Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XLIX. آهنگ Homeric.
اکنون زمان آن است برای تصویب به اردوگاه دیگر ، و برای توصیف رزمندگان یک بار و
میدان نبرد.
Aramis و Porthos به حال با انتظار برای پیدا کردن غار از Locmaria رفته
وجود دارد قایق رانی مسلح خود آماده است ، و همچنین سه Bretons ، معاونان آنها و
آنها در ابتدا امیدوار را به پاس پوست
از طریق مسئله کمی از غار ، اختفای در این مد هر دو آنها
کارگر و پرواز آنها. ورود روباه و سگ موظف
آنها را به پنهان می ماند.
غار گسترش فضای حدود یک صد toises ، که شیب کمی
تسلط بر یک نهر.
قبلا یک معبد divinities سلتیک ، هنگامی که دختر خوشگل جزیره هنوز هم نامیده می شد Kalonese ،
این غار به حال مشهود بیش از یک قربانی کردن انسان انجام شده در عارف آن
عمق.
اولین ورودی به غار توسط تبار در حد متوسط ، بالا که تحریف
سنگها تشکیل عجیب و غریب بازی آنلاین ، داخلی ، بسیار ناهموار و خطرناک از
نابرابری از طاق ، تقسیم شد
به محفظه های مختلف ، که با یکدیگر با استفاده از ارتباط برقرار می
گام های خشن و ناهموار ممکن میکند ، ثابت سمت راست و چپ ، در ستون های ناهنجار طبیعی.
در محفظه سوم ، گنبد بسیار پائین بود ، گذشت تا باریک ، که پوست
به ندرت بدون دست زدن به سمت پشت سر گذرانده اند ، با این وجود ، در لحظات
ناامیدی ، چوب نرم و سنگ در زیر اراده انسان انعطاف پذیر رشد می کند.
چنین بود که فکر Aramis ، در زمانی که او پس از مبارزه مبارزه ، بر تصمیم گرفت
پرواز -- پرواز خطرناک است ، از آنجا که همه مهاجمین مرده بودند و ،
اعتراف به امکان قرار دادن
پوست به دریا ، آنها را به پرواز در روز باز ، قبل از فتح ، بنابراین علاقه مند در
به رسمیت شناختن تعداد کمی خود را ، در به دنبال فاتحان خود.
هنگامی که دو تخلیه ده مردان ، Aramis ، آشنا با سیم پیچ از به قتل رسانده اند
غار رفت و آنها را یک به یک شناسایی و شمارش آنها ، برای دود
مانع دیدن بیرون و او
بلافاصله فرمان که قایق رانی باید تا آنجا که سنگ بزرگ ، نورد
بسته شدن موضوع آزادی است.
Porthos تمام قدرت خود را جمع آوری ، قایق رانی را در آغوش گرفت و بزرگ آن را ،
در حالی که Bretons ساخته شده آن را اجرا کند به سرعت در طول غلطک.
آنها را به محفظه سوم تبار بود ، آنها در سنگ وارد شده بود
که دیواره خروجی.
Porthos تصرف کردند این سنگ غول پیکر را در پایه آن ، اعمال شانه قدرتمند او ، داد و
تقلا کردن که ترک دیوار.
ابری از گرد و غبار از طاق افتاد ، با خاکستر از ده هزار نسل از
پرندگان دریایی ، که لانه گیر مانند سیمان به سنگ.
در شوک سوم سنگ به راه ، و نوسان برای یک دقیقه.
Porthos ، با قرار دادن پشت او در برابر سنگ همسایه ، ساخته شده تاق با او
پا ، که بلوک از توده های آهکی که برای لولا خدمت راند
و گرفتگی.
سنگ سقوط کرد ، و روز روشن مرئی ، درخشان ، درخشنده بود ، سیل غار
از طریق باز کردن ، و دریای آبی به نظر می رسد Bretons خوشحال.
آنها شروع به بلند پوست درخت را بیش از مانع شدن.
بیست toises بیشتر ، و آن را به اقیانوس سرش.
آن را در طول این زمان است که این شرکت وارد شد ، توسط کاپیتان کشیده شد ، و
برای یا صعود یا حمله دفع.
Aramis به تماشای بیش از همه چیز ، به نفع کارگر از دوستان خود.
او را دیدم تقویت ، شمارش مردان ، و خود را در یک نگاه تک متقاعد
خطر غیر قابل عبور به مبارزه با تازه آنها را افشا کند.
برای فرار از طریق دریا ، در حال حاضر غار بود در مورد توان حمله کرد ، غیر ممکن بود.
در واقع ، نور روز که تا به حال فقط به محفظه تاریخ و زمان آخرین پذیرفته شده
در معرض سربازان پوست که به سمت دریا نورد ، دو شورشیان
در درون تفنگ فتیلهای شات و یکی از آنها
تخلیه می معما قایق اگر دریانورد را کشت.
