Tip:
Highlight text to annotate it
X
جلد سوم
فصل سیزدهم
آب و هوا حد زیادی به همان صبح روز بعد ادامه داد ، و همین تنهایی ،
و همان مالیخولیا ، به نظر می رسید در هارتفیلد سلطنت -- اما در بعد از ظهر ، آن را پاک ؛
باد را به یک چهارم نرمتر تغییر ؛
ابرهای خاموش انجام شد ، خورشید ظاهر شد ؛ تابستان بود دوباره.
با همه اشتیاق که چنین انتقال می دهد ، اما حل و فصل شود
درب هر چه زودتر.
هرگز نزد نفیس ، بو ، احساس طبیعت ، آرام ، گرم و
درخشان پس از یک طوفان ، جذاب تر به او بوده است.
او برای آرامش آنها ممکن است به تدریج معرفی مدت زمان طولانی تر و آقای پری
در آینده بلافاصله بعد از شام ، با یک ساعت رها دادن پدرش ، او
هیچ زمانی را از دست داده بیمار به hurrying
درختچه زار.-- وجود دارد ، با ارواح زایش ، و افکار کمی تسکین ، او تا به حال
گرفته شده چند نوبت ، هنگامی که او را دیدم آقای نایتلی عبور از درب باغ ،
و آینده نسبت به او.-- این اولین بار بود
علامت از خود را از لندن بر می گردد.
او شده فکر کردن به حال از او لحظه ای قبل از ، به عنوان بدون شک شانزده مایل
دور.-- هم فقط برای سریعترین ترتیب از ذهن وجود دارد.
او باید جمع آوری و آرام است.
در نیمی از یک دقیقه آنها با هم. "D' نامه را" آرام و
محدود در هر طرف.
او پس از دوستان متقابل آنها پرسید ، آنها همه به خوبی.-- وقتی او را ترک کرده بودند آنها --؟
فقط که آن روز صبح. او باید به حال سوار مرطوب.-- بله.-- او
به معنای راه رفتن با او ، او در بر داشت.
"او را به اتاق ناهار خوری ، نگاه ، و به عنوان او می خواست در آنجا ، ترجیح داده
که درهای "-- او فکر می کرد نه نگاه و نه سخن گفت خوش و
اولین علت احتمالی برای آن ، پیشنهاد
بیم ها و بود ، که او تا به حال شاید شده ارتباط برنامه های خود را به برادر خود ، و
pained توسط شیوه ای که در آن دریافت شده بود.
آنها راه می رفت با هم.
او ساکت بود. او فکر او اغلب به او دنبال شد ،
و تلاش برای دید کاملتری از صورت خود را نسبت به آن را مناسب او را به دادن.
و این اعتقاد تولید یکی دیگر از ترس است.
شاید او می خواست به صحبت می کنند به او ، از دلبستگی خود را به هریت ، او ممکن است تماشای
برای تشویق به آغاز.-- او ، نه نمی توانست ، احساس برابر راه منجر به
هر موضوعی از جمله.
او باید تمام آن را خود. با این حال او می تواند این سکوت را تحمل کنم.
با او بیشتر غیر طبیعی بود. او در نظر گرفته -- حل و فصل -- و ، در تلاش برای
لبخند ، آغاز شد --
"شما به برخی از اخبار را بشنوند ، در حال حاضر شما به پشت ، که نه شما را متعجب خواهد کرد."
؟ به من گفت که او بی سر و صدا ، و نگاه او ، "چه طبیعت"
"آه! بهترین طبیعت در جهان -- عروسی ".
پس از انتظار یک لحظه ، به عنوان اگر مطمئن باشید او برای نه گفتن در نظر گرفته ، او پاسخ داد : :
"اگر منظور شما دوشیزه فرفکس و فرانک چرچیل ، من شنیده ام که در حال حاضر است."
