Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت 3 : فصل چهاردهم "دفاع از تو ، خداوند"
من برای صبحانه ام سه سکه پرداخت می شود ، و عجیب ترین قیمت به آن بود ، بیش از حد ،
دیدن که یک نفر می تواند breakfasted ده ها نفر برای آن پول ، اما من بود
احساس خوبی در این زمان ، و من تا به حال همیشه
یک نوع از دست و دل باز به هر حال ، و پس از آن این افراد به غذا را به من بود می خواست
برای هیچ چیز ، به عنوان ارائه خود را اندک بود ، و پس از آن لذت سپاسگزار بود
تاکید تقدیر من و صادق
شکر کردن را آموخته با یک آسانسور خوب بزرگ مالی که در آن پول را به انجام این کار بسیار خوب
از آن را در کلاه من ، که در آن ، این سکه از آهن ساخته شده و stinted نه
در وزن ، ارزش من نیم دلار ، یک معامله خوب است یک بار به من بود.
من صرف پول و نه بیش از حد آزادانه در آن روزها ، آن درست است ، اما یکی از دلایل آن بود
که من تا به حال نسبت چیزهایی به طور کامل تنظیم نیست ، حتی هنوز ، پس از مدتی چنین طولانی
اقامت در انگلیس -- hadn't به همراه
جایی که من قادر به مطلقا متوجه شد که یک پنی در زمین آرتور و یک زن و شوهر
دلار در کانکتیکات در حدود یک و همان چیزی : فقط دوقلوها بودند ، همانطور که شما ممکن است بگویند ،
قدرت خرید دارند.
اگر شروع من از Camelot می تواند به تعویق افتاده اند روز بسیار کمی می توانست پرداخت شود
این افراد در سکه های جدید زیبا از نعناع خود ما ، و آن خرسند بود
من ، و آنها را ، بیش از حد ، و نه کمتر.
من ارزش های آمریکایی را پذیرفته بودند به طور انحصاری است.
در یک یا دو هفته در حال حاضر ، سنت ، نیکل ، dimes ، چهارم ، و نیم دلار ، و همچنین
بازیچه قرار دادن طلا ، خواهد بود trickling در جریان نازک اما ثابت همه از طریق
رگه های تجاری از پادشاهی ، و من
نگاه برای دیدن این خون جدید تازه را در زندگی خود.
کشاورزان در چیزی پرتاب ، به سخاوت افست من مرتب کردن بر اساس موظف شد ،
آیا من یا ندارد ، بنابراین من اجازه دهید آنها را به من سنگ چخماق و فولاد و به محض
حال به راحتی اعطا شنی و من بر اسب ما ، من روشن لوله.
هنگامی که انفجار اول از دود از طریق میله کلاه من شلیک کردند ، همه کسانی که
مردم شکست برای جنگل و شنی رفت و بر پشت و زمین را لرزاند
تپ تپ کسل کننده.
آنها فکر می کردند من یکی از آن اژدها آتش آروغ زدن آنها بسیار شنیده بود بود
در مورد از شوالیه ها و دیگر دروغگو حرفه ای است.
من تا به حال مشکل بی نهایت برای متقاعد کردن این افراد به سرمایه گذاری درون توضیح
از راه دور.
سپس من به آنها گفت که این تنها یک بیت از سحر که آسیبی به کار
جز دشمنان من است.
و من ، با دست بر روی قلب من قول داد که اگر همه کسانی که احساس هیچ دشمنی به سمت من
به جلو می آیند و قبل از من عبور آنها باید دید که تنها کسانی که باقی مانده
پشت سر زده مرده خواهد بود.
در صفوف منظم با یک معامله خوب است از سرعت عمل نقل مکان کرد.
هیچ تلفات برای گزارش وجود ندارد ، برای هیچ کس به حال کنجکاوی به اندازه کافی باقی می ماند
پشت سر تا ببینید که چه اتفاقی خواهد افتاد.
من برخی از زمان را از دست داد ، در حال حاضر برای این کودکان بزرگ ، ترس آنها از بین رفته اند ، چنان
با تعجب بیش از فوتی و فوری آتش بازی هیبت من ravished که من تا به حال به ماندن وجود دارد و
سیگار کشیدن یک زن و شوهر لوله ها قبل از آنها به من اجازه.
هنوز تاخیر به طور کامل عقیم بود ، به آن را در زمان تمام آن زمان به
شنی کاملا به چیز جدیدی معتاد ، او تا این حد نزدیک به آن ، شما می دانید.
این وصل آسیاب مکالمه خود ، بیش از حد ، برای مدتی قابل توجه ، و یک
به دست آورید. اما بالاتر از همه مزایای دیگر accruing ، من
چیزی آموخته بود.
من برای هر غول و یا هر غول که به همراه ممکن است ، در حال حاضر آماده بود.
ما با پاهای عقب ان ناقص مقدس ، آن شب tarried و فرصت من در مورد وسط آمد
بعد از ظهر بعد.
ما عبور چمنزار وسیع از طریق کوتاه قطع بود و من غرق در افکار absently ،
شنیدن چیزی ، دیدن هیچ چیز ، وقتی که شنی به طور ناگهانی قطع کرد اظهار که او تا به حال
آغاز آن روز صبح ، با گریه :
"دفاع از تو ، پروردگار -- خطر زندگی به سمت!"
و او را از اسب تضعیف و فرار یک راه کم و ایستاد.
نگاه کردم و دیدم ، دور در سایه ای از یک درخت ، نیم دوجین شوالیه مسلح و
squires خود و سر راست شلوغی در میان آنها وجود دارد و محکم کردن از زین
girths برای سوار شدن.
