Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پنجم ماه مه و نوامبر
قمر PYNCHEON، در شب ورود او در یک اتاق که نگاه کردن در خواب،
باغ از خانه های قدیمی.
آن را به سمت شرق Fronted را، به طوری که در یک ساعت بسیار بموقع تابش از قرمز سیر
نور جاری شدن سیل از طریق پنجره، حمام و سقف تیره رنگ و کاغذ اعدام
در رنگ خاص خود را دارد.
پرده به تخت قمر وجود دارد و تاریک، سایه بان عتیقه و سنگین
festoons از چیزهای که غنی، و حتی با شکوه، در زمان خود بود، اما
که در حال حاضر بیش از دختر مثل brooded
ابر، یک شب که در یک گوشه، در حالی که در جای دیگر از آن شروع به روز شد.
نور صبح، با این حال، به زودی به دیافراگم در پای تخت به سرقت برده،
میان کسانی که پرده ها پژمرده است.
پیدا کردن مهمان جدید وجود دارد، - با شکوفه بر روی گونه او را مانند خود صبح، و یک
بزنید آرام ترک خواب در اندام خود را، که نسیم اولیه حرکت
شاخ و برگ - سپیده دم بوسید پیشانی خود را.
مانند سپیده دم است، immortally - - نوازش که ازدواج ساده بود می دهد به او
خواب خواهر، بخشی از آن از ضربه از علاقه های غیر قابل مقاومت است، و تا حدی به عنوان
خیلی اشاره آن است که هم اکنون برای باز کردن چشمانش.
در لمس از آن لبان نور، قمر بی سر و صدا از خواب بیدار شد، و برای یک لحظه، نمی
متوجه او بود، و نه آن پرده های سنگین مجالی به festooned شده
اطراف خود است.
در واقع، هیچ چیز کاملا ساده به او بود، با این تفاوت که هم اکنون توسط آن صبح زود،
و هر آنچه اتفاق می افتد، مناسب، اول از همه بود، و می گویند
نماز او.
او بیشتر تمایل به از خود گذشتگی را از جنبه های شوم اتاق و آن
مبلمان، به خصوص صندلی سفت و بلند، که یکی از آنها نزدیک او ایستاده بود
بالین، و به نظر می رسید که اگر برخی از قدیمی
شخصیت از مد افتاده نشسته بود تمام شب وجود دارد، و تنها در از بین رفته بود
فصل برای فرار از کشف.
وقتی که قمر کاملا تن داشت، او از پنجره peeped، و دیدم rosebush در
باغ.
بودن بسیار بلند، و رشد انبوه، آن را به لبه پنجره رساند تا در برابر
طرف از خانه، و به معنای واقعی کلمه با نادر و بسیار زیبا پوشانده شده
گونه سفید افزایش یافت.
بخش بزرگی از آنها، به عنوان دختر پس از آن کشف شده، سوختگی و یا کپک
در قلب خود می گیرند، اما در فاصله عادلانه مشاهده تمام rosebush نگاه به عنوان اگر
آن را از بهشت آورده شده بود که بسیار
تابستان، همراه با قالب که در آن بزرگ شد.
حقیقت این بود، با این حال، که آن را توسط آلیس Pyncheon شده است کاشته شده بود، - او
قمر در بزرگ، بزرگ، عمه، - در خاک که، حساب تنها کشت خود را به عنوان
باغ و نقشه کشی، در حال حاضر با نزدیک به دو صد سال از فروپاشی گیاهی روغنی بود.
رو به رشد به عنوان آنها انجام داد، با این حال، از زمین های قدیمی، گل هنوز فرستاده تازه
و شیرین بخور تا به خالق خود، و نه می تواند از آن شده اند کمتر خالص و
قابل قبول به خاطر نفس جوان قمر
آمیخته با آن، به عنوان عطر گذشته پنجره شناور.
تسریع creaking پله carpetless و، او راه خود را در
باغ، جمع آوری برخی از کامل ترین گل سرخ، و آنها را برای او به ارمغان آورد
اتاق.
قمر کوچک یکی از آن دسته از افرادی که دارای بود، به عنوان ثروت موروثی منحصر به فرد خود،
هدیه ای از تنظیم عملی.
این نوع از سحر و جادو طبیعی را قادر می سازد که این آنهایی که مورد علاقه را پنهان
قابلیت های چیز در اطراف آنها و به ویژه به نگاه از راحتی و
habitableness به هر جا که برای
با این حال کوتاه مدت، ممکن است رخ می دهد خانه خود را به صورت.
کلبه های وحشی درخت کوچک روینده در زیر درخت، با هم پرتاب توسط wayfarers از طریق جنگل ابتدایی،
جنبه خانه مسکن یک شب از جمله یک زن به دست آوردن و
حفظ آن پس از شکل آرام او را به سایه اطراف آن ناپدید شده بود.
بخشی از جادوگری زشت چنین لازم به اصلاح بود، آن را به عنوان
زباله های قمر، سیاه و تاریک اتاق، که untenanted بوده است
به جز عنکبوت و موش و موش و
ارواح - بود که همه با ویرانی بیش از حد رشد است که به تماشای محو
هر اثری ساعت شادتر انسان. چه بود دقیقا روند قمر را پیدا کنیم
غیر ممکن است می گویند.
