Tip:
Highlight text to annotate it
X
X فصل
تا کنون من در جزئیات ثبت وقایع از وجود ناچیز من به
ده سال اول زندگی من فصل من داده اند تقریبا به اندازه تعداد.
اما این به یک اتوبیوگرافی به طور منظم نیست.
من فقط ملزم به استناد حافظه جایی که من می دانم که پاسخ او را دارای درجاتی
مورد علاقه بنابراین من در حال حاضر یک فضای هشت سال تقریبا در سکوت عبور : چند
خطوط تنها لازم به نگه دارید تا لینک از اتصال.
هنگامی که تب تیفوس ماموریت خود را از ویرانی در Lowood برآورده شده بود ، آن را
به تدریج از ان جهت ناپدید شده ، اما نه تا حدت آن و تعدادی از آن
قربانیان توجه عمومی در مدرسه را رسم کرده بود.
استعلام را منشاء معضل انجام شده است ، و درجه های مختلف از حقایق آمد
کردن که خشم هیجان زده عمومی در درجه بالایی است.
ماهیت ناسالم از سایت ، کمیت و کیفیت از کودکان
غذا ، آب لب شور ، دارای بوی زننده مورد استفاده در آماده سازی آن ، لباس رنجور دانش آموزان
و اقامت -- تمام این چیزها
را کشف کرد ، و این کشف در نتیجه mortifying به آقای Brocklehurst ، اما
به نفع موسسه.
چند افراد متمول و خیرخواه در استان تا حد زیادی برای مشترک
نصب راحت تر در یک ساختمان یک وضعیت بهتر ، مقررات جدید
بهبود در رژیم غذایی و لباس ، ساخته شده
معرفی ، وجوه از مدرسه به مدیریت کمیته intrusted شد.
آقای Brocklehurst ، که از ثروت و ارتباط خانواده ، و نه می تواند
نادیده گرفته ، هنوز هم حفظ پست از خزانه دار ، اما او در کمک شد
تخلیه وظایف خود را توسط آقایان
ذهن و نه بزرگ تر و همدردی : دفتر خود را از بازرس ، بیش از حد ،
به اشتراک گذاشته شده توسط کسانی که می دانستند چگونه به ترکیب دلیلی با سختگیری ، آسایش با
اقتصاد ، شفقت با uprightness.
مدرسه ، در نتیجه بهبود یافته است ، در زمان یک نهاد واقعا مفید و شریف شد.
من یک زندانی از دیوارهای آن باقی ماند ، پس از بازسازی آن ، به مدت هشت سال : شش عنوان
دانش آموز ، و دو نفر به عنوان معلم و در هر دو ظرفیت میدهم شهادت من به ارزش خود را
و اهمیت است.
در طول این هشت سال زندگی من یکنواخت بود : اما ناراضی نیست ، به دلیل آن بود
ننشستند.
من تا به حال وسیله ای برای آموزش عالی در دسترس من قرار داده ؛ علاقه برای برخی از
مطالعات من ، و میل به پیشرفت در همه ، همراه با لذت بزرگ در
خشنود معلمان من ، به خصوص چنین که من
دوست من خواستند : من خودم availed به طور کامل از مزایای به من پیشنهاد.
در زمان من گل رز به دختر اول از طبقه اول و پس از آن من با این سرمایه گذاری شد
دفتر معلم ، که من با تعصب و غیرت برای دو سال مرخص شده است : اما در پایان آن
زمان من را تغییر داده است.
دوشیزه معبد ، از طریق همه تغییرات ، تا کنون ادامه داد سرپرست
حوزه علمیه : به دستور او بدهکار بهترین بخشی از acquirements من او
دوستی و جامعه شده است
مستمر آرامش او به حال من در جا مادر ، حاکم ایستاد ، و latterly
همدم.
در این دوره او ازدواج با شوهرش (یک روحانی ، یک مرد بسیار عالی ، حذف ،
تقریبا ارزش چنین همسر) به شهرستان از راه دور ، و در نتیجه به من دست داده بود.
از روز او ترک من دیگر همان : با او در هر حل و فصل رفته بود
احساس ، هر نوع رابطه ای که Lowood در برخی از مدرک به خانه من ساخته شده بود.
من از چیزی او را از طبیعت خود imbibed بود و بسیاری از عادات او :
افکار هماهنگ : آنچه به نظر می رسید بهتر تنظیم احساسات زندانیان تبدیل شده بود
از ذهن من است.
