Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 6
شد افراد خود را در نتیجه افزایش Gormers در درگیر شدند
ایجاد یک کشور خانه در لانگ آیلند و آن را بخشی از وظیفه خانم بارت بود
شرکت در میزبان خود را بر روی بازدید داشته است مکرر از بازرسی به املاک و جدید.
وجود دارد ، در حالی که خانم Gormer فرو مشکلات نورپردازی و بهداشت ، لیلی
اوقات فراغت سرگردان ، در هوا پاییز روشن ، در امتداد خلیج درخت حاشیه داشتند که
زمین کاهش یافته است.
کمی تا او را به تنهایی معتاد شد ، برای لحظاتی وجود دارد که به نظر می رسید آن را
فرار استقبال از صداهای خالی از زندگی او است.
او خسته بود که منفعلانه در امتداد یک جریان از لذت و کسب و کار در جاروب
که او تا به حال هیچ سهم ؛ خسته از دیدن افراد دیگر دنبال تفریح و ولخرجی
پول ، در حالی که او خودش نه بیشتر احساس
حساب میان آنها نسبت به اسباب بازی گران قیمت در دست یک بچه لوس.
آن را در این قاب از ذهن بود که قابل توجه از ساحل یک روز صبح به
سیم پیچ یک خط ناآشنا ، او ناگهان بر چهره جورج دورست آمدند.
محل دورست در محله فوری 'Gormers تازه
املاک و به دست آورد ، و در انطرف پرواز موتور خود را با خانم Gormer و لیلی به حال گرفتار
یک یا دو را به عبور از حد یک نگاه اجمالی از زن و شوهر ؛
اما آنها خیلی متفاوت مدار که او تا به حال در نظر گرفته نمی امکان نقل مکان کرد
از برخورد مستقیم.
دورست ، نوسانی همراه با سر خم شده ، در انتزاع مودی خانم بارت را نمی بینیم.
تا او نزدیک بر او بود ، اما بینایی ، به جای آوردن او را به توقف ، به عنوان او
انتظار می رود نیم بود ، او را به سمت او فرستاد
اشتیاق که بیان در کلمات آغازین خود است.
"خانم بارت -- شما دست تکان دادن ، به شما نیست؟ من به امید دیدار با شما -- من باید
نوشته شده به شما اگر من جرأت است. "
چهره اش ، با آن مو پرتاب قرمز و سبیل عقب افتاده بود ، ناراحت محور
نگاه کنید ، به عنوان اینکه زندگی مسابقه بدون وقفه بین خود و تبدیل شده بود
افکار در پاشنه او.
نگاه به خود جلب کرد کلمه از تبریک دلسوزانه از لیلی ، و او در فشرده ، به عنوان
اگر با لحن او را تشویق : "من می خواستم برای معذرت خواهی -- به شما بخواهید به من ببخش
بخشی بدبختی من بازی ----
او را با یک حرکت سریع بررسی می شود. اجازه ندهید که ما از آن صحبت می کنند : من بسیار متاسفم
برای شما ، "او ، با ته عار که او فورا درک نبود گفت :
از دست رفته بر روی او.
او به چشم دارای چشمان فرو رفته اش برافروخته ، برافروخته ظالمانه که او توبه تراست.
"شما را به خوبی ممکن است و شما نمی دانید -- شما باید به من توضیح دهید.
من فریب بود : abominably فریب ----
: "من هنوز بیشتر متاسفم برای شما ، و سپس ، بدون طنز interposed" اما شما باید
که من دقیقا نمی فرد با آنها این موضوع می تواند مورد بحث قرار گیرد. "
او این کار را با نگاه از تعجب واقعی ملاقات کرد.
"چرا که نه؟ آیا به شما را ندارد ، از همه مردم ، که من مدیون
---- توضیح "و" بدون هیچ توضیحی لازم است : وضعیت
کاملا برای من روشن است. "
"آه ----" او زمزمه ، افتادگی سر خود را دوباره ، و دست بی عزم خود را در سوئیچینگ
درخت کوچک روینده در زیر درخت در امتداد خط.
اما به عنوان لیلی یک جنبش به تصویب ، او با غیظ و غضب تازه را شکست : "خانم بارت ،
به خاطر خدا از من به نوبه خود نه!
با استفاده از دوستان خوب -- شما همیشه به من مهربان -- و شما نمی دانید که چگونه من نیاز به یک
دوست در حال حاضر است. "ضعف از آنجا از کلمات roused
حرکت از ترحم در سینه لیلی.
