Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXXVI
کلر به وجود آمد در نور سپیده دم که خاکستری بود و دزدکی ، به عنوان اینکه با همراه
جرم و جنایت.
شومینه او را با embers منقرض آن روبرو ، گسترش میز شام ،
انجا ایستاده بود دو لیوان پر از شراب untasted ، در حال حاضر تخت و فیلم مانند او
صندلی خالی و خود را دیگر
مقالات مبلمان ، با نگاه ابدی خود را که نمی توانند به آن کمک کند ، خود را
پرس و جو غیر قابل تحمل بود که باید انجام شود؟ از بالا بود نه صدایی وجود دارد ، اما در چند
دقیقه وجود دارد ، صدای در درب آمد.
به یاد او که این امر می تواند همسر کلبه نشین همسایه که قرار بود
وزیر خود را می خواهد در حالی که آنها باقی ماند اینجا.
حضور فرد سوم در خانه خواهد بود بسیار بی دست و پا فقط در حال حاضر ، و ،
که در حال حاضر لباس ، او پنجره را باز و آگاهانه او را که آنها می توانند مدیریت
SHIFT را برای خود که آن روز صبح.
او یک شیر می تواند در دست او بود ، که او به او گفت درب را ترک.
هنگامی که بانو رفته بود ، او در محله پشت خانه را برای سوخت جستجو
و به سرعت آتش روشن است.
مقدار زیادی از تخم مرغ ، کره ، نان ، و به همین ترتیب در دولابچه وجود دارد ، و کلر به زودی به حال
صبحانه گذاشته ، تجارب خود را در لبنی داشتن رندر او را در اسان
آماده سازی داخلی.
دود از چوب مشتعل شده از دودکش بدون مانند سر ستون نیلوفر آبی گل رز ؛
مردم محلی بودند که عبور از آن را دیدم ، و فکر از زوجی که تازه ازدواج کرده ،
و خوشبختی آنها غبطه می خوردند.
فرشته دور نگاه نهایی کاربر به سایر نظرسنجی ، و سپس رفتن به پای پله ها ، به نام
یک صدای معمولی -- «صبحانه آماده است!"
او باز درب جلو ، و در زمان چند قدم در هوای صبح.
هنگامی که ، پس از یک فضای کوتاه ، او آمد او در حال حاضر در اتاق نشسته بود
مکانیکی تنظیم مجدد چیزهایی صبحانه.
او به طور کامل attired بود ، و فاصله زمانی از زمان تماس خود را ، اما دو یا شده بود
سه دقیقه ، او باید شده اند لباس پوشیدن و یا تقریبا تا قبل از او رفت و او را احضار.
موهایش را در یک توده گرد بزرگ در پشت سر خود پیچ خورده بود ، و او تا به حال
را در یکی از frocks جدید -- پوشاک های پشمی آبی کمرنگ با گردن frillings از
سفید.
دست و صورت او به نظر می رسد می شود سرد ، و او احتمالا به حال نشسته در لباس پوشیدن
اتاق خواب ، یک مدت طولانی را بدون هیچ گونه آتش.
تمدن مشخص شده از تن کلر در فراخوانی او به نظر می رسید به او الهام گرفته ،
برای لحظه ای ، با روشنایی ضعیف تابیدن جدید از امید است. اما به زودی فوت کرد زمانی که او در او نگاه کرد.
جفت ، در حقیقت شدند ، اما خاکستر از آتش سوزی های سابق خود.
به غم و اندوه داغ سنگینی شب قبل موفق شده بود و به نظر می رسید که اگر
هیچ چیز نمی توانست روشن شدن یا از آنها به شور حس هر.
او به آرامی صحبت کرد به او ، و او را با یک undemonstrativeness مانند جواب است.
در آخر به او آمد به او ، به دنبال در صورت به شدت تعریف شده به عنوان یکی که تا به حال هیچ
آگاهی که خود را تشکیل یک شیء قابل مشاهده.