در وفاداری به وظیفه و نظم داده بودم ، من آرام ، من بر این باور من بود
مطالب و محتوا : به چشم دیگران ، معمولا حتی برای خود من ، من منظم ظاهر
و شخصیت تسخیر کرده است.
اما سرنوشت ، در شکل Nasmyth آقای کشیش ، بین من و خانم معبد آمد : من
او را در قدم لباس خود را به پست - کالسکهپست سفر را دیدم ، در مدت کوتاهی پس از ازدواج
مراسم رو دیدم سوار کالسکهپست
تپه و فراتر از پیشانی خود را ناپدید می شوند و سپس به اتاق خود من بازنشسته ، و
صرف شده در تنهایی بزرگترین بخشی از تعطیلات نیمه افتخار اعطا شده در
مناسبت.
من در مورد بسیاری از اوقات اتاق راه می رفت.
من تصور خودم تنها پشیمان از دست دادن من ، و فکر چگونه آن را تعمیر ، اما
هنگامی که بازتاب من ، امضا شد و من سرم را بالا گرفتم و متوجه شد که بعد از ظهر بود
رفته و شب دور پیشرفته ، یکی دیگر از
کشف بر من dawned ، یعنی ، که در فاصله تبدیل قرار گرفته بودند
روند ؛ که ذهن من قرار داده بود و آن را از معبد دوشیزه قرض گرفته شده بود -- و یا که به جای
او با او بی سر و صدا گرفته شده است
جو من تنفس در مجاورت او بود -- و اکنون من در من باقی نمانده بود
عنصر طبیعی ، و شروع به احساس تکان دهنده از احساسات قدیمی.
به نظر نمی رسد که اگر سرپا نگه داشتن خارج شد ، اما نه به عنوان اگر انگیزه
رفته است : آن قدرت می شود آرام که من شکست خورده بود ، اما دلیلی برای
آرامش بود نه بیشتر.
دنیای من برای چند سال در Lowood : تجربه من از قواعد آن شده بود و
سیستم ها ، در حال حاضر من به یاد این است که دنیای واقعی گسترده ، و زمینه های متنوع از
امیدها و ترس ، احساس و
هیجانات ، در انتظار کسانی که شجاعت به جلو را به بسط و توسعه آن ، به دنبال واقعی
آگاهی از زندگی در میان خطرات آن. به پنجره من رفتم ، باز و نگاه
خارج.
دو بال از ساختمان وجود دارد ؛ باغ وجود دارد ؛ دامن وجود دارد
Lowood ؛ افق پر از تپه وجود دارد.
چشم من گذشت همه اشیاء دیگر را به استراحت در کسانی که بیشتر از راه دور ، قله های آبی ، مثل آن بود
کسانی که من به از میان برداشتن مدت زمان طولانی تر ، همه در درون مرز خود را از سنگ و سلامت به نظر می رسید
زندان زمین ، حدود تبعید.
من رد این جاده پیچ در پیچ سفید گرد پایه یک کوه ، و اضمحلال در
تنگه بین دو ، چگونه می توانم مدت زمان طولانی تر آن را دنبال دورتر!
من به یاد می آورد زمانی که من تا به حال که راه بسیار در یک مربی سفر من به یاد
نزولی که تپه در گرگ و میش سن به نظر می رسید از روز سپری شده که
مرا اولین Lowood ، و من تا به حال هرگز از quitted.
تعطیلات من تمام شده است در مدرسه به سر برد : خانم رید هرگز برای من فرستاده
Gateshead ، نه او و نه هیچ یک از خانواده اش شده بود برای دیدار با من.
من هیچ ارتباطی با نامه یا پیام با جهان بیرونی داشته است : مدرسه ، قوانین ،
وظایف مدرسه ، مدرسه ، عادات و تصورات و صداها و چهره ها ، و عبارات و
لباس ، و ترجیحات ، و antipathies - - چنین بود آنچه من از وجود می دانستند.
و در حال حاضر احساس کردم که این کافی نیست ، من از معمول از هشت سال در یک خسته
بعد از ظهر.
من آزادی مورد نظر ، برای آزادی من gasped و برای آزادی من دعا زبان آمده و به نظر می رسید
پراکنده در باد و سپس کمرنگ دمیدن.
