Tip:
Highlight text to annotate it
X
سپیده دم کاذب فصل XXXVIII
"فقط تصور کنید -- این هفته شب من در Avonlea شود -- فکر لذت گفت :" آن ،
خم شدن بیش از جعبه که در آن او بود بسته بندی لحاف خانم راشل Lynde.
"اما فقط تصور کنید -- این هفته شب برای همیشه لطفا برای من خواهید بود از محل پتی رفته -- وحشتناک
فکر! "
"من تعجب می کنم که در صورتی که شبح از همه خنده ما را از طریق رویاهای قبل از ازدواج از خانم اکو
پتی و خانم ماریا ، این باورند : "فیل.
دوشیزه پتی و خانم ماریا از آمدن به خانه ، پس از داشتن مماشات بیش از بسیاری از
قابل سکونت جهان. "ما خواهید بود در هفته دوم در ماه مه"
نوشت دوشیزه پتی.
"من انتظار دارم محل پتی به نظر خواهد رسید نسبتا کوچک بعد از سالن پادشاهان در
Karnak ، اما من هرگز مانند مکان بزرگ برای زندگی شوید.
و من خوشحال خواهید بود به اندازه کافی به خانه.
هنگامی که شما شروع به سفر در اواخر عمر شما APT به انجام بیش از حد از آن دلیل این که شما
می دانم که شما وقت زیادی چپ نیست ، و چیزی که اتمام حجت است که بر شما رشد می کند.
من می ترسم ماریا را هرگز نخواهد رضایت دوباره. "
"من در اینجا باید ترک fancies من و رویاهای به برکت وارد بعد ، گفت :" آن ،
به دنبال wistfully در اطراف اتاق آبی -- بسیار آبی خود اتاقی که در آن سه به سر برده بود
از جمله شاد سال.
او در پنجره خود را به دعا زانو زد بود و از آن به تماشای غروب آفتاب پشت خم
سنبه.
او قطرات باران پاییز ضرب و شتم علیه آن را شنیده بود و به استقبال بهار بود
robins در آستان آن.
او تعجب اگر رؤیاهای قدیمی می تواند اتاق امد و شد زیاد -- اگر زمانی که یکی برای همیشه لطفا برای اتاق
جایی که او و joyed بود رنج می برد و خندید و گریستم ، و این چیزی از او ،
نامحسوس و نامرئی ، با این حال با این وجود
واقعی ، پشت سر مانند یک حافظه voiceful باقی نمی ماند.
، گفت : "من فکر می کنم" فیل ، "که یک اتاق که در آن یک رویاها و grieves و rejoices و
زندگی inseparably با آن دسته از فرآیندهای متصل می شود و شخصیت را بدست می آورد
خودش را دارد.
من مطمئن هستم اگر من پنجاه سال از هم اکنون به این اتاق آمد می گویند آن ، آن را به
من. چه زمان محلی خوبی داشته ایم اینجا ، عسل!
چه چت و جوک ها خوب و jamborees خوش مشرب.
آه ، عزیز من! من به ازدواج با جو در ماه ژوئن و من می دانم من خواهد شد
rapturously خوشحال است.
اما فقط در حال حاضر احساس می کنم که اگر من می خواستم این زندگی دوست داشتنی ردموند در برو برای همیشه لطفا برای. "
من بی دلیل به اندازه کافی در حال حاضر به تنها آرزو می کنم که ، بیش از حد ، به آن اعتراف.
"مهم نیست که چه عمیق تر به دنبال لذت پیروزی و ممکن است به ما می آیند بعد در ما هرگز دوباره تنها
همان لذت ، وجود غیر مسئولانه است که ما داشته ایم.
بیش از برای همیشه لطفا برای ، فیل. "
"چه می خواهید با زنگ زده؟" پرسید : فیل ، که بیدمشک ممتاز خالی می باشند
به داخل اتاق.
من می خواهم او را با من و جوزف و سارا و گربه ، اعلام کرد : "عمه
Jamesina ، پس از زنگ زده است.
این امر می تواند شرم برای جدا کردن آن گربه ها در حال حاضر که آنها آموخته اند برای زندگی
با هم. اتمام حجت درس سخت را برای گربه ها و انسان ها را به
یاد بگیریم. "
، گفت : "من متاسفم به بخشی با زنگ زده" آن ترک نشین ، "اما این امر می تواند بدون استفاده به
او را به Gables سبز. Marilla detests گربه ، و دیوی که کسی را دست انداختن
عمر خود را از.
علاوه بر این ، من فرض کنید من به خانه خواهید بود بسیار طولانی است.
من پیشنهاد principalship مدرسه عالی Summerside. "
"آیا شما از رفتن به آن را قبول؟ پرسید :" فیل.
"من -- من تصمیم گرفتم هنوز رتبهدهی نشده است" پاسخ آن ، با خیط و پیت کردن اشتباه گرفته شود.