او به نظر می رسد که هیچ طراحی اولیه است، اما به لمس در اینجا و دیگر وجود دارد؛
برخی از مقالات از مبلمان به نور به ارمغان آورد و دیگران را به سایه کشیده؛ لوپ
یا اجازه دهید کردن پنجره، پرده ها، و، در
البته از نیم ساعت، به طور کامل در پرتاب مهربانی بود، موفق شدند و در
لبخند مهمان نواز بر آپارتمان.
دیگر پیش از شب قبل، آن را به حال شبیه هیچ چیز به اندازه خدمتکار پیر
قلب وجود دارد آتش نه آفتاب و نه خانواده و نه از سوی دیگر بود، و
جز خاطراتی ارواح و روح،
مهمان نیست، برای سال های بسیاری رفته، قلب و یا اتاق وارد شده بود.
هنوز هم وجود دارد یکی دیگر از ویژگی این افسون مرموز است.
شبستان، بدون شک، اتاق تجربه بسیار بزرگ و متنوع بود، به عنوان یک
صحنه زندگی انسان: لذت از شب لباس عروس خود را throbbed دور؛ جدید
جاودانگی مطرح شده بود نفس زمینی اینجا و اینجا مردم پیر مرده بود.
اما - که آیا آن گل رز سفید بودند، یا هر چیز دیگری نفوذ حیله گر ممکن است -
فرد از غریزه ظریف شناخته شده در یک بار بود که در حال حاضر در ازدواج
شبستان و از همه خالص بود
بد سابق و غم و اندوه شیرین نفس خود را و افکار شاد.
رویاهای او از شب گذشته، از آنهایی که چنین شاد بودن، اندوه exorcised بود، و
در حال حاضر خالی از سکنه اتاق به جای آن.
قمر پس از ترتیب دادن امور به رضایت او، از او به ظهور
اتاق بازرگانی، با هدف به فرود دوباره به باغ.
علاوه بر rosebush، او چندین گونه دیگر از گل های در حال رشد مشاهده شده بود
در بیابان غفلت، وجود دارد و مانع توسعه یکدیگر را (به عنوان
است که اغلب به صورت موازی در انسان
جامعه) گرفتاری بی سواد و سردرگمی آنها شده باشد.
در سر از پله ها، با این حال، او به ملاقات Hepzibah، که در آن هنوز هم در اوایل،
او را به یک اتاق که او احتمالا به نام خلوتگاه خود دعوت او را
آموزش و پرورش در آغوش هر عبارت از جمله فرانسه است.
این مورد با چند کتاب قدیمی، و کار، سبد پهن شد، و نوشتن یک زمین خاکی
میز. و حال، در یک طرف، یک ماده بزرگ سیاه و سفید مبلمان، بسیار عجیب و غریب
ظاهر، که در آن خانم پیر گفت: قمر، هارپسیکورد بود.
این بیشتر شبیه به یک تابوت از هر چیز دیگری نگاه کرد، و در واقع، - نداشتن بازی
بر، و یا باز، برای سال ها، - باید وجود داشته اند از مقدار گسترده ای از موسیقی های مرده در آن،
خفه برای می خواهید از هوا.
انگشت بشر را به سختی شناخته شده بود و به آکورد خود را از روز از آلیس را لمس کرد.
Pyncheon، که دستاورد شیرین از ملودی را در اروپا آموخته بود.
Hepzibah تحصن مهمان جوان خود را بده پایین، و خودش یک صندلی در نزدیکی های، نگاه
و صادقانه در رقم کمی تر و تمیز قمر را اگر او به عنوان انتظار می رود که در سمت راست به آن
چشمه ها و اسرار انگیزه.
"قمر پسرخاله، گفت:" او، در گذشته، "من واقعا نمی تواند راه من روشن به شما در حفظ و
با من. "
با این حال، این کلمات نامهربان bluntness که با آنها ممکن است
اعتصاب خواننده برای دو بستگان، در بحث قبل از خواب، در وارد شده بود
درجه معینی از درک متقابل.
Hepzibah می دانستند که به اندازه کافی او را قادر به درک شرایط (و در نتیجه
از ازدواج دوم مادر دختر) ساخته شده است که آن را برای قمر مطلوب
به خودش را در یکی دیگر از خانه ایجاد.
و نه شخصیت قمر، و فعالیت های خوش مشرب او بد تعبیر کردن
ثاقب آن، - یکی از با ارزش ترین صفات زن واقعی انگلستان، -
که او impelled بود جلو، همانطور که ممکن است
گفت، به دنبال ثروت خود، بلکه با هدف خود احترام به مشورت به همان اندازه
به نفع او بهیچ وجه می تواند دریافت.
به عنوان یکی از خود را نزدیکترین خویشاوند او بود به طور طبیعی خود را Hepzibah betaken، با
هیچ تصوری از وادار کردن خود در حفاظت از پسر عموی خود، اما فقط برای یک سفر یک هفته
یا دو، که ممکن است به طور نامحدود می باشد
توسعه یافته است، باید آن را برای خوشبختی از هر دو ثابت است.
