Tip:
Highlight text to annotate it
X
حس و حساسیت
توسط جین آستن (1811)
فصل 38
خانم جنینگز بود بسیار گرم در ستایش او
از انجام ادوارد است ، اما تنها و Elinor
ماریان شایستگی درک درست آن است.
آنها فقط می دانستند که چگونه او کمی تا به حال به حال
دچار وسوسه کردن او را به عاصی ، کوچک و چگونه
تسلی بود ، فراتر از
آگاهی از انجام حق ، که می تواند
باقی می ماند که او را در از دست دادن دوستان و
ثروت.
Elinor gloried در تمامیت خود و
ماریان درگذشت تمام جرائم خود را در
شفقت برای مجازات او.
اما با این وجود اعتماد بین آنها بود ، توسط
این کشف های عمومی ، دوباره به آن
دولت مناسب بود ، در موضوع نیست که در آن
هر کدام از آنها از خانه که خاطرخواه
تنهایی.
Elinor آن را بر اصل اجتناب شود ، به عنوان
رسیدگی به این تعمیر هنوز که هنوز است بر او
افکار ، توسط بیش از حد گرم ، بیش از حد مثبت
اطمینان از ماریان ، که اعتقاد
محبت ادامه ادوارد برای خودش
که او به جای آرزو برای انجام دور و
شجاعت ماریان به زودی او را شکست خورده ، در
تلاش برای صحبت بر موضوع که
همیشه چپ خود را بیشتر با ناراضی
خودش را از هر زمان دیگری ، با مقایسه آن
لزوما بین Elinor در تولید
رفتار و خود او.
او احساس تمام نیروی که نسبت ؛
اما نه به عنوان خواهرش به حال امیدوار بود ، به اصرار
او به اعمال در حال حاضر ؛ او آن را با تمام احساس
درد مستمر ملامت نفس ،
ابراز تاسف ترین تلخی که او تا به حال هرگز
اعمال قبل از خودش ، اما آن را به ارمغان آورد تنها
طلب مغفرت از شکنجه ، بدون امید
اصلاح.
خاطره ی او بسیار ضعیف شده بود که او
هنوز خیالی اعمال حال حاضر غیر ممکن است ،
و به همین دلیل آن را تنها dispirited او بیشتر.
به سایت چیز جدیدی بود توسط آنها ، شنیده برای یک روز یا
دو پس از آن ، از امور در هارلی
خیابان یا ساختمان بارتلت.
اما با این وجود خیلی از این موضوع بسیار شناخته شده بود
به آنها در حال حاضر ، که ممکن است خانم جنینگز
داشته اند به اندازه کافی در گسترش هایی که
دانش دورتر ، بدون به دنبال پس از
بیشتر ، از او به حال حل و فصل اول به
پرداخت مراجعه کنید و راحتی به او پرس و جو
عموزاده در اسرع وقت او می تواند ، و دیگر هیچ
اما مانع از بازدید کنندگان بیش از
طبق معمول ، او را به رفتن آنها جلوگیری به حال
در آن زمان.
روز سوم موفقیت دانش خود را از
خاص ، خیلی خوب ، بسیار زیبا
یکشنبه به عنوان را به منظور جلب بسیاری به کنزینگتون
باغ ها ، هر چند آن را تنها در هفته دوم
مارس.
خانم جنینگز و Elinor بودند از
تعداد ، اما ماریان ، که می دانستند که
Willoughbys دوباره در شهر شد ، و به حال
ثابت خوف از دیدار آنها ، انتخاب
نه به ماندن در خانه ، از ریسک کردن را
بنابراین عمومی محل.
آشنایی صمیمی خانم جنینگز
تاریخ عضویت آنها را بلافاصله پس از آنها وارد
باغ ها ، Elinor بود و متأسفم که با
او ادامه با آنها ، همه و جذاب
گفتگو خانم جنینگز ، او بود
خودش را به تأمل آرام باقی مانده است.
او را دیدم چیزی از Willoughbys ، هیچ چیز
از ادوارد ، و برای برخی از هیچ چیز هم از
کسی که می تواند توسط هر فرصتی که آیا
قبر یا همجنسگرا ، جالب بود به او.
اما در گذشته او خودش را با بعضی از بر داشت
تعجب ، accosted توسط دوشیزه استیل ، که ،
هر چند به دنبال نه خجالتی ، ابراز بزرگ
رضایت در جلسه آنها ، و در
دریافت تشویق از خاص
مهربانی از خانم جنینگز ، سمت چپ خود
حزب برای مدتی کوتاه ، برای پیوستن به خود را.
