Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 4
یک بعد از ظهر ، یک ماه بعد ، دوریان گری خمیده ARM - صندلی در لوکس بود ، در
کتابخانه کوچک خانه لرد هنری در Mayfair.
در راه آن بود ، یک اتاق بسیار جذاب ، با بالای آن wainscoting paneled
زیتون آغشته بلوط ، حاشیه زینتی دادن به آن کرم رنگ و سقف از گچ کاری بزرگ ،
و brickdust آن احساس فرش پوشیده شده با ابریشم ، بلند حاشیه فرش ایرانی.
روی یک میز کوچک خشب اخضر ایستاد تندیس Clodion ، و در کنار آن ذخیره کردن یک کپی از لس
درصد ناولس ، برای مارگارت از Valois توسط کلوویس حوا محدود و با پودر
daisies طلایی که ملکه برای دستگاه خود را انتخاب کرده بود.
برخی از کوزه های بزرگ آبی چین و طوطی ، لاله روی طاقچه بالا بخاری رویداد در محدوده زمانی شدند ، و
از طریق پانل های سربدار کوچکی از پنجره جاری نور زردآلو رنگ
یک روز تابستان در لندن.
لرد هنری هنوز رتبهدهی نشده است وارد میدان می شوید او همیشه در اواخر در اصل ، خود را
اصل بودن آن دقت دزد زمان است.
بنابراین LAD بود و نه ترشرو ، همانطور که با انگشتان دست بی او در طول تبدیل
صفحات نسخه استادانه مصور مانون Lescaut که او در یکی پیدا شده است
از موارد کتاب.
تیک تاک یکنواخت رسمی لوئیس ساعت Quatorze او را اذیت.
یک یا دو بار او از رفتن به دور فکر کردم. در گذشته او شنیده خارج به گام ، و
درب باز است.
: "چه دیر شما ، هری!" او زمزمه. "من می ترسم از آن است که هری ، آقای گری ،
پاسخ صدای جیغ کشیدن. او نگاه به سرعت گرد و گل رز به او
فوت است.
"چی فرمودید خود را. من فکر کردم -- "
"شما فکر می کنید شوهر من بود. تنها همسرش است.
شما باید اجازه دهید خودم را معرفی کنم.
من از شما می دانید به خوبی عکس های شما. من فکر می کنم شوهرم کردم تا هفده از
آنها. "" هفده نشده ، بانوی هنری؟ "
"خب ، هجده ، سپس.
و من شما را با او شاهد شب در اپرا است. "
او خندید عصبی او صحبت می کرد ، و او را با خود مبهم گل فراموشم مکن تماشا
چشم.
او یک زن کنجکاو ، که لباس همیشه نگاه که اگر آنها طراحی شده بود
در خشم قرار داده و در جوش وخروش است.
او معمولا در عشق با کسی بود ، و به عنوان شور او هرگز به خانه بازنگشت ، او تا به حال
نگه داشته همه توهمات خود است. او تلاش کرد که به دنبال منظره ، اما تنها
موفق در حال درهم و برهم است.
نام او ویکتوریا بود ، و او تا به حال شیدایی مناسب برای رفتن به کلیسا.
"که در Lohengrin ، بانوی هنری ، من فکر می کنم؟"
"بله ، آن را در Lohengrin عزیز بود.
من دوست دارم موسیقی واگنر بهتر از کسی.
تا با صدای بلند است که می توان تمام مدت بدون مردم دیگر از شنیدن آنچه که صحبت
می گوید.
این یک مزیت بزرگ است ، آیا شما فکر می کنید ، آقای گری نیست؟ "
همان خنده عصبی قطع شده سر از لبان نازک او ، و انگشتان خود را شروع به
بازی با لاک پشت بلند و پوسته کاغذ چاقو.
دوریان لبخندی زد و سرش را تکان داد : "من می ترسم من فکر نمی کنم ، بانوی هنری.
من هرگز در طول موسیقی صحبت -- حداقل در طول موسیقی خوب.
اگر کسی می شنود موسیقی بد ، آن را وظیفه ی فرد به آن غرق در گفتگو شده است. "
"آه! که یکی از نظرات هری ، آن ، آقای گری؟
من همیشه نظرات هری از دوستان خود می شنوید.
این تنها راه دریافت می کنم به آنها را می دانیم این است. اما شما نباید فکر می کنم من می خواهم خوب نیست
موسیقی است.
من آن را عشق ورزیدن است ، اما من می ترسم از آن است. این باعث می شود به من بیش از حد عاشقانه.
من به سادگی پیانیست پرستش -- دو در یک زمان ، گاهی اوقات ، هری به من می گوید.
من نمی دانم آنچه در آن در مورد آنها است.
شاید این است که آنها خارجی هستند. همه آنها ، این است که آنها نه؟
حتی کسانی که در انگلستان به دنیا تبدیل شدن به اتباع بیگانه پس از گذشت زمان ، آیا آنها نمی؟
است به طوری هوشمندانه از آنها ، و چنین تعریف به هنر است.
می سازد آن را کاملا وابسته به همه جهان ، این طور نیست؟ شما باید به هر یک از احزاب من هرگز ،
شما ، آقای گری؟
شما باید آمده است. من می توانم به مناسبتهای فرهنگی استطاعت نیست ، اما من به اشتراک بدون
هزینه در خارجی ها. آنها را به اتاق یکی از نگاه کنید تا منظره است.
