Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل نهم کلیفورد و قمر
واقعا چیزی بود که بالا و بخشنده، سخاوتمند و نجیب در ترکیب بومی ما وجود دارد
فقیر Hepzibah قدیمی!
و یا دیگری، - و آن را کاملا به عنوان احتمالا مورد بود، - او فقر شده بود غنی سازی،
توسعه یافته توسط غم و اندوه، بالا محبت قوی و انفرادی زندگی خود، و
به این ترتیب با قهرمانی، که هرگز وقف
می توانست او را در آنچه گفته می شود شادتر شرایط مشخص است.
از طریق سال دلتنگ کننده Hepzibah به جلو نگاه کرده بود - برای اکثر despairingly
هرگز با هر گونه اعتماد به نفس از امید، اما همیشه با احساس که از آن او بود
درخشان امکان - به موقعیت که در آن او در حال حاضر خود را در بر داشت.
در طرف خود او، او هیچ چیز از مشیت اما فرصت را وقف خواسته بود
خودش را به این برادر، چه کسی او را عاشق کرده بود، - تا برای آنچه که او را تحسین و یا
ممکن است - و آنها او نگه داشته بود
ایمان خود را، به تنهایی از تمام جهان، به طور کامل، unfalteringly، در هر لحظه، و
در طول زندگی است.
و در اینجا، در کاهش اواخر خود، یکی از دست رفته از طولانی و عجیب و غریب او آمده بود
بد شانسی، و همدردی خود را پرتاب شد، به عنوان آن، نه فقط برای نان به نظر می رسید
وجود فیزیکی، بلکه برای همه چیز است که باید او را از نظر اخلاقی زنده است.
او به تماس پاسخ داده بودند.
او به جلو آمده بود، - Hepzibah فقیر، و ما نحیف، در ابریشم فرسوده خود را، با او
مفاصل سفت و سخت، و انحراف غم انگیز او اخم کردن، - آماده به نهایت قدرت او و با
محبت به اندازه کافی، در صورتی که همه، برای انجام یک صد برابر بیشتر!
می تواند وجود داشته باشد چند گریان مناظر، - و آسمان ما را ببخش اگر لبخند اصرار
mingling با درک ما از آن - چند مناظر با ترحم صحت در آنها، از
Hepzibah ارائه شده در آن بعد از ظهر.
چگونه با صبر و حوصله او در تلاش به بسته بندی کلیفورد در بزرگ، گرم و عشق او را، و
آن را تمام جهان به او، به طوری که او باید هیچ حس شکنجه از حفظ
سردی و dreariness بدون!
تلاش های کوچک خود را به او مات و متحیر کردن چگونه رقت انگیز، در عین حال بزرگوار بودند.
به یاد عشق اولیه اش از شعر و داستان، قفل قفسه و در زمان
پایین چندین کتاب که خواندن بسیار عالی در روز بوده است.
حجم پاپ وجود دارد، با تجاوز به عنف از قفل کردن در آن، و یکی دیگر از
Tatler، و یکی از عجیب و غریب از Miscellanies درایدن، همه با تذهیب توأم
را پوشش می دهد و افکار در داخل brilliancy توأم.
آنها تا به حال هیچ موفقیت با کلیفورد.
این و همه نویسندگان از جامعه، که آثار جدید درخشش مانند بافت غنی
فرش بافته شده فقط باید محتوا را به چشم پوشی جذابیت خود را، برای هر خواننده،
بعد از یک سن یا دو، و به سختی می تواند بود
قرار است به حفظ هر قسمت از آن را برای ذهن است که کاملا از دست داده بود و برآورد خود را از
حالت و رفتار.
Hepzibah سپس در زمان Rasselas، و شروع به خواندن به دره مبارک، با مبهم
این ایده که برخی از راز یک زندگی قانع وجود دارد به تفصیل شرح داده شده است، که ممکن است در
حداقل خدمت کلیفورد و خودش را برای یک روز.