برای مشاهده بلانت Hepzibah، در نتیجه، قمر جواب رک و پوست کنده، و بیشتر
خوش.
"عزیز پسر عموی من نمی تواند بگوید که چگونه از آن خواهد شد، گفت:" او.
"اما من واقعا فکر می کنم ممکن است ما به یکدیگر خیلی بهتر از شما فرض کنید که کت و شلوار."
"شما یک دختر خوب، - که من آن را به سادگی، ادامه داد:" Hepzibah "و آن را نمی
سوال را به آن نقطه ای که باعث می شود من دریغ.
اما، قمر این خانه من است، اما به محل سودا برای یک شخص جوان
وارد
این اجازه می دهد تا در باد و باران و برف، بیش از حد، در اتاق زیر شیروانی و بالای در
زمستان است، اما آن را در آفتاب به شما اجازه می دهد تا هرگز.
و برای خودم، شما ببینید که چه من - یک زن پیر تنها و بیکس و دلتنگ کننده (برای من شروع
خودم، قمر)، که خلق و خوی، من می ترسم، هیچ یک از بهترین است، که به تماس
روح بد می تواند به عنوان
من نمی تواند زندگی شما را لذت بخش، عموزاده قمر، نه می توانم خیلی به شما بدهد
نان برای خوردن ندارد. "
"شما به من بدن کمی شاد" جواب داد: قمر، لبخند، و در عین حال با
نوع کرامت ملایم، "و منظورم این است که برای کسب نان است.
شما می دانید من نشده اند Pyncheon.
یک دختر می آموزد بسیاری از چیزها را در یک روستای جدید انگلستان است. "
"آه! قمر گفت: "Hepzibah، آه، دانش خود را، اما کمی برای شما انجام دهد!
و سپس آن اندیشه رنجور است که شما باید جفتک پرانی دور روز جوان خود را در می
جایی مثل این.
کسانی که گونه گلگون نخواهد بود تا پس از یک یا دو ماه.
نگاهی به صورت من "و در واقع، کنتراست بسیار قابل توجه بود، -" می بینید چقدر کمرنگ من!
این ایده من این است که گرد و غبار و فروپاشی مستمر هستند از این خانه های قدیمی ناپاک
ریه ها "" باغ وجود دارد، - گل
مراقبت از مشاهده قمر.
"من باید خودم را با ورزش در هوای آزاد، سالم است."
"و بعد از همه، کودکان،" بانگ زد Hepzibah، ناگهان رو به افزایش است، تا اگر به اخراج
این موضوع، آن است که برای من می گویند که باید به عنوان مهمان و یا ساکن قدیمی
خانه Pyncheon.
کارشناسی ارشد خود را در حال آمدن است. "" Pyncheon قاضی شما چیست؟ پرسید: "قمر
در تعجب. "Pyncheon قاضی!" پسر عموی او پاسخ داد:
با عصبانیت.
"او به سختی عبور از آستانه در حالی که من زندگی می کنند!
نه، نه! اما، قمر، شما باید چهره او را ببینید
من صحبت می کنند. "
او در تلاش مینیاتوری در حال حاضر رفت و به همراه آن در خود بازگشته
دست.
دادن آن به قمر، او ویژگی های خود را به دقت و با برخی از تماشا
حسادت به عنوان به حالت که در آن دختر را نشان می دهد خودش را با تصویر تحت تاثیر قرار.
"چگونه می توانم به صورت شما می خواهم؟ پرسید:" Hepzibah.
این خوش تیپ است - آن است که بسیار زیبا گفت: «قمر ضمن ستایش از شخصیت.
"این است که به عنوان شیرین چهره به عنوان یک انسان می تواند باشد، یا باید باشد.
این چیزی است که بیان یک کودک، - و در عین حال بچه گانه نیست، - تنها یک احساس
مهربانی نسبت به او! او باید چیزی رنج می برند.
یکی برای به خاطر از مقدار کمی او را رنج و غم را تحمل.
چه کسی است، Hepzibah پسرخاله؟
"آیا شما را بشنوند هرگز،" می کنند! این زمزمه پسر عموی او، خم شدن به سمت او، "کلیفورد
Pyncheon؟ "" هرگز.
من فکر کردم هیچ Pyncheons سمت چپ وجود دارد، به جز خود و پسر عموی Jaffrey ما
جواب داد: قمر. "و در عین حال من به نظر می رسد به نام شنیده ام
Pyncheon کلیفورد.
بله - از پدر یا مادر من! اما او زمانی در حالی که مرده است "؟
"خوب، خوب، کودک، شاید او تا به Hepzibah با غم، خنده توخالی گفت:" اما، در
خانه های قدیمی مانند این، شما می دانید، مردم مرده بسیار APT به بازگشت دوباره!
خواهیم دید.
و پسرخاله قمر، از آن زمان، بعد از همه آنچه من گفته ام، شجاعت شما با شکست مواجه نیست،
ما نمی بخشی، خیلی زود.
