Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پنجم : امکانات تفرج دلپذیر
این یک خانواده کرد و گفت که "شما هرگز نمی دانستند که راه شارلوت بارتلت که به نوبه خود."
او کاملا دلپذیر و محسوس بیش از ماجراجویی لوسی است ، خلاصه در بر داشت
حساب آن کاملا مناسب ، و با ادای احترام مناسب را به حسن نیت ارائه میدهد از آقای
جورج امرسون.
او و خانم اسراف داشته ماجراجویی نیز.
آنها در پشت Dazio آینده شده بود متوقف شود ، و جوان مقامات وجود دارد ، که
گستاخ و desoeuvre به نظر می رسید ، به جستجو reticules خود را برای مفاد سعی کرده بود.
ممکن است یکی از ناخوشایندترین.
خوشبختانه خانم اسراف بازی برای هر یک شد.
برای خوب یا بد ، لوسی را به صورت مشکل او به تنهایی باقی نمانده بود.
هیچ یک از دوستان خود او را دیده بود ، یا در پیازا یا بعدا ، خاکریزی است.
آقای Beebe ، در واقع ، توجه به چشم مبهوت او را در زمان شام بود ، دوباره به تصویب
خود سخن گفتن از "بتهوون بیش از حد است."
اما او تنها فرض کرد که او برای یک ماجراجویی آماده بود ، او که نه تا به حال مواجه می شوند
آن.
این تنهایی مظلوم او و او به افکار خود عادت کرده اند تایید کرد
توسط دیگران و یا در تمام حوادث ، تناقض ، خیلی وحشتناک بود نمی دانند که آیا او
فکر درست یا غلط است.
او در صبح روز بعد صبحانه در زمان اقدامات اثرگذار است.
دو طرح بین که او تا به حال برای انتخاب وجود دارد.
آقای Beebe شد راه رفتن به تره دل گالو با Emersons و برخی از آمریکایی
خانمها. آیا بارتلت و Honeychurch دوشیزه خانم
پیوستن به حزب؟
شارلوت کاهش یافته است برای خود او وجود دارد در باران قبلی شده بود
بعد از ظهر.
اما او آن را قابل تحسین ایده برای لوسی که متنفر خرید ، تغییر پول ،
واکشی نامه ها ، و دیگر وظایف کسل کننده که خانم بارتلت باید انجام
صبح امروز و به راحتی می تواند به تنهایی انجام است.
"نه ، شارلوت!" گریه دختر ، با گرمی واقعی.
"این بسیار مهربان آقای Beebe ، اما من قطعا با شما است.
من تا به حال نه. "
"بسیار خوب ، عزیز ، گفت :" خانم بارتلت ، با خیط و پیت کردن ضعف لذت بخش است که به نام مندرج
خیط و پیت کردن عمیق از شرم بر روی گونه ها از لوسی.
چه abominably او به شارلوت رفتار ، در حال حاضر مثل همیشه!
اما اکنون او باید را تغییر دهید. تمام صبح او را واقعا دوست داشتنی
او را.
او بازوی او را به پسر عموی خود را تضعیف ، و آنها در امتداد آرنو ریوی "آغاز شد.
رودخانه یک شیر بود که آن روز صبح در قدرت ، صدا ، و رنگ.
خانم بارتلت در تکیه بیش از نرده نگاه کردن به آن اصرار داشت.
او سپس اظهار معمول خود را ، که "چگونه من آرزو فردی و مادر خود را می تواند
دیدن این ، بیش از حد! "
لوسی fidgeted شارلوت خسته کننده بود را متوقف کرده اند دقیقا همان جایی که او انجام داد.
"نگاه کنید ، لوسیا! اوه ، شما را تماشا می کنند برای دل تره
گالو حزب.
من می ترسید شما را شما را از انتخاب شما توبه است. "
جدی به عنوان انتخاب شده بود ، لوسی توبه نیست.
عجیب و غریب و عجیب و غریب ، نوع از چیزی که نمی تواند نوشتن -- دیروز درهم و برهم کردن شده است
به راحتی بر روی کاغذ -- اما او تا به حال احساس که شارلوت و خرید خود را ترجیح داده بودند
جورج امرسون و قله تره دل گالو.