اما دره خوش به حال ابر بیش از آن است.
Hepzibah حسابرس خود مشکل، علاوه بر این، گناهان بی حد و حصر از تاکید، که او
به نظر می رسد برای شناسایی، بدون هر گونه اشاره به معنا و نه، در واقع، او به نظر می رسد
توجه داشته باشید بسیاری از حس کنی که او چه
خواندن، اما آشکارا احساس بیزاری از سخنرانی، بدون برداشت سود آن است.
صدای خواهر او، بیش از حد، به طور طبیعی سخت، در دوره پر غصه اش
طول عمر، نوع قرارداد از صدای کلاغ، که، هنگامی که آن را یک بار به انسان می شود
گلو، به قلع و قمع نا پذیر به عنوان گناه است.
در هر دو جنس، گاهی اوقات، این صدای کلاغ مادام العمر، همراه با هر کلمه از شادی و یا
غم و اندوه، یکی از علائم سودا حل و فصل شده است و هر جا که رخ می دهد،
تمام تاریخ بدبختی در کوچکترین لهجه خود منتقل شده است.
این اثر در صورتی که صدای رنگ سیاه و سفید شده بود، و یا - اگر ما باید بیشتر در حد متوسط استفاده کنید
تشبیه - این صدای کلاغ بدبخت، در حال اجرا را از طریق تمام تغییرات صدا،
درست مثل یک ریسمان ابریشمی سیاه و سفید، که در آن
دانه های بلوری از سخنرانی عصبانی می شوند، و از کجا رنگ خود آنها را.
صدای چنین عزاداری برای امید مرده قرار داده و آنها باید به مرگ و به خاک سپرده شود
همراه با آنها!
نکته سنجی است که کلیفورد تلاش های خود را gladdened، Hepzibah جستجو در مورد
خانه برای استفاده از سرگرمی های بیشتر هیجان انگیز است.
در یک زمان، چشمان خود را مجالی به به هارپسیکورد آلیس Pyncheon استراحت.
لحظه ای از خطر بزرگ بود.، - با وجود ترس حدیثی که تا به حال
جمع آوری بیش از این ساز از موسیقی، و dirges که انگشتان معنوی
گفت: برای بازی بر روی آن، - خواهر اختصاص داده شده بود
افکار جدی thrumming آکورد خود را به نفع کلیفورد، و همراه
عملکرد با صدای او. پور کلیفورد!
پور Hepzibah!
پور هارپسیکورد! هر سه بدبخت می شده اند
با هم.
از سوی برخی از سازمان خوب، - احتمالا با دخالت طولانی مدت به رسمیت شناخته نشده است
مدفون آلیس خود، - مصیبت تهدید برطرف شد.
اما بدتر از همه - سکته مغزی سخت ترین سرنوشت را برای Hepzibah به تحمل، و شاید
کلیفورد، بیش از حد تنفر شکست ناپذیر خود را برای ظهور او بود.
ویژگی های او، هرگز حاضر، و با سن و غم و اندوه، در حال حاضر سخت است و
خشم را در برابر جهان به خاطر او، لباس او و به خصوص عمامه خود را؛
رفتار عجیب و غریب و عجیب و جالب بود که
ناخودآگاه بر او در تنهایی رشد کرده است، - مانند بیرون خانم فقیر
ویژگی ها، آن است که بدون تعجب بزرگ، اگر چه mournfullest pities، که
عاشق های غریزی زیبا به چشمان او متمایل شد.
کمک برای آن وجود دارد. این امر می تواند آخرین ضربه به مرگ
در او.
اندام او، نفس در حال انقضای سرقت کمرنگ از طریق لب کلیفورد،
او بدون شک دست Hepzibah را فشار دهید، در به رسمیت شناختن ملتهب از همه lavished او
عشق، و چشمان خود را ببندید، - اما نه چندان زیاد
به مرگ، به عنوان محدود به نگاه دیگر روی صورتش!