اما در اینجا هری
هری ، من می آمدند و در را برای شما نگاه کنید ، به شما چیزی بپرسید -- من فراموش می کنم آنچه در آن بود -- و من
آقای گری را در اینجا. ما داشته اند چنین یک چت دلنشین در مورد
موسیقی است.
ما را کاملا ایده های مشابه است. نه ، من فکر می کنم ایده های ما کاملا متفاوت است.
اما او شده است دلپذیر. من خوشحالم من او را دیده است. "
من مفتون ، عشق من ، کاملا مفتون ، گفت : "لرد هنری ، بالا بردن تاریک خود ،
هلال به شکل ابرو و نگاه آنها هر دو با لبخند سرگرم.
«پس با عرض پوزش من دیر ، دوریان.
رفتم به بعد از یک تکه پارچه ابریشمی گل برجسته قدیمی در خیابان Wardour نگاه بود و به چانه زنی برای
ساعت برای آن. امروزه مردم می دانند که قیمت
همه چیز و ارزش هیچ چیز است. "
، گفت : "من می ترسم من باید رفت" بانوی هنری ، شکستن سکوت بی دست و پا
او با خنده احمقانه و ناگهانی. "من وعده داده اند با دوشس رانندگی.
خداحافظی ، آقای گری
خداحافظی ، هری. شما وجود ندارد ، گمان می کنم؟
پس هستم I. شاید من باید شما در بانوی
Thornbury است. "
"من به جرات می گویم ، عزیز من ،" لرد هنری گفت : بستن درب پشت خود را به عنوان ، به دنبال
مانند پرنده ای از بهشت که تمام شب در باران شده بود ، او flitted از
اتاق ، می روم بوی ضعف از frangipanni.
سپس او را روشن سیگار و پرت خودش را روی مبل.
او پس از چند پاف گفت : "هرگز ازدواج یک زن با نی رنگ مو ، دوریان".
چرا هری؟ "" از آنجا که آنها تا احساساتی هستند. "
"اما من دوست دارم مردم احساساتی است."
"هرگز ازدواج در همه ، دوریان. مردان ازدواج می کنند چرا که آنها خسته هستند و زنان ،
چرا که آنها کنجکاو هستند : هر دو نا امید "است.
"من فکر نمی کنم من به احتمال زیاد ازدواج ، هری.
من بیش از حد در عشق است. این یکی از کلمات قصار خود می باشد.
من از آن قرار دادن به عمل ، که من هر کاری که شما می گویید. "
: : "چه کسانی هستند شما را در عشق با؟" لرد هنری بعد از مکث پرسید.
"با یک بازیگر ، گفت :" دوریان گری ، فروتن است.
لرد هنری ، شانه خود.
"است که اولین و نه امری عادی است." "شما نمی می گویند بنابراین اگر شما او را دیدم ،
هری. "" او چه کسی است؟ "
"نام او دریچه ساحره است."
"هرگز از او شنیده می شود." "هیچ کس.
مردم برخی از این روز ، با این حال. او یک نابغه است. "
"پسر عزیزم ، هیچ زنی ، یک نابغه است.
زنان جنس تزئینی است. آنها هر چیزی برای گفتن هرگز ، اما آنها
می گویند این charmingly.
زنان نشان دهنده پیروزی ماده بر ذهن ، فقط به عنوان مرد نشان دهنده پیروزی
ذهن بیش از اخلاق است. "" هری ، چگونه می تواند شما را؟ "
"دوریان عزیز من ، آن را کاملا درست است.
من تجزیه و تحلیل زنان در حال حاضر ، بنابراین من باید بدانند.
سوژه نه چندان پیچیده که من فکر کردم آن بود.
من که در نهایت ، تنها دو نوع از زنان ، ساده و رنگی وجود دارد.
زنان ساده هستند بسیار مفید است.
اگر شما می خواهید برای به دست آوردن رتبه های اعتبار متعلق برای احترام ، شما باید صرفا برای گرفتن
آنها را به شام. سایر زنان بسیار جذاب است.
آنها مرتکب یک اشتباه ، با این حال.
آنها را در نظم را امتحان کنید و نگاه جوان رنگ. مادربزرگ ما رنگ را امتحان کنید
و صحبت درخشان. روژ و ESPRIT با استفاده از هم برویم.
است که بیش از همه در حال حاضر است.
تا زمانی به عنوان یک زن می تواند نگاه ده سال جوانتر از دختر خودش را هم ، او
کاملا راضی است.
همانطور که برای گفتگو ، تنها پنج زن در لندن به ارزش صحبت کردن ، و دو وجود دارد
از این می تواند به جامعه شایسته پذیرفته نمی شود.
با این حال ، به من بگویید در مورد نبوغ شما.
چه مدت طول او شناخته شده است؟ "" آه!
هری ، نظرات خود را به من وحشت زده کردن. "" فراموش نکنید که.
چه مدت شما او شناخته شده است؟ "
"حدود سه هفته است." "و در جایی که شما را در سراسر او می آید؟"
"من به شما ، به هری ، اما شما باید در مورد آن unsympathetic.
پس از همه ، آن را هرگز اتفاق افتاده است اگر من تا به حال شما را برآورده نکرده است.
شما من را با میل وحشی به دانستن همه چیز در مورد زندگی پر شده است.
برای روز بعد از من به شما ملاقات کرد ، چیزی به نظر می رسید که در رگ های من تپش.
همانطور که من در پارک lounged ، یا قدم Piccadilly ، من به هر کسی که چگونه به نظر می رسند ،
گذشت من و تعجب ، با کنجکاوی دیوانه ، چه نوعی از زندگی آنها منجر شد.
برخی از آنها به من مجذوب.
