Tip:
Highlight text to annotate it
X
حس و حساسیت جین آستین (1811)
فصل 43
ماریان رو تا صبح روز بعد در زمان معمول خود را به هر پرسش پاسخ که
او بهتر است ، و سعی کرد به خودش ثابت کند ، از طریق درگیر شدن در accustomary او
اشتغال.
اما یک روز صرف در نشسته و لرز بیش از آتش سوزی با یک کتاب در دست او ، که او
قادر به خواندن بود ، یا در دروغ گفتن ، خسته و بی حال روی یک مبل ، صحبت نمی کنم زیادی را در
به نفع اصلاح خود ، و هنگامی که ، در گذشته ،
او رفت و زود به رختخواب ، و منزجر کننده تر ، سرهنگ براندون بود تنها
شگفت زده شده در خونسردی خواهرش ، که ، هر چند حضور و مراقبت از او را کل
روز ، در برابر تمایل ماریان ، و
وادار کردن داروهای مناسب خود را در شب ، مانند ماریان اعتماد ، به یقین
و اثر بخشی خواب ، و هیچ زنگ خطر واقعی را احساس.
شب بسیار بی قرار و تب آلوده است ، با این حال ، نا امید انتظار
هر دو ، و هنگامی که ماریان ، پس از پافشاری در آنست که ، اعتراف خودش قادر به نشستن
و بازگشت داوطلبانه به رختخواب او ،
الینور بسیار آماده به اتخاذ مشاوره خانم جنینگز بود ، از ارسال برای
داروساز Palmers '.
او آمد ، مورد بررسی قرار بیمار او ، و هر چند تشویق خانم Dashwood انتظار داشت که
بسیار چند روز که خواهرش را به سلامت بازگرداند ، با این حال ، با تلفظ اختلال خود را به
تمایل متعفن ، و اجازه می دهد
کلمه "عفونت" را به تصویب لب هایش را ، داد زنگ هشدار از طریق مسنجر برای خانم پالمر ، او را کودک
حساب.
خانم جنینگز ، که از اول بوده است تمایل به فکر می کنم شکایت ماریان
جدی تر از الینور ، در حال حاضر بسیار جدی در گزارش آقای هریس نگاه و
تایید احتیاط و ترس شارلوت ،
خواستار ضرورت حذف فوری خود را با نوزاد خود و آقای پالمر ،
هر چند درمان دغدغه های خود را به عنوان وقت تلف کردن ، اضطراب و ابرام
همسر خود را بیش از حد بزرگ می شود تجربه کرده اند.
خروج او ، در نتیجه ، بر روی ثابت شد و ظرف یک ساعت پس از ورود آقای هریس ،
او مجموعه ای خاموش ، به همراه پسربچه اش و پرستار او ، برای خانه یک رابطه نزدیک از
آقای پالمر ، که در فاصله چند مایلی در زندگی
طرف دیگر از حمام ، بکدام نقطه شوهرش ، در عجز جدی او وعده داده ، برای پیوستن به
او در یک یا دو روز ، و بکجا او تقریبا به طور مساوی با مادرش برای کار به فوری
همراه او را.
خانم جنینگز ، با این حال ، با مهربانی از قلب که الینور واقعا او را دوست دارم ،
وضوح خود را از کلیولند تکان دهنده نیست تا زمانی اعلام همانطور که ماریان باقی ماند
بیمار و تلاش ، خود را
مراقبت توجه به عرضه به محل خود را از مادر به او او را از گرفته بود و
الینور او را در هر فرصتی یاور حاضر و فعال ترین در بر داشت ، با آرزو به پذیرش
سهم در تمام خستگی خود را ، و اغلب توسط او
تجربه بهتری در پرستاری ، استفاده از مواد.
ماریان پور ، سست و کم از ماهیت بیماری خود ، و احساس خودش را
جهان بیمار است ، دیگر نمی تواند امیدواریم که که فردا او را بهبود ، و
ایده چه فردا را تولید کرده اند ،
اما برای این بیماری تیره بخت ، هر بیماری شدید ، در آن روز آنها
به خانه سفر خود را آغاز کرده اند و تمام راه را با حضور بنده از خانم
جنینگز ، قرار بود به مادر خود را با تعجب در پیش از ظهر زیر گرفته شده است.
او گفت همه در مرثیه خوانی از این تاخیر اجتناب ناپذیر بود ؛ هر چند الینور
در حال به منظور بالا بردن روح او ، و او را باور ، او پس از آن واقعا باور
خودش ، که این امر می تواند یکی از بسیار کوتاه.
روز بعد یا بدون تغییر کوچک در دولت بیمار ؛ او
قطعا بهتر بود نیست ، و این تفاوت که هیچ اصلاح وجود دارد ، به نظر نمی رسید
بدتر است.
حزب خود و دورتر کاهش می یابد ، در حال حاضر ، برای آقای پالمر ، هر چند تمایلی به رفتن به عنوان
و از انسانیت واقعی و خوب در برابر طبیعت ، از دوست نداشتن ، که به
به دور توسط همسرش وحشت زده ، قانع شد
در گذشته توسط سرهنگ براندون به انجام وعده اش را از زیر او ، و در حالی که او بود
آماده برای رفتن ، سرهنگ براندون خود ، با اعمال بسیار بیشتر ، شروع به صحبت
رفتن به همین ترتیب.-- در اینجا ، با این حال ،
مهربانی خانم جنینگز interposed قابل قبول ، برای ارسال سرهنگ دور
در حالی که عشق خود را در تشویش های زیادی بر روی حساب خواهرش ، به محروم خواهد بود
آنها هر دو ، او ، از هر راحتی فکر ؛
و بنابراین گفتن او را در یک بار که اقامت خود را در کلیولند به خودش لازم بود ،
که او باید می خواهم او را در piquet از شب بازی ، در حالی که خانم Dashwood
در بالا با خواهرش ، و ج او را خواست تا
به شدت با باقی می ماند ، که او ، که لذت بخش بود آرزوی اول از قلب خود را
توسط پیروی ، مدت ها حتی نمی توانست تحت تاثیر قرار دهد به استثنا قائل شدن و به خصوص به عنوان خانم جنینگز
التماس به گرمی توسط آقای پالمر دوم ،
که به نظر می رسید به احساس کمک به خود ، در پشت سر گذاشتن او یک شخص تا به خوبی قادر به
کمک یا توصیه دوشیزه Dashwood در هر ظهور
ماریان ، البته ، در جهل تمام این ترتیبات نگه داشته شد.
او می دانست که نه او با استفاده از ارسال صاحبان کلیولند دور ، در ، شده بود
حدود هفت روز از زمان ورود خود را.
این او را هیچ جای تعجب است که او را دیدم چیزی از خانم پالمر و آن را به عنوان او
به همین ترتیب بدون نگرانی ، او هرگز نام او ذکر شده است.
دو روز دور از زمان خروج آقای پالمر است منتقل شده و وضعیت او
ادامه با کمی تغییرات ، همان.
آقای هریس ، که او را در هر روز حضور داشتند ، هنوز هم شجاعانه از بهبود سریع صحبت کردیم ،
و دوشیزه Dashwood به همان اندازه خوش مشرب بود ، اما به هیچ انتظار بیشتر از دیگران بود
به معنای تا شاد.
خانم جنینگز خیلی زود در تشنج است که ماریان هرگز تعیین کردند
بیش از آن ، و سرهنگ براندون ، که عمدتا استفاده در گوش دادن به خانم بود
forebodings جنینگز ، در یک حالت ذهنی برای مقاومت در برابر نفوذ آنها بود.
او تلاش خود را دلیل ترس ، که قضاوت های مختلف
داروساز به نظر می رسید به رندر او پوچ است ، اما چند ساعت از هر روز که او در آن سمت چپ بود
به طور کامل به تنهایی ، شدند ، اما بیش از حد مطلوب برای
پذیرش هر ایده مالیخولیا ، و او نمی تواند به اخراج از ذهن خود
اقناع است که او باید دید ماریان نه بیشتر.
در صبح روز سوم با این حال ، پیش بینی شده از هر دو تیره شدند
تقریبا انجام شده است ، برای هنگامی که آقای هریس رسیدند ، او بیمار خود را اعلام مادی
بهتر است.
نبض او بسیار قوی تر بود ، و هر نشانه مطلوب تر نسبت به
قبل از سفر.
الینور ، در هر امید دلپذیر تایید همه طرب و شادی که در او
نامه به مادرش ، او قضاوت خود را به جای دوست او دنبال کرده بود ، در
ساخت سقم نور
که آنها را در کلیولند تاخیر صورت میگیرد و تقریبا ثابت در آن زمان هنگامی که ماریان می شود
قادر به سفر.
اما روز بود نزدیک تا auspiciously که از آن آغاز گردید.-- نسبت به ماریان شب
بیمار شد ، در حال رشد سنگین تر ، بی قرار و ناراحت کننده تر از قبل.
خواهرش ، با این حال ، هنوز هم خوش مشرب بود ، حاضر به نسبت تغییر به هیچ چیز
از خستگی از داشتن نشسته به تخت او ساخته شده و با دقت
اداره cordials تجویز شده ، دیدم
او ، با رضایت ، در گذشته به چرت زدن غرق ، او که از آن انتظار می رود بیشتر
اثرات سودمند است.
خواب خود را ، اما نه چندان آرام به عنوان الینور آرزو به آن را ببینید ، به طول انجامید قابل توجه
زمان و اضطراب برای مشاهده نتیجه آن خود ، او را حل کرده تا با او بنشینم
در طول تمام آن.
خانم جنینگز ، دانستن هیچ چیزی از هر گونه تغییر در بیمار ، غیر منتظره ای اوایل رفت
به رختخواب ، خدمتکار خود را ، که یکی از پرستاران اصلی بود ، خودش را بازآفرینی در
اتاق خانه دار ، و الینور به تنهایی با ماریان باقی ماند.
سکون از دومی تر شد و بیشتر آشفته و خواهرش ، که
، با توجه تغییر مداوم خود را از استقرار بی امان را تماشا می کردند ، و شنیده
مکرر اما بی بند اصوات
شکایت که لب های او را به تصویب رساند ، تقریبا مایل بود او را از خواب بیدار شدن از به طوری دردناک
چرت زدن ، وقتی که ماریان ، به طور ناگهانی توسط برخی از سر و صدا تصادفی در خانه بیدار شده ،
آغاز شده عجله و با wildness توام با تب ، گریه ، --
"آیا مامان آینده --؟"
هنوز رتبهدهی نشده است ، "گریه ، اختفای ترور او ، و کمک به ماریان به دراز کشیدن
دوباره ، "اما او در اینجا خواهد شد ، من امیدوارم که ، قبل از آن بسیار طولانی است.
این یک راه بسیار خوبی است ، شما می دانید ، از این رو به بارتون. "
"اما او باید برود دور توسط لندن ،" گریه ماریان ، در همان شیوه ای عجولانه است.
"من باید او را هرگز ، اگر او توسط لندن می رود."
الینور با زنگ هشدار درک بود که او کاملا خودش ، و ، در حالی که تلاش برای
تسکین دادن او را ، و مشتاقانه احساس نبض او.
آن پایین تر و سریعتر از همیشه! و ماریان ، هنوز صحبت ها شدید مادر ، او را
زنگ خطر افزایش یافته تا به سرعت ، به عنوان او را تعیین ارسال فورا برای آقای هریس ،
و despatching مسنجر به بارتون برای مادرش.
برای مشورت با سرهنگ براندون در بهترین وسیله برای موثر دومی بود ،
فکر که بلافاصله پس از قطعنامه ای را از عملکرد آن ، و به زودی
او تا پله تا به حال خدمتکار را به جای او
توسط خواهرش ، او به نقاشی اتاق ، جایی که او می دانست او عجله پایین
به طور کلی در یک ساعت دیرتر از حال حاضر در بر داشت.
هیچ زمانی برای تردید بود.
بیم ها و مشکلات او را بلافاصله قبل از او بودند.
ترس او ، او را تا به حال هیچ شجاعت ، اعتماد به نفس تلاش حذف : -- او را به گوش
آنها را در حزن سکوت -- اما مشکلات او را فورا برطرف برای
با آمادگی که به نظر می رسید به صحبت به
مناسبت است ، و خدمات را از پیش ترتیب داده شده در ذهن او ، او خود را به عنوان ارائه
رسول که باید خانم Dashwood واکشی. الینور ساخته شده بدون مقاومت نبود
به راحتی غلبه بر.
او با مختصر تشکر شده است ، هر چند قدردانی ملتهب و در حالی که او رفت و به عجله کردن
بنده خود را با یک پیام به آقای هریس ، و برای اینکه پس از اسب ها به طور مستقیم ، او
چند خط نوشت و به مادرش.
راحتی مانند یک دوست در آن لحظه به عنوان سرهنگ براندون -- یا مانند یک همدم
مادر -- چگونه با سپاسگزاری از آن احساس بود -- یک همدم باشد که به قضاوت وی که راهنمای ، که
حضور باید ها کاهش دهد ، که
! دوستی ممکن است او را تسکین -- تا آنجا به عنوان شوک از چنین احضار می تواند کاهش
به ، حضور خود را ، منش او ، کمک او ، آن را کاهش دهد.
او در عین حال ، هر آنچه که او ممکن است احساس ، عمل با همه استحکام جمع آوری شده
ذهن ، ساخته شده در هر آرایش های لازم را با فرستا دن نهایت ، محاسبه و با
عینیت زمان که در آن او ممکن است برای بازگشت او نگاه کنید.
نه لحظه ای در تاخیر از هر نوع از دست داده بود.
اسب وارد ، حتی قبل از آنها انتظار می رود ، و سرهنگ براندون تنها با فشار دادن
دست خود را با نگاه از هیبت ، و چند کلمه ای صحبت بیش از حد پایین برای رسیدن به گوش او ،
عجولانه به کالسکه.
سپس در مورد دوازده ساعت بود ، و او به خانه خواهرش را به صبر بازگشت
برای ورود داروساز ، و به تماشای بقیه او را از شب.
این شب از درد و رنج تقریبا مساوی به هر دو بود.
یک ساعت یک بعد از یک ساعت یک دور در درد و هذیان بی خوابی در سمت ماریان را به تصویب رساند ، و
در اضطراب در بی رحمانه ترین الینور ، قبل از آقای هریس به نظر می رسد.
دغدغه های او یک بار مطرح شده ، پرداخت شده توسط مازاد خود را برای همه پیشین امنیتی خود را ؛
و بنده که با او نشسته ، برای او نمی خواهد اجازه می دهد خانم جنینگز می شود
نامیده می شود ، تنها او را شکنجه بیشتر ، نکات معشوقه او همیشه فکر می کردم بود.
ایده های ماریان هنوز هم ، در فواصل زمانی ، متناقض به مادرش ثابت و
هر زمان که او نام او را ذکر ، داد اضطراب سخت و ناگهانی به قلب فقیر الینور ، که ،
ملامت گر خود را برای داشتن با trifled
روز بسیاری از بیماری ، و رنجور برای برخی از امداد رسانی فوری ، خیالی که همه
امداد رسانی به زودی ممکن است بیهوده ، که همه چیز با تاخیر بیش از حد طولانی شده بود ، و
تصویر مادر درد و رنج او را به خودش
ورود خیلی دیر به دیدن این کودک عزیزم ، یا عقلانی او.
او بر روی نقطه از ارسال دوباره برای آقای هریس بود ، و یا اگر او نمی تواند برای
برخی از توصیه های دیگر ، هنگامی که سابق -- اما نه تا پس از پنج ساعت -- وارد شده است.
به نظر او ، با این حال ، برخی از جبران کمی برای تاخیر او ، برای هر چند
اذعان دگرگونی بسیار غیر منتظره و ناگوار در بیمار خود ، او
اجازه نخواهد داد خطر به مواد ،
و صحبت های امدادی که در حالت تازه از درمان باید تهیه ، با
اعتماد به نفس که در یک درجه کمتر ، به الینور ابلاغ شد.
او قول داد تا در این دوره از سه یا چهار ساعت دوباره تماس بگیرید ، و چپ در هر دو
بیمار و همراه اضطراب او را بیشتر تشکیل شده از او آنها را پیدا کرده بود.
با نگرانی قوی ، و با سرزنش های بسیاری را به خود نمی شود به نام
کمک خانم جنینگز ، در صبح روز چه بود گذشت را بشنود.
دغدغه های سابق او ، در حال حاضر با دلیل بیشتر ترمیم ، سمت چپ او بدون شک از
رویداد و هر چند تلاش به راحتی صحبت می کنند به الینور ، اعتقاد راسخ خود را از خواهرش
معرض خطر نیست که به او اجازه دهد به راحتی از امید برای ارائه.
قلب او واقعا غصه دار است.
فروپاشی سریع ، مرگ زودرس از یک دختر خیلی جوان است ، بنابراین دوست داشتنی به عنوان ماریان ، باید
رخ داد یک فرد کمتر علاقه مند با نگرانی است.
در شفقت خانم جنینگز او تا به حال ادعاهای دیگر.
او به مدت سه ماه همراه او شده بود ، هنوز هم تحت مراقبت او بود ، و
او به شدت مجروح شده اند شناخته شده بود ، و بلند ناراضی است.
زجر از خواهرش بیش از حد ، به خصوص مورد علاقه ، پیش از او بود ؛ --
و همانطور که برای مادر خود را ، زمانی که خانم جنینگز در نظر گرفته است که ماریان احتمالا ممکن است
به او شارلوت را به خودش بود ، او را
همدردی در رنج HER بود خیلی صمیمی.
آقای هریس در دیدار دوم خود را وقت شناس بود -- اما او به دست می آمد در نا امید
امید خود را از آخرین تولید کند.
داروهای او شکست خورده بود -- تب بی وقفه بود و ماریان تنها آرام تر -- و نه
بیشتر خودش -- باقی مانده در بی حسی سنگین.
الینور ، ابتلا به همه ، و بیش از همه ، ترس خود را در یک لحظه ، پیشنهاد تماس در
مشاوره بیشتر.
اما او مورد قضاوت قرار آن را غیر ضروری : او هنوز چیزی بیش از این را امتحان کنید ، برخی از تازه تر
برنامه ، که موفقیت او به عنوان اعتماد به نفس به عنوان آخرین و سفر خود
که با اطمینان تشویق به این نتیجه رسیدند که
به گوش رسیده ، اما می تواند قلب خانم Dashwood را وارد کنید.
او آرام شد ، مگر هنگامی که او مادرش فکر ؛ اما او تقریبا نا امید کننده بود ؛
و در این حالت او تا ظهر ادامه داشت ، به ندرت تکان دهنده از تخت خواهرش ،
افکار خود سرگردان از یک تصویر
غم و اندوه ، یک درد و رنج دوست را به دیگری ، و به روح او تحت ستم را به نهایت قدرت توسط
مکالمه از خانم جنینگز ، که به نسبت شدت و خطر scrupled
این حمله به هفته های بسیاری از قبلی است
سقم که ناامیدی ماریان در آورده بود.
الینور احساس تمام معقول از ایده ، و آن بدبختی تازه را به او داد
بازتاب.
حدود ظهر ، با این حال ، او آغاز شد -- اما با احتیاط -- ترس از ناامیدی است که
برای برخی از زمان نگه داشته خاموش او ، حتی به دوست خود -- به فانتزی ، به امید او می تواند
درک اصلاحیه اندکی در خواهرش
پالس -- او منتظر ، تماشا کرده ام ، و بررسی آن را دوباره و دوباره. -- و آخرین در ، با
تحریک مشکل تر تحت آرامش بیرونی دفن ، نسبت به تمام موارد فوق خود را
زجر ، جرأت به امید او.
خانم جنینگز ، هر چند مجبور ، در معاینه ، به اذعان موقت
احیای ، تلاش برای نگه داشتن را دوست جوان خود را از غرقه شدن فکر از آن
تداوم ، -- و الینور ، conning بیش از
هر دستور از بی اعتمادی خود گفت ، به همین ترتیب به امید.
اما خیلی دیر شده بود.
امید در حال حاضر وارد شده بود و احساس همه فلوتر مضطرب آن ، او را بیش از او خم
خواهر به تماشا -- او به سختی برای چه می دانستند. نیم ساعت درگذشت ، و
علائم مطلوب نشده است او را پر برکت است.
برخی دیگر حتی به وجود آمد آن را تایید کند. نفس او ، پوست خود را ، لب های او ، همه
الینور flattered با نشانه هایی از اصلاح و ماریان چشم خود را بر روی خود را با ثابت
زل زل نگاه کردن منطقی ، هر چند ضعیف ،.
اضطراب و امیدواریم که در حال حاضر تحت ستم او را در برابر درجه ، و سمت چپ او بدون لحظه ای از
آرامش تا از ورود آقای هریس در چهار ساعت -- هنگامی که اطمینان خود را ، خود را
felicitations در بازیابی در خواهرش
حتی بیش از انتظار خود ، اعتماد به نفس ، آرامش او را ، و Tears of Joy در داد.
ماریان در هر لحاظ مادی بهتر ، و او به او اعلام کرد به طور کامل از
خطر است.
خانم جنینگز ، شاید با توجیه بخشی از forebodings خود راضی
که در زنگ دار اواخر خود را کشف شده است ، به خودش اجازه داد به قضاوت او اعتماد
و با شادی حقیقی پذیرفته ، و به زودی
با طرب بدون ابهام ، احتمال بازیابی تمام.
الینور نمی تواند شاد. شادی او از نوع های مختلف ، و منجر به
هر چیز به جای به خوشنودی.
ماریان به زندگی ترمیم ، بهداشت ، دوستان ، و به مادر doting خود ، یک ایده به
پر کردن قلب خود را با احساس راحتی نفیس ، و گسترش آن را در ملتهب
قدردانی. -- اما آن را به هیچ تظاهرات به خارج از شادی ، بدون کلمات ، بدون لبخند منجر.
همه در درون سینه الینور رضایت ، ساکت و قوی بود.
او توسط طرف خواهر او ادامه داد ، با تنفس کمی کل
بعد از ظهر ، آرام بخش هر ترس ، ارضای هر پرس و جو از روح enfeebled او ،
تهیه هر یاری کردن ، و تماشای تقریبا در هر نگاه و هر نفس.
احتمال عود البته ، در برخی لحظات ، رخ می دهد برای یادآوری
او را از آنچه که اضطراب بود -- اما هنگامی که او را دیدم ، او را معاینه مکرر و دقیقه ،
که هر نشانه ای از بهبودی ادامه داد :
و دیدم ماریان در شش ساعت به ثابت ، آرام ، و به همه ظاهر غرق
راحت ، خواب ، او کاملا سکوت اختیار هر شک.
ساعت هم اکنون رسم بود ، هنگامی که کلنل براندون پشت ممکن است انتظار داشت.
ساعت ده ، او مورد اعتماد ، و یا حداقل نه چندان بعد مادر او خواهد بود ، رها
از حال تعلیق وحشتناک که در آن او در حال حاضر سفر باید نسبت به آنها.
سرهنگ ، بیش از حد -- شاید به ندرت کمتر یک شی از ترحم -- آه -- چه آهسته بود
پیشرفت زمان که هنوز آنها را در جهل نگه داشته!
در ساعت هفت ، ترک ماریان هنوز خوش خواب ، او ملحق خانم جنینگز در
طراحی اتاق به چای.
از صبحانه او توسط ترس او شده بود نگهداری می شود ، و از شام به توسط ناگهانی خود
معکوس ، از خوردن زیاد غذا ، -- و رفع خستگی حاضر ، بنابراین ، چنین با احساسات
مطالب به عنوان او به آن را آورده ، به خصوص استقبال شد.
