Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل هفدهم
که جمعه ساخته شده است که آخرین روز های خوب ما به مدت یک ماه.
در شب ، آب و هوا را شکست : باد منتقل شده از جنوب به شمال شرق ، و
آورده باران اول ، و سپس برف و باران و برف است.
در روز بعد به سختی می تواند تصور کنید که سه هفته از فصل تابستان وجود داشته است :
primroses و crocuses تحت منحرف زمستانی پنهان شدند. larks خاموش شد ،
برگ های جوان درختان اوایل smitten و سیاه است.
و دلتنگ کننده است ، و لرز ، و دلتنگ کننده است ، که فردا بیش از خزش بود!
استاد من محرمانه خواهد ماند اتاق خودش و من در زمان در اختیار داشتن سالن تنهایی ، تبدیل آن به
مهد کودک : و من آنجا بودم ، با عروسک ناله کودک گذاشته روی زانوی من نشسته ؛
تاب آن را به پس وپیش ، و تماشای ،
در همین حال ، تکه های هنوز رانندگی ساخت تا پنجره uncurtained ، زمانی که درب
باز شود ، و برخی از فرد ، خارج از نفس و خنده وارد!
خشم من بزرگتر از شگفتی من برای یک دقیقه است.
من قرار است آن را یکی از خدمتکاران ، و من گریه -- 'Haveانجام می شود
چگونه جرات سرگیجه خود را به شما نشان دهد که در اینجا ، چه آقای لینتون می گویند اگر او شما را شنیده '؟
! ببخشید پاسخ یک صدای آشنا ؛ 'اما من می دانم که ادگار است در بستر ، و من نمی تواند
متوقف کردن خودم.
که بلندگوی جلو آمد به آتش ، با فرآیند له له زدن و نگه داشتن دست خود را به او
طرف.
"من تمام راه از ارتفاعات نظرات اجرا شود!' او پس از یک وقفه ادامه داد ؛
'به جز جایی که من پرواز. من می توانم تعدادی از سقوط من به حساب نمی
کرده بود.
اوه ، من درد بیش از همه! آیا می شود احساس خطر نیست!
باید توضیح محض این که من می توانید آن را بدهد ؛ تنها خوبی به
مرحله نظم و کالسکه به من را به Gimmerton و توصیه بنده به دنبال
تا چند لباس در کمد من.
مزاحم خانم Heathcliff بود.
او قطعا در هیچ مخمصه خنده به نظر می رسید : موهایش را بر او جاری
شانه ها ، چکیدن همراه با بارش برف و آب ، او را در لباس دختر وار لباس بود او
معمولا به تن ، در خور سن او بیش از
سمت او : پایین نیم تنه دامن بلند با آستین کوتاه ، و هیچ چیز در دو سر یا
گردن.
رهبانیت ابریشم نور بود ، و خود را با مرطوب چسبیده ، و فوت او را محافظت می شدند
صرفا توسط نازک دمپایی ؛ به این برش های عمیق زیر یک گوش اضافه کنید ، که تنها سرد
از خونریزی فراوان ، سفید
خراشیده چهره و کبود شده است ، و یک قاب را به سختی قادر به حمایت خود را از طریق
خستگی ، و شما ممکن است وحشت من فانتزی بسیار allayed وقتی که من اوقات فراغت داشته است
او را بررسی.
بانوی جوان عزیز من من گفت ، "من هیچ جا خواهید به هم بزنید ، و چیزی را بشنود تا شما
هر مقاله از لباس های خود را حذف کرده اند ، قرار داده و در مورد چیزهای خشک و قطعا شما
نباید به Gimmerton شب ، پس از آن لازم به منظور حمل است. "
بدیهی است من باید ، 'او گفت ؛' پیاده روی یا سوار : در عین حال من هیچ اعتراضی به لباس
خودم آبرومندانه.
و -- آه ، ببینید که چگونه آن را پایین گردن من جریان در حال حاضر! آتش آن را هوشمند.
او در جهت تحقق من او اصرار داشت ، قبل از او اجازه دهید مرا لمس کن
او را ، و نه تا پس از درشکه چی دستور شده بود خود را آماده ، و خدمتکار
مجموعه را به بسته تا برخی از لباس لازم است ، اما من
دست آوردن رضایت او را برای اتصال زخم و کمک به تغییر لباس او.
در حال حاضر ، الن ، "او گفت ، زمانی که کار من به پایان رسید و او در نشسته بود آسان
صندلی در کوره فولاد سازی دهان ، با یک فنجان چای قبل از او ، شما بنشینید روبروی من ، و
قرار دادن کودک فقیر کاترین دور : من دوست ندارم به آن را ببینید!
شما نباید فکر می کنم من مراقبت کمتر ، کاترین ، چون من رفتار تا ابلهانه
ورود : من گریه ام ، بیش از حد ، به تلخی -- بله ، بیش از هر کس دیگری دلیلی برای
گریه می کنند.
ما جدا unreconciled به یاد داشته باشید ، ، شما و من sha'n't خودم ببخش.
اما ، برای همه که ، من که قرار بود با او همدردی -- وحش حیوان!
اوه ، من پوکر!
این آخرین چیزی که از خود من در مورد من این است که : "او حلقه طلا را از او تضعیف
انگشت سوم ، و آن را روی زمین انداخت.
'من! سر و صدا او ادامه داد : قابل توجه آن را با وجود کودکانه ،' و پس از آن من سوزاند
! 'و او در زمان و مقاله سوء استفاده را در میان زغال کاهش یافته است.
'وجود دارد! او باید یکی دیگر از خرید ، اگر او به من می شود دوباره.
او قادر به آمدن به دنبال من ، کسی را دست انداختن ادگار دارد.
من نه جرات باقی بماند ، مبادا که مفهوم باید سر ستمکاران خود را در اختیار!
و علاوه بر این ، ادگار لطف کرده نشده است ، او است؟
و من نمی خواهد آمد تحت پیگرد برای کمک او و نه او را به دردسر بیشتر.
ضرورت مجبور به پناه گرفتن در اینجا ، هر چند ، اگر من تا به حال آموخته بود
از راه ، من می خواهم که در آشپزخانه متوقف شده است ، شسته شده به صورت من ، گرم خودم ،
شما را به آنچه من می خواستم ، و ترک
دوباره به هر نقطه از دسترس ملعون من -- که جن مجسم!
آه ، او در چنین خشم بود! اگر او مرا گرفتار بود!
اتمام حجت ترحم Earnshaw مسابقه خود را در قدرت نمی باشد. : : من نمی توانست اجرا تا من دیده می شود
او همه آنها به جز تخریب ، Hindley شده بود قادر به انجام آن است! '
خوب ، صحبت اینقدر تند و سریع ، خانم! '
من قطع کرد. "شما دستمال من دور صورت خود را گره خورده است ، اختلال ،
و قطع خونریزی دوباره.
چای بنوشید ، و نفس ، و به بیش از خنده : خنده است متاسفانه از
محل در زیر این سقف ، و در شرایط شما! '
یک حقیقت غیر قابل انکار ، او پاسخ داد.
'گوش دادن به آن کودک! حفظ ناله ثابت -- ارسال
شنوایی من برای یک ساعت ؛ من sha'n't ماندن دیگر.
من زنگ زنگ زد و متعهد به مراقبت های بنده و پس از آن من نپرسید چه
او را به فرار از بلندی های بادگیر در چنین مخمصه بعید ، و خواسته بود
جایی که او به معنای رفتن ، به عنوان او امتناع باقی مانده با ما.
من باید ، و من نخواست ، 'او جواب داد ، به تشویق ادگار و مراقبت از
نوزاد ، برای دو چیز ، و از آنجا که خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی خانه راست من است.
اما من به شما بگویم او به من اجازه نمی دهد!
آیا شما فکر می کنید او می تواند تحمل به من رشد چربی و فراخ -- فکر می کنم که ما می تواند تحمل
آرام شدند ، و در مسمومیت با آسایش ما حل و فصل نیست؟
در حال حاضر ، من رضایت بودن اطمینان حاصل کنید که او به من detests ، به نقطه ای از آن
مزاحم او را به طور جدی به من در داخل گوش شات یا بینایی : من متوجه ، زمانی که من
حضور او ، عضلات او را وارد کنید
لقاء غیر ارادی هستند به بیان از نفرت تحریف ؛ تا حدودی
ناشی از دانش خود را از علل خوب من احساس می کنید که احساسات برای
او ، و بخشی از بیزاری اصلی.
این به اندازه کافی قوی را به من احساس بسیار خاصی که به من می گفت تعقیب نیست بیش از
انگلستان ، فرض من ساختگی فرار روشن و بنابراین من کاملا باید
دور.
من از میل من به توسط او کشته بهبود : جای من می خواهم او را بکشند
خودش! او خاموش عشق من effectually ،
و بنابراین من در سهولت من هستم.
من هنوز می تواند در بحر تفکر غوطهور شدن من او را دوست داشت و می تواند dimly تصور کنید که من هنوز هم می تواند
عشق ورزیدن به او ، اگر -- نه ، نه!
حتی اگر او بر من doted بود ، طبیعت اهریمنی را که وجود آن را نشان داد
به نحوی. کاترین به حال طعم awfully منحرف
عزت نفس او را تا صمیم قلب ، دانستن او را به خوبی.
هیولا! را که او می تواند از ایجاد خشک ، و از حافظه ام!
: 'صدا در نیاوردن ، صدا در نیاوردن! He'sa انسان ، 'من است.
خیریه تر می شود : بدتر از مردان از این که وی هنوز وجود دارد! '
او یک انسان نیست ، 'retorted ،" و او هیچ ادعایی بر روی موسسه خیریه من.
من به او قلب من ، و او در زمان و pinched آن را به مرگ ، و پرتاب آن به
من.
افراد با قلب خود ، الن احساس می کنند و از او را نابود کرده است معدن ، من نمی
قدرت احساس برای او و من ، هر چند او از این به مرگ او تشکر
روز ، و گریستم اشک خون برای کاترین!
نه ، در واقع ، در واقع ، من نمی و ایزابلا شروع به گریه! ، اما
بی باک بلافاصله آب را از او ضربه شلاق ، او recommenced.
'شما پرسیده می شود ، آنچه را که من در آخرین پرواز رانده؟
من به آن تلاش مجبور شد ، چرا که من در محرک موفق شده بود ، خشم خود را زمین
بالا بدطینتی او.
از کشیدن اعصاب با انبر داغ قرمز نیاز به خنکی بیش از ضربه زدن بر روی
سر.
او کار کرده بود را فراموش احتیاط شیطانی او از افتخار ، و اقدام به
خشونت مرگبار.
من لذت بردن در قادر بودن به او را بر انگیختن تجربه : حس لذت خواب
غریزه حفظ خود من ، بنابراین من نسبتا آزاد را شکست ، و اگر تا کنون من به می آیند
دست خود را دوباره او به انتقام سیگنال خوش آمدید.
دیروز ، شما می دانید ، آقای Earnshaw باید در تشییع جنازه بوده است.
بستر دیوانه در : tolerably هوشیار -- او خود را عاقل به منظور نگه داشته
شش ساعت و بلند شدن مست در دوازده.
در نتیجه ، او گل رز ، در ارواح خودکشی کم ، همانطور که برای کلیسا برای مناسب
رقص و به جای آن ، او را توسط آتش نشست و ماشین پنبه پاک کنی یا براندی توسط tumblerfuls بلعیده است.
'Heathcliff -- من به او نام خود میلرزد! غریبه در خانه از گذشته بوده است
یکشنبه تا به روز.
این که آیا فرشتگان او را تغذیه ، و یا خویشاوندان نزدیک خود را در زیر ، من نمی توانم بگویم ، اما نه
یک وعده غذایی با ما برای نزدیک به یک هفته خورده است.
او به تازگی در سحرگاه به خانه می آیند ، و بالا رفته ، از پله ها به اتاق او ، قفل خود را در --
که اگر کسی رویای coveting شرکت خود در سر می پروراند!
او در آنجا ادامه دادند ، دعا مانند متودیست : تنها خدای او implored
گرد و غبار و خاکستر بی معنی ، و خدا ، هنگام خطاب ، بود جالب با سر در گم
خود پدر سیاه و سفید!
پس از انعقاد این orisons گرانبها -- و آنها به طور کلی طول کشید تا او بزرگ شد
خشن و صدای خود را در گلو او خفه شده بود -- او خواهد بود خاموش دوباره همیشه
راست پایین به انبار غله!
من تعجب می کنم که ادگار بود پاسبان ارسال کنید ، و به او را بازداشت!
برای من ، در غم آنها شریک من در مورد کاترین بود ، آن غیر ممکن است برای جلوگیری از در مورد این
فصل نجات از ظلم و ستم یا اهانت آمیز به عنوان یک تعطیلی.
"من بهبود روحیه کافی برای تحمل سخنرانی ابدی جوزف بدون گریند ،
و در حرکت به بالا و پایین با پای دزد وحشت زده از خانه کمتر از.
قبلا.
شما نمی خواهد فکر می کنم که من باید در هر چیزی جوزف توان گفت گریه ، اما او و
Hareton هستند از اصحاب های نفرت انگیز است.
جای من می خواهم با Hindley نشستن و شنیدن بحث افتضاح او ، از "maister کمی T' "
و از حامیان سرسخت او ، که انسان نفرت انگیز قدیمی!
هنگامی که Heathcliff است ، من اغلب مجبور به دنبال آشپزخانه و جامعه آنها ، و یا
گرسنگی در میان اتاق های غیر مسکونی مرطوب ، هنگامی که او نیست ، همانطور که بود در صورتی که این امر هفته ،
ایجاد یک میز و صندلی من در یک گوشه
آتش خانه ، و ذهن هرگز آقای Earnshaw چگونه ممکن است خود را اشغال و او می کند
با ترتیبات من دخالت نمی کنیم.
او ساکت تر از او استفاده می شود ، اگر هیچ کس او را برمی انگیزد : بیشتر عبوس و
افسرده و خشمگین کمتر است.
جوزف تأکید او مطمئن نیست که او مرد تغییر است : که خداوند قلب او را لمس کرده ،
و او را نجات داد "تا به عنوان با آتش است."
من متعجب و متحیر به شناسایی نشانه هایی از تغییر مطلوب : اما من نمی
کسب و کار. 'Yester شب من در خواندن من گوشه نشسته
برخی از کتاب های قدیمی تا اواخر نسبت به دوازده است.
تا دلتنگ کننده به نظر می رسید تا از پله ها ، با برف وحشی دمیدن در خارج ، و من
افکار به طور مستمر به کرک حیاط و قبر تازه ساخته شده رجوع!
من جرات کرده ام به سختی بلند چشم من از صفحه را قبل از من ، که صحنه سودا
فورا غصب جایگاه خود را.
Hindley مخالف شنبه ، خم شدن سر خود را بر روی دست خود را ، شاید مراقبه بر روی همان
موضوع دارد.
او آشامیدنی در یک نقطه به زیر بی خردی متوقف شده بود ، بود و نه هم زده و نه
در طول دو یا سه ساعت صحبت می شود.
نه صدایی را از طریق خانه ، اما باد ناله ، که در پنجره ها را تکان داد
در هر حال حاضر و پس از آن ، crackling ضعف از زغال ، و کلیک snuffers من به عنوان
من در فواصل زمانی حذف فتیله ای طولانی از شمع است.
Hareton و جوزف احتمالا به سرعت به خواب در رختخواب.
این بسیار ، بسیار غمگین بود و در حالی که من به عنوان خوانده شده آهی کشید ، به نظر می رسید آن را به عنوان اگر همه شادی بود
از میان رفت از جهان ، هرگز به آن بازگرداند.
'سکوت مغموم در طول صدای محکم نگاه داشتن آشپزخانه شکسته :
Heathcliff از سازمان دیده بان او برگشته بود زودتر از معمول ، علت ، گمان می کنم ،
طوفان ناگهانی.
این ورودی ، محکم بود و شنیدیم او را به دور در دیگر.
من با بیان غیر قابل جلوگیری از آنچه که من بر روی لب های من احساس کردند ، که ناشی از من گل رز
همدم ، که خیره شده بود به سمت درب ، به نوبه خود و به من نگاه کن.
"من او را از نگه داشتن پنج دقیقه ،" او گفت.
شما نمی شی؟ "" نه ، شما ممکن است او را نگه داشتن تمام شب
برای من ، "من پاسخ داده شد.
"آیا! قرار دادن کلید در نگاه ، و رسم پیچ و مهره. "
'Earnshaw انجام این قبل از اینکه مهمان او به جبهه رسید ، او بعد از آن آمد در آورده و
صندلی خود را به سمت دیگر جدول من ، تکیه بیش از آن ، و جستجو در چشمان من
برای همدردی با سوزاندن نفرت که
gleamed از او : او هر دو نگاه کرد و احساس می کردم که قاتل ، او نمی تواند دقیقا
پیدا کردن که ، اما او کشف کرد به اندازه کافی برای تشویق او به صحبت می کنند.
"شما ، و من ،" او گفت ، "هر یک بدهی بزرگ با مرد خارج انسو حل و فصل!
اگر ما هیچ یک از ما بزدل ، ما ممکن است ترکیب آن را تخلیه کند.
آیا شما به عنوان برادر خود را به عنوان نرم؟
آیا شما مایل به تحمل آخرین ، و یک بار تلاش بازپرداخت؟ "
"من خسته از تحمل در حال حاضر ،" من پاسخ دادم "و من خوشحالم از اقدامات تلافی جویانه که
نمی خواهد پس نشستن بر روی خودم ، اما خیانت و خشونت نیزه اشاره در هر دو
به پایان می رسد ، آنها زخم کسانی که توسل به آنها بدتر از دشمنان خود ".
"خیانت و خشونت بازگشت فقط برای خیانت و خشونت!" گریه Hindley.
"خانم Heathcliff ، من شما را به انجام چیزی بخواهید ، اما آرام و گنگ می شود.
به من بگو در حال حاضر ، می تواند به شما؟
من مطمئن هستم که شما را از لذت تا آنجا که من در شاهد انعقاد
وجود شیطان ، او خواهید بود مرگ خود را مگر شما بیش از حد گستردن او را و او خواهید بود
خراب کردن.
لعنت به تبه کار جهنمی! او در درب ضربه اگر او به عنوان استاد شد
در اینجا در حال حاضر!
وعده به زبان خود را به نگه دارید ، و قبل از اعتصاب ساعت که -- سه دقیقه آن را می خواهد
از یکی -- you're یک زن آزاد "!
او در زمان پیاده سازی که من به شما در نامه من از پستان خود را توصیف صورت گرفت ، و
که رد شمع. من آن را ربوده دور ، با این حال ، و توقیف خود را
بازو است.
"من زبانم را نگه ندارد" من گفت "شما باید او را لمس کرد.
درب بسته باقی می ماند ، و آرام می شود! "
"نه! من شکل گرفته وضوح ام ، و از طرف خدا ، من آن را اجرا کنید! "گریه های درمانده
است. "من شما را محبت به رغم
به خودتان ، و Hareton عدالت!
و شما نیاز دارید مشکل به من سر خود را روی صفحه نمایش ؛ کاترین رفته است.
هیچ کس زنده به من ، پشیمان یا شرمنده شود ، هر چند که من برش گلو
دقیقه -- و از آن زمان به پایان "!
"من نیز ممکن است با یک خرس تلاش ، و یا با دیوانه استدلال است.
تنها منبع سمت چپ من بود برای اجرا به یک شبکه و هشدار قربانی مورد نظر خود را از
سرنوشت که او را در انتظار است.
"بهتر است سرپناه جای دیگری به دنبال شب!"
من ، نه لحن پیروزمندانه ای گفت. "آقای Earnshaw تا ذهن به شما شلیک ، اگر
شما را در تلاش برای ورود به باقی بماند. "
"شما بهتر است باز کردن درب ، شما --" او پاسخ داد ، پرداختن به برخی ظریف
مدت که من اهمیتی نمی دهند به تکرار. "من نباید دخالت در موضوع ،" من
retorted دوباره.
"بیا و شات ، اگر شما لطفا. من انجام داده ام وظیفه من است. "
که بسته پنجره را و به جای من با آتش بازگشت و داشتن بیش از حد کوچک
سهام از ریاکاری در فرمان من وانمود هر گونه اضطراب برای خطری که تهدید
او.
Earnshaw عاشقانه من قسم می خورد : تایید که من عاشق تبه کار نشده است و
تماس من همه انواع نام برای پایه روح من evinced.