دیگران من را با وحشت پر شده است. سم نفیس در هوا وجود دارد.
من علاقه وافری به احساس....
خوب ، یک شب در حدود ساعت هفت ، من مصمم به بیرون بروید در جستجوی برخی از
ماجراجویی.
احساس کردم که این هیولا خاکستری لندن ما ، با myriads خود را از مردم ، خود را
گناهکاران کثیف ، و گناهان پر زرق و برق آن ، به شما به عنوان یک بار آن را عبارت ، باید چیزی در
فروشگاه را برای من.
من هزار چیز خیالی است. خطر محض به من احساس لذت است.
من به یاد آنچه شما تا به حال به من در آن شب فوق العاده گفت : هنگامی که ما برای اولین بار dined
با هم ، در مورد جستجو برای زیبایی که راز واقعی زندگی.
من نمی دانم آنچه که من انتظار می رود ، اما من رفتم و سرگردان به سمت شرق ، به زودی از دست دادن من
راه در دخمه پرپیچ و خم خیابان های کثیف و سیاه و سفید مربع grassless.
درباره نیم گذشته هشت من با تئاتر پوچ کمی گذشت ، با گاز شعله ور بزرگ ، جت
و پر زرق و برق بازی و لوایح.
یک یهودی شنیع ، در شگفت انگیز ترین نیم تنه یا ژیلت من همیشه در زندگی ام مشهود بود
در ورودی ایستاده ، سیگار کشیدن سیگار برگ ناپسندیده است.
او حلقه های باریک و چرب ، و یک الماس عظیم تبحر در مرکز خاکی
پیراهن.
'یک جعبه ، پروردگار من؟" او گفت ، زمانی که او مرا دید ، و او در زمان کلاه خود را با هوا از
خشوع زرق و برق دار. چیزی در مورد او ، هری ، وجود دارد که
سرگرم به من.
او مانند یک هیولا بود. شما به من میخندند ، من می دانم ، اما من واقعا
رفت و در کل گینه برای جعبه مرحله پرداخت می شود.
به روز حاضر من نمی باعث می شود که چرا من بود تا ؛ و در عین حال اگر من hadn't -- هری عزیز من ،
اگر من hadn't -- من باید از دست رفته بزرگترین عاشقانه زندگی من است.
من می بینم شما می خنده.
از شما نفرت انگیز است »و« من خنده نیست ، دوریان ، حداقل هستم
به شما خندیدن نیست. اما شما باید بزرگ ترین عاشقانه می گویند
از زندگی شماست.
شما باید عاشقانه برای اولین بار از زندگی خود را می گویند.
شما همیشه دوست داشتنی می شود ، و شما همیشه در عشق با عشق باشد.
شور گراند امتیاز از مردم که چیزی برای انجام شده است.
این استفاده از یکی از طبقات بیکار یک کشور است.
آیا ترس نیست.
چیزهای نفیس در فروشگاه برای شما وجود دارد.
این تنها آغاز کار است. "" آیا شما فکر می کنید ماهیت من تا کم عمق "گریه؟
دوریان گری عصبانیت.
"نه ، من فکر می کنم ماهیت خود را تا عمیق" و "چگونه می توانم منظور شما"؟
"پسر عزیزم ، مردم که عشق تنها یک بار در زندگی خود واقعا کم عمق
مردم است.
اما چیزی که آنها وفاداری خود ، و وفاداری خود را ، من اسمش یا بی حالی
سفارشی و یا عدم خود را از تخیل است.
وفاداری به زندگی عاطفی و ثابت است به زندگی
عقل -- به سادگی اقرار شکست. وفاداری!
من باید آن را تجزیه و تحلیل برخی از روز.
علاقه وافری به اموال در آن است. بسیاری از چیزهایی هستند که ما را پرتاب وجود دارد
دور اگر ما ترس است که دیگران ممکن است آنها را انتخاب کنید.
اما من نمی خواهم به شما قطع شود.
برو با داستان خود است. "" خب ، من پیدا کردم خودم در نامطبوع نشسته
کمی جعبه ، خصوصی با افت صحنه مبتذل به من خیره در چهره.
من از پشت پرده نگاه کرد و بررسی خانه.
این امر زرق و برق دار ، همه Cupids و cornucopias بود ، مانند یک سوم نرخ عروسی
کیک.
گالری و گودال نسبتا کامل بودند ، اما دو ردیف اصطبل تیره رنگ شد کاملا
خالی ، و به سختی وجود دارد یک شخص در آنچه گمان می کنم که آنها به نام لباس
دایره.
زنان رفت و با پرتقال و زنجبیل ، آبجو ، و مصرف وحشتناک وجود دارد
آجیل رفتن. "" باید درست مثل روز کامیاب بوده است
درام انگلستان. "
گفت : "درست ، مثل من باید فانتزی و بسیار افسرده.
به فکر افتادم که چه بر روی زمین من باید انجام دهید وقتی که من گرفتار نزد بیل بازی.
شما چه فکر میکنید بازی ، هری؟ "
"من فکر می کنم" پسر ادم سفیه و احمق '، یا' گنگ اما بی گناه است.
پدران ما استفاده می شود به مانند آن نوع قطعه ، به اعتقاد من است.
دیگر زندگی می کنند ، دوریان ، کاملا احساس می کنم که هر چه خوب بود به اندازه کافی برای
پدران ما به اندازه کافی خوب است برای ما نیست. در هنر ، در سیاست ، لس grandperes ONT
toujours شبه جرم است. "
"این بازی به اندازه کافی خوب برای ما ، هری بود. رومئو و ژولیت بود.