؟ چگونه امکان پذیر است "گریه اما ، تبدیل به گونه درخشان خود نسبت به او ، برای ، در حالی که
او صحبت می کرد ، آن را به او رخ داده است که او ممکن است در خانم در گودارد در راه او نامیده می شود.
"من تا به حال چند خط در بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا کسب و کار را از وستون آقای صبح امروز و در پایان
آنها را او به من داد یک حساب مختصری از آنچه اتفاق افتاده است. "
اما بود کاملا رها ، و می تواند در حال حاضر می گویند ، با کمی بیشتر
خونسردی ،
"شما احتمالا شگفت زده کمتر نسبت به هر یک از ما بوده است ، برای شما داشته اند خود را
سوء ظن.-- را فراموش نکرده است که شما یک بار سعی کردم به من احتیاط.-- من آرزو می کنم
تا به حال به آن حضور داشتند -- اما -- (با غرق شدن
صدا و آه سنگین) به نظر می رسد که محکوم به کوری می شود. "
برای یک لحظه یا دو هیچ چیز گفته شد ، و او از داشتن هیجان زده هر unsuspicious شد
علاقه خاص ، تا او در بر داشت بازوی او را در درون خود کشیده می شود ، و در مقابل خود فشرده
قلب ، و شنیده ام او را در نتیجه گفت ، در لحن حساسیت بزرگ ، و در سخنرانی های پایین ،
"زمان ، عزیزترین من اما ، زمان زخم.-- التیام خود شما حس عالی -- شما
exertions به خاطر پدر شما -- من می دانم که شما به خودتان اجازه نمی دهد -- "
بازوی او را دوباره تحت فشار بود ، به عنوان او اضافه کرد ، در یک لهجه خراب و مقهور ،
احساسات از گرمترین دوستی -- خشم -- رذل منفور "-- و در
بلندتر ، استوارتر تن ، او با این نتیجه رسیدند ، "او به زودی رفته باشد.
آنها به زودی در یورکشایر می شود. من متاسفم برای او.
او سزاوار سرنوشت بهتری است. "
اما او را درک نکند و به محض او می تواند از فلوتر از لذت بهبود می یابند ،
هیجان زده شده توسط چنین در نظر گرفتن مناقصه پاسخ
"شما بسیار مهربان هستند -- اما شما به اشتباه -- و من باید به شما حق تعیین.-- من در
می خواهم از آن نوعی شفقت است.
کوری من به آنچه که قرار بود ، باعث شد من به آنها در راه است که من باید همیشه عمل
شرمسار ، و من بسیار ابلهانه وسوسه می گویند و انجام کارهای بسیاری که ممکن است
خوب من وضع باز به حدس ناخوشایند ،
اما من بدون هیچ دلیل دیگر را به پشیمانی است که من در راز نبود زودتر است. "
! اما "او گریه ، به دنبال مشتاقانه به او ،" شما ، در واقع؟ "-- اما چک کردن خود --
"نه ، نه ، من شما را در درک -- من را ببخش -- من خوشحالم که شما می توانید می گویند حتی بسیار.-- او
هیچ شی از پشیمانی است ، در واقع! و آن را
نمی شود بسیار طولانی است ، من امیدوارم که ، قبل از آن اذعان بیش از می شود
دلیل خود را.-- خوش شانس است که عواطف خود را دورتر ، گرفتار شده بودند --
می تواند هرگز به من اعتراف ، از رفتار خود را ،
اطمینان خودم را به درجه ای از آنچه شما احساس -- من تنها می تواند مطمئن باشد که وجود دارد
ترجیح -- ترجیح من معتقد بودم که هرگز او را به سزاوار.-- او
ننگ به نام انسان.-- و او به
پاداش داده می شود با آن زن شیرین جوان -- جین ، جین ، به شما خواهد شد پر از بدبختی
مخلوق. "
"آقای نایتلی ، "گفت : اما ، تلاش می شود پر جنب و جوش است ، اما واقعا اشتباه گرفته --" من در هستم
بسیار وضعیت فوق العاده ای است.