خانم جنینگز که او را متقاعد ، در نتیجه آن ، به برداشتن برخی از استراحت قبل از
ورود او و مادرش ، و به او اجازه دهد به جای او به توسط ماریان را ، اما الینور نداشت
احساس خستگی ، هیچ توانایی خواب در
که لحظه ای در مورد او ، و او را از خواهرش غیر ضروری دور نگه داشته شود
فوری.
خانم جنینگز بنابراین حضور پله تا او را به اتاق بیمار ، برای برآورده
خودش که همه حق ادامه ، چپ وجود داشت دوباره به اتهام او و افکار او ،
و بازنشسته به اتاق خود را به نوشتن نامه ها و خواب.
شب سرد و طوفانی است.
باد دور از خانه roared و باران در مقابل پنجره ها مورد ضرب و شتم ، اما الینور ،
تمام شادی درون ، آن را در نظر گرفته نمی.
ماریان خواب را از طریق هر انفجار و مسافران -- آنها پاداش غنی در
ذخیره ، برای هر ناراحتی حاضر. ساعت هشت را لرزاند.
آن ده ، الینور بود شده متقاعد شده است که در آن لحظه او شنیده
کالسکه رانندگی به خانه ، و چنان قوی بود اقناع است که او ، در
علی رغم عدم امکان تقریبا از آنها
در حال حاضر آمده ، که او را به پانسمان مجاور - گنجه رفت و باز
شاتر پنجره ، به حقیقت راضی است.
او بلافاصله دیدم که گوش خود را به حال او را فریب نیست.
لامپ های خیره کننده از حمل فورا در نظر شد.
نور نامشخص خود او فکر او می تواند آن را به چهار کشیده می شود تشخیص
اسب و این ، در حالی که آن را بیش از زنگ دار مادر فقیر خود گفت ، داد
توضیح به سرعت از جمله غیر منتظره.
هرگز در زندگی خود الینور پیدا کرده بودند آن را بسیار دشوار می شود آرام ، در آن لحظه است.
دانش مادرش باید احساس به عنوان stopt نورد در درب --
شک او -- وحشت خود را -- شاید ناامیدی او -- و از آنچه او به حال برای گفتن! --
با چنین دانشی آن غیر ممکن بود به آرامش است.
بود که باقی مانده که باید انجام شود به سریع و در نتیجه ماندن تنها تا
او می تواند خدمتکار خانم جنینگز با خواهرش ، او عجولانه پایین پله ها.
شلوغی در راهرو ، به عنوان او را در امتداد یک لابی داخلی به تصویب رساند ، به او اطمینان که آنها
در حال حاضر در خانه است. او به رسم اتاق عجله -- او
وارد آن -- و تنها Willoughby دیدم.
>
حس و حساسیت جین آستین (1811)
فصل 44
الینور ، شروع با یک نگاه از وحشت در نزد او ، اطاعت اول
ضربه از قلب خود را در تبدیل سریع به ترک اتاق ، و دست او را در حال حاضر
در قفل ، هنگامی که اقدام خود را به حالت تعلیق شد
با او عجله پیشبرد و گفت : در صدا و نه از دستور نسبت به تضرع ،
"دوشیزه Dashwood ، به مدت نیم ساعت -- به مدت ده دقیقه -- من درخواست کردن التماس کردن شما به ماندن بگیرید."
"نه ، آقا ،" او با قاطعیت پاسخ ، "من نباید بماند.
کسب و کار شما می تواند با من است. بندگان ، گمان می کنم ، فراموش کرده که به شما بگوید
که آقای پالمر در خانه نبود. "
"آنها به من گفتند ، او با غیظ و غضب فریاد" که آقای پالمر و همه خود را
روابط در شیطان شد ، آن را از درب به من ندارد تبدیل شده است.
کسب و کار من با شما و فقط شما. "
"با من!" -- در نهایت شگفتی -- "خب ، سر -- سریع -- و اگر شما می توانید -- کمتر
خشونت. "" بنشینید ، و من خواهد بود هر دو. "
او تردید ، او می دانست که چه باید بکنید.
امکان سرهنگ براندون رسند و به پیدا کردن او وجود دارد ، آمد در سراسر
او.
اما او برای او شنیدن وعده داده بود ، و کنجکاوی اش را کمتر از افتخار او بود
مشغول اند.
پس از خاطره یک لحظه ، در نتیجه ، این نتیجه رسید که احتیاط لازم اعزام ،
و که رضایت او را بهتر آن را ترویج ، او در سکوت به سمت راه رفته
جدول و نشستم.
او در زمان صندلی مخالف ، و برای نیمی از یک دقیقه ، نه کلمه یا گفته شده بود.
"دعا می شود سریع ، آقا ،" -- گفت : الینور ، بی صبرانه -- "من هیچ زمانی به فراغت."
او در نگرش مدیتیشن عمیق نشسته بود و به نظر می رسید به شنیدن صدای او.
"خواهر شما ، گفت :" او ، با abruptness ، یک لحظه پس از آن -- "از خطر است.
من آن را از بنده شنیده می شود.
خدا را ستایش می شود -- اما آیا این درست است؟ واقعا درست است؟ "
الینور نه صحبت می کنند. او تکرار کرد پرس و جو هنوز بیشتر
اشتیاق.
"به خاطر خدا به من بگویید ، او از خطر ، و یا او نیست؟"
"ما امیدواریم که او است." او افزایش یافت ، و در سراسر اتاق راه می رفت.
"من به عنوان بسیار نیمی از یک ساعت پیش بود شناخته می شود -- اما از آنجایی که من اینجا هستم" ، -- صحبت با مجبور
خوشدلی به عنوان او را به صندلی خود بازگشت -- چه چیزی دلالت آن -- برای یک بار ، خانم Dashwood --
آن خواهد بود که آخرین بار ، شاید -- اجازه دهید با ما
با هم شاد می شود.-- من در روحیه خوبی برای خوشنودی.-- به من بگو صادقانه "هستم -- عمیق تر
درخشش overspreading گونه خود را -- "آیا شما به من پست و حقیر و یا احمق فکر می کنم؟"
الینور او را با حیرت بیشتر از هر زمان دیگری نگاه کرد.
او شروع به فکر می کنم که او باید در مشروب می شود ؛ -- عجیب این دیدار ،
و رفتار از جمله هیچ در غیر این صورت قابل فهم به نظر می رسید و با این تصور او
بلافاصله افزایش یافت ، گفت ،
"آقای Willoughby ، من به شما توصیه می در حال حاضر به بازگشت به دامنه تپه -- من در اوقات فراغت به نیستم
دیگر با شما باقی می ماند.-- هر کسب و کار شما ممکن است با من باشد ، آن را بهتر
recollected و توضیح داد ، فردا. "
"من شما را در درک ،" او ، با لبخند رسا جواب داده باشد ، و صدای کاملا
آرام "بله ، من بسیار مست.-- یک پاینت پورتر با گوشت گاو سرد من در Marlborough
کافی است که من بیش از حد تنظیم کنید. "
Marlborough! "-- گریه الینور ، بیشتر و بیشتر در از دست دادن را درک آنچه او را
توان در.
"بله ، -- من ترک لندن امروز صبح در هشت ساعت ، و تنها ده دقیقه من
از کالسکهپست من از آن زمان تهیه nuncheon در Marlborough به سر برد. "
ثبات و یکنواختی شیوه ای خود را ، و هوش چشم خود را به او صحبت کرد ،
متقاعد کردن الینور ، که هر چه دیگر در unpardonable حماقت ممکن است او را به
کلیولند ، او به ارمغان آورد در آنجا توسط
مسمومیت ، او گفت ، پس از خاطره یک لحظه ،
"آقای Willoughby ، شما باید احساس ، و من قطعا انجام می دهند -- که پس از آنچه گذشته است --
خود را از آمدن به اینجا در این روش ، و وادار کردن خود را بر اطلاع من ، نیاز به یک
بسیار خاص بهانه.-- آن چه است که شما توسط آن به معنای "؟ --
"منظورم این است ، -- گفت که او ، با انرژی جدی --" اگر من می توانم ، را به شما نفرت من یک درجه
کمتر از شما در حال حاضر است.
منظورم به ارائه نوعی توضیح ، نوعی معذرت خواهی ، برای گذشته ، برای باز کردن
تمام قلب من برای شما ، و با متقاعد کردن شما ، که هر چند من همیشه شده اند
ادم خرف و بی هوش ، من شده اند نه همیشه حقه بازی ،
برای به دست آوردن چیزی شبیه به بخشش از ما -- از خواهر خود را "
"آیا این دلیل واقعی از آینده خود را؟"
پس از روح من از آن است که ، "-- جواب او با گرمی که سابق به ارمغان آورد
Willoughby به یاد او و در وجود خودش به او فکر می کنم او را صادقانه.
"در صورتی که به همه است ، شما ممکن است راضی در حال حاضر ، -- برای ماریان می کند -- او به مدت طولانی
بخشوده شما خواهد شد. "
"او؟" -- او را در همان لحن مشتاق گریه.-- "سپس او به من بخشیده قبل از
او باید آن را انجام داده.
اما او باید به من دوباره را ببخش ، و بر اساس معقول تر است.-- شما را به گوش دادن
من؟ "الینور متمایل موافقت او.
"من نمی دانم ،" گفت که او ، پس از یک وقفه از انتظار را در کنار او و اندیشه
خود -- "چگونه ممکن است شما برای رفتار من به خواهر خود را به حساب ، یا آنچه
انگیزه های شیطانی شما ممکن است مجبور به منتسب
آن را به ارزش محاکمه -- من.-- شاید شما به سختی خواهد شد بهتر از من ، فکر می کنم
با این حال ، و شما باید همه چیز را بشنود.
وقتی که من برای اولین بار در خانواده شما صمیمی شد ، من تا به حال قصد ندارد دیگر ، هیچ دیگر
مشاهده در آشنایی نسبت به تصویب وقت من خوش حالی که من موظف شد
باقی می ماند در Devonshire ، خوش تر از من تا کنون انجام داده بود قبل از.
فرد دوست داشتنی خواهر شما و منش های جالب می تواند اما نه لطفا به من و او
رفتار من تقریبا از اول ، از یک نوع -- شگفت آور ، زمانی که من
منعکس کننده آنچه در آن بود ، و آنچه او بود ،
که قلب من باید به طوری نامحسوس بوده است!
اما در ابتدا من باید اعتراف غرور من و تنها با آن را بالا شد.
بی دقتی از شادی او ، تفکر ، تنها از تفریحی خود من ، راه دادن به احساسات
که من تا به حال همیشه بیش از حد را در عادت از غرقه شدن بوده است ، من ، هر تلاش
یعنی در قدرت من ، به خودم خشنود
به او ، بدون هیچ گونه طراحی از بازگشت به محبت او است. "
دوشیزه Dashwood ، در این نقطه عطف چشم خود را بر روی او با تحقیر عصبانی ترین ،
متوقف او ، با گفتن ،
"این است که به سختی به ارزش در حالی که ، آقای Willoughby ، برای شما ارتباط برقرار کردن ، و یا برای من به گوش دادن هر گونه
، خرد است.
چنین آغاز به عنوان این می تواند توسط هر چیزی که قابل تقلید نیست.-- آیا به من اجازه نمی pained توسط
شنیدن هر چیزی در مورد این موضوع است. "
"من بر شما شنیدن کل آن اصرار دارند ،" او جواب داد : "بخت من هرگز بزرگ بود ،
و من همیشه شده بود ، گران است ، همواره در ارتباط با مردم عادت
درآمد بهتر از خودم.
هر ساله از زمان آمدن من از سن ، و یا حتی قبل از اینکه به باور من ، به بدهی های من اضافه شده بود ؛
و هر چند مرگ پسر عموی من ، خانم اسمیت ، به من آزاد ، هنوز آن رویداد
نامشخص است ، و احتمالا دور دور ،
آن را به حال برای برخی از زمان قصد من به برقراری مجدد شرایط من با ازدواج بوده است
زن از ثروت.
برای متصل خودم به خواهر خود را است ، بنابراین ، چیزی که از تصور نیست ؛ -- و با
خسیسی ، خودخواهی ، ظلم و ستم را -- که هیچ خشمگین ، هیچ تحقیر نگاه ، حتی از
مال شما ، خانم Dashwood ، می تواند همیشه بد اخلاق
بیش از حد -- من به این شیوه عمل شد ، در تلاش برای درگیر کردن توجه خود را ، بدون
تصور بازگرداندن آن.-- اما یک چیز ممکن است برای من گفت : حتی در آن حالت زشت
از غرور خودخواه ، من نمی دانم
وسعت جراحت من مدیتیت ، چرا که من پس از آن نمی دانند آنچه در آن بود به عشق.
اما من تا کنون از آن شناخته شده است -- ممکن است به خوبی آن را شک؟ ، به حال من واقعا عاشق ، می تواند من
احساسات من به بطالت قربانی ، به طمع -- و یا ، چه تر است ، می تواند از من
قربانی... او -- اما من آن را انجام داده اند.
برای جلوگیری از فقر نسبی ، که محبت او و جامعه اش را
محروم از همه فجایع آن ، من ، با بالا بردن خودم به وفور ، از دست رفتن هر
چیزی است که می تواند آن را یک برکت و رحمت. "
"آیا پس از آن ، گفت :" الینور ، کمی ملایم تر ، "باور خود را در یک زمان
متصل به او؟ "
"برای داشتن جاذبه های از جمله مقاومت ، در برابر چنین حساسیت -- یک مرد وجود دارد
بر روی زمین که می توانست آن را انجام داده -- بله ، من خودم را در بر داشت ، با درجه نامحسوس ،
صادقانه علاقه او و شادترین
ساعت از زندگی من شدند و آنچه که من با او به سر برد که به من احساس نیت من بود مطلقا جنبه
محترم است ، و احساسات من منزه از گناه.
حتی پس از آن ، با این حال ، هنگامی که به طور کامل پرداخت آدرس من به او مشخص ، من اجازه داد
خودم اغلب نادرست به از سر باز کردن ، از روز به روز ، لحظه ای از انجام آن ، از
عدم تمایل به وارد تعامل
در حالی که شرایط من بسیار خجالت زده شد.
من نمی خواهد به همین دلیل در اینجا -- و نه خواهم برای شما به پوچی به تفصیل شرح دادن را متوقف و
بدتر از پوچی ، از scrupling تعامل ایمان من که افتخار من بود در حال حاضر
محدود شده است.
رویداد ثابت شده است که من یک احمق حیله گری بود ، با احتیاط بزرگ
برای یک فرصت ممکن ساخت خودم خوار و رنجور برای همیشه.
در گذشته ، با این حال ، حل من گرفته شده بود و من ، در اسرع وقت من می تواند تعیین کردند
تعامل او به تنهایی ، برای توجیه توجه من تا به طور ثابت پرداخت می شود به حال او را ، و آشکارا
اطمینان خود را از محبت که من قبلا گرفته شده بود و درد از جمله برای نمایش.
اما در موقت -- در این فاصله از ساعت بسیار کمی که به تصویب ، قبل از من
می توانست یک فرصت صحبت با او به طور خصوصی -- شرایط رخ داده است --
شرایط تیره بخت ، به تباهی تمام رزولوشن من ، و با آن همه آرامش من.
کشف صورت گرفت ، "-- در اینجا او تردید و نگاه کردن.--" خانم اسمیت به حال به نحوی
و یا دیگر مطلع شده ، من با برخی از ارتباط از راه دور ، که منافع آن به تصور
محروم کردن من به نفع او ، امر ،
ارتباط -- اما من باید به خودم دورتر توضیح نمی ، "او اضافه کرد ، به دنبال در خود را با
رنگ افزایش و چشم کشیدند -- "صمیمیت خاص خود -- داشته باشید
احتمالا شنیده کل داستان را مدت ها قبل است. "
بازگشت الینور : "من" ، رنگ آمیزی به همین ترتیب ، و سخت شدن قلب خود را از نو
در برابر هر گونه همدردی برای او ، "من شنیده ام از آن همه است.
و چگونه به شما توضیح خواهم داد که هر بخشی از گزارش این اعدام نشانی خود را در آن کسب و کار وحشتناک ، من
اعتراف است که فراتر از درک من است. "" به یاد داشته باشید : "گریه Willoughby ،" از آنها
شما حساب را دریافت کرده است.
می تواند از آن یکی بیطرف؟ من اذعان دارند که وضعیت او و او را
شخصیت باید به من احترام گذاشته شده.
من معنی نیست که خودم را توجیه ، اما در عین حال نمی تواند ترک به شما فرض کنید که
من چیزی برای مصرانه -- که از آنجا که او مجروح شد او بی گناه بود ، و
چون من باده گسار و عیاش بود ، او باید یک قدیس.
اگر خشونت از اعتقادات خود را ، ضعف از درک او -- من نمی
متوسط ، با این حال ، به خودم دفاع.
محبت برای من سزاوار او در درمان بهتر ، و من اغلب با بزرگ خود
سرزنش ، به خاطر حساسیت به لمس است که ، برای یک زمان بسیار کوتاه ، تا به حال قدرت
ایجاد هر گونه بازگشت.
من آرزو می کنم -- من صمیمانه آرزو شده بود ، هرگز.
اما من زخمی تر از خودش و من مجروح یکی ، که محبت برای من --
(ممکن است آن را من می گویم) بود به ندرت کمتر از... او گرم و ذهن است که -- آه! چگونه بی نهایت
برتر --
"بی تفاوتی شما ، با این حال ، به سمت آن دختر مایه تاسف است -- من باید آن را ، می گویند ناخوشایند
به من به عنوان بحث در مورد چنین موضوع به خوبی ممکن است -- بی تفاوتی خود را ندارد
عذرخواهی برای غفلت بی رحمانه خود را از او.
آیا فکر می کنم خود را توسط هر گونه ضعف معاف نیست ، هر گونه نقص طبیعی
درک در کنار او ، در ظلم و ستم را حرف نشنو در مال شما آشکار.
شما باید شناخته می شود ، که در حالی که شما با بهره گیری از خودتان در Devonshire دنبال
طرح های تازه ، همیشه گی ، همیشه شاد ، او به extremest کاهش یافت
تنگدستی. "
اما ، بر روح من ، من آن را نمی دانم ، "او به گرمی پاسخ" من بحر تفکر غوطهور شدن نیست که من
حذف شده بود به او جهت می دهد و حس مشترک ممکن است به او گفت که چگونه به
پیدا کردن آن. "
"خب ، آقا ، و گفت : خانم اسمیت" "او از من با جرم را در یک بار مشمول مالیات و
سردرگمی من ممکن است حدس زده می شود.
خلوص زندگی خود ، تشریفات مفاهیم او ، جهل خود را از جهان --
همه چیز علیه من بود. ماده به خودی خود نمی تواند انکار ، و
بیهوده بود هر تلاش برای آن نرم کردن.
او قبلا دور انداخته شده بود ، به اعتقاد من ، به شک اخلاق رفتار من در
به طور کلی ، و علاوه بر این ناراضی بود با توجه بسیار کمی ، بسیار کمی
بخشی از زمان من است که من تا به حال در او ، در حال حاضر من اعطا.
به طور خلاصه ، آن را در نقض کل به پایان رسید. اساس یک اندازه گیری ممکن است خودم را نجات داد.
در اوج اخلاق او ، زن خوب! او پیشنهاد را ببخشد گذشته ، آیا من می خواهم
ازدواج الیزا. که می تواند -- و من به طور رسمی
اخراج از نفع او و خانه او.
شب به دنبال این امر -- من این بود که صبح روز بعد -- من در صرف
deliberating در رفتار آینده من باید.
مبارزه بزرگ بود -- اما خیلی زود آن به پایان رسید.
محبت من برای ماریان ، اعتقاد راسخ کامل من از دلبستگی خود را به من -- آن بود
تمام کافی سنگین تر بودن از آن ترس از فقر ، و یا بهتر از آن نادرست
ایده ها از ضرورت از ثروت ، که من
به طور طبیعی تمایل به احساس ، و جامعه گران افزایش یافته بود.
من تا به حال دلیلی برای باور کردن خودم از همسر کنونی من امن ، اگر من انتخاب او را ،
و من خودم را متقاعد به فکر می کنم که هیچ چیز دیگری در احتیاط مشترک باقی ماند
برای من برای انجام.
یک صحنه سنگین با این حال من در انتظار ، قبل از اینکه بتوانم Devonshire ترک -- مشغول بود.
شام خوردن با شما را در آن روز ، بسیار ، برخی از عذرخواهی بنابراین لازم بود برای من
شکستن این تعامل است.
اما آیا من باید این عذرخواهی ، نوشتن و یا ارائه آن در فرد ، یک نقطه زمانی بود
بحث است.
برای دیدن ماریان ، من احساس می شود بسیار ناراحت کننده ، و من حتی شک که آیا من می توانم او را
دوباره ، و به وضوح من نگه دارید.
در آن نقطه ، با این حال ، من کم ارزش گذاری بزرگواری خود من ، به عنوان واقعه اعلام کرد ، برای
من رفتم ، من او را دیدم ، و بدبختی او را دیدم ، و سمت چپ پر از بدبختی خود را -- و سمت چپ به او امیدوار
هرگز او را دوباره ببینم. "
"چرا با شما تماس ، آقای Willoughby گفت :" الینور ، reproachfully "توجه داشته باشید که
به هر هدف پاسخ.-- چرا لازم تماس بگیرید؟
لازم بود که به افتخار خودم.
من نمی توانستم تحمل به ترک کشور به شیوه ای که ممکن است شما منجر شود ، یا بقیه
محله ، مشکوک به هر بخشی از آنچه که واقعا بین خانم اسمیت بود گذشت
و خودم -- و من حل و فصل بنابراین در
صدا در کلبه را ، در راه من به Honiton است.
نزد خواهر عزیز شما ، با این حال ، واقعا وحشتناک بود و برای تشدید
ماده ، من او را به تنهایی در بر داشت. شما همه رفته بودند من نمی دانم که.
من او را تنها شب را ترک کرده بودند قبل از ، بنابراین به طور کامل ، بنابراین بصورتی پایدار و محکم در درون خود من در حل و فصل
انجام حق!
چند ساعت که او را برای همیشه به من درگیر شدند و من به یاد داشته باشید که چگونه شاد ، چگونه گی
روح من ، که من از کلبه Allenham می رفتند ، با خودم رضایت ،
خوشحال با هر بدن!
اما در این مصاحبه ما را از دوستی ، من او را با حس نزدیک
در گزارش این اعدام نشانی است که تقریبا از من در زمان قدرت از dissembling.
غم و اندوه او ، ناامیدی خود را ، تأسف عمیق خود را ، زمانی که من به او گفته بود که من موظف
ترک Devonshire را فورا -- من آن را باید هرگز فراموش -- متحده بیش از حد با چنین
اتکا ، اعتماد به نفس را در من -- اوه ، خدا -- چه حقه بازی سخت دل من بود "!
آنها هر دو برای چند لحظه سکوت. الینور برای اولین بار صحبت کرد.
آیا شما به او بگویید که شما به زودی باید بازگشت؟ "
"من نمی دانم آنچه من به او گفت ،" او در پاسخ ، بی صبرانه در "کمتر از بود به علت
گذشته ، فراتر از شک و در همه احتمال بسیار بیشتر از موجه است.
آینده است.
من نمی توانم از آن فکر می کنم.-- آن را انجام خواهد داد.-- سپس آمد مادر عزیز خود را به من شکنجه
دورتر ، با تمام محبت و اعتماد به نفس او.
