Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت 4 : فصل XX قلعه غول
بین شش و نه ما ده مایل ، که مقدار زیادی برای حمل اسب
سه گانه -- مرد ، زن ، و زره و پس از آن ما برای ناهار طولانی تحت برخی از درختان متوقف شد
توسط بروک زلال.
راست تا وارد شد و توسط سواری شوالیه ؛ و به او جلب کرد در نزدیکی او محنت زا زاری ،
و کلمات از آن دریافتم که او لعن و فحش و هنوز با این وجود
من خوشحالم از آمدن او ، که من تو را دیدم او
با مته سوراخ انجا بولتن هیئت مدیره در نامه همه درخشش طلا بود حکم :
"استفاده پیشگیرانه پترسن دندان قلم مو -- ALL GO"
من از آمدن او خوشحال بود ، برای حتی توسط این نشانه رمز من او را برای شوالیه از معدن می دانستند.
سر Madok د لا Montaine ، همکار زبر و خشن بزرگ است که رئیس تمایز بود
که او در درون ACE از ارسال سر Launcelot بیش از اسب و دم خود آمده بود
یک بار.
او هرگز طولانی در حضور یک غریبه بدون پیدا کردن برخی از بهانه یا دیگر به بود
اجازه دهید از این حقیقت بزرگ است.
اما یکی دیگر از واقعیت تقریبا به همین اندازه ، که او بر تحت فشار قرار دادند هرگز
کسی پرسیده نشده ، و هنوز نکردن هرگز هنگامی که پرسیده شد : که بود ، که دلیل او
کاملا موفق بود ، که او بود
قطع کرد و بر اسب دم خود را فرستاده است.
این ادم بی دست و پا گسترده بی گناه هیچ تفاوت خاصی بین این دو نمی بینم
حقایق است.
من او را دوست داشت ، برای او جدی در کار خود را ، و بسیار ارزشمند بود.
و او خوب نگاه ، با شانه های گسترده خود را از طریق پست ، و بزرگ
مجموعه ای شیر خو سر plumed او ، و سپر بزرگ خود را با دستگاه عجیب و جالب خود را از یک
دست gauntleted محکم فشار یک پیشگیری کننده دندان و برس ، با شعار : "سعی کنید Noyoudont."
این دندان شستشو که من معرفی شد.
او خسته ، او گفت ، و در واقع او به آن نگاه کرد ، اما او را به آتش میکشند.
او گفت که او پس از انسان اجاق گاز لهستانی بود و او با این شکست از لعن و
ادای سوگند نو.
بولتن مرز با اشاره به Ossaise سر Surluse ، یک شوالیه شجاع بود ، و از
مشهور قابل توجهی بر روی حساب خود نتیجه گیری داشتن محاکمه در مسابقات
یک بار ، نه کمتر مغول از Gaheris سر خود را -- البته نه با موفقیت.
او از نور و خنده منش بود ، و به او هیچ چیز در این جهان بود
جدی است.
این به این دلیل است که من او را انتخاب کرده و به کار احساسات اجاق گاز ، لهستانی بود.
هیچ کوره وجود ندارد ، و به همین ترتیب می تواند هیچ چیز جدی در مورد اجاق گاز ،
لهستانی.
بود که عامل لازم برای انجام ماهرانه و توسط درجه آماده مردم
برای تغییر بزرگ ، و آنها را در predilections به سوی تاسیس
neatness در مقابل زمانی که اجاق گاز را باید بر صحنه ظاهر می شود.
سر Madok بسیار تلخ بود ، و ترمز از نو با cursings.
او گفت که او روح خود را به ژنده پوش لعنت کرده بود ؛ و در عین حال او نمی توانست از اسب خود ،
نه که هیچ بقیه او را ، و یا گوش دادن به هر راحتی ، تا او را باید یافت
سر Ossaise و حل و فصل این حساب است.