می توانید اجازه دهید شما را در خطای خود را ادامه خواهد داد ؛ و در عین حال ، شاید ، از آنجایی که رفتار من داد
چنین تصور ، من به همان اندازه به دلیل شرم از اعتراف دارند که من هرگز
اند در همه متصل به فرد بوده است
سخن گفتن از آن ممکن است طبیعی برای یک زن به احساس در اعتراف دقیقا
معکوس.-- اما من داشته باشند. هرگز "او در سکوت کامل گوش.
او خواست او را به صحبت می کنند ، اما او نمی.
او قرار است او باید قبل از او به عفو او بهره مند شدند می گویند ، اما از آن بود
مورد سخت بود موظف هنوز خودش را پایین تر در نظر او.
او در ادامه ، با این حال.
"من بسیار کمی می گویند به خاطر رفتار خود من.-- من توجه خود را به وسوسه شد ،
و به خودم اجازه می داد به نظر می رسد خوشحال.-- یک داستان قدیمی ، احتمالا -- یک مورد مشترک -- و هیچ
بیش از صدها نفر از من اتفاق افتاده
سکس قبل و در عین حال آن را ممکن است قابل بخشش و معافیت در که مجموعه به عنوان من را برای
درک. شرایط بسیاری از کمک وسوسه.
او پسر آقای وستون بود -- او به طور مستمر در اینجا -- من همیشه او را در بر داشت
دلپذیر -- و در کوتاه مدت ، (با یک آه) اجازه دهید من متورم علل افراد تا
ingeniously ، همه آنها مرکز در این
آخرین بازدید -- غرور من flattered بود و من توجه خود را اجازه داد.
Latterly ، با این حال -- برای برخی از زمان ، در واقع -- من تا به حال هیچ تصوری از معنای خود را هر
چیزی که.-- من فکر کردم آنها را به یک عادت ، یک ترفند ، چیزی که برای جدی به نام من
طرف.
او بر من تحمیل شده ، اما او به من زخمی نیست.
من به او هرگز متصل شده است. و اکنون من tolerably می تواند او را درک
رفتار است.
او آرزو هرگز به من وصل کنید.
این صرفا یک نابینا به وضعیت واقعی خود را با دیگری پنهان.-- جسم او بود
تا کور درباره او ، و هیچ کس ، من مطمئن هستم ، می تواند بیشتر به effectually کور
از خودم -- به جز اینکه من نبود
کور -- که از بخت خوب من بود -- که در کوتاه مدت ، من به نوعی یا دیگر ایمن از
او. "
او برای پاسخ اینجا امید -- چند کلمه ای گفت که رفتار او حداقل
فهم ، اما او خاموش بود ، و تا آنجا که او می تواند قاضی ، عمیق در اندیشه است.
در گذشته ، و tolerably در لحن معمول او ، او گفت ، :
"من نظر بالا فرانک چرچیل به حال هرگز.-- من می توانم فرض کنید ، با این حال ، که من
ممکن است او را دستکمگرفتهشده.
آشنایی من با او بوده است ، اما بی ارزش.-- و حتی اگر من
دستکمگرفتهشده او تا کنون ، او هنوز از به نوبه خود به خوبی.-- با استفاده از چنین زنی او
شانس.-- من هیچ انگیزه که مایل به او
بیمار -- و به خاطر او ، شادی است که خواهد شد در شخصیت و منش خوب خود و درگیر
رفتار ، من قطعا باید او را به خوبی آرزو است. "
"من هیچ شکی ندارم بودن آنها خوشحال با هم ، گفت :" اما ، "به اعتقاد من آنها را به
بسیار متقابل و بسیار صادقانه وصل شده است. "" او خوش شانس ترین مرد! "بازگشت آقای
نایتلی ، با انرژی.
