Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت 4 : فصل هفدهم ضیافت سلطنتی
خانم ، با دیدن من اقیانوس آرام و unresentful ، بدون شک قضاوت که من او را فریب بود
بهانه ای ، وحشت خود را حل دور ، و او به زودی سمج به من بدهد
نمایشگاه و کشتن کسی ، چیزی که بزرگ شد به شرم آور.
با این حال ، برای تسکین من او در حال حاضر تماس به نماز قطع شد.
من تا این حد برای اشراف گفت : که ، استبدادی ، قاتل ، درنده خو ، و
از نظر اخلاقی فاسد شده بودند ، آنها عمیقا و با شوق و ذوق مذهبی است.
هیچ کس نمی تواند بهانه ای آنها را منحرف از عملکرد منظم و وفادار pieties
توسط کلیسای صورت نگرفته است.
بیش از یک بار من نجیب که دشمن خود را در یک نقطه ضعف بدست کرده بود دیده بود ، متوقف
دعا قبل از برش گلو او ، بیش از یک بار من یک نجیب ، پس از ambushing دیده بود
و despatching دشمن خود را ، به بازنشسته
حرم نزدیکترین ایستگاه فرعی و متواضعانه به من بدهید با تشکر از شما حتی بدون انتظار به غارت
بدن است.
که به هیچ چیز ظریف یا شیرین در زندگی حتی Benvenuto Cellini ، که وجود دارد
سنت قطع کننده ، خشن ده قرن بعد.
همه اشراف بریتانیا ، با خانواده های خود ، با حضور صبح خدمات الهی
و شب در روز ، در کلیساهای کوچک خصوصی خود ، و حتی بدترین آنها را به حال خانواده
عبادت پنج یا شش بار در روز در کنار.
اعتبار متعلق به طور کامل به کلیسای.
اگرچه من هیچ دوست که کلیسای کاتولیک بود ، من به اعتراف این ملزم بود.
و اغلب ، در وجود من ، که من پیدا کردم خودم گفت ، "چه می این کشور بدون
کلیسای؟ "
بعد از نماز شام را در سالن banqueting بزرگ که توسط روشن شد
صدها نفر از گریس ، جت ، و همه چیز را به عنوان جریمه و سخاوتمند و rudely پر زرق و برق بود
ممکن است تبدیل به درجه سلطنتی میزبان است.
در سر از سالن ، روی سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته ، جدول از پادشاه ، ملکه ، و پسر خود را ،
شاهزاده Uwaine. کشش پایین سالن از این ،
جدول به طور کلی ، در این طبقه.
در این ، در بالای نمک ، شنبه بازدید از اشراف و اعضای رشد از خود
خانواده ها ، از هر دو جنس نر و ماده -- دادگاه ، مقیم در اثر -- شصت و یک نفر از افراد زیر
نمک نشسته افسران جزئی از
خانگی ، با زیردستان اصلی خود : در مجموع یک صد و
هجده نفر نشسته ، و در مورد به عنوان بسیاری از بندگان کسوت پشت سر آنها ایستاده
صندلی ، و یا خدمت در یک ظرفیت و یا دیگر.
این نشان می دهد بسیار خوب بود.
در این گالری باند با سنج ، شاخ ، harps ، و دیگر وحشت ، باز
مجموعه مقالات با آنچه به نظر می رسید به خام اولین پیش نویس یا عذاب اصلی
ناله به قرن بعد شناخته شده "در خداحافظ شیرین و خداحافظ."
جدید ، و باید به تمرین کمی بیشتر است.
برای برخی از دلیل و یا دیگر ملکه تا به حال آهنگساز ، به دار آویخته شد بعد از شام.
پس از این موسیقی ، کشیش که پشت میز سلطنتی ایستاده بود گفت : بلند نجیب
فضل در ظاهری لاتین.
سپس گردان از پیشخدمت از پست خود جدا شدند و darted ، عجله ، پرواز ،
برداشته و به مرحله اجرا و تغذیه توانا آغاز شد ، بدون کلمات در هر نقطه ، اما جذب
توجه به کسب و کار.
ردیف از لغو احکام صادره ی باز و بسته در یک صدایی وسیع ، و صدای آن شبیه به
گنگ با مته سوراخ کردن ماشین آلات قنات.
