Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل یازدهم
گاهی اوقات ، در حالی که مراقبه در این چیزها را در تنهایی ، من در ناگهانی کردم
ترور ، قرار داده و بر روی کلاه سر گذاشتن من برای رفتن به چگونه همه در مزرعه بود.
ام متقاعد وجدان من است که آن را یک وظیفه بود به او هشدار می دهند که چگونه مردم صحبت کرد
در مورد در راه او ، و پس از آن من recollected تایید عادات بد خود ، و ،
ناامید از بهره او ، flinched
از دوباره وارد خانه دلتنگ کننده ، شک اگر من می تواند به خرس در کلمه من گرفته شود.
یک زمان من را تصویب کرد که دروازه های قدیمی بیرون رفتن از راه من ، در سفر به Gimmerton.
در مورد دوره بود که روایت من رسیده است : یک بعد از ظهر سرد روشن ؛
زمین لخت ، و جاده های سخت و خشک.
من به سنگ آمد که در آن شاخه های اتوبان خاموش به اهل شمال افریقا در سمت چپ شما
دست ؛ ناهموار شن و ماسه ستون ، با حروف WH برش در سمت شمال آن ، در شرق ،
G. ، و در جنوب غرب ، TG
آن را به عنوان یک راهنمای پست گرانج ، ارتفاعات و روستا خدمت می کند.
خورشید زرد بر سر خاکستری خود تاباند ، یادآوری من از تابستان ؛ و من نمی توانم بگویم
چرا ، اما همه در یک بار از احساس کودک تراوش سرازیر شد به قلب من.
Hindley و من برگزار شد بیست سال قبل از آن یک نقطه مورد علاقه.
من مدت ها در بلوک آب و هوا فرسوده gazed و ، دولا شدن پایین ، احساس یک سوراخ در نزدیکی
پایین هنوز پر از حلزون ، صدف و سنگریزه ، که ما علاقه ذخیره سازی
با چیزهای فاسد شدنی بیشتر وجود دارد و به عنوان
تازه به عنوان واقعیت ، به نظر می رسید که من مشهود همبازی اوایل من نشسته پژمرده
چمن : تاریک ، مربع سر خود را خم به جلو ، و دست کوچک او scooping زمین
با تکه ای از تخته سنگ است.
Hindley پور! 'من گفت ، غیر ارادی است.
شروع کردم : چشم من بدن را به یک باور لحظه ای که کودک را بلند فریب خورده بود آن
چهره و مستقیم درون معدن خیره!
آن را در برق زده از بین رفت ، اما بی درنگ احساس کردم آرزوی مقاومت ناپذیر به در
ارتفاعات. خرافه من خواستند تا مطابق با این
ضربه : فرض او باید باشد مرده!
من فکر کردم -- و یا به زودی باید بمیرد -- فرض آن را نشانه ای از مرگ بود!
نزدیکتر به خانه ، بزرگ شدم ، بیشتر آشفته و در ابتلا به نزد
من در هر اندام لرزید.
خیال من پیشی گرفته بود : آن ایستاده بود به دنبال عبور از دروازه.
این اولین ایده من در رعایت جن ، قفل شده ، چشم قهوه ای پسر تنظیم گلچهره او بود
لقاء علیه میله های زندان.
انعکاس بیشتر پیشنهاد این موضوع باید در Hareton ، Hareton من ، تا حد زیادی تغییر نمی
از آنجایی که من او را ترک کرد ، ده ماه از سال است. 'خدا به تو برکت دهد ، عزیزم!'
من گریه ، فراموش کردن آنی ترس احمقانه من.
'Hareton ، آن را نلی نلی ، پرستار تو. '
او از طول بازو ، عقب نشینی ، و سنگ چخماق بزرگ را برداشت.
اضافه کردم : من می آیند به دیدن پدر تو ، Hareton ، '، حدس زدن از عمل است که نلی ،
اگر او را در حافظه خود را در همه زندگی می کردند ، به عنوان یکی با من به رسمیت شناخته نشده بود.