خانم جنینگز بلافاصله به آرامی به
Elinor ،
"دریافت آن همه از او ، عزیز من.
او شما را از هر چیز بگویم اگر شما بخواهید.
همانطور که می بینید من می توانم خانم کلارک ترک نخواهد کرد. "
این خوش شانس بود ، با این حال ، برای خانم ها جنینگز
کنجکاوی و Elinor بیش از حد ، که او را
مطلع ساختن هر چیزی که بدون اینکه خواسته ، برای
هیچ در غیر این صورت بوده است آموخته اند.
"من خیلی خوشحالم که به دیدار تو ؛" گفت : دوشیزه
استیل ، گرفتن او آشنا شده توسط بازو --
"برای من می خواستم به شما از همه چیز را ببینید در
جهان است. "
و سپس کاهش صدای او ، "گمان می کنم
خانم جنینگز تا به همه چیز در مورد آن شنیده ام.
آیا او عصبانی؟ "
"نه در همه ، به اعتقاد من ، با تو باشم."
"این چیز خوبی است.
و بانوی میدلتون ، آیا او عصبانی؟ "
"من نمی توانم تصور آن ممکن است که او
باید. "
"من خوشحالم هیولا از آن.
خوب مهربان!
من تا به حال چنین زمان از آن را!
لوسی من هرگز در چنین خشم در زندگی ام دیدم.
او در ابتدا قول داد او را تر و تمیز به من هرگز
تا نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه جدید ، و نه هیچ چیز دیگری برای
دوباره به من ، تا زمانی که او زندگی می کردند ، اما در حال حاضر او
کاملا آمده ، و ما به خوبی
دوستان مثل همیشه.
نگاه کن ، او به من این تعظیم به کلاه من است ، و
قرار دادن در پر شب گذشته.
در حال حاضر ، وجود دارد شما می رویم به در من بخندی
بیش از حد.
اما چرا نباید من پوشیدن روبان صورتی؟
من اهمیتی نمی دهند در صورتی که پزشک
رنگ مورد علاقه.
من مطمئن هستم ، برای بخشی از من ، من هرگز نمی باید
شناخته شده است او آن را بهتر از هر های دیگر مانند
رنگ ، اگر او رخ نداده بود چنین گفت.
پسرعموهای من شده اند تا به من plaguing!
من اعلام می کنم که گاهی اوقات راه دانم
نگاه به قبل از آنها. "
از او دور به یک موضوع سرگردان بود که در آن
Elinor به حال چیزی برای گفتن ، و در نتیجه
زود قضاوت آن را به مصلحت پیدا کردن راه او
دوباره به اول است.
"خب ، اما خانم Dashwood ،" صحبت کردن
پیروزمندانه ، "مردم ممکن است بگویند چه آنها
chuse در باره آقای Ferrars را اعلام کرد
که لوسی را نداشته باشند ، برای آن است که هیچ گونه
چیزی که من می توانم به شما بگویم ؛ و آن را کاملا
شرم برای چنین گزارش بد اخلاق می شود
گسترش خارج از کشور.
هر چه لوسی ممکن است در مورد آن خودش فکر می کنم ،
می دانید ، هیچ کسب و کار از دیگر بود
مردم را به آن مجموعه را برای خاص. "
"من شنیده ام هیچوقت از پس هیچ چیزی از نوع اشاره
در قبل ، به شما اطمینان می دهم ، گفت : "Elinor.
"اوه ، آیا نیست؟
اما ، من می دانم ، گفت : بسیار خوب ، و توسط
بیش از یک ، برای خانم Godby خطاب به خانم
جرقه ، که هیچ کس در حواس خود می تواند
انتظار می رود آقای Ferrars به رها کردن زن مانند
خانم مورتون ، با £ 30،000 به
ثروت او ، برای لوسی استیل که تا به حال
هیچ چیز در تمام ، و من آن را از خانم بود
جرقه خودم.
