریب
شباهت شاهزاده به خودتان است. "" شباهت؟
پوچی! "
"این Marchiali باید singularly مانند عظمت شما باشد ، قادر به فریب هر
چشم یکی "Fouquet همچنان وجود داشتند. "مضحک!"
"آیا این چنین گفت ، سیره و آنهایی که همه چیز را آماده کرده بود و به منظور به چهره و
فریب وزرای خود را ، مادر شما ، افسران خود را از دولت ، اعضای خود را از
خانواده ، باید کاملا با اعتماد به نفس از شباهت بین شما است. "
"اما این افراد کجا هستند ، پس از آن؟" زمزمه پادشاه.
"در Vaux."
در Vaux! و شما رنج می برند آنها را به باقی مانده وجود دارد! "
"فوری ترین وظیفه من به نظر من به آزادی و عظمت شما.
من در انجام آن کار را وظیفه و در حال حاضر ، هر آنچه که عظمت خود را ممکن است فرمان ، باید
انجام می شود. من در انتظار سفارشات شما است. "
لوئیس منعکس شده است برای چند لحظه.
جمع اوری تمام نیرو در پاریس ، "او گفت. "تمام سفارشات لازم برای داده
که هدف ، پاسخ داد : "Fouquet. شما سفارشات خود را داده اند! "گفت
پادشاه.
برای این منظور ، بله ، سیره و عظمت خود را در سر از ده هزار مرد در
کمتر از یک ساعت. "
پاسخ تنها پادشاه ساخته شده بود به دست Fouquet را نگه دارید با چنین
بیان احساس ، که آن را بسیار آسان می کند به درک چه به شدت از او کرده بود ، تا
که سخن گفتن ، سوء ظن خود را حفظ
وزیر ، صرف مداخله دومی.
"و با این نیروها ،" او گفت ، "ما باید در یک بار و محاصره در خانه خود
شورشیان که در این زمان باید تاسیس و intrenched خود
در آن است.
من باید تعجب در صورتی که مورد بودند ، پاسخ داد : "Fouquet.
"چرا؟"
"از آنجا که رئیس آنها روح -- بسیار از سرمایه گذاری -- داشتن unmasked از من شده است ،
کل طرح به نظر می رسد به من به سقط. "" شما باید این شاهزاده کاذب نیز unmasked؟ "
"نه ، من نه او را دیده می شود."
"آنها دیده می شود ، پس از آن؟" "رهبر از سرمایه گذاری ، که نه
مرد جوان ناراضی ، دومی صرفا یک ابزار ، از طریق تمام عمر خود را به مقصد
wretchedness ، من به سادگی درک. "
"قطعا." "L' M. Herblay D' پدر روحانی ، Eveque د است
Vannes. "" دوست شما؟ "
"او دوست من ، سیره ، پاسخ Fouquet ، خوب است.
"یک شرایط ناخوشایند را برای شما ، گفت :" شاه ، در یک تن کمتر سخاوتمندانه صدا.
"دوستی چنین ، سیره ، به حال هیچ بیشرمی در آنها تا زمانی بود که من از
از جرم نادان است. "" شما باید آن را پیش بینی است. "
"اگر من مقصر هستم ، خودم را در دست و عظمت خود را را."
"آه! موسیو Fouquet ، آن بود که من به معنای "بازگشت پادشاه ، با عرض پوزش به
تلخی اندیشه او را در چنین شیوه ای نشان داده شده است.
"خب!
من به شما اطمینان دهم که ، صرف نظر از ماسک که با آن تبه کار تحت پوشش قرار چهره اش را ، من
چیزی شبیه به یک سوء ظن مبهم که او مرد بسیار بود.
اما با این رئیس این شرکت بود یک مرد از قدرت شگرف ، یکی وجود دارد
که مرا با یک نیروی تقریبا وابسته به هرکول تهدید ، چه کاره است؟ "
باید دوست خود Vallon DU بارون ، که قبلا به یکی از تفنگدار است. "
"دوست D' Artagnan؟ دوست از کنت د لا Fere؟
آه! "گفت پادشاه ، به عنوان او در نام دوم متوقف شد ،" ما نباید فراموش کنیم
اتصال وجود داشت ، توطئه گران و م د Bragelonne. "
"سیره ، سیره ، نمی رویم بیش از حد.
م د لا Fere محترم ترین مرد در فرانسه است.
با کسانی که من تحویل تا شما راضی است. "
"با کسانی که آنها به شما تحویل تا من ، به شما می گویند؟
بسیار خوب است ، برای شما ارائه خواهد شد تا کسانی که به من گناه هستند. "
"چه عظمت خود را که درک؟" نپرسید Fouquet.
من درک می کنم ، پاسخ داد : "شاه" که ما به زودی باید در Vaux با بدن بزرگ وارد
سربازان ، که ما به دست خشونت آمیز پس از آن لانه vipers ذخیره کردن ، و نه یک
روح باید فرار کنند. "
"عظمت شما این مردان به مرگ قرار داده!" گریه Fouquet.
"برای از meanest از آنها بسیار است." "اوه! سیره است. "
: "اجازه دهید به یک دیگر ، موسیو Fouquet درک ما ، گفت پادشاه ، haughtily.
"ما دیگر زندگی می کنند در زمان قتل تنها و آخرین بود
پادشاهان منابع در رزرو در اندام برگزار شد.
نه ، آسمان می شود مورد ستایش قرار داد!
پارلمان که بنشینند و به نام من قضاوت ، من و من کرده اند داربست که در آن عالی
قدرت انجام می گیرد. "Fouquet تبدیل رنگ پریده است.
"من آزادی از مشاهده عظمت خود را ، که یک روند
برقرار احترام به این مسائل را پایین آورد بزرگترین رسوایی بر
شأن و منزلت تاج و تخت.
نام ماه اوت آن اتریش باید هرگز اجازه به تصویب لب از
مردم توسط یک لبخند همراه است. "" عدالت باید انجام شود ، با این حال ، آقا. "
"خوب ، سیره ، اما خون سلطنتی باید از داربست باشد اطلاق می شود."
"خون سلطنتی! فکر می کنید که! "گریه پادشاه با خشم در صدای او ، مهر زنی
پای خود را بر روی زمین است.
"این تولد دو اختراع است و در آن اختراع ، به ویژه ، انجام م می بینم
D' Herblay's جرم و جنایت است. این جرم من مایل به مجازات و نه است
از خشونت ، و یا توهین. "
"و این مجازات با مرگ ، سیره؟" "با مرگ ، بله ، آقا ، من گفته اند
آن است. "
"سیره" ، گفت surintendant ، با قاطعیت ، به عنوان بزرگ سر خود را با افتخار ،
عظمت خود را از زندگی ، اگر شما لطفا از برادر فیلیپ فرانسه ؛
که شما نگرانی به تنهایی ، و شما
بدون شک ملکه مادر بر موضوع مشورت کنید.
هر چه در آنصورت ممکن است وضعیت او را فرمان خواهد شد کاملا درست است.
من نمی خواهید تا خودم را مخلوط کنید تا در آن ، برای افتخار تاج خود را حتی ، اما من
نفع به درخواست از شما ، و من التماس آن را به شما تسلیم است. "
"صحبت می کنند ، گفت :« پادشاه ، در هیچ درجه کمی آشفته شده توسط آخرین حرف های وزیر را است.
"نظر شما؟" "عفو از M. D' Herblay و M. DU
Vallon. "
"تروریستها؟" "دو شورشیان ، سیره ، که همه."
"آه! من درک می کنم ، پس ، از شما درخواست من را ببخشد دوستان خود را. "
"دوستان من!" گفت : Fouquet ، عمیقا مجروح.
"دوستان شما ، قطعا ، اما امنیت دولت نیاز که نمونه
مجازات باید بر مجرم تحمیل شده است. "
"من نمی خواهد اجازه خودم و عظمت خود را به یادآوری می کنند که من فقط شما را به ترمیم
آزادی است ، و نجات زندگی تان است. "" موسیو! "
من خودم عظمت خود را به یادآوری می کنند که M. D' Herblay آرزو تا به حال برای شما این امکان را می دهد
انجام شخصیت خود را از قاتل ، او به راحتی می توانست ترور خود
عظمت این روز صبح در جنگل Senart ، و تمام می شده اند. "
پادشاه آغاز شده است.
"تپانچه گلوله ای در سر" ، به دنبال Fouquet ، "و ویژگی های disfigured
لویی چهاردهم ، که هیچ کس نمی تواند به رسمیت شناخته اند ، خواهد بود M. Herblay's D'
توجیه کامل و تمام. "
پادشاه به رنگ پریده و بی در ایده لخت از خطر او فرار تبدیل شده است.
"اگر M. D' Herblay ، ادامه داد :" Fouquet ، "ترور شده بود ، او تا به حال هیچ مناسبت
اطلاع من از طرح خود را به منظور موفق شدن.
از پادشاه واقعی آزاد شده است ، آن را در تمام اخرت به حدس زدن غیر ممکن شده است
نادرست است.
و اگر غاصب توسط آن از اتریش به رسمیت شناخته شده بود ، او هنوز هم بوده است --
پسرش.
غاصب ، تا آنجا به عنوان وجدان Herblay's D' موسیو نگران بود ، هنوز پادشاه بود
از خون لویی XIII است. علاوه بر این ، خیانتکار ، در آن دوره ،
که به حال امنیت ، محرمانه بودن ، مصونیت از مجازات.
تپانچه و گلوله را تهیه او تمام آن است.
برای خاطر بهشت ، سیره ، بخشش او را به من عطا کند. "
شاه ، به جای اینکه توسط تصویر لمس ، بنابراین صادقانه در تمام کشیده شده
جزئیات بیشتر ، از سخاوت Aramis ، خود احساس دردناکی و ظالمانه
تحقیر شده است.
غرور شکست ناپذیر او در این ایده که یک مرد برگزار شد به حال معلق در شورش
پایان انگشت او موضوع زندگی سلطنتی خود.
هر کلمه ای که از لب Fouquet کاهش یافت ، و به او فکر موثر ترین در
گرداندن مراکز فساد عفو دوست خود ، به نظر می رسید پور یکی دیگر از قطره سم را به
در حال حاضر زخم قلب لویی چهاردهم.
هیچ کس نمی تواند بهانه ای خم شدن و یا نرم کردن او را. در خطاب خود به Fouquet او گفت : "من
واقعا نمی دانم ، آقا ، چرا شما باید از عفو از این مردان التماس.
چه خوب است وجود دارد در درخواست که که می تواند بدون درخواست به دست آمده؟ "
"من شما را در درک نیست ، سیره است." "این کار دشواری نیست ، یا.
من کجا هستم؟ "
"در Bastile ، سیره است." "بله ؛ در یک سیاه چال است.
من بر نگاه به عنوان یک مرد دیوانه ، من که نه؟ "" بله ، سیره است. "
"و هیچ کس در اینجا شناخته شده است اما Marchiali؟"
"بدیهی است." "خب ، هیچ چیزی تغییر در موقعیت
امور.
اجازه دهید پوسیدگی فقیر دیوانه بین دیواره های لزج Bastile ، و M. D' Herblay و
M. DU Vallon بدون نیاز به بخشش من ایستاده اند.
پادشاه جدید آنها به آنها اعلام بی تقصیری کردن "
عظمت شما به من بی عدالتی بزرگ ، سیره و شما در اشتباه هستند ، پاسخ داد : "Fouquet ،
با خشگی ، "من فرزند کافی نیست ، و نه M. D' Herblay احمقانه به اندازه کافی ، مجبور به حذف
همه این بازتاب و اگر من تا به حال
آرزو را به یک پادشاه جدید ، همانطور که گفتید ، من تا به حال هیچ مناسبت به اینجا آمده اند به زور
باز کردن دروازه ها و درهای Bastile ، شما را از این محل آزاد است.
است که که می خواهید حتی عقل سلیم را نشان می دهد.
ذهن و عظمت شما توسط خشم آشفته ، در غیر این صورت به شما خواهد بود به دور از توهین آمیز ،
groundlessly ، یکی از بندگان خود را که رندر شما مهم ترین
خدمت همه. "
لوئیس درک است که او خیلی دور رفته بود ، که دروازه های Bastile هنوز
بر او بسته ، در حالی که درجه floodgates به تدریج که باز ،
که پشت Fouquet سخاوتمندانه دل خشم خود را مهار کرده بود.
"من می گویند که شما را تحقیر ، بهشت می داند ، مسیو" ، وی پاسخ داد.
"فقط شما خودتان را خطاب به من در منظور به دست آوردن عفو ، و من پاسخ
با توجه به وجدان من.
و بنابراین ، قضاوت توسط وجدان من ، مجرمان ما صحبت می کنند از ارزش نیست
در نظر گرفتن یا بخشش. "Fouquet خاموش بود.
"آنچه من انجام شده است به عنوان سخاوتمندانه" اضافه شده است پادشاه ، "را به عنوان آنچه شما انجام داده اند ، برای من در شما هستم
قدرت است.
من حتی آن را سخاوتمندانه تر است از انجاییکه می گویند ، شما قبل از من خاص قرار
شرایطی که بر اساس آن ، آزادی من ، زندگی من ، ممکن است بستگی دارد و به رد است که برای ساختن
یک قربانی از هر دو. "
"من اشتباه بود ، قطعا" پاسخ Fouquet. "بله ، -- من تا به حال ظاهر اخاذی
موافق ، و من آن را پشیمانی ، و لابه کردن بخشش و عظمت خود را ".
"و شما بخشوده شده است ، عزیز من Fouquet موسیو ، گفت :« پادشاه ، با لبخند ،
که بیان بی سر و صدا از ویژگی های خود ، که بسیاری از شرایط حال ترمیم
تغییر از شب قبل.
پاسخ داد : "من بخشش خود من ،" وزیر ، با درجاتی از پایداری ؛
"اما م ، D' Herblay و M. DU Vallon؟" "آنها خودمانی دست آوردن هرگز ، تا زمانی که
پاسخ : من زندگی می کنند ، "پادشاه انعطاف ناپذیر است.
"آیا من مهربانی از آن صحبت می کنند دوباره."
حضرت والا شما باید تبعیت نمی کند. "" شما به من هیچ بد را برای آن داشت؟ "
"آه! نه ، سیره ، برای پیش بینی رویداد ".
"شما" پیش بینی "بود که من باید امتناع ببخش آن دسته از آقایان است؟"
"بدیهی است ، و تمام اقدامات من در نتیجه برداشته شد."
"نظر شما معنی می گویند؟" گریه شاه ، شگفت زده است.
"م. D' Herblay آمد ، به عنوان توان گفت ، تا خود را به دست من تحویل.
M. D' Herblay از چپ به من سعادت صرفه جویی در پادشاه من و کشور من.
من می توانم M. D' Herblay به اعدام محکوم نمی کند ؛ و نه می تواند من ، از سوی دیگر ، او را در معرض
به غضب توجیه و عظمت خود را ، که تنها همان بوده است که اگر من تا به حال
کشته شدن او را به خودم. "
"خب! و آنچه را که شما انجام می شود؟ "" سیره ، دادم M. D' Herblay بهترین اسب
در اصطبل من و چهار ساعت شروع به بیش از همه کسانی که عظمت خود را ممکن است ، احتمالا ،
اعزام پس از او. "
"آن!" زمزمه پادشاه.
"اما هنوز هم ، جهان به اندازه کافی گسترده است و به اندازه کافی بزرگ برای کسانی که من ممکن است به ارسال
اسب خود پیشی ، صرف نظر از 'چهار ساعت' شروع 'است که شما را مجبور به داده
M. D' Herblay. "
"در دادن به او این چهار ساعت ، سیره ، من می دانستم که من به او عمر خود را ، و او خواهد شد
صرفه جویی در زندگی خود را. "" را در چه راه؟ "
"پس از داشتن galloped به عنوان سخت که ممکن است ، با شروع چهار ساعت ، قبل از شما
تفنگدار ، او را شتو من از دختر خوشگل ، جزیره ، رسیدن به جایی که من داده اند او را به امن
پناهندگی هستند. "
این ممکن است! اما شما را فراموش کرده ام که شما من را ساخته اند
در حال حاضر از دختر خوشگل - جزیره است. "" اما برای شما به دستگیری دوستان من. "
"آن را به شما را دوباره ، پس از آن؟"
"تا آنجا که می رود که -- بله ، سیره" "تفنگدار من باید آن را ضبط و
امر به پایان رسیده باشد. "
: "نه تفنگدار خود را ، و نه ارتش تان را می تواند دختر خوشگل و جزیره را ، گفت :" Fouquet ،
بطور سرد. "دختر خوشگل جزیره غیر قابل تسخیر است."
پادشاه کاملا کبود شد ، یک فلاش رعد و برق به نیزه از خود به نظر می رسید
چشم.