تشکر از بهشت! این کار را کرد شکنجه من.
من پر از بدبختی بود. دوشیزه Dashwood ، شما می توانید ایده ندارد
به راحتی آن را به من می دهد به دنبال بدبختی خود من است.
من مدیون چنین کینه احمق ، حماقت rascally قلب خود من به خودم ،
که همه رنج های گذشته من زیر آن را تنها پیروزی و شادمانی از فتح و ظفر به من در حال حاضر است.
خب ، من رفتم ، سمت چپ که من عاشق و به کسانی که به آنها ، در بهترین حالت ، من تنها رفت
بی تفاوت.
سفر من به شهر -- سفر با اسب خود من ، و به همین دلیل تا tediously --
مخلوقی به صحبت -- بازتاب خود من تا شاد -- وقتی که من مشتاقانه منتظر همه چیز
بنابراین دعوت -- زمانی که من در بارتون نگاه ،
تصویر تا تسکین دهنده -- آه ، آن را یک سفر پر برکت بود "!
او متوقف شده است.
"خب ، آقا ، گفت :" الینور ، که ، گرچه دلسوزی نسبت به او ، برای او بزرگ شده بی تاب
خروج ، "و این همه؟"
"آه -- نه ، -- شما را فراموش کرده چه گذشت در این شهر -- که بدنام نامه -- آیا او نشان
آن را به شما؟ "" بله ، من تو را دیدم هر توجه داشته باشید که گذشت. "
"هنگامی که برای اولین بار از... او رسید به من (به عنوان آن را بلافاصله ، برای من در شهر بود
تمام مدت ،) آنچه من احساس است -- در اصطلاح رایج ، به بیان شود ؛ در بیشتر
یکی از ساده -- شاید بیش از حد ساده برای بالا بردن هر
عواطف -- احساسات من بسیار ، بسیار دردناک بود.-- هر خط ، هر کلمه -- در
استعاره hackneyed که نویسنده عزیز خود ، او بودند ، ممنوع --
خنجر به قلب من.
برای این که بدانید که ماریان در شهر بود -- در همان زبان -- صاعقه.--
خنجر و صاعقه را -- چه ملامت که او به من داده اند -- طعم او ، او
عقاید -- به اعتقاد من آنها بهتر شناخته شده
به من از خود من -- و من مطمئن هستم آنها مهم تر "است.
قلب الینور ، که تغییرات بسیاری در این دوره از این فوق العاده ای قرار گرفته بودند
گفتگو ، در حال حاضر نرم شده بود دوباره -- اما او احساس می کرد که وظیفه خود را برای بررسی ایده های چنین در
همدم او به عنوان آخرین.
"این درست نیست ، آقای Willoughby.-- به یاد داشته باشید که شما با هم ازدواج.
ارتباط فقط از آنچه در وجدان خود را به شما فکر می کنم برای من به گوش لازم است. "
"توجه داشته باشید ماریان ، با اطمینان به من بود که من هنوز هم به عنوان گرامی : به منظور خود را به عنوان در روزهای پیشین ،
که در وجود بسیاری از هفته ها ما از هم جدا شده بود ، او به عنوان ثابت در
احساسات خود را ، و به عنوان پر از ایمان به
تداوم من مثل همیشه بیدار همه پشیمانی من.
من بیدار می گویند ، چرا که زمان و لندن ، کسب و کار و اتلاف ، در برخی از
اندازه گیری آرام ، و من در حال رشد است تبه کار خوب سخت بود ، از fancying خودم
بی تفاوت نسبت به او ، و chusing به فانتزی
که او هم باید بی تفاوت نسبت به من ، به خودم صحبت از گذشته ما
فایل پیوست موضوع مهم به عنوان یک صرف بیکار ، کسب و کار و بی ارزش ، shrugging شانه های من در
اثبات بودن خود را ، و خاموش کردن هر
سرزنش ، غلبه بر هر واحد سنجش چیز جزئی ، مخفیانه گفت : در حال حاضر و پس از آن ، "من خواهد بود
صمیمانه خوشحالم به گوش او است و ازدواج کرده -- اما این توجه داشته باشید من می دانم
خودم بهتر.
احساس کردم که او بی نهایت مهم تر برای من بیش از هر زن دیگری در جهان بود ، و
من او را با استفاده از infamously. اما همه چیز شد و سپس حل و فصل
بین من و خانم خاکستری.
به عقب نشینی غیر ممکن بود. که من تا به حال به انجام ، به شما اجتناب
هر دو.
من فرستاده هیچ پاسخ به ماریان ، قصد که خودم را از او دورتر حفظ
اطلاع قبلی و برای برخی از زمان من حتی تعیین شد در برکلی خیابان به تماس نیست ؛ --
اما گذشته در ، قضاوت آن را عاقلانه تری را تحت تاثیر قرار دهند
هوا خنک ، آشنایی مشترک نسبت به هر چیز دیگری ، من شما را تماشا می کردند همه با خیال راحت خارج
یک روز صبح از خانه ، و سمت چپ نام من است. "
"ما را تماشا از خانه بیرون!"
"حتی تا. شما خواهد بود تعجب به شنیدن هر چند وقت یکبار من
به تماشای شما ، هر چند وقت یکبار من در نقطه ای از افتادن در با شما بود.
بسیاری از من وارد مغازه ای برای جلوگیری از بینایی خود به عنوان کالسکه سوار است.
اسکان من در خیابان باند ، یک روز به سختی وجود دارد که در آن من متوجه نشدم
گوشه ای از یک یا دیگر از شما و چیزی جز پاسداری ثابت در من
طرف ، میل همواره غالب ترین
برای حفظ از بینایی خود ، می توانست ما را از هم جدا تا زمانی است.
من Middletons تا حد ممکن اجتناب شود ، و همچنین هر کسی دیگری را که قرار بود
به احتمال زیاد برای اثبات آشنایی مشترک است.
شدن آنها در شهر آگاه نشده ، با این حال ، من در سر جان blundered به باور من ،
اولین روز از آمدن او است ، و روز بعد از من خانم جنینگز به نام به حال.
او از من خواست به مهمانی ، یک رقص در خانه خود را در عصر.-- اگر او به من گفت
به عنوان انگیزه ای که شما و خواهر شما وجود داشته باشد ، من باید آن را احساس بیش از حد
خاص یک چیز ، به خودم اعتماد در نزدیکی او.
صبح روز بعد یکی دیگر از توجه داشته باشید کوتاه از ماریان به ارمغان آورد -- هنوز هم با محبت ، باز ،
بی هنر ، مطمئن -- همه چیز که می تواند رفتار MY نفرت.
من می توانم آن را پاسخ دهد.
من سعی کردم -- اما می تواند یک جمله را قاب. اما من از او فکر کردم ، اعتقاد من ، هر
لحظه ای از روز. اگر شما می توانید به من ترحم ، دوشیزه Dashwood ، ترحم من
شرایط را در آن زمان بود.
با سر من و قلب پر خواهر شما ، من مجبور به بازی عاشق خوشحال شد
زن دیگری -- آن سه یا چهار هفته از همه بدتر بود.
خوب ، در گذشته ، که من باید بگویم نیست که شما ، شما را بر من مجبور شدند ، و چه شیرین رقم
من برش -- شب از عذاب بود -- ماریان ، زیبا به عنوان یک فرشته در یک
طرف ، من در چنین فراخوانی Willoughby
تن -- اوه ، خدا -- برگزاری از دست او به من ، درخواست من برای توضیح با
آن چشمان bewitching در اندیشه چنین زبان بر چهره من ثابت -- و
سوفیا ، حسادت به عنوان شیطان از سوی دیگر
دست ، به دنبال همه بود که -- خوب ، آن را دلالت نیست ، بلکه اکنون به پایان رسیده.-- چنین
شب -- من از شما فرار همه به محض این که من می توانم! اما قبل از من تا به حال دیده می شود
چهره شیرین ماریان به عنوان سفید را به عنوان مرگ.--
که آخرین نگاه آخرین من تا به حال از او بود. -- آخرین شیوه ای که در آن او ظاهر شد
به من.
این منظره زشت بود -- اما وقتی که من خود را به روز را به عنوان واقعا در حال مرگ فکر کردم ، آن بود
نوع راحتی به من به تصور کنید که من می دانستم که دقیقا چگونه او را به کسانی که ظاهر می شود ،
که آخرین بار او را در این دنیا را دیدم.
او قبل از من بود ، همواره قبل از من ، که من ، در نگاه و رنگ همان سفر است. "
یک مکث کوتاه از اندیشه و متقابل موفق شده است.
اولین محرک Willoughby خود ، آن را شکست در نتیجه :
"خوب ، اجازه دهید عجله را به من می شود و رفته. خواهر شما قطعا بهتر است ، قطعا
از خطر است؟ "
"ما از آن مطمئن باشند." "مادر فقیر شما ، بیش از حد -- doting در
ماریان. "
اما حرف ، آقای Willoughby ، حرف خود را ، شما هر چیزی برای گفتن در مورد
؟ "" بله ، بله ، که به ویژه در.
خواهر شما نوشت دوباره به من ، می دانید ، صبح روز بعد.
شما را دیدیم آنچه او گفت.
من در Ellisons ، breakfasting بود -- و نامه خود ، با چند تن دیگر ، آورده شد
به من وجود دارد از مسافرخانه من.
این اتفاق افتاد به گرفتن چشم سوفیا قبل از آن گرفتار معدن -- و اندازه آن ، ظرافت
کاغذ ، دست به نوشتن در دسترس نباشد ، بلافاصله به او سوء ظن است.
برخی از گزارش مبهم او را به حال قبل از دلبستگی من به برخی از بانوی جوان در رسید
Devonshire ، و چه در عرض مشاهدات خود را شب قبل به حال پشت سر گذاشته بودند
مشخص شده که خانم جوانی بود ، ساخته شده و به او حسادت بیشتر از هر زمان دیگری است.
بنابراین ، مؤثر است که هوا از بازیگوشی ، که لذت در زن
یکی از را دوست دارد ، او باز نامه ای به طور مستقیم ، و خواندن محتویات آن است.
او به خوبی برای گستاخی او بود پرداخت می شود.
او خواندن آنچه رنجور خود را. wretchedness او به عهده من می توانستم ، اما
اشتیاق او -- کینه توزی خود را -- در تمام رویدادها ، باید آن را appeased.
و به طور خلاصه -- چه چیزی شما را از سبک نوشتن نامه همسر من فکر می کنم -- ظریف --
مناقصه -- واقعا زنانه -- نبود "" زن شما -- این نامه در را آن گونه که مایلید تغییر دهید
دست نوشته. "
"بله ، اما من تا به حال تنها اعتبار servilely کپی کردن چنین احکامی بود که من از
شرمنده به قرار دادن اسم من به است. اولیه بود ، همه خود را -- شاد خود را
افکار و طرز بیان ملایم است.
اما چه می توانستند انجام دهم -- که ما درگیر شدند و هر چیزی که در آماده سازی ، روز تقریبا
ثابت -- اما من صحبت کردن مانند یک احمق است.
تهیه -- روز -- در کلمات صادقانه ، پول او لازم بود به من ، و در
وضعیت مثل من ، هر چیزی بود که باید انجام شود برای جلوگیری از پارگی.
و بعد از همه ، چه آن را به کاراکتر من در نظر ماریان مشخص و
دوستان او ، پاسخ من به چه زبانی میپذیرد بود -- باید تنها به یک بوده است
پایان.
کسب و کار من بود تا خودم را رذل اعلام ، و این که آیا من آن را با کمان انجام داد
یا باد مهیب و سهمگین بود از اهمیت چندانی ندارد.-- من برای همیشه در نظر آنها خراب -- 'گفت :
من به خودم -- 'Iبرای همیشه از بسته
جامعه خود ، آنها در حال حاضر فکر می کنم من یک شخص بی مرام ، این نامه تنها
آنها را فکر می کنم من یکی از بددهنی.
چنین استدلال من ، به عنوان در نوع بیدقتی از جان گذشته ، من آن برداشتهاید همسرم
کلمات ، و با آثار گذشته از ماریان یکدیگر جدا شدند.
سه یادداشت او -- unluckily همه آنها در کتابچه یا دفتر بغلی من بودند ، و یا من باید محروم کرده اند
وجود آنها ، و آنها را برای همیشه - - من آنها را قرار داده تا مجبور شد hoarded ، و نمی توانست
حتی آنها را بوسه.
و قفل مو -- که بیش از حد من همیشه در مورد من انجام شده در همان کتاب های جیبی ،
که در حال حاضر توسط خانم با مهلک ترین ingratiating جستجو ، -- عزیز
قفل -- هر یادگاری از من پاره شده بود ".
"شما بسیار غلط است ، آقای Willoughby ، بسیار شایان توبیخ ، گفت :" الینور ، در حالی که صدای او را ، در
وجود خودش را ، احساسات دلسوزانه خود را از خیانت "شما باید به
در این راه صحبت می کنند ، هر کدام از خانم Willoughby یا خواهر من.
شما انتخاب خود را کرده بودند. آن را بر شما تحمیل شد.
همسر شما با ادعای ادب خود را ، به احترام شما ، حداقل است.
او باید به شما متصل است ، و یا او را نیست که شما ازدواج کرده است.
برای درمان او را با unkindness ، از او صحبت می کنند slightingly هیچ کفاره است.
ماریان -- و نه می توانم آن را تسکین فرض کنید به وجدان خود را ".
آیا صحبت کردن با من از همسرم نیست "او با آه سنگین گفت :.--« او سزاوار نیست
شفقت شما.-- او می دانست که من تا به حال بدون در نظر گرفتن او هنگامی که ما ازدواج.-- خوب ، ازدواج ما
شد و آمد پایین به دامنه تپه مگنا می شود
شاد ، و پس از آن به شهر بازگشته به همجنسگرا.-- و اکنون من ، خانم شما ترحم
Dashwood -- و یا به من گفت : با این همه به هیچ هدف -- من -- می شود آن را تنها یک درجه -- هستم
من در نظر شما کمتر گناه از من بود
قبل از -- نیت من نه همیشه اشتباه است.
به من توضیح داد که به دور از هر قسمت از گناه من چیست؟ "
"بله ، شما مطمئنا حذف چیزی - - کمی.-- شما باید خودتان را به اثبات ، در
کل ، کمتر معیوب از من به شما معتقد بودند.
شما ثابت شده است که قلب شما کمتر شریر ، بسیار کمتر از ستمکاران است.
اما من به سختی می دانیم -- بدبختی ها که به شما تحمیل کرده اند -- من به سختی می دانیم چه می توانست
ساخته شده آن را بدتر می کنند. "
"آیا شما تکرار خواهر خود را هنگامی که او بهبود آنچه من به شما گفتن؟ --
اجازه بدهید کمی بیش از حد در نظر او روشن و همچنین در مال شما.
من به شما بگویم که او به من بخشیده است در حال حاضر.
اجازه دهید من قادر به علاقه داشتن که دانش بهتر از قلب من ، و در حال حاضر دارم
احساسات ، از او رسم خود به خودی تر ، طبیعی تر ، مهربان تر ،
کمتر محترمانه ، بخشش.
او را از بدبختی من و طلب مغفرت من -- به او بگویید که قلب من بی وفا هرگز
به او ، و اگر شما خواهد شد ، که در این لحظه او به من مهم تر است از همیشه است. "
"من همه او را که لازم است به آنچه نسبتا ممکن است به نام ، به شما
توجیه.
اما شما باید به من توضیح داد که دلیل خاصی از آمدن شما در حال حاضر ، و نه
چگونه شما را از بیماری او شنیده می شود. "
"شب گذشته ، در لابی لین Drury ، من مخالف سر جان Middleton زد ، و هنگامی که او را دیدم
برای اولین بار در این دو ماه -- -- که من او را به من صحبت کرد.-- که او از من بریده بود
از زمان ازدواج من ، من بدون خشم یا تعجب دیده می شود بود.
در حال حاضر ، با این حال ، خوش نیت خود ، صادق ، احمق روح ، پر از خشم در برابر
من ، و نگرانی برای خواهر شما ، می تواند مقاومت در برابر وسوسه گفتن به خودم ، نه آنچه که او
می دانست باید -- هر چند احتمالا او فکر نمی کنم آن خواهد بود -- من رنجاندن horridly.
تا با صراحت به عنوان او می تواند از آن صحبت می کنند ، بنابراین ، او به من گفت که ماریان Dashwood در حال مرگ بود
تب متعفن در کلیولند -- نامه ای که آن روز صبح دریافت از خانم جنینگز
اعلام خطر او را قریب الوقوع --
Palmers هستند در وحشت رفته ، و ج -- من بیش از حد شوکه می شود قادر به عبور
خودم به عنوان نامحسوس حتی به سر جان undiscerning.
قلب او در دیدن معدن رنج می برند ملایم تر بود و آنقدر از او بد بود
دور انجام می شود ، که هنگامی که ما یکدیگر جدا شدند ، او تقریبا به من دست تکان داد در حالی که او به من یادآوری
از وعده های قدیمی در مورد اشاره گر توله سگ.
آنچه که من در شنیدن احساس که خواهر شما در حال مرگ بود -- و مرگ بیش از حد ، از باور من
بزرگترین تبه بر زمین ، scorning ، نفرت از من در آخرین لحظات خود را -- برای چه
می توانم بگویم چه ممکن است پروژه های نفرت انگیز نبوده است منتسب؟
یک نفر مطمئن بود که من قادر به از هر چیزی نشان دهند -- چیزی که من احساس بود
وحشتناک -- وضوح من به زودی ساخته شده بود ، و در هشت ساعت امروز صبح من در من بود
کالسکه.
در حال حاضر همه شما می دانم. "الینور بی پاسخ.
افکار خود را به سکوت ، آسیب جبران ناپذیر شد ثابت شده که خیلی زود
استقلال و عادات ناشی از آن از بیهودگی ، اتلاف و لوکس ، ساخته شده بود
در ذهن ، شخصیت ، شادی ،
مردی که ، به هر استفاده از فرد و استعداد ، متحده وضع به طور طبیعی
باز و صادق ، و یک احساس ، خلق و خوی مهربان.
جهان او عجیب و بیهوده ساخته شده بود -- زیاده روی و غرور او ساخته شده بود
دل سرد و خودخواه.
پوچی ، در حالی که به دنبال پیروزی گناه خود را در هزینه دیگری بود
او را در دلبستگی واقعی ، که اسراف ، و یا حداقل فرزندان خود را درگیر ،
ضرورت به قربانی لازم بود.
هر میل معیوب در پیشرو او را به شر ، او را به رهبری بود و به همین ترتیب مجازات است.
دلبستگی ، که از آن در برابر افتخار ، در برابر احساس ، در برابر هر بهتر
علاقه او ظاهر پاره به حال خود ، در حال حاضر ، زمانی که دیگر مجاز ، اداره
هر فکر و اتصال ،
به خاطر آن او با وسواس داشتن کمی ، ترک کرده بود خواهرش را به بدبختی بود ، به احتمال زیاد به
اثبات یک منبع ناخشنودی خود را از طبیعت به مراتب بیشتر علاج ناپذیر.
او از یک رویای از این نوع در پایان از چند دقیقه به یاد می آورد
Willoughby ، که محرک خود را از یک رویای دست کم به همان اندازه دردناک است ، آغاز شده
در آماده سازی برای رفتن ، و گفت : --
"بدون استفاده در اقامت در اینجا را وجود دارد و من باید خاموش است."
"آیا قصد دارید به شهر؟" "-- به دامنه تپه مگنا.
من کسب و کار وجود دارد ، از ان جهت به شهر در یک یا دو روز.
خداحافظ. "او برگزار شد دست خود را.
وی نمی توانست رد او را... او را -- که او آن را با محبت فشار.
"و شما فکر می کنم چیزی از من بهتر از شما؟" -- گفت که او و اجازه آن را سقوط ،
و تکیه در برابر تکه منتل تا در صورت فراموش کردن او بود.
الینور به او اطمینان داد که او -- که او بخشید ، pitied ، او را به خوبی آرزو -- حتی
علاقه مند به سعادت خود -- و برخی از وکیل ملایم به رفتار افزود
به احتمال زیاد آن را ترویج.
پاسخ او بود ، بسیار دلگرم کننده نیست. "همانطور که گفت :" او ، "من باید از طریق مالش
جهان و همچنین من می توانم. شادی داخلی از سوال است.
با این حال ، اگر من اجازه فکر می کنم که شما و مال شما احساس علاقه به سرنوشت من و
اعمال ، ممکن است به معنی -- ممکن است به من گارد گرفتن در مقابل من قرار دهید -- دست کم ، ممکن است چیزی
برای زندگی.
ماریان تا مطمئن شوید که برای همیشه به من دست داده است. بودند من حتی توسط هر فرصتی برکت در
آزادی دوباره -- "الینور او را با عتاب متوقف شد.
"خوب" است -- او پاسخ -- "خداحافظی یک بار دیگر خوب است.
من در حال حاضر باید به دور بروید و زندگی در ترس از یک رویداد است. "
"نظر شما چیست؟" "ازدواج خواهر شما."
"شما بسیار اشتباه است.
او هرگز نمی تواند بیشتر از دست داده به شما نسبت به او در حال حاضر. "
"اما او خواهد شد از سوی برخی از کس دیگر به دست آورده است.
و در صورتی که برخی از کس باید بسیار او آنها ، از همه دیگران ، من حداقل می تواند تحمل --
اما من نمی خواهد بماند تا خودم را از تمام حسن نیت دلسوزانه خود را راب ، توسط shewing
که من زخمی من حداقل می تواند ببخشد.
خداحافظ -- خدا به شما برکت دهد "و با این کلمات ، او تقریبا فرار از!
اتاق.
حس و حساسیت جین آستین (1811)
فصل 45
الینور ، برای برخی از زمان پس از او را ترک کرد ، برای برخی از زمان حتی بعد از صدای او
کالسکه دور جان خود را از دست داده اند ، بیش از حد تحت فشار جمعیت از ایده های باقی مانده ، به طور گسترده
متفاوت در خود ، اما از آن
غم و اندوه در نتیجه به طور کلی ، فکر می کنم حتی از خواهرش است.
Willoughby ، او ، آنها تنها نیم ساعت قبل او را به عنوان بی ارزش ترین از abhorred بود
مردان ، Willoughby ، در وجود همه ی اشتباهاتش ، هیجان زده درجه ای از ترحم
رنج تولید شده توسط آنها ، که
او را از او به عنوان هم اکنون از هم جدا فکر می کنم برای همیشه از خانواده اش ، با حساسیت به لمس ،
پشیمانی ، و نه در نسبت ، به عنوان او به زودی در درون خود اذعان کرد -- به خواسته خود
نسبت به شایستگی خود را.
او احساس کردند که نفوذ خود را بر ذهن او از شرایط و اوضاع است که باید تشدید شد
نه دلیلی برای داشتن وزن ، توسط آن شخص از جاذبه های غیر معمول ، که باز ،
مهربان ، پر جنب و جوش و شیوه ای که آن را
هیچ شایستگی برای داشتن و توسط که عشق هنوز هم سرسخت برای ماریان که نبود
حتی بی گناه به افراط. اما او احساس میکند که آن چنین است ، طولانی ، طولانی
قبل از او تاثیر و نفوذ او کمتر می تواند احساس.
هنگامی که در آخر به او بازگشت به ماریان ناخودآگاه ، او او را در بر داشت
awaking ، تازه خیلی طولانی و شیرین خواب به میزان امید او.
قلب الینور پر بود.
