Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 15
وقتی که لیلی از خواب او تا به حال تخت به خودش ، و نور در زمستان در اتاق بود.
او شنبه ، عجیب محیط اطراف خود را سر در گم و پس از آن حافظه بازگشت
و او را در مورد او با لرز مراقبت می کند.
در شیب سرد نور منعکس شده را از دیواره پشت ساختمان همسایه ،
او را دیدم لباس شب و اپرا خود را مخفی دروغ گفتن در پشته زرق و برق دار روی یک صندلی.
زر و زیور گذاشته شدن به عنوان به عنوان به جای مانده از جشن unappetizing است ، و آن را به لیلی رخ داده است
که در خانه ، هوشیاری خدمتکار او همیشه در امان به حال او را دید از چنین
تضاد.
بدن او ached با خستگی ، و با تنگ شدن نگرش خود را در Gerty
تخت.
او از طریق خواب آشفته خود را نداشتن فضا برای پرتاب در آگاه شده بود ،
و تلاش های طولانی باقی می ماند حرکت ساخته شده او را احساس می کنید که اگر او شب خود را به سر برده بود
در یک قطار است.
این احساس ناراحتی فیزیکی برای اولین بار به خود ادعا بود و پس از آن او درک شده ،
در زیر آن ، سجده مربوطه روانی ، خستگی از وحشت
قابل تحمل تر از عجله برای اولین بار از انزجار خود را.
فکر نیاز به بیدار هر روز صبح با این وزن در سینه اش roused او
ذهن خسته از تلاش های تازه.
او باید برخی از راه از پوسته خارجی را که او تا به حال تصادفا را پیدا کنید : پس از آن بود
پشیمانی اندازه ترس از افکار صبح خود را که بر او فشار
نیاز عمل.
اما او unutterably خسته ، خستگی به فکر می کنم متصل بود.
او به پشت دراز ، به دنبال در مورد شکاف فقیر از یک اتاق با یک تجدید فیزیکی
لکه دار کردن.
هوای بیرونی ، می گذراند ، در میان ساختمان های بالا ، هیچ تازگی از طریق به ارمغان آورد
پنجره ، بخار گرما بود شروع به آواز خواندن در یک کویل در رحم لوله های تیره رنگ و بوی
پخت و پز نفوذ ترک درب.
درب باز شود ، و Gerty ، لباس و hatted با یک فنجان چای ، وارد است.
صورت زرد رنگ و متورم او را در نور دلتنگ کننده نگاه و مو کسل کننده خود را سایهدار
imperceptibly به تن از پوست خود است.
او در لیلی shyly نگاه درخواست را با لحن خجالت چگونه او احساس ؛ لیلی
پاسخ با همین محدودیت و مطرح خود به نوشیدن چای.
"من باید بیش از حد خسته شده شب گذشته ، من فکر می کنم من تا به حال حمله عصبی در
حمل نقل ، "او گفت ، به عنوان آب میوه آورده سلاست به افکار تنبل او.
"شما خوب نیست و من خوشحالم از اینکه به اینجا آمده است ،" Gerty بازگشت.
"اما من به خانه؟ و عمه جولیا --؟ "
"او می داند ، من تلفن های اولیه ، و خدمتکار خود را به ارمغان آورده است چیز خود را.
اما شما را از خوردن چیزی؟ من نیمرو تخم مرغ خودم را. "
لیلی نتوانستم غذا بخورم ، اما چای او را تقویت افزایش یابد و تحت لباس
جستجو خدمتکار او زل زل نگاه کردن.
امداد رسانی خود را که Gerty به شتاب دور موظف شد : این دو بوسید
در سکوت است ، اما بدون اثری از احساسات شب قبل است.
لیلی خانم Peniston در یک حالت بی قراری در بر داشت.
او برای گریس Stepney فرستاده بود و مصرف دیژیتال.
لیلی سینه طوفان از سوالات به عنوان بهترین او می تواند توضیح داد که او تا به حال به حال
حمله از غش در راه بازگشت از حمل فیشر ، که از ترس او را
قدرت برای رسیدن به خانه ، او رفته بود
خانم نور به جای ؛ اما یک شب آرام او را ترمیم کرده بود ، و که او تا به حال هیچ
نیاز به یک دکتر.
این امداد رسانی به خانم Peniston ، که می تواند خودش را به علائم خود او بود ،
و لیلی برای رفتن و دراز کشیدن ، نوش دارو عمه اش برای همه جسمی و توصیه شد
اختلالات اخلاقی.
او در خلوت اتاق خود را به تفکر تیز آورده بود
حقایق است.
نمایش روشنایی روز او از آنها لزوما از چشم انداز ابری از متفاوت
شب. furies بالدار که در حال حاضر در تکاپو بودند جالب
که در هر یک از دیگر برای چای کاهش یافته است.
اما ترس او را زشت به نظر می رسید ، در نتیجه از ابهام خود را محروم و علاوه بر این ، او تا به حال به
عمل می کنند ، دیوانه نیست.
