Tip:
Highlight text to annotate it
X
شاهزاده کوچولو توسط فرانسیس هاجسون برنت فصل 12.
در طرف دیگر دیوار
هنگامی که در یک ردیف از خانه زندگی می کند، جالب است به چیزهایی که فکر می کنم
در حال انجام است و گفت: در طرف دیگر دیوار از یک اتاق بسیار زندگی
وارد
سارا علاقه سرگرم کننده خود را با تلاش برای تصور چیزهایی که با دیوار پنهان بود
که در آن حوزه علمیه را انتخاب کنید از خانه نجیب زاده هندی تقسیم می شود.
او می دانست که کلاس بعدی به مطالعه نجیب زاده هندی است، و او امیدوار است
که دیوار ضخیم بود به طوری که گاهی اوقات سر و صدا بعد از ساعت درس
مزاحم او.
"من هستم در حال رشد بسیار علاقه او،" او به Ermengarde گفت: "من نمی باید می خواهم او را به
آشفته شد. من او را برای یک دوست به تصویب رسید.
شما می توانید که با مردم به شما در همه صحبت می کنند هرگز انجام دهد.
شما فقط می توانید آنها را، تماشا می کنند و در مورد آنها فکر می کنم و متاسفم برای آنها باشد، تا زمانی که به نظر می رسد
تقریبا در روابط می خواهم.
من کاملا مضطرب گاهی اوقات وقتی که من دکتر را می خواهیم دو بار در روز است. "
"من روابط بسیار کمی دارند، گفت:" Ermengarde، تاملی، "و من خیلی
خوشحالم از آن است.
من کسانی که من را دوست ندارد. دو خاله ها و عمه ها همیشه و گفت: عزیز من،
Ermengarde! شما خیلی چرب است.
شما باید از خوردن شیرینی، و عموی من همیشه میشود و از من خواست که چیزهایی مانند، چه زمانی
ادوارد سوم صعود تاج و تخت؟ "و" چه کسی زیاده روی مارماهی درگذشت؟ "
سارا خندید.
"مردم شما را به صحبت می کنند هرگز نمی توانند به شما پرسش می خواهم که بپرسید،" او گفت: "و من
برای اطمینان از اینکه نجیب زاده هندی حتی اگر او با شما بسیار صمیمی بود.
من به او علاقه است. "
او علاقه خانواده بزرگ تبدیل شده بود زیرا آنها نگاه خوشحال، اما او تا به حال
علاقه نجیب زاده هندی است زیرا او ناراضی به نظر می رسید.
او آشکارا از برخی از بیماری بسیار شدید به طور کامل بهبود نیافته است.
در آشپزخانه - که در آن، البته، از بندگان، از طریق برخی از وسیله ای مرموز،
همه چیز را می دانستند - مورد او بحث های زیادی وجود دارد.
او یک نجیب زاده هندی واقعا، اما انگلیسی که در هند زندگی کرده بود.
او با بدبختیهای بزرگ که تا به حال برای به خطر انداختن ثروت تمام خود را ملاقات کرده بود
که او فکر خود را از بین برد و برای همیشه لطفا برای خوار.
شوک آنقدر بزرگ بوده است که او تقریبا تب مغزی فوت کرده و از زمان
وضع سلامتی او شده بود، شکسته، هر چند بخت و اقبال خود را عوض شده بود و همه خود را
اموال به او شده بود ترمیم شده است.
مشکل و خطر او با معادن و فلزات شده بود متصل می شوند.
و معادن با الماس در اونا! "گفت: آشپز.
- آنهایی که الماس خاص ریس من به هیچ معادن می رود هرگز "- با
نگاه طرف سارا. "ما همه چیز را می دانیم."
او احساس به عنوان آقاجان من احساس، "سارا فکر می کردم.
"او مریض بود که آقاجان من بود، اما او می میرند."
پس قلب خود را بیش از پیش به او کشیده شده است.
زمانی که او در شب فرستاده شد او استفاده می شود گاهی به احساس بسیار خوشحال است، چرا که وجود دارد
همیشه یک شانس است که پرده از درب خانه، هنوز ممکن است بسته می شود
و او می تواند به اتاق گرم نگاه کنند و به تصویب رسید دوستش را ببینید.