من باید اعتراف که من نه در ایده دیدن شکسپیر انجام می شود در چنین بود اذیت
یک سوراخ رنجور از یک مکان.
با این حال ، من احساس علاقه مند ، در نوعی از راه. در هر حال ، من مصمم برای صبر کنید
اولین پرده.
یک ارکستر بسیار ناراحت کننده وجود دارد ، بیش از عبری جوانی که نشسته بود ، ترک خورده ریاست
پیانو ، که نزدیک به من سوار دور ، اما در آخرین قطره ، صحنه گرفته شد و
بازی شروع شد.
رومئو نجیب زاده مسن چاق و چله بود ، با ابرو corked ، صدای فاجعه نیرومند و درشت هیکل ، و
یک چهره مانند آبجو ، بشکه. Mercutio بود تقریبا به بدی است.
او کمدین کم ، که gags خود را معرفی کرده بود بازی بود و بر روی اکثر
شرایط دوستانه با گودال.
آنها هر دو به عنوان به عنوان مناظر مشمئز کننده است ، و این نگاه که اگر آن را از آمده بودند.
کشور غرفه. اما ژولیت!
هری ، تصور کنید یک دختر ، به سختی هفده سال سن ، با کمی ، flowerlike
صورت ، سر یونانی کوچک با حلقه های plaited تیره قهوه ای رنگ مو ، چشم ها که بنفش شد
چاه از شور ، لب ها که مانند گلبرگهای گل سرخ است.
او loveliest چیزی که من تا به حال در زندگی ام به حال دیده بود.
شما به من گفت یک بار که ترحم شما بی حرکت است ، اما این زیبایی ، زیبایی صرف ،
می تواند چشم خود را با اشک پر کنید.
من به شما بگویم ، هری ، من به سختی می تواند این دختر را برای غبار اشک که آمد در سراسر را ببینید
من است. و صدای او -- من هرگز چنین صدایی شنیده.
در ابتدا بسیار پایین شد ، همراه با یادداشت های عمیق دلپذیر که به سقوط به تنهایی بر یکی است به نظر می رسید
گوش. سپس آن را کمی بلندتر شد ، و صدا
مانند فلوت یا یک درخت جنگلی دور.
در باغ و صحنه آن را به حال همه شور و شعف لرزش که می شنود فقط
قبل از طلوع آفتاب که بلبلان آواز خواندن هستند. لحظات وجود دارد ، در سالهای بعد ، هنگامی که آن را به حال
شور وحشی ویلن.
شما می دانید که چگونه یک صدا می تواند یکی هم بزنید. صدای شما و صدای ساحره پره
دو چیز است که از یاد نخواهم برد. هنگامی که چشمان من نزدیک است ، من آنها را بشنوند ، و هر
از آنها می گوید ، چیزی متفاوت است.
من نمی دانم که به دنبال. چرا باید من او را دوست ندارد؟
هری ، من او را دوست دارم. او همه چیز را به من در زندگی است.
شب بعد از شب من به دیدن بازی او.
یک شب او روزالیند است ، و شب بعد او Imogen.
من جان خود را در دل تنگی از آرامگاه ایتالیایی دیده می شود ، مکیدن زهر از او
لب معشوق.
دیدهام که خود را از طریق جنگل از Arden سرگردان ، به صورت مبدل به عنوان یک پسر زیبا
در شلنگ و نوعی یل یا نیم تنه و کلاه گوشت یا خوراک لذیذ.
او شده است از جا در رفته ، و به حضور پادشاه گناه آمده ، به او داده
غم و اندوه برای پوشیدن و سبزی تلخ و طعم و مزه.
او بی گناه است ، و دست سیاه و سفید از حسادت له reedlike او
گلو می باشد. من او را در هر سن و در هر دیده می شود
صحنه و لباس.
زنان عادی را به تخیل یکی از درخواست تجدید نظر هرگز.
آنها به قرن خود را محدود می شود. هیچ زرق و برق همیشه آنها را transfigures.
کس نمی داند که ذهن خود را به راحتی به عنوان یکی bonnets خود می داند.
همیشه می توانید یکی از آنها را پیدا کنید. هیچ رمز و راز در هر یک از آنها وجود دارد.
آنها در پارک در صبح و پچ پچ در احزاب چای در بعد از ظهر سوار.
آنها لبخند کلیشه ای خود و شیوه ای مد روز خود را دارند.
آنها کاملا واضح هستند.
اما بازیگر! چگونه یک بازیگر متفاوت است!
هری! چرا به من بگویید که تنها چیزی که ارزش دوست داشتنی بازیگر است؟ "
از آنجا که من را دوست داشته تعداد زیادی از آنها ، دوریان. "
"اوه ، بله ، نفرت انگیز افراد با موهای رنگ شده و رنگ چهره."
"موهای رنگ شده و رنگ چهره را اجرا کنید.
جذابیت فوق العاده ای در آنها وجود دارد ، گاهی اوقات ، گفت : "لرد هنری.
"من آرزو می کنم در حال حاضر من تا به حال شما در مورد دریچه ساحره گفته نشده است."
"شما کمک کرده نمی توانست به من گفتن ، دوریان.
از طریق زندگی خود را به من همه چیز را شما باید انجام دهید بگویید. "
"بله ، هری ، من اعتقاد دارم که درست است. من نمی توانم کمک شما گفتن چیزهایی است.
شما باید نفوذ کنجکاو بیش از من.
اگر من همیشه یک جرم و جنایت ، من می آمد و آن را به شما اعتراف.
