Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 11
برخی از امور از قلب
Peecher خانم کوچولو، از کمی خود را رسمی خانه، خانه، با خود
پنجره ها مثل چشم سوزن، و درب کوچک خود را مانند پوشش می دهد از مدرسه
کتاب، بسیار مراقب بود در واقع هدف از عواطف آرام او.
عشق، هر چند گفت که با کوری مبتلا می شود، یک نگهبان هوشیار است، و خانم
Peecher او را در وظیفه دو برابر بیش از سنگ مزار آقای بردلی نگهداری می شود.
این بود که او به طور طبیعی به بازی جاسوسی داده نشده است - از آن بود که او در
تمام راز، رسم، و یا متوسط - به سادگی از آن بود که او دوست داشت irresponsive
برادلی با همه بدوی و ساده
سهام از عشق که هرگز مورد بررسی و گواهی نامه را از او.
اگر تخته سنگ وفادار او بود تا به حال از کیفیت پنهان کاغذ سمپاتیک است، و آن
مداد کسانی که از جوهر نامرئی، بسیاری از رساله کمی مات کردن محاسبه
دانش آموزان خواهد آمد سرشار از طریق
مبالغ خشک در زمان مدرسه تحت تاثیر گرم شدن کره زمین از سینه خانم Peecher را.
، اغلب وقتی مدرسه بود، و فراغت و تفریح دارد آرام و آرام خانه کوچک بود
خود، خانم Peecher را به تخته سنگ محرمانه متعهد شرح خیالی
چگونه، بر شب خوشبو در غروب، دو
ارقام ممکن است در بازار زمین، باغ، دور این گوشه میمیره، مشاهده شده
آنها، شکل مردانه، خم بیش از دیگر، که شکل زنانه کوتاه
قد و برخی از فشردگی، و تنفس
در صدای کم کلمات، اما Peecher، تو پژمردگی تواند خود من باشد؟ "پس از آن
فرم زنانه سر reposed بر شانه مردانه فرم، و بلبلان تنظیم
است.
اگرچه از هر سو، و ناپیدا شده توسط دانش آموزان، سنگ مزار برادلی حتی نفوذ
ورزش مدرسه. جغرافیا در سوال بود؟
او پیروزمندانه خواهد آمد پرواز از Vesuvius و Aetna پیش از گدازه، و
جوش آسیبی در چشمه های آب گرم ایسلند، و شناور می ماند شکوه پایین
گنگ و نیل.
آیا تاریخچه تاریخچه شاه مردان؟ بنگر او در pantaloons فلفل و نمک،
با گارد خود را تماشا و دور گردن خود را. رونوشت به نوشته شود شد؟
در پایتخت B و H بیشتر از دختران تحت شهریه خانم Peecher نیم
سال پیش از هر حرف در الفبای.
و حساب روان، اداره توسط خانم Peecher، اغلب خود را به ارائه اختصاص داده شده
سنگ مزار برادلی با یک کمد از حد افسانه: هشتاد و 4 گردن
روابط دو و ninepence halfpenny، دو تن از
ناخالص ساعتهای نقره ای در چهار پوند 15 و شش پنسی، هفتاد و چهار سیاه و سفید
کلاه در 18 شیلینگ. و بسیاری superfluities های مشابه.
نگهبان هوشیار، با استفاده از فرصت های روزمره خود را به چرخش چشم خود را در
جهت بردلی، به زودی apprized خانم Peecher که برادلی بیشتر سرگرم بود
از معتاد شدن او بوده است، و بیشتر به داده
در مورد قدم زدن با چهره ویرانی و متعلق، عطف چیزی دشوار است
در ذهن خود را که در برنامه درسی مدرسه ای نبود.
قرار دادن این و آن با هم - ترکیب زیر سر این، حضور حاضر
و صمیمیت با چارلی Hexam، و اعم در سر می کند که "سفر به
خواهر او، نگهبان بنا به گزارش خانم
Peecher سوء ظن قوی او که خواهر در پایین آن.
من تعجب می کنم، خانم Peecher گفت: او نشسته، به عنوان ساخت تا گزارش هفتگی خود را در نیم.
بعد از ظهر تعطیلات، چیزی است که آنها به خواهر Hexam؟
مری آن، سوزن دوزی خود، همراه و توجه، برگزار شد بازوی او.
خب، ماری آن؟ او به نام لیز چیه خانوم. "
او به سختی می توان به نام لیز، من فکر می کنم، آنه ماری، 'بازگشت دوشیزه Peecher، در
tunefully صدا آموزنده. "آیا لیز به نام مسیحی، آنه ماری؟
مری آن گذاشته شد کار خود را، گل رز، خودش را پشت سر قلاب، به عنوان تحت
تعلیم و آموزش از راه سوال و جواب، و جواب داد: "نه، آن است که فساد، خانم Peecher.