وقتی که هیچ کس در مورد او استفاده می شود گاهی اوقات برای جلوگیری از، و، نگه داشتن به نرده های آهن،
او آرزوی شب خوبی که اگر او می تواند او را بشنود.
"شاید شما می توانید احساس می کنید اگر شما نمی تواند بشنود، علاقه داشتن به او بود.
"شاید افکار مهربان در رسیدن به مردم به نوعی، حتی از طریق پنجره ها و درها و
دیوار.
شاید شما احساس می کنید کمی گرم و راحت، و نمی دانم چرا، وقتی که من هستم
اینجا ایستاده ام در سرما و امید شما را به خوبی و خوشحال دوباره.
من خیلی متاسفم برای شما، "او را در صدای شدید کمی زمزمه.
"من آرزو می کنم شما تا به حال" Missus های کوچک که می تواند شما را پت به عنوان حیوان خانگی پاپا استفاده می شود زمانی که او تا به حال
سردرد می شود.
من باید می خواهم به خود را Missus کوچک 'خودم، فقیر عزیز!
شب بخیر - شب بخیر. خداوند شما را برکت دهد! "
او دور، احساس کاملا آرام و کمی گرمتر خودش.
همدردی او قوی است که به نظر می رسید که اگر آن را باید او را به نوعی رسیدن به او نشسته بود
تنها در صندلی خود را در آتش، و تقریبا همیشه در گان پانسمان بزرگ، و نزدیک به
همیشه با پیشانی اش استراحت در دست خود را به عنوان او به طرز ناامید کننده ای را به آتش خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود.
او به سارا مثل یک مرد که یک مشکل در ذهن خود را به حال هنوز به نظر می رسید، نه تنها مانند
که همه مشکلات در گذشته دراز.
"او همیشه به نظر می رسد که اگر او از چیزی که به او لطمه می زند و فکر می شد"، او به گفت
خودش، "اما او پول خود را به عقب و او را بیش از تب مغز خود را در زمان،
بنابراین او باید مانند آن به نظر نمی آید.
من تعجب می کنم اگر چیز دیگری وجود ندارد. "
اگر چیز دیگری وجود ندارد - چیزی حتی بندگان آیا از شنیدن نیست - او می تواند
معتقد است که پدر از خانواده بزرگ آن را می دانستند - نجیب زاده او به نام
آقای Montmorency.
آقای Montmorency رفت و به او مراجعه کنید، اغلب اوقات و Montmorency خانم و کوچک
Montmorencys رفت، بیش از حد، هر چند در موارد کمتری است.
او به خصوص علاقه دو دختر کمی بزرگتر به نظر می رسید - جانت و نورا که
بنابراین نگران شده بود که برادر کوچک خود را دونالد سارا شش پنسی او داده بود.
او، در واقع بود، در دل خود بسیار حساس به لمس برای همه کودکان است، و به ویژه
برای دختران کوچک.
جانت و نورا به عنوان علاقه او بودند که او از آنها بود، و رو به جلو با نگاه
بزرگ ترین لذت را به بعد از ظهر زمانی که آنها برای عبور از مربع و اجازه داده شد
ایجاد خود را به خوبی رفتار بازدیدکننده داشته است کمی به او.
آنها بسیار بازدیدکننده داشته است کمی مودب بودند زیرا او از یک نویسه نامعتبر بود.
"او یک چیز بد است، گفت:« جانت، "و او می گوید: او را تشویق ما است.
ما سعی می کنیم به تشویق او بسیار بی سر و صدا. "جانت سر خانواده بود، نگه داشته و
بقیه از آن در جهت.
این او بود که تصمیم گرفت هنگامی که آن را با احتیاط بود به درخواست نجیب زاده هندی داستان
در مورد هند، و او بود که دیدم هنگامی که خسته شد و از آن زمان به سرقت بود
در سکوت و دور و به DASS رم به او است.
آنها بسیار علاقه رام DASS.
او می تواند هر تعداد از قصه ها گفته اند اگر او قادر به صحبت می کنند هر چیزی بوده است، اما
هندوستانی.
نام واقعی: نجیب زاده هندی آقای Carrisford بود، و ژانت گفت: آقای Carrisford
در مورد برخورد با کمی دختر که بود و نه گدا.
