Tip:
Highlight text to annotate it
X
PART 2 : برج فصل هفتم MERLIN
از انجاییکه من بود در حال حاضر شخصیت دوم در انگلستان ، تا آنجا که قدرت سیاسی
و اقتدار نگران بودند ، از من ساخته شده بود.
جامه من از ابریشم و velvets و پارچه از طلا بود ، و توسط پیامد بسیار
زرق و برق دار ، نیز ناراحت کننده است. اما عادت به زودی به من برای آشتی دادن من
لباس ، من آگاه بود که.
من choicest مجموعه ای از آپارتمان ها در قلعه ، با توجه به بعد پادشاه بود.
آنها در حال اشتعال را با اعدام ابریشمی رنگی با صدای بلند شدند ، اما کف سنگ به حال هیچ چیز
اما سراسیمه در آنها را برای فرش ، و آنها سراسیمه غیر متجانس با محیط که در آن بودند ، که نه همه
از یک نژاد.
همانطور که برای راحتی ، درست صحبت کردن بودند ، وجود ندارد.
منظورم این راحتی کمی آن است راحتی کوچک که باعث واقعی
راحتی از زندگی.
صندلی ساخته شده از چوب بلوط بزرگ ، graced با کنده کاری بی ادب بودند ، و به اندازه کافی است ، اما که بود
محل توقف.
به جز یک عنصر ، یک فلز ، در مورد عنوان -- بدون صابون ، بدون بازی ، بدون به دنبال شیشه ای وجود داشت
قدرتمند به عنوان یک سطل آب. و کروموزومی نیست.
من به chromos برای سال شده بود استفاده می شود ، و من تو را دیدم در حال حاضر که بدون مشکوک من از آن
علاقه وافری به هنر را در تار و پود بودن من کار کرده بودند ، و یک بخشی تبدیل شد
از من.
من دلتنگ به اطراف نگاه بیش از این افتخار و پر زرق و برق اما بی عاطفه
barrenness و به یاد داشته باشید که در خانه ما در شرق هارتفورد ، همه ساده آن را به عنوان
شد ، شما نمی تواند رفتن به اتاق اما شما
این کروموزوم های بیمه ، و یا حداقل سه رنگ خدا نگهدار ، ما خانه بیش از
درب و در اطاق نشیمن ما تا به حال نه.
اما در اینجا ، حتی در اتاق بزرگ من از دولت ، هر چیزی در طبیعت وجود ندارد
تصویر به جز یک چیز به اندازه bedquilt ، که یا بافته شده بود و یا کشباف
(آن را سر در گم اماکن در آن بود) ، و هیچ چیز
در آن رنگ سمت راست و یا به شکل درست و برای نسبت ، حتی رافائل
خود می تواند آنها را botched formidably تر از آن ، پس از تمام عمل خود را در آن دسته از
کابوس آنها تماس خود را "کارتون همپتون دادگاه را جشن گرفتند."
رافائل یک پرنده بود.
ما چند تن از chromos او یکی از او بود "Draught معجزه آسا از ماهی ،" جایی که او
این نهاد در یک معجزه از خود -- قرار می دهد سه مرد را به یک قایق رانی که نمی توانست برگزار
سگ بدون ناراحت کننده.
من همیشه تحسین برای مطالعه R. 'هنر ، آن را تازه و غیر متعارف است.
حتی یک زنگ و یا صحبت کردن لوله در قلعه وجود ندارد.
من تا به حال بسیاری از بندگان بزرگ ، و کسانی که در وظیفه بودند در کریدور lolled و
وقتی که من می خواستم یکی از آنها من تا به حال بروید و برای او تماس بگیرید.
هیچ گاز وجود دارد ، هیچ شمع وجود دارد ؛ نیم بشقاب برنز کامل خانه شبانه روزی
کره با یک کهنه و دنباله دار شناور در آن چیزی که تولید شده بود چه بود
در نظر گرفته به عنوان نور است.
بسیاری از این آویزان در امتداد دیوارها و اصلاح تاریکی ، فقط آن را باب روز پایین
به اندازه کافی به آن ملال انگیز است. اگر شما در شب رفت ، بندگان خود را
انجام مشعل.
هیچ کتاب ، قلم ، کاغذ یا جوهر ، و هیچ شیشه ای در دهانه آنها بر این باور وجود دارد
می شود پنجره. این چیز کمی -- شیشه ای است -- تا زمانی که
وجود ندارد ، سپس آن را یک چیز بزرگ می شود.
اما شاید از همه بدتر بود ، که هر شکر ، قهوه ، چای ، و یا وجود ندارد
توتون و تنباکو.