پور Hepzibah!
او در زمان مشاوره با خودش چه ممکن است، انجام می شود، و فکر قرار دادن روبان در او
عمامه، اما، با عجله فوری از بسیاری از فرشتگان، از کسر کرده
آزمایشی که به سختی می تواند به اثبات رسانده اند
کمتر از کشنده جسم محبوب اضطراب او.
کوتاه باشد، علاوه بر معایب Hepzibah شخصی، وجود داشت
uncouthness ثاقب همه اعمال او، چیزی، دست و پا چلفتی است که می تواند بیمار وفق دهند
خود را برای استفاده، و نه در همه برای تزئین.
او غم و اندوه به کلیفورد بود، و او آن را می دانستند.
در این اندام، باکره کهنه تبدیل به قمر.
بدون حسادت حقیری در قلب او بود.
اگر آن بهشت ساخت خود را به تاج قهرمانانه راحت و کاربر پسند از زندگی خود خشنود
شخصا متوسط شادی کلیفورد، آن را می توانست او را برای پاداش
تمام گذشته، شادی بدون روشن
ته، در واقع، اما عمیق و درست باشد، و به ارزش در هزار ecstasies gayer.
این نمی تواند باشد.
او در نتیجه به قمر تبدیل شده است، و وظیفه را به دختر جوان استعفا داد
دست.
دومی آن را در زمان خوش، او همه چیز را، اما با هیچ حس
ماموریت به انجام و موفقیت همه بهتر است که برای همین سادگی.
اثر غیر ارادی از خلق و خوی خوش مشرب، قمر به زودی به بزرگ
کاملا ضروری است به راحتی روزانه، اگر نه زندگی روزمره، از او دو بی کس
اصحاب.
دوده و خست از خانه هفت شیروانی به نظر می رسید از بین رفته اند
از ظاهر او وجود دارد، مثل خوره به جانم دندان از پوسیدگی چوب در میان متوقف شد
تخته قدیمی از قاب اسکلت آن، گرد و غبار
به حل و فصل پر از سقف عتیقه، بر طبقه و متوقف شده بود
مبلمان اتاق زیر، - یا، در هر حال، زن خانه دار کوچک وجود داشت، به عنوان
بادپا عنوان نسیم نوردد
پیاده روی باغ، هواپیمای بی موتوری پرواز اینجا و به آنجا آن را به مسواک زدن از بین بره.
سایه های از حوادث غم انگیز است که خالی از سکنه آپارتمان دیگری تنها و متروک؛
عطر سنگین، تنگی نفس که مرگ در بیش از یکی از bedchambers را ترک کرده بودند،
از زمانی که بازدیدکننده داشته است خود را از مدتها پیش، - این
قدرت کمتری نسبت به نفوذ تصفیه های پراکنده در سراسر
جو خانواده با حضور یک جوان، تازه، و به طور کامل
قلب سالم و بی خطر.
بود هیچ morbidness در قمر وجود دارد و اگر شده بود، وجود دارد، مجلس Pyncheon قدیمی بود
بسیار محل آن را به کامل شدن به بیماری های علاج ناپذیر است.
اما در حال حاضر روح او، قدرت خود را شبیه، مقدار کمی ottar به گل سرخ
در یکی از های بزرگ Hepzibah، آهن متصل به تنه، انتشار رایحه و عطر خود را از طریق
مقالات مختلف کتانی و به شکل دراورده شده، توری،
روسری، کلاه، جوراب، لباس تاشده، دستکش، و هر چیز دیگری بود ارزشمند
وجود دارد.
همانطور که هر مقاله در تنه بزرگ شیرین گل سرخ، بوی بود، بنابراین همه
افکار و احساسات Hepzibah و کلیفورد، حزن انگیز که آنها ممکن است به نظر می رسد،
کسب یک ویژگی ظریف از شادی از اختلاط قمر با آنها.