من آن را رها شده و تضرع humbler قاب شده ، برای تغییر ، محرک : که
طومار ، بیش از حد ، به نظر می رسید به فضای مبهم جاروب : "سپس ،" من گریه ، نیمی از ناامید ،
"به من حداقل بردگی جدید را اعطا!"
زنگ ، زنگ ساعت از شام ، من به نام طبقه پایین.
من آزاد بود تا سر زنجیره قطع از هر گونه انعکاس من تا قبل از خواب : حتی
سپس یک معلم که اشغال اتاق همین کار را با من به من از این موضوع نگه داشته که من
مدت زمان طولانی تر به عود ، پلورال طولانی مدت از بحث کوچک.
چگونه می توانم آرزو خواب بود او را به سکوت.
این به نظر می رسید تا اگر می تواند من اما بازگشت به این ایده بود که آخرین ذهن من به عنوان من وارد
در پنجره ایستاده بود ، برخی از پیشنهاد مبتکر را برای کمک به من افزایش است.
دوشیزه Gryce در آخرین خروپف او Welshwoman سنگین بود ، و تا کنون بینی همیشگی او
سویه توسط من به حال هرگز در هر نوری دیگر نسبت به عنوان یک مزاحمت تلقی شد ؛ به
شب من را مورد ستایش قرار داد اولین یادداشت عمیق با
رضایت من از وقفه debarrassed شده بود ، فکر من نیمه محو
فورا احیا شده است. "بردگی جدید!
چیزی است که در آن وجود دارد ، "من soliloquised (ذهنی ، می توانند به درک ، من از صحبت
با صدای بلند) ، "من می دانم ، وجود دارد چرا که صدا بیش از حد شیرین نیست ؛ آن را دوست ندارم چنین
کلمات به عنوان آزادی ، هیجان ، لذت :
صداها لذت واقعا ، اما بیش از صداها برای من و خیلی توخالی و زودگذر
که آن را زباله صرف زمان برای گوش دادن به آنها است.
اما بردگی!
است که باید حقیقت امر این است. هر کس ممکن است خدمت کند : من خدمت کرده اند در اینجا هشت
سال و اکنون من می خواهم این است که برای خدمت به جاهای دیگر.
آیا من می توانم می کنید بسیار از اراده من؟
چیزی امکان پذیر نیست؟ بله -- بله -- پایان است چندان دشوار نیست ، اگر من
تنها یک مغز به اندازه کافی فعال به سر و گوش آب دادن وسیله ای برای رسیدن به آن را داشتند. "
من در رختخواب از طریق برانگیزانندهتر این مغز گفت : نشسته : آن شب سرد بود.
شانه من با شال پوشیده شده ، و سپس اقدام به همه من فکر می کنم دوباره
ممکن است.
"چه می خواهم؟ محل جدید ، در یک خانه جدید ، در میان جدید
چهره ها ، تحت شرایط جدید : من می خواهم این به این دلیل آن را در استفاده از هیچ که مایل به هر چیز است
بهتر است.
چگونه مردم را به یک مکان جدید؟ آنها به دوستان تقاضا می شود ، گمان می کنم : من هیچ
دوستان.
بسیاری دیگر که هیچ دوستی ، که در مورد باید به دنبال خود می شود و وجود دارد
یاران خود و منابع خود را؟
من نمی تواند بگوید : هیچ چیز به من پاسخ داد و سپس دستور داد که مغز من را به پیدا کردن پاسخ ،
و به سرعت.
آن را کار می کرد و مشغول به کار سریعتر : من احساس ضربان در سر من و معابد پالس ، اما
برای نزدیک به یک ساعت آن را در هرج و مرج کار می کرد و هیچ نتیجه ای از تلاش های آن آمد.
تب آلوده با کار بیهوده ، من بلند شده و در زمان نوبت در اتاق undrew
پرده ، اشاره کرد یک یا دو ستاره ، با سرما می لرزیدند ، و دوباره به رختخواب رخنه کرد.
پری مهربان ، در غیاب من ، قطعا کاهش یافته است این پیشنهاد مورد نیاز در من
بالش ، که من زمین بگذارند ، آن را بی سر و صدا آمد و به طور طبیعی به ذهن من.-- "کسانی که می خواهند
شرایط تبلیغ ، شما باید در هرالد --- شایر تبلیغات "است.