از آنجا که او می تواند درهم و برهم کردن هم باز کردن نیست ، او باید مراقبت به آن را دوباره وارد کنید.
او صادقانه می تواند اعتراض insinuations خانم بارتلت.
اما اگرچه او بازیگر اصلی و اجتناب شود ، مناظر متاسفانه باقی مانده است.
شارلوت ، با خوشنودی از سرنوشت ، او را از رودخانه به پیازا منجر شد
Signoria.
او معتقد بود که نمی توانست سنگ ، یک ایوان سرپوشیده و یک چشمه ، یک برج کاخ است ، به
اهمیت چنین داشته باشند. برای یک لحظه او را درک طبیعت
ارواح.
محل دقیق قتل ، اشغال شده توسط شبح نبود ، اما اسراف خانم ، که تا به حال
روزنامه صبح در دست او است. او آنها را مورد ستایش قرار داد سریع.
فاجعه وحشتناک از روز قبل به او داده بود و یک ایده است که او فکر
به کار خود به یک کتاب. "آه ، اجازه دهید به شما تبریک می گویم به من گفت :" دوشیزه
پس از ناامیدی خود را از دیروز! چه چیز خوش شانس! "
"AHA! دوشیزه Honeychurch ، بیا اینجا من در شانس هستم.
در حال حاضر ، شما به من مطلقا همه چیز را که شما را از دید بگویید
آغاز راه است. "لوسی در زمین با هواپیمای یک باله او poked.
اما شاید شما را به جای نه؟ "
"من متاسفم -- اگر شما می تواند بدون آن ها را مدیریت ، من فکر می کنم من و نه نه."
بانوان سالمند مبادله نگاهها ، از مخالفت آن مناسب است که یک دختر
عمیقا باید احساس.
"این من که متاسفم ، گفت :" خانم اسراف "هک ادبی موجودات بی شرمانه است.
به اعتقاد من هیچ راز قلب انسان را که ما نمی کنجکاوی وجود دارد. "
او خوش راهپیمایی به چشمه و پشت ، و محاسبات چند در
رئالیسم.
سپس او گفت که او تا به حال در پیازا از هشت ساعت جمع آوری
مواد. یک معامله خوب از آن نامناسب بود ، اما از
یک درس همیشه به وفق دهند.
این دو نفر بیش از یک توجه داشته باشید پنج فرانک اختلاف بود.
توجه داشته باشید پنج فرانک او باید جایگزین بانوی جوان ، که می افزایش
لحن تراژدی ، و در همان زمان به کلسیم را تامین نماید پلات عالی.
نام قهرمان؟ پرسید : "خانم بارتلت.
"Leonora ، گفت :" خانم اسراف و نام خود او النور بود.
گفت : "من امیدوارم که او خوب است."
این ارزوی اساسی و ضروری را حذف نمی شود. و توطئه است؟ "
عشق ، قتل ، آدم ربایی ، انتقام ، توطئه بود.
اما آمدند در حالی که چشمه plashed به satyrs در آفتاب صبح.
"من امیدوارم که شما به من خسته کننده در مثل این بهانه ،" اسراف دوشیزه به پایان رسید.
تا وسوسه انگیز است برای صحبت کردن با افراد واقعا دلسوز.
البته ، این barest رئوس مطالب است.
معامله از رنگ آمیزی محلی ، شرح فلورانس و وجود خواهد داشت
محله ، و من هم باید برخی از شخصیت طنز آمیز معرفی.
و اجازه دهید من به همه شما اخطار منصفانه : من قصد بی رحم به انگلیسی
توریست. "" اوه ، شما زن شریر "گریه دوشیزه
بارتلت.
"من مطمئن هستم که شما فکر Emersons."
اسراف دوشیزه لبخند وابسته به عقاید سیاسی 'ماکیاولی' را داد. "من اعتراف که در ایتالیا ، همدردی من
با هموطنان خود من نیست.