خوش آمدید، فرزند من، در حال حاضر، به مانند یک خانه به عنوان خویشاوند خود را می تواند ارائه دهد
شما خواهد شد. "
با این اندازه گیری، اما نه تضمین دقیقا سرد یک هدف نواز Hepzibah
بوسید گونه اش.
خیلی با فرض دفتر به عنوان - آنها در حال حاضر پایین تر از پله ها، که در آن قمر رفت
جذب آن به خودش، توسط مغناطیس تناسب اندام ذاتی - در زمان فعال ترین
در تهیه صبحانه.
معشوقه از خانه، در عین حال، به عنوان معمول است با افرادی که از سفت خود را و
بازیگران unmalleable ایستاده بود، عمدتا به کنار، حاضر را به من قرض بدهید؟ کمک او، با این حال آگاه است که
بی استعدادی طبیعی خود خواهد بود به احتمال زیاد مانع از کسب و کار در دست است.
قمر و آتش که کتری چای را جوشانده بودند، به همان اندازه روشن، شاد،
و کارآمد، در دفاتر مربوطه خود.
در جلو Hepzibah از کندی همیشگی او خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود، در نتیجه لازم بلند
تنهایی، به عنوان یکی دیگر از حوزه است.
او نه می تواند کمک به علاقه مند بودن، با این حال، و حتی، سرگرم آمادگی
که با آن زندانی جدید خود خودش اقتباس به شرایط، و به ارمغان آورد
علاوه بر این، خانه، و همه ساله زنگ زده خود را
لوازم خانگی، به سزاواری برای مقاصد خود.
هر چه او انجام داد، بیش از حد، بدون تلاش آگاهانه انجام شد، و با مکرر
شیوع آهنگ، که بسیار خوشایند به گوش بودند.
این tunefulness طبیعی ساخته شده قمر به نظر می رسد مثل یک پرنده در سایه یک درخت و یا منتقل
این ایده که جریان زندگی را از طریق قلب خود را به عنوان یک جویبار warbled گاهی
warbles از طریق دل کمی خوشایند.
این betokened cheeriness از خو فعال، پیدا کردن لذت در فعالیت خود را،
و، بنابراین، ارائه آن را زیبا، آن صفت جدید انگلستان بود، - قدیمی استرن
چیزهای پاک دینی با موضوع طلا در وب.
Hepzibah برخی از قاشق نقره قدیمی را بیرون آورده با تاج خانواده بر آنها، و
چای چین، مجموعه ای با بیش از نقاشی چهره های غریب و عجیب از انسان، پرنده و جانور، به عنوان
چیز عجیب و غریب چشم انداز.
جهان زنده - این مردم به تصویر humorists، عجیب و غریب در جهان از خود،
brilliancy، تا کنون به عنوان رنگ رفت، و هنوز unfaded شده، هر چند قوری و فنجان کوچک
به عنوان کهن به عنوان سفارشی خود را به چای خوردن بود.
"بزرگ بزرگ بزرگ و مادر بزرگ این فنجان ها، هنگامی که او ازدواج کرده بود، گفت:
Hepzibah به قمر.
او داونپورت بود، از یک خانواده خوب. آنها تقریبا اولین teacups همیشه
مشاهده شده در مستعمره، و اگر یکی از آنها شکسته شود، قلب من با شکستن آن.
اما این ها مزخرف است به صحبت در مورد یک فنجان چای شکننده، وقتی به یاد من
قلب را از طریق بدون شکستن رفته است. "
فنجان - نداشتن استفاده شده است، شاید، از جوانان Hepzibah - قرارداد بود
بار کوچکی از گرد و غبار، که قمر با دقت و ظرافت بسیار دور به عنوان شسته
حتی صاحب این چین ارزشمند را برآورده است.
"چه خوب خانه دار کوچک شما! بانگ زد: دوم، لبخند، و در
زمان همان frowning بنابراین prodigiously که لبخند آفتاب در زیر رعد و برق ابر بود.
"آیا انجام کارهای دیگر نیز هست؟
آیا شما به خوبی در کتاب خود شما در شستن teacups هستند؟ "
"نه کاملا، من می ترسم، گفت:" قمر، خنده در فرم از Hepzibah
سوال.
"اما من خانم برای کودکان در منطقه ما، در تابستان گذشته بود، و
ممکن است هنوز. "" آه! تیس 'همه در نظر گرفته شود، بسیار خوب! "مشاهده
خانم، دوشیزه ای از طراحی خودش.
اما این چیزها را باید با خون مادر شما به شما می آیند.
من Pyncheon که تا به حال هر نوبت برای آنها هرگز نمی دانستند. "
بسیار عجیب و غریب است، اما نه کمتر صادق است، که مردم به طور کلی کاملا بیهوده، و یا
حتی بیشتر از آن، از کمبود خود را از هدیه های موجود خود را، به عنوان Hepzibah بود از
این ربطی بومی، پس به صحبت می کنند، از Pyncheons به هر منظوری مفید است.