برای اولین بار او را مجبور خودش برای سنجیدن میزان دقیق بدهی خود را به
Trenor و نتیجه این محاسبات نفرت کشف شد که او ،
در همه ، نه هزار دلار را از او دریافت کرد.
به بهانه شل و ول که بر روی آن داده شده بود و دریافت در چروک خورده
رنگ یا نور درخشان از شرم او : او می دانستند که نه از آن پنی ، خود او بود ، و به
بازگرداندن احترام او را خود او باید در یک بار بازپرداخت مبلغ کل.
ناتوانی در نتیجه به آرامش احساسات خشمگین خود را به او حس فلج
بی معنی گری.
او که کرامت یک زن ممکن است بیشتر به نگه داشتن هزینه ، برای اولین بار متوجه شد
از کالسکه خود و نگهداری از یک ویژگی اخلاقی باید وابسته به
دلار و سنت ، ساخته شده در جهان ظاهر می شود
جای کثیف تر از او آن را درک بود.
بعد از ناهار ، زمانی که چشم کنجکاو گریس Stepney حذف شده بود ، لیلی پرسید : برای
کلمه با عمه.
دو خانم رفت طبقه بالا به اتاق نشسته ، که در آن Peniston خانم نشسته
خودش را در سیاه و سفید ساتن او بازوی صندلی tufted با دکمه های زرد ، در کنار کار مهره
جدول تحمل یک جعبه برنز با مینیاتور بئاتریس Cenci در درب.
لیلی احساس برای این اشیاء بیرغبتی همان است که زندانی ممکن است سرگرم
برای اتصالات از اتاق دادگاه.
در اینجا بود که عمه او اطمینان نادر او را ، و پوزخند زدن چشم صورتی
عمامه به سر بئاتریس در ذهن او بود با محو شدن تدریجی از لبخند همراه
از لبها خانم Peniston.
بیم آن بانوی عزیز از یک صحنه به او inexorableness داد که بزرگترین قدرت
شخصیت نمی توانست تولید ، از آنجا که مستقل از تمام ملاحظات
درست یا غلط ، و دانستن این ، لیلی به ندرت جرأت آن را هجوم اوردن.
او کمتر مانند ساخت تلاش نسبت به مناسبت حال حاضر هرگز احساس بود ، اما
او تا به حال در بیهوده برای هر وسیله دیگری از فرار از یک وضعیت غیر قابل تحمل در پی.
خانم Peniston او را به بررسی انتقادی.
"شما در حال رنگ بد ، لیلی : این پی در پی عجله در مورد آغاز شده است به شما بگویم ،"
او گفت. خانم بارت را دیدم باز.
"من فکر نمی کنم آن است که ، عمه جولیا ؛ من نگرانی ،" او جواب داد.
"آه ، گفت :" خانم Peniston ، بستن لب خود را با ضربه محکم و ناگهانی از بسته شدن کیف پول در برابر
گدا.
"من متاسفم برای شما با آنها زحمت" لیلی ادامه داد : "اما من واقعا معتقدم که من
آخرین شب غش بود تا حدودی افکار اضطراب آورده -- "
"من باید گفت که حمل آشپز فیشر بود به اندازه کافی برای آن به حساب.
او یک زن است که با ماریا Melson در سال 1891 بود -- بهار سال ما رفت
AIX -- و من به یاد داشته باشید ناهار خوری وجود دارد دو روز قبل از ما سمت و احساس مطمئن
coppers scoured نشده بود. "
"من فکر نمی کنم من خوردم خیلی ، من نمی توانم از خوردن و خواب."
لیلی متوقف شد ، و سپس ناگهان گفت : "حقیقت این است که عمه جولیا ، من مقداری پول بدهکار"
چهره خانم Peniston perceptibly تیره و ابر آلود ، اما ابراز حیرت او
خواهرزاده به حال انتظار می رود. او سکوت کرده بود و لیلی مجبور شد
ادامه پیدا می کند : "من به احمقانه ---- شده اند"
"بدون شک داشته باشید : بسیار احمقانه ،" خانم Peniston interposed.
"من موفق به دیدن هر یک با درآمد خود را ، و هیچ هزینه -- چگونه به ذکر نیست
ارائه خوش تیپ من همیشه به شما داده شده ----
"آه ، شما بوده ام سخاوتمندانه ترین ، عمه جولیا ؛ من باید محبت خود را فراموش کرده ام هرگز.
اما شاید شما کاملا تحقق بخشیدن به هزینه یک دختر قرار داده است که امروزه ----
"من متوجه نمی شوند که شما به جز برای لباس های خود و به هر هزینه قرار داده
کرایه راه آهن.
من از شما انتظار می شود سخاوتمندانه لباس ، اما من بیل Celeste برای شما پرداخت می شود
. "لیلی تردید : سنگدل عمه اش
حافظه شده بود ، هرگز بیشتر ناخوشایند است.