شما می توانید مرا درک "" افرادی مانند شما -- نورهای عمدی
زندگی -- don't ارتکاب جرم ، دوریان.
ولی من برای تعریف موظف ، همه همان است.
و در حال حاضر به من بگویید -- مسابقات به من برسد ، مانند یک پسر خوب -- با تشکر ، -- چه واقعی خود را
روابط با دریچه ساحره؟ "
دوریان گری همگانی روندی به فوت او ، با گونه های سرخ شده و سوزش چشم.
"هری! ساحره پره مقدس است! "
، گفت : "لرد هنری :" این تنها چیزهایی مقدس هستند که ارزش لمس کردن ، دوریان ،
با لمس عجیب ترحم در صدای او است.
اما چرا باید به شما اذیت؟
من فرض کنید او به شما تعلق خواهد روزی. هنگامی که یکی در عشق است ، یکی همواره با آغاز می شود
فریب خود در یک و یک همیشه توسط دیگران فریب به پایان می رسد.
است که جهان خواستار عاشقانه است.
شما او را می دانم ، در هر صورت ، گمان می کنم؟ "" البته من او را می دانیم.
در اولین شب من در تئاتر بودم ، یهودی نفرت انگیز قدیمی به جعبه گرد آمدند
پس از عملکرد و ارائه شده به من در پشت صحنه و معرفی
من به او.
من با او خشمگین بود ، و به او گفت که ژولیت مرده به مدت صدها سال بوده است
و بر بدن او دروغ گفتن در مقبره مرمر در ورونا بود.
من فکر می کنم ، از نگاه خالی خود را از شگفتی ، که او تحت این تصور که من تا به حال بود
گرفته شامپاین بیش از حد ، و یا چیزی. "" من متعجب نمی کند. "
"او سپس از من پرسید که آیا من برای هر یک از روزنامه ها نوشت.
من به او گفتم من هرگز آنها را بخوانند.
او به نظر می رسید وحشتناکی که در آن نا امید شده است ، و به من جلب اعتماد که همه دراماتیک
منتقدان در توطئه علیه او ، که آنها هر یک از آنها را به
خریداری شد. "
"من نباید تعجب بود اگر او کاملا درست وجود دارد.
اما ، از سوی دیگر ، قضاوت از ظاهر خود ، بسیاری از آنها نمی تواند در همه
گران است. "
خوب ، او به نظر می رسید فکر می کنند که فراتر از به معنی خود بودند ، خندید : "دوریان.
"در این زمان ، با این حال ، چراغ ها بودند که در تئاتر قرار داده ، و من تا به حال
بروید.
او از من خواست تا سعی کنید چند تا سیگار برگ که او به شدت توصیه می شود.
من کاهش یافته است. شب بعد ، البته ، من در وارد
محل دوباره.
هنگامی که او به من دیدم ، او مرا کمان کم و اطمینان به من که من حامی سخاوتمند بود
از هنر است.
او بی رحم ترین توهین آمیز بود ، هر چند شور و شوق فوق العاده ای برای او
شکسپیر.
او به من گفت یک بار ، با هوا از غرور ، که او پنج ورشکستگی بودند به طور کامل به علت
'بارد ،' او در تماس او اصرار داشت. وی به نظر می رسید فکر می کنم این تمایز است. "
تمایز بزرگ -- "این تمایز ، عزیز دوریان من بود.
اکثر مردم تبدیل به ورشکسته از طریق داشتن بیش از حد به شدت در نثر از زندگی سرمایه گذاری است.
را خراب کرده اند خود را بیش از شعر است یک افتخار است.
اما هنگامی که برای بار اول شما دریچه ساحره به خانم صحبت می کنند؟ "
"شب سوم.
او بازی شده بود روزالیند. من نمی تواند کمک رفتن دور.
من او را پرتاب کردند برخی از گل ها ، و او نگاهی به من انداخت کرده بود -- حداقل من خیالی که او
کرده بود.
یهودی بود مداوم است. او مصمم به من را در پشت ، بنابراین به نظر می رسید
من رضایت. کنجکاو من مایل نیست که او را می دانیم ،
چنین نشد؟ "
"نه ، من فکر نمی کنم." "هری عزیزم ، چرا"؟
"من شما را از مدتی دیگر بگویید. حالا من می خواهم در مورد دختر می دانیم. "
آه ، او بسیار خجالتی و تا ملایم بود. چیزی است که یک کودک در مورد او وجود دارد.
چشم او گسترده ای را در جای تعجب نفیس باز زمانی که من به او گفت آنچه من از او فکر
عملکرد ، و او کاملا ناخودآگاه از قدرت خود به نظر می رسید.
من فکر می کنم ما هر دو نه عصبی.
یهودی قدیمی ایستاد grinning در درگاه ورودی از شایعات رایج بین هنرپیشگان گرد و خاکی ، ساخت استادانه درست شده
سخنرانی در مورد ما هر دو ، در حالی که ما به دنبال در هر یک از دیگر مانند کودکان ایستادند.
او در تماس من اصرار "پروردگار من ، من تا به حال برای اطمینان ساحره که من نبود
هر چیزی از نوع. او گفت که کاملا به سادگی به من ، شما هر چه بیشتر
چون یک شاهزاده است.
من باید شما شاهزاده جذاب است. "" پس از کلمه من ، دوریان ، خانم ساحره می داند که چگونه
به پرداخت دانی. "" شما او را درک کنند نه ، هری.
او از من صرفا به عنوان یک فرد در یک بازی در نظر گرفته است.
