Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل نوزدهم
من
شرکت اوج خیابان کشش برنامه ریزی برای ساخت مغازه تعمیر خودرو در حومه
Dorchester ، اما وقتی که آنها آمدند برای خرید زمین که آنها پیدا کردند آن برگزار شد ، در مورد گزینه های ، توسط
بابیت تامپسون شرکت عقار.
خرید عامل ، معاون اول رئیس جمهور ، و حتی رئیس جمهور
شرکت کشش اعتراض در مقابل قیمت بابیت.
آنها وظیفه خود را به سمت سهامداران ذکر شده ، آنها را تهدید به تجدید نظر به
دادگاهها ، هر چند به نوعی تجدید نظر به دادگاه انجام شده هرگز و
مقامات در بر داشت آن را عاقلانه تری را پیشنهاد سازش با بابیت.
کپی کربن از مکاتبات در پرونده شرکت ، جایی که آنها ممکن است
بازدید هر کمیسیون عمومی است.
درست بعد از این بابیت سه هزار دلار در بانک سپرده ،
خرید عامل شرکت کشش خیابان خرید خودرو پنج هزار دلار ،
او معاون اول رئیس جمهور یک خانه ساخته شده
وزیر دوون وودز ، و رئیس جمهور به یک کشور خارجی منصوب شد.
برای بدست آوردن گزینه ، به مقید کردن زمین یک مرد بدون اجازه دادن به همسایه خود می دانیم ، حال
فشار غیر عادی بر روی بابیت.
لازم بود تا معرفی شایعات در مورد برنامه ریزی گاراژ و فروشگاه ، وانمود
که او گزینه های هر مصرف نیست ، صبر کنید و به همان شکلی که او حوصله به عنوان یک بازیکن پوکر در
زمان هنگامی که شکست به امن یک کلید بسیاری تهدید طرح تمام خود را.
برای این همه نزاع های عصبی - سیخ زنی با همکاران مخفی خود را در اضافه شد
رسیدگی کند.
آنها نمیخواستند بابیت و تامپسون هر سهم در معامله داشته باشند ، به جز به عنوان
کارگزاران. بابیت و نه به توافق رسیدند.
"اخلاق کسب و کار بروکر باید به شدت اصول خود و نشان دادن نیست
در خرید ، "او به تامپسون گفت. «اخلاق ، موش!
فکر می کنم من قصد دارم برای آن دسته از grafters مقدس دور با کوله پشتی و ما نیست
صعود در snorted قدیمی هنری. "خب ، من دوست ندارم این کار را انجام.
نوع دو عبور. "
"نمی باشد. این سه گانه تقاطع است.
این مردم می شود که دو ضربدر خورده است.
خب ، در حال حاضر ما شده ایم اخلاقی و آن را از سیستم های ما ، سوال این است که در آن ما
افزایش وام که مسئولیت رسیدگی به بعضی از ملک را برای خودمان ، در QT
ما نمی توانیم به بانک ما برای آن.
ممکن است بیرون می آیند. "" من می تواند Eathorne قدیمی را ببینید.
او به عنوان آرامگاه نزدیک است. "" این مسائل است. "
Eathorne خوشحال بود ، او گفت ، به «سرمایه گذاری در شخصیت" را به بابیت وام و
مراجعه کنید به آن که وام در کتاب بانک ظاهر می شود نیست.
بنابراین برخی از گزینه های که بابیت و تامپسون به دست آمده بودند در بسته
املاک و مستغلات که آنها خودشان صاحب ، هر چند اموال خود را در ظاهر نمی شود
نام.
در میان بستن این معامله پر زرق و برق ، که به تحریک کسب و کار و مردم
اعتماد به نفس با دادن یک نمونه از فعالیت افزایش واقعی املاک و بابیت شد
غرق به پیدا کردن که او تا به حال یک فرد متقلب که برای او کار است.
یکی از متقلب استنلی Graff ، فروشنده خارج شد.
برای برخی از زمان بابیت در مورد Graff نگران شده بود.
کلمه خود را به مستاجران او را حفظ کند. به منظور اجاره خانه او را وعده
تعمیرات که صاحب اجازه بود.
که او پژوهشگر موجودی خانه های مبله به طوری که مشکوک بود
زمانی که مستاجر چپ او به مقالاتی که در خانه شده بود ، هرگز پرداخت
و قیمت که Graff را در جیب خود قرار داده است.
بابیت نشده بود قادر به اثبات این سوء ظن ، و هر چند او و نه
برنامه ریزی برای تخلیه Graff او کاملا هرگز در بر داشت زمان برای آن است.
در حال حاضر را به اتاق خصوصی بابیت متهم مرد قرمز رو ، با فرآیند له له زدن ، "در اینجا نگاه کنید!
من آمده ام تا بالا بردن جهنم خاص فراخ ، و مگر شما که pinched همکار ، من
خواهد کرد! "
"What's -- آرام پایین ، مرد O'. چه مشکل؟ "
"دردسر! متعجب! در اینجا مشکل -- "
"بنشینید و آن را آسان!