"پس زود در زندگی -- در سه و بیست -- یک دوره زمانی که ، اگر یک مرد یک همسر ، او را chuses
به طور کلی chuses بیمار است. در سه و بیست به رسم کرده
جایزه!
سال از سعادت چه که انسان ، در تمام محاسبات انسانی است ، قبل از او -- تضمینی
عشق از جمله یک زن -- عشق بی طرف ، برای جین فرفکس
vouches شخصیت را برای او
disinterestedness ، هر چیز را به نفع خود ، -- برابری وضعیت -- منظور من ، به عنوان
تا آنجا که در مورد جامعه ، و تمام عادات و رفتار را که مهم هستند ؛ برابری در
هر نقطه ، بلکه یکی -- و این یکی ، از سال
خلوص قلب او را به شک نیست ، از جمله باید خود را افزایش دهد
سعادت ، برای آن خواهد شد خود را به اعطای این مزیت تنها او می خواهد.-- یک مرد بود
همیشه مایل به دادن یک زن خانه بهتر
تر از او را طول می کشد از و او که می توانید آن را انجام دهم ، که در آن هیچ شکی وجود ندارد از او وجود دارد
توجه ، باید ، من فکر می کنم ، شادترین از فنا.-- فرانک چرچیل است ، در واقع ،
مورد علاقه از ثروت است.
همه چیز برای خوب خود را معلوم.-- او با یک زن جوان در ملاقات چشمه اب معدنی
مکان ، دستاوردهای محبت او ، حتی می تواند خسته او را درمان غفلت -- و به حال
او و تمام خانواده اش به دنبال دور
جهان برای یک همسر مناسب برای او ، می توانست آنها را یافت نمی شود او را برتر.-- او
عمه در راه است.-- عمه او می میرد.-- او تنها به صحبت می کنند.-- دوستان او علاقمند هستند که از
ترویج شادی خود را.-- او هر استفاده کرده بودند
بدن بیمار -- و همه آنها خوشحال به او ببخشد.-- او یک مرد خوش شانس
در واقع! "" صحبت می کنید که اگر شما به او غبطه می خوردند. "
"و من به او غبطه ، اما.
در یکی از احترام او هدف از حسادت من است. "
اما بیشتر می گویند.
آنها به نظر می رسید به درون نیم حکم هریت می شود ، و احساس فوری او بود
جلوگیری از این موضوع ، در صورت امکان.
او طرح خود را ، او را از چیزی کاملا متفاوت صحبت می کنند -- کودکان
در نیوبرانزویک میدان ؛ و او تنها برای نفس خود را آغاز منتظر ، هنگامی که آقای نایتلی
مبهوت او ، با گفتن ،
"شما از من بپرسید آنچه که نقطه ای از حسادت.-- شما تعیین شده است ، می بینم ،
هیچ کنجکاوی.-- شما عاقل هستند -- اما من نمی تواند عاقلانه است.
اما ، من باید شما را به آنچه شما از شما خواهد خواست بگوید ، هر چند ممکن است بخواهند آن را ناگفته بعدی
لحظه. "" آه! پس از آن ، آن را صحبت نمی کنم ، آن را صحبت نمی کنم ، "
او مشتاقانه گریه.
"نگاهی به وقت کمی هم در نظر بگیرید ، آیا خودتان مرتکب نشده است."
: "متشکرم ، گفت که او ، در یک لهجه از ریاضت عمیق ، و دیگری نه هجا
دنبال داشته باشد.
اما نمی توانست تحمل او را درد به من بدهید. او مایل به او اعتماد داشتن به -- شاید
به او مشورت -- هزینه او آنچه در آن ، او را گوش.
او ممکن است قطعنامه خود ، کمک و یا آشتی دادن او به آن ، او ممکن است فقط به من بدهید
ستایش به هریت ، و یا توسط نمایندگی به او استقلال خود ، او را تسکین از
که دولت از دو دلی ، که باید
غیر قابل تحمل تر از هر گونه جایگزینی برای چنین ذهن به عنوان.-- خود رسیده بود.