"فرشته!" او گفت ، و متوقف شد ، دست زدن به او را با انگشتان او به آرامی به عنوان یک نسیم ، به عنوان
هر چند او به سختی می تواند وجود داشته باشد در جسم انسان بود که یک بار او را باور
عاشق.
چشمانش روشن شد ، گونه رنگ پریده او هنوز گرد شدگی عادی خود را نشان داد ، هر چند نیم
اشک خشک شده آن را برعهده درخشان آثار باقی مانده بود و دهان معمولا قرمز رسیده بود
تقریبا به عنوان به عنوان گونه او را کمرنگ می باشند.
Throbbingly زنده او هنوز ، تحت فشار های ناشی از غم و اندوه ذهنی خود زندگی
ضرب و شتم تا brokenly که کمی کشش بیشتری بر آن که باعث بیماری واقعی ، مبهم او
چشم مشخصه ، و دهان خود را نازک.
او نگاه کاملا خالص است.
طبیعت ، در نیرنگ خارق العاده خود ، مهر و موم از دوشیزگی بر تس قرار داده بودند
لقاء است که او در او را به هوا stupefied gazed.
"تس!
می گوید که این درست نیست! نه ، این درست نیست! "
"صحیح است." "هر کلمه؟"
"هر کلمه ای."
او او نگاه imploringly ، که اگر او به میل و علاقه خواهد بود که دروغ را از او گرفته شده
لبها ، دانستن آن را به یکی ، و از آن نوعی از سفسطه ، معتبر ، ساخته شده توسط
انکار.
با این حال ، او فقط تکرار -- "درست است."
"آیا او زندگی می کنند؟" فرشته پس از آن پرسید.
"نوزاد فوت کرد."
اما مرد؟ "" او زنده است. "
آخرین ناامیدی بر چهره کلر منتقل می شود. "آیا او در انگلستان؟"
"بله".
او در زمان چند قدم مبهم است. "موضع من -- این ،" او گفت به طور ناگهانی.
"من فکر می کردم -- هر مردی می توانست تصور -- که با دادن تا همه جاه طلبی را به نفع خود
همسر با ایستاده ، اجتماعی و با مجله فورچون ، با دانش جهان ، من باید
امن معصومیت روستایی را قطعا به عنوان من
باید به گونه ها صورتی امن ، اما -- با این حال ، من هیچ مردی به سرزنش شما و من نیست ".
تس احساس و موقعیت خود را به طور کامل که باقی مانده شده بود ، مورد نیاز نیست.
در آن دراز فقط زجر از آن ، او را دیدم که او را به همه دور از دست داده بود.
"فرشته -- من باید نه اجازه دهید آن را به ازدواج با شما اگر من تا به حال شناخته شده نیست که
بعد از همه ، راه گذشته از آن برای شما وجود دارد ، هر چند که من امیدوار شما را هرگز --
صدای او بزرگ نیرومند و درشت هیکل است.
"آخرین راه؟" "منظورم این است ، برای خلاص شدن از من.
شما می توانید از شر من. "" چگونه؟ "
"با طلاق من."
خوب آسمان -- چگونه می تواند شما را بسیار ساده! چگونه می تواند شما را طلاق؟ "
"آیا می توانید -- در حال حاضر من به شما گفته؟ من فکر کردم اعتراف من به شما خواهد داد
زمینه را برای آن. "
"O تس -- شما بیش از حد ، بیش از حد -- کودکانه -- بدون شکل منظم هندسی -- خام ، گمان می کنم!
من نمی دانم آنچه شما هستند. شما قانون را درک کنید -- شما نمی نمی
درک! "
"-- شما می توانید" "در واقع من نمی تواند".
شرم سریع با بدبختی بر چهره شنونده را مخلوط می شوند.
"من فکر می کردم -- من فکر کردم :" او زمزمه.
"O ، در حال حاضر می بینم چه ستمکار من به شما به نظر می رسد! باور -- باور من ، در روح من ، من هرگز
فکر که شما می توانید!
