Tip:
Highlight text to annotate it
X
مقدمه
همیشه از سال 1759 ، زمانی که ولتر "Candide" در تمسخر از مفهوم نوشت که
این است که بهترین همه جهان های ممکن ، این جهان شده است محل gayer برای
خوانندگان.
ولتر آن را در سه روز نوشت : پنج یا شش نسل پیدا کرده اند که خود را
خنده های قدیمی رشد نمیکند. "Candide" تا به سن نیست.
با این حال چقدر متفاوت این کتاب را نگاه اگر ولتر آن را نوشته بود از صد
و پنجاه سال بعد از 1759. آن شده اند که ، در میان چیزهای دیگر ،
کتاب از مناظر و صداها.
نویسنده مدرن که سعی کرده اند به گرفتن و تعمیر در کلمات برخی از آن اقیانوس اطلس
تغییرات که شکست یکنواختی اقیانوس اطلس از آن سفر از کادیز به آیرس Ayres.
هنگامی که مارتین و Candide قایقرانی طول مدیترانه که ما باید به
تضاد بین صخره های برهنه scarped بالئارس و headlands از Calabria
در یک بارش آرام خود را.
ما باید داشته فواصل سه ماهه ، به دور افق ، سایه ها تغییر از
Ionian جزیره. پرندگان رنگین پر پاراگوئه
با نقره و یا گریه می کند اسید است.
دکتر Pangloss ، برای اثبات وجود طراحی در جهان ، می گوید که بینی
برای حمل عینک ساخته شده بودند ، و بنابراین ما باید از عینک است.
طنز مدرن نیست که سعی کنید با قلم مو سریع ولتر رنگ دکترین
که او می خواست به افشای.
و او را یک نظریه پیچیده تر از خوشبینی دکتر Pangloss را انتخاب کنید ،
آن را بیشتر از نزدیک مطالعه ، احساس راه مخرب خود را در مورد آن با بیشتر
آموخته و نوازشگر کینه توزی است.
حمله او ، stealthier ، انعطاف پذیر و بیمار بیشتر از ولتر ، که تماس بگیرید
بر ما ، به ویژه هنگامی که یادگیری خود را از کمی از کنترل می شود بیش از
بیمار است.
در حال حاضر و پس از آن او ما را با مته سوراخ. "Candide" حوصله هرگز کسی به جز
ویلیام وردزورث.
مردان و زنان ولتر نقطه مورد خود را در برابر خوشبینی با شروع بالا و
سقوط کم است. مدرن نمی تواند در مورد آن پس از این
مد.
او قوم خود را به بدبختی ناآشنا فرو می روند.
او فقط آنها را در بدبختی آنها را به به دنیا آمده اند نگه می دارد.
اما چنین حساب از روش ولتر به عنوان گمراه کننده به عنوان گچ گرفتن از
می رقصند. نگاهی به روش خود دوباره.
مادموازل Cunegonde ، Westphalian نامی ، فنر از خانواده که
می تواند هفتاد و یک quarterings ثابت ، فرود و فرود تا زمانی که ما خود را
درآمد او را با شستن ظروف در Propontis نگه دارید.
همراه وفادار ساله ، قربانی یک صد اعمال تجاوز جنسی توسط دزدان دریایی سیاه پوست ،
به خاطر که او دختر پاپ ، و به افتخار نزدیک شدن به او
ازدواج با شاهزاده از *** - Carrara تمام
ایتالیا نوشت غزل که یکی نیست قابل قبول بود.
ما لازم نیست ادبیات فرانسه قبل از ولتر در سفارش به احساس می کنید می دانیم ، هر چند
استقبال شعری کمین ممکن است ما ، فرار است که او poking لذت در ما و در خود.
خنده او در روش خود رشد می کند بی تردید در تاریخ و زمان آخرین ، زمانی که او
کاریکاتورهای آنها معمولی مونتاژ شش سقوط کرده پادشاهان در مسافرخانه در ونیز.
مهاجم مدرن از خوش بینی خود را با ترحم اجتماعی بازو است.
هیچ ترحم اجتماعی در "Candide."
ولتر ، که لمس نور بر نهادهای آشنا آنها را باز و آشکار خود را
پوچی ، دوست دارد به ما یادآوری است که دست به کشتار و غارت و قتل که
Candide شاهد در میان بلغارها بود
کاملا به طور منظم ، داشتن با توجه به قوانین و موارد استفاده از جنگ انجام شده است.
اگر ولتر به روز زندگی می کردند او را به فقر انجام آنچه که او به جنگ بود.
دلسوزی نسبت به فقرا ، او نشان داده اند ما فقر را به عنوان یک نابهنگامی مضحک و
هر دو تمسخر و ترحم ، خشم خود را ابراز کرده اند.
تقریبا هر مدرن ، essaying داستان فلسفی ، آن را مدت ها.
"Candide" تنها "هملت" و نیمه بلند می باشد.
به سختی می شده اند کوتاه تر اگر ولتر سه ماه بر روی آن به سر برده بود ،
به جای آن سه روز.
conciseness به زبان انگلیسی توسط هیچ کس به جز پاپ همسان ، که می تواند گفت
خوشهچین دشمن "دزد بسیار است ، خرج می کند و کمی ، و هیچ چیز از چپ"
conciseness که پاپ toiled و عرق ، به آسانی به عنوان شوخ طبعی به ولتر آمد.
او استطاعت شوخ باشد ، در پرانتز ، توسط راه ، prodigally ، بدون صرفه جویی ،
زیرا او می داند شوخ طبعی که در آن که از وجود دارد.
یکی از کارتون های ماکس Beerbohm جوان قرن بیستم رفتن در سرعت بالا را به ما نشان می دهد ،
و تماشا توسط دو تن از اسلاف او.
در قسمت پایین این افسانه است : "سوء ظن قبر از قرن نوزدهم ، و
تفریحی شرورانه هجدهم ، در تماشای پیشرفت (یا هر چه که باشد)
از بیستم. "
این قرن هجدهم بافوت خاموش کردن مصرف و مخرب ، مانند ولتر ، که
با این حال باید بدانند ، اگر او اتفاق می افتد به آن فکر می کنم ، که هنوز در بیستم
قرن ، نه برای همه شیدایی سرعت آن است ،
هر یک نزدیک به برابری سرعت از داستان نثر ولتر آمده است.
"Candide" یک کتاب کامل است.
است با مسخره ، پر از نوآوری ، با چیزهای به عنوان بتن به عنوان
همه چیز برای خوردن و سکه ، آن را تا زمان برای neatest clickings فکری ، آن است که
هرگز عجولانه ، و آن را با سرعت شگفت انگیز ترین حرکت می کند.
این سرعت از ارواح بالا بازی یک بازی است.
ارواح بالا خشک از این مهلک خوشبینی را بیشتر خوشبین نگاه مرطوب و
افسرده.
تعمق از حماقت بداند که شادی ممکن است تقریبا ساخته شده ولتر
شاد باشد. حمله او در خوشبینی یکی از gayest
کتاب در جهان.
خوشنودی شده است در همه جا بالا و پایین صفحات آن را با دست اسراف ولتر پراکنده ،
توسط انگشتان نازک خود.
مبلغ بسیاری از کتاب های طنز با "Candide" در ذهن نوشته شده اند ، اما نه بیش از حد
بسیاری دیگر.
به روز ، به خصوص ، هنگامی که ادیان جدید در حال تغییر ساختار جهان ، ادیان
که هنوز هم پلاستیکی به اندازه کافی برای هر شاگرد دفرمه می شود ، هر شاگرد
برای خود ، که هنوز
تغییر شکل نهایی شناخته شده به عنوان پذیرش جهانی ، دریافت به روز "Candide"
الهام بخش طنز روایت هر که متنفر یکی از این ادیان جدید ، و یا نفرت
هر تفسیر از آن اما خود.
در هر دو نفرت را به عنوان یک انگیزه به طنز خدمت می کنند.
است که چرا حال حاضر یکی از لحظات راست تا دوباره "Candide است."
من امیدوارم که آن را الهام بخش مردان جوان و زنان ، تنها کسانی که می تواند الهام ،
سعی کنید در تئودور ، یا نظامی ، جین ، و یا پاسیفیسم ، در پس و بنابراین ،
پراگماتیست یا فرویدی است.
و من امیدوارم که ، بیش از حد ، که آنها را بدون تلاش نگه قلم خود را با هجدهم
سبکی قرن ، به داستان فلسفی نامناسب نیست.
در انگشتان دست ولتر به عنوان آناتول فرانسه گفته است ، قلم را اجرا می کند و می خندد.
PHILIP LITTELL.
>
فصل من چگونه CANDIDE در آورده شد
قلعه با شکوه ، و چگونه او پس از ان اخراج شد.
در قلعه وستفالن ، متعلق به بارون تندر از ده - Tronckh ، زندگی می کردند
جوانان ، آنها ماهیت با ملایم ترین رفتار برخوردار بود.
قیافه او یک تصویر واقعی روح او بود.
او قضاوت واقعی با سادگی از روح ، که دلیل بود ، من ترکیب
دستگیری ، بودن خود را به نام Candide.
بندگان قدیمی خانواده او را مشکوک به پسر در بارون
خواهر ، خوب ، نجیب زاده و صادقانه از محله ، آنها که بانوی جوان
ازدواج هرگز ، چون او قادر به شده است
اثبات تنها quarterings هفتاد و یک ، بقیه درخت شجره نامه خود شده
از دست رفته از طریق جراحات زمان.
بارون یکی از اربابان قدرتمند ترین در وست فالن بود ، برای قلعه خود را نداشته
تنها دروازه ، اما ویندوز. تالار بزرگ او ، حتی با به دار آویخته شد
پرده نقش دار.
همه سگ و کارگاههای خود را مزرعه بسته hounds در نیاز را تشکیل دادند ؛ دامادی او خود را
huntsmen و معاون کشیش بخش از روستا ، صدقه پخش کن او بزرگ شد.
آنها او را به نام "پروردگار من ، و در تمام داستان او خندید.
بانوی بارون در حدود سه صد و پنجاه پوند وزن داشت ، و به همین دلیل
یک فرد در نظر گرفتن بزرگ است ، و او افتخارات از خانه با کرامت
که فرمان احترام هنوز هم بیشتر.
Cunegonde دخترش هفده سال سن بود ، تازه رنگ ، خوبرو ، گوشتالو ، و
مطلوب است. پسر بارون به نظر می رسید در هر
احترام شایسته پدرش.
Pangloss معلم اوراکل از خانواده بود و کمی Candide شنیده خود را
درس با تمام حسن نیت از سن و شخصیت او.
Pangloss استاد metaphysico theologico - cosmolo - nigology بود.
او اثبات کرد ستودنی است که هیچ اثر بدون یک علت وجود دارد ، و که در این بهترین از
تمام جهان های ممکن ، با شکوه ترین قلعه قلعه بارون بود ، و او
بانوی بهترین از همه Baronesses ممکن.
"قابل اثبات است ، گفت :" او "که همه چیز را نمی توان در غیر این صورت از آنها ؛
تمام که برای پایان ایجاد شده ، همه لزوما برای بهترین پایان است.
مشاهده ، که بینی تشکیل شده است به تحمل عینک -- در نتیجه ما باید از عینک است.
پاها مریی برای جوراب ساق بلند طراحی شده -- و ما جوراب ساق بلند است.
سنگ به توان قطع کننده ساخته شد و به ساخت قلعه ها -- بنابراین پروردگار من است
قلعه با شکوه ؛ بزرگترین بارون در استان باید به بهترین
تسلیم.
خوک ها به خورده ساخته شد -- بنابراین ما خوردن گوشت خوک تمام طول سال است.
در نتیجه آنها هستند که ادعا کند ، که همه به خوبی گفته اند که یک چیز احمقانه ، آنها باید
گفت : همه برای بهترین است. "
Candide گوش با دقت و اعتقاد معصومانه ، برای او فکر دوشیزه Cunegonde
زیبا ، هر چند او شجاعت او را بگویم تا به حال هرگز.
او که پس از شادی که بارون تندر از ده - Tronckh متولد ، این نتیجه رسیدند
درجه دوم از شادی بود که به خانم Cunegonde ، سوم است که از دیدن
هر روز او ، و چهارم که از
کارشناسی ارشد شنوایی Pangloss ، بزرگترین فیلسوف از کل استان ، و
در نتیجه از تمام جهان است.
Cunegonde یک روز ، در حالی که راه رفتن در نزدیکی قلعه ، در چوب کوچک است که آنها به نام
یک پارک ، دیدم بین بوته ، دکتر Pangloss دادن درس در تجربی
فلسفه طبیعی به مادرش در اتاق
خدمتکار ، دختر بازی کردن کمی قهوه ای ، خیلی زیبا و بسیار مطیع.
همانطور که خانم Cunegonde منش بزرگ برای علوم ، او نفس نفس مشاهده
آزمایش های مکرر که او شاهد بود ؛ او به وضوح درک نیروی
دلایل پزشک ، عوارض و
علل ، او پشت به شدت flurried ، کاملا افسرده است ، و پر از میل
که می توان گرفت ، خواب که او به خوبی ممکن است یک دلیل کافی برای جوان Candide ،
و او برای او.
او Candide در رسیدن به قلعه را ملاقات کرد و سردرپیش Candide سردرپیش همچنین او خواست
او را فردا خوب در لحن متزلزل ، و Candide به او بدون دانستن صحبت کرد
او گفت.
روز بعد پس از شام ، رفت و آنها را از جدول ، Cunegonde و Candide در بر داشت
خود را پشت یک صفحه نمایش ؛ Cunegonde سقوط دستمال او ، Candide از آن برداشت
به بالا ، او را معصومانه در زمان توسط دست ،
جوانان و معصومانه دست بانوی جوان با خوش مشربی خاص بوسید ،
حساسیت ، و فیض و لب خود را ملاقات کرد ، چشمان خود را برق زد ، زانو خود لرزید ،
دست خود را منحرف است.
بارون تندر از ده Tronckh گذشت نزدیک به صفحه نمایش و beholding این علت و معلول
Candide از قلعه با ضربات بزرگ در پشت تعقیب می کردند ؛ Cunegonde غش
دور او جعبه در گوش
بارونس ، در اسرع وقت او را به خودش آمد و تمام بهت و حیرت در این اکثر بود
با شکوه و سازگار از همه قلعه ها ممکن است.
>
فصل دوم چه CANDIDE در میان شد
بلغارها.
Candide ، رانده شده از بهشت زمینی ، در حالی که طولانی بدون دانستن جایی که راه می رفت ،
گریند ، افزایش چشم خود را به آسمان ، تبدیل آنها اغلب نسبت به مهمترین
از قلعه که در زندان خالص ترین بانوان جوان نجیب و با شکوه است.
وی با وضع کردن بدون شام به خواب ، در وسط میدان میان دو شیارهای.
برف سقوط کرد در تکه های بزرگی.
روز بعد Candide ، تمام benumbed ، خود را نسبت به شهر همسایه کشیده که
Waldberghofftrarbk - dikdorff نامیده می شد ، بدون داشتن پول ، در حال مرگ از گرسنگی و
خستگی ، او sorrowfully در درب کاروانسرا متوقف شد.
دو مرد به رنگ آبی لباس او مشاهده شده است. "رفیق" ، به گفته یکی از ، "در اینجا به خوبی ساخته شده است
هموطنان جوان ، و قد مناسب است. "
آنها بالا رفت و به Candide و بسیار مودبانه او را به شام دعوت.
"آقایان" ، در پاسخ Candide ، با عفت ترین سرگرم ، "شما به من افتخار بزرگی است ،
اما من توانائی بیشتری برای پرداخت سهم من نیست. "
"آه ، آقا ، گفت :" یکی از بلوز به او ، "مردم از ظاهر خود و از خود
شایستگی چیزی را از پرداخت هرگز : شما نمی پنج پا پنج اینچ بالا "؟
"بله ، آقا ، که ارتفاع من است" ، او پاسخ داد ، و تعظیم پایین.
"بیا ، سر ، صندلی خود را نه تنها حساب خود را پرداخت ، اما ما هرگز
رنج می برند ، چنین مردی که شما می خواهید پول ، مردان فقط به دنیا آمد برای کمک به یکدیگر ".
گفت : Candide : "شما درست می گویید ،" این چیزی است که من همیشه آقای Pangloss تدریس ،
و من می بینم سادگی که همه برای بهترین است. "
آنها از او التماس به چند قبول تاج است.
او آنها را به دست گرفت ، و آرزو به آنها توجه داشته باشید خود را به من بدهید ، آنها خودداری کرد و آنها خودشان نشسته
در جدول است. "عشق عمیقی نداشت؟"
"اوه بله" پاسخ او ، "من عمیقا عشق دوشیزه Cunegonde."
"نه ، گفت :" یکی از آقایان ، "ما شما را بپرسید که آیا شما عمیقا نه عشق پادشاه
بلغارها؟ "
"نه در همه ،" گفت که او "برای من او را ندیده است."
"چه! او بهترین پادشاهان است ، و ما باید به سلامت خود را می نوشند. "
"آه! میل و علاقه بسیار ، آقایان ، "و او نوشید.
"" که به اندازه کافی او را بگویند. "در حال حاضر شما کمک ، پشتیبانی ،
مدافع ، قهرمان بلغارها.
ثروت شما ساخته شده است ، و شکوه و عظمت خود را تضمین شده است. "
فورا آنها او را fettered ، و انجام او را به هنگ.