گذشته ، حال ، آینده ، سفر Willoughby ، ایمنی ماریان ، و
انتظار می رود ورود ، مادرش او را انداخت در مجموع به تحریک از ارواح
که نگه داشته هر نشانه ای از خستگی ،
ساخته شده و او فقط خودش را به خواهرش خیانت ترس.
کوتاه آن زمان بود ، با این حال ، که در آن که از ترس می تواند او را تحت تاثیر قرار ، به درون نیم
ساعت بعد از Willoughby در خروج از خانه ، او دوباره نامیده می شد پایین پله ها توسط
صدا یکی دیگر از کالسکه.-- مشتاق برای نجات
مادر او را از حال تعلیق وحشتناک هر لحظه غیر ضروری است ، او زد و بلافاصله به
سالن و درب به خارج تنها در زمان دریافت و حمایت او را به عنوان او رسید
وارد آن.
خانم Dashwood ، که ترور به عنوان آنها در نزدیکی خانه خود جلب کرد تولید شده بود تقریبا
محکومیت ماریان است نه بیشتر ، بدون صدا به پرس و جو پس از او ، هیچ صدای
حتی برای الینور ، اما او ، انتظار نه
برای تهنیت و نه پرس و جو ، فورا داد تسکین شاد -- و مادرش ،
ابتلا به آن را با تمام گرمای معمول خود را ، در لحظه تا حد توسط او غلبه بر
شادی ، او قبل از ترس او شده بود.
او به طراحی اتاق بین دخترش و دوست او را مورد حمایت قرار گرفت -- و
، ریختن اشک شادی ، اگر چه هنوز قادر به صحبت می کنند وجود دارد ، در آغوش الینور دوباره و
دوباره ، چرخش از او را در فواصل زمانی به
دست مطبوعات سرهنگ براندون ، با یک نگاه که در یک بار قدردانی خود را سخن گفت ، و او
محکومیت به اشتراک گذاری خود را با خودش در سعادت از لحظه.
او آن را به اشتراک گذاشته ، با این حال ، در یک سکوت حتی بزرگتر از خود را.
همانطور که به زودی به عنوان خانم Dashwood خودش را بازیافت کرده بودند ، برای دیدن ماریان بود او اولین
میل ، و در دو دقیقه او با فرزند محبوب او بود ، رندر مهم تر به او نسبت
که تا کنون توسط غیاب ، ناخشنودی و خطر است.
لذت الینور ، او را دیدم هر آنچه احساس در این نشست ، تنها توسط چک
هراس از سرقت ماریان خود را از دورتر خواب -- اما خانم Dashwood می تواند
آرامش ، می تواند حتی عاقلانه ، زندگی
یک کودک در خطر است ، و ماریان ، در شناخت مادرش بود در نزدیکی رضایت
او ، و آگاه از ضعیف بودن بیش از حد برای مکالمه ، مشاهده کنید به آسانی به
سکوت و آرام توسط هر پرستار در اطراف او تجویز می شوند.
آیا خانم Dashwood نشستن با او تمام شب و الینور ، در انطباق با او
التماس مادر ، به رختخواب رفت.
اما بقیه ، که یک شب را به طور کامل بی خوابی است ، و ساعت های بسیاری از مهمترین
پوشیدن اضطراب به نظر می رسید به شرط را ، سوزش ارواح نگه داشته شد.
Willoughby ، "فقیر Willoughby ،" او در حال حاضر اجازه خود را به او تماس بگیرید ، به طور مداوم
در افکار خود ، او را اما نه اثبات حقانیت خود را برای جهان شنیده می شود ، و
در حال حاضر مقصر شناخته شده است ، در حال حاضر خود را برای داشتن او را به شدت مورد قضاوت قرار تا قبل از تبرئه شده است.
اما وعده او ، آن را به خواهرش ارتباط را همواره دردناک بود.
عملکرد آن او مخوف ، مخوف اثر خود را بر روی ماریان ممکن است ؛
شک به چه پس از چنین توضیح او تا کنون می تواند با یکی دیگر خوشحال و
برای لحظه ای آرزو Willoughby بیوه مرد.
سپس ، به خاطر سپردن سرهنگ براندون ، reproved خود ، احساس کردند که به رنج HIS و
ثبات خود را به مراتب بیشتر نسبت به رقیب خود ، پاداش خواهرش به علت و
آرزو هر چیزی به جای مرگ خانم Willoughby.
شوک ماموریت سرهنگ براندون در بارتون خیلی به خانم نرم شده بود
Dashwood توسط زنگ هشدار قبلی خود او ، آنقدر بزرگ تشویش های خود را در مورد ماریان بود ،
که او در حال حاضر مصمم به مجموعه ای از
کلیولند در آن روز ، بسیار ، بدون انتظار برای هر هوش بیشتر ، و
تا کنون حل و فصل سفر خود را قبل از ورود او ، که Careys و سپس انتظار می رود شده اند
هر لحظه به واکشی مارگارت دور ، به عنوان او
مادر تمایلی به او را که در آن ممکن است عفونت بود.
ماریان ادامه داد : برای ترمیم هر روز ، و طرب درخشان خانم
به نظر می رسد Dashwood و ارواح ثابت کرد او را به او بارها و بارها اعلام شده خود ، یک
از شادترین زنان در جهان است.
الینور اعلامیه می تواند بشنود و نه شاهد اثبات خود بدون گاهی اوقات
بدانم که آیا مادرش همیشه recollected ادوارد.
اما خانم Dashwood ، اعتماد به حساب معتدل ناامیدی خود را
الینور که او را فرستاده بود ، دور سرزندگی از شادی او منجر شده بود که فکر می کنم فقط
چه آن را افزایش می دهد.
ماریان از خطر است که در آن به او بازگردانده بود ، او در حال حاضر شروع به احساس ، خود را
قضاوت اشتباه در تشویق دلبستگی تاسف به Willoughby ، به حال
در محل او را -- و در او
بهبودی او تا به حال دیگری منبع unthought لذت توسط Elinor.
این نتیجه به او imparted ، به محض هر گونه فرصت از کنفرانس خصوصی بین
آنها رخ داده است.
"در گذشته ما به تنهایی. الینور من ، شما هنوز نمی دانند من
شادی. سرهنگ براندون ماریان را دوست دارد.
او مرا تا خودش گفت :. "
دختر او ، احساس شده توسط هر دو راضی و pained ، شگفت زده و متعجب نمی تبدیل ،
تمام توجه ساکت بود. "شما مثل من هرگز ، عزیز الینور ، و یا من
باید تعجب در خونسردی خود را در حال حاضر.
اگر من نشستم برای هر خوب ممکن است به خانواده من آرزو ، من باید بر روی ثابت
سرهنگ براندون ازدواج یکی از شما به عنوان مطلوب ترین شی.
و من معتقدم که ماریان با او خوشحال از این دو خواهد بود. "
الینور نیمی از تمایل به درخواست دلیل خود را برای تفکر ، به دلیل راضی که
هیچ تاسیس در نظر گرفتن سن ، شخصیت ، و یا احساسات خود را بی طرف ،
می تواند داده می شود -- اما مادرش باید همیشه
دور توسط تخیل خود را بر روی هر موضوع جالب و جذاب به اجرا درآمد ، و در نتیجه به جای
از پرس و جو ، او آن را به تصویب رساند با لبخند.
"او تمام قلب خود را به من باز دیروز که ما سفر.
این کاملا ناگهان بیرون آمد ، کاملا undesignedly.
من ، شما را به خوبی ممکن است باور دارند ، می تواند چیزی جز فرزند من صحبت -- او نمی تواند پنهان
زجر او ، من تو را دیدم که آن را مساوی خود من ، و او شاید ، تفکر است که صرف
دوستی ، به عنوان جهان در حال حاضر می رود ،
توجیه بسیار گرم همدردی -- یا نه ، فکر کردن نه در همه ، گمان می کنم -- راه دادن
به احساسات غیر قابل مقاومت ، من با جدیت تمام ، مناقصه او آشنا ،
ثابت ، محبت برای ماریان.
او دوست داشتنی او ، الینور من ، از زمان اولین لحظه دیدن او است. "
در اینجا ، با این حال ، الینور درک ، -- و نه زبان ، نه حرفه از سرهنگ
براندون ، اما embellishments طبیعی فانتزی فعال مادرش ، که از مد افتاده
هر چیز لذت بخش او را به عنوان انتخاب است.
"توجه او برای او ، بی نهایت بیش از هر چیزی که Willoughby همیشه احساس یا
جعلی ، به همان اندازه گرم ، به عنوان صادق و ثابت را -- که تا کنون ما به آن تماس بگیرید --
تا از طریق تمام دانش subsisted
تمایل بیجهت ماریان عزیز ناراضی برای آن مرد جوان بی ارزش -- و بدون
خودخواهی -- بدون تشویق امید -- می تواند او را خوشحال او را با دیگری دیده می شود --
ذهن نجیب -- باز بودن ، صداقت -- هیچ کس نمی تواند او را فریب ".
"سرهنگ شخصیت براندون ، گفت :" الینور "به عنوان یک مرد بسیار عالی است ، به خوبی تثبیت شده است."
"من می دانم آن است" -- در پاسخ مادرش به طور جدی ، "و یا پس از هشدار من
باید تاریخ و زمان آخرین برای تشویق چنین محبت ، و یا حتی به آن خشنود است.
اما آمدن او را برای من به عنوان او ، با چنین فعال ، دوستی چنین آماده است ، به اندازه کافی برای
او یکی از worthiest مردان را اثبات کند. "
"شخصیت او ، با این حال ، پاسخ داد :" الینور ، "در یک عمل محبت استراحت نیست ، به
که محبت خود را برای ماریان ، بشریت از مورد بود ، که
او را وادار.
خانم جنینگز ، به Middletons ، او شده است طول و تنگاتنگی شناخته شده ، آنها
به همان اندازه عشق و احترام او را ، و حتی دانش خود من از او ، هر چند به تازگی
به دست آورد ، بسیار قابل توجه است و به همین ترتیب
به شدت می توانم ارزش و عزت نفس او را ، که اگر ماریان با او می تواند شاد باشد ، من باید
به عنوان آماده به عنوان خودتان را به فکر می کنم ارتباط ما بزرگترین برکت به ما در
جهان است.
چه پاسخ او را به شما بدهد -- آیا شما اجازه می دهد او را به امید "؟
"آه! عشق من ، من پس از آن از امید به او و یا به خودم نمی توانست صحبت.
ماریان ممکن است در آن لحظه در حال مرگ است.
اما او را برای امید یا تشویق درخواست نمی کنید.
او اعتماد به نفس غیر ارادی ، پلورال خوابانده نشدنی ، تسکین دهنده ،
دوست -- یک برنامه کاربردی به یک پدر و مادر نیست.
اما پس از گذشت زمان من می گویند ، در ابتدا من کاملا غلبه بر بود -- که اگر او زندگی می کردند ، به عنوان من
اعتماد او ممکن است ، بزرگترین خوشبختی من در ترویج ازدواج خود را به دروغ و
از زمان ورود ما ، از لذت ما
امنیت ، من آن را به او تکرار به طور کامل تر از آن ، او هر تشویق داده اند
در قدرت من است.
زمان ، زمان بسیار کمی ، من به او بگویم ، همه چیز را انجام دهد ؛ -- ماریان "قلبی است که به
برای همیشه در چنین یک مرد به عنوان Willoughby تلف.-- شایستگی خود او به زودی باید
فناوری اطلاعات ایمن. "
برای قضاوت از ارواح سرهنگ ، با این حال ، شما هنوز رتبهدهی نشده است او ساخته شده است به همان اندازه
خوش مشرب. "
"نه -- او فکر می کند محبت ماریان نیز عمیقا ریشه دار برای هر گونه تغییر در آن را تحت
طول زیادی از زمان ، و حتی با فرض قلب او را دوباره آزاد ، بیش از حد دارای عدم اتکاء بنفس
خود را باور دارند ، که با چنین
تفاوت سن و منش او همیشه می تواند او را وصل کنید.
، با این حال وجود دارد ، او کاملا اشتباه است.
سن او بسیار فراتر از... او به عنوان یک مزیت ، به عنوان شخصیت او را
و اصول ثابت -- و منش او ، من به خوبی متقاعد شده است ، دقیقا بسیار
یک تا خواهر خود را خوشحال.
و شخص او ، رفتار او نیز ، همه به نفع خود است.
علاقه شدید به چیزی به من کور نمی کند ، او قطعا تا خوش تیپ نیست Willoughby
اما در همان زمان ، چیزی است که خشنود خیلی بیشتر در تشویق کردن او وجود دارد.--
همیشه چیزی وجود دارد -- اگر شما
به یاد داشته باشید ، -- در چشم Willoughby در زمان ، که من را دوست نداشت. "
الینور می تواند آن را به یاد نمی -- اما مادر او را ، بدون انتظار برای موافقت او ،
ادامه داد ،
و منش او ، رفتار سرهنگ نه تنها خشنود به من از
Willoughby همیشه بود ، اما آنها از یک نوع هستند من خوب می دانیم بیشتر استوار
اتصال به ماریان.
نجابت ، توجه واقعی خود را به افراد دیگر ، و مردانه مطالعه نشده خود را
سادگی خیلی بیشتر جهت تطابق با وضع واقعی او ، از نشاط --
اغلب مصنوعی ، و اغلب بد به پایان رسیده دیگر.
من بسیار مطمئن هستم خودم ، که تا به حال Willoughby از واقعا مهربان تبدیل شده ، به عنوان او
ثابت خود برعکس ، ماریان هنوز هرگز خیلی خوشحال با او بوده است ، به عنوان
او با سرهنگ براندون باشد. "
او متوقف شد.-- دخترش کاملا با او نمی توانست به توافق برسند ، اما مخالفت او نبود
شنیده می شود ، و در نتیجه بدون جرم داد.
"در Delaford ، او را در فاصله از من آسان باشد ،" افزود : خانم Dashwood ، "حتی
اگر من در بارتون باقی می ماند و به احتمال قوی -- برای من شنیدن آن بزرگ است
روستا ، -- در واقع قطعا باید وجود داشته باشد
برخی از خانه ای کوچک و یا نزدیک کلبه توسط ، که ما را کاملا و به عنوان حال حاضر ما با توجه به
وضعیت. "
الینور پور -- در اینجا بود طرح جدیدی را برای گرفتن او را به Delaford -- اما روح او
شد خیره.
! "شانس و بخت خود بیش از حد -- در زمان من از زندگی می دانید ، همه مراقبت در مورد آن -- و
هر چند که من نه می دانم و نه میل به دانستن ، آنچه که واقعا هست ، من مطمئن هستم باید آن را
یکی خوب است. "
در اینجا آنها ورود شخص سوم قطع شد ، و الینور انصراف به
فکر می کنم که بیش از همه به طور خصوصی ، به آرزو موفقیت را برای دوست خود ، و در عین حال مایل
آن ، احساس اضطراب سخت و ناگهانی برای Willoughby.
>
حس و حساسیت جین آستین (1811)
سوره 46
بیماری های ماریان ، اگر چه ضعف در نوع خود بوده است نه به اندازه کافی بلند به او را
بهبودی آهسته و با جوانان ، قدرت طبیعی و حضور مادر در کمک ،
تا به آرامی به عنوان به فعال کردن آن اقدام او
برای حذف ، ظرف چهار روز پس از ورود دومی ، به خانم پالمر
پانسمان ، اتاق.
هنگامی که وجود دارد ، در درخواست خود را خاص خود ، برای او بی تاب پور مندرج او
به او دلربا مادرش ، سرهنگ براندون به او مراجعه دعوت شده بود.
احساسات او در ورود به اتاق ، در دیدن به نظر می رسد تغییر او ، و در دریافت
دست کم رنگ که او بلافاصله برگزار شد به او ، چنان بود ، به عنوان ، در حدس الینور ،
باید از چیزی بیشتر از او بوجود می آیند
محبت برای ماریان ، و یا آگاهی از آن به دیگران شناخته شده ؛
و او به زودی در چشم مالیخولیا و رنگ های مختلف خود را کشف کرد او در نگاه
خواهرش ، عود احتمالی بسیاری از
گذشته از صحنه بدبختی را به ذهن خود ، که شباهت بین ماریان به ارمغان آورد
و الیزا در حال حاضر اذعان کرد ، و در حال حاضر توسط چشم تو خالی ، رنجور تقویت
پوست ، استقرار ضعف خمیده ،
و اذعان گرم تعهد عجیب و غریب است.
خانم Dashwood ، و نه کمتر از آنچه گذشت از دخترش مراقبت و مواظبت ، اما با ذهن
بسیار متفاوت تحت تاثیر و در نتیجه تماشای اثر بسیار متفاوت ، دیدم
هیچ چیزی در رفتار سرهنگ ، اما آنچه
از ساده ترین و بدیهی احساس به وجود آمد ، در حالی که در اعمال و کلمات
ماریان او خودش را متقاعد به فکر می کنم که چیزی بیشتر از قدردانی در حال حاضر
dawned.
در پایان یک روز دیگر یا دو ، ماریان رو به رشد بطور مریی قوی تر هر دوازده
ساعت ، خانم Dashwood ، به همان اندازه خود را خواست و خواسته دخترش ، شروع به
بحث در از بین بردن به بارتون.
در مورد اقدامات او وابسته به آن از دو دوست خود ؛ جنینگز خانم نمی تواند ترک
کلیولند در طی اقامت Dashwoods و سرهنگ براندون بود به زودی ، آورده شده توسط آنها
درخواست متحده ، در نظر گرفتن اقامت خود را
به همان اندازه معین است ، اگر نه به همان اندازه ضروری است.
در خود و درخواست خانم جنینگز متحد در عوض ، خانم Dashwood غالب در
به قبول استفاده از کالسکه خود را در سفر خود به ، برای ، مسکن بهتر
از کودک بیمار او ، و سرهنگ ، در
دعوت مشترک خانم Dashwood و خانم جنینگز ، که فعال خوب طبیعت ساخته شده او در
دوستانه و مهمان نواز برای افراد دیگر و همچنین خودش ، با لذت به درگیر
از گرو در اوردن آن بازدید در کلبه ، در این دوره از چند هفته.
روز جدایی و عزیمت فرا رسیده است و ماریان ، پس از مصرف
خاص و طول مرخصی خانم جنینگز ، یکی صادقانه سپاسگزار است ، بنابراین
پر از احترام و نوع خواسته و به نظر می رسید
با توجه به قلب خود را از اذعان مخفی از بی توجهی های گذشته ، و
مناقصه سرهنگ براندون خداحافظی با صمیمیت یک دوست ، بود با دقت
او را به کالسکه کمک که
او مضطرب به نظر می رسید که او باید حداقل نیمی از اشغال کردن.
خانم Dashwood و الینور و سپس دنبال کردند ، و دیگران خودشان رها شدند ، به بحث
مسافران ، و احساس کندی خود را ، تا خانم جنینگز احضار شد
برای او کالسکهپست را به راحتی در شایعات
خدمتکار او را برای از دست دادن او دو اصحاب جوان و سرهنگ براندون بلافاصله
پس از آن در زمان راه انفرادی خود را به Delaford.
Dashwoods دو روز را در جاده بودند ، و ماریان سفر خود را در هر دو با مته سوراخ ،
بدون خستگی ضروری است.
هر چیز که متعصب ترین محبت ، مراقبت بیشتر نگران می تواند
به رندر راحت او بود ، دفتر از هر همدم مراقب ، و هر
پاداش آنها در سهولت بدن او ، و آرامش خود را از ارواح.
الینور ، مشاهده دومی به خصوص سپاسگزار بود.
او که هفته خود را پس از هفته را دیده بود به طوری دائما رنج می برد ، تحت فشار غم و اندوه
از قلبی که در آن او بود نه شجاعت به صحبت می کنند ، و نه بردباری برای پنهان ، در حال حاضر شاهد
با شادی ، که هیچ دیگر می تواند به همان اندازه
به اشتراک گذاری ، خونسردی ظاهری از ذهن ، که در نتیجه به عنوان او اعتماد
تأمل جدی ، در نهایت باید او را به قناعت و طرب منجر شود.
از آنجا که نزدیک بارتون ، در واقع ، و وارد در صحنه که هر زمینه و
هر درخت به ارمغان آورد ، برخی از خاطره دردناک برخی از عجیب و غریب او بزرگ شده ، ساکت و
اندیشمندانه ، و تبدیل دور صورت او را از
اطلاع خود ، شنبه صادقانه از طریق پنجره زل زده است.
اما در اینجا ، الینور نه می تواند و نه تعجب سرزنش و هنگامی که او را دیدم ، او به عنوان کمک
ماریان از کالسکه ، که او گریه شده بود ، او را دیدم تنها یک احساس بیش از حد
طبیعی به خودی خود به منظور بالا بردن هر چیز کمتر
مناقصه از ترحم ، و در unobtrusiveness آن به ستایش حق است.
در کل از شیوه پس از آن وی ، او رد این جهت ذهن بیدار
اعمال معقول ؛ زودتر آنها وارد اتاق مشترک آنها نشسته ، نسبت به
ماریان چشم او را در اطراف آن را با یک تبدیل خواهد شد
نگاه از استحکام مصمم ، که اگر در یک بار مصمم به خودش اشنا به نزد
هر شی که با آن یاد از Willoughby می تواند متصل شود.-- او گفت
کمی است ، اما هر جمله هدف
طرب ، و هر چند گاهی یک آه او را فرار کرده ، آن را به تصویب هرگز دور بدون
کفاره یک لبخند. بعد از شام او را پیانو ، لبه تیز شمشیر خود را امتحان کنید.
او به آن رفت ، اما موسیقی که در آن چشم او برای اولین بار استراحت ، اپرا ، تهیه برای
او را توسط Willoughby ، حاوی برخی از کارهایی مورد علاقه خود را ، و تحمل در بیرون آن
برگ نام خود او در دست نوشته خود.--
که نه انجام.-- او سرش را تکان داد ، قرار دادن موسیقی کنار ، و بعد از حال اجرا بیش از
کلید برای یک دقیقه ، از feebleness در انگشتان دست او گله و شکایت ، و بسته ابزار
دوباره با قاطعیت اعلام کرد با این حال به عنوان
او که او در عمل در آینده باید بسیار ،.
صبح روز بعد ، هیچ کاهش در این نشانه ها را خوشحال تولید می شود.
بر خلاف انتظار ، با ذهن و بدن به طور یکسان با استراحت تقویت ، او نگاه کرد و سخن گفت
با روح واقعی بیشتر ، پیش بینی لذت بردن از بازگشت مارگارت ، و صحبت کردن
حزب خانواده عزیز که پس از آن
ترمیم می شود ، از تحصیل متقابل آنها و جامعه شاد ، به عنوان تنها شادی
ارزش یک آرزو است.
"هنگامی که آب و هوا حل و فصل شده است ، و بهبود قدرت ام ، گفت :" او ، "ما
را به مدت پیاده روی با هم هر روز.
ما به مزرعه راه رفتن در لبه پایین و ببینید که چگونه کودکان در رفتن ؛
راه رفتن به مزارع جدید سر جان در بارتون صلیب و Abbeyland و ما
اغلب خرابه های قدیمی از Priory ،
و سعی کنید برای ردیابی اساس آن را تا آنجا که ما گفته آنها یک بار رسیده است.
من می دانم که ما باید خوشحال باشد. من می دانم تابستان خوش و خرم خواهد شد دور.
منظور من شود هرگز به بعد در رو به افزایش بیش از شش ، و از آن زمان تا شام من باید
تقسیم هر لحظه بین موسیقی و خواندن.