چه کسی این نام را به او؟
خانم Peecher که قرار بود، از نیروی صرف عادت، هنگامی که او خودش را چک؛
بر روی بی حوصلگی evincing دینی ماری آن را به اعتصاب در فروشگاه خود
و godmothers خود، گفت: "من از آنچه نام فساد به معنای؟
حق الیزابت، یا الیزا، دوشیزه Peecher. '، آنه ماری.
چه هر Lizzies در کلیسای اولیه مسیحی وجود دارد باید در نظر گرفته شود
تردید، بسیار مشکوک خانم Peecher بود بسیار حکیم در اینجا.
"صحبت به درستی، به ما می گویند، پس از آن، که خواهر Hexam را به نام لیز که
او نام برده شده است. آیا ما، نه آنه ماری؟
ما، خانم Peecher.
و که در آن، خانم Peecher، از خود راضی در شفاف کمی خود را دنبال
داستان از انجام معاینه به صورت نیمه رسمی برای ماری آنه
سود، او نه خود را، که در آن این
زن جوان، که نامیده می شود اما به نام لیز، زندگی می کنند؟
فکر می کنم، در حال حاضر، قبل از پاسخ دادن است. "در کلیسای خیابان میدان اسمیت، میل
بانک چیه خانوم.
"در کلیسای خیابان، میدان اسمیت، توسط بانک میل، تکرار دوشیزه Peecher، به عنوان اگر
قبلا از کتاب که در آن نوشته شده بود برخوردار است.
دقیقا طوری.
و چه اشغال می کند این زن جوان را دنبال، آنه ماری؟
زمان می برد. 'او محل اعتماد ساز وبرگ است.
در شهر چیه خانوم. '
! آه گفت: دوشیزه Peecher، تعمق بر روی آن؛ اما هموار، در تن تاییدی اضافه شده،
در ساز وبرگ فروش در شهر است. یه-ES؟ '
و چارلی - ماری آن اقدام شد، وقتی خانم Peecher خیره.
منظورم Hexam، دوشیزه Peecher. "من فکر می کنم باید شما را انجام داد، آنه ماری.
من خوشحالم که به گوش شما انجام دهد.
و Hexam - '
می گوید، "مری آن رفت، که او با خواهر خود خشنود، و خود را
خواهر خواهد شد مشاوره خود را بدان هدایت نیافته و همچنان ادامه دارد که توسط کسی هدایت
دیگری است؛ و -
آقای سنگ مزار در سراسر باغ! بانگ زد دوشیزه Peecher، با برافروخته
نگاهی به آینه. شما جواب داد: خیلی خوب، آنه ماری.
شما در حال شکل گیری عادت بسیار عالی تنظیم افکار خود را به وضوح.
که انجام خواهد داد.
آنه ماری با احتیاط به صندلی خود و سکوت او را از سر گرفت، و دوخته شده و دوخته شده،
شد و دوخت سایه مدرسه قبل از او در آمد، اعلام کرد که
او ممکن است فورا انتظار می رود.
عصر بخیر، دوشیزه Peecher، او گفت، به دنبال سایه ها، و وقوع آن است.
"عصر به خیر، آقای سنگ مزار. مری آن، یک صندلی.
تشکر از شما، گفت: "برادلی، صندلی خود را به صورت محدود خود.
این بلکه یک سفر پرواز است. من، نگاه در راه من، به درخواست
محبت از شما به عنوان یک همسایه.
آیا شما را در راه خود، آقای سنگ مزار می گویند؟ از خانم Peecher خواست.
'در راه من - جایی که من می خواهم.
"کلیسای خیابان میدان اسمیت، توسط بانک میل، تکرار دوشیزه Peecher، در خود را
افکار.
چارلی Hexam رفته است برای گرفتن یک کتاب یا دو او می خواهد، و احتمالا
قبل از من.
همانطور که ما ترک خونه من خالی، من در زمان آزادی از گفتن او من را ترک
کلیدی در اینجا. آیا شما با مهربانی مرا به انجام این کار اجازه می دهد؟
بدیهی است، آقای سنگ مزار.
رفتن برای پیاده روی عصر، آقا 'تا حدودی به یک پیاده روی، و تا حدی برای - در
کسب و کار. '
"کسب و کار در خیابان کلیسای میدان، اسمیت، توسط بانک میل، تکرار دوشیزه Peecher
خودش.
«پس گفت که دنبال برادلی، تخمگذار کلید خود را درب بر روی میز، من باید
شد در حال حاضر رفتن. هیچ خانم من می توانم برای شما انجام دهد،
Peecher؟ '
با تشکر از شما، آقای سنگ مزار. در کدام جهت؟
در جهت وست. بانک میل، خانم Peecher تکرار در او
خود افکار یک بار دیگر.