آنها می توانند به شما در طول ساختمان را بشنود! "" این Graff همکار شما برای شما کار می کردم ،
او به من اجاره یک خانه است.
من در دیروز و نشانه های اجاره نامه ، همه OK بود ، و او برای به دست آوردن است صاحب
امضا و پست الکترونیکی من اجاره شب گذشته است. خوب ، و او.
امروز صبح برای صبحانه پایین می آید و دختر می گوید یک شخص آمده بود.
حق خانه پس از تحویل اولیه و به او گفت او می خواست یک پاکت نامه که تا به حال
توسط اشتباه ، پاکت بزرگ طولانی مدت فرستاده شده است
با بابیت تامپسون در گوشه ای از آن است.
برای اطمینان به اندازه کافی وجود دارد ، بنابراین او اجازه می دهد تا او آن را دارند.
و او هم میهنان را به من ، و آن این Graff بود.
بنابراین تلفن های من به او و او ، احمق فقیر ، او را به آن اذعان می کند!
او می گوید : پس از اجاره نامه من امضا شد او پیشنهاد بهتر از دیگر هموطنان و
او می خواست اجاره نامه من. در حال حاضر آنچه قصد دارید در مورد آن انجام دهید؟ "
"نام و نام خانوادگی --؟"
"ویلیام Varney -- WK Varney." "اوه ، بله.
این خانه پادگان بود. "بابیت صدا زنگ اخبار است.
هنگامی که خانم McGoun در آمد ، او خواستار "Graff رفته بیرون؟"
"بله ، آقا."
"آیا شما را از طریق میز خود نگاه کنید و ببینید که آیا اجاره نامه را به آقای Varney ساخته شده وجود دارد
خانه پادگان "برای Varney :" آیا می توانم به شما بگویم متاسفم من
این اتفاق افتاده است.
نیازی به گفتن نیست ، من آتش Graff دقیقه ورودش به
و البته اجاره نامه خود می ایستد. اما یک چیز دیگر من می خواهم برای انجام وجود دارد.
من مالک ما نیست ، کمیسیون پرداخت ، اما درخواست آن را به اجاره خود را بگویید.
نه! راست! من می خواهم.
برای فرانک ، این چیزی که مرا تکان بدی.
گمان می کنم من همیشه یک مرد کسب و کار عملی شده است.
احتمالا یک یا دو داستان پری در زمان من به من گفته شده ، هنگامی که به مناسبت به نام
-- می دانید : گاهی اوقات شما باید به وضع چیزهایی را بر روی ضخیم ، برای تحت تاثیر قرار دادن boneheads.
اما این اولین بار است که من تا به حال برای متهم یکی از کارمندان خود من از هر چیزی
متقلب تر از pinching چند تمبر. صادقانه ، آن را به من اگر ما توسط سود صدمه دیده
آن.
پس شما اجازه بدهید من به شما کمیسیون دست؟ خوب! "
دوم او تا شهر فوریه راه می رفت ، جایی که
کامیون ها پرت spattering با دوغاب پر و آسمان در بالا پیش امدگی لبه بام آجر تاریک تاریک بود.
او آمد پر از بدبختی است.
او ، که به احترام قانون ، آن را با کتمان جرم فدرال شکسته بود
رهگیری از ایمیل. اما او نمی تواند Graff رفتن به زندان و
همسرش رنج می برند.
از همه بدتر ، او تا به حال برای تخلیه Graff و این بخشی از روال اداری بود که او
نگران بودند.
او دوست داشت مردم بسیار ، او آنقدر می خواستم آنها را به او می خواهم که او نمی تواند تحمل
توهین به آنها.
دوشیزه McGoun نقش برآب به زمزمه ، با شور و هیجان از صحنه نزدیک شدن به او
! "" آقای Graff؟
از او بخواهید به داخل بیاید و "
او سعی کرد به خودش را سنگین و آرام در صندلی خود را ، و برای نگه داشتن چشم خود را
قیافه ناگویا.
Graff stalked در -- یک مرد سی و پنج ، شیک ، چشم glassed ، با جلف
سبیل. "می خواهم من؟ گفت :" Graff.
"بله.
بنشینید. Graff ادامه داد : "برای ایستادن ، grunting ،" من
فرض کنید که Varney مهره های قدیمی در آن قرار گرفته است به شما مراجعه کنید.
اجازه دهید من در مورد او توضیح دهد.
خسیس He'sa به طور منظم ، و او چوب را برای هر صد و او عملا به دروغ گفته
من در مورد توانایی خود را به پرداخت اجاره بها -- که من پیدا کردم که درست بعد از امضاء کردیم.
و سپس یکی دیگر از هموطنان می آید همراه با یک پیشنهاد بهتر برای خانه ، و من آن را احساس
وظیفه من به این شرکت برای خلاص شدن از Varney بود ، و من را در مورد آن نگران بود
skun کردن وجود دارد و اجاره نامه.
صادقانه ، آقای بابیت ، من قصد هر چیزی کج به جلو.
من فقط می خواستم این شرکت به همه commis --
"صبر کن ، استن.
این همه ممکن است درست باشد ، اما من با داشتن تعداد زیادی از شکایات مربوط به شما.
