Tip:
Highlight text to annotate it
X
پایان Howards EM فورستر فصل 22
مارگارت پروردگار خود را با حساسیت عجیبی فردا استقبال می کنند.
بالغ به عنوان بود، او در عین حال ممکن است بتواند به او کمک کند به ساختمان از رنگین کمان
پلی است که باید نثر ما را با شور و شوق وصل.
بدون آن ما تکه های بی معنی، راهبان 1/2، 1/2 جانوران، قوس بیارتباط
که به یک مرد هرگز پیوستند.
آن را دوست دارم متولد شده است، و alights در بالاترین منحنی، خاکستری درخشان در مقابل،
هوشیار در برابر آتش. مبارک انسان می بیند که از هر جنبه
شکوه از این بال پراکنده است.
جاده ها روح خود را روشن دروغ، و او و دوستان او باید پیدا کردن آسان است.
سخت بود رفتن در جاده ها روح آقای فروردین.
از بچگی او آنها را نادیده گرفته بود.
"من یک شخص که در مورد داخل خود من اذیت نمی شود."
ظاهر شاد، قابل اعتماد و شجاع بود، اما در درون، همه بازگشته بود.
هرج و مرج، حکومت، تا کنون به عنوان آن را در همه رد شد، زهد ناقص است.
این که آیا به عنوان پسر، شوهر، یا بیوه مرد، او همواره اعتقاد رخنه است که در بدن
شور بد است، اعتقاد به این است که تنها زمانی که برگزار شد با شور و حرارت مطلوب است.
دین او بودند، تایید کرده است.
کلمات که با صدای بلند در روز یکشنبه به او و به مردان دیگر احترام خوانده شد
کلماتی را که پس از آن که روح از خیابان کشتی شکسته و سنت فرانسیس به برافروخته سفید
نفرت داغ نفسانی.
او می تواند و نه به عنوان پرستاران و عشق بی نهایت با غیرت وابسته به فرشتگان سرافین، اما او
شرمنده کمی از عشق ورزیدن به همسر می تواند. "Amabat، timebat amare."
و در اینجا بود که مارگارت امیدوار بود به او کمک کند.
به نظر نمی رسد خیلی مشکل است. او نیاز به زحمت او را با هیچ هدیه ای از او
خودش را دارد.
او تنها نقطه رستگاری که در روح خود نهفته شد، و در روح
هر انسان است. فقط اتصال!
این کل خطبه او بود.
فقط نثر و اشتیاق، اتصال و هر دو تعالی، و عشق انسانی
در ارتفاع آن دیده می شود. زندگی در قطعات دیگر.
فقط، اتصال و وحش و راهب، دزدیدند از انزوا است که زندگی را به
یا خواهد مرد. نه بود پیام مشکل را به.
به آن نیاز دارند نه به صورت خوب "صحبت".
آرام نشانه های پل ساخته خواهد شد و مدت زندگی خود را با زیبایی است.
اما او شکست خورده است.
وجود دارد، یکی از با کیفیت در هنری که برای او آماده شده بود، هرگز، هر چند
او خودش از آن یادآور شد: خیره سری خود را. او به سادگی چیزهایی متوجه نیست، و در آنجا
بیشتر گفته شود.
او متوجه شد که هلن و Frieda خصمانه، یا که Tibby بود علاقمند نیست
در مزارع توت، او چراغ و سایه که در وجود داشته باشد متوجه هرگز
grayest گفتگو، انگشت،
نقاط عطف، برخورد ها، دیدگاه ها نا محدود است.
هنگامی که - در یکی دیگر از مناسبت - او را در مورد آن scolded.
او متعجب و متحیر شد، اما با خنده جواب داد: "شعار من این است که کنسانتره.
من به هیچ وجه قصد frittering دور قدرت من در آن نوع از چیزی است. "
"این است که frittering دور قدرت،" او اعتراض کردند.
"این گسترش فضای که در آن ممکن است از شما قوی است."
او پاسخ داد: "تو یک زن کمی باهوش، اما کنسانتره شعار من است."
و امروز صبح او را با انتقام متمرکز شده است.
آنها در دیدار rhododendrons دیروز با.
در نور روز بوته بودند ناچیز بود و راه روشن در
خورشید صبح. او با هلن، که بدتر بوده است
آرام از این ماجرا حل و فصل شد.
"در اینجا ما همه" او گریه کردم، و او را با یک دست گرفت، حفظ خواهرش در
دیگر. "در اینجا ما است.
صبح به خیر، هلن.
هلن پاسخ داد: "صبح به خیر، آقای فروردین است." "هنری، او تا به حال چنین نامه ای زیبا از
عجیب و غریب، کراس پسر - آیا او را به یاد دارید؟ او سبیل غم، اما پشت خود
سر جوان بود. "
"من تا به حال نامه. نشده خوب - من می خواهم به آن صحبت با بیش از
شما: "لئونارد بست چیزی که او را داده بود و کلمه خود را به او بود.