او می داند هیچ چیزی از زندگی است.
او با مادر خود ، یک زن خسته پژمرده که بانوی Capulet در نوعی بازی زندگی می کند
سس قرمز - wrapper در شب اول ، و به نظر می رسد که اگر او بهتر دیده بود
روز است. "
"من می دانم که نگاه. این من depresses زمزمه : "لرد هنری ،
بررسی حلقه های او است. "یهودی می خواست به من سابقه او بگویید ، اما
من گفتم این کار را کرد به من جالب نیست. "
"شما کاملا درست است. همیشه وجود دارد چیزی است که بی نهایت به معنای
در مورد فجایع دیگر از مردم می شود. "" ساحره تنها چیزی که در مورد مراقبت است.
آنچه در آن است به من ، او از کجا آمده؟
از سر کم کم به او به پا کم کم به او ، او را کاملا و به طور کامل الهی است.
هر شب از زندگی من من به دیدن عمل او ، و هر شب او را بیشتر شگفت انگیزی است. "
"این دلیل است ، گمان می کنم ، که شما با من شام خوردن هرگز در حال حاضر.
من فکر کردم شما باید برخی از عاشقانه کنجکاو در دست داشته باشند.
شما باید ، اما آن را کاملا آنچه که من انتظار می رود ".
"عزیزم هری ، ما یا نهار و یا شام خوردن با هم هر روز ، و من شده است
اپرا با شما چند بار گفت : "دوریان ، باز کردن چشم های آبی اش در تعجب است.
"شما همیشه dreadfully اواخر آمده است."
"خوب ، من نمی تواند کمک کند رفتن به دیدن بازی ساحره ،" گریه ، "حتی اگر آن را فقط برای یک
عمل واحد.
دریافت می کنم برای حضور او گرسنه ، و زمانی که من از روح فوق العاده است که پنهان است فکر می کنم
دور در آن بدن عاج کمی ، من با ترس پر شده است. "
"شما می توانید با من شام خوردن به شب ، دوریان ، می تواند به شما نیست؟"
او سرش را تکان داد. او پاسخ داد : "به شب او است Imogen ،" و
به فردا شب ژولیت او خواهد شد. "
"هنگامی که او ساحره دریچه؟" "هرگز."
"من به شما تبریک می گویم." "چقدر زشت شما!
او تمام قهرمانان بزرگ جهان در یک.
او بیش از یک فرد است. خنده شما ، اما من به شما بگویم او به نبوغ.
من او را دوست دارم ، و من باید او را مرا دوست.
شما ، که همه اسرار زندگی را می دانیم ، به من بگویید که چگونه به جذابیت دریچه ساحره به من را دوست!
من می خواهم رومئو حسادت. من می خواهم عاشقان مرده را از جهان به گوش
خنده ما و رشد غمگین.
من می خواهم نفس از شور و شوق ما را به هم بزنید گرد و غبار خود را به آگاهی ، از خواب بیدار
خاکستر خود را به درد. من خدا ، هری ، چگونه او را پرستش من! "
او بالا رفتن و پایین اتاق را به عنوان او صحبت کرد.
لکه های گیج کننده از قرمز بر روی گونه ها خود را به آتش کشیدند. او وحشتناکی هیجان زده بود.
لرد هنری او را با حس ظریف از لذت تماشا می کنند.
چقدر متفاوت او در حال حاضر از پسر خجالتی وحشت زده بود او در ریحان ملاقات کرده بود
استودیو Hallward!
طبیعت او مثل یک گل ایجاد شده بود ، شکوفه های شعله قرمز مایل به زرد متحمل شده بود.
از راز آن محل پنهان کردن روح خود چشم گیری راه یافته بود ، و میل به پاسخگویی به آن را در آمده بود
راه.
"و چه چیزی به شما پیشنهاد کاری انجام دهید؟" لرد هنری در آخرین گفت.
"من می خواهم شما و ریحان با من بیایید برخی از شب و عمل خود را ببینید.
من کوچکترین ترس از نتیجه نیست.
شما برخی به اذعان به نبوغ او است. پس ما باید او را یهودی
دست.
او به مدت سه سال به او متصل -- حداقل برای دو سال و هشت ماه -- از
حال حاضر. من باید چیزی به او پرداخت ، از
درس می کند.
وقتی تمام است که حل و فصل ، من باید پایان تئاتر غرب و آوردن او
به درستی. او به جهان به عنوان دیوانه را به عنوان او است
ساخته شده من است. "
"غیر ممکن خواهد بود ، پسر عزیز من." "بله ، او خواهد شد.
او صرفا هنر نیست ، و کمال هنر و غریزه ، در او ، اما او شخصیت
همچنین ، و شما اغلب به من گفت آن است که شخصیت ، اصول نیست ، که حرکت می کنند
سن. "
"خب ، چه شب باید می رویم؟" "اجازه دهید به من مراجعه کنید.
به روز سه شنبه است. اجازه بدهید به ما ، فردا تعمیر.
او نقش ژولیت را به فردا. "
"کلیه حقوق. بریستول در هشت ساعت و من
ریحان است. "" هشت نشده ، هری ، لطفا.
نیمه گذشته شش.
ما وجود دارد باید قبل از پرده بالا می رود. شما باید او را در عمل اول را ببینید ، جایی که
او در دیدار رومئو "و" نیمه گذشته شش!
چه یک ساعت!
این مانند در اختیار داشتن گوشت ، چای ، و یا خواندن یک رمان انگلیسی باشد.
