Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 8
هنوز مدت زیادی ظهر گذشته وقتی که او بیدار است. نوکر او چندین بار بر روی نوک پا راه رفتن چشم گیری راه یافته بود
به داخل اتاق تا ببینید که آیا او تکان دهنده بود و تعجب ارباب جوان خود چه ساخته شده
خواب تا اواخر.
در نهایت زنگ خود را صدا و ویکتور در آمد آرام با یک فنجان چای ، و توده ای از
نامه ها ، روی یک سینی کوچک قدیمی Sevres چین ، و Drew ساتن زیتون
پرده ها ، با رنگ آبی سوسو زننده خود
پوشش ، که در مقابل سه پنجره های بلند آویزان.
او گفت : "موسیو و خوابیده است صبح امروز" ، لبخند است.
چه ساعت است ، ویکتور؟ "دوریان گری خواسته از روی خواب الودی.
"یک ساعت و یک چهارم ، موسیو." اواخر بود!
او شنبه ، و داشتن sipped برخی از چای ، تبدیل بیش از نامه هایش.
یکی از آنها بود از پروردگار هنری ، و با دست آورده شده بود که آن روز صبح.
او برای لحظه ای تردید ، و سپس آن را کنار گذاشته است.
دیگر او باز listlessly.
آنها حاوی مجموعه ای معمول از دو کارت در ، دعوت به شام ، بلیط برای
نمایش خصوصی ، برنامه کنسرت های خیریه ، و می خواهم که در باران
مد روز مردان جوان هر روز صبح در طول فصل.
لایحه نسبتا سنگین برای تعقیب نقره لویی Quinze توالت مجموعه ای است که او تا به حال وجود دارد
هنوز رتبهدهی نشده است تا به حال شجاعت به ارسال به نگهبان خود را ، که بسیار قدیمی از مد افتاده
مردم و درک نمی کنند که ما در آن زندگی می
سن هنگامی که چیزهای غیر ضروری ضرورت تنها ما و چند بسیار بودند
ارتباطات مودبانه دقت کنید از خیابان Jermyn ارائه وام دهندگان پول به
پیشبرد هر مبلغی از پول در حال حاضر
توجه و در معقول ترین نرخ بهره.
او پس از حدود ده دقیقه بلند و پرتاب بر روی پانسمان استادانه درست شده گان از
پشم ترمه دوزی ، ابریشم را به حمام عقیق سلیمانی - هموار به تصویب رسید.
آب سرد و او را پس از خواب طولانی خود را تجدید.
او فراموش کرده اند به نظر می رسید به همه است که او را از طریق رفته بود.
حس کم نور به علت شرکت در برخی از تراژدی عجیب و غریب گرفته شده یک یا دو بار به او آمد ،
اما عدم واقعیت یک رویا در مورد آن وجود دارد.
به محض این که او لباس پوشیده بودم ، او را به کتابخانه رفتم و نشستم به فرانسوی نور
صبحانه که گذاشته شده برای او را به حال بر روی یک میز گرد کوچک نزدیک به فضای باز
پنجره.
آن روز بدیع بود. هوای گرم به نظر می رسید لادن با ادویه جات ترشی جات است.
زنبور پرواز در buzzed و دور کاسه آبی اژدها که با پر گوگرد
رز زرد ، قبل از او ایستادند.
او احساس کاملا خوشحال است. ناگهان چشم خود را بر روی صفحه نمایش کاهش یافت که او
به حال در مقابل پرتره قرار داده ، و او آغاز شده است.
"بیش از حد سرد برای موسیو؟" نوکر خود را خواست ، قرار دادن املت را بر روی میز است.
"من بسته پنجره؟" دوریان سرش را تکان داد.
من سرد نیست ، "او زمزمه.
آن همه درست است؟ پرتره واقعا تغییر؟
یا شده است به سادگی تخیل خود را که نگاه از شر او که در آن ساخته شده بود
نگاه از شادی وجود داشته است؟
مطمئنا یک بوم نقاشی می تواند را تغییر دهید؟ چیز پوچ بود.
آن را به عنوان داستان خدمت می کنند که به ریحان روزی.
این امر او را به لبخند.
و ، با این حال ، واضح بود خاطره خود را از همه چیز!