خانه. شما در حال رفتن ، گمان می کنم؟ "گفت که او.
"نه" -- پاسخ اما -- کاملا تایید شده توسط شیوه ای افسرده که در آن او هنوز هم صحبت کرد --
"من باید به نوبه خود دیگری را. آقای پری است نرفته است. "
و پس از اقدام چند قدم ، وی افزود : -- "من به شما متوقف ungraciously ، فقط
در حال حاضر ، آقای نایتلی ، و ، من می ترسم ، به شما درد.-- اما اگر شما هر گونه مایل به
صحبت می کنند آشکارا به من به عنوان یک دوست ، و یا به درخواست
به نظر من از هر چیزی که شما ممکن است در تفکر -- به عنوان یک دوست ، در واقع ، شما
ممکن است من.-- فرمان من به شنیدن هر چه دوست دارید.
من به شما دقیقا همان چیزی است من فکر می کنم بگویید. "
"به عنوان یک دوست!" -- مکرر آقای نایتلی.-- "اما ، که من از ترس یک کلمه است -- نه ، من هیچ
آرزو -- باقی بماند ، بله ، چرا باید من دریغ -- من خیلی دور رفته اند در حال حاضر برای پنهان.-
و اما ، من قبول می کنم پیشنهاد شما -- فوق العاده
آن ممکن است به نظر می رسد ، من آن را قبول و ارجاع از خودم به عنوان یک دوست به شما.-- به من بگو ، و سپس ،
به من هیچ شانسی برای همیشه موفقیت؟ "
او در حرارت خود را متوقف به دنبال این پرسش ، و بیان از چشمان او
غلبه او.
من عزیزترین اما ، گفت : "او ،" برای عزیزترین شما همیشه خواهد بود ، به هر صورت
گفتگو این ساعت ، عزیزترین من ، محبوب ترین اما -- به من بگویید در یک بار.
بگو : "نه ، اگر آن را به توان گفت." -- او واقعا چیزی می تواند گفت.-- "شما سکوت" او
با بزرگ انیمیشن گریه. "مطلقا ساکت! در حال حاضر من از هیچ است. "
اما تقریبا آماده تحت تحریک از این لحظه غرق شد.
ترس از بیدار شدن از شادترین رویای شد ، و شاید بیشتر
احساس برجسته.
"من می توانم سخنرانی ، اما :" او به زودی از سر گرفت و در لحن صادقانه از جمله ،
تصمیم گرفته می شود ، حساسیت به لمس فهم tolerably قانع کننده بود.-- "اگر من شما را دوست
کمتر ، من ممکن است بتواند در مورد آن صحبت.
اما شما می دانید آنچه که من هستم.-- چیزی جز حقیقت را از من می شنوید.-- من به شما مقصر شناخته شده است ، و
سخنرانی شما ، و شما آن را به عنوان هیچ زن دیگر در انگلستان به عهده را متحمل
آن.-- خرس با حقایق به شما خواهد گفت
در حال حاضر ، عزیزترین اما ، به عنوان خوبی که شما با آنها به عهده.
روش ، شاید ، ممکن است به عنوان کمی به آنها توصیه داشته باشند.
خدا می داند ، من عاشق خیلی بی تفاوت شده اند.-- اما شما مرا درک.-- بله ، شما
را مشاهده کنید ، شما را در درک احساسات من -- و آنها را اگر شما می توانید بازگشت.