او مطرح موشک خود را به آن لگد ، من شروع یک سخنرانی تسکین دهنده است ، اما نمی توانست
ماندن دست خود را : سنگ نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه من زده و پس از آن ، از لب stammering گرفت
از بچه کوچک ، یک رشته از لعنت ،
که ، آیا او آنها را درک یا نه ، با تاکید تمرین تحویل داده شدند و
ویژگی های کودک خود را بیان تکان دهنده از بدطینتی تحریف شده است.
شما ممکن است برخی این موضوع را بیشتر غصه دار تر از من خشم.
متناسببا به گریه ، من یک پرتقال از جیب من گرفت ، و پیشنهاد آن را به او تسکین دادن.
او تردید ، و سپس آن را از نگه من ربوده اند ، اگر او به عنوان خیالی من فقط به منظور
او را دچار وسوسه کردن و نا امید. من نشان دادم دیگر ، نگه داشتن آن از او
برسد.
"چه کسی آموخته است شما این واژه های زیبا ، بچه من؟'
من نپرسید. معاون کشیش بخش؟ "
لعنت به معاون کشیش بخش ، و تو!
او پاسخ : من که Gie ، '. به ما بگویید که در آن شما درس خود را ، و
شما باید آن را داشته باشد ، گفت : 'I.' چه کسی در مقطع کارشناسی ارشد خود را؟ "
'شیطان بابا ، پاسخ او بود.
و چه چیزی شما را از بابا یاد بگیرند؟ "من ادامه داد :.
او در این میوه شروع به پریدن کرد و من بزرگ آن بالاتر است. "چه چیزی را به او تدریس؟'
از او پرسیدم.
'هیچ' ، گفت که او ، بلکه برای حفظ از راه رفتن او.
بابا می تواند به من در انتظار ماندن نیست ، چرا که من در او سوگند. '
"آه! و شیطان به شما می آموزد که در بابا قسم می خورم؟
مشاهده شده است. AY -- نه ، او drawled.
که ، پس از آن؟
'Heathcliff.' 'من پرسید که آیا او دوست آقای Heathcliff.'
'AY!' دوباره او پاسخ داد.
تمایل به دلایل خود را برای شهوت و میل او ، من فقط می تواند به این احکام را جمع آوری -- 'I
known't : او می پردازد پدر پشت آنچه که او به من گیز -- او لعنت بابا برای لعن من است.
او می گوید من MUN که من خواهد شد. '
و معاون کشیش بخش آموزش شما را به خواندن و نوشتن ، و سپس؟ '
من دنبال کرد.
نه ، من معاون کشیش بخش باید خود - - دندانها نقش برآب کردن او گفته شد -- گلو ، اگر او
پا بیش از آستانه -- Heathcliff که قول داده بود!
من پرتقال را در دست خود قرار داده ، و bade او به پدرش که یک زن به نام نلی
دین منتظر بود تا با او صحبت می کنند ، توسط دروازه باغ.
وی افزود : پیاده روی ، و وارد خانه ، اما ، به جای از Hindley ، Heathcliff
ظاهر شده بر روی درب و سنگ ، و من تبدیل به طور مستقیم و فرار کردن جاده ها به عنوان سخت به عنوان
همیشه من می توانم نژاد ، بدون توقف تا من
راهنمای پست ، به دست آورد و احساس به عنوان ترس به عنوان اگر من جن را مطرح کرده بود.
با امر خانم ایزابلا بسیار متصل نیست به جز اینکه آن را از من خواست
به حل و فصل بیشتر در نصب نگهبان هوشیار ، و انجام تمام تلاش من به گونه
گسترش نفوذ از جمله بد در گرانج :
حتی اگر من باید یک طوفان داخلی ، با خنثی کردن لذت خانم لینتون بیدار.
دفعه بعد Heathcliff آمد بانوی جوان من chanced به برخی از کبوتر در تغذیه
دادگاه.
او تا به حال یک کلمه به خواهرش در قانون به مدت سه روز صحبت هرگز ، اما او تا به حال به همین ترتیب
اخمو او شکایت ، کاهش یافته است و ما متوجه شدیم آن را به بزرگ راحتی.
Heathcliff به حال عادت از اهدای تمدن های غیر ضروری تنها در خانم لینتون ،
من می دانستم.