و من ، در قلب مخفی من (و وجدان من هرگز سرزنش) ، فکر
برکت آن خواهد بود برای او Heathcliff باید او را از بدبختی و چه
برکت برای من باید Heathcliff او ارسال به منزلگاه حق خود!
همانطور که نشستم پرستاری این بازتاب ها ، پنجره پشت من ضرب دیده بود به
طبقه توسط یک ضربه از فرد دوم ، و لقاء سیاه و سفید خود را نگاه
blightingly از طریق.
stanchions ایستادند بیش از حد نزدیک به شانه خود را به دنبال رنج می برند ، و من لبخند زد ،
exulting در امنیت خیالی من.
موها و لباس های خود را همراه با بارش برف سفید بودند ، و دندان های جانوری که همجنس خود را میخورد او تیز ،
نشان داد توسط سرد و خشم ، gleamed از طریق تاریکی.
"ایزابلا ، به من اجازه دهید ، و یا من شما را توبه!" او "girned" را به عنوان جوزف فراخوانی می کند.
"من می توانم قتل را مرتکب نشده ،" من جواب دادم. "آقای Hindley می ایستد نگهبان با چاقو
و تپانچه لود می شود. "
"اجازه بدهید در درب آشپزخانه ،" او گفت. "Hindley وجود دارد خواهد شد قبل از من ،" من
پاسخ داد : "و عشق that'sa فقیر از شما که می توانید یک دوش از برف را تحمل نمی کند!
ما در صلح در تخت ما رها شدند تا زمانی که ماه تابستان تاباند ، اما لحظه ای
انفجار بازده زمستان ، شما باید برای سرپناه اجرا!
Heathcliff ، اگر من به شما ، من می خواهم به کشش خودم بیش از قبر او و مانند یک مرد
سگ وفادار. جهان قطعا در زندگی ارزش نیست
در حال حاضر ، است؟
شما و مجزا در من تحت تاثیر قرار بود این ایده که کاترین شادی تمام شما بود
زندگی : من نمی توانم تصور کنید که چگونه شما را از زنده ماندن از دست دادن او فکر می کنم ".
"او وجود دارد ، او؟" گفت : همراه من ، با عجله به شکاف.
"اگر من می تواند بازوی من را از دریافت کنید می توانید او را ضربه"
"من می ترسم ، الن ، شما به من پایین عنوان مجموعه ای که واقعا ستمکار ، اما شما را نمی دانم ، بنابراین
قضاوت کرد. من می خواهم که کمک یا abetted تلاش
حتی عمر خود را برای هر چیزی.
آرزو می کنم که او مرده است ، من باید بودند و بنابراین من ترس نا امید شده بود ، و
توسط ترور برای عواقب ناشی از سخنان taunting من unnerved ، هنگامی که او خودش را پرت
بر روی سلاح Earnshaw و آن را از چنگ او wrenched.
'اتهام منفجر شد ، و چاقو ، در springing پشت ، بسته به مالک
مچ دست.
Heathcliff آن را کشیده و دور توسط نیروی اصلی ، slitting گوشت آن را به عنوان منتقل ، و
رانش آن چکیدن را به جیب خود.
او سپس در زمان یک سنگ زده پایین تقسیم بین دو پنجره ، و بر خاست
دشمن او بی معنی با درد بیش از حد و جریان خون ، کاهش یافته بود که
gushed از شریان یا ورید بزرگ.
ادم بی شرف به او لگد و زیر پا گذاشته و سر او را نقش برآب بارها و بارها در برابر
پرچم ها ، نگه داشتن من با یک دست ، ضمن ، به من جلوگیری از احضار جوزف.
او انکار خود preterhuman در پرهیز از به پایان رساندن او به طور کامل اعمال ؛
اما گرفتن از نفس ، وی سرانجام desisted و کشیده که ظاهرا از
بدن بی جان را به حل و فصل است.
او پاره وجود دارد آستین کت Earnshaw ، و محدود کردن زخم با وحشیانه
زبری ، تف و لعن در حین عملیات به عنوان انرژی به عنوان او لگد بود
قبل از.
در آزادی ، من هیچ زمانی را در تلاش برای بنده های قدیمی از دست داد ، که داشتن توسط جمع آوری شده
درجه از داستان شتابزده من ادعا ، زیر عجولانه ، نفس نفس زدن ، به عنوان او فرود
مرحله دوم در یک بار.
"وجود دارد برای انجام ، در حال حاضر؟ آنچه وجود دارد را انجام دهد ، در حال حاضر؟ "
"این برای انجام وجود دارد ،" thundered Heathcliff "که دیوانه کارشناسی ارشد خود را و
باید به او تاریخ و زمان آخرین یک ماه دیگر ، من او را به پناهندگی داشته باشند.
و شیطان چگونه شما آمده است به من ببندید ، شما سگ تازی بی دندان؟
نه من من و منمن کردن وجود دارد. بیا ، من پرستار او را نخواهد.
شستن که چیزهای دور و ذهن جرقه از شمع خود را -- آن است که بیش از نیمی
براندی! "
"و به طوری ye've شده murthering بر او؟" گفت جوزف ، بلند کردن دست و
چشم وحشت. "اگر iver من دانه seeght loike این!
خداوند -- "
'Heathcliff به او فشار به زانو خود را در وسط خون و پرت
حوله به او ، اما در عوض از اقدام به خشک کردن ، او دست خود را پیوستند و شروع به
دعا و نیایش ، که خنده من از اصطلاحات عجیب و غریب خود را هیجان زده.
من در شرایط ذهن به هیچ چیز شوکه بود : در واقع ، من به عنوان
بی پروا به عنوان برخی از malefactors خود نشان می دهد در پای چوبه دار است.
"اوه ، من به شما را فراموش کرده ، گفت :" جبار.
"شما باید که. مرگ بر شما.
و شما با او بر علیه من توطئه ، کار را بکنید ، افعی؟
وجود دارد ، که مناسب کار برای شما می باشد! "
او به من را تکان داد تا دندان من rattled ، و من در کنار جوزف تن به تن ، که به طور پیوسته
این نتیجه رسیدند ادعیه خود ، و پس از آن افزایش یافت ، تعهد او برای خانه ابرومند رعیتی
به طور مستقیم.
آقای لینتون یک دادرس بود ، و او تا به حال پنجاه همسر مرده ، او باید پرس و جو
به این.
او معاند در قطعنامه خود بود ، که Heathcliff تلقی آن را مصلحت وادار
از لب های من تکرار رشد و نمو از آنچه اتفاق افتاده بود ، ایستادن روی سر من ، heaving با
بدسگالی ، که من اکراه حساب در پاسخ به پرسش های خود را تحویل.
این مورد نیاز به مقدار زیادی کار برای برآورده پیر مرد که Heathcliff نبود
متجاوز و به خصوص با پاسخ من به سختی - واپیچیدن.
با این حال ، آقای Earnshaw به زودی او را متقاعد کرد که او هنوز زنده بود ، جوزف شتابان
اداره دوز از ارواح ، و یاری خود را با استاد خود در حال حاضر به دست آورد
حرکت و هوشیاری می شود.
Heathcliff ، آگاه باشید که حریف خود را از درمان نادان بود دریافت کرد در حالی که
عاری از احساسات ، او را به نام deliriously مست و گفت که او نمی باید توجه
رفتار وحشیانه ای او بیشتر است ، اما توصیه او را به رختخواب.
برای شادی من ، او ما را ترک کرد ، پس از دادن این وکیل عاقلانه و Hindley کشیده
خود را بر روی سنگ پهن کف اجاق.
من به اتاق خود من ترک ، marveling که من تا به راحتی فرار کرده بود.
امروز صبح ، وقتی که من از آن پرتو ها آمدند پایین ، در حدود نیم ساعت قبل از ظهر ، آقای Earnshaw
توسط آتش سوزی ، بیماری مرگبار نشسته ؛ نبوغ شیطانی او ، تقریبا لاغر و رنگ پریده ، خم شدن
در برابر دودکش.
نه به نظر می رسد تمایل به شام خوردن ، و داشتن صبر کردم تا همه در سرد بود
جدول ، من شروع به تنهایی.
هیچ چیز مرا از خوردن صمیمانه از مانع ، و من تجربه یک حس خاصی از
رضایت و برتری ، و ، در فواصل زمانی ، من یک نگاه نسبت به سکوت من کاربر به سایر نظرسنجی
اصحاب ، و احساس راحتی وجدان آرام در درون من.
پس از من تا به حال انجام شده ، من بر روی آزادی های غیر معمول رسم در نزدیکی آتش جرأت ، رفتن
صندلی دور Earnshaw ، و زانو زدن در گوشه ای در کنار او.
'Heathcliff راه من نگاه نمی کند ، و من gazed تا ، و ویژگی های او را مورد مداقه قرار
تقریبا به اطمینان به عنوان اگر آنها را به سنگ شده بودند تبدیل شده است.
پیشانی اوست ، که من یک بار فکر مردانه و که من در حال حاضر فکر می کنم تا شیطانی بود
سایه با یک ابر سنگین ؛ چشم اژدهای افسانهای بالدار خود را تقریبا بی خوابی فرو نشستن بودند ،
و گریند ، شاید ، برای ضربه شلاق
مرطوب پس از آن : لب خود را عاری از هر گونه استهزاء وحشی خود را ، و مهر و موم شده در
بیان غم ناگفتنی. آن دیگر ، من می خواهم که تحت پوشش
چهره ام در حضور از غم و اندوه از جمله.
در مورد خود ، من احساس خشنودی بود ؛ و فرومایه به نظر می رسد به توهین افتاده
دشمن ، من می تواند این احتمال چسبیدن در DART را از دست ندهید : ضعف او بود
تنها زمانی که من می تواند طعم لذت پرداخت اشتباه برای اشتباه است. '
تف ، تف ، خانم! 'من قطع کرد.
'ممکن است یکی فرض کنید شما تا به حال یک کتاب مقدس در زندگی شما باز هرگز.
اگر خدا پریشان ، قطعا دشمنان خود را که باید به شما کفایت.
این هر دو متوسط و مغرور برای اضافه کردن شکنجه خود را به او است! '
به طور کلی من اجازه می دهد که این امر می تواند ، الن ، وی ادامه داد ؛ 'اما چه بدبختی
گذاشته در Heathcliff تواند به من ، محتوا مگر اینکه من دست در آن؟
جای من می خواهم او رنج می برد کمتر ، اگر من ممکن است رنج او شود و او ممکن است بدانید
که من علت بود. آه ، من بسیار به او مدیون است.
فقط یک شرط می تواند امید به او ببخشد.
است ، اگر من ممکن است یک چشم برای چشم ، دندان برای دندان را برای هر آچار
عذاب بازگشت آچار : کاهش دهد او را به سطح من.
همانطور که وی اولین آسیب میبینند بود ، او را برای اولین بار به التماس کردن به عفو و پس از آن -- که چرا
در آن زمان ، الن ، من ممکن است شما برخی از سخاوت نشان می دهد.
اما این کاملا غیر ممکن است من همیشه می تواند revenged ، و به همین دلیل من نمی توانم ببخش
او. Hindley می خواستم مقداری آب ، و من او را دست
شیشه ، و از او پرسید که چگونه او.
"نه به عنوان بیمار به عنوان من آرزو می کنم ،" او جواب. "اما ترک کردن بازوی من ، در هر اینچ از من
به عنوان زخم است اگر من به عنوان مبارزه با لژیون IMPS! "
"بله ، تعجبی ندارد" ، اظهار بعدی من بود.
"کاترین استفاده می شود به رخ کشیدن که او بین شما و بدن آسیب ایستاد : او بدان معنی است که
افراد خاصی را برای ترس از متخلف به او صدمه دیده است نیست.
و مردم از قبر خود را واقعا افزایش می یابد ، یا ، شب گذشته ، او ممکن است
شاهد صحنه دافعه! آیا شما کبود شده ، و برش بر شما
قفسه سینه و شانه ها؟ "
"من نمی می توانید بگویید ،" او جواب داد ، "اما چه چیزی شما را به معنای؟
آیا او جرات به من اعتصاب وقتی که من بود؟ "' "او در زیر پا گذاشته و شما را لگد ، و نقش برآب
شما را بر روی زمین ، "من زمزمه.
و دهان او سیراب شما را با دندانهای خود را پاره ، چرا که او تنها مرد نیم : نه تا آن
زیاد است ، و بقیه شیطان است. "
آقای Earnshaw نگاه ، مثل من ، به لقاء دشمن همه جانبه خود را که ،
در غم و اندوه خود را جذب می شود ، عاری از احساسات را به هر چیزی در اطراف او به نظر می رسید : او دیگر
ایستاده بود ، plainer بازتاب خود را سیاهی خود را از طریق ویژگی های خود را نشان داد.
"آه ، اگر خدا به من قدرت او را در عذاب و زمان آخرین من خفه می دهد ، من می خواهم برای رفتن
جهنم با شادی ، "مرد بی تاب تشکر ، نوشتن به افزایش است ، و غرق شدن در
ناامیدی ، متقاعد شده از بی کفایتی خود را برای مبارزه را مشخص می کند.
"نه ، آن را به اندازه کافی است که او به قتل یکی از شما" مشاهده کردم با صدای بلند.
"در خانه ابرومند رعیتی ، هر کس می داند خواهر خود را زندگی کرده اند اکنون به حال آن نشده است
آقای Heathcliff. پس از همه ، آن را ترجیح داده می شود منفور
از توسط او را دوست داشتند.
وقتی که من بحر تفکر غوطهور شدن چقدر خوشحال و راضی بودیم -- چقدر خوشحال و راضی کاترین بود قبل از او آمدند -- I'm مناسب
به لعنت روز است. "
'به احتمال زیاد ، Heathcliff متوجه حقیقت از آنچه گفته شد ، نسبت به روح
فرد که آن را گفت.
توجه خود را ، من تو را دیدم ، برای چشم او roused بارید اشک در میان خاکستر و
او نفس خود را در خفقان آور آه کشید. من کامل در او خیره شد ، و خندید
scornfully.
پنجره ای تیره و ابر آلود از جهنم ، یک لحظه به سمت من فلش ، شیطان که معمولا
بیرون را نگاه ، با این حال ، به طوری dimmed بود و غرق شده است که من از ترس به خطر
یکی دیگر از صدای تمسخر.
عزادار ، گفت : ":" بیدار شود ، و دور شو از دید من ،.
"من حدس زده او این واژه ها ، حداقل زبان آمده ، اگر چه صدای او بود به سختی
فهم.
"من فرمودید ، من جواب دادم. "اما من عاشق کاترین بیش از حد و برادرش
نیاز به حضور و غیاب ، که به خاطر او ، من باید تامین است.
در حال حاضر ، که او مرده است ، او من را ببینید در Hindley : Hindley دقیقا چشم او ، اگر شما تا به حال
محاکمه نشده به آنها را با اسکنه کندن ، و آنها را سیاه و سفید و قرمز ساخته شده و او -- "
"بلند شو ، ادم سفیه و احمق رنجور ، قبل از شما من تمبر به مرگ!" او گریه ، و جنبش
که باعث من را به یکی از هم.
"اما پس از آن ،" من ادامه داد : برگزاری خودم آماده به فرار ، "اگر فقیر کاترین بود
اعتماد شما ، و به عهده گرفت ، عنوان مسخره ، تحقیر و اهانت آمیز خانم
Heathcliff ، وی به زودی ارائه یک عکس مشابه!
او را به عهده رفتار ناپسند خود را بی سر و صدا : تنفر او و
انزجار باید صدای یافت. "
پشت از حل و فصل و فرد Earnshaw را بین من و او را interposed ، پس
به جای تلاش برای رسیدن به من ، او یک شام چاقو از جدول را ربوده و
آن را در سر من پرت.
این زیر گوش من زده و حکم متوقف شد uttering ، اما کشیدن آن
بیرون ، من به درب شکلی ناگهانی ظهور و تحویل دیگری که من امیدوارم که رفت کمی عمیق تر
از موشک های خود را.
نگاه اجمالی من از او گرفتار عجله خشمگین به نوبه خود ، توسط بررسی شد
در آغوش میزبان خود ، و هر دو سقوط با هم در کوره فولاد سازی دهان قفل شده است.
در پرواز من را از طریق آشپزخانه من پیشنهاد سرعت جوزف به استاد خود من زدم بیش
Hareton ، بود که با آویزان کردن یک بستر توله سگ از یک صندلی پشت در راهرو ؛
و ، به برکت به عنوان یک روح فرار از
برزخ ، من محدود همگانی روندی ، و پرواز کردن جاده شیب دار و پس از آن ، ترک آن
سیم پیچ ، مستقیم در سراسر اهل شمال افریقا شات ، نورد بر بانک ها ، و wading را از طریق
باتلاق : تسریع خودم ، در واقع ، به سوی فانوس دریایی نور از خانه ابرومند رعیتی
و دور ترجیح می دهند که من در مناطق دوزخی به خانه ابدی محکوم
از ، حتی برای یک شب ، در زیر سقف بلندی های بادگیر دوباره پیروی کنند. "
ایزابلا متوقف صحبت کردن ، و در زمان یک نوشیدنی چای و پس از آن او افزایش یافت و مناقصه من قرار داده
کلاه سر گذاشتن او ، و شال بزرگ من آورده بود ، و تبدیل یک گوش ناشنوا به من
entreaties برای او به یک ساعت باقی می ماند ،
او را بر روی یک صندلی پا ، بوسید ادگار است و پرتره کاترین ، اعطا
درود می فرستم مشابه بر من ، و فرود به کالسکه ، فانی ، که yelped همراه
وحشی با شادی در دوره نقاهت معشوقه او.
او به دور رانده شد ، هرگز دوباره این محله : اما مکاتبات عادی
بین او و استاد من ایجاد شد زمانی که مسائل بیشتری حل و فصل شد.
من معتقدم که اقامت جدید خود در جنوب ، در نزدیکی لندن ؛ او تا به حال یک پسر به دنیا آمد که چند وجود دارد
ماه پس از آن برای فرار او.
او لینتون christened شد ، و او از اول ، گزارش او را به بیمار ،
کج خلق مخلوق. آقای Heathcliff ، ملاقات من یک روز در
روستا ، پرسش جایی که او زندگی می کردند.
من برای گفتن خودداری کرد. وی بیان کرد که آن را از هر لحظه ،
فقط او باید از آمدن به برادرش برحذر بودن : او باید با او ، اگر او
مجبور به نگه داشتن خود او.
هر چند که من هیچ اطلاعاتی به من بدهید ، او را کشف کرد ، از طریق برخی از دیگر
بندگان ، هر دو جایگاه خود را از اقامت و وجود فرزند.
با این حال ، او به او تجاوز کردن : که تحمل او ممکن است بیزاری خود را تشکر ،
گمان می کنم.
او در مورد نوزاد اغلب پرسیده می شود ، وقتی که او مرا دید و با شنیدن نام خود را ، لبخند زد
ظالمانه و اظهار نظر کرد : "آنها میخواهند من به آن نفرت بیش از حد کار می کنند؟"
من پاسخ دادم : "من فکر نمی کنم که مایل باشند شما را به دانستن هر چیزی در مورد آن ،'.
اما من آن را ، او گفت : "زمانی که من آن را می خواهم.
آنها ممکن است بر روی چیزی حساب کردن! '
خوشبختانه مادر خود را پیش از مرگش آن زمان فرا رسیده است و برخی از سیزده سال پس از
مرگ از کاترین ، زمانی که لینتون دوازده ، و یا کمی بیشتر بود.
در روز موفقیت سفر غیر منتظره ایزابلا من تا به حال هیچ فرصت صحبت با
استاد من : او دوری کردند گفتگو شد ، و برای بحث در مورد هیچ چیز مناسب است.
وقتی که من می توانم او را وادار به گوش دادن ، من تو را دیدم که به او خوشحال است که خواهر خود را به حال چپ او
شوهر ، که او را با شدت که ملایمت از طبیعت خود می abhorred
به ندرت به نظر می رسد اجازه می دهد تا.
بسیار عمیق و حساس بیزاری از او بود ، که او را از رفتن در هر نقطه که در آن خودداری
او به احتمال زیاد برای دیدن و یا شنیدن از Heathcliff.
