Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب دوم : موضوع طلایی
فصل خیلی خیلی.
کشتارها خاتمه دهید دادخواست
هنگامی که جفت تازه ازدواج کرده به خانه آمد ،
اولین کسی که به ظاهر ، به پیشنهاد او
تبریک بود ، سیدنی کارتن.
آنها در بسیاری از خانه ساعت شده بود ، هنگامی که
او خودش را ارائه شده است.
او در عادت نشده بود بهبود یافته است ، یا به نظر می رسد ،
و یا در صورت ، اما برخی وجود داشت
هوا ناهموار از وفاداری در مورد او ، که بود
جدید به مشاهده چارلز Darnay.
او را تماشا فرصت خود را از مصرف Darnay
به کنار پنجره ، و از صحبت کردن به او
زمانی که هیچ یک overheard.
"آقای Darnay ، گفت : "کارتن ،" ای کاش ما ممکن است
دوستان شود. "
"ما در حال حاضر دوستان ، امیدوارم."
"شما به اندازه کافی خوب به این چنین گفت ، به عنوان
مد بیان ، اما ، من هیچ معنی نیست
مد بیان.
در واقع ، زمانی که من می گویند ای کاش ما ممکن است
دوستان ، من به ندرت کاملا متوسط که ،
یا. "
چارلز Darnay -- به عنوان طبیعی بود -- از او پرسید ،
در همه خوب خوب طنز و کمک هزینه تحصیلی ،
آنچه که او چیست؟
"پس از زندگی من ، گفت :" کارتن ، خنده ، "من
پیدا کردن که راحت تر به خود من در درک
ذهن ، نسبت به انتقال مال شما.
با این حال ، به من اجازه امتحان کنید.
به یاد داشته باشید شما یک موقعیت خاص زمانی معروف
من مست تر از -- بیش از حد معمول "
"من به یاد داشته باشید یک موقعیت خاص زمانی معروف
من شما را مجبور به اعتراف است که شما تا به حال شده است
آشامیدنی. "
"من آن را به خاطر بیش از حد.
نفرین از آن موارد است سنگین بر
من ، برای من همیشه آنها را به یاد داشته باشید.
من امیدوارم که آن را می توان به حساب یکی گرفته شده است
روز ، زمانی که همه روز در پایان برای من هستند!
آیا احساس خطر نمی شود ، من قصد ندارم به
موعظه. "
"من در همه نگران نیستم.
Earnestness در تو ، هیچ چیز به جز است
هشدار دهنده به من ".
"آه! گفت :" کارتن ، با موج بی دقتی
دست خود را ، تا اگر او دست تکان داد که دور.
"به مناسبت مست در سوال (یک
از تعداد زیادی ، همانطور که می دانید) ، من بود
غیر قابل تحمل در مورد شهوت و میل شما ، و نه
شهوت و میل شما.
برای شما آرزو دارم آن را فراموش کرده ام. "
"من آن را فراموش کرده مدت ها قبل".
"مد بیان دوباره!
اما ، آقای Darnay ، فراموشی بسیار آسان است و نه
من ، شما به عنوان نماینده آن را به شما می باشد.
من به هیچ وجه آن را فراموش کرده اید ، و
پاسخ به نور کمک نمی کند من را فراموش کرده ام
آن. "
"اگر جواب نور بود ،" بازگشت
Darnay ، "من خواهش آمرزش خود را برای ایجاد آن بنویسید.
من تا به حال هیچ تاثیری جز به نوبه خود کمی
چیزی ، که ، در کمال تعجب من ، به نظر می رسد
مشکل شما خیلی زیاد است ، به کنار.
من به شما اعلام ، در ایمان
نجیب زاده ، که من آن را طولانی آن را رد کرد
از ذهن من.
خوب بهشت چه بود وجود دارد را کنار بگذارد!
آیا من تا به حال هیچ چیز مهم تر
به یاد داشته باشید ، در خدمت بزرگ به شما ارائه
من آن روز؟ "
"همانطور که به خدمات بزرگ ، گفت :" کارتن ، "من
هستم ملزم به نذر کردن برای شما ، هنگامی که شما صحبت می کنند از
آن را در آن راه ، بود که صرف
سخنی که برای ستایش دیگران میگویند حرفه ای ، من نمی دانم که من
مراقبت از شما چه شد ، زمانی که من ارائه شده
آن ذهن.--!
من می گویم زمانی که من آن ارائه شده ، من سخن گفتن از
گذشته است. "
"شما را با توجه به تعهد ،"
بازگشت Darnay ، "اما من نمی خواهد دعوا
پاسخ با _your_ نور است. "
"حقیقت واقعی ، آقای Darnay ، به من اعتماد!
من جدا از هدف من رفته بودم
صحبت کردن در مورد دوستان بودن.
در حال حاضر ، شما را من می دانم ؛ شما می دانید من ناتوان
از همه پرواز بالاتر و بهتر از
مردان است.
اگر شما آن را شک ، از Stryver ، و او به
شما بگویید این کار. "
"من ترجیح می دهم به فرم نظر خود من ، بدون
کمک کرد. "
"خب!
به هر حال من می دانم شما به عنوان یک سگ بد اخلاق ،
خوب است که هر آن هرگز انجام نداده ، و هرگز
خواهد شد. "
"من نمی دانم که شما هرگز خواهد شد."
"اما من ، و شما باید کلمه من برای گرفتن
آن.
خب!