حالا من s'pose نیست که شما تا کنون متوسط به انجام اشتباه است ، و من فکر می کنم اگر شما فقط خوب
درس است که شما را اهسته دویدن ، شما می خواهید به نوبه خود یک مسکن طبقه اول رتبهدهی نشده است.
اما من نمی بینم که چگونه من می توانم شما را در نگه می دارد. "
Graff در برابر پر کردن - کابینت تکیه داد ، دست خود را در جیب خود ، و خندید.
"بنابراین ، من از کار اخراج هستم! خوب ، چشم انداز های قدیمی و اخلاق ، من به tickled
مرگ!
اما من نمی خواهم شما را به فکر می کنم شما دور می تواند با هر گونه مسائل holier از تو.
مطمئنا من کشیده ام و برخی چیزهای خام -- کمی از آن را -- اما چگونه می تواند از آن کمک کنم ، در این
دفتر؟ "
"در حال حاضر ، با خدا ، مرد جوان --" "اوه ، اوه!
پایین نگه داشتن خلق و خوی شیطان است ، و فریاد نیست ، چرا که همه در خارج از
دفتر شما را بشنود.
آنها احتمالا گوش دادن در حال حاضر است. بابیت ، عزیز قدیمی ، شما در کج
مقام اول و خسیس لعنتی در دوم.
اگر شما پرداخت حقوق و دستمزد مناسب و معقول را به من نمی خواهد که به سرقت سکه خاموش مرد کور
نگه داشتن همسرم از گرسنگی.
ما ازدواج تنها پنج ماه ، و او بهترین زندگی دختر ، و شما ما را صاف نگه
شکست تمام وقت ، شما سر در گم دزد قدیمی ، بنابراین شما می توانید پول دور برای saphead شما قرار داده
به یک پسر و یک احمق wishywashy خود را از یک دختر!
صبر کنید ، در حال حاضر! شما از طرف خدا آن را ، و یا من می خواهید زیر اقدام نمایید
کل دفتر آن را بشنوند!
و کج -- بگو ، اگر من به العموم گفت : آنچه که من در مورد این خیابان گذشته می دانیم
گزینه کشش سرقت ، هر دو من و شما به زندان برود ، همراه با برخی از خوبی ،
اسلحه پاک ، مومن ، پر کشش! "
"خب ، استن ، به نظر می رسد مانند ما فرو می ریزند به موارد.
آن معامله -- هیچ چیز کج در مورد آن وجود داشت.
تنها راه شما می توانید پیشرفت دریافت کنید برای مردان گسترده سنجیده برای انجام کارها ؛
و آنها به پاداش باشد -- "" اوه ، به خاطر پیت است ، انجام می کنید با فضیلت در
من!
همانطور که من آن را جمع آوری ، من از کار اخراج شدند. بسیار خوب.
چیز خوبی را برای من اتمام حجت.
و اگر من گرفتن به من ضربه زدن به هر شرکت دیگر ، من به همه من می دانم در مورد شما و جیغ کشیدن
T. هنری و معاملات کثیف بادنجان دور قاب چین کمی است که شما را از صنعت corporals بکشید
خاموش برای کلاهبرداران بزرگتر و منطقی ، و شما می خواهیم به خارج از شهر تعقیب می کردند.
و من -- you're حق ، بابیت ، من بوده ام قصد کج ، اما در حال حاضر من قصد دارم راست ،
و اولین گام خواهد بود برای گرفتن شغل در برخی از اداره که در آن رئیس بحث
درباره ایدهآلهای.
بد شانس ، عزیز قدیمی ، و شما می توانید کار خود را تا فاضلاب چوب! "
بابیت برای مدت طولانی شنبه ، متناوب مواج ، "من او را دستگیر ،" و
حسرت "من تعجب می کنم -- نه ، من هر چیزی را که لازم بود برای حفظ آن هرگز انجام نداده
چرخ های پیشرفت حرکت می کند. "
روز بعد او در Graff جای فریتز Weilinger ، فروشنده اغلب خود را استخدام کرد
رقیب آسیبرسان ، خانه سمت شرق و شرکت توسعه و در نتیجه در یک بار
اذیت رقیب خود و یک مرد بسیار خوبی را به دست آورد.
جوان فریتز فرفری سر ، فراخ ، تنیس بازی جوانی بود.
او مشتریان خوش آمدید به دفتر.
بابیت او را به عنوان یک پسر فکر کردم ، و به او آرامش زیادی داشتند.
III رها نژاد پیگیری در حومه
شیکاگو ، یک طرح بسیار خوبی برای سایت های کارخانه بود ، به فروخته می شوند ، و جیک Offut پرسید :
بابیت به پیشنهاد بر روی آن برای او خواهد شد.
سویه از معامله کشش خیابان و ناامیدی خود را در استنلی Graff تا به حال
متزلزل بابیت که او آن را سخت به نشستن در پشت میز خود و تمرکز بر داشت.