این ایتالیایی ها مورد غفلت قرار گرفته که مرا جذب است ، و زندگی که من می خواهم برای نقاشی
تا آنجا که من می توانم.
تکرار می کنم و من تأکید می کنم ، و من همیشه برگزار شد به شدت ، که یک تراژدی
مانند دیروز کمتر غم انگیز نمی باشد زیرا آن را در زندگی فروتن اتفاق افتاد. "
سکوت اتصالات اسراف خانم نتیجه گیری وجود دارد.
سپس عموزاده آرزوی موفقیت را به کارگر خود را ، و به آرامی دور در سراسر راه می رفت
مربع است.
خانم بارتلت "، گفت :" او به نظر من از یک زن واقعا باهوش است.
"این اظهار آخرین مخصوصا به من زده.
باید به شکل یک رمان ترین احساساتی است.
لوسی assented. در حال حاضر هدف بزرگ خود را به دریافت قرار داده شده بود
به آن است.
برداشت او این صبح جالب مشتاق بودند ، و او بر این باور بودند که اسراف دوشیزه
او را در دادگاه برای دختر ساده.
"او آزاد شده است ، اما تنها در حس بسیار بهتر از کلمه ، ادامه داد :" دوشیزه
بارتلت به آرامی. "هیچ کدام اما سطحی خواهد بود شوکه شده
به او.
ما دیروز یک بحث طولانی است. او در عدالت و حقیقت انسان و بر این باور
علاقه. او به من گفت که او تا به بالا
نظر از سرنوشت زن -- MR. مشتاق!
چرا ، چگونه خوب! چه دلپذیر تعجب! "
"آه ، نه برای من ، گفت :" قاضی عسگر blandly ، "برای من شده اند شما را تماشا و
Honeychurch خانم واقعا برای یک مدت کمی است. "
"ما چت به خانم اسراف است." پیشانی او قرارداد.
"پس من تو را دیدم. آیا در واقع؟
Andate از طریق! سونو occupato! "
تاریخ و زمان آخرین اظهار به بایع از عکس های پانوراما بود که نزدیک ساخته شده
با لبخندی مودبانه است. "من برای سرمایه گذاری یک پیشنهاد است.
آیا شما و خانم Honeychurch دفع می شود به من در یک درایو پیوستن برخی از روز این هفته --
رانندگی در تپه؟ ما ممکن است بالا برود Fiesole و توسط
Settignano.
یک نقطه در آن جاده وجود دارد که در آن ما می توانیم کردن و پرسه زدن ساعت در
تپه.
نظر پس از ان از فلورانس زیباترین -- به مراتب بهتر از hackneyed
نمایی از Fiesole. این دیدگاه که Alessio Baldovinetti
علاقه معرفی به تصاویر خود.
آن مرد احساس تصمیم گرفته شده برای چشم انداز است.
قطعا. اما که به نظر می رسد در آن به روز است؟
ق ، جهان بیش از حد برای ما است. "
خانم بارتلت از Alessio Baldovinetti شنیده بود ، اما او می دانست که مشتاق آقای
هیچ قاضی عسگر امری عادی بود. او عضو مستعمره مسکونی بود
که فلورانس ساخته شده بود و خانه شان است.
او می دانست که افرادی که با Baedekers مورد هرگز راه می رفت ، که یاد گرفته را به
قیلوله بعد از ناهار ، که در زمان درایوهای گردشگران بازنشستگی به حال نشنیده باشد ، و
دیدم توسط گالری نفوذ خصوصی که به آنها بسته شد.
زندگی در انزوا ظریف ، برخی در آپارتمان مبله دیگران در رنسانس
ویلا در شیب Fiesole آنها خوانده شده ، نوشت ، به تحصیل پرداخت و مبادله ایده ها ، نتیجه
با رسیدن به آن دانش صمیمی ، و یا
به جای ادراک ، از فلورانس است که به همه کسانی که در جیب خود حمل محروم
کوپن های کوک. بنابراین دعوت از قاضی عسگر
چیزی برای افتخار بود.