او در مورد سمت راست وجود دارد به چرخ ساخته شده ، و به سمت چپ ، rammer خود را به منظور جلب ،
بازگشت rammer خود را ، در حال حاضر ، به آتش ، به راهپیمایی ، و آنها به او سی ضربات
با چماق زدن.
روز بعد او ورزش خود را کمی کمتر بد ، و او را دریافت ، اما بیست
ضربات.
روز بعد آنها به او تنها ده ، و او را توسط رفقای خود را به عنوان در نظر گرفته شد
نابغه ای. Candide ، همه stupefied ، نمی توانست در عین حال بسیار
چگونه او یک قهرمان بود تحقق بخشند.
او یک روز زیبا در فصل بهار را حل و فصل برای پیاده روی ، راهپیمایی راست قبل از او ،
و اعتقاد داشتند که این افتخار بشر بود و همچنین از گونه های جانوری به
استفاده از پاهای خود به آنها خرسند.
او دو لیگ های پیشرفته به حال زمانی که او توسط چهار نفر دیگر ، قهرمانان شش جایگزین شد
پاها ، که او را موظف و انجام او را به سیاه چال.
او خواسته شده بود که او بهترین است ، به شش و سی بار از طریق شلاق
هنگ ، و یا دریافت در یک بار دوازده توپ از سرب در مغز او.
او بیهوده گفت که انسان آزاد است ، و که او انتخاب کرده نه یکی و نه
دیگر.
مجبور شد او را به یک انتخاب ، او را تعیین ، در فضیلت که هدیه ای از خدا
به نام آزادی ، به اجرا دستکش بلند ، شش و سی بار.
او با مته سوراخ دو بار.
هنگ از دو هزار مرد تشکیل شده بود که برای او چهار هزار تشکیل شده
سکته مغزی ، که گذاشته لخت تمام عضلات و اعصاب خود را از پشت گردن گردن خود را کاملا
پایین به کفل او.
از آنجا که قرار بود تا اقدام به یک سوم شلاق ، Candide ، قادر به تحمل نه بیشتر ،
التماس به عنوان به نفع آنها خواهد بود خیلی خوب به او شلیک.
این به نفع او به دست آمده ، آنها پانسمان به چشم خود ، و bade او زانو زدن پایین است.
پادشاه بلغارها گذشت در این لحظه و مسلم و قطعی نیست ، طبیعت
جرم و جنایت.
همانطور که او استعداد زیادی داشتند ، او را از همه قابل درک است که او از Candide یاد گرفتم که او بود
جوان دانشمند علوم ماوراء طبیعی ، از چیزهایی که در این جهان بسیار نادان است ، و او به جای
او عفو خود را با عفو خواهد کرد که
او را در تمام مجلات ستایش است ، و در سراسر تمام سنین.
جراح قادر Candide در سه هفته با استفاده از مرطوب کننده آموزش داده شده توسط درمان
Dioscorides.
او در حال حاضر یک کمی ، پوست و قادر بود تا اسفند ماه هنگامی که شاه بلغارها
داد جنگ به پادشاه Abares.
>
فصل سوم نحوه CANDIDE فرار از
بلغارها ، و چه پس از آن از او شد.
هر چیزی تا گالانت ، به طوری صنوبر وجود دارد هرگز ، چنان درخشان و تا به خوبی دفع
به عنوان دو ارتش.
ترومپت ، fifes ، hautboys ، طبل ، و توپ موسیقی مانند دوزخ خود را به حال ساخته شده
هرگز نشنیدم.
توپ اول تمام آپارتمان های گذاشته شده در حدود شش هزار نفر در هر طرف ، muskets
دور از این جهان نه یا ده هزار اراذل و اوباش که آلوده به آن جاروب
سطح.
سرنیزه نیز دلیل کافی برای مرگ چند هزار است.
کل ممکن است به سی هزار روح مقدار.
Candide ، که مانند یک فیلسوف لرزید ، خود را مخفی می کردند و همچنین او می تواند در طول این
دکان قصابی قهرمانانه.
در طول ، در حالی که دو شاه بودند باعث توخدایی به هر کدام را در اردوگاه خود را خوانده ،
Candide حل و فصل و عقل در جای دیگر در مورد اثرات و علل است.
او بیش از انبوه مرده و مرگ به تصویب رساند و برای اولین بار به دهکده همسایه رسید ؛
در cinders ، روستا Abare که بلغارها با توجه به سوخته بود
قوانین جنگ است.
در اینجا ، مردان تحت پوشش با زخم ، مشهود همسران خود ، بغل کردن و یا فرزندان خود را به
سینه خونین خود ، قتل عام قبل از چهره خود ، وجود دارد ، دختران خود را ،
disembowelled و آخرین نفس های خود را
پس از راضی طبیعی می خواهد از قهرمانان بلغاری ، در حالی که برخی دیگر ، نیمی سوخته
در شعله های آتش ، التماس به despatched. زمین با مغز ، بازوها strewed بود ،
و ساق پاها.
Candide فرار کرد به سرعت به یک روستای دیگر در آن متعلق به بلغارها و Abarian
قهرمانان آن را در همان شیوه درمان بود.
Candide ، پیاده روی همیشه بیش از تپنده اندام یا در سراسر ویرانه ، در گذشته رسید
فراتر از صندلی از جنگ ، با مفاد چند در کوله پشتی خود را ، و خانم
Cunegonde همیشه در قلب او بود.
مقررات او را شکست خورده او در هلند وارد شدند ، اما از شنیده که همه
غنی در آن کشور بود ، که آنها مسیحیان بودند ، او به هیچ وجه تردید نیست اما او
باید با همان درمان از
آنها را به عنوان او تا به حال در قلعه بارون ملاقات نمود ، قبل از چشم روشن دوشیزه Cunegonde
علت اخراج خود را پس از ان.
او پرسید : صدقه از قبر به دنبال چند نفر که همه او را پاسخ داد ، که اگر او
همچنان به دنبال این تجارت آنها او را به خانه اصلاح محدود ،
جایی که او باید تدریس شود و برای دریافت کنند.
بعدی او خطاب به یک مرد که haranguing به حال مجمع بزرگ برای
ساعت تمام در مورد این موضوع از موسسه خیریه. اما سخنور ، به دنبال گوشهء چشم ، گفت :
"چه کار می کنید اینجا؟
آیا شما علت خوب است؟ "" را می توان وجود ندارد اثر بدون یک علت ، "
به میزان متوسطی پاسخ Candide "کل داستان است که لزوما به متنی طولانی و ترتیب
بهترین.
لازم بود که برای من از حضور خانم تبعید شده اند
Cunegonde ، که پس از آن اجرا دستکش بلند ، و در حال حاضر لازم است من باید
التماس نان من تا من می آموزند که آن را کسب و همه این را نمی توان در غیر این صورت ".
"دوست من ، گفت :" ناطق به او ، "آیا فکر می کنید پاپ ضد مسیح؟"
پاسخ Candide : "من آن شنیده نشد ،" ، "اما آیا او می شود ، یا اینکه آیا او نمی شود ،
من می خواهم نان است. "" تو دوست شایسته نیست برای غذا خوردن ، گفت :
دیگر.
"دور شو ، سرکش ، دور شو ، بدبخت ، نمی آیند نه در نزدیکی من دوباره."
همسر سخنور ، قرار دادن سر خود را از پنجره ، جاسوسی و یک مرد که شک
که آیا پاپ ضد مسیح بود ، ریخت و بیش از او را کامل....
آه ، آسمان! به آنچه که بیش از حد تعصب مذهبی را حامل خانمها.
یک مرد که شده بود ، هرگز تعمید ، Anabaptist خوب ، به نام جیمز مشهود بی رحمانه
و درمان مفتضح را به یکی از برادران خود را نشان داده شده است ، دو پای unfeathered با
روح عقلانی ، او در زمان خانه ، تمیز
او ، به او نان و آبجو ، او را با دو florins ارائه ، و حتی آرزو برای تدریس
او ساخت زبان فارسی مواد که آنها در هلند را.
Candide ، تقریبا خود سجده قبل از او ، گریه :
"استاد Pangloss و گفت که همه برای بهترین ها در این جهان ، برای من
بی نهایت توسط سخاوت شدید خود را نسبت به رفتارهای غیر انسانی که لمس
آقایی در پوشش سیاه و سفید و بانوی او. "
روز بعد ، او در زمان پیاده روی ، او با یک گدا همه با دلمه پوشیده شده ، چشم خود را
بیمار ، پایان بینی خود را خورده دور ، دهانش تحریف شده ، دندان های خود را سیاه و سفید ،
خفگی در گلو او ، عذاب با
سرفه های خشونت آمیز ، و تف کردن دندان در هر تلاش.
>
فصل چهارم چگونگی CANDIDE در بر داشت PANGLOSS کارشناسی ارشد خود ،
و آنچه رخ داده به آنها.
Candide ، در عین حال با محبت نسبت به با وحشت نقل مکان کرد ، به این تکان دهنده داد
گدا دو florins که او را از Anabaptist صادقانه جیمز دریافت کرده بود.
شبح به او نگاه بسیار صادقانه ، کاهش یافته است چند اشک ، و بر او سقوط کرد
گردن. Candide عقب کشیدم در انزجار است.
"افسوس!" گفت : یک بدبخت دیگر ، "آیا شما دیگر Pangloss عزیز شما می دانید؟"
"چه می شنوم؟ شما استاد عزیز من! شما در این وحشتناک
وضع اسفناک!
چه بدبختی است برای شما اتفاق افتاده؟ چرا شما دیگر در اکثر
شکوه قلعه؟ آنچه که دوشیزه Cunegonde ، تبدیل
مروارید دختران ، و شاهکار طبیعت؟ "
Pangloss "، گفت :" من به حدی ضعیف شده است که من نمی توانم ایستاده است.
که بر اساس آن Candide او را به اجرا درآمد پایدار Anabaptist است ، و به او پوسته
نان.
همانطور که به زودی به عنوان Pangloss خود کمی تجدید شده بود :
"خوب ، گفت :" Candide ، "Cunegonde؟" "او مرده است ، پاسخ داد :" از سوی دیگر.
Candide غش در این کلمه ، دوست خود ، حواس خود را با بد کمی به یاد می آورد
سرکه که او توسط شانس در پایدار در بر داشت.
Candide بازگشایی چشمان او.
"Cunegonde مرده است! آه ، بهترین جهان ، هنگامی که تو هنر؟
اما چه بیماری او مرد؟
آن را برای غم و اندوه ، پس از دیدن پدرش به من لگد از با شکوه خود را
قلعه؟ "
"نه ، گفت :" Pangloss ، "او باز توسط سربازان بلغاری پاره پاره شده بود ، پس از
نقض شده است و توسط بسیاری از آنها سر بارون تلاش برای دفاع از او را شکست ؛
بانوی من ، مادر او ، در قطعه قطعه می شد ؛ من
دانش آموز فقیر فقط در روشی مشابه به عنوان خواهر او خدمت کرده بود و همانطور که برای
قلعه ، آنها یک سنگ بر دیگری ، انبار نیست ، و نه گوسفندان ، و نه چپ نیست
اردک ، نه یک درخت ، اما ما باید به حال ما
انتقام ، برای Abares همان چیزی بود به ملک یا قلمرو بارون همسایه انجام می شود ، که
متعلق به پروردگار بلغاری است. "
در این گفتمان Candide دوباره غش ، اما با آمدن به خود و داشتن گفت : تمام
شد که او می گویند ، و پرسش را به علت و معلول ، و همچنین به
دلیل کافی است که Pangloss به بدبختی گرفتاری کاهش داده بود.
"افسوس گفت :« از سوی دیگر ، آن عشق ، عشق ، راحتی از نوع بشر ،
حافظ از جهان ، روح همه موجودات معقول ، عشق ، عشق حساس واکنش می دهند. "
"افسوس!" گفت : Candide ، "من می دانم این عشق ، که فرمانروای قلب ، که روح ما
روح ، در عین حال هزینه بیش از یک بوسه و بیست و ضربات در پشت هرگز.
چگونه می تواند این علت زیبا در تولید یک اثر اینقدر منفور است؟ "
Pangloss پاسخ در این شرایط ساخته شده است : "آه ، عزیزم Candide ، شما را به یاد داشته باشید Paquette ،
که دختر زیبا که منتظر در بارونس نجیب ما و در آغوش او من طعم دلخوشیها
از بهشت ، که تولید در آن
جهنم رنج و عذاب که می بینید من بلعیدم و او با آنها آلوده شده بود ، او
شاید از آنها مرده است.
این Paquette حال حاضر دریافت شده از یک راهب صومعه خاکستری آموخته ، که آن را به آن ترسیم کرده بود
منبع ؛ او تا به حال آن را از کنتس های قدیمی ، که آن را از یک کاپیتان سواره نظام دریافت کرده بود ،
که آن را بدهکار به نوعی گلابی ، که آن را در زمان
که از یک صفحه ، که آن را از یسوعیون دریافت کرده بود ، زمانی که تازه کار آن را در حال
خط مستقیم از یکی از اصحاب از کریستف کلمب.
من به سهم خود من باید آن را را به هیچ کس به من بدهید ، من در حال مرگ است. "
"اوه ، Pangloss!" گریه Candide ، "عجیب و غریب شجره نامه!
آیا شیطان نیست اصل سهام از آن؟ "
"نه در همه ، پاسخ داد :" این مرد بزرگ ، "این یک چیز غیر قابل اجتناب بود ، لازم
مواد تشکیل دهنده در بهترین جهان ، برای اگر کلمبوس در جزیره آمریکا
گرفتار این بیماری ، که آلوده می کند
منبع زندگی ، اغلب حتی مانع تولید ، و است که آشکارا مخالف
انتهای بزرگ طبیعت ، ما باید نه شکلات و نه قرمز دانه را داشته باشد.
ما نیز به رعایت آن بر قاره ما ، این کج خلقی مانند مذهبی
اختلاف نظر ، محدود به یک نقطه خاص است.
ترک ها ، سرخپوستان ، ایرانی ، چینی ، سیامی ، ژاپنی ، می دانم
هیچ چیزی از آن ، اما وجود دارد ، دلیل کافی برای اعتقاد داشتند که آنها آن را می دانم
به نوبه خود خود را در چند قرن است.
در این میان ، آن را تا به پیشرفت شگفت انگیزی در میان ما ساخته شده ، به خصوص در آن
ارتش بزرگ متشکل از صادقانه به خوبی منظم hirelings ، که تصمیم می گیرید
سرنوشت کشورها ، برای ما با خیال راحت ممکن است اثبات
که زمانی که یک ارتش سی هزار مرد مبارزه یکی دیگر از تعداد مساوی ، وجود دارد
حدود بیست هزار نفر از آنها pxd در هر طرف است. "
"خوب ، این عالی است!" گفت : Candide ، "اما شما باید درمان شود."
"افسوس! چگونه می توانم؟ "گفت : Pangloss ،" من پول خرد انگلیس ، دوست من ، و در سراسر
جهان وجود ندارد خون اجازه یا مصرف برق زدن ، بدون پرداخت ، و یا
کسی پرداخت برای شما است. "
این کلمات تاریخ و زمان آخرین تعیین Candide ، او رفت و خود را در پای پرت
Anabaptist خیریه جیمز ، و به او را لمس می ¬ کنید روی می ¬ دهد تا تصویری از دولت که
دوست خود را ، کاهش یافته بود که مرد خوب
محظور اخلاقی را به Pangloss دکتر را به خانه اش نیست ، و او را در خود درمان بود
هزینه ها بود. در درمان Pangloss فقط یک چشم و را از دست داد
گوش.
او نوشت : خوب ، و می دانستند حسابی کاملا.
جیمز Anabaptist او دفتردار خود.
در پایان از دو ماه ، که موظف به رفتن به لیسبون در مورد امور بازرگانی برخی از ،
او دو فیلسوفان با او در کشتی خود را گرفت.
Pangloss توضیح داد که چگونه همه چیز را تا تشکیل شد که آن را نمی تواند به او
بهتر است. جیمز از این نظر بود.
"این احتمال بیشتر است ، گفت :" او ، "انسان کمی خراب طبیعت ، برای آنها
متولد نشده گرگ ، و آنها تبدیل به گرگ ، خدا به آنها داده است نه توپ
چهار و بیست pounders ، و نه سرنیزه ؛
و در عین حال آنها را ساخته اند توپ و سرنیزه به نابود کردن یکدیگر است.
به این حساب ممکن است پرتاب نه تنها ورشکسته ، اما عدالت که در می رفت را توقیف نمود
اثرات ورشکسته به کلاهبرداری از طلبکاران است. "
"همه این بود که لازمه ،" پاسخ دکتر یک چشم "برای بدبختیهای خصوصی
را خوب به طور کلی ، به طوری که بدبختیهای خصوصی بیشتر خواهد بود.
به طور کلی خوب است. "
او در حالی که استدلال ، آسمان تاریک ، باد را از چهار چهارم منفجر و
کشتی توسط یک تندباد وحشتناک ترین در داخل چشم از بندر لیسبون هزینههای شد.
>
فصل پنجم تندباد ، کشتی شکسته ، زلزله ، و چه
شد OF PANGLOSS دکتر ، CANDIDE ، و جیمز ANABAPTIST.
نیمه مرده که غم و اندوه غیر قابل تصور است که نورد از یک کشتی تولید ، یکی
نیمی از مسافران حتی معقول از خطر نیست.
نیم دیگر shrieked و دعا.
ورق اجاره بود ، شکسته ، دکل کشتی gaped.
کار که ، هیچ کس شنیده ام ، هیچ کس فرمان.