او به خانواده اش پیشنهاد ، "در اینجا نگاه کنید ، مردمی
آیا می دانید که رفتن به یورتمه رفتن به شیکاگو برای یک زن و شوهر روز -- تنها در هفته
پایان ؛ نمی خواهد از دست بدهد ، اما یک روز از مدرسه -- می دانم که رفتن با آن را جشن گرفتند کسب و کار
سفیر ، جورج F. بابیت؟
چرا ، آقای تئودور روزولت بابیت! "" افرین! "
تد فریاد زد ، و "اوه ، شاید بابیت مردان که LIL اوله شهر قرمز رنگ نیست!"
و یک بار به دور از پیامدهای آشنا از خانه ، آنها دو مرد
با هم.
تد جوان بود تنها در فرض خود را از قدمت ، و تنها عرصه ، ظاهرا ،
که در آن ، بابیت بزرگتر و بیشتر رشد کرده است تا دانش از تد شد
جزئیات املاک و مستغلات و عبارت از سیاست است.
هنگامی که عقل از سر فرزانگان دیگر از پولمن سیگار کشیدن محفظه آنها را ترک کرده بودند
خود ، صدای بابیت به بازیگوش قطره نیست و در غیر این صورت توهین آمیز
تن که در آن یک آدرس کودکان اما
طاقت فرسا و خسته کننده سر و صدا خود را ادامه داد ، و تد سعی به تقلید خود را در
تنور گوش خراش :
"هی ، پدر ، که مطمئنا شما هم بود نشان می دهد که بوت فقیر وقتی که او در مورد لیگ تلنگر
سازمان ملل! "
"خوب ، مشکل با تعداد زیادی از این همراهان ، آنها به سادگی انجام نمی دانم چه
صحبت کردن در مورد آنها. آنها نمی تواند پایین به حقایق....
چه چیزی شما را از Escott کن فکر می کنم "
"من به شما ، به پدر : این اعتصاب کن من یک پسر خوب هیچ گسل خاص جز او
سیگار بیش از حد ، اما آهسته ، پروردگار! چرا ، اگر ما انجام نمی دهیم او را هل فقیر
گنگ زنگ هرگز پیشنهاد!
و Rone به همان اندازه بد است. آرام است. "
"بله ، من حدس می زنم شما هم حق با شماست. آنها آهسته است.
آنها هر یک از 'EM PEP ما نیست."
"درست است. آنها آهسته است.
قسم می خورم ، پدر ، من نمی دانم که چگونه Rone رو به خانواده ما!
من شرط می بندم ، در صورتی که حقیقت شناخته می شود ، شما تخم مرغ های قدیمی بد شدند و هنگامی که شما یک بچه شدند! "
"خب ، من نه چندان آرام!
"من شرط می بندم شما نبودند! من شرط می بندم شما بسیاری از کلاهبرداری از دست ندهید! "
"خوب ، وقتی که من با دختران بود من تمام وقت صرف گفتن' EM
اعتصاب در صنعت بافندگی! "
آنها roared با هم و با هم روشن سیگار برگ.
"چه می خواهیم با' EM انجام دهید؟ "بابیت مشورت.
"Gosh ، من نمی دانم.
قسم می خورم ، گاهی اوقات من می خواهم مصرف کن کنار گذاشته و قرار دادن او را بیش از پرش احساس و
گفت : به او ، 'fella جوان من LAD ، قصد دارید به ازدواج Rone جوان ، و یا می خواهید
به صحبت های او را به مرگ؟
در اینجا شما به سمت سی و شما فقط ساختن بیست یا بیست و پنج
در هفته است. هنگامی که شما رفتن به ایجاد حس
مسئولیت و بالا بردن؟
اگر هر چیزی که جورج اف یا من می توانید انجام دهید به شما کمک کند ، بر ما تماس بگیرید ، اما نشان می دهد وجود دارد
سرعت کمی ، به هر حال! '"
"خوب ، که در آن ، آن را نمی ممکن است تا بد اگر شما یا من صحبت کرد به او ، جز او ممکن است
را درک کنید. او یکی از این ابرو بالا.
او نمی تواند پایین آمدن به موارد و ذخیره کردن کارت های خود را بر روی میز و صحبت مستقیم
از شانه ، شما می خواهم یا من می توانم. "" درست است ، او مثل همه این
highbrows. "
"این چنین است ، مثل همه از' EM. "واقع That'sa."
آنها آهی کشید و ساکت و متفکرانه و خوشحال بودند.
هادی آمد شوید.
او یک بار در دفتر بابیت نامیده می شود ، در مورد خانه بپرسید.
"H" شما ، آقای بابیت! خواهیم به شما با ما به شیکاگو داشته باشند؟
این پسر شما؟ "
"بله ، من پسر تد." "خب در حال حاضر ، چه چیزی شما را در مورد آن بدانند!
در اینجا من شده فکر کردن شما جوانی خود را ، یک روز بیش از چهل بودند ، به سختی و
شما با این عضو بزرگ! "
"چهل؟ چرا ، برادر ، من هرگز چهل و پنج
دوباره! "" این است که یک واقعیت!