آن چیزی است که من با هم می تواند تکه ای از قطعات unprofane او ظاهر
بیانیه ای ، که او بر سر Ossaise در طلوع صبح chanced ، و
گفت که اگر او برش های کوتاه را
در سراسر زمینه ها و مرداب ها و تپه ها و glades شکسته ، او می تواند سر کردن
شرکت از مسافران که مشتریان نادر برای prophylactics و دندان شستشو.
با مشخصه شوق سر Madok دور در یک بار به این تلاش فرو کرده بود ، و
پس از سه ساعت سواری crosslot افتضاح بازی او نگهداری کرده بود.
و ناگهان ، آن پنج پیشگامان که از سیاه چال شده بود آزاد شد
شب قبل از!
موجودات ضعیف قدیمی ، همه از بیست سال از هر یک از آنها شناخته شده بود همان چیزی بود که
بود تا با هر گیر باقی مانده و یا باقی مانده از دندان مجهز شده است.
"خالی خالی ، خالی او ، سر Madok گفت :" من او اجاق گاز لهستانی من ممکن است پیدا
او ، آن را ترک برای من ، برای هیچ هرگز شوالیه که Ossaise ارتفاع یا هر چیزی دیگری ممکن است به من ندارد
این زیانی و بر روی زندگی می کنند در جایی باقی ماندن ، ممکن است من
پیدا کردن او ، که من بدان سوگند یاد کرد سوگند بزرگ در این روز است. "
و با این کلمات و دیگران ، او به آرامی نیزه او را گرفت و او را پس از ان gat است.
در اواسط بعد از ظهر ما از یکی از پیشگامان آن بسیار خودمان آمد ، در
لبه یک دهکده فقیر.
او در عشق از بستگان و دوستان آنها او را ندیده بود basking برای پنجاه بود
سال و در مورد او و نوازشگر او را نیز فرزندان از بدن خود را بخواهد
در تاکنون هرگز دیده می شود ، اما به او
این همه غریبه ، حافظه او رفته بود ، ذهن او بود راکد شد.
این باور نکردنی به نظر می رسید که یک مرد می تواند از نیم قرن در تاریکی بسته را دوام بیاورید
سوراخ مانند موش ، اما در اینجا ، همسر او و برخی از رفقای قدیمی به شهادت به آن شد.
آنها می توانستند او را به عنوان او را در طراوت و قدرت جوانی خود را به یاد داشته باشید
مردانگی ، زمانی که او بوسید فرزند خود و تحویل آن به دست مادر خود رفت و
دور به آن فراموشی طولانی.
مردم در قلعه نمی تواند بگوید در داخل نیم یک نسل طول زمان
مرد بسته شده بود تا در آنجا برای او جرم unrecorded و فراموش شده ، اما این
همسر قدیمی دانست و به همین ترتیب فرزند قدیمی خود ،
که وجود دارد میان فرزندان متاهل و دختران خود را در تلاش برای تحقق بخشیدن به پدر که ایستاد
به نام او ، یک اندیشه ، یک تصویر بی ریخت ، سنت ، همه زندگی او را به حال شده است ،
و در حال حاضر به طور ناگهانی به گوشت و خون واقعی بود concreted و قبل از صورت خود مجموعه ای است.
این یک وضعیت کنجکاو بود و در عین حال آن را بر روی آن حساب شده است که من آن اتاق را برای ساخته شده
در اینجا ، اما در حساب چیزی که به نظر می رسید به من هنوز هم بیشتر کنجکاو.
به شوخ طبعی ، که این ماده بسیار ناراحت کننده از این افراد زیر پالگد مال شده آورده بدون انفجار
از خشم در مقابل این ظالمان.
آنها heritors و از ظلم و ستم و خشم شده بود تا زمانی که هیچ چیز
می توانست مبهوت آنها اما مهربانی.
بله ، در اینجا وحی کنجکاو بود ، در واقع ، از عمق که این مردم بوده است
غرق در بردگی.
بودن تمام آنها به یک سطح مرده یکنواخت صبر کاهش یافته بود ،
استعفای ، گنگ پذیرش uncomplaining از هر آنچه ممکن است آنها را در این زندگی رخ دادن است.
تخیل بسیار آنها مرده بود.