او آن را به عنوان یک صفت ارثی در نظر گرفت؛ و بنابراین، شاید از آن بود، اما متاسفانه
مرضی 1، از قبیل اغلب در خانواده هایی که زمانی در بالای سطح باقی می ماند
از جامعه است.
قبل از اینکه آنها میز صبحانه را ترک کرد، مغازه زنگ زنگ زد به شدت، و Hepzibah مجموعه
پایین باقی مانده از فینال جام خود را از چای، با نگاه ناامیدی رنگ خاکستری مایل به زرد و سبز بود که
واقعا رقت انگیز به صورت چاپگر.
در مورد شغل ناخوش آیند، روز دوم این است که به طور کلی بدتر از
است. ما به دندانه دار کردن، با تمام درد بازگشت
قبل از شکنجه در اندام ما است.
در تمام حوادث، Hepzibah بود به طور کامل خود را از عدم امکان همیشه راضی
تبدیل شدن به معتاد به این زنگ peevishly کمی پر سر و صدا.
حلقه به عنوان اغلب به عنوان آن ممکن است، صدای همیشه بر سیستم عصبی خود را smote rudely و
به طور ناگهانی.
و به خصوص، در حالی که، با قاشق چای خوری کاکل دار او و عتیقه چین، او بود
چاپلوس خود را با ایده از بزرگی، او احساس بی میلی غیر قابل بیان به
رویارویی با مشتری.
"خودت رو به زحمت، عزیز پسر عموی!" گریه قمر، شروع به آرامی بالا.
"من فروشگاه حافظ به روز است." "شما، فرزند!" بانگ زد Hepzibah.
"چه کاری می تواند یک دختر کشور کوچک از مسائل از جمله می دانم؟"
قمر گفت: ":" آه، من همه برای خرید خانواده در فروشگاه دهکده ما انجام داده اند.
"و من یک جدول در یک نمایشگاه فانتزی بود، ساخته شده و فروش بهتر از هر کسی.
این چیزها نمی شود آموخته، آنها بر استعداد است که می آید، به گمان من، بستگی دارد "
اضافه شده او، لبخند بر لب، با خون مادر یکی از.
شما باید ببینید که من خوب بانوی فروشنده کمی که من خانه دار هستم! "
خانم قدیمی به سرقت برده پشت قمر، و از گذرگاه به peeped
مغازه، توجه داشته باشید که چگونه او را از تعهد خود را مدیریت.
این مورد برخی از ریزه کاری بود.
زن بسیار کهن در یک روپوش سفید کوتاه و زیر پوش زنانه سبز، با یک رشته
دانه طلا در مورد پشت گردن او، و آنچه شبیه یک کلاه روی سرش، آورده بود
مقدار نخ را به داد و ستد کالا برای فروشگاه ها کالا.
او احتمالا شخص بسیار گذشته در شهر که هنوز زمان را نگه داشته و افتخار
چرخش چرخ ها در انقلاب ثابت است.
ارزش داشت در حالی که به شنیدن زنگ croaking و توخالی بانوی پیر و
صدای دلپذیر از قمر، mingling در یک موضوع پیچیده بحث و هنوز هم بهتر به
در مقابل چهره خود را - نور و
پر شکوفه، - به قدری ضعیف و ناتوان و تاریک - تنها با میان مقابله با آنها، در یک معنا، اما
بیش از سه سال، در دیگری.
همانطور که برای معامله، حیله چین و چروک و هنر و صنعت بازمی گردد و علیه حقیقت بومی و
هوش. "این بود که خوب انجام می شود؟" پرسید: قمر،
خنده، هنگامی که مشتری رفته بود.
سادگی انجام می شود، در واقع، کودک! "جواب داد: Hepzibah.
"من می توانم از طریق آن نمی رفته تقریبا خوب است.
همانطور که به شما می گویند، باید آن استعداد که متعلق به شما را در کنار مادر است. "
این یک شگفتی بسیار واقعی است، که با که افراد بیش از حد خجالتی و یا بیش از حد بی دست و پا
بخشی به دلیل در جهان شلوغ توجه به بازیگران واقعی در تکان دهنده زندگی
صحنه های واقعی، که در واقع،
سابق معمولا متمایل به آن را به عشق به خود، خود را خوش طعم، با فرض
که این ویژگی فعال و اجباری با دیگران ناسازگار هستند، که آنها
را انتخاب کنید تا پنداشتن بالاتر و مهم تر است.
بنابراین، Hepzibah محتوا به خوبی به اذعان این نعمت بسیار برتر قمر
به عنوان فروشگاه-keeper' را - او را با گوش سازگار با گوش، به پیشنهاد های مختلف
روش به موجب آن هجوم تجارت ممکن است
افزایش می یابد، و سودآور ارائه شده، بدون خرج خطرناک از سرمایه است.
او موافقت کرد که دوشیزه روستا باید مخمر تولید، هر دو مایع و
در کیک و باید یک نوع خاصی از آبجو، به کام nectareous، دم و نادر
معدی فضائل، و علاوه بر این، باید
پخت و نمایشگاه برای فروش کمی ادویه، کیک، که هر کس طعم خواهد بود
اشتیاق تمایل دوباره به طعم.