و علاوه بر این که ، من پسر عموی ریچارد گفت :
خود را ، که زمانی که آن را به نقطه او آمد
ترسیدم Ferrars آقای خواهد بود خاموش ؛ و
هنگامی که ادوارد بود در نزدیکی ما می آید نه برای سه
روز ، من نمی تواند بگوید به چه فکر کنم
خودم و به اعتقاد من در قلب من لوسی داد
آن را برای تمام از دست داده ، برای ما آمد و دور از
چهارشنبه برادر خود ، و دیدیم
هیچ چیزی از او نه همه پنجشنبه ، جمعه ،
و شنبه ، و نمی دانست چه بود
تبدیل شدن از او.
هنگامی که لوسی فکر کردم برای نوشتن به او ، اما بعد از آن
روح او که در برابر گل سرخ.
با این حال صبح امروز او درست همانطور که ما
به خانه آمد ، از کلیسا و سپس آن را همه آمد
خارج ، چگونه او تا به حال شده برای چهارشنبه به ارسال
هارلی خیابان شده است و به صحبت های او
مادر و همه آنها ، و چگونه او به حال
اعلام قبل از همه آنها را که او دوست داشت
هیچ کس اما لوسی ، و هیچ کس اما لوسی می
او داشته باشد.
و چگونه توانسته است این کار را با نگران چه
گذشت ، که به محض او بود از آنجا دور شد
از خانه مادرش ، او بر حال کردم
اسب خود را ، و به داخل کشور از شر ، برخی از
که در آن و یا دیگر ؛ و چگونه او در مورد باقی مانده بود
در مسافرخانه تمام پنجشنبه و جمعه ، در
هدف گرفتن بهتر از آن.
و بعد از آن همه فکر و بیش از بیش
دوباره ، او گفت ، آن را به او به عنوان اگر به نظر می رسید ، در حال حاضر
او تا به حال هیچ ثروت و هیچ چیز در همه ،
این امر می تواند کاملا بی مهره به او در نگه داشتن
تعامل ، چرا که باید به خاطر او باشد
از دست دادن ، برای او تا به حال چیزی جز دو هزار
پوند ، و هیچ امیدی از هر چیز دیگری ، و
اگر او بود که به دستور برو ، تا او را به حال برخی از
افکار ، او می تواند چیزی جز گرفتن
curacy ، چگونه بود و آنها را به زندگی بر
که -- او نمی تواند تحمل به فکر او
انجام هیچ بهتر است ، و تا او خواهش کرد که ، اگر او
حداقل ذهن برای آن بود ، برای پایان دادن به
ماده به طور مستقیم ، و او را ترک تغییر مکان
برای خودش.
شنیدم که گفت همه این می تواند به اندازه دشت
احتمالا می باشد.
و آن را به طور کامل به خاطر او بود ، و بر
حساب او ، که او گفت در مورد کلمه
خاموش بودن ، و نه بر خود.
من سوگند من او را هرگز dropt
هجا بودن خسته ام از خود ، یا از
مایل به ازدواج با خانم مورتون ، و یا هر چیز
آن را دوست دارم.
اما ، تا مطمئن شوید ، لوسی را به گوش نمی دهد
نوع از جمله از صحبت کردن ؛ پس او را گفت :
به طور مستقیم (با مقدار زیادی در مورد شیرین و
عشق ، شما می دانید ، و آنچه را که -- آه ، لا! یک
می توانید نوع از جمله از چیزهایی که می دانم تکرار نمی شود) --
او ، به او گفت به طور مستقیم ، به حال او نمی
حداقل در ذهن جهان می شود خاموش ، برای او
می تواند زندگی را با او بر بازیچه قرار دادن ، و چگونه
کمی تا همیشه او ممکن است داشته باشد ، او باید
بسیار خوشحالم که در آن همه ، شما می دانید ، و یا
چیزی از این دست است.
بنابراین بعد از آن او بود هیولا خوشحال می کند ، و صحبت
در برخی از زمان در مورد آنچه که باید انجام دهید ، و
آنها توافق کردند که او باید دستورات را به طور مستقیم ،
و آنها باید صبر کنید تا تا او ازدواج کرد
زندگی کردم.
و فقط پس از آن من می تواند هر یک بیشتر نمی شنوند ،
برای پسر عموی من به نام از پایین به من بگویید
خانم ریچاردسون مربی او در آمده بود ، و
طول می کشید ، یکی از ما را به باغ کنزینگتون ؛
بنابراین من به داخل اتاق برود و مجبور شد
وقفه آنها را ، به درخواست لوسی اگر او را
خواهم برای رفتن ، اما او مراقبت را ترک نمی کند
ادوارد ؛ برای همین من فقط تا اجرا پله قرار داده و در
یک جفت جوراب ساق بلند از ابریشم و آمد کردن با
Richardsons. "
"من نمی فهمم منظور شما توسط
قطع آنها ، گفت : "Elinor ؛" با تو بود
همه در اتاق با یکدیگر بودند ، نمی
شما؟ "
"نه ، در واقع ، نه ما.
