Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 7
یک روز بسیار کمی بیشتر ، و کاپیتان Wentworth در Kellynch باشد شناخته شده بود ، و آقای
Musgrove بر او نامیده می شود ، و دوباره گرم در ستایش او ، و او مشغول بود.
Crofts به شام خوردن در Uppercross ، در پایان یک هفته دیگر.
این یک ناامیدی بزرگ را به آقای Musgrove شده بود برای پیدا کردن که هیچ روز قبل
ثابت ، تا بی تاب بود او را به نشان قدردانی خود را ، با دیدن کاپیتان Wentworth
زیر سقف خود را ، و استقبال از او را به
همه که قوی ترین و بهترین راه حل در زیرزمین او بود.
اما یک هفته باید تصویب ، فقط یک هفته ، در حساب آن ، و پس از آن ، او قرار است ،
آنها باید برآورده و به زودی او شروع به بخواهند که او می تواند احساس امنیت حتی برای یک هفته.
کاپیتان Wentworth بازگشت خیلی زود به مدنیت آقای Musgrove ، و او همه
اما خواستار وجود دارد در همان نیم ساعت.
او و مری در واقع تنظیم شد به جلو برای کاخ بزرگ ، که در آن ، به عنوان او
پس از آن آموخته ، آنها به ناچار باید در بر داشت به او ، زمانی که آنها متوقف شد
فرزند ارشد پسر در آن لحظه در نتیجه سقوط بد به ارمغان آورد.
وضعیت این کودک قرار داده این دیدار را به طور کامل کنار گذاشته ، اما او نمی تواند بشنود از
فرار او را با بی تفاوتی ، حتی در میان اضطراب جدی است که آنها
پس از آن احساس در حساب خود.
او یقه استخوانی را دچار دررفتگی شده بود ، و جراحت از جمله در پشت ، به عنوان
roused ترین ایده های هشدار دهنده.
این یک بعد از ظهر زجر بود ، و آن حال هر چیزی که برای انجام در یک بار ؛
داروساز به ارسال برای پدر به را دنبال کرده اند و آگاهانه ، مادر به حمایت از
و جلوگیری از حمله و تشنج ، بندگان را به
کنترل ، جوانترین فرزند به تبعید ، و درد و رنج فقیر یکی به حضور و
تسکین ، علاوه بر ارسال ، به محض او به آن recollected ، توجه مناسب به
خانه ، که به او به ارمغان آورد الحاق
و نه از ترس ، اصحاب کشیدند ، نسبت به از دستیاران بسیار مفید می باشد.
بازگشت برادرش ، نخستین روسپی خانه آرام بود ، او می تواند بهترین مراقبت از همسرش را ، و
به برکت دوم ورود داروساز بود.
تا او آمد و کودک را مورد بررسی قرار بود ، دغدغه های آنها بدتر
مبهم بودن آنها مشکوک به صدمه بزرگ است ، اما می دانستند که در آن نیست ، اما در حال حاضر یقه استخوان
به زودی جایگزین شد ، و اگرچه آقای رابینسون
احساس و احساس ، و در اثر مالش ، و نگاه قبر ، صحبت کرد و کلمات کم هر دو به
پدر و عمه ، هنوز هم آنها همه به امید بهترین ها ، و قادر به بخشی و
خوردن شام خود را در سهولت قابل تحمل از ذهن ؛
و سپس آن را ، درست قبل از یکدیگر جدا شدند ، که دو خاله جوان قادر بودند تا کنون
پرت شدن از حالت برادرزاده خود ، به دادن اطلاعات از کاپیتان Wentworth
دیدار. اقامت پنج دقیقه پشت سر خود را
پدر و مادر ، به تلاش برای بیان چگونگی کاملا خوشحال که با او بودند ،
چقدر handsomer ، چگونه بی نهایت بیشتر دلپذیر آنها او را از هر فکر
فرد در میان آشنایی مرد خود ، که در همه مورد علاقه شده بودند.
خوشحالم آنها به شنیدن پاپا او را دعوت به ماندن شام شده بود ، چگونه متاسفم که او گفت :
آن را کاملا خارج از قدرت خود بود ، و چگونه خوشحالم دوباره زمانی که او تا به حال در پاسخ به پاپا وعده داده شده
و ماما در دورتر با فشار دادن دعوت نامه به
می آیند و شام خوردن با آنها در روز بعد -- در واقع در فردا ، و او وعده داده بود
آن را در تا دلپذیر به شیوه ای ، تا اگر او احساس تمام انگیزه از توجه خود را فقط به عنوان
او باید.