او بیش از حد مورد نیاز دوستان -- او اضطراب سخت و ناگهانی از تنهایی طعم بود ، و خشم خود را از
ظلم و ستم برتا دورست ، قلب خود را به بدبخت فقیر بود که پس از آنکه همه ملایم تر
رئیس قربانیان برتا.
او گفت : "من هنوز هم مایل به نوع ، من هیچ بد نسبت به شما احساس" است.
اما شما باید بدانند که پس از آنچه اتفاق افتاده است ما نمی توانیم به دوستان دوباره را درک -- ما
می تواند هر یک دیگر نمی بینم. "
"آه ، شما نوعی -- you're مهربان -- شما همیشه بودند!"
او زل زل نگاه کردن بدبختی خود را بر روی او ثابت شده است. "اما چرا ما نمی شود دوستان -- چرا که نه ، هنگامی که
من در گرد و غبار و خاکستر توبه؟
آیا سخت است که شما باید برای دروغی رنج می برند را محکوم ، خیانت
دیگران؟ من به اندازه کافی در آن زمان مجازات شد -- وجود دارد
به هیچ مهلت برای من؟ "
"من باید به شما مهلت کامل در آشتی پیدا کرده بود
که با هزینه من به اجرا درخواهد بود ، "لیلی ، با بی صبری تازه آغاز شد ، اما او
شکست در imploringly : "آیا آن را در آن قرار داده نمی
راه -- هنگامی که آن بدترین عذاب من شده است.
خدای من! چیزی که می تواند انجام دهم -- wasn't من ناتوان؟
شما به عنوان یک قربانی شد : هر کلمه من ممکن است گفته می شده اند
روشن در مقابل شما ----
"من به شما گفت من شما را سرزنش نیست ؛ همه شما می خواهم به درک این است که ، پس از
برتا استفاده از تصمیم به از من را -- بعد از همه این که رفتار او از آن زمان به بعد ضمنی -- این
غیر ممکن است که من و شما باید دیدار خواهد کرد. "
او ادامه داد : به پیش از او ایستاده ، در او ضعف دنده است.
"آیا -- نیاز از آن می شود؟
ممکن است وجود دارد نمی شود شرایط ----؟ "او خود را چک بی امان در ایستگاه فرعی
علف های هرز در شعاع گسترده تر است. سپس او شروع دوباره : "خانم بارت ، گوش دادن --
یک دقیقه را به من بدهد.
اگر ما به دیدار مجدد ، حداقل اجازه بدهید من شنوایی.
شما می گویید ما نمی توانیم دوستان بعد از -- پس از آنچه اتفاق افتاده است.
اما می توانم حداقل درخواست تجدید نظر به ترحم خود را؟
آیا من می توانم شما حرکت می کند اگر شما از من بپرسید به من فکر می کنم به عنوان یک زندانی -- یک زندانی شما به تنهایی می تواند
مجموعه رایگان است؟ "
شروع به داخل لیلی خود را در وهله سریع خیانت بود که این
واقعا حس قادر به حمل adumbrations فیشر؟
عقب کشی "من نمی می توانید ببینید که چگونه من احتمالا می تواند از هر گونه کمک به شما ،" او زمزمه
کمی از هیجان نصب از نگاه او.
تن او به نظر می رسید به هوشیار بودن او ، به عنوان آن اغلب در stormiest لحظات خود را انجام داده بودند.
سرسخت خطوط چهره اش آرام ، و او را با افت ناگهانی به تمکین گفت :
"شما را ، اگر شما می خواهم به عنوان مهربان که شما استفاده می شود و آسمان می داند که من هرگز
نیاز به آن! "
او متوقف شد یک لحظه ، توسط این یادآور نفوذ خود را در وجود خودش نقل مکان کرد
بیش از او را.
الیاف او توسط رنج ملایم تر شده بود و نگاه اجمالی ناگهانی را به تمسخر او و
زندگی شکسته تحقیر خود را به ضعف او را خلع سلاح کرد.
"من بسیار متاسفم برای شما -- میل و علاقه من به شما کمک ، اما شما باید دوستان دیگر ،
مشاوران دیگر است. "او" من یک دوست مثل شما ، هرگز "
پاسخ به سادگی.