برای اولین بار در گرگ و میش کم نور ، و پس از آن در سپیده دم روشن ، او لمس دیده بود
ظلم و ستم را دور لب تاب خورده است.
او تقریبا مخوف نوکر خود را با خروج از اتاق است.
او می دانست که وقتی او به تنهایی او را به بررسی پرتره.
او ترس از یقین است.
وقتی قهوه و سیگار آورده شده بود و مرد تبدیل به او احساس
تمایل وحشی به او بگویید تا باقی می ماند. به عنوان بسته شدن درب را پشت سر گذاشته بود ، او
به نام او را به عقب.
مرد ایستاده بود منتظر دستورات او. دوریان او را برای یک لحظه نگاه.
او با آه گفت : "من در خانه به هر یک ، ویکتور ،".
مرد تعظیمی و بازنشسته است.
سپس او را از جدول گل رز ، یک سیگار روشن و پرت خود را بر روی یک
luxuriously تشک بادی مجهزند نیمکت ایستاده بود که صفحه نمایش با آن مواجه.
صفحه نمایش یکی از قدیمی چرم مطلا اسپانیایی ، مهر و نه به شکل دراورده بود
پوشیده از گل لوئیس Quatorze الگوی.
او آن را اسکن جالب که شاید اگر همیشه قبل از آن را از یک راز پنهان
زندگی انسان. آیا باید او حرکت آن به کنار ، بعد از همه؟
چرا اجازه نمی دهد وجود دارد اقامت آن؟
استفاده از دانستن چه بود؟ اگر چیزی درست بود ، وحشتناک بود.
اگر این درست نیست ، چرا در مورد آن مشکل؟
اما چه اگر ، از سوی برخی از مرگبارتر شانس یا سرنوشت ، چشم از او جاسوسی پشت
و شاهد تغییر وحشتناک است؟ باید انجام دهد اگر ریحان Hallward آمد
و خواست تا در عکس خود نگاه کنید؟
ریحان می شود حاصل کنید که برای انجام این کار است. هیچ ، چیزی بود که مورد معاینه قرار گیرد ، و در
یک بار. هر چیزی خواهد بود بهتر از این وحشتناک
دولت از تردید.
او بلند شده و درها قفل شده است و هر دو. حداقل او به تنهایی می تواند زمانی که او نگاه
بر ماسک از شرم او است. سپس او جلب صفحه نمایش را کنار گذاشته و دیدم
خود چهره به چهره.
این کاملا درست است. پرتره تغییر می یابد.
همانطور که او اغلب به خاطر پس از آن ، و همیشه با هیچ جای تعجب کوچک ، او در بر داشت
خود را در برای اولین بار نگاه در پرتره با احساس تقریبا علمی
علاقه.
که چنین تغییری باید صورت گرفته به او باور نکردنی بود.
و در عین حال این یک واقعیت بود.
وجود دارد برخی از قرابت های ظریف بین اتمهای شیمیایی است که خودشان را به شکل
فرم و رنگ بر روی بوم و روح است که در درون او بود؟
می تواند از آن باشد که آنچه که روح فکر کردم ، متوجه شدم -- که آنچه در آن آرزو ، آنها
ساخته شده درست است؟ یا وجود دارد و برخی دیگر از وحشتناک تر بود
دلیل؟
او shuddered ، و احساس ترس ، و قصد بازگشت به نیمکت ، غیر روحانی وجود دارد ، زل زده در
تصویر در وحشت بیمار. با این حال ، یک چیز ، او احساس کردند که آن را به حال
انجام شده برای او.
او آگاهانه ناعادلانه ، ظالمانه او را به دریچه ساحره شده بود ساخته شده بود.
خیلی دیر شده بود را به جبران خسارت برای آن نیست.
او هنوز می تواند همسر خود باشد.
عشق غیر واقعی و خودخواهانه او را به برخی از نفوذ بالاتر عملکرد تبدیل خواهد بود
به برخی از شور nobler ، و پرتره که ریحان Hallward از او نقاشی شده بود
راهنمای او را از طریق زندگی خواهد بود ،
به او چه معظم له است به برخی ، و وجدان را به دیگران ، و ترس از خدا
برای همه ما. مخدرهای ندامت ، داروهایی که وجود دارد
می تواند ارامش حس اخلاقی به خواب.