نه، متشکرم، آقای سنگ مزار من شما را از سر خود بیرون کنید.
شما می توانید مرا از سر خود بیرون کنید، گفت: مدرسه.
! آه بازگشت دوشیزه Peecher، اما نه با صدای بلند، اما شما می توانید مرا به سختی!
و برای تمامی شیوه های آرام خود را، و لبخند آرام او، او پر از مشکل بود که او رفت
راه خود را.
او حق دست زدن به مقصد او شد.
او برگزار شد به عنوان مستقیم به دوره خانه خیاط زنانه عروسک را به عنوان حکمت
اجداد خود، نمونه در ساخت و ساز از خیابان مداخله،
او را، اجازه دهید با یک چکش به سر خم در یک ایده ثابت و رفت.
این ایده immoveable از او برای اولین بار چشم بر او تنظیم شده بود.
به او به نظر می رسید که انگار همه که او می تواند در خود سرکوب او، به عنوان سرکوب بود
اگر تمام آنچه او می تواند جلوی خودش را بگیرد او را تسخیر کرده بود و آمده بود - در
عجله کردن را در یک لحظه - در زمانی که قدرت فرمان خود از او را ترک کرده بود.
عشق در نگاه اول بیان مبتذل است که کاملا به اندازه کافی بحث شده است؛ که به اندازه کافی
در طبیعت برخی از سوختن مانند مرد این، که شور جهش به یک شعله، و
چنین باعث می شود سر به عنوان آتش خشم
باد، هنگامی که احساسات دیگر، اما برای تسلط خود، می تواند در زنجیره برگزار شد.
به عنوان یک بسیاری از ضعیف، تقلیدی از طبیعت همواره با دروغ، آماده دیوانه بر
این ایده اشتباه است که ممکن است مطرح - در این زمان، به طور کلی برخی از شکل
مروری بر کسی برای چیزی است که
، هرگز انجام شد، اگر تا کنون انجام شده، که توسط کس دیگری انجام شد - تا این کمتر
طبیعت عادی ممکن است برای سال دروغ، لمس لحظه آماده به شکفتن
به شعله.
مدرسه به راه خود رفت، brooding و brooding، و حس مغلوب شدن
در یک مبارزه ممکن است از چهره نگران او pieced.
به راستی، در سینه او درنگ شرم رنجش برای پیدا کردن خود را شکست خورده وجود دارد
این شور و شوق برای خواهر چارلی Hexam را، هر چند در بسیار خود به همان لحظات بود
تمرکز خود را بر هدف از آوردن شور به یک مسئله موفق.
او قبل از خیاط زنانه عروسک ظاهر شد، در محل کار خود تنها نشسته می کنند.
'Oho! فکر کردم که شخصیت جوان تیز، آن را به شما است، آن را؟
من می دانم حقه شما و منش شما، دوست من!
برادلی سنگ مزار گفت: "خواهر Hexam، '،' آمده نمی تواند به خانه رتبهدهی نشده است؟
'شما کاملا ساحر،' بازگشت دوشیزه رن.
من صبر کنید، اگر شما لطفا برای من می خواهم به او صحبت می کنند.
آیا؟ بازگشت خانم رن. "بنشینید.
من امیدوارم که این متقابل است.
برادلی distrustfully در صورت های زیرک دوباره خم شدن بیش از کار انداخت و گفت،
تلاش برای تسخیر شک و تردید: "من امیدوارم که شما بدین معنا نیست که سفر من
به خواهر Hexam غیر قابل قبول باشد؟
وجود دارد! آیا او را صدا نمی که.
من نمی توانم تحمل شما به او که، 'بازگشت دوشیزه رن، خوراکی انگشتان خود را در
رگبار از بی تاب جرقه بزند، برای من Hexam را دوست ندارد.
"در واقع؟
'تعداد' خانم رن چین و چروک بینی او، به بیان
دوست ندارند. "خودخواه.
فکر می کند از خود.
راه را با همه شما. 'راه را با همه ما؟
سپس شما من را دوست ندارد؟ "حد وسط، 'پاسخ خانم رن، با بی اعتنایی تلقی
و باز هم بخندی.
آیا خیلی در مورد شما نمی دانم "اما من آگاه بود، راه را با
همه ما، گفت: "برادلی، از بازگشت به اتهام، کمی مجروح شده است.
"شما می گویید نیست، بعضی از ما؟
"معنی،" بازگشت مخلوق کوچک، هر یک از شما، اما شما.
Hah! در حال حاضر در صورت این خانم نگاه کنید. این حق خانم است.