"شما به عنوان نوع که ممکن است ، اما من تا به حال به چند چیز از سال ----
"چه جور چیزها؟ لباس؟
چقدر شما صرف شده است؟
اجازه دهید این لایحه را ببینید من -- من با جرات گفتن زن شما غبن ".
"اوه ، نه ، من فکر می کنم : لباس frightfully گران بزرگ شده اند و یکی از نیاز تا
بسیاری از انواع مختلف ، با بازدیدکننده داشته است کشور ، و گلف و اسکیت و Aiken و لباس مخصوص مهمانی رسمی
اجازه دهید این لایحه را ببینید من ، "خانم Peniston تکرار شده است.
لیلی تردید دوباره.
در وهله اول ، مادام. Celeste به حال در حساب او هنوز رتبهدهی نشده است فرستاده می شود ، و در مرحله دوم ،
مقدار آن که این امر تنها کسری از مجموع که لیلی مورد نیاز است.
"او در این لایحه برای چیزهایی زمستان من فرستاده می شود ، اما من می دانم که آن بزرگ ، و وجود دارد
یک یا دو چیز دیگر و من بی دقتی و بی تدبیر -- I'm وحشت زده به
فکر می کنم از آنچه که من مدیون ----
او مطرح خوشگلی مشکل از صورت خود را به خانم Peniston ، بیهوده امیدوار است که یک
دید تا در حال حرکت به جنس دیگر ممکن است بدون اثر بر خود را.
اما اثر تولید شده بود که خانم Peniston کوچک عقب نشسته است.
"واقعا و لیلی ، شما به اندازه کافی برای اداره امور خود را ، و پس از ترسناک من
به مرگ با عملکرد خود را از شب گذشته شما را در حداقل ممکن است زمانی بهتر را انتخاب کنید
نگران من با مسائل از جمله ".
خانم Peniston نگاه در ساعت ، و بلعیده قرص دیجیتال.
"اگر شما مدیون Celeste یکی دیگر از هزار نفر ، او ممکن است حساب خود را به من ،" او اضافه کرد ، به عنوان
هر چند برای پایان دادن به بحث به هر قیمتی.
"من بسیار متاسفم ، عمه جولیا ؛ من نفرت را به شما در چنین یک زمان مشکل ؛ اما من
واقعا هیچ انتخاب -- من باید به صحبت زودتر -- من بدهکار یک معامله بزرگ بیش از یک
هزار دلار است. "
"معامله بزرگ؟ آیا شما مدیون دو؟
او باید شما را دزدیدند! "" من به شما گفت که نه تنها Celeste.
I -- سایر لوایح وجود دارد -- با فشار دادن -- است که باید حل و فصل شود ".
"چه بر روی زمین شده خرید؟ جواهرات؟
شما باید رفته اند سر خود ، "خانم Peniston با تلخی و خشونت گفت.
"اما اگر شما به بدهی های اجرا شده ، شما باید عواقب ، رنج می برند و کنار گذاشته شما
درآمد ماهیانه تا صورتحساب خود را پرداخت می شود.
اگر اقامت بی سر و صدا در اینجا تا بهار آینده ، به جای مسابقه در مورد بیش از همه
کشور ، شما هیچ هزینه در تمام داشته باشد ، و قطعا در چهار یا پنج ماه شما می توانید
حل و فصل استراحت از صورتحساب های خود را اگر من پرداخت لباس ساز در حال حاضر است. "
لیلی دوباره خاموش شد.
او می دانست که او نمی تواند امید به استخراج حتی هزار دلار از خانم Peniston
تقاضای صرف پرداخت صورتحساب Celeste : خانم Peniston انتظار می رود به بیش از
لباس ، ساز حساب ، و را از چک به او و نه به لیلی.
و در عین حال این پول باید به دست آمده قبل از روز به پایان رسید!
"بدهی های من صحبت می کنند از -- مختلف -- مانند صورتحساب تجار نیست ،" او شروع
confusedly ، اما نگاه خانم Peniston ساخته شده او را تقریبا ترس برای ادامه.
می تواند از آن شود که عمه او مظنون به هر چیزی؟
ایده رسوب اعتراف لیلی.
"حقیقت این است که من مشغول کارت بازی خوب معامله -- پل ؛ همه زنان این کار را انجام ؛ دختران
بیش از حد -- انتظار می رود.
گاهی اوقات من برنده -- برنده یک معامله خوب -- اما به تازگی تیره بخت من بوده ام -- و البته
بدهی ها را نمی توان پرداخت کردن به تدریج ---- »وی متوقف شد : چهره خانم Peniston به نظر می رسید
شود متحجر کننده او گوش.
"کارت -- you've کارت های بازی است برای پول؟ این درست باشد ، پس : وقتی که به من گفته شد ، بنابراین من
آن را باور کنند.