مثلث از رابطه جنسی را برای همیشه شکسته شد.
"با تشکر از تذکر شما، او پاکسازی از Porphyrion."
"کسب و کار بد نشده که Porphyrion،" او گفت: absently، به عنوان او نامه خود را گرفت
از جیب خود.
"بد نیست -" او بانگ زد: انداختن دست خود را.
"مسلما، در خاکریزی چلسی -" "در اینجا میزبان ما است.
صبح به خیر، خانم Munt.
rhododendrons زیبا. صبح به خیر، Liesecke Frau؛ ما به مدیریت
رشد گل در انگلستان، آیا ما نمی توانیم؟ "" بد نیست کسب و کار؟ "
"نه. نامه من در مورد پایان Howards است.
برایس است دستور داده در خارج از کشور، و می خواهد آن را اجاره کنیم.
من تا آنجا که من باید به او اجازه بدهد.
بند در قرارداد وجود دارد.
به نظر من، subletting یک اشتباه است. اگر او می تواند یکی دیگر از مستاجر به من پیدا کرد، که من
در نظر گرفتن مناسب، ممکن است من این توافقنامه را لغو نمایید.
صبح، شلگل.
آیا شما فکر می کنم که بهتر است از subletting
هلن دست او کاهش یافته است در حال حاضر، و او را به گذشته کل حزب سازی
سمت بسوی دریا از خانه.
در زیر آنها را خلیج بورژوا های کوچک، که باید همه مشتاق بود
قرن ها برای آبیاری محل Swanage می شود در حاشیه آن ساخته شده است.
امواج بی رنگ بود، و کشتی های بخار بورنموث به لمس بیشتر
بی مزگی، در مقابل اسکله کشیده و جغد به طور گسترده برای excursionists.
"هنگامی که وجود دارد اجاره گذاری فرعی پیدا کنم که آسیب -
"آیا مرا ببخش، اما در مورد Porphyrion. من احساس نمی آسان - ممکن است من فقط شما را ناراحت
هنری؟
شیوه او آنقدر جدی بود که او را متوقف و از او خواست کمی به شدت او
می خواستم.
"شما در خاکریزی چلسی گفت: مطمئنا، که آن را یک نگرانی بد بود، بنابراین ما توصیه
این فروشنده برای روشن شدن.
امروز صبح او می نویسد که او توصیه های ما، و در حال حاضر به شما می گویند این بد نیست
نگرانی ".
"فروشنده که محو بشه از هیچ گونه نگرانی، خوب یا بد، بدون تأمین امنیت اسکله
در جایی دیگر برای اولین بار، یک احمق است، و من ترحم برای او. "
"او است که انجام نداده است.
او با رفتن به یک بانک در شهر کمدن، او می گوید.
حقوق و دستمزد بسیار پایین تر است، اما او امیدوار است که به مدیریت - شاخه ای از بانک Dempster.
این است که همه درست است؟ "
"Dempster! خدای من، من، بله. "
"حق بیشتری از Porphyrion؟" "بله، بله، بله؛ امن به عنوان خانه - امن تر".
"تشکر بسیار زیادی است.
متاسفم - اگر شما حق اجاره دادن - است؟ "" اگر او sublets، من باید همین نیست
را کنترل کند.
در تئوری باید وجود داشته باشد آسیب بیشتری انجام می شود در پایان Howards در عمل وجود دارد
باشد. چیزهایی که ممکن است باید انجام شود که بدون پول و بدون
را جبران کند.
به عنوان مثال، من می خواهم که خوب wych نارون خراب شده است.
آن آویزان - مارگارت، ما باید بروید و نگاه کنید به محل های قدیمی برخی از زمان.
خیلی در راه آن.
ما موتور پایین و ناهار با چارلز.
"من باید آن لذت می برند، گفت:" مارگارت شجاعانه.
"چه در مورد چهارشنبه آینده؟"
"چهارشنبه؟ نه، من به خوبی نمی تواند انجام این کار است.
خاله Juley انتظار ما برای جلوگیری از یک هفته دیگر در حداقل است. "
"اما شما می توانید که به من بدهید."
"ER - نه، گفت:« مارگارت، پس از فکر یک لحظه.
"اوه، که همه حق است. من به او صحبت می کنند. "
"این دیدار هیبت بالا است.
خاله ام حساب در آن سال پس از سال است. او خانه را می چرخاند وارونه برای ما، او
دعوت از دوستان ما - او به ندرت می داند Frieda، و ما می توانیم او را بر او را ترک کنید
دست.