اما در اینجا یک نماد قابل رویت از تخریب گناه بود.
در اینجا بود نشانه همیشه حاضر از مردان تباهی و اضمحلال روح خود را.
ساعت سه رخ داد ، و چهار و نیم ساعت زنگ زد بادیگران هم اهنگ دو برابر آن است ، اما دوریان
گری بود هم بزنید.
او در تلاش برای جمع آوری موضوعات مخملک زندگی و بافت آنها را در یک
الگوی ، برای پیدا کردن راه خود را از طریق لابیرنت خوش مشرب از اشتیاق که از طریق آن
او سرگردان است.
او نمی دانست چه باید بکنید ، یا چه فکر می کنم.
در نهایت ، رفت به جدول و نوشت : نامه ای پرشور به دختر او
دوست داشتنی بود ، درخواست بخشش خود و متهم خود را به دیوانگی.
وی این صفحه پس از صفحه را با کلمات وحشی از غم و اندوه و کلمات وایلدر درد پوشانده شده است.
لوکس در سرزنش خود وجود دارد. هنگامی که ما خودمان را سرزنش ، ما احساس می کنیم که هیچ
کس دیگری حق سرزنش ما.
این اعتراف ، نه کشیش ، که به ما می دهد انصراف از مجازات است.
وقتی دوریان این نامه به پایان رسید بود ، او احساس کردند که او بخشیده شده بود.
ناگهان دست کشیدن آمد به درب ، و او شنیده ام در خارج از صدا لرد هنری.
"پسر عزیزم ، من باید به شما را ببینید. اجازه بدهید در یک بار.
من نمی توانم تحمل خود را خودتان بستن مثل این است. "
او بدون جواب در ابتدا ، اما کاملا هنوز هم باقی ماند.
ضربه زدن هنوز ادامه داد و رشد بلندتر است.
بله ، آن را بهتر به اجازه پروردگار هنری ، و توضیح و تشریح به او زندگی جدید او بود
رفتن به رهبری ، به نزاع با او ، اگر آن را لازم به نزاع شد ، به بخشی اگر
فراق بود اجتناب ناپذیر است.
او شروع به پریدن کرد ، جلب صفحه نمایش عجله در سراسر تصویر و درب را قفل است.
"من متاسفم برای آن را همه ، دوریان ،" لرد هنری گفت : به او وارد است.
اما شما نباید فکر می کنم بیش از حد در مورد آن. "
"آیا شما در مورد دریچه ساحره معنی می کنید؟" LAD خواست.
"بله ، البته ،" پاسخ لرد هنری ، غرق شدن را به یک صندلی و به آرامی کشیدن خاموش
دستکش های زرد خود را.
"این بسیار ناراحت کننده است ، از یک نقطه نظر است ، اما آن تقصیر شما نیست.
به من بگو ، شما ها کجا رفتند پشت و دیدن او ، پس از بازی به پایان رسید؟ "
"بله".
"من احساس شما تا به حال. آیا شما یک صحنه را با او؟ "
"من وحشیانه ، هری -- کاملا بی رحمانه است. اما آن است که همه در حال حاضر است.
من متاسفم برای هر چیزی که اتفاق افتاده است.
به من آموخت به خودم می دانم که بهتر. "" آه ، دوریان ، خوشحالم آن را به شما در
در آن راه!
من ترس من شما را در ندامت فرو برد و پاره شدن که خوب مو فرفری
مال شما. "" من در همه آنچه کردم ، گفت : "دوریان ،
تکان دادن سر خود را و خندان.
"من کاملا خوشحال هستم. من می دانم چه وجدان است ، برای شروع با.
آنچه شما به من گفت آن بود. این divinest چیزی که در ما است.
استهزاء در آن ، هری ، هیچ نیست -- حداقل نه قبل از من.
من می خواهم خوب باشد. من می تواند این ایده را از روح من در حال را تحمل نمی کند
زشت. "
"به صورت هنری بسیار جذاب برای اخلاق ، دوریان!
به شما تبریک می گویم بر روی آن. اما چگونه می خواهید شروع کنیم؟ "
"با ازدواج دریچه ساحره."
"ازدواج با دریچه ساحره!" گریه لرد هنری ، ایستاده و نگاه او را در درمانده
شگفتی. "اما دوریان عزیزم --"
"بله ، هری ، من می دانم آنچه می خواهید می گویند.