طرح من را تشکیل داده اند ، و مصمم هستم تا در یک دوره از مطالعه جدی را وارد کنید.
کتابخانه خود ما این است که بیش از حد به خوبی به من شناخته شده است ، باید برای هر چیزی فراتر از صرف متوسل
تفریحی.
اما بسیاری از آثار و ارزش خواندن را در پارک وجود دارد و دیگران بیشتر وجود دارد
تولید مدرن که من می دانم که من می توانم سرهنگ براندون قرض.
با خواندن تنها شش ساعت در روز ، من باید در این دوره از دوازده ماه به دست آورید
معامله بزرگ آموزش که من در حال حاضر احساس خودم می خواهم. "
الینور او را برای یک برنامه است که خوب به عنوان این منشأ مفتخر و اگر چه خندان
برای دیدن علاقه داشتن به همان مشتاق که منجر به حال او را به افراطی از سست
راحت طلبی و repining خودخواه ، در حال حاضر در محل کار
در معرفی مازاد را به یک طرح اشتغال از جمله منطقی و با فضیلت خود
را کنترل کند.
او لبخند با این حال به آه تغییر زمانی که وی به یاد داشته باشیم که وعده Willoughby
هنوز نشده است ، و از او می ترسید که برای برقراری ارتباط که ممکن است دوباره بود
ذهن ماریان ، ناآرام و تباهی در
حداقل برای این زمان عادلانه چشم انداز آرامش مشغول.
بنابراین تمایل به تاخیر انداختن ساعت شیطانی ، او را حل کرده تا او را خواهر صبر کنید
بهداشت امن تر بودند ، قبل از او آن را منصوب کرد.
اما این قطعنامه تنها به شکسته شود ، ساخته شده بود.
ماریان دو یا سه روز در خانه شده بود ، قبل از آب و هوا جریمه کافی بود
برای نامعتبر مانند خودش به سرمایه گذاری.
اما در آخرین صبح خوش مشرب و نرم ، به نظر می رسد ، از جمله ممکن است دچار وسوسه کردن
خواسته دختر و اعتماد به نفس مادر و ماریان ، با تکیه بر
بازو الینور ، پیاده روی به عنوان مجاز شد
زمانی که او بدون خستگی می تواند در خط قبل از خانه.
خواهران در سرعت ، به عنوان feebleness ماریان در یک تمرین کند
تا کنون محاکمه نشده از بیماری خود لازم است -- و آنها تنها تا پیشرفته بود
فراتر از خانه به عنوان اعتراف کامل
نمایی از تپه ، تپه مهم پشت سر ، زمانی که pausing با چشم او تبدیل شده
نسبت به آن ، ماریان به آرامی گفت :
"، دقیقا آنجا وجود دارد" -- اشاره کردن با یک دست ، در آن تپه بینی -- وجود دارد که من
سقوط کرد و در آنجا من برای اولین بار شاهد Willoughby "غرق صدای او را با کلمه ، ولی در حال حاضر است.
احیای او اضافه کرد ،
"من سپاسگزار برای پیدا کردن که من می توانم با درد بسیار کمی را در نقطه ای نگاه کنید -- باید ما همیشه
بحث در آن موضوع ، الینور؟ "-- hesitatingly آن گفته شد.--" و یا آن را می شود
اشتباه -- من می توانم از آن صحبت ، من امیدوارم ، که من باید برای انجام ". --
الینور tenderly دعوت او را به باز باشد. "همانطور که برای تاسف ، گفت :« ماریان ، "من
انجام شده با آن ، تا آنجا که او نگران است.
من این معنا نیست با شما صحبت کنم چه احساسات من برای او بوده است ، اما آنچه که آنها
در حال حاضر.-- در حال حاضر ، اگر من می تواند در یک نقطه راضی ، اگر من می تواند
اجازه به فکر می کنم که او بود که همیشه
اقدام بخشی ، نه همیشه مرا فریب -- اما بالاتر از همه ، اگر من می تواند مطمئن باشد که
او هرگز بسیار شریر به عنوان ترس من گاهی اوقات او را خیالی ، از زمان داستان
آن دختر مایه تاسف "--
او stopt. الینور شادی فراوان کلمات خود را به عنوان او ارزشمند
جواب داد ، "اگر شما می تواند از آن مطمئن می شود ، شما فکر می کنید
شما باید آسان است. "
"بله. صلح از ذهن من است مضاعف در آن دخیل -- نه تنها برای آن را وحشتناک
مشکوک یک شخص ، که شده است او به من شده است ، از طرح چنین -- اما چه باید
آن را من خودم به نظر می رسد -- چه در یک
وضعیت مانند معدن ، اما کشید محبت ترین unguarded می تواند مرا به افشا --
"چه" ، از خواهرش خواست ، "شما برای رفتار خود را به حساب؟"
"من او ، فرض کنید -- آه ، چگونه کمال مسرت او گمان می کنم ، تنها بی ثبات ، بسیار ، بسیار
دمدمی و بی وفا. "الینور گفت نه بیشتر.
او در درون خودش بحث بود بر واجد شرایط بودن از شروع داستان خود را
به طور مستقیم ، یا آن را به تعویق بیندازید تا ماریان در سلامت قوی تر بودند -- و آنها رخنه کرد
برای چند دقیقه در سکوت.
ماریان با موضوع "من که مایل نیست او را بیش از حد خوب ،" در گذشته با آه گفت : «زمانی که من آرزو می کنم
بازتاب های مخفی خود را ممکن است بدون ناخوشایندی از خود من است.
او به اندازه کافی رنج می برند در آنها است. "
"آیا شما مقایسه رفتار خود را با او؟" "شماره مقایسه من با آنچه در آن باید
شده است ؛ مقایسه من با مال شما "" موقعیت ما را متحمل کمی
شباهت. "
"آنها بیش از رفتار ما را متحمل.-- انجام دهید ، نه من عزیزترین الینور ، اجازه دهید مهربانی شما را
دفاع از آنچه من می دانم که قضاوت خود را باید سرزنش.
بیماری من ساخته شده است من فکر می کنم -- به من داده است اوقات فراغت و آرامش را برای جدی
خاطره. مدتها قبل از من به اندازه کافی بهبود بود به صحبت کردن ،
من کاملا قادر به بازتاب.
من در نظر گرفته گذشته : من در رفتار خود من دیدم ، از زمان آغاز ما
آشنایی با او تاریخ و زمان آخرین پاییز ، چیزی جز مجموعه ای از بی مبالاتی نسبت به خودم ،
و می خواهید از محبت به دیگران است.
من تو را دیدم که احساسات خود من رنج من آماده کرده بود ، و می خواهم من از شکیبایی
زیر آنها تقریبا مرا به قبر منجر شده است.
بیماری من ، من به خوبی می دانستند ، به طور کامل شده بود توسط خودم توسط سهل انگاری چنین آورده
سلامت خود من ، که من حتی در زمان به اشتباه احساس کرده بود.
اگر من درگذشت ، -- آن شده اند که خود تخریب.
من خطر نمی دانم تا خطر حذف شد ، اما با احساسات مانند
این بازتاب به من داد ، من در بهبودی من تعجب ، -- جای تعجب است که اشتیاق بسیار
تمایل من برای زندگی ، که زمان برای
کفاره به خدای من ، و به شما ، آیا مرا بکشند در یک بار.
اگر من درگذشت ، -- در چه بدبختی عجیب و غریب باید که شما سمت چپ ، پرستار من ، دوست من ، من
خواهر -- شما که همه خودخواهی اخمو از روز دوم من دیده بود که تا به حال
شناخته شده همه murmurings قلب من --!
باید یاد شما در زندگی -- مادر من بیش از حد!
چگونه می تواند شما را به او consoled -- من می توانم نفرت خود من از خودم را ابراز کنید.
هر زمان که من نسبت به گذشته نگاه کرد ، من تو را دیدم برخی از وظیفه غفلت قرار گرفته ، و یا برخی از ناکامی
زیاده روی. به نظر می رسد هر بدن حادثه دیده شده توسط من است.
مهربانی ، مهربانی بدون وقفه خانم جنینگز ، من با ناسپاس بازپرداخت به حال
تحقیر.
Middletons ، به Palmers ، استیل ، به هر آشنایی مشترک حتی ،
من خیره و ناعادلانه بوده است ، با یک قلب سخت علیه شایستگی خود را ، و
خلق و خوی تحریک شده با توجه بسیار خود.--
به جان ، فانی ، -- بله ، حتی به آنها ، کمی به عنوان سزاوار آنها است ، من کمتر داده بود
نسبت به علت خود. اما شما -- شما بالاتر از همه ، بالاتر از مادرم ،
شده توسط من ستم شده بود.
من ، و تنها من ، قلب خود را می دانستند و غم آن ، هنوز به آنچه که من آن را تحت تاثیر قرار --؟
نه به هر شفقت است که می تواند شما و یا خودم را به نفع.-- عنوان مثال شما قبل از من ؛
اما چه فایده -- من بیشتر از شما و راحتی شما با ملاحظه؟
آیا من تحمل خود را تقلید ، یا کاهش موانع خود را ، با در نظر گرفتن هر بخش در
آن دسته از دفاتر ادب عمومی و یا قدردانی خاص که شما تا به حال تاکنون
از چپ به تنهایی تخلیه شده است -- نه؟ -- نه
کمتر زمانی که من می دانستم که شما را به ناراضی باشد ، نسبت به زمانی که من شما را در سهولت معتقد بودند ، من به نوبه خود
به دور از هر اعمال وظیفه یا دوستی ، به ندرت اجازه می دهد غم و اندوه به
اما با من وجود داشته باشد ، پشیمان است که فقط
قلب و ترک ستم به من شده بود ، و می روم شما ، برای آنها استادانی
محبت بیکران ، به بدبختی به خاطر من است. "
در اینجا متوقف جریان سریع خود لحن سرزنش آمیزی روح او و الینور ، بی تاب
تسکین ، هر چند بیش از حد صادقانه به تملق گفتن ، او بلافاصله آن ستایش و پشتیبانی
صداقت او و ندامت خود را به خوبی سزاوار.
ماریان فشار دست او و پاسخ داد : "شما بسیار خوب است.-- آینده باید من
اثبات.
وضع کردن طرح من ، و اگر من قادر به پیوستن به آن -- احساس من
خواهد بود اداره و خلق و خوی من بهبود یافته است. آنها دیگر نمی خواهد نگران باشید دیگران ، و نه
شکنجه خودم.
من در حال حاضر صرفا باید برای خانواده ام زندگی می کنند. شما ، مادر من و مارگارت ، باید
از این پس همه جهان به من باشد ، شما عواطف من به طور کامل بین شما در میان بگذارم.
از شما ، از خانه ام ، من مجددا باید هرگز کوچکترین تحریک به حرکت می کند و
اگر من در جامعه های دیگر مخلوط ، از آن خواهد شد تنها به نشان است که روح من فروتن شده است ،
اصلاح قلب ، و که من می توانم تمرین
civilities ، وظایف کمتری از زندگی ، با نجابت و تحمل است.
همانطور که برای Willoughby -- می گویند که من به زودی یا این که باید من باید همیشه او را فراموش خواهد بود
بیکار فرض میشود.
یاد او را می توان بدون تغییر شرایط و یا نظرات فائق آید.
اما آن را باید تنظیم می خواهد بر اساس مذهب ، بررسی عقل ، ثابت
اشتغال است. "
وی متوقف شد -- در یک صدای پایین و افزود ، "اگر من می توانم اما می دانم که قلب او بود ، همه چیز
تبدیل شدن آسان است. "
الینور ، که در حال حاضر برای برخی از زمان بوده است را منعکس اختصاصی و یا بی مناسبتی
از سرعت hazarding روایت خود را ، بدون احساس در تمام تصمیم گیری نزدیکتر از
در ابتدا ، شنیده و درک است که
به عنوان بازتاب هیچ چیز ، وضوح تصویر باید همه کار را انجام ، به زودی در بر داشت خودش را به منجر
واقعیت است.
او مدیریت رسیتال ، او امیدوار است ، با آدرس و آماده شنونده اضطراب خود را با
احتیاط ، مربوط به سادگی و صادقانه نکات اصلی که در آن Willoughby گراندد
عذرخواهی خود را به توبه خود را انجام عدالت ،
نرم شده و تنها اعتراضات خود را از توجه حاضر.
ماریان گفت : یک کلمه نیست.-- او لرزید ، چشم خود را بر روی زمین ثابت بودند ، و او
لب شد سفیدتر از حتی بیماری آنها را ترک کرده بودند.
هزار استعلام از قلب او فنر می شود ، اما او جرات یکی از مصرانه.
او هر هجا با فرآیند له له زدن اشتیاق گرفتار و دست او ، ندانسته به
خودش را ، از نزدیک فشرده خواهرش ، و اشک ها را پوشانده گونه او.
الینور ، dreading او که خسته شده ، او را به سمت خانه منجر شد ، و تا آنها رسید
درب کلبه ، به راحتی conjecturing کنجکاوی اش را باید هر چند هیچ
سوال به آن صحبت می کنند متحمل شد ، صحبت
چیزی جز Willoughby ، و گفتگو آنها با هم و بود با دقت
دقیقه در هر خاصی از گفتار و نگاه ، که در آن minuteness با خیال راحت می تواند
زیاده روی.
به محض این که آنها به خانه ، ماریان با یک بوسه قدردانی وارد شد و این دو
کلمات فقط از طریق اشک خود را بیان ، "ارسال ننه" از خواهرش خارج و
تا از پله ها به آرامی راه می رفت.
الینور سعی می کند به قصد بر هم زدن تنهایی بنابراین معقول به عنوان آنچه که او در حال حاضر
در پی و با ذهن نگرانی از پیش تنظیم در نتیجه آن ، و حل و فصل
احیای دوباره این موضوع ، باید ماریان
شکست برای این کار ، او را به سالن تبدیل به تحقق دستور فراق او.
>
حس و حساسیت جین آستین (1811)
فصل 47
خانم Dashwood بی حرکت دفاع از سابق مورد علاقه خود را بشنوند.
او در او که از برخی از بخشی از گناه منتسب خود را پاک خشنود -- او متاسفم
برای او -- او خواست او را خوشحال.
اما احساسات از گذشته می تواند به یاد می آورد.-- هیچ کس نمی تواند بهانه ای او را با بازگرداندن
ایمان سوقان گیری نشده -- شخصیت unblemished ، به ماریان است.
هیچ کس نمی تواند بهانه ای دور دانش دومی را از طریق ابزارهای خود متحمل شده بودند ،
و نه حذف گناه رفتار خود را نسبت به الیزا.
هیچ کس نمی تواند بهانه ای او را جایگزین بنابراین ، در اعتماد به نفس سابق خود ، و نه آسیب منافع
سرهنگ براندون.
خانم Dashwood ، مانند دخترش ، شنیده داستان Willoughby از خود -- به حال او
شاهد پریشانی او ، و تحت نفوذ از لقاء او و او
روش ، آن است که احتمال دارد که شفقت او می شده اند بیشتر است.
اما آن را نه در قدرت الینور است ، و نه در به آرزوی خود ، به احساس خواب بیدار شدن از جمله در
دیگر ، توضیح دلار هم به فروش خود ، به عنوان بود در ابتدا بوده است مندرج در خودش نامیده می شود.
بازتاب آرامش قضاوت او داده بود ، و نظر خود را sobered
بیابان ها Willoughby -- او خواست ، بنابراین ، تنها اعلام ساده
حقیقت ، و ذخیره کردن حقایق باز چنین عنوان شد
واقعا با توجه به شخصیت او ، بدون هر گونه تزیین از حساسیت خود را برای رهبری
علاقه داشتن به گمراه.
در آن شب ، زمانی که آنها هر سه با هم بودند ، ماریان شروع داوطلبانه به
دوباره از او صحبت می کنند -- که آن را بدون تلاش ، بی قراری ، پر سر و صدا
اندیشه که در آن او شده بود
برخی از زمان که قبلا نشسته -- رو به افزایش خود را رنگ ، به عنوان او صحبت کرد ، -- و لرزان خود را
صدا ، سادگی shewed.
، گفت : "من آرزو می کنم برای اطمینان از هر دو شما" او "، که من می بینم همه چیز -- شما می توانید میل
من انجام دهد. "
خانم Dashwood که او را قطع فورا با حساسیت به لمس تسکین دهنده بود ، نه
الینور ، که واقعا آرزو به شنیدن نظر بی غرض خواهر ، مشتاق
ورود به سیستم ، درگیر سکوت او.
ماریان به آرامی ادامه داد --
"این یک تسکین بسیار خوبی برای من -- الینور آنچه به من گفت امروز صبح -- من شنیده
دقیقا همان چیزی است سلام من آرزو می کنم به شنیدن "-- صدای او برای برخی از لحظات از دست داده بود ، اما دوره نقاهت
خودش ، او افزود ، و با بزرگتر
آرامش تر از قبل -- "من در حال حاضر کاملا راضی ، من برای هیچ تغییری خواهید.
من هرگز نتوانست با او خوشحال بوده است ، پس از دانستن ، و دیر یا زود من باید
شناخته شده ، تمام این.-- من باید به حال بدون اعتماد به نفس ، بدون عزت نفس است.
هیچ چیز نمیتوانست آن را انجام داده دور به احساسات من. "
من آن را می دانم -- من آن را می دانم ، "گریه مادرش.
"مبارک با یک مرد از شیوه های افسار گسیخته -- با یک کسی که مجروح صلح از
عزیزترین از دوستان ما و بهترین مردان -- -- من ماریان قلب می شود
ساخته شده با یک مرد خوشحال -- او
وجدان ، وجدان حساس او ، به احساس تمام وجدان او
شوهر باید حس کرده اند.. "ماریان آهی کشید ، و تکرار ،" آرزو
هیچ تغییری. "
، گفت : "مهم نیست که شما در نظر" الینور ، "دقیقا به عنوان یک ذهن خوب و یک صدا
درک باید آن را در نظر ، و من به جرات می گویم که شما را درک ، و همچنین به عنوان خودم ، نه
تنها در این است ، اما در دیگر بسیاری از
شرایط ، دلیل به اندازه کافی برای متقاعد شوند که ازدواج شما باید
شما در بسیاری از مشکلات خاص و نا امیدی ، که در آن شما را درگیر
ضعیف توسط عاطفه حمایت را در کنار خود ، بسیار کمتر از برخی.
اگر شما ازدواج ، شما باید همیشه فقیر بوده است.
گران او حتی توسط خود اذعان کرد ، و انجام تمام خود را اعلام کرد
که خود انکار یک کلمه به سختی توسط او درک شده است.
خواسته های او و بی تجربگی خود را با هم ، در ، درآمد کوچک و بسیار کوچک ، باید
آورده در distresses که نه کمتر شدید به شما خواهد بود ، از داشتن است
به طور کامل ناشناخته است و unthought از قبل.
درک خود را از صداقت و شرافت و اسم و شما را منجر شد ، من می دانم ، زمانی که از خود آگاه
وضعیت ، به تلاش همه اقتصاد که برای شما ظاهر می شود ممکن است : و ، شاید ،
تا زمانی که به عنوان صرفه جویی خود را retrenched تنها
در آسایش خود ، شما ممکن است شده اند رنج می برد به آن عمل ، اما فراتر از آن --
و چه کمی می تواند تمام تلاش مدیریت واحد خود را برای جلوگیری از خراب کردن که
حال قبل از ازدواج خود را آغاز -- فراتر از
آن ، شما تلاش کرده بود ، با این حال منطقی ، برای کوتاه کردن enjoyments HIS ،
آن را به نگران بودند که به جای غالب بر احساسات تا خودخواه
رضایت به آن ، شما را مجبور به کاهش خود را
نفوذ خود را بر روی قلب خود ، و ساخته شده اتصال که تا به حال درگیر پشیمانی او
او را در مشکلات از جمله؟ "
لب ماریان quivered ، و او کلمه "خودخواه؟" در تن است که تکرار ضمنی
-- "آیا شما واقعا فکر می کنم او را خودخواه است؟"
"تمام رفتار او ،" در پاسخ الینور ، "از آغاز تا پایان
امر شده است ، بر پایه خودخواهی است.
این خودخواهی است که برای اولین بار او را ورزش با عواطف خود را ساخته شده بود که
پس از آن ، هنگامی که خود مشغول بودهاند ، ساخته شده اعتراف از آن را به تاخیر بیاندازد او را ، و کدام
در نهایت او را از بارتون انجام شده است.
لذت بردن خود او ، یا به سهولت خود را ، در هر خاص ، اصل حاکم خود است. "
"این کاملا درست است. شادی من جسم خود را هرگز. "
"در حال حاضر ، ادامه داد :" الینور ، "او متاسف آنچه که او انجام داده است.
و چرا این کار را پشیمان -- از آنجا می بیند که آن را نسبت به خود پاسخ داده نشده است.
او را خوشحال ساخته شده است.
شرایط او در حال حاضر unembarrassed -- او از هیچ بد از آن نوع رنج می برد ، و او
فکر می کند که او تا به ازدواج یک زن از خلق و خوی مهربان کمتر نسبت به خودتان است.
اما آیا آن را دنبال کرد که او ازدواج کرده بود ، شما ، او شده اند خوشحال --
ناراحتی که متفاوت بوده است.
سپس او را تحت distresses نقدی که رنج برده اند ، چرا که آنها
برداشته شود ، او در حال حاضر به عنوان چیزی reckons.
او یک همسر که خلق و خوی او می تواند بدون شکایت ، اما او به
همیشه محتاج بوده است -- همیشه فقیر است و احتمالا به زودی آموخته اند به رتبه
آسایش بی حد و حصر از املاک و روشن
و درآمد خوبی از اهمیت به مراتب بیشتر ، حتی به شادی داخلی ، نسبت به صرف
خلق و خوی یک زن است. "
گفت : ماریان : "من شک از آن نیست ،" ، "و من چیزی برای پشیمانی -- چیزی جز
حماقت خود من است. "
"در عوض می گویند بی تدبیری مادر شما ، کودک من ، گفت :" خانم Dashwood ؛ "او باید
پاسخگو است. "
ماریان نیست به او ادامه دهید -- و الینور ، راضی است که هر احساس خود را
خطا ، خواست برای جلوگیری از هر گونه بررسی از گذشته را که ممکن است خواهرش تضعیف
ارواح ، او ، بنابراین ، به دنبال اولین موضوع ، بلافاصله ادامه داد ،
"یکی از مشاهدات ممکن است ، من فکر می کنم ، نسبتا از کل داستان کشیده شده -- که همه
مشکلات Willoughby از مرتبه اول در برابر فضیلت ، بوجود آمده خود را در
رفتار به الیزا ویلیامز.
که جرم منشا هر کمتر شده است ، و حال حاضر خود را
ملالت. "
ماریان assented ترین feelingly به این گفته ، و مادر او آن را به رهبری
شمارش صدمات سرهنگ براندون و شایستگی ، به عنوان دوستی و طراحی گرم
می تواند unitedly دیکته.
دخترش به نظر نمی آید ، با این حال ، تا اگر بیشتر از آن توسط او شنیده شد.
الینور ، با توجه به انتظار او ، دیدم بر روی دو یا سه روز زیر ، که
ماریان را ادامه نمی دهد برای به دست آوردن قدرت او انجام داده بودند ، اما در حالی که قطعنامه او
unsubdued بود و او هنوز هم با تلاش می کردند به
به نظر می رسد شاد و آسان ، خواهرش با خیال راحت می تواند به اثر زمان بر او اعتماد
بهداشت و درمان.