Anabaptist که بر عرشه کشتی با مته سوراخ کردن دست ، هنگامی که یک ملوان بی شعور او را زده تقریبا
گذاشته و او را وسیع ، اما با خشونت ضربه خود او سقوط
سر از هر چیز در دریا ، و بر اساس یک قطعه از دکل شکسته گیر.
درستکار جیمز به کمک او زد ، برده او را ، و از تلاش او ساخته شده بود
به دریا در چشم از ملوان ، که سمت چپ او را به هلاک رسوب ، بدون
deigning به او نگاه کنید.
Candide جلب کرد نزدیک و بانی خیر او را دیدم ، که بالاتر از آب یک لحظه گل رز و
سپس برای همیشه بلعیده می شود.
او فقط رفتن را به بعد از او پرش ، اما توسط Pangloss فیلسوف پیشگیری ،
که نشان داد به او که خلیج لیسبون در هدف ساخته شده بود
Anabaptist به غرق شود.
در حالی که او با اثبات این امر پیشینی ، کشتی foundered تمام جان سپردند به جز
Pangloss ، Candide و وحشیانه که ملوان که Anabaptist خوب غرق کرده بود.
تبه شنا با خیال راحت به ساحل ، در حالی که Pangloss و Candide انطرف تر به عهده گرفت
بر تخته. همانطور که به زودی آنها بهبود خود
کمی که به سمت لیسبون راه می رفت.
آنها به حال برخی از چپ پول ، که با آنها امیدوار بودند تا خود را از گرسنگی نجات ،
پس از غرق شدن آنها فرار کرده بود.
به ندرت به آنها رسیده بود شهر ، lamenting است مرگ بانی خیر خود را ،
زمانی که آنها احساس زمین زیر پای خود را رعشه.
دریا در بندر دارای عقاید و فومی ، و ضرب و شتم به قطعات عروق سواری در
لنگر.
گردباد آتش و خاکستر پوشانده بود و خیابان ها و اماکن عمومی و خانه سقوط کرد
پشت بام بر پیاده رو پرت شد ، و پیاده روها پراکنده شدند.
سی هزار نفر از همه سنین و جنس تحت خرابه خرد شد.
ملوان ، سوت زدن و ادای سوگند ، گفت که غنیمت جنگی به اینجا به دست آورده باشد.
"چه می تواند دلیل کافی از این پدیده است؟ گفت :" Pangloss.
"این آخرین روز!" گریه Candide.
ملوان فرار در میان خرابه ها ، مجازات مرگ روبرو هستند برای پیدا کردن پول و پیدا کردن آن ، او در زمان
آن ، مست ، و داشتن خواب خود را هوشیار ، خریداری شده به نفع اول
دختر بازی کردن خوب خلق را بخواهد او را در خرابه ملاقات کرد
خانه های ویران شده ، و در میان در حال مرگ و مرده است.
Pangloss او آستین کشیده. "دوست من ، گفت :" او ، "این درست نیست.
شما را در مقابل به دلیل جهانی گناه ، وقت خود را شما انتخاب می کنید بد "است.
"S'blood و خشم" پاسخ "من در ملوان هستم و متولد در Batavia.
چهار بار به من بر صلیب در چهار سفر به ژاپن پایمال انجیر
دلیل جهانی تو. "برخی از سنگ در حال سقوط Candide مجروح شده بود.
او در خیابان تحت پوشش با زباله دراز کشیده است.
"افسوس گفت :" او را به Pangloss ، "به من شراب و روغن کمی ، من در حال مرگ است."
این تصادم زمین هیچ چیز جدید است ، پاسخ داد : "Pangloss.
"این شهر لیما ، در آمریکا ، تجربه تشنج مشابه در سال گذشته ، همان
علت ، اثرات همان است که قطعا وجود دارد قطار گوگرد زیر زمینی از لیما
با لیسبون است. "
"هیچ چیز محتمل تر است ، گفت :" Candide "اما برای عشق به خدا کمی روغن و شراب است."
"چگونه ، احتمال؟" فیلسوف پاسخ :. "من معتقدند که نقطه قادر است
در حال نشان داده است. "
Candide غش دور ، و Pangloss ذهن او مقداری آب از یک همسایه
آبنما می باشند.
روز بعد آنها در میان خرابه ها و مفاد یافت rummaged ، که با آنها
خسته خود را تعمیر قدرت.
بعد از این که با دیگران در رفع آن دسته از ساکنان که به حال فرار پیوست
مرگ است.
برخی از آنها succoured بود ، به آنها خوب یک شام که آنها می توانند در چنین
شرایط فاجعه بار ، درست باشد ، خوراک ماتمزده و شرکت مرطوب
نان خود را با اشک ، اما Pangloss
consoled آنها ، اطمینان آنها که همه چیز می تواند در غیر این صورت.
"برای" گفت که او "تمام است که برای بهترین.
اگر آتشفشان در لیسبون وجود دارد نمی تواند به جاهای دیگر.
این غیر ممکن است که همه چیز باید به غیر از آنها ، برای همه چیز
درست است.
یک مرد کمی لباس سیاه و سفید ، آشنا از تفتیش عقاید ، که او SAT توسط ، مودبانه
زمان تا کلمه کرد و گفت :
"ظاهرا ، پس از آن ، آقا ، شما در گناه اصلی معتقد نیست ؛ اگر همه برای بهترین
پس از آن وجود دارد نه پاییز و نه مجازات است. "
"من متواضعانه عذر خواستن جناب شما ، پاسخ Pangloss ، هنوز هم مودبانه ؛
"برای پاییز و لعنت انسان لزوما به سیستم از بهترین وارد
جهان است. "
"آقا ، گفت :" آشنا "شما در آزادی و سپس باور نمی کنید؟"
"عالیجناب ، من بهانه ای ، گفت :" Pangloss "آزادی سازگار است با
ضرورت مطلق ، لازم بود ما باید آزاد شود ، برای ، در کوتاه مدت ،
معین خواهد شد ----
Pangloss در وسط حکم خود را ، زمانی که آشنا beckoned به شاطر خود ،
که به او یک لیوان شراب از پورتو و یا Opporto.
>
فصل ششم پرتغالی ساخته شده بسیار زیبا و AUTO - DA - FE ، برای جلوگیری از هر گونه
بیشتر زلزله و CANDIDE عموم شلاق شد.
پس از زلزله به سه چهارم از لیسبون ، عقل از سر فرزانگان از آن از بین برده بودند
کشور می تواند به هیچ وجه فکر می کنم موثر برای جلوگیری از تباهی مطلق نسبت به
به مردم خودکار زیبا - DA - FE ، برای
آن را توسط دانشگاه کویمبرا شده بود تصمیم گرفت ، که سوزاندن چند نفر
توسط یک آتش سوزی کند ، و با مراسم بزرگ زنده است ، راز مصون از خطا به مانع
زمین از quaking.
در نتیجه در این خصوص ، آنها در Biscayner تصرف کرده بود ، به جرم داشتن ازدواج خود را
مادر تعمیدی ، و در دو پرتغالی ، برای رد بیکن که larded مرغ
آنها غذا خوردن و بعد از شام ، آنها آمدند
و Pangloss دکتر امن ، و او شاگرد Candide ، یکی برای صحبت کردن ذهن خود ،
دیگر برای داشتن گوش با هوا از طرفداری.
آنها به آپارتمان جداگانه انجام شد ، به شدت سرد ، به عنوان آنها هرگز
incommoded توسط خورشید.
هشت روز پس از آنها در سن benitos لباس شد و سر خود را با آراسته شده
mitres کاغذ.
تاج و سان بنیتو متعلق به Candide با شعله معکوس رنگ آمیزی شد
و با شیاطین که تا به حال نه دم و نه چنگال ، اما شیاطین Pangloss چنگال و
دم و به شعله های آتش شد راست.
آنها در در صفوف منظم در نتیجه habited به راهپیمایی پرداختند و خطبه بسیار احساساتی را شنیده و به دنبال آن
موسیقی کلیسایی خوب است.
Candide شلاق در افول بود در حالی که آنها آواز Biscayner ، و دو
مردان که به خوردن بیکن را رد کرده بود ، سوخته بود و Pangloss به دار آویخته شد ، هر چند که
سفارشی نیست.
در همان روز زمین پایدار خشن ترین ضربه مغزی است.
Candide ، وحشت زده ، شگفت زده ، از جان گذشته ، همه خونی ، تمام تپنده ، به خود گفت :
"اگر این بهترین جهان ممکن است ، آنچه پس از آن دیگران هستند؟
خب ، اگر من فقط شده بود شلاق من می تواند قرار داده تا با آن ، برای من تجربه که
در میان بلغارها ، اما آه ، Pangloss عزیز من! تو بزرگترین فلاسفه ،
که من را دیده اند ، شما ، به دار آویخته شد بدون دانستن در برای چه!
اوه ، Anabaptist عزیزم ، تو بهترین از مردان ، که should'st تو در غرق
بندرگاه بسیار!
اوه ، خانم Cunegonde ، مروارید تو از دختران! که should'st تو شکم تو
پاره پاره باز! "
بنابراین ، وی غرق در افکار ، کمیاب قادر به ایستادگی ، موعظه در ، شلاق ، تبرئه کرده است ، و
خوبان ، هنگامی که یک پیرزن مواجه او گفت :
"پسر من ، شجاعت و دنبال من است."
>
فصل هفتم چگونه زن در زمان مراقبت از CANDIDE ، و
چگونه متوجه شد که جسم او عاشق.
Candide بود شجاعت را ، اما به دنبال پیرزن به خانه فاسد ، جایی که او
به او یک قوری پماد معطر برای روغن مالی زخم های خود ، نشان داد او یک بستر بسیار شسته و رفته و کمی ،
با یک دست کت و شلوار لباس حلق آویز کردن ، و به او چیزی برای خوردن و نوشیدن.
"خوردن ، نوشیدن ، خواب ، گفت :" او "و ممکن است بانوی ما از Atocha ، بزرگ سنت آنتونی
پادوا ، و سنت جیمز بزرگ Compostella ، تحت خود را دریافت می کنید
حمایت می کند.
من باید به ، روز بعد بازگشت. "Candide ، شگفت زده در تمام او بود رنج می برد و
هنوز هم بیشتر با این موسسه خیریه از پیرزن ، آرزو به بوسه دست او است.
"دست من است که شما باید بوسه ، گفت :" پیرزن "من باید به ، روز بعد بازگشت.
خودتان را با پماد معطر روغن مالی کردن ، غذا خوردن و خواب. "
Candide ، علیرغم حوادث بسیاری ، خوردند و خوابیدند.
صبح روز بعد زن قدیمی به ارمغان آورد او را صبحانه خود را ، نگاه پشت او ، و
آن خودش را با یکی دیگر از پماد مالیده : در شیوه ای مانند او به ارمغان آورد او را به شام خود را و
در شب او با شام خود بازگشت.
روز بعد او را از طریق همان مراسم رفت.
"؟ شما چه کسانی هستند گفت :" Candide "است که شما را با نیکی بسیار الهام گرفته؟
چه بازگشت می تواند به شما کنم؟ "
زن خوب ساخته شده هیچ پاسخ به او در شب بازگشت ، اما هیچ شام را به ارمغان آورد.
"با من بیایید ،" او گفت ، "و می گویند هیچ چیز."
او توسط بازو انجام گرفت ، و با او در حدود یک چهارم از یک مایل را به راه می رفت
کشور ، آنها در خانه تنهایی وارد شدند ، احاطه شده با باغ ها و کانال.
زن قدیمی زدم در یک درب کوچک ، آن را باز کرد ، او Candide تا خصوصی رهبری
راه پله را به یک آپارتمان کوچک غنی مبله.
او بر روی مبل brocaded سمت چپ ، در را بست و رفت.
Candide خود را در رویای فکر ، در واقع ، که وی در خواب بود unluckily همه خود را
زندگی ، و لحظه ای حاضر تنها بخشی سازگار از آن همه بود.
پیرزن بازگشت و خیلی زود با لرزش مشکل ، حمایت از
زن از شکل با شکوه و درخشان با جواهرات ، و تحت پوشش با حجاب.
که حجاب ، گفت : "زن قدیمی به Candide است.
رویکردهای مرد جوان ، او حجاب با دست ترسو را افزایش می دهد.
آه! چه لحظه ای! چه تعجب! او معتقد است که او برای تو دوشیزه Cunegonde؟ او
واقعا او را می بیند! آن خودش است! قدرت او به او می افتد ، او می تواند مطلق نیست
کلمه ، اما قطره در فوت او.
Cunegonde بر مبل می افتد. پیرزن تامین یک بطری بو ؛
آنها به خودشان می آیند و گفتار آنان را بهبود می یابند.
همانطور که آنها با لهجه شکسته شروع شد ، با طرح سؤالات و پاسخ های قابل معاوضه
قطع با آه ، با اشک ، و فریاد.
پیرزن مورد نظر آنها سر و صدا کمتر کنید و سپس او آنها را از چپ به خود است.
چه ، آن را به شما؟ "گفت : Candide ،" زندگی می کنید؟
من به شما دوباره در پرتغال؟ پس از آن شما نشده اند ravished؟ سپس آنها قادر به rip کردن نمی
باز کردن شکم خود را به عنوان دکتر Pangloss و به من؟ "
"بله ، آنها ، گفت :" Cunegonde زیبا ، "اما آن دو حوادث
همیشه فانی است. "" اما پدر و مادر خود را کشته است؟ "
پاسخ Cunegonde : "است ، اما بیش از حد واقعی ،" ، در اشک.
"و برادر خود را؟" "برادر من هم هست. کشته شد"
و چرا شما را در پرتغال؟ و چگونه شما را از بودن من در اینجا می دانیم؟ و توسط آنچه
ماجراجویی عجیب و غریب به شما تعبیه کردن را به من به این خانه؟ "
"من به شما که بگویید ،" بانوی پاسخ : "اما اول از همه اجازه بدهید من خود را
تاریخ ، از بوسه بی گناه را به من داد و لگد که شما دریافت کرده است. "
Candide با احترام او را اطاعت ، و هر چند او هنوز هم در تعجب بود ، هر چند او
صدای ضعیف و لرزان بود ، هر چند پشت او هنوز هم او را pained ، با این حال او به او
صاف و ساده حساب بیشتر از همه چیز که
او از لحظه ای از جدایی خود را پا افتادهی بود.
Cunegonde برداشته تا چشم او را به بهشت ؛ ریختن اشک پس از شنیدن از مرگ
Anabaptist و خوب از Pangloss و پس از آن او صحبت کرد و به Candide ، که به شرح زیر
از دست دادن یک کلمه نیست و او را با چشمان خود را بلعیدم.
>
فصل هشتم تاریخ CUNEGONDE است.
"من در رختخواب بود و به سرعت در خواب هنگامی که آن را از خدا خشنود به ارسال بلغارها به ما
قلعه لذت تندر ده - Tronckh ؛ آنها چرخشی برابر با پدر و برادر من ، و برش من
مادر در قطعه.
بلغاری قد بلند ، شش پا بالا ، درک که من دور در این دید غش کرده بود ،
شروع به من از خود بیخود شدن و این ساخته شده من بهبود می یابند ؛ من به دست آورد حواس من ، من ، فریاد من تلاش ،
من کمی ، من خراشیده ، من می خواستم به پاره کردن
چشم بلغاری بلند است -- نمی دانستند که آنچه در خانه پدر من اتفاق افتاده بود
عمل معمول از جنگ است.
حیوان به من داد یک برش در سمت چپ با مفت خور او است ، و علامت است که هنوز هم بر
من "،" آه! من امیدوارم که من باید آن را ببینید ، گفت : "صادقانه
Candide.
"شما باید گفت :" Cunegonde ، "اما اجازه دهید ما را ادامه دهند."
پاسخ : انجام این کار ، Candide. بنابراین او به موضوع داستان خود را را از سر گرفت :
"کاپیتان بلغاری در آمد ، دیدم من همه خونریزی و سرباز در کمترین
پاچه.
کاپیتان را به شور در رفتار بی احترامی از حیوان به پرواز در آمد ، و
کشت او را بر روی بدن من.
او دستور داد زخم من باشد لباس ، و مرا به چهارم خود را به عنوان یک زندانی
جنگ است.
من شسته پیراهن چند که او تا به حال ، من به هیچ وجه آشپزی خود او به من فکر خیلی زیبا -- او
قسم خورده آن ، از سوی دیگر ، من باید او را به خود تا به حال به شکل خوب و نرم و سفید
پوست ، اما او به حال به ذهن کم یا بدون
فلسفه ، و شما به سادگی ممکن است که او تا به حال توسط دکتر هرگز آموزش داده شده است
Pangloss.
در سه ماه زمان ، داشتن تمام پول خود را از دست داده ، و از شرکت من خسته رشد کرده ،
او به من فروخته شده به یک یهودی ، به نام دون Issachar ، که به هلند و پرتغال داد و ستد ، و به حال
اشتیاق قوی برای زنان است.
این یهودی بود به شخص من متصل است ، اما می تواند پیروزی بیش از آن نیست ، من مقاومت
او از سربازان بلغارستان بهتر است. زن متوسطی ممکن است ravished یک بار ، اما
فضیلت او توسط آن تقویت شده است.
به منظور رندر من بیشتر سر براه ، او مرا به خانه این کشور به ارمغان آورد.
تاکنون تصور بود که هیچ کس نمی تواند بهانه ای زیبایی تندر ده - Tronckh برابر
قلعه ، اما من دریافتم که روز بود اشتباه است.