علاوه بر این ، اجازه می دهد همه چیز -- اگر پوست فرار با مردان در هیئت مدیره آن ، چگونه
می تواند زنگ خطر سرکوب -- چگونه می تواند به فندک سلطنتی باید پیشگیری شود متوجه؟
چه چیزی میتواند مانع قایق رانی فقیر ، به دنبال از طریق دریا و تماشا از ساحل ، از
تن قبل از پایان روز؟
Aramis ، حفر دست خود را به مو خاکستری خود را با خشم ، به استناد کمک
خدا و کمک شیاطین.
تماس Porthos بود که در انجام کار بیش از همه غلطک -- چه از گوشت و یا
چوب -- "دوست من" ، گفت که او ، «دشمنان ما فقط دریافت
تقویت. "
"آه ، آه! گفت :" Porthos ، بی سر و صدا ، "آنچه که باید انجام شود ، سپس؟"
گفت : "برای recommence مبارزه با" Aramis ، "بسیار خطرناک است."
"بله ، گفت :" Porthos ، "برای آن دشوار است ، فرض کنید که از دو ، نباید
کشته شوند ، و مسلما ، اگر یکی از ما کشته شد ، از سوی دیگر خود را کشت
نیز می باشد.
Porthos این کلمات با آن ماهیت قهرمانانه که با او بزرگ شد بزرگتر با صحبت کرد
ضرورت. Aramis آن را مانند یک خار به قلب خود احساس می شود.
"ما هیچ یک از ما باید کشته شوند ، اگر شما آنچه من به شما بگویم ، Porthos دوست است."
"به من چه بگویید؟" "این مردم می آیند به سمت
غار. "
"بله ،" ما می تواند حدود پانزده از آنها را بکشند ، اما
نه بیشتر. "" چه تعداد وجود دارد؟ "پرسید : Porthos.
"آنها دریافت کرده اند تقویت مرد هفتاد و پنج سال است."
«هفتاد و پنج و پنج ، هشتاد. آه! آهی کشید : "Porthos.
"اگر همه آنها آتش در زمانی که آنها به معما ما با توپ است."
قطعا "آنها خواهد شد."
"بدون حساب ،" افزود : Aramis ، "که انفجار ممکن است سقوط مناسبت
غار ". AY ، گفت :" Porthos ، "قطعه ای از سقوط
سنگ فقط در حال حاضر قرق شانه من است. "
"ببینید ، سپس؟" "اوه! هیچ چیز است. "
"ما باید بر چیزی تعیین سرعت. Bretons ما در در حال رفتن به ادامه به رول
قایق رانی به سمت دریا. "
«خیلی خوب." "ما دو پودر ، توپ را نگه دارید ،
و muskets اینجا. "
"اما تنها دو ، Aramis عزیز من -- ما باید سه عکس آتش هرگز با هم ، گفت :"
Porthos ، معصومانه ، "دفاع توسط تفنگ یکی از بد است."
"مشاهده بهتر ، پس از آن."
"من پیدا کرده اند ، گفت :" غول ، مشتاقانه "من خودم را در یک دسته نظامی کمین کرده قرار
پشت ستون با این نوار آهن ، و آشکار ، unattackable ، اگر آنها در می آیند
سیل ها ، می توانید اجازه دهید سقوط نوار من بر جمجمه ، سی برابر در یک دقیقه.
Hein! چه چیزی شما را از این پروژه فکر می کنم؟ شما لبخند! "
"عالی ، دوست عزیز ، بی نقص!
آن را قبول می کنم تا حد زیادی ، فقط شما آنها را بترساند ، و نیمی از آنها باقی خواهد ماند
خارج به ما قحطی را. آنچه ما می خواهیم ، دوست خوب من ، تمام
نابودی نیروهای نظامی.
تنها یکی از بازماندگان فهرست طولانی خرابه ما است. "" شما درست می گویید ، دوست من ، اما چگونه می توانیم
جذب آنها ، نماز می خوانی؟ "" با تکان دهنده نیست ، Porthos خوب من است. "
"خب! ما نمی خواهد در آن به هم بزنید ، پس از آن ، اما زمانی که آنها همه با هم -- "
"سپس آن را به من واگذار ، من یک ایده است."
"اگر چنین است ، و نظر شما در نشان میدهد یک خوب -- و ایده شما به احتمال زیاد می شود
خوب -- من راضی "" کمینگاه خود را ، Porthos ، و تعداد
بسیاری را وارد کنید. "
اما شما ، آنچه شما انجام دهم؟ "" آیا خود را در مورد من مشکل نیست ، من یک
وظیفه را به انجام است. "" من فکر می کنم فریاد می شنوید من. "
"آنها آن را!
برو به شما. در دسترس صدا و دست نگه دارید. "
Porthos پناه در محفظه دوم ، که در تاریکی بود انجام گرفت ،
مطلقا سیاه و سفید.