"چگونه؟ من می دانم که هیچ چیزی در مورد تبلیغات پاسخ گفت : «صاف و فوری افزایش یافت در حال حاضر : --
"شما باید تبلیغات و پول برای پرداخت هزینه های آن را تحت پوشش کارگردانی را در جوف قرار دادن
سردبیر هرالد ، شما باید آن را قرار دهید در اولین فرصت شما ، به
پست در Lowton ؛ پاسخ باید
خطاب به قیم در پست دفتر وجود دارد ؛ شما می توانید بروید و پرس و جو را در حدود یک
هفته بعد از شما نامه خود را ارسال ، هستند اگر هر کدام می آیند ، و بر این اساس عمل می کنند. "
این طرح من رفت و بیش از دو بار ، سه بار ، و سپس آن را در ذهن من بود هضم شده و من آن را در حال
روشن عملی فرم : من احساس رضایت و خوابش برد.
با اولین روز من بود : من تا به حال تبلیغات من نوشته شده است ، محصور در خشکی است ، و
کارگردانی قبل از زنگ زنگ زد از خواب بیدار شدن مدرسه ، آن را در نتیجه زد : --
"بانوی جوان عادت کرده اند به کمک درسی" (من یک معلم نداشته دو سال؟)
"آرزومند دیدار با یک موقعیت در یک خانواده خصوصی که در آن کودکان هستند
تحت چهارده (من فکر کردم که که من به سختی هجده بود ، آن را نمی خواهد انجام
انجام هدایت دانش آموزان نزدیکتر سن خود من).
او واجد شرایط برای تدریس به شاخه های معمول آموزش و پرورش خوب انگلیسی ،
همراه با فرانسه ، نقاشی و موسیقی "را (در آن روز ، خواننده ، این در حال حاضر باریک
فروشگاه از دستاوردهای که برگزار شده است tolerably جامع).
"آدرس ، قیم ، دفتر پست ، Lowton ، --- شایر."
این سند باقی ماند قفل شده است و در کشو من در تمام طول روز : پس از چای ، خواست مرخصی
جدید سرپرست به Lowton ، به منظور انجام برخی از کمیسیون های کوچک برای
خودم و یک یا دو نفر از من همکار
معلمان ، به آسانی اجازه داده شد ، من رفتم.
از دو مایل پیاده روی بود و شب خیس بود ، اما روز همچنان بلند بود ؛
بازدید یک یا دو فروشگاه ، نامه را به دفتر پست تضعیف و آمد از طریق
باران ، سنگین با لباس جریان است ، اما با یک قلب را برطرف.
هفته موفقیت طولانی به نظر می رسید : در گذشته آن را به پایان آمد ، با این حال ، مانند تمام دنیوی
اشیاء ، و یک بار دیگر ، به سمت نزدیک یک روز پاییز دلپذیر ، من خودم را در بر داشت جریان
در جاده ها به Lowton.
آهنگ منظره آن ، توسط راه بود ، دروغ گفتن در امتداد سمت بک و
از طریق شیرین ترین منحنی دیل : اما آن روز من بیشتر از حروف فکر ،
که ممکن است یا ممکن است من در انتظار در
بکدام نقطه دی برگ کوچک من ، به آن نسبت به charms نهاد آموزشی محلی و آب محدود بود.
ماموریت ظاهری من به این مناسبت بود که برای یک جفت کفش اندازه گیری ، بنابراین من
مرخص که کسب و کار اول ، و هنگامی که آن انجام شد ، من در سراسر تمیز پا و
آرام خیابان کمی از کفاشی به
دفتر : پس از آن توسط بانو قدیمی ، که شاخ عینک بر روی بینی خود را به تن نگه داشته شد ،
و سیاه و سفید دستکش در دست او است. "آیا هر نامه برای قیم وجود دارد؟"
از او پرسیدم.
او در من بیش از عینک خود را peered ، و سپس به او یک کشو را باز و خرابکاری در میان
مطالب خود را برای مدت طولانی ، تا زمانی که امید من شروع به لکنت زبان پیدا کردن.
در گذشته ، داشتن یک سند قبل از عینک های او نزدیک به پنج دقیقه برگزار شد ، او
آن را در سراسر مقابله ارائه شده ، همراه با عمل دیگری کنجکاو
و نگاه بدگمان -- آن را برای قیم
"فقط یکی وجود دارد؟" من خواستار.