من امیدوار شما نمی هنوز من ، بدون شک بر این باور است ، که شما می توانید به من کردن کاربر به سایر نظرسنجی
اگر شما تعیین می کند ، و من را دوست ندارد -- در -- همه "!
"شما اشتباه ،" او گفت.
"O ، پس من باید آن را انجام داده ، انجام داده اند آن شب گذشته!
اما من تا به حال شجاعت نیست. این درست مثل من! "
"شجاعت برای انجام چه؟"
همانطور که او پاسخ دهد او را به دست گرفت.
: "چه بود شما را از انجام تفکر؟" او نپرسید.
"پایان دادن به خودم."
"وقتی" او تحت این شیوه ای inquisitorial writhed
او است. "شب گذشته ،" او جواب داد.
"کجا؟"
"تحت دارواش خود را" "خوب من --!
چگونه؟ "او پرسید : sternly. "من به شما بگوید که آیا شما نخواهد بود عصبانی
من! "او گفت ، کوچک کردن.
"آن را با طناب از کادر من بود. اما من نمی توانست -- انجام آخرین چیزی!
من نگران بود که ممکن است یک رسوایی به نام شما می شود. "
کیفیت غیر منتظره از این اعتراف ، واپیچیدن از او ، و نه به طور داوطلبانه ، به لرزه در آورد
او perceptibly.
اما او هنوز هم به او برگزار شد ، و اجازه دادن به نگاه خود را از صورت خود را رو به پایین سقوط او
گفت : "در حال حاضر ، به این گوش. شما نباید به خود جرات چنین فکر می کنم
چیزی که وحشتناک!
چگونه می تواند شما را! شما مرا به عنوان شوهر خود را به وعده
تلاش که هیچ. "" من آماده ام به وعده.
من تو را دیدم چه ستمکار آن بود. "
"ماهواره! ایده از شما نالایق بود فراتر از
توضیحات. "
آن بود : "اما فرشته" او التماس کرد ، بزرگ چشم خود را در بی علاقگی آرام بر او ،
به طور کامل بر روی حساب کاربری خود شوید فکر -- به مجموعه شما را بدون رسوایی از طلاق
که من فکر کردم شما را مجبور به گرفتن.
من باید انجام آن را در معدن هرگز سر می پروراند.
با این حال ، این کار را با دست خود من خیلی خوب است برای من ، بعد از همه.
این شما را خراب است ، من شوهر ، که باید به اعتصاب ضربه.
من فکر می کنم من باید شما را بیشتر عشق ، در صورتی که ممکن است ، اگر شما می توانستید خودتان را به ارمغان بیاورد
این کار را انجام دهید ، از هیچ راه دیگری برای فرار برای 'EE وجود دارد.
من احساس می کنم من کاملا بی ارزش!
بسیار تا حد زیادی در راه! "" SSH! "
"خوب ، از شما می گویم هیچ ، من نیست. من هیچ مایل مخالف شما است. "
او می دانست که این درست باشد به اندازه کافی.
از آنجا که یاس و نومیدی از شب فعالیت خود را به صفر کاهش یافته بود ، و
هیچ rashness بیشتر می شود ترس از ، بود.
تس سعی به خودش مشغول دوباره بر سر میز صبحانه با موفقیت بیشتر یا کمتر ،
و آنها هر دو در همان سمت نشست ، به طوری که نگاههای خود را برآورده نمی.
در اولین چیزی بی دست و پا در شنیدن به یکدیگر خوردن و نوشیدن وجود دارد ، اما این
نمی تواند فرار علاوه بر این ، مقدار غذا خوردن انجام می شود در هر دو طرف کم بود.
صبحانه بیش او افزایش یافت ، و گفتن به او یک ساعت یک که در آن ، او ممکن است انتظار می رود
شام ، رفت به میلر در تسریع مکانیکی طرح
مطالعه که کسب و کار ، که تنها دلیل او عملی برای آمدن به اینجا بوده است.