فعالیت او از بدن، عقل و قلب او را impelled به طور مداوم به انجام
toils کوچک معمولی است که خود را در اطراف خود پیشنهاد داد، و فکر می کنم
مناسب برای لحظه ای فکر کردم و به
همدردی، - در حال حاضر با gayety در توییتر robins در درخت گلابی، و در حال حاضر به
چنین عمق که او می تواند با اضطراب های تاریک Hepzibah، یا مبهم زاری از او
برادر.
این سازگاری اسان بود پس از آن که نشانه ای از سلامت کامل و بهترین آن
نگهدارنده.
طبیعت مانند قمر همواره تاثیر به علت است، اما به ندرت در نظر گرفته
به دلیل افتخار است.
نیروی معنوی آن، با این حال، ممکن است بخشی از حقیقت او برآورد
برای خودش، در میان شرایط تا استرن را به عنوان کسانی که
معشوقه از خانه را محاصره و
همچنین اثر است که او در یک شخصیت از جرم بسیار بیشتری تولید از او
خودش را دارد.
برای قاب استخوانی و لاغر، و اندام از Hepzibah، همانطور که در مقایسه با کوچک
lightsomeness رقم قمر، شاید در برخی از نسبت های مناسب با
وزن اخلاقی و مواد مخدر، به ترتیب، زن و دختر.
خوش آمدید - برادر Hepzibah، - یا پسرخاله کلیفورد، قمر در حال حاضر شروع به
او را - که به خصوص لازم بود.
نه این که او همیشه می تواند توان گفت با او، و یا اغلب آشکار صحبت، در هر
حالت بسیار قطعی، حس خود را از افسون در جامعه خود را.
اما اگر او طولانی بود در حالی که وجود ندارد، او زود رنج و عصبی بی قرار شد،
قدم زدن در اتاق پس وپیش با عدم قطعیت مشخص می شود که همه خود را
جنبش های یا دیگری broodingly به می نشسته
صندلی بزرگ خود، استراحت سر خود را بر روی دست خود، و زندگی evincing تنها توسط
جرقه الکتریکی بد طنز، هر زمان که Hepzibah تلاش او را بیدار.
حضور قمر، و مجاورت از زندگی تازه اش را به یکی بد خود را،
معمولا همه که او مورد نیاز است.
در واقع، از جمله بومی روان شدن و بازی از روح او، که او به ندرت
کاملا آرام و خود دار، بیش از هر چشمه همیشه متوقف به چاه زنخدان
و با جریان خود را سرود.
او برخوردار هدیه از آهنگ، و، بیش از حد، بنابراین به طور طبیعی، که شما می توانید به عنوان کم
در جویای از کجا او آن گرفتار بود، و یا استاد خود آموخته بود، به عنوان فکر می کنم
پرسیدن سوالات مشابه در مورد یک پرنده، در
که فشار کوچک از موسیقی صدای خالق را به رسمیت می شناسند و مجزا به عنوان
در بلندترین لهجه رعد و برق خود را. تا زمانی که قمر می خواند، او ممکن است در ولگرد
اراده خود را در مورد خانه.
کلیفورد محتویات صفحه این بود، چه شیرین، زشتی و روح از تن او آمد از
حفره های بالایی، یا در امتداد عبور از مغازه، و یا پاشیده از طریق
شاخ و برگ درخت گلابی، به درون باغ، با نورهای نسبتا درخشان.
او بی سر و صدا ها می نشست و با لذت مهربان gleaming بر چهره اش روشن تر
در حال حاضر، و در حال حاضر یک دیمر، به عنوان آهنگ اتفاق افتاد نزدیک به او شناور، یا بیشتر
از راه دور شنیده است.
او خوشحال بهترین حالت، با این حال، هنگامی که او بر روی صندلی پایین در زانو خود نشست.
این است که شاید قابل توجه، با توجه به خلق و خوی خود را، که را قمر oftener انتخاب کرد
سویه از ترحم از gayety.