و علاوه بر این -- can't را مشاهده می کنید -- شما تنها کسی که دوباره "-- صدای او را به یک کاهش یافته است
نجوا -- "تنها کسی که می داند"
باز هم او احساس تغییر رنگ خود را دوباره قلب او گل رز در throbs رسوب به ملاقات
آنچه او احساس بود. او چشم خود را به او لغو entreatingly.
"شما نگاه می کنید ، آیا شما نیست؟
متوجه هستید که؟ من از جان گذشته -- I'm در پایان افسار من است.
من می خواهم آزاد باشم ، و شما می توانید به من آزاد است. من می دانم که شما می توانید.
شما نمی خواهید برای حفظ من محدود به سرعت در جهنم ، آیا شما؟
شما نمی توانید چنین انتقام که را می خواهید.
شما همیشه نوع -- چشم خود را به نوعی در حال حاضر است.
شما می گویید شما متاسفم من.
خوب ، آن را با شما استوار آن را نشان می دهد و آسمان می داند هیچ چیز به روز نگه دارید وجود دارد
بازگشت.
شما را در درک ، البته -- می شود یک اشاره از تبلیغ -- صدا و یا وجود ندارد
هجا تا شما را با چیزی که متصل.
هرگز که آمده ، شما می دانید : من نیاز به این است که قادر به گفتن نیست قطعا : "من
این را می دانند -- و -- و this' -- و مبارزه را رها ، و راه را پاک ،
و کل کسب و کار ناپسند خارج از دید در یک ثانیه را فرا گرفت. "
pantingly او صحبت کرد ، مثل دونده خسته ، با استراحت از خستگی بین خود
کلمات و از طریق معافیت های او ، و از طریق رانت تغییر مه گرفتار ،
مناظر طلایی بزرگ صلح و امنیت.
برای هیچ اشتباه وجود دارد قصد قطعی پشت مبهم درخواست تجدید نظر او ، او
پر می توانست شاهد بدون کمک از insinuations خانم فیشر.
در اینجا بود یک مرد که او را در اندام تنهایی خود تبدیل شده و او
تحقیر : اگر او تا به او در چنین لحظه ای آمد او خواهد بود... او با تمام نیروی
ایمان فریب خورده اش.
و قدرت او را به طوری در دست خود را دراز -- کامل او می تواند در دراز
حتی از راه دور نه حدس.
انتقام و توانبخشی ممکن است... او در یک سکته مغزی -- چیزی خیره کننده در وجود دارد
کامل از فرصت است. او ساکت ایستاده بود ، زل زده به دور از او
کشش پاییزی از خط خالی از سکنه است.
و ناگهان ترس او را صاحب -- ترس از خود ، و از نیروی وحشتناک
وسوسه.
تمام ضعف های گذشته خود بودند مانند همدستانش بسیاری مشتاق رسم او را به سمت
مسیر پای خود را در حال حاضر هموار شده بود. او به سرعت تبدیل ، و دست خود را برگزار
به دورست.
"خداحافظی -- I'm با عرض پوزش ، هیچ چیز در دنیا است که می توانید انجام دهید وجود دارد."
"هیچ چیز؟ آه ، که می گویند ، "گریه ،" می گویند؟
درست است که من شما را رها مانند دیگران.
شما ، تنها موجودی که می تواند من را نجات داد! "
خداحافظ -- خداحافظ "او تکرار عجله و به عنوان او دور نقل مکان کرد او شنیده ام او گریه از
توجه داشته باشید آخرین التماس : "حداقل شما به شما اجازه من یک بار دیگر؟"
لیلی ، در ، دست به دلیل Gormer ، به سرعت در سراسر چمن را به سمت لرزاند
خانه ناتمام ، جایی که او به خیالی که میزبان او ممکن است بینی ، نه بیش از حد
resignedly ، علت تاخیر او ، برای ،
مانند بسیاری از افراد unpunctual ، خانم Gormer نگه داشته می شود را دوست نداشت به انتظار.
همانطور که خانم بارت به خیابان رسید ، با این حال ، او درشکه چی هوشمند با بالا دیدم
پله جفت ناپدید می شوند در پشت بوته زار در جهت از دروازه و
بر آستان در ایستاده بود ، با خانم Gormer
تب و تاب بودن از لذت گذشته نگر بر روی لقاء باز او.