اندوه ، و با هم ، او را به پاهای عقب ان ناقص کامل تبدیل : او بالا آوردم او
دفتر دادرس ، متوقف شد حتی برای حضور در کلیسا ، دهکده ای در همه اجتناب
موارد ، و صرف عمر کل
انزوا در محدوده پارک ها و زمینه های او ، فقط متفاوت توسط rambles انفرادی
moors ، و بازدیدکننده داشته است به قبر همسرش ، بیشتر در شب یا اوایل صبح
قبل از واندررز دیگر بودند و در خارج از کشور.
اما او خیلی خوب می شود کاملا ناراضی طولانی.
او برای روح کاترین به او امد و شد زیاد دعا کنید.
زمان آورده استعفا ، و سودا شیرین تر از شادی مشترک.
او حافظه اش را با عشق سرسخت ، مناقصه به یاد می آورد ، و مشتاق امیدوار به بهتر
جهان ، جایی که او شک نیست او رفته بود.
و او تسلی زمینی و عواطف نیز می باشد.
برای چند روز ، به من گفت ، او به نظر می رسید بدون در نظر گرفتن جانشین ضعیف خیلی به
ترک : که سرما به عنوان سرعت بارش برف در ماه آوریل ذوب شده ، و قبل از اینکه چیزی کوچک می تواند
لکنت پیدا کردن یک کلمه یا یک گام به پس و پیش رفتن آن قدرت یا اقتدار سلطنتی مستبد را در قلب خودش اختیار داشت.
این کاترین نامگذاری شد ، اما او به نام هرگز آن را به نام به طور کامل ، به عنوان او به نام هرگز
اولین کاترین کوتاه : احتمالا به خاطر Heathcliff عادت از انجام این کار داشتند.
یکی کم بود که همیشه کتی : آن را به او تشکیل تمایز از مادر ، و
در عین حال ارتباط با او ، و وابستگی او پیمود ، از ارتباط آن به او ،
به مراتب بیشتر از آن خود.
من برای رسم یک مقایسه بین او و Hindley Earnshaw ، و گیج کردن خودم
توضیح رضایت بخشی به همین دلیل رفتار آنها مخالف در شرایط مشابه بود.
آنها تا به حال هر دو شوهر علاقه مند شده است ، و هر دو متصل به فرزندان خود ؛ و من
نمی تواند دید که چگونه آنها باید نه هر دو گرفته اند جاده ، همان برای خوب یا بد.
اما ، من در ذهن من ، Hindley ، ظاهرا سر قوی فکر ، نشان داده است
خود متاسفانه بدتر و مرد ضعیف تر است.
هنگامی که کشتی او اصابت کرد ، کاپیتان رها پست خود را ، و خدمه ، به جای تلاش
برای نجات او ، با عجله به شورش و سردرگمی ، ترک هیچ امیدی را برای خود
رگ luckless.
لینتون ، در مقابل شجاعت واقعی روح وفادار و مومن است ، نمایش داده شده : او
اعتماد خدا و خدا به او آرامش.
یکی امیدوار بود ، و ناامید دیگر : مقدار زیادی خود ، آنها را انتخاب و righteously شد
محکوم به تحمل آنها است.
اما شما می خواهید برای شنیدن اخلاق من ، آقای منکیلر ؛ شما قضاوت ، و همچنین
می تواند تمام این چیزها : حداقل ، به شما فکر می کنید خواهد شد ، و این همان است.
پایان Earnshaw بود آنچه می توانسته اند انتظار می رود ، آن را سریع خود را به دنبال
خواهر : به ندرت به شش ماه بین آنها وجود دارد.
ما ، در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ، بسیار موجز یک حساب دولت خود را با قبل از آن هرگز ؛
همه که من را یاد بگیرند به مناسبت رفتن برای کمک در آماده سازی برای
مراسم تشییع جنازه.
آقای کنت آمد به اعلام این رویداد به استاد من است.
'خوب ، نلی ، گفت که او سوار به داخل حیاط یک روز صبح خیلی زود به من زنگ هشدار
با عقیده قبلی نسبت بچیزی فوری اخبار بد ، آن شماست و نوبت من به عزاداری بروید
در حال حاضر.
چه کسی به ما داده لغزش در حال حاضر ، آیا شما فکر می کنید؟ '' چه کسی؟ '
من در تب و تاب پرسید :. چرا ، حدس بزنید! او بازگشت ، dismounting و
slinging افسار خود را بر روی قلاب توسط درب.
'و سرمازدگی تا گوشه ای از صحن شما : من مطمئنم که شما به آن نیاز دارید.'
آقای Heathcliff ، قطعا؟ من بانگ زد.
'! آیا اشک برای او؟ "گفت : دکتر.
نه ، Heathcliff'sa همکار جوان سخت به نظر می رسد : او شکوفه به روز است.
من فقط او را دیده است.
او به سرعت در حال دوباره به دست آوردن گوشت از او بهتر خود نیمی را از دست داد. "
چه کسی ، و سپس ، آقای کنت؟ "من تکرار بی صبرانه.
'Hindley Earnshaw!
دوست قدیمی شما Hindley ، او پاسخ داد : 'و شایعات ستمکاران من : هر چند او خیلی وحشی بوده
برای من این در حالی است طولانی. گرامی!
من گفت : ما باید به آب رسم.
اما تشجیع کردن! او مرد واقعی به شخصیت او : به عنوان یک مست
پروردگارا. LAD پور!
من متاسفم ، بیش از حد.
یکی نمی تواند کمک کند از دست رفته همراه قدیمی : هر چند او تا به حال بدترین کلاهبرداری با او
که انسان تا حالا تصور شده ، انجام داده است و من بسیاری از rascally نوبه خود.
او به ندرت به بیست و هفت ، به نظر می رسد که سن خود را : چه کسی می توانست تصور شما
در یک سال متولد شده؟ '
من اعتراف این ضربه بیشتری به من از شوک مرگ خانم لینتون بود : باستان
انجمن های lingered دور قلب من و من در ایوان نشسته و به عنوان خون گریستم
رابطه ، تمایل آقای کنت به
یکی دیگر از بنده به او معرفی به کارشناسی ارشد.
من می توانم خودم را از تعمق در سوال مانع -- 'Hadاو تا به حال بازی جوانمردانه است؟
هر چه من انجام داد ، که ایده به من زحمت : tiresomely کله شق بود که من
حل و فصل درخواست مرخصی برای رفتن به ارتفاعات در نظرات ، و کمک در آخرین
وظایف به مردگان.
آقای لینتون بسیار تمایلی به رضایت بود ، اما من گذشتگان را با فصاحت التماس کرد
وضعیت دوست که او در آن دراز و من گفت که استاد پیر و پرورش برادر من بود
ادعا در مورد خدمات من به عنوان قوی به عنوان خود.
علاوه بر این ، من به او خاطر نشان کرد که Hareton فرزند برادر زاده همسرش ، و ، در
عدم وجود خویشاوندان نزدیک نزدیکتر ، او باید به عنوان سرپرست آن عمل می کنند و او باید و باید
پرس و جو که چگونه اموال سمت چپ بود ، و به دنبال بیش از نگرانی از برادرش در قانون.
او برای رسیدگی به مسائل از جمله پس از آن نالایق بود ، اما او پیشنهاد من به وکیل خود صحبت می کنند ؛
و در طول اجازه من بروید.
وکیل مدافع او Earnshaw شده بود : من در روستا نامیده می شود ، و از او خواسته
همراهی من.
او سرش را تکان داد و توصیه کرد که Heathcliff باید چه رسد به تصدیق ،
اگر حقیقت شناخته شده بودند ، Hareton یافت می شود کمی دیگر از یک گدا.
پدرش فوت بدهی ، او گفت : "تمام اموال مرتهن است ، و تنها
فرصتی برای وارث طبیعی است که به او اجازه می دهد فرصت را از ایجاد برخی از علاقه به
قلب بستانکار ، که او ممکن است تمایل به برخورد ملایم به سوی او. '
و ارتفاعات را در زمانی که من رسید ، من توضیح داد که من آمده بود تا همه چیز را به اجرا درآمد
در آبرومندانه و جوزف ، که در پریشانی کافی به نظر می رسد ، ابراز رضایت
در حضور من.
آقای Heathcliff گفت که او را درک نیست که من می خواستم بود ، اما من ممکن است باقی بماند و
سفارش ترتیبات برای تشییع جنازه ، اگر من انتخاب.
"به درستی ، وی بیان کرد :« بدن که احمق باید در جاده های متقابل به خاک سپرده ،
بدون مراسم از هر نوع.
من به طور اتفاقی به ترک او ده دقیقه بعد از ظهر روز گذشته ، و در آن فاصله
دو درب خانه بر علیه من را محکم بست ، و او تا به شب در صرف
نوشیدن خود را عمدا به مرگ!
ما در این صبح آغاز شد ، برای او را مانند یک اسب ورزشی شنیدیم ؛ و او وجود داشت ،
گذاشته شده بر سر حل و فصل : سلاخی و اسکالپینگ نمی توانست او را wakened.
من برای کنت فرستاد و او آمد ، اما نه تا جانور را به گوشت گندیده تغییر کرده بود : او
هر دو مرده و سرد ، و صریح بود و بنابراین به شما اجازه می دهد آن را بی فایده بود ساخت بیشتر
هم بزنید در مورد او! '
بنده قدیمی تایید این بیانیه ، اما muttered :
'من rayther او می خواهم hisseln T goan دکتر!
من شناسایی در هکتار ، maister T 'taen چادر O' 'بهتر و نه او را -- و او warn't deead هنگامی که من سمت چپ ،
soart هیچ O 'T'! 'من در تشییع جنازه بودن اصرار داشت
احترام.
آقای Heathcliff گفت : ممکن است راه خود است که من در آنجا بیش از حد داشته باشد : تنها ، او مورد نظر مرا به خاطر داشته باشید
که پول را برای تمام امور از جیب خود بیرون آمد.
او حفظ وضع سخت و بی دقتی ، نشان دهنده نه شادی و نه غم و اندوه : اگر
هر چیزی ، آن را ابراز ارضاء سخت در یک قطعه از کار دشوار
با موفقیت اجرا است.
من مشاهده یک بار ، در واقع ، چیزی شبیه به وجد و سرور در جنبه او بود درست زمانی که
مردم تحمل تابوت را از خانه است.
او ریاکاری به نمایندگی عزادار : قبل و به بعد با
Hareton ، او فرزند تاسف بر روی میز برداشته و muttered ، عجیب و غریب
ذوق ، در حال حاضر ، LAD من قوی و زیبا ، شما معدن
و خواهیم دید که اگر یک درخت به عنوان کج به عنوان یکی دیگر از رشد نخواهد کرد ، با همان باد
پیچ و تاب آن! "
در این سخنرانی چیزی unsuspecting خوشحال بود : او با Heathcliff بازی
سبیل ، و نوازش گونه خود ، اما من divined معنای آن را ، و tartly مشاهده ،
این پسر با من به Thrushcross خانه ابرومند رعیتی ، آقا باید برود.
مال شما کمتر از او هیچ چیز در دنیا وجود دارد! '
'آیا لینتون چنین گفت او خواستار است.
البته -- او به من دستور داده است تا به او را ، من جواب دادم.
'خوب ،' گفت : رذل خواهیم این موضوع استدلال می کنند نه در حال حاضر : اما من علاقه داشتن به
سعی کنید دست من در پرورش یک جوان ، پس صمیمی به کارشناسی کارشناسی ارشد خود را که من باید تامین
به جای این با خود من ، اگر او اقدام به حذف آن.
من درگیر نمی Hareton برو بلامنازع ، اما من کاملا مطمئن را به
دیگر می آیند!
به یاد داشته باشید به او بگویید. این اشاره شد به اندازه کافی با اتصال به دست ما.
من ماده خود را در بازگشت من تکرار کردم و ادگار لینتون ، کمی در علاقه مند
جشن فارغ التحصیلی ، دیگر نیازی به دخالت صحبت کرد.
من آگاه هستم که او می تواند آن را به هر منظور و مقصودی انجام می شود ، همیشه تا به حال او مایل نیست.
خوش آمدید در حال حاضر استاد از بلندی های بادگیر : او برگزار شد در اختیار داشتن شرکت و
ثابت وکیل -- که ، در نوبت خود ، نشان داد که به آقای لینتون -- که Earnshaw بود
مرتهن هر حیاط زمین او برای مالک
شیدایی خود را به پول نقد برای بازی عرضه و او Heathcliff ، رهن بود.
در Hareton شیوه ای که که در حال حاضر باید نجیب زاده برای اولین بار در محله باشد ،
در دیرنه پدرش به حالت وابستگی کامل کاهش می یابد
دشمن ، و زندگی در خانه خود او به عنوان یک
بنده ، محروم از استفاده از دستمزد : کاملا قادر به حق خود ،
به دلیل friendlessness او ، و جهل او است که او ستم شده است.
>
فصل هجدهم
دوازده سال ، ادامه داد : خانم دین ، به دنبال آن دوره ملال انگیز بود
شادترین زندگی من : بزرگترین مشکلات من در عبور آنها از کوچک ما افزایش یافت
بانوی بیماری های بی ارزش ، که او تا به حال به
تجربه مشترکی با همه کودکان ، فقیر و غنی.
برای بقیه ، پس از شش ماه اول ، او مانند کاج اروپایی بزرگ شده ، و می تواند راه برود و
صحبت بیش از حد ، در راه و روش خود خود ، قبل از هیث شکوفا بار دوم بیش از خانم لینتون
گرد و غبار.
او برنده ترین چیز است که تا کنون نور خورشید را به خانه متروک آورده بود :
زیبایی واقعی در چهره ، با Earnshaws چشم های بسیار زیبا و تاریک ، اما Lintons 'منصفانه
پوست و ویژگی های کوچک و زرد مو پیچش یا حلقه زنی.
روح او در بالا بود ، هر چند خشن نیست ، و واجد شرایط توسط قلب حساس و پر جنب و جوش
به مازاد در عواطف خود.
که ظرفیت از پیوست های شدید به من مادر او یادآور شد : هنوز هم او
شبیه نیست او را برای او می تواند نرم و معتدل به عنوان یک کبوتر ، و او تا به حال یک صدای مهربان
و محزون بیان : خشم او را هرگز
خشمگین ، به عشق او شدید هرگز آن را عمیق و حساس به لمس بود.
با این حال ، باید اذعان کرد ، او گسل به فویل هدیه خود را داشتند.
میل به پر رو بود و منحرف خواهد شد ، که زیاده روی کودکان
همواره ، به دست آوردن چه خوب خو یا بین.
اگر بنده chanced او را خشمگین کردن ، همیشه -- 'Iپاپا را بگوید باید!
و اگر او به او reproved ، حتی با یک نگاه ، شما که فکر شکستن یک قلب
کسب و کار : من اعتقاد ندارم که او تا کنون یک کلمه خشن صحبت می کنند به او.
او در زمان تحصیلات خود را به طور کامل بر روی خود ، و تفریحی.
خوشبختانه ، کنجکاوی و عقل سریع ساخته شده خود را محقق APT : او
یاد گرفته به سرعت و با اشتیاق و افتخار به تدریس خود را.
تا او به سن سیزده رسید او تا به حال فراتر از طیف وسیعی از یک بار نشده است
پارک توسط خودش.
آقای لینتون که او را با او یک مایل یا بیشتر در خارج ، در موارد نادر ، اما او
اعتماد او را به هیچ کس دیگر.
کلیسای کوچک ، ساختمان تنها او بود ؛ Gimmerton نام واهی در گوش او بود
نزدیک شدن و یا وارد شده ، به جز خانه خود را.
بلندی های بادگیر و آقای Heathcliff برای او وجود ندارد : او بی نقص بود
دور افتاده ، و ، ظاهرا ، کاملا رضایت.
گاهی اوقات ، در واقع ، در حالی که نقشه برداری کشور از پنجره مهد کودک او ، او را
رعایت -- الن ، چه مدت طول خواهد آن را قبل از من می توانم
راه رفتن به بالای آن تپه؟
من تعجب می کنم که چه چیزی نهفته است در طرف دیگر -- دریا؟
نه ، خانم کتی ، 'من پاسخ ، از آن است که تمام تپه های دیگر ، درست مثل این است.'
و سنگ های طلایی مانند وقتی که شما در زیر آنها ایستاده چه کسانی هستند؟ "او یک بار پرسید.
نزول ناگهانی Crags Penistone به خصوص جذب متوجه او ؛
به ویژه هنگامی که تنظیم خورشید تاباند بر روی آن و بالاترین ارتفاع ، و کل
وسعت چشم انداز علاوه بر این در سایه دراز.
من توضیح داد که آنها توده های برهنه از سنگ بودند ، با زمین به سختی به اندازه کافی خود را در
شکاف به تغذیه درخت نیافتگی. و چرا آنها روشن تا زمانی پس از آن
شب اینجا؟ "او دنبال کرد.
'از آنجا که آنها یک معامله بزرگ بالاتر از ما هستند ، پاسخ من ، شما می توانید از
صعود آنها ، آنها بیش از حد بالا و شیب دار است.
در زمستان فراست همیشه وجود دارد قبل از آن را به ما می آید و عمیق به تابستان من
برف موجود در زیر که توخالی سیاه و سفید در سمت شمال شرقی! '
'اوه ، شما باید بر روی آنها بوده است!' او گریه gleefully.
سپس من می توانید بروید ، بیش از حد ، زمانی که من یک زن هستم. پاپا شده است ، الن؟
: 'پاپا می خواهید ، بگویید دوشیزه ،' من در پاسخ ، عجله ، 'است که آنها ارزش
از بازدید از مشکل.
moors ، جایی که شما با او سخن بی ربط ، بسیار بهتر است ؛ و Thrushcross پارک
بهترین مکان در جهان است. '' اما من می دانم که این پارک ، و من نمی دانم
آن ، او به خودش زمزمه.
و من باید لذت به دنبال گرد مرا از پیشانی که بلندترین نقطه : کوچک من
تسویه حساب Minny باید به من کمی طول می کشد. "
یکی از خدمتکاران ذکر غار پری ، کاملا سر خود را با تمایل به تبدیل
تحقق این پروژه : او بدست می آیند آقای لینتون در مورد آن ، و او قول داد او باید
سفر هنگامی که او کردم مسن تر.
اما خانم کاترین سن او را توسط ماه اندازه گیری ، و ، در حال حاضر ، من به اندازه کافی برای رفتن به
Crags Penistone؟ سوال دائمی در دهان او بود.
به انطرف جاده نزدیک ارتفاعات نظرات زخم وجود دارد.
ادگار تا به حال قلب آن عبور کند و بنابراین او به عنوان دائما در پاسخ ، 'نشده
رتبهدهی نشده است ، عشق : هنوز رتبهدهی نشده است.
من گفتم خانم Heathcliff بالاتر از دوازده سال پس از ترک شوهرش زندگی می کردند.
خانواده او از قانون اساسی ظریف بودند : او و ادگار هر دو فاقد سلامت گلچهره
که شما به طور کلی این نقاط را ملاقات کند.
بیماری تاریخ و زمان آخرین او چه بود ، من مطمئن هستم : من حدس آنها در از درگذشت
همین ، نوع تب ، در جشن فارغ التحصیلی خود کند ، اما علاج ناپذیر ، و به سرعت در حال
زندگی مصرف به سمت نزدیک.
او نوشت : به اطلاع برادر خود را از نتیجه احتمالی از چهار ماه ،
سقم که تحت آن او متحمل شده و entreated او را به او می آیند ، اگر
ممکن است ؛ برای او به حال بسیار به حل و فصل و
او می خواست به او خداحافظی کردن و ارائه لینتون با خیال راحت به دست او است.
او امید این بود که لینتون ممکن است با او باقی مانده ، خودش هم با او شده بود : پدرش ،
او نا چار بود خودش را متقاعد کند ، تا به حال هیچ تمایلی برای بر عهده گرفتن بار او
نگهداری یا آموزش و پرورش.
استاد من در مطابق با درخواست او یک لحظه تردید : تمایلی به عنوان او
به ترک خانه در تماس های عادی ، او پرواز برای پاسخ به این ، فرمانده کاترین
به هوشیاری من ، عجیب و غریب در غیاب او ،
با دستور تصریح کرد که او نباید سرگردان خارج از پارک ، حتی تحت من
اسکورت او در رفتن او بدون همراه محاسبه نیست.
او دور سه هفته.