زمانی که شما می توانید که یک مرد می گویند ، او زده پایین ، من روی چیزی حساب کردن است بدون پایین تر وجود دارد
عمیق برای او. به آرزوی من برخی از راه دیگری رفته بود.
این برای یک دولتمرد روبرو می شوند که برنامه ریزی از مرتب کردن بر اساس تجربه
انقلاب صلح آمیز در ذهن خود است.
برای آن نمی تواند کمک کند تا آوردن واقعیت unget - aroundable که تمام نمی مهربان
و فلسفه به خلاف علیرغم ، نه نفر در جهان
تا کنون دستیابی به آزادی خود را با مغز گردو و غیره
مغز گردو و غیره بحث و اغواء اخلاقی : این قانون تغییر ناپذیر است که تمام انقلابها که
موفق خواهد شد باید در خون آغاز خواهد شد ، هر آنچه پس از آن ممکن است پاسخ.
اگر سابقه هر چیزی می آموزد ، می آموزد که.
چه این قوم مورد نیاز ، و سپس ، حکومت ترور و گیوتین بود ، و من بود
مرد اشتباه برای آنها.
دو روز بعد ، به سمت ظهر ، شنی شروع به نشان دادن نشانه هایی از هیجان و تب آلوده
امید. او گفت که ما به نزدیک شدن به غول
قلعه.
من به یک شوک ناراحت کننده ، متعجب بود.
هدف از تلاش ما بود به تدریج از ذهن من کاهش یافته ، این ناگهانی
قیام آن ساخته شده آن را به نظر می رسد یک چیز کاملا واقعی و شگفت انگیز برای لحظه ای ، و
در من roused علاقه هوشمند.
هیجان شنی هر لحظه افزایش یافته و هم معدن ، برای آن نوع از چیزی است
نواز. قلب من به thumping.
شما نمی توانید به دلیلی با قلب خود ، آن را دارای قوانین خاص خود را دارد ، و thumps در مورد چیزهایی که
scorns عقل.
در حال حاضر ، وقتی که شنی ام افت از اسب ، motioned من برای متوقف کردن ، رفت و خزنده
نگاتیف ، با سر خود را تقریبا به زانو خود را خم ، به سمت یک ردیف بوته های که
مرز سرازیری ، thumpings رشد قوی تر است و سریعتر.
و آنها آن را نگه داشته در حالی که او در به دست آوردن او را کمین و به دست آوردن نگاهی اجمالی خود را بیش از
سرازیری و همچنین در حالی که من خزنده به سمت او زانو من.
چشم او شد سوزش در حال حاضر ، او با انگشت خود اشاره کرد و گفت : در فرآیند له له زدن
نجوا : "قلعه!
قلعه!
لو ، که در آن بافندگی! "چه ناامیدی خوش آمدید
با تجربه! گفتم :
"قلعه؟
این چیزی جز یک جای کثیف ؛ جای کثیف با حصار wattled اطراف آن ".
او نگاه شگفت زده و پریشان است.
انیمیشن از چهره اش پژمرده و در لحظات بسیاری از او در فکر از دست داده بود
و خاموش. سپس :
"این پیش تر مسحور ،" او در مد غرق در افکار گفت : اگر به خودش.
و عجیب و غریب تعجب است ، و چگونه افتضاح -- که به یک درک آن
مسحور و dight در جنبه پایه و شرم آور ؛ هنوز از درک دیگر
مسحور آن است ، خداوند رنج می برد بدون
شرکت را تغییر دهید ، اما می ایستد و باشکوه هنوز هم ، با تنگ محکم کردن با خندق خود و تکان دادن بنر آن
در هوای آبی از برجهای آن.
و خدا سپر ما ، چگونه آن را pricks قلب به دیدن دوباره این اسیران بخشنده ، و
غم در چهره شیرین خود را عمیق تر! tarried همراه ، و به سرزنش است. "
نشانه من دیدم.
قلعه بود به من ، مسحور به او نیست. این امر می تواند زمان را امتحان کنید به استدلال او تلف
از توهم خود ، می تواند آن را انجام داده است ، من فقط باید آن را شوخ طبعی است.