در نزد لیلی تب و تاب بودن عمیق تر به قرمز خجالت ، و او با اندکی گفت :
خنده : "آیا مهمان من می بینید؟
اوه ، من فکر کردم شما به خیابان آمد. این خانم جورج دورست بود -- او گفت : او می خواهم
کاهش یافته در به ایجاد یک تماس همسایگی. "
لیلی با اعلام این خبر را با خونسردی معمول خود را ملاقات کرد ، هر چند که تجربه خود از
خصیصه های ذاتی برتا نمی توانست رهبری خود را در غریزه همسایگی
در میان آنها و خانم Gormer ، رها به
که او به هیچ نشانه ای از تعجب ، با خنده deprecating رفت : "البته
آنچه که واقعا به او کنجکاوی آورده بود -- او باعث شد که او مرا در خانه است.
اما هیچ کس نمی تواند بهتر شده است -- بدون AIRS ، می دانید ، و به همین ترتیب خوشخو : من می توانم کاملا
چرا مردم فکر می کنم او را به طوری شگفت انگیز است. "
این رویداد شگفت آور ، همزمان به بیش از به طور کامل با جلسه خود را با دورست
به عنوان مشروط بر آن در نظر گرفته ، در حال بلافاصله لیلی با یک حس مبهم را لرزاند
foreboding.
در عادات برتا به همسایگی ، بسیار کمتر برای پیشرفت به
هر یک در خارج از دایره فوری پیوندهای درونی او.
او همیشه به طور مداوم جهان aspirants بیرونی را نادیده گرفته و یا به حال به رسمیت شناخته شده
افراد خود را تنها زمانی که با انگیزه منافع خود را برانگیخت و بسیار
capriciousness از condescensions او بود ،
به عنوان لیلی آگاه بود ، با توجه به آنها ارزش ویژه ای در چشم افراد او
متمایز شده است.
لیلی دیدم این در حال حاضر در خوشنودی unconcealable خانم Gormer ، و در خوشحال
بی ربطی با آن ، برای یک یا دو روز بعد ، او به نقل از نظرات برتا و
این باورند در منشاء گان او.
مخفی جاه طلبی که راحت طلبی بومی خانم Gormer ، و نگرش
از همراهان او را ، که در تعلیق همیشگی نگه داشته است ، در حال حاضر جوانه زدن نو بودند در
تب و تاب بودن از پیشرفت برتا و هر آنچه
علت دومی و لیلی را دیدم که ، اگر آنها بودند ، آنها به احتمال زیاد به
اثر اخلال در بر آینده خود را داشته باشند.
او برای شکستن طول اقامت خود با دوستان جدید خود را توسط یک یا دو تنظیم شده بود
بازدیدکننده داشته است به آشنایان دیگر عنوان های اخیر و در بازگشت او را از این تا حدودی
گشت افسرده او بلافاصله
آگاه است که نفوذ خانم دورست هنوز در هوا بود.
یکی دیگر از تبادل بار مشاهده شده است ، چای در کشور ، باشگاه است ، روبرو می شوند در وجود داشت
شکار توپ بود حتی شایعه ای از شام نزدیک ، که Mattie با Gormer ،
با تلاش های غیر طبیعی در اختیار ،
در حال قاچاق از گفتگو هر زمان که خانم بارت در آن صورت گرفت.
دومی در حال حاضر برنامه ریزی کرده بود برای بازگشت به شهر پس از خداحافظی از روز جمعه با او
دوستان و با کمک نور Gerty ، یک هتل کوچک خصوصی را کشف کرده بود که در آن او
ممکن است خودش را برای زمستان ایجاد.
این هتل که در لبه یک محله شیک ، قیمت
چند فوت مربع او بود به اشغال بود ، بطور قابل توجهی بیش از ابزار خود ، اما
او توجیهی برای دوست نداشتن او در بر داشت
از محله های فقیر در این استدلال است که در این برهه خاص ، آن را از
اهمیت به نگه دارید تا نشان می دهد از رفاه.
در واقع ، آن را برای او غیر ممکن بود ، در حالی که او تا به حال وسیله ای برای پرداخت پول ، راه او را برای
یک هفته پیش رو ، به مرور به شکل وجود Gerty نور.
او هرگز در نزدیکی آستانه ورشکستگی ، اما او حداقل می تواند مدیریت
برای دیدار با لایحه هتل بارگیری در این هفته او را ، و به حل و فصل سنگینترین از بدهی های قبلی خود را
از پول از او دریافت کرده بود
Trenor ، او تا به حال یک حاشیه هنوز عادلانه اعتبار برای رفتن بر.
این شرایط ، با این حال ، مطلوب بود به اندازه کافی برای ارام کردن او به تکمیل
بیهوشی از ناامنی آن.