من تو را دیدم بود که من فقط یک Crusoe رابینسون دور بر روی یک جزیره غیر مسکونی بازیگران ،
بدون جامعه اما برخی بیشتر و یا کمتر اهلی حیوانات ، و اگر من می خواستم به زندگی را
بادوام من باید انجام دهند به عنوان او -- اختراع ،
تدبیر کردن ، ایجاد ، سازماندهی مجدد چیزهایی مغز مجموعه و دست به کار می کنند ، و آنها را مشغول نگه دارید.
خوب ، که در خط من بود. یک چیز به من در ابتدا مشکل همراه --
علاقه بسیار زیاد که مردم در زمان در من.
ظاهرا کل کشور را می خواست به من نگاه کن.
به زودی بیرون که تحت الشعاع قرار دادن جهان انگلیسی تقریبا به مرگ ترسیده بود ؛
که در حالی که آن را کل کشور به طول انجامید ، از یک سمت به سمت دیگر ، در
وضعیت رقت بار از وحشت ، و کلیساها ،
hermitages ، و monkeries سرریز با دعا و گریند موجودات فقیر که
هرچند پایان جهان آمده بود.
سپس خبر که تولید کننده این رویداد افتضاح بود به دنبال به حال
غریبه ، جادوگر قدرتمند در دادگاه آرتور است که او می توانست دمیده خورشید
مانند یک شمع و فقط رفتن را به انجام آن بود
هنگامی که رحمت خود ، خریداری شد و او پس از آن محلول تبادل خود را ، و بود در حال حاضر
به رسمیت شناخته شده و مفتخر به عنوان مردی که تا ممکن است بدون کمک او جهان را از نجات داد
تخریب و مردم آن از انقراض.
حال اگر شما در نظر گرفته که همه معتقد بودند که نه تنها آن را باور داشت ، اما هرگز
حتی رویای شک آن را در سر می پروراند ، شما به راحتی خواهد بود که نمی دانند
فرد در تمام بریتانیا است که نمی خواهد که گدشت پنجاه مایل به نزد من است.
البته من تمام بحث -- تمامی افراد دیگر کاهش یافته بودند و حتی پادشاه شد
ناگهان یک فرد از منافع جزئی و بد نامی.
در عرض بیست و چهار ساعت ، هیئت های نمایندگی شروع به وارد و از آن به بعد زمان است که
برای دو هفته آنها همچنان ادامه داشت. روستا ، مملو از جمعیت بود و همه
روستا.
من تا به حال به بیرون رفتن از دوازده بار در روز را نشان دهد و خودم را به این احترام و هیبت
انبوه زده.
این بار بزرگ به دست می آمد ، به زمان و مشکل است ، اما البته آن را در
همان زمان compensatingly را جشن گرفتند و چنین یک مرکز از اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه حاضر به.
این Brer مرلین با حسادت و با وجود سبز تبدیل شده است ، که رضایت بزرگ بود
من است.
اما یکی از چیزهایی است که من نمی توانست درک وجود دارد -- هیچ کس برای خواسته بود
دستخط خود. من به کلارنس در مورد آن صحبت کرد.
توسط George!
من تا به حال برای توضیح به او آنچه در آن بود. سپس او گفت : هیچ کس در این کشور می تواند
خواندن و یا نوشتن اما کشیش چند ده. زمین! که فکر می کنم.
یکی دیگر از چیزی است که مشکل من کمی وجود دارد.
آن انبوه در حال حاضر شروع به تحریک دیگر معجزه.
طبیعی بود.
برای اینکه قادر به حمل برگشت به خانه های دور خود را به رخ کشیدن که آنها مرد را دیده بود که
می تواند فرمان خورشید ، سواری در آسمانها ، و اطاعت شود ، آنها را به
بزرگ در چشم از همسایگان خود ، و
غبطه می خوردند همه آنها را ، اما قادر نیز به آنها یک معجزه کار او را دیده بود گفت
خود -- به همین دلیل ، مردم را از راه دور به آنها می آیند.
فشار به صورت کاملا قوی است.
قرار بود برای تحت الشعاع قرار گرفتن ماه و من می دانستم که تاریخ و ساعت ، اما
بود خیلی دور. دو سال است.
من می خواهم که یک معامله خوب است برای مجوز به آن عجله کردن و استفاده از آن در حال حاضر داده وجود دارد
یک بازار بزرگ برای آن بود.
این یک ترحم بسیار خوبی برای آن را تلف بنابراین به نظر می رسید ، می آیند و عقب مانده همراه در یک زمان حتی وقتی که
بدن و هر گونه استفاده برای آن را نداشته باشند ، به عنوان مثل نه.