چیزی بسیار ناراحت کننده در مورد ازدواج. می گویند که این نیست.
آیا همیشه می گویند که چیزهایی از این نوع به من دوباره.
دو روز پیش پرسیدم ساحره به من ازدواج است. من قصد ندارم به شکستن کلمه من به او.
او همسر من است. "
"زن شما! دوریان!...
آیا شما نمی دریافت نامه من؟ من به شما این را نوشتهاید صبح ، و فرستاده
توجه داشته باشید مرد خود من است. "
"نامه خود را؟ اوه ، بله ، من به یاد داشته باشید.
من آن را نمی خواند با این حال ، هری. من نگران بود ممکن است چیزی در آن وجود دارد
که من نمی خواهم.
شما برش قطعات با epigrams شما است. "" شما می دانید چیزی پس از آن؟ "
"نظر شما چیست؟"
لرد هنری راه می رفت در سراسر اتاق ، و نشسته توسط دوریان گری ، در زمان هر دو خود را
دست به دست خود و آنها را محکم برگزار شد.
دوریان ، "او گفت ،" نامه من -- don't می شود وحشت زده -- بود که به شما بگوید که ساحره پره
مرده است. "
فریاد درد سر از لب LAD ، و او به پای خود را همگانی روندی ، پاره شدن خود را
دست دور از درک خداوند هنری. "مرده!
ساحره مرده!
این درست نیست! این دروغ وحشتناک است!
چگونه جرات آن را به شما می گویند "این کاملا درست است ، دوریان ، گفت :" پروردگار
هنری ، به شدت.
"این در تمام مقالات صبح است. من نوشت : به شما از شما درخواست نمی بینند
هر یک تا من آمد. باید باز جویی می شود ،
البته ، و شما باید نمی شود در آن مخلوط است.
چیزهایی مثل که مرد شیک در پاریس.
اما در لندن مردم هستند تا تعصب. در اینجا ، باید اولین یکی از هرگز
با یک رسوایی است.
یکی باید رزرو که برای دادن علاقه به سن فرد.
گمان می کنم نام خود را در تئاتر انجام می دهند را نمی دانند؟
اگر آنها را انجام ندهید ، این همه حق است.
آیا هر یک می بینید که داره دور به اتاق او؟
این یک نقطه مهم است. "دوریان برای چند لحظه پاسخ.
او با وحشت خیره شده بود.
در نهایت به او stammered ، در صدا خفه ، "هری ، استنطاق به شما می گویند؟
چه شد که شما در آن چیست؟ آیا ساحره --؟
اوه ، هری ، من می توانم آن را تحمل نمی کند!
اما سریع است. من همه چیز را بگویید در یک بار. "
"من هیچ تردیدی نداشته باشید آن حادثه ، دوریان ، هر چند که باید در آن راه قرار داده
را به عموم مردم است.
به نظر می رسد که او ترک تئاتر با مادر خود ، در مورد نیمه گذشته
دوازده یا بیشتر ، او گفت که او طبقه بالا چیزی را فراموش کرده بود.
آنها منتظر زمان برای او ، اما او به وجود آمده نمی کردن دوباره.
آنها در نهایت او را دروغ گفتن مرده در کف اتاق او را پانسمان.
او چیزی به اشتباه بلعیده بود ، برخی از چیزی وحشتناک آنها را در تئاتر استفاده است.
من نمی دانم چه بود ، اما تا به حال یا اسید و یا سرب prussic سفید در آن.
من باید علاقه داشتن به آن اسید prussic بود ، او به نظر می رسد به فوت آنی. "
"هری ، هری ، این وحشتناک است!" گریه LAD.
"بله ، آن را بسیار غم انگیز است ، البته ، اما شما نباید خودتان را در آن مخلوط است.
من استاندارد که او هفده سال داشت.
من باید فکر او بود تقریبا جوانتر از آن است.
او مانند یک کودک نگاه ، و به نظر می رسید آن قدر کم در مورد اقدام است.
دوریان ، شما نباید اجازه دهید این چیزی که بر اعصاب شما.
شما باید آمد و با من شام خوردن و پس از آن نگاه می کنیم در اپرا.
این شب پتی است ، و همه وجود دارد خواهد بود.