بین دو بخش از گله خود او اغلب تنها لینک ، و از آن او بود
سفارشی قسم خورده برای انتخاب کسانی که از گوسفند مهاجر خود را که به نظر می رسید شایسته ، و به
آنها را چند ساعت در مراتع دائمی.
چای در یک ویلای رنسانس؟ هیچ چیز شده است گفته بود در مورد آن رتبهدهی نشده است.
اما اگر آن را که آمده بود -- چگونه لوسی که از آن لذت ببرید!
چند روز پیش و لوسی که احساس همان.
اما دنبال لذت پیروزی و زندگی خود را گروه بندی دوباره.
حتی اگر یک درایو در تپه با آقای مشتاق و خانم بارتلت -- اوج در
مسکونی چای حزب -- دیگر که بزرگترین آنها است.
او در واقع همان تکرار raptures شارلوت تا حدودی کمرنگ است.
تنها زمانی که او شنیده ام که آقای Beebe های آینده نیز به لطف او را تبدیل به بیشتر صادق است.
بنابراین ما خواهد بود carree partie ، گفت : "قاضی عسگر.
"در این روز از کار پر زحمت و جنجال و هیاهو یکی تا به نیازهای کشور و پیام آن
خلوص.
Andate از طریق! andate ضربات تند ، تند! آه ، این شهر!
زیبایی که دارد ، آن شهر است. "assented آنها است.
"این بسیار مربع است -- بنابراین من هستم گفته -- روز گذشته شاهد کثیف ترین از تراژدی است.
به یکی که دوست دارد فلورانس دانته و Savonarola چیزی بدیمن وجود دارد در
از جمله هتک حرمت -- بدشگون و تحقیر ".
در واقع تحقیر آمیز گفت : "خانم بارتلت.
"دوشیزه Honeychurch اتفاق افتاد به انتقال از طریق آنچه که اتفاق افتاد.
او به سختی می تواند از آن صحبت می کنند بعهده دارد. "او در لوسی نگاه با افتخار.
و چگونه آمد که شما در اینجا؟ "قاضی عسگر خواست پدری.
لیبرالیسم اخیر خانم بارتلت را در سوال oozed.
"آیا او مقصر نیست ، لطفا ، آقای مشتاق.
گسل مال من است : من او را unchaperoned ".
"پس شما در اینجا به تنهایی ، خانم Honeychurch؟"
صدای او پیشنهاد توبیخ دلسوز اما در همان زمان نشان داد که چند
جزئیات دلخراش غیر قابل قبول نخواهد بود.
تاریک ، صورت او خوش تیپ mournfully به سمت او drooped به گرفتن پاسخ او است.
"عملا."
یکی از آشنایان بازنشستگی ما با مهربانی به ارمغان آورد خانه اش ، گفت : "خانم بارتلت ،
ماهرانه جاسازی جنس حافظ.
"او همچنین باید آن را یک تجربه وحشتناک است.
من اعتماد که نه از شما بود -- که آن را در شما بلافاصله نشده بود
نزدیکی؟ "
از بسیاری از چیزهایی لوسی متوجه به روز ، قابل توجه حداقل این بود که :
مد فرومایه که در آن مردم محترم پس از خون اندک اندک خوردن.
جورج امرسون موضوع عجیبی خالص نگه داشته بود.
او توسط چشمه در گذشت ، به اعتقاد من ، پاسخ او بود.
"و شما و دوستان تان --"
"بیش از در ایوان سرپوشیده بودند." "است که باید به نجات شما بسیار است.
شما البته ، نه ، تصاویر ننگین دیده می شود که قطره قطره شدن
مطبوعات -- این مرد است ، نوعی مزاحمت های عمومی ، او می داند که من ساکن هستم به خوبی ،
و در عین حال او نگران کننده من برای خرید نمایش مبتذل خود را می رود. "
مطمئنا فروشنده از عکس ها بود در لیگ با لوسی -- در لیگ ابدی
ایتالیا با جوانان.
او ناگهان کتاب خود قبل از خانم بارتلت و مشتاق آقای تمدید ، الزام آور خود
دستها با یکدیگر توسط یک نوار براق طولانی از کلیسا ها ، تصاویر و نمایش.