او بسیار علاقه مند بود، و همه بیشتر از آن زمانی که او از DASS حافظه شنیده
ماجراجویی از میمون روی پشت بام.
رام DASS ساخته شده برای او یک تصویر بسیار واضح و روشن از اتاق زیر شیروانی و desolateness خود -
کف لخت و گچ شکسته، زنگ زده، خالی رنده، و سخت، تخت و باریک است.
کارمایکل، او را به پدر خانواده بزرگ گفت: پس از او شنیده بود
توضیحات، "من تعجب می کنم چگونه بسیاری از attics در این میدان مانند که هستند،
و چگونه بسیاری از دختران بنده کمی رنجور
خواب بر روی تخت از جمله، در حالی که من بر روی بالش پایین پرت کردن، و ثروت که لود شده و مورد آزار و اذیت
مال من نیست "-، بیشتر از آن است.
: "همکار عزیزم، آقای کارمایکل پاسخ داد: cheerily،" هر چه زودتر شما را متوقف عذاب
خودتان بهتر است آن را برای شما باشد.
اگر شما مالک همه ثروت از هند، شما نمی تواند حق مجموعه ای تمام
ناراحتی در جهان است، و اگر شما شروع به refurnish تمام attics ها در این میدان،
هنوز هم باقی می ماند همه attics در
همه میادین و خیابان ها به قرار دادن در جهت است.
وجود دارد و شما! "
آقای Carrisford نشست و کمی ناخن خود را به عنوان او را به خواب درخشان از زغال سنگ در نگاه
رنده.
او گفت: "آیا شما فرض کنید، به آرامی، پس از یک مکث -" آیا شما فکر می کنم این امکان وجود دارد که
کودک - کودک من بس هرگز به فکر، به اعتقاد من - می تواند -
احتمالا به هر شرایط از جمله کاهش می یابد به عنوان روح فقیر کمی همسایه؟
آقای کارمایکل به او نگاه uneasily.
او می دانست که بدترین کاری که انسان می تواند برای خودش انجام دهد، دلیل خود را و خود را
بهداشت، این بود که شروع به روش خاصی از این موضوع خاص فکر می کنم.
"اگر کودک در مدرسه مادام پاسکال در پاریس بود شما در جستجوی هستند،" او
پاسخ داده soothingly، "او به نظر می رسد که در دست مردم است که می تواند به استطاعت باشد
مراقبت از او را.
آنها از او به تصویب رسید چرا که او به همراه مورد علاقه دختر خود بوده است
که مردن.
آنها تا به حال بدون فرزند، و خانم پاسکال گفت که آنها بسیار خوب بودند.
به روس ها است. "
"بانگ زد و زن بیچاره، در واقع نمی دانستم که او را گرفته بود!"
آقای Carrisford. آقای کارمایکل شانه ای بالا انداخت شانه های او را.
او زیرک، Frenchwoman دنیوی بود، و آشکارا فقط خیلی خوشحالم که
کودک به راحتی کردن دست او را در هنگام مرگ پدر را ترک کرد او کاملا unprovided
برای.
زنان از نوع او خود را در مورد آینده از کودکانی که ممکن است مشکل
اثبات سنگینی است. پدر و مادر به تصویب رسید ظاهرا ناپدید شد
و هیچ اثری را ترک کرد. "
"اما به شما می گویند:« اگر فرزند من در جستجوی هستم.
شما می گویید "اگر" ما مطمئن هستیم.
تفاوت در نام وجود دارد. "
"مادام پاسکال آن را تلفظ که اگر آن را Carew به جای از Crewe - که ممکن است
تنها یک ماده از تلفظ. شرایط جالب مشابه بودند.
افسر زبان انگلیسی در هند دختر بچه مادر خود را در مدرسه قرار داده بود.
او به طور ناگهانی پس از از دست دادن ثروت خود جان خود را از دست داده اند. "
آقای کارمایکل مکث لحظه، که اگر یک فکر جدید به او رخ داده بود.
"آیا مطمئن هستید که کودک در مدرسه ای در پاریس باقی مانده بود؟
آیا شما آن را در پاریس بود؟ "
: "همکار عزیزم،" شکست چهارم Carrisford، با تلخی بی قرار، "من مطمئن هستم
هیچ چیز نیست. یا فرزند یا مادر او را دیدم هرگز.