"وجود ندارد" ، گفت که او و من آن را در جیب من قرار داده و تبدیل به صورت من homeward :
من می توانم آن را باز پس از آن ، قوانین من موظف به توان توسط هشت ، و آن را در حال حاضر نیمه
گذشته هفت.
وظایف مختلف در هنگام ورود من در انتظار. من تا به حال با دختر نشستن در طی
ساعت از مطالعه و پس از آن نوبت من به خواندن نماز بود ؛ به آنها را ببینید به بستر : پس از آن من
supped با معلمان دیگر.
حتی زمانی که ما در نهایت برای شب بازنشسته ، خانم Gryce اجتناب ناپذیر بود هنوز من
همدم : ما تنها یک پایان کوتاه از شمع در شمعدان ما بود ، و من مخوف
مبادا او باید صحبت تا تمام سوخته بود
خارج ، خوشبختانه ، با این حال ، شام سنگین است که او تا به حال خورده تولید یک اثر خواب الود :
او در حال حاضر خروپف شد و قبل از من در آوردن لباس به شیوه را به پایان رسانده است.
هنوز یک اینچ از شمع : من در حال حاضر در زمان از نامه من ، مهر و موم شد
اولیه F. ؛ من آن را شکست ، مطالب کوتاه شد.
"اگر قیم ، که تبلیغ در هرالد --- شایر پنجشنبه گذشته ، دارای
acquirements ذکر شد ، و اگر او در یک موقعیت برای دادن مراجع رضایت بخش به عنوان است
به شخصیت و صلاحیت ، وضعیت
را می توان به او ارائه شده که در آن است ، اما یک دانش آموز ، دختر بچه ، زیر ده سال
سن و که در آن حقوق و دستمزد است سی پوند در هر سال.
قیم درخواست برای ارسال منابع ، نام ، آدرس ، و همه از خاص به
جهت : -- "خانم فرفکس ، Thornfield ، در نزدیکی Millcote ،
-- شایر ".
من به بررسی سند طولانی : نگارش قدیمی از مد افتاده و به جای نامعلوم بود ،
می خواهم که یک خانم مسن.
این شرایط رضایت بخش بود : ترس خصوصی من را خالی از سکنه بود ، که در نتیجه
اقدام برای خودم ، و به هدایت خود من ، من فرار خطر وارد شدن به برخی از خراش ؛
و مهمتر از همه چیز ، من آرزو نتیجه
تلاش من به احترام ، مناسب ، EN regle.
من در حال حاضر احساس کردند که یک خانم مسن هیچ عنصر بد در کسب و کار من در دست داشته بود.
خانم فرفکس!
من او را در لباس سیاه و کلاه بیوه شاهد و انجماد ، شاید ، اما بی ادب : یک مدل
احترام سالمندان زبان انگلیسی.
Thornfield! که بدون شک ، به نام از خانه او بود : نقطه منظم شسته و رفته بود ، من
مطمئن شوید ، هر چند که من را در تلاش های من به تصور یک طرح درست از ساختمان و محوطه شکست خورده است.
Millcote ، --- شایر ؛ من خار خاطرات من از نقشه ای از انگلستان ، بله ، من
آن را دیدند ، هر دو شایر ، و شهر.
--- شایر هفتاد مایل نزدیکتر از شهرستان از راه دور که در آن من در حال حاضر ساکن لندن بود :
توصیه به من بود.
من مدت زمان طولانی تر که در آن زندگی و حرکت وجود دارد : Millcote بزرگ بود
ساخت شهر در بانک ، یک محل مشغول به اندازه کافی ، بدون شک بسیار
بهتر است ؛ این امر می تواند یک تغییر کامل حداقل.
که نه علاقه داشتن به من بسیار ایده از دودکش های بلند و ابرهای شیفتهی
دود -- "اما" من استدلال کردم : "Thornfield خواهد شد ، احتمالا ، یک راه خوب از این شهر است."
در اینجا سوکت از شمع کاهش یافته است ، و فتیله را بیرون می رفت.
روز بعد گام های جدید به صورت گرفته است ، برنامه های من دیگر می تواند به خود من محدود
پستان ، من باید آنها را به منظور رسیدن به موفقیت خود را بهره مند است.