روز اول و یا دو اتهام من نشسته در گوشه ای از کتابخانه ، بیش از حد غم انگیز برای هر دو
خواندن یا بازی : در این حالت آرام او باعث دردسر کمی ، اما از آن بود
موفق توسط یک فاصله بی تاب ،
اخمو خستگی ، و بیش از حد شلوغ است ، و خیلی قدیمی است و سپس به اجرا و پایین سرگرم کننده
او ، من در یک روش که او ممکن است خودش را سرگرم ضربه.
من استفاده می شود او را در سفر هایش به دور زمینه -- در حال حاضر بر روی پا ، و در حال حاضر در یک تسویه حساب ؛
غرقه شدن او را با مخاطبان بیمار او ماجراهای واقعی و خیالی
او بازگشت.
تابستان تاباند نخست به طور کامل ، و او در زمان چنین طعم و مزه برای این انفرادی
درهم و برهم است که او اغلب ساختگی به باقی مانده از صبحانه تا چای ، و پس از آن
شب در بازگویی داستان های خیالی او سپری شد.
من شکستن او مرزهای ترس ، چون دروازه به طور کلی قفل شده بودند ، و من
فکر کردم او به ندرت به سرمایه گذاری جلو به تنهایی ، در صورتی که تا به حال ایستاده بود را کاملا باز است.
Unluckily ، اعتماد به نفس من ثابت نابجا.
کاترین به من آمد ، یک روز صبح ، در هشت ساعت ، و گفت که او آن روز بود
تاجر عرب ، رفتن به عبور از صحرا با کاروان او و من باید به او
مقدار زیادی از بینی برای خود و جانوران :
اسب ، و سه شتر را توسط یک سگ تازی بزرگ و یک زن و شوهر از اشاره گر ، جازده.
من با هم فروشگاه خوبی از dainties ، و آنها را در یک سبد بر روی یک طرف پرتاب شده
زین ، و او را به عنوان همجنس گرا به عنوان پری شکلی ناگهانی ظهور ، پناه توسط کلاه های لبه پهن بپوشانید اش
و حجاب گاز از خورشید ژوئیه ، و
با خنده و پیشواز سال مماشات ، به استهزا گرفتن وکیل محتاط من برای جلوگیری از galloping ، و
دوباره اوایل. چیزی که شیطان ظاهر او ساخته شده هرگز
در چای.
یک مسافر ، سگ تازی ، سگ های قدیمی و علاقه سهولت آن ، بازگشت ، اما نه
کتی ، نه تسویه حساب ، و نه دو اشاره گر در هر جهت قابل رویت بود : من despatched
فرستادگان پایین این راه و این مسیر ،
و در تاریخ و زمان آخرین رفت و سرگردان در جستجوی از خودم او.
کارگر شاغل در حصار دور مزرعه ، در مرزهای وجود دارد
زمینه.
من از او نپرسید اگر او بانوی جوان ما را دیده بود.
من او را در سحرگاه را دیدم ، او پاسخ داد : "او به من به او سائل سوئیچ قطع ، و سپس
او افتاده اسب مخصوص چهار نعل خود را بیش از انطرف پرچین ، که در آن کمترین و galloped
خارج از دید.
شما نمی توانید حدس بزنید که چگونه من در شنیدن این خبر احساس.
برای من رخ داد به طور مستقیم او باید برای Crags Penistone آغاز شده است.
چه خواهد شد از او تبدیل شده؟ '
من انزال ، هل دادن از طریق یک شکاف که مرد به تعمیر و ساخت مستقیم
به جاده بالا است.
من راه می رفت که اگر برای شرط بندی کننده ، مایل بعد از مایلی ، تا نوبت به من از نظر به ارمغان آورد
ارتفاعات ، اما هیچ کاترین می تواند شناسایی ، دور یا نزدیک.
Crags در حدود یک مایل و نیم فراتر از محل آقای Heathcliff دروغ ، و آن
چهار نفر از خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ، بنابراین من به شب ترس آغاز شد که قبل از اینکه من می توانم به آنها برسد سقوط.
و اگر او را باید در clambering در میان آنها تضعیف ، 'من منعکس شده است ، و
کشته شده و یا شکسته برخی از استخوانهای او را؟ "
در حال تعلیق من واقعا دردناک بود و در ابتدا ، آن را به من کمک لذت بخش را به
مشاهده در hurrying توسط خانه رعیتی ، چارلی ، شدیدترین اشاره گر ،
دروغ گفتن در زیر پنجره ، با سر دارای عقاید و خونریزی گوش.
چوگان باز کردم و زد به درب ، ضربه زدن به تندی برای پذیرش.
زنی که من می دانستند ، و کسانی که قبلا در Gimmerton زندگی ، پاسخ داد : او تا به حال شده است
بنده وجود دارد از زمان مرگ آقای Earnshaw.
'اوه ،" گفت که او ، 'شما آمده دنبال معشوقه کوچک خود را!
وحشت زده نمی شود. او در اینجا امن است : اما من خوشحالم که آن را نه
استاد. '
او در خانه نیست و سپس ، او؟ "من panted ، کاملا نفس با سریع
پیاده روی و زنگ.
نه ، نه ، "او پاسخ داد :" هر دو او و جوزف هستند ، و من فکر می کنم آنها را بر نمی گرداند
ساعت یا بیشتر. گام و شما کمی استراحت کنید. '
من وارد شد ، و مشهود بره ولگرد من نشسته در کوره فولاد سازی دهان ، تکان دادن خودش را در کمی
صندلی که مادرش شده بود ، هنگامی که یک کودک است.
کلاه او در برابر دیوار آویزان بود ، و او کاملا در خانه به نظر می رسید ، خنده و
قروچه ، در بهترین ارواح قابل تصور ، به Hareton -- در حال حاضر بزرگ ، قوی LAD
هجده -- که خیره در او را به
قابل توجه کنجکاوی و حیرت : درک کمی ارزشمند روان
جانشینی سخنان و پرسش که زبان خود را متوقف نکرده ریختن چهارم.
"بسیار خوب ، خانم!'
من بانگ زد ، کتمان ، شادی من تحت قیافه عصبانی است.
'این سوار آخرین شما ، تا پاپا می آید.
من شما را بیش از آستانه اعتماد دوباره ، شما شیطان ، دختر شیطان! '
AHA ، الن! 'او گریه ، پر زرق و برق ، پریدن و در حال اجرا را به سمت من.
"من باید یک داستان زیبا که به به شب را داشته باشند ، و به همین ترتیب شما من در بر داشت.
آیا شما تا به حال در زندگی شما بوده است؟ "
قرار دادن که کلاه ، و خانه در یک بار ، گفت : 'I.
"من در شما dreadfully غصه دار ، کتی خانم : شما به شدت اشتباه انجام داده ام!
بدون استفاده pouting و گریه : که مشکل داشته ام بازپرداخت ، پشم شویی
کشور پس از شما. به فکر می کنم که چگونه آقای لینتون متهم مرا به نگه داشتن
شما در ، و شما را سرقت کردن تا!
این نشان می دهد شما یک روباه حیله گری کمی ، و هیچ کس ایمان را در شما قرار داده خواهد شد هیچ است.
من چه کرده ام؟ 'او sobbed ، فورا بررسی است.
پاپا متهم به من چیزی : او به من ادم بد دهان ، الن -- او هرگز به صلیب ، مثل شما! '
"بیا ، بیا!' من تکرار.
'من نوار کراوات.
در حال حاضر ، اجازه دهید ما که هیچ بد اخلاقی. آه ، شرم آور!
سیزده سال سن ، و مانند یک نوزاد!
این علامت تعجب را با هل دادن او کلاه از سر او ، و عقب نشینی به ایجاد شد
دودکش خارج از دسترس من است. نه ، گفت : بنده ، "آیا می شود سخت در
دختر جذاب ، خانم رئیس.
توقف او : او نا چار می خواهم که به جلو زده ، afeard شما باید ناراحت.
Hareton ارائه شده با او برود ، و من فکر کردم او باید : اتمام حجت جاده وحشی بیش از
تپه.
Hareton ، در طول این بحث ، با دست خود در جیب او ایستاده بود ، بیش از حد بی دست و پا به
صحبت می کنند ، هر چند او بودند که اگر او نفوذ من رغبت نمی.
چه مدت من صبر کنم؟ "
من ادامه داد : بی توجهی به دخالت زن.
این ده دقیقه تاریک خواهد شد. کجاست تسویه حساب ، خانم کتی؟
و در جایی که ققنوس؟
من باید به شما ، ترک مگر اینکه شما سریع ، بنابراین خودتان لطفا ".
او پاسخ : تسویه حساب در حیاط ، '،' و محفل ققنوس در آنجا بسته است.
او گاز گرفته است -- و به همین ترتیب چارلی.
من که قرار بود به همه شما در مورد آن بگویید ، اما شما را در خلق و خوی بد ، و مستحق
را بشنوند. '
من کلاه خود را برداشت و با نزدیک شدن به آن را بازگرداند ، اما درک است که
مردم از خانه بخشی خود را در زمان ، او شروع به capering دور اتاق ، و در
دادن به تعقیب و گریز من ، فرار مانند یک ماوس بر سر و
در زیر و پشت مبلمان ، ارائه آن را مسخره برای من به دنبال.
Hareton و زن خندید و او به آنان پیوستند ، و بیشتر بی ربط waxed
هنوز هم ، تا من ، در تحریک بزرگ ، فریاد می -- خب ، کتی خانم ، اگر شما آگاه بودند که
خانه این است که شما خوشحال می شود به اندازه کافی برای خارج شدن.
این پدر شما است ، آن را نمی؟ "گفت که او ، تبدیل به Hareton.
نه ، او در پاسخ ، به دنبال کردن و سرخ شدن bashfully.
او می تواند یک زل زل نگاه کردن از چشم او ثابت خواهد ماند ، هر چند آنها فقط خود را.
'سپس کسی -- کارشناسی ارشد خود او پرسید.
او رنگ های عمیق تر ، با احساس متفاوت ، muttered سوگند ، و به دور تبدیل شده است.
که کارشناسی ارشد خود را؟ "ادامه داد : دختر خسته کننده ، جذاب به من.
وی در مورد صحبت کرد "خانه ما" و "قوم ما است."
من فکر کردم او پسر مالک شده است. او دوشیزه هرگز گفت : او باید
انجام شده ، باید او نیست ، اگر بنده he'sa؟
Hareton سیاه را به عنوان یک رعد و برق ابر در این گفتار کودکانه بزرگ شد.
من در سکوت پرسشنامه من را تکان داد ، و در گذشته در تجهیز او را برای خروج موفق شده است.
پرداختن به خودی ناشناخته خود را به عنوان او را یکی از در حال حاضر ، اسب من ، او گفت :
پایدار پسر در خانه ابرومند رعیتی است. و شما ممکن است با من می آیند.
من می خواهم به دیدن که در آن جن و شکارچی در مرداب افزایش می یابد ، و برای شنیدن در مورد
fairishes ، شما به آنها میگویم : اما عجله!
ماده؟
اسب من ، من می گویم من تو را سر در گم قبل از من تو
بنده! 'growled LAD. شما من را ببینید! 'کاترین پرسید : در
تعجب.
بدا -- ساحره پر رو تو او پاسخ. '، کتی خانم گرامی! می بینید که شما باید
به شرکت زیبا ، 'من interposed. 'کلمات نیس به یک بانوی جوان استفاده می شود!
دعا کنید انجام آغاز نیست که با او اختلاف.
، اجازه دهید ما برای Minny خودمان به دنبال ، و خارج شو. '
اما الن ، او گریه ، خیره در حیرت ثابت ، 'چگونه جرات او صحبت می کنند تا به من؟
باید او نمی شود که من از او بخواهید؟
شما موجودی ستمکار ، من باید پاپا آنچه شما.-- در حال حاضر ، پس از آن! '
Hareton ظاهر این تهدید را به احساس ، بنابراین شکلی ناگهانی ظهور اشک را به چشم او با
خشم.
او گفت : "شما را تسویه حساب ،' ، تبدیل به زن ، و اجازه دهید سگ من آزاد
این لحظه '' نرمی ، دوشیزه ، 'پاسخ او خطاب ؛
'شما هیچ چیز با حال مدنی را از دست بدهند.
با وجود اینکه آقای Hareton ، وجود دارد ، پسر استاد ، او پسر عموی خود را : و من بود
استخدام هرگز به شما خدمت می کنند. '' او پسر عموی من است! 'گریه کتی ، با
خنده scornful.
"بله ، در واقع ،' پاسخ reprover او. 'اوه ، الن! اجازه ندهید که آنها می گویند چنین نیست
چیز ، او در مشکل بزرگ را دنبال. "پاپا رفته است به واکشی پسر عموی من از
لندن : پسر عموی من است پسر نجیب زاده.
که من -- "او متوقف شد ، و گریستم آشکار و ناراحت در مفهوم لخت رابطه
با چنین یک دلقک است. صدا در نیاوردن ، صدا در نیاوردن! '
من زمزمه ، مردم می توانند عموزاده بسیاری داشته و از همه انواع ، کتی خانم ، بدون اینکه
هیچ بدتر برای آن ، فقط آنها باید حفظ شرکت خود را ، در صورتی که نامطبوعی
و بد است.
او نیست -- او پسر عموی من ، الن او رفت و در جمع آوری غم و اندوه تازه از
انعکاس ، و خودش را به آغوش من پناه از ایده flinging.
من بسیار در او و بنده برای افشاگری متقابل آنها بود vexed داشتن بدون شک
ورود نزدیک لینتون ، ابلاغ شده توسط سابق ، گزارش
به آقای Heathcliff و احساس اعتماد به نفس
که اولین فکری که کاترین در بازگشت پدرش خواهد بود به دنبال
توضیح ادعای دومی مربوط به او را بی ادب و تربیت خویش و قوم.
Hareton ، دوره نقاهت بعد از یک انزجار خود را در که برای بنده گرفته شده ، به نظر می رسید منتقل شده توسط
پریشانی او و داشتن ذهن دور تسویه حساب درب ، او در زمان ، به خشم کسی را فرونشاندن
او ، خوب سگ کوچک و پا کج بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
از لانه سگ زیستن ، و قرار دادن آن را به دست او ، پیشنهاد بی صدا او را! برای او به معنای بی ارزش است.
Pausing در مراثی او ، او را با یک نگاه از ترس و وحشت بررسی ، و سپس
پشت سر هم جلو نو.
من به ندرت می تواند از لبخند زدن در این نفرت و بیزاری به هموطنان فقیر خودداری کنند ، که قرار بود
جوانان به خوبی ساخته شده است ، ورزشی ، خوب ، به دنبال در ویژگی ، و تنومند و سالم است ، اما
attired در لباس در خور روزانه خود را
مشاغل از کار در مزرعه و lounging در میان moors پس از خرگوش
بازی ها.
با این حال ، من فکر کردم من می تواند در فراست او کشف ذهن داشتن کیفیت بهتر
از پدرش تا کنون هستند.
چیزهای خوب از دست رفته در میان بیابان از علف های هرز ها ، تا مطمئن شوید ، که rankness به مراتب بیش از
شواهد در عین حال ، صرف نظر از ثروتمند ؛ صدر غفلت خود را رشد
خاک ، که ممکن است محصولات انبوه را تحت شرایط دیگر و مطلوب عملکرد.
آقای Heathcliff به باور من ، به حال او را از لحاظ جسمی بیمار درمان نشود. به لطف بی باک خود
در طبیعت ، که ارائه هیچ وسوسه که البته از ظلم و ستم : از او به حال هیچ یک از
حساسیت ترسو که داده اند
خوش مزه کردن به بدرفتاری ، در قضاوت Heathcliff.
او به نظر میرسد که بدسگالی او بر و او را حیوان خم : او هرگز تدریس
خواندن و نوشتن برای هر عادت بد که حافظ او را آزار نمی سرزنش هرگز ، هرگز
رهبری یک قدم به سمت فضیلت ، و یا نگهبانی شده توسط قاعده تنها در برابر معاون.
و از آنچه من شنیده ام ، جوزف کمک زیادی به زوال خود ، توسط - باریک
علاقه شدید به چیزی فکر که او را وادار به تملق گفتن و حیوان خانگی او ، به عنوان یک پسر ، چرا که او
سر از خانواده های قدیمی بود.
و او به عنوان عادت متهم کاترین Earnshaw و Heathcliff شده بود ، هنگامی که
کودکان ، از قرار دادن استاد گذشته صبر خود و فوتی و فوری او را به دنبال آرامش
در نوشیدنی او جزو خود را offald
راه ، بنابراین در حال حاضر او تمام بار از گسل Hareton بر دوش گذاشته شد
از غاصب از اموال خود را. اگر LAD قسم می خورد ، او را به او وارد شده صحیح نیست :
نه با این حال culpably او رفتار.
داد رضایت جوزف ، ظاهرا ، به تماشای بدترین طول او : او اجازه داد
که LAD مخروبه بود : که روح خود را به تباهی رها شد ، اما بعد از آن او
منعکس شده که Heathcliff باید برای آن پاسخ است.
خون Hareton در این خواهد بود در دست خود را موظف و ذخیره کردن دلداری بسیار زیاد وجود دارد در
که فکر.
جوزف را در او القا کرده بود غرور نام ، و اصل و نسب او ، او را به حال او
جرات ، پرورش بین او و مالک حاضر از ارتفاعات نفرت : اما او
بیم از که صاحب به مبلغ
خرافات و او احساسات خود را در مورد او به muttered innuendoes و محدود
comminations خصوصی.
من وانمود نمی شود تنگاتنگی با حالت عرفی زندگی در آن آشنا
روز در ارتفاعات در نظرات : من فقط از شنیدهها صحبت می کنند ، برای من تو را دیدم کمی.
روستاییان تأیید آقای Heathcliff نزدیک ، و صاحبخانه های بی رحمانه سخت به او
مستاجران ، اما خانه ، در داخل ، جنبه باستانی آن راحتی به دست آورد به حال
تحت مدیریت زنان ، و صحنه های
شورش مشترک در زمان Hindley شد در دیوارهای آن اکنون به تصویب رساند.
استاد بیش از حد تیره به دنبال مصاحبت با مردم ، خوب یا بد بود ؛
و او هنوز.
این ، با این حال ، پیشرفت با داستان من نیست.
خانم کتی صلح ارائه فهرست ما یملک را رد کرد و خواستار سگ خود او ،
چارلی و محفل ققنوس.
آن ها آمدند شلی و سر خود را حلق آویز ؛ و ما را برای خانه ، متاسفانه از
انواع ، هر یک از ما.
من نمی توانستم به زور گرفتن از بانوی کوچک من چگونه او روز به سر برده بود ، به جز اینکه ، به عنوان من
قرار است ، هدف از زیارت او Crags Penistone بود و او بدون وارد
ماجراجویی را به دروازه خانه از مزرعه ،
Hareton اتفاق افتاد به صدور چهارم ، با حضور برخی از پیروان وابسته به خانواده سگ ، که
حمله قطار او.
آنها تا به حال یک نبرد هوشمند ، قبل از صاحبان آنها می تواند آنها را از هم جدا : تشکیل
مقدمه
کاترین گفت : Hareton که او بود ، و جایی که او قرار بود ، و از او خواست برای نشان دادن
او راه : در آخر ، beguiling او را به او را همراهی نکرده است.
او باز اسرار غار پری ، و بیست و مکان های عجیب و غریب دیگر.
اما در ننگ ، من با شرح جالب نبود مورد علاقه
اشیاء او خود شاهد بود.
من می تواند جمع آوری ، با این حال که راهنمای مورد علاقه او شده بود تا احساسات خود را به او صدمه دیده است
با پرداختن به او را به عنوان یک کارمند و خانه دار Heathcliff است... او صدمه دیده است
تماس او را پسر عموی او.
سپس زبان او خود را در قلب او rankled برگزار شده بود ، او بود که همیشه
'عشق ،' و "عزیزم ،' و 'ملکه' ، و 'فرشته ، با همه در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ،
به گونهای تکان دهنده و توسط یک غریبه توهین!
او آن را درک و کار من تا به حال برای به دست آوردن وعده که او نمی
ذخیره کردن شکایت قبل از پدرش.
به من توضیح داد که چگونه او به تمام خانواده در ارتفاعات اعتراض ، و چگونه با عرض پوزش او
خواهد بود برای پیدا کردن او وجود دارد شده بود ، اما من اصرار کردم بیشتر در این واقعیت ، که اگر او
نشان داد غفلت من از دستورات او ، او
که شاید اینقدر عصبانی است که من باید مجبور به ترک می شود و کتی که خرس نیست
چشم انداز : او متعهد کلمه خود را ، و آن را به خاطر من نگه داشته.