"مفتش عقاید بزرگ ، از دیدن من یک روز در جرم ، زمانی به من خیره شد ، و فرستاده شده به بگویید
که او خواست تا در مورد مسائل خصوصی صحبت می کنند.
من به قصر او انجام شد ، جایی که من او را با سابقه من آشنا
خانواده ، و او به من به نمایندگی چه مقدار از آن در زیر رتبه خود را به شرکت در
اسرائیلی.
پیشنهاد شد و سپس به دان Issachar ساخته شده است که او باید از من به پروردگار من استعفا است.
دون Issachar ، بانکدار دادگاه ، و انسان را از اعتبار ، هیچ چیزی از آن را بشنود.
مفتش عقاید او را با یک خودکار - DA - FE تهدید می شود.
در آخرین یهودی من ، مرعوب ، به این نتیجه رسیدند معامله ، که خانه و خودم
باید متعلق به هر دو مشترک ، یهودی باید برای خود داشته باشند ، دوشنبه ، چهارشنبه ،
و شنبه ، و مفتش عقاید باید بقیه هفته را داشته باشد.
در حال حاضر شش ماه از سال این توافقنامه ساخته شده بود.
نزاع نشده اند مایل ، برای آنها نمی تواند تصمیم بگیرد که آیا شب از
شنبه تا یکشنبه متعلق به قوانین قدیمی یا جدید.
من به سهم خود ، تا کنون شده علیه این دو برگزار می شود ، و من قطعا بر این باورند که این
همین دلیل من هنوز هم معشوق.
"در طول ، برای جلوگیری از معضل زمین لرزه ، و برای ارعاب دان
Issachar ، من پروردگار مفتش عقاید را جشن خودکار DA - FE خوشحال بود.
او به من افتخار به من را دعوت به این مراسم است.
من تا به حال صندلی بسیار خوب است ، و خانم ها با تنقلات و میان جرم و خدمت کرده
اعدام.
من در حقیقت با وحشت در سوزاندن یهودیان آن دو ضبط شده بود ، و از
صادقانه Biscayner که مادر تعمیدی او ازدواج کرده بود ، اما آنچه تعجب من ، من
وحشت ، مشکل من ، زمانی که من در دید سان
بنیتو و تاج شکل که که Pangloss شبیه!
من مالیده چشم من ، من او را به دقت نگاه ، من تو را دیدم او را آویزان من غش.
به ندرت من بهبود حواس من از من دیدم شما لخت ، برهنه استارک ، و این بود
ارتفاع از وحشت ، بهت و حیرت من ، اندوه ، و ناامیدی است.
من به شما بگویم ، از روی صدق و صفا ، که پوست شما هنوز سفیدتر و رنگ کامل تر
نسبت که از ناخدای بلغاری من. این نمایش مضاعف همه احساسات
که ضعف و بلعیدم من.
من داد زدم ، و گفته اند ، متوقف کردن ، وحشی! 'اما صدای من از من شکست خورد ، و من
فریاد بی فایده می شده اند بعد از اینکه شما به شدت شلاق شده بود.
چگونه امکان پذیر است ، گفت : من ، که Candide معشوق و Pangloss عاقلانه
باید هر دو در لیسبون ، یکی برای دریافت یک صد ضربه شلاق ، و از سوی دیگر به
توسط مفتش عقاید بزرگ به دار آویخته شد ، که من به خوبی - BELOVED؟
ظالمانه ترین Pangloss من فریب زمانی که او گفت که همه چیز در جهان است
بهترین.
"آشفته ، از دست داده ، گاهی در کنار خودم ، و گاهی آماده به ضعف می میرند ،
ذهن بود با قتل عام پدر ، مادر و برادر من ، ، پر از
بی احترامی از سرباز بلغاری زشت ،
با خنجر بزنند که او به من داد ، با بردگی من تحت کاپیتان بلغارستان ، با
Issachar دان شنیع من ، با مفتش عقاید ناپسند من با اعدام دکتر
Pangloss ، با Miserere بزرگ که
آنها به شما شلاق ، و به خصوص با بوسه من شما را در پشت صفحه نمایش به روز
که من آخرین بازدید شما.
من خدا را برای آوردن شما به من که پس از محاکمات بسیاری مورد تحسین قرار داد ، و من متهم قدیمی من
زن به مراقبت از شما را ، و به شما انجام اینطرفی در اسرع وقت.
او را اعدام کرده است ، کمیسیون خود را کاملا خوب ، من طعم غیر قابل بیان
لذت بردن از دیدار دوباره شما ، شما از شنیدن ، صحبت کردن با شما.
اما شما باید گرسنه ، برای خودم ، من famished ، اجازه دهید ما که شام ".
هر دوی آنها نشستم به جدول ، و هنگامی که شام شد ، آنها خودشان را قرار داده
یک بار دیگر روی مبل ، جایی که آنها زمانی که مسیو دان Issachar وارد است.
سبت یهودیان بود ، و Issachar برای لذت بردن از حقوق خود آمده بود ، و به توضیح
مناقصه خود را دوست دارم.
>
فصل نهم شد CUNEGONDE ، CANDIDE ،
GRAND مفتش عقاید ، و یهودی است.
این Issachar عبری ترین عصبانی که تا به حال به حال شده است در اسرائیل از زمان دیده می شود شده بود
اسارت در بابل. "چه!" گفت که او ، "زنیکه تو از گالیله ،
مفتش عقاید به اندازه کافی برای تو نیست؟
باید این حقه بازی را نیز با من؟ "
او در گفت و این خنجر زدن طولانی خود جلب کرد که او همیشه در مورد او به اجرا درآمد ، و نه
تصور که دشمن خود را تا به حال هرگونه سلاح او خود را بر Candide انداخت : اما ما
صادقانه Westphalian خوش تیپ دریافت کرده بود
شمشیر از پیر زن همراه با کت و شلوار لباس.
او جلب کرد شمشیر دودم ، با وجود نجابت خود را گذاشته و سنگ بر مرده اسرائیلی
بالشتک در پا Cunegonde.
"مقدس ویرجین!" او ، فریاد "آنچه از ما تبدیل شده؟
یک مرد کشته شدند ، در آپارتمان من! اگر افسران عدالت آمده است ، ما
از دست رفته! "
اگر Pangloss نه به دار آویخته شده است ، گفت : "Candide ،" او به ما وکیل خوب در
این اورژانس ، برای او یک فیلسوف عمیق بود.
عدم به او اجازه دهید زن قدیمی مشورت با ما. "
او بسیار محتاط بود و شروع به دادن نظر خود را به طور ناگهانی یکی دیگر از کمی
درب باز است. یک ساعت یک بعد از نیمه شب بود ، آن بود
از روز یکشنبه آغاز.
در این روز متعلق به پروردگار من مفتش عقاید.
او وارد شد ، و شاهد Candide شلاق ، شمشیر در دست یک مرد مرده بر زمین ،
Cunegonde مبهوت ، و دادن وکیل پیرزن.
در این لحظه ، به شرح زیر است آنچه در روح از Candide تصویب ، و چگونه او
استدلال :
اگر این مرد مقدس کمک می خواهیم ، او مطمئنا من سوخته و Cunegonde
شاید در همان شیوه ای باشد در خدمت او باعث شدن من ظالمانه بود
شلاق ، او رقیب من است و من در حال حاضر
شروع به کشتن ، من دور می کشند ، برای هیچ زمان برای لحظه ای تردید وجود دارد.
این استدلال روشن بود و لحظه به طوری که بدون دادن زمان به
مفتش عقاید به از تعجب خود را بهبود می یابند ، او سوراخ را از طریق و از طریق ، و بازیگران
او را در کنار یهودی.
«با این حال دوباره گفت :" Cunegonde ، "در حال حاضر هیچ رحمت برای ما وجود دارد ، ما طرد می شود ،
یک ساعت گذشته آمده است.
چگونه شما آن را می تواند انجام دهد؟ شما ، به طور طبیعی بسیار ملایم ، به ذبح کردن یک یهودی و یک اسقف اعظم در دو
دقیقه!
"بانوی زیبای من جوان ، پاسخ Candide ،" زمانی که یکی عاشق ، حسادت و
شلاق توسط استنطاق مذهبی ، در هیچ چیز توقف می کند. "
پیرزن پس از آن در کلمه خود را قرار دهید ، گفت :
"سه اسب اندلس در اصطبل با bridles و زین وجود دارد ، اجازه دهید
شجاع Candide آنها را آماده و مادام تا به پول ، جواهرات ، اجازه دهید ما در نتیجه سوار
به سرعت سوار بر اسب ، هر چند من فقط می توانم بنشینم
در یک باسن ، اجازه دهید ما مجموعه ای از برای کادیز ، آن را به بهترین آب و هوا در جهان است ، و
لذت بزرگ در مسافرت در شب سرد وجود دارد. "
بلافاصله Candide زین سه اسب ، و Cunegonde ، زن قدیمی و
او ، سی مایل را در کشش سفر.
در حالی که آنها سفر ، از طریق اخوان مقدس وارد خانه شدند ، پروردگار من
مفتش عقاید interred در یک کلیسا خوش تیپ بود ، و بدن Issachar را بر انداخته بود
توده مزبله.
Candide ، Cunegonde ، و زن قدیمی بود ، در حال حاضر شهر کوچک Avacena در رسیده
میان کوه های سیرا Morena ، و شد سخن گفتن به عنوان شرح زیر در
کاروانسرا های عمومی.
>
X فصل در چه زجر CANDIDE ، CUNEGONDE ، و
پیرزن وارد کادیز و سوار آن ها است.
"چه کسی بود که من را از پول و جواهرات من دزدیدند؟ گفت :" Cunegonde ، همه در حمام
اشک است. "چگونه باید زندگی می کنیم؟
چه باید بکنیم؟
از کجا پیدا Inquisitors یا یهودیان که به من بدهد "
"افسوس!" پیرزن گفت : "من ظن زیرک کشیش کاذب خاکستری ،
که شب گذشته را در همان مسافرخانه را با ما در Badajos ماند.
خدا من حفظ از قضاوت rashly ، اما او را به اتاق ما آمد دو بار ، و او مجموعه ای از
پس از سفر خود را مدتها قبل از ما. "
"افسوس!" گفت : Candide ، "عزیز Pangloss اغلب به من نشان داد که کالاهای
این دنیا به همه مردان معمول هستند ، و این که هر کدام دارای یک حق برابر به آنها است.
اما با توجه به این اصول ، راهب صومعه خاکستری باید به سمت چپ به اندازه کافی برای حمل
با ما از طریق سفر ما. آیا هیچ چیز در تمام چپ ، عزیز من
Cunegonde؟ "
"پول خرد انگلیس ، گفت :" او. "چه باید بکنیم؟ گفت :" Candide.
فروش یکی از اسب ها ، پاسخ داد : "پیرزن.
"من پشت دوشیزه Cunegonde سوار ، هر چند من می توانم خودم را تنها در یکی باسن نگه دارید ، و
ما باید کادیز برسد. "
در همین کاروانسرا بود بندیکتین قبل که اسب برای ارزان خریداری وجود دارد
قیمت می باشد.
Candide ، Cunegonde ، و زن قدیمی ، از طریق Lucena ، Chillas گذشت ، و
Lebrixa وارد نمایید در کادیز است.
ناوگان وجود دارد گرفتن آماده بود ، و نیروهای مونتاژ را به دلیل کشیش
پدران یسوعیون پاراگوئه ، متهم که یکی از قبایل بومی در
همسایگی سان نشانه شورش علیه پادشاهان اسپانیا و پرتغال.
Candide در خدمت بلغاری بوده است ، انجام تمرین نظامی
قبل از عمومی به این ارتش ، کمی با برازنده آدرس ، با این همه بی باک
هوا ، و با چابکی و اکسپدیشن ،
که او دستور داده شد از یک شرکت پا.
در حال حاضر ، او کاپیتان بود!
او بادبان با Cunegonde دوشیزه ، زن قدیمی ، دو valets ، و اندلس دو تنظیم
اسب ها ، که متعلق به مفتش عقاید بزرگ پرتغال بود.
در طول سفر خود آنها یک معامله خوب در فلسفه از Pangloss فقیر استدلال است.
می گوید : "ما می خواهیم به جهان دیگری بود." وی افزود : Candide "و قطعا آن را باید به که
همه برای بهترین است.
برای من باید اعتراف دلیلی برای شکایت کمی از آنچه passeth در ما وجود دارد
جهان در توجه به هر دو فلسفه طبیعی و اخلاقی است. "
گفت : Cunegonde : "من به شما دوست دارم با تمام قلب من ،" ، "اما روح من هنوز پر از
وحشت در آن است که من را دیده اند و با تجربه است. "
"همه به خوبی خواهد شد ،" پاسخ Candide "دریایی از این دنیای جدید در حال حاضر بهتر
از دریا اروپایی ما ، آن را آرامتر ، بادهای منظم تر است.
این است که قطعا دنیای جدید است که بهترین همه جهان های ممکن است. "
"خدا آن را اعطا ، گفت :" Cunegonde "اما من به طرز وحشیانه ای ناراضی شده اند وجود دارد که من
قلب تقریبا به پایان می رسد به امید است. "
: «شکایت پیرزن گفت :" افسوس! شما بدبختیهای مانند شناخته شده نیست
من است. "
Cunegonde تقریبا شکست خنده ، پیدا کردن زن خوب بسیار سرگرم کننده باشد ، برای
وانمود شده اند به عنوان تأسف به او به عنوان.
"افسوس!" گفت : Cunegonde ، "مادر خوب من ، مگر اینکه شما دو ravished شده اند
بلغارها ، دو زخم عمیق در شکم خود را دریافت کرده اید ، تا به حال دو قلعه
تخریب ، دو مادر قطع تا به حال به
قطعه قبل از چشم شما ، و دو تن از دوستداران خود را شلاق در خودکار DA - FE ، من نمی
تصور که چگونه می توانند شما را بیشتر مایه تاسف از I.
اضافه کنید که من یک بانوی بارون از هفتاد و دو quarterings متولد شد -- و آشپز بوده است "
"خانم" پیرزن پاسخ داد : "شما تولد من نمی دانم و در من به شما نشان دهد که من
پشت ، شما نمی خواهد صحبت در این روش ، اما قضاوت خود را تعلیق کند. "
این سخنرانی با کنجکاوی شدید در ذهن Cunegonde و Candide ، مطرح
پیر زن صحبت کرد به آنها به شرح زیر است.
>
فصل تاریخچه خی از پیرزن.
"من تا به حال نه همیشه bleared چشم و پلک قرمز ؛ نه بینی من همیشه لمس
چانه من ، نه من همیشه بنده است. من دختر پاپ شهری X ، و از
شاهزاده از Palestrina.
تا سن چهارده سالگی من در کاخ آورده بود ، که تمام قلعه از
barons آلمانی خود را به ندرت برای اصطبل خدمت کرده اند و یکی از جامه من بود
ارزش بیش از همه شکوه وست فالن.
همانطور که من بزرگ شدم من در زیبایی ، شوخ طبعی ، و هر دستاورد برازنده بهبود یافته است ، در میان
از لذت ها ، امیدها ، و اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه احترام.
در حال حاضر من الهام بخش عشق است.
گلو من ، تشکیل شده بود و چنین گلو! سفید ، سفت ، و می خواهم که از به شکل
ونوس مدیچی ، و چه چشم! چه پلک. چه ابروهای سیاه و سفید! شعله های آتش از جمله
darted از دانش آموزان تاریک من که آنها
تحت الشعاع درخشش از ستاره ها -- به عنوان من بود شاعران در قسمت ما از گفته
جهان است.
من انتظار زنان ، هنگام پانسمان و آوردن لباس به شیوه من ، استفاده می شود به پاییز
اکستازی ، چه آنها به من قبل یا پشت مشاهده خوشحالم چگونه آقایان
شده است به اجرای آن دفتر برای آنها!
"من به شاهزاده عالی ترین *** Carara affianced شد.
چنین شاهزاده! به عنوان خودم را به عنوان خوش تیپ ، شیرین خو ، دلپذیر ، درخشان
شوخ است ، و با عشق درخشان است.
من او را دوست داشت به عنوان یکی برای اولین بار عاشق -- با بت پرستی ، با حمل و نقل است.
عروسی آماده شد.
تجمل و شکوه شگفت آور وجود داشته باشد ؛ fetes ، carousals ، مستمر وجود دارد
اپرا bouffe و تمام غزل ایتالیا متشکل در ستایش من ، هر چند یکی از
آنها را قابل قبول بود.
من فقط بر نقطه رسیدن به قله سعادت ، زمانی که یک نوعی گلابی قدیمی بود
که معشوقه به شاهزاده شده بود ، شوهر من ، دعوت او را به نوشیدن شکلات
با او.
او در کمتر از دو ساعت بیشتر تشنج وحشتناک درگذشت.
اما این تنها یک چیز بیهوده است.
مادر من ، در ناامیدی ، و به ندرت مبتلا کمتر از خودم ، مصمم به غایب
خودش را برای برخی از زمان از کشنده.
او املاک و بسیار زیبا را در این محله ها از Gaeta بود.
ما در هیئت مدیره از کشور که طلاکاری شده مانند بزرگ بود که سوار کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی
محراب سنت پیتر در رم.
مهندسان Sallee swooped و ما سوار است.
مردان ما خود را مانند سربازان پاپ دفاع و آنها خودشان بر خود پرت
زانو ، و به زمین انداخت و سلاح خود را ، با التماس از کشتی دزدان دریایی منع تعقیب کیفری در articulo
جمود.