لا! دوشیزه Dashwood ، آیا شما فکر می کنم مردم را
عشق هنگامی که هر جسم دیگری توسط است؟
آه ، برای شرم -- برای اینکه مطمئن هستید که می باید بدانند
بهتر از آن.
(با خنده affectedly.) -- نه ، نه ، آنها بودند
خفه شو در طراحی اتاق با یکدیگر ، و
همه شنیدم تنها با گوش دادن در بود
درب. "
"چگونه؟" گریه Elinor ؛ "که با شما شده است
برای من تکرار آنچه شما فقط یاد گرفته
خود را با گوش دادن در درب؟
من متأسفم ، من آن را نمی دانید قبل ، برای من
قطعا شما را به رنج نمی
من خاص از گفتگو را که
شما باید به خودتان نیست که شناخته شده است.
چگونه می تواند شما را تا رفتار غیر عادلانه شده توسط شما
"اوه ، لا! هیچ چیزی در آن وجود دارد.
من فقط در ایستاده بود دم در ، و آنچه که من شنیده ام
می تواند.
و من مطمئن هستم که لوسی را انجام داده اند فقط
همان شده توسط من ، برای یک یا دو سال به عقب ، زمانی که
مارتا شارپ و من تا به حال بسیاری از اسرار
با هم ، او هر استخوان هرگز ساخته شده
مخفی بودن در گنجه ، یا پشت دودکش -
هیئت مدیره ، در هدف به شنیدن آنچه که گفتیم. "
Elinor سعی کردم به صحبت از چیز دیگری ، اما
دوشیزه استیل می تواند فراتر از حفظ نمی شود
چند دقیقه دیگر ، از آنچه که بود از بالا
در ذهن او.
"مذاکرات ادوارد رفتن به آکسفورد به زودی"
او گفت ؛ "اما در حال حاضر او در محل سکونت شماره -- ،
چوگان مخصوص بازی پال مال.
چه زن بد اخلاق مادر خود اوست ،
an't او؟
و برادر و خواهر خود را بسیار نمی شد
نوع!
با این حال ، من باید هر چیزی در برابر آنها می گویند نیست
به شما و تا مطمئن شوید که آنها به ما ارسال
خانه در ارابه خود را ، که بود
از من به دنبال.
و برای بخشی از من ، من همه در ترس برای
ترس خواهر شما باید برای ما بخواهید
huswifes او تا به حال به ما یک یا دو روز
قبل ، اما ، با این حال ، هیچ چیز گفته شد
در مورد آنها ، و من در زمان مراقبت برای حفظ مال من
خارج از دید.
ادوارد که برخی از کسب و کار ، در آکسفورد هم کردم ، او
، می گوید : تا او در آنجا باید به دنبال زمان و
پس از آن ، به محض اینکه او می تواند بر نور
اسقف ، که او مقدر خواهد شد.
من در تعجبم که چه curacy او را دریافت خواهید نمود -- خوب
مهربان!
(giggling تا او سخن گفت) من می خواهم زندگی من غیر روحانی من
می دانم آنچه پسرعموهای من خواهند گفت ، وقتی که آنها
بشنوید از آن.
آنها به من من باید به نوشتن بگویید
دکتر ، می توانید از ادوارد curacy جدید خود را از
زندگی می کنند.
من می دانم که خواهد ، اما من مطمئن هستم که من نمی
انجام چنین کاری برای تمام جهان.-- 'لا!'
من به طور مستقیم باید گفت ، «من تعجب می کنم شما چطور
فکر می کنم می تواند از چنین چیزی؟
من به دکتر نوشتن ، واقعا! "
"خوب ، گفت :" Elinor ، گفت : "این راحتی می شود
آماده در برابر بدترین.
شما باید پاسخ خود را آماده کردم. "
دوشیزه استیل که قرار بود در همان پاسخ
موضوع ، اما روش حزب خود
یکی دیگر از ساخته های بیشتر ضروری است.
"اوه ، لا! اینجا Richardsons آمده است.