ویران کردن ادامه داد : یک ساعت و نیم ، و غیر قابل تصور تخریب شد
substantials.
از ویژگی های اصلی جشن -- گراز وحشی بزرگ که دراز کشیده تا
چاق و چله و تحمیل در آغاز -- هیچ چیز باقی نمانده بود ، اما ظاهر یک حلقه دامن ؛
و او اما نوع و نمادی از آنچه به همه غذاهای دیگر اتفاق افتاده بود شد.
با شیرینی و به همین ترتیب ، آشامیدنی سنگین آغاز شد -- و بحث.
گالن بعد از گالن شراب و مید ناپدید شد ، و همه راحت کردم ،
پس از آن خوشحال می کند ، سپس sparklingly شادی -- هر دو جنس نر و ماده -- و و بسیار پر سر و صدا.
مردان گفت : حکایات که فوق العاده بودند بشنوند ، اما هیچ کس سردرپیش ؛ و هنگامی که بر امدگی
شد فنر ، این محفل اجازه رفتن با اسب ، خنده که قلعه را تکان داد.
خانم ها به عقب با historiettes که تقریبا که ملکه مارگارت ساخته شده پاسخ
ناوار و یا حتی الیزابت بزرگ انگلستان دستمال پشت آن مخفی شوند ، اما
اینجا هیچ کس را مخفی می کردند ، اما فقط خندید -- زوزه میکشیدند محکوم کنند ، شما ممکن است بگویند.
در تقریبا همه از این داستان وحشتناک ، ecclesiastics هاردی
قهرمانان ، اما قاضی عسگر نگران نباشید وجود داشته باشد ، او تا به حال خنده خود را با بقیه ؛ بیشتر
از آن ، پس از دعوت او roared
آهنگ بود که از جسارت به عنوان مرتب سازی بر اساس عنوان هر که آن شب خوانده شد.
توسط هر کسی نیمه شب مانده بود و درد را با خنده ، و ، به عنوان یک قاعده ، مست :
برخی از weepingly ، برخی از روی محبت ، برخی از hilariously ، برخی از quarrelsomely ، برخی از مرده
و زیر میز.
از خانمها ، بدترین منظره دوشس دوست داشتنی و جوان ، که - آستانه عروسی بود
این بود ، و در واقع او تماشایی بود ، مطمئن شوید به اندازه کافی.
او همان طور که او می تواند در پیشبرد برای پرتره از جوانان نشسته
دختر نایب السلطنه D' اورلئان ، در از چه رو شام معروف او انجام شده بود ، ناپاک
دهن ، مست ، و درماندگی ، به او
تخت خواب ، در روز از دست داده و افسوس می خورد که از رژیم کهن.
ناگهان ، حتی در حالی که کشیش بلند کردن دست او ، و همه سر آگاه بودند
تعظیمی در انتظار احترام از برکت آینده ، در زیر طاق وجود داشت
درب دور در پایین سالن
بانوی قدیمی و خم و دارای موی سفید ، تکیه بر چوب زیر بغل ، چوب ، و او بلند
چوب و آن را به سمت ملکه اشاره کرد و گریه از :
"سقوط غضب و لعنت خدا بر شما ، زن بدون ترحم ، که مقتول معدن
نوه بیگناه و متروک این قلب بود که نه جوجه ، و نه دوست
و نه ماندن و نه آرامش را در تمام این جهان ، اما او را! "
همه خود را در وحشت وحشتناک عبور ، برای لعن و نفرین چیز افتضاح به
آن دسته از مردم ، اما ملکه افزایش یافت تا با شکوه ، با مرگ نور در چشم او ،
و پرت پشت این فرمان ظالم :
"طرحبندی دست در او! سهم عمده ای با او! "
نگهبانان به ترک پست خود را به اطاعت است. شرم آور بود ، آن چیزی که بی رحمانه به بود
را ببینید.
چه می تواند انجام گیرد؟ شنی به من نگاه ، من می دانستم که او تا به حال
یکی دیگر از الهام. گفتم :
"آیا آنچه شما انتخاب می کنید."
او به بالا و رو به سمت ملکه در یک لحظه.