و به طور خلاصه ، او نگاه کرد و همه چیز را با فضل نفیس از جمله گفت : ، که
آنها می توانند همه آنها را تضمین ، سر خود را هر دو تبدیل شده توسط او ، و خاموش کردن آنها دوید ،
کاملا پر از سرور و نشاط به عنوان عشق و
ظاهرا بیشتر کامل کاپیتان Wentworth از کمی چارلز.
همان داستان و همان raptures تکرار شد ، هنگامی که دو دختر آمد با
پدر خود را از طریق دل تنگی از شب ، به سوالات و آقای
Musgrove ، دیگر زیر اول
تشویش در مورد وارث او ، می تواند تایید و ستایش او ، اضافه کردن و امیدواری وجود دارد
در حال حاضر خواهد بود بدون مناسبت برای قرار دادن کاپیتان Wentworth خاموش ، و تنها می شود با عرض پوزش به
فکر می کنم که حزب کلبه ، احتمالا ،
نمی خواهم یک پسر بچه کوچک را ترک کند ، به او جلسه می دهد.
"اوه نه ، به عنوان خروج از پسر کوچک" گرفته شده است که هر دو پدر و مادر در خیلی قوی
و زنگ خطر های اخیر به تحمل فکر و آن ، در لذت فرار ، نمی توانست
اضافه کردن اعتراضات گرم او را به نزد آنهاست.
چارلز Musgrove ، در واقع ، پس از آن ، shewed بیشتر از تمایل "کودک بود
در جریان را به خوبی آرزو ، و او آنقدر به کاپیتان Wentworth معرفی ، که ،
شاید ، او ممکن است آنها را در شب ؛
او نمی توانست از خانه شام خوردن ، اما او ممکن است در راه رفتن به مدت نیم ساعت. "
اما در این که او مشتاقانه توسط همسرش ، مخالف با "آه! نه ، در واقع ، چارلز ، من
نمی تواند تحمل شما را به دور است.
فقط فکر می کنم اگر هر چیزی باید اتفاق می افتد؟ "کودک یک شب خوب بود و قرار بود
و در روز بعد.
این باید یک کار هم معلوم است که بدون هیچ گونه آسیبی به ستون فقرات انجام شده بود ، اما
آقای رابینسون در بر داشت چیزی برای افزایش زنگ هشدار ، و چارلز Musgrove آغاز شد ،
در نتیجه ، احساس هیچ ضرورت برای حبس طولانی تر است.
کودک بود که در رختخواب نگه داشته می شود و خوشحال و بی سر و صدا تا حد امکان ، اما آنچه در آنجا بود
برای پدر کاری انجام دهید؟
این هم یک مورد زن ، و این امر می تواند به او بسیار پوچ ، که می تواند از هیچ باشد
استفاده در خانه ، خود را خفه شو.
پدر او بسیار از آنجایی که آرزو او را به این دیدار کاپیتان Wentworth ، و وجود ندارد
دلیل کافی در برابر آن ، او باید برای رفتن ، و آن را در خود جسورانه به پایان رسید ،
اعلام عمومی ، زمانی که او در از شد
تیراندازی ، از معنای خود را به لباس به طور مستقیم ، و شام خوردن در خانه دیگر.
"هیچ چیز نمی تواند بهتر از کودک ، گفت که او" بنابراین من گفت پدر من ، فقط
در حال حاضر که من می آیند ، و او مرا کاملا درست فکر.
خواهرت با شما بودن ، عشق من ، من بدون وسواس داشتن در همه.
شما نمی می خواهم به او خود را ترک ، اما شما می بینید من می توانم بدون استفاده.
آن را برای من بفرستید اگر هر چیزی مهم است. "
شوهران و همسران به طور کلی زمانی که مخالفت می شود بیهوده را درک کنید.
ماری ، از شیوه ای چارلز از صحبت کردن می دانستند ، که او کاملا بر تعیین
رفتن ، و آن را به استفاده از هیچ به او teaze باشد.
او گفت : هیچ چیز ، بنابراین ، تا او از اتاق خارج شد ، اما به محض وجود داشت
تنها به شنیدن آن --
"پس من و شما به سمت چپ برای تغییر توسط خودمان ، با این کودک بیمار فقیر و
مخلوق در آینده نزدیک ما شب نیست!