لوله آماده بود و روشن می شده اند ، اگر من تا به حال در فکر کردن در مورد از دست رفته
چگونه به تبعید ظلم و ستم را از این سرزمین و بازگرداندن به همه مردم آن به سرقت رفته خود را
حقوق و مردانگی بدون disobliging کسی.
روشن در یک بار ، و آن زمان من تا به حال رئیس خوب از بخار محفوظ در ، در اینجا آنها
آمدند.
همه با هم ، هم ، هیچ یک از کسانی که magnanimities جوانمرد که یکی از بار خوانده شده بسیار در مورد
-- یکی با وقار حقه بازی در یک زمان ، و بقیه ایستاده برای دیدن بازی جوانمردانه.
نه ، آنها در بدن آمد ، آنها را با غژغژ کردن و عجله آمد ، آنها مثل یک رگبار آمد
از یک باتری ، با سر پایین آمد ، plumes جریان در پشت سر ، لنس های دمش
در سطح پیشرفته.
این دید خوش تیپ ، زیبا بینایی - - برای یک مرد تا درخت بود.
من در حالت استراحت لنس من گذاشته و منتظر ، با ضرب و شتم قلب من ، تا موج آهن بود فقط
آماده به بیش از من شکستن است ، پس از آن spouted یک ستون از دود سفید از طریق میله
کلاه من است.
باید از شما را دیده اند ، موج برو به قطعات و پراکنده!
این دید بهتری نسبت به یک دیگر بود. اما این مردم متوقف شد ، دو یا سه
صد کارگاههای دور ، و این مرا مشکل است.
رضایت من فرو ریخت ، و ترس آمد ، من مورد قضاوت قرار من یک مرد از دست رفته بود.
اما شنی درخشنده بود و خواهد بود فصیح -- اما من او را متوقف و به او گفت
سحر و جادو من سقط بود به نحوی یا دیگر ، و او باید سوار ، با تمام فرستا دن ، و
ما باید برای زندگی سوار می شوند.
نه ، او نیست.
او گفت که سحر من آن شوالیه ها از کار افتاده بودند ، آنها در سوار ،
زیرا آنها می توانند نیست ؛ صبر کنید ، آنها را رها از زین های خود را در حال حاضر ، و ما
اسب و مهار آنها را دریافت کنید.
من می توانم به سادگی چنین اعتماد را گول بزنند ، بنابراین من گفت که این یک اشتباه بود ؛
که زمانی که آتش بازی من در همه کشته شدند ، را کشتند فورا نه ، مردان نمی
مرگ ، چیزی در مورد من اشتباه بود
دستگاه ، من چه بگویم نه ، اما ما باید عجله و گرفتن و دور ، برای آن دسته از مردم
به ما دوباره حمله ، در یک دقیقه. شنی خندید و گفت :
"فقدان - روز ، آقا ، آنها که نژاد نمی شود!
Launcelot سر خواهد نبرد به اژدها بدهد ، و رعایت آنها ، و هجوم اوردن بر
آنها را دوباره ، و در عین حال ، و هنوز هم دوباره ، تا زمانی که فتح و نابود کردن آنها و
بنابراین به همین ترتیب سر Pellinore و سر
Aglovale و سر Carados ، و شاید دیگران ، اما وجود داشته باشد هیچ کدام دیگری که خواهد شد
سرمایه گذاری آن ، اجازه دهید بیکار می گویند آنچه را که غیر فعال خواهد شد.
، لا ، و به انطرف rufflers پایه ، فکر می کنم آنچه آنها را پر کنید نه خود را ، اما هنوز میل
؟ "" خب ، پس از آن ، چه هستند آنها را برای انتظار؟
چرا آنها را ترک کنند؟
هیچ کس مانع است. زمین های خوب ، من مایل به اجازه bygones شود
bygones ، من مطمئن هستم. "" مرخصی ، است؟
اوه ، که خودتو راحت شدن از درد.
آنها از آن رویا نیست ، نه ، آنها نیست. آنها صبر کنید تا عملکرد آنها را. "
"بیا -- واقعا ، که sooth'' -- شما مردم می گویند؟
اگر آنها می خواهند ، چرا نه؟ "
"این آنها را بسیار شبیه ، اما WOT نامه چگونه اژدها محترم هستند ، آنچه نمی خواهد کرد
آنها را سزاوار سرزنش است. آنها از ترس آمده است. "
"خب ، پس ، فرض کنید من به آنها رفتن به جای ، و --"
"آه ، خداوند شوخ طبعی و آنها آمدن خود پایبند نیست.
من خواهد رفت. "
و او انجام داد. او یک فرد مفید است به همراه بر روی یک بود
حمله بازداشت کردند. من می خواهم که این تردید در نظر گرفته
ماموریت ، خودم.
من در حال حاضر شاهد شوالیه سوار به دور ، و سندی به آینده است.
این تسکین بود.
مورد قضاوت قرار او به نوعی شکست خورده بود برای گرفتن نوبت اول -- در گفتگو به معنای ؛
در غیر این صورت مصاحبه را نداشته اند به قدری کوتاه است.
اما معلوم شد که او کسب و کار موفق شده بود و در واقع ، ستودنی است.
او گفت که زمانی که وی به این افراد گفت من رئیس بود ، به آنها ضربه جایی که آنها زندگی می کردند :
"smote آنها را با ترس و وحشت درد" کلمه خود بود ، و سپس آنها آماده بودند برای قرار دادن
تا او با هر چیزی ممکن است نیاز به.
بنابراین او آنها را سوگند در دادگاه آرتور ظاهر می شود در ظرف دو روز و عملکرد آنها را با
اسب و مهار شود ، و شوالیه من از این ببعد ، و به فرمان من.
چقدر بهتر او توانست که چیزی از من باید انجام شود خودم!
او گل افتاب گردان بود.