وقتی که او رفته تس در پنجره ایستادند ، و در حال حاضر شاهد شکل خود را با عبور از
پل سنگ بزرگی که انجام داد به محل آسیاب.
او در پشت آن غرق ، و فراتر از آن راه آهن عبور و ناپدید شده است.
سپس ، بدون آه ، او تبدیل توجه خود را به اتاق ، و شروع به پاکسازی
میز و تنظیم آن به منظور.
مستخدمه به زودی آمد. حضور او در ابتدا یک سویه بر
تس ، اما پس از آن کاهش.
او ساعت نیمه گذشته دوازده ترک دستیار او به تنهایی در آشپزخانه و در بازگشت به
اتاق نشسته ، منتظر ظهور دوباره شکل فرشته در پشت پل.
او حدود یک خود را نشان داد.
چهره برافروخته او ، اگر چه او یک چهارم از خاموش مایل بود.
او به آشپزخانه دوید تا شام در خدمت زمان او باید وارد است.
او رفت و برای اولین بار به اتاقی که در آن دست خود را شسته بود با هم روز قبل
و او به عنوان وارد اتاق نشسته بشقاب را پوشش می دهد در صورتی که توسط گل رز از ظروف
حرکت خود او.
وقت شناس چگونه! "او گفت. "بله.
من تو را دیدم شما بیش از این پل ، گفت : "او.
غذا در بحث از آنچه او انجام شده بود مرسوم در طول صبح گذشت
در آسیاب ابی ، از روش های bolting و ماشین آلات کهنه پرست ،
که او می ترسید او آگاه نیست
تا حد زیادی بر شیوه های نوین بهبود یافته ، برخی از آن ظاهرا در استفاده از زمان شده اند
روز آن را برای راهبان در ساختمان های مجاور conventual زمین -- در حال حاضر یک پشته
خرابه ها در همه جا به چشم می خورد.
او خانه را ترک دوباره با این در این دوره از یک ساعت ، از آمدن به خانه در غروب ، و اشغال
خود را از طریق شب با مدارک خود.
او می ترسید او در راه بود ، و زمانی که زن رفته بود ، بازنشسته شد به آشپزخانه ،
جایی که او به خودش مشغول و همچنین او می تواند برای بیش از یک ساعت است.
شکل کلر در درب ظاهر شد.
او گفت : "شما نباید مثل این کار ،". "شما بنده من نیست ؛ شما همسر من است."
او چشمانش را بلند او ، و تا حدودی روشنتر.
"من خودم که فکر می کنم -- در واقع" او ، در شوخی رقت بار زمزمه.
"شما در نام! خوب ، من نمی خواهم چیزی بیشتر می شود. "
"شما ممکن است فکر می کنم ، تس!
شما می شوند. نظر شما در چیست؟ "
"من نمی دانم ،" او گفت : عجله ، با اشک در لهجه او.
"من فکر میکردم -- چون من احترام نه ، منظور من است.
من به شما گفت من فکر می کردم احترام کافی نیست مدتها پیش -- و در آن حساب من
نمی خواست به ازدواج کنید ، تنها -- فقط شما من خواستند "!
او به sobs شکست و تبدیل او به او.
تقریبا گرد هر مرد اما کلر فرشته را برنده شده اید.
در داخل عمق از راه دور از قانون اساسی خود را ، بنابراین آرام و مهربان به عنوان
او به طور کلی ، غیر روحانی پنهان سپرده سخت منطقی وجود دارد ، مانند یک رگ از فلز در
نرم لوم ، که تبدیل لبه همه چیز را که اقدام به گذشتن از آن.
این پذیرش خود را از کلیسای مسدود شده بود ، آن را مسدود پذیرش خود را از تس.
علاوه بر این ، محبت خود را به خودی خود آتش کمتر از درخشندگی بود ، و با توجه به
جنس دیگر ، زمانی که او متوقف شد به باور او متوقف شد به دنبال : متضاد در این کار را با
بسیاری از طبیعت تحت نفوذ قرار گیرنده ، که باقی می ماند
sensuously با آنها فکری حقیر شمردن احمقانه است.