من می دانستم که چگونه این امر می تواند.
این است که همیشه شانس من است. اگر هر چیز ناخوشایندی در آنجا ادامه دارد
مردان همیشه به خارج شدن از آن هستند ، و چارلز به عنوان هر یک از آنها به بدی است.
خیلی بی عاطفه!
باید بگویم آن است که بسیار از او را بی حس می شود در حال اجرا از او پسر فقیر کمی دور است.
مذاکرات او که در جریان را به خوبی!
چگونه او می دانم که او در و است ، یا این که ممکن است از یک تغییر ناگهانی وجود ندارد
نیم ساعت از این رو؟ اصلا فکر نمیکردم که چارلز هم به آن اضافه
بنابراین در اینجا او برای رفتن به دور و لذت بردن از خود ، و چون من مادر فقیر هستم ، من نه
اجازه داده می شود را به هم بزنید و در عین حال ، من مطمئن هستم ، من نالایق تر از هر کس دیگری می شود
مربوط به کودک است.
من به عنوان مادر دلیل بسیار است که چرا احساسات من نباید محاکمه می شود.
من در تمام برابر آن نیست. شما را دیدم که چگونه هیستریک که دیروز بود. "
"اما این تنها اثر از پشت سر زنگ -- شوک.
شما نمی خواهد هیستریک دوباره. من به جرات می گفت ما باید چیزی برای
پریشانی ما.
من کاملا درک جهات آقای رابینسون ، و هیچ ترس و در واقع ،
مری ، من نمی توانم تعجب در شوهر خود را. پرستاری می کند به انسان تعلق ندارد ؛ آن نمی باشد.
استان خود را.
از یک کودک بیمار است که همیشه بازار مسکن را به مادر : احساسات خود را به طور کلی را
آن. "
"من امیدوارم که من به عنوان علاقه به فرزند من به عنوان هر مادر است ، اما من نمی دانم که من از هر
استفاده در اتاق بیمار از چارلز ، می تواند نه همیشه چوبکاری و teazing
کودک فقیر بیمار است ، و شما را دیدم ،
امروز صبح ، که اگر من به او گفت ، ساکت ، او مطمئن بود که شروع به لگد زدن در مورد.
برای مرتب کردن بر اساس چیزی که اعصاب من نیست. "
اما می تواند شما را راحت به خودتان ، به تمام شب صرف به دور از
پسر فقیری است "" بله؟ می بینید پاپا او می تواند ، و به همین دلیل باید
من نه؟
Jemima بنابراین مراقب باشید و او می تواند ما ارسال کلمه در هر ساعت که چگونه او.
من واقعا فکر می کنم چارلز نیز ممکن است پدر او گفته که همه ما خواهد آمد.
من احساس خطر در مورد چارلز کمی نیست در حال حاضر نسبت به او است.
dreadfully نگران شدم دیروز ، اما این مورد بسیار متفاوت است به روز می باشد. "
"خوب ، اگر شما آن را خیلی دیر به دادن اخطار برای خودتان فکر نمی کنم ، فرض کنید می شدند
برای رفتن ، و به عنوان شوهر خود را. ترک کمی چارلز به مراقبت من است.
آقای و خانم Musgrove نمی تواند فکر می کنم این اشتباه است در حالی که من با او باقی می ماند. "
"آیا شما جدی است؟" مری گریه ، چشمانش روشنایی.
"عزیز من! that'sa فکر بسیار خوب ، بسیار خوب است ، در واقع.
برای اطمینان ، من فقط و همچنین ممکن است برای من بدون استفاده در خانه هستم ، نه -- من؟ و آن را
تنها مرا آزار.
شما که احساسات یک مادر نیست ، یک معامله بزرگ properest فرد است.
شما می توانید کمی چارلز هیچ چیز ، او همیشه به شما ذهن در یک کلمه.
این یک معامله بزرگ بهتر از او را فقط با Jemima باقی گذاشته خواهد شد.
آه!
من قطعا باید ، هستم مطمئن من باید اگر من می توانم ، کاملا به عنوان به عنوان حد چارلز ، برای آنها
می خواهید من بیش از حد توان با کاپیتان Wentworth آشنا شده است ، و من می دانم که شما نمی
ذهن تنها ماندن.
عالی فکر شما ، در واقع ، آن.
من خواهد رفت و چارلز را بگویید ، و آماده به طور مستقیم.