من هم گفتم :
"این یک مورد شایع است -- دلربا از یک چیز را به یک چشم و خروج از آن ، در آن
فرم مناسب خود را به دیگری. شما باید از آن شنیده قبل ، شنی ، هر چند
شما اتفاق افتاده است نه به آن را تجربه کند.
اما هیچ آسیبی است انجام می شود. در واقع ، آن را خوش شانس راه آن است.
اگر این خانمها خوک خود محافظت به همه و به خودشان بودند ، این امر لازم است تا
شکستن سحر و که ممکن است غیر ممکن است اگر کسی نتوانست برای پیدا کردن
فرایند خاص از سحر.
و خطرناک ، بیش از حد ، در تلاش رهایی از طلسم بدون کلید واقعی ، شما
مسئول به خطا ، را روشن کنید و خوک خود محافظت خود را به سگ و سگ را به گربه ها ، گربه ها را به
موش ها ، و غیره ، و پایان را با کاهش خود را
مواد به هیچ چیز در نهایت ، و یا یک گاز بی بو که شما نمی توانید به دنبال -- که ،
البته ، به همین مقدار است.
اما در اینجا ، موفق باشید ، چشم هیچ کس اما معدن تحت سحر هستند ، و پس از آن
از هیچ نتیجه آن را حل.
این خانم ها باقی می ماند خانمها به شما ، و به خود ، و به هر کسی دیگری را ، و در
همان زمان آنها را به هیچ وجه از توهم رنج می برند ، برای زمانی که من می دانم که
گراز ظاهری یک خانم ، که برای من کافی نیست ، من می دانم چگونه او را درمان کند. "
"با تشکر ، آه ، شیرین پروردگار من ، تو مثل یک فرشته talkest.
و من می دانم که پژمردگی تو آنها را ارائه ، برای آن هنر تو فکر به اعمال بزرگ و هنر
به عنوان قوی شوالیه از دستها و شجاع خواهد شد و برای انجام شده ، که هر که در
زندگی می کنند. "
"من شاهزاده خانم در گل مژه را ترک کنید ، شنی.
کسانی که ان سه که به چشم های بی نظم من قحطی زده خوک گله
-- "
"ogres ، آنها نیز تغییر؟ خارق العاده ترین است.
اکنون من از ترس ، برای چگونه اعتصاب canst تو با هدف مطمئن شوید هنگامی که پنج تن از نه خود را
cubits از قد به تو نامرئی؟
آه ، برو از روی احتیاط ، منصفانه آقا ، این است که پیروز عمل متهورانه و ابتکاری از من پیمودن ".
"شما آسان می کند ، شنی.
من نیاز به دانستن این است ، چگونه بسیاری از غول نامرئی است ، پس از آن من می دانم که چگونه به کردهاید خود را
اعضای حیاتی و موثر بدن. آیا شما نمی شود ترس ، من کار کوتاه
از این steerers bunco.
بماند که در آن شما هستند. "من ترک دو زانو شنی وجود دارد ، جسد رو
اما دلیر و امیدوار است ، و سوار کردن به جای کثیف ، زده و تجارت با
خوکی گله.
قدردانی خود را از طریق خرید تمام خوک خود محافظت در یکجا شانزده سکه برنده شد ،
بود که و نه بالاتر از آخرین نقل قولها.
من درست به موقع بود ، برای کلیسای ، پروردگار مانور ، و بقیه از مالیات
gatherers که در طول روز بعد است و جاروب کردن تقریبا تمام سهام ،
ترک خوکی ، گله بسیار کوتاه از خوک خود محافظت و خارج شنی از شاهزاده خانم.
اما در حال حاضر مردم مالیات می تواند به صورت نقدی پرداخت می شود ، خواهد بود و سهام در سمت چپ وجود دارد
در کنار.