Fouquet احساس کردند که او از دست داده بود ، اما او به عنوان یکی نیست به کوچک هنگامی که صدای افتخاری
با صدای بلند در درون او صحبت کرد.
او با مته سوراخ زل زل نگاه غضبناک شاه و دومی خشم خود را بلعیده ، و پس از چند
سکوت لحظه ، گفت : "آیا ما به بازگشت به Vaux؟"
پاسخ Fouquet : "من در دستورات اعلیحضرت هستم ،" ، با تعظیم پایین "اما من فکر می کنم که
عظمت خود را به سختی می تواند با تغییر لباس های خود قبلی به ظاهر توزیع
قبل از دادگاه خود را. "
ما باید توسط موزه لوور منتقل می گفت : "پادشاه.
"آمده است."
و آنها را ترک زندان ، عبور قبل از Baisemeaux ، که نگاه کاملا
سر در گم به عنوان او را دیدم Marchiali بار دیگر ترک ، و در ناتوانی خود را ، پاره
بخش عمده ای از موهای چند او باقی مانده.
کاملا درست بود ، با این حال ، که Fouquet نوشت و به او اقتدار را برای
آزادی زندانی و پادشاه در زیر آن نوشت "مشاهده و تایید ،
لوئیس "، قطعه ای از جنون است که Baisemeaux ،
ناتوان از قرار دادن دو ایده با هم ، با دادن خودش وحشتناک تصدیق کرد
ضربه پیشانی با مشت خود را.
>
فصل XXIV. پادشاه کاذب.
در این میان ، خانواده سلطنتی غصب شده بود بازی به نوبه خود شجاعانه در Vaux.
فیلیپ داد سفارشات که برای او خرده اهرم entrees grandes ، در حال حاضر آماده
به نظر می رسد قبل از پادشاه ، باید معرفی شده است.
او مصمم به این ترتیب صرف نظر از عدم وجود م
D' Herblay ، که بر نمی گرداند -- خوانندگان ما می دانند دلیل.
اما شاهزاده ، باور نیست که غیبت می تواند طولانی شود ، به عنوان تمام راش آرزو
ارواح انجام ، به شجاعت و شانس و بخت خود را امتحان کنید و دور از همه حفاظت
آموزش.
یکی دیگر از دلایل او را خواست به این -- آن اتریش بود در مورد به نظر می رسد ، گناه
مادر در حضور پسرش قربانی ایستاده بود.
فیلیپ بود مایل نیست ، اگر او تا به حال ضعف ، به رندر مرد شاهد آن
قبل از آنها ، او از ان پس موظف بود برای نشان دادن قدرت زیادی است.
فیلیپ باز درب تاشو خود ، و چند نفر وارد سکوت.
فیلیپ بود هم بزنید نه در حالی که valets خود را دو مخصوص او لباس پوشیدن.
او ، تماشا بود و شب قبل از تمام عادات برادرش ، و پادشاه را بازی
در چنین شیوه ای که بیدار هیچ سوء ظن. او در نتیجه به طور کامل در شکار لباس
صحنه و لباس و بازدید کننده خود را را در زمانی که او دریافت کرد.
حافظه خود و یادداشت از Aramis اعلام کرد همه به او ، اول از همه
آن اتریش ، کسی که به موسیو داد دست خود را ، و سپس مادام دو سنت با م.
Aignan.
او در دیدن این countenances لبخند زد ، اما در به رسمیت شناختن مادر خود لرزید.
که رقم هنوز بسیار شریف و تحمیل ، ویران با درد ، التماس کرد در قلب او
علت ملکه مشهور که یک کودک به دلایل دولت immolated بود.
او متوجه شد مادرش هنوز هم خوش تیپ است.
او می دانست که لویی چهاردهم. عاشق او ، و او به خودش قول داد که به او عشق به همین ترتیب است ، و
به معضل به سن خود را ثابت نمی کند. او برادر خود را با مداقه
حساسیت به راحتی فهمیده شود.
دومی هیچ چیز غصب شده بود ، بدون سایه از طرفی بطرف دیگر زندگی خود بازیگران بود.
درخت جداگانه ، به او اجازه ساقه بدون heeding ارتفاع آن افزایش یا
زندگی با شکوه.
فیلیپ به خود قول داد به برادر مهربان به این شاهزاده ، که مورد نیاز
چیزی جز طلا را به وزیر به لذت او.
او با هوا دوستانه متمایل به سنت Aignan که تمام reverences ها و لبخند ها بود ،
و لرزش برگزار شد دست خود را به هنریتا ، خواهر خود را در قانون ، که زیبایی
زده به او ، اما او در چشم که دیدم
شاهزاده خانم بیان سردی که تسهیل ، به عنوان او فکر کردم ، خود را
آینده روابط.
"چقدر آسان تر است ،" فکر می کرد ، آن را به برادر آن زن از او
گالانت ، اگر او به سمت من evinces سردی که برادرم نمی تواند برای
او ، اما که به عنوان یک وظیفه بر من تحمیل کرده است. "
تنها دیدار او مخوف در این لحظه که از ملکه شد. قلب او بود -- او ذهن
به تازگی توسط خشونت آمیز محاکمه متزلزل شده است ، که ، با وجود شرکت خود را
خلق و خو ، آنها را ، و نه شاید ، حمایت از یکی دیگر از شوک.
خوشبختانه ملکه نیامده است.
سپس ، در بخشی از آن اتریش آغاز ، پایان نامه سیاسی بر
خوش آمدید M. Fouquet به مجلس فرانسه داده بود.
او مخلوط خصومت با تعریف خطاب به پادشاه ، و پرسش را به عنوان
سلامت خود را ، با کمی flatteries مادر و artifices دیپلماتیک.
"خب ، پسر من ، گفت :" او ، "با توجه به M. Fouquet متقاعد دارید؟"
"سنت Aignan ، گفت :« فیلیپ ، "داشتن خوبی برای رفتن و پس از پرس و جو
ملکه است. "
در این کلمات ، فیلیپ برای اولین بار با صدای بلند تلفظ شده بود ، تفاوت اندک
که بین صدای او و آن پادشاه وجود دارد معقول را به گوش مادر بود ،
و آن اتریش صادقانه در پسرش نگاه کرد.
سنت Aignan سمت چپ اتاق ، و فیلیپ ادامه داد :
: : "خانم ، من دوست ندارم برای شنیدن M. Fouquet بد گفتاری از ، شما می دانید من نیست -- و شما
حتی صحبت و از او به خودتان است. "
"این درست است ، بنابراین من فقط از شما سوال در حالت احساسات خود را با
احترام به او. "" سیره ، گفت : «هنریتا ،" من ، من به سهم خود ،
همیشه دوست M. Fouquet.
او یک مرد از طعم خوب ، است -- یک انسان برتر "
"سرپرست است که چرک هرگز یا ضیق ،" موسیو "و چه کسی پرداخت می کند
در طلا همه دستورات من در او داشته باشد. "
"، گفت :" هر کس در این فکر می کند بیش از حد از خود ، و هیچ کس برای دولت
ملکه قدیمی است. "م. Fouquet ، این یک واقعیت است ، M. Fouquet
اذیت نمودن دولت "عنوان شده است.
"خب ، مادر!" در پاسخ فیلیپ ، در جای کلید پایین تر ، "آیا شما به همین ترتیب را تشکیل می
خود را سپر م میشل "و" چگونه است که؟ "پاسخ داد : ملکه قدیمی ،
جای تعجب است.
"چرا ، در حقیقت ،" در پاسخ فیلیپ ، "صحبت می کنید که فقط به عنوان دوست قدیمی خود مادام
د Chevreuse صحبت می کنند. "
"چرا شما ذکر مادام د Chevreuse به من؟" گفت که او "و چه نوع از طنز
شما در به روز نسبت به من؟ "
فیلیپ ادامه داد : "مادام د Chevreuse نه همیشه در لیگ در مقابل
کسی؟ مادام د Chevreuse به شما پرداخت
یک دیدار ، مادر؟ "
"موسیو ، شما به من صحبت می کنند در حال حاضر در چنین شیوه ای است که من تقریبا میتوانم فانتزی من
گوش دادن به پدر. "
«پدر من مانند مادام د Chevreuse انجام داد ، و دلیل خوبی داشت نه برای
دوست او گفت : "شاهزاده.
"من به سهم خود ، من می خواهم او را بهتر از او ، و اگر او فکر می کند مناسب برای آمدن به اینجا
او که قبلا انجام داد ، برای ایجاد تفرقه و نفرت تحت بهانه گدایی پول
چرا -- "
"خب! چه؟ گفت : "آن اتریش ، با افتخار ، خود انگیخته و طوفان است.
"خب!" پاسخ داد : مرد جوان بصورتی پایدار و محکم ، "من به مادام د Chevreuse رانندگی از من
پادشاهی -- و با همه اش که با اسرار و رمز و راز آن دخالت ".
او اثر این سخنرانی وحشتناک محاسبه نیست ، یا شاید او را به آرزو
قضاوت در مورد اثر آن ، مانند کسانی که که از درد مزمن رنج می برند ، و به دنبال
برای شکستن یکنواختی از آن رنج ،
لمس زخم خود اضطراب سخت و ناگهانی واضح تر تآمین.
آن اتریش تقریبا غش بود ، چشم او ، باز اما بی معنی است ، متوقف
برای چند ثانیه ؛ او کشیده سلاح خود را به سمت فرزند دیگر او را ، که حمایت
و او را بدون ترس از تحریک کننده شاه در آغوش گرفت.
"سیره" او زمزمه ، "شما هستند درمان مادر خود را بسیار ظالمانه است."
"در چه احترام ، مادام؟" در پاسخ او.
"من تنها مادام د Chevreuse صحبت مادرم را ترجیح می دهند مادام د Chevreuse
به امنیت از دولت و شخص من؟
خب ، پس ، مادام ، من به شما بگویم مادام د Chevreuse بازگشت به فرانسه به قرض
پول ، و او خودش را خطاب به M. Fouquet به او یک راز خاص به فروش برساند. "
"یک راز خاص!" گریه آن اتریش است.
"در مورد سرقت وانمود که مسیو surintendant لو متعهد بود ،
که نادرست است ، افزود : "فیلیپ.
"م. Fouquet ارائه می دهد خود را با خشم رد کرد ، ترجیح می دهند اعتماد به نفس از
شاه را به همدستی با چنین intriguers.
سپس مادام د Chevreuse راز را فروخته به M. میشل ، و او سیری ناپذیر است ، و
با داشتن یک صد هزار تاج از بنده extorted راضی نبود
دولت ، او را برداشته است و هنوز جسورانه
پرواز ، در جستجوی منابع surer عرضه.
آیا این درست است ، مادام؟ "" همه شما می دانید ، سیره ، گفت : "ملکه ،
مضطرب نسبت به تحریک.
در حال حاضر ، ادامه داد : فیلیپ ، "من دلیل خوبی برای دوست نداشتن این خشم ، که می آید به
دادگاه من برای برنامه ریزی شرم و خراب کردن دیگران است.
اگر بهشت رنج می برد تا به بعضی جرایم متعهد می شود ، و آنها را در پنهان
سایه بخشش خود را ، من نمی خواهد اجازه مادام د Chevreuse به مقابله با فقط
طرح از سرنوشت ".
بخش دوم این سخنرانی آشفته حال ملکه مادر ، که پسرش به حال
ترحم در او.
او دست او را گرفت و بوسید tenderly او احساس نمی کند که در آن بوسه ، با توجه به
به رغم دافعه و تلخی از قلب ، عفو به مدت هشت سال وجود دارد
از درد و رنج.
فیلیپ اجازه داد سکوت از یک لحظه به بلع احساسات که به تازگی
توسعه خود است. سپس ، با یک لبخند شاد :
"ما نمی خواهد به روز ، گفت :" او ، "من یک برنامه است."
و چرخش به سمت درب ، او امیدوار است برای دیدن Aramis ، که عدم وجود شروع به زنگ خطر
او را.
ملکه مادر خواست اتاق را ترک کند. »باقی بماند که در آن شما ، مادر ، گفت :" او ، "من
برای شما آرزوی را به صلح خود را با M. Fouquet. "
"من خرس M. Fouquet بدون بد خواهد شد ، من فقط مخوف prodigalities او شده است."
"ما خواهد شد که به حقوق قرار داده ، و هیچ چیزی از سرپرست اما خوب خود را
کیفیت. "
عظمت خود را به دنبال؟ گفت : "هنریتا ، دیدن چشم پادشاه است
به به طور مداوم به سمت درب تبدیل شده است ، و مایل به اجازه پرواز کمی مسموم فلش
در قلب او بود ، فرض او با نگرانی
انتظار یا لا Valliere و یا نامه ای از او است.
"خواهر من ، گفت :" مرد جوان ، که گمان بردند که او divined کرده بودند ، که
تیز بینی شگفت انگیزی که بخت از آن زمان بود به او اجازه می دهد
ورزش ، "خواهر من ، من انتظار ترین
انسان محترم ، یک مشاور قادر ترین ، که من مایل به ارائه به همه شما ،
توصیه او به زینت های خوب شما. آه! در آن زمان ، D' Artagnan. "
"چه عظمت خود را میخواهید؟" D' Artagnan گفت ، ظاهر می شود.
"کجاست مسیو اسقف Vannes ، دوست شما است؟"
"چرا ، سیره --"
"من انتظار برای او ، و او نمی آید.
به او اجازه دهید برای دنبال. "
D' Artagnan برای stupefied فوری باقی ماند ، اما به زودی ، با تأمل که Aramis
Vaux خصوصی در یک ماموریت از پادشاه را ترک کرده بودند ، او به این نتیجه رسیدند که شاه آرزو
برای حفظ راز.
"سیره" او در پاسخ ، "عظمت خود را مطلقا M. D' Herblay به نیاز
به ارمغان آورد؟ "
"مسلما است کلمه ، گفت :« فیلیپ ، "من نمی خواهم او را تا
به ویژه به عنوان آن ، اما اگر او را می توان یافت -- "
"من فکر می کردم چنین است ، گفت :" D' Artagnan به خود است.
"آیا این M. D' Herblay اسقف Vannes؟"
"بله ، خانم." "دوست M. Fouquet؟"
"بله ، مادام قدیمی تفنگ دار."
آن اتریش سردرپیش. "یکی از چهار بریوز کسانی که قبلا
انجام اعجوبه مانند. "
ملکه قدیمی داشتن آرزوی آن را گاز زده توبه او قطع مکالمه ، در
سفارش بقیه دندانهای او را حفظ کنید.
"هر چه ممکن است انتخاب خود را ، سیره ، گفت :" او ، "من بدون شک از آن خواهد شد
عالی است. "همه در حمایت از این احساس متمایل است.
"شما به او پیدا ،" ادامه داد : فیلیپ ، "عمق و نفوذ م د
Richelieu ، بدون طمع م د Mazarin! "
"نخست وزیر ، سیره؟ گفت :" موسیو ، در وحشت است.
"من به شما همه در مورد آن بگویید ، برادر ، اما عجیب است که M. D' Herblay نمی باشد.
اینجا! "
او به نام : "Fouquet M. اجازه دهید که من مایل به
صحبت کردن با او -- آه! قبل از شما ، قبل از شما ؛ انجام بازنشسته نیست "!
M. دو سنت Aignan بازگشت ، آوردن خبر رضایت بخش از ملکه ، که فقط
تخت او را از احتیاط نگه داشته ، و به قدرت به انجام خواسته پادشاه.
در حالیکه همه به دنبال M. Fouquet و Aramis ، پادشاه جدید بی سر و صدا ادامه داد : او
آزمایش و همه ، خانواده ، افسر ، بندگان بود ، نه دست کم
شک به هویت خود را ، هوای او ، صدای او ، و منش پس مانند پادشاه بودند.
در سمت خود ، فیلیپ ، قابل استفاده برای تمام countenances شرح دقیق و
کلید یادداشت ها شخصیت عرضه شده توسط Aramis همدست او ، خود را انجام داده تا به عنوان
به وضع حمل به شک در ذهن کسانی که او را محاصره کردند.
هیچ چیز از آن زمان می تواند غاصب را مزاحم.
با چه امکانات عجیب و غریب بود پراویدنس فقط معکوس loftiest ثروت از
جهان را به جایگزین lowliest به جای خود!
فیلیپ خوبی خدا با توجه به خود تحسین ، و آن را با تمام دوم
منابع از طبیعت قابل تحسین او است.
اما او ، در زمان احساس می شود ، چیزی شبیه به یک هواپیمای بی موتوری پرواز شبح بین او و اشعه
شکوه جدید خود را. Aramis به نظر نمی رسید.
این گفتگو در خانواده سلطنتی حال ورشکستگی بود و فیلیپ ، سرگرم ، فراموش کرده
اخراج برادرش و خانم هنریتا.