او به من نشان داد و گفت : "مادام ، او میگوید این امر نه ممکن است.
فرمان ، به یاد بیاورید و یا او را قلعه و حل آن را دور باید محو مانند
پارچه بی ثبات از یک رویا! "آن پریشان کردن ، دیوانه قرارداد
تعهد یک شخص را به
اگر ملکه --
اما بهت و حیرت من فروکش وجود دارد ، و وحشت من گذشت کردن ، برای ملکه ، همه در
سقوط هیچ نشان می دهد مقاومت ، ساخته شده اما یک نشانه countermanding داد و غرق شده را به
صندلی اش.
هنگامی که او به آن رسیده است او هوشیار بود. بودند بسیاری از دیگر است.
مجموعه گل رز ، whiffed مراسم به باد ، و برای درب عجله
اوباش ، صندلی های واژگون ، فوق العاده ظروف گلی ، عمل کشیدن ، تلاش ، shouldering ، تراکم
هر چیزی را به خارج قبل از من باید تغییر
ذهن من و پف قلعه را به جای خالی کم نور به شمار فضا.
خوب ، خوب ، خوب ، آنها بسیاری خرافاتی بودند.
این است تمام بدن می تواند انجام دهد تا از آن تصور است.
ملکه فقرا ، تا ترس و فروتنی بود که او حتی هراس آویزان بود
آهنگساز بدون ابتدا از من مشاوره.
من بسیار متاسفم برای او بود -- در واقع ، هر کس می شده اند ، برای او واقعا
رنج می برند ، بنابراین من حاضر به انجام هر چیزی که معقول بود ، و به حال هیچ تمایلی نسبت به
حمل چیزهایی به اندام حرف نشنو.
به همین دلیل من در نظر گرفته موضوع متفکرانه ، و با در اختیار داشتن به پایان رسید
نوازندگان دستور داد به حضور ما را به بازی که خداحافظ و خدا حافظ شیرین دوباره ، که آنها
انجام داد.
سپس دیدم که او درست بود ، و اجازه خود را به چسبیدن به کل گروه را داد.
این آرامش کمی از عبوسی بود اثر خوبی بر ملکه.
دستاوردهای دولتمرد کمی به توسط اعمال خودسرانه اقتدار ملبس آهن بر همه
موارد که ارائه ، برای این زخم غرور فقط از زیردستان خود ، و به این ترتیب
تمایل به تضعیف قدرت او.
امتیازی کوچک ، در حال حاضر و پس از آن ، که در آن می توانید هیچ آسیبی نمیرسانیم ، سیاست های عاقلانه تری را پیشنهاد می باشد.
حالا که ملکه در سهولت در ذهن او یک بار دیگر ، و measurably خوشحال ، خود را شراب
به طور طبیعی شروع به خود ادعا دوباره ، و آن را کمی از شروع از او.
منظور من آن را موسیقی خود رفتن -- زنگ نقره ای خود را از یک زبان را.
عزیز من ، او یک ناطق استاد بود.
آن را تبدیل به من نشان می دهد که آن را زیبا اواخر بود و من یک مرد خسته شده بود
و خیلی خواب آلود باشند. من آرزو من به رختخواب زمانی که من تا به حال رفته بود
شانس.
حالا من باید آن را از چوب بود هیچ راه دیگری وجود ندارد.
بنابراین او tinkled به همراه و همراه ، در مخفی نگاه داشتن در غیر این صورت عمیق و شبح مانند از
خواب قلعه ، تا زمانی که توسط و آمد ، وجود دارد که اگر از عمق پایین زیر ما یک دور
دور ، به عنوان یک جیغ خفه صدا -- با
بیان عذاب در مورد آن ساخته شده است که خزیدن گوشت من.
ملکه متوقف شد ، و چشم او روشن با لذت و او سر مطبوع خود را کج
به عنوان یک پرنده می کند زمانی که آن را گوش.
صدا حوصله راه خود را از طریق سکون دوباره.
"آنچه در آن است؟" به من گفت.
"این واقعا یک روح لجوج ، و endureth طولانی است.
این ساعت های زیادی است در حال حاضر. "" Endureth چه؟ "
"قفسه.