در حال حاضر ، همانطور که به زودی به عنوان او به او مشهود ، احتیاط اول خود را به یک نظرسنجی گسترده از
خانه جلو. من از پنجره آشپزخانه ایستاده بود ، اما من
خارج از دید خود جلب کرد.
او سپس در سراسر پیاده رو قدم گذاشت تا او را ، و چیزی گفت : او به نظر می رسید خجالت ،
و آرزومند دور شدن ، برای جلوگیری از آن ، او دست خود را روی بازوی خود گذاشته است.
او برطرف چهره او : او ظاهرا با قرار دادن برخی از سوال که او تا به حال هیچ ذهن
پاسخ دهد.
یکی دیگر از نگاه سریع به خانه وجود دارد ، و فرض خود را غیب و
رذل بود گستاخی او را در آغوش. "یهودا!
خائن! '
انزال. 'شما منافق هستند ، بیش از حد ، شما؟
فریب عمدی. '
؟ است ، نلی صدای کاترین در آرنج من گفت : من بیش از حد مصمم شده بود
تماشای این جفت ارز در خارج برای علامت گذاری به عنوان ورودی او.
"دوست بی ارزش شما!'
من در پاسخ ، به گرمی : "sneaking انسو حقه بازی.
آه ، او گرفتار یک نگاه اجمالی ما -- او در حال آمدن است در!
من تعجب می کنم او قلب عذر موجه برای عشق از دست بدهد ،
هنگامی که او به شما گفت از اون متنفر بودم؟ "
خانم لینتون دیدم ایزابلا پاره خودش را آزاد ، و اجرا را به باغ و یک دقیقه
پس از آن ، Heathcliff در را باز کرد.
من نمی توانستم خودداری دادن برخی از شل به خشم من ، اما کاترین عصبانیت اصرار
در سکوت و تهدید به من سفارش از آشپزخانه ، اگر من به جرأت می شود
مغرور به عنوان قرار دادن در زبان غراب من.
به گوش شما ، مردم ممکن است فکر می کنم شما معشوقه! 'او گریه.
شما می خواهید در جای مناسب خود را!
Heathcliff ، آنچه شما در مورد بالا بردن این هم بزنید؟
به من گفت که شما باید به تنهایی اجازه ایزابلا -- من التماس شما خواهد شد ، مگر اینکه شما از بودن خسته شده
دریافت و مایل لینتون را به منظور جلب پیچ و مهره بر علیه شما! '
خدای ناکرده است که او باید سعی کنید! 'پاسخ تبه کار سیاه و سفید.
من او را منفور فقط پس از آن. خداوند حفظ او را با حوصله و صبور!
من هر روز رشد می کنند با روناس رنگ زدن بعد از فرستادن او به بهشت! "
صدا در نیاوردن! گفت : کاترین ، بستن درب داخلی
"آیا من رنجاندن نیست.
چرا که شما نادیده درخواست من؟ آیا او می آیند در سراسر شما را بر روی هدف؟
چه آن را به شما؟ "او growled. "من حق او را بوسه ، اگر او
را انتخاب ، و شما هیچ حق به شیء.
من شوهر شما هستم : شما نیاز به حسادت از من نیست!
، پاسخ داد : "من از شما حسادت" معشوقه "من برای شما حسود هستم.
پاک کردن صورت خود را : شما sha'n't به من اخم!
اگر شما دوست ایزابلا ، شما باید او ازدواج کند. اما شما او را دوست؟
به حقیقت ، Heathcliff! وجود دارد ، شما نمی خواهد پاسخ دهد.
من مطمئنم که شما نمی کنند. "
"و آقای لینتون خواهر خود را با ازدواج با آن مرد قبول؟'
من نپرسید. آقای لینتون باید تایید ، 'بازگشت من
بانوی ، قاطعانه.
او ممکن است خود را دچار مشکل یدکی ، گفت : Heathcliff : 'من می توانم بدون او را نیز انجام
استصوابی. و به عنوان شما ، کاترین ، من ذهن دارند به
چند کلمه ای صحبت می کنند در حال حاضر ، در حالی که ما در آن هستند.
من می خواهم شما آگاه باشید که من می دانم شما از من درمان infernally -- infernally!