محترم.
کامل لباس. "
که برادلی نگاه عروسک او مشاهدات خود را برگزار کرد - که دروغ بود
چهره خود را بر روی نیمکت خود را، در حالی که با یک سوزن و نخ او لباس در بسته
- به نظر می رسید و از آن به او.
ایستاده ام T. خانم محترم بر روی نیمکت من در این گوشه در مقابل دیوار، جایی که او
چشمان آبی می تواند بر شما بدرخشد، دنبال خانم رن، انجام این کار، و دو تا دافغانستان برشنا
او را در هوا با استفاده از سرنگ خود را به عنوان اگر
او با آن را در چشمان خود را آغشته به؛ و من زیر پا بگذارد، شما به من بگویید، با خانم T.
یک شاهد عینی، چیزی است که شما را در اینجا. 'برای دیدن خواهر Hexam.'
'شما می گویند نه چندان! retorted خانم رن، از گیر کردن تو بازی چانه او را.
اما در که حساب خود را.
T. O خانم! بانگ زد: خانم رن.
برادلی، نیمی به دنبال: 'شما او را می شنوم! "به این دلیل با او،
humouring چه بود حال حاضر، و نیمی عصبانی با آنچه وجود داشت، برای خود او
به خاطر.
اوه خانم T.! بانگ زد: خیاط زنانه. به خودی خود، تکرار برادلی،
گرم شدن کره زمین، و برادرش، و به عنوان یک شخص کاملا بی طرف است.
واقعا، خانم طاهره، اظهار داشت خیاط زنانه، از آن به این می آید، ما باید مثبت
نوبت شما که با سر و صورت خود را به دیوار.
او به سختی انجام داده بود، بنابراین، هنگام لیز Hexam وارد، و برخی از تعجب شاهد نشان داد
برادلی سنگ مزار وجود دارد، و جنی تکان دادن مشت های کوچک خود را در او نزدیک پیش از او
چشم ها، و T. خانم محترم که با سر و صورت خود را به دیوار.
'Here'sa فرد کاملا بی طرفانه، لیز عزیز، گفت: "دانستن اینکه خانم رن،
"می آیند تا با شما صحبت می کنید، به خاطر خود شما و برادر.
فکر می کنم که.
من مطمئن باید هیچ حال حاضر شخص ثالث در هر چیزی بسیار مهربان وجود دارد و به همین ترتیب
بسیار جدی و به همین ترتیب، اگر شما بالای پله ها شخص ثالث، عزیز من، سوم حذف
حزب بازنشسته خواهد شد.
لیز در زمان از طرف که خیاط زنانه عروسک برگزار شد او را برای هدف
در حال پشتیبانی از دور، اما تنها خود را با لبخند جویای نگاه، و هیچ
جنبش دیگر.
hobbles شخص ثالث بدجور، که می دانید، هنگامی که او به خودش. 'گفت: دوشیزه
رن، او را به عقب بودن خیلی بد، و پاهای او را به طوری عجیب و غریب، بنابراین وی نمی تواند بازنشسته آرامی
مگر اینکه به شما کمک کند، لیز.
او می تواند انجام دهد بهتر از ماندن که در آن او است، بازگشت و لیز، دست آزاد،
و تخمگذار به آرامی خود را در فر خانم جنی.
و سپس به برادلی: از چارلی، آقا؟ '
برادلی در راه مردد و سرقت نگاهی دست و پا چلفتی در او، گل رز به قرار دادن یک صندلی
برای او، و سپس به خود بازگشت.
صرفا سخن گفتن، گفت: "او،" من از چارلی می آیند، چرا که من او را فقط کمی سمت چپ
در حالی که پیش من چارلی سفارش.
من از عمل خود به خود خود من آمده است.
با آرنج خود را در مسند خود، و چانه خود را بر دست او، خانم جنی رن به دنبال نشست
او را با نگاه مراقب جانبی. لیز، در راه های مختلف او نشسته، به دنبال
او را بیش از حد.
«واقعیت این است، آغاز شد برادلی، با دهان خشک است که او تا به حال برخی از مشکل در
بیان کلمات بود: آگاهی ارائه شده است که شیوه ای خود را هنوز هم بیشتر
بی لطف و بلاتکلیف است. "حقیقت این است، که
چارلی، داشتن هیچ رازی از من (به اعتقاد من)، محرمانه کل
این موضوع را به من، او را به توقف آمد، و لیز پرسید: "چه
مهم، آقا؟
با خودم فکر کردم، بازگشت از مدرسه، دزدی یکی دیگر از نگاه او، و زیبایی
بیهوده سعی کنید برای حفظ آن، برای نگاه کاهش یافته است که آن را در چشمان او روشن است، که آن را
ممکن است تا اضافی به عنوان به تقریبا
بی ربط، به وارد بر یک تعریف از آن است.