آیا به سختی 'A' فکر! "
"بله ، آقا ، اتمام حجت بد دست بدست دادن عروس و داماد برای پیر مرد وقتی که او به سفر با یک جوان
نهنگ مانند تد اینجا! "و" حق با شماست ، این است. "
تد : "گمان می کنم شما را در کالج در حال حاضر؟"
با افتخار نیرو گرفته : "نه ، نه تا پاییز آینده است. من فقط دارم به نوعی از دادن diff'rent
کالج در حال حاضر بار بیش از حد است. "
همانطور که هادی رفت و در راه خوش برخورد خود ، بزرگ jingling زنجیره های مراقبت در برابر آبی اش
قفسه سینه ، بابیت و تد به شدت در نظر گرفته کالج.
آنها را در شیکاگو وارد اواخر در شب و آنها در صبح عابد دراز ، شادی ، "زیبا
خوب نیست که به بالا و پایین به صبحانه ، هه؟ "
آنها در هتل متوسطی عدن اقامت می کرده اند ، چرا که مردان اوج کسب و کار همیشه ماند
در عدن ، اما آنها شام را در اتاق پارچه ابریشمی گل برجسته و کریستال ورسای از
ریجنسی هتل.
بابیت صدف نقطه آبی با سس کوکتل دستور داد ، استیک فوق العاده ای را با یک
پلاتر فوق العاده ای از سیب زمینی سرخ شده فرانسوی ، دو گلدان قهوه ، پای سیب
با بستنی برای هر دو آنها و تد ، قطعه اضافی از کلوچه گوشت دار است.
"مسائل داغ! برخی از غذا ، fella جوان! "
تد تحسین است.
"متعجب! شما در اطراف چوب با من ، پیر مرد ، و من شما را هم خوب نشان می دهد! "
آنها به یک کمدی موزیکال رفت و یکدیگر را در جوک های وابسته به عروسی و nudged
جوک منع ، آنها رژه لابی ، بازو در بازو ، بین اعمال ، و در سرور و نشاط
از اولین انتشار خود را از شرم که
dissevers پدران و پسران تد chuckled ، "پدر ، شما همیشه یک مطلب در مورد شنیدن
سه milliners و قاضی؟ "وقتی تد بازگشت به اوج ، بابیت کرده بود
تنها بود.
همانطور که او در تلاش برای ایجاد اتحاد بین Offutt و برخی منافع میلواکی
که می خواست طرح مسابقه ، مسیر ، بیشتر وقت خود را در انتظار برای گرفته شد
تماس های تلفنی....
نشستن در لبه تخت او ، برگزاری تلفن های قابل حمل ، به wearily درخواست "آقای
Sagen در هنوز نه؟ 'نداشتم او ترک هر پیام برای من؟
کلیه حقوق این ، من سیم نگه دارد. "
خیره در یک لکه روی دیوار ، با تأمل است که آن را شبیه کفش ، و بی حوصله بودن
این کشف بیستم است که آن را شبیه کفش.
روشنایی سیگار ، پس از آن ، محدود با هیچ زیرسیگاری در رسیدن به تلفن ،
تعجب چه باید بکنید با این تهدید در حال سوختن و مشتاقانه تلاش به بازی شیر یا خط آن را به
حمام tiled.
تاریخ آخرین تغییر ، بر روی تلفن ، "هیچ پیام ، EH؟ کلیه حقوق این ، من تماس بگیرید تا دوباره. "
یک بعد از ظهر او را از طریق خیابان برف rutted که او تا به حال شنیده سرگردان ،
خیابان های tenements کوچک و خانه دو خانواده و کلبه marooned.
آن را به او آمد که او تا به حال هیچ ربطی به ، که هیچ چیز از او می خواستند به انجام وجود دارد.
او bleakly تنهایی در شب بود ، زمانی که او توسط خود را در هتل ریجنسی dined.
او در لابی نشسته پس از آن ، در یک صندلی مخمل خواب دار bedecked با سلاح Saxe Coburg ،
روشنایی یک سیگار برگ و برای برخی که می آیند و بازی با او و نجات
او را از فکر کردن.
در صندلی کنار او (نشان دادن بازوها از لیتوانی) مرد نیمه آشنا ،
مرد بزرگ قرمز رو با چشمان پاپ و سبیل زرد کمبود.
او مهربان و ناچیز است ، و به عنوان تنهایی به عنوان خود بابیت به نظر می رسید.
او به تن پشم ونخ راه راه کت و شلوار و کراوات نارنجی تمایلی.
آمد با یک تصادف اتش بازی بابیت.
غریبه سودا سر جرالد Doak شد.
به طور غریزی بابیت افزایش یافت ، bumbling ، "چگونه شما ، سر جرالد؟
'عضو ما در اوج ملاقات کرد ، در چارلی McKelvey؟
بابیت نام من -- املاک و مستغلات "است.
"آه! چگونه 'D شما انجام دهد." جرالد سر تکان داد دست بطور شل و ول.
خجالت ، ایستاده ، تعجب کنید که چگونه او می تواند عقب نشینی ، بابیت maundered ، "خوب ، من
فرض کنید شما با داشتن یک سفر بزرگ از آنجایی که ما شما را در اوج دیدم. "
"کاملا.