آیا می شنوید؟
و اگر شما خود را تملق گفتن که من این کار را درک نیست ، شما یک احمق هستند و اگر شما
فکر می کنم من می توانم consoled توسط کلمات شیرین ، شما ادم سفیه و احمق : و اگر شما علاقه داشتن به من رنج می برند
unrevenged ، من شما را از خلاف متقاعد کند ، در بسیار کمی در حالی که!
در این میان ، متشکرم برای گفتن خواهر راز خود را در قانون به من : من قسم می کنم من
بیشتر از آن.
و ایستادگی شما کنار! '' چه فاز جدیدی از شخصیت خود است؟
گفت خانم لینتون ، در شگفتی. "من شما را درمان infernally -- و شما
انتقام!
چگونه آن را می کنید ، حیوان ناسپاس؟ چگونه به من درمان شما infernally؟ '
پاسخ Heathcliff : "من به دنبال هیچ انتقام بر شما ،' ، کمتر به تندی.
'این طرح نیست.
مستبد grinds پایین برده و آنها را در برابر او را روشن نکنید ، کسانی که له شدن آنها
در زیر به آنها.
شما به من شکنجه به مرگ برای تفریح شما ، تنها من مات و متحیر کردن اجازه می دهد
خودم را کمی به همان سبک ، و خودداری از توهین به عنوان حد شما
قادر.
پس از وارد کاخ من ، یک خانه رعیتی احداث و complacently تحسین را آن گونه که مایلید تغییر دهید
خیریه در به من است که برای یک خانه. اگر من تصور شما واقعا می خواست مرا به ازدواج
ایزابل ، من می خواهم به گلو من! کاهش دهد '
'اوه ، بد است که من حسود نیست ، است؟" گریه کاترین.
خوب ، من پیشنهاد من از همسر تکرار : آن را به عنوان بد به عنوان ارائه شیطان روح از دست رفته.
سعادت شما نهفته است ، مانند او ، در تحمیل بدبختی.
آن را ثابت کنید.
ادگار از خلق و خوی بد او به راه در آینده خود را دوباره بازسازی شد ، من شروع می شود
امن و آرام و شما ، بیقرار به ما در صلح می دانم ، به نظر می رسد در حل و فصل
هیجان انگیز نزاع.
نزاع با ادگار ، اگر شما لطفا Heathcliff ، و خواهر او را فریب شما
ضربه بر روی دقیقا روش کارآمد ترین revenging خود را بر من.
گفتگو متوقف شد.
خانم لینتون ، توسط آتش ، برافروخته و غم انگیزی نشسته.
روح است که او را خدمت مقاوم در حال رشد بود : او نه می تواند وضع و نه
کنترل آن.
او در کوره فولاد سازی دهان با آغوش تاشده ایستاد ، brooding روی افکار شیطانی او ، و در این
موقعیت را ترک کردم آنها را به دنبال استاد بود که تعجب آنچه که کاترین نگه داشته در زیر
حد طولانی است.
«الن ، گفت : او وقتی وارد ،' شما دیده می شود معشوقه خود را؟ "
"بله ، او در آشپزخانه ، آقا ،" من پاسخ داد.
"او متاسفانه از رفتار آقای Heathcliff قرار داده و ، در واقع ، من فکر می کنم که
زمان به ترتیب بازدید داشته است خود را بر روی دیگری جای پای.
آسیب در در خیلی نرم بودن وجود دارد ، و در حال حاضر آن را به این می آیند --
و من صحنه را در دادگاه مربوط ، و به عنوان نزدیک به من جرات کرده ام ، پس از آن کل
اختلاف.
من خیالی آن می تواند بسیار مخاطره اندازد ، به خانم لینتون ، مگر اینکه او ساخته شده آن را به طوری
پس از آن ، با فرض دفاعی را برای مهمان خود را.
ادگار لینتون اشکال در شنوایی من نزدیک.
اولین کلمات او نشان داد که او همسر خود را سرزنش مشخص نیست.
این غیر قابل تحمل است! 'او بانگ زد.
این ننگین است که او باید او را برای دوست خود ، و نیروی شرکت خود را در من!
تماس با من دو مرد به خارج از سالن ، الن.
کاترین باید معطل دیگر با ادم بی شرف پایین استدلال -- مزاج او
به اندازه کافی.