اشاره من به این موضوع از داشتن خود را کنار گذاشته و طرح های خود را برای
شما، و با توجه به اولویت را به کسانی که از آقای - به اعتقاد من به نام آقای یوجین
Wrayburn. '
او این نکته که برخی از این نام ساخته شده، با یکی دیگر از نگاه های مضطرب در او،
کاهش یافته است مانند گذشته است.
هیچ چیز می شود گفت در طرف دیگر، او برای شروع دوباره، و با جدید آغاز شد
خجالت. طرح های برادر شما ارتباط برقرار شد.
من زمانی که او برای نخستین بار آنها را در افکار خود بود.
در نقطه واقع او به من در مورد آنها صحبت کرد که من در اینجا - هنگامی که ما راه رفتن
با هم، و هنگامی که من - زمانی که احساس تازه بر من دیده بود
خواهر او.
هیچ معنا در آن ممکن است وجود داشته اند، اما خیاط زنانه اینجا کمی حذف یکی از
دست حمایت خود را از چانه او، و musingly تبدیل محترم خانم T.
او را به این شرکت با آن روبرو هستند.
پس از آن، او را به نگرش سابق او افتاد.
گفت: برادلی که "من از این ایده خود را تایید کرد، با نگاه مضطرب خود را سرگردان به عروسک،
و ناخودآگاه وجود دارد استراحت طولانی تر از آن لیز استراحت بود، هر دو به دلیل
برادر باید به طور طبیعی به
مبتکر از طرح چنین، و چون من امیدوار باشد قادر به ارتقاء آن است.
من باید به حال لذت غیر قابل بیان، من باید منافع غیر قابل بیان گرفته اند،
در ترویج آن.
بنابراین من باید اذعان کرد که هنگامی که برادر خود را نا امید شده بود، من هم
نا امید کرد. من آرزو می کنم برای جلوگیری از رزرو یا پنهان،
و من کاملا آگاه است.
او به نظر می رسد خود را داشتن تا کنون تشویق.
در تمام حوادث او را با استحکام و قدرت بیشتری تاکید رفت: هر چند با
وضع کنجکاوی به تنظیم دندان های خود را، و با کنجکاو تنگ screwing جنبش
دست راست خود را در کف قروچه خود را
، چپ مانند عمل یکی بود که از نظر جسمی آسیب دیده، و تمایلی به گریه بود
است. "من یک مرد هستم از احساسات قوی، و من
به شدت احساس ناامیدی.
من به شدت آن را احساس کنید. من را نشان نمی دهند به آنچه احساس می کنم برخی از ما
موظف به عادت آن را نگه دارید. آن را نگه دارید.
اما به برادر خود را باز می گرداند.
او گرفته است بسیار مهم به قلب است که او remonstrated (در حضور من او
) با آقای یوجین Wrayburn remonstrated، در صورتی که نام.
او، کاملا ineffectually.
که هر یک به شخصیت واقعی آقای کور - آقای یوجین Wrayburn -
به آسانی فرض کنید او در لیز نگاه دوباره، و برگزار شد
نگاه کنید.
و صورت خود را از سوزاندن قرمز به سفید تبدیل، و از سفید به سوزاندن قرمز،
و به همین ترتیب هم به رنگ سفید پایدار مرگبار است.
در نهایت، من به حل و فصل به اینجا می آیند به تنهایی، و درخواست تجدید نظر به شما.
من به حل و فصل به اینجا می آیند به تنهایی، و لابه کردن البته شما را انتخاب کرده اند به عقب
و به جای آن از اعتماد در یک غریبه فقط - فرد ترین گستاخ
رفتار به برادر خود و دیگران -
برادر خود و دوست خود را ترجیح می دهم.
لیز Hexam رنگ تغییر کرده است که این تغییرات بیش از او آمدند، و از چهره اش در حال حاضر
ابراز برخی از خشم، بیشتر دوست نداشتن، و حتی یک تماس از ترس.
اما او پاسخ داد: بسیار به طور پیوسته است.
من نمی توانم شک، آقای سنگ مزار، که سفر خود را به خوبی به معنای.
شما خیلی خوب یک دوست به چارلی است که من هیچ سمت راست آن را به شک شده اند.
من چیزی برای گفتن چارلی، اما من قبول کمک که او بسیار
اشیاء قبل از او هیچ برنامه ای برای من، و یا قطعا قبل از اینکه من از هر دانستند.
بود مالحظه و ظرافت ارائه شده، و بنا به دلایلی که تا به حال وجود دارد
وزن با من است که باید به عنوان عزیز برای من به چارلی.