"فورا آنها را برهنه به عنوان میمون قالب بندی نشده این مطلب هستید شدند ؛ مادر من ، خدمتکاران ما از افتخار ،
خودم و همه در همان شیوه ای بودند خدمت کرده است.
این شگفت انگیز است با آنچه اکسپدیشن آن اصیل مردم عریان.
اما آنچه مرا شگفت زده بود ، که آنها انگشتان خود را به ما بخشی از رانش
بدن که کلی از زنان رنج می برند ، هیچ ابزار دیگری جز -- لوله ها را وارد کنید.
یک نوع بسیار عجیب از مراسم به من ظاهر شد ، اما در نتیجه یکی قضات از چیزهایی
وقتی که یکی از جهان دیده می شود. من پس از آن که آن این بود که سعی آموخته
آیا ما هیچ الماس پنهان کرده بود.
این عمل تاسیس شده از زمان بسیار قدیم ، در میان ملل متمدن که است
صیقلی کردن دریاها.
من که بسیار مذهبی شوالیه مالت شکست هرگز خود را با این مطلع شد
جستجو زمانی که آنها را هر زندانیان ترکیه هر دو جنس.
این یک قانون سازمان ملل است که از آنها منحرف هرگز است.
"من باید به شما بگویم چه بزرگ سختی آن را برای یک شاهزاده خانم جوان و مادرش بود
می شود ساخته شده برده و به مراکش به اجرا درآمد.
شما به راحتی می توانید تصور کنید همه ما تا به حال در هیئت مدیره کشتی دزدان دریایی رنج می برند.
مادر من هنوز هم خیلی خوش تیپ بود. خدمتکاران ما از افتخار ، و حتی ما در انتظار
زنان ، تا به حال charms بیشتر نسبت به در تمام آفریقا یافت می شود.
همانطور که برای خودم ، من ravishing بود ، نفیس ، فضل خود ، و من بود
دست نخورده!
من باقی نمی ماند تا زمانی ؛ این گل ، که برای خوش تیپ شده بود این سایت متعلق به
شاهزاده *** Carara ، توسط کاپیتان کشتی دزدان دریایی plucked شد.
او یک سیاه پوست ناپسند بود ، و در عین حال معتقد بودند که او به من یک معامله بزرگ
افتخار.
بدیهی است پرنسس Palestrina و خودم باید بسیار قوی برای رفتن
از طریق است که ما تا زمان ورود ما در مراکش تجربه است.
اما اجازه بدهید ما در تصویب این چنین چیزهایی به عنوان شایع نمی شود به ذکر.
"مراکش شنا در خون در زمانی که ما وارد است.
پنجاه پسران امپراتور Muley اسماعیل تا به حال هر یک از پیروان خود ، این پنجاه
مدنی جنگ ، از سیاه پوستان علیه سیاه پوستان و سیاه پوستان در برابر tawnies ، و tawnies در برابر
tawnies و mulattoes علیه mulattoes.
به طور خلاصه آن را قتل عام مداوم در سراسر امپراطوری بود.
"به محض شد و ما نسبت به سیاه پوستان از یک جناح خلاف که کاپیتان من فرود آمد
تلاش کرد تا او را غنیمت جنگی خود را راب.
بعد به جواهرات و طلا با ارزش ترین چیز او تا به حال بودند.
من به چنین نبرد شاهد بود که شما در آب و هوای اروپا شما هرگز دیده می شود.
کشورهای شمالی که گرما را در خون خود دارند ، و نه آن مواج شهوت برای
زنان ، شایع در آفریقا است.
، آن است که به نظر می رسد که شما اروپایی ها تنها شیر در رگهای خود را ، بلکه آن است که جوهر گوگرد زدن به
آتش اجرا می شود که در آن از ساکنان کوه اطلس و همسایه
کشور جهان است.
آنها با خشم شیر ، ببر ، و serpents از کشور جنگیدند ، برای دیدن
چه کسی باید ما را داشته باشد.
مور مادرم بازوی راست را تصرف کردند ، در حالی که ستوان کاپیتان من به او برگزار شده توسط
سمت چپ ، یک سرباز وابسته به اهالی شمال افریقا نگه دارید از او با یک پا ، و یکی از کشتی های دریایی ما برگزار شد
او توسط دیگر.
بنابراین تقریبا همه زنان ما در چهارم از سوی چهار مرد کشیده شده است.
کاپیتان من پشت سر او پنهان ، و با شمشیر کشیده شده خود را برش داده شده و چاک دار
هر که خشم خود را مخالف.
در طول تمام زنان ایتالیایی و مادر ما ، من خود ، پاره شده ، mangled ، من تو را دیدم
قتل عام توسط هیولا که بر آنها مورد مناقشه است.
بردگان ، اصحاب من ، کسانی که آنها را گرفته بود ، سربازان ، ملوانان ، سیاهپوستان ،
سفید پوستان ، mulattoes ، و در آخرین کاپیتان من ، همه ، کشته شدند و من باقی مانده در حال مرگ بر روی یک
پشته از مرده.
صحنه های مانند این را از طریق میزان سیصد لیگ معامله شد -- و در عین حال
آنها پنج نماز در روز مقدر شده توسط محمد از دست رفته هرگز.
"به سختی من خودم از پشته از بدن ذبح رها و
به یک درخت بزرگ پرتقال در کرانه نهر کوچک همسایه ، جایی که من سقوط crawled شده ،
مظلوم با وحشت ، خستگی ، ترسناک ، ناامیدی ، و گرسنگی.
بلافاصله پس از ، حس من ، غلبه ، خود را داد تا به خواب ، که هنوز
swooning بیشتر از سکون.
من در این حالت ضعف و بی حسی بود ، بین زندگی و مرگ ، هنگامی که
من احساس خودم را با چیزی است که بر بدن من نقل مکان کرد فشرده.
چشمان من باز کردم و مردی را دیدم که ، سفید از قیافه خوب ، که آهی کشید ، و چه کسی گفت :
بین دندان های خود را : "O" چه "sciagura D' essere senza coglioni!' "
>
فصل XII ماجراهای ادامه پیرزن.
"شگفت زده و خوشحال به شنیدن زبان مادری من ، و نه کمتر در چه تعجب
این مرد گفت ، من جواب که بدبختیهای بسیار بزرگتر از وجود دارد
که او شکایت کرده است.
من او را در چند کلمه از وحشت که من بود می گریست گفت : غش و دوم
زمان است.
او مرا به خانه همسایه انجام شده ، قرار من به رختخواب به من داد ، مواد غذایی ، منتظر بر من ،
consoled من ، flattered من ، او به من گفت که او تا به حال ندیده هیچ کس تا به عنوان زیبا
من ، که او بسیار هرگز ابراز تاسف از دست دادن آنچه در آن نمی توان به بهبود بود.
"" من در ناپل متولد شده بود ، گفت که او ، آنها اخته کردن دو یا سه هزار کودک وجود دارد
هر سال ، بعضی می میرند از عمل ، دیگران به دست آوردن صدای زیبا تر از
که از زنان ، و دیگران به دفاتر دولت مطرح شده است.
این عملیات بر من بود با موفقیت انجام شده و من نوازنده چپل به بود
خانم ، پرنسس Palestrina. '
"به مادرم!' گریه I. "مادر وارد کنید!' او ، فریاد می گریند.
چه! می تواند به شما این باشد که شاهزاده خانم جوان که من تا سن شش سال به ارمغان آورد ،
و کسی که وعده داده شده این قدر زود به عنوان زیبا به عنوان شما؟ "
"من به آن است ، در واقع ، اما مادر من نهفته است چهار صد متری این رو ، پاره شده در چهارم ،
تحت یک پشته از بدن مرده است.
"من به او گفت تمام ماجراهای من و او مرا با خود آشنا و به من گفتن که او
امپراتور مراکش فرستاده شده توسط یک قدرت مسیحی شده بود ، به یک معاهده
با آن شاهزاده ، در نتیجه از آن
او با فروشگاه ها و کشتی های نظامی مبله برای کمک به تجارت برای تخریب
از دولت های دیگر مسیحی.
"ماموریت من انجام شده است ، گفت : این خواجه صادق ،" من به سئوتا سوار شو ، و
شما را به ایتالیا. ما "چه" sciagura D' essere senza coglioni! '
"من او را با اشک ترحم تشکر شده و به جای آن از من گرفتن به ایتالیا او
انجام من به الجزیره ، جایی که او به من فروخته شده به دی.
به ندرت بود ، نسبت به طاعون که تور از آفریقا ، آسیا ساخته شده بود ، فروخته می شوند ، و
اروپا ، با بدخیمی بزرگ در الجزایر آغاز شد.
شما را دیده اند ، زمین لرزه ، اما دعا ، از دست شما تا به حال طاعون "؟
"هرگز ، پاسخ داد :" Cunegonde.
"اگر شما تا به حال ، گفت :" پیرزن "شما را تصدیق آن است که به مراتب بیشتر
از زلزله وحشتناک است. در آفریقا شایع است ، و من به آن گرفتار است.
تصور کنید که خودتان مضطرب وضعیت دختر پاپ ، تنها
پانزده سال سن داشت ، که در کمتر از سه ماه ، احساس شوربختیها فقر
و برده داری ، ravished شده بود تقریبا در هر
روز ، به حال مشهود مادرش کشیده شده در چهارم ، قحطی و جنگ را تجربه کرده بودند ،
و مرگ در اثر طاعون در الجزیره بود.
من مرگ نیست ، با این حال ، اما خواجه من ، و دی ، و تقریبا در اندرون کل
الجزیره جان سپردند.
"به محض این که خشم برای اولین بار از این طاعون وحشتناک بود بر این ، فروش ساخته شد
دی بردگان ؛ من توسط یک تاجر خریداری شد ، و به تونس به اجرا درآمد ، این مرد
من به یکی دیگر از بازرگان که من فروخته شده به فروش می رسد
دوباره به یکی دیگر در طرابلس ، از طرابلس من به اسکندریه ، فروخته شده از اسکندریه به
Smyrna ، و از Smyrna به قسطنطنیه.
در طول اموال آقا Janissaries ، که به زودی دستور داده شد تبدیل شد
دور به دفاع از Azof ، سپس توسط روس ها محاصره شده است.
"آقا ، که یک مرد بسیار متعارف وخوش زبان درپیش زنان بود ، تمام اندرون خود را با او در زمان ، و تسلیم ما
در قلعه کوچک در Meotides Palus ، نگهبانی توسط دو خواجه ها سیاه و سفید و بیست
سربازان.
ترک ها منجر به کشته شدن تعداد شگرف روس ها بودند ، اما دومی انتقام خود را داشتند.
Azof توسط آتش ویران شده بود ، ساکنان را به شمشیر ، نه جنس و نه سن بود
بخشوده ، تا تنها قلعه باقی مانده و کوچک ما وجود دارد ، و دشمن خواست تا از گرسنگی مردن
ما از.
بیست Janissaries آنها هرگز تسلیم سوگند یاد کرده بود.
اندام از قحطی که آنها کاهش می یابد ، آنها را به خوردن دو ما را وادار
خواجه ها ، برای ترس از نقض سوگند خود را.
و در پایان از چند روز حل و فصل آنها را ببلعند زنان.
"ما ایمان بسیار مومن و انسانی ، که موعظه خطبه عالی ، مشوق
آنها را به همه در یک بار ما را بکشند.
"" فقط قطع باسن از هر یک از این خانمها ، 'گفت که او ، و به شما کرایه
بسیار خوب ، اگر شما باید به آن مراجعه دوباره ، خواهد شد وجود دارد همان سرگرمی چند
روز از این رو ، آسمان خیریه عمل را قبول ، و به شما آرامش.
"او فصاحت بزرگ داشتند ، او آنها را متقاعد می کنیم تحت این عمل وحشتناک قرار گرفتند.
ایمان همان درخت گل حنا به ما اعمال می شود ، به عنوان او را به کودکان پس از ختنه می کند ، و
همه ما تقریبا مرده است.
"به ندرت Janissaries به پایان رسید تا به حال خوراک که ما با آنها مبله بود ،
نسبت به روس ها در کف قایق مسطح آمد ، یک سرباز پیاده نظام فرار.
روسها پرداخت بدون توجه به شرایط ما شوید.
جراحان فرانسوی در تمام نقاط جهان وجود دارد ، یکی از آنها که بسیار هوشمندانه بود
ما را تحت مراقبت او صورت گرفت -- او ما درمان شود ، و تا زمانی که من زندگی می کنند من باید که به عنوان به یاد داشته باشید
به زودی به عنوان زخم من شفا او پیشنهاد به من.
او به ما پیشنهاد همه از تشویق های خوب ، به ما میگفتند که مانند در sieges بسیاری اتفاق افتاده بود ،
و بود که آن را با توجه به قوانین جنگ است.
"همانطور که به زودی به عنوان اصحاب من قادر به راه رفتن ، آنها را به مجموعه ای از برای مسکو موظف شدند.
من به سهم Boyard که به من باغبان خود سقوط کرد ، و به من داد بیست و ضربه شلاق
روز.
اما این اشراف زاده داشتن در زمان دو سال است بر چرخ همراه با سی آغاز شد
Boyards بیشتر برای برخی از broils در دادگاه ، من با آن رویداد سود و گریخته ام.
من طی تمام روسیه ؛ من یک مدت طولانی بود بنده صاحب مسافرخانه در ریگا ، به همان
در Rostock ، در Vismar ، در لایپزیک ، در Cassel ، در اوترخت ، در Leyden ، در
لاهه ، در روتردام.
من در بدبختی و رسوایی قدیمی waxed ، داشتن تنها یک نیمی از posteriors من ، و همیشه
به خاطر سپردن من دختر پاپ بود. صد بار من بر نقطه بود
قتل خودم ، اما هنوز من عاشق زندگی است.
این نقطه ضعف مضحک است که شاید یکی از کشنده ترین ویژگی های ما ، برای است
آیا پوچ تر از آرزو برای حمل به طور مداوم بار که می توان
همیشه پایین پرتاب؟ بیزار بودن از وجود و
هنوز به وجود یکی چسبیده؟ کوتاه در به نوازش مار که به ما بلعد ،
تا او قلب ما را خورده است؟
"در کشورهای مختلف است که مقدار زیادی از آن شده است من به گذشتن ، و متعدد
کاروانهایی که در آن بنده من شده اند ، اطلاع از تعداد زیادی از افرادی که من گرفته اند
وجود خود را در بیزاری برگزار می شود ، و
هنوز من از بیش از هشت که به طور داوطلبانه را پایان دادن به بدبختی خود را هرگز نمی دانستند ؛
سه سیاهان ، چهار انگلیسی ها ، و استاد آلمانی به نام Robek.
من که بنده به یهودی ، دان Issachar ، که من در نزدیکی حضور شما قرار داده شده به پایان رسید ،
بانوی منصفانه من.
من مصمم هستم برای به اشتراک گذاشتن سرنوشت خود را ، و خیلی بیشتر شده اند خود را با تحت تاثیر قرار
بدبختیهای نسبت با خود من.
من حتی هرگز از بدبختیهای من برای شما صحبت می شود ، شما piqued نداشته من
کمی ، و اگر آن مرسوم شد که به داستان در هیئت مدیره یک کشتی به منظور
تصویب دور زمان.
در کوتاه مدت ، خانم Cunegonde ، تجربه داشته اند ، من می دانم جهان ، بنابراین من
توصیه شما به خودتان منحرف ، و غالب بر هر مسافر بگوید داستان خود را به و
اگر یکی از آنها وجود دارد همه ، است که نه
لعنت زندگی خود بسیاری از زمان ، است که پس از خود را اغلب نه به عنوان نگاه
unhappiest فنا ، من به شما ترک به پرتاب من به دریا از سر. "
>
فصل XIII چگونه CANDIDE دور از نمایشگاه او مجبور شد
CUNEGONDE و پیرزن.
Cunegonde زیبا از شنیده تاریخ پیرزن ، پرداخت او همه
civilities به دلیل به یک شخص از رتبه و شایستگی خود را.
او به همین ترتیب قبول پیشنهاد خود را ، و درگیر تمام مسافران ، یکی پس از
دیگر ، مربوط به ماجراهای خود ، و پس از آن هم او و هم Candide اجازه داده است که قدیمی
در حق زن بود.
"این یک ترحم بزرگ ، گفت :" Candide ، که Pangloss سیج خلاف به دار آویخته شد
سفارشی در خودرو - DA - FE است ، او به ما چیزهای شگفت انگیز ترین بگویید با توجه به
شر فیزیکی و اخلاقی که پهن شدن
زمین و دریا ، و من قادر باید بود ، با توجه به علت ، به ایجاد یک اعتراض چند است. "
در حالی که هر مسافر بازگویی داستان زندگی او را ، کشتی ساخته شده راه خود را.
آنها در Ayres آیرس فرود آمد.
Cunegonde ، کاپیتان Candide ، و پیرزن ، منتظر بر فرماندار ، دون فرناندو
D' Ibaraa ، Y Figueora ، Y Mascarenes ، Y Lampourdos ، Y سوزا.
این اشراف زاده بود شکوه تبدیل شدن به یک فرد که نام های بسیاری از را با مته سوراخ.
او به مردان با نجیب تحقیر صحبت می کرد ، انجام بینی خود را تا loftily بزرگ خود را
صدای نامهربان ، به عهده گرفت تا آمرانه هوا ، و با غیر قابل تحمل چنین stalked
غرور ، که کسانی که به او ادای احترام کردند
به شدت تمایل به او drubbing خوب به من بدهید.
Cunegonde به نظر می رسد او را زیبا ترین او تا کنون ملاقات کرده بود.