بریتیش کلمبیا و کالیفرنیا و همه جا ، "او گفت doubtfully ،
نگاه بابیت lifelessly. "چگونه شرایط کسب و کار شما
بریتیش کلمبیا؟
یا گمان می کنم شاید شما را به 'EM به نظر نمی آید.
مناظر و ورزش و غیره؟ "" چشم انداز؟
اوه ، سرمایه است.
اما شرایط کسب و کار -- می دانید ، آقای بابیت ، آنها تقریبا به اندازه
بیکاری به عنوان ما هستند. "جرالد سر صحبت میکرد و به گرمی در حال حاضر است.
"پس؟ شرایط کسب و کار نیست ، بنابراین doggone خوب ، EH؟ "
"نه ، شرایط کسب و کار در همه آنچه من می خواهم امیدوار به آنها را پیدا نمی کنند."
"خوب نیست ، EH؟"
"نه ، نه -- واقعا خوب نیست" شرم That'sa رفو.
خوب -- گمان می کنم شما در حال انتظار برای کسی که شما را به برخی از بزم بزرگ ، سر
جرالد. "
"بزم؟ آه. بزم.
خیر ، به شما حقیقت را بگویید ، من چه عفریت من می تواند انجام این کار شب.
آیا می دانم که روح در Tchicahgo نیست.
من تعجب می کنم که اگر شما اتفاق می افتد بدانند که آیا تئاتر there'sa خوبی در این شهر؟ "
"خوب؟ چرا می گویند ، آنها در حال اجرا بزرگ حق اپرا
در حال حاضر!
من حدس می زنم شاید شما می خواهم که مانند "EH؟ EH؟ رفت تا یک بار اپرا در لندن.
مرتب کردن بر اساس باغ Covent چیز. تکان دهنده!
نه ، من تعجب بود اگر فیلم خوب سینما بود وجود دارد. "
بابیت بود نشسته ، hitching صندلی خود را ، فریاد می کشیدند ، "فیلم؟
بگو : سر جرالد ، من مثلا قرار بود البته شما تا به حال قایق dames انتظار شما منجر
به برخی از شب نشینی -- "" خدای ناکرده "
"-- اما اگر شما را نداشته باشند ، چه چیزی به شما می گویند من و شما به یک فیلم؟
هلو There'sa از یک فیلم در Grantham : بیل هارت در تصویر راهزن ".
راست O ، ثبت نام کنید!
فقط یک لحظه در حالی که من کت من است. "
تورم با عظمت ، کمی ترس مبادا خون اصیل ناتینگهام تغییر
ذهن خود را ترک کنید و او را در هر گوشه خیابانی ، بابیت رژه با سر جرالد
Doak به قصر فیلم و در سکوت
سعادت شنبه در کنار او ، تلاش بیش از حد مشتاق ، مبادا شوالیه حقیر شمردن خود
ستایش از شش بورس و مهندسان. در پایان ، سر جرالد زمزمه ، "پرچم دزدان خوب
تصویر ، این.
بنابراین awfully از شما شایسته من را. خودم لذت می برد بسیار برای هفته است.
همه این مهماندار -- به آنها اجازه دهید هرگز شما را به سینما بروید "!
"شیطان به شما می گویند!"
سخنرانی بابیت پالایش ظریف را از دست داده بود و همه گسترده است که با آن
او آن را آراسته بود ، و تبدیل به دلچسب و طبیعی است.
"خوب ، من به مرگ شما آن را دوست داشت ، سر جرالد tickled است."
آنها در گذشته از زانو زنان چربی را به راهرو crawled شده ، آنها در لابی ایستاده بود
تکان دادن سلاح های خود را در مراسم قرار دادن در overcoats.
بابیت اشاره کرد : "بگو ، چگونه در مورد یک چیزی کمی به غذا خوردن؟
من می دانم که جایی که ما می تواند rarebit متورم ، و ما ممکن است حفاری تا کمی
نوشیدن -- است که ، اگر شما همیشه لمس چیزهای ".
"و نه!
اما چرا به اتاق من شما نمی آیند؟ من برخی از اسکاتلندی ها -- نیمی از نه بد. "
"اوه ، من نمی خواهم به استفاده از تمام ***.
این رفو خوبی از شما ، اما -- شما احتمالا می خواهید به آمار یونجه ".
سر جرالد تبدیل شد. او beefily حسرت.
"اوه واقعا ، در حال حاضر ، من یک شب مناسب و معقول برای مدتی چنین طولانی نداشته!
نیاز به رفتن به تمام این رقص است. هیچ شانسی برای بحث در مورد کسب و کار و آن مرتب سازی بر اساس
از چیزی.
آیا می شود خوب اختتامیه جشنواره صنعت چاپ و آمد همراه. آیا شما نیست؟ "
"آیا من؟ شما شرط می بندم!
من فقط فکر نمی کردم شاید -- بگو ، توسط golly ، آن را نشانی از انجام خوب همکار ، این کار را انجام نمی ، نشستن و
بازدید در مورد شرایط کسب و کار ، پس از او به این توپ بوده است و masquerades و
ضیافت و تمام است که مسائل جامعه است.