فیل راننده سرشونو تکون دادن understandingly. طبیعتا طرح آن را نمی تواند حل و فصل
تا روی سخن گفته بود.
او به زودی -- شکی نیست که وجود دارد. و شکی نیست که آن می گویند وجود دارد
"بله" هنگامی که او گفت : "آیا شما لطفا؟" آن دولت از امور را خود در نظر گرفته
با خوشنودی به ندرت - ژولیده.
او عمیقا عاشق با روی بود. درست است ، آن را فقط به آنچه او تصور نمی بود
عشق می شود.
اما هر چیزی در زندگی بود ، آن خودش پرسید wearily ، مانند تصور فرد از
آن؟
این سرخوردگی الماس های قدیمی از دوران کودکی تکرار -- همان ناامیدی
او هنگامی که او برای اولین بار دیده بود و لرز درخشش به جای بنفش احساس بود
شکوه و جلال او تا به حال پیش بینی شده است.
"به نظر من از الماس نیست ،" او گفته بود.
اما روی هم میهنان عزیز خواهد بود و آنها بسیار خوشحال با هم ، حتی اگر برخی از
خوش مزه کردن توصیف نشدنی بود گم شده از زندگی.
هنگامی که روی پایین آمد آن شب و پرسید : آن را در پارک پیاده روی هر یک در
محل پتی می دانست آنچه که او آمده بود به گفتن نیست و هر کسی می دانست ، و یا آنها می دانستند ،
پاسخ آن چه خواهد بود.
عمه Jamesina گفت : "آن است که یک دختر بسیار خوش شانس ،".
گفت : استلا : "گمان می کنم تا ،" ، shrugging شانه اش.
"روی یک شخص خوب و که است.
اما واقعا هیچ چیز در او وجود دارد. "" برای تلفن های موبایل که بسیار شبیه یک اظهار حسادت ،
استلا مینارد ، گفت : "عمه Jamesina rebukingly.
"این کار -- اما من حسادت نمی استلا ، گفت :" آرامش.
"من عاشق آن و I شبیه روی است.
همه می گوید او در حال ساخت یک بازی درخشان ، و حتی خانم گاردنر فکر می کند او را
جذاب در حال حاضر است. این همه برای تلفن های موبایل که اگر آن را در بهشت ساخته شد ،
اما من که شک و تردید من است.
بهترین استفاده را از آن ، عمه Jamesina. "روی پرسید : آن او را در کمی ازدواج
غرفه در ساحل بندر جایی که آنها در روز بارانی از اول خود صحبت کرده بود
جلسه.
آن فکر آن بسیار عاشقانه است که او را انتخاب کرده اند که نقطه.
و پیشنهاد خود را به عنوان به زیبایی دقت بود که اگر او آن کپی شده بود ، به عنوان یکی از روبی
دوستداران Gillis ، از رفتار معاشقه و ازدواج انجام داده بود.
کل اثر کاملا بی عیب و نقص بود.
و این نیز صادق بود. شکی نیست که روی به معنای آنچه که او
گفت. بدون توجه داشته باشید نادرست به شیشه وجود دارد
سمفونی.
آن احساس که او باید باشد هیجان از سر تا پا.
اما او نبود و او به طرز وحشیانه ای سرد بود. هنگامی که روی جواب او متوقف شد او باز کرد
لب های او شوم او را می گویند بله.
و سپس -- او لرزان خودش را به عنوان اگر او بودند وضعیتی وخیم از یک پرتگاه.
به او آمد ، به عنوان یکی از آن لحظات زمانی که ما متوجه شده توسط فلش خیره کننده از
تذهیب ، بیش از تمام سال های گذشته ما به ما آموخته است.
او دست خود را از روی کشیده.
"آه ، من می تواند به شما ازدواج -- I can't -- نمی توانم ، او گریه طور افراطی.
روی کم رنگ تبدیل شده -- و همچنین نگاه و نه احمقانه.
او -- سرزنش کوچک به او -- احساس بسیار مطمئن است.
نظر شما در چیست؟ "او stammered. "من به معنای آن است که من می توانم به شما ازدواج نمی کنند ، تکرار
آن به شدت. "من فکر می کردم من می توانم -- اما نمی توانم."
"چرا می تواند به شما نیست؟"
روی پرسید : به آرامی. "از آنجا که -- من به اندازه کافی برای شما اهمیتی نمی دهند."
رگه قرمز به صورت روی آمد. "پس شما فقط سرگرم کننده از خودتان این
دو سال؟ "او گفت : به آرامی.
فقیر آن "نه ، نه ، نه ،" gasped. آه ، چگونه می تواند به او توضیح دهید؟
او نمی تواند توضیح دهد. برخی از چیزهایی است که نمی تواند وجود ندارد
توضیح داد.
"من فکر می کنم من مراقبت -- واقعا من -- اما من می دانم که در حال حاضر من نمی
شما زندگی من را خراب کرده اند ، گفت : "روی تلخی.