پس از همه ، او یک دختر کمی شیرین بود.
>
فصل نوزدهم
نامه ، لبه با سیاه و سفید ، اعلام کرد که روز بازگشت من است.
ایزابلا مرده بود و او نوشت : به پیشنهاد من دریافت عزاداری برای دختر خود را ، و ترتیب
یک اتاق ، و تسهیلات دیگر ، برای خواهرزاده جوان او.
کاترین با شادی در این ایده استقبال پدرش فرار وحشی و زیاده روی
پیش بینی های خوش مشرب از عالیجنابان بی حد و حصر از خود واقعی '
پسر عموی.
شب هنگام ورود مورد انتظار خود آمد.
از آنجا که صبح زود او مشغول سفارش امور کوچک خود او بوده است و در حال حاضر
attired در او نیم تنه دامن بلند سیاه و سفید جدید -- چیزی که فقیر! مرگ او عمه او را به هیچ تحت تاثیر قرار
غم و اندوه قطعی است -- او به من مکلف شده توسط
نگران کننده ثابت ، به راه رفتن با او از طریق زمینه را به دیدار با آنها را.
لینتون تنها شش ماه جوان تر از من است ، او chattered ، همانطور که ما قدم
تفریحانه بیش از متورم و چالهها چمن باتلاقی ، زیر سایه درختان.
لذت چگونه از آن خواهد شد تا او را برای همبازی!
عمه ایزابلا فرستاده پاپا قفل زیبا از موهای خود ، آن را سبک تر از معدن بود --
کتانی ، و کاملا به عنوان جریمه به.
من آن را به دقت در یک جعبه شیشه ای کمی حفظ شده و من اغلب فکر
لذت بردن از آن خواهد بود که صاحب آن را ببینید. آه! من خوشحال هستم -- و پاپا ، عزیزم ، عزیز پاپا!
بیا ، الن ، اجازه دهید ما را اداره میکنند! آمده است ، اجرا کنید. '
او زد ، و بازگشت و دوباره زد ، چند بار قبل از رد پای هوشیار من رسید
دروازه ، و سپس او خود در بانک پوشیده از چمن در کنار راه نشسته ، و سعی کرد تا
صبر ؛ اما این غیر ممکن بود : او نمی تواند هنوز یک دقیقه.
چه مدت طول آنها! 'او بانگ زد. آه ، من را ببینید ، برخی از گرد و غبار در جاده ها -- آنها
آینده!
نه! هنگامی که آنها را در اینجا؟ نیم مایل -- ممکن است ما کمی راه رفتن نیست
الن ، تنها نیم مایل؟ آیا می گویند بله : به آن انبوه birches در
تبدیل کنید. '
من امتناع قاطعانه. در طول تعلیق او به پایان رسید :
سفر کالسکه نورد در بینایی است.
خانم کتی shrieked و کشیده از سلاح های خود را به محض گرفتار پدرش
چهره به دنبال از پنجره.
او فرود آمد ، تقریبا به اندازه خودش را مشتاق و فاصله قابل توجهی سپری شده قبل از اینکه
آنها تا به حال فکر یدکی برای هر اما خود در.
در حالی که آنها رد و بدل caresses من در زمان جوانه زدن به پس از لینتون را ببینید.
او در خواب در این گوشه میمیره ، پیچیده در عبا گرم ، خز پوشیده بود ، که اگر آن را به حال
زمستان.
پسر بی رنگ رنگ پریده و ظریف ، که ممکن است برای کارشناسی ارشد من گرفته شده جوان را
برادر ، تا قوی شباهت بود : اما peevishness رنجور در او وجود دارد
جنبه ای که ادگار لینتون به حال هرگز.
دومی را دیدم من به دنبال ، و داشتن تکان دست ، توصیه من به بستن درب ،
و ترک او را دست نخورده برای سفر او را خسته کرده بود.
کتی بخشنودی گرفته اند یک نگاه ، اما پدر به او گفت او را به می آیند ، و آنها
با هم تا پارک راه می رفت ، در حالی که من قبل از عجله برای آماده سازی خدمتکاران.
در حال حاضر ، عزیزم ، گفت : آقای لینتون ، پرداختن به دخترش ، به عنوان آنها در پایین متوقف
از جلو مراحل : "پسر عموی خود را به قدری قوی یا تا فراخ که شما نیست ، و او تا به
فراموش کردن مادرش ، به یاد داشته باشید ، بسیار کوتاه
زمان ، بنابراین ، انتظار او را به بازی و اجرا در مورد با شما به طور مستقیم.
و آیا او را آزار و اذیت بسیار صحبت کردن : اجازه دهید او را آرام در این شب ، حداقل ،
شما؟
بله ، بله ، پاپا ، 'پاسخ کاترین :" اما من نمی خواهم او را ببیند و او یک بار نیست
نگاه. "
این کالسکه را متوقف و دارای جای خواب roused شده توسط خود را به زمین برداشته
عمو. او پسر عموی خود را کتی ، لینتون ، است.
گفت : با قرار دادن دست های کوچکشان با هم.
"او علاقه شما در حال حاضر و ذهن شما به او با گریه به شب اندوهگین نیست.
سعی کنید شاد و سرحال در حال حاضر سفر به پایان رسیده است ، و شما باید چیزی برای انجام دهید اما
استراحت و مات و متحیر کردن از خودتان را به عنوان شما لطفا.
'اجازه بدهید به رختخواب بروید ، سپس ،' پاسخ پسر ، کوچک شدن از ادای احترام کاترین ؛ و او
قرار دادن انگشتان دست خود را به حذف از اشک های بدوی است. "بیا ، بیا ، فرزند there'sa خوب ،' من
زمزمه ، که منجر به او شوید.
شما او را بیش از حد گریه -- ببینید که چه عرض پوزش از او برای شما می باشد! '
من نمی دانم که آیا آن غم و اندوه را برای او بود ، اما دختر خاله اش غمگین قرار داده
لقاء به عنوان خود و به پدر خود بازگشت.
هر سه وارد و نصب شده به کتابخانه ، جایی که چای آماده گذاشته بود.
من اقدام به حذف درپوش لینتون و گوشته ، و او را روی یک صندلی قرار داده
جدول ؛ اما او زودتر نشسته بود از او شروع به گریه نو.
استاد من نپرسید آنچه مهم بود.
sobbed پسر : "من نمی توانم به نشستن روی صندلی ،'. برو به مبل ، سپس ، و الن باید
پاسخ : برای شما برخی از چای بیاورید ، 'عمویش صبر.
او تا حد زیادی شده است ، سعی کرده بود و در طول سفر ، من احساس متقاعد شده توسط اخمو او
بیمار مسئول است. لینتون به آرامی خود را trailed خاموش ، و ذخیره کردن
پایین.
کتی صندلی و فنجان خود را به سمت خود را به اجرا درآمد.
در ابتدا او سکوت شنبه ، اما که می تواند تاریخ و زمان آخرین نیست : او را به یک حیوان خانگی او حل و فصل بود
پسر عموی کوچک ، به عنوان او می توانست او را به باشد ، و او شروع stroking فر او ، و
بوسیدن گونه خود ، و ارائه او چای را در نعلبکی او ، مانند یک کودک.
برای همین به او خشنود است ، برای او خیلی بهتر بود : او خشک چشمان او ، و روشن
به یک لبخند ضعف.
'اوه ، او شما را به خوبی ، گفت : استاد به من ، پس از تماشای آنها را یک دقیقه.
بسیار خوب ، اگر ما می توانیم او را ، نگه داشتن الن.
این شرکت از یک کودک از سن خود روح جدیدی را به او کم کم تزریق کردن به زودی ، و
مایل برای قدرت او آن را بهدست خواهد آورد. '' AY ، اگر ما می توانیم او را نگه دارید! '
من به خودم mused در و سوء ظن درد بیش از من آمدند که امید اندکی که وجود دارد.
و پس از آن ، من فکر کردم ، هر چند همیشه در بلندی های بادگیر که بنیه زندگی می کنند؟
بین پدرش و Hareton ، چه همبازی و مدرسان آنها خواهید بود.
شک و تردید ما در حال حاضر تصمیم گرفته بودند -- حتی زودتر از من انتظار می رود.
من فقط گرفته بود و کودکان تا از پله ها ، بعد از چای به پایان رسید ، و دیده می شود لینتون
خواب -- او نمی توانست رنج می برند من او را ترک تا که مورد -- من آمده بود ،
و جدول ایستاده بود در سالن ،
روشنایی شمع اتاق خواب برای آقای ادگار ، زمانی که خدمتکار از آشپزخانه پا و
به اطلاع من که بنده آقای Heathcliff جوزف در درب ، و آرزو به صحبت می کنند
با استاد.
من نباید به او آنچه را او می خواهد اولین بپرسید ، "من ، در بیم و هراس قابل توجهی گفت.
یک ساعت بسیار بعید به مردم نگران کننده ، و لحظه آنها را برگردانده
از یک سفر طولانی است.
من فکر نمی کنم استاد می تواند او را ببیند. "جوزف به حال از طریق آشپزخانه را به عنوان پیشرفته
این کلمات من زبان آمده ، و در حال حاضر خود را در سالن ارائه شده است.
او خود را در لباس یکشنبه donned بود ، با چهره مقدس نما و sourest خود ،
و ، نگه داشتن کلاه خود را در یک سو ، و چوب خود را در سوی دیگر ، او اقدام به تمیز کردن
کفش خود را بر روی حصیر.
خوب شب ، جوزف ، 'من گفت ، بطور سرد. چه کسب و کار شما به ارمغان می آورد به شب اینجا؟
او جواب داد : : 'Maister لینتون I spake MUN به ،' و تکان دادن من disdainfully کنار.
آقای لینتون از رفتن به رختخواب ، مگر اینکه شما چیزی خاص برای گفتن ، من مطمئن هستم که
او نمی خواهد آن را در حال حاضر بشنود ، 'من ادامه داد. 'شما بهتر است در آنجا نشسته ، و
پیام خود را به من واگذار. '
«که رحم خود را؟" دنبال همکار ، بررسی طیف وسیعی از درهای بسته.
من درک او بر امتناع از میانجیگری من خم شده بود ، بنابراین خیلی با اکراه رفتم تا
کتابخانه ، و اعلام کرد که بازدید کننده های بی مورد ، مشاوره است که او باید
اخراج شده تا روز بعد.
آقای لینتون به حال هیچ زمانی به من قدرت را می دهد انجام این کار ، برای جوزف نصب شده نزدیک در پاشنه من ،
و فشار به داخل آپارتمان ، خود را در سمت دور از جدول کاشته ، با
او دو مشت کف بر روی سر او
چوب ، و در تن افزایش آغاز شد ، به عنوان اگر پیش بینی مخالفت --
'Hathecliff مرا برای LAD او فرستاده می شود ، و من گوا munn't پشت تقلا او."
ادگار لینتون سکوت یک دقیقه بود ؛ بیان پوشیده از ابر غم و اندوه بیش از او
ویژگی ها : او کودک را در حساب خود pitied ، اما یادآوری است ایزابلا
امیدها و ترس ها ، و خواسته های اضطراب برای او
پسر ، و commendations خود را از او به مراقبت های او ، او به تلخی در چشم انداز غصه دار
بازده او را ، و در قلب خود جستجو چگونه ممکن است اجتناب شود.
هیچ برنامه ای خود را ارائه : این نمایشگاه از هر گونه تمایل به نگه داشتن او را
رندر مدعی بی چون و چرا بیشتر : هیچ سمت چپ وجود دارد ، اما به او استعفا است.
با این حال ، او از خواب بیدار شدن او از خواب او.
توصیه به آقای Heathcliff ، 'پاسخ به آرامی ، که پسرش باید به نظرات
ارتفاعات به - فردا.
او در بستر است ، و بیش از حد خسته برای رفتن از راه دور در حال حاضر است.
شما همچنین ممکن است او را که مادر لینتون از او مورد نظر را به زیر من باقی می ماند
سرپرستی و سلامت خود را ، در حال حاضر ، بسیار مخاطره آمیز است.
Noa! گفت : جوزف ، دادن ضربه با سرپا نگه داشتن خود را روی زمین ، و با فرض
هوا معتبر. 'Noa! این بدان معناست که هیچ.
: "مادر ، و نه آنچه باد سرد شمالی ؛ اما او HEU' T Hathecliff تعداد ماکس noa 'O' LAD خود را ، und
من "او -- SOA در حال حاضر نامه knaw' MUN تک! 'شما باید به شب نمی پاسخ لینتون
قاطعانه.
قدم پایین پله ها در یک بار ، و تکرار به کارشناسی کارشناسی ارشد خود را آنچه که من گفته اند.
الن ، او نشان دهد. برو -- '
و کمک به بزرگان خشمگین با آسانسور توسط بازو ، او اتاق او را از شر و
بسته درب. Varrah weell! فریاد زد : "جوزف ، به عنوان او
به آرامی کشید خاموش.
'- صبحدم ، او آمده hisseln و محوری او را ، اگر نامه darr!'
>
فصل XX
برای مرتفع کردن خطر این تهدید در حال برآورده ، آقای لینتون سفارش مرا به
را زود به خانه پسر در تسویه حساب کاترین ؛ و گفت که او -- 'Asما در حال حاضر باید
هیچ تاثیر بر سرنوشت خود ، خوب یا بد ،
شما باید چیزی از جایی که او به دخترم رفته می گویند : او نمی تواند با او مرتبط
آخرت ، و آن را بهتر است برای او در جهل از مجاورت او باقی می ماند ؛ مبادا
او باید بی قراری و اضطراب به بازدید ارتفاعات است.
صرفا او را پدرش فرستاده شده برای او به طور ناگهانی ، و او موظف به ترک شده است
ما.
لینتون بسیار دودل بودم از تخت او در پنج ساعت roused ، و شگفت زده به
اطلاع داد که او باید برای مسافرت بیشتر آماده شود ، اما من ملایم تر کردن
ماده بیان کرد که او قرار بود به
برخی از صرف زمان با پدرش ، آقای Heathcliff که آرزو برای دیدن او بسیار ،
او دوست نداشت لذت به تسلیم تا او باید از سفر اواخر خود را بهبود می یابند.
'پدر من!' او ، در سرگشتگی عجیب و غریب گریه است.
"ماما به من گفت هرگز من تا به حال پدر. او کجا زندگی می کنند؟
من ترجیح می دهم با عموی باقی بماند. '
من جواب دادم : "او زندگی می کند فاصله کمی از خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ،' ، 'فقط فراتر از آن
تپه : نه چندان دور ، اما شما ممکن است پیاده روی بیش از اینجا وقتی که شما دلچسب.
و شما باید خوشحالم به خانه برود ، و او را ببیند.
شما باید سعی کنید به او عشق ، به شما به عنوان مادر خود را ، و سپس او شما را دوست خواهد کرد. '
اما چرا من از او شنیده اید؟ پرسید : 'لینتون.
چرا ماما و او زندگی می کنند آیا با هم ، به عنوان افراد دیگر انجام می دهند؟ "
او کسب و کار او را نگه دارید در شمال ، 'من در پاسخ ،' و سلامت مادر شما
مورد نیاز او را به اقامت در جنوب. و چرا به من ماما در مورد صحبت می کنند
او را؟ 'استقامت کودک.
"او اغلب از دایی صحبت کنم و آموخته بودم به او مدتها پیش عشق.
چگونه هستم من به عشق پاپا؟ من او را نمی دانند. '
من گفتم : 'اوه ، همه کودکان پدر و مادر خود را دوست دارم ،'.
"مادر شما ، شاید به فکر شما را می خواهید با او باشد اگر او به او اشاره
اغلب به شما.
اجازه دهید ما را در عجله را. سوار شدن در اوایل صبح زیبا
بسیار بهتر از یک ساعت خواب بیشتر.
آیا او با ما ، 'تقاضا' دختر کوچک من دیدم دیروز؟ '
در حال حاضر ، 'پاسخ I." دایی؟ "او ادامه داد.
من گفتم : "نه ، من باید همراه شما وجود دارد ،'.
لینتون در بالش خود غرق شد و سقوط کرد به مطالعه قهوه ای.
من نمی خواهد بدون دایی ، او در طول گریه : "من نمی توانم بگویم که در آن شما را به منظور
مرا.
من تلاش کرد تا او را از شیطنت نشان دادن بی میلی به دیدار با متقاعد کردن
پدرش ، هنوز هم او obstinately در برابر هر گونه پیشرفت به سمت پانسمان ، و من تا به حال
فراخوان برای کمک استاد من در coaxing او را از رختخواب.
چیزی که فقیر بالاخره خاموش بود ، با اطمینان چند واهی است که خود را
غیبت باید کوتاه باشد : که آقای ادگار و کتی به او مراجعه و وعده های دیگر ،
به همان اندازه بد تاسیس شد ، که من را اختراع و در فواصل زمانی در طول راه تکرار کرد.
هوا ، خالص خلنگ زار و معطر آفتاب درخشان ، و سلانه سلانه راه رفتن آرام از Minny ،
دلسردی خود را پس از مدتی ، رها شوند.
او شروع به قرار دادن مسائل مربوط به خانه جدید خود را ، و ساکنان آن ، با بیشتر
علاقه و نشاط است.
"بلندی های بادگیر به عنوان لذت بخش به عنوان Thrushcross خانه ابرومند رعیتی؟" او نپرسید ،
تبدیل به یک نگاه آخر به دره ، از چه رو غبار نور نصب شده و
تشکیل یک ابر نرم و پشم دار در دامن آبی.
من جواب دادم : این در درختان نه چندان به خاک سپرده ، '،' و آن را کاملا تا بزرگ نیست ، اما شما می توانید
کشور به زیبایی در تمام طول و هوا برای شما سالم تر است -- تازه و
خشک کن.
شما خواهد شد ، شاید فکر می کنم ساختمان های قدیمی و تاریک در ابتدا ، در هر صورت یک
احترام خانه : بهترین در محله.
و شما rambles چنین زیبا بر روی moors را داشته باشد.
Earnshaw Hareton -- که پسر عموی دیگر خانم کتی ، و غیره شما را به شیوه ای --
به شما تمام شیرین ترین نقاط را نشان می دهد و شما می توانید یک کتاب را در آب و هوای خوب ، آورد و
سبز توخالی خود را مطالعه ، و ، در حال حاضر
و پس از آن ، دایی تان ممکن است شما در یک پیاده روی عضویت : او می کند ، اغلب ، راه رفتن بر روی
تپه "و آنچه که پدر من می خواهم؟ او پرسید.
'او به عنوان جوان و خوش تیپ به عنوان عمو؟
او به عنوان جوان ، 'گفت : من ؛' اما او موی سیاه و چشم ها ، و sterner به نظر می رسد ، و او است
بلندتر و بزرگتر در دسترس نباشد.
او نه می خواهیم به شما به نظر می رسد تا آرام و مهربان در ابتدا ، شاید دلیل آن است که راه او نیست :
هنوز هم ، شما ذهن ، صادقانه و صمیمی با او ، و به طور طبیعی او خواهید بود fonder از شما
از هر عموی ، برای شما خود هستند. "
موهای سیاه و چشمان! 'mused در لینتون. 'من می توانم علاقه داشتن به او نیست.
سپس من او را دوست ندارم ، من؟ "
نه چندان ، "من پاسخ داد : نه ، من فکر کردم ، به لقمه نقشه برداری را با تأسف سفید
رنگ و باریک قاب همدم من ، چشم و بزرگ خود را اهسته -- مادرش
چشم ها ، صرفه جویی است که ، مگر اینکه touchiness مرضی
مشتعل آنها یک لحظه ، آنها تا به حال ذره روح درخشان او نیست.
"چقدر عجیب است که او هرگز نباید آمدن به ماما و من را ببینید!' او زمزمه.
'آیا هرگز مرا دیده؟
اگر او ، من باید به کودک بوده است. من به یاد داشته باشید یک چیز واحد در مورد او نیست! '
"چرا ، استاد لینتون ،' گفت : من ، سه صد مایل فاصله بزرگ و ده
سال بسیار متفاوت به نظر می رسد در طول به یک فرد بالغ و رشید در مقایسه با آنچه انجام می دهند
به شما.