من تا به حال معامله گسترده تر برای گفتن به شما ، اما من
نباید دور ماندن از آنها نمی شود
خرد است.
به شما اطمینان دهم که من آنها بسیار اصیل مردم است.
او باعث می شود معامله هیولا از پول ، و
آنها را نگهداری کرد مربی خود را دارند.
من هم به صحبت با خانم جنینگز نیست
در مورد خودم آن را ، اما دعا بهش بگم من
کاملا خوشحال به او گوش است در خشم را
بر علیه ما ، و بانوی میدلتون همان ؛
و اگر هر چیزی باید رخ دهد تا تو را
و خواهر خود را دور ، و خانم جنینگز
باید شرکت می خواهی ، من مطمئن هستم که ما باید
بسیار خوشحالم که در کار سخت و دشوار با او به عنوان
مدت زمان به عنوان او را دوست دارد.
گمان می کنم خانم میدلتون ما هیچ نپرسید
بیشتر این تقلا.
خوب شده توسط ؛ من متاسفم دوشیزه ماریان نبود
اینجا.
مرا به خاطر بسپار با مهربانی به او.
لا! اگر شما پارچه خال خال خود را ندارم
در -- من تعجب می کنم شما بود نه ترس از آن
که پاره شده. "
چنین نگرانی فراق او بود ، برای پس از
این ، او تا به حال هم فقط به پرداخت وداع او را
تعارف به خانم جنینگز ، پیش از او
شرکت توسط خانم ریچاردسون ادعا بود و
Elinor را در اختیار دانش باقی مانده بود
که ممکن است قدرت خود را از انعکاس اشتراک
از مدتی ، هر چند او بسیار آموخته بود
کمی بیش از آنچه در حال حاضر شده بود
پیش بینی و foreplanned در ذهن خود.
ازدواج با ادوارد لوسی بود که بصورتی پایدار و محکم
تعیین تاریخ و زمان مصرف آن
محل باقی مانده به عنوان کاملا نامشخص است ، به عنوان
او این امر می تواند نتیجه گیری کرده بود ؛ -- همه چیز
، وابسته به دقیقا پس از انتظار او ، در
ترفیع گرفتن که او ، از آن ، در
حال حاضر ، به نظر می رسید وجود ندارد کوچکترین
شانس.
به محض این که آنها را به کالسکه بازگشت ،
خانم جنینگز مشتاق بود برای کسب اطلاعات ؛
اما به عنوان Elinor آرزو به گسترش کمی به عنوان
هوش امکان وجود دارد که تا به حال در اولین
محل خیلی ناعادلانه به دست آمده ، او
خودش را به تکرار مختصری از محدود
چنین خاص ساده ، او به عنوان احساس
مطمئن باشید که لوسی ، به خاطر خودش
نتیجه ، را انتخاب کرده اند به شناخته شده است.
ادامه از تعامل خود را ، و
بدان معنی است که قادر بودند که باید برای انجام
ترویج پایان آن ، بود و همه او را
ارتباطات و تولید شده از این خانم
جنینگز زیر طبیعی سخن گفتن.
"صبر خود را برای داشتن یک زندگی -- همیشه ، همه ما
می دانم که چگونه به پایان خواهد رسید : -- آنها که منتظر می مونم
twelvemonth ، و پیدا کردن خوب می آید از
آن ، خواهد پیاده کردن بر curacy از پنجاه
پوند سال ، با علاقه از او دو
هزار پوند است ، و آنچه مهم کمی آقای
استیل و آقای پرات می تواند به.-- او سپس
آنها یک کودک در هر سال داشته باشد! و پروردگار
دریافت کمک! چگونه فقیر خواهند شد -- من باید
ببینیم که چه چیزی من می توانم آنها را به سمت تجهیز دادن
خانه آنها.
دو خدمتکاران و دو مرد ، در واقع -- به عنوان حرف زدم
از روز دومی.-- نه ، نه ، آنها باید دریافت کنید
دختر چاق و چله از همه با این نسخهها کار خواهر.-- بتی است
را برای آنها هرگز حال حاضر ".
صبح روز بعد آورده Elinor نامه
پست دو پنی از لوسی خودش.
این بود که عبارتند از :
"ساختمان بارتلت ، مارس است.