مارگارت بازگشت ، و خانواده بودند دوباره همه به یکدیگر بازسازی ، دوباره
بی سر و صدا در کلبه حل و فصل می شود ، و اگر نه به دنبال مطالعات معمول خود را با آنقدرها
قدرت اندازه زمانی که آنها برای اولین بار به آمد
بارتون ، حداقل برنامه ریزی پیگرد قانونی شدید از آنها در آینده است.
الینور بی تاب برای برخی از بشارت ادوارد رشد.
او هیچ چیزی از او از او لندن را ترک ، هیچ چیز جدیدی از برنامه های او شنیده بود ،
هیچ چیز خاصی حتی اقامت کنونی او.
برخی از نامه ها تا بین او و برادرش به تصویب رسید در نتیجه از ماریان.
بیماری ، و در اولین جان ، این جمله شده بود : -- "ما می دانیم چیزی
از ادوارد تاسف ما ، و می تواند بدون ایجاد
سوالات بر روی ممنوع یک موضوع است ، اما نتیجه گیری او را هنوز در آکسفورد ؛ "که
تمام اطلاعات از ادوارد او را توسط مکاتبات فراهم شده ، نام او بود
در هر یک از حروف موفقیت حتی ذکر شده است.
او محکوم به فنا نیست ، با این حال ، به طولانی در جهل از اقدامات او است.
انسان ، بنده خود فرستاده بود یک روز صبح به اکستر در کسب و کار ، و هنگامی که ، به عنوان او
صبر او در جدول ، سوالات از معشوقه خود را به عنوان راضی به حال به این رویداد
از ماموریت خود ، این ارتباط داوطلبانه او بود --
"گمان می کنم که می دانید ، خانم ، که آقای Ferrars ازدواج کرده است."
ماریان شروع خشونت آمیز داد ، چشم خود را بر الینور ثابت ، دیدم او را تبدیل رنگ پریده و
در صندلی خود را در حمله و تشنج سقوط کرد.
خانم Dashwood ، که چشم ها ، او به عنوان پاسخ پرسش بنده را به حال به طور مستقیم
گرفته شده همان جهت ، به لقاء الینور درک شوکه شده بود چقدر
او واقعا رنج می برد و یک لحظه
پس از آن ، به طور یکسان پریشان با وضعیت ماریان ، می دانستند که در آن کودک به
اعطا توجه اصلی خود را.
بنده ، که دیدم تنها که دوشیزه ماریان بیمار گرفته شده بود ، حس به اندازه کافی برای
شماره یکی از خدمتکاران ، که با کمک خانم Dashwood ، حمایت او را به
اتاق دیگر.
در آن زمان ، ماریان و نه بهتر بود ، و مادرش او را ترک به مراقبت از
مارگارت و خدمتکار ، بازگشت به الینور ، که ، هر چند هنوز هم خیلی بی نظم بود ،
دور استفاده از دلیل خود را بهبود و
صدا به عنوان تازه شروع پرس و جو از توماس ، به عنوان منبع او
هوش.
خانم Dashwood بلافاصله تمام است که مشکل در خود گرفت و الینور بود
بهره مند از اطلاعات را بدون اعمال به دنبال آن است.
"چه کسی به شما گفته است که آقای Ferrars ، ازدواج کرده بود و توماس؟"
"من می بینم Ferrars آقای خودم ، خانم ، صبح امروز در اکستر ، و بانوی او بیش از حد ، دوشیزه
استیل به عنوان بود.
آنها در کالسکهپست توقف در درب جدید لندن مسافرخانه ، به عنوان من آنجا رفتم با
یک پیام از سالی در پارک به برادر او ، یکی از پسران است که.
من اتفاق افتاد به نگاه کردن من کالسکهپست رفت ، و بنابراین من به طور مستقیم از آن بود
جوانترین خانم استیل ، بنابراین من در زمان خاموش کلاه من ، و او به من می دانستند و به نام به من ، و
نپرسید بعد از شما ، خانم ، و جوانان
بانوان ، به خصوص دوشیزه ماریان ، و پیشنهاد من ، من باید از او و به آقای
Ferrars ، خود دانی و خدمات ، و چه متاسفم آنها بود آنها تا به حال
نه زمان برای آمدن و دیدن شما ، اما آنها
در عجله برای رفتن به جلو ، برای آنها که قرار بود برای کمی بیشتر پایین
در حالی که ، اما howsever ، زمانی که آنها می آیند ، آنها می خواهم مطمئن شوید که بیایید و ببینید شما. "
اما آیا شما او بگویید او ازدواج کرده ، توماس؟ "
"بله ، چیه خانوم. او لبخند زد و گفت : چگونه او تغییر کرده بود
نام خود را از او در این بخش بود.
او همیشه یک بانوی جوان بسیار خوش برخورد و سخن و آزاد ، و بسیار مدنی رفتار.
بنابراین ، من به شادی او را بخواهند. "" آقای Ferrars در کالسکه بود با او؟ "
"بله ، خانم ، من فقط به او تکیه به عقب در آن را ببینید ، اما او به نظر نمی آید ؛ -- او هرگز
نجیب زاده زیادی برای صحبت کردن. "
قلب الینور به راحتی می تواند برای او خود را به جلو قرار دادن نمی حساب ؛ و خانم
Dashwood احتمالا همان توضیح.
"هیچ کس دیگر در حمل وجود دارد؟"
"نه ، خانم ، فقط آنها دو." "آیا می دانید که از کجا آمدهاند؟"
"آنها می آیند مستقیما از شهر ، به عنوان دوشیزه لوسی -- خانم. Ferrars به من گفت. "
"و آنها دورتر به سمت غرب است؟"
"بله ، چیه خانوم -- اما نه در جایی باقی ماندن طولانی. آنها به زودی دوباره می شود ، و پس از آن
آنها مطمئن می شود و تماس در اینجا "خانم Dashwood در حال حاضر در دخترش نگاه کرد.
اما الینور می دانستند بهتر از آنها انتظار داشت.
کل لوسی در پیام او به رسمیت شناخته شده و بسیار با اعتماد به نفس بود که ادوارد
هرگز در نزدیکی آنها.
او در یک صدای پایین مشاهده شد ، به مادرش ، که آنها احتمالا رفتن به پایین به آقای
پرات ، در نزدیکی پلیموت. هوش توماس به نظر می رسید.
الینور نگاه اگر او خواست به شنیدن بیشتر.
آیا شما را ، قبل از شما آمده دور؟ "
"نه ، چیه خانوم -- اسب های آینده شد ، اما من نمی توانستم در جایی باقی ماندن دیگر ؛ من
از ترس که دیر است. "" Ferrars خانم نگاه کنید آیا خوب است؟ "
"بله ، چیه خانوم ، او گفت : چگونه او به خوبی و به ذهن من او بود که همیشه بسیار
بانوی -- جوان خوش تیپ و او به نظر می رسید بسیار رضایت ".
خانم Dashwood می تواند از هیچ سوال دیگر فکر می کنم ، و توماس و رومیزی ،
در حال حاضر به طور یکسان بی نیاز بودند ، بلافاصله بعد از آن اخراج است.
ماریان در حال حاضر فرستاده بود می گویند ، که او باید چیزی بیشتر خوردن.
خانم Dashwood و اشتهای الینور به همان اندازه از دست داده بودند ، و مارگارت ممکن است فکر می کنم
خودش بسیار مرفه ، که با تشویش های بسیار به عنوان هر دو خواهر خود را به تازگی
تجربه ، بسیار عقل به عنوان بودند
داشتند ، اغلب به بی دقتی از وعده های غذایی خود ، او شده بود ، هرگز موظف به بدون
شام خود را قبل از.
وقتی که دسر و شراب ، تنظیم شد و خانم Dashwood و الینور شد
سمت چپ توسط خودشان ، آنها مدت ها با هم در شباهت از اندیشه باقی ماند
و سکوت.
خانم Dashwood می ترسید به خطر هر سخن گفتن ، و اقدام به ارائه نمی دلداری کند.
او در حال حاضر متوجه شد که او با تکیه بر نمایندگی الینور از خودش اشتباه کرده بود و
عادلانه به این نتیجه رسید که هر چیزی که به صراحت در آن زمان نرم شده بود ، به فراغت
او را از افزایش از ناخشنودی ،
درد و رنج او سپس برای ماریان متحمل شده بودند.
او متوجه شد که او دقیق شده بود ، توجه ملاحظه او گمراه
دختر ، پیوست ، که به یک بار او را به خوبی درک کرده بود ، خیلی فکر می کنم
slighter در واقع ، از او معتاد شده بود
به این باور ، و یا از آن در حال حاضر ثابت شده بود.
او می ترسید که در زیر این اقناع او ناعادلانه ، بی اعتنا ، نه ، تقریبا شده بود
نامهربان ، به الینور او -- که ابتلاء ماریان ، زیرا بیشتر اذعان کرد ،
بلافاصله قبل از او ، تا به حال بیش از حد
مجذوب حساسیت به لمس او ، و به رهبری او را دور را فراموش کرده ام که در الینور او ممکن است
دختر رنج تقریبا به اندازه ، قطعا با کمتر از خود تحریک است ، و
بیشتر شکیبایی.
>
حس و حساسیت جین آستین (1811)
فصل 48
الینور در حال حاضر در بر داشت ، با این حال تفاوت بین انتظارات از یک رویداد ناخوشایند
برخی ذهن را ممکن است گفته شود در نظر گرفتن آن ، و یقین خود را.
او در حال حاضر در بر داشت ، که در وجود خودش ، او همیشه پذیرفته است امید است ، در حالی که
ادوارد باقی مانده تنها ، که یک چیزی رخ می دهد به جلوگیری از ازدواج با او لوسی ؛
که برخی از حل و فصل خود ، برخی از
وساطت دوستان ، و یا برخی از فرصت ایجاد واجد شرایط برای بانوی ،
سعادت از همه برای کمک به بوجود می آیند.
اما او اکنون ازدواج کرده بود و او قلب خود را برای چاپلوسی کمین را محکوم کرد ، که
آنقدر به اوج درد از هوش است.
که او باید ازدواج به زودی ، قبل از (او تصور) او می تواند در دستور باشد ، و
در نتیجه قبل از اینکه او می تواند در اختیار داشتن زنده باشد ، شگفت زده او را
کمی در ابتدا.
اما او به زودی دیدم چقدر احتمال آن بود که لوسی در خود مشیتی مراقبت از او ، در او
عجله به او امن ، باید هر چیز ، اما خطر ابتلا به تاخیر را نادیده می گیرند.
آنها به ازدواج کرده بودند و ازدواج در شهر ، و در حال حاضر شتاب به عموی او.
ادوارد احساس بود که در طی چهار مایل از بارتون ، از دیدن مادر
بنده ، در شنیدن پیام لوسی!
آنها به زودی ، او قرار است در Delaford حل و فصل.-- Delaford ، -- که در
که بسیار ذهنی علاقه به او ، که او آرزو می شود آشنا
، و در عین حال مورد نظر برای جلوگیری از.
او آنها را در یک لحظه خود را در قلمرو کشیش بخش خانه دیدم و دیدم که در لوسی ، فعال ،
contriving مدیر ، متحد در یک بار به میل ظاهر هوشمند با بیشترین
صرفه جویی ، و شرمنده از مشکوک
نیمی از شیوه های مقرون به صرفه خود را -- به دنبال منافع شخصی خود را در هر فکر ، معاشرت داشته
نفع سرهنگ براندون ، خانم جنینگز ، و هر دوست ثروتمند.
در ادوارد -- او می دانست چه چیزی او را دیدم نه ، و نه آنچه او میخواست ؛ -- خوشحال یا ناراحت ، --
، هیچ چیز او را خوشحال و او تبدیل به دور سر خود را از هر طرح از او.
الینور از خودش flattered که برخی یکی از اتصالات خود را در لندن به نوشتن
آنها اعلام این رویداد ، و به دورتر خاص ، -- اما روز پس از روز
به تصویب رساند ، و نامه ای آورد هیچ ، هیچ مژده.
اگرچه نامشخص آن است که هر کس به سرزنش ، او گسل با هر غایب
دوست.
آنها همه ناشی از بی فکری و یا تنبل است. "چه زمانی شما را به سرهنگ براندون نوشتن ،
چیه خانوم؟ "پرس و جو که از بی صبری از ذهن او فنر داشته بود
چیزی رفتن در.
"من به او نوشت ، عشق من ، هفته گذشته ، و به جای انتظار برای دیدن ، از از او بشنود
دوباره.
من صادقانه فشار آمدن او به ما ، و نباید تعجب کرد که او را در راه رفتن
امروز یا فردا ، یا هر روز است. "این بود که به دست آوردن چیزی ، چیزی برای
نگاه به جلو به.
سرهنگ براندون باید برخی اطلاعات را ارائه دهید.
به ندرت به حال او پس از آن تعیین می کند ، زمانی که چهره یک مرد سوار بر اسب چشم او کشید
به پنجره.
او در دروازه خود را stopt. این یک نجیب زاده بود ، سرهنگ براندون
خودش. حالا او می تواند بیشتر بشنود و او لرزید
در انتظار آن است.
اما -- آن سرهنگ براندون -- نه هوا خود را -- و نه ارتفاع خود را.
اگر ممکن است ، او باید بگویم که باید آن را ادوارد.
او دوباره نگاه کردم.
او فقط پیاده کرده بود -- او می تواند اشتباه ، -- آن را ادوارد بود.
او به دور نقل مکان کرد و نشستم. او از آقای پرات در می آید ، به عمد برای دیدن
ما.
من آرام شود ، من خواهد بود معشوقه از خودم ".
در یک لحظه ، او متوجه شد که دیگران به همین ترتیب از این اشتباه آگاه بودند.
او را دیدم مادر و ماریان تغییر رنگ ؛ دیدم آنها را در خود نگاه کنید ، و
زمزمه چند جمله به یکدیگر.
دوست داشت که با توجه به جهان قادر به صحبت می کنند -- و آنها را درک که
او امیدوار است هیچ خنکی ، هیچ جزئی ، در رفتار خود را به او ظاهر می شود -- اما او
بدون سخن گفتن ، و به ترک همه به صلاحدید خود را موظف شد.
نه هجا با صدای بلند به تصویب رساند. آنها همه در سکوت منتظر
ظاهر بازدید کننده خود را.
رد پای او در امتداد مسیر شن شنیده می شد ، در یک لحظه ، او در گذشت ،
و در دیگری او قبل از آنها بود. تشویق کردن او ، او وارد اتاق شد ،
بیش از حد خوشحال بود ، حتی برای الینور.
رنگ او سفید با بی قراری بود ، و او به عنوان اگر از ترس از خود را نگاه
پذیرش ، و آگاه است که او merited هیچ نوع یکی است.
با این حال ، خانم Dashwood ، منطبق ، به عنوان او اعتماد به خواست آن دختر ،
آنها او سپس در گرمای قلب او را هدایت می شود در همه چیز به معنای ، آشنا شدن با
یک نگاه از خوشنودی از خود مجبور ، به او دست خود را ، و آرزو او را شادی.
او رنگ و stammered پاسخ ناخوانا.
لب الینور با مادر نقل مکان کرده بود ، و هنگامی که لحظه عمل شد ،
او خواست که او دست در دست او زده شده بود و بیش از حد.
اما شد و سپس خیلی دیر شده ، و با لقاء به معنی به صورت باز ، او شنبه
پایین دوباره و از آب و هوا صحبت کرد.
ماریان تا آنجا که ممکن است از دید ، عقب نشینی کرده بود ، برای پنهان کردن زجر او و
مارگارت ، درک بخشی است ، اما کل مورد نیست ، فکر کردم آن وقت
بر او وقار ، و در نتیجه زمان
یک کرسی به عنوان دور از او را به عنوان او می تواند ، و حفظ سکوت سخت است.
هنگامی که الینور در خشکی فصل ، مکث بسیار افتضاح شادی متوقف شده بود
صورت گرفت.
این پایان به خانم Dashwood ، که احساس موظف به امیدواریم که او خانم را ترک کرده بودند ، قرار داده شد
Ferrars خیلی خوب. در شیوه ای عجولانه ، او در پاسخ
مثبت.
یکی دیگر از مکث. الینور حل و فصل به خودش اعمال ، هر چند
ترس صدا از صدای خود وی ، در حال حاضر گفت ،
"خانم Ferrars در Longstaple؟"
"در Longstaple!" او ، با هوا از تعجب پاسخ.-- «نه ، مادر من است در شهر است."
"من به معنای ، گفت :" الینور ، مصرف برخی از کارهای از جدول "را به پرس و جو برای خانم ادوارد
Ferrars. "
او جرأت به نظر نمی آید تا -- اما مادر و ماریان هر دو چشم خود را بر او تبدیل شده است.
او رنگی ، به نظر می رسید درمانده ، نگاه doubtingly ، و پس از برخی از تردید ،
گفت : --
"شاید منظور شما -- برادر من -- منظور شما خانم -- خانم. Ferrars رابرت. "
"خانم Ferrars رابرت "-- بود و مادرش ماریان در لهجه از تکرار
نهایت شگفتی ، -- و هر چند الینور نمی تواند صحبت می کنند ، حتی چشمانش به او ثابت شد
با تعجب همان بی تاب است.
او از صندلی اش افزایش یافت ، و راه می رفت به پنجره ، ظاهرا نمی دانستند چه چیزی را
انجام گرفت تا یک جفت قیچی که غیر روحانی وجود دارد ، و در حالی که خراب هر دو آنها و
غلاف آنها توسط برش دومی برای
عنوان قطعات او صحبت کرد ، در صدای بی تامل گفت ،
"شاید شما نمی دانید که -- ممکن است شما را نمی شنید که برادر من است به تازگی ازدواج کرده ،
جوانترین -- به خانم لوسی استیل "
سخنان او با حیرت غیر قابل بیان توسط تمام الینور اما ، که شنبه تکرار
سرش را تکیه بر کار او ، در یک حالت تحریک چنین او را به سختی ساخته شده
دانید که در آن او بود.
"بله ، گفت :" او ، "آنها در هفته گذشته ازدواج کرده بودند ، و در حال حاضر در Dawlish."
الینور می تواند از آن دیگر بنشیند.
او تقریبا از اتاق زد ، و به محض آن که درب بسته بود ، پشت سر هم را به اشک
شادی ، که در ابتدا او فکر هرگز متوقف شود.
ادوارد ، که تا آن زمان نگاه هر که در آن ، به جای او را دیدم عجله خود را به دور ، و
شاید دیدم -- و یا حتی شنیده ، احساسات او ، بلافاصله پس از آن ، او را به یک سقوط کرد
خیال ، که هیچ اظهارات ، سوالات ، هیچ
آدرس مهربان خانم Dashwood می تواند نفوذ و در گذشته ، بدون گفت :
کلمه ، quitted اتاق ، و خارج به سمت روستا راه می رفت -- خروج از دیگران در
بزرگترین حیرت و سرگشتگی
تغییر در وضعیت او ، به طوری شگفت انگیز و به طوری ناگهانی -- سرگشتگی که آنها تا به حال هیچ
با استفاده از کاهش اما حدس خود را.
>
حس و حساسیت جین آستین (1811)
فصل 49
غیر قابل توصیف ، با این حال ، به عنوان شرایط از آزادی او ممکن است به نظر برسد
به تمام خانواده ، مطمئن بود که ادوارد آزاد بود ، و به آنچه هدف است که
آزادی خواهد بود به کار بود و به راحتی پیش
تعیین شده -- پس از تجربه نعمت یک تعامل بی تدبیر ،
قرارداد بدون رضایت مادرش ، او در حال حاضر برای بیش از چهار به حال انجام شده
سال ، هیچ چیز کمتر می تواند از انتظار می رود
او را در شکست از آن ، نسبت به انقباض فوری دیگری.
ماموریت او در بارتون ، در واقع ، یکی از ساده بود.
تنها به درخواست الینور با او ازدواج -- و با در نظر گرفتن که او بود در مجموع
بی تجربه در چنین یک سوال ، آن را ممکن است عجیب است که او باید احساس
ناراحت کننده در مورد حاضر به عنوان او
واقعا ، خیلی نیاز به تشویق و هوای تازه.
چقدر وقت او خود را به حل و فصل مناسب راه می رفت ، با این حال ، چگونه به زودی
فرصت ورزش کردن آن رخ داده است ، در چه شیوه ای او خود را بیان می شود ، و چگونه
او دریافت کرده اید ، نیاز می شود به خصوص گفته نشده است.
این فقط نیاز به توان گفت -- که زمانی که همه آنها به جدول نشست در چهار ساعت ، در حدود
سه ساعت پس از ورود او ، او بانوی خود جلب کرده ، درگیر مادر
رضایت ، و در هیجان انگیز بود ، نه تنها
حرفه ای عاشق ، اما در حقیقت عقل و حقیقت ، یکی از
شادترین از مردان است. وضعیت او در واقع بیش از به طور معمول
با نشاط هستند.
او بیش از پیروزی عادی از عشق پذیرفته به متورم شدن قلب خود را ، و بالا بردن
روح خود را.
او بدون هیچ گونه سرزنش به خود ، از گرفتاری که تا به حال منتشر
مدت تشکیل بدبختی خود ، از زن را بخواهد او را مدت ها متوقف کرده بود به عشق ؛ -- بالا
در زمانی به که امنیت با یکی دیگر ،
که او باید تقریبا با ناامیدی فکر ، به زودی او آموخته بود
نظر آن را با میل.
او آورده از شک و یا تعلیق نشده بود ، اما از بدبختی به خوشبختی ؛ -- و
تغییر آشکارا در چنین واقعی ، جریان ، طرب سپاسگزار ، صحبت می شد و خود را به عنوان
دوستان به او هرگز به حال شاهد قبل از.
قلب او در حال حاضر به الینور ، تمام نقاط ضعف آن ، تمام اشتباهات خود اعتراف ، و
اولین دلبستگی جوان خود را به لوسی درمان شده با تمام شأن و منزلت فلسفی از بیست
چهار.
"این احمقانه ، تمایل بیکار در کنار من بود ، گفت :" او ، "نتیجه
جهل از جهان -- و می خواهید از اشتغال.
برادر من به من داده برخی از حرفه ای فعال در زمانی که من در هجده حذف شد
نه ، من مطمئن هستم ، آن را هرگز اتفاق افتاده است -- از مراقبت از آقای پرات ، من فکر می کنم
هر چند که من Longstaple را با آنچه که من ترک
در آن زمان ، شکست ناپذیر ترین اولویت برای خواهرزاده اش فکر و در عین حال به حال من پس از آن
هر گونه پیگیری ، هیچ شی به منظور تعامل با هم من و نگه داشتن من را در یک فاصله از او را برای
از چند ماه ، من خیلی زود باید
outgrown دلبستگی های خیالی ، به ویژه از طریق مخلوط کردن بیشتر با جهان ، به عنوان در چنین
مورد من باید انجام شود.
اما به جای داشتن هر کاری که به انجام ، به جای داشتن هر حرفه برای انتخاب
من ، یا که مجاز به chuse هر گونه خودم ، من بازگشت به خانه به طور کامل غیر فعال ، و
پس از آن اولین twelvemonth من تا به حال
و نه حتی اشتغال اسمی که متعلق به دانشگاه
به من داده ، برای من در آکسفورد وارد شد تا من نوزده بود.