من اغلب احساس می کنید که در اوج است. مطمئنا ، شما شرط می بندم من آمده است. "
"که awfully خوبی از شما" آنها در امتداد خیابان مخابره شد.
"در اینجا نگاه کنید ، قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، می تواند به من به شما بگویم ، آیا شهرهای آمریکا همیشه نگه دارید تا این
وحشتناک اجتماعی سرعت؟ همه این احزاب با شکوه؟ "
"برو در حال حاضر ، ترک شوخی شما!
Gosh ، شما را با توپ دادگاه و توابع و همه چیز -- "
"نه ، واقعا ، اختتامیه جشنواره صنعت چاپ قدیمی!
مادر و من -- بانوی Doak ، باید بگویم ، ما معمولا دست bezique و بازی برو به
رختخواب در ده. برکت روح من ، من نمی توانستم نگه داشتن خود
سرعت حیوان صفت!
و صحبت کردن! همه زنان در آمریکا خود را ، می دانند که بسیار
فرهنگ و آن نوع از چیزی که است. این McKelvey خانم -- دوست شما -- "
"Yuh ، Lucile قدیمی.
بچه خوب "" -- او از من پرسید کدام یک از گالری
بهترین در فلورانس دوست. یا آن را در Firenze بود؟
در ایتالیا هرگز در زندگی ام بوده است!
و شکلهای هندسی اولیه. من مثل شکلهای هندسی اولیه.
آیا می دانید آنچه دوخال بدوی است؟ "" من؟ من نباید بگویم!
اما من می دانم چه تخفیف به جای پول نقد است. "
"و نه! بنابراین می توانم ، توسط جورج!
اما شکلهای هندسی اولیه "" Yuh! شکلهای هندسی اولیه! "
آنها با صدا ناهار بوستر خندید.
اتاق سر جرالد ، به جز برای او کیسه های سنگین و با دوام انگلیسی بود ، بسیار
بسیار شبیه به اتاق جورج اف بابیت ، و کاملا در نحوه بابیت او
فاش فلاسک ویسکی بزرگ ، افتخار نگاه
و مهمان نواز ، و chuckled ، "بگو : زمانی که ، قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ است."
پس از نوشیدنی سوم این بود که سر جرالد اعلام کرد ، "چگونه می توانم شما یانکی ها دریافت
این تصور که نوشتن شلوار بی خشتک گاوداران مانند برتراند شاو و این چاه به ما نشان دهنده؟
کسب و کار واقعی انگلستان ، ما فکر می کنیم کسانی که شلوار بی خشتک گاوداران خائن هستند.
هر دو کشور ما اشراف قدیمی کمیک خود را -- می دانید ، خانواده های شهرستان قدیمی ،
مردم شکار و همه آن نوع از چیزی که را -- و ما هر دو کار رنجور ما
رهبران ، اما ما هر دو ستون فقرات مردان کسب و کار صدا است که اداره کل نشان می دهد. "
شرط می بندم. در اینجا به بچه ها واقعی! "
"من با شما هستم!
در اینجا به خودمان! "
پس از نوشیدنی چهارم بود که سر جرالد خواسته متواضعانه ، "چه شما فکر می کنم
داکوتای شمالی وام مسکن؟ "اما آن را تا پس از پنجم نشده بود که بابیت شروع به
او را "جری" و سر جرالد جلب اعتماد ،
"من می گویند ، آیا شما ذهن اگر من نیروی کشش برقی چکمه های من؟" و ecstatically کشیده خود را
فوت knightly ، فقیر بود ، خسته ، داغ ، پاها متورم روی تخت.
پس ششم ، بابیت نامنظم به وجود آمد.
"خب ، من بهتر است پیاده روی همراه. جری ، شما یک موجود به طور منظم انسان!
من مایل به تندر ما دوست شده است بهتر است در اوج آشنا.
Lookit.
آیا می توانید دوباره و با من بماند در حالی که؟ "
«پس با عرض پوزش -- باید به نیویورک به - فردا بروند. بیشترین awfully متاسفم ، پسر.
من شب لذت می برد نه آنقدر از من در ایالات متحده بوده است.
بحث واقعی. این همه اجتماعی پوسیدگی.
من هرگز می خواهم که اجازه دهید آنها را به عنوان حیوان صفت را به من -- و من آن را برای هیچ چیز نیست ،
EH -- اگر من می خواهم من می خواهم که به صحبت کردن با زنان در مورد شکلهای هندسی اولیه و چوگان!
چیز نسبتا خوب که در ناتینگهام ، هر چند ؛ اذیت شهردار ترین frightfully
وقتی که من آن را کردم و البته missus آن را دوست دارد.
اما هیچ کس "جری" در حال حاضر می نامد -- "او تقریبا گریند.
"-- و هیچ کس در ایالات متحده به من مانند یک دوست تا به شب درمان می شود!
خوب توسط ، قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، خوب شده توسط!
awfully! "" آن را اشاره نمی کند ، جری.