می آیند -- آنچه باید یک نگاه نرم و ملایم را ببینید. او عملکرد امنیتی او ، نه در حال حاضر ، نویسنده باید
او را پاره سوا. "
چه اهل جهنم ابریشمی صاف او بود ، و غیره تشکیل شده و بی سر و صدا ، زمانی که کابل تمام
پایین پاها صدمه زدن به من در همدردی با درد است که مرد بودند.
انجام شده توسط نگهبانان از طریق پست بلبرینگ مشعل شعله ور ، ما همراه با طنین بخشیدن به tramped
راهروها ، و پایین راه پله سنگ مرطوب و سرد و چکیدن ، و بوییدن آن از قالب و
سنین شب زندانی -- لرز ، خارق العا د ه
سفر و یکی از طولانی ، و نه کوتاه تر یا cheerier توسط عفریته
بحث ، بود که در مورد این مبتلا و جرم و جنایت او.
او توسط خبرچین ناشناس بوده است ، متهم به داشتن کشته گوزن در
سلطنتی را حفظ است. گفتم :
"شهادت ناشناس تنها درست نمی باشد ، حضرت والا شما.
آن عادلانه تر برای مقابله با متهم متهم شده است. "
"من که تا به حال فکر آن بودن اما از نتیجه کوچک است.
اما من ، من نمی توانست ، که مدعی آمد نقاب شب ، و گفت :
جنگل بان ، و فورا او را از این رو دوباره ، و به همین ترتیب knoweth جنگل نشین او
. "
"سپس این نوجوان ناشناخته تنها فردی که دیدم گوزن کشته شدند؟"
"ازدواج می کنند ، هیچ مردی را دیدم این قتل ، اما این مشخص نشده این بیوجدان هاردی در نزدیکی به شاهد
نقطه که در آن گوزن ذخیره کردن ، و با تعصب و غیرت حق وفادار آمد و او را به خیانت
جنگل بان است. "
بنابراین ناشناخته در نزدیکی گوزن مرده بود ، بیش از حد؟
آیا نه فقط امکان وجود دارد که او به قتل بود خود؟
تعصب و غیرت وفادار خود ، -- در یک ماسک -- به نظر می رسد فقط یک سایه مشکوک است.
اما آنچه نظر حضرت خود را برای racking زندانی؟
سود کجاست؟ "
"او نمی خواهد اعتراف دیگری و سپس نفس خود را از دست داده.
برای جرم خود زندگی اش توسط قانون جریمه از دست داد -- و از ضامن می بینم که او
payeth آن -- اما این خطر را به روح خود من اجازه دهید او را مرگ unconfessed و
unabsolved.
نه ، من یک احمق به من جفتک پرانی به جهنم برای اقامت خود شدند. "
"اما ، حضرت خود ، فرض کنید او هیچ چیز برای اعتراف؟"
"همانطور که ما باید نگاه می کنید ، چند لحظه بعد.
من از او سخت بازپرسی کردن از مرگ و او اعتراف نیست ، آن را شاید که او نشان می دهد
در واقع بی ارزش اعتراف -- یه اعطای که راستگو؟
سپس باید برای مرد unconfessed که تا به حال نا بودی برای اعتراف نمی شود سر در گم
-- چرا ، من باید امن "سمج unreasoning از.
زمان است.
فایده ای نداشت تا با او استدلال می کنند. برهان کرده اند هیچ شانسی در برابر تبدیل به سنگ شده
آموزش ، آنها می پوشند آن را به عنوان کوچک به عنوان امواج صخره می پوشند.
و آموزش او همه بود.
درخشان عقل در زمین نمی توانست قادر به دیدن بوده است که موقعیت او را
بود معیوب.
همانطور که ما وارد قفسه سلول من گرفتار یک تصویر است که نمی خواهد از من ، من آن را آرزو
خواهد بود.
غول جوان بومی سی و یا thereabouts غیر روحانی بر قاب در کشیده
پشت خود را با مچ دست و مچ پا گره خورده است به طناب که منجر بیش از windlasses در
هر دو پایان.
بدون رنگ در او وجود دارد ، ویژگی های خود پیچشی عمل می شد و مجموعه ای ، و عرق قطره
ایستاده بود بر پیشانی خود را.