من تا به حال به همین دلیل هیچ چیز در دنیا به انجام است ، اما علاقه داشتن به خودم عاشق و من
مادر خانه من بود از هر لحاظ راحت را ندارد ، که من تا به حال بدون دوست ، هیچ
همدم در برادر من ، و دوست نداشتند جدید
آشنایی ، غیر طبیعی نیست برای من بسیار اغلب در Longstaple ، جایی که من
همیشه خودم را در خانه احساس می شد و همیشه مطمئن از استقبال و بر این اساس من صرف
بزرگترین بخش از وقت من وجود دارد از
هجده تا نوزده : لوسی ظاهر همه چیز را که مهربان و مهربان بود.
او خیلی بیش از حد -- حداقل تا بعد من فکر کردم ، و من تا کمی از دیگر دیده بود
زنان ، که من می توانم بدون مقایسه ، را و ببینید که هیچ نقص.
با توجه به همه چیز ، بنابراین ، من امیدوارم ، به عنوان تعامل ما احمقانه بود ، احمقانه به عنوان
آن زمان تا کنون در هر راه اثبات رسیده است ، آن را در آن زمان غیر طبیعی یا یک
قطعه ای غیر قابل توجیه حماقت است. "
تغییر که چند ساعت در ذهن شکل دراورده شده بود و سعادت
Dashwoods ، چنین بود -- آنقدر بزرگ است -- و آنها را به همه وعده داده شده ، رضایت بی خوابی
شب.
خانم Dashwood ، بیش از حد خوشحال می شود راحت ، می دانست که چگونه به عشق ادوارد ، و نه ستایش
الینور به اندازه کافی ، چگونه می توان به اندازه کافی سپاسگزار برای آزادی او را بدون زخمی خود را
ظرافت ، و نه در یک بار آنها را بدهد
اوقات فراغت با هم برای مکالمه بی بند و بار ، و در عین حال لذت بردن ، به عنوان او خواست ،
دید و جامعه را از هر دو. ماریان می تواند شادی خود را تنها با صحبت
اشک.
مقایسه خواهد اتفاق افتد -- تاسف که بوجود می آیند -- و شادی او ، هر چند به عنوان او صادقانه
عشق به خواهرش ، از نوع او را نه ارواح و نه زبان.
اما الینور -- چگونه احساسات خود را به شرح داده شده -- از لحظه ای از یادگیری
که لوسی را به دیگری ازدواج کرده بود ، که ادوارد آزاد بود ، برای لحظه ای او
توجیه امیدوار است که تا به حال تا فورا
به دنبال ، او هر چیزی که توسط چرخش اما آرام بود.
اما هنگامی که لحظه دوم به تصویب رسید ، زمانی که وی به هر شک ، هر اندیشه
برداشته شود ، وضعیت خود را در مقایسه با آنچه تا به تازگی آن را به حال شده است ، -- او را دیدم با افتخار
از تعامل سابق خود منتشر شد ، دیدم
او را فورا توسط آزادی بهره ، به خودش آدرس و اعلام محبت به عنوان
مناقصه ها و مزایده ، به عنوان ثابت او تا کنون تصور می کردند آن را به صورت -- او تحت ستم ، او
غلبه بر سعادت او -- و
خوشبختانه دفع است ذهن بشر را به توان به راحتی با هر تغییر برای آشنا
بهتر است ، آن نیاز به چند ساعت برای دادن sedateness به روح او ، و یا هر درجه از
آرامش به قلب او.
ادوارد در حال حاضر در کلبه حداقل برای یک هفته برطرف شد -- صرفنظر از هر گونه
ادعا ممکن است بر روی او ساخته شده بود ، ممکن نبود که کمتر از یک هفته باید
تا لذت بردن از الینور است داده می شود
شرکت ، و یا به حدی باشد که می گویند نیمی بود که توان گفت از گذشته ، حال حاضر ، و
آینده -- برای هر چند ساعت بسیار کمی را در کار سخت صحبت کردن پی در پی صرف خواهد شد
افراد فرستا دن بیشتر از می تواند واقعا می شود
مشترک بین هر دو موجودات منطقی و در عین حال با دوستداران آن متفاوت است.
بین آنها بدون موضوع تمام شده است ، هیچ ارتباطی حتی ساخته شده ، تا آن را تا به
ساخته شده است حداقل بیست بار بیش از.
ازدواج لوسی ، تعجب پایان نا پذیر و معقول در میان همه آنها را ، از تشکیل
البته یکی از قدیمیترین بحث ها از عاشقان ؛ -- و خاص الینور
دانش هر یک از طرفین ساخته شده آن را به نظر می رسد
او در هر نظر ، به عنوان یکی از فوق العاده ترین و غیر قابل توصیف
شرایط او تا کنون شنیده بود.
چگونه آنها می توانند هم انداخته ، و توسط آنچه رابرت جاذبه می تواند به آن کشیده شده
ازدواج یک دختر ، که از زیبایی خودش شنیده بود او را بدون هیچ گونه صحبت می کنند
تحسین ، -- یک دختر بیش از حد در حال حاضر به درگیر
برادرش ، و در که حساب که برادر پرتاب شده توسط خانواده اش به حال --
آن را فراتر از درک او را به خارج.
به قلب خود او آن را امری لذت بخش بود ، به تخیل او بود حتی یک
یکی از مضحک است ، اما به دلیل خود ، قضاوت او ، آن بود به طور کامل یک پازل است.
ادوارد تنها می تواند توضیح : فرض کنید تلاش ، که شاید برای اولین بار در
جلسه به طور تصادفی ، غرور از یک تا شده بود در چاپلوسی از کار کرده
از سوی دیگر ، به عنوان رهبری درجه به بقیه.
الینور به یاد آنچه رابرت او را در خیابان هارلی گفته بود ، افکار خود را از آنچه
میانجی گری خود را در امور برادرش را ممکن است انجام داده اند ، اگر در زمان استفاده شود.
او آن را به ادوارد تکرار.
"بود که دقیقا مانند رابرت -- مشاهده فوری وی بود.--" و "او
در حال حاضر افزود : "ممکن است شاید در سر خود می شود که آشنایی بین آنها
برای اولین بار آغاز شد.
و لوسی شاید در ابتدا فقط ممکن است فکر می کنم از گرداندن مراکز فساد اهتمام خود را به نفع من.
طرح های دیگر پس از آن ممکن است بوجود می آیند "
چه مدت طول آن حمل شده بود در بین آنها ، با این حال ، او به همان اندازه در از دست دادن بود
با خودش را به خارج ، برای ، در آکسفورد ، جایی که او برای انتخاب زمان باقی مانده بود
ترک خود لندن ، او تا به حال به هیچ وجه
شنیدن از او ، اما از خودش ، و نامه خود را به آخرین بسیار بودند ، نه کم و
مکرر ، و نه کمتر از حد معمول مهربان است.
کوچکترین سوءظن نیست ، بنابراین ، هرگز اتفاق افتاده بود او را برای چه آماده
به دنبال -- و هنگامی که در آخرین آن را در او را در نامه ای از لوسی خودش را پشت سر هم ، او تا به حال شده است
برای برخی از زمان ، او معتقد بود ، نیمی از stupified
میان تعجب ، ترسناک ، و لذت از چنین رستگاری.
او این نامه را به دست الینور قرار داده است.
"آقای عزیز
"بسیار مطمئن به مدت طولانی عواطف خود را از دست داده ، من خودم در فکر
آزادی در اعطای خود من در یکی دیگر ، و شکی نیست که به عنوان شاد با او به عنوان
من یک بار مورد استفاده قرار گیرد به من فکر می کنم ممکن است با شما باشد ؛
اما من تمسخر و تحقیر به قبول یک دست در حالی که قلب دیگری بود.
صادقانه آرزو شما را در انتخاب خود را شاد ، و آن نباید تقصیر من اگر ما نیستند
دوستان همیشه خوب است ، به رابطه نزدیک ما در حال حاضر مناسب می سازد.
من با خیال راحت می توانید بگویید ، من به شما مدیون هیچ بد و مطمئن هستم شما خواهد شد بیش از حد سخاوتمندانه به ما
هر بیمار دفاتر.
برادر شما عواطف من را به دست آورده به طور کامل ، و همانطور که ما نمی تواند زندگی بدون
یکدیگر ، ما فقط از محراب بازگشت ، و در حال حاضر در راه ما را به Dawlish
برای چند هفته ، که عزیز خود را
برادر تا به کنجکاوی زیادی برای دیدن ، اما فکر کردم من اولین بار که شما مشکل با
این چند خط ، و همیشه باید باقی می ماند "صادقانه خیر خواه ، دوست شما ، و
خواهر ، "FERRARS لوسی.
"من سوخته تمام نامه های خود را باز خواهد گشت و تصویر خود را در اولین فرصت.
لطفا برای نابود کردن scrawls من -- اما حلقه ای با موهای من شما خوشامد گویی بسیار برای حفظ ".
الینور خواندن و آن را بدون هیچ گونه نظر بازگشت.
"من به نظر شما از آن به عنوان یک ترکیب بپرسید ، گفت :" ادوارد.-- "برای جهان
من تا به حال نامه ای از... او دیده شده توسط شما در روزهای سابق.-- در یک خواهر آن است
به اندازه کافی بد است ، اما در یک همسر -- چگونه من
سردرپیش در طول صفحه از نوشته اش -- است و به اعتقاد من من ممکن است که پس از اول می گویند
نیمی از سال را از ما احمقانه -- کسب و کار -- این تنها حرف من تا کنون از او دریافت کرد ،
که این ماده ساخته شده من هر گونه جبران نقص از سبک است. "
"با این حال ممکن است آمده اند در مورد ، گفت :" الینور ، پس از یک وقفه ، -- "آنها قطعا
ازدواج کرد.
و مادر خود را بر روی خود آورده است ، مجازات مناسب ترین است.
استقلال او در حل و فصل رابرت ، از طریق خشم را در برابر شما ، تا به آن قرار داده
در قدرت خود را به انتخاب خود ، و او در واقع رشوه دادن به یک پسر با
هزار سال به انجام عمل بسیار
که او دیگر قصد به انجام disinherited.
او به سختی کمتر صدمه دیده است ، گمان می کنم ، با روبرت لوسی ازدواج ، از او می توانست
با خود او ازدواج. "
"او خواهد شد بیشتر از آن صدمه دیده است ، برای رابرت همیشه مورد علاقه او بود.-- او خواهد شد
صدمه زدن به آن ، و روی همین اصل او را خیلی زودتر ببخشد. "
در چه حالت امر در حال حاضر بین آنها ایستاده بود ، ادوارد می دانست نه ، نه
ارتباط با هر یک از خانواده اش نشده بود توسط او تلاش شده است.
وی آکسفورد در عرض چهار و بیست ساعت quitted به حال پس از نامه لوسی وارد
و فقط با یک شی قبل از او ، نزدیکترین راه به بارتون بود ، تا به حال هیچ اوقات فراغت
برای تشکیل هر گونه طرح رفتار ، که با آن
که جاده صمیمی ترین ارتباط را نگه ندارد.
او چیزی می تواند تا او از سرنوشت خود را با خانم Dashwood مطمئن شد و توسط او
سرعت در به دنبال آن سرنوشت ، آن است که تصور می شود ، به رغم از حسادت با
که او یک بار از سرهنگ تا به حال فکر
براندون ، در وجود از شکسته نفسی که او با ارزیابی بیابان های خود را ، و
ادب با آن ، او از شک و تردید خود را صحبت کرد ، او انجام داد ، نه بر تمام ، انتظار می رود
استقبال بسیار بی رحمانه است.
کسب و کار خود بود ، با این حال ، می گویند که او ، و او گفت : بسیار prettily.
ولی آنچه را که ممکن است در مورد این موضوع twelvemonth پس از ، می گویند ، باید به مراجعه کننده
تخیل از شوهران و همسران.
است که لوسی به معنای مطمئنا تا به حال به فریب ، با شکوفا کینه توزی علیه
او در پیام او توسط توماس ، کاملا روشن به الینور و ادوارد خود ، در حال حاضر
دقت در شخصیت او روشن ،
هیچ وسواس داشتن در باور توانایی خود را از نهایت سفلگی و توجیه ناپذیر بیمار در برابر طبیعت بود.
گرچه چشمان او شده بود باز شود ، حتی قبل از آشنایی خود را با الینور آغاز شد ،
به جهل او و می خواهید از بخشایندگی در برخی از نظرات او -- شده بود ،
به همان اندازه ، منتسب به او به او می خواهم از
آموزش و پرورش و تا آخرین نامه خود را به او رسید ، او همیشه معتقد بودند او را به یک
خوب دور انداخته ، خوب دل دختر ، و کاملا به خود متصل.
چیزی اما چنین ترغیب می توانست جلوی خود را با پایان دادن به
تعامل ، که مدتها قبل از کشف آن گذاشته او را به خود را باز
خشم مادر ، یک منبع مستمر بیارام کردن و پشیمانی به او شده بود.
"من فکر کردم وظیفه من ، گفت :" او ، "مستقل از احساسات من ، برای دادن او
گزینه ادامه تعامل ، نه وقتی که من مادرم را کنار گذاشته بود ، و
به تمام ظاهر بدون دوست در جهان به من کمک ایستاده بود.
در چنین موقعیت به عنوان آن ، که در آن به نظر می رسید چیزی به اغوا کردن بخل و یا وجود دارد
غرور از هر جنبنده ، چگونه می تواند گمان می کنم ، زمانی که وی به طوری جدی ، بنابراین به گرمی
اصرار بر به اشتراک گذاری سرنوشت من ، هر آنچه که آن را
ممکن است ، که هر چیز ، اما محبت بی غرض ترین انگیزه او بود؟
و حتی هم اکنون ، من نمی تواند درک در چه انگیزه ای او عمل ، و یا چه خیالی مزیت
آن می تواند به او باشد ، به fettered به یک مرد برای آنها او تا به حال کوچکترین در نظر نمی
و که فقط دو هزار پوند در جهان بود.
وی نمی توانست پیش بینی که سرهنگ براندون من زندگی می دهد. "
"نه ، اما او ممکن است فرض کنید که یک چیزی به نفع شما رخ می دهد که خود را
خانواده ممکن است در زمان خرد شدن است.
و در هر حالت ، او هیچ چیز را با ادامه تعامل را از دست داد ، برای او به
ثابت کرد که این fettered نه تمایل او و نه اقدامات او است.
اتصال مطمئنا یکی از قابل احترام ، و احتمالا به دست آورد در نظر او
در میان دوستان او ، و اگر هیچ چیز با صرفه تر رخ داده است ، آن را بهتر
او را به ازدواج شما نسبت به تک. "
ادوارد ، البته بود ، فورا متقاعد شده است که هیچ کس نمی تواند بهانه ای شده اند
طبیعی تر از رفتار لوسی ، و نه بدیهی تر از انگیزه آن.
الینور به او scolded ، به شدت به عنوان خانم ها همیشه چوبکاری کردن بی تدبیری که
خود دانی ، برای داشتن زمان زیادی را با آنها در Norland صرف ، زمانی که او
باید احساس بی ثباتی خود را.
رفتار شما مطمئنا خیلی اشتباه بود ، گفت که او "به خاطر -- می گویند هیچ چیز از من
اعتقاد راسخ خود ، روابط ما به همه و دور آن را منجر به فانتزی و انتظار چه ، همانطور که شما
پس از آن واقع شده بودند ، هرگز نمی تواند باشد. "
او تنها می تواند جهل را از قلب خود را ، لابه و اعتماد به نفس اشتباه در
نیروی تعامل خود را.
"من به اندازه کافی ساده برای فکر کردن بود ، که از آنجا که ایمان خود را به دیگری plighted بود ، وجود دارد
می تواند بدون خطر در حال من با شما و آگاهی از تعامل من
به نگه داشتن قلب من به عنوان امن و مقدس به عنوان افتخار من است.
احساس کردم که من شما را تحسین است ، اما من به خودم گفتم که این کار تنها دوستی بود و تا من
شروع به مقایسه بین خود و لوسی ، من نمی دانم تا چه حد من بود کردم.
پس از آن ، گمان می کنم ، من اشتباه است در باقی مانده بسیار در ساسکس بود ، و
استدلال که با آن من خودم را به مجمع تشخیص مصلحت نظام از آن آشتی ، بهتر از
این : -- خطر خود من است ، من بدون هیچ گونه آسیبی به کسی اما خودم "
الینور لبخند زد و سرش را تکان داد.
ادوارد شنیده و با لذت بردن از سرهنگ براندون در کلبه انتظار می رود ، به عنوان
او واقعا آرزو نه تنها به بهتر با او آشنا شده است ، اما به
فرصت متقاعد کردن او را که او هیچ
دیگر ابراز تنفر خود را با دادن به او را از Delaford زندگی -- "که ، در حال حاضر ، گفت :" او ،
"پس از تشکر تا ungraciously تحویل به عنوان معدن به مناسبت بودند ، او باید فکر می کنم من
او را برای ارائه بخشوده هرگز. "
حالا او احساس شگفت زده شده خود را که او تا به حال به محل هرگز.
اما علاقه کمی به او در ماده گرفته شده بود ، که او بدهکار تمام دانش خود را از
خانه ، باغ و زمین ، وسعت بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا ، شرایط زمین ، و نرخ
tithes ، الینور خودش ، که تا به حال
و بسیاری از آن را از سرهنگ براندون شنیده می شود ، و آن را با توجه بسیار شنیده می شود ، به عنوان
معشوقه به طور کامل از موضوع ها ،.
یک سوال بعد از این تنها باقی مانده بلاتکلیف ، بین آنها ، یکی از مشکلات
تنها که باید بر طرف شود.
آنها با هم با محبت متقابل آورده بودند ، با گرمترین طرفداری از
دوستان واقعی خود ، اطلاعات دسته اولشان از یکدیگر به نظر می رسید را به
شادی خود را قطعی -- و آنها فقط می خواستم چیزی را به زندگی بر.
ادوارد تا به حال دو هزار پوند ، و الینور یکی ، که ، با زندگی Delaford ، تمام شد
که آنها می توانند خود تماس بگیرید و برای آن غیر ممکن بود که خانم Dashwood
هر چیزی را پیش از موعد ، و در آنها نه از
آنها کاملا به اندازه کافی در عشق فکر می کنم که سه صد و پنجاه پوند در سال
عرضه آنها با آسایش زندگی.
ادوارد بدون امید به برخی از تغییرات مطلوب در مادرش به طور کامل نمی
به سوی او ، و در آن او را برای باقی مانده از درآمد خود را استراحت.
اما الینور تا به حال هیچ وابستگی از جمله ، برای از ادوارد هنوز قادر به ازدواج کردن خواهد بود
خانم مورتن ، و chusing او خودش صحبت می شده در چاپلوس خانم Ferrars بود
زبان به عنوان تنها شر کمتر از او
chusing لوسی استیل ، او می ترسید که به جرم روبرت هیچ دیگر در خدمت
هدف از غنی سازی فانی.
حدود چهار روز بعد از سرهنگ براندون در هنگام ورود ادوارد ، ظاهر شد ، برای تکمیل خانم
رضایت Dashwood ، و به او کرامت داشتن ، برای اولین بار
از زمان زندگی خود را در بارتون ، شرکت بیشتر با او را از خانه او را نگه دارد.
ادوارد اجازه داده شد برای حفظ افتخار برای اولین بار وارد ، و سرهنگ براندون
بنابراین راه می رفت هر شب به محله های قدیمی خود را در پارک ، از چه رو او
معمولا در صبح بر می گردد ، در اوایل
به اندازه کافی برای قطع اولین دوستداران دو بدو قبل از صبحانه.
اقامت سه هفته در Delaford ، که در آن ، در ساعات عصر خود او ، حداقل ،
کمی به حال به انجام اما برای محاسبه عدم تناسب بین سی و شش و
هفده ، او را به بارتون در
خلق و خوی از ذهن است که نیاز به بهبود در به نظر می رسد ماریان ، تمام
مهربانی از او استقبال و تشویق از زبان مادر ، به
آن شاد.
در میان دوستان ، با این حال ، و چاپلوسی از جمله ، او را دوباره زنده.
بدون شایعه ازدواج لوسی رتبهدهی نشده است رسیده بود او : -- او می دانست که هیچ چیز از آنچه بود
گذشت و ساعت برای اولین بار از سفر خود در نتیجه در شنوایی و در صرف شد
تعجب.
همه چیز به او توضیح داده بود خانم Dashwood ، و متوجه شد که دلیل تازه به
شادی در آنچه که او برای Ferrars آقای انجام شده بود ، زیرا در نهایت آن را ترویج
علاقه از الینور.
این امر می تواند نیازی به گفتن نیست ، که آقایان پیشرفته در افکار خوب
یکدیگر ، به عنوان آنها در آشنایی یکدیگر پیشرفته ، برای آن نمی تواند
در غیر این صورت.
شباهت آنها در اصول خوب و حس خوب در منش و شیوه ای از
تفکر ، احتمالا کافی به آنها را در دوستی متحد ،
بدون هر گونه جاذبه های دیگر ، اما خود را
که در عشق با دو خواهر و دو خواهر علاقه یکدیگر ، ساخته شده است که
رابطه متقابل و اجتناب ناپذیر و فوری ، که در غیر این صورت ممکن است منتظر
اثر زمان و قضاوت.
نامه ها را از شهر ، که چند روز قبل از هر عصب در ساخته شده
هیجان بدن الینور با حمل و نقل ، در حال حاضر وارد با احساسات کمتر از خواندن
شنگی.
خانم جنینگز نوشت که به داستان فوق العاده ، برای بیرون ریختن خشم صادقانه او
در مقابل دختر jilting ، و پور مندرج شفقت خود را نسبت به فقیر آقای ادوارد ،
که او مطمئن بود ، کاملا بر doted
دختر جسور بی ارزش ، و در حال حاضر ، همه حساب ها ، تقریبا شکسته دل ، در
آکسفورد.-- "من فکر می کنم ،" او ادامه داد : "هیچ چیز تا حیله گر انجام شد ، برای آن
بود ، اما دو روز قبل از لوسی نامیده می شود و چند ساعت با من نشسته است.
روح نه مظنون به هر چیزی از ماده ، و نه حتی نانسی ، که ، روح فقیر!
گریه به من آمد روز پس از آن ، در وحشت بزرگ به خاطر ترس از Ferrars خانم ، و همچنین
نمی دانستند چگونه به پلیموت ، برای
لوسی قرض گرفته شده به نظر می رسد همه پول خود را قبل از او می رفت به ازدواج ، بر روی هدف ما
فرض کنید نشان می دهد را با ، و فقرا نانسی تا به حال هفت شیلینگ در جهان -- بنابراین من
بسیار خوشحالم برای دادن guineas پنج خود را به
را او به اکستر ، جایی که او ماندن سه یا چهار هفته با خانم فکر می کند
بورگس ، در امید ، که من به او بگویید ، به سقوط در دوباره با پزشک.
و من باید بگویم که crossness لوسی به آنها را همراه با آنها را در کالسکهپست
بدتر از همه. پور آقای ادوارد!
من می توانم او را از سر من است ، اما شما باید برای او ارسال به بارتون ، و خانم
ماریان باید سعی کنید به او آسایش. "گونه های آقای Dashwood موقر تر بودند.
خانم Ferrars تاسف بیشتر از زنان بود -- فقرا فانی agonies از متحمل شده بود
حساسیت -- و او در نظر گرفته وجود هر یک از ، تحت چنین ضربه ای ، با
تعجب سپاسگزار.
جرم رابرت unpardonable بود ، اما لوسی بود بی نهایت بدتر است.
هیچ کدام از آنها هرگز دوباره به خانم Ferrars ذکر شده و حتی ، اگر او
ممکن است آخرت وادار به پسرش را ببخشد ، همسر خود را هرگز نباید به اذعان
به عنوان دخترش ، و نه اجازه داده شود تا در حضور او ظاهر می شود.