اتاق او ، با چشم انداز تنگ خود را پایین ویندوز ویستا زرد رنگ از دیوارهای آجری و آتش
فرار ، تنهایی از وعده های غذایی خود را در رستوران تاریک با سقف surcharged آن و
بوی فراموش نشدنی از قهوه -- همه این
ناراحتی های مادی ، که هنوز به عنوان امتیازات بسیاری به حساب به زودی به
برداشت شود ، به طور مداوم قبل از او معایب دولت خود نگه داشته و ذهن او
واگردانی مصرانه به خانم فیشر مشاوره.
سوال مورد ضرب و شتم او ، او می دانست که نتیجه آن بود که او باید
سعی کنید به ازدواج Rosedale ؛ و در این اعتقاد راسخ او غنی شد
بازدید غیر منتظره از جورج دورست.
او در بر داشت ، در اولین یکشنبه بعد از بازگشت او به شهر ، به قدم زدن تنگ او
نشسته اتاق به خطر قریب الوقوع چند چیز قشنگ و کم knacks که او تا به حال محاکمه
برای پنهان کردن exuberances با شکوه خود را ، اما
نزد او به نظر می رسید او را آرام ، و فقیرانه او گفت که او آمده بود به زحمت
او را -- که او پرسید : فقط می شود مجاز به نشستن به مدت نیم ساعت و صحبت از هر چیزی
او دوست داشت.
در واقع ، او می دانست ، او اما یک موضوع : خود و wretchedness او ، و
نیاز به همدردی خود را که او را رسم کرده بود.
اما او با ادعای سوال خود را در مورد خودش آغاز شد ، و او در پاسخ ، او
دیدم که برای اولین بار ، تحقق ضعف از گرفتاری او نفوذ
سطح متراکم خود جذب خود.
آیا امکان وجود دارد که جانور قدیمی خود را از عمه در واقع قطع به حال خود را خاموش؟
که او به تنهایی زندگی می شبیه به این دلیل بود هیچ کس دیگر او را برای رفتن وجود دارد ، و
که او واقعا تا به حال بیش از اندازه کافی برای زنده نگه داشتن تا کمی رنجور
میراث بود پرداخت شود؟
الیاف از همدردی تقریبا در او ضعیف شد ، اما او درد و رنج تا
شدت که او تا به حال یک نگاه اجمالی ضعف از چه رنج دیگر ممکن است معنی -- و ، به عنوان
او درک شده ، تقریبا به طور همزمان
ادراک از راه که در آن بدبختیهای خاص خود ممکن است او را خدمت می کنند.
هنگامی که در طول او را رد کرد ، به بهانه که او باید برای شام لباس ، او
entreatingly در آستانه lingered به بروز دادن : "این چنین راحتی --
می گویند شما اجازه دهید من دوباره شما را ملاقات -- "اما برای
این درخواست مستقیم آن را غیر ممکن به موافقت ، و او با دوستانه گفت :
قاطعیت : "من متاسفم -- اما شما می دانید که چرا نمی توانم"
او رنگی به چشم ، بسته درها ، تحت فشار قرار دادند و قبل از خجالت او ایستادند اما
مصر.
"من می دانم چگونه شما ممکن است ، اگر شما خواهد بود -- اگر چیز متفاوت بودند -- و آن را با شما نهفته است
بنابراین آنها را. این فقط یک کلمه می گویند ، و شما به من را
از بدبختی من! "
چشمان خود را ملاقات نمود ، و برای یک ثانیه او دوباره با نزدیکی از لرزید
وسوسه.
"شما اشتباه می کنید ، من می دانم که هیچ چیز ، من تو را دیدم هیچ چیز ،" او گفت ، تلاش ، توسط خالص
زور تکرار ، برای ایجاد یک مانع بین خود و خطر او و او به عنوان
تبدیل دور ، اعتراضگر "ما قربانی شما
هر دو ، "او ادامه داد : به تکرار ، که اگر آن را افسون شد :" من می دانم که هیچ چیز -- مطلقا
هیچ چیز نیست. "
لیلی کمی Rosedale از بحث روشن خود را با خانم فیشر دیده بود ، اما در
دو یا سه نوبت زمانی که آنها تا به حال ملاقات او آگاهانه داشتن و مجزا
پیشرفته در به نفع او.