"این است که بیش از حد!" گریه قاضی عسگر ، قابل توجه petulantly در یکی از FRA
فرشتگان Angelico. او پاره.
فریاد جیغ کشیدن از فروشنده افزایش یافت.
کتاب به نظر می رسید ، با ارزش تر از یک نفر باید قرار.
"میل و علاقه من خرید --" خانم بارتلت آغاز شد.
: "نادیده گرفتن او ، گفت مشتاق آقای به شدت ، و همه آنها راه می رفت به سرعت به دور از
مربع است. اما ایتالیایی را می توان هرگز نادیده گرفته میشوند ، دست کم
از همه زمانی که او شکایت دارد.
آزار و اذیت مرموز او از آقای مشتاق بی امان تبدیل شد و هوا زنگ زد با خود
تهدید و مراثی. او به لوسی به دادگاه تجدید نظر که او نمی
شفاعت؟
او فقیر بود -- او پناه در خانواده -- مالیات بر نان.
او منتظر او gibbered او بود recompensed او ناراضی شد و او آنها را ترک کنید
تا زمانی که ذهن خود را پاک از تمام افکار جاروب بود اعم از خوشایند یا ناخوشایند است.
سبد موضوع که در حال حاضر گرفت بود.
تحت هدایت قاضی عسکر را انتخاب کردند ، ارائه بسیاری از شنیع و mementoes -- پوشیده از گل
کمی تصویر فریم که از مد افتاده در شیرینی طلاکاری شده به نظر می رسید ؛ فریم های دیگر کمی بیشتر
شدید ، که در easels کمی ایستاده بود ، و
از بلوط carven شدند ؛ کتاب بلاتینگ از پوست گوساله ، دانته از همان مواد ، ارزان
بروچس موزاییک ، که خدمتکاران ، در کنار کریسمس ، هرگز این بود که از واقعی ؛
پین ها ، گلدان ها ، نعلبکی heraldic ، هنر قهوه ای
عکس ها ، اروس و روان در ألبستر ؛ سنت پیتر برای مطابقت با -- همه از آنها می توانست
هزینه کمتر در لندن. صبح امروز موفق هیچ دلپذیر
برداشت در لوسی.
او کمی وحشت زده است ، هر دو توسط اسراف خانم و آقای مشتاق بود ، او می دانست
به همین دلیل است. و آنها او را وحشت زده ، او تا به حال ،
عجیبی به اندازه کافی ، متوقف به آنها احترام بگذارند.
او شک است که اسراف خانم هنرمند بزرگ شد.
او شک که مشتاق آقای پر از معنویت و فرهنگ را به عنوان او بوده است
منجر به فرض است.
آنها از سوی برخی از آزمایش جدید محاکمه شدند ، و آنها که مایل یافت شد.
برای شارلوت -- همانطور که برای شارلوت او دقیقا همان بود.
این ممکن است به خوبی به او ، آن را غیر ممکن بود او را دوست دارم.
"پسر یک کارگر ؛ من اتفاق می افتد به آن را برای یک واقعیت می دانم.
یک مکانیک از نوعی خود را هنگامی که او جوان بود و سپس او را به نوشتن در زمان
مطبوعات سوسیالیسم. من در سراسر او را در Brixton آمد. "
آنها درباره Emersons صحبت می کردند.
"چگونه زیبا و مردم در این روزها افزایش! آهی کشید خانم بارتلت ، انگشت
مدل برج تمایل از پیزا. "به طور کلی ، پاسخ داد :" آقای مشتاق "یکی از است
همدردی تنها برای رسیدن به موفقیت خود.
تمایل برای آموزش و پرورش و برای پیشبرد اهداف اجتماعی -- در این چیزهایی است که چیزی وجود دارد
نه به طور کامل ناپسندیده.
برخی از مردان کار آنها خواهد بود بسیار مایل برای دیدن اینجا در وجود دارد
فلورانس -- کمی آنها را از آن را "" آیا او یک روزنامه نگار در حال حاضر؟ "
خانم بارتلت پرسیده می شود ، : "او نیست ، او یک مورد ازدواج به نفع ساخته شده است."