اگر آن را برای تنها یک ماه دور رزرو شده بود ، من می توانست به فروش می رسد آن را کوتاه ، اما ، به عنوان
مسائل ایستاده بود ، من نمی توانستم به رمزنگاری از هر راهی برای ایجاد آن را انجام دهید من هر خوب به نظر می رسد ، بنابراین من
داد تا در تلاش است.
بعد ، کلارنس که قدیمی مرلین در حیله گر در میان کسانی که به ساخت خود مشغول
مردم است.
او انتشار گزارشی که من فریب دادن بود ، و این که دلیل نمی
تطبیق مردم با معجزه بود چرا که من نمی توانست.
من تو را دیدم که من باید کاری انجام دهد.
من در حال حاضر به فکر طرح. توسط سازمان من به عنوان اجرایی به من انداخت مرلین
به زندان -- همان سلول من خودم را اشغال کرده بود.
سپس من متوجه عمومی توسط قاصد و ترومپت داد که من باید با امور مشغول
دولت برای دو هفته ، اما در مورد پایان آن زمان من یک لحظه را
اوقات فراغت و منفجر کردن برج سنگ مرلین
آتش از آسمان ، در عین حال ، هر کسی که گوش به گزارش های بد در مورد من ، به او اجازه
مراقب باشید.
علاوه بر این ، من اما این یکی معجزه در این زمان ، و نه بیشتر ؛ اگر آن را
برای برآورده شکست خورده و هر زمزمه ، من murmurers را به اسب به نوبه خود ، و
آنها مفید است.
آرام گرفت. من کلارنس را به اعتماد به نفس من انجام گرفت ، به
برخی از درجه ، و ما رفت و به کار خصوصی.
من به او گفتم که این نوعی معجزه است که مورد نیاز یک چیز جزیی از آماده سازی بود ، و
که این امر می تواند مرگ ناگهانی تا کنون در مورد این آماده سازی به کسی صحبت.
ساخته شده است که دهان خود را به اندازه کافی امن است.
مخفیانه ما بوشل تعداد کمی از پودر انفجاری در درجه اول ، و من
superintended armorers من در حالی که آنها ساخته میله رعد و برق و برخی از سیم.
این برج سنگی بسیار عظیم است -- و نه ویرانگر بود ، بیش از حد ، برای آن روم بود ، و
چهار صد سال.
بله ، و خوش تیپ است ، بعد از مد بی ادب ، و با پیچک از پایه به قله لباس ،
همانطور که با یک پیراهن از پست الکترونیکی در مقیاس است.
در یک افتخاری که تنهایی ایستاده بود ، در دید خوب از قلعه و حدود نیم مایل
دور.
کار کردن در شب ، حالت کاربردی پودر در برج -- حفر سنگ ، در داخل ،
و به خاک سپرده پودر خود در دیواره بودند که پانزده فوت ضخامت
در قاعده است.
ما در یک چهارم بوشل در یک زمان قرار داده ، در مکان های دوازده.
ما می توانست منفجر برج لندن با این اتهامات است.
وقتی که شب سیزدهم ، ما قرار داده تا ما رعد و برق ، میله بود ، آن را در یکی از bedded
دسته از پودر ، و فرار سیم از آن را به دسته های دیگر.
هر کسی که محل را از روز از اعلام من دوری کردند اما در
صبح روز چهاردهم من فکر کردم بهترین برای هشدار دادن به مردم ، از طریق نوید ،
گوش پاک دور -- یک چهارم از یک مایل دور نگه دارید.
سپس ، اضافه شده توسط دستور ، که در برخی از زمان در طول بیست و چهار ساعت من
کمال معجزه است ، اما برای اولین بار ، یک یادداشت کوتاه را به من بدهید ، با پرچم های قلعه
برج اگر در روز ، توسط مشعل سبدهای در همان مکان اگر در شب.
تندر دوش tolerably مکرر از اواخر شده بود ، و من به شدت واهمه بود
شکست و هنوز هم ، من باید برای به تأخیر انداختن از یک یا دو روز را نداشته باشند از او مراقبت می شود. من باید
توضیح داد که من با امور دولت هنوز مشغول بود ، و مردم باید صبر کنید.
تقریبا یکی از اولین و بدون ابر برای -- البته ، ما یک روز آفتابی فروزان
سه هفته ؛ چیزها همیشه اتفاق می افتد.
من منزوی نگه داشته ، و به تماشای آب و هوا.
کلارنس از زمان به زمان کاهش یافته است و گفت : شور و هیجان عمومی در حال رشد بود و
در حال رشد در همه زمان ها ، و کل کشور به پر کردن با توده انسان تا آنجا به عنوان یکی
از battlements را ببینید.
در گذشته باد بر خاست و یک ابر ظاهر شد -- در سه ماهه درست ، بیش از حد ، و
فقط در شب هنگام.