اما جوان و شاد بد به خلق و خوی زندگی خود را با شفاف
سایه.
عمیق ترین ترحم صدای قمر و آهنگ، علاوه بر این، از طریق آمد sifted
بافت طلایی از روح شاد و به نحوی به با کیفیت interfused شده
پس از ان به دست آورد، قلب است که یک احساس همه سبکتر برای داشتن گریه در آن است.
نشاط گسترده، حضور مقدس بدبختی تاریک را، می توانست jarred شدت و
گستاخانه با سمفونی جدی است که کمرنگ خود را از طریق در Hepzibah نورد و
زندگی برادرش را.
بنابراین، این که قمر که اغلب انتخاب تم غمگین و نا درست نیست که آنها
متوقف غمگین در حالی که او را به آواز خواندن.
معتاد به همراهی او شدن، کلیفورد به آسانی نشان داد که چگونه قادر به
imbibing ته دلپذیر و gleams های نور شاد از تمامی طبیعت خود را
باید اصل بوده است.
او بزرگ جوان در حالی که او با او نشسته است.
زیبایی - دقیقا نه واقعی، حتی در بروز حداکثر آن، و کدام یک نقاش
تماشا طولانی برای به دست گرفتن و بر بوم خود را رفع، و بعد از همه، بیهوده، -
زیبایی، با این حال، که تنها نیست
رویا، گاهی بر بازی و چهره اش را روشن است.
از روشن و او را با یک بیان است که transfigured
تنها می توانست به عنوان درخشش روح بدیع و شادی تلقی شود.
که موهای خاکستری، و کسانی که شیارهای - با سابقه خود را از غم و اندوه بی نهایت عمیق
نوشته شده در سراسر پیشانی او، و بنابراین، فشرده سازی با یک تلاش بیهوده به جمعیت در تمام
داستان، که کل کتیبه ساخته شد
ناخوانا - این، برای لحظه ای، از بین رفت.
چشم در یک بار مناقصه و حاد ممکن است مشهود در انسان برخی از سایه ای از آنچه که او
به معنای شد.
چند لحظه بعد، در سن آمد دزدی، مانند شفق غمگین، بر چهره خود، شما می توانید
احساس وسوسه برای برگزاری بحث با سرنوشت، و مورد تأیید است که یا این
نباید فانی، یا فانی ساخته شده است
وجود باید به کیفیت خود را خو.
به نظر می رسید هیچ ضرورت برای نفس خود را پس کشیده و در همه حال وجود دارد، جهان هرگز نمی خواستم
او، اما، به او تنفس، آن را همیشه باید به balmiest تابستان
هوا می باشد.
سرگشتگی همان همواره ما را با توجه به طبیعت که تمایل به تغذیه امد و شد زیاد
منحصرا بر زیبا، سرنوشت زمینی خود را به عنوان ملایم ممکن است.
قمر است، محتمل است، اما درک بسیار ناقص از شخصیت
که بیش از او رحمان طلسم را پرتاب کردند.
و نه لازم.
آتش بر کف منقل می توانید یک نیم دایره کامل از صورت گرد در مورد آن خوشنود کردن،
اما نیاز به فردیت یکی در میان همه آنها را نمی دانند.
در واقع، چیزی بیش از حد خوب و ظریف در صفات کلیفورد بود
کاملا توسط یکی که حوزه بسیار واقعی به عنوان قمر انجام دراز قدردانی می شود.
برای کلیفورد، با این حال، واقعیت و سادگی و فروتنی کامل از
طبیعت دختر به عنوان قدرتمند بودند به عنوان هر که او دارای جذابیت است.
زیبایی، درست است، و زیبایی تقریبا در سبک خود را بی نقص بود
ضروری است.
