Tip:
Highlight text to annotate it
X
حس و حساسیت
توسط جین آستن (1811)
فصل 48
Elinor اکنون در بر داشت تفاوت بین
انتظار از یک رویداد ناخوشایند ، با این حال
برخی ذهن ممکن است گفته شود در نظر گرفتن
آن ، و یقین خود را.
او اکنون در بر داشت ، که در وجود خودش ،
او همیشه پذیرفته بود امید ، در حالی که
ادوارد تنها باقی مانده ، که چیزی
اتفاق خواهد افتاد برای جلوگیری از ازدواج با او لوسی ؛
که برخی از حل و فصل خود ، برخی از
وساطت دوستان ، و یا برخی بیشتر واجد شرایط
فرصت تاسیس خانم ،
بوجود می آیند که از شادی به همه کمک کند.
اما او اکنون ازدواج کرده بود و او را محکوم کرد
قلب او را برای چاپلوسی کمین ، که
آنقدر به اوج درد
هوش.
که او باید به زودی ازدواج ، قبل از (به عنوان
او تصور) او می تواند در دستور باشد ، و
در نتیجه قبل از او می تواند در
در اختیار داشتن از زندگی ، او را شگفت زده کرد
کمی در ابتدا.
اما او به زودی به احتمال زیاد دیدم که چگونه از آن بود که
لوسی ، او را در مراقبت از خود ، مال اندیش ، در او
عجله به او مطمئن است ، باید هر چشم پوشی
اما چیزی که خطر ابتلا به تاخیر بیاندازد.
آنها ، با هم ازدواج کردند ازدواج در شهر ، و در حال حاضر
شتاب پایین به عموی او است.
چه به حال ادوارد احساس بودن در طی چهار
مایلی بارتون ، پس از دیدن او و مادرش
بنده ، در شنیدن پیام لوسی است!
آنها به زودی ، او قرار است ، حل و فصل شود
در Delaford.-- Delaford ، -- که در محل
که بسیار او را به توطئه
علاقه گی ؛ که او آرزو می شود آشنا
با ، و در عین حال مورد نظر خودداری کنید.
او آنها را در یک لحظه در دید خود را
قلمرو کشیش بخش خانه ، دیدم در لوسی ، فعال ،
contriving مدیر ، متحد در یک بار
تمایل ظاهر هوشمند با بیشترین
صرفه جویی ، و خجالت زده می شود از مشکوک
نیمی از شیوه های اقتصادی او ، -- به دنبال
علاقه خود را در هر فکر ، courting
نفع سرهنگ براندون ، از خانم
جنینگز ، و از هر دوست ثروتمند.
در ادوارد -- او می دانست که او چه دیدم و نه نه
آنچه را که او آرزو را ببینند ، -- شاد یا غمگین ، ، --
چیزی او را خوشحال - ؛ او پشت او
سر از هر طرح از او.
Elinor خودش flattered که برخی یکی از
اتصالات خود را در لندن می نوشتن به
آنها را به اعلام واقعه ، و هدیه دادن
دورتر خاص ، -- اما در روز پس از روز
گذشت کردن ، و نامه ای آورد هیچ ، هیچ
بشارت ده.
اگرچه نامشخص است که هر کس به
سرزنش ، او با هر گسل وجود ندارد در بر داشت
دوست.
آنها تمام فکر و یا تنبل.
"وقتی شما به سرهنگ براندون نوشتن ،
چیه خانوم؟ "پرس و جو که از فنر بود
بی صبری از ذهن او به وجود
چیزی در جریان است.
"من به او نوشت ، عشق من ، هفته گذشته ، و
به جای انتظار برای دیدن ، از برای او از شنیدن
دوباره.
من صادقانه فشرده خود را از آمدن به ما ، و
باید تعجب کرد که او را در راه رفتن نیست
امروز یا فردا ، یا هر روز. "
این بود به دست آوردن چیزی ، چیزی برای
نگاه به جلو به.
سرهنگ براندون باید برخی اطلاعات را
به من بدهید.
به ندرت به حال او پس از آن مشخص است ، هنگامی که
شکل یک مرد سوار بر اسب در چشم او کشید
به پنجره.
او در دروازه خود را stopt.
این یک نجیب زاده بود ، آن بود سرهنگ براندون
خود.
حالا او می تواند شنیدن بیشتر ، و او لرزید
در انتظار آن است.
اما -- آن نبود سرهنگ براندون -- نه
هوا خود را -- و نه ارتفاع خود.
بودند آن ممکن است ، او باید بگم که این باید
ادوارد.
او نگاه دیگر.
او فقط پیاده بود ؛ -- او نمی تواند باشد
اشتباه -- بود ادوارد.
او نقل مکان دور و نشستم.
"او می آید از آقای پرات را به عمد برای دیدن
تماس با ما.
می خواهم به آرامش باشد ؛ من خواهد بود از معشوقه
خودم. "
در یک لحظه او متوجه شد که دیگران
آگاه بودند به همین ترتیب از اشتباه.
او را دیدم مادر و تغییر ماریان
رنگ ؛ دیدم آنها را در خود نگاه کنید ، و
زمزمه چند جمله به یکدیگر.
او می توانست با توجه به جهان قادر
به صحبت می کنند -- و به آنها را درک کنند که
او امیدوار است هیچ خنکی ، نه خفیف ، می
ظاهر می شود در رفتار خود به او ، -- اما او
تا به حال هیچ سخن گفتن ، و مجبور به ترک بود
همه به صلاحدید خود را دارند.