من بیشتر برای گفتن به چارلی در این موضوع.
لب هایش می لرزید و از هم جدا ایستاده بود، او به دنبال این انکار از خود و
محدودیت از کلمات خود را به برادر خود.
او از سر گرفت: من چارلی باید گفت، اگر او به من آمده بود، مثل اینکه آن بودند
پس اندیشه، که من جنی و معلم ما بسیار قادر و بسیار بیمار و
که او درد بزرگ با ما طول می کشد.
تا حدی، که ما به او گفت: ما در بسیار کمی که در حالی که به قادر به
توسط خودمان.
چارلی می داند در مورد معلمان، و من هم باید به او گفت، برای رضایت او،
که خودمان را از یک موسسه که در آن معلمان به طور منظم آورده می آید.
من باید می خواهم از کسی می پرسید، گفت: "برادلی، سنگ مزار، سنگ زنی کلمات را به آرامی خارج،
به عنوان اینکه آنها از کارخانه زنگ زده بود: "من باید می خواهم به شما بپرسید، اگر من ممکن است بدون
جرم، که آیا شما اعتراض کرده اند -
نه، بلکه، من باید می خواهم به گفتن نیست، اگر من ممکن است بدون جرم، که ای کاش من بود
فرصت را از آمدن به اینجا با برادر خود و اختصاص به توانایی های فقیر من و
تجربه را به خدمت شما.
با تشکر از شما، آقای سنگ مزار.
اما من از ترس، او را دنبال، پس از یک مکث، furtively غم انگیز در صندلی خود را
صندلی با یک دست، به عنوان اگر او می توانست wrenched صندلی به قطعات و gloomily
مشاهده او در حالی که چشمانش ریخته شد
پایین، که خدمات فروتن خواهد یافت نمی شود بسیار موافق با شما؟ "
او هیچ پاسخ و بدبخت فقیر زده نشسته رقیب خود را در
گرمای عشق و شور و عذاب.
بعد از مدتی او در زمان از دستمال خود را پاک کرد و به پیشانی و دست خود را.
است فقط یک چیز من تا به حال برای گفتن وجود دارد، اما مهم ترین آن است.
دلیل در برابر این موضوع وجود دارد، رابطه های شخصی مربوط است، وجود دارد
این موضوع، هنوز به شما توضیح داده است. این ممکن است - من نمی گویم هرگز آن را - ممکن است -
به وادار شما فکر متفاوت.
ادامه تحت شرایط حال حاضر است خارج از بحث است.
آیا شما به درک که باید وجود داشته باشد یکی دیگر از مصاحبه در
موضوع؟
با چارلی، آقای سنگ مزار با - خوب، او جواب داد: شکسته،
«بله! بگو با او بیش از حد.
آیا شما به درک وجود دارد که باید یکی دیگر از مصاحبه تحت
شرایط مطلوب تر، قبل از همه مورد می تواند باشد؟ "
من نیست، گفت: لیز، تکان دادن سر خود، درک معنای خود، آقای سنگ مزار.
محدود کردن معنای من برای حال حاضر، او قطع شود، به صورت کامل بودن
در مصاحبه دیگری را مشاهده کنید. '
چه صورت، آقای سنگ مزار؟ است که مایل به آن است؟
- شما باید در مصاحبه ای دیگر، آگاه است. "
بعد از آن او، تا اگر در یک انفجار غیر قابل جلوگیری ناامیدی گفت: "من - من ترک آن
ناقص! طلسم است بر من، من فکر می کنم!
و پس از آن، تقریبا چنان که گویا او برای ترحم پرسید، 'خوب شب!
او معتقد دست خود را خارج.
همانطور که او با تردید آشکار، برای بیان کردن نیست بی میلی، آن را لمس کرد، عجیب و غریب
لرزه گذشت بر او، و چهره اش، به طوری کشنده رنگ سفید، به عنوان ضربه نقل مکان کرد
درد می شود.
سپس او رفته بود. خیاط زنانه عروسک با نگرش او نشسته
تغییری نکرده است، به eyeing درب که او را ترک کرده بود، تا زمانی که تحت فشار قرار دادند لیز نیمکت او
را کنار گذاشته و در نزدیکی او نشسته است.
سپس، از eyeing لیز او به عنوان قبلا چشم برادلی و درها، خانم رن
با خرد است که غذای بسیار ناگهانی و مشتاق است که در آن فک خود گاهی زیاده روی، تکیه
پشت در صندلی خود را با سلاح های خورده، و به این ترتیب خود را بیان:
"پیف!
اگر او - منظور من، البته، عزیز من، این حزب است که از آمدن به دادگاه من زمانی که
زمان می آید - باید این باشد که نوع انسان، او ممکن است خود را دچار مشکل نجات دهد.