: "مرا ببخش ، التماس کرد آن طرز ناراحت کننده ، با گونه های داغ و سوزش چشم.
روی دور تبدیل شده و برای چند دقیقه به دنبال خارج بسوی دریا ایستاده بود.
هنگامی که او آمد به آن ، او را بسیار کم رنگ بود دوباره.
"شما می توانید به من هیچ امیدی به من بدهید؟" او گفت. آن سرش را تکان داد mutely.
"پس -- خداحافظی ، گفت :" روی.
"من می توانم آن را درک نمی -- نمی تونم باور کنم شما زن من اعتقاد بر این شما می شود.
اما سرکوفت میزند بین ما بیکار هستند. شما تنها زن من همیشه می تواند عشق.
متشکرم من برای دوستی شما ، حداقل.
خداحافظی ، آن "،" خداحافظی "با شک و تردید آن است.
هنگامی که روی رفته بود ، او را برای مدت طولانی در غرفه نشسته ، تماشای غبار سفید
خزنده ماهرانه و remorselessly بسوی زمین تا بندر.
این ساعت او را تحقیر و تذلیل نفس و شرم بود.
امواج آنها رفت و بیش از او بود. و در عین حال ، در زیر آن همه ، عجیب و غریب بود
حس آزادی بازیافت.
او را به محل پتی در هنگام غروب تضعیف شد و به اتاق او فرار.
اما فیل وجود دارد بر روی صندلی کنار پنجره بود. "صبر کنید ، گفت :« آن ، گرگرفتگی به پیش بینی
صحنه است.
صبر کنید انجمنها را می شنوید چه باید بگویم. فیل ، روی از من خواست به ازدواج با او و من
خودداری کرد. "" -- شما به او خودداری کرد گفت : "فیل مستقیما.
"آن شرلی ، شما را در حواس خود را؟" "من فکر می کنم چنین است ، گفت :" آن wearily.
"آه ، فیل ، من اوقات تلخی کردن نیست. شما را نمی فهمید. "
"من قطعا آن را نمی فهمید.
شما روی گاردنر ، در هر راه به مدت دو سال تشویق -- و در حال حاضر من به شما بگویم که شما در
امتناع او. و سپس شما فقط معاشقه scandalously
با او.
آن ، من می توانم آن را از شما ندارند اعتقاد بر این "من با او معاشقه نکنید -- من صادقانه
فکر من مراقبت تا آخرین لحظه -- و سپس -- خوب ، من فقط می دانستم که من هرگز نتوانست ازدواج
او. "
"گمان می کنم ، گفت :" فیل ظالمانه "است که شما در نظر گرفته شده به او را برای پول خود ازدواج می کنند ، و
پس از آن بهتر خود بلند شد و مانع از شما. "
"من نداشت.
من در مورد پول خود را هرگز فکر نمی کردم. آه ، من می توانید آن را به شما توضیح داده نبوده و فراتر از
می تواند به او. "" خب ، من قطعا فکر می کنم با شما رفتار شده
روی تصویر کشید ، "فیل در غضب گفت.
"او خوش تیپ و باهوش و غنی و خوب است.
چه بیشتر آیا شما می خواهید؟ "" من می خواهم برخی از کسی است که در زندگی من به آن تعلق دارد.
او نیست.
من پاهای من در ابتدا فرا گرفت و به نظر می رسد خوب خود و صدای شلاق از پرداخت رمانتیک
دانی ، و بعدا با خودم فکر کردم من باید عاشق باشد زیرا او من تیره چشم بود
ایده آل است. "
فیل گفت : ":" من که به اندازه کافی بد برای نمی دانستند ذهن خود من است ، اما شما بدتر است.
"من می دانم که ذهن خود من ، به آن اعتراض کردند.
"مشکل این است ، تغییر ذهن من و سپس من با آن را دریافت بیش از همه آشنا
دوباره. "" خب ، گمان می کنم هیچ استفاده در گفتن وجود دارد
هر چیزی را به شما. "
"هیچ نیاز وجود دارد ، فیل. من در گرد و غبار هستم.
این همه چیز خراب شده به عقب است. من هرگز نمی تواند فکر می کنم از روز ردموند بدون
یادآوری تحقیر از این شب.
روی من بیزار است -- و شما به من حقیر شمردن -- و من خودم را خوار شمردن ".
"شما عزیزم فقیر گفت :" فیل ، ذوب. "فقط در اینجا می آیند و به شما اجازه آسایش من.
من هیچ حق به شما چوبکاری کردن.
من ازدواج الک یا آلونزو اگر من تا به حال جو را برآورده نکرده است.
آه ، آن ، همه چیز آنقدر مخلوط کردن در زندگی واقعی.
آنها روشن و کمرنگ ، به عنوان آنها در رمان نیست. "
: "من امیدوارم که که هیچ کس دیگر به من بپرسید به ازدواج با او را تا زمانی که من زندگی می کنند ،" sobbed
فقیر آن ، devoutly باور که او این بدان معنی.