او تا گریه او را متوقف صبر کردم.
"من آرزو می کنم نیمی از زنان در انگلستان بودند به عنوان احترام به شما به عنوان ،" او ، در گفت
غلیان تلخی در برابر جنس زن به طور کلی.
"هیچ سوال از احترام است ، اما یکی از اصل!"
او چنین چیزهایی را به عنوان این و بیشتر از مرتب کردن بر اساس قوم و خویشی به او صحبت می کرد ، هنوز هم تحت تأثیر
موج فاقد تمایل که warps روح مستقیم با تداوم چنین زمانی که یک بار خود را
چشم انداز می یابد خود را ظاهر تمسخر.
وجود داشت ، درست است ، در قسمت پایین ، پشت همدردی فعلی که از طریق آن یک زن
از جهان ممکن است او را فتح کرده است.
اما تس از این فکر نمی کنم او همه چیز را به عنوان بیابان او انجام گرفت ، و به سختی
دهان باز او.
ثبات و استحکام از خود گذشتگی او را به او در واقع تقریبا رقت انگیز ، تند مزاج به عنوان
او به طور طبیعی ، چیزی که او می تواند بد منظر ساخته شده می گویند او ، او به دنبال او نمی
خود ، برانگیخته بود. فکر هیچ شر درمان خود را از او.
او فقط ممکن است در حال حاضر خیریه وابسته به پاپ شده اند خود به خود به دنبال بازگشت
جهان مدرن است.
این شب ، شب ، و صبح روز دقیقا منتقل می شد آنهایی که قبل
شده است به تصویب رسید.
در یکی ، و فقط یکی ، به مناسبت او -- تس که قبلا آزاد و مستقل -- سرمایه گذاری
هر گونه پیشرفت.
به مناسبت سوم شروع او بعد از یک وعده غذایی بود برای رفتن به خارج از
آرد آسیاب.
ترک می کرد جدول او گفت : "خداحافظ" ، و او در همان پاسخ
کلمات ، در عین حال تعظیم دهان خود را در راه او.
او خود را از دعوت فایده نیست ، گفت ، او تبدیل عجله کنار --
"من باید به خانه punctually." تس کاهش را به خودش اگر او تا به حال شده
اصابت کرد.
اغلب به اندازه کافی او سعی کرده بود برای رسیدن به آن لب ها در برابر رضایت خود را -- که اغلب او گفت :
پر زرق و برق که دهان و نفس او طعم کره و تخم مرغ و شیر و عسل در
که او به طور عمده زندگی می کردند ، که او خود جلب کرد
معاش از آنها ، و follies دیگر آن مرتب سازی بر اساس است.
اما او برای آنها اهمیتی نمی دهند. او مشاهده کوچک شدن ناگهانی او ، و گفت :
به آرامی --
"شما می دانید ، من از یک دوره فکر می کنم. ضروری بود که ما باید ماند
با هم در حالی که کمی ، به جلوگیری از رسوایی که منجر به شما
از فراق فوری ما.
اما شما باید آن را تنها به خاطر فرم است. "
"بله ، گفت :" تس absently.
او رفت بیرون ، و در راه خود را به آسیاب هنوز ایستاده بود ، و برای یک لحظه آرزو که
او هنوز با مهربانی پاسخ داده بودند ، و او را بوسید یک بار حداقل.
بنابراین آنها از طریق این یک یا دو روز نومیدی زندگی می کردند ، در همان خانه ، واقعا ، اما بیشتر
به طور گسترده ای از هم جدا نسبت به قبل از آنها دوستداران بودند.
آشکار بود به او که او بود ، او گفته بود ، زندگی با فعالیت های فلج
در تلاش خود را به فکر می کنم از یک برنامه از روش است.
او هیبت زده بود به کشف تعیین چنین تحت ظاهری از جمله
انعطاف پذیری. قوام او بود ، در واقع ، بیش از حد بی رحمانه است.