نه هجا گذشت با صدای بلند.
آنها همه در سکوت منتظر
ظاهر از بازدید کننده است.
صدای پای او همراه شن شنیده شد
مسیر ، در لحظه ای که او در گذشت بود ،
و در دیگری او قبل از آنها بود.
چهره او ، تا او وارد اتاق شد ،
خیلی خوشحال نبود ، حتی برای Elinor.
رنگ او سفید بود با اضطراب ،
و او نگاه به صورت ترس از خود
پذیرایی ، و آگاه است که او هیچ merited
یک نوع.
خانم Dashwood ، با این حال ، مطابق ، او به عنوان
، اعتماد به خواسته های که دختر ، توسط
آنها سپس او را در گرما از او به معنای
قلب تا در هر چیزی که هدایت ، ملاقات با
نگاه از خوشنودی اجباری ، او را به او
دست ، و آرزوی او را شادی.
او رنگی ، و از stammered
پاسخ ناخوانا.
لب Elinor با او و مادرش نقل مکان کرده بود ،
، و هنگامی که لحظه عمل تمام شد ،
او خواست که او با دست زده شده بود
او بیش از حد.
اما آن شد و سپس خیلی دیر شده ، و با
چهره به معنی باز می شود ، او شنبه
دوباره و از آب و هوا صحبت کردیم.
ماریان تا حد ممکن به حال عقب نشینی
خارج از دید ، برای پنهان کردن ناراحتی خود و
مارگارت ، درک برخی از بخش ، اما نه
کل مورد ، فکر می کردم آن وقت
در او را به وقار ، و در نتیجه در زمان
صندلی تا آنجا او را به عنوان او می تواند ، و
حفظ سکوت سخت.
وقتی Elinor به شادی در متوقف بود
خشکی از فصل ، وقفه بسیار افتضاح است
صورت گرفت.
این پایان به خانم Dashwood قرار گرفت ، که
احساس موظف به امیدواریم که که خانم او را ترک کرده بودند
Ferrars خیلی خوب.
در شیوه ای شتاب زده ، او در جواب داد :
مثبت.
یکی دیگر از مکث.
Elinor حل و فصل به خودش اعمال ، هر چند
ترس از صدای خود ، در حال حاضر
گفت ،
"Ferrars خانم در Longstaple است؟"
"در Longstaple!" او ، با هوایی پاسخ داد :
تعجب.-- "نه ، مادر من در شهر."
"من به معنای ، گفت :" Elinor ، گرفتن برخی از کار
از جدول ، "برای پرس و جو برای خانم ادوارد
Ferrars. "
او جرأت نگاه نمی کردن ؛ -- اما مادر و
ماریان هر دو چشم خود را بر او تبدیل شده است.
او رنگی ، بهت زده به نظر می رسید ، نگاه
doubtingly ، و پس از تردید ،
گفت : --
"شاید منظور شما -- برادر من -- منظور شما
خانم -- خانم. Ferrars رابرت. "
"خانم رابرت Ferrars "--! توسط تکرار شد
ماریان و مادر او را در لهجه
بیشترین شگفتی ؛ -- و اگر چه می تواند Elinor
صحبت نمی کنم ، حتی چشم خود را بر او ثابت شد
با تعجب همان بی تاب.
او از صندلی خود را افزایش ، و راه رفته را به
پنجره ، ظاهرا از دانستن چه چیزی را
را انجام دهد ؛ در زمان یک جفت قیچی که غیر روحانی
وجود دارد ، و در حالی که فساد هر دو آنها و
غلاف خود را با برش دوم به
قطعه را او سخن گفت ، در شتاب زده گفت :
صدا ،
"شاید شما نمی دانید -- شما ممکن است نداشته باشند
شنیده ام که برادر من است به تازگی به ازدواج -
به جوانترین -- به خانم لوسی استیل "
سخنان او با توصیف ناپذیر تکرار شد
حیرت همه اما Elinor ، که شنبه
با سر او علاقه شدید به چیزی بیش از کار خود ، در
حالت اضطراب مانند او ساخته شده است به سختی
می دانم که در آن او بود.
"بله ،" او گفت ، "آخرین آنها ازدواج کرده بودند
هفته ، و در حال حاضر در Dawlish. "
Elinor می تواند از آن دیگر نشسته اند.
او تقریبا از اتاق زد ، و به محض
به عنوان درب ، پشت سر هم به اشک بسته شد
شادی ، که در ابتدا او فکر کرد هرگز
بس.
ادوارد ، که تا آن زمان نگاه هر که در آن ،
به جای سرش ، دیدم عجله او از بین برود ، و
شاید دیدم -- و یا حتی شنیده می شود ، احساسات او را ؛
برای بلافاصله پس از آن او را به سقوط کرد
خیال ، که هیچ اظهارات ، هیچ سوالات ، هیچ
آدرس مهربان خانم Dashwood می تواند
نفوذ ، و در گذشته ، بدون اینکه
کلمه ، quitted اتاق ، و راه رفته را از
به سمت روستای -- خروج از دیگران در
بزرگترین شگفتی و حیرت در
تغییر در وضعیت او ، پس شگفت انگیز و
به طوری ناگهانی ؛ -- حیرت است که آنها تا به حال هیچ
با استفاده از کاهش اما با خود
حدس.
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها زیرنویسها لینک دائم زبان خارجی ترجمه ترجمه