شما می توانید برای ما ارسال ، شما می دانید ، در متوجه یک لحظه ، اگر هر چیزی مهم است ؛
اما من به جرات می گفت چیزی به شما زنگ خطر وجود خواهد داشت.
من نباید برود ، شما ممکن است مطمئن باشید ، اگر من کاملا در سهولت احساس نه در مورد عزیز من
کودکان می باشد. "
لحظه ای بعد ، او در شوهرش درب اتاق پانسمان بهره برداری شد و عنوان آن
به دنبال او را تا پله ها ، او در زمان برای کل مکالمه ، آغاز شد
مری گفت ، در لحن وجد و سرور بزرگ --
"منظور من با شما ، چارلز ، برای من بدون استفاده در خانه از شما هستم.
اگر من خودم را بسته تا برای همیشه با کودک ، من باید قادر باشد که برای متقاعد کردن
او را به انجام هر کاری او را دوست نداشت. آن خواهد ماند ؛ آن متعهد به اقامت در
خانه و مراقبت از او.
این پیشنهاد خود آن است ، و بنابراین من باید با شما خواهد شد که یک معامله بزرگ
بهتر ، برای من در خانه دیگر از سه شنبه dined. "
"این نوع از آن ، جواب شوهرش بود ،" و من باید بسیار
خوشحالم که شما بروید ، اما از آن و نه سخت به نظر می رسد که او باید در خانه سمت چپ
خودش ، به پرستار کودک بیمار ما است. "
آن در حال حاضر در دست بود را به علت خود را ، و صداقت شیوه ای او
که به زودی کافی برای متقاعد کردن وی ، که در آن اعتقاد راسخ حداقل بسیار
دلپذیر ، او scruples دورتر به عنوان
او را از چپ به ناهار خوردن به تنهایی ، اگر چه او هنوز هم می خواستم او را به آنها را در پیوستن به
شب ، هنگامی که کودک ممکن است در زمان استراحت برای شب می شود ، و با مهربانی از او خواست به اجازه
او آمد و او را واکشی ، اما او کاملا
unpersuadable و این مورد ، او تا به حال قبل از اینکه طولانی لذت بردن از دیدن آنها
مجموعه ای خاموش و روحیه بالا به هم.
آنها ، او امیدوار بود ، رفته بودند ، خوشحال می شود ، با این حال شادی عجیب ساخته شده از جمله
ممکن است به نظر می رسد ، تا برای خودش ، او با عنوان احساس راحتی بسیاری از سمت چپ ، به عنوان
بودند ، شاید ، هرگز به احتمال زیاد می شود... او.
او می دانست که خودش را به اولین ابزار را به کودک می شود و آنچه در آن به او بود اگر
فردریک Wentworth تنها نیم مایل دور ، خود را به مطلوب
دیگران؟
او می توانست liked بدانند که چگونه او به عنوان یک جلسه احساس.
شاید بی تفاوت است ، اگر بی تفاوتی می تواند در چنین شرایطی وجود داشته باشد.
او باید یا بی تفاوت و یا نمی خواستند.
او خواست که تا کنون او را دوباره ببینم ، او باید تا این زمان ندارد صبر کردم ، او
را انجام آنچه او می تواند اما نه بر این باورند که او در جای خود باید
انجام می شود چندی پیش ، هنگامی که وقایع اولیه شده است
دادن به او از استقلال که به تنهایی شده است که مایل بود.
برادر و خواهر خود را با آشنایی جدید خود را به وجد آمد ، و
بازدید در کل.
موسیقی وجود داشت ، آواز خواندن ، صحبت کردن ، خندیدن ، همه که بیشتر سازگار بود ؛
رفتار جذاب در کاپیتان Wentworth ، هیچ گریزی و یا ذخیره آنها به نظر می رسید همه بدانند
یکدیگر کاملا ، و او بود صبح روز بعد با چارلز شلیک.
او برای آمدن به صبحانه در کلبه نیست ، هر چند که پیشنهاد شده بود.
برای اولین بار ، اما بعد از آن او فشرده شده بود برای آمدن به کاخ بزرگ به جای آن ، و او به نظر می رسید
ترس از بودن در خانم چارلز در Musgrove
راه ، در حساب از فرزند ، و در نتیجه ، به نحوی ، آنها به سختی می دانست که چگونه
آن را در چارلز او را ملاقات پدرش به صبحانه به پایان رسید.
آن آن را درک است.
او آرزو برای جلوگیری از دیدن او.