کمی در حالی که من تماشا که گسترش ابر دور و لکه دار یا بدنام ، سپس من آن را مورد قضاوت قرار
زمان برای من به نظر می رسد. من دستور داد که سبد مشعل روشن شود ، و
مرلین را آزاد و به من فرستاد.
یک چهارم از یک ساعت بعد من صعود از جان پناه و پادشاه و وجود دارد
دادگاه مونتاژ و زل زده در تاریکی به سمت برج مرلین.
در حال حاضر تاریکی آنقدر سنگین است که نمی تواند دور بود ، این افراد و قدیمی
برج ، که تا حدی در سایه عمیق و تا حدودی هم در تب و تاب بودن قرمز از بزرگ
مشعل سبد سربار ، یک معامله خوب از یک تصویر ساخته شده است.
مرلین وارد در یک حالت غم انگیز است. گفتم :
"من زنده زمانی که من تا به حال انجام نداده به شما هیچ آسیبی به شما می خواستم برای سوزاندن ، و latterly شما
تلاش برای آسیب به شهرت حرفه ای من است.
بنابراین من به ملامت کردن آتش و منفجر کردن برج خود ، اما آن است که تنها عادلانه به
به شما فرصتی می دهد ، در حال حاضر اگر شما فکر می کنید شما می توانید تبادل من و شکستن دفع کردن
آتش سوزی ها ، به خفاش مرحله ، نوبت شما است. "
"من می توانم ، آقا عادلانه ، و من. شک نیست. "
او یک دایره فرضی را بر روی سنگ از پشت بام خود جلب کرد ، و سوخته خرج کردن پودر در
آن ، که فرستاده می شود تا یک ابر کوچک از دود معطر ، که در انجا همه سقوط و
شروع عبور خود را دریافت کنید و ناراحت کننده است.
سپس او شروع به غرغر کردن و عبور در هوا با دست خود.
او خود را مشغول به کار تا به آرامی و به تدریج به نوعی از دیوانگی ، و به خرمن کوبی
در اطراف با سلاح خود را مثل بادبان یک آسیاب بادی.
در این زمان طوفان مورد رسیده بود ما gusts باد شعله ور
مشعل و ساخت چلپ چلوپ کردن سایه ها در مورد ، اولین قطره های سنگین باران در حال سقوط ،
جهان در خارج از کشور عنوان شدت ساز آواز سیاه و سفید بود ، رعد و برق شروع به چشمک fitfully.
البته ، میله من خواهد بود خود را بارگذاری در حال حاضر است.
در واقع ، همه چیز قریب الوقوع است.
بنابراین من گفت : "شما هم به اندازه کافی داشته اند.
من به شما داده هر مزیت ، و نه دخالت.
این است ساده سحر و جادو شما ضعیف است.
این تنها عادلانه است که من شروع. "
من در مورد سه عبور در هوا ساخته شده ، و پس از آن تصادف وحشتناک که قدیمی وجود دارد
برج به آسمان در تکه های همگانی روندی ، همراه با چشمه های آتشفشانی گسترده ای از آتش که
تبدیل شب به وسط روز ، و نشان داد
هزار هکتار از انسان حقیری بر روی زمین در سقوط عمومی
بهت و حیرت است. خوب ، آن را بارید ملات و سنگ تراشی بقیه
هفته.
این گزارش بود ، اما احتمالا حقایق آن اصلاح شده است.
این معجزه موثر بود. جمعیت به طور موقت پر دردسر بزرگ
از میان رفت.
خوب بسیاری از هزار آهنگ را در گل شد و صبح روز بعد ، اما همه آنها
بیرون محدود است.
اگر من یک معجزه دیگر آگهی کرده بود نمی توانست به افزایش مخاطبان با
کلانتر. سهام مرلین مسطح بود.
شاه می خواست برای جلوگیری از دستمزد خود ، او حتی می خواستم به او تبعید است ، اما من دخالت.
من گفتم او مفید خواهد بود به کار آب و هوا ، و شرکت به مسائل کوچک مثل
است ، و من او آسانسور را در حال حاضر و پس از آن زمانی که فقیر کمی اطاق نشیمن خود ، سحر و جادو
soured بر او.
نبود دستمال را از سمت چپ برج او وجود دارد ، اما من تا به حال دولت آن را بازسازی برای او ، و
توصیه او را به مرز ، اما او بیش از حد بالا و باب روز برای آن.
و برای بودن سپاسگزار ، او هرگز حتی گفت از شما متشکرم.
او بسیاری و نه سخت بود ، او را چگونه شما ممکن است ، اما پس از آن شما منصفانه نمی توانست انتظار
یک مرد به شیرین که تنظیم شده بود و پشت به طوری است.