باید هفت. هیچ نجیب زاده dines قبل از هفت است.
نباید تو از ریحان بین و سپس استفاده کنید.؟
یا باید به او نوشتن؟ "" گرامی ریحان!
من چشم بر او به مدت یک هفته گذاشته نیست.
از من است و نه زشت ، به عنوان او فرستاده است من پرتره من در قاب خارق العاده ترین ،
به خصوص توسط خود او طراحی شده است ، و هر چند من کمی از تصویر حسادت
که تمام یک ماه جوان تر از من ، من باید اعتراف که من در آن شوق.
شاید شما بهتر است به او نامه بنویسید. من نمی خواهم او را ببیند به تنهایی.
او می گوید : چیزهایی که من آزار.
او به من می دهد مشاوره خوب است. "لرد هنری لبخند زد.
"مردم بسیار علاقه دادن دور آنچه آنها نیاز خود.
این همان چیزی است که من اسمش عمق از سخاوت. "
"اوه ، ریحان همنوعان خود بهترین است ، اما او به من به نظر می رسد فقط یک کمی از
ادم هرزه. از آنجا که من شناخته شده شما ، هری ، من
کشف شده است. "
"ریحان ، پسر عزیزم ، همه چیز قرار می دهد که به کار خود را به او جذاب است.
نتیجه این است که او هیچ چیز از سمت چپ برای زندگی اما تعصبات خود را ،
اصول ، و عقل سلیم خود را.
هنرمندان تنها که من تاکنون شناخته شده که شخصا لذت هنرمندان بد هستند.
هنرمندان خوب وجود دارند به سادگی در آنچه آنها را ، و در نتیجه کاملا
غیر در آن ها چه هستند.
شاعر بزرگ ، یک شاعر واقعا بزرگ ، unpoetical بیشتر از همه موجودات است.
اما شاعران تحتانی کاملا جذاب است.
بدتر قافیه آنها ، منظره بیشتر به نظر می آیند.
واقع صرف داشتن منتشر شده کتاب غزل های درجه دوم می سازد یک مرد کاملا
غیر قابل مقاومت.
او زندگی شعر است که او نمی توانید بنویسید. دیگر نوشتن شعر است که آنها جرات
درک نمی کنند. "
: : "من تعجب می کنم این است که واقعا ، هری؟" دوریان گری گفت : ، قرار دادن برخی از عطر را روی او
از دستمال بزرگ طلا در صدر بطری است که روی میز ایستاد.
"این باید باشد ، اگر شما آن را می گویند.
و اکنون من. Imogen انتظار برای من.
فراموش نکنید اطلاعات مربوط به به ، فردا نیست. خداحافظی. "
به عنوان اتاق را ترک کرد ، پلک سنگین لرد هنری drooped ، و او شروع به فکر می کنم.
قطعا تعداد کمی از مردم تا کنون علاقه مند شده بود او را تا آنجا که دوریان گری ، و در عین حال
LAD ستایش دیوانه از کس دیگر باعث شد که او نه کوچکترین اضطراب سخت و ناگهانی از دلخوری یا
حسادت.
او خوشحال بود. او را به یک مطالعه جالب تر.
او همیشه به روش های علوم طبیعی شیفته کرده بود ، اما
عادی موضوع ماده که علم به او را بی اهمیت و عدم واردات به نظر می رسید بود.
و به این ترتیب او با vivisecting خود را آغاز کرده بود ، به عنوان او vivisecting دیگران را قطع کرده است.
زندگی بشر -- که به نظر می رسد به او یک چیزی که ارزش بررسی است.
در مقایسه با آن هیچ چیز دیگری هیچ ارزش وجود دارد.
این درست است که به عنوان یکی زندگی در بوته کنجکاو خود را از درد و لذت ، یکی تماشا
نمی تواند پوشیدن بیش از چهره فرد ماسک شیشه ، و نه نگه داشتن گازهای گوگردی از
مشکل مغز و ساخت
تخیل درهم و برهم با رویاهای هیولا fancies و misshapen.
سموم آنقدر ظریف که به دانستن خواص آنها یکی از حال به آنها مریض شدن وجود دارد.
آفات بنابراین عجیب و غریب که یکی تا به حال از طریق آنها منتقل اگر کسی به دنبال وجود دارد
درک ماهیت آنها. و ، با این حال ، یک پاداش بزرگ را دریافت!
فوق العاده تمام جهان تبدیل شد به یکی!
به یاد داشته باشید منطق سخت کنجکاو از شور و زندگی رنگی احساسی
عقل -- به رعایت جایی که آنها با یکدیگر ملاقات کردند ، و جایی که آنها را در آنچه آنها اشاره جدا
هماهنگ بودند ، و در چه نقطه آنها در اختلاف شدند -- لذت در آن وجود دارد!
چیزی به عنوان ماده هزینه چه بود؟ یک نفر می تواند به قیمت بیش از حد بالا برای پرداخت هرگز
به هر حس.
او آگاه بود -- و فکر سوسو زدن لذت به عقیق قهوه ای خود را به ارمغان آورد
چشم ها -- که آن را از طریق کلمات خاص او بود ، واژه موسیقی با موسیقی گفت :
گفته ، روح که دوریان گری
تبدیل به این دختر سفید و در عبادت به پیش از او متمایل شده است.
تا حد زیادی LAD خلقت خود او بود.
او پیش از موعد ساخته شده بود.
این چیزی است. مردم عادی منتظر تا زندگی فاش
آنها را اسرار خود را ، اما به چند ، منتخب ، اسرار زندگی بودند نشان داد
قبل از حجاب دور کشیده شد.