یک کشیش بر او در هر طرف خم ، جلاد ایستادند ؛ نگهبانان در وظیفه بودند ؛
مشعل استعمال دخانیات در پریز برق در امتداد دیوار ایستاده بود و در یک گوشه یک جوان فقیر دولا
مخلوق ، چهره او را با غم و اندوه ، یک کشیده
نیمه وحشی و شکار در چشم او ، و در دامان او را کودک کمی به خواب دراز.
همانطور که ما در سراسر آستانه پا جلاد داد دستگاه خود را یک به نوبه خود اندک ،
که فریاد از هر دو زن زندانی و واپیچیدن ، اما من فریاد می زدند ، و
جلاد سویه بدون انتظار برای دیدن که صحبت کرد منتشر شد.
من نمی توانستم اجازه این وحشت به آن که مرا بکشند به آن را ببینید.
پرسیدم ملکه به محل روشن من و صحبت به زندانی خصوصی و
هنگامی که او قرار بود به اعتراض من در صدای پایین صحبت کرد و گفت : من نمی خواستم برای ساختن یک
صحنه قبل از بندگان او ، اما من باید
راه من ، برای من نماینده شاه آرتور بود و صحبت او بود
نام و نام خانوادگی. او را دیدم او تا به حال به عملکرد.
من خواسته او را به من پشت نویسی کردن به این مردم ، و سپس مرا ترک کن.
لذت بخش برای او بود ، اما او در زمان قرص و حتی رفت و بیشتر از من بود
این معنی که نیاز به.
من فقط می خواستم پشتوانه اقتدار خود را ، اما او گفت :
"ای در همه چیز انجام دهید که این خداوند فرمان.
این رئیس است. "
این مطمئنا یک کلمه خوب به التماس کردن به : شما می توانید آن را از squirming را ببینید
این موش.
نگهبانان ملکه را به خط سقوط کرد ، و او و آنها راهپیمایی دور ، با آنها مشعل
حمل و پژواک از تونل غارمانند را با ضرب و شتم اندازه گیری از بیدار
عقب نشینی خود را footfalls.
من تا به حال در زندان گرفته شده از لوله ی rack قرار داده و بر تخت او ، و داروها
لطمه می زند و خود را ، و شراب داده او به نوشیدن.
زن در نزدیکی رخنه کرد و نگاه ، با اشتیاق ، از روی اخلاص ، اما timorously ، -- مانند
که ترس دفع و در واقع ، او سعی furtively به لمس پیشانی مرد و
شروع به پریدن کرد به عقب ، تصویر از وحشت ، زمانی که من ناخودآگاه به سمت او تبدیل شده است.
این رقت انگیز را ببینید. "پروردگار ،" من گفتم "سکته مغزی او ، زن جوان ، اگر شما
می خواهید.
آیا هر چیزی که ذهن هستید به من مهم نیست ".
چرا ، چشم او به عنوان حق شناس به عنوان حیوانی بودند ، زمانی که شما آن مهربانی که آن را
را درک کنند.
کودک از راه او بود و او گونه او را در مقابل مرد در یک دقیقه بود و او
دست نوازش کردن موهای او ، و اشک های شاد او در حال اجرا کردن.
مرد زنده کرد و همسرش را با چشم خود caressed ، که او می تواند انجام شد.
مورد قضاوت قرار من ممکن دن ، روشن ، و من آن را از همه پاک ولی خانواده و
خودم.
سپس من گفت : "حالا ، دوست من ، من طرف خود را از این
ماده ؛ من می دانم از طرف دیگر "مرد سرش را به علامت امتناع نقل مکان کرد.
اما زن خوشحال نگاه -- آن را به من به نظر می رسید -- خوشحال با پیشنهاد من است.
من در رفت -- "شما از من می دانید؟"
"بله.
همه کار در عرصه آرتور. "" اگر شهرت من بر شما آمده است راست و
راست ، شما نباید ترس به صحبت می کنند. "
زن را شکست ، مشتاقانه در :
"آه ، عادلانه پروردگار من ، آیا او تو متقاعد کردن! تو canst پژمردگی تو.
آه ، او suffereth بنابراین ، و آن را برای من است -- برای من!