اگر قمر درشت در ویژگی بوده است، به شکل ناشیانه، یک صدای خشن و uncouthly
ادب، او ممکن است با تمام هدایای خوب غنی شده، در زیر این مایه تاسف است
بیرونی، و هنوز هم، به طوری که زمانی که او پوشیده
پوشش زن، او را شوکه کلیفورد، و او را با فقدان او را افسرده
زیبایی.
اما هیچ چیز زیبا تر - هیچ چیز زیباتر، حداقل - تا کنون ساخته شده از
قمر.
و بنابراین، به این مرد، - لذت بردن که کل ضعیف و غیرقابل لمس از وجود
پیش از این، و تا زمانی که قلب و فانتزی خود را در او کشته شده، یک رویا بوده است، -
تصاویر که زنان بیشتر و بیشتر
گرما و ماده، و منجمد، مانند تصاویر منزوی از دست داد
هنرمندان، به chillest معنویت، - به او، این رقم کمی از cheeriest
زندگی خانواده تنها چیزی است که او مورد نیاز برای او را به جهان تنفس.
افرادی که سرگردان است، و یا اخراج شدند، از مسیر مشترک
چیز، حتی آن را برای یک سیستم بهتر بود، هیچ چیز میل بسیار به عنوان هدایت.
آنها در تنهایی خود لرزیدن، آن را بر بالای یک کوه و یا در سیاه چال.
در حال حاضر، حضور قمر در خانه ای در مورد او ساخته شده است، - که بسیار حوزه که رانده،
زندانی، سلطان، - بدبخت زیر مردم بدبخت گذشته از آن،
بدبخت بالای آن - به طور غریزی صنوبرهای پس از آن، - خانه!
او واقعی بود!
دست او، شما چیزی احساس چیزی مناقصه، یک ماده، و گرم
: و تا زمانی که شما باید درک آن، نرم، آن را به عنوان احساس، شما ممکن است برخی از
که جای خود را در کل زنجیره سمپاتیک از طبیعت انسان خوب بود.
جهان دیگر توهم است.
به دنبال کمی بیشتر در این راستا، ما ممکن است یک توضیح را نشان می دهد
رمز و راز اغلب پیشنهاد.
چرا شاعران بنابراین APT برای انتخاب جفت خود، برای هر گونه تشابه وقف شاعرانه نیست.
اما برای کیفیت که ممکن است خوشبختی از rudest صنعتگر شهری را به عنوان را
همچنین به عنوان هنرمند ایده آل روح است؟
از آنجا که، احتمالا، در بالاترین ارتفاع خود، شاعر نیاز به هیچ انسانی
مقاربت، اما می بیند که آن را دلتنگ کننده به فرود، و یک غریبه است.
چیزی بسیار زیبا در رابطه ای که بین این جفت بزرگ وجود دارد، بنابراین
از نزدیک و به طور مداوم در ارتباط با یکدیگر و در عین حال با چنین اتلاف تیره و مرموز
سال از تولد او، مخصوص اوست.
در بخش کلیفورد احساس یک مرد به طور طبیعی با liveliest برخوردار بود
حساسیت به نفوذ زنانه، اما چه کسی بود فنجان پرشور quaffed هرگز
عشق، و می دانستند که در حال حاضر خیلی دیر شده بود.
او آن را می دانستند، با ظرافت غریزی که فروپاشی فکری او جان سالم به در برده بود.
بنابراین، احساسات خود را برای قمر، بدون اینکه پدری، کمتر از حالتی بود که اگر پاکدامن
او دختر خود بوده است.
او یک مرد بود، درست است، و او را به عنوان یک زن به رسمیت شناخته شده است.
او تنها نماینده خود را از جنس زن بود.
او توجه داشته باشید تمام نشدنی از هر افسون که appertained به جنس خود، و دیدم
آمادگی لب های او، و توسعه باکره لطیفی روی سینه اش.
همه کم کم به او زنانه راه جوانه زدن از شکوفه های مانند او در یک درخت جوان میوه،
تا به حال اثر خود را بر روی او، و گاهی اوقات باعث قلب او را با احساس سوزش و
keenest لرزش از لذت.