در حال حاضر ، من می پرسند تنها را می شنوم ، یک بار برای شنیدن صدای شما را. "
در حالی که او صحبت می کرد ، ذهن اما شلوغ ترین ، و با تمام سرعت فوق العاده از
و در عین حال بدون از دست دادن یک کلمه -- -- فکر ، قادر بوده است به گرفتن و درک
حقیقت دقیق از کل است که ببینیم که
امید هریت کاملا بی اساس بوده است ، اشتباه ، توهم ، به عنوان
تکمیل توهم به عنوان هر یک از خود را -- که هیچ چیز هریت بود ؛ که او هر
چیزی که خودش ، که آنچه او شده بود ،
گفت نسبت به هریت تمام شده است به عنوان زبان احساسات خود را گرفته بود ؛
و تحریک او ، شک و تردید ، بی میلی او ، دلسردی او شده بود ،
تمام دریافت عنوان دلسردی از
خودش.-- و نه تنها زمان به این اعتقادات وجود دارد ، با تمام درخشش خود را از
همراه شادی هم وجود دارد همچنین به شادی که راز هریت نداشته
فرار او ، و برای حل و فصل است که به آن نیاز دارند
نیست ، و باید.-- تمام خدمات او در حال حاضر می تواند ضعیف خود را رندر
دوست ، برای که به هر یک از این قهرمانی از احساسات است که ممکن است او را به درخواست
درخواست کردن التماس کردن به او محبت خود را برای انتقال از
خودش را به هریت ، به عنوان بی نهایت ارزش از این دو -- و یا حتی ساده تر
تعالی از حل و فصل رد او را در یک بار و برای همیشه ، بدون vouchsafing هر
انگیزه ، زیرا او می تواند آنها را هر دو ازدواج نیست ، اما آن را به حال نیست.
او برای هریت احساس ، با درد و با ندامت ؛ اما هیچ پرواز سخاوت اجرا
دیوانه ، مخالفت با تمام که می تواند احتمال و یا معقول ، وارد مغز او شد.
او دوست وی منجر شده است گمراه ، و آن را سرزنش به او را برای همیشه خواهد بود ، اما او
قضاوت به عنوان قوی به عنوان احساسات خود ، و به عنوان قوی به عنوان آن را به حال همیشه قبل از شده بود ، در
reprobating هر اتحاد از جمله برای او ، به عنوان نابرابر و تحقیرآمیز ترین.
راه او روشن بود ، گرچه نه کاملا صاف.-- او صحبت کرد و سپس ، در حال
entreated.-- آنچه او می گویند -- چه او باید ، البته.
بانوی همیشه.-- او گفت به اندازه کافی نشان می شود ناامیدی وجود ندارد -- و
دعوت او را به گفتن نیست خودش.
او در یک دوره ناامید شده بود ، او چنین دستور به احتیاط دریافت کرده بود و
سکوت ، برای زمان له هر امید -- او با امتناع از به شنیدن را آغاز کرده بود
او تغییر.-- شاید شده بود تا حدودی
ناگهانی. -- پیشنهاد خود را از مصرف دیگر به نوبه خود ، او را تجدید گفتگو
او فقط با قرار دادن پایان دادن به ، ممکن است کمی فوق العاده -- او احساس خود را
تناقض اما آقای نایتلی بود
اماده خدمت به عنوان قرار داده تا با آن ، و به دنبال هیچ توضیحی دورتر.
به ندرت ، بسیار به ندرت ، آیا حقیقت کامل متعلق به هر افشای انسان به ندرت می تواند
آن رخ می دهد که چیزی است که کمی مبدل ، و یا کمی اشتباه نیست ، اما که در آن ،
در این مورد ، هر چند رفتار
اشتباه ، احساسات ، و نه آن را ممکن است بسیار مواد.-- آقای نایتلی نمی توانست
نسبت دادن به اما یک قلب relenting از او صاحب ، و یا یک قلب بیشتر به دفع
قبول او.
او ، در واقع شده بود ، به طور کامل از نفوذ خود unsuspicious.
او را به بوته زار با هیچ ایده تلاش آن بود.
او در اضطراب خود را ببینید که چگونه او با مته سوراخ تعامل فرانک چرچیل آمده بودند ، بدون
نظر خودخواه ، هیچ نظر در همه است ، اما تلاش ، اگر او به او اجازه داد
باز کردن ، برای ساکت کردن و یا به وکیل او.--
بقیه کار از لحظه ای ، اثر فوری از آنچه او شنید ، بر او شده بود
احساسات.