می تواند وجود داشته باشد شکی نیست که او را تحسین او را مثل همیشه ، و او بر این باور آن استراحت
با خودش به بالا بردن تحسین خود را به نقطه ای که آن را باید تحمل پایین
طولانی مشاوره از مجمع تشخیص مصلحت نظام.
این کار آسان نیست ، اما نه آن را آسان می کند ، در شب بی خوابی طولانی او ،
به صورت فکر جورج دورست بود به وضوح آماده ارائه.
فرومایگی برای فرومایگی ، او متنفر حداقل دیگر وجود داشت حتی لحظه زمانی که یک
ازدواج با Rosedale تنها راه حل محترم مشکلات او به نظر می رسید.
او حقیقتا اجازه نمی دامنه تخیل او را فراتر از روز plighting : پس از
که همه چیز پژمرده را به کدورت از مواد رفاه ، که در آن
شخصیت از بانی خیر او را شکر خدا مبهم باقی ماند.
او ، در vigils طولانی خود را آموخته بود ، که چیز خاصی وجود دارد خوب فکر می کنم
، تصاویر نیمه شب خاصی است که باید به هر قیمتی exorcised -- و یکی از این موارد بود
تصویر خودش را به عنوان همسر Rosedale.
حمل فیشر ، در قدرت ، به عنوان او رک و پوست کنده ، متعلق به نیوپورت Brys
موفقیت ، برای ماه های پاییز خانه کوچک در لباس مخصوص مهمانی رسمی گرفته بود و به انطرف لیلی بود
در یکشنبه بعد از سفر دورست ، ملزم خواهند بود.
گرچه تقریبا شام زمانی که او وارد بود ، میزبان او بود هنوز ، و
firelit آرام از خانه کوچک سکوت در روح او را با حس فرود
صلح و آشنایی.
این ممکن است شک اگر چنین احساسات همیشه قبل از حمل است فیشر برانگیخته
محیط اطراف ، اما به جهان است که در آن لیلی به تازگی زندگی کرده بود در تضاد بود
هوا را از سکون و ثبات در بسیار
با قرار دادن مبلمان ، و در صلاحیت آرام خدمتکار سالن ، که به رهبری او
به اتاق خود.
عدم رعایت اداب و رسوم خانم فیشر ، بعد از همه بود ، واگرایی صرفا سطحی از
به ارث برده مرام و منش اجتماعی ، در حالی که رفتار دایره Gormer نمایندگی
اولین تلاش خود را به تدوین و فرموله کردن چنین اعتقادات برای خود.
این اولین بار از زمان بازگشت او از اروپا که لیلی خودش را در یافت کرده بود
جو دارای تجانس روحی و تکان دهنده از انجمن آشنا تقریبا آماده کرده بود
او ، به عنوان او فرود از پله ها قبل از
شام ، بر گروهی از آشنایان قدیمی خود را وارد کنید.
اما این انتظار می رود فورا انعکاس که دوستانی که بررسی شد
وفادار ماند دقیقا کسانی که حداقل مایل بودند او را در معرض
چنین برخورد و آن را به سختی با
تعجب آور نیست که او در بر داشت ، به جای آقای Rosedale زانو زدن در داخل کشور در
کوره فولاد سازی دهان اتاق رسم قبل از دختر بچه میزبان خود.
Rosedale در نقش پدری بود به سختی رقم را به نرم کردن لیلی ، اما او نمی توانست
اما متوجه کیفیت خوبی مثل خانه در پیشرفت های خود به کودک است.
آنها در هر صورت ، نه ، endearments پیش برنامه ریزی شده و بی مبالات از
مهمان زیر چشم میزبان خود ، برای او و دختر کوچک تا به حال اتاق
خود را ، و چیزی در نگرش خود
ساخته شده او به نظر می رسد ساده و مهربانی که به مخلوق کوچک بحرانی که در مقایسه
تحمل بیعت خود را.
بله ، او خواهد بود نوع -- لیلی ، از آستانه ، زمان به احساس -- نوع خود را در
ناخالص ، بی پروا ، راه ژیان ، راه جانور درنده با همسر خود.
او بود ، اما لحظه ای که در آن در نظر گرفتن اینکه آیا این نگاه اجمالی از انسان پای بخاری
کاهش نا سازگاری او ، یا داد ، و نه به صورت بتن تر و صمیمی تر ؛
در نگاه او او بلافاصله در
پای خود را دوباره ، Rosedale پوشیده از گل و غالب Mattie با Gormer نقاشی اتاق.