همه مدرک از ذهن آماده و کاردست مهارت بسیار قابل قبول به
hucksteress اشرافی، تا زمانی که او می تواند خودش را با یک لبخند ترسناک زمزمه،
و آه نیمه طبیعی، و احساس
تعجب مخلوط شدن، و ترحم و محبت رو به رشد: -
"چه یک بدن خوب کمی به او! اگر او فقط می تواند یک خانم بیش از حد - اما
که این غیر ممکن است!
قمر هیچ Pyncheon است. او همه چیز را از مادر خود طول می کشد! "
همانطور که به قمر که نه خانم، و یا اینکه آیا او یک خانم و یا نه، این یک نقطه بود،
شاید مشکل برای تصمیم گیری است، اما که به سختی می توانست برای قضاوت در می آیند
همه در ذهن عادلانه و سالم.
از نیوانگلند، آن را غیر ممکن خواهد بود تا با ترکیب بسیاری از دیدار خواهد کرد
ویژگی های بانووار با بسیاری دیگر از موارد است که هیچ بخشی لازم (در صورت سازگار) را تشکیل می دهند
شخصیت.
او شوکه کانن طعم او admirably در همراهی با خودش بود، و
در برابر شرایط اطراف jarred هرگز.
شکل او، مطمئن شوید، - کوچک تقریبا کودکانه و الاستیک که
حرکت به عنوان آسان و آسان تر به آن از بقیه به نظر می رسید، به سختی می ایده را یک مناسب است
کنتس.
نه انجام داد صورت خود را - با این حلقه های باریک قهوه ای در دو طرف، و کمی
بینی خوش مزه، و شکوفه های سالم و بی خطر، و سایه روشنی از قهوهای مایل به زرد، و شش
کک و مک و دوستانه remembrances.
آوریل خورشید و نسیم - دقیقا به ما دادن حق به تماس زیبای او.
اما هر دو درخشش و عمق در چشم او وجود دارد.
او خیلی زیبا بود، به عنوان برازنده به عنوان یک پرنده، و برازنده زیادی را در همان شیوه، به عنوان
لذت بخش در مورد خانه به سوسو زدن تابش آفتاب در حال سقوط بر روی زمین از طریق
سایه برگ زدن، و یا به عنوان یک پرتو
رعد و برق که رقص بر روی دیوار در حالی که شب رسم نزدیک است.
به جای بحث در مورد ادعای خود را به رتبه در میان خانمها، این امر می تواند بهتر از
با توجه به قمر به عنوان مثال از فضل زنانه و در دسترس در ترکیب، در یک کشور
جامعه، اگر وجود داشت هیچ چنین، که در آن بانوان بود وجود ندارد.
در آنجا آن را باید به دفتر زن را به حرکت در میان امور عملی و
مطلا کردن همه آنها را، homeliest بسیار - که حتی پشم شویی از گلدان و کتری، -
جو از شیرینی و شادی است.
چنین حوزه قمر.
برای پیدا کردن بانوی متولد شده و تحصیل کرده، از سوی دیگر، ما باید نگاه دورتر از
Hepzibah، خدمتکار پیر درمانده ما، در rustling و ابریشم های فرسوده، با او را عمیقا
محبوب و مضحک آگاهی
تبار بلند، ادعاهای سایه خود را به قلمرو شاهزاده، و در راه
دستاورد، خاطرات او، ممکن است، داشتن قبلا در thrummed.
هارپسیکورد و پیاده رقص گام اهسته قرون 17 و 18 میلادی، و
عتیقه فروشی پرده نقش دار، بخیه بر روی نمونه اش کار می کرد.
به موازات عادلانه بین Plebeianism جدید و اصالت قدیمی بود.
واقعا به نظر می رسید به عنوان اگر چهره کتک خورده از خانه هفت شیروانی، سیاه و
سنگین browed عنوان آن هنوز قطعا نگاه کرد، باید یک نوع شادی را نشان داده
glimmering از طریق پنجره های تاریک خود را به عنوان قمر پس وپیش را در داخل کشور، تصویب کرد.
در غیر این صورت، غیر ممکن است که توضیح می دهند که چگونه مردم محله به زودی
حضور دختر آگاه شد.
اجرا سفارشی وجود دارد، تنظیم به طور پیوسته از حدود ده ساعت درجه تا
به سمت ظهر - آرامش بخش، تا حدودی، در زمان شام، اما recommencing در
بعد از ظهر، و، در نهایت، مرگ دور نیم ساعت یا بیشتر قبل از غروب آفتاب روز طولانی.
یکی از stanchest مراجعان کمی ند هیگینز، بلعنده جیم کرو و
فیل، که به روز دلاوری همه چیز خوار خود را با بلعیدن 2 چراغدار
dromedaries و یک لوکوموتیو است.
قمر خندید، او به عنوان خلاصه تا مجموع فروش خود را از بر تخته سنگ، در حالی که
Hepzibah، طراحی برای اولین بار در یک جفت دستکش های ابریشمی، بیش از کثیف به شمار می
تجمع سکه مس، بدون
نقره مخلوط، که jingled به تا بود.