دومی ، شگفت زده شده بودند و توسط درجه شروع به از دست دادن همه صبر.
آن اتریش stooped به سمت گوش پسرش و خطاب به برخی از کلمات به او را در
اسپانیایی.
فیلیپ از آن زبان به طور کامل نادان بود ، و کم رنگ و در این دور از انتظار رشد
مانع است.
اما ، تا اگر روح Aramis تزلزل ناپذیر او را تحت پوشش با او بود
عصمت ، به جای ظاهر شدن پاچه ، فیلیپ افزایش یافت.
"خب! چه؟ گفت : "آن اتریش است.
"چه شده است که سر و صدا؟ گفت :" فیلیپ ، تبدیل دور به سمت درب
پله دوم. و صدا گفت : "به این ترتیب شنیده بود ،
این راه!
چند قدم بیشتر ، سیره! "" صدای M. Fouquet ، "D' Artagnan گفت :
که نزدیک به ملکه مادر ایستاده بود. "سپس M. D' Herblay را می توان دور ،
ارسال فیلیپ.
اما او پس از آن شاهد آنچه که او کمی فکر که تا نزدیک به او مشهود است.
همه چشم ها به سمت درب که در آن M. Fouquet را وارد کنید انتظار می رفت تبدیل شدند ، اما
M. Fouquet که وارد شده است.
فریاد وحشتناک resounded از تمام گوشه از اتاق ، گریه دردناک زبان آمده توسط
پادشاه و همه حال حاضر است.
است داده شده اما معدودی از مردان ، حتی کسانی که سرنوشت شامل عجیبترین
عناصر و حوادث خارق العاده ترین ، به تامل چنین منظره مشابه
که خود را در اتاق سلطنتی در آن لحظه ارائه شده.
کرکره نیمه بسته تنها بستری ورودی عبور نور نامشخص
از طریق پرده های ضخیم مخمل بنفش با ابریشم به انتظارنشسته بودند.
در این سایه نرم ، چشم درجه گشاد بودند ، و در هر حال حاضر یکی را دیدم
دیگران نه با تخیل در مقایسه با دید واقعی.
می تواند وجود ندارد با این حال ، فرار ، در این شرایط ، یکی از اطراف
جزئیات و شی جدید که خود را ارائه را به عنوان درخشان ظاهر مثل اینکه آن
در زیر نور آفتاب از تاباند.
پس از آن با لویی چهاردهم رخ داد ، زمانی که او خود را نشان داد ، رنگ پریده و frowning ، در
راهرو از پله های مخفی. چهره از Fouquet پشت سر او ظاهر شد ،
مهر با غم و اندوه و عزم و اراده است.
ملکه مادر ، که درک لویی چهاردهم ، و چه کسی برگزار شد از سوی فیلیپ ، زبان آمده
فریاد که ما صحبت کرده اند ، تا اگر او مشهود فانتوم است.
موسیو ، سر در گم بود و نگه داشته به چرخاندن سر خود را در حیرت از یک تا
دیگر.
مادام یک گام به جلو ، تفکر او در شکل او به دنبال برادر در
قانون منعکس شده در یک آینه است. و ، در واقع ، توهم ممکن بود.
دو شاهزادگان ، هر دو کم رنگ به عنوان مرگ -- برای ما این امید که قادر به توصیف را نفی کرده
دولت ترس فیلیپ -- لرزش ، clenching دستان خود را به convulsively ،
یکدیگر به نظر می رسد اندازه گیری ، و darted
نگاههای خود را ، ، شارپ به عنوان poniards در هر یک از دیگری.
بی صدا ، نفس نفس ، خم شدن به جلو ، آنها به نظر می رسد اگر در مورد به فصل بهار بر
دشمن.
بی سابقه از شباهت قیافه ، ژست ، شکل ، قد ، حتی به
شباهت صحنه و لباس ، تولید شده توسط شانس - - برای لویی چهاردهم. تا به حال به موزه لوور و
قرار دادن بر روی لباس بنفش رنگ -- کامل
قیاس از دو شاهزادگان ، بهت و حیرت از آن اتریش بود.
و در عین حال او در یک بار حقیقت را حدس زد.
بدبختیهای در زندگی واقعا وحشتناک است که هیچ کس در ابتدا قبول وجود دارد
آنها ، مردم و نه در مافوق طبیعی و غیر ممکن است اعتقاد دارند.
لوئیس در این موانع برشمرده بود.
او انتظار می رود که او تا به حال تنها به نظر می رسد به اذعان.
خورشید زندگی می کنند ، او می تواند سوء ظن برابری با هر یک تحمل.
او را قبول نیست که هر مشعل نباید تبدیل به تاریکی در یک لحظه او تاباند
با اشعه فتح خود.
در جنبه ای از فیلیپ ، آن به بعد ، او شاید بیشتر از هر یک دور وحشت زده
او ، و سکوت او ، عدم تحرک او بودند ، این زمان ، تمرکز و آرامش که
قبل از انفجار های خشونت آمیز از شور متمرکز.
اما Fouquet! که باید احساسات و بی حسی خود را در حضور از این زندگی را رنگ
پرتره از استاد خود!
Fouquet فکر Aramis درست بود ، که این تازه وارد پادشاه به عنوان خالص خود را در
نژاد به عنوان دیگر ، و این ، برای داشتن زیر بار تمام شرکت در این کودتا
D' نافرجام ، بنابراین به طرز ماهرانه ای توسط عمومی
یسوعیون ، او باید به علاقه مندان دیوانه ، خود را نالایق از همیشه فرو بردن
دست به دست به کار سیاسی استراتژی بزرگ.
و سپس آن را خون لویی سیزدهم بود. که Fouquet فدا شد به خون
لویی سیزدهم ، آن را به جاه طلبی های خودخواهانه بود او قربانی نجیب
جاه طلبی ، به حق نگه داشتن او قربانی حق داشتن.
وسعت تمام تقصیر او بود در نگاه ساده مدعی تاج وتخت را به او نشان داد.
که گذشت در ذهن Fouquet بر افراد حاضر از دست داده بود.
او تا به حال پنج دقیقه به تمرکز مدیتیشن در این نقطه از وجدان ، پنج دقیقه ،
است که می گویند پنج سن ، که در طی آن دو پادشاه و خانواده آنها به ندرت در بر داشت
انرژی تنفس پس از وحشتناک شوک.
D' Artagnan ، تکیه در برابر دیوار ، در مقابل Fouquet ، با دست خود به او
ابرو ، پرسید : خود علت چنین نابغه ای فوق العاده.
او می توانست گفت در یک بار به همین دلیل او شک است ، اما مطمئنا او می دانست که او تا به حال
دلیلی برای شک ، و که در این جلسه از دو XIV.s لوئیس وضع همه شک
و دشواری که در طول روز اواخر بود
رندر رفتار از Aramis تا به تفنگ دار مشکوک است.
با این حال ، این ایده بودند ، احاطه در مه ، پرده از رمز و راز است.
بازیگران در این مجمع به نظر می رسید در بخارات از بیداری اشتباه شنا کردن.
ناگهان لویی چهاردهم ، بی تاب تر و بیشتر عادت کرده اند به دستور ، فرار را به یکی از
کرکره ، که او باز شود ، و پاره شدن پرده در اشتیاق کرد.
سیل از نور زندگی می کنند وارد اتاق شد ، ساخته شده و فیلیپ جلب برگشت به
آلاچیق.
لویی بر این جنبش با اشتیاق تصرف کردند ، و پرداختن به خود را به
ملکه :
گفت : "مادر من" ، گفت که او : "آیا شما فرزند خود را تصدیق نمی کند ، از هر یک اینجا
پادشاه خود را فراموش کرده است! "
آن از اتریش شروع شده است ، و سلاح های خود نسبت به بهشت مطرح شده است ، بدون آنکه قادر به
بیان یک کلمه واحد است. گفت : "مادر من ، گفت :« فیلیپ ، با آرامش
صدا ، "آیا شما اذعان پسر شما نیست؟"
و این بار ، به نوبه خود او ، لوئیس کشید عقب.
همانطور که به آن اتریش ، به طور ناگهانی در سر و قلب را با پشیمانی سقوط کرد لرزاند ، او از دست داده
تعادل خود را.
هیچ کس کمک او ، برای تمام شد تبدیل به سنگ شده ، او در fauteuil او غرق ، تنفس
آه ضعیف ، لرزش. لوئیس می تواند منظره تحمل نیست و
بی حرمتی.
او نسبت به D' Artagnan محدود ، بیش از که مغز سرگیجه بود سرقت و که
مبهوت او در درب برای پشتیبانی گرفتار.
"وزارت امور داخله تفنگ دار! "گفت که او.
"ما به دنبال آن در صورت و می گویند که paler ، او یا من!"
این فریاد roused D' Artagnan هم زده و در قلب او الیاف از اطاعت.
او سرش را تکان داد ، و او بدون تردید ، راه می رفت راست تا
فیلیپ ، که بر روی شانه او گذاشته دست خود را ، گفت ، "موسیو ، شما به من
زندانی! "
فیلیپ بود چشم خود را به سمت بهشت را افزایش نمی دهد ، و نه از نقطه به هم بزنید ، جایی که او
به نظر می رسید به زمین میخ شده ، چشم خود را بدقت بر شاه ثابت برادرش.
او با سکوت متعالی برای تمام بدبختیهای گذشته سرزنش ، همه شکنجه به
آمده است.
در برابر این زبان روح پادشاه احساس او را به حال هیچ قدرت ، او بازیگران پایین خود را
چشم ها ، کشیدن به دور precipitately برادر و خواهر او ، فراموش کردن مادرش ،
نشسته حرکت در عرض سه قدم
پسر آنها او را ترک بار دوم به مرگ محکوم است.
فیلیپ با نزدیک شدن آن اتریش ، و به او گفت ، در نرم و خوب آشفته
صوت خبرنگاری :
"اگر من پسر شما نیست ، من باید به شما ، نفرین مادر من ، برای داشتن رندر من تا
ناراضی است. "D' Artagnan عبور خود میلرزد را از طریق احساس
مغز استخوان از استخوانهای او.
او با احترام تعظیمی به شاهزاده جوان ، و گفت او خم : "ببخشید ،
monseigneur ، من اما یک سرباز ، و سوگند من خود را که به تازگی ترک
اتاق. "
"متشکرم ، M. D' Artagnan.... آنچه که از M. D' Herblay تبدیل شده است؟ "
"م. D' Herblay در ایمنی ، monseigneur ، گفت : "صدا در پشت آنها ؛" و هیچ کس ،
در حالی که من زندگی می کنند و آزاد هستم ، حق باعث سقوط یک مو از سر او. "
"موسیو Fouquet!" گفت : شاهزاده ، متاسفانه خندان.
"عفو من monseigneur ، گفت : Fouquet ، زانو زدن ،" اما او که فقط از رفته
از این رو میهمان من است. "
زمزمه فیلیپ : "در اینجا ، با آه ،" دوستان شجاع و قلب خوب است.
آنها جهان را از پشیمانی من. در ، M. D' Artagnan ، من به شما را دنبال کنید. "
در حال حاضر کاپیتان تفنگدار در مورد به ترک اتاق با او بود
زندانی ، میشل ظاهر شد ، و پس از فروکش کننده منظور از پادشاه به
D' Artagnan ، بازنشسته شد.
D' Artagnan خواندن مقاله ، و سپس آن را در دست خشم خود را با خرد است.
"آن چیست؟" از شاهزاده خواست. پاسخ : خواندن ، monseigneur ، "تفنگ دار.
فیلیپ خواندن کلمات زیر ، عجله توسط دست پادشاه ترسیم :
"م. D' Artagnan زندانی را به فرانسوی Saint Ile - مارگریت انجام است.
او روبرو خواهد شد خود را با افتاب گردان آهن را پوشش میدهد ، که هرگز زندانی باید افزایش جز
در خطر از عمر خود را. "" است که تنها است ، گفت : "فیلیپ ، با
استعفای "من آماده ام."
Aramis درست بود ، گفت : "Fouquet ، در صدای کم ، به تفنگ دار ،" این یکی از هر
با به عنوان یک پادشاه به عنوان دیگر. "" بیشتر از آن! پاسخ داد : "D' Artagnan.
"او می خواست فقط من و شما."
>
فصل XXV. که در آن Porthos فکر می کند او به دنبال
قلمرو.
Aramis و Porthos ، داشتن سود توسط آن زمان آنها را توسط Fouquet اعطا شده ، آیا این افتخار را دارد
سواره نظام فرانسه با سرعت خود را.
Porthos چه نوع از ماموریت او برای نشان دادن این کار مجبور شد به وضوح نمی دانند
مقدار سرعت ، اما او را دیدم Aramis ترغیب خشمگینانه او ، Porthos ، موجب
در همان شیوه است.
آنها به زودی به حال ، در این روش ، دوازده لیگ را بین آنها و Vaux قرار داد ، آنها
سپس موظف به تغییر اسب ها ، و سازماندهی یک نوع آرایش پست.
آن را در طول یک رله که Porthos جرأت برای بازجویی Aramis discreetly شد.
صدا در نیاوردن! "دومی پاسخ :" می دانم تنها که ثروت ما به آن ها بستگی دارد به سرعت ما است. "
همانطور که اگر Porthos هنوز شده بود تفنگ دار ، بدون اژدهای طلایی شان سویا یا maille از 1626 ، او
تحت فشار قرار دادند جلو. که سحر و جادو کلمه "ثروت" همیشه به معنای
چیزی در گوش انسان.
این بدان معنی است به اندازه کافی برای کسانی که هیچ چیز ، به این معنی بیش از حد برای کسانی که
کافی است. "من باید به صورت یک دوک! گفت :" Porthos ،
با صدای بلند.
او سخن گفتن با خود است. پاسخ Aramis : "است که ممکن است" ، لبخند
پس از مد روز خود را ، به عنوان اسب Porthos او را به تصویب رساند.
Aramis احساس ، صرف ، به عنوان اینکه مغز او را آتش زده بودند ، فعالیت
بدن در subduing که ذهن هنوز رتبهدهی نشده است موفق.
همه از مواج شور ، دندان درد روانی یا تهدید فانی وجود دارد ، raged ، gnawed
و بیدارم در افکار از خلیفه ناراضی است.
لقاء او آثار قابل رویت از این مبارزه بی ادب را به نمایش گذاشته است.
رایگان در بزرگراه خود را به هر تصور از لحظه ای رها ، Aramis
شکست نیست که در هر شروع از اسب خود قسم می خورم ، در هر نابرابری در جاده.
رنگ پریده ، در زمان های هولناک با عرق جوش ، سپس بار دیگر خشک و یخ زده ، او شلاق
اسب خود را تا خون جاری از طرف آنها.
Porthos ، که غالب گسل بود حساسیت نیست ، در این تشکر.
به این ترتیب سفر آنها در مدت هشت ساعت های طولانی ، و سپس وارد اورلئان.
ساعت چهار بعد از ظهر بود.
Aramis ، مشاهده این ، مورد قضاوت قرار دارد که هیچ چیز پیگیری نشان داد به احتمال.
بدون عنوان مثال این باشد که نیروهای نظامی قادر به گرفتن او و Porthos باید
مبله با رله کافی برای انجام چهل فرسنگ در هشت ساعت است.
بنابراین ، اعتراف پیگیری ، که در همه آشکار نیست ، فراریان پنج ساعت
در پیش از تعقیب آنها است.
Aramis تصور می کردند که ممکن است هیچ تدبیری در مصرف بقیه کمی است ، اما
که برای ادامه این موضوع را مطمئن تر.
بیست و لیگ بیشتر ، انجام شده با همان سرعت ، بیست بیشتر لیگ ها
بلعیدم ، و هیچ کس ، حتی D' Artagnan ، می تواند دشمنان پادشاه پیشی.
Aramis احساس موظف است ، بنابراین ، بر Porthos تحمیل درد از نصب بر روی
سوار بر اسب دوباره.
آنها تا هفت ساعت در شب سوار بود ، و تنها یک پست بیشتر بین
آنها و Blois. اما در اینجا یک تصادف شیطانی آگاهند
Aramis تا حد زیادی.
اسب در پست وجود دارد.
اسقف اعظم خود را توسط چه دوزخی دسیسه دشمنان خود را در موفق شده بود پرسید :
محروم کردن او را -- ابزار رفتن بیشتر ، او که شانس به عنوان به رسمیت شناخته هرگز
خدای که علت برای هر
تصادف ، ترجیح داده و اعتقاد داشتند که امتناع از رئيس پست ، در این یک ساعت ،
در چنین یک کشور ، در نتیجه از نظم ناشی از بالا بود : نظم
داده شده با نمایی از توقف کوتاه پادشاه ساز در میان پرواز خود.
اما در حال حاضر او به شور پرواز ، بنابراین به عنوان تهیه یا یک اسب
یا توضیح ، او با خاطره شگفت زده شده که کنت د لا Fere
زندگی در محله.