من نمی خواهد بپرسید که آیا وحشت به من گفته شد به بیش از حد واقعی شد ، من به اندازه کافی برای شنیده
دولت از اعصاب من است. هنگامی که من از مثال شما در حال فکر می کنم
این خانه!
اما گمان می کنم آن را خارجی خود را آوردن ، -- هیچ کس می دانست که مادر خود را برداشت
دوستان او. و یکشنبه یک رسوایی او بود -- که من
می دانم. "
خانم Peniston دور چرخ به طور ناگهانی. "شما بازی کارت در روز یکشنبه"
لیلی سرخ با خاطراتی از یکشنبه برخی بارانی در Bellomont و با
Dorsets.
"شما در حال سخت بر من ، عمه جولیا : من واقعا برای کارت های مراقبت هرگز ، اما یک دختر
متنفر سخت گیر و برتر ، و یکی منحرف را به انجام آنچه را که دیگران فکر
انجام دهد.
من یک درس وحشتناک داشتیم ، و اگر شما به من کمک کند این بار من به شما قول می دهم -- "
خانم Peniston دستش را بالا برد warningly. "شما نیاز به ایجاد هر وعده : آن
غیر ضروری.
وقتی که من به شما پیشنهاد خانه من متعهد به پرداخت بدهی های قمار خود. "
"عمه جولیا! شما به این معنی نیست که شما به من کمک کند؟ "
"من قطعا نباید هیچ چیز را برای دادن این تصور که من قیافه شما
رفتار است.
اگر شما واقعا مدیون ساز لباس شما ، من با او حل و فصل -- فراتر از آنچه که من تشخیص می دهم
تعهد به فرض بدهی های خود را است. "لیلی ، افزایش یافته بود و ایستاده بود رنگ پریده و
لرزش قبل از عمه.
پراید یاد شده یورش برده او ، اما تحقیر را مجبور فریاد از لب های او : "عمه جولیا ،
من باید خوار -- I -- "اما او می تواند به هیچ دورتر.
اگر عمه تبدیل چنین گوش سنگی به داستانی از بدهی های قمار ، در چه
روح اعتراف وحشتناک از حقیقت او دریافت؟
"من گمان می کنم که شما خوار و لیلی : خوار شده توسط رفتار خود را به مراتب بیشتر از
نتایج آن.
شما می گویید که دوستان خود را متقاعد به بازی کارت با آنها ، آنها ممکن است به عنوان
درس هم یاد بگیرند.
آنها احتمالا می تواند به از دست دادن پول کمی استطاعت -- و در هر صورت ، من قصد ندارم به
هدر هر معدن در پرداخت آنها.
و حالا من باید شما را به ترک من بپرسید -- این صحنه بسیار دردناک شده است ، و من
سلامت خود من به در نظر داشته باشند.
رسم پایین پرده ، لطفا و بگویید جنینگز من به هیچ کس این بعد از ظهر را ببینید
اما گریس Stepney. "لیلی بالا رفت به اتاق خودش را و پیچ
درب.
او با ترس و خشم لرزش بود -- عجله از بال furies در گوش او بود.
پیاده میرفت بالا و پایین اتاق را با گام های نامنظم کور.
آخرین درب از فرار بسته بود -- او احساس خودش را در با بی احترامی کردن به او بسته است.
ناگهان به قدم زدن وحشی خود او را قبل از ساعت بر روی تکه دودکش به ارمغان آورد.
دست آن در نیمه گذشته سه ایستادند ، و به یاد او که Selden بود برای آمدن به او
در چهار.
او به او را با یک کلمه به معنای بود -- اما در حال حاضر قلب او در فکر همگانی روندی
دیدن او. نه وعده نجات در او وجود دارد
عشق؟
همانطور که او در کنار Gerty در شب قبل از lain بود ، او را به آمدن او را در نظر بود ، و
شیرینی گریند درد او را بر سینه خود.
البته او به خودش از عواقب آن به معنای روشن بود قبل از او او را ملاقات نمود -- او
هرگز واقعا شک داشتند که خانم Peniston به کمک او می آیند.
و وی ، حتی در طوفان پر از بدبختی او احساس کرده بود ، که عشق Selden را نمی تواند
پناه نهایی او ، تنها این امر می تواند تا شیرین را به پناه لحظه وجود دارد ،
در حالی که او جمع آوری قدرت تازه برای رفتن بر روی.
اما در حال حاضر عشق خود را تنها امید او بود ، و او به تنهایی با wretchedness او نشسته
فکر از اعتماد به او به عنوان گمراه کننده را به عنوان جریان رودخانه به شد
خودکشی.
غوطه اول وحشتناک باشد -- اما پس از آن ، چه متبرک می آمد!
او به یاد کلمات Gerty : "من به او -- او به شما کمک کند" ؛ و ذهن او را چسبیده به
آنها را به عنوان یک فرد بیمار ممکن است به یک عتیقه شفا چسبیده.
آه ، اگر او واقعا فهمیده -- اگر او کمک خواهد کرد او را به جمع آوری را در زندگی شکسته خود را ،
آن را با هم در برخی از صورت ظاهر جدید که در آن هیچ اثری از گذشته باید باقی می ماند!