احتمال این است که آقای Heathcliff پیشنهاد رفتن از تابستان به تابستان است ، اما هرگز
یک فرصت مناسب و در حال حاضر خیلی دیر است.
آیا مشکل او را با پرسش در مورد این موضوع نیست : آن او را برهم زنند ، خوب است.
پسر با cogitations خود را برای باقی مانده از سوار شدن به طور کامل اشغال شده بود ،
تا ما را قبل از خانه رعیتی باغ دروازه متوقف شد.
من تماشا به عقب برداشت خود را در قیافه خود را.
او مقابل حک شده و کم browed دیوارها ، عقب مانده انگور فرنگی بوته بررسی
و دپو کج با intentness موقر ، و سپس سر خود را تکان داد : خصوصی او
احساسات به طور کامل از قسمت بیرونی اقامت جدید خود را مخالفت شده است.
اما او تا به حال حس به تعویق انداختن شکایت : ممکن است وجود دارد جبران درون.
قبل از او پیاده رفتم و در را باز کرد.
این نیم گذشته شش ساله بود ، خانواده را به پایان رسانده صبحانه : بنده بود
پاکسازی و پاک کردن جدول.
جوزف ایستاد صندلی کارشناسی ارشد خود را مشخص برخی از داستان در مورد یک اسب لنگ و
Hareton آماده برای مرغزار بود. یاالله ، نلی! 'آقای Heathcliff گفت ، هنگامی که
او به من دیدم.
"من می ترسید من باید به پایین آمدن و واکشی اموال من خودم.
شما آن را آورده ، شما باید؟ بیایید ببینید که چه ما می توانیم آن را. '
او بلند شده و به درب strode : Hareton و جوزف به دنبال کنجکاوی خمیازه.
پور لینتون چشم ترس بیش از سه چهره زد.
مطمئن - ly ، گفت : "جوزف پس از بازرسی قبر ، او swopped شما ، WI' Maister ،
ان یکی دیگر دختر خود را! '
Heathcliff ، داشتن خیره پسرش را به تب و لرز از سردرگمی ، زبان آمده scornful
خنده. 'خدا! چه زیبایی! چه دوست داشتنی ،
جذاب چیزی که او بانگ زد.
'Hav'n't آنها بر روی حلزون و شیر ترش پرورش ، نلی؟
آه ، لعنت بر روح من! اما بدتر از من انتظار می رود -- و شیطان می داند من نبود
برنگ خون! '
من پیشنهاد کودک لرزش و سر در گم کردن ، و وارد است.
او کاملا نمی درک معنای گفتار پدرش ، یا اینکه آیا
آن را برای او در نظر گرفته شده عبارتند از : در واقع ، او هنوز رتبهدهی نشده است که برخی از نگونبخت ، sneering
غریبه پدرش بود.
اما او به من با بیم و هراس در حال رشد چسبیده و آقای Heathcliff مصرف
صندلی و مناقصه او را "به اینجا می آیند" او چهره اش را روی شانه من مخفی و گریستم.
'اوه ، اوه!' گفت : Heathcliff ، کشش دست و کشیدن او را تقریبا بین خود
زانو ، و پس از آن برگزاری تا سر خود را با چانه.
"هیچ یک از آن مزخرف!
ما قصد داریم به صدمه زدن به تو ، لینتون -- isn't که نام تو؟
فرزند تو مادر تو هنر است ، به طور کامل! سهم خودم را در تو ، از puling مرغ؟
او در زمان خاموش کلاه پسر و فر های کتانی به ضخامت خود را به عقب رانده ، بلند و باریک خود را احساس
بازوها و انگشتان کوچک خود را ، که در طی آن معاینه لینتون متوقف گریه ، و
بلند چشم آبی بزرگ خود را به بازرسی به بازرس.
آیا می دانید؟ پرسید Heathcliff ، داشتن خود راضی که از اندام همه
به همان اندازه ضعیف و ناتوان است.
خیر ، گفت : لینتون ، زل زل نگاه کردن از ترس خالی.
"شما از من شنیده ، من با جرات گفتن؟" نه ، او دوباره.
'هیچ! چه شرم مادر خود را ، هرگز بیدار شدن توجه درخور فرزند خود را برای من!
شما پسر من ، پس از آن ، من به شما بگویم و مادر خود را شلخته ستمکاران به شما ترک بود
در جهل مرتب کردن بر اساس پدر شما هستند.
در حال حاضر ، انجام خود را لرزاندن و تکان دادن نیست ، و بالاتر رنگ!
گرچه آن چیزی است که به شما سفید خون است.
یک پسر خوب ، و من برای شما انجام دهد. نلی ، اگر شما خسته شما ممکن است بنشینید ؛ خواهد شد
، و نه خانه.
من حدس می زنم شما گزارش آنچه را که میشنوید و ببینید که به رمزنگاری در خانه ابرومند رعیتی ، و این چیز
حل و فصل خواهد شد در حالی که شما در مورد آن ماندند ؛ '
: '،' من جواب دادم ، 'من امیدوارم که شما مهربان پسر ، آقای Heathcliff ، یا شما
بلند نگه داشتن او ، و او همه شما در جهان گسترده ای شبیه است که شما همیشه می دانید
و به یاد داشته باشید. '
او گفت : "من به او بسیار مهربان است ، شما نیاز به ترس ،' ، خنده.
فقط هیچ کس دیگری باید به نوعی به او : من حسادت انحصاری محبت او.
و شروع به مهربانی من ، جوزف را LAD برخی از صبحانه.
Hareton ، شما گوساله دوزخی ، به کار خود خارج شو.
بله ، نل ، "او اضافه کرد ، زمانی که آنها تا به حال رفتگان ،' پسر من صاحب آینده است
جای خود را ، و من نباید او آرزوی مرگ تا من بودن او مطمئن بود
جانشین.
علاوه بر این ، او من و من می خواهم پیروزی دیدن نوادگان من نسبتا
پروردگار از املاک خود را ؛ استخدام فرزند من از فرزندان خود را به تا سرزمین پدران
برای دستمزد.
این تنها مورد توجه است که باعث می شود که من تحمل بچه هرنوع حیوان گوشتخوار است : من او را خوار شمردن
خود ، و نفرت او را برای خاطرات او زنده!
اما که در نظر گرفتن کافی است : او را به عنوان امن با من است ، و باید به عنوان گرایش
با دقت به عنوان استاد خود را به سمت خود.
من یک اتاق تا از پله ها ، برای او که به سبک بسیار زیبا و مبله ؛ من درگیر یک معلم خصوصی ،
همچنین ، برای آمدن سه بار در هفته ، از فاصله بیست مایلی ، او آنچه تدریس
بخواهد برای یادگیری است.
من دستور داده Hareton او را اطاعت و در واقع من همه چیز با یک دیدگاه مرتب
حفظ برتر و آقایی را در او بالاتر از همکاران او.
من پشیمانی ، با این حال ، که او تا به کمی سزاوار مشکل است : اگر من این آرزو هر
برکت در جهان ، آن بود برای پیدا کردن او را به ارزش شی غرور و من به تلخی
ناامید شده با آب پنیر رو ، ناله بیوجدان! '
در حالی که او صحبت کردن ، جوزف بازگشت به تحمل حوضه فرنی از شیر ، و
آن را قبل از لینتون قرار داد که هم زده دور ظرف غذا خودمانی وصمیمانه با نگاه از بیزاری ،
و تأیید او می تواند آن را بخورم.
من تو را دیدم قدیمی انسان بنده تا حد زیادی در تمسخر و تحقیر کودک کارشناسی ارشد خود را به اشتراک گذاشته ، اگرچه او
برای حفظ احساس در قلب او مجبور شد ، چرا که Heathcliff سادگی به معنای
underlings خود را به او نگه به افتخار.
می توانید آن را خوردند؟ تکرار او مشابه در صورت لینتون ، و صدای خود را به subduing
زمزمه ، برای ترس از بودن شنید.
اما Maister Hareton nivir خوردند نیستی دیگر ، زمانی که او wer کمی سازمان ملل متحد و چه wer
gooid به اندازه کافی برای او به اندازه کافی برای آنچه gooid ، من rayther فکر می کنم!
من sha'n't آن را بخورم! 'پاسخ لینتون ، snappishly.
آن را دور. 'جوزف ربوده غذا indignantly ،
آورده و آن را به ما.
'بهیچ وجه هفتم ails victuals وجود دارد؟" او پرسیده می شود ، thrusting سینی زیر
بینی Heathcliff. چه باید آنها را پریشان؟ "او گفت.
'WAH!' پاسخ جوزف ، 'ان گوشت یا خوراک لذیذ اختتامیه جشنواره صنعت چاپ به او می گوید : cannut خوردند' EM.
اما من حدس می زنم آن را raight است!
مادر wer او نه تنها در SOA -- ما بیش از حد کثیف برای ایجاد ذرت T 'makking او wer a'most
breead '' آیا مادر او به من اشاره نمی کند ، گفت :
کارشناسی ارشد ، عصبانیت.
به او چیزی است که او می تواند غذا خوردن دریافت که تمام است.
چه مواد غذایی معمول خود ، نلی؟
من پیشنهاد شیر آب پز و یا چای و خانه دار را دریافت دستورالعمل ها را به
برای تهیه برخی. ، منعکس شده است ، خودخواهی پدر او
ممکن است کمک به راحتی خود را.
او متوجه قانون اساسی ظریف او و لزوم درمان او را tolerably.
من آقای ادگار توسط آشنا او را به نوبه خود طنز Heathcliff است کنسول
گرفته شده است.
داشتن هیچ بهانه ای برای طولانی دیگر ، تضعیف ، در حالی که لینتون مشغول بود
timidly rebuffing پیشرفت دوستانه گوسفند سگ است.
اما او بیش از حد هشدار بود به فریب خوردن : من شنیده ام که من بست ،
گریه و تکرار کوره در رفته از کلمات --
"آیا من را ترک کنید!
من نمی خواهم اینجا بمانید! من می مانم در اینجا! '
سپس محکم نگاه داشتن و بزرگ شده بود سقوط کرد : آنها رنج می برند نیست او را به می آیند جلو.
من Minny نصب شده ، و از او خواست به صدای یورتمه رفتن اسب و بنابراین سرپرستی کوتاه من به پایان رسید.
>
فصل بیست و یکم
ما تا به حال کار غم انگیز با کمی کتی که روز : او در سرور و نشاط بالا افزایش یافت ، مشتاق به پیوستن او
پسر عموی ، و اشک چنین پرشور و مراثی او به دنبال اخبار
عطفی بود که ادگار خود را موظف شد
ساکت کردن او ، با تایید او دوباره آمدن به زودی : با این حال ، وی افزود : 'اگر من می توانم
او '؛ و وجود ندارد امید آن بودند.
این وعده ضعیف او را آرام ، اما هم قوی تر بود و هر چند هنوز در
فاصله او از پدرش نپرسید که لینتون باز خواهد گشت ، قبل از او را ببینید او را
دیگر ویژگی های خود را طوری کم نور در حافظه خود waxed بود که او او را به رسمیت نمی شناسد.
وقتی که من chanced برای مواجهه با خانه دار ارتفاع نظرات ، در پرداخت کسب و کار
بازدیدکننده داشته است Gimmerton ، من استفاده می شود بپرسید که چگونه استاد جوان ، برای او زندگی می کردند تقریبا به عنوان
منزوی به عنوان کاترین خودش بود ، و هرگز دیده می شود.
من می توانم از او جمع آوری است که او در سلامت ضعیف ادامه داد ، و اهل بیت خسته کننده بود.
او گفت آقای Heathcliff به نظر می رسید او را دوست نداشتن همیشه طولانی تر و بدتر ، هر چند او در زمان
برخی از زحمت آن را پنهان : او نفرت و بیزاری به صدا از صدای او ، و
نمی تواند همه با او نشسته و در همین اتاق با او چندین دقیقه با هم.
به ندرت به تصویب رساند صحبت زیادی بین آنها : لینتون آموخته های خود را صرف او
شب در یک آپارتمان کوچک آنها به نام اطاق پذیرایی و یا دیگری در تمام طول روز در رختخواب دراز :
برای او دائما گرفتن سرفه و سرماخوردگی ، و درد ، و درد از نوعی بود.
و من چنین موجودی fainthearted را هیچ وقت نمی دانید ، زن ؛ 'و نه یکی
مراقب از hisseln.
او بر روی بروید ، اگر من ترک پنجره باز کمی در اواخر شب.
آه! این قتل ، یک نفس هوای شب!
و او باید یک آتش سوزی در وسط تابستان و جوزف bacca - لوله سم ؛
و او همیشه باید شیرینی و dainties داشته باشد ، و همیشه شیر ، شیر برای همیشه --
heeding نیستی که چگونه بقیه از ما هستند
pinched در فصل زمستان و در آنجا ، در پنهان سازی باردار خود نشستن در صندلی خود را توسط پیچیده
آتش سوزی ، همراه با برخی از نان برشته و آب و یا هر نوع لباس گشاد رویی دیگر بر روی درپوش مناسب به جرعه در ، و اگر
Hareton ، برای ترحم می آید ، به او مات و متحیر کردن --
Hareton بد مزاج است ، هر چند او خشن -- مطمئن سازند به بخش ، یکی ادای سوگند
و دیگر گریه.
من معتقدم استاد رغبت است Earnshaw خرمن کوبی او را به یک مومیایی ، اگر او
شد و پسرش ، و من مطمئنم که او خواهد بود مناسب به نوبه خود او را از درب ، اگر او می دانست
نیمی از پرستاری به او می دهد hisseln.
اما در این صورت او نمی خواهد به خطر وسوسه : او وارد اطاق پذیرایی هرگز ،
و باید لینتون این راه ها را نشان می دهد در خانه ای که او ، او می فرستد تا از پله ها
به طور مستقیم.
من ، از این حساب divined ، که فقدان مطلق از همدردی جوان ارائه شده است
خودخواه و نامطبوعی Heathcliff ، اگر او بودند تا اصل و علاقه من به
او ، در نتیجه ، فرسایش : هر چند هنوز هم
با حس غم و اندوه در بسیاری خود را ، و آرزو می کنم که او با ما شده بود سمت چپ منتقل شده است.
آقای ادگار من را تشویق به دستیابی به اطلاعات : اطلاعات زیادی در مورد او فکر
او ، فانتزی ، و اجرای برخی از خطر ابتلا به او را ببیند و او به من گفت یک بار به درخواست
خانه دار که آیا او تا به حال به روستا آمد؟
او گفت که او تنها شده بود دو بار سوار بر اسب ، همراه پدر خود ؛ و
هر دو بار او وانمود می شود کاملا برای سه یا چهار روز پس از آن زدم.
که در سمت چپ خانه دار ، اگر من بحر تفکر غوطهور شدن به درستی ، دو سال پس از او آمد ، و
دیگر ، که من نمی دانستم ، جانشین او شد ، او هنوز در آنجا زندگی می کند.
زمان در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی را در آن راه سابق خوشایند عینک تا خانم کتی رسید
شانزده.
در سالگرد تولد او ، ما هیچ نشانه ای از شادی آشکار هرگز ، چون
آن همچنین سالگرد مرگ معشوقه اواخر من است.
پدر او همواره آن روز به تنهایی را در کتابخانه به سر برد و در هوای گرگ و میش راه می رفت ، تا آنجا
به عنوان Gimmerton kirkyard ، جایی که او را غالبا طولانی اقامت خود را فراتر از
نیمه شب است.
بنابراین کاترین بر منابع خود را برای تفریح پرتاب شد.
بیستم ماه مارس یک روز بهاری زیبا بود ، و زمانی که پدرش به حال
بازنشسته ، خانم جوانی من آمد پایین لباس برای بیرون رفتن ، و گفت او خواسته می شود
بر روی لبه اهل شمال افریقا با من سخن بی ربط : آقای
لینتون مرخصی او را داده بود ، اگر ما تنها یک فاصله کوتاه رفت و برگشت در داخل
ساعت می باشد. بنابراین اطمینان عجله ، الن! 'او گریه.
"من می دانم که جایی که من مایل به برو ؛ که در آن مستعمره اهل شمال افریقا بازی حل و فصل : می خواهم ببینم
اینکه آیا آنها را لانه خود نشده است. '
'است که باید یک فاصله خوب است ، من در پاسخ ، آنها کار بر روی لبه نژاد
اهل شمال افریقا '' ، 'نه ، این طور نیست او گفت.
من رفته بسیار نزدیک با پاپا. '
من بر روی کلاه سر گذاشتن من قرار داده و sallied ، فکر چیزی بیشتر از ماده است.
او قبل از من محدود و به سمت من بازگشت و دوباره مانند یک جوان
تازی ، و در ابتدا ، من مقدار زیادی از سرگرمی در گوش دادن به larks
دور و نزدیک ، آواز خواندن و لذت بردن از
شیرین ، گرم آفتاب و تماشای او ، حیوان خانگی من و شوق من ، با طلایی او
حلقه های باریک پرواز پشت سست ، و گونه روشن خود را ، به عنوان نرم و خالص در شکوفه آن
به عنوان یک گل رز وحشی ، و چشم او را با لذت بی ابر تابشی.
او موجودی شاد ، و فرشته بود ، در آن روزها.
اتمام حجت ترحم او نمی تواند باشد محتوای.
'خوب' به من گفت : "جایی است که خود را اهل شمال افریقا ، بازی ، خانم کتی؟
ما باید در آنها باشد : خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی پارک نرده راه بسیار خوبی کن '.
'اوه ، بیشتر کمی -- فقط کمی بیشتر ، الن ،' پاسخ خود ،
به طور مستمر.
صعود به که برامدگی در سطح صاف ، تصویب آن بانک و در زمانی که شما رسیدن به طرف دیگر من
باید بزرگ پرندگان است. "
اما بسیاری از hillocks و بانک ها به صعود و با تصویب آن ، در طول ، من شروع وجود دارد
خسته می شود ، و به او گفت ما باید متوقف کند ، و گام های ما را جابجایی.
من به او فریاد زد ، او به من پیشی گرفته بود و یک راه طولانی ، او یا نمی شنوند و یا عدم
توجه نیست ، برای او هنوز هم بر خاست ، و من به دنبال مجبور شد.
در نهایت ، او را به توخالی شیرجه و قبل از من در نزد او دوباره آمد ، او
دو مایل نزدیکتر بلندی های بادگیر از خانه خود را ، و من یک زن و شوهر را از آن مشهود
افراد بازداشت او ، یکی از آنها من احساس متقاعد شده بود آقای Heathcliff خود.
کتی در واقع از غارت شده بود گرفتار ، و یا ، حداقل ، شکار کردن
لانه از باقرقره.
ارتفاعات زمین Heathcliff بودند ، و او لحن سرزنش آمیزی شکارچی دزدکی.
او گفت : من نه گرفته و نه هیچ یک ، '، که من به آنها toiled ، گسترش خود را
دست در دست در اثبات این بیانیه.
من معنی نیست که آنها را ، اما پاپا به من گفته شد مقدار در اینجا وجود دارد ، و من
آرزو برای دیدن تخم مرغ است. "
Heathcliff من را با یک لبخند معنی بد نگاه ، ابراز آشنایی او
با حزب ، و در نتیجه ، بدسگالی خود را نسبت به آن ، و خواست که
"پاپا" بود؟
آقای لینتون از Thrushcross خانه ابرومند رعیتی ، 'او جواب داد.
"من فکر می کردم شما من را نمی دانند ، یا شما را در آن راه ندارد سخن گفته است."
'شما فرض کنید پاپا بسیار محترم و مورد احترام است ، و سپس؟" او گفت ، sarcastically.
و شما چه هستند؟ 'و پرسش کاترین ، زل زده جالب بر روی سخنران.
'آن مرد که من دیده ام قبل از.
آیا او پسر شماست؟
او به Hareton ، فرد دیگر ، که هیچ چیز به دست آورده بود ، اما با اشاره
فله و قدرت علاوه بر این دو سال به سن او افزایش یافته است : او به عنوان به نظر می رسید
بی دست و پا و خشن مثل همیشه.
خانم کتی ، 'من قطع شود ، آن خواهد بود سه ساعت به جای یکی که ما خارج ،
در حال حاضر. ما واقعا باید برود. "
پاسخ Heathcliff : "نه ، که انسان نه پسرم ،' ، هل دادن من کنار گذاشته است.
اما من یکی ، و شما او را دیده اند قبل از بیش از حد ، و ، گرچه پرستار خود در
عجله ، من فکر می کنم هم شما و هم او خواهد بود برای استراحت کمی بهتر است.