تضمین لذت از بی تفاوتی خود را به سوی فرانک چرچیل ،
او داشتن یک قلب به طور کامل از او را رها ، تولد امید داده بود ،
که ، در زمان ، او ممکن است محبت او را به دست آورید
خود ؛ -- اما هیچ امیدی حاضر شده بود -- او فقط در فتح گذرا از
اشتیاق بیش از قضاوت ، آرزو گفته شود که او تلاش خود را به ممنوع
ضمیمه او.-- امیدوار برتر
به تدریج باز بسیار دلربا.-- محبت ، او مجبور شد که
درخواست می شود مجاز به ایجاد ، اگر او می تواند ، در حال حاضر خود را -- در نیم ها
یک ساعت یک ، او را کاملا پشت سر گذاشته بودند
حالت مضطرب از ذهن ، به چیزی مانند شادی کامل ، که می تواند تحمل
هیچ نام دیگری.
تغییر او برابر بود.-- این یکی نیم ساعت به هر قیمتی مشابه داده بود
یقین از حال معشوق ، از هر درجه از جهل پاک کرده بود ،
حسادت یا بی اعتمادی.-- در سمت خود ، وجود دارد
حسادت دیرینه قدیمی به عنوان ورود و یا حتی انتظار بوده است
فرانک چرچیل او.-- در عشق با اما شده بود ، و حسادت فرانک چرچیل ، از
اطلاعات مربوط به همان دوره ، یکی احساسات داشتن احتمالا او را به عنوان دیگر روشن است.
این حسادت خود را از فرانک چرچیل که او را از کشور گرفته شده بود.-- جعبه بود
هیل حزب او را در رفتن به دور تصمیم گرفته بود.
او خود را از دوباره شاهد چنین اجازه ، تشویق توجه صرفه جویی در.-- او
به یاد بگیرند که می شود بی تفاوت رفته بود.-- اما او به جای اشتباه رفته بود.
شادی بیش از حد داخلی در خانه برادرش وجود دارد و زن بیش از حد مهربان عینک
فرم را در آن ؛ ایزابلا بیش از حد مثل اما بود -- متفاوت فقط در آن قابل توجه
inferiorities ، که همیشه به ارمغان آورد و
دیگر در brilliancy قبل از او ، بسیار انجام شده است ، حتی زمان خود بوده است
تا این بسیار -- دیگر او.-- ، با این حال ، شور و نشاط ، در روز پس از روز متوقف شده بود
پست صبح تاریخ ابلاغ شده بود
جین فرفکس.-- سپس با خوشحالی است که باید احساس کردم ، نه ، که او نیست
واحد سنجش چیز جزئی را به احساس ، داشتن اعتقاد بر این هرگز فرانک چرچیل در تمام مستحق
اما ، اشتیاق علاقه بسیار وجود دارد ، بنابراین
اضطراب بسیار مشتاق برای او ، که او می تواند باقی بماند دیگر.
او خانه را از طریق باران زده بود و تا به طور مستقیم بعد از شام راه می رفت ، برای دیدن
چگونه این شیرین ترین و بهترین از همه موجودات ، بی تقصیر به رغم همه او را
گسل ، با مته سوراخ کشف.
او آشفته و پایین خود را پیدا کرده بود.-- فرانک چرچیل تبه بود.-- او شنید او
اعلام که او تا به حال او را دوست داشتم هرگز.
شخصیت فرانک چرچیل را ناامید نیست.-- او خود اما او بود ، با دست
و کلمه ، زمانی که آنها را به خانه بازگشت ، و اگر او می توانست از تصور
فرانک چرچیل و سپس ، او ممکن است تلقی او مرتب سازی بر اساس بسیار خوبی از هموطنان است.