یک روز، من از دست رفته و او را آنقدر مغموم اگر من نمی ماند ده کامل است. "
"اما من یک کلمه به او می گویند. آیا شما زحمت.
"هنری، من نمی خواهد برود.
آیا من قلدر "" شما می خواهید برای دیدن خانه، هر چند؟ "
"خیلی زیاد - I've بسیار در مورد آن شنیده می شود، یک راه یا دیگری.
آیا دندان های خوک در wych نارون
"دندان خوک؟" "و تو جویدن پوست برای دندان درد."
چه مفهوم رم! البته! "
"شاید من آن را با درخت دیگر اشتباه گرفته است.
هنوز هم وجود دارد تعداد زیادی از درختان مقدس در انگلستان، به نظر می رسد. "
اما او را به سمت چپ خود را به جدا کردن خانم Munt که صدا می تواند در فاصله شنیده:
شود خود را توسط هلن ره.
"اوه، آقای فروردین، در مورد Porphyrion -" او آغاز شد، و قرمز همه رفت
صورت می شود. "این همه حق، به نام مارگارت، ابتلا به
آنها را.
بانک Dempster بهتر است. "" اما من فکر می کنم به شما گفته ما Porphyrion
بد، و قبل از کریسمس سر و صدا است. "" آیا من؟
هنوز هم در خارج از حلقه تعرفه بود، و تا به حال به اتخاذ سیاست های فاسد.
به تازگی از آن در آمد - به عنوان خانه امن در حال حاضر "" به عبارت دیگر، آقای بست هرگز
سمت چپ آن است. "
"نه، شخص لازم نیست." "- و نیاز به آغاز نشده زندگی در جای دیگر
حقوق و دستمزد تا حد زیادی کاهش می یابد. "او فقط می گوید:" کاهش می یابد، "اصلاح شده
مارگارت، دیدن مشکل پیش.
"با مردی بسیار فقیر، هر کاهش باید.
به نظر من اسفناک بد شانسی. "
آقای فروردین، قصد در کسب و کار خود را با خانم Munt، که قرار بود به طور پیوسته، اما
اظهار آخرین ساخته شده او می گویند: "چه؟ چه خبر؟
آیا این معنی است که من مسئول است؟ "
"شما مسخره هستید، هلن." "به نظر می رسد فکر می کنم -" او را در خود نگاه
تماشا کنید. msgstr "" "اجازه دهید این نکته را توضیح دهد من به تو.
این مثل این است.
به نظر می رسد که فرض کنیم، زمانی که نگرانی های کسب و کار در حال انجام مذاکره ظریف،
باید برای حفظ مرحله عمومی آگاهانه مرحله.
Porphyrion، با توجه به شما، برای گفتن، من تلاش من همه می توانند برای وارد شدن محدود شد
حلقه تعرفه.
من مطمئن هستم که من باید موفق نیست، بلکه آن است که تنها چیزی که مرا از صرفه جویی
عجز از پرداخت دیون، و من تلاش عزیزم هلن -.
"آیا آن نقطه شما است؟
مردی که پول کمی کمتر - که مال من "است.
"من برای کارمند خود را متأثر است. اما همه این است که در کار روزانه در آن درج شده است.
این بخشی از مبارزه ی زندگی است. "
"مردی که پول کمی داشت،" او تکرار شود، "کمتر است، به خاطر ما.
تحت این شرایط من در نظر نمی نبرد زندگی شاد بیان. "
"آه، یالا، بیا!" او اعتراض خوش.
"تو کسی هستی که سرزنش نمی کنم. هیچ کس را سرزنش می کنند. "
"هیچ کس به سرزنش برای هر چیزی است؟" "من می خواهم بگویم نه، اما شما آن را
بیش از حد جدی است.
این شخص چه کسی است؟ "" ما شما را در مورد شخص گفت: دو برابر
در حال حاضر، گفت: «هلن. "شما حتی ملاقات شخص.
او بسیار ضعیف است و همسر او را کند ذهن عجیب است.
او قادر است از همه چیز بهتر است.
- ما، طبقات بالا - ما او را از قد برتر ما کمک کند
دانش - و در اینجا است که نتیجه "انگشت خود او مطرح شده است.
"در حال حاضر، یک کلمه از مشاوره است."
"من نیاز به مشاوره یافتن پست های بیشتر" "یک کلمه از مشاوره است.
ندارند تا که نگرش احساساتی بیش از فقرا.
که او مارگارت، نه.
فقرا فقیر، و یکی برای آنها متاسفم، اما وجود دارد.
به عنوان تمدن به جلو حرکت می کند، کفش موظف است در مکان های خرج کردن، و آن را پوچ
وانمود که هر کسی شخصا مسئول است.