او نمی خواهد در مورد مماشات و ساخته شده است مفید است.
او می خواهم آتش و منفجر کردن در حالی که او در مورد آن بود.
و خلاص شدن از شر او به شما خواهد بود، گفت: "لیز، humouring او.
که به راحتی، 'بازگشت دوشیزه رن. او نمی خواهد منفجر کردن به تنهایی است.
او به من حمل را با او.
من می دانم حقه خود و رفتار خود را. 'آیا او می خواهم به شما صدمه دیده است، آیا شما چیست؟
خواسته لیز.
'ممکن است دقیقا نمی خواهم آن را انجام دهد، عزیز من، بازگشت خانم رن؛ اما بسیاری از باروت
در میان روشن لوسیفر شد که در اتاق بعدی تقریبا به خوبی در اینجا ممکن است.
او یک مرد بسیار عجیب و غریب است، گفت: لیز، روی ملاحظه است.
پاسخ داد: "من آرزو می کنم که او بسیار عجیب و غریب یک مرد به عنوان یک غریبه در کل، تیز
چیزی کم.
اشغال به طور منظم لیز زمانی که آنها به تنهایی شب به مسواک زدن
و صاف کردن مو عادلانه طولانی خیاط زنانه عروسک، او unfastened روبان که
نگه داشته آن را به عقب در حالی که موجودی کوچک بود
در محل کار خود، و آن را در یک حمام زیبا بر شانه های ضعیف بود که سقوط کرد
های زیادی را در نیاز باران adorning مانند. در حال حاضر، لیز عزیزم، گفت: جنی؛ اجازه
ما یک بحث آتش.
او با این کلمات، در نوبت او را سست مو تیره دوستان خود، و آن کاهش یافته است
وزن خود را بر سینه خود را، در دو توده غنی.
تظاهر به مقایسه رنگ ها و کنتراست را تحسین کنید، جنی مدیریت
لمس صرف و یا دو دست چالاک خود را، که او خودش تخمگذار گونه در یکی از
برابر تیره، خود را کور به نظر می رسید
خوشه فر به تمام اما آتش است، در حالی که صورت خوب و پیشانی زیبا از لیز
بدون انسداد در نور سایه دار نشان داد.
گفت: "اجازه دهید بحث ما، جنی، در مورد آقای یوجین Wrayburn.
چیزی در میان مو عادلانه استراحت در موهای تیره برق زد و اگر آن را
نه یک ستاره - که آن را نمی تواند - آن چشم بود و اگر آن را یک چشم بودند، جنی بود
چشم رن، روشن و مراقب پرنده که نام او گرفته شده بود.
"چرا مورد آقای Wrayburn؟ لیز پرسید.
هیچ دلیلی بهتر از دلیل من در شوخ طبعی هستم.
من تعجب می کنم که آیا او غنی: 'نه، غنی نیست.
"پور؟ '
"من فکر می کنم، آقا" آه! تا مطمئن شوید!
بله آقا he'sa. مرتب کردن بر اساس ما، او است.
تکان سر، لرزش های متفکر سر و پاسخ، به نرمی سخن گفته،
اوه نه، آه نه! خیاط زنانه عروسک های دور بازوی خود داشتند
کمر دوست.
تنظیم بازو، او slyly فرصت از دمیدن در موهای خود را گرفت
جایی که آن را بر صورت خود سقوط کرد و پس از آن به چشم وجود دارد، تحت سایه سبکتر برق زد
روشن تر و به نظر می رسد بیشتر مراقب.
وقتی که او تا نوبت به او نمی خواهد یک نجیب زاده، من خیلی زود او را بسته بندی می فرستم،
اگر او می باشد. با این حال، او آقای Wrayburn را نیست و من نه
گرفتار او.
من تعجب می کنم که آیا کسی لیز! 'به احتمال بسیار زیاد است.
آیا این به احتمال بسیار زیاد است؟ من تعجب می کنم که!
آیا این به احتمال بسیار زیاد است که برخی از خانم توسط او گرفته شده است، و که ممکن است او را دوست دارم
از صمیم قلب؟ "شاید.
نمی دانم.
چه شما را از او، لیز فکر می کنم، اگر شما یک خانم بود؟
"من یک زن!" او تکرار، خنده است. "چنین فانتزی! '
: بله. اما می گویند: فقط به عنوان یک علاقه داشتن به، و به عنوان مثال ".
"من یک زن! من یک دختر فقیر استفاده می شود که ردیف پدر فقیر
بر روی رودخانه است.