او بعد از او نپرسید بود ، او پی برد ، کمی ، و ممکن است اندکی سابق کت و شلوار
آشنایی ، ظاهری را به اذعان به مانند او ، actuated اذعان به حال ، شاید ،
این دیدگاه همان فرار معرفی هنگامی که آنها به ملاقات است.
ساعت صبح از کلبه همیشه دیرتر از کسانی که از خانه ای دیگر ،
و در روز بعد تفاوت آنقدر بزرگ بود که مری و آن به بیش از
آغاز صبحانه که چارلز آمد به
می گویند که آنها فقط تنظیم شده اند ، که او برای سگ خود آمده بود ، که خواهران او
زیر را با کاپیتان Wentworth بودند ، خواهر خود را به معنی به مری و
کودک و کاپیتان Wentworth پیشنهاد نیز
صبر او را برای چند دقیقه اگر نه ناخوشایند ، و هر چند چارلز بود
پاسخ برای کودک این است که در هیچ کشوری از جمله می تواند آن را ناخوشایند ،
کاپیتان Wentworth را بدون خود را در حال اجرا در خبردادن از راضی نمی کند.
مری ، بسیار احساس خشنودی این توجه ، او را دریافت خوشحال شد ،
در حالی که یک هزار و احساسات بر روی آن ، که این بیشتر تسلی بود که عجله
آن را به زودی بر می شود.
و آن را به زودی بیش از حد بود. در دو دقیقه پس از آماده سازی چارلز ،
دیگران ظاهر شد ؛ آنها در طراحی اتاق شد.
نیمی چشم او ملاقات کاپیتان Wentworth ، تعظیم ، سلام یا تواضع کردن گذشت و او صدای او را شنیده ؛
او به مری صحبت کردیم ، گفت که حق داشت ، گفت : چیزی به Musgroves دوشیزه
به اندازه کافی برای علامت گذاری به عنوان تامین کننده منابع مالی آسان ، اتاق
کامل ، پر از افراد و صداها به نظر می رسید ، اما چند دقیقه به پایان رسید.
چارلز خود را در پنجره shewed ، همه آماده بود ، بازدید کننده خود را به حال متمایل شد و
رفته ، Musgroves خانم هم رفته بودند ، به طور ناگهانی تصمیم به راه رفتن به پایان
روستای با ورزشکاران : اتاق
پاک بود و آن ممکن است به صبحانه خود را که او می تواند به پایان برسد.
"این است که بیش از آن به پایان رسیده است! "او به خودش تکرار دوباره و دوباره ، در اعصاب
قدردانی.
"بدترین به پایان رسیده است!" ماری صحبت کرد ، اما او نمی تواند در آن شرکت است.
او او را دیده بود. ملاقات کرده بود.
آنها یکبار دیگر در همان اتاق شده بود.
به زودی ، با این حال ، او شروع به دلیلی با خودش ، و سعی کنید به احساس کمتر است.
هشت سال ، تقریبا هشت سال ، پشت سر گذاشته بودند و از آنجا که تمام شده بود.
پوچ چگونه می شود به از سرگیری بی قراری است که چنین در یک بازه ی زمانی را به تبعید بود
از راه دور و indistinctness! چه چیزی ممکن است نه هشت سال؟
حوادث هر توضیحات ، تغییرات ، alienations ، حذف -- همه ، همه باید
شامل در آن است ، و فراموشی از گذشته -- طبیعی ، برخی بیش از حد!
این شامل نزدیک به یک سوم از زندگی خود او.
افسوس! با همه استدلال او ، او متوجه شد که احساسات حافظ هشت سال ممکن است
کمی بیشتر از هیچ چیز.
در حال حاضر ، چگونه احساسات خود را به خوانده شود؟ این مثل که مایل به جلوگیری از او بود؟
و لحظه ای بعد او خودش نفرت از حماقت است که این سوال را پرسید.
در یک سوال دیگر که شاید حکمت نهایت او ممکن است نه مانع ، او
به زودی در امان بود همه در حال تعلیق ، برای ، پس از Musgroves دوشیزه و برگشته بود
بازدید خود را در کلبه او تا به حال این اطلاعات خود به خود از مری به پایان رسید : --
"کاپیتان Wentworth بسیار متعارف وخوش زبان درپیش زنان توسط شما ، آن نیست ، هر چند او تا متوجه بود
من.