و به یاد داشته باشید هر زمان که شما را به اوج گرفتن ، محکم نگاه داشتن رشته ای است که همیشه. "
و آیا فراموش نکنید ، پسر ، اگر شما همیشه به ناتینگهام ، مادر می آیند و من خواهد بود
frightfully خوشحالم که می بینید.
من باید که از همسفرانمان در ناتینگهام ایده های خود را در مورد چشم انداز و واقعی بچه ها بگویم -- در ما
بعد ناهار کلوپ روتاری "
IV
بابیت عابد در هتل خود را دراز ، تصور باشگاه ورزشی اوج درخواست او را ، "چه
نوع یک زمان D' شما در شیکاگو "و پاسخ او ،" اوه ، عادلانه ، فرار به اطراف با
سر جرالد Doak زیادی "خود را به تصویر کشیدن
ملاقات Lucile McKelvey و admonishing او را ، "همه حق است ، خانم مک ، شما در زمانی که شما
در حال تلاش به جلو و این روشن فکر مطرح است.
این را فقط به عنوان جرالد Doak در شیکاگو به من می گوید : -- آه ، بله ، جری یک دوست قدیمی
معدن -- همسر و من به فکر در حال اجرا را به انگلستان اقامت با جری
در قلعه خود را ، در سال آینده -- و او به گفت :
من ، Georgie ، لوبیا قدیمی ، من دوست دارم Lucile درجه اول است ، اما من و شما ، جورج ، ما
او را بر سر این راه hooptediddle highty - tighty او کردم. "
اما آن شب یک چیزی که اتفاق افتاده است که غرور خود را شکسته تشبیه است.
V در هتل ریجنسی سیگار برگ ضد او سقوط کرد
به صحبت کردن با فروشنده از پیانو ، و آنها با هم dined.
بابیت با دوستی پر شده بود و رفاه است.
او لذت می برد gorgeousness از اتاق غذاخوری : لوستر ، پارچه ابریشمی گل برجسته لوپ
پرده ها ، پرتره از پادشاهان فرانسه در برابر پانل از بلوط طلاکاری شده است.
جمعیت : "او لذت می برد. spenders لیبرال" زنان زیبا ، خوب فلو جامد شد
او gasped. او خیره شد ، و تبدیل دور و خیره
دوباره.
سه جدول ، با نوعی تردید از زن ، یک زن در یک بار حیا و پژمرده ،
پل شراب سفید بود ، و پل قرار بود در Akron ، فروش تار ، بام.
زن بهره برداری شد دست خود را ، mooning در او و giggling.
بابیت احساس که او چیزی درگیر و مضر مواجه شده بود.
پل صحبت با اشتیاق ربودهشده از یک مرد که گفتن مشکلات خود بود.
او بر روی چشم ها پژمرده زن متمرکز شد.
هنگامی که او دست خود را برگزار و یک بار ، نابینا به مهمانان دیگر ، او لب هایش را به عنوان puckered
او تظاهر به او بوسه.
بابیت ضربه چنان قوی برای رفتن به پل داشت که او می تواند احساس بدن او uncoiling ،
شانه خود را در حال حرکت است ، اما او احساس ، به شدت ، که او باید دیپلماتیک ،
و تا نه او را دیدم پل پرداخت چک
او باد مهیب و سهمگین به فروشنده پیانو ، "با golly از دوستان من بیش از وجود دارد -- به من'scuse
دوم -- فقط می گویند سلام به او گفت : "او را لمس شانه پل ، و گریه ،
"خب ، چه زمانی شهر به شما رسید؟"
پل او را glared ، صورت سخت شدن. "اوه ، سلام ، جورج.
هرچند شما می خواهم به اوج رفته است. "او همراه خود را معرفی.
بابیت peeped به او.
او به سستی زیبا ، زن ضعیف مخ زن از چهل و دو یا سه بود ، در
کلاه گل و بلبل بی رحم. rouging او کامل بود اما خامکار.
"جایی که شما اقامت ، Paulibus؟"
زن تبدیل شده است ، yawned ، ناخن او را مورد بررسی قرار.
وی به عدم معرفی عادت کرده اند به نظر می رسید.
پل بیدارم ، "کمپبل مسافرخانه ، در سمت جنوب است."
"تنهایی؟" این صدا حیله گر.
"بله! متاسفانه! "
خشمگینانه پل تبدیل به سوی زن ، لبخند با علاقه مشمئز کننده به
بابیت. "ماه مه! می خواهید به شما معرفی کند.
خانم آرنولد ، این قدیمی آشنایی من ، جورج بابیت است. "
"Pleasmeech growled بابیت ، در حالی که او gurgled :" آه ، من بسیار خوشحال برای دیدار با هر
از دوستان آقای شراب سفید ، من مطمئن هستم. "
بابیت خواستار به عقب وجود دارد در اواخر این عصر ، پل؟
من کشویی و ببینید که شما "" نه ، بهتر است -- ما بهتر با هم ناهار
فردا. "
"همه حق است ، اما من شما را به شب ، بیش از حد ، پل.
من به هتل خود را ، و من برای شما صبر کنید! "