من، که بود از پدر فقیر و در شب بسیار rowed وقتی که من او را دیدم
اولین بار. من که ترسو شده توسط خود را به دنبال در ساخته شده بود
من، که من بلند شد و رفت!
(او به شما نگاه بود، حتی آن شب، هر چند که شما یک خانم نیست! فکر خانم
رن.) "من یک زن! '
لیز در صدای پایین رفت، با چشمان خود را بر آتش.
"من با قبر پدر فقیر لکه بدون استحقاق شرم و حتی پاک و
او در تلاش آن را برای من روشن!
خانم! 'تنها به عنوان یک علاقه داشتن به، و به عنوان مثال، خواست
خانم رن. بیش از حد، جنی، عزیزم، بیش از حد!
علاقه داشتن به من است قادر به گرفتن که دور نیست.
همانطور که آتش های کم gleamed بر او، آن را نشان داد به او لبخند زدن، mournfully و abstractedly.
اما من در طنز هستم، و من باید خو، لیز، چرا که بعد از همه من
چیز کوچک، فقیر و یک روز سخت را با کودک بد من.
به دنبال در آتش، به عنوان من می خواهم برای شنیدن به شما بگویم که چگونه شما به انجام این کار زمانی که شما زندگی می کردند
که خانه دلتنگ کننده است که یک بار بوده است آسیاب بادی.
- نام خود را هنگامی که شما به بخت و اقبال با برادر خود گفت: نگاه کن که من
دوست ندارند؟ 'پایین توخالی توسط شعله ور شدن است؟
"آه! این نام!
شما می توانید یک زن وجود دارد، من می دانم 'آسان تر از من می توانم یک چنین
مواد خودم، جنی. چشم درخشان نگاه صبورانه، به عنوان
چهره متفکر نگاه روی ملاحظه پایین.
خوب؟ "گفت:" خیاط زنانه، عروسک خانم ما پیدا کرده اند؟
لیز سر تکان داد و پرسید: «باید او ثروتمند باشد؟
"او بهتر است، لازم است که او ضعیف است.
"او بسیار ثروتمند است. باید او خوش تیپ؟
حتی شما می توانید این باشد که، لیز، بنابراین او باید باشد.
"او بسیار خوش تیپ است.
؟ چه او در مورد او می گویند: "خواست خانم جنی، صدای کم، مراقب از طریق
مداخله سکوت، به صورت در آتش است.
"او خوشحال، خوشحال، ثروتمند باشد، که او ممکن است پول داشته است.
او خوشحال، شاد، زیبا، که او ممکن است به او افتخار است.
قلب ضعیف او - '
'؟ ضعیف او را بشنوند؟ "گفت: خانم رن. قلب او - به او داده می شود، با تمام عشق خود
و حقیقت است. او شادمان با او می میرند، یا، بهتر است
از آن، برای او می میرند.
او می داند او دارای نقاط ضعف است، اما او فکر می کند آنها را از طریق موجودی خود را مانند رشد
1 دور، می خواهم چیزی به اعتماد و مراقبت، و فکر می کنم به خوبی از بازیگران.
و او می گوید که خانم غنی و زیبا که من هرگز نمی تواند در نزدیکی "با من، تنها را در
که جای خالی، فقط سعی کنید کمی ذهن من خودم، تنها اثبات یک جهان
آنچه من انجام خواهد داد و شما را تحمل، و من
امیدوارم که شما حتی ممکن است خیلی بهتر از شما هستند، از طریق من که هستم
بسیار بدتر از آن، و به سختی به ارزش تفکر در کنار شما است. "
به عنوان چهره به دنبال در آتش متعال و فراموشکار در جذبه تبدیل شده بود
این کلمات، مخلوق کوچک، آشکارا پاکسازی دور مو عادلانه خود را با او
دست رها خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود، در آن را با توجه جدی و چیزی شبیه به زنگ.
که سخنران متوقف شد، مخلوق کوچک گذاشته سرش را دوباره و
داد بزنم، ای من، ای من، ای من!
درد، عزیز جنی؟ پرسید: لیز، تا اگر بیدار.
بله، اما نه درد قدیمی است. دراز بکش و به من، کر کنه پایین.
از دید من به شب نمی رویم.
قفل کردن درب و نزدیک به من نگه دارید. سپس عطف به دور چهره اش، او در یک گفت:
زمزمه به خودش، من لیز، فقیر لیز من!
ای پر برکت من کودکان، دوباره در ردیف طولانی روشن slanting، و آمده است برای
او، به من نیست. او می خواهد کمک از من، به برکت من
بچه ها! '
او دست خود را با آن نگاه بالاتر و بهتر کشیده بود، و در حال حاضر او را تبدیل
دوباره، و خورده دور گردن لیز آنها، و خودش را در سینه لیز را لرزاند.