می گوید : "من سفر بود." وی افزود : او "من اسب برای یک مرحله کامل می خواهید.
من دو اسب برای رفتن و پرداخت مراجعه به یک نجیب زاده از آشنایی من که ساکن مشاهده
در نزدیکی این محل است. "
"چه نجیب زاده پرسید :" رئيس پست. "م. لو کنت د لا Fere. "
"اوه!" رئيس پست پاسخ : با احترام ، کشف ، "نجیب زاده بسیار ارزشمند است.
اما ، هر آنچه که ممکن است میل من خودم را سازگار به او ، من نمی تواند کلسیم را تامین نماید
شما با اسب برای همه معدن توسط M. لو دوک د بیوفورت مشغول شده است. "
در واقع! "گفت : Aramis ، بسیار ناامید.
"تنها" ، ادامه داد : رئيس پست ، "اگر شما قرار داده تا با کالسکه کوچک من ،
من به اسب کور قدیمی است که هنوز پاهای او را سمت چپ ، مهار و شاید خواهد شد
قرعه کشی شما را به خانه م لو کنت د لا Fere. "
ارزش لوئیس ، گفت : "Aramis.
"نه ، آقا ، از جمله سواری به ارزش بیش از یک تاج است که آنچه را که م Grimaud ،
مباشر کنت ، همیشه به من پرداخت می کند هنگامی که او استفاده می کند که کالسکه و من باید
آرزو نمی کنت د لا Fere که باید به
سرزنش من با داشتن بر روی یکی از دوستان او تحمیل شده است. "
"همانطور که شما لطفا ، گفت : Aramis ،" به ویژه به عنوان مورد disobliging کنت د لا
Fere ، فقط من فکر می کنم من حق را به شما لوئیس را برای ایده خود ".
"آه! بدون شک ، پاسخ داد : "رئيس پست با لذت.
و خود او با مهار اسب باستان به حمل creaking.
در Porthos ضمن به ناگهان کنجکاو بود.
او تصور کرد که او را به گلوله نخ به راز کشف کرده بود ، و او احساس خوشحال ، زیرا یک
سفر به Athos ، در وهله اول ، قول داد او را به رضایت از حد ، و ، در
بعد ، به او امید پیدا کردن در همان زمان ، بستر خوب و شام خوب است.
کارشناسی ارشد ، داشتن به این کالسکه آماده به دستور یکی از مردان خود را به درایو
غریبه به لا Fere.
Porthos صندلی خود را به سمت Aramis در زمان ، زمزمه در گوش او ، "من
را درک کنید. "" AHA! "گفت : Aramis ،" و چه چیزی شما را
درک ، دوست من؟ "
"ما می رویم ، در بخشی از پادشاه ، به ایجاد برخی از پیشنهاد بسیار خوبی برای Athos."
"پیف! گفت :" Aramis.
"شما نیاز به هیچ چیز درباره آن را به من بگویید ،" اضافه Porthos شایسته ، سعی reseat
خود را برای جلوگیری از jolting ، "شما باید به من چیزی بگوید ، من باید حدس می زنم."
"خب! ، دوست من حدس می زنم دور ".
آنها در خانه Athos حدود نه ساعت در شب وارد ، مورد علاقه
ماه پر زرق و برق.
این نور شاد خشنود Porthos فراتر از بیان ، اما Aramis به نظر می رسد اذیت شده توسط.
آن را در یک درجه برابر. او نمی تواند کمک کند چیزی از این را نشان می
به Porthos ، که جواب داد -- "AY! برای همیشه!
من حدس می زنم که چگونه آن را! این ماموریت یک راز است. "
این آخرین حرف های خود را در کالسکه بود. راننده او را با گفتن قطع شود ،
"آقایان ، ما وارد شده اند."
Porthos و همدم او alighted قبل از دروازه قلعه کوچک ، جایی که ما
در مورد دیدار مجدد قدیمی ما آشنایان Athos و Bragelonne ،
آخر آنها از زمان کشف خیانت لا Valliere ناپدید شده بود.
اگر یک صحت و گفت از دیگری وجود دارد ، آن این است : griefs بزرگ حاوی در درون
خود جوانه از دلداری.
این زخم های دردناک ، تحمیل بر رائول ، او را به پدرش نزدیکتر کشیده شده بود دوباره ؛
و خدا می داند چگونه شیرین consolations که از شیوا سرازیر شد
دهان و قلب سخاوتمندانه از Athos است.
زخم بود cicatrized نیست ، اما Athos ، با زور و گو با پسرش و مخلوط کردن
کمی بیشتر از زندگی خود را با آن مرد جوان ، او را به درک آورده بود
که این اضطراب سخت و ناگهانی از اولین خیانت است
لازم به هر وجود انسان است و هیچ کس تا بدون مواجهه با دوست
آن. رائول گوش ، دوباره و دوباره ، اما هرگز
قابل درک باشد.
هیچ چیز جایگزین در قلب عمیقا مبتلا یاد و اندیشه
شی محبوب. رائول و سپس به استدلال او پاسخ
پدر :
"موسیو ، که شما به من بگویید که درست است ، من معتقدم که هیچ کس تا به رنج می برد
عواطف از قلب تا حد شما ، اما شما یک مرد بیش از حد بزرگ است به دلیل
هوش ، و بیش از حد به شدت توسط محاکمه
ثروت جانبی برای ضعف این سرباز که برای رنج می برد اجازه ندهد
اولین بار.
من پرداخت ادای احترام خواهد شد که برای بار دوم که حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده ؛ اجازه من به خودم فرو می روند
آنچنان عمیق در غم و اندوه من است که ممکن است من خودم در آن را فراموش کرده ام ، که من ممکن است حتی من غرق
دلیل در آن. "
"رائول! رائول! "
"گوش دادن ، آقا.
باید هرگز خودم اشنا به این ایده که لوئیس ، chastest و بی گناه ترین
زنان ، قادر بوده است به طوری basely فریب یک مرد صادقانه و واقعی عاشق
به عنوان خودم.
می تواند هرگز خودم را متقاعد کند که من می بینم که شیرین و شریف تغییر ماسک را به یک
ریاکارانه صورت شهوت انگیز است. لوئیس از دست داد!
بدنام لوئیس!
آه! monseigneur ، آن نظر بسیار بی رحمانه تر به من از رائول رها -- رائول
ناراضی! "Athos و سپس به کار چاره قهرمانانه.
وی لوئیس در برابر رائول دفاع ، و غدر او عشق خود را توجیه.
"زن که به پادشاه به همراه داشت چرا که او پادشاه است ، گفت :" او "
شایستگی این را مدل دهید بدنام ، اما لوئیس عاشق لوئیس.
جوان ، هر دو ، آنها فراموش کرده اند ، او را به رتبه او ، او او عهد.
عشق معاف همه چیز ، رائول می باشد. دو جوان عاشق یکدیگر با
صداقت. "
و هنگامی که او این شدید خنجر - محوری ، Athos ، با آه برخورد کرده بود ، دیدم رائول ، ملزم خواهند
دور در زیر زخم rankling ، و به ضخیم ترین recesses از چوب پرواز ، و یا
خلوت اتاق خود ، از چه رو ، یک ساعت
پس از آن ، او باز خواهد گشت ، رنگ پریده ، لرزش ، اما مقهور.
سپس ، از آمدن به Athos با لبخند ، او دست خود را ، مانند سگ که بوسه ،
شده مورد ضرب و شتم ، caresses استاد محترم ، به گسل خود را از گرو در اوردن.
رائول بازخرید چیزی جز ضعف خود ، و تنها غم و اندوه او را اعتراف.
پس از گذشتن دور روز است که به دنبال آن صحنه که در آن Athos بود تا خشونت
غرور سرکش پادشاه را متزلزل است.
هرگز هنگام و گو با پسرش ، هیچ اشاره او خود را به این صحنه هیچ وقت
او از جزئیات آن سخنرانی شدید ، که ممکن است ، شاید داشته باشد ، به من بدهید
consoled مرد جوان ، با نشان دادن او را رقیب خود را فروتن.
Athos آیا مایل نیستید که عاشق جرم باید به دلیل احترام به پادشاه خود را فراموش.
و هنگامی که Bragelonne ، سرسخت ، خشم ، و مالیخولیا ، با تحقیر از رویال صحبت کرد
کلمات ، از ایمان مبهم که madmen برخی از وعده های قرعه کشی که بیرون آمدن از
تخت ، زمانی که گذراندن بیش از دو قرن ،
با آن سرعت از یک پرنده است که عبور یک تنگه باریک برای رفتن از یک قاره به
از سوی دیگر ، رائول جرأت به پیش بینی زمان است که در آن پادشاهان خواهد بود محترم به عنوان
کمتر از مردان دیگر ، Athos به او گفت ، در
بی سر و صدا ، صدای خود را قانع کننده ، "شما راست ، رائول ، که شما می گویید اتفاق خواهد افتاد ؛
پادشاهان ، از دست دادن امتیازات خود را به عنوان ستاره که جان سالم به aeons خود را از دست آنها
شکوه و جلال.
اما وقتی آن لحظه می آید ، رائول ، ما باید مرده.
و به یاد داشته باشید آنچه که من به شما می گویم. در این جهان ، همه ، مردان ، زنان ، و پادشاهان ،
باید برای حال حاضر زندگی می کنند.
ما فقط می توانیم برای آینده ای برای خدا زندگی می کنند. "
این شیوه ای که در آن Athos و رائول بودند ، به طور معمول و گو بود ، و
راه رفتن در کوچه طولانی لیمو در پارک عقب و جلو ، هنگامی که زنگ
که در خدمت به اعلام به کنت
هر دو ساعت پس از شام و یا ورود یک بازدید کننده ، پله شد و ، بدون اتصال
هر گونه به اهمیت آن ، او به سمت خانه با پسرش تبدیل شده و در پایان
کوچه آنها خودشان را در حضور Aramis و Porthos در بر داشت.
>
فصل XXVI. تاریخ و زمان آخرین Adieux.
رائول زبان آمده گریه کند و با مهربانی در آغوش Porthos.
Aramis و Athos مانند مردان پیر در آغوش گرفت ، و این در آغوش خود بودن سوال برای
Aramis ، او بلافاصله گفت : "دوست من ، ما از مدت ها با شما باقی می ماند نیست."
"آه! گفت :« کنت.
"تنها زمانی که از بخت خوب من به شما بگویم ، قطع کرد :" Porthos.
"آه! گفت :" رائول.
Athos سکوت ، در Aramis ، که غم انگیز هوا در حال حاضر به نظر می رسد به او نگاه بسیار
کمی در هماهنگی با Porthos خبر خوب اشاره کرده است.
"چه خوشبختی است که برای شما اتفاق افتاده؟
اجازه دهید آن را بشنوند ما ، گفت : "رائول ، با لبخند.
"پادشاه من دوک ساخته شده است ، گفت :" Porthos شایسته ، با هوا از رمز و راز ، در
گوش مرد جوان ، "دوک درجه افتخاری دادن است."
اما asides از Porthos همیشه به اندازه کافی بلند است به توسط هر کسی شنیده شود.
سوفل او در دو شاخه از خروش عادی بودند.
Athos او را شنیده است ، و تعجب است که ساخته شده شروع Aramis زبان آمده است.
دومی Athos توسط بازو در زمان ، و پس از خواسته اجازه Porthos به
می گویند که یک کلمه را برای دوست خود را در خصوصی ، "Athos عزیزم" را آغاز کرد ، "شما من را ببینید
غرق غم و اندوه و مشکل. "
؟ با غم و اندوه و مشکل ، دوست عزیزم "گریه کنت ،" آه ، چه؟ "
"در دو واژه است.
من در برابر توطئه های شاه ، که توطئه شکست خورده است ، و ، در این لحظه ،
من بدون شک دنبال "" شما دنبال -- توطئه!
EH! دوست من ، من به شما بگویم؟ "
"غم انگیزترین حقیقت. من به طور کامل ویران شده است. "
"خب ، اما Porthos -- این عنوان دوک -- چه که چیست؟"
"این موضوع از شدیدترین درد من است ؛ است که عمیق ترین زخم های من است.
من ، باور به موفقیت مصون از خطا ، Porthos به توطئه من کشیده شده است.
او خود را به درون آن پرتاب کنید ، همانطور که می دانید او انجام دهید ، با همه قدرت خود ، بدون
دانستن اینکه چه چیزی او بود و در حال حاضر او به همان اندازه که خودم را به خطر بیافتد -- به صورت کامل
خراب که به من. "
"خدا خوب!" و Athos تبدیل به سوی Porthos ، که بود
خندان complacently. من باید شما را با کل آشنا.
گوش دادن به من ، ادامه داد : "Aramis. و او تاریخ را که ما می شناسیم.
Athos ، در طول دو پیانیست نابغه اتریشی ، چند بار احساس عرق از پیشانی خود را شکستن.
"این یک ایده بزرگ بود ، گفت :" او ، "اما یک خطای بزرگ است."
"که من مجازات Athos." بنابراین ، من به شما تمام من بگویید
فکر می کردم. "
"IT بگوید ، با این حال است." "این جرم است."
"جرم و جنایت سرمایه ، من می دانم آن است. Lese majeste. "
"Porthos! Porthos فقیر! "
"چه می خواهید توصیه من به انجام؟ موفقیت ، همانطور که گفتم ، مطمئن بود. "
"م. Fouquet انسان صادق است. "" و من یک احمق برای داشتن تا بیمار ، مورد قضاوت قرار
او گفت : "Aramis.
"اوه ، عقل انسان! آه ، بار سنگین که grinds جهان! و
است که یک روز توسط یک دانه شن و ماسه که سقوط کرده است متوقف شده است ، هیچ کس نمی داند که چگونه بین
چرخ های آن است. "
"بگو : الماس ، Aramis. اما چیزی که انجام شده است.
چگونه می توانم شما را از اقدام فکر می کنید؟ "" من از دور Porthos.
پادشاه هرگز بر این باورند که که مردی شایسته عمل کرده است معصومانه است.
او هرگز نمی تواند بر این باورند که Porthos تا به او خدمت پادشاه ، در حالی که
اقدام به عنوان او انجام داده است.
سر او تقصیر من پرداخت. باید نباید ، لازم است تا. "
"شما او را سلب ، بکجا؟" "دختر خوشگل ، جزیره ، در ابتدا.
این مکان غیر قابل تسخیر پناه است.
سپس ، من به دریا و یک کشتی به تصویب بیش از به انگلستان ، جایی که من بسیاری از
روابط. "" شما؟ در انگلستان؟ "
"بله ، و یا دیگری در اسپانیا ، جایی که من آن را هنوز هم بیشتر کرده اند."
"اما ، Porthos عالی ما! شما او را خراب کردن ، برای شاه مصادره خواهد همه او
اموال. "
"همه برای ارائه. من می دانم چگونه ، هنگامی که یک بار در اسپانیا ، به
آشتی دادن خودم با لویی چهاردهم ، و بازگرداندن Porthos به نفع است. "
"شما باید اعتبار به ظاهر ، Aramis!" گفت : Athos با هوا با احتیاط.
"بیشتر و در خدمت دوستان من است." این کلمات گرم همراه بود
فشار دست.
با تشکر از شما ، پاسخ داد : "کنت. "و در حالی که ما در این سر هستند ، گفت :
Aramis ، "شما نیز ناراضی هستند ، شما نیز ، رائول ، griefs به وضع به
پادشاه.
مثال ما ، گذر به دختر خوشگل ، جزیره.
سپس خواهیم دید ، من شرف من تضمین ، که در یک ماه وجود خواهد داشت جنگ
بین فرانسه و اسپانیا در مورد این موضوع از این پسر لویی سیزدهم ، Infante است که
به همین ترتیب ، و آنها فرانسه بازداشت inhumanly.
در حال حاضر ، به عنوان لویی چهاردهم. که هیچ تمایل برای جنگ در آن موضوع ، من
پاسخ خواهند داد : برای تنظیم ، نتیجه که باید عظمت به Porthos ارمغان می آورد
و به من ، و قلمرو در فرانسه به شما ، که در حال حاضر بزرگان از اسپانیا.
آیا شما به ما بپیوندید؟ "
"نه ، من به سهم خود من ترجیح می دهم چیزی برای سرزنش پادشاه با آن غرور و افتخار
طبیعی به نژاد من به تظاهر به برتری بیش از نژاد سلطنتی.
انجام آنچه شما پیشنهاد ، من باید از پادشاه موظف می شوند ، من قطعا باید
استفاده کننده در آن زمین ، اما من باید یک بازنده در وجدان من.-- نه ، متشکرم! "
"سپس به من به دو چیز ، Athos ، -- انصراف از مجازات خود را."