او فرود ، مناقصه خدمتکاران در گذرگاه منتظر ، رفت ، و پس از من ،
آشپزخانه.
اشغال خود قرار داده بود recommenced بحث عصبانی : خانم لینتون ، حداقل ،
چوبکاری با قدرت تجدید Heathcliff به پنجره نقل مکان کرده بود ، و سر او را آویزان ،
تا حدودی توسط رتبه های خشونت آمیز خود را در ظاهرا cowed.
استاد برای اولین بار او را دیدم ، و یک حرکت شتابزده است که او باید سکوت ؛ که او
اطاعت ، ناگهان ، در کشف علت علامت او.
؟ چگونه است که این گفت لینتون ، پرداختن به او ، چه مفهوم اختصاصی باید شما را مجبور به
در اینجا باقی می ماند ، پس از زبان که شده است که بددهنی کردن را به شما برگزار؟
گمان می کنم ، چرا که آن بحث عادی خود شما فکر می کنم هیچ چیز از آن شما معتاد
به فرومایگی خود ، و ، شاید ، تصور کنید من می توانم به آن استفاده می شود بیش از حد! '
آیا گوش دادن در درب ، ادگار؟ معشوقه خواست ، در یک تن
به خصوص محاسبه را تحریک شوهرش ، دلالت هر دو بیدقتی و
تحقیر از سوزش خود.
Heathcliff ، که چشم خود را در سخنرانی سابق مطرح شده بود ، به خنده sneering در
دوم ، بر روی هدف ، به نظر می رسید آن را ، به منظور جلب توجه آقای لینتون به او.
او موفق شد ، اما ادگار معنی نیست که او را با هر پرواز بالای سرگرم
اشتیاق.
من تا کنون بردبار با شما ، آقا ، 'او گفت : بی سر و صدا ، که نه من
نادان بدبخت ، شخصیت خود را تخریب است ، اما من احساس شما فقط تا حدی
مسئول آن ، و کاترین که مایل
برای آشنایی شما ، من acquiesced - - ابلهانه.
حضور شما سمی اخلاقی است که بیشتر با فضیلت آلوده است : برای آن
سبب شود ، و برای جلوگیری از عواقب بدتر ، من باید شما آخرت را به پذیرش را انکار
این خانه ، و در حال حاضر که من نیاز به خروج فوری شما متوجه است.
سه دقیقه تاخیر در ارائه آن را غیر ارادی و مفتضح است.
Heathcliff ارتفاع و وسعت سخنران را با یک چشم پر از اندازه گیری
تمسخر. 'کتی ، این بره از شما را تهدید می مانند
گاو نر! 'او گفت.
آن را در معرض خطر تقسیم جمجمه خود را در برابر بند انگشتان من است.
خدا! آقای لینتون ، من mortally متاسفم که شما ارزش ضربه زدن پایین نیست! "
استاد من نگاه نسبت به تصویب و امضاء من واکشی مردان : او تا به حال هیچ
قصد hazarding برخورد شخصی.
من اشاره اطاعت ، اما خانم لینتون ، چیزی مشکوک ، به دنبال ، و وقتی که من
اقدام به آنها زنگ بزنید ، او به من عقب ، درها را به ناودان ، و آن را قفل شده است.
نمایشگاه بدان معنی است! 'او ، در پاسخ به نگاه شوهرش از تعجب عصبانی گفت.
اگر شما شجاعت به او حمله ، عذرخواهی ، یا اجازه می دهد خودتان را به
مورد ضرب و شتم.
این شما را از feigning شجاعت بیشتری از شما را داشته درست باشد.
نه ، من کلید قبل از اینکه شما باید آن را دریافت فرو برد!
من و لذتبخش برای مهربانی من به هر پاداش!
پس از زیاده روی ثابت طبیعت ضعیف ، و یکی از بد دیگر ، من برای کسب درآمد
با تشکر از دو نمونه از ناسپاسی کور ، احمق به پوچی!
ادگار ، من دفاع از شما و مال شما ، و من آرزو می کنم Heathcliff شلاق زدن ممکن است شما مریض ، برای
شجاعانه به افکار شیطانی من فکر می کنم! 'این رسانه از شلاق به نیاز ندارد
تولید آن اثر در کارشناسی ارشد.