"ما باید سهام خود را، تمدید از پسرخاله Hepzibah!" بانوی فروشنده کمی گریه.
"چهره های شیرینی زنجفیلی همه رفته، و به همین ترتیب کسانی که milkmaids چوبی هلندی، و
بسیاری از اسباب بازی های دیگر.
تحقیق مستمر برای کشمش ارزان، و گریه زیادی برای سوت، وجود داشته است و
ترومپت، و دهن گیر، چنگ و حداقل یک دوجین پسر کمی برای خواسته ملاس
آب نبات.
و ما باید با تدبیر به یک چهارم بوشل سیب حنایی، در اواخر فصل آن است.
اما، پسر عموی گرامی، توده عظیمی از مس!
مثبت یک کوه مس!
"احسنت! به خوبی انجام شده! خوب انجام می شود! "quoth عمو Venner، که به مناسبت گرفته بود.
این سو و ان سو حرکت کردن در داخل و خارج از فروشگاه چندین بار در طول روز.
"دختر Here'sa است که روز او را در مزرعه من به پایان هرگز!
نگهدار چشم من، چه روح کمی تند! "
"بله، قمر یک دختر خوب!" گفت: Hepzibah، با سخت اخم کردن
طرفداری. "اما، Venner عمو، شما شناخته شده
خانواده سالهای زیادی.
می توانید به من بگویید که آیا همیشه Pyncheon وجود دارد که او پس از طول می کشد؟ "
"من باور نمی کنم همیشه وجود دارد، پاسخ داد:" مرد محترم است.
"در هر حال، هرگز شانس من بود که او را در میان آنها می خواهم، نه، برای آن ماده،
هر جای دیگر.
من دیده ام یک معامله بزرگ جهان، نه تنها در آشپزخانه های مردم و پشت متری
اما در خیابان و گوشه و کنار، و در wharves، و در جاهای دیگر که در آن من
کسب و کار من را می نامد، و من برای گفتن،
Hepzibah خانم، که من موجودی در انسان هرگز نمی دانستند او کار بسیار شبیه به یکی از
فرشتگان خدا را به عنوان فرزند این قمر انجام می دهد! "
eulogium عمو Venner، اگر آن را به نظر می رسد و نه بیش از حد بالا و تیره برای فرد و
مناسبت است، بود، با این حال، یک معنا است که در آن هر دو باریک و درست بود.
کیفیت معنوی در فعالیت قمر وجود دارد.
زندگی از یک روز طولانی و شلوغ - در مشاغل است که به راحتی ممکن است گرفته شده، صرف
جنبه های کثیف و زشت - ساخته شده لذت بخش بود، و حتی دوست داشتنی،
خود به خود فضل را با که این ساده
وظایف به نظر می رسید به شکوفه از شخصیت او، به طوری که کار، در حالی که او برخورد
با آن، جذابیت ساده و انعطاف پذیر بازی.
فرشتگان زحمت کشیدن نیست، اما رشد آثار خوب خود را از آنها و هم قمر.
دو بستگان - خدمتکار جوان و یکی از قدیمی - قبل از شب هنگام در بر داشت، در
فواصل تجارت، برای پیشرفت سریع به سوی محبت و اعتماد به نفس.
دور مانند Hepzibah، معمولا نمایش می صراحت قابل توجه و حداقل
خوش ایند به طور موقت، در حال مطلقا در گوشه ای، و به نقطه به ارمغان آورد
شخصی مقاربت مانند فرشته آنها
یعقوب مجادله با او آماده است به شما برکت دهد زمانی که یک بار غلبه بر.
خانم پیر رضایت دلتنگ کننده و افتخار منجر قمر از اتاق به در زمان
اتاق از خانه، و بازگویی سنت ها که با آن که ممکن است ما می گویند،
دیوار بود lugubriously frescoed.
او نشان داد که دندانه های ساخته شده توسط ستوان، فرماندار، قبضه شمشیر در
پانل درب آپارتمان که در آن Pyncheon سرهنگ، میزبان مرده، دریافت کرده بود
بازدید کنندگان affrighted خود را با اخم افتضاح است.
وحشت مبهم که اخم، Hepzibah مشاهده شده، به طولانی تا کنون تصور می شد
زیرا در گذرگاه.
او بده قمر گام را به یکی از صندلی های بلند، و بازرسی نقشه باستانی
Pyncheon خاک در شرق.
در دستگاه زمین که بر روی او گذاشته انگشت او را، وجود یک معدن نقره وجود دارد،
محل که با دقت در برخی از یادداشتها Pyncheon سرهنگ اشاره کرد
خود، اما تنها می شود ساخته شده شناخته می شود زمانی که
ادعای خانواده باید توسط دولت به رسمیت شناخته شده است.
بنابراین برای بهره از تمام انگلستان این بود که Pyncheons باید
عدالت آنها انجام می شود.
او گفت، بیش از حد، چگونه است که بدون شک گنج عظیم از زبان انگلیسی
guineas در جایی در مورد خانه، و یا در انبار پنهان شده است، و یا احتمالا در
باغ.