"آه! من آن را به شما بدهد اگر شما واقعا می خواست انتقام ضعیف و تحت ستم در برابر
ستمگر است. "
گفت : Aramis : "که برای من کافی است ،" ، با سرخ شدن که از دست رفت
گمنامی از شب.
و در حال حاضر ، من شما دو تا از بهترین اسب دادن پست دوم برای به دست آوردن ، به عنوان شده اند
هر یک به بهانه دوک د بیوفورت که در این کشور سفر خودداری کرد. "
"شما باید این دو بهترین اسب ها ، Aramis داشته باشند ؛ و دوباره توصیه میکنم Porthos فقیر
به شدت به مراقبت از شما. "" اوه! من هیچ ترس در آن نمره.
یک کلمه : شما فکر می کنید من مانور او را به عنوان من باید "؟
"شر مرتکب شده است ، بله ؛ برای شاه او را عفو نمی کند ، و شما داشته باشد ،
هر چه ممکن است گفت ، همیشه از حامیان در محمد Fouquet ، که شما را رها نمی کرد ، او
که خود ، علیرغم اقدام قهرمانانه خود را به خطر بیافتد. "
"حق با شما است.
و به همین دلیل است که ، به جای به دست آوردن دریا در یک بار ، که ترس من و اعلام
گناه ، به همین دلیل است که من بر زمین فرانسوی باقی می ماند.
اما دختر خوشگل جزیره برای من هر زمین من آرزو می کنم آن را به ، انگلیسی ، اسپانیایی ،
یا روم ؛ تمام خواهد شد بستگی دارد ، با من ، در استاندارد من باید فکر می کنم مناسب برای افراشتن ".
"چگونه؟"
"این من که غنی دختر خوشگل ، جزیره ، و تا زمانی که من از آن دفاع ، هیچ کس می کشد دختر خوشگل
جزیره از من. و سپس ، همانطور که شما گفته اند که فقط در حال حاضر ، م.
Fouquet وجود دارد.
دختر خوشگل ، جزیره را بدون امضای M. Fouquet حمله کردند. "
"این درست است است. با این وجود ، محتاطانه.
پادشاه هر دو حیله گری و قوی است. "
Aramis لبخند زد. "من دوباره Porthos به شما توصیه"
تکرار تعداد دفعات مشاهده ، با نوعی تداوم سرما.
"هر چه از من می شود ، تعداد دفعات مشاهده ،" پاسخ Aramis ، به همان لحن ، "برادر ما
Porthos کرایه من -- و یا بهتر ".
Athos در حالی که با فشار دادن دست Aramis تعظیمی ، و تبدیل به آغوش Porthos با
احساسات.
"من خوش شانس متولد شد ، من که نه؟" زمزمه دوم ، حمل و نقل با شادی ، او به عنوان
تا خورده پنهان سازی خود از او دور است. ، دوست عزیز من ، گفت : "Aramis.
رائول برای دادن سفارشات برای saddling از اسب ها رفته بودند.
این گروه در حال حاضر تقسیم شد.
Athos دو دوست او در نقطه عزیمت را دیدم ، و چیزی شبیه به غبار گذشت
قبل از اینکه چشم خود را بر قلب او بود و وزن.
: : "عجیب است ، است" فکر می کرد : "از انجا می آید تمایل من احساس می کنم برای در آغوش Porthos
یک بار دیگر؟ "در آن لحظه Porthos گرد تبدیل شده ، و او
آمد به سوی دوست قدیمی خود را با آغوش باز.
این عطوفت تاریخ و زمان آخرین مناقصه ها و مزایده در جوانان بود ، همانطور که در زمانی که قلب گرم بودند --
زندگی شاد. و سپس Porthos نصب شده اسب خود را.
Aramis آمد یک بار دیگر به پرتاب سلاح خود را دور گردن Athos.
دوم ، آنها را در امتداد جاده بالا تماشا کرده ام ، طویل شده توسط سایه ، در خود
جبه سفید.
مانند فانتوم آنها به نظر می رسید به خروج خود را از زمین زوم ، و از آن بود
در مه ، اما در سراشیبی از زمین است که آنها ناپدید شد.
در پایان چشم انداز ، هر دو به نظر می رسید به بهار با پای خود داده می شود ،
ساخته شده است که آنها را ناپدید که اگر به ابر زمین تبخیر.
سپس Athos ، با یک قلب بسیار سنگین ، به سمت خانه بازگشت ، گفت : به
Bragelonne ، "رائول ، من نمی دانم آنچه در آن است که به تازگی به من گفت که من را دیده اند
آن دو برای آخرین بار است. "
"متحیر کردن من ، مسیو ، که شما باید چنین اندیشه داشته باشند ، پاسخ داد :"
مرد جوان : "برای من در این لحظه همان است ، و فکر می کنم نیز که من باید هرگز
اقایان DU Vallon و D' Herblay دوباره. "
"آه! شما ، پاسخ داد : "تعداد" صحبت می کنید مثل یک مرد غمگین مختلف رندر
علت ، شما در سیاه و سفید دیدن همه چیز ، شما جوان هستند ، و اگر شما شانس هرگز آن
دوستان قدیمی دوباره ، از آن خواهد شد چرا که آنها هیچ
دیگر در جهان که در آن شما هنوز سالهای زیادی را به عبور وجود داشته باشد.
اما من -- "
رائول را تکان داد سر خود را متاسفانه ، و تکیه بر شانه از شمارش بدون یا
از آنها در پیدا کردن کلمه ای دیگر را در دل خود ، که آماده بودند به سرریز.
همه در یک بار سر و صدا از اسب و صدای ، از اندام جاده Blois ،
جلب توجه خود را در آن راه.
Flambeaux حامل را تکان داد مشعل خود را خوش در میان درختان از مسیر خود ، و
دور تبدیل شده ، از زمان به زمان ، برای جلوگیری از دور سواران که آنها را به دنبال.
این شعله های آتش ، این سر و صدا ، گرد و غبار از دوازده اسب غنی caparisoned ، تشکیل
کنتراست عجیب و غریب در وسط شب با مالیخولیا و تقریبا محزون
ناپدید شدن دو سایه Aramis و Porthos.
Athos به سمت خانه رفت ، اما او به سختی رسیده بود و در طول زمین ، هنگامی که
ورودی دروازه ظاهر شد در شعله تمام flambeaux متوقف شد و به نظر عصبانی و ناراحت کردن
جاده ها است.
فریاد "M. شنیده شد لو دوک د بیوفورت "-- و Athos به سمت درب خود را بر خاست
خانه. اما دوک در حال حاضر از او به حال alighted
اسب ، و به دنبال در اطراف او بود.
Athos "گفت :" من اینجا هستم ، monseigneur. "آه! عصر بخیر ، عزیز تعداد ، گفت : "
شاهزاده ، با آن صمیمیت فرانک که موفق به کسب قلب بسیاری از.
"آیا برای یک دوست خیلی دیر است؟"
"آه! شاهزاده عزیز من ، در می آیند! "گفت : شمارش.
و م د بیوفورت با تکیه بر بازوی Athos ، آنها وارد خانه شدند و به دنبال آن
رائول ، که با احترام و فروتنی در میان افسران از شاهزاده راه می رفت ، با
چند نفر از آنها او آشنا شد.
>
فصل XXVII. موسیو د بیوفورت.
شاهزاده دور در حال حاضر تبدیل زمانی که رائول به منظور او را ترک به تنهایی با
Athos ، بستن درها ، و آماده را با سایر افسران را به
آپارتمان مجاور.
پرسید : "که مرد جوان من شنیده ام M. لو شاهزاده بسیار از صحبت می کنند؟" م د
بیوفورت است. "این است که ، monseigneur."
"او کاملا سرباز است ، به او اجازه دهید باقی بماند ، تعداد دفعات مشاهده ، ما می توانیم او را یدکی نیست."
"باقی می ماند ، رائول ، از monseigneur آن اجازه می دهد ، گفت :" Athos.
"ما FOI! او قد بلند و خوش تیپ بود! "ادامه داد دوک.
"آیا شما به او به من ، monseigneur ، اگر او از شما سوال من؟"
"من شما را در درک ، monseigneur؟ گفت :" Athos.
"چرا ، من اسمش بر شما را به پیشنهاد شما خداحافظی است." "وداع!"
"بله ، در حقیقت خوب است.
آیا شما هیچ تصوری از آنچه من در مورد برای تبدیل شدن به؟ "
"چرا ، من فرض کنید ، شما همواره بوده است ، monseigneur -- شاهزاده شجاع ، و
نجیب زاده بسیار عالی است.
"من می خواهم برای تبدیل شدن به یک شاهزاده آفریقایی -- نجیب زاده بدوی.
پادشاه به من ارسال را به فتوحات در میان اعراب است. "
"چه شما به من بگویید ، monseigneur؟"
"عجیب است ، نه؟
من ، جوهر همتراز پاریس ، من که می رفتند در faubourgs بوده و
به نام پادشاه Halles ، -- من می خواهم از Maubert محل عبور به مناره
از Gigelli از Frondeur من تبدیل شدن به یک ماجراجو "!
"اوه ، monseigneur ، اگر شما خودت را پیدا کردی نه به من بگویید که --"
"این امر می معتبر نمی باشد ، آن را؟
باور من ، با این وجود ، و ما ، اما به پیشنهاد هر یک وداع دیگر.
این همان چیزی است که از وارد شدن به نفع دوباره می آید. "
"به نفع؟"
"بله. شما لبخند بزنید. آه ، تعداد عزیزم ، آیا می دانید که چرا من
پذیرفته شده این شرکت ، می تواند شما را حدس بزنید "" از آنجا که حضرت شما را دوست دارد شکوه بالا --
"آه! نه ، هیچ جلال در آتش muskets در وحشی وجود دارد.
من هیچ شکوه در آن ، من به سهم خود ، و آن را محتمل تر است که من وجود دارد باید با
با چیز دیگری.
اما من آرزو کرده اند ، و هنوز می خواهید صادقانه ، شمارش عزیزم ، که زندگی من
باید که این سطح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی گذشته ، پس از همه نمایشگاه های غریب من خودم دیده
را در طول پنجاه سال.
برای ، در کوتاه مدت ، شما باید اعتراف که آن را به اندازه کافی عجیب و غریب می شود به دنیا آمد
نوه پادشاه ، به جنگ بر علیه پادشاهان ساخته شده ، شده اند در میان بازشناخت
قدرت از سن ، به حفظ
رتبه من ، به احساس هنری IV. در درون من ، دریاسالار بزرگ فرانسه -- و سپس برای رفتن و
کشته شده در Gigelli ، در میان تمام ترک آن ، Saracens و Moors. "
"Monseigneur ، شما با پشتکار عجیب و غریب در آن تم چنگ ، گفت :" Athos ، در
یک صدای آشفته است.
"چگونه می تواند به شما فرض کنید که درخشان سرنوشت خواهد شد در آن از راه دور خاموش
و صحنه پر از بدبختی است؟ "
و می تواند شما را باور دارند ، ایستاده و ساده که شما هستند ، که اگر من به آفریقا برای این برو
انگیزه مسخره ، من نمی خواهد تلاش برای بیرون آمدن از آن را بدون تمسخر؟
باید به من نمی دهد علت جهان را به صحبت من؟
و گفتاری ، امروزه ، زمانی که موسیو لو شاهزاده Turenne د ، م ، و
بسیاری دیگر از معاصران من ، من ، دریاسالار فرانسه ، نوه هنری چهارم. ، پادشاه
پاریس ، من هر چیزی سمت چپ ، اما خودم را کشته؟
Cordieu!
من خواهد بود صحبت کردیم ، من به شما بگویم و اگر وجود ندارد ، من خواهد بود یا نه کشته
در جایی دیگر. "
"چرا ، monseigneur ، این اغراق صرف است ، و تاکنون نشان داده اند
هیچ چیز اغراق آمیز در صرفه جویی در شجاعت. "
"Peste! دوست عزیزم ، شجاعت در مواجه اسکوربوت ، اسهال خونی ، ملخ ، مسموم
فلش ، به عنوان جد من سنت لوییس. آیا می دانید کسانی که فلو هنوز هم استفاده از
مسموم فلش؟
و سپس ، من می دانم من فانتزی ، قدیمی ، و شما می دانید که هنگامی که من یک بار را تشکیل می دهند ذهن من
به یک چیز ، من انجام آن به صورت جدی ترسناک است. "" بله ، شما ساخته شده ذهن خود را به فرار از
Vincennes. "
AY ، اما شما به من در آن کمک ، استاد من ، و ، propos ، من به نوبه خود این راه است و ،
بدون دیدن دوست قدیمی من ، M. Vaugrimaud.
او چگونه است؟ "
"م. Vaugrimaud هنوز هم خود را محترمانه ترین حضرت بنده گفت : "Athos
خندان است. "من صد pistoles در اینجا برای او ،
که من به عنوان یک میراث به ارمغان بیاورد.
اراده من ساخته شده است ، حساب کند. "" آه! monseigneur! monseigneur! "
"و شما ممکن است درک است که اگر نام Grimaud در اراده من ظاهر می شود --" دوک
شروع به خنده و پس از آن پرداختن به رائول ، که ، از شروع این گفتگو ،
حال به یک رویای عمیق غرق شده ، "جوان
مرد گفت : "او ،" من می دانم که اینجا یافت می شود شراب Vouvray خاص د وجود دارد ، و من
باور -- "رائول چپ اتاق precipitately به سفارش شراب.
در این میان م د بیوفورت در زمان از سوی Athos.
"نظر شما معنی با او؟" پرسید : او.
"هیچ چیز در حال حاضر ، monseigneur."
"آه! بله ، من می دانم ، از شور پادشاه برای لا Valliere ".
"بله ، monseigneur." "این است که همه چیز درست باشد ، پس است ، آن را؟
من فکر می کنم او را ، لا Valliere که کمی می دانم من.
وی به خصوص خوش تیپ نیست ، اگر من به یاد داشته باشید درست است؟ "
"نه ، monseigneur ، گفت :" Athos.
"آیا شما می دانید آنها او مرا به یاد؟" "آیا او به یاد حضرت خود را از هیچ کس؟"
"او مرا به یاد یک دختر بسیار سازگار است ، که مادر در Halles زندگی می کردند."
"آه! آه! گفت : "Athos ، لبخند است.
"آه! خوب قدیمی مرتبه ، حرف "م د بیوفورت ارسال.
"بله ، لا Valliere مرا به یاد آن دختر است." "چه کسی تا به حال پسر ، به حال او نیست؟"
پاسخ داد : "من معتقدم که او تا به حال ،" دوک ، با بی ریایی بی دقت و با ادب
فراموشی ، که از آن هیچ واژه ها می تواند لحن و ترجمه آوازی
بیان است.
"در حال حاضر ، در اینجا ، فقیر رائول ، پسر شما ، من معتقدم که است."
"بله ، او پسر من ، monseigneur است." "و LAD فقیر شده است توسط برش
کینگ ، و او frets. "
"هنوز هم بهتر ، monseigneur ، او abstains." "شما به اجازه پسر زنگ در
بیهودگی ، این اشتباه است که. ، او را به من بدهد. "
"آرزوی من این است که او را در خانه نگه دارید ، monseigneur.
من هر چیز دیگر در جهان ندارند ، اما او را ، و تا زمانی که او دوست دارد باقی می ماند -- "
"خوب ، خوب ،" دوک پاسخ :.
"من می توانم ، با این حال ، به زودی مسائل به حقوق قرار دهید تا دوباره.
من به شما اطمینان می دهم ، من فکر می کنم او در او چیزهای که marechals فرانسه
ساخته شده است ؛ من را دیده اند ، بیش از یک تولید شده از مواد خشن با احتمال کمتر ".
"است که بسیار ممکن است ، monseigneur ، اما از آن پادشاه است که باعث می شود marechals از فرانسه ،
و رائول خواهد هر چیزی را از پادشاه را نخواهد پذیرفت. "
رائول این گفتگو را با بازگشت او قطع شود.
او قبل Grimaud ، که هنوز دست ثابت فلات را با یک لیوان به اجرا درآمد
و یک بطری شراب های مورد علاقه دوک.
دیدن شاگرد قدیمی خود ، دوک زبان آمده تعجب از لذت است.
"Grimaud! عصر بخیر ، Grimaud "گفت که او" چگونه می رود
آن؟ "
بنده عمیقا متمایل ، به همان اندازه به عنوان مخاطب نجیب خود احساس خشنودی کند.
"دو قدیمی دوستان!" دوک گفت ، تکان دادن شانه صادقانه Grimaud پس از شدید
مد ، که توسط یکی دیگر از تعظیم هنوز عمیق تر و خوشحال از به دنبال داشت
Grimaud.
"اما این چیزی است که ، تعداد ، فقط یک لیوان؟" "من نباید فکر می کنم از آشامیدنی خود را با
حضرت والا ، مگر اینکه حضرت والا شما به من اجازه "پاسخ Athos ، با فروتنی نجیب.