او دیگر انتظار می رود بخشش در حال حاضر است.
بیش از یک بار او از رفتن به دور از او در طول غیبت خود را در آسیاب فکر ؛
اما او می ترسید که این ، به جای بهره گیری او ، ممکن است با استفاده از
مانع و تحقیر آمیز او در عین حال اگر آن را باید تبدیل به شناخته شده است.
در عین حال با استفاده از کلر مراقبه بود ، قطعا.
اندیشه او unsuspended شده بود ، او بیمار شدن با تفکر ، با خورده
تفکر ، پژمرده شده توسط تفکر ، از دوستان سابق خود ضربان دار ، پیچ وخم دار scourged
اهلی است.
و -- او در مورد گفتن به خود ، "آنچه که باید انجام شود چه که باید انجام شود" راه رفته
شانس او او را شنید. این سبب او را به شکستن رزرو در مورد
آینده خود را که به حال تاکنون غالب شد.
"گمان می کنم -- شما نمی خواهید با من زندگی می کنند -- طولانی ، شما فرشته" او پرسید :
گوشه غرق شده از دهان او خیانت صرفا مکانیکی به این معنی بود که
او که بیان آرامش chastened بر صورت خود حفظ کرده است.
"من می توانم نه" او گفت ، "بدون despising خودم ، و آنچه بدتر است ، شاید ،
despising شما.
منظورم این است ، البته ، نمی تواند با شما زندگی می کنند در حس عادی.
در حال حاضر ، هر آنچه که احساس می کنم ، من می توانم شما را تحقیر کردن نیست.
و به من اجازه صحبت به سادگی ، و یا ممکن است شما تمام مشکلات من نمی بینم.
چگونه می توانیم با هم زندگی کنند در حالی که انسان زندگی -- او را شوهر خود را در طبیعت ،
و I. نیست
اگر او مرده بودند از آن ممکن است متفاوت... علاوه بر این ، این همه مشکل نیست ؛
در یکی دیگر از توجه نهفته است -- یک یاتاقان بر آینده افراد دیگر نسبت به
خودمان.
فکر می کنم سال آینده ، و کودکان به ما به دنیا ، و این موضوع گذشته گرفتن
شناخته می شود -- برای آن باید شناخته شده است.
حد اعلی است که یک بخش از زمین وجود ندارد ، اما کسی از آن می آید یا می رود به آن
از جاهای دیگر است.
خوب ، wretches از گوشت و خون ما در حال رشد تحت طعنه زدن فکر می کنم که آنها
به تدریج به احساس نیروی کامل خود را با سال گسترش دریافت کنید.
چه بیداری برای آنها!
چشم انداز! آیا می توانید صادقانه می گویند "هم چنان باقی است ، پس از
فکر این احتمالی؟ آیا شما فکر می کنید ما را بهتر تحمل بود
مشکلات ما از پرواز به دیگران؟ "
پلک او ، وزن را با مشکل افتادگی مانند قبل ادامه داد.
"من نمی توانم بگویم" هم چنان باقی است ، "او جواب داد ،" من نمی تواند ، من تا به حال فکر تا کنون است. "
امید زنانه تس -- باید اعتراف کنیم --؟ obstinately به عنوان اعاده دهنده شده است
احیای در سند چشم انداز های پنهانی خود را از صمیمیت domiciliary ادامه داد : به اندازه کافی بلند
برای شکستن سردی خود را حتی در برابر قضاوت او.
گرچه ساده لوح به معنای معمول ، او ناقص نیست ؛ و آن را
کمبود مشخص می زنی اگر او تا به حال به طور غریزی شناخته نشده چه بحث و جدل
نهفته است در نزدیکی.
هیچ چیز دیگری به او ، او می دانست ، خدمت می کنند در صورتی که این شکست خورده.
این اشتباه در آنچه از ماهیت استراتژی امید ، او به خودش گفت :
در عین حال که مرتب سازی بر اساس امید او نمی تواند خاموش.