این جای تعجب نیست که او به عنوان همکار ، مهمان فقط او انتخاب شده بودند به لیلی شد.
اگرچه او و میزبان خود را از زمان بحث آزمایشی دوم از ملاقات کرده بود
آینده خود را ، لیلی می دانست که تیزی که در خانم فیشر را قادر به وضع امن و
دوره دلپذیر از طریق یک جهان
نیروهای متضاد بود به نفع دوستان خود نادر است که ورزش نکرده است.
در واقع ، مشخصه حمل که در حالی که او خود را به طور فعال gleaned
فروشگاه از زمینه های فراوانی ، همدردی واقعی خود را در طرف دیگر بودند --
با تیره بخت ، منفور ،
ناموفق ، با همه گرسنه او را همکار زحمتکشان در کزل محروم از موفقیت.
تجربه خانم فیشر او را در برابر اشتباه افشای لیلی محافظت شده است ، برای
شب اول ، به این تصور کامل شخصیت Rosedale.
کیت Corby محسوب و دو یا سه مرد کاهش یافته است به شام ، و لیلی ، زنده به هر جزئیات
روش دوست او ، دیدم که چنین فرصت ها ساختگی برای او شده بود
معوق می شود تا او بود ، آن را به عنوان
بودند ، به دست اورد شجاعت را به استفاده مؤثر از آنها.
او حس از acquiescing در این طرح را با انفعال مبتلا به استعفا داد
به لمس جراح و این احساس ناتوانی تقریبا بی حال ادامه داد
در زمانی که پس از خروج از مهمانان ، خانم فیشر به دنبال طبقه بالا.
"من در آمده و دود سیگار بیش از آتش خود را؟
اگر ما در اتاق من صحبت می کنیم باید کودک مزاحم "
خانم فیشر در مورد او با چشم از میزبان دلواپس نگاه.
"من امیدوارم که شما موفق به ساخت خودتان راحت ، عزیز؟
آیا این خانه کمی نشاط؟ این چنین یک برکت و رحمت به چند آرام
هفته با نوزاد. "
حمل در لحظه های نادر خود را از رفاه ، گسترده مادران شد که خانم
بارت گاهی اوقات تعجب که آیا ، اگر او همیشه می تواند در وقت و پول به اندازه کافی ، او
نمی پایان با اختصاص آنها را هر دو به دخترش.
غرق کردن با : "اتمام حجت به خوبی به دست آمده بقیه : من که برای خودم می گویند ،" او ادامه داد
آه از محتوا در سالن pillowed در نزدیکی آتش.
"لوییزا Bry استرن وظیفه استاد است : من اغلب به خودم آرزو با Gormers.
بحث از عشق دادن به مردم حسادت و مشکوک -- این هیچ چیز به اجتماعی
جاه طلبی!
لوییزا استفاده می شود به دروغ در شب بیدار بدانم که آیا زنان که بر ما به نام به نام
بر من چرا که من با او بود ، و یا در او چرا که او با من بود و او بود که همیشه
تخمگذار تله برای پیدا کردن چیزی که من فکر.
البته من تا به حال طرد قدیمی ترین دوستان من ، به جای وی مشکوک
بدهکار من شانس آشنایی تک -- هنگامی که ، در حالی که همه ، بود که
آنچه او به من شده بود وجود دارد ، و آن چه او
نوشت من خوش تیپ چک برای وقتی فصل به پایان رسید! "
خانم فیشر بود نه یک زن که از خودش بدون علت صحبت کردیم ، و عمل
بیان مستقیم ، به دور از مانع در رفت و آمد مکرر او را گاه به گاه به روش مستقیم
در خدمت و نه ، در لحظات حیاتی ،
هدف از پچ پچ تردست ، در حالی که او شیفت محتویات آستین خود.
او از میان دود غلیظ از دود سیگار او ادامه داد : به زل زل نگاه کردن meditatively در خانم
بارت ، که پس از اخراج خدمتکار او ، شنبه قبل از توالت جدول تکان دادن بیش از
شانه اش شل undulations موهایش.
"مو شما فوق العاده و لیلی. تینر --؟
چه که ماده است ، هنگامی که آن را تا نور و زنده؟
بنابراین به نظر می رسد بسیاری از نگرانی های زنان را مستقیما به موهای خود را -- اما مال شما نظر می رسد اگر وجود دارد
تا به حال فکر اضطراب زیر آن را هرگز.