پنهان کاری که با آن همه چیز را در بین آنها انجام شده بود ، عقلانی بود
درمان شده به عنوان فوق العاده تشدید جرم و جنایت ، چرا که تا به حال هیچکدام از سوء ظن از آن
رخ داده است به دیگران ، اقدامات مناسب
گرفته شده است برای جلوگیری از ازدواج ؛ و او در الینور خواست برای پیوستن به
با او در پشیمان که تعامل با ادوارد لوسی به حال نه نشده است
برآورده ، از آن ، بنابراین او باید
با استفاده از گسترش بدبختی دورتر در خانواده.-- او به این ترتیب ادامه داد :
"خانم Ferrars هنوز هرگز ذکر نام ادوارد ، که ما را متعجب ؛
، اما به حیرت بزرگ ما ، نه یک خط بوده است از او به مناسبت دریافت کرده است.
شاید ، با این حال ، او سکوت با ترس خود را از متخلف نگه داشته شود ، و من فرض خواهم کرد ، بنابراین ،
به او تذکر می دهد ، توسط یک خط به آکسفورد ، که خواهر او و من هر دو فکر می کنم یک نامه
تسلیم مناسب از او ، خطاب به
شاید فانی ، و توسط shewn خود را به مادر او ، ممکن است مصرف شود کثیف ، برای ما
همه ما می دانیم حساسیت به لمس قلب خانم Ferrars ، و که او چیزی بخواهد تا
تا آنجا که می شود در شرایط خوب با فرزندان او است. "
این بند بود در برخی از اهمیت به چشم انداز و رفتار ادوارد.
مصمم او را به تلاش آشتی ، هر چند نه دقیقا در
شیوه ای از برادر و خواهر خود را با اشاره.
"نامه ای از تسلیم مناسب" او تکرار "می کرد ، آنها به من التماس من مادر
عفو برای ناسپاسی رابرت به او ، و نقض این افتخار را دارد -- من می توانم هیچ را
ارسال مقاله -- رشد نه فروتن و نه من
تائب توسط چه گذشته است.-- من رشد کرده بسیار خوشحال ، اما که جالب نیست.-- من
شناخت عدم تسلیم است که مناسب برای من را. "
"شما مطمئنا ممکن است بخواهید تا بخشوده می شود ، گفت :" الینور "دلیل این که شما جرم --
و من باید فکر می کنم شما هم اکنون ممکن است سرمایه گذاری که تا کنون به اظهار برخی از نگرانی به خاطر داشتن
تا کنون تشکیل تعامل که بر شما خشم مادر خود را خود جلب کرد. "
او موافقت کرد که او ممکن است.
"و هنگامی که او به شما بخشیده ، شاید فروتنی کمی ممکن است راحت در حالی که
اذعان تعامل دوم ، تقریبا همانطور که در چشم او بی تدبیر به عنوان اولین ".
او چیزی برای مصرانه در برابر آن ، اما هنوز در برابر این ایده از یک نامه
مناسب تسلیم ، و بنابراین ، تا آن را به او آسان تر است ، به عنوان اعلام کرد بسیار
بیشتر تمایل به را متوسط
امتیازات توسط کلمه از دهان از روی کاغذ ، آن را حل و فصل شد که به جای نوشتن نامه به
فانی ، او باید به لندن برود ، و شخصا intreat دفاتر خود را در او
موافق.-- «و اگر آنها واقعا DO علاقه
خود ، گفت : «ماریان ، در شخصیت جدید خود از رک گویی ،" در آوردن حدود یک
آشتی ، من باید فکر می کنم که حتی جان و فانی بدون به طور کامل نمی
شایستگی. "
پس از یک سفر در سمت سرهنگ براندون از تنها سه یا چهار روز ، دو آقایان
quitted بارتون با هم.-- آنها بلافاصله به Delaford ، که ادوارد ممکن است
برخی از دانش شخصی از آینده اش
خانه ، و کمک به مشتری و دوستان خود را در تصمیم گیری در مورد چه بهبودی نیاز
به آن ، و از پس از ان ، پس از ماندن در آنجا زن و شوهر از شب ، او برای ادامه
سفر خود به شهر.
>
حس و حساسیت جین آستین (1811)
فصل 50
پس از یک مقاومت مناسب در بخشی از Ferrars خانم ، خیلی خشن و بنابراین ثابت
عنوان به حفظ او را از آن سرزنش که او همیشه به نظر می رسید از ترس از تحمیل ،
سرزنش از بیش از حد مهربان بودن ، ادوارد
مراجعه کننده به حضور او ، و تلفظ می شود دوباره پسرش.
خانواده او از اواخر سال بسیار نوسان بوده است.
برای سال های بسیاری از زندگی خود او تا به حال دو پسر داشت ، اما جرم و جنایت و نابودی
ادوارد چند هفته پیش او را از یکی دزدیدند حال نابودی مشابه از رابرت
او را برای دو هفته را بدون هر گونه ترک و
در حال حاضر ، با احیا از ادوارد ، او بود دوباره.
در وجود خود اجازه یک بار دیگر به زندگی ، با این حال ، او احساس نمی
ادامه از وجود خود را امن ، تا او تعامل حال حاضر خود را آشکار کرده بود ، برای
انتشار این شرایط ، او
می ترسید ، ممکن است یک چرخش ناگهانی به قانون اساسی خود ، و حمل او را به سرعت
مانند قبل.
با احتیاط نگران بنابراین آن ، نازل شده و او با گوش شد
آرامش غیر منتظره.
خانم Ferrars در ابتدا منطقی تلاش او را از ازدواج منصرف
دوشیزه Dashwood ، با هر استدلال در قدرت او -- به او گفت که او در خانم مورتن
یک زن از رتبه بالاتر و
بزرگتر ثروت -- و اجرا ادعا ، با رعایت کرد که خانم مورتن
دختر اشراف زاده با سی هزار پوند بود ، در حالی که خانم Dashwood
تنها دختر یک نجیب زاده خصوصی
با بیش از سه ، اما هنگامی که او در بر داشت که ، هر چند کاملا اعتراف به حقیقت
نمایندگی او ، او به هیچ وجه تمایل به آن را هدایت می شد ، او آن را مورد قضاوت قرار
خردمندترین ، از تجربه گذشته ، به
ارسال -- و در نتیجه ، پس از تاخیر خارج از نزاکت به عنوان او به خود را بدهکار
عزت ، و به عنوان خدمت به جلوگیری از هر سوء ظن خوب خواهد شد ، او را صادر کرد او
فرمان رضایت به ازدواج از الینور و ادوارد.
چه او را درگیر به سمت افزایش درآمد خود را انجام دهید بعد به
در نظر گرفته و در اینجا به آن سادگی ظاهر شد ، که هر چند ادوارد اکنون تنها پسر او ، او بود.
بود به هیچ وجه فرزند ارشد او ، برای در حالی که
رابرت به ناچار با هزار پوند در سال ، وقف شده بود ، نه کوچکترین
اعتراض در مقابل ادوارد گرفتن سفارشات برای به خاطر دویست و ساخته شد
پنجاه در نهایت ، و نه هر چیزی بود
یا برای حال حاضر یا در آینده وعده داده شده ، فراتر از ده هزار پوند ،
که با فانی داده شده بود.
به همان اندازه ، با این حال ، به عنوان ، مورد نظر بود و بیش بود انتظار می رود ، توسط ادوارد و
الینور و خانم Ferrars خود ، توسط بهانه برروی آن بکشید او ، تنها کسی که به نظر می رسید
تعجب در او در ادامه دادن نیست.
با درآمد کاملا کافی می خواهد خود را به این ترتیب به آنها امن ، آنها تا به حال
هیچ چیز به صبر پس از ادوارد در اختیار داشتن زنده بود ، اما آمادگی
از خانه ، که سرهنگ براندون ،
با میل مشتاق سازش از الینور ، ساخت قابل توجه
بهبود و پس از انتظار برخی از زمان تکمیل خود ، پس از تجربه ،
به طور معمول ، نا امیدی هزار و
تاخیر از dilatoriness غیر قابل توصیف از کارگران ، الینور ، به طور معمول ، شکست
از طریق حل و فصل مثبت اول عدم ازدواج تا همه چیز آماده بود ،
و این مراسم در کلیسای بارتون زمان در اوایل پاییز است.
ماه اول بعد از ازدواج خود را با دوستان خود را در صرف عمارت
خانه ، از چه رو آنها می توانند به پیشرفت قلمرو کشیش بخش ، مباشرت و مستقیم
هر چیزی که به عنوان آنها در نقطه دوست --
مقالات ، shrubberies پروژه ، و chuse اختراع رفت و برگشت.
نبوت خانم جنینگز ، هر چند jumbled و نه با هم ، عمدتا برآورده شد ؛
برای او قادر بود برای دیدار ادوارد و همسرش در قلمرو کشیش بخش خود را توسط عید فرشته ميكائيل ، و
او در الینور و شوهر او را در بر داشت ، به عنوان او
واقعا باور ، یکی از شادترین زوج در جهان است.
آنها در واقع چیزی به آرزو کرده بود ، اما ازدواج سرهنگ براندون و
ماریان ، و چراگاهها و نه بهتر برای گاوهای خود.
آنها در حل و فصل اول خود را تقریبا در تمام روابط و دوستان خود را بازدید می کنند.
خانم Ferrars آمد به بازرسی شادی که او تقریبا شرم داشتن
مجاز و حتی Dashwoods در هزینه سفر از ساسکس بودند ، به انجام
آنها افتخار.
"من نمی خواهند گفت که من نا امید می شود ، خواهر عزیزم ، گفت :" جان ، به عنوان آنها
راه رفتن با هم یک روز صبح قبل از دروازه های خانه Delaford ، که خواهد بود
گفت : بیش از حد ، قطعا شما
یکی از خوشبخت ترین زنان جوان در جهان شده است ، آن را به عنوان است.
اما من اعتراف ، آن را به من لذت بزرگ را به تماس سرهنگ براندون برادر به من بدهید.
اموال خود را در اینجا ، جای او ، خانه او ، همه چیز در احترام چنین و
وضعیت عالی -- و جنگل او -- من چوب از جمله دیده می شود هر جایی که در
Dorsetshire ، به عنوان وجود دارد در حال حاضر در ایستاده
مفت خور Delaford -- و اگر چه ، شاید ، ماریان نیست ممکن است به نظر می رسد دقیقا همان شخص را به
جذب او -- من فکر می کنم آن را در مجموع خواهد بود توصیه را برای شما به
آنها در حال حاضر به طور مرتب با شما اقامت ، برای
به عنوان سرهنگ براندون به نظر می رسد معامله بزرگ در خانه ، هیچ کس نمی تواند بگوید چه ممکن است رخ دهد -- ،
زمانی که مردم بسیار هم انداخته ، و ببینید که کمی از هر کس دیگری -- و آن را به
همیشه در قدرت خود را به او راه افتادیم به سمت
استفاده ، و غیره -- در کوتاه مدت ، شما نیز ممکن است به او فرصت می دهد -- شما را در درک
من ". --
اما هر چند خانم Ferrars به آنها آمده بود ، و همیشه آنها را با درمان
از محبت مناسب و معقول را باور دارند ، آنها هرگز به نفع واقعی او و توهین
ترجیح.
بود که به علت حماقت از رابرت و حیله گری از همسرش ؛ و آن را به دست آورده بود
شده توسط آنها را قبل از ماه بسیاری در گذشته بود.
هوشمندی خودخواه دومی ، که در برای اولین بار کشیده رابرت به خراش ،
ابزار اصلی نجات او از آن بود ، برای احترام او
تواضع ، توجه زحمت کش و بی پایان
flatteries ، به محض به عنوان کوچکترین باز کردن برای ورزش خود را داده بود ، آشتی
Ferrars خانم به انتخاب خود ، و او را دوباره برقرار به طور کامل به نفع خود است.
کل رفتار لوسی در امر ، و رفاه که تاج
آن ، بنابراین ، ممکن است مطرح به عنوان یک نمونه از دلگرم کننده ترین چه جدی برگزار شد ،
توجه بدون وقفه به نفع خود ،
با این حال پیشرفت آن ممکن است به ظاهر مسدود خواهد شد در تامین امنیت هر
استفاده از ثروت ، با هیچ قربانی دیگری نسبت به زمان و وجدان است.
هنگامی که رابرت برای اولین بار به دنبال آشنایی او و خصوصی او را در در بارتلت بازدید
ساختمان ها ، آن را تنها با این دیدگاه توسط برادرش را به او منتسب شده بود.
او صرفا به این معنی بود او را متقاعد به رها کردن تعامل و می تواند وجود داشته
هیچ چیز برای غلبه بر ، اما محبت هر دو ، او به طور طبیعی انتظار می رود که یک یا دو
مصاحبه ها که ماده را می کشد.
در آن نقطه ، با این حال ، و تنها ، او اشتباه -- برای هر چند لوسی به زودی به او امیدوار است
که فصاحت او ، او را در زمان متقاعد کردن ، یکی دیگر از بازدید ، یکی دیگر از گفتگو ،
همیشه می خواستم برای تولید این اعتقاد است.
برخی از شک و تردید همواره در ذهن او lingered زمانی که آنها یکدیگر جدا شدند ، که تنها می تواند
حذف شده توسط گفتمان یکی دیگر از نیم ساعت با خودش است.
حضور او به این به این معنی امن ، و بقیه در دوره پس از.
به جای صحبت از ادوارد ، آنها آمدند به تدریج به صحبت فقط از رابرت ، --
موضوع که وی بر آن بود همیشه می گویند نسبت به هر زبان دیگری است ، و در آن او به زودی
خیانت علاقه و حتی با تساوی شرایط ، به خود اوست ؛
و در کوتاه مدت ، آن را به سرعت آشکار شد به هر دو ، که او به طور کامل جایگزین به حال خود
برادر.
او افتخار از فتوحات خود ، افتخار فریب ادوارد ، و بسیار افتخار از ازدواج
خصوصی بدون رضایت مادرش. بلافاصله به دنبال شناخته شده است.
آنها چند ماه را در شادی بزرگ در Dawlish گذشت و برای او تا به حال روابط در بسیاری از
آشنایان قدیمی برای کاهش -- و او خود جلب کرد طرحهای متعددی برای باغ های با شکوه --
و از ان زمان بازگشت به شهر ، تهیه
بخشش Ferrars خانم ، مصلحت ساده از پرسیدن آن ، که در
تحریک لوسی ، پذیرفته شده بود.
بخشش ، در ابتدا ، در واقع ، به عنوان معقول بود ، درک تنها رابرت ؛ و
لوسی ، که مادرش بدهکار بود هیچ وظیفه و در نتیجه می تواند هیچ ستم ،
هنوز چند هفته دیگر unpardoned.
اما پشتکار در تواضع رفتار و پیام ، در محکوم ساختن نفس برای رابرت
جرم و قدردانی برای unkindness او با تحت درمان قرار گرفت ، او را در زمان تهیه
اطلاع متکبر که او غلبه
graciousness آن ، و منجر به زودی پس از آن ، با درجه های سریع ، به بالاترین وضعیت
محبت و نفوذ.
لوسی در صورت لزوم به Ferrars خانم شد ، به عنوان یا رابرت یا فانی و در حالی که ادوارد
برای داشتن یک بار در نظر گرفته شده با او ازدواج صمیمانه هرگز بخشوده ، و الینور ،
هر چند نسبت به او را در ثروت و
تولد ، به عنوان یک مزاحم صحبت ، او در هر چیزی که در نظر گرفته شده بود و همیشه
آشکارا اعلام می کرد ، به یک کودک مورد علاقه.
آنها در شهر مستقر شدند ، کمک های بسیار لیبرال از خانم Ferrars دریافت کرده بودند ، در
بهترین شرایط قابل تصور با Dashwoods و کنار jealousies و بد
به طور مداوم بین فانی subsisting
و لوسی ، که در آن از شوهران خود را البته در زمان بخشی ، و همچنین به عنوان مکرر
اختلافات داخلی بین رابرت و لوسی خود ، هیچ چیز می تواند بیش از
هماهنگی که در آن همه با هم زندگی می کردند.
چه ادوارد به جریمه حق پسر ارشد انجام می شود ، ممکن است متعجب و متحیر بسیاری از
مردم برای پیدا کردن و چه رابرت برای موفقیت به آن انجام داده بود ، ممکن است متعجب و متحیر
آنها هنوز هم بیشتر.
این ترتیب بود ، با این حال ، در اثر خود را موجه ، اگر نه در علت آن ، برای
هیچ چیز به سبک رابرت زندگی و یا از صحبت کردن برای دادن سوء ظن ظاهر
خود پشیمان میزان از درآمد خود را ، به عنوان
یا ترک برادر بسیار کم خود را ، و یا آوردن خود را بیش از حد -- و اگر ادوارد
ممکن است از ترشحات آماده از وظایف خود را در هر خاص ، قضاوت از
افزایش وابستگی به همسرش و
خانه ، و از سرور به طور منظم از روح خود ، او ممکن است تصور هیچ کمتر
رضایت با بسیاری او ، آزاد کمتر از هر آرزوی تبادل.
ازدواج الینور خود را به عنوان کمی از خانواده اش تقسیم شده است و می تواند ساختگی باشد ،
بدون رندر کلبه در بارتون به طور کامل غیر قابل استفاده ، برای مادر و
خواهران بسیار بیش از نیمی از وقت خود را با او گذراند.
خانم Dashwood اقدام در مورد انگیزه های سیاست را به خوبی به عنوان لذت بود در فرکانس
بازدیدکننده داشته است او در Delaford ؛ برای او آوردن ماریان و سرهنگ براندون آرزو
با هم به سختی کمتر جدی بود ، هر چند
و نه لیبرال تر از آنچه جان بیان شده بود.
در حال حاضر شی عزیزم او است.
گرانبها به عنوان شرکت از دخترش به او بود ، او مورد نظر هیچ چیز آنقدر به عنوان
رها کردن لذت ثابت خود را به دوست خود ارزش و ماریان حل و فصل
در عمارت خانه بود به همان اندازه آرزو از الینور و ادوارد.
هر کدام از احساس غم خود را ، و تعهدات خود را ، و ماریان ، به طور کلی
رضایت بود ، به پاداش از همه.
با استفاده از چنین اتحاد علیه وی -- با دانش صمیمی از خوبی خود را -- با
محکومیت از دلبستگی علاقه او را به خودش ، که در گذشته ، اگرچه مدت ها پس از
آن را به هر کسی دیگری را قابل مشاهده بود -- پشت سر هم در او -- چیزی که می تواند او انجام دهم؟
ماریان Dashwood به سرنوشت فوق العاده ای به دنیا آمد.
او به کشف باطل از نظر خود او متولد شد ، و برای مقابله ، توسط او
رفتار ، مورد علاقه خود را اصول.
او برای غلبه بر محبت به دنیا تشکیل شد تا در اواخر عمر که در هفده ، و
بدون احساسات نسبت به عزت نفس قوی و پر جنب و جوش دوستی ، به طور داوطلبانه برای دادن
دست خود را به دیگری -- و آن دیگری ، یک مرد
که کمتر از خودش تحت این رویداد از دلبستگی سابق متحمل شده بود ، آنها ، دو
سال ها قبل ، او خیلی قدیمی است در نظر گرفته تا به حال به ازدواج ، -- و که هنوز هم به دنبال
حفاظت از قانون اساسی از لباس زیر شبیه جلیقه فلانل!
اما پس از آن بود.
به جای سقوط یک قربانی به اشتیاق مقاومت ناپذیر ، همانطور که یک بار او بود
به جای حتی برای همیشه با او باقی مانده -- از روی علاقه خودش را با انتظار ، flattered
مادر ، و پیدا کردن لذت تنها خود را در
بازنشستگی و مطالعه ، پس از آن در قضاوت بیشتر آرام و هوشیار خود او تا به حال
مصمم در -- او خودش را در نوزده ، ارسال فایل پیوست کنید جدید ،
ورود به وظایف جدید ، قرار داده شده در جدید
خانه ، همسر ، معشوقه یک خانواده ، و حامی مونی از یک روستا.
سرهنگ براندون حال حاضر به عنوان خوشحال بود ، به عنوان کسانی که بهترین او را دوست داشت ، بر این باور او
سزاوار باشد ، -- در ماریان او برای هر ابتلاء گذشته consoled بود -- او
توجه و جامعه خود را دوباره بازسازی ذهن خود را به
انیمیشن ، و روح خود را به طرب که ماریان و شادی خود را در بر داشت
در شکل گیری او ، به همان اندازه ترغیب و لذت از هریک از دوستان مشاهده شد.
ماریان هرگز عشق می تواند نیمه و تمام قلب او ، در زمان تبدیل شد ، به همان اندازه
اختصاص داده شده به شوهرش ، آن را به عنوان تا به حال یک بار به Willoughby شده است.
Willoughby به نه شنیدن می تواند ازدواج خود را بدون اضطراب سخت و ناگهانی ، و مجازات او به زودی
پس از آن در بخشش داوطلبانه خانم اسمیت که با بیان کامل
ازدواج او با یک زن شخصیت ، به عنوان
منبع عفو او ، به او دلیلی برای باور بود که او با رفتار
افتخار نسبت به ماریان ، او ممکن است در یک بار شده اند شاد و غنی است.
که توبه خود را از سوء رفتار ، که در نتیجه مجازات خود را به ارمغان آورد ، بود
صادقانه ، نیاز می شود شک نیست -- نه که او زمانی سرهنگ براندون با حسادت فکر ،
و ماریان را با تأسف.
اما که او برای همیشه تسلی ناپذیر بود ، که او را از جامعه فرار کرد ، و یا قرارداد
دل تنگی های همیشگی از خلق و خوی ، و یا در اثر قلب شکسته ، جان داده اند باید در نمی شود بستگی دارد --
او نه.
او زندگی می کردند به اعمال ، و غالبا به خود لذت ببرید.
همسر او بود همیشه از طنز نیست ، نه خانه اش همیشه ناراحت کننده و در او
نژاد اسب و سگ ، و از هر نوع ورزشی ، متوجه شد که هیچ ناچیز
درجه داخلی سعادت.
برای ماریان ، با این حال -- با وجود بی تمدنی خود را در زنده ماندن از دست دادن او -- او همیشه
حفظ آن نظر تصمیم گرفته که او را علاقه مند در هر چیزی که فرود آمد
او ، ساخته شده و استاندارد خود را مخفی خود را از
کمال در زن -- و بسیاری از زیبایی رو به افزایش خواهد بود او را در slighted پس از
روز به عنوان تحمل هیچ مقایسه با خانم براندون.
خانم Dashwood بود محتاطانه به اندازه کافی در دلمه باقی می ماند ، بدون تلاش
حذف Delaford و خوشبختانه برای سر جان و خانم جنینگز ، وقتی ماریان
از آنها گرفته شد ، مارگارت رسیده بود
سن بسیار مناسب برای رقص ، و برای قرار داشته باشند فاقد شرایط لازم
یک عاشق.
بین بارتون و Delaford ، این بود که ارتباطات ثابت وجود دارد که قوی خانواده
محبت به طور طبیعی تعیین می کند ؛ -- و از جمله محاسن و سعادت
الینور و ماریان ، اجازه دهید آن را رتبه بندی نشده
به عنوان قابل توجهی دست کم ، که هر چند خواهران ، و تقریبا در معرض دید زندگی می کنند
یکدیگر ، آنها می توانند بدون اختلاف بین خودشان زندگی می کنند ، و یا
تولید خنکی بین شوهران خود.
پایان
>