نمایندگی تاریخ و زمان آخرین او به حال در حال حاضر ساخته شده است ، و آن بود ، به او گفت : ، یک دیدگاه جدید است.
او واقعا فکر به حال هرگز تا کنون به عنوان آن ، و تصویر شفاف خود را از فرزندان ممکن است
که تمسخر و تحقیر او که اعتقادات مرگبار به قلب صادق آورده بود که
های انسان دوستانه به مرکز آن بود.
تجربه محض را آموخته بود او که در برخی شرایط یکی بود
چیزی بهتر از خود را برای رهبری یک زندگی خوب ، و این که از رهبری هر زندگی ذخیره شود
هر.
همچون تمام شده است که با درد و رنج previsioned ، او می تواند ، در کلمات از م.
کثافت - Prudhomme ، شنیدن حکم کیفری در فیات ، "شما باید به دنیا آمد ،" به خصوص
اگر خطاب به مساله بالقوه از مال انزن.
با این حال ، چنین حیله روباه صفت کدبانو طبیعت ، که ، تا کنون ، تس شده بود
hoodwinked توسط عشق خود را برای کلر به فراموش کردن آن ممکن است در vitalizations نتیجه
که بر دیگران تحمیل آنچه او را به عنوان بدبختی را به خودش bewailed بود.
او در نتیجه می تواند استدلال خود تحمل نیست.
اما با میل خود مبارزه با فوق العاده حساس ، مربوط به پاسخ به وجود آمد
در ذهن خود کلر ، و او تقریبا از آن می ترسید.
بر اساس ماهیت فیزیکی استثنایی او بود و او ممکن است از آن استفاده
امیدوار کننده و نویدبخش است.
او اضافه شده است ممکن است علاوه بر این : "در بلند استرالیا یا دشت های تگزاس ، که است که
می دانیم و یا در مورد مراقبت از بدبختیهای من ، و یا به سرزنش من یا شما؟ "
در این حال ، مانند اکثریت زنان ، او را پذیرفت طرز نمایش لحظه ای که اگر آن را
اجتناب ناپذیر بودند. و او ممکن است درست بوده است.
قلب بصری از زن knoweth نه تنها تلخی خود را دارد ، اما ، شوهر خود را
و حتی اگر این سرکوفت میزند فرض احتمال زیاد می شود خطاب به او و یا به او نیست
توسط غریبه ، آنها ممکن است گوش خود را از مغز خود را مشکل پسند خود را رسیده است.
روز سوم از بیگانگی بود.
برخی ممکن است پارادوکس عجیب و غریب که با عالم حیوانی بیشتر او می شده اند در معرض خطر
مرد nobler. ما آن را می گویند نیست.
با این وجود عشق کلر بود بدون شک اثیری به گسل ، تخیلی به غیر عملی بودن.
با این طبیعت ، حضور بدنی چیزی کمتر جذاب تر از بدنی است
غیبت ، دومی ایجاد حضور ایده آل است که به راحتی قطره
نقص واقعی.
او در بر داشت که شخصیت او علت او خواست که مسئله نیست ، بنابراین به اجبار او به عنوان
پیش بینی.
عبارت تمثیلی درست بود : او یک زن دیگر از یکی که بود هیجان زده بود
تمایل خود.
: "من بیش از آنچه که شما می گویید فکر او به او گفت : در حال حرکت سبابه خود را بیش از
رومیزی ، سوی دیگر او را ، که با مته سوراخ حلقه که تمسخر هر دوی آنها ، حمایت از
پیشانی خود را.
"این کاملا درست است ، همه از آن ، باید آن را. شما باید به دور از من. "
"اما چه کاری می توانید انجام دهید؟" "من می توانم به خانه است."
کلر که تا به حال فکر.
"آیا شما مطمئن هستید؟" او نپرسید. "کاملا مطمئن.
ما باید بخشی ، و ما به عنوان به خوبی ممکن است آن را در گذشته و انجام.