نه تو و نه من، نه خبرچین، و نه مرد که او را مطلع، و نه مدیران
از Porphyrion، برای از دست دادن این کارمند از حقوق و دستمزد را سرزنش کند.
این جوانه کفش های - هیچ کس نمی تواند به آن کمک کند و آن را به آسانی ممکن است
بدتر خواهد شد. "هلن quivered: با خشم.
"با تمام معنی را به سازمان های خیریه اشتراک - عضویت در آنها تا حد زیادی - اما نمی
برنامه های پوچ اصلاحات اجتماعی انجام شده است.
می بینم که یک معامله خوب است در پشت صحنه، و شما می توانید آن را از من است که وجود ندارد
سوال اجتماعی - به جز چند روزنامه نگار که سعی می کنید زندگی از
عبارت.
تنها فقیر و غنی وجود دارد، مثل همیشه وجود داشته و همیشه هم خواهد بود.
اشاره من هم زمانی که مردان برابر شده اند -
"من می گویند -"
"اشاره کنم بار زمانی که تمایل برای برابری خوشحالتر شدن آنها ساخته شده است.
نه، نه. شما می توانید نیست.
همیشه فقیر و غنی بوده است.
من معتقد به سرنوشت. بهشت ناکرده!
اما تمدن ما توسط نیروهای غیرشخصی بزرگ "(خود را رشد تولیدات
از خود راضی، همیشه وقتی که او شخصی حذف)، "وجود دارد و همیشه
فقیر و غنی خواهد شد.
شما می توانید آن را انکار کند "(و در حال حاضر آن را به صدا احترام بود) -" و شما نمی توانید انکار
که، به رغم همه تمایل تمدن در کل شده است به سمت بالا است. "
"با توجه به خدا، گمان می کنم، دیدم:" هلن.
او در او خیره شد. "شتاب دلار.
خدا بقیه. "
خوب بود به دستور دختر او که قرار بود در آن در مورد خدا صحبت
عصبی مدرن راه است. برادرانه نسبت به آخرین، او را ترک کرد
شرکت ساکت تر خانم Munt.
او فکر کرد که: "او به جای من به یاد از دالی است."
هلن در دریا نگاه کردم. "حتی بحث در مورد اقتصاد سیاسی با
هنری، "توصیه خواهرش.
فقط در یک فریاد پایان می رسد. "" اما او باید یکی از آن دسته از مردانی که
علم با دین آشتی، گفت: "هلن به آرامی.
"من آن مرد را دوست ندارد.
آنها علمی خود، و صحبت از بقای اصلح، و کاهش
حقوق کارمندان خود را، و شیرین کاری استقلال که ممکن است تهدید خود را
راحتی، اما در عین حال بر این باورند که به نحوی
خوب است - و آن است که همیشه که 'somehow' درهم و برهم - نتیجه خواهد بود، و در
برخی از راه عرفانی Basts آقای آینده خواهد شد، زیرا Basts آقای بهره مند شوند
امروز در درد هستند. "
"او مانند یک مرد در تئوری است. اما آه، هلن، در تئوری! "
"اما آه، مگ، چه یک نظریه نیست." "چرا باید از چیزهایی که شما قرار داده است بنابراین به تلخی،
dearie؟ "
"از آنجا که من یک دوشیزه یا زن جوان، گفت:« هلن، گاز گرفتن لب او.
من نمی توانم فکر می کنم که چرا من مثل این به خودم. "
دست خواهرش او را تکان داد و به خانه رفت.
مارگارت، مضطرب در آغاز روز، پس از کشتی های بخار بورنموث
با چشمانش.
او را دیدم که اعصاب هلن کسب و کار بست بخت برگشته برافروخته شدند
فراتر از مرزهای ادب. ممکن است در هر لحظه وجود داشته باشد واقعی
انفجار، که حتی هنری متوجه می.
هنری باید برداشته شود. "مارگارت" عمه اش به نام.
"Magsy!
درست است، قطعا، چه آقای فروردین می گوید، که شما می خواهید برای رفتن به دور آینده
هفته؟ "
"نه" می خواهند، "پاسخ سریع مارگارت" است، اما بسیار به حل و فصل شود وجود دارد، و من
آیا می خواهید برای دیدن "چارلز.
"اما رفتن به دور را بدون گرفتن سفر Weymouth به، و یا حتی Lulworth؟ گفت:" خانم
Munt، در آینده نزدیک است. "بدون اینکه یک بار دیگر تا نه Barrows
پایین؟ "
"من ترس طوری است." آقای فروردین او دوباره با: "خوب!
من شکستن یخ "موجی از حساسیت بیش از او آمد.
او دست خود را روی هر دو شانه قرار دهید، و عمیقا به چشمان براق و سیاه و سفید، نگاه کرد.
پشت خیره صالح خود را چه بود؟ او می دانست، اما شد disquieted نیست.