"من امیدوارم که عزیز من خانم Dashwood خواهد بهانه ای
آزادی من از نوشتن به او را ، اما من
می دانم دوستی شما برای من شما را
با خوشحالی به شنیدن چنین حساب خوب
خودم و عزیز من ادوارد ، بعد از همه
مشکلات ما از طریق رفت و به تازگی ،
بنابراین هیچ عذر خواهی بیشتر ، را ، اما
نهایی زیر میکند که گفته شود ، خدا را شکر! هر چند که ما
وحشتناک رنج برده اند ، ما هر دو کاملا
خوب در حال حاضر ، و به عنوان شاد که ما همیشه باید
در یک دیگر را دوست دارم.
در حال حاضر به حال آزمایش بزرگ ، و بزرگ
آزار و اذیت ، اما با این حال ، در همان
زمان ، سپاسگزاری اذعان بسیاری از دوستان ،
خودتان دست کم در میان آنها ، که
مهربانی را که من همیشه باید خوشبختانه
به یاد داشته باشید ، به عنوان ادوارد بیش از حد خواهد شد ، که من
گفت آن است.
من مطمئن هستم شما خوشحال خواهیم شد به شنیدن ، به عنوان
به همین ترتیب خانم عزیز جنینگز ، من صرف دو
ساعت خوش با او بعد از ظهر دیروز ،
او نمی خواهد بشنوید از فراق ما ، هر چند
صادقانه من ، که من فکر کردم وظیفه من
مورد نیاز ، او را می خواهیم آن را به خاطر احتیاط ،
و می توانست برای همیشه در نقطه جدا ،
که رضایت او به آن ، اما او آن را گفت
باید هرگز ، او توجه خود را نه
خشم مادر ، در حالی که او می توانست من
عواطف ؛ چشم انداز ما بسیار نیست
روشن ، تا مطمئن شوید ، اما ما باید صبر کنید ، و
امیدواریم برای بهترین ، او خواهد شد مقدر
در مدت کوتاهی و باید آن را همیشه در خود می شود
قدرت به او توصیه به بدن است که هر
به سبب زندگی ، خیلی مطمئن هستید که می خواهد
نه ما ، فراموش و گرامی خانم جنینگز بیش از حد ،
اعتماد او به یک کلمه برای ما خوب صحبت می کنند به
سر جان ، یا آقای پالمر ، و یا هر دوست که
ممکن است بتوانند به ما کمک.-- ضعیف آن بود
خیلی مقصر برای آنچه که او انجام داد ، اما او
آن را برای بهترین ، بنابراین من می گویم هیچ چیز ؛ امید
خانم جنینگز آن را فکر نمی کنم بیش از حد
زحمت ما تماس بدهد ، باید او آمده است
این راه هر صبح ، 'twould شود بزرگ
مهربانی ، و عموزاده من خواهد بود افتخار
می دانم.-- مقاله او را من به یاد من به نتیجه گیری ؛
و گدایی می شود بیشترین سپاسگزاری و
با احترام به او ، به یاد آورد و به سر
جان ، و بانوی میدلتون ، و عزیز
کودکان ، زمانی که شما شانس به آنها مراجعه کنید ، و
عشق به دوشیزه ماریان ،
"من هستم ، و ج"
به محض این که Elinor آن تمام شده بود ، او
انجام آنچه او نتیجه می شود آن
طراحی نویسنده ، واقعی با قرار دادن آن در
دست خانم جنینگز ، که آن را با صدای بلند خواندن
با نظر بسیاری از رضایت و
ستایش.
"خیلی خوب در واقع -- چگونه prettily او
می نویسد : -- بله ، بود که کاملا مناسب به اجازه
او خاموش می شود اگر او را.
بود که درست مثل لوسی.-- روح پور!
ای کاش می توانستم او زندگی کنید ، با تمام
قلب من.-- او به من زنگ عزیز خانم جنینگز ،
تو رو ببینم.
او یک دختر مهربان مثل همیشه زندگی است.--
خیلی خوب بر سخن من.
که حکم بسیار prettily تبدیل شده است.
بله ، بله ، من میروم و او را ، مطمئن
به اندازه کافی.
چگونه متوجه او است ، به فکر می کنم از هر
بدن -- با تشکر از شما ، عزیز من ، برای آن shewing
من.
آن را به عنوان زیبا نامه ای به عنوان همیشه من تو را دیدم ، و
نشانی از سر لوسی و اعتباری قلب بزرگ است. "
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها زیرنویسها لینک دائم زبان خارجی ترجمه ترجمه