- در چنین لحظات، برای اثر بود به ندرت بیشتر از گذرا، - مرد نیمه خوابیده
پر از زندگی هماهنگ خواهد بود، فقط به عنوان یک چنگ سکوت طولانی پر از صدا است، هنگامی که
رفت و برگشت نوازنده انگشتان دست در سراسر آن.
اما، بعد از همه، نه ادراک، و یا همدردی به نظر می رسید، از یک احساس
متعلق به خود را به عنوان یک فرد است.
او به عنوان خوانده شده قمر او به عنوان یک داستان شیرین و ساده او به او به عنوان اگر گوش او
آیه شعر خانواده بود، که خداوند، در مجازات از غم افزا و دلتنگ کننده
زیادی، برخی از فرشته، که بیشتر او را pitied، به چهچه زدن از طریق خانه مجاز بود.
او یک حقیقت واقعی او باشد، اما تفسیر از همه که در او فاقد
زمین به ارمغان آورد به گرمی خانه را به مفهوم خود، به طوری که این نماد فقط، و یا
زندگی مانند تصویر، تقریبا به راحتی از واقعیت بود.
اما ما بیهوده تلاش برای قرار دادن این ایده را به کلمات.
بدون بیان کافی از زیبایی و ترحم عمیق که با آن ما را تحت تاثیر قرار می
است قابل دسترسی است.
این، فقط برای شادی ساخته شده و قبلا به طرز ناراحت کننده شکست می شود
شاد، - تمایلات خود را hideously خنثی، که، برخی از ناشناخته وقت پیش،
چشمه های ظریف شخصیت او، هرگز
از نظر اخلاقی یا فکری قوی، راه داده بود، و او در حال حاضر ابله - این فقیر،
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری درمانده از جزایر مبارک، در پوست ضعیف و ناتوان، در طوفانی
دریا، پرت شده است، آخرین کوه موج کشتی شکسته خود را کرده بود، به بندر آرام است.
وجود دارد، که او بیشتر از نصف مرده بر رشته دراز، عطر زمینی
غنچه گل سرخ به منخرین او آمده بود، و بو، احضار کرده بود و خاطراتی
یا چشم انداز از تمام زندگی و تنفس
زیبایی در میان است که او باید خانه اش را داشته اند.
او با استعداد بومی خود را از تأثیرات خوشحال، استنشاق اندک، اثیری
شعف و خلسه روحانی به روح او، و منقضی!
و چگونه قمر در نظر کلیفورد؟ این دختر یکی از آن طبیعت نیست
که بیشتر از آنچه که در شخصیت انسان عجیب و استثنایی را به خود جلب است.
مسیر که به بهترین وجه که او را مناسب مسیر فرسوده از زندگی عادی بود؛
همراهان او در آنها می توانست خوشحال بودند 1 برخورد
هر نوبت.
رمز و راز است که احاطه کلیفورد، تا کنون آن را به عنوان او را تحت تاثیر همه چیز بود
رنجش، و نه از جذابیت تند و با مزه که بسیاری از زنان ممکن است در آن یافت.
با این حال، محبت مادری خود را به شدت به بازی آورده بود، بود بطور تاریکی
زیبا در وضعیت او، و نه خیلی، حتی توسط زینت بهتری از شخصیت او،
درخواست ساده از قلب تا
درمانده به عنوان خود را به یک پر از همدردی واقعی به عنوان لیزا بود.
او به او از نظر محبت، زیرا او نیاز به عشق، و به نظر می رسید
بسیار کمی دریافت کرده اند.
با درایت آماده، در نتیجه حساسیت همیشه فعال و سالم، او
تشخیص آنچه برای او خوب بود، و آن را انجام داد.
هر آنچه که مرضی را در ذهن او و تجربه او نادیده گرفته شد و در نتیجه نگه داشته
مقاربت خود را سالم، بی پروا، اما، آن را به عنوان بهشت
کارگردانی آزادی کل رفتار او است.