پس از به دنبال به دست آمده و مخاطبان از سرپرست در طول نیم روز
تفریحی ، من به او گفت من تا به حال چشم انداز ابتلا به یک وضعیت جدید که در آن حقوق و دستمزد
خواهد بود دو برابر آنچه من در حال حاضر (در مورد در
Lowood من فقط 15 پوند در هر سال) و درخواست او را موضوع برای من شکستن
به آقای Brocklehurst ، و یا برخی از این کمیته ، و معلوم که آیا آنها می
به من اجازه به آنها به عنوان منابع ذکر.
او obligingly رضایت به عنوان شفیعه عمل در این موضوع.
روز بعد او امر قبل از آقای Brocklehurst ، که گفت که خانم رید باید گذاشته شد
نوشته شده به او به عنوان سرپرست طبیعی من بود.
یک یادداشت بر این اساس خطاب به آن بانوی ، که بازگشت به پاسخ ، که "من
ممکن است که من با خوشحالی : او مدتها بود همه دخالت در من واگذار
امور. "
این توجه داشته باشید رفت دور از کمیته ، و در گذشته ، پس از آنچه به نظر می رسد ترین
تاخیر خسته کننده ، مرخصی رسمی من بهتر وضعیت من داده شده بود اگر من می تواند و
تضمین افزود ، که من تا به حال همیشه
خودم به خوبی انجام داد ، هر دو به عنوان معلم و شاگرد ، در Lowood ، یک گواهی نامه از
شخصیت و ظرفیت ، امضا شده توسط بازرسان آن نهاد ، باید
فورا من مبله شود.
این گواهی نامه من بر این اساس در حدود یک ماه ، یک کپی از آن را به فرستاده
خانم فرفکس ، و پاسخ که بانوی ، مبنی بر این که او راضی شد و اصلاح
که دو هفته روز به عنوان دوره برای من
فرض پست از حاکم در خانه او.
من در حال حاضر خودم را در آماده سازی مشغول ساختم : دو هفته به سرعت گذشت.
من تا به حال یک کمد خیلی بزرگ نیست ، هر چند آن را کافی به خواسته من بود و روز گذشته
بسنده به تنه من -- همین من با من آورده بود و هشت سال قبل از بسته
Gateshead.
جعبه ، کارت میخ بر روی طناب دار بود. در نیم ساعت حامل بود به تماس
آن را به آن را به Lowton ، بکدام نقطه من خودم می بود که در یک ساعت اولیه تعمیر بعدی
صبح امروز برای دیدار با مربی.
من چیزهای سیاه و سفید ، لباس سفر من خار بود ، نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه من آماده ، دستکش ، و
خیط و پیت کردن ، به دنبال در تمام زیر شلواری من که هیچ مقاله پشت سر گذاشته شد و در حال حاضر داشتن
چیزی بیشتر برای انجام دادن ، من نشستم و سعی کردم به بقیه.
من نمی توانست ، هر چند که من با پای پیاده شده بود و در تمام طول روز ، من می توانم در حال حاضر نه سکون یک لحظه ، من
بیش از حد هیجان زده است.
یک مرحله از زندگی من شد بسته شدن به شب ، جدید باز به فردا : غیر ممکن است برای
چرت زدن در فاصله ؛ feverishly باید تماشا کنید در حالی که این تغییر بود که
انجام می شود.
"خانم ، گفت :« یک کارمند که مرا در لابی ملاقات کرد ، جایی که من مثل یک سرگردان
روح آشفته "، یک فرد زیر آرزوهای خود را به شما را ببینید."
"حامل ، بدون شک ،" من فکر کردم ، و به طبقه پایین بدون هیچ پرس و جو در زد.
من عبور پشت اطاق پذیرایی و یا معلمان نشسته اتاق ، درب که نیمی شد
باز کردن ، برای رفتن به آشپزخانه ، زمانی که برخی از فرار --
"او را ، من مطمئن هستم -- من می توانستم به او گفت به هر نقطه" گریه فردی که
متوقف پیشرفت من و دست من گرفت.
نگاه کردم : دیدم زن attired مثل یک بنده خوب لباس پوشیدن و ، matronly ، هنوز رتبهدهی نشده است
جوان ، بسیار خوب ، به دنبال ، با موهای سیاه و چشم ها ، و رنگ های پر جنب و جوش است.