رالف Crewe و من یکدیگر را به عنوان پسر را دوست داشت، اما ما از روزهای مدرسه ما ملاقات کرده بود،
تا زمانی که ما در هند دیدار کرد. در وعده شکوه جذب شد
از معادن.
او جذب شد، بیش از حد. همه چیز خیلی بزرگه و پر زرق و برق بود
که ما 1/2 سر ما از دست دادند. هنگامی که ما ملاقات ما به ندرت از هر چیزی صحبت کرد
دیگر.
من فقط می دانستند که کودک به مدرسه فرستاده شده بود جایی.
من حتی به یاد داشته باشید، در حال حاضر، چگونه من آن را می دانستند. "
او هیجان زده می شود.
او همیشه هیجان زده شد که هنوز هم ضعیف خود مغز با خاطرات هم زده شد
فاجعه از گذشته است. آقای کارمایکل او را تماشا کردند نگرانی نسبت.
لازم بود به درخواست برخی از پرسش ها، اما آنها باید به آرامی و با احتیاط قرار داده می شود.
اما شما تا به حال به همین دلیل فکر می کنم مدرسه بود در پاریس؟
"بله" بود، "چرا مادرش Frenchwoman بود، و من شنیده بود که او
آرزو به کودک خود در پاریس به تحصیل است. به نظر می رسید احتمال وجود دارد که او خواهد بود
»وجود دارد.
"بله،" آقای کارمایکل گفت: "به نظر می رسد بیش از احتمال است."
نجیب زاده هندی خم به جلو و جدول با در دست تلف طولانی، رخ داد.
کارمایکل، "او گفت،" من باید او را پیدا کنید.
اگر او زنده است، او در جایی است. اگر او دوست و بی پول، آن است که
از طریق تقصیر من است. چگونه یک مرد را به عقب بر گردیم عصبی خود را با
چیزی شبیه است که در ذهن او؟
این تغییر ناگهانی در معادن از شانس ساخته شده است که واقعیت های همه ما بیشتر فوق العاده
رویاها و کودک فقیر Crewe ممکن است گدایی در خیابان!
"نه، نه، گفت:" کارمایکل.
"سعی کنید را آرام می شود. کنسول خود را با این واقعیت که زمانی که
به او یافت می شود که شما یک ثروت به دست به او "
"چرا من مرد به اندازه کافی برای ایستادن زمین را به من، وقتی که نگاه سیاه و سفید نیست؟"
Carrisford موضوعات آغاز بدبختی ترشرو.
"من باور دارم من باید ایستاده بود زمین را به من اگر من تا به حال شده است برای دیگر مسئول نیست
پول مردم و همچنین خود من. Crewe پور را به این طرح قرار بود هر
پنی که متعلق به او است.
او به من اعتماد - او مرا دوست داشت. و مرگ او و فکر او را خراب کرده بود - من -
تام Carrisford که کریکت در Eton با او بازی کرد.
یک تبه کار او باید فکر! "
خود را سرزنش نمی کنم به تلخی. "" من خودم را سرزنش نمی کند چرا که
حدس و گمان را تهدید به شکست - خودم را سرزنش می کنم برای از دست دادن شجاعت من.
من به دور مانند یک کلاه بردار و دزد زد، زیرا من می توانم بهترین دوست و رو به رو
به او بگویید او و بچه اش را خراب کرده بود. "پدر مهربان خانواده بزرگ
قرار دادن دست خود را روی شانه هایش comfortingly.
"شما فرار زیرا مغز شما راه را تحت فشار شکنجه روحی داده بود،" او
است. "شما 1/2 هذیانی بود در حال حاضر است.
اگر شما تا به حال شده است شما باید ماند و مبارزه آن را.
شما در یک بیمارستان، در بستر کمبود بود، raving با تب مغز، دو روز
بعد از اینکه شما محل را ترک کرد.
به خاطر داشته باشید که ". Carrisford پیشانی خود را در او کاهش یافته است
دست. "خدا! بله، "او گفت.
"من دیوانه با ترس و وحشت رانده شد.
من برای هفته ها و خوابیده بودند. شب من از در خونه من مبهوت همه
هوا پر از چیزهای زشت به تمسخر گرفتهاند و به من mouthing در نظر می رسید. "
این توضیح به اندازه کافی در خود است، گفت: "آقای کارمایکل.