"Cordieu! شما حق را به تنها یک لیوان ، ما هر دو نوشیدن از آن ، مانند
دو برادر در آغوش. شروع ، حساب می کنند. "
: "برای من افتخار آیا ، گفت :" Athos ، به آرامی با قرار دادن شیشه ای.
شما دوست جذاب ، پاسخ داد : "بیوفورت دوک د ، که نوشیدن و تصویب
جام به همراه خود.
"ادامه داد" اما این است که همه ، او گفت : "من هنوز هم تشنه ، و من مایل به انجام این افتخار را دارد
این مرد خوش تیپ جوان که می ایستد.
من حامل موفق باشید با من ، vicomte ، گفت : "او به رائول" آرزو برای چیزی در حالی که
نوشیدن از شیشه ای من ، و ممکن است طاعون سیاه من اگر آنچه که شما میخواهید با شتاب نمی کند
آمد! "
او برگزار شد جام به رائول ، که عجله مرطوب لب هایش ، و با پاسخ
زرنگی همان : "من برای چیزی ، monseigneur آرزو است."
چشمانش برق زد با آتش غم انگیز ، و خون نصب شده به گونه خود ، او
وحشت Athos ، اگر تنها با لبخند او.
و آنچه را که شما آرزو؟ "دوک پاسخ ، غرق دوباره به fauteuil خود را ،
در حالی که با یک دست او بازگشت بطری به Grimaud ، و با دیگری به او داد
کیف پول.
آیا شما قول من ، monseigneur ، به من اعطا آرزو می کنم؟ "
"Pardieu! است که مورد توافق است. "
"من آرزو ، مسیو لو دوک ، با شما رفتن به Gigelli."
Athos کم رنگ شد ، و قادر به پنهان کردن تحریک خود بود.
دوک نگاه دوست خود را ، به عنوان اگر آرزومند برای کمک به او به پری
ضربه غیر منتظره.
"است که دشوار است ، vicomte عزیز من ، بسیار دشوار است ، افزود : او در تن کمتر از
صدا.
پاسخ رائول : "از من را عفو کنند ، monseigneur ، بی احتیاط من شده اند ،" در یک شرکت
صدای "اما شما خودتان از من دعوت کرد تا آرزو --"
"مایل به ترک من؟ گفت :" Athos.
"آه! ارباب -- می تواند به شما تصور کنید -- "" خب ، mordieu "گریه دوک ،" جوانان
vicomte راست است! چه کاری می تواند انجام دهد.
او خواهد رفت کپک زده با غم و اندوه است. "
رائول سردرپیش ، و شاهزاده تحریکی ادامه داد : "جنگ حواس پرتی است : ما به دست میآوریم
همه چیز آن ، ما فقط می توانیم از دست دادن یک چیز با آن -- زندگی -- بسیار بدتر "!
"است که به می گویند ، حافظه ، گفت :" رائول ، مشتاقانه "و که است که می گویند ، بسیار
بهتر! "
او از داشتن صحبت گرمی هنگامی که او را دیدم Athos افزایش یابد و باز کردن پنجره توبه ؛
بود که ، بدون شک ، برای پنهان کردن احساسات او.
رائول پیمود ، به سمت کنت ، اما دومی در حال حاضر غلبه بر احساسات خود را ،
و به چراغ با قیافه آرام و بی حس تبدیل شده است.
"خوب ، آمده ،" دوک گفت : "اجازه دهید ما را ببینید!
باید به او بروید ، و یا باید او نمی؟ اگر او می رود ، کنت ، او باید من دستیار - DE -
اردوگاه ، پسرم. "" Monseigneur! گریه : "رائول ، خم شدن خود را
زانو است.
"Monseigneur" گریه Athos ، گرفتن دست دوک ، "رائول باید انجام او فقط به عنوان
دوست دارد. "" اوه! نه ، آقا ، فقط به عنوان دوست دارید "
قطع مرد جوان.
"PAR لا corbleu!" گفت شاهزاده در نوبت خود ، آن را نه کنت و نه
vicomte است که باید راه خود را داشته باشند ، آن را I. است که من او را دور کنند.
دریایی ارائه می دهد ثروت های فوق العاده ، دوست من است. "
رائول لبخند زد دوباره تا متاسفانه ، که این بار Athos احساس قلب او نفوذ توسط آن ، و
به او نگاه شدید پاسخ.
رائول از آن درک همه ، او آرامش خود را بهبود ، و تا نگهبانی که نه
کلمه ای دیگر از او فرار کرد.
دوک در طول ، مشاهده ساعت های پیشرفته افزایش یافت ، و با انیمیشن گفت : "من
با عجله بزرگ هستم ، اما اگر به من گفته من هم در صحبت با یک دوست از دست داده ، من
پاسخ من به دست آورده اند -- در تعادل -- استخدام عالی ترین ".
"عفو من ، مسیو لو دوک ،" قطع کرد رائول : "پادشاه تا بگویم ، برای آن است
نه پادشاه من آرزو می کنم به خدمت است. "
"EH! دوست من ، آنها ، پس از آن ، به شما خدمت می کنند؟ زمان محلی شما به گذشته هنگامی که شما ممکن است
گفت : "من متعلق به M. د بیوفورت" ، امروزه همه ما متعلق به پادشاه ،
بزرگ یا کوچک.
بنابراین ، اگر شما در هیئت مدیره رگ من خدمت می کنند ، می تواند وجود داشته باشد چیزی مبهم
در مورد آن ، vicomte عزیزم ؛ آن خواهد شد پادشاه شما خدمت خواهد کرد ".
Athos با یک نوع از شادی بی تاب برای پاسخ منتظر اطلاعات مربوط به این ساخته شده
سوال شرم آور توسط رائول ، دشمن مقاوم به پادشاه ، رقیب او.
پدر امیدوار بودند که مانع میل غلبه بر.
او سپاسگزار م د بیوفورت که سبکی یا بازتاب سخاوتمندانه به حال پرتاب بود
مانع در راه خروج از پسر ، در حال حاضر شادی تنها خود را است.
اما رائول هنوز هم محکم و آرام است ، پاسخ داد : "موسیو لو دوک ، اعتراض
شما را من در حال حاضر در ذهن من در نظر گرفته شده است.
من در هیئت مدیره رگ های خود را خدمت می کنند ، چرا که شما به من این افتخار را به من با شما را ؛
اما من باید به یک استاد قوی تر نسبت به پادشاه خدمت می کنند : من باید خدا را خدمت می کنند "!
"خدا! چگونه؟ گفت : "دوک و Athos با هم.
"قصد من این است که به ساخت حرفه ای و تبدیل شدن به یک شوالیه از مالت است ، افزود :"
Bragelonne ، اجازه سقوط ، یک به یک ، کلمات یخ زده بیشتر نسبت به قطره که از سقوط
درختان لخت بعد از tempests زمستان.
بر اساس این ضربه Athos مبهوت و شاهزاده خودش بود نقل مکان کرد.
Grimaud ناله سنگین زبان آمده ، و اجازه دهید به سقوط بطری ، که بدون شکسته شد
کسی توجه است.
بیوفورت M. دو مرد جوان را در مواجهه با نگاه و به سادگی به عنوان خوانده شده ، هر چند چشم او
بازیگر بودند ، قطعنامه آتش قبل از اینکه همه چیز باید راه بدهد.
همانطور که به Athos ، او به خوبی با آن مناقصه آشنا شده بود ، اما روح انعطاف ناپذیر ، او
نمی تواند امید به آن را به انحراف از جاده مرگبار آن را فقط انتخاب کرده است.
او تنها می تواند از طرف دوک برگزار شد به او فشار دهید.
کنت ، من باید مجموعه ای خاموش را در دو روز برای Toulon ، گفت : "بیوفورت م د.
"آیا شما ملاقات من در پاریس ، در نظم که من ممکن است عزم خود را می دانم؟"
"من افتخار سپاسگزار شما وجود دارد ، دوشنبه ، برای همه مهربانی شما را ، شاهزاده"
پاسخ داد : کنت.
و مطمئن باشید برای آوردن vicomte با شما ، آیا او به دنبال من یا پیروی نمی کنند
من ، "دوک ،" او تا به کلمه من ، و من فقط از مال شما بخواهید ".
پس از مومیایی کردن کمی بر زخم قلب پدری پرتاب ، او کشیده گوش
Grimaud ، که چشم ها برق زد بیش از حد معمول ، و اسکورت خود را به دست آورد
در طول زمین.
اسب ، استراحت و تجدید ، با روح از طریق شب دوست داشتنی و
به زودی قرار داده شده فاصله قابل توجه بین استاد و شتو است.
Athos و Bragelonne بودند دوباره به چهره روبرو.
ساعت یازده بود قابل توجه است.
پدر و پسر را حفظ سکوت عمیق نسبت به یکدیگر ، که در آن
ناظر هوشمند را انتظار داشت گریه می کند و اشک.
اما این دو مرد بودند از چنین طبیعت است که تمام احساسات پس از نهایی خود را
قطعنامه سقوط خود را تا به عمق قلب آنها که آن را برای همیشه از دست داده بود.
پس از آن ، آنها گذشت و در سکوت و تقریبا به نفس نفس ، ساعت که قبل
نیمه شب است.
ساعت ، با برجسته ، به تنهایی با اشاره به آنها را چند دقیقه به طول انجامید به حال
سفر دردناک شده توسط روح خود را در بی کرانگی remembrances خود را از گذشته ساخته شده
و ترس از آینده است.
Athos برای اولین بار افزایش یافت ، گفت : "آن را به تاخیر افتاده است ، پس....
تا به فردا. "رائول افزایش یافت ، و به نوبه خود او را در آغوش او
پدر است.
دومی برگزار شد او را به پستان خود را clasped ، و ، در یک صدای لرزش گفت : "در دو
روز ، شما از من سمت چپ ، پسرم -- مرا برای همیشه لطفا برای رائول
"موسیو" مرد جوان پاسخ داد : "من تعیین شکل گرفته بود ، که از سوراخ من
قلب با شمشیر من ، اما شما می توانید تصور می کردند که بزدل.
من که تعیین کرده اند را کنار گذاشته و در نتیجه ما باید بخشی است. "
"من رفتن ، رائول متروک را ترک می کنید." "به من گوش دیگر ، مسیو ، من و عجز و لابه کردنبه
شما خواهد شد.
اگر من نمی رویم ، من در اینجا باید از غم و اندوه و عشق می میرند.
من می دانم که چه مدت زمان من به زندگی می کنند در نتیجه است.
ارسال من به سرعت ، آقا ، و یا خواهید دید من basely قبل از چشمان شما می میرند -- خود را در
خانه -- این است که قوی تر از اراده من -- قوی تر از قدرت من -- شما به سادگی ممکن است
ببینید که در عرض یک ماه من زندگی
به سی سال ، و من نزدیک پایان زندگی من است. "
"سپس گفت :" Athos ، بطور سرد ، "شما با قصد گرفتن در آفریقا کشته شدند؟
آه ، به من بگویید! دروغ نمی گویند! "
رائول رشد کشنده رنگ پریده ، و خاموش به مدت دو ثانیه ، که به پدر او باقی ماند
دو ساعت از عذاب. سپس ، همه در یک زمان : "موسیو ، گفت :" او ، "من
قول داده اند که به خودم اختصاص به خدا.
در ازای فداکاری من از جوانان و آزادی من را ، من فقط از او بپرسید
یک چیز ، و آن ، برای من برای شما حفظ ، زیرا که شما کراوات که تنها
من به این دنیا متصل است.
خدا به تنهایی می تواند قدرت تا فراموش نکنند که من مدیون شما همه چیز را به من بدهد ، و
چیزی باید در عزت من در برابر شما ایستاده است. "
Athos در آغوش پسرش tenderly و گفت :
"شما باید فقط بر روی کلمه از افتخار یک مرد صادقانه به من پاسخ را در دو روز ما
باید با م د بیوفورت در پاریس ، و بعد از آن شما را انجام خواهد داد چه خواهد بود ، مناسب برای
شما را به انجام.
شما آزاد هستید ، رائول.. خدا نگهدار "و او به آرامی از اتاق خواب خود را به دست آورد.
رائول پایین را به باغ رفت ، و شب را در کوچه لیمو به تصویب رساند.
>
فصل XXVIII. آماده سازی برای خروج.
Athos از دست داده هیچ زمان بیشتری را در مبارزه با این قطعنامه تغییر ناپذیر است.
او تمام توجه خود را به آماده سازی ، در طول دو روز از دوک به حال اعطا ،
او قرار ملاقات ، مناسب برای رائول.
این کار عمدتا نگرانی Grimaud ، که بلافاصله خود را به آن اعمال با
خوب اراده و هوش ما می دانیم او برخوردار است.
Athos داد این دستور بنده به ارزش را به مسیر به پاریس هنگامی که تجهیزات
باید آماده باشد ، و نه خود را در معرض خطر نگه داشتن انتظار دوک ،
و یا به تأخیر انداختن رائول ، به طوری که دوک
درک عدم وجود خود را ، خود او ، روز پس از بازدید از م د بیوفورت ، مجموعه ای خاموش
برای پاریس با پسرش.
برای مرد فقیر و جوان آن احساسات به راحتی قابل درک بود ، بنابراین برای بازگشت
پاریس در میان همه مردم که شناخته شده بود و دوست داشتنی او را.
هر صورت به یاد می آورد اضطراب سخت و ناگهانی به او که بسیار متحمل شده بود ، به او که عاشق بود
زیاد است ، برخی از شرایط عشق ناراضی خود است.
رائول ، در نزدیک پاریس ، احساس که اگر او در حال مرگ است.
هنگامی که در پاریس ، او واقعا وجود داشته است دیگر. هنگامی که او به محل اقامت Guiche رسید ، او
اطلاع که Guiche با موسیو بود.
رائول در زمان جاده به لوکزامبورگ ، و هنگامی که وارد ، بدون مشکوک است که او
رفتن به مکانی که در آن زندگی می کرده اند لا Valliere ، او شنیده ام موسیقی بسیار و
respired عطر بسیاری از او شنیده ام بسیار
خنده شادی ، و دیدم سایه بسیاری از رقص ، که اگر آن را برای یک شده بود
زن خیریه ، که او را درک نژند و کم رنگ و در زیر یک راهرو ، او
که باقی مانده وجود دارد چند دقیقه ،
و پس از آن رفته اند دور ، هرگز بازگشت.
اما ، همانطور که ما گفته اند ، در اولین اتاق و حول و حوش او ، صرفا به خاطر متوقف شده بود ،
مخلوط کردن خود را با تمام کسانی که موجودات شاد او احساس حرکت در اطراف او بودند در
سالن های مجاور.
و به عنوان یکی از بندگان موسیو ، به رسمیت شناختن او ، او را خواسته بود و اگر او خواست
نگاه کنید به موسیو یا مادام ، رائول به ندرت پاسخ او را ، اما پایین غرق شده بود
بر نیمکت نزدیک راهرو مخملی ،
به دنبال در یک ساعت ، که برای نزدیک به یک ساعت متوقف شده بود.
بنده در پشت سر گذاشته بود ، و دیگری ، بهتر است با او آشنا شده ، آمده بود ،
و مورد بازجویی قرار رائول که آیا او باید Guiche د م که او وجود دارد ، آگاه است.
این نام حتی بیدار کردن خاطراتی از رائول.
بنده مداوم در ادامه مربوط به آن د Guiche فقط یک بازی جدید اختراع کرده بود
از قرعه کشی شد و آموزش به بانوان است.
رائول ، باز کردن چشم های بزرگ خود ، مانند انسان وجود ندارد در Theophrastus ، ساخته شده هیچ پاسخ
اما غم و اندوه خود را افزایش دو فام است.
با سر خود را حلق آویز کردن ، اندام خود را آرام ، نیمی دهان خود را باز برای فرار
آه خود ، رائول ، بنابراین فراموش شده ، در محفظه و حول و حوش باقی ماند ، هنگامی که همه در
یک بار لباس بلند و گشاد بانوی گذشت ، مالش در مقابل
درهای سالن جانبی ، که در مورد عکس های گالری افتتاح شد.
خانم ، جوان ، زیبا ، و همجنسگرایان ، چوبکاری افسر از خانواده ، که وارد
راه ، و خودش را با نیروی حیاتی بسیار ابراز.
افسر پاسخ در آرامش اما احکام شرکت ، آن بود و نه PET کمی عشق
از یک نزاع از درباریان شد و توسط یک بوسه در انگشتان دست از فسخ
بانوی.
ناگهان ، در درک رائول ، بانوی خاموش شد ، و هل دادن دور
افسر : "فرار خود ، Malicorne ، گفت :" او "من
فکر نمی کنم هیچ کس در اینجا وجود دارد.