او این اظهار را با صدای پر از معنی زبان آمده ، و با آه به پایان رسید.
"اوه ، بنابراین او یک زن است."
"مرده ، خانم بارتلت ، مرده. من تعجب می کنم -- بله من تعجب می کنم که او چگونه است
بی شرمی به من نگاه در چهره ، به جرات ادعا آشنایی با من.
او در لندن کشیش نشین من مدتها پیش بود.
روز دیگر در سانتا کروچه ، زمانی که او با دوشیزه Honeychurch بود ، من او را سرزنش کرده است.
به او اجازه دهید مراقب باشید که او بیش از کلفت و کوتاه است. "
"چی؟" گریه لوسی ، گرگرفتگی است.
"مواجهه" hissed آقای مشتاق است. او تلاش برای تغییر این موضوع ، اما در
نمره یک نقطه چشمگیر او مخاطبان خود علاقه مند بودند از او در نظر گرفته شده بود.
خانم بارتلت پر از کنجکاوی بسیار طبیعی بود.
لوسی ، هر چند او آرزو هرگز Emersons دوباره ، دفع را محکوم
آنها را بر روی یک کلمه.
او پرسید : "آیا منظور شما ،" ، "است که او یک مرد بی دین است؟
ما می دانیم که در حال حاضر "" لوسی ، عزیز --. "خانم بارتلت گفت ، به آرامی
لحن سرزنش آمیزی نفوذ پسر عموی او.
"من باید شگفت زده شده بودم اگر شما می دانستید همه. -- کودک بی گناه در آن زمان -- پسر من
خواهد رد. خدا می داند چه تحصیلات خود را و خود را
به ارث برده کیفیت ممکن است به او ساخته شده است. "
"شاید" خانم بارتلت گفت : ، "آن چیزی است که ما بهتر شنیدن نداشته است."
"به سادگی صحبت می کنند ، گفت :" مشتاق آقای "آن است. من به هیچ بگو "
برای اولین بار افکار سرکش لوسی در کلمات را فرا گرفت -- برای اولین بار
زمان در زندگی خود. "شما گفته اند که بسیار کم است."
قصد من برای گفتن بسیار کمی بود ، پاسخ منجمد خود.
او indignantly در دختر ، که او را با خشم برابر ملاقات gazed.
او نسبت به او را از مقابله با مغازه تبدیل خواهد شد ، سینه اش heaved سرعت.
او مشاهده پیشانی او ، و قدرت ناگهانی از لب های او.
این غیر قابل تحمل بود که او باید او را کافر.
"قتل ، اگر شما می خواهید بدانید" او گریه عصبانیت.
"آن مرد به قتل همسر خود!"
"چگونه؟" او retorted. "به همه مفاهیم و مقاصد او به قتل رساندند
او را. آن روز در سانتا کروچه -- آیا آنها می گویند
هر چیزی علیه من؟ "
"یک کلمه ، آقای مشتاق -- نه یک کلمه" "اوه ، من فکر کردم آنها libelling به حال من
به شما. اما گمان می کنم آن است که تنها شخصی خود
charms که باعث می شود آنها را دفاع از شما است. "
می گوید : "من آنها را دفاع از بود." وی افزود : لوسی ، از دست دادن شجاعت او ، و عود به قدیمی
روش های هرج و مرج. آنها هیچ چیز برای من. "
: : "چگونه می تواند شما را فکر می کنم او آنها را دفاع از؟" خانم بارتلت گفت ، بسیار discomfited
صحنه ناخوشایند است. فروشنده احتمالا گوش دادن بود.
"او به پیدا کردن آن مشکل است.
لطفا توجه داشته باشید که مرد همسر خود را در نزد خدا به قتل رساندند. "
علاوه بر این از خدا بود ، قابل توجه است. اما قاضی عسگر واقعا تلاش بود
واجد شرایط اظهار راش.
سکوت به دنبال که ممکن است چشمگیر ، اما صرفا بی دست و پا بود.