اولین چیزی که او بپرسید که آیا او این بود که همسر کاپیتان نیست.
شیوه ای که در آن او از سوال به احساس خطر Candide خواست او durst می گویند او
همسر او ، چرا که در واقع او نبود ، نه durst از او می گویند او خواهر او بود ،
زیرا پس از آن بود و اگر چه این
ملزم دروغ که قبلا بسیار به نفع میان مردم باستان بوده است ، و اگر چه
می تواند مفید باشد به مدرن ، روح خود را بیش از حد خالص به خیانت به حقیقت بود.
"دوشیزه Cunegonde ، گفت :" او ، "به من این افتخار با من ازدواج است ، و ما التماس کردن شما
جناب به تمکین کردن به تحریم ازدواج ما. "
دون فرناندو D' Ibaraa ، Y Figueora ، Y Mascarenes ، Y Lampourdos ، Y سوزا ، چرخش
تا moustachios خود را ، به تمسخر لبخند زد ، و دستور داد کاپیتان Candide بروید و بررسی
شرکت او.
Candide اطاعت ، و والی به تنهایی با دوشیزه Cunegonde باقی ماند.
او علاقه خود اعلام کرد ، اعتراض او را به او در روز بعد ازدواج در مواجهه با
کلیسا ، و یا در غیر این صورت ، به همان اندازه باید حاضر به خودش.
Cunegonde پرسید : یک چهارم از یک ساعت از آن را در نظر بگیرند ، زن قدیمی برای مشورت ،
و به وضوح خود را. پیر زن صحبت کرد در نتیجه به Cunegonde :
"خانم ، شما باید quarterings هفتاد و دو ، و پول خرد انگلیس نیست ؛ از آن است که در حال حاضر در قدرت خود را
به همسر به بزرگترین پروردگار در آمریکای جنوبی است که بسیار زیبا
moustachios.
آیا آن را برای شما به رنجش خود را بر راحت و کاربر پسند تعرض مصون است؟
شما توسط بلغارها ravished شده اند ، یک یهودی و مفتش عقاید برخوردار بوده اند خود را
به نفع است.
بدبختی می دهد بهانه ای کافی است. من خود را ، که اگر من در جای خود بودند ،
نباید هیچ وسواس داشتن در ازدواج با فرماندار و در ساخت فورچون
کاپیتان Candide. "
در حالی که پیرزن با همه احتیاط که سن و تجربه داد ، صحبت کرد
کشتی کوچک وارد بندر در هیئت مدیره که Alcalde و alguazils او بودند ،
و این بود آنچه اتفاق افتاده است.
همانطور که پیرزن shrewdly حدس زد ، آن راهب صومعه خاکستری بود که به سرقت برده است Cunegonde
پول و جواهرات در شهر Badajos ، هنگامی که او و Candide بودند به فرار.
راهب صومعه می خواستم به فروش برخی از الماس جواهر فروش جواهر فروش می دانستند
آنها را به مفتش عقاید بزرگ. راهب صومعه قبل از او به دار آویخته شد اعتراف کرد
آنها را به سرقت برده بود.
او به توصیف افراد ، و مسیر آنها تا به حال گرفته شده است.
پرواز Cunegonde و Candide در حال حاضر شناخته شده بود.
آنها به کادیز ترسیم شد.
یک کشتی بلافاصله در تعقیب آنها فرستاده شد.
این کشتی در حال حاضر در بندر Ayres آیرس شد.
در این گزارش منتشر شده که Alcalde که قرار بود به زمین ، و او در پیگیری بود
قاتلان از پروردگار من مفتش عقاید بزرگ است.
زن محتاط قدیمی را دیدم در یک بار چه بود که باید انجام شود.
شما نمی توانید فرار ، گفت : "او به Cunegonde ،" و شما باید چیزی به ترس ،
برای آن شما نیست که منجر به کشته شدن پروردگار من ، علاوه بر استاندار که دوست دارد شما
رنج می برند شما را به بدرفتاری قرار گرفته و در نتیجه باقی بماند ".
او سپس بلافاصله فرار به Candide. "پرواز گفت :" او "و یا در یک ساعت به شما خواهد شد
سوخته. "
یک لحظه برای از دست دادن وجود ندارد ، اما چگونه می تواند او بخشی از Cunegonde ، و جایی که
می تواند از او فرار برای پناه؟
>
فصل چهاردهم CANDIDE و CACAMBO دریافت کرده بود.
یسوعیون پاراگوئه.
Candide چنین نوکر با او را از کادیز آورده بود ، به عنوان یکی اغلب با ملاقات در
سواحل اسپانیا و در مستعمرات آمریکا.
او اسپانیایی سه ماهه ، دو رگه در Tucuman متولد شد ، او شده است آواز خواندن بود
پسر ، متصدی حفاظت ظروف مقدسه کلیسا ، ملوان ، راهب ، pedlar ، سرباز ، و نوکر.
نام او Cacambo بود ، و او دوست داشت با استاد خود ، چون استاد او خیلی خوب بود
مرد است. او به سرعت زین دو اندلس
اسب.
"بیا ، کارشناسی ارشد ، اجازه دهید ما را در توصیه پیرزن را دنبال ، اجازه دهید ما شروع و اجرا
بدون به دنبال پشت سر ما است. "Candide اشک ریخته است.
"آه! Cunegonde عزیز من! باید من شما فقط در زمانی که فرماندار بود
به تحریم عروسی ما؟ Cunegonde ، به چنین فاصله چه آورده
از شما تبدیل خواهد شد؟ "
"او انجام خواهد داد و همچنین او می تواند ، گفت :" Cacambo "زنان در از دست دادن هرگز ،
خدا برای آنها فراهم می کند ، اجازه دهید ما را اداره میکنند. "" تو هنر بکجا حمل من؟
کجا باید برود؟
آنچه در ما بدون Cunegonde انجام دهید؟ گفت : "Candide.
"سنت جیمز از Compostella" گفت : Cacambo ، "شما به مبارزه با
یسوعیون ، اجازه دهید ما را در راه مبارزه برای آنها به من می دانم که جاده ها به خوبی ، من شما را به انجام
پادشاهی خود را ، که در آن آنها خواهد بود مفتون
به یک کاپیتان است که درک ورزش بلغاری.
شما یک ثروت شگرف را ایجاد کند ، اگر ما می توانیم حساب ما در یک جهان را پیدا کند ما
باید در دیگری.
این لذت بسیار خوبی برای دیدن و انجام کارهای جدید است. "
"شما باید قبل از در پاراگوئه بوده است ، و سپس گفت :" Candide.
AY ، مطمئن شوید ، پاسخ داد : "Cacambo ،" من بنده در کالج فرض بود ،
و با دولت از پدران خوبی آشنا و همچنین من با
خیابان های کادیز.
این دولت قابل تحسین است.
پادشاهی است بیش از سه صد لیگ در قطر ، و تقسیم به
سی استان وجود دارد پدران دارای همه ، و هیچ چیز از مردم است ؛
شاهکار از عقل و عدالت است.
من به سهم خود می بینم هیچ چیز الهی به عنوان پدران که جنگ بر پادشاهان
اسپانیا و پرتغال ، و در اروپا اعتراف کسانی که پادشاهان ، که در اینجا کشتن اسپانیایی ، و
در مادرید ، آنها را به بهشت بفرستد ، این من دلخوشیها ، اجازه دهید ما فشار به جلو است.
شما در حال رفتن به شادترین از فنا.
چه لذت خواهد آن را به کسانی که پدران به شنیدن این که کاپیتان چه کسی می داند
ورزش بلغارستان به آنها می آیند! "
به محض این که آنها به اولین مانع رسید ، Cacambo به سپاه پاسداران پیشرفته گفت که
کاپیتان می خواست با پروردگار من فرمانده صحبت می کنند است.
مقررات به سپاه پاسداران اصلی داده شد ، و بلافاصله یک افسر پاراگوئه زد و
خود را در پای فرمانده گذاشته ، به انتقال این خبر به او.
Candide و Cacambo ، خلع سلاح شدند و دو اسب اندلس خود را تصرف کردند.
غریبه بین دو فایل از تفنگدار معرفی شدند ؛ فرمانده در
در پایان علاوه بر این ، با کلاه روی سر خود سه گوشه ، پوشش خود را جمع ،
شمشیر توسط طرف او ، و spontoon در دست او.
او beckoned ، و سر راست جدید comers شامل چهار و بیست
سربازان.
گروهبان به آنها گفت که آنها باید صبر کنید ، که فرمانده نمی تواند صحبت می کنند به آنها ، و
که پدر کشیش استانی هیچ اسپانیایی به باز کردن دهان خود رنج می برند نیست
اما در حضور او ، و یا بالاتر از سه ساعت در استان بمانند.
"و در جایی که پدر کشیش ولایتی گفت :" Cacambo.
او پس از مراسم رژه پس از جشن توده است ، پاسخ داد : "گروهبان ،
"و شما می توانید اسپرز خود را تا سه ساعت بوسه این رو."
"با این حال ، گفت :" Cacambo ، "کاپیتان اسپانیایی نیست ، اما یک آلمانی ، او آماده است
با گرسنگی هلاک گردد و به عنوان خودم را می توانیم برای صبحانه چیزی نیست ،
در حالی که ما برای احترام او صبر کنم؟ "
گروهبان رفت و بلافاصله به آشنا کردن فرمانده با آنچه که او شنیده بود.
: "خدا ستایش!" فرمانده کشیش گفت : "از او یک آلمانی است ، من ممکن است
صحبت کردن با او ، او را به تاکستان من ".
Candide در یک بار به خانه زیبا تابستان انجام شده است ، آراسته شده با
خیلی زیبا ردیف ستون از سنگ مرمر سبز و طلا ، و با trellises پیوستی
parraquets ، زمزمه ، پرنده ، پرواز ، پرنده ، مرغ گینه ، و همه پرندگان کمیاب دیگر.
یک صبحانه ی عالی در رگ های طلا ارائه شد و در حالی که پاراگوئه
خوردن ذرت از ظروف چوبی ، در دشت های باز و در معرض حرارت
خورشید ، کشیش پدر فرمانده بازنشسته به تاکستان او.
او مردی بسیار خوش تیپ است ، جوان با چهره کامل ، پوست سفید ، اما به رنگ بالا در بود ؛
او تا به حال قوسی ابرو ، چشم سرزنده ، گوش قرمز ، لب ها شنگرف ، هوا جسورانه ، اما چنین
جسارت را نه متعلق به اسپانیایی و نه یسوعیون.
آنها سلاح خود را بازگشت به Candide و Cacambo ، و همچنین دو اندلس
اسب ، به چه کسی Cacambo در اختیار برخی از جو به خوردن فقط با چمن قرار داد ، داشتن یک چشم بر
همه آنها را در حالی که برای ترس از تعجب.
Candide برای اولین بار بوسید تمجمج کردن ردا فرمانده ، سپس آنها نشستم
جدول. "شما هستند ، پس ، یک آلمانی است؟" گفت یسوعیون
به او در آن زبان است.
"بله ، پدر کشیش ،" پاسخ Candide. از آنجا که تلفظ این کلمات آنها نگاه
در هر یک از دیگری با شگفتی بزرگ ، و با چنین احساسات که آنها می توانند
پنهان است.
"و از چه بخشی از آلمان شما اومد؟" گفت یسوعیون.
پاسخ Candide : "من از استان کثیف وستفالن هستم ،" "من متولد شد
در قلعه تندر ده - Tronckh. "
"آه! آسمان! آیا ممکن است؟ "فرمانده گریه.
"چه معجزه!" گریه Candide. "آیا واقعا شما؟" گفت : فرمانده.
"این امکان پذیر نمی باشد! گفت :" Candide.
آنها جلب کرد ، آنها در آغوش گرفت ، آنها ریخته rivulets از اشک.
"چه است ، آن را به شما ، پدر کشیش؟ شما ، برادر Cunegonde منصفانه!
شما ، که توسط بلغارها کشته شد!
شما ، پسر بارون! شما ، یسوعیون در پاراگوئه!
من باید اعتراف این جهان عجیب و غریب است که ما زندگی می کنند شوید.
اوه ، Pangloss!
Pangloss! خوشحالم به شما خواهد بود اگر شما تا به حال نه به دار آویخته شده است! "
فرمانده فرستاده دور برده های سیاه پوست و پاراگوئه که به آنها خدمت کرده است با
liquors در goblets سنگ کریستال.
او خدا و سنت ایگناتیوس تشکر شده هزار بار ، او Candide در آغوش او clasped و
چهره خود را با اشک غرق شد.
"شما ، بیشتر متعجب خواهد شد ، بیشتر تحت تأثیر قرار گیرد ، و حمل و نقل ، گفت :" Candide ، "وقتی که من
به شما بگویم که Cunegonde ، خواهر خود را ، که فکر می کنید پاره پاره شده اند باز است ، در
سلامت کامل است.
"کجا؟" "در محله خود ، با فرماندار
Ayres آیرس ، و من که قرار بود به مبارزه بر علیه شما ".
هر کلمه ای که آنها در این گفتگو طولانی به زبان آمده اما افزود تعجب به تعجب.
روح آنها در زبان خود را fluttered ، گوش در گوش های آنها وجود ، و برق زد در
چشمان خود را.
از آنجا که آلمانی ها بودند ، آنها در حالی که خوب در جدول نشسته ، در انتظار پدر کشیش
استان و فرمانده صحبت کرد به او عزیز Candide به شرح زیر است.
>
فصل پانزدهم CANDIDE کشته شدن برادر گرامی HIS
CUNEGONDE.
"من باید که تا کنون به حافظه من در حال حاضر روز بسیار ناراحت کننده ، که در آن من تو را دیدم پدرم و
مادر کشته شده و خواهر من ravished.
هنگامی که بلغارها بازنشسته ، خواهر عزیز من می تواند یافت نمی شود ، اما مادر من ، من
پدر ، و خودم ، با دو خدمتکار بندگان و سه پسر کمی از آنها شده بود ،
مقتول ، در نعش کش قرار داده شدند ، به بازتاب داده شود
برای دفن به یک کلیسای کوچک متعلق به یسوعیون ، در عرض دو فرسنگ از خانواده ما
صندلی.
یسوعیون ، ما را با مقداری آب مقدس پاشیده بود به طرز وحشیانه ای نمک ، چند قطره از آن را
به چشم من افتاد ، پدر درک است که پلک من کمی هم زده ، او قرار داده
دست خود را بر قلب من و احساس آن را ضرب و شتم.
من کمک دریافت کرده ، و در پایان از سه هفته بهبود است.
شما می دانید ، Candide عزیز من ، من خیلی زیبا بود ، اما من رشد بسیار زیباتر و
کشیش پدر Didrie ، برتر از آن خانه ، درک tenderest دوستی
برای من ، او به من داد عادت منظور ، چند سال پس از من به رم فرستاده شد.
پدر کل مورد نیاز وضع جدید از جوانان آلمانی ، یسوعیون.
فرمانروایان پاراگوئه اعتراف یسوعیون به عنوان چند به اسپانیا که ممکن است ، آنها ترجیح می دهند
کسانی که از کشورهای دیگر به عنوان تابع دستورات خود را.
مناسب توسط کشیش پدر کل بروید و در این تاکستان کار قضاوت شد.
ما مجموعه ای از -- یک لهستانی ، یک Tyrolese ، و خودم. به محض ورود من ، من با یک زیر مفتخر شد
deaconship و درجه ستوانی.
من به روز سرهنگ و کشیش است. ما باید استقبال گرم به پادشاه می دهد
نیروهای اسپانیا ؛ من برای آن پاسخ داده است که آنها باید طرد می شود و به خوبی
مورد ضرب و شتم.
پراویدنس شما می فرستد در اینجا به ما کمک. اما ، در واقع ، درست است که خواهر عزیزم
Cunegonde در محله ، با فرماندار Ayres آیرس؟ "
Candide او در مراسم ادای سوگند اطمینان که هیچ چیز واقعی تر بود ، و اشک خود را آغاز کرد
نو.
بارون نمی تواند خودداری از آغوش Candide ، او برادرش را به او را به نام او
نجات دهنده.
"آه! شاید ، گفت : "او ،" ما با هم باید عزیزم Candide ، ورود به شهر به عنوان
فاتحان ، و بازیابی Cunegonde خواهر من است. "
گفت Candide : "است که من می خواهم ،" ، "برای من در نظر گرفته شده با او ازدواج کند ، و من هنوز به امید
انجام این کار. "
شما گستاخ! "پاسخ داد : بارون ،" می خواهید که گستاخی به ازدواج با خواهر من
که هفتاد و دو quarterings!
پیدا کنم و کمال ترین بی شرمی hast تو به جرات به ذکر است این کار
مغرور طراحی! "Candide در این سخنرانی تبدیل به سنگ شده شده ، ساخته شده
پاسخ :
"پدر کشیش ، همه quarterings در جهان هیچ چیز دلالت ؛ نجات خود را
خواهر از دست یک یهودی و یک مفتش عقاید او به تعهدات بزرگ را به
من ، او آرزوهای خود را به من ازدواج ، استاد Pangloss
همیشه به من گفت که همه انسانها برابر هستند ، و قطعا من با او ازدواج خواهد کرد. "
"ما باید که ، رذل تو را ببینید! گفت :" تندر یسوعیون بارون د ده Tronckh ،
و آن لحظه او را در سراسر چهره را با تخت از شمشیر خود لرزاند.
Candide در یک لحظه ، شمشیر دودم خود را بوجود می آوردند ، و سقوط آن به دسته شمشیر در را یسوعیون
شکم ، در کشیدن آن reeking داغ ، او را به اشک پشت سر هم.