یکی از مردان در حال ده کودکان و او گفت که در سال گذشته زمانی که یک کشیش آمد و
ده خوک خود fattest یکی برای tithes زمان ، زن بر او ، پشت سر هم و
یک کودک را به او پیشنهاد کرد و گفت :
"وحش تو بدون روده رحمت ، چرا مرا ترک کن فرزند من ، هنوز به من راب از
توانائی بیشتری برای خوراک؟ "کنجکاو چگونه.
همان چیزی که در ولز از روز من ، اتفاق افتاده بود و در زیر این تاسیس همان قدیمی
کلیسا ، که توسط بسیاری از قرار بود به تغییر ماهیت آن زمانی که آن را تغییر
تغییر قیافه دادن.
من فرستاده این سه نفر دور و پس از آن دروازه گل مژه را باز و beckoned شنی های آینده --
که او و تفریحانه نیست ، اما با عجله از یک آتش سوزی دشت.
و هنگامی که من تو را دیدم خودش را پرت کردن او را بر آن خوک خود محافظت می ، با Tears of Joy در حال اجرا کردن خود
گونه ها ، و آنها را از زور زدن به قلب او ، و آنها را بوسه و نوازش آنها ، تماس گرفته و آنها را
reverently با نام های بزرگ شاهزاده ، من از او شرمنده شد ، شرمنده از نژاد انسان است.
ما تا به حال به درایو کسانی که به خانه خوک خود محافظت می -- ده مایل ، و هیچ خانمها بیشتر از همیشه بی ثبات ، فکر
و یا برعکس.
آنها را در هیچ جاده ، مسیر باقی بماند و آنها را از طریق قلم مو را در تمام جهات شکست ،
و در تمام جهات دور سرازیر شد ، بیش از صخره ها ، و تپه ، و roughest اماکن
آنها می توانند پیدا کنید.
و آنها باید زده ، و یا تقریبا مواجه شنی نمی تواند تحمل به آنها را ببینید
در راه های نا شایسته رتبه خود را درمان می شود.
troublesomest افشانده قدیمی از بسیاری تا به حال به نام بانوی من ، و حضرت والا شما ، مانند
بقیه. این آزار دهنده است و دشوار به صیقلی کردن
در اطراف پس از خوک خود محافظت در زره است.
یک کنتس ، کوچک با حلقه آهن در پوزه اش و به سختی هر مو بر وجود دارد
پشت او ، که شیطان برای انحراف بود.
او به من داد یک مسابقه از یک ساعت ، بیش از همه نوع کشور ، و پس از آن ما
جایی که ما از آغاز شده بود ، که نه یک میله پیشرفت واقعی است.
من او را در دم گرفت ، و او را همراه squealing به ارمغان آورد.
وقتی که من پیشی گرفت و شنی او به وحشت انداخت ، و گفت آن را در آخرین مدرک تحصیلی
بی نزاکت کنتس با قطار خود را بکشید.
ما به خانه خوک خود محافظت فقط در تاریک -- بسیاری از آنها را.
د Morganore Nerovens پرنسس کم بود ، و دو نفر از خانم ها خود را در انتظار :
یعنی ، خانم آنگلا Bohun و لک لک ایلین Courtemains ، سابق
این دو در حال کشت و کار سیاه و سفید جوان با
ستاره سفید در پیشانی او است ، و دومی یکی از قهوه ای با پاهای نازک و اندک
لنگی در ساق پا رو به جلو در طرف سمت راست کشتی -- زن و شوهر از tryingest تاول
درایو است که من دیدم.
نیز در میان گم شده بودند چندین baronesses صرف -- و من می خواستم آنها را به ماندن بگیرید
از دست رفته ، اما هیچ ، همه که سوسیس گوشت پیدا شده بود ، بندگان بنابراین با فرستاده شدند
مشعل برای صیقلی کردن جنگل ها و تپه ها به آن پایان.
البته ، کل راند در خانه قرار دارد ، و ، تفنگ بزرگ -- خوب ، من هرگز
دیدم هر چیزی مانند آن.
همچنین تا کنون شنیده هر چیزی مانند آن. و هر چیزی که هرگز مانند آن گداخته شدن است.
مثل این قیام در یک کنتور گاز شد.