من باید به شما ، لعنت در صورتی که یا شنیده یا دیده ما! "
Malicorne عجله دور.
بانوی جوان پیشرفته پشت سر رائول و کشش صورت شادی خود را بیش از او را به عنوان او
ذخیره کردن : "موسیو است انسان متعارف وخوش زبان درپیش زنان ، گفت :" او "و
شکی نیست -- "
او در اینجا از خودش توسط uttering فریاد قطع کرد.
"رائول" او گفت ، فروتن است. «مادموازل د Montalais! گفت :" رائول ،
paler از مرگ.
او unsteadily افزایش یافت ، و تلاش کردند تا راه خود را در سراسر موزائیک لغزنده
طبقه ، اما او که غم و اندوه وحشیانه و بی رحمانه درک کرده بود ؛ او احساس که در
پرواز رائول اتهام از خودش وجود دارد.
یک زن ، همیشه هوشیار ، او فکر نمی کنم او باید اجازه لغزش فرصت
ساخت توجیه خوب او ، اما رائول ، هر چند خود را در وسط متوقف شد
گالری دفع گردد تا بدون مبارزه تسلیم شده باشد ، به نظر نمی رسد.
او به آن را در زمان در تن سرد و خجالت ، که اگر آنها در نتیجه بوده است
تعجب ، تمام دادگاه بدون شک در مورد مجموعه مقالات مادموازل
د Montalais.
"آه! مسیو ، گفت : "او با تحقیر ،" آنچه شما انجام می دهند بسیار نالایق از
نجیب زاده.
قلب من به من inclines به صحبت می کنید ، من مصالحه شما را توسط یک پذیرایی و تقریبا
بی ادب ، شما غلط است ، مسیو و شما مات کردن دوستان خود را با دشمنان است.
وداع! "
رائول هرگز سوگند یاد کرد از لوئیس صحبت می کنند ، هرگز حتی به کسانی که ممکن است نگاه
دیده لوئیس ، او را به جهانی دیگر بود ، که او هرگز ممکن است با
هر چیزی لوئیس ، دیده بود و یا حتی لمس است.
اما پس از اولین شوک از غرور خود ، پس از داشتن تا به حال یک نگاه اجمالی از Montalais ،
همراه لوئیس -- Montalais ، که او را از برجک از Blois یادآوری و
دنبال لذت پیروزی و جوانان -- تمام دلایل خود را پژمرده دور.
عفو من ، دختر خانم آن وارد نیست ، نمی تواند وارد افکار من باشد
بی ادب است. "" آیا شما می خواهید با من صحبت کنه؟ "گفت که او ،
با لبخند از روز پیشین.
"خب! در جایی دیگر ، برای ما ممکن است شگفت زده ".
"اوه!" گفت که او. او در ساعت نگاه ، doubtingly ، و سپس ،
داشتن منعکس شده :
"در آپارتمان من ، گفت :" او ، "ما باید یک ساعت به خودمان را داشته باشد."
و البته او ، سبکتر از پری او زد تا به اتاق او ، به دنبال
توسط رائول.
بستن درها ، و قرار دادن در دست cameriste او جبه او به حال برگزار
بر بازوی او : "شما به دنبال م د Guiche ، شما
نه؟ "گفت که او را به رائول.
"بله ، دختر خانم." "من خواهد رفت و از آنها بخواهید او را به اینجا می آیند تا ،
در حال حاضر ، پس از من به شما گفته شده است. "" این کار را ، خانم. "
"آیا شما با من عصبانی است؟"
رائول برای یک لحظه در او نگاه شده بود تا ، پس ، ریخته گری چشمان او ، "بله ، گفت :" او.
"شما فکر می کنم من در طرح که موجب پارگی نگران شده بود ، آیا شما
نه؟ "
«گسست!" او گفت ، با تلخی. "آه! دختر خانم ، می تواند وجود داشته باشد هیچ پارگی
که شده است وجود ندارد عشق "" شما در خطا هستند ، پاسخ داد : "Montalais ؛
"لوئیس آیا شما عشق است."
رائول آغاز شده است. "نه با عشق ، من می دانم ، اما او شما را دوست ،
و شما باید به او ازدواج کرده قبل از اینکه شما را برای لندن است. "
رائول سر به خنده شیطانی ، که ساخته شده Montalais میلرزد.
"شما به من که بسیار بگویید در سهولت شما ، مادموازل.
آیا افراد ازدواج آنها را دوست دارم؟
را فراموش کرده است که پادشاه و سپس خود را به عنوان معشوقه اش او را که ما آنها را نگه داشته
صحبت کردن است. "
"گوش دادن ، گفت :" زن جوان ، با فشار دادن دست از رائول در خود را ، شما
در هر راه اشتباه ، یک مرد هم سن شما باید هرگز ترک یک زن از... او تنها ".
دیگر هر دین اسلام در جهان وجود دارد ، پس از آن ، گفت : "رائول.
: : "نه ، vicomte ، گفت :" Montalais ، بی سر و صدا.
"با این حال ، اجازه دهید به شما بگویم که ، اگر ، به جای عشق ورزیدن به لوئیس بطور سرد و
فلسفی ، شما تا به حال تلاش برای بیدار کردن او را به عشق -- "
به اندازه کافی ، من به شما دعا ، دختر خانم ، گفت : "رائول.
"من احساس می کنم به عنوان اینکه شما همه ، از هر دو جنس ، سن های مختلف از من است.
شما می توانید خنده ، و شما می توانید گفتگوی بورسی agreeably.
من ، دختر خانم ، من عاشق دختر خانم د -- "رائول می تواند نام او را تلفظ کنند ، --" من
دوست داشتم او را به خوبی!
من ایمان من در او قرار داده -- در حال حاضر من واریز شده توسط عاشقانه اش دیگر ".
"اوه ، vicomte!" Montalais گفت ، با اشاره به بازتاب خود را در به دنبال یک لیوان.
"من می دانم منظور شما چیست ، خانم من خیلی تغییر ، من نه؟
خب! آیا می دانید چرا؟
از آنجا که چهره من آینه قلب من ، سطح خارجی برای مطابقت با تغییر ذهن
در درون است. "" شما consoled ، سپس گفت : "Montalais ،
به شدت.
"نه ، من باید هرگز consoled." "من شما را نمی فهمم ، م د Bragelonne."
"من اما کمی برای آن اهمیت می دهند. من کاملا خودم را درک کنید. "
"شما حتی سعی کردم به صحبت به لوئیس؟"
"چه کسی! ؟ من "مرد جوان گفت ، با فلش چشم آتش ؛" من! -- چرا شما
توصیه من به او ازدواج؟
شاید پادشاه در حال حاضر که رضایت. "و او از صندلی او پر از خشم افزایش یافت.
گفت : Montalais : "من می بینم ،" ، "که شما را درمان نمی ، و لوئیس دشمن
بیشتر است. "
"یکی از دشمن!" "بله ؛ مورد علاقه های شما اما کمی معشوق در
دادگاه فرانسه است. "" اوه! در حالی که او تا به معشوق خود را به حفاظت از
او ، این است که کافی نیست؟
او او را چنین با کیفیت است که دشمنان خود را نمی تواند علیه او غالب انتخاب شده است. "
اما ، توقف همه در یک بار ، "و سپس او تا به شما برای یک دوست ، دختر خانم ، افزود :"
او ، با سایه ای از طنز که سرش زره سینه و پشت است.
"چه کسی! من -- اوه ، نه!
من دیگر یکی از آنها دختر خانم د لا Valliere condescends
نگاه بر ، اما --
این ، اما با تهدید و با طوفان های بزرگ ، این اما ، که قلب را از آن ساخته شده
ضرب و شتم رائول ، griefs از جمله ، آن را برای او شگون آنها به تازگی او عاشق صمیم قلب این
وحشتناک ، اما قابل توجهی در یک زن
مانند Montalais ، توسط سر و صدا در حد متوسط با صدای بلند شنیده توسط سخنرانان قطع شد
مجموعه مقالات از آلاچیق پشت wainscoting.
Montalais تبدیل به گوش دادن ، و رائول در حال حاضر در حال افزایش بود ، هنگامی که یک خانم وارد
اتاق بی سر و صدا با درب مخفی ، که او بعد از او بسته شد.
"مادام!" گفت رائول ، در به رسمیت شناختن خواهر در قانون پادشاه.
"بدبخت احمق!" زمزمه Montalais ، پرتاب خود است ، اما خیلی دیر شده ، قبل از
شاهزاده خانم ، من در یک ساعت یک اشتباه!
او ، با این حال ، زمان برای هشدار دادن به شاهزاده خانم ، که راه رفتن به سمت رائول بود.
"م. د Bragelonne ، مادام ، و در این کلمات شاهزاده خانم کشید عقب ، uttering
گریه در نوبت او.
به نوع به اندازه کافی به فکر "رویال حضرت خود ، گفت :" Montalais ، با چرب زبانی ،
این قرعه کشی ، و -- "شاهزاده خانم شروع به از دست دادن تشویق کردن.
رائول عزیمت خود عجله ، بدون عصای همه ، اما او احساس که او در
راه.
مادام در حال تهیه یک کلمه از انتقال به خود بهبود می یابند ، وقتی یک گنجه باز در
جلوی آلاچیق ، و م د Guiche صادر شد ، همه درخشنده ، نیز از آن گنجه.
palest از چهار نفر ، که ما باید اعتراف کنیم ، هنوز هم رائول بود.
شاهزاده خانم ، با این حال ، در نزدیکی غش بود ، و موظف بود که بر پای لاغر
بستر برای پشتیبانی.
هیچ کس جرأت او را حمایت کند. این صحنه چند دقیقه از اشغال
در حال تعلیق وحشتناک. اما رائول از آن را شکست.
او بالا رفت و به تعداد ، که غیر قابل بیان احساسات زانو خود را
رعشه ، و گرفتن دست او ، "عزیز شمارش ، گفت :" او ، "بگوید خانم من خیلی ناراضی نیست
به عفو شایستگی او را نیز بگویید که من آن را
دوست در این دوره از زندگی من ، و وحشت از خیانت شده است
تمرین بر من کدها من نسبت به همه خیانت دیگر که ممکن است بی شفقت
اطراف من مرتکب شده است.
به همین دلیل است ، دختر خانم ، گفت که او ، لبخند به Montalais ، "من هرگز
فاش شدن راز بازدیدکننده داشته است دوست من به خانه شما.
اخذ از مادام -- از مادام که Clement و سخاوتمندانه است ، -- به دست آوردن عفو او
شما آنها او فقط شگفت زده کرده است نیز است. شما هر دو آزاد ، عشق یکدیگر ،
مبارک! "
شاهزاده خانم احساس برای یک لحظه ناامیدی است که می تواند توصیف نیست ؛ بود منفور
به او ، با وجود ظرافت نفیس که رائول به نمایش گذاشته بود ، به احساس
او را به رحمت که چنین بی احتیاطی را کشف کرده بود.
به همان اندازه به او منفور بود به پذیرش فرار ارائه شده توسط این ظریف
فریب.
آشفته ، عصبی او در برابر نیش دو از این دو مشکلات تلاش.
رائول درک موقعیت او ، و آمد یک بار دیگر برای کمک به او.
خم شدن زانو خود را قبل از او : "مادام" گفت که او ، در یک صدای کم ، "در دو روز خواهد بود
به دور از پاریس ، در دو هفته من دور خواهد بود از فرانسه ، جایی که من هرگز نمی خواهد
دیده می شود دوباره. "
"آیا شما قصد دور ، پس از آن؟" گفت که او با لذت بزرگ.
"با محمد د بیوفورت است." "را به آفریقا!" گریه د Guiche ، خود را در
تبدیل شود.
"شما ، رائول -- آه! دوست من -- به آفریقا ، جایی که همه می میرد "!
و فراموش کردن همه چیز ، فراموش که که فراموشی خود را به خطر بیافتد
شاهزاده خانم گذشتگان را با فصاحت بیشتری نسبت به حضور او ، "حق ناشناس" گفت که او ، "و شما حتی نمی
مشورت! "
و او را در آغوش گرفت ؛ که در طی آن Montalais هم دور مادام منجر شده است ، و
ناپدید خودش. رائول دست خود را بر پیشانی خود را به تصویب رساند ، و
، با لبخند گفت : "من شده اند خواب!"
سپس به گرمی از او به Guiche ، که با درجات جذب می شود او را ، "دوست من ، گفت :" ، "من
هیچ چیز را از شما پنهان ، که قلب من انتخاب می شوند.
من می خواهم به دنبال مرگ و میر در کشور واقع در انجا ؛ راز شما باقی خواهد ماند در سینه من
بیش از یک سال است. "" اوه ، رائول! یک مرد! "
"آیا می دانید چه فکر من است ، تعداد است؟
این از آن است -- من باید زندگی وضوح تر از آن ، که در زیر زمین دفن ، از من
زندگی برای این گذشته ماه.
ما مسیحیان ، دوست من است ، و اگر رنج چنین شد برای ادامه ، من نخواهد بود
د Guiche پاسخگو برای ایمنی از روح من است. "اضطراب اعتراض ها به افزایش بود.
"نه یک کلمه بیشتر در مورد حساب من ، گفت :" رائول "اما مشاوره به شما ، دوست عزیز ؛
آنچه من می خواهم برای گفتن به شما از اهمیت بسیار بیشتری دارد. "
"این چیست؟"
"بدون شک شما را از خطر خیلی بیشتر از من ، دلیل این که شما دوست دارم."
"اوه!" "این یک شادی شیرین به من می شود قادر به است
صحبت شما در نتیجه!
خب ، پس ، Guiche د ، از Montalais مراقب باشید. "
"چه! از آن نوع دوست "او دوست بود -- او را به شما می دانم.
او خود را با غرور از بین برد. "
"شما اشتباه گرفته شود." "و حالا ، زمانی که وی او را خراب کرده ، او
از خود بیخود شدن از او تنها چیزی است که ارائه آن زن قابل بخشش و معافیت در چشمان من است. "
"این چیست؟"
"او را دوست دارم." "نظر شما در آن چیست؟"
"من به معنای آن است که یک توطئه است که علیه او معشوقه پادشاه که تشکیل شده وجود دارد -- پلات
شکل گرفته در خانه خیلی از خانم ".
"آیا می توانید فکر می کنم پس؟" "من از آن مطمئن هستم."
توسط Montalais؟ "" او را به عنوان حداقل خطرناک
دشمنان من برای ترس -- از سوی دیگر "!
"به خودتان توضیح دهید که به وضوح ، دوست من ، و اگر من می توانم شما را در درک --
"در دو واژه است. مادام مدت حسادت شاه بوده است. "
"من می دانم که او تا به حال --
"آه! هیچ چیز ترس -- شما معشوق -- شما معشوق ، تعداد ، ارزش شما احساس می کنید
این سه کلمه؟
آنها دلالت که شما می توانید سر خود را ، که شما می توانید به tranquilly خواب بالا می برد ، که شما می توانید
خدا را شکر در هر دقیقه از زندگی شما.
شما محبوب هستند که نشانگر است که شما ممکن است همه چیز را ، شنیدن حتی وکیل از
دوستی که آرزوهای خود را به حفظ شادی خود را.
شما معشوق ، Guiche د ، شما معشوق!
شما آن شب بی رحم ، کسانی که شب ها بدون پایان تحمل نیست ، که با خشک
چشم و غش قلبی و برخی دیگر از طریق که به مقصد به مرگ عبور.
شما مدت طول خواهد در آن زندگی می کنند ، اگر شما هم مثل خسیس که ذره ذره ، خرده نان خرده نان عمل ،
را گردآوری و انبوه کردن الماس و طلا.
شما معشوق -- اجازه می دهد من به شما بگویم آنچه شما باید انجام دهند این است که شما ممکن است معشوق
برای همیشه.
د Guiche برای برخی از زمان اندیشیدم این مرد مایه تاسف و جوان ، نیمی دیوانه با
ناامیدی ، تا از طریق قلب او چیزی مانند پشیمانی در خود وجود دارد به تصویب رساند
سعادت است.
رائول سرکوب هیجان توام با تب خود را ، به فرض صدا و پشتیبانی کردن از
انسان بیدرد.
"آنها او ، را که به نام من هنوز هم باید بخواهند قادر به تلفظ -- آنها
خواهد ساخت که او را رنج می برند.
سوگند به من که شما دوم آنها را در هر چیزی نیست -- بلکه به این است که شما او را دفاع از
زمانی که ممکن است ، من می خواهم که خودم انجام می شود. "
د Guiche پاسخ داد : "من قسم میخورم که :".
"و" ادامه داد : رائول ، "برخی از روز ، هنگامی که شما باید به او خدمت بزرگی رندر --
روزی هنگامی که او باید از شما سپاسگزارم ، به من وعده می گویند این کلمات را به او -- 'Iانجام داده اند
شما این مهربانی ، مادام ، در گرم
بنا به درخواست م د Bragelonne ، آنها شما را عمیقا مجروح شده است. "
د Guiche زمزمه : "من قسم میخورم که :". "این همه.