او همیشه ساخته شده بود که او به ارزش چیزها را بهتر به او احساس ، و او تا به حال هرگز
در نیاز بیشتری از آرامش چنین است.
یکبار و دوباره او در فکر imperilling عشق خود را با اقرار او کاهش : برای
عشق چیزی بود که او مورد نیاز -- آن را از تب و تاب بودن از اشتیاق با هم جوش می تواند
از هم پاشیده قطعات عزت نفس خود را.
اما او به کلمات Gerty عود برگزار شد و سریع به آنها.
او مطمئن است که Gerty احساس Selden را برای او می دانستند ، و آن را به حال dawned هرگز
بر کوری او است که قضاوت خود Gerty را از او توسط احساسات رنگی بود
به مراتب سرسخت تر از خود را.
ساعت چهار صبح با او را در طراحی اتاق در بر داشت : او که Selden خواهد بود وقت شناس بود.
اما ساعت آمد و گذشت -- آن را در feverishly نقل مکان کرد ، اندازه گیری شده توسط بی تاب او
قلب می تپد.
او زمان را به بررسی های تازه wretchedness خود را ، و به نوسان نو بین
ضربه به اعتماد داشتن به در Selden و ترس از نابود کردن توهمات خود را.
اما در دقیقه نیاز به پرتاب خود در درک خود را تصویب کرد
ضروری تر می شد : او به تنهایی می تواند وزن بدبختی او را تحمل نمی کند.
وجود دارد یک لحظه خطر ناک خواهد بود ، شاید : اما می تواند او را به زیبایی خود را به اعتماد ندارند
پل آن را بیش از امن خود را در پناهگاه از خود گذشتگی خود زمین؟
اما در ساعت سرعت و Selden نمی آمد.
بدون شک او بازداشت شده بود ، و یا توجه داشته باشید عجله scrawled او را بد تعبیر بود ، به دست گرفتن
چهار پنج.
زنگ درب ، زنگ ، چند دقیقه پس از پنج تایید این فرض ، و
ساخته شده لیلی عجله برای نوشتن خوانا تر در آینده حل و فصل.
صدای گام ها را در سالن ، و صدای باتلر قبلی آنها را ، تازه ریخت
انرژی به وریدهای او.
او خودش را یک بار دیگر هشدار و پوسیدن صالح از شرایط اضطراری و احساس
یاد از قدرت خود را بیش از Selden او را با اعتماد به نفس ناگهانی و سرخ.
اما هنگامی که درب اتاق رسم به آن باز Rosedale بود که آمد شوید.
با این وجود این واکنش باعث او پنگ تیز ، اما پس از یک جنبش در حال گذر از التهاب در
درست و اجرای سرنوشت ، و بی دقتی خود را در انکار نیست درها را به تمام
اما Selden ، او خودش را کنترل و از Rosedale استقبال دوستانه.
مزاحم بود که Selden ، هنگامی که او آمد ، که مهمان خاصی در پیدا کردن
در اختیار داشتن ، اما لیلی معشوقه هنر رهایی خودش از اضافی بود
شرکت ، و به Rosedale خلق و خوی او حاضر به نظر می رسید و مجزا قابل اغماض است.
دیدگاه خود را از وضعیت خود را بر او پس از گفتگوی چند لحظه مجبور.
او در سرگرمی Brys را به عنوان موضوع غیرشخصی آسان گرفتار شده است ، به احتمال زیاد به
جزر و مد آنها را در طول بازه تا Selden ظاهر شد ، اما آقای Rosedale ، خرج
کاشته شده در کنار چای جدول ، دست خود را در
جیب خود را ، پاهای خود را کمی بیش از حد آزادانه توسعه یافته ، در یک بار به این موضوع شخصی
تبدیل شود.
"به خوبی انجام می شود -- خب ، بله ، گمان می کنم آن بود : Welly Bry رو پشت او و
به منظور اجازه دهید تا او آویزان از چیزی.
البته چیزهایی اینجا و آنجا وجود دارد -- چیزهای خانم فیشر می تواند
انتظار می رود برای دیدن به -- شامپاین سرد بود نیست ، و کتهای مخلوط کردم کت
اتاق.
من می خواهم که پول بیشتری بر روی موسیقی صرف شده است. اما این شخصیت من است : اگر من می خواهم یک چیز
من حاضر به پرداخت : من تا شمارنده ، و پس از آن تعجب در صورتی که مقاله
ارزش قیمت.
من راضی به سرگرم مانند Brys Welly ، من چیزی که می خواهند
که نگاه آسان تر و طبیعی تر ، بیشتر به عنوان اگر من آن را در گشاد گشاد راه رفتن من در زمان.
طول می کشد و تنها دو چیز برای انجام این کار ، خانم بارت : پول ، و حق زن
صرف آن. "
او متوقف شد ، و مورد بررسی قرار او با دقت در حالی که او مبتلا به تنظیم مجدد چای
فنجان.