بیمار در ذهن، و شاید در بدن، ارائه بطور تاریکی و ناامیدانه
بازتاب چند برابر بیماری خود، از تمامی منعکس
رفتار از کسانی که در مورد آنها؛
مجبور به استنشاق سم نفس خود را در تکرار بی نهایت است.
اما قمر فراهم بیمار فقیر خود را تامین هوا پاک تر است.
او آن را آغشته، بیش از حد، با عطر و بوی گل های وحشی، - برای wildness هیچ صفت بود
مخصوص اوست - اما با عطر و بوی باغ گل سرخ، pinks، و شکوفه های دیگر بسیار
شیرینی، که طبیعت و انسان داشته باشند
با هم در رشد از تابستان به تابستان و رضایت، و از قرن
قرن.
چنین گل قمر در ارتباط خود را با کلیفورد بود، و این لذت است که او
استنشاق از او.
با این حال، باید گفت، گلبرگ خود را گاهی اوقات کمی drooped، در نتیجه از
جو سنگین در مورد او. او بزرگ شده با ملاحظه تر از پیش از این.
به دنبال کنار گذاشته چهره کلیفورد است، و دیدن ظرافت تار و رضایتبخش و
عقل تقریبا فرو نشستن، او سعی خواهد کرد به پرس و جو از زندگی خود بوده است.
او همیشه به این ترتیب؟
این حجاب را بیش از او شده بود، از بدو تولد خود را - این چادر، که تحت آن به مراتب بیشتر از
روح خود را از نازل پنهان شده بود، و او که از طریق آن ناقص تشخیص
در جهان واقعی، - و یا بافت خاکستری آن بافته شده از برخی فاجعه تاریک بود؟
قمر را دوست چیستان ها، و خوشحالم برای فرار از سرگشتگی این می شده اند
است.
با این حال، تا کنون یک نتیجه ی خوب از تأملات خود در کلیفورد وجود داشت
شخصیت، که، وقتی حدس های غیر ارادی خود، همراه با تمایل
در هر شرایط عجیب و غریب خود را بگویید
داستان، به تدریج آموخته بود او در واقع، هیچ اثر بدی بر او بود.
بگذارید جهان او را به انجام چه گسترده اشتباه آن ممکن است، او می دانست پسرخاله کلیفورد
خوب - یا خیالی - که تا کنون در لمس نازک و انگشتان ظریف خود، لرزیدن.
در عرض چند روز بعد از ظاهر شدن این زندانی قابل توجه، از زندگی عادی
خود را با یک معامله خوب از یکنواختی در خانه قدیمی ما دایر کرده بودند
روایت.
در صبح، در مدت کوتاهی پس از صبحانه، آن را سفارشی کلیفورد به سقوط بود
خواب در صندلی خود را، نه، مگر آن که به طور تصادفی مختل شده است، به او ظهور
از یک ابر متراکم از خواب یا
نازکتر مه که flitted و پس وپیش، تا به خوبی به سمت ظهر.
این ساعت از drowsihead فصل حضور خانم پیر در او بود
برادر، در حالی که قمر در زمان مسئول فروشگاه، ترتیب است که عموم مردم
به سرعت درک شود، و evinced خود را
اولویت تصمیم گرفته شده از shopwoman جوان تعدد تماسهای خود را در طول
دولت خود را از امور.
Hepzibah شام بیش از بافندگی کار خود - جوراب زنانه ساقه بلند بلند نخ خاکستری،
سایش در زمستان برادر خود، - و با آه و از خداحافظی مهربان اخم
کلیفورد، و ژست enjoining
هوشیاری در قمر، رفت و به صندلی خود را پشت سر مقابله است.
اکنون نوبت دختر جوان به پرستار - نگهبان، همبازی، - و یا
هر عبارت فیتر، - مرد با موهای خاکستری است.