خدا نگهدار!
من مجموعه ای را به فردا یا روز پس از ، برای Toulon.
اگر شما چند ساعت به فراغت ، آنها را به من بدهید. "
"همه! تمام! "گریه مرد جوان.
"شما تشکر" "و آنچه قصد دارید برای انجام در حال حاضر؟"
"من می خواهم برای دیدار با M. لو کنت در محل اقامت مخصوص ضرب سکه ، که در آن ما امیدواریم که برای پیدا کردن
M. D' Artagnan. "
"م. D' Artagnan؟ "" بله ، من مایل به آغوش او قبل از من
خروج. او یک مرد شجاع ، که مرا دوست دارد صمیم قلب می باشد.
وداع ، دوست من ، شما انتظار می رود ، بدون شک ، شما به من ، پیدا کردن زمانی که می خواهید ، در
مسافرخانه از کنت. وداع! "
دو مرد جوان در آغوش گرفت.
کسانی که chanced هر دو در نتیجه آنها را ببینید ، که نه تردید می گویند ، با اشاره
رائول ، "این مرد را خوشحال کنیم!"
>
فصل XXIX. پرسشنامه مخصوص ضرب سکه.
Athos ، در طول سفر توسط رائول به لوکزامبورگ ساخته شده ، به صفحه مخصوص ضرب سکه رفته بود
اقامت به پرس و جو پس از D' Artagnan.
کنت ، در پس از رسیدن به غم و اندوه DES Lombards ، بقال در مغازه
بزرگ سردرگمی ، اما آن encumberment از فروش خوش شانس نیست ، یا که از یک
ورود کالا.
صفحه مخصوص ضرب سکه بر مسند نشانده ، به طور معمول ، در کیسه و بشکه است.
شماره
مرد جوان با یک قلم پشت گوش خود را ، و دیگری با حساب کتاب های در دست او ،
بودند تعدادی از چهره های ، در حالی که یک سوم شمارش و وزن است.
موجودی گرفته شده است.
Athos ، که تا به حال هیچ آگاهی از مسائل تجاری ، احساس خود را کمی خجالت
موانع مادی و عظمت از آن که در نتیجه به کار شدند.
او را دیدم مشتریان چند فرستاده به دور ، و از خود پرسید که آیا او ، که به خرید
هیچ چیز ، نه خواهد بود به درستی تلقی سمج.
به همین خاطر پاسخ به این پرسش بسیار مودبانه اگر او می تواند M. مخصوص ضرب سکه.
پاسخ کاملا سردستی داده می شود ، که مخصوص ضرب سکه M. بسته بندی تنه خود را.
این کلمات را شگفت زده Athos.
"چه! تنه او گفت : "او ،" M. مخصوص ضرب سکه دور "؟
"بله ، آقا ، به طور مستقیم.
"سپس ، اگر امکان دارد لطفا ، به او اطلاع که M. لو کنت د لا Fere خواسته به او صحبت می کنند
برای یک لحظه. "
در اشاره ای به نام کنت ، یکی از مردان جوان ، بدون شک عادت به شنیدن
آن را با احترام تلفظ ، بلافاصله رفت و به اطلاع مخصوص ضرب سکه.
در این لحظه که رائول ، پس از صحنه دردناک خود را با Montalais و Guiche د ،
وارد خانه بقال. صفحه مخصوص ضرب سکه را ترک شغل خود را به طور مستقیم دریافت کرد
پیام کنت.
"آه! مسیو لو کنت! "او گفت ،" چقدر خوشحالم من صبح تا شما ببینید!
ستاره خوب چه شما به ارمغان می آورد؟ "
"صفحه مخصوص ضرب سکه عزیزم ، گفت :" Athos ، با فشار دادن دست پسرش را ، که غم انگیز نگاه او
مشاهده در سکوت ، -- "ما می آیند تا از شما یاد بگیرند -- اما در چه سردرگمی پیدا کنم
شما!
شما به عنوان سفید را به عنوان میلر ، جایی که به شما شده است rummaging "؟
"آه ، diable! مراقبت ، مسیو ، نزدیک من آمد تا من به خوبی تکان
خودم را. "
"آنچه برای؟ سفید کردن آرد یا گرد و غبار است. "
"نه ، نه ، آنچه شما را در آغوش من آرسنیک است."
"آرسنیک"؟
بله ؛ من گرفتن اقدامات احتیاطی من در مقابل موش ها. "
AY ، گمان می کنم در ایجاد شبیه به این ، موش بازی بخشی آشکار است. "
"با این استقرار من خودم نگرانی ، مسیو لو کنت نمی باشد.
موش ها به من کرده اند از دزدیدند بیشتر اینجا از آنها هرگز به من راب از دوباره. "
"نظر شما چیست؟"
"چرا ، شما ممکن است مشاهده کرده اند ، آقا ، موجودی است که گرفته شده است."
"آیا شما ترک تجارت ، پس از آن؟" "EH! دوشنبه Dieu! بله.
من از کسب و کار من به یکی از مردان جوان من دفع شده است. "
"والا مقام! شما ثروتمند هستند ، و سپس ، گمان می کنم؟ "
"موسیو ، من گرفته اند دوست نداشتن به این شهر ، من نمی دانم که آیا آن دلیل است که من
هستم قدیمی در حال رشد است ، و به عنوان M. D' Artagnan یک روز گفت ، هنگامی که ما پیر ما بیشتر
فکر می کنم از ماجراهای از جوانان ما ، اما
برای برخی از زمان گذشته بارها به من حس کرده اند. خودم را نسبت به کشور جذب و
باغبانی. من قبلا هم میهن بود. "
و مخصوص ضرب سکه این اعتراف را با خنده و نه پرمدعا برای یک مرد ساخت مشخص
حرفه فروتنی.
Athos ساخته شده یک ژست از تصویب ، و سپس افزود : "شما در حال رفتن به خرید املاک ،
و سپس؟ "" من خریداری یک ، آقا. "
"آه! است که هنوز هم بهتر است. "
"یک خانه کوچک در Fontainebleau ، با چیزی شبیه به بیست هکتار از دور زمین
آن. "" بسیار خوب ، مخصوص ضرب سکه!
قبول دانی من در اکتساب خود را. "
اما آقا ، ما راحت تر هستند در اینجا ذکر نشده ، گرد و غبار لعنت می کند که سرفه می کنید.
Corbleu! من نمی خواهید به مسموم شایسته ترین
نجیب زاده در این پادشاهی است. "
Athos در این بذله گویی کمی که مخصوص ضرب سکه در او هدف بود ، لبخند ،
به منظور سعی کنید قدرت او در facetiousness دنیوی.
"بله ، گفت :" Athos ، "اجازه دهید ما بحث کمی توسط خودمان -- در اتاق خود شما ، برای
به عنوان مثال. اتاق دارید ، شما نه؟ "
"بدیهی است ، مسیو لو کنت."
در طبقه بالا ، شاید؟ "و Athos ، از دیدن کمی مخصوص ضرب سکه
خجالت ، آرزو به او را با رفتن اولین تسکین.
"این است -- اما -- گفت :" مخصوص ضرب سکه ، مردد است.
Athos اشتباه در علت این تردید بود ، و نسبت دادن آن را به ترس
بقال ممکن است از ارائه مهمان نوازی فروتن داشته باشد ، گفت : ":" ذهن هرگز ، ذهن هرگز
او هنوز هم ، "خانه از
تجار و عمده فروشان در این سه ماهه ، انتظار نمی رود که به یک قصر است.
بیا. "رائول nimbly او را قبل و وارد
اول است.
دو گریه می کند به طور همزمان شنیده می شد -- ممکن است ما سه می گویند.
یکی از این گریه تحت سلطه دیگران ، آن را از یک زن سرچشمه گرفته است.
یکی دیگر از اقدام از دهان رائول ، آن را تعجب از تعجب بود.
او زودتر به زبان آمده از او در را بست به شدت.
سوم از وحشت بود و آن را از صفحه مخصوص ضرب سکه آمد.
"من عذر خواستن" افزود : او ، "مادام پانسمان است."
رائول بود ، بدون شک ، دیده می شود که آنچه مخصوص ضرب سکه گفت : درست شد ، برای تبدیل گرد
برای رفتن به طبقه پایین دوباره. "مادام -- گفت :" Athos.
"آه! عفو من ، صفحه مخصوص ضرب سکه ، من نمی دانم که شما تا به حال طبقه بالا --
ارسال صفحه مخصوص ضرب سکه : "است Truchen" ، فروتن کمی.
"این است که هر کس شما لطفا ، مخصوص ضرب سکه خوب من ، اما عفو خشونت در رفتار من است."
Athos ، گفت : ":" نه ، نه ؛ بالا برود در حال حاضر ، آقایان "" ما هیچ چیزی که چنین است.
"آه! مادام ، داشتن اطلاع است ، زمان تا به حال --
"نه ، مخصوص ضرب سکه.! خداحافظی" "EH ، آقایان! شما به من دل کسی را شکستن
در نتیجه بر روی راه پله ایستاده ، یا با رفتن به دور بدون نیاز نشستم. "
پاسخ Athos : "اگر ما به شما تا به حال طبقه بالا بانوی شناخته شده بود ، با خنکی عرفی خود ،
"ما خواسته که اجازه برای ادای احترام ما به او."
مخصوص ضرب سکه بود پاچه های این اسراف کوچک ، که او را مجبور پاساژ ،
و خود را باز کرد به اعتراف کنت و پسرش.
Truchen کاملا لباس : در لباس زن مغازه دار ، غنی رتبهدهی نشده است
عشوه گر ، آلمان چشم حمله به چشم فرانسه.
او پس از دو courtesies آپارتمان سمت چپ ، و پایین را به مغازه رفت --
اما نه بدون داشتن گوش در درب ، به دانستن آنچه آقایان مخصوص ضرب سکه
بازدید کنندگان را از او می گویند.
Athos مشکوک به آن ، و در نتیجه تبدیل گفتگو درآمده است.
مخصوص ضرب سکه ، به نوبه خود ، سوزش برای دادن توضیحات Athos که اجتناب شود.
اما ، به عنوان tenacities برخی قوی تر از دیگران هستند ، Athos مجبور به شنیدن بود
صفحه مخصوص ضرب سکه تلاوت idyls خود را از سعادت ، ترجمه شده به زبان بیشتر پاکدامن از
پرونئوس.
بنابراین مربوط مخصوص ضرب سکه چگونه Truchen سال سن خود را مفتون کرده بود ، آورده و
موفق باشید به کسب و کار خود ، به عنوان روت به Boaz.
"شما می خواهید چیزی در حال حاضر ، و سپس ، اما وارثان اموال خود را."
صفحه مخصوص ضرب سکه "گفت : اگر من تا به حال که او به سه صد هزار livres".
"پیف! شما باید یکی ، پس از آن ، گفت : "Athos ، phlegmatically ،" اگر فقط برای جلوگیری از
ثروت کوچک خود را از دست داده است. "
این ثروت کلمه کوچک مخصوص ضرب سکه را در رتبه خود را قرار داد ، مانند صدای گروهبان
هنگامی که مخصوص ضرب سکه بود اما piqueur در هنگ از ناحیهای در شمال غربی ایتالیا ، که در آن Rochefort
او قرار داده بود.
Athos تصور که بقال Truchen ازدواج خواهد کرد ، و با وجود سرنوشت ، ایجاد یک
خانواده است.
این بیشتر مشهود است به او ظاهر شد زمانی که او آموخته که مرد جوان به چه کسی
مخصوص ضرب سکه بود به فروش کسب و کار ، دختر عموی پدرش بود.
پس از شنیده که لازم بود از چشم انداز خوشحال از بقال بازنشستگی ،
"چیست؟ M. D' Artagnan در مورد" گفت که او "او در موزه لوور است."
"آه! مسیو لو کنت ، موسیو D' Artagnan ناپدید شد. "
"ناپدید" گفت : Athos ، در تعجب است. "آه! آقا ، ما می دانیم چه مفهومی دارد. "
"اما من نمی دانم."
"هرگاه M. D' Artagnan از بین می رود آن است که همیشه برای برخی از ماموریت و یا برخی از بزرگ
امر است. "" او گفت : هر چیزی را به شما در مورد آن؟ "
"هرگز".
"شما با خروج خود را برای انگلستان که قبلا آشنا شده بودند ، شما نه؟"
در حساب از حدس و گمان گفت : "مخصوص ضرب سکه ، heedlessly.
"حدس و گمان!"
"منظور من --" قطع مخصوص ضرب سکه ، کاملا اشتباه است.
"خوب ، خوب ، نه امور خود را و نه کسانی که کارشناسی ارشد خود را در سوال هستند ؛
منافع ما در او را به تنهایی ناشی از من در مورد شما صدق.
از آنجا که کاپیتان تفنگدار است که در اینجا نیست ، و به عنوان ما از شما می توانند یاد بگیرند که در آن
ما به احتمال زیاد برای پیدا کردن M. D' Artagnan ، ما را ترک خواهد کرد ما از شما را.
بامید دیدار ، مخصوص ضرب سکه ، بامید دیدار.
اجازه ما رفته ، رائول "و" موسیو لو کنت ، من آرزو می کنم قادر به
به شما بگویم -- "" اوه ، نه در همه ، من به مرد
سرزنش بنده با صلاحدید. "
این کلمه "بنده" rudely در گوش مخصوص ضرب سکه دمی millionnaire رخ داد ، اما
احترام و خوش خلقی ورفتار دلپذیر طبیعی غالب بیش از غرور و افتخار است.
"هیچ چیز بی احتیاط در گفتن شما وجود دارد ، مسیو لو کنت ، M. D' Artagnan آمد
اینجا روز دیگر -- "" AHA؟ "
و چند ساعت مشاوره نمودار جغرافیایی باقی مانده است. "
"شما درست می گویید ، پس ، دوست من ، نه گفتن در مورد آن."
صفحه مخصوص ضرب سکه ، که رفت از واکشی ، افزود : ":" و نمودار وجود دارد به عنوان یک اثبات
دیوار همسایه ، که در آن توسط یک پیچ به حالت تعلیق شد ، تشکیل یک مثلث با نوار
پنجره که آن را محکم بسته بود ،
طرح مشورت شده توسط کاپیتان در دیدار گذشته خود را به صفحه مخصوص ضرب سکه.
این طرح ، که او را به کنت به ارمغان آورد ، یک نقشه از فرانسه بود ، که بر اساس آن
چشم تمرین که آقایی کشف سفرنامه ، با پین های کوچک مشخص شده اند ؛
هر جا که پین از دست رفته بود ، یک سوراخ نشان می دهیم ، آن است وجود دارد.
Athos ، با زیر را با چشم خود سوزن و سوراخ ، دیدم که D' Artagnan گرفته بود
جهت جنوب ، و رفته تا آنجا که به دریای مدیترانه ، به سوی Toulon.
نزدیک کن بود که علائم و اماکن سوراخ متوقف شد.
کنت د لا Fere مغز خود را برای برخی هم متعجب و متحیر ، الهی آنچه را که تفنگ دار
می تواند با رفتن به در کن انجام دهید ، و چه انگیزه ای می تواند موجب شده اند تا او را به بررسی
بانک ها از قلمرو و ور به.
بازتاب از Athos نشان می دهد هیچ چیز نیست. عادت کرده اند او چشم تیز بود در گسل.
تحقیقات رائول موفق تر از پدرش بود.
"ذهن هرگز ، گفت :" مرد جوان به کنت ، که در سکوت ، و با انگشت خود ،
مسیر D' Artagnan را متوجه او ساخته شده بود "ما باید اعتراف که وجود دارد
پراویدنس همیشه در اتصال سرنوشت ما با آن از M. D' Artagnan اشغال کردند.
او در ساحل کن وجود دارد ، و شما ، مسیو ، خواهد شد ، حداقل به من انجام
تا آنجا به عنوان Toulon.
مطمئن باشید که ما باید با او ملاقات کند راحت تر به مسیر ما نسبت به این نقشه است. "
سپس ، به دست گرفتن مرخصی از صفحه مخصوص ضرب سکه بود که سرزنش shopmen خود را ، حتی پسر عموی
Truchen ، جانشین او ، آقایان به پرداخت مراجعه به م د بیوفورت است.
آنها در ترک مغازه بقال ، دیدم یک مربی ، سپرده گذاری در آینده charms
مادموازل Truchen و کیسه های مخصوص ضرب سکه از تاج.
"هر یک سفر به سوی خوشبختی مسیر او را انتخاب ، گفت :" رائول ، در
تن سودا. "جاده ای به Fontainebleau!" گریه مخصوص ضرب سکه
سورچی او.
>