او سعی کرد بزور قاپیدن و غصب کردن کلید از درک کاترین ، و برای ایمنی او آن را به پرت
داغترین بخشی از آتش ، که در نتیجه ان آقای ادگار با اعصاب لرزش گرفته بود ،
و قیافه خود را رشد کشنده رنگ پریده است.
غم و اندوه و تحقیر مخلوط : برای زندگی خود او که بیش از احساسات جلوگیری نمی
غلبه او را به طور کامل. او در پشت صندلی خم شدن ، و
تحت پوشش چهره اش.
'اوه ، آسمان! در روزهای قدیمی این سلحشوری برنده شدن! '
گفت خانم لینتون. ما مغلوب! ما مغلوب!
Heathcliff به زودی بلند انگشت شما به عنوان پادشاه ، ارتش خود را در ماه مارس
در برابر یکی از کلنی های موش. اخمهات را باز کن! شما sha'n't صدمه دیده است!
نوع بره ، بچهء خرگوش یکساله مکیدن اتمام حجت نمی باشد.
"من برای شما آرزوی شادی از شیر ترسو زاده ، کتی!' گفت که دوست او.
"من شما تعریف سلیقه شما.
و این slavering ، لرز چیزی که شما به من ترجیح است!
من او را با مشت من به اعتصاب نیست ، اما من می خواهم او را با پای من و پا زدن ، و تجربه
رضایت قابل توجهی.
به او گریند ، یا او را به ضعف از ترس؟
همکار نزدیک و صندلی که در آن لینتون استراحت فشار داد.
او بهتر است نگه داشته اند فاصله خود : استاد من به سرعت پیمود ، راست میشود ، و او را لرزاند
کامل در گلو ضربه ای که وارد یک مرد slighter.
این نفس خود را برای یک دقیقه انجام گرفت و در حالی که او خفه ، آقای لینتون توسط راه می رفت
پشت درب به حیاط ، و از ان جهت ورود به جبهه است.
'وجود دارد! شما با آمدن به اینجا انجام می شود ، 'گریه کاترین.
'دور ، در حال حاضر ، او با یک حایل brace تپانچه و نیم دوجین از دستیاران بازگشت.
اگر او بشنود ما ، البته او می خواهم شما را ببخشد هرگز.
شما من به نوبه خود بیمار ، Heathcliff بازی! اما برو -- را با عجله!
من ترجیح می دهم ادگار در سرخ مایل به قرمز تر از شما را ببینید. '
'آیا شما فرض کنید من قصد دارم با آن ضربه سوزش در نای من؟" او thundered.
نوشته شده توسط جهنم ، نه! من دنده خود را در له شدن مثل یک فاسد درخت فندق
مهره قبل از من آستانه عبور!
اگر من کف او نیست ، من باید او را برخی از زمان قتل ، پس ، همانطور که شما ارزش خود را
وجود ، اجازه دهید من در او را دریافت کنید! 'او در حال آمدن است ،' من interposed فریم
کمی از دروغ.
درشکه چی و دو باغبان وجود دارد ، شما قطعا شما و نه صبر می شود
به جاده ها توسط آنها محوری!
هر کدام از این کتک زدن و استاد خواهد شد ، به احتمال بسیار زیاد ، تماشای از اطاق پذیرایی
ویندوز که دستورات او را تحقق بخشد. "
باغبان و سورچی وجود دارد : اما لینتون با آنها بود.
آنها در حال حاضر دادگاه گرفت.
Heathcliff ، در افکار دوم ، حل و فصل برای جلوگیری از مبارزه علیه سه
underlings : او را مصادره پوکر ، شکست قفل درب داخلی ، ساخته شده و خود را
فرار از آنها به عنوان tramped شوید.
خانم لینتون ، که بسیار هیجان زده بود ، bade او را همراهی کنم تا از پله ها.
، او در کمک به اختلال به سهم خودم را می دانم که نیست ، و من مشتاق بود
نگه داشتن او در جهل.
من نزدیک به پریشان ، نلی! 'او گفت ، پرتاب خودش را روی مبل.
چکش هزار اسمیتس ضرب و شتم در سر من!