"خوب ، آن است که" او ، در صدا و با لبخند من نیمی از به رسمیت شناخته شده پرسید : "شما ام
کاملا فراموش شده اند ، من فکر می کنم ، خانم جین؟ "
در یکی دیگر از دوم من بود بغل کردن و بوسیدن او rapturously : "Bessie!
Bessie!
Bessie "که من گفتم این بود که در انجا او نیمی از خندید ، نیمی از گریه و ما هر دو رفت
به اطاق نشیمن. آتش ایستاده بود یک عضو کوچک از سه
سال قدیمی در نیم تنه دامن بلند و شلوار پارچه پیچازی.
"آن پسر کوچک من ، گفت :" Bessie به طور مستقیم.
"سپس شما که ازدواج کرده اند ، Bessie؟"
"بله ، نزدیک به پنج سال از زمان به رابرت خمیر مایه ، درشکه چی و من کمی
دختر در کنار بابی وجود دارد ، که من تعمید جین است. "
"و شما در Gateshead زندگی نمی کنند؟"
"من در این تسلیم زندگی می کنند : پورتر قدیمی را ترک کرده است."
"خوب ، و چگونه همه آنها بر روی دریافت کنید؟
همه چیز را در مورد آنها را به من بگو ، Bessie : اما نشستن اولین ، و ، بابی ، بیا و نشستن بر روی
زانو من ، شما را؟ "اما بابی ترجیح مایل به مادرش.
خانم خمیر مایه ، "ادامه داد :" در حال رشد بسیار بلند ، خانم جین ، و نه بسیار تنومند است.
"من به جرات می گویند که آنها نگه داشته ام شما نیز به خوبی در مدرسه : خانم رید سر و
شانه ها بلندتر از شما و خانم Georgiana دو تن از شما را در
وسعت. "
"Georgiana خوش تیپ است ، گمان می کنم ، Bessie؟" "خیلی.
او به لندن رفت و در زمستان سال گذشته با مادر او ، و همه تحسین وجود دارد او را ، و
ارباب جوان در عشق با او سقوط کرد : اما روابط خود را در مقابل مسابقه و -- چه
آیا شما فکر می کنید -- او و خانم Georgiana
آن را به فرار ، اما آنها را پیدا شدند و متوقف.
خانم رید بود که آنها را در بر داشت : به اعتقاد من او حسادت ؛ و در حال حاضر او و
خواهرش زندگی یک گربه و سگ با هم منجر شود ، آنها همواره نزاع -- "
"خوب ، و چه جان رید؟
"آه ، او انجام نمی دهد تا به خوبی به عنوان مادر خود را می تواند آرزو.
او به کالج رفتم ، و او -- plucked ، من فکر می کنم که آنها : و پس از آن عمو او
می خواستم او را به یک وکیل مدافع ، و مطالعه قانون : اما او چنین مرد جوان تلف شده ،
آنها را بیشتر از او را هرگز ، من فکر می کنم. "
"چه او مانند نگاه می کنید؟" "او بسیار بلند است : برخی از مردم او را
مرد جوان به دنبال جریمه ، اما او لب های ضخیم از جمله ".
"و خانم رید؟"
"Missis تنومند و به اندازه کافی در صورت به نظر می رسد ، اما من فکر می کنم او را بسیار آسان می باشد
ذهن او : رفتار آقای جان ندارد او را لطفا -- او معامله پول را خرج می کند ".
آیا او برای شما ارسال ، Bessie؟ "
"نه ، در واقع : اما من از مدت ها می خواستم به شما را ببینید ، و هنگامی که من شنیده ام که وجود داشته است
نامه ای از شما ، و این که شما با رفتن به بخش دیگری از کشور ، من فکر می کردم می خواهم
فقط خاموش تعیین می کنند ، و نگاهی به شما قبل از اینکه شما را کاملا خارج از دسترس من بود. "
"من می ترسم شما در من ناامید ، Bessie."
من این خنده گفت : من درک که نگاه Bessie ، هر چند آن را ابراز
راستا ، در هیچ شکل دلالت تحسین.
"نه ، خانم جین ، دقیقا : شما به اندازه کافی نجیبانه ، شما را مانند یک خانم نگاه کنید ، و
آن را به عنوان مثل همیشه من از شما انتظار می رود : شما هیچ زیبایی به عنوان یک کودک بودند.