"خوب خدا! گفت :" او ، "من را کشته اند استاد پیر من ، دوست من ، برادر من در قانون!
من بهترین جنس موجود در جهان است ، و هنوز من در حال حاضر به کشته شدن سه
مردان ، و از این سه دو کشیش شد. "
Cacambo ، که نگهبانی درب تاکستان ایستاد ، به او زد.
گفت : "ما چیزی بیشتر برای آن نسبت به فروش زندگی ما به عنوان صمیم قلب به عنوان ما می توانیم" خود
استاد به او ، "بدون شک برخی از به زودی وارد باغ میوه ، و ما باید بمیرد
شمشیر در دست است. "
Cacambo ، که در بسیاری از خراشها بزرگ در طول عمر خود شده بود ، خود را از دست دادن نیست
سر ، او در زمان عادت بارون یسوعیون ، آن را در Candide قرار داده ، به او کلاه مربع و
ساخته شده او را سوار بر اسب سوار است.
این همه در برق زده از چشم انجام شد.
"ما سریع چهار نعل ، کارشناسی ارشد ، همه شما را برای یسوعیون ، رفتن به را
جهت به مردان شما ، و ما باید مرزهای قبل از آنها خواهد گذشت
ما قادر به پیشی. "
او پرواز او صحبت کرد این کلمات ، گریه کردن با صدای بلند به زبان اسپانیایی :
"راه ، راه ، برای سرهنگ پدر کشیش است."
>
فصل شانزدهم ماجراهای دو مسافران ، با دو دختر ، دو میمون ،
و وحشی به نام OREILLONS.
Candide و نوکر خود را فراتر از مانع کردم بود ، قبل از آن را در اردوگاه شناخته شده بود
که یسوعیون آلمان مرده بود.
Cacambo احتیاط مراقبت گرفته بود برای پر کردن کیف پول خود را با نان ، شکلات ، بیکن ، میوه ،
و چند بطری شراب.
با اسب آندلسی خود آنها را به یک کشور ناشناخته نفوذ ، که در آن
آنها هیچ مسیر مورد ضرب و شتم قرار را درک کردند. در طول آنها به چمنزار زیبا آمد
با rills purling تلاقی پیدا می شود.
در اینجا ما دو ماجراجویان در تغذیه اسب های خود. Cacambo پیشنهاد به کارشناسی کارشناسی ارشد خود را به گرفتن برخی از
غذا ، و او مجموعه ای او را به عنوان مثال.
"چگونه می توان از من می پرسید به خوردن ژامبون ، گفت :" Candide ، "پس از کشتن پسر بارون ،
و هرگز بیشتر به دیدن Cunegonde زیبا بودن محکوم به فنا؟
چه خواهد شد آن را فایده من به چرخش روز رنجور من و کشیدن آنها را به مراتب از او در
پشیمانی و ناامیدی؟ و آنچه که مجله از Trevoux می گویند؟ "
در حالی که او در نتیجه lamenting است سرنوشت او ، او را در خوردن رفت.
خورشید رفت. دو واندرررز شنیده ام برخی از فریاد کمی
به نظر می رسید که به زبان آمده توسط زنان است.
آنها نمیدانستند که آیا آنها گریه می کند از درد و یا شادی ، اما آنها شروع به بالا
precipitately با آن بی قراری و زنگ که هر چیزی که کمی الهام بخش در
یک کشور ناشناخته است.
سر و صدا را توسط دو دختر برهنه که در امتداد مید tripped ساخته شده بود ، در حالی که دو میمون
آنها را دنبال و گاز گرفتن باسن خود را.
Candide با ترحم منتقل شد و او را به آتش اسلحه در خدمت بلغارستان آموخته بود ، و
او هوشمندانه در آن بود ، که او می تواند یک درخت فندق در پرچین بدون دست زدن به یک برگ ضربه
از درخت.
او در زمان خمرهای شکل تفنگ چخماقی سرپر خود را دو اسپانیایی ، اجازه دهید آن را خاموش ، و به کشته شدن این دو
میمون. "خدا را ستایش می شود!
عزیز Cacambo من ، من آن دو موجودات ضعیف ناشی از خطر ناک ترین نجات
وضعیت.
اگر من یک گناه در قتل مفتش عقاید و یسوعیون را مرتکب شده است ، من را ساخته اند فراوان
اصلاح شده توسط برای صرفه جویی در زندگی از این دختران.
شاید آنها از بانوان جوان از خانواده و این ماجرا ممکن است تهیه ما بزرگ
مزایای استفاده در این کشور. "
او ادامه داشت ، اما متوقف کوتاه زمانی که او را دیدم دو دختر tenderly در آغوش گرفته
میمون ها ، حمام رفتن بدن خود را در اشک ، و خارق هوا با ملال انگیز ترین
مراثی.
"کوچولو من انتظار دارم به دیدن چنین خوب در برابر طبیعت ،" گفت که او در طول به Cacambo ؛ که
ساخته شده پاسخ :
"استاد ، شما انجام داده اند یک چیز خوب در حال حاضر شما با مقتول sweethearts اند از آن دو
زنان جوان است. "sweethearts!
آیا ممکن است؟
شما jesting ، Cacambo ، من می توانم آن را باور هرگز! "
"استاد عزیز" پاسخ Cacambo "شما در همه چیز شگفت زده است.
چرا باید به شما فکر می کنم که آنقدر عجیب است که در برخی از کشورها میمون ها وجود دارد که
تلقین کردن خود را به زینت خوبی از خانم ها ، آنها بخش چهارم
بشر ، به عنوان من بخش چهارم اسپانیایی. "
"افسوس!" پاسخ Candide ، "من به یاد داشته باشید تا که شنیده Pangloss استاد می گویند که
قبلا به حوادث چنین استفاده می شود رخ می دهد که این مخلوط تولیدی از
Centaurs ، Fauns ، و Satyrs ، و بسیاری از
باستان هیولا چنین دیده بود ، اما من از کل به عنوان افسانه نگاه. "
"شما هم اکنون می باید متقاعد شوند" ، گفت : Cacambo ، "آن است که حقیقت ، و شما می بینید
چه استفاده از آن موجودات ، ساخته شده توسط افراد که مناسب نداشته
آموزش ؛ من از ترس این است که کسانی که بانوان ما برخی از بازی حقه زشت ".
این صدا از بازتاب های ناشی از Candide را ترک علفزار و شیرجه رفتن را به یک چوب.
او با Cacambo supped و پس از لعن مفتش عقاید پرتغالی ،
فرماندار Ayres آیرس ، و بارون ، آنها در خواب خزه سقوط کرد.
در awaking آنها احساس کردند که آنها نمی تواند حرکت کند ، در طول شب Oreillons ،
که ساکنان آن کشور ، و به آنها خانمها به آنها را محکوم کرده بودند ، آنها را موظف به حال
با کابل های ساخته شده از پوست درختان.
آنها پنجاه Oreillons برهنه ، با کمان و فلش مسلح احاطه شده بودند ، با
باشگاه ها و hatchets چخماق. برخی جوش پاتیل بزرگ شد ،
دیگران آماده می شدند spits ، و همه گریه :
"یسوعیون! یسوعیون! ما باید revenged ، ما باید تشویق بسیار خوبی داشته باشد ، اجازه دهید ما خوردن
یسوعیون ، به او اجازه دهید غذا خوردن ما! "
"من به شما گفتم ، استاد عزیزم ،" گریه Cacambo متاسفانه ، "که این دو دختر که با ما بازی
برخی از ترفند زشت. "Candide دیدن پاتیل و spits ،
گریه :
"ما مطمئنا به صورت سرخ شده یا آب پز.
آه! چه استاد Pangloss می گویند بودند ، او را به طبیعت خالص تشکیل شده است؟
همه چیز درست است ، ممکن است ، اما من اعلام می کنم آن است که بسیار سخت به دست داده اند خانم Cunegonde
و بر تف توسط Oreillons قرار داده است. "Cacambo هرگز سر خود را از دست داده است.
"انجام ناامیدی نیست ، گفت :" او را به Candide تسلی ناپذیر ، "من درک می کنم
کمی از اصطلاحات مخصوص یک صنف از این افراد ، من به آنها صحبت خواهد شد. "
"مطمئن باشید که ، گفت : Candide ،" برای نشان دادن به آنها frightfully بر خلاف انسانیت و شئون بشری است به طبخ
مردان ، و چگونه بسیار سازمان ملل متحد مسیحی است. "" آقایان ، گفت : "Cacambo ،" شما روی چیزی حساب کردن
به روز رفتن به جشن بر یسوعیون.
بسیار خوب ، هیچ چیز ناعادلانه تر است نسبت به این ترتیب برای درمان به دشمنان خود را.
در واقع ، قانون طبیعت به ما می آموزد برای کشتن همسایه ما ، و چنین است
عمل همه در سراسر جهان.
اگر ما خودمان را به آنها غذا خوردن اشنا نیست ، آن است که چون ما کرایه بهتر است.
اما شما باید همان منابع را به عنوان ما نیست ؛ مطمئنا این خیلی بهتر است به بلعیدن خود را
دشمنان نسبت به میوه های پیروزی خود را کلاغ ها و rooks استعفا.
اما ، آقایان ، مطمئنا شما را نمی خواهد به خوردن دوستان خود را انتخاب کنید.
شما باور دارید که در حال رفتن به تف یسوعیون ، و او را مدافع خود را.
این دشمن از دشمنان خود را که می خواهید به کباب است.
همانطور که برای خودم ، من در کشور خود به دنیا آمد و این آقا استاد من ، و ، به دور از از
یسوعیون ، او به تازگی یکی از کشته شده ، که غنایم او می پوشد ، و پس از ان می آید
اشتباه شما.
برای متقاعد کردن شما را از حقیقت آنچه که من می گویند ، به عادت خود و حمل آن به اول
مانع پادشاهی یسوعیون ، و خودتان را به اطلاع آیا استاد من کشتن
افسر یسوعیون.
این شما را طولانی می باشد ، و شما همیشه می توانید با ما غذا می خورند اگر شما دریابید که من کرده اند دروغ گفته
به شما. اما من به شما گفته اند حقیقت است.
شما بیش از حد با اصول قانون عمومی ، انسانیت آشنا می شود ، و
عدالت به ما عفو کرد. "Oreillons این سخنرانی بسیار
معقول.
آنها دو نفر از افراد اصلی خود را با تمام اکسپدیشن deputed به پرس و جو
حقیقت امر ، این کمیسیون اعدام خود را مانند مردان از حس ، و به زودی
بازگشت با خبر خوب.
Oreillons پذیری زندانیان خود را به آنها نشان همه انواع از civilities ،
پیشنهاد آنها را دختران ، به آنها رفع خستگی ، و آنها را به سلول های reconducted
قلمرو خود را با شادی بزرگ ، اعلام :
"او هیچ یسوعیون است! او هیچ یسوعیون است! "
Candide در علت رستگاری خود را شگفت زده نمی تواند کمک کند.
"آنچه مردم گفت :" او ، "آنچه مردان! چه رفتار.
اگر من تا به حال نشده خوش شانس را به اجرا برادر خانم Cunegonde از طریق بدن ، من
باید بدون رستگاری بلعیدم.
اما ، بعد از همه ، طبیعت خالص خوب است ، از آنجا که این مردم ، به جای feasting بر من
گوشت ، نشان داده اند من از هزار civilities ، زمانی که پس از آن من بود یسوعیون. "
>
فصل هفدهم ورود CANDIDE و نوکر خود را در ال
زر ، و آنچه را که دیدند وجود دارد.
گفت : Cacambo : "ببینید ، به Candide ، به زودی آنها به عنوان مرزهای رسیده بود
Oreillons ، "که این نیمکره است بهتر از دیگران نیست ، سخن من برای
آن ، اجازه بازگشت به اروپا با کوتاه ترین راه ".
: "چگونه برگردید؟" گفت : Candide ، "و از کجا باید می رویم؟ به کشور خود من؟
بلغارها و Abares قتل همه ، به پرتغال؟ وجود دارد که من باید سوزانده ؛
و اگر ما اطاعت در اینجا ما هر لحظه در معرض خطر بودن spitted.
اما چگونه می توانم حل و فصل ، بخشی از جهان که در آن Cunegonde عزیز من ساکن را ترک کنم؟ "
"اجازه بدهید ما به سمت کاین نوبه خود ، گفت :" Cacambo ، "وجود دارد ما باید فرانسوی پیدا ،
که در سراسر جهان سرگردان ، آنها ممکن است به ما کمک خدا شاید از روی ترحم روی
ما. "
این آسان برای رسیدن به کاین بود و آنها می دانستند مبهم که در آن برای رفتن ، اما
رودخانه ها ، precipices ، سارق مسلح ، وحشی ، آنها تمام راه را مسدود است.
اسب های خود از خستگی مردند.
مفاد آنها مصرف می شد ، آنها یک ماه تمام بر میوه های وحشی تغذیه ، و متوجه شد
خود در نزدیکی رودخانه کمی هم مرز با درخت کاکائو ، که پایدار
زندگی و امیدهای خود را آنها.
Cacambo ، که به عنوان یک مشاور به عنوان زن قدیمی بود ، گفت : به Candide :
"ما می توانند برای برگزاری دیگر ، ما راه می رفت به اندازه کافی.
قایق رانی خالی در نزدیکی رودخانه سمت من می بینم ، اجازه دهید آن را پر ما با cocoanuts ، پرتاب
خودمان را به آن ، و با جریان رودخانه ها همیشه منجر به برخی از ساکنان
نقطه.
اگر ما انجام کارهای لذت بخش را پیدا کند ما حداقل باید پیدا کردن چیزهای جدید است. "
"با تمام قلب من ، گفت :" Candide ، "اجازه دهید خودمان را توصیه ما به مشیت الهی است."
آنها چند rowed لیگ ، بین بانک ها ، در برخی از مکان های گل و بلبل ، در دیگران بی ثمر در
برخی از نقاط ، صاف در دیگران ناهموار است.
این جریان همیشه گسترده تر ، و در طول خود را در زیر قوس سنگ هراسان از دست داد
که به آسمان رسید. دو مسافران در حال شجاعت به
متعهد خود را به جریان است.
رودخانه ، ناگهان متعاهد در این محل ، آنها را چرخید همراه با وحشتناک
سر و صدا و سرعت است.
در پایان از چهار و بیست ساعت آنها را دیدم نور روز دوباره ، اما قایق رانی خود را بود
نقش برآب شده به قطعه در برابر سنگ است.
برای یک لیگ را به حال به خزش از سنگ به سنگ ، تا در طول آنها کشف
دشت گسترده ، محدود توسط کوه های دور از دسترس است.
کشور به همان اندازه برای لذت بردن به عنوان ضرورت کشت شد.
در همه طرف مفید بود نیز زیبا است.
جاده پوشیده بودند یا نه آراسته ، با واگن از فرم پر زرق و برق و
مواد مخدر ، که در آن زنان و مردان از زیبایی شگفت آور ، توسط گوسفندان بزرگ قرمز کشیده بودند
که پیشی گرفتن در fleetness بهترین
coursers از اندلس ، Tetuan و Mequinez.
گفت : Candide : "در اینجا ، با این حال ، یک کشور ،" "، که بهتر از وست فالن است."
او با Cacambo به سمت روستای اول که او را دیدم پا.
برخی از کودکان در brocades ژنده پوش لباس بازی در quoits در حومه.
مسافران ما از جهان دیگر خود را با نگاه کردن بر روی سرگرم.
quoits دور تکه های بزرگ ، زرد ، قرمز و سبز ، که مفرد کاربر به سایر نظرسنجی
درخشش!
مسافران برداشت تعداد کمی از آنها خارج از زمین ، این از طلا بود ، که از زمرد ،
دیگر از یاقوت -- حداقل از آنها می شده اند بزرگترین زینت در
تاج و تخت مغول.
"بدون شک ، گفت :" Cacambo ، "این کودکان باید پسر پادشاه که
بازی در quoits! "مکتب دار روستا ظاهر شده در این
لحظه ای و آنها را به نام به مدرسه.
"، وجود دارد گفت :" Candide ، "پیر خانواده سلطنتی است."
truants کمی بلافاصله quitted بازی خود را ، ترک quoits در
زمین با تمام اسباب دیگر خود.
Candide آنها را جمع آوری ، فرار به کارشناسی ارشد و ارائه آنها را به او در اکثر
شیوه ای فروتن ، دادن او را به نشانه درک که highnesses سلطنتی خود را به حال
فراموش کردن طلا و جواهرات خود را.
ناظم مدرسه ، لبخند زدن ، آنها را بر زمین پرت و پس از آن ، به دنبال در Candide با
معامله خوب از تعجب ، در مورد کسب و کار خود رفت.
مسافران ، با این حال ، در زمان مراقبت برای جمع آوری طلا ، یاقوت و
زمرد. "کجا هستیم؟" گریه Candide.
"فرزندان شاه در این کشور باید به خوبی به ارمغان آورد ، چرا که آنها آموزش داده
به خوار شمردن سنگ طلا و گرانبها است. "Cacambo به همان اندازه به عنوان Candide شگفت زده شد.
در طول آنها در نزدیکی ، در اولین خانه در روستای خود جلب کرد.
این مثل یک قصر اروپا ساخته شده بود. جمعیت از مردم تحت فشار در مورد درب ،
و هنوز در خانه وجود دارد.
آنها شنیده ام موسیقی بیشتر دلپذیر ، و از بوی خوشمزه پخت و پز آگاه بودند.