آیا شما فقط به نوبه خود این قاپیدن هیث ، و راه رفتن به خانه من؟
شما به خانه زودتر برای سهولت و شما باید یک نوع خوش آمدید دریافت.
من زمزمه کاترین که او باید در هر حساب ، نه ، به پیشنهاد ملحق شد
بطور کلی خارج از سوال است. "چرا؟" او پرسید ، با صدای بلند.
من خسته از در حال اجرا ، و زمین تر کرده است : من نمی توانم بنشینم اینجا.
به ما اجازه رفتن ، الن. علاوه بر این ، او می گوید من را دیده اند ، پسرش.
او اشتباه گرفته ، من فکر می کنم ، اما من حدس می زنم که در او زندگی می کند : در خانه رعیتی من تعداد بازدید
آینده از Crags Penistone. نه؟ "
'من.
بیا ، نلی ، زبان خود را نگه دارید -- از آن خواهد شد درمان برای او در ما نگاه کنید.
Hareton ، به جلو با دختر. شما باید با من راه رفتن ، نلی. '
نه ، او به هر جا چنین رفتن ، 'من گریه ، که به مبارزه برای آزادی بازوی من ،
او ضبط کرده بود : اما او تقریبا در درب ، سنگ بود در حال حاضر ، scampering دور
ابرو در سرعت کامل.
منصوب همدم او بود به او وانمود نمی اسکورت : او به سمت جاده خودداری می
و از میان رفت. آقای Heathcliff ، آن را بسیار اشتباه ، 'من
ادامه داد : "شما می دانید منظور شما خوب است.
و در آنجا او خواهیم لینتون ، نگاه کنید و تمام خواهد شد به زودی گفت مثل همیشه ما بازگشت و من
باید تقصیر را به گردن داشته باشد. '
او پاسخ داد : "من می خواهم او را به مراجعه کنید لینتون ،' ؛ 'او به دنبال بهتر از این چند روز ، آن
نه او اغلب مناسب دیده می شود. و ما به زودی خواهید او را به نگه داشتن متقاعد کردن
راز بازدید : که در آن است که آسیبی از آن؟
'آسیب از آن است ، که پدرش به من اگر متوجه شد که من رنج می برد او را به وارد نفرت
خانه خود را ، و من متقاعد شده شما طراحی بد در تشویق او را به انجام این کار ، 'من
پاسخ.
طراحی من این است که ممکن است به عنوان صادق است. من شما را در تمام محدوده آن اطلاع ، او
گفت. این دو عموزاده ممکن است در عشق سقوط ، و
ازدواج.
من اقدام سخاوتمندانه به استاد شما : دخترک جوان خود را ندارد انتظارات ، و باید
او دوم خواسته من او خواهید بود در یک بار به عنوان جانشین مشترک با لینتون ارائه شده است. '
اگر لینتون فوت کرد : "من جواب داد ، و زندگی اش را کاملا نامشخص است ، کاترین خواهد بود
وارث "نه ، او را ، نه" او گفت.
هیچ بند آن را ایمن به گونهای که ، در اراده وجود دارد : اموال خود را به من ، اما ، به
جلوگیری از اختلافات ، من تمایل اتحادیه خود را ، و حل و فصل هستم به آن ایجاد شده است. "
و من حل و فصل او باید خانه خود را با من به آن نزدیک شد هرگز دوباره بازگشت ، 'من ، به عنوان
دروازه ، که در آن خانم کتی منتظر ما آینده رسیدیم.
Heathcliff bade من آرام ، و قبل از ما تا مسیر ، عجله برای باز کردن درب است.
بانوی جوان به من داد او به نظر می رسد چند ، که اگر او می تواند دقیقا نمی کند تا ذهن خود را
فکر می کنم از او ، اما در حال حاضر او لبخند زد وقتی که او با چشم او ، و ملایم تر صدای خود را در
پرداختن به او را ، و من احمقانه به اندازه کافی بود
تصور حافظه مادر او ممکن است او را از آرزوی جراحت او را خلع سلاح.
لینتون در کوره فولاد سازی دهان ایستاده بود.
او شده بود راه رفتن در مزارع ، در جهت درب او در و او تماس به
جوزف به او کفش خشک به ارمغان بیاورد. او از سن خود را بلند رشد کرده بود ، هنوز هم مایل
چند ماه از شانزده.
ویژگی های او بسیار رتبهدهی نشده است ، و چشم و رنگ خود را روشن تر از من به یاد
آنها ، هر چند با درخشش صرفا به طور موقت از هوا گوارا قرض گرفته و خوش مشرب
خورشید.
در حال حاضر ، چه کسی است؟ پرسید : "آقای Heathcliff ، عطف به کتی است.
آیا می توانید بگویید؟ "پسر شماست؟" او گفت ، داشتن doubtfully
مطالعه ، یکی از اولین و سپس از سوی دیگر.
"بله ، بله ،' پاسخ او : "اما این تنها زمانی شما او را مشهود؟
فکر می کنم! آه! شما یک حافظه کوتاه.
لینتون ، آیا شما نیست به یاد پسر عموی خود را که شما استفاده می شود به ما اذیت را با که مایل به
می بینید؟ '' ، لینتون! 'گریه کتی ، کیندلینگ به
تعجب شاد در نام.
'که لینتون کمی است؟ او بلندتر از من!
آیا شما لینتون؟ "
جوانان پا به جلو ، و به اذعان خود او را بوسید شور و شوق ، و آنها
با تعجب در زمان تغییر gazed در ظاهر هر یک از شکل دراورده شده بود.
کاترین ارتفاع کامل خود رسیده بود ، رقم او بود هر دو گوشتالو و بلند و باریک ، الاستیک
به عنوان فولاد ، و تمام جنبه های خود را درخشان با بهداشت و ارواح.
به نظر می رسد لینتون و حرکات بسیار سست است ، و شکل خود را بسیار اندک بودند ، اما
فضل در شیوه ای خود را که این نقص را کاهش وجود دارد ، و او را رندر
unpleasing نیست.
پس از تبادل علائم متعدد از انس با او ، دختر خاله اش رفت و به آقای
Heathcliff ، که lingered درب ، تقسیم توجه خود را بین اشیاء
در داخل و کسانی دراز بدون :
وانمود می شود ، یعنی به رعایت دومی ، و واقعا با اشاره به سابق به تنهایی.
و شما عموی من هستند ، پس! 'او ، فریاد می رسیدن تا ادای احترام به او.
"من فکر می کردم من به شما دوست ، هر چند که شما در ابتدا متقابل بودند.
چرا در خانه ابرومند رعیتی شما نمی دیدار با لینتون؟
برای زندگی تمام این سال ها کشورهای همسایه از جمله نزدیک ، و ببینید که هرگز ما ، عجیب و غریب است :
بنابراین برای انجام شود؟ '' من آن را بازدید یک بار یا دو بار بیش از حد اغلب
قبل از اینکه شما متولد شد ، او پاسخ داد.
وجود دارد -- لعنتی! اگر شما هر بوسه به فراغت ، به آنها بدهد
به لینتون : آنها بر من دور انداخته "است.
"الن شیطان! بانگ زد :" کاترین ، پرواز را به من حمله بعدی با اسراف او
caresses. 'ماهواره الن! سعی کنید به من مانع از
ورود.
اما من این پیاده روی هر روز صبح را در آینده : ممکن است من ، عمو؟ و گاهی اوقات به ارمغان بیاورد
پاپا. آیا شما خوشحالم به ما؟
البته ، پاسخ داد : دایی ، با ادا و اصول به سختی سرکوب شده ، ناشی از
بیزاری عمیق خود را به هر دو بازدیدکنندگان پیشنهادی.
اما باقی بماند ، او ادامه داد : چرخش به سمت بانوی جوان.
حالا من از آن فکر می کنم ، من بهتر است به شما بگویم.
آقای لینتون تا به تعصب علیه من : ما در یک زمان از زندگی ما اختلاف ، با
غیر مسیحی درنده خویی و اگر آمدن به اینجا اشاره کردید به او ، او از حق وتو در قرار دادن
بازدیدکننده داشته است خود را در دسترس نباشد.
بنابراین ، شما باید آن را اشاره نمی کند ، مگر اینکه شما از دیدن پسر عموی خود را بی دقتی
آخرت : شما ممکن است ، اگر شما خواهد شد ، اما شما باید آن را اشاره نمی کند '.
"چرا شما نزاع؟ پرسید :' کاترین ، بطور قابل توجهی crestfallen.
او فکر کرد که من بیش از حد فقیر شنبه تا چهارشنبه خواهر او ، پاسخ داد : 'Heathcliff ،' و غصه دار شد که
من به او شده بود : غرور او صدمه دیده بود ، و او آن را ببخشد هرگز.
! که اشتباه است گفت : بانوی جوان : 'برخی از زمان تا من او را می گم.
اما من لینتون و سهم را در نزاع خود را ندارند.
من نمی خواهم به اینجا می آیند ، و سپس ، او باید به خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی می آیند ".
'زمزمه' با یک خواهد شد بیش از حد ها برای من ، دختر عموی پدرش : "به راه رفتن چهار مایل بود مرا بکشند.
نه ، به اینجا می آیند ، خانم کاترین ، در حال حاضر و پس از آن : هر روز صبح نیست ، اما یک یا دو بار
یک هفته پدر نسبت به پسرش پرتاب شد
نگاه از تحقیر تلخ.
من می ترسم ، نلی ، من باید کار من از دست بدهند ، او به من muttered.
خانم کاترین ، به عنوان او را احمق می نامد ، ارزش خود را ، کشف و ارسال او را به
شیطان.
در حال حاضر ، اگر آن را Hareton شده بود -- آیا می دانید که ، بیست بار در روز ، من طمع به چیزی داشتن Hareton ،
با همه تخریب خود؟ من را دوست داشته ای به حال او شده است برخی از یکی LAD
دیگری.
اما من فکر می کنم او از عشق او امن است. من او را در برابر آن موجودی لاشی گودال ،
مگر اینکه خود را تحریک کردن سریع. ما محاسبه آن تقریبا غیرممکن است تا آن تاریخ و زمان آخرین
هجده است.
آه ، پریشان کردن چیزی بی مزه! او در خشک کردن پاهای خود جذب می شود ، و هرگز
به نظر می رسد او.-- لینتون! '' بله ، پدر ، 'پاسخ پسر.
'آیا شما چیزی برای نشان دادن پسر عموی خود را در هر جای مورد ، حتی یک خرگوش یا
لانه جانوران پستاندار شبیه راسو؟
او را به باغ ، قبل از اینکه کفش خود را تغییر دهید و به ثبات خود
اسب. '
'آیا نیست که شما به جای نشستن در اینجا؟" پرسید : لینتون ، پرداختن به کتی در یک تن که
ابراز بی میلی به حرکت دوباره.
من نمی دانم ، 'پاسخ ، ریخته گری نگاه اشتیاق به درب و آشکارا
مشتاق به آن فعال باشد. او نگه داشته صندلی خود را ، و کاهش و نزدیک به
آتش است.
Heathcliff افزایش یافت ، و به آشپزخانه رفت ، و از ان جهت به حیاط ، خواستار خارج
برای Hareton. Hareton پاسخ داد ، و در حال حاضر دو
دوباره وارد -.
مرد جوان شستشو شده به حال خود ، به عنوان تب و تاب بودن در گونه خود را قابل مشاهده بود و
مو مرطوب او.
'اوه ، من به شما ، بپرسید عمو ،' گریه خانم کتی ، recollecting در خانه دار
ادعا. این پسر عموی من نیست ، او؟
"بله ، او پاسخ داد :' برادرزاده مادر شما است.
آیا شما او را دوست ندارد! 'کاترین نگاه عجیب و غریب است.
«او یک پسر خوش تیپ نیست؟" او ادامه داد.
چیزی که کمی بی ادب ایستاد روی نوک پا راه رفتن ، و حکم در Heathcliff زمزمه
گوش.
خندید ؛ Hareton تیره : من درک او بسیار حساس به slights مشکوک بود ،
بود و بدیهی است که مفهوم کم نور از حقارت خود را.
اما مقطع کارشناسی ارشد یا سرپرست خود را اخم را exclaiming تعقیب می کردند --
'شما خواهید بود مورد علاقه در میان ما ، Hareton! او می گوید شما -- چه بود؟
خب ، چیزی بسیار چاپلوس.
در اینجا! شما با دور او مزرعه. و رفتار مثل یک نجیب زاده ، ذهن!
آیا استفاده از هر یک از عبارات بد نیست و زمانی که بانوی جوان در شما به دنبال خیره شوید ،
می شود و آماده برای مخفی کردن چهره خود را زمانی که وی به ؛ و وقتی صحبت می کنید ، کلمات خود را به آرامی می گویند ،
و نگه داشتن دستان خود را از جیب خود.
خاموش ، و خود را به عنوان سادگی که شما می توانید سرگرم. '
او راه رفتن زن و شوهر گذشته پنجره تماشا می کنند.
Earnshaw به حال تشویق کردن خود را به طور کامل از همدم خود را برطرف.
به نظر می رسید او به مطالعه چشم انداز آشنا با غریبه و علاقه هنرمند.
کاترین در زمان نگاهی حیله گر در که به او ، ابراز تحسین کوچک است.
او سپس توجه خود را به دنبال اشیاء تفریحی برای خودش ، و
خوش ، خوشحال لحن به تامین عدم گفتگو tripped.
مشاهده Heathcliff : '،' من گره خورده است زبان خود را.
او نه می خواهید سرمایه گذاری هجا تک تمام وقت!
نلی ، شما به من بحر تفکر غوطهور شدن در سن او -- نه ، چند سال جوان تر.
آیا من همیشه تا احمق به نظر میرسند : بنابراین "gaumless" را به عنوان جوزف آن را فراخوانی '
'بدتر ،" من پاسخ داد : 'به دلیل غیر معاشر با آن است."
او ادامه داد : "من لذت بردن به او ،' ، انعکاس صدای بلند.
او راضی انتظارات من است.
اگر او یک احمق به دنیا آمده اند من باید از آن لذت ببرید نه نیمی از بسیار.
اما او احمق و من می توانم با تمام احساسات خود همدردی ، داشتن احساس آنها را خودم.
من می دانم که آنچه که او رنج می برد اکنون ، به عنوان مثال ، همان : آن است که فقط شروع از آنچه
او باید رنج می برند ، هر چند. و او هرگز قادر خواهید بود از او ظهور
bathos از خشونت و جهل.
من او را کردم سریع تر از رذل خود را از یک پدر به حفظ من ، و پایین ، برای او طول می کشد
افتخار brutishness او. من او را آموزش داده به تمسخر و تحقیر همه چیز فوق العاده
حیوانی به عنوان احمقانه و ضعیف.
آیا شما فکر می کنید Hindley خواهد بود به پسرش افتخار ، اگر او می تواند او را ببیند؟ تقریبا به عنوان
افتخار به عنوان من از معدن هستم.
اما این اختلاف وجود دارد ؛ یکی از طلا قرار داده تا استفاده از سنگ فرش ، سنگ ، و
دیگر این است قلع جلا به میمون یک سرویس نقره.
معدن است که چیزی با ارزش در مورد آن ؛ هنوز من باید به شایستگی از آن تا آنجا
به عنوان مثل چیزهای ضعیف می توانید بروید. او تا به حال کیفیت درجه اول ، و آنها
از دست رفته : رندر بدتر از unavailing.
من چیزی برای پشیمانی ، او بیش از هر داشته باشند ، ولی من آگاه هستند.
و بهترین از آن است ، Hareton است که خیلی علاقه من!
شما خود که من Hindley outmatched وجود دارد.
اگر تبه مرده از قبر او افزایش به من برای فرزندان خود را مورد آزار و سوء استفاده
اشتباهات ، من باید لذت دیدن فرزندان گفت : او را به مبارزه دوباره ،
خشمگین است که او باید به راه آهن را در دوست او در جهان تا به جرات! '
Heathcliff chuckled خنده شیطانی در ایده.
من ساخته شده بدون پاسخ ، زیرا من تو را دیدم که او انتظار هیچ.
در این میان ، همراه جوان ما ، که خیلی از ما نشسته به شنیدن آنچه گفته شد ،
شروع به نشان دادن نشانه های تشویش ، احتمالا توبه که او را تکذیب کرد
درمان خود را از جامعه کاترین به خاطر ترس از خستگی کمی.
پدر او اظهار نگاههای بیقرار سرگردان به پنجره ، و دست
irresolutely نسبت به کلاه خود را گسترش داده است.
بلند شدن ، شما پسر بیکار! 'او ، با heartiness فرض بانگ زد.
'دور بعد از آنها! آنها فقط در گوشه ای ایستاده از کهیر می شود. "
لینتون جمع آوری انرژی خود ، و ترک کوره فولاد سازی دهان.
شبکه باز شد ، و او پا ، من شنیده ام کتی کشیدند از او
گریزان از اجتماع همراه بود که کتیبه بر سر درب؟
Hareton خیره ، و سر خود را مانند یک دلقک واقعی خراشیده.
او پاسخ داد : «برخی از نوشتن لعنتی ،'. "من قادر به خواندن آن نیست.'
'قادر به خواندن آن نیست گریه :" کاترین "من می تواند آن را بخواند : آن انگلیسی است.
اما من می خواهند بدانند که چرا از آن وجود دارد لینتون منتظر : اولین حضور
نشاط او به نمایش گذاشته بود.
او نامه هایش را نمی دانم ، او به پسر عمویش گفت.
'می تواند شما را در وجود چنین استدلال کننده موشکاف عظیم باور؟
؟ آیا او که او باید پرسید : خانم کتی ، به طور جدی ؛ 'یا او ساده است : نه
درست است؟
من او را مورد سوال دو بار و هر بار او نگاه تا احمق من فکر می کنم او می کند
را درک نمی کنند. من به سختی می توانید او را درک میکنم ، من مطمئن هستم! "
لینتون خنده خود را تکرار و نگاه Hareton tauntingly که قطعا نمی
در آن لحظه از درک کاملا روشن به نظر می رسد.
هیچ چیز مهم اما تنبلی؟ وجود دارد ، Earnshaw "او گفت.
پسر عموی من fancies شما ادم سفیه و احمق است. وجود دارد در نتیجه از شما تجربه
scorning "کتاب larning" را به عنوان شما می گویند.
آیا شما متوجه ، کاترین ، هراسان خود را تلفظ یورکشایر؟ "
"چرا که در آن شیطان است on't استفاده؟ growled Hareton ، در پاسخ به آماده
همدم روزانه خود است.
او تا تصویر را بزرگ تر ببینید. علاوه بر این ، اما این دو جوانان شکست را به مناسب پر سر و صدا از
نشاط : از دست مبتلا به دوار سر من که به کشف کنند که او ممکن است عجیب و غریب خود را به نوبه خود خوشحال
صحبت های تفریحی مهم.
'استفاده از شیطان در آن حکم کجاست؟ tittered لینتون.
"پاپا به شما گفته به هر یک از عبارات بد می گویند ، و شما می توانید دهان خود را بدون باز کند.
آیا سعی کنید به مانند یک نجیب زاده رفتار ، در حال حاضر انجام دهید! "
اگر تو بیشتر یک دختر از یک پسر نه ، من می خواهم سقوط تو این دقیقه ، من ، رقت انگیز
توفال کوبی کردن یک دهانه آتشفشان! 'retorted ادم بی تربیت خشم ، عقب نشینی ، در حالی که صورت خود را با سوخته
خشم و ریاضت مخلوط! برای او بود
آگاهانه بودن توهین و خجالت چگونه آن را خشمگین شدن است.
آقای Heathcliff داشتن شنید گفتگو ، و همچنین به عنوان من ، لبخند زد وقتی که او
دیدم او بروم ، اما بلافاصله پس از آن بازیگران ظاهر بیزاری مفرد در سبک
جفت ، که باقی مانده قروچه در درب
راه : پسر پیدا کردن انیمیشن به اندازه کافی در حالی که بحث در مورد گسل Hareton و
کمبود و حکایات مربوط از اتفاقات خود را بر روی ؛ و دختر relishing پرت او
و گفته های کینه توز ، بدون در نظر گرفتن ماهیت سوء آنها evinced.
من شروع به دوست نداشتن ، بیشتر از لینتون دلسوز ، و به بهانه ای خود را
پدر در بعضی از اندازه گیری برای ارزان نگه داشتن او را.