من در جواب Bessie فرانک لبخند زد : من احساس کردم که درست بود ، اما من اعتراف می کنم من بود
کاملا به واردات آن بی تفاوت : در هجده اکثر مردم مایل به لطفا ، و
اعتقاد راسخ ، که آنها را نه یک
بیرونی به احتمال زیاد به دوم که تمایل به ارمغان می آورد هیچ چیز به جز ارضاء است.
"من به جرات می گفت : شما هوشمندانه است ، هر چند ،" ادامه داد : Bessie ، راهی برای آرامش است.
"چه می توانید انجام دهید؟
آیا می توانید بازی را در پیانو؟ "" کمی است. "
یکی در اتاق وجود دارد ؛ Bessie رفت و آن را باز کرد ، و پس از آن از من خواست برای نشستن
و به او لحن می دهد : من از بازی یک یا دو والس ، و او بود مفتون.
شانه خانم نمی تواند بازی را به خوبی! "گفت که او exultingly.
"من همیشه می گفت شما می توانید آنها را در یادگیری پیشی بگیرد و می تواند به شما در قرعه کشی؟"
"این یکی از نقاشی های من بیش از دودکش تکه می باشد."
این چشم انداز در رنگ های آب ، که من حاضر به منظور ساخته شده بود
سرپرست ، در اذعان به میانجی گری اجباری خود را با این کمیته در من
از طرف ، و که او و لعاب قاب بود.
"خوب ، زیبا ، خانم جین!
آن را به عنوان جریمه یک تصویر به عنوان رسم و استاد هر خانم رید می تواند رنگ ، چه رسد به
زنان جوان خود را که نمی توانستند در نزدیکی آن آمده : و به شما آموخته فرانسه "
"بله ، Bessie ، من می تواند هر دو آن را بخوانید و به آن صحبت می."
و شما می توانید بر روی پارچه و بوم کار می کند؟ "" من می توانم. "
"آه ، شما کاملا یک خانم ، خانم جین!
من می دانستم که به شما خواهد بود : شما که آیا روابط خود را به شما متوجه است یا نه.
چیزی من می خواستم از شما بپرسم وجود نداشت. آیا شما تا به حال هر چیزی از شما شنیده
قوم و خویشان پدر ، Eyres؟ "
"هرگز در زندگی ام."
"خب ، شما می دانید Missis همیشه گفته اند که فقیر بودند و کاملا مطرود و آنها
ممکن است فقیر باشد ، اما من معتقدم که آنها طبقه مرفه به همان اندازه به عنوان شانه ، برای یک روز ،
نزدیک به هفت سال پیش ، آقای ایر آمد
Gateshead و می خواستم به شما ؛ Missis گفت : شما در مدرسه در پنجاه مایلی ، او
به نظر می رسید خیلی ناامید شده است ، برای او نمی تواند باقی بماند : او در سفر بود
کشور خارجی ، و کشتی بادبان در یک یا دو روز بود از لندن.
او نگاه بسیار نجیب زاده ، و من معتقدم که او برادر پدر شما بود. "
"چه کشور خارجی رفتن بود ، Bessie؟"
"جزیره هزاران مایل خاموش ، که در آن آنها را شراب -- ساقی به من بگو --"
«مادیرا؟"
من پیشنهاد شده است. "بله ، که آن را -- که کلمه بسیار است."
"به همین دلیل او رفت؟"
"بله ، او از اقامت در چندین دقیقه در خانه : Missis با او بسیار بالا بود ، او
به نام او پس از آن "sneaking تجار و عمده فروشان.'
رابرت من بر این باور است که او شراب - تاجر بود. "
"به احتمال بسیار زیاد ،" من بازگشت ، "یا شاید کارمند یا نماینده به شراب و تاجر است."
Bessie و من conversed در مورد زمان محلی قدیمی یک ساعت دیگر ، و سپس او را به موظف شد
مرا ترک کن : من او را دیدم دوباره برای چند دقیقه صبح روز بعد در Lowton ، در حالی که من بود
در انتظار مربی.
ما در نهایت در درب از بازوها Brocklehurst وجود دارد یکدیگر جدا شدند : هر رفت و او را
راه جداگانه و او برای ابرو از Lowood مجموعه ای سقوط کرد ، برای دیدار با انتقال که
را به پشت خود را به Gateshead ، من
وسیله نقلیه نصب شده بود که به تحمل من به وظایف جدید و یک زندگی جدید در ناشناخته ها
اطراف Millcote.