: : "من پول ،" او ادامه داد : در پاکسازی گلو او ، "و آنچه من می خواهم
زن -- و منظور من او را بیش از حد "او تکیه به جلو کمی استراحت خود را
دست بر روی سر خود راه رفتن ، چوب.
او دیده بود مردان از نوع NED ون Alstyne آوردن کلاه خود و چماق را به رسم
اتاق ، و او فکر می لمس آشنایی ظریف به ظاهر خود را ارسال.
لیلی سکوت کرده بود ، لبخند کمرنگ ، با چشم خود absently در چهره اش استراحت.
او در واقع منعکس کننده این بود که اعلام برخی از زمان را می تواند ،
و آن Selden قطعا باید قبل از لحظه ای از امتناع رسیده شده است ظاهر می شود.
brooding نگاه او ، به عنوان از ذهن خارج هنوز برطرف نشده است ، به نظر می رسید به آقای Rosedale
پر از تشویق ظریف. او نمی توانست دوست هیچ مدرکی دال بر
اشتیاق.
"منظور من او را نیز داشته باشند ،" ، با خنده در نظر گرفته شده تکرار به تقویت او خود
تضمین. "من به طور کلی باید آنچه من می خواستم در
زندگی ، دوشیزه بارت.
من می خواستم پول ، و من بیشتر از من می دانند که چگونه به سرمایه گذاری و در حال حاضر پول
به نظر نمی رسد به هیچ حساب می شود مگر اینکه من می توانم آن را بر زن حق صرف است.
این چیزی است که من می خواهم که با آن کار انجام دهید : من می خواهم همسرم را به همه زنان دیگر احساس
کوچک است. من می خواهم کینه یک دلار که در صرف شد هرگز
که.
اما نه هر زن می تواند آن را انجام دهید مهم نیست که چقدر شما را در او صرف.
یک دختر در برخی از کتاب تاریخ بود که می خواست طلا سپر ، و یا چیزی وجود دارد ، و
همراهان انداخت 'EM در او ، و او تحت له شد' EM : آنها او را کشته است.
خوب ، به اندازه کافی درست است : برخی از زنان تحت طلا و جواهر خود را به خاک سپرده شد نگاه.
آنچه من می خواهم یک زن که خواهید نگه دارید سر او را بالاتر از الماس بر روی آن قرار داده است.
و زمانی که من در نگاه شب دیگر در "Brys ، در آن لباس سفید ساده ،
به دنبال به عنوان اگر شما تا به حال تاج در تاریخ ، من به خودم گفتم : 'توسط گاد ، اگر او تا به حال او می خواهم می پوشند
آن را به عنوان اگر آن را در او رشد کرد. "
هنوز هم لیلی بود صحبت نمی کنم ، و او ادامه داد : گرم شدن با موضوع خود را : "به شما بگویم آنچه در آن
است ، هر چند که نوع زن هزینه های بیش از همه بقیه EM کنار هم بگذارند.
اگر یک زن را به چشم پوشی مروارید او ، آنها می خواهند که بهتر از هر کسی else's
و بنابراین آن را با هر چیز دیگری است. شما می دانید منظورم چیست -- شما می دانید آن را تنها
زرق و برق دار چیزهایی که ارزان هستند.
خوب ، من باید بخواهیم که همسر من به قادر را به زمین برای اعطا اگر او می خواست
به.
من می دانم که یک وجود دارد چیزی که مبتذل در مورد پول است ، و این تفکر در مورد آن ؛
و همسر من هرگز خودش را در آن راه رفتار کردن است. "
او متوقف شد ، و سپس اضافه شده است ، با گذشت تأسف به شیوه ای زودتر : "من
حدس می زنم شما بانوی من در نظر ، خانم بارت کردم. "
لیلی سرش را بلند کرد ، روشنایی اندکی تحت چالش است.
حتی از طریق جنجال و هیاهو تاریک افکار او ، جلنگ جلنگ صدا کردن آقای Rosedale
میلیون ها نفر به حال توجه داشته باشید کمرنگ اغوا کننده است.
اوه ، به اندازه کافی از آنها را به لغو یکی بدهی خود را بدبخت!
اما مرد پشت سر آنها به طور فزاینده ای منفور در نور انتظار Selden رشد
آینده.
کنتراست بیش از حد مشمئز کننده بود : او به ندرت می تواند سرکوب لبخند آن را برانگیخت.
او تصمیم گرفت که بهترین صراحت خواهد بود.
"اگر شما به من معنی ، آقای Rosedale ، من بسیار سپاسگزارم -- بسیار flattered ، اما من نمی
می دانم آنچه را که من تاکنون انجام شده را به شما فکر می کنید -- "
"اوه ، اگر منظور شما شما در عشق با من مرده نیست ، من حس به اندازه کافی برای دیدن
که.