سپس خانم بارتلت عجله خریداری برج تمایل ، و راه را به رهبری
خیابان.
"من باید رفت" ، گفت که او ، بستن چشمان خود و گرفتن تماشا کرد.
خانم بارتلت او را برای محبتهایش تشکر شده است صحبت کرد ، و با شور و شوق از
نزدیک شدن به درایو.
"درایو؟ آه ، درایو خود را به تحقق است؟ "
لوسی به رفتار او را به یاد می آورد ، و بعد از اعمال کوچک خوشنودی آقای
مشتاق بود ترمیم شده است.
"زحمت درایو! بانگ زد دختر ، به محض به عنوان او ترک بود.
"این فقط درایو ما تا به حال با آقای Beebe بدون هر گونه سر و صدا در تمام چیده شده است.
چرا باید ما از او دعوت در آن شیوه ای پوچ؟
ما نیز ممکن است از او دعوت. ما هر پرداخت برای خودمان. "
خانم بارتلت ، که به ضجه و زاری بیش از Emersons در نظر گرفته شده بود ، به فضا پرتاب شد
سخن گفتن به افکار غیر منتظره.
"اگر چنین است ، عزیز -- اگر هارد ما و آقای Beebe می رویم با آقای مشتاق است
واقعا همین کار را به عنوان یکی از ما می رویم با آقای Beebe ، پس من پیش بینی یک کتری غمگین
ماهی. "
"چگونه؟" "از آنجا که آقای Beebe خواسته است اسراف النور
آمده است ، بیش از حد. "" که به معنای دیگری حمل است. "
"به مراتب بدتر.
مشتاق آقای مانند النور نیست. او می داند که خودش است.
حقیقت باید گفته شود ، او بیش از حد غیر متعارف برای او ".
آنها در حال حاضر در روزنامه اتاق در بانک انگلیسی بود.
لوسی جدول مرکزی ایستادند ، غافل از پانچ و گرافیک ، تلاش برای پاسخ دادن ،
و یا در تمام حوادث به تدوین و فرموله کردن شورش سوالات در مغز او.
جهان شناخته شده شکسته بود ، و ظهور فلورانس ، یک شهر جادویی که در آن وجود دارد
مردم فکر و فوق العاده ترین چیزهایی است.
قتل ، اتهام به قتل ، بانوی چسبیدن به یک مرد و بی ادب به
دیگر -- این حوادث روزانه از خیابان های او؟
آنجا بود در زیبایی اش فرانک نسبت به ملاقات چشم -- قدرت ، شاید ، به بیرون کشیدن
احساسات ، خوب و بد ، و آنها را به سرعت به تحقق؟
مبارک شارلوت ، که ، هر چند تا حد زیادی بیش از چیزهایی است که مهم نیست مشکل ،
بی اعتنا به چیزهایی که به نظر می رسید که می تواند حدس با ظرافت قابل تحسین
"که در آن چیز ممکن است منجر شود ،" اما
ظاهرا چشم از هدف خود را از دست داده که او آن را با نزدیک شدن است.
در حال حاضر او در گوشه ای در تلاش برای استخراج توجه داشته باشید دایره ای از یک نوع خیزان بود
بینی کیسه کتانی که در پنهان عفیف و دور گردن او آویزان.
او گفته شده بود که این تنها راه امن برای حمل پول در ایتالیا بود ، آن را باید
تنها درون دیوارهای بانک انگلیسی مطرح می شود.
همانطور که او groped او زمزمه : "این که آیا آن آقای Beebe که فراموش کرده که به آقای مشتاق ، و یا
آقای مشتاق را فراموش کرده که زمانی که او به ما گفت ، و یا این که آیا آنها تصمیم به ترک النور
از در دسترس نباشد -- که آنها به ندرت می تواند انجام دهد -- اما در هر صورت ما باید آماده است.
این شما این است که آنها واقعا می خواهید ، من فقط برای ظاهر خواسته است.
شما باید با دو آقایان ، و من و النور پشت به دنبال خواهد داشت.