اگر شما می توانید به تحمل چنین
رفیق بی ارزش ، و همکار از جمله
شهرت بی تفاوت ، رفت و آمد در
زمان محلی شما عجیب و غریب ، من باید بپرسید که من ممکن است
مجاز به آمد و رفت به عنوان ممتاز
فرد در اینجا ؛ که من ممکن است به عنوان در نظر گرفته
غیر قابل استفاده (و من اضافه کنید ، اگر آن را نمی شد
برای من شباهت بین شما شناسایی
من و تو ، unornamental) تکه ای از
مبلمان ، قابل تحمل برای سرویس های قدیمی خود ،
گرفته شده و بدون اطلاع قبلی از.
من اگر من باید اجازه سوء استفاده هم شک کرد.
این 100-1 اگر من باید فایده
خودم از آن چهار بار در سال است.
این از من ، من به جرات می گفت ، به برآورده می دانم
که من آن را کرده بود. "
"آیا شما سعی می کنید؟"
"این راه دیگری برای گفتن که من است
قرار داده شده در جای پای من نشان داد.
من از شما متشکرم ، Darnay.
من ممکن است که آزادی را با نام خود استفاده کنید؟ "
"من فکر می کنم تا ، کارتن ، در این زمان."
آنها بر آن دست تکان داد ، و تبدیل سیدنی
دور.
در عرض یک دقیقه پس از آن ، او بود ، به همه
ظاهر ، به عنوان واهی به عنوان
همیشه.
هنگامی که او رفته بود ، و در این دوره از
شب گذشته با خانم Pross ، دکتر ،
و آقای کامیون ، چارلز Darnay ساخته شده برخی از
اشاره ای به این گفتگو به طور کلی
اصطلاحات ، و از سیدنی کارتن به عنوان سخن گفت
مشکل از بی دقتی و recklessness.
او از او صحبت کرد ، در کوتاه مدت ، نه به تلخی یا
که به معنی خرس سخت بر او ، بلکه به عنوان
ممکن است کسی که او را دیدم به او نشان داد
خود.
او نمی دانند که این می تواند در ماند
افکار از همسرش عادلانه جوان ، اما ، زمانی که
او پس از آن او را در خود پیوست
اتاق ، متوجه شد که او در انتظار او با
بلند کردن اجسام بسیار قدیمی از پیشانی
به شدت مشخص شده اند.
"ما چند روز به شب! گفت :" Darnay ،
نقاشی بازوی خود را در مورد او.
"بله ، عزیزترین چارلز ،" با دست خود در
پستان او ، و پژوهنده و توجه
بیان ثابت بر او ، "ما هستند و نه
چند روز به شب ، برای ما چیزی
در ذهن ما را به شب. "
"آنچه در آن است ، لوسی من؟"
"به شما وعده به یکی از سوال نمی مطبوعات
بر من ، اگر من خواهش شما را به آن نمی بپرسم؟ "
"آیا قول می دهم؟
چه خواهد شد من به عشق من وعده؟ "
چه ، در واقع ، با دست خود را کنار گذاشتن
مو طلایی از گونه ، و خود را
از سوی دیگر در برابر قلب که ضرب و شتم برای
او!
"من فکر می کنم ، چارلز ، فقیر آقای شایسته کارتن
بیشتر مورد توجه و احترام از شما
بیان شده برای او را به شب. "
"در واقع ، خود من؟
چرا؟ "
"این چیزی است که شما به من نپرسیدند.
اما من فکر می کنم -- من می دانم -- او می کند ".
"اگر شما آن را می دانید ، کافی است.
تمایل دارید چه کاری از من انجام دهید ، زندگی من؟ "
"من به شما ، از عزیزترین ، که بسیار
سخاوتمندانه با او را همیشه ، و بسیار ملایم
در گسل او وقتی که او توسط نیست.
من شما را به این باور است که او تا به
قلب او بسیار بسیار به ندرت نشان می دهد ، و
که زخم عمیق در آن وجود دارد.
عزیز من ، من را دیده اند آن خونریزی رخ دهد. "
"این یک انعکاس دردناک به من ، گفت :"
چارلز Darnay ، کاملا حیرت زده ، "که من
باید او را انجام داده اند هر اشتباه است.
من هرگز او را از این فکر. "
"شوهر من ، آن است تا.
من از ترس او است که نمی شود اصلاح شده ، وجود دارد
به ندرت امیدواریم که که هر چیزی را در خود
شخصیت یا ثروت قابل جبران است در حال حاضر.
اما ، من مطمئن هستم که او قادر است خوب
چیز ، همه چیز آرام ، حتی بزرگوار
چیزها می شود. "
او بسیار زیبا در خلوص نگاه
ایمان خود را در این مرد از دست داده ، که او را
شوهر می توانست سرش نگاه کرد تا او را بود
ساعت ها.
"و ، ای عزیز ترین عشق!" او می خواست ،
چسبیده به او نزدیکتریم ، تخمگذار سر او را
بر سینه او ، و بالا بردن چشمان خود را به
خود را ، "به یاد داشته باشید که چگونه قوی هستند که ما در ما
شادی ، و چگونه او ضعیف است خود را در
بدبختی! "
التماس لمس کردن او در خانه.
"من همیشه آن را ، به یاد داشته باشید عزیز دل!
من به یاد داشته باشید آن را تا زمانی که من زندگی می کنند. "
او بر سر طلایی خم ، قرار داده و
لب خوشبو به او ، و او را در خود چین دار
اسلحه.
اگر یک کس سرگردان سپس pacing
خیابان های تاریک ، می تواند بارها شنیده اید که او بی گناه
افشاء ، و می تواند را دیده اند ، قطره
از ترحم دور توسط شوهر او را از بوسید
نرم چشمان آبی به طوری که از محبت شوهر ،
او ممکن است که به شب گریه -- و
واژه که از لب های او را نداشته باشند جدا
برای اولین بار --
"خدا او را برکت دهد برای شیرین شفقت او!"
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها لینک دائم زیرنویسها انگلیسی زبان خارجی ترجمه ترجمه