"اگر شما باید رخ می دهد برای پیدا کردن آن، قمر، گفت:« Hepzibah، زود گذر خود را با کنار
شوم هنوز با مهربانی لبخند، "ما خواهد بستن مغازه زنگ برای خوب و تمام!"
"بله عزیزم پسر عموی" جواب داد: قمر "، اما در این زمان، من می شنوم زنگ کسی
آن! "
هنگامی که مشتری رفته بود، Hepzibah صحبت کرد نه مبهم، و در طول بزرگ، در حدود
آلیس Pyncheon خاص، که بسیار زیبا و فاضل بوده است.
طول عمر خود، به یک صد سال پیش.
عطر از شخصیت او را غنی و لذت بخش هنوز در مورد محل درنگ
جایی که او زندگی می کرده اند، به عنوان یک غنچه گل سرخ خشک شده و بوی کشو که در آن پژمرده است
به قتل رسیدند.
این دوست داشتنی آلیس با برخی از فاجعه بزرگ و مرموز ملاقات کرده بود، و نازک رشد کرده بود
و سفید، و به تدریج از دنیا پژمرده.
اما، حتی در حال حاضر، او به خانه هفت شیروانی امد و شد زیاد قرار بود، و بزرگ
بسیاری از مواقع، - به ویژه هنگامی که یکی از Pyncheons بود برای مردن، - او شنیده شده بود
بازی خوب و قشنگ و متاسفانه در هارپسیکورد.
یکی از این آهنگ ها، همانگونه که از لمس معنوی او را صدا کرده بود، نوشته شده بود
توسط آماتور موسیقی بود کاملأ پیچیده سوگوار است که هیچ کس به این
روز، می تواند تحمل شنیدن آن را بازی کرد، مگر اینکه
وقتی که غم و اندوه آنها را می دانیم شیرینی هنوز profounder را از آن ساخته شده بود.
"هارپسیکورد همان است که شما به من نشان داد؟" پرسید: قمر.
همان، گفت: "Hepzibah.
این، به هارپسیکورد آلیس Pyncheon بود. وقتی که من در یادگیری موسیقی، پدر من
چه هرگز آن را باز کنم.
بنابراین، من فقط می تواند بر روی دستگاه معلم من را بازی، من را فراموش کرده اید تمام موسیقی های من
چندی پیش. "
ترک این تم ها عتیقه، بانوی پیر شروع به صحبت در مورد daguerreotypist
آنها، همانطور که او به نظر می رسید یک مرد جوان خوش نیت و منظم، و در تنگ
شرایط، او را به محل اقامت خود را در یکی از هفت شیروانی مجاز است.
اما، دیدن آقای Holgrave، او به سختی می دانست چه چیزی او را.
او تا به حال عجیبترین اصحاب قابل تصور است، مردان با ریش بلند و لباس کتانی
بلوز، و دیگر چنین های جدید fangled و بد اتصالات لباس، اصلاح طلبان، اعتدال
استادان، و همه شیوه ای متقابل به دنبال
بشردوستان جامعه مردان، و آمد outers، به عنوان Hepzibah به آن معتقد بودند، که
اذعان کرد هیچ قانون، و بدون غذا جامد را خوردند، اما در بوی دیگر مردم زندگی می کردند
آشپزی و روشن بینی خود را در کرایه.
همانطور که برای daguerreotypist، او یک پاراگراف در یک مقاله پنی، روز دیگر را خوانده بود،
متهم او را به ساخت یک سخنرانی پر از ماده وحشی و disorganizing، در یک جلسه
از همکاران banditti مانند او.
به سهم خود او، او را به این باور که او تمرین مغناطیس حیوانی، و، اگر
چنین چیزهایی در مد امروزه، باید به APT به او مشکوک مطالعه
هنر وجود دارد سیاه در اتاق تنها و بیکس خود را.
"اما پسر عموی عزیز، گفت:" قمر "اگر مرد جوان بسیار خطرناک است، چرا به شما اجازه
بماند؟
اگر او هیچ چیز را بدتر می کند، او ممکن است خانه در آتش! تنظیم
"چرا، گاهی اوقات،" پاسخ داد: Hepzibah، "من به طور جدی این سوال، که آیا
من باید به او دور است.
اما، با تمام عجایب خود، او نوع آرام یک فرد است، و چنین راه
گرفتن انتظار از ذهن است، که بدون ذوق دقیقا او را (برای من به اندازه کافی نمی دانند
مرد جوان)، من متاسفم باید چشم از او به از دست دادن به طور کامل.
یک زن چسبیده به آشنایان اندکی هنگامی که او زندگی می کند بسیار به تنهایی من است. "
"اما اگر آقای Holgrave است یک فرد یاغی!" به قمر remonstrated، بخشی از آن
واقع آن را در محدوده قانون حفظ بود.
! اوه گفت: «Hepzibah سردستی، -، رسمی به عنوان او بود، هنوز هم، در زندگی
تجربه، او دندان های خود را در برابر قانون انسان gnashed بود - گمان می کنم او یک قانون
از خود! "