"چگونه می تواند یک مرد را در آستانه قاضی مغز تب sanely!"
Carrisford را تکان داد افتادگی خود سر است.
"و هنگامی که من به آگاهی ضعیف Crewe مرده بود - و به خاک سپرده شد.
به نظر می رسید و من به یاد داشته باشید هیچ چیز است. من کودک را برای ماه به یاد داشته باشید و
ماه می باشد.
حتی زمانی که من شروع به یاد همه چیز وجود او به نظر می رسید در نوعی از ابهام است. "
یک لحظه ایستاد و پیشانی اش را مالش.
گاهی به نظر می رسد در حال حاضر زمانی که من سعی می کنم به یاد داشته باشید.
مطمئنا من گاهی اوقات باید شنیده اند Crewe صحبت از مدرسه او را به فرستاده شد.
آیا شما فکر می کنم تا
"او ممکن است از آن نیست صحبت قطعا. شما به نظر می رسد هرگز حتی به شنیده واقعی او
نام. "" او به او نام حیوان خانگی عجیب و غریب استفاده می شود که او
اختراع.
او خود خود Missus کوچک. اما معادن رنجور سوار همه چیز
دیگری از سر ما. ما از هیچ چیز دیگری صحبت کرد.
اگر او از مدرسه صحبت می کرد، من را فراموش کرده - خود را فراموش کرده است.
و حالا من هرگز به یاد داشته باشید. "" بیا، بیا، گفت: "کارمایکل.
"ما باید او را هنوز پیدا است.
ما همچنان به جستجو برای مادام پاسکال روس ها خوش خلق.
او به نظر می رسید به یک ایده مبهم است که در مسکو زندگی می کردند.
ما که به عنوان یک سرنخ کنند.
من به مسکو برود. "" اگر من قادر به سفر، من با
شما، گفت: «Carrisford" اما من فقط در اینجا می توانید نشسته پیچیده در پوست و خیره در آتش است.
و هنگامی که من به آن نگاه کنید به نظر می رسد برای دیدن چهره جوان همجنسگرا Crewe نگران به من.
او به نظر می رسد که اگر او از من خواست یک سوال است.
گاهی اوقات او را در شب خواب میبینم، و او همیشه قبل از من می ایستد و می پرسد همان
سوال در کلمات. آیا می توانید حدس بزنید چه او می گوید، کارمایکل؟ "
آقای کارمایکل او را در صدای نسبتا پایین پاسخ داد.
"نه دقیقا،" او گفت. "او همیشه می گوید،" تام، پیر مرد - تام - که در آن
Missus کوچک است؟ "
او در دست کارمایکل گرفتار و چسبیده به آن.
"من باید قادر باشد به او پاسخ - باید" او گفت.
"به من کمک کند تا او را پیدا کنید.
به من کمک کن. "در طرف دیگر از سارا دیوار بود
نشستن در زیر شیروانی او را در صحبت کردن به Melchisedec، که برای او آمده بود
شام.
"این بوده است سخت به امروز شاهزاده، Melchisedec،" او گفت.
"این سخت تر از حد معمول بوده است. این سخت تر می شود به عنوان آب و هوای سرد افزایش می یابد
و خیابان ها به درهم و برهم تر است.
هنگامی که Lavinia خندید در دامن پر از گل من که من او را در سالن به تصویب رسید، من فکر
چیزی برای گفتن در فلش - و من فقط خودم را در زمان متوقف شد.
شما نمی توانید به استهزاء پشت در مردم می خواهم که - اگر شما یک شاهزاده خانم است.
اما شما باید به نیش زبان خود را به خودتان نگه شوید.
من از کمی مال من است.
این یک بعد از ظهر سرد، Melchisedec بود. و it'sa شب سرد است. "
اما ناگهان سر سیاه و سفید خود را در آغوش او، به عنوان او اغلب نیز همین کار را انجام میدادند که او بود
تنهایی.
"اوه، بابا،" او زمزمه، "چه مدت زمان طولانی به نظر می رسد از آنجایی که من خود را کوچک بود
'Missus "این چیزی بود که آن روز در هر دو اتفاق افتاده است
طرف دیوار.