کالسکه یک اسب را برای ما انجام دهد. با این حال چقدر دشوار است! "
"در واقع ،" دختر پاسخ : با گرانش که صدا دلسوز.
"نظر شما در مورد آن فکر می کنم؟" پرسید : خانم بارتلت ، برافروخته از مبارزه و
buttoning تا لباس او.
"من نمی دانم آنچه من فکر می کنم ، و نه آنچه من می خواهم."
"آه ، عزیزم ، لوسی! من امیدوارم که فلورانس است که شما خسته کننده نیست.
کلمه صحبت می کنند ، و همانطور که می دانید ، من به شما به پایان می رسد زمین را به
فردا "" متشکرم ، شارلوت ، گفت : "لوسی ، و
بمب بیش از این پیشنهاد را.
نامه برای او در دفتر وجود دارد -- یکی از برادر او ، پر از دو و میدانی و
زیست شناسی یکی از مادر او ، لذت بخش به عنوان نامه فقط مادر می تواند باشد.
او در آن از crocuses که برای زرد خریداری شده بود ، قرائت کرده بودند و آینده
تا رنگ البالویی ، سالن جدید ، خدمتکار ، که سرخس با جوهر لیموناد سیراب بود ،
از کلبه های نیمه جدا شده بودند که
اذیت نمودن خیابان تابستان ، و شکستن قلب از سر هری Otway.
او به یاد می آورد ، زندگی آزاد و دلپذیر از خانه اش ، جایی که او اجازه داده شد
همه چیز ، و جایی که هیچ چیز برای وی رخ داد.
جاده را از طریق کاج جنگل ، اتاق تمیز نقاشی ، نمایش بیش از
ساسکس دشت -- تمام آویزان قبل از روشن او و متمایز ، اما احساساتی به عنوان تصاویر
در یک گالری که ، پس از تجربه ، مسافر می گرداند.
"و این خبر؟ پرسید :" خانم بارتلت.
"خانم Vyse و پسر او را به رم رفته ، گفت : "لوسی ، دادن اخبار است که علاقه مند
او دست کم. "آیا می دانید Vyses؟"
"اوه ، که نه راه برگشت.
ما می توانیم بیش از حد از عزیز پیازا Signoria هرگز. "
"آنها مردم خوب ، Vyses است. بنابراین هوشمندانه -- نظر من از آنچه واقعا باهوش است.
آیا شما نمی طولانی در رم می شود؟ "
"من برای آن می میرند!" Signoria پیازا خیلی سنگی می شود
درخشان است.
بدون علف ، بدون گل ، بدون نقاشی ، بدون دیوار پر زرق و برق مرمر و یا آرام
تکه های آجر گلچهره.
توسط یک شانس عجیب و غریب -- مجسمه -- مگر این که ما در یک نابغه از اماکن ریاست بر این باورند
که شدت آن را تسکین نشان می دهد ، برائت از دوران کودکی ، و نه با شکوه
سردرگمی جوانان ، اما دستاوردهای آگاهانه بلوغ است.
برساوش و جودیت ، هرکول و Thusnelda ، آنها انجام داده اند و یا رنج می برد چیزی ، و
هر چند آنها جاودانه ، جاودانگی است پس از تجربه آنها می آیند ، نه در مقابل.
در اینجا ، نه تنها در تنهایی از طبیعت ، ممکن است یک قهرمان دیدار با الهه ، یا یک قهرمان
خدا است. "شارلوت" گریه دختر به طور ناگهانی.
"در اینجا یک ایده است.
اگر ما ظهور کردن به رم به فردا -- راست به هتل Vyses؟
برای من نمی دانم آنچه من می خواهم. من مریض از فلورانس.
نه ، شما گفت که شما می خواهم به پایان می رسد از زمین!
آیا! آیا "خانم بارتلت ، با خوش مشربی برابر ،
پاسخ :
"اوه ، شما مزاح فرد! دعا کنید ، آنچه را از درایو خود را در تبدیل شدن به
تپه؟ "
آنها با هم از طریق زیبایی لاغر مربع به تصویب رساند ، خنده بیش از
پیشنهاد غیر عملی.