ما تا بعد از ظهر در آنجا ماند : من می توانم از خانم کتی پاره نمی دور زودتر ، اما خوشحالی من
استاد بود آپارتمان او quitted نیست ، و جهل باقی مانده غیبت طولانی مدت ما است.
همانطور که ما راه می رفت خانه ، من نا چار بود روشن حرف از شارژ من
مردم ما quitted بود : اما او آن را به سر او که من در برابر تعصب بود.
آنها.
! AHA 'او ، فریاد شما را سمت پاپا ، الن : جزئی من می دانم ، یا چیز دیگری شما
نمی توانست مرا فریب خوردن بسیاری از سال را به این تصور که لینتون زندگی می کردند یک راه طولانی
از اینجا.
من واقعا فوق العاده عصبانی ، فقط من خیلی خوشحال می توانید آن را نشان نمی دهد!
اما شما باید زبان خود را در مورد عموی من نگه دارید ، او عموی من ، به یاد داشته باشید و من
چوبکاری کردن پاپا برای نزاع با او. '
و به این ترتیب او در فرار ، تا من واگذار تلاش او را از اشتباه او را متقاعد کند.
او این سفر اشاره آن شب ، چون او آقای لینتون را ببینید.
روز بعد آن را بیرون آمد ، متاسفانه به غم وغصه من و هنوز هم من بود در مجموع
با عرض پوزش : من فکر کردم بار کارگردانی و هشدار خواهد بود به نحو احسن به عهده
او را از من.
اما او بیش از حد ترسو در ارائه دلایل قابل قبولی برای آرزوی خود را که او باید اجتناب بود
ارتباط با خانواده از ارتفاعات ، و کاترین دلایل خوبی دوست
برای هر خویشتنداری که petted او را مورد آزار و اذیت قرار داده خواهد شد.
«پاپا!' او گفت : پس از درود صبح ، 'حدس می زنم که من دیدم دیروز ،
در راه رفتن من در moors.
آه ، پاپا ، شما شروع به شما انجام داده ام درست نیست ، شما ، در حال حاضر؟
من تو را دیدم -- اما گوش کنید ، و شما باید بشنوند که چگونه من به شما متوجه و الن ، که در لیگ است
با شما ، و در عین حال وانمود به من ترحم بنابراین ، زمانی که من حفظ امید ، و همیشه بود
ناامید در مورد پشت آمدن لینتون است! '
او داد یک حساب وفادار گشت او و عواقب آن ؛ و من
استاد ، اگر چه او بیش از یک نگاه ملامت امیز در من بازیگران ، گفت : هیچ چیز تا
او تا به حال به این نتیجه رسیدند.
سپس او را جلب کرد به او ، و پرسید که آیا او می دانست که چرا او را لینتون پنهان کرده بود در نزدیکی
محله از او؟ او فکر می کنم آن را انکار او
لذت که او بدون ضرر ممکن است لذت ببرید؟
این شد دلیل این که شما را دوست نداشت آقای Heathcliff ، 'او جواب داد.
بعد فکر می کنید بیشتر مراقبت کنم احساس خود من نسبت به شما ، کتی؟ "او گفت.
نه ، چون من را دوست نداشت آقای Heathcliff نیست ، اما چون آقای Heathcliff
دوست من ، و شیطانی ترین انسان است ، delighting به اشتباه و خراب کردن آن او
متنفر باشد ، اگر آنها به او کوچکترین فرصت می دهد.
من می دانستم که شما نمی تواند نگه دارید تا آشنایی با پسر عموی خود را بدون اینکه
در تماس با او به ارمغان آورد و من می دانستم که او به شما خواهد در حساب من بیزار بودن ، بنابراین برای
خوب خود شما ، و نه چیزی دیگر ، من در زمان
اقدامات احتیاطی که شما باید لینتون نمی بینم.
من به معنای توضیح این زمان بعضی از مسن تر شما بزرگ ، و من متاسفم من آن را به تاخیر افتاد. "
کاترین ، نه همه اما آقای Heathcliff کاملا صمیمی بود ، پاپا ، 'مشاهده
متقاعد ؛ 'و او شیء نیست به ما دیدن یکدیگر : او گفت : ممکن است من برای آمدن
خانه اش در زمانی که من خوشحال و فقط من باید
به شما بگویم ، دلیل این که شما تا به حال اختلاف با او ، و او را برای ازدواج نمی بخشیدم
عمه ایزابلا. و شما نیست.
شما یکی از مقصر شناخته می شود : او حاضر است به ما دوستان ، حداقل ؛
لینتون و من و شما نیست.
استاد من ، درک که او واژه ی او برای خود دایی در قانون بد را ندارد
گرایش ، به طرح شتابزده رفتار خود به ایزابلا ، و شیوه ای که در
که در ارتفاعات نظرات اموال خود تبدیل شد.
او نمی تواند به خرس گفتمان زمانی بر اساس موضوع و برای هر چند او صحبت کرد کمی از
آن ، او هنوز هم احساس وحشت و تنفر از دشمن های باستانی خود را که تا به حال
قلب او از زمان مرگ خانم لینتون را اشغال کردند.
"او ممکن شده اند زندگی می کنند با این حال ، اگر آن را برای او شده بود!' تلخ ثابت او بود
انعکاس و در چشمان او ، Heathcliff قاتل به نظر می رسید.
خانم کتی -- متبحر با هیچ کردار بد به جز اعمال خود را اندک او را از نافرمانی ،
بی عدالتی ، و شور ، ناشی از خلق و خوی گرم و thoughtlessness ، و توبه از
در روز بودند متعهد -- شگفت زده شد
در سیاهی از روح است که می تواند خون ریزی و پوشش انتقام برای سال ها ، و
عمدا برنامه های خود را بدون ملاقات از ندامت تحت پیگرد قانونی قرار.
او ظاهر شد تا عمیقا تحت تاثیر قرار گرفته و شوکه شده در این دیدگاه تازه به طبیعت انسان --
کنار گذاشته شده از تمام مطالعات خود را و تمام ایده های خود را تا کنون -- که آقای ادگار تلقی می
غیر ضروری را به دنبال موضوع است.
او صرفا به افزود : "شما می دانید به آخرت ، عزیزم ، چرا ای کاش شما را به اجتناب از خانه اش
و خانواده ، در حال حاضر به اشتغال و سرگرمی قدیمی خود بازگشت ، و فکر می کنم هیچ
در مورد آنها.
کاترین بوسید پدرش ، و نشستم بی سر و صدا به درس های خود را برای یک زن و شوهر
ساعت ، طبق رسوم و سپس او را به محوطه همراه شد ، و
تمام روز را به تصویب رساند به طور معمول : اما در
شب ، زمانی که وی به اتاق او بازنشسته بود ، و من رفت به او کمک کند تا عریان ، که من پیدا کردم
او گریه میکرد ، بر روی زانو های خود را توسط بالین. آه ، اه ، کودک احمقانه! '
من بانگ زد.
'اگر شما تا به حال هیچ griefs واقعی شما می خواهم شرمنده اشک آور برای این کمی زباله
ضد و ند است. شما یک سایه از قابل توجهی به حال هرگز
غم و اندوه ، خانم کاترین.
فرض کنید ، برای یک دقیقه است که من استاد و مرده بودند ، و شما توسط خودتان در
جهان : چگونه می خواهید احساس کنید ، سپس؟
به مناسبت حاضر با چنین ابتلاء به آن ، مقایسه می شود و سپاسگزار برای
دوستان شما داشته باشد ، به جای coveting بیشتر است. "
من برای خودم ، الن گریه نمی کنم ، 'او جواب داد ، آن را برای او است.
انتظار می رود او برای دیدن من دوباره ، فردا ، و در آنجا خواهید بود به طوری ناامید : و او خواهید
صبر برای من ، و من sha'n't آمد! '
'مزخرف!' گفت : I ، 'آیا شما تصور کنید او تصور می کرده است به همان اندازه از شما به عنوان شما را از او داشته باشند؟
یک همراه و همدم او نمی Hareton؟
در یک صد یکی نمی خواست از دست دادن ارتباط آنها فقط دو بار دیده بود گریه ، برای دو نفر
بعد از ظهر. لینتون خواهد شد حدس چگونه آن است ، و
مشکل خود را بدون در مورد شما بیشتر است.
اما من توجه داشته باشید به او بگویید که چرا من نمی توانم بیایم ممکن است نوشتن نیست؟ او پرسیده می شود ، افزایش به او
فوت است. و فقط کسانی که کتاب من به وعده داده شده ارسال
کتاب او به خوبی به عنوان معدن ، و او می خواست به آنها را داشته باشند بسیار ، هنگامی که گفتم
او را چگونه جالب بودند. مه من ، نه الن؟
نه ، در واقع! نه ، در واقع! 'من با تصمیم گیری در پاسخ.
سپس او را به شما نوشتن ، و می شود هرگز به پایان آن.
نه ، خانم کاترین ، آشنایی باید کاهش یافته به طور کامل : پاپا انتظار ، و من
باید ببینید که آن انجام شده است.
اما چگونه می توان یک کمی توجه داشته باشید -- او recommenced ، قرار دادن در التماس کنان
لقاء. 'سکوت!'
من قطع شد.
ما نمی خواهیم همراه با یادداشت های کوچک خود را آغاز است. به تخت.
او نگاهی به من انداخت نگاه بسیار شیطان ، شیطان که من او خوب است ، بوسه
شب در ابتدا : من او را پوشانده ، و بستن درب خود را در ناخشنودی بزرگ ، اما ،
توبه نیمه راه من بازگشت ، آرام ، و
حقیقت! بود خانم وجود دارد در جدول ایستاده با کمی کاغذ خالی قبل از او و
مداد را در دست او ، که او guiltily در خارج از دید در ورود من تضعیف.
'شما هیچ کس را به آن ، کاترین ،' ، 'اگر شما از آن نوشتن و
در حال حاضر من باید در خاموش کردن شمع کنید. '
من مجموعه ای خاموش کننده بر روی شعله ، دریافت که من یک سیلی در دست من و
چیز متقابل! 'شرم اور
سپس او را quitted دوباره ، و پیچ در یکی از بدترین او را جلب کرد ، ناراضی ترین
humours.
در این نامه توسط یک شیر fetcher که آمد به پایان رسید و به مقصد خود فرستاده بود
از قریه است ، اما من تا مدتی یاد بگیرند پس از آن.
هفته گذشت ، و کتی بهبود خلق و خوی او ، هر چند او بزرگ علاقه عجیب وشگفت انگیز از
سرقت کردن به گوشه و کنار توسط خودش و در اغلب موارد ، اگر من نزدیک او آمد ناگهان در حالی که
خواندن ، او را شروع و بیش از خم
کتاب ، آشکارا آرزومند به پنهان کردن آن و شناسایی لبه های کاغذ شل گیر کردن
فراتر از برگها است.
او همچنین یک ترفند فرو می ریزند در اوایل صبح و طولانی در مورد
آشپزخانه ، که اگر او در انتظار رسیدن از چیزی ؛ و او تا به حال کوچک
کشو در کابینه در کتابخانه ، که
او بازیچه قرار دادن بیش از ساعت ها ، و کلید است که او در زمان مراقبت ویژه حذف هنگامی که
او آن را ترک کرد.
یک روز ، او به عنوان بازرسی این کشو ، مشاهده کردم که اسباب ها و خرده ریز
که اخیرا تشکیل محتویات آن را به بیت کاغذ تاشده transmuted شد.
کنجکاوی من و سوءظن بودند roused و من مصمم به جوانه زدن در مرموز او
گنجینه ، پس در شب ، به محض او و استاد من طبقه بالا امن بود ، من جستجو
و به آسانی در میان خانه یکی از کلید است که قفل مناسب یافت می شود.
پس از باز ، من کل مطالب را به صحن من خالی ، و آنها را با من در زمان
بررسی در اوقات فراغت در اتاق خودم.
هر چند که من نمی توانست اما مشکوک ، من هنوز شگفت زده بود به کشف کنند که آنها یک جرم
مکاتبات -- روزانه تقریبا باید آن شده اند -- از لینتون Heathcliff : پاسخ
فرستاده شده توسط او را در بر دارد.
زودتر مورخ خجالت و کوتاه بودند و به تدریج ، با این حال ، آنها گسترش
به عشق فراوان ، نامه ، احمقانه ، به عنوان سن نویسنده رندر طبیعی ، هنوز
با لمس اینجا و آنجا که من فکر کردم
از یک منبع با تجربه تر بودند اقتباس شده است.
برخی از آنها برایم ترکیبات singularly عجیب و غریب از تب و تاب و صافی ؛
شروع در احساسات قوی ، و نتیجه گیری در مبتلا شده است ، سبک و دارای اطناب
که یک بچه مدرسه ممکن است به معشوق خیالی ، مجرد استفاده کنید.
که آیا آنها راضی کتی من نمی دانم ، اما آنها ظاهر زباله بسیار بی ارزش
پس از عطف به عنوان بسیاری از من فکر کردم مناسب ، من آنها را در یک دستمال گره خورده است و
مجموعه ای از آنها را کنار بگذاریم ، relocking کشو خالی.
پس از عادت او ، خانم جوانی من فرود زود هنگام ، و برای بازدید از آشپزخانه :
من تماشا او را به درب ورود از یک پسر خاصی کم و در حالی که
dairymaid پر می تواند خود را ، او جمع
چیزی را در جیب کت خود ، و plucked چیزی.
من دور شده توسط باغ رفت و منتظر گذاشته برای رسول ، که دلیرانه جنگیدند به
دفاع از اعتماد خود را ، و ما ریخته شیر بین ما ، اما من در چکیده موفق
رساله و ، تهدید جدی
عواقب اگر او خانه تیز به نظر نمی آید ، من به زیر دیوار و perused دوشیزه باقی ماند
ترکیب مهربان کتی. ساده تر و فصیح تر از
پسر عموی او : بسیار زیبا و بسیار احمقانه است.
من سر من را تکان داد ، و مراقبه را به خانه رفت.
روز خیس بودن ، او می تواند خودش را با درهم و برهم در مورد پارک منحرف نیست ، پس ،
در نتیجه گیری از مطالعات صبح خود ، او را به آرامش از کشو متوسل شده است.
پدرش نشسته خواندن در جدول ، و من ، بر روی هدف ، کار کمی به دنبال به حال در
برخی از unripped کنار پنجره ، پرده ، نگه داشتن چشم من به طور پیوسته ثابت
مجموعه مقالات او.
هرگز از پرنده پرواز برگشت به لانه به یغما میرود ، آن لبریز را ترک کرده بودند
از غوغای آنهایی که جوان ، ابراز ناامیدی کامل تر ، در فریاد نگران آن
و flutterings ، از او تنها خود را
آه! و تغییری که transfigured لقاء اواخر او را خوشحال
آقای لینتون نگاه. 'ماده ، عشق چیست؟
آیا شما صدمه دیده خود را؟ "او گفت.
لحن و نگاه او اطمینان او را به او کاشف ذخیره کردن بوده است.
نه ، پاپا! وی gasped. «الن!
الن! می آیند تا از پله ها -- I'm بیمار '!
من اطاعت احضار او ، و همراه او.
'اوه ، الن! شما باید آنها را کردم ، وی شروع بلافاصله ، حذف در او
زانو ، هنگامی که ما به تنهایی محصور شدند.
"آه ، آنها را به من بدهید و من ، هرگز هرگز انجام مجدد این کار!
ارسال به پاپا نیست. شما باید پاپا ، الن گفته؟ می گویند شما
نه؟
من بسیار شیطان بوده است ، اما من نمی خواهد آن را هر! '
با استفاده از شدت جدی در شیوه ای من من bade او ایستادگی کند.
'بنابراین ،' من گفت : «دوشیزه کاترین ، شما tolerably دور در ، به نظر می رسد : شما را به خوبی ممکن است
شرمنده از آنها!
بسته نرم افزاری خوب از زباله شما را در ساعات فراغت خود را مطالعه ، تا مطمئن شوید که : چرا ، خوب است
به اندازه کافی برای چاپ و چه چیزی شما فرض کنید استاد خواهد شد
فکر می کنم زمانی که آن را قبل از او نمایش داده؟
من آن نشان داده شده است hav'n't رتبهدهی نشده است ، اما شما نیاز دارید تصور کنید من باید مسخره خود را نگه دارید
اسرار.
برای شرم! و شما باید راه را در نوشتن بیهودگیهای چنین رهبری : او نمی خواهد که
تصور از ابتدا ، مطمئن هستم. '' من!
من نمی sobbed کتی ، مناسب برای شکستن قلب او.
من عشق ورزیدن به او تا یک بار فکر می کنم -- '!' دوست داشتنی 'گریه من ، به scornfully عنوان من
می تواند کلمه مطلق.
'دوست داشتنی! آیا تا کنون کسی شنیدن شبیه!
من فقط و همچنین ممکن است از مهر میلر صحبت که می آید یک بار در سال به خرید ما
ذرت.
خیلی دوست داشتن ، در واقع! و هر دو بار دور هم جمع لینتون شما را دیده اند ، به سختی چهار
ساعت در زندگی شما! حالا در اینجا این است که زباله ها طفل مانند است.
من قصد دارم با آن به کتابخانه و خواهیم دید که پدر شما می گوید به چنین
محبت. "
او در رساله با ارزش خود را دوباره پیدا میشدند ، اما من آنها را نگه دارید بالای سر من ، و پس از آن او
ریخته از بیشتر entreaties کوره در رفته است که من آنها را سوزاند -- انجام هر کاری به جای
به آنها نشان.
و واقعا به طور کامل به اندازه تمایل به خنده به عنوان چوبکاری کردن -- برای من محترم آن همه
غرور دختر وار -- من در طول اندازه گیری بایستند ، و پرسید : -- اگر من رضایت رایت
آنها ، به شما قول می دهم صادقانه نه
برای ارسال و نه دریافت نامه ای دیگر ، و نه یک کتاب (برای من درک شما او را فرستاده
کتاب) ، و نه قفل از مو ، و نه حلقه ، و نه اسباب؟ '
ما اسباب ارسال ، 'گریه کاترین ، غرور او را غلبه بر خجالت خود را.
نه هر چیزی در همه ، و سپس ، بانوی من؟ "من گفتم.
مگر در مواردی که شما خواهد شد ، در اینجا بروم. '
: قول می دهم ، الن! 'او گریه ، از ابتلا به لباس من است.
"آه ، آنها را در آتش قرار داده ، انجام دهید ، انجام دهید!'
اما زمانی که من اقدام به باز کردن یک مکان با پوکر فداکاری بیش از حد دردناک بود
شود به عهده. او صادقانه supplicated که من
فراغت خود را یا دو.
"یک یا دو ، الن ، برای نگه داشتن خاطر لینتون!'
من دستمال را unknotted کردم ، و شروع به حذف آنها را از یک زاویه ، و
شعله فر دودکش.
"من یک ، شما بدبخت بی رحمانه! داشته باشند ، او فریاد زد ، darting دست خود را به آتش ،
و طراحی مندرج برخی از قطعات نیمه مصرف در هزینه از انگشتان دست او است.
بسیار خوب -- و من باید بعضی از این نمایشگاه به پاپا! '
من در جواب دادن بقیه به بسته نرم افزاری ، و چرخش از نو به درب.
او تکه های سیاه خود را به شعله های آتش تخلیه و motioned من را به پایان برساند
سوزی.
آن انجام شد ، من هم زده تا خاکستر ، و آنها را تحت بقدر یک بیلچه از زغال interred ؛
و او mutely ، و با حس آسیب شدید ، به آپارتمان خصوصی خود را بازنشسته.
من فرود به استاد من بگویید که حالت تهوع بانوی جوان از بیماری تقریبا
رفته ، اما من مورد قضاوت قرار آن را بهترین راه حل برای او را به دراز کشیدن در حالی که.
او نمی خواهد شام خوردن ، اما او در چای دوباره ظاهر ، رنگ پریده ، و قرمز در مورد چشم ها ، و
marvelously در جنبه های ظاهری اندک است.
صبح روز بعد من نامه ای را با یک لغزش کاغذ پاسخ ، نگاشته شده ، کارشناسی ارشد
Heathcliff درخواست برای ارسال یادداشت نه بیشتر به خانم لینتون ، که او را
دریافت آنها.
و ، پس ، پسر کوچک در آمد با جیب خالی.
>