Aramis glided به سوم ، غول برگزار شد در دست خود را از نوار آهن حدود پنجاه
پوند وزن.
Porthos عهده این اهرم ، که در نورد پوست استفاده شده بود ، با شگفت انگیزی
تسهیلات. در طول این مدت ، Bretons تحت فشار قرار دادند
پوست به ساحل.
در محفظه بیشتر و سبکتر ، Aramis ، دولا شدن و پنهان ، شلوغ بود
با برخی از مانور مرموز. در صدای بلند دستور داده شده بود.
آخرین به دستور فرمانده کاپیتان بود.
بیست و پنج مرد از سنگ های بالایی را به محفظه اولین بار از غار شروع به پریدن کرد ،
و پس از زمین خود را گرفته ، شروع به آتش.
پژواک shrieked و barked ، توپ صدای خش خش در واقع به نظر می رسید برای رقیق کردن هوا ،
و پس از آن دود مات پر از خرک.
"در سمت چپ! به سمت چپ! "گریه Biscarrat ، که در حمله اول خود را ،
عبور را به اتاق دوم دیده می شود ، و که بوی پودر ، انیمیشن ،
آرزو برای هدایت سربازان خود را در آن مسیر است.
بر این اساس ، نیروهای نظامی خود را رسوب به سمت چپ -- پاساژ
به تدریج در حال رشد باریک تر است.
Biscarrat ، با دست خود کشیده به جلو است ، اختصاص داده شده به اعدام ، راهپیمایی در
پیش از muskets. "بیا! بیا! "او گفت ،" من می بینم
روز روشن! "
"اعتصاب ، Porthos!" گریه صدای حزن انگیز از Aramis است.
Porthos تنفس آه سنگین -- اما او اطاعت.
نوار کامل و مستقیم آهن بر سر Biscarrat ، که مرده قبل از او بود سقوط کرد
فریاد خود را قطع کرده است. سپس اهرم نیرومند گل رز ده بار در
ده ثانیه ، ساخته شده و ده اجساد.
سربازان می تواند هیچ چیز را ببینید ، آنها شنیده آه و ناله ، آنها بیش از مرده تصادفا
به بدن ، اما به عنوان آنها تا به حال هیچ مفهوم علت این همه ، آنها جلو آمد
jostling هر یک از دیگری است.
نوار سنگدل ، هنوز هم در حال سقوط ، نابود دسته اول ، بدون
صدای واحد برای هشدار دادن به دوم ، که بی سر و صدا پیشرفت بود و تنها به فرماندهی
کاپیتان ، مردان شاه درخت قالب بندی نشده این مطلب هستید.
رو به رشد در ساحل ، و ، با شاخه های صمغی آن با هم پیچ خورده ،
کاپیتان مشعل ساخته شده بود.
پس از رسیدن به محفظه ای که در آن Porthos ، مانند فرشته هارمونیک ،
تخریب همه او را لمس ، رتبه اول در ترور خود جلب کرد.
بدون شلیک به سپاه پاسداران پاسخ داده بودند ، و هنوز راه آنها توسط یک متوقف شد
پشته از بدن مرده -- آنها به معنای واقعی کلمه در خون راه می رفت.
Porthos هنوز پشت ستون او بود.
کاپیتان ، illumining با لرزش کاج مشعل این قتل عام وحشتناک ، که
او بیهوده به دنبال علت ، پشت به سمت ستون که پشت Porthos بود جلب کرد
پنهان.
سپس یک طرف غول پیکر از سایه صادر شده است ، و محکم در گلو از کاپیتان ،
که به زبان آمده خفه کردن صدای تلق تلق کردن ، او اسلحه کشیده از ضرب و شتم هوا ، مشعل سقوط کرد
و در خون خاموش شد.
دوم پس از آن ، جنازه کاپیتان کاهش یافته است نزدیک به مشعل خاموش ،
و افزود : یکی دیگر از بدن به پشته مرده که مسدود کردن عبور.
این همه به طرز مرموزی به عنوان اینکه به عنوان سحر و جادو به اجرا درخواهد آمد.
در شنیدن تند در گلو از کاپیتان ، سربازان که همراه
او دور ساخته بود ، گرفتار یک نگاه اجمالی از سلاح تمدید او ، چشمان او با شروع از
سوکت خود ، و پس از آن مشعل سقوط کرد و آنها را در تاریکی رها شدند.
از unreflective ، غریزی ، احساس مکانیکی ، ستوان گریه :
"آتش!"
بلافاصله رگبار از تفنگ flamed ، thundered roared در غار ، آوردن
پایین تکه های عظیمی از vaults.
غار برای یک لحظه این ترشحات روشن بود ، و پس از آن بلافاصله
بازگشت به تاریکی قیرگون رندر شده توسط دود ضخیم تر است.
برای این موفق شد یک سکوت عمیق ، تنها مراحل سوم شکسته
تیپ ، در حال حاضر ورود به غار است.