و چگونه می توانم آن را تحمل؟
من ممکن است من او را مرگ -- مرگ سریع و شیرین ، آه ، هوگو من ، من می توانم این را تحمل نمی کند
یکی! "و او را به گریه و حقیری برای کاهش یافت
در مورد پاهای من ، و هنوز هم التماس کنان.
التماس کنان چه؟ مرگ مرد؟
من کاملا یاطاقان ¬ ها از چیزی که نمی توانست.
اما هوگو او را قطع کرد و گفت :
"صلح! شوخ طبعی یه نویسنده بپرسید.
آیا باید از گرسنگی مردن آنها را دوست دارم ، مرگ مهربان را به نفع خود؟
من پیمودن به من knewest تو بهتر است. "
"خوب" به من گفت : "من کاملا نمی تواند این را.
این یک پازل است. -- "
"آه ، عزیزم پروردگارا ، آنچه ، اما او را متقاعد!
در نظر بگیرید که چگونه این خود شکنجه زخم من!
آه ، و او نمی خواهد صحبت می کنند -- در حالی که ، شفا ، آرامش است که دروغ در خوبان
مرگ سریع -- "" چه هستند شما maundering در مورد؟
او بیرون رفتن از اینجا یک مرد آزاد و همه -- او اما نه برای مردن "است.
چهره سفید مرد را روشن ، و زن او را به من در شگفت انگیزترین پرت
انفجار شادی ، و گریه :
"او را نجات داد -- برای آن کلمه پادشاه توسط دهان از بنده پادشاه -- آرتور ،
پادشاه که کلمه است طلا! "" خب ، پس شما اعتقاد من می تواند
بعد از همه مورد اعتماد است.
چرا شما نه قبل از؟ "" که شک؟
من ، در واقع ، و نیست که او "" خب ، چرا شما نمی داستان خود را به من بگویید.
پس از آن؟ "
"ای هیچ وعده ساخته شده بود و دیگری آن شده بود در غیر این صورت."
"من می بینم ، می بینم.... و در عین حال من معتقدم که من کاملا نمی بینید ، پس از
تمام.
شما ایستادند شکنجه و حاضر به اعتراف نشان می دهد که حتی در ساده به اندازه کافی
dullest درک است که شما تا به حال چیزی برای اعتراف -- "
"من ، پروردگار من؟
چگونه؟ من آن بود که منجر به کشته شدن گوزن! "
"شما؟ آه ، عزیزم ، این است که مخلوط کردن
کسب و کار است که تا کنون -- "
گرامی پروردگارا ، من او را بر روی زانو های من برای اعتراف التماس ، اما --
شما! این می شود ضخیم تر و ضخیم تر است.
آنچه شما می خواهید او را برای انجام این کار؟ "
Sith آن او را به مرگ سریع آورد و او همه این درد بی رحمانه ذخیره کنید. "
"خوب -- بله ، دلیل که در آن وجود دارد. اما او از مرگ سریع را نمی خواهم. "
"او؟
چرا ، ضامن او است. "" خب ، پس ، چرا در جهان او نمی
اعتراف؟ "،" آه ، آقا شیرین ، و ترک همسر و جوجه من
بدون نان و سرپناه؟ "
"اوه ، قلبی از طلا ، در حال حاضر من آن را ببینید! قانون تلخ ، مرد محکوم به طول می کشد
املاک و گدا بیوه و یتیم خود را.
آنها می تواند شما را به مرگ شکنجه است ، اما بدون اعتقاد یا اعتراف آنها می توانند
راب نه همسر و کودک خود را.
شما توسط آنها مثل یک مرد ایستاد و شما -- همسر واقعی و زن است که شما -- شما می توانید
را خریداری او را از شکنجه در هزینه برای خودتان گرسنگی آهسته آزادی و
مرگ -- خوب ، آن را humbles بدن را به فکر می کنم
جنس خود را می توانید انجام دهید که آن را به از خود گذشتگی می آید.
من شما هر دو برای مستعمره من کتاب شما آن وجود دارد ، کارخانه اتمام حجت جایی که من هستم
رفتن به نوبه خود groping و grubbing اتوماتای به مردان است. "