هنریتا او پرسید که چه او به شما فکر می کنید ، هنگامی که آنها رفت ، و او گفت ، 'شما بودند
بنابراین تغییر او باید شناخته شده نیست شما دوباره. "
مری تا به حال هیچ احساسات را به احترام او خواهرش در یک روش معمول است ، اما او بود
کاملا unsuspicious بودن تحمیل هر گونه زخم عجیب و غریب.
"تغییر فراتر از دانش خود."
آن به طور کامل و در سکوت ، ریاضت عمیق را مشاهده کنید.
بدون شک پس از آن بود ، و او می تواند بدون انتقام ، را برای او تغییر نمی کند ، و یا نه برای
بدتر.
او در حال حاضر اذعان به حال آن را به خودش ، و او نمی تواند فکر می کنم متفاوت ، اجازه دهید
او خود را به عنوان او را فکر می کنم.
شماره : سال است که جوانان و شکوفه او را نابود کرده بود داده بود به او
درخشان ، مردانه ، نگاه کنید ، باز در هیچ احترام کاهش مزایای شخصی خود.
او همان فردریک Wentworth دیده بود.
"پس تغییر می یابد که او باید به او شناخته شده دوباره!"
این کلماتی که می تواند با او ، اما نه ساکن شدند.
او به زودی شروع به شادی که او آنها را شنیده بود.
آنها از تمایل جدی بودند ، آنها allayed تحریک آنها تشکیل شده است ، و
در نتیجه باید او را شادتر.
فردریک Wentworth عبارت از جمله ، و یا چیزی شبیه به آنها استفاده کرده بودند ، اما بدون یک ایده
که آنها خواهد بود دور به او انجام شده است.
او را wretchedly فکر تغییر بود ، و در اولین لحظه از درخواست تجدید نظر ، سخن گفته بود
او احساس. او آن الیوت آمرزیده نشوند.
او استفاده کرده بودند بیمار ، ترک و ناامید او را ، و بدتر ، او تا به حال shewn
feebleness شخصیت در انجام این کار ، که خود تصمیم گرفت ، خلق و خوی اعتماد به نفس
نتوانست طاقت بیاورد.
او به او داده بود تا دیگران ملزم است. این اثر بیش از ترغیب شده است.
این ضعف و بزدلی و ترسویی بوده است.
او بیشتر به گرمی به او وصل کرده و یک زن دیده می شود هرگز از آنها او
فکر برابر او ، اما ، به جز از برخی از حس طبیعی کنجکاوی ، او را تا به حال هیچ
خواست ملاقات با او را دوباره.
قدرت او با او برای همیشه رفته بود. اکنون جسم خود را به ازدواج است.
او ثروتمند بود ، و در حال تبدیل در ساحل ، به طور کامل در نظر گرفته شده برای حل و فصل به محض این که
وسوسه می تواند به درستی ، در واقع به دنبال گرد و آماده به سقوط در عشق را با تمام
سرعت که یک سر روشن و طعم سریع می تواند این امکان را می دهد.
او تا به حال یک قلب برای هر دو Musgroves دوشیزه ، اگر آنها می تواند از آن گرفتن ، قلب ،
به طور خلاصه ، برای هر زن خشنود جوان که در راه او آمد ، مگر آن الیوت.
این تنها استثنا مخفی خود را ، زمانی که او به خواهر او گفت ، در پاسخ به او
مفروضات : -- "بله ، من اینجا هستم ، سوفیا ، کاملا آماده
ساخت یک بازی احمقانه است.
کسی بین پانزده و سی ممکن است برای درخواست داشته باشد.
زیبایی کمی ، چند لبخند و چند تعریف به نیروی دریایی ، و من هستم
رمزتان را فراموش کرده مرد است.
باید از این نمی شود به اندازه کافی برای یک ملوان که هیچ جامعه ای در میان زنان به حال به او را
خوبی؟ "او آن را گفت ، او می دانست ، به تناقض می شود.
چشم روشن و افتخار او صحبت کرد این اعتقاد که او مهربان بود و آن الیوت شد
از افکار خود را ، زمانی که او به طور جدی توصیف زن او باید مایل به ملاقات
با.
"یک ذهن قوی ، با شیرینی شیوه ای ،" اولین و آخرین
توضیحات. "است که زن من می خواهم ، گفت :" او.
"چیزی تحتانی کمی البته من باید از قرار داده تا با است ، اما آن را نمی باید
بسیار.
اگر من احمق هستم ، من باید یک احمق در واقع ، برای من در مورد این موضوع فکر بیش از
بسیاری از مردان است. "