من تو را دیدم هرگز به شما نگاه بهتر از شما در این شب.
Mattie با Gormer به من گفت که Morpeth می خواستم به شما رنگ -- چرا شما به او اجازه دهید "؟
پاسخ بارت خانم فوری برای رسیدگی به یک نگاه انتقادی به بازتابی از
لقاء مورد بحث.
سپس او با لمس اندکی از التهاب گفت : "من اهمیتی نمی دهند به پذیرفتن
پرتره از پل Morpeth. "خانم فیشر mused در.
"N -- نه.
و فقط در حال حاضر ، به ویژه -- خوب ، او می تواند شما را بعد از اینکه شما در حال ازدواج ".
او منتظر لحظه ای ، و سپس در ادامه : "به هر حال ، من تا به حال بازدید از Mattie با
روز دیگر.
او تبدیل شده تا یکشنبه گذشته -- و با برتا دورست ، از همه مردم در جهان "!
او متوقف شد دوباره به اندازه گیری اثر این اعلام شنوا خود ، اما
قلم مو در دست برداشته خانم بارت حفظ تزلزل ناپذیر خود را سکته مغزی از ابرو به پشت گردن.
"من هرگز بیشتر شگفت زده شده بودم ، خانم فیشر دنبال کرد.
"من دو زن کمتر به صمیمیت مقدر را نمی دانند -- از نقطه نظر برتا ، که
است ؛ البته فقیر Mattie با فکر می کند آن را به اندازه کافی طبیعی است که او باید خاص
خارج -- بدون شک I've خرگوش همیشه فکر می کند آن را جذاب است آناکوندا.
خوب ، شما می دانید من همیشه به شما گفت که مخفیانه Mattie با مدت زمان طولانی تر به خودش را با مته سوراخ با
واقعا شیک و در حال حاضر که فرصت آن رسیده است ، من می بینم که او قادر
فدا کردن همه دوستان قدیمی خود را به آن. "
لیلی کنار گذاشته مسواک بزند و یک نگاه نافذ بر دوست وی تبدیل شده است.
"از جمله خود من؟" او پیشنهاد. "آه ، عزیزم ،" زمزمه خانم فیشر ، افزایش
به فشار وارد شوید از کوره فولاد سازی دهان.
که آنچه برتا به معنای آن نیست؟ "خانم بارت در ادامه به طور پیوسته است.
"البته او همیشه چیزی معنی و قبل از من لانگ آیلند من تو را دیدم که
او شروع به وضع toils او را برای Mattie با. "
خانم فیشر به evasively آهی کشید.
او سریع او در حال حاضر ، در هر میزان است. فکر می کنم که استقلال با صدای بلند از
Mattie با که تنها یک شکل زیرکانه از snobbishness!
برتا در حال حاضر می تواند او را باور هر چیزی او را خوشنود -- و من می ترسم او
آغاز ، کودک ضعیف من ، با حیله گر وحشت مربوط به شما. "
لیلی زیر سایه او مو افتادگی و سرخ.
او زمزمه : «جهان بیش از حد ناپسندیده است ،" و جلوگیری از خودش را از اضطراب خانم فیشر
موشکافی.
"این یک مکان زیبا نیست و تنها راه برای نگه داشتن پای بیشتری در آن است ، به مبارزه با آن در
شرایط خاص خود -- و مهمتر از همه ، عزیز من ، تنها نیست "!
خانم فیشر گرد هم آمدند تا مفاهیم شناور خود را در درک مصمم است.
"شما به من گفته ام تا کمی که من فقط می توانید حدس بزنید چه شده است اتفاق می افتد ، اما در
عجله که همه ما در هیچ زمانی برای حفظ در نفرت از هر یک بدون یک علت وجود دارد زندگی می کنند ، و اگر
برتا است هنوز هم تند و زننده به اندازه کافی به آن می خواهم به
آسیب شما با افراد دیگر باید آن را ، زیرا او هنوز هم ترس از شما.
از نقطه نظر او تنها یک دلیل برای ترس از شما وجود دارد و ایده خود من است
که اگر شما می خواهید او را مجازات ، شما را نگه دارید به معنی در دست شما.
من معتقدم که شما می توانید جورج دورست فردا ازدواج ، اما اگر شما برای آن اهمیتی نمی دهند
فرم خاص از اقدامات تلافی جویانه ، تنها چیزی که به شما صرفه جویی از برتا است که به ازدواج
کسی دیگر ندارد. "