Cacambo رفت و به درب و شنیده بودند صحبت کردن در پرو ؛ مادرش بود
زبان ، آن را به خوبی شناخته شده است که Cacambo در Tucuman به دنیا آمد و در یک روستا که در آن هیچ
به زبان دیگر سخن گفته است.
"من خواهد بود مفسر خود را اینجا ، گفت :" او به Candide "اجازه دهید ما به در ، عمومی
خانه است. "
بلافاصله دو پیشخدمت و دو دختر ، لباس پوشیدن و در پارچه از طلا ، و موی خود
با روبان گره خورده است ، آنها را دعوت به نشستن به جدول با صاحبخانه.
آنها در خدمت چهار بشقاب سوپ ، هر کدام با دو طوطی جوان چاشنی زده ، آب پز
کندور که وزن دو صد پوند ، دو میمون سرخ شده ، طعم بسیار عالی ؛
سه صد زمزمه پرنده در یک ظرف ،
و ششصد و پرواز پرندگان در یکی دیگر از ragouts نفیس ، شیرینی خوشمزه ؛
کل در ظروف از نوع سنگ کریستال خدمت.
پیشخدمت و دختران ریخت از لیکور به چند کشیده شده از نیشکر.
بسیاری از شرکت chapmen و waggoners ، همه بسیار مودب بودند و آنها خواسته
Cacambo چند سوال با بیشترین احتیاط ، و خود را در پاسخ
ترین ملزم به شیوه ای.
همانطور که به زودی به عنوان شام به پایان رسید ، Cacambo معتقد بودند و همچنین Candide است که آنها ممکن است
و حساب خود را با زمین گذاشتن دو از آن تکه های بزرگ طلا که آنها تا به حال پرداخت
برداشت.
صاحبخانه و زن مهمانخانه دار فریاد زد : با خنده و طرف خود را برگزار کردند.
وقتی مناسب بود بیش از :
"آقایان ، گفت :" صاحبخانه ، آن را ساده شما غریبه و مهمانان از جمله ما
عادت کرده اند را ببینند ، ما را عفو کنند لذا برای خندیدن ، زمانی که شما به ما ارائه
سنگریزه از highroads ما در پرداخت حساب شما.
شما بدون شک پول از کشور نیست ، اما لازم است لازم نیست
هر گونه پول در همه شام خوردن در این خانه.
همه hostelries تعیین شده برای راحتی از تجارت پرداخت
دولت است.
شما را شانس اما بسیار بی تفاوتی به دلیل این است که یک روستای فقیر ، اما
هر جای دیگر ، شما خواهد شد دریافت که شما سزاوار. "
Cacambo کل این گفتمان را با شگفتی بزرگ به Candide ، بود که به عنوان توضیح داد :
به شدت شگفت زده شده بودم به آن را بشنود.
"چه نوع یک کشور و سپس این ، گفت :" آنها به یک دیگر "یک کشور ناشناخته به
بقیه جهان ، و جایی که طبیعت از نوع خیلی متفاوت از مال ما؟
این است که احتمالا این کشور که در آن همه به خوبی ، برای مطلقا باید وجود داشته باشد یکی از این
محل.
و هر آنچه که Pangloss استاد ممکن است بگویند ، من اغلب در بر داشت که همه چیز رفت و بسیار بیمار در
وستفالن است. "
>
فصل هجدهم آنچه که در کشور زرخیز SAW.
Cacambo ابراز کنجکاوی خود را به موجر ، که ساخته شده پاسخ :
"من بسیار نادان است ، اما نه در آن حساب بدتر است.
با این حال ، ما باید در این محله یک پیر مرد بازنشسته از دیوان بسیاری است که
آموخته شده و فرد ارتباطی در عربستان است. "
در یک بار او در زمان Cacambo به پیر مرد.
Candide عمل در حال حاضر تنها یک شخصیت دوم ، و نوکر او همراه است.
آنها وارد خانه ای بسیار ساده است ، فقط درب از نقره بود ، و سقف
تنها از طلا بودند ، اما در ظریف طعم به عنوان با یکدیگر رقابت با ثروتمندترین شکل دراورده شده.
سرسرا ، در واقع ، تنها با یاقوت و زمرد بود encrusted ، اما نظم در
که همه چیز را جبران ساخته شده برای این سادگی بزرگ چیده شده بود.
پیر مرد غریبه بر روی مبل خود را ، که با زمزمه ، پرندگان پر شده بود '
پر ، و به بندگان خود دستور داد تا آنها را با لیکور در الماس حال حاضر
goblets ، و پس از آن ، او حس کنجکاوی خود را در شرایط زیر را راضی :
"من اکنون یک صد و هفتاد و دو ساله ، و من از پدر مرحوم من ، استاد یاد گرفتم
از اسب به پادشاه ، انقلاب شگفت انگیز از پرو ، از آن او بوده است
یکی از شاهدان عینی.
پادشاهی ما در حال حاضر ساکن کشور باستانی Incas ، که آن را quitted بسیار است
imprudently را به تسخیر بخش دیگری از جهان ، و در طول توسط آنها تخریب شد
اسپانیایی ها.
"به مراتب عاقلانه تر شاهزادگان خانواده خود را که در مادری خود باقی ماند
کشور ، و آنها ، مقدر با رضایت از کل کشور ، که هیچ یک از
ساکنان افراد باید اجازه داده شود به
ترک این پادشاهی کوچک ، و این امر حفظ معصومیت و شادی ما.
اسپانیایی ها یک تصور اشتباه گرفته در این کشور داشته اند ، و آن را به نام کشور زرخیز ؛
و انگلیسی ، که نام سر والتر رالی بود ، عناصر بسیار نزدیک آن را حدود یک آمد
صد سال پیش ، اما توسط محاصره
سنگ غیر قابل دسترس و precipices ، ما تاکنون شده است از پناه
rapaciousness از کشور های اروپایی ، که اشتیاق غیر قابل تصور برای سنگریزه ها
و گرد و خاک از زمین های ما ، به خاطر که آنها به ما به آخرین مرد به قتل برسانند. "
مکالمه طولانی بود : آن را عمدتا در فرم خود را از دولت تبدیل شده است ، خود را
آداب ، زنان خود را ، تفریحات عمومی خود را ، و هنر.
در طول Candide ، داشتن همیشه طعم و مزه برای متافیزیک ، ساخته شده Cacambo بپرسید
آیا هر مذهب در آن کشور وجود داشت.
پیر مرد کمی قرمز.
"چه" ، گفت که او "می تواند به شما شک این؟ آیا شما برای wretches ناسپاس به ما؟ "
Cacambo متواضعانه پرسید : "چه مذهب در کشور زرخیز بود؟"
پیر مرد قرمز دوباره.
"وجود دارد را می توان به دو مذهب؟" گفت که او. "ما ، به اعتقاد من ، دین از همه
جهان : صبح و شب خدا را پرستش می نماییم ".
"آیا شما پرستش اما یک خدا؟ گفت :" Cacambo ، که هنوز هم به عنوان مترجم عمل در
به نمایندگی از شک و تردید Candide. "مسلما ، گفت :« پیرمرد ، "وجود ندارد
دو و نه سه ، و نه چهار.
من باید اعتراف مردم از طرف خود از جهان را بپرسید بسیار فوق العاده
پرسش است. "
Candide هنوز رتبهدهی نشده است خسته از بازجویی مرد خوب قدیمی ، او می خواستند بدانند در چه
شیوه آنها را به خدا در کشور زرخیز دعا.
"ما به او دعا ، گفت :« سیج ارزشمند ؛ "ما چیزی به درخواست او ، او
به ما داده است همه ما نیاز داریم ، و ما او را به لطف بازگشت بدون متوقف کردن. "
Candide داشتن کنجکاوی برای دیدن کشیش پرسید : که در آن بودند.
مرد خوب قدیمی ، لبخند زد. "دوست من ، گفت :" او ، "ما همه کشیش.
پادشاه و تمام سران خانواده canticles خطیر شکرگزاری هر آواز
صبح ، همراه با پنج یا شش هزار نوازندگان می باشد. "
"چه! شما هیچ راهبان که آموزش می دهند ، که اختلاف ، که حکومت ، که بچه های شب زنده دار پرشین فروم ، و چه کسی
افرادی که از نظر آنها نیستند را می سوزانند؟ "
: "ما باید از جا در رفته ، در واقع ، در صورتی که مورد بودند ، پیر مرد گفت :" در اینجا ما همه
از یک نظر ، و ما می دانیم آنچه را که شما توسط راهبان معنی ندارد. "
در تمام طول این گفتمان Candide در raptures بود ، و او به خودش گفت :
"این بسیار متفاوت از وستفالن و قلعه بارون است.
به حال دوست ما Pangloss دیده کشور زرخیز او دیگر نمی خواهد گفت که قلعه
از تندر ده Tronckh بهترین بر زمین بود.
بدیهی است که باید سفر کند. "
پس از این گفتگو طولانی پیر مرد دستور داد یک مربی و شش گوسفند به رو
آماده است ، و دوازده از دام های اهلی خود را به هدایت مسافران به دادگاه.
"ببخشید ، گفت که او ،" اگر سن و سال من مرا محروم از افتخار همراهی شما.
پادشاه شما را به شیوه ای است که می تواند شما را را دلگیر نمی دریافت خواهید کرد و بدون شک شما
کمک هزینه را برای گمرکات کشور ، اگر برخی از چیزهایی که باید به
شهوت و میل کنید. "
Candide و Cacambo رو به مربی ، گوسفند شش پرواز کرد و در کمتر از چهار ساعت
آنها به کاخ شاه واقع در اندام پایتخت رسید.
پورتال دویست و بیست فوت بالا ، و صد گسترده ای بود ، اما واژه ها
مایل به بیان مواد از آن ساخته شده بود.
دشت مواد چنین باید برتری شگرف بر آن سنگریزه
و شن و ماسه که ما سنگ گرانبها و طلا است.
بیست damsels زیبا گارد پادشاه Candide و Cacambo آنها به عنوان دریافت
alighted از مربی ، آنها را انجام داده به حمام ، و آنها را در ردای بافته لباس پوشیدن
از پایین از زمزمه پرندگان ، پس از آن
افسران تاج بزرگ ، از هر دو جنس نر و ماده ، آنها را به آپارتمان شاه منجر شد ، بین
دو فایل از نوازندگان ، یک هزار نفر در هر طرف.
هنگامی که آنها نزدیک به مخاطبان خود جلب کرد اتاق Cacambo پرسید : یکی از افسران بزرگ در
آنچه در راه او باید احترام خود را به اعلیحضرت پرداخت ؛ که آیا آنها باید پرتاب
خود را بر زانو خود را یا در خود
شکم ، که آیا آنها باید دست خود را بر سر خود و یا در پشت آنها قرار داده
پشت ، که آیا آنها باید گرد و غبار را از روی زمین لیسیدن ، و در یک کلام ، آنچه که بود
مراسم؟
"سفارشی ، گفت :" افسر بزرگ "است که در آغوش پادشاه ، و او را ببوسد
هر گونه است. "Candide و Cacambo خود را به دور انداخت
گردن اعلیحضرت.
او آنها را با تمام خوبی قابل تصور ، و مودبانه آنها را به دعوت
شام.
در حالی که منتظرید این شهر نشان داده شده بودند ، و دیدم edifices دولتی بزرگ عنوان بالا به عنوان
ابرها ، بازار مکان آراسته شده با هزار ستون ، چشمه
آب چشمه ، گلاب ، کسانی که از
لیکور بدست آمده از نیشکر ، متصلا به مربع های بزرگ که شد روان
هموار با نوع سنگ گرانبها ، که به داد fragrancy خوشمزه می خواهم که از
میخک و دارچین.
Candide خواست تا دادگاه عدالت ، پارلمان.
آنها به او گفت : آنها تا به حال هیچ ، و آنها غریبه را به دادخواهی بودند.
او پرسید که آیا آنها تا به حال هر زندان ، و آنها جواب دادند ندارد.
اما آنچه شگفت زده او را بیشتر داد و او را بزرگترین لذت کاخ بود
علوم ، جایی که او را دیدم این گالری به طول دو هزار متر است ، و پر از
ابزار در ریاضیات و فیزیک به کار.
پس از درهم و برهم در مورد شهر کل بعد از ظهر ، و دیدن اما بخشی هزارم
از آن ، آنها را به کاخ سلطنتی ، که در آن Candide نشستم به جدول reconducted شدند
با اعلیحضرت ، Cacambo نوکر او ، و خانمها چند است.
هیچگاه به یک سرگرمی بهتر است ، و هرگز بیشتر شوخ طبعی نشان داده شده در جدول نسبت به
که از اعلیحضرت سقوط کرد.
Cacambo توضیح داد که پادشاه بن شما به Candide ، و علیرغم آنها
ترجمه شده آنها هنوز هم به نظر می رسد به بن ، شما به.
از تمام چیزهایی که شگفت زده Candide این بود که حداقل نیست.
آنها یک ماه را در این محل مهمان نواز صرف.
Candide اغلب به Cacambo گفت :
"خود من ، دوست من ، یک بار دیگر این قلعه که در آن متولد شد هیچ چیز در
مقایسه با این ، اما ، بعد از همه ، Cunegonde دوشیزه است که در اینجا نیست ، و شما باید ،
بدون شک ، برخی از معشوقه در اروپا است.
اگر ما اطاعت در اینجا ما تنها باید بر جای پای با بقیه باشد ، در حالی که ، اگر ما
بازگشت به دنیای قدیم ما ، تنها با دوازده لادن گوسفند با سنگریزه از کشور زرخیز ،
ما باید غنی تر از همه پادشاهان در اروپا است.
ما باید بدون Inquisitors بیشتر به ترس ، و ما به راحتی می توانید بازیابی دوشیزه Cunegonde. "
این سخنرانی حاضر به Cacambo انسان هستند تا علاقه غربت ، از ساخت
شکل در کشور خود ، و از مباهات از آنچه آنها را در آنها دیده می شود
سفر ، که دو آنهایی که خوشحال حل و فصل
دیگر چنین است ، اما به درخواست مرخصی اعلیحضرت به ترک کشور.
پادشاه گفت : "شما احمق ،.
"من معقول است که پادشاهی من است ، اما یک محل کوچک است ، اما هنگامی که یک شخص است
به راحتی در هر قسمت او باید رعایت حل و فصل می شود.
من حق را به منظور بازداشت غریبه نیست.
این ظلم و ستم که نه آداب و نه قوانین ما اجازه است.
همه مردان آزاد هستند. وقتی شما میخواهید ، اما رفتن خواهد شد
بسیار دشوار است.
این غیر ممکن است تا صعود که رودخانه سریع که در آن شما به عنوان یک معجزه شد ، و
که اجرا می شود زیر سنگ طاقی.
کوه که پادشاهی من را احاطه می کنند ده هزار فوت ارتفاع و شیب دار به عنوان
دیوارها ، آنها بیش از هر ده فرسنگ در عرض ، و هیچ راه دیگری برای وجود دارد
فرود آنها را از توسط precipices.
با این حال ، از شما مطلقا مایل به ترک ، من باید دستور مهندسین من به من بدهید
برای ساخت یک ماشین است که شما را بسیار ایمن انتقال.
هنگامی که ما تو را بر کوه ها انجام هیچ کس نمی تواند همراه شما بیشتر ،
دروس من را ساخته اند سوگند هرگز به ترک پادشاهی و آنها بیش از حد به عاقلانه
آنرا بشکند.
علاوه بر هر چیزی که شما لطفا از من بپرسید. "می گوید :" ما هیچ چیزی از اعلیحضرت میل "
Candide "، اما چند گوسفند لادن با مقررات ، سنگریزه ، و زمین را از این
کشور است. "
پادشاه خندید. "من نمی توانم تصور" گفت که او ، "چه
لذت شما اروپاییان در خاک رس زرد ما ، اما تا آنجا که دوست دارید را ، و
بزرگ خوب ممکن است شما آن را انجام دهد. "
در یک بار او به جهات که مهندسان او باید ماشین را برای ساخت
بلند کردن این دو مرد فوق العاده ای از این پادشاهی است.
سه هزار ریاضیدانان خوب سر کار رفت ، در پانزده روز آماده شد ، و
مقرون به صرفه نیست بیش از بیست میلیون لیره استرلینگ در بسکه از آن کشور است.
آنها Candide و Cacambo بر روی دستگاه قرار می گیرد.
شد و دو گوسفند قرمز بزرگ به محض اینکه آنها سوار بر زین و bridled وجود دارد
فراتر از کوه ها ، بیست بسته گوسفند لادن با مقررات ، سی با ارائه
از کنجکاوی از کشور ، و
پنجاه با طلا ، الماس ، و سنگ های قیمتی است.
پادشاه در آغوش دو واندرررز بسیار tenderly.
خروج آنها ، با شیوه ای مبتکرانه است که در آن آنها و گوسفند خود را برافراشتند
بیش از کوه ها ، منظره پر زرق و برق بود.
ریاضیدانان مرخصی خود را پس از انتقال آنها را به یک محل امن در زمان و
Candide به حال هیچ تمایلی دیگر ، بدون هدف دیگر ، نسبت به ارائه گوسفند خود را به خانم
Cunegonde.
"در حال حاضر ، گفت :" او ، "ما قادر به پرداخت استاندار Ayres آیرس اگر دوشیزه Cunegonde
می تواند ransomed. اجازه دهید ما نسبت به کاین سفر.
به ما اجازه سوار شو ، و ما پس از آن خواهید دید چه پادشاهی ما قادر خواهد بود برای خرید. "
>