و من به شما صحبت نمی کنم که اگر شما -- من تصور می کنم نوعی از بحث است که می دانم من
تحت آن شرایط انتظار می رود می شود.
من confoundedly بر شما رفته -- که در مورد اندازه آن -- و من فقط به شما
بیانیه کسب و کار ساده از عواقب.
شما بسیار علاقه من -- هنوز -- اما شما علاقه لوکس ، و سبک ، و تفریحی ،
و نداشتن نگرانی در مورد پول نقد است.
شما می خواهم به یک زمان خوب و لازم نیست که برای آن حل و فصل و چه پیشنهاد می کنم به انجام
این است که برای زمان مناسبی فراهم و کار حل و فصل است. "
او متوقف شد ، و او با لبخند دلسرد کننده ای بازگشت : "شما در یک نقطه ، آقای اشتباه
Rosedale : هر آنچه لذت می برم من آماده ام به حل و فصل "
او با قصد از او را ببیند که ، اگر حرف های او به طور ضمنی آزمایشی سخن گفت
اشاره به امور خصوصی او ، او را ملاقات کرده و انکار آن آماده شد.
اما اگر او به رسمیت شناخته شده معنی خود را شکست خورده او را دست پاچه نمودن ، و او در همان رفت
لحن : "من معنی برای دادن جرم ؛ ببخشید اگر من صحبت بیش از حد سادگی.
اما چرا شما نمی مستقیما با من -- چرا تا این نوع از بلوف شما قرار داده است؟
شما می دانید زمان محلی وجود دارد زمانی که شما بودند ناراحت بوده ام -- سر در گم م -- و به عنوان یک دختر
بزرگتر میشود ، و چیزهای در حال حرکت نگه داشتن همراه ، به همین دلیل ، قبل از او آن را می داند ، از چیزهایی که او
می خواهد مسئول گذشته خود حرکت می کند و نمی آمد.
نمی گویم آن را در هر نقطه در نزدیکی که با شما رتبهدهی نشده است ، اما شما به حال طعم و مزه از اذیت
که یک دختر مثل خودتان باید در مورد شناخته شده هرگز ، و آنچه من به شما ارائه
شانس به نوبه خود پشت خود را بر روی آنها را یک بار برای همه است. "
این رنگ به آتش کشیده در چهره لیلی او به پایان رسید ؛ هیچ اشتباه وجود دارد نقطه او
معنای ایجاد و اجازه آن را به تصویب توجهی نشد اعترافات کشنده بود
ضعف ، در حالی که خشم آن را نیز آشکارا به خطر متخلف او را در یک لحظه خطر ناک بود.
خشم quivered بر لب او ، اما آن را با صدای مخفی که هشدار داد فرو نشستن شد
او را که او نباید نزاع با او.
او بیش از حد در مورد او می دانستند ، و حتی در لحظه ای که آن را ضروری بود که او باید
نشان می دهد خود را در بهترین او ، او وسواس داشتن به اجازه او را که چقدر او می دانست.
پس چگونه قدرت خود او استفاده کرد که بیان او از تحقیر خود را کنار بود
یک انگیزه برای خویشتن داری؟
آینده کل او ممکن است در راه او از پاسخ دادن به او لولا : او تا به حال برای متوقف کردن و در نظر گرفتن
که در استرس دیگر از نگرانی های خود را به عنوان فراری تنگی نفس ممکن است مجبور به مکث
در جاده های متقاطع و سعی کنید برای تصمیم گیری به خونسردی که به نوبه خود به را.
"شما کاملا حق دارید ، آقای Rosedale. من به حال اذیت و من سپاسگزار
شما مایل به تسکین من از آنها.
این همیشه آسان نیست کاملا مستقل و خود احترام به وقتی که یکی از
فقیر و زندگی در میان افراد ثروتمند و بی دقتی من در مورد پول ، و نگران
در مورد صورت حساب من.
اما من باید خودخواه و ناسپاس است اگر من ساخته شده است که دلیلی برای پذیرش همه شما
را ارائه دهند ، بدون بازگشت را از تمایل به رایگان از نگرانی های من.
شما باید زمان را -- هم فکر می کنم از مهربانی شما را -- و از آنچه من می توانم به شما بدهد
در عوض برای آن ها ---- "
او برگزار شد دست خود را با یک ژست فریبنده است که در آن اخراج از خود محروم بود
دقت.
تذکر خود را از نرمی آینده ساخته شده افزایش Rosedale در اطاعت از آن ، کمی سرخ
با unhoped خود را برای رسیدن به موفقیت ، و نظم سنت از خون خود را
به قبول چه ، بدون عجله در مدت زمان معقول به فشار برای اطلاعات بیشتر اذعان شد.
چیزی در رضایت اعلان خود او را وحشت زده و او در پشت آن احساس
ذخیره می شود نیروی صبر و شکیبایی است که ممکن است قوی ترین اراده مطیع کردن.