گاهی اوقات این اثر هنری بود و عمدتا از هنر ادبیات ، که
بلافاصله با شور و اشتیاق و عقل پرداخته است.
اما اکنون و پس از آن شخصیت پیچیده در زمان مکان و دفتر هنر را به عهده گرفت ،
در واقع ، در راه خود ، یک اثر هنری واقعی ، زندگی داشتن شاهکارهای استادانه درست شده آن ،
درست مثل شعر است ، و یا مجسمه سازی ، یا نقاشی.
بله ، LAD پیش از موعد بود. او جمع آوری برداشت خود را در حالی که آن را
هنوز بهار.
نبض و شور جوانان در او بودند ، اما او تبدیل شدن به خود آگاه است.
این لذت او را تماشا کند. با استفاده از چهره زیبای خود را و زیبایی خود را
روح ، او یک چیز را به تعجب در بود.
این مهم نیست چگونه از آن همه به پایان رسید ، یا پایان بخشیدن به مقصد بود.
او مانند یکی از این اعداد و ارقام بخشنده در یک مراسم مجلل و یا بازی کنند ، که به دنبال لذت پیروزی و به نظر می رسد
از راه دور از یک هم بزنید ، اما غم که حس زیبایی ، و زخم ها که هستند
مانند گل رز قرمز.
روح و بدن ، بدن و روح -- چگونه مرموز بودند.
نفس پرستی در روح وجود دارد و بدن به حال لحظه های خود را از معنویت است.
حواس می تواند اصلاح ، و عقل می تواند تنزل.
چه کسی می تواند گفت که در آن ضربه جسمانی متوقف شد ، و یا ضربه روانی آغاز شد؟
چگونه کم عمق تعاریف دلخواه از روانشناسان عادی!
و در عین حال چقدر دشوار تصمیم گیری بین ادعاهای مکاتب مختلف!
روح به سایه نشسته در خانه گناه؟
یا بدن واقعا در روح ، به عنوان جوردانو برونو فکر؟
جدایی روح از ماده رمز و راز ، و اتحاد روح با
ماده یک راز بود.
او شروع به تعجب که آیا هرگز خواهیم توانست روانشناسی بنابراین مطلق علم را که
هر بهار کمی از زندگی خواهد بود به ما نشان داد.
همانطور که بود ، ما همیشه خودمان را اشتباه گرفته و به ندرت درک دیگران.
تجربه شد هیچ ارزش اخلاقی است. صرفا این مردان نام داد را به خود
اشتباه می کنند.
اخلاق ، به عنوان یک قاعده ، در نظر گرفته بود آن را به عنوان یک حالت هشدار دهنده ، تا به حال برای آن ادعا
برخی از اثر اخلاقی در شکل گیری شخصیت ، آن را به عنوان چیزی ستایش بود
که به ما آموخت آنچه را دنبال و به ما نشان داد چه برای جلوگیری از.
اما هیچ قدرت انگیزه در تجربه وجود دارد.
کمی از علت به عنوان وجدان خود فعال بود.
بود که آن را واقعا نشان داد که آینده ما همان است که در گذشته ما خواهد بود ،
و که گناه ما یک بار انجام داده بود ، و با بیزاری ، ما چند بار انجام دهید ، و با
شادی.
به او روشن بود که به روش تجربی تنها روش بود که یکی
رسیدن به هر گونه تجزیه و تحلیل علمی از احساسات و قطعا دوریان گری بود
یک موضوع ساخته شده به دست او ، و به نظر می رسید به وعده نتایج غنی و پربار است.
عشق ناگهانی او دیوانه برای ساحره پره یک پدیده روانی بدون کوچک بود
علاقه.
شکی نیست که کنجکاوی به حال بسیار به کار با آن ، کنجکاوی و میل به
تجربیات جدید ، در عین حال ساده بود ، بلکه یک اشتیاق بسیار پیچیده.
چیزی که وجود دارد در آن از غریزه صرفا مبنی بر لذات جسمانی از بچگی بود تبدیل شده بود
کارکرد تخیل ، و تبدیل آن به چیزی که به نظر می رسید به LAD
خود را به دور از احساس است ، و
به همین دلیل بسیار خطرناک تر.
این احساسات که در مورد منشاء ما خودمان فریب که tyrannized ترین بود
به شدت بیش از ما.
ضعیف ترین ما انگیزه های کسانی که از که طبیعت ما آگاه شدند.
اغلب اتفاق افتاده است که زمانی که ما فکر ما بر روی دیگران تجربه شد ما واقعا
آزمایش بر روی خودمان.
در حالی که لرد هنری شنبه خواب بر روی این چیزها ، دست کشیدن به درب آمد ، و
پیشخدمتی وارد شد و به یاد او را آن زمان به لباس برای شام بود.
او بلند شده و به خیابان نگاه کرد.
غروب آفتاب را به طلا مخملک smitten تا به حال پنجره های بالایی از مقابل خانه.
پانل مانند صفحات فلزی گرم میدرخشد.
آسمان بالا مانند گل سرخ پژمرده شد.
او از جوان دوست خود را آتشین رنگ زندگی فکر و تعجب که چگونه از آن همه بود
رفتن برای پایان دادن به.
هنگامی که او وارد خانه ، در حدود نیم گذشته دوازده ساعت ، او را دیدم تلگراف دروغ گفتن
جدول سالن. او آن را باز کرد و متوجه شد آن را از دوریان شد
این به او بگویید که او را به ساحره دریچه ازدواج مشغول بود.