ارسال ایزابلا به من اجتناب ، این داد و بیداد به او را دارا است و باید به او و یا هر کس
دیگری تشدید خشم من در حال حاضر ، من باید وحشی.
و ، نلی ، گفتن این سخن به ادگار ، اگر شما او را دوباره به شب ، که من در معرض خطر بودن هستم
به طور جدی بیمار است. کاش آن ممکن است اثبات درست.
او مبهوت و مضطرب من تکان دهنده ای!
من می خواهم او را بترساند.
علاوه بر این ، او می آیند و شروع یک رشته از سوء استفاده و یا complainings ؛ من مطمئنم که من
دعوای متقابل طرح کردن ، و خدا می داند که در آن ما باید در نهایت!
آیا شما این کار را ، نلی خوب من؟
شما آگاه باشید که من هیچ راهی مقصر در این زمینه است.
چه صاحب او را به نوبه خود شنونده؟
بحث Heathcliff ظالمانه بود ، بعد از اینکه شما به ما چپ ، اما من به زودی می توانست او را منحرف
از ایزابلا ، و بقیه به معنای چیزی است.
در حال حاضر تمام اشتباه است نقش برآب ، ولع مصرف احمق به شنیدن شیطانی خود ، که haunts
برخی از افراد مثل یک دیو! ادگار مکالمه ما جمع شده بودند ،
او برای آن بدتر هرگز.
در واقع هنگامی که او بر من در آن لحن غیر معقول از نارضایتی افتتاح شد بعد از من
Heathcliff scolded کرده بود تا من برای او خشن بود ، من اهمیتی نمی دهند به سختی چیزی است که آنها
به یکدیگر ، به خصوص که من احساس
که با این حال صحنه بسته ، همه ما باید رانده شود سوا برای هیچ کس نمی داند که چگونه
بلند!
خب ، اگر من می توانم Heathcliff برای دوست من را حفظ کند -- اگر ادگار متوسط و حسادت خواهد شد ،
من سعی کنید برای شکستن قلب خود را با شکستن خود من است.
این راه سریع برای به پایان رساندن همه ، وقتی که من به اندام تحت فشار قرار دادند!
اما سند اتمام حجت به امید درمانده محفوظ می باشد و من می خواهم لینتون را ندارد
تعجب با آن.
او به این نقطه تا به احتیاط در dreading به من تحریک شده است ، شما باید نمایندگی
خطر ترک که سیاست ، و به یاد او را از خلق و خوی پرشور من ،
verging ، زمانی که در دیوانگی ، مشتعل.
من آرزو می کنم شما می توانید که بی تفاوتی از اخراج که قیافه و نگاه کنید و نه بیشتر
نگران من است.
بی حسی بود که من موفق به دریافت این دستورالعمل ، هیچ شکی وجود ندارد ، و نه
طاقت فرسا : برای آنها در صداقت کامل تحویل داده شدند ، اما من معتقد بودم یک فرد
است که می تواند عطف برنامه ریزی متناسب با خود را از
شور به حساب ، از قبل ، ممکن است توسط اعمال اراده خود ، مدیریت برای کنترل
خودش tolerably ، حتی در حالی که تحت تاثیر آنها ، و من مایل نیستید به ترساندن '
شوهرش او گفت ، و تکثیر خود را
نارضایتی برای هدف خدمت خودخواهی او.
بنابراین به من گفت : هیچ چیز زمانی که استاد به سمت سالن ملاقات کردم ، اما من
در زمان آزادی از پشت به گوش که آیا آنها که نزاع خود را از سر
با هم.
او شروع به صحبت اولین. او گفت : "باقی می ماند که در آن شما هستند ، کاترین ،' ؛
بدون هیچ گونه خشم و عصبانیت در صدای او ، اما با حزن بسیار پر غصه.
"من نخواهد ماند.
من نه به داد و بیداد آمده و نه می شود آشتی ، اما من آرزو می کنم فقط برای یادگیری
آیا ، پس از این حوادث شب ، شما قصد دارید به ادامه صمیمیت خود را با -- "
'اوه ، به خاطر رحمت است ، دچار وقفه معشوقه ، مهر زنی پای خود ، برای رحمت.