شما یک بار گفت که من APT را به نفع مردان خود را در برابر قضاوت بهتر بود و اگر من
به طور مداوم در برابر چشمان شما ممکن است باعث شود که شما برای تغییر برنامه های خود را در مخالفت خود را به
عقل و میخواهید ؛ و پس از آن توبه و غم و اندوه خود را من خواهد شد وحشتناک ".
و شما می خواهم به خانه بروم؟ "او پرسید. "من می خواهم شما را ترک و به خانه."
"سپس آن را می خواهد."
گرچه او به نظر نمی آید در او ، او آغاز شده است.
تفاوت بین گزاره و این پیمان ، که او تا به حال وجود دارد
احساس تنها سرعت بیش از حد.
"من می ترسید آن را به این می آیند ،" او زمزمه لقاء او فقیرانه ثابت است.
"من شکایت نیست ، فرشته ، من -- من فکر می کنم بهترین.
چیزی که شما گفتید کاملا متقاعد شده است.
بله ، اگر چه هیچ کس دیگری باید از من اگر ما باید با هم بمانند سرزنش ، با این حال گاهی ،
سالها از این رو ، شما ممکن است عصبانی با من برای هر ماده معمولی ، و دانستن اینکه چه چیزی
شما را از bygones من انجام دهید ، شما خودتان ممکن است
وسوسه می گویند کلمات ، و آنها ممکن است بطور اتفاقی شنید ، شاید با فرزندان خود من است.
O ، چه تنها من لطمه می زند و در حال حاضر به شکنجه و کشتن من پس از آن!
من -- به روز بعد ".
"و من نباید اینجا بمانید.
گرچه من دوست ندارم آن را آغاز ، من را دیده اند که آن را توصیه ما باید بخشی --
حداقل برای مدتی ، تا من بهتر می تواند شکل که همه چیز گرفته اند ، نگاه کنید و می تواند
نوشتن به شما. "
تس نگاه شوهرش را به سرقت برده است.
او رنگ پریده ، حتی لرزش ، اما مانند قبل ، او وحشت زده شد
تعیین نشان داد در عمق این موجود مهربان او تا به حال ازدواج -- اراده
grosser زیرکانه و مطیع کردن
احساسات ، ماده به مفهوم ، گوشت به روح است.
Propensities ، تمایلات ، عادات ، به عنوان برگ های مرده بر باد ظلم و ستمگری او بود
استیلاء تخیلی.
او ممکن است نگاه خود را مشاهده کرده اند ، برای او توضیح داد --
"من از مردم فکر می کنند با مهربانی وقتی که من از آنها دور" ، اضافه کردن طلبانه ، "خدا
می داند ، شاید ما بیتوته کردن با هم روزی ، برای خستگی هزاران نفر
انجام می شود! "
آن روز او شروع به بسته بندی ، و او به طبقه بالا رفت و شروع به بسته نیز.
هر دو می دانستند که آن را در دو ذهن خود بود که آنها ممکن است بخشی صبح روز بعد برای
تا کنون ، با وجود براقیت حدس assuaging طی دادرسی خود را پرتاب
زیرا آنها از مرتب کردن بر اساس آنها هر
فراق است که هوا از قطعیت شکنجه است.
او می دانست ، و او می دانست که هر چند شیفتگی که هر یک بیش از ورزش می کرده اند
دیگر -- در بخشی خود را به طور مستقل از دستاوردهای -- احتمالا در داد.
اولین روز جدایی خود و حتی بیشتر
قوی تر از همیشه ، زمان باید بدانند که اثر رقیق ، استدلال عملی علیه
پذیرش او به عنوان یک همخانه ممکن است خود را تلفظ کنند به شدت در
نور شمالی به نظر remoter.
علاوه بر این ، هنگامی که دو نفر به یک بار جدا -- رها اقامتگاه مشترک و
مشترک محیط زیست -- رشد insensibly جوانه به سمت بالا برای پر کردن هر یک از جای خالی ؛
حوادث پیش بینی نشده مانع مقاصد و برنامه های قدیمی فراموش.