اما حداقل آنها دوستانه جدا بود ، و او از خانه بدون ملاقات بود.
Selden -- Selden ، که ادامه عدم وجود در حال حاضر او را smote با زنگ جدید.
Rosedale بیش از یک ساعت باقی مانده بود ، و او قابل درک است که هم اکنون توسط آن خیلی دیر امید
برای Selden.
او نوشتن توضیح غیبت او ، البته ، توجه داشته باشید از او وجود خواهد داشت
پست دیر است.
اما او اقرار زنا را را به تعویق خواهد افتاد ؛ و لرز از تاخیر
به شدت در روح مانده خود را حل و فصل می شود.
ذخیره کردن سنگینتر زمانی که حلقه آخر پستچی توجه داشته باشید برای او به ارمغان آورد ، و او تا به حال برای رفتن
طبقه بالا به یک شب تنهایی -- یک شب به عنوان ترسناک و بی خوابی به عنوان علاقه داشتن به شکنجه او را به حال
آن به Gerty تصویر است.
به او آموخته هرگز با افکار خود او زندگی می کنند و با آنها مواجه
از طریق ساعت چنین بدبختی شفاف wretchedness اشتباه گرفته از مراسم احیاء قبلی خود ساخته شده
به نظر می رسد به راحتی تحمل پذیر است.
نور روز خدمه فانتوم منحل شده ، ساخته شده و آن را به او روشن است که او را بشنوید
Selden پیش از ظهر ، اما روز بدون نوشته های خود و یا در آینده به تصویب رسید.
لیلی باقی مانده در خانه ، lunching و ناهار خوری را به تنهایی با عمه او ، که شکایت از
یخمانند flutterings از قلب ، و در مورد موضوعات کلی صحبت کردیم.
خانم Peniston رفت به رختخواب زود هنگام ، و هنگامی که او تا به حال رفته لیلی نشستم و یک یادداشت را نوشت
به Selden.
او برای رسول فرستا دن آن حلقه زمانی که چشم خود را بر روی یک سقوط کرد
پاراگراف در مقاله شب که در آرنج او دراز : "آقای لارنس Selden در میان
مسافران قایقرانی این بعد از ظهر برای
هاوانا و هند غربی در آنتیل بادگیر لاینر. "
او گذاشته پایین کاغذ و حرکت شنبه ، خیره در توجه داشته باشید او.
او در حال حاضر درک که او در آینده هرگز -- که او دور رفته بود چون او
می ترسم که او ممکن است آمده بود.
او افزایش یافت ، و راه رفتن در سراسر زمین ایستاده بود زل زده در خود برای مدت طولانی در
آینه های روشن به روشن بالاتر از تکه منتل.
خطوط در چهره اش بیرون آمد وحشتناکی -- او نگاه قدیمی و زمانی که یک دختر به نظر می رسد قدیمی
به خودش ، چگونه او را به مردم دیگر را نگاه کنید؟
او به دور نقل مکان کرد ، و شروع به پرسه aimlessly در مورد اتاق ، اتصالات مراحل او
با دقت مکانیکی بین گل سرخ هیولا خانم Peniston
Axminster.
ناگهان او متوجه شد که قلم او که با آن نوشته شده بود به Selden هنوز
استراحت در مقابل به جای قلم و دوات کشف. او خودش نشسته دوباره ، و گرفتن
پاکت ، آن را خطاب به سرعت به Rosedale.
سپس او گذاشته از یک ورق کاغذ ، و بیش از آن با قلم معلق نشسته.
آسان به اندازه کافی برای نوشتن تاریخ بوده است ، و "جناب آقای Rosedale" -- اما پس از آن او
الهام پرچم.
او به معنای به او بگویید که برای آمدن به او ، اما کلمات خودداری کرد تا خود را شکل دادن.
او در طول آغاز شد : "من شده فکر کردن - ---" و سپس او گذاشته قلم را ، و نشست
با آرنج خود را بر روی میز و صورت او را در دست خود پنهان است.
ناگهان او را در صدای زنگ درب آغاز شده است.
دیر نیست -- به سختی ده ساعت -- و هنوز هم ممکن است وجود داشته باشد توجه داشته باشید از Selden ، و یا
پیام ها -- و یا او وجود دارد ممکن است خود را ، در طرف دیگر درب!
اعلام قایقرانی او ممکن است اشتباه بوده است -- ممکن است یکی دیگر از
لارنس Selden که به هاوانا رفته بود -- همه این امکانات تا به حال هم به فلش
از طریق ذهن خود ، و ایجاد
اعتقاد راسخ ، که او بعد از همه برای دیدن و یا شنیدن از او بود ، قبل از درب اتاق نقاشی
باز به اعتراف بنده حامل تلگراف.
لیلی پاره آن را با دست تکان دادن باز کردن ، و نام خوانده شده برتا دورست زیر
پیام : "به طور غیر منتظره قایقرانی فردا. آیا شما به ما بپیوندید کروز در
مدیترانه ای؟ "