خاطر ، اجازه دهید بیشتر از آن در حال حاضر شنیدن ما!
خون سرد شما می توانید به تب کار کرده : رگهای شما پر از آب یخ ؛
اما معدن جوش هستند ، و نزد chillness چنین می سازد ، آنها را به رقص است. "
'استقامت : برای خلاص شدن از من ، پاسخ به سوال من ، آقای لینتون.
'شما باید آن پاسخ و است که خشونت می کند به من زنگ هشدار نمی.
من پیدا کرده اند که شما می توانید به stoical عنوان کسی ، هنگامی که شما لطفا.
آیا شما تسلیم Heathcliff آخرت ، و یا به شما بدهد تا من؟
این غیر ممکن است برای شما به دوست من و او در همان زمان ، و من
مطلقا لازم است بدانید که شما انتخاب می کنید. "
"من نیاز به چه رسد!' گفت کاترین ، خشمگینانه.
من آن را تقاضا! آیا شما نمی بینید من به ندرت می تواند ایستادن؟
ادگار ، شما -- من ترک '!
او زنگ زد زنگ تا آن را با صدای زه را شکست ، من وارد باهستگی.
کافی بود به منظور تلاش برای خلق و خوی از یک سنت ، از جمله بی معنی ، و با شدت گرفتن ستمکار!
او غیر روحانی وجود دارد بی پروا سر خود را در برابر بازوی مبل و مخرب دندانهای او ، بنابراین
که شما ممکن است علاقه داشتن به او آنها را به تراشه سقوط!
آقای لینتون ایستاده بود نگاه او را در رحم و ترس ناگهانی.
او به من گفت به واکشی مقداری آب است. او نفس را برای صحبت کردن نداشت.
من به ارمغان آورد یک لیوان پر ، و او نمی خواهد نوشیدنی ، من آن را بر روی صورت او پاشیده.
در چند ثانیه او خودش کشیده سفت ، و تبدیل شده تا چشم او ، در حالی که او را
گونه ها ، در یک بار blanched و کبود است ، از جنبه های مرگ را به عهده گرفت.
لینتون نگاه وحشت زده.
هیچ چیز در جهان ماده وجود دارد ، من زمزمه.
من نمی خواستم او را به عملکرد ، هر چند که من نمی تواند کمک کند ترس در قلب من.
"او تا به خون در لب های او!' او گفت ، مرتعش است.
ذهن هرگز! 'پاسخ ، tartly.
و من به او گفتم که او چگونه تا به حال حل و فصل قبلی به آمدن او را در برگزاری نمایشگاه مناسب
از دیوانگی است.
incautiously من داد حساب با صدای بلند ، و او به من شنیده ام ، برای او شروع -- موهایش
پرواز بر فراز شانه های او ، چشم او چشمک می زنند ، عضلات گردن و بازوها او
ایستاده از preternaturally.
من ساخته شده ذهن من برای شکستگی استخوان ، حداقل ، اما او تنها در مورد او glared
فوری ، و سپس از اتاق عجله.
استاد به من را به دنبال من ، به او اتاق درب : او به من مانع از
رفتن بیشتر با تامین امنیت آن را در مقابل من است.
همانطور که او ارائه هرگز به فرود به صبحانه صبح روز بعد ، رفتم بپرسم
که آیا او می توانست برخی از انجام تا. نه! 'او جواب داد : peremptorily.
همین سوال را در شام و چای تکرار شد و دوباره در روز بعد پس از و
همان جواب را دریافت.
آقای لینتون ، به نوبه خود ، وقت خود را در کتابخانه به سر برد ، و انجام پرس و جو در مورد
شغل همسر خود را.
ایزابلا و او مصاحبه یک ساعت به حال بود ، که در طی آن او تلاش هایی را برای استخراج
از برخی از احساسات های ترسناک مناسب برای پیشرفت Heathcliff : اما او می تواند
هیچ چیزی از پاسخ گریزان او ، و
برای بستن معاینه unsatisfactorily موظف شد ، افزود : با این حال ، موقر
هشدار دهنده ، که اگر او تا دیوانه بودند که برای تشویق که خواستگار بی ارزش ، این امر می
حل همه پیوندهای رابطه بین خود و او.