شما می توانید به جعبه خواهر من آمده است. او برخی از زنان هوشمند با او است. "
"بنابراین ، من به قتل دریچه ساحره" دوریان گری ، نیمی با خود گفت : "به قتل او
قطعا به عنوان اگر من گلو کم کم به او با چاقو بریده بود.
با این وجود گل سرخ دوست داشتنی برای همه که کمتر نیست.
پرندگان آواز به همان اندازه با خوشحالی در باغ من است.
و به شب من شام خوردن با شما ، و سپس به اپرا و شام خوردن در جایی ،
گمان می کنم ، پس از آن. چگونه زندگی دراماتیک فوق العاده است!
اگر من این کار را در یک کتاب ، هری را خوانده بود ، من فکر می کنم من می خواهم که بیش از آن گریستم.
به نحوی ، در حال حاضر که آن را در واقع اتفاق افتاده است ، و به من ، به نظر می رسد بسیار فوق العاده برای
اشک است.
در اینجا عشق پرشور اولین حرف من تا کنون در زندگی من نوشته شده است.
عجیب و غریب ، که اولین عشق پرشور من نامه باید خطاب به مرده
دختر.
آیا آنها را احساس کنید ، من تعجب می کنم ، آن دسته از مردم سفیدپوست سکوت ما تماس بگیرید مرده؟
ساحره! آیا می توانم احساس او ، و یا می دانیم ، و یا گوش دادن؟
اوه ، هری ، چگونه من او را دوست داشتم یک بار!
به نظر می رسد سال پیش به من در حال حاضر است. او همه چیز را به من شد.
سپس آمد آن شب وحشتناک -- واقعا تنها شب گذشته -- زمانی که او با بازی
بد است ، و قلب من تقریبا شکست.
او آن را توضیح داد که همه به من. وحشتناکی رقت انگیز بود.
اما من بود کمی نقل مکان کرد. من فکر کردم کم عمق او.
ناگهان اتفاقی افتاد که مرا ترس است.
من می توانم به شما بگویم چه بود ، اما وحشتناک بود.
من گفت : من به عقب نشینی به او.
من احساس من اشتباه انجام داده بود. و حالا او مرده است.
خدای من! خدای من!
هری ، چه کار باید بکنم؟
شما خطر من در هستم نمی دانم و هیچ چیز مرا به خاطر راست وجود دارد.
او که برای من انجام می شود. او حق ندارد از خود بکشند.
از او خودخواه بود. "
"عزیز دوریان من ،" پاسخ لرد هنری ، مصرف سیگار از پرونده اش و
تولید matchbox طلا ترکیبی مانند فلز برنج ، "تنها راهی که یک زن همیشه می تواند یک مرد اصلاح است
خسته کننده او را تا به طور کامل که او تمام علاقه ممکن است در زندگی را از دست می دهد.
اگر شما این دختر ازدواج کرده بود ، شما را رنجور می شده اند.
البته ، شما که او را تحت درمان با مهربانی.
همیشه می توانید به نوع مردم در مورد آنها یکی از هیچ چیز مراقبت باشد.
اما او به زودی در بر داشت که شما کاملا به او بی تفاوت بودند.
و هنگامی که یک زن می یابد که از حدود شوهرش ، او چه می شود dreadfully
بی عرضه ، و یا می پوشد bonnets بسیار هوشمند که شوهر برخی از زن دیگر به پرداخت هزینه برای.
من می گویم هیچ چیزی در مورد اشتباه های اجتماعی ، که چقدر ابله می شده اند -- که از
البته ، من که مجاز نیست -- اما من به شما اطمینان می دهم که در هر صورت همه چیز
می شده اند شکست مطلق است. "
muttered : "گمان می کنم آن را ، LAD ، بالا رفتن و پایین اتاق و به دنبال
به طرز وحشیانه ای کم رنگ است. "اما من فکر کردم این وظیفه من بود.
این تقصیر من نیست که این تراژدی وحشتناک مانع از انجام این کار من چه بود
درست است.
من به یاد داشته باشید گفت : خود را یک بار است که مرگ و میر در مورد قطعنامه های خوب وجود دارد -- که آنها
همیشه خیلی دیر است. معدن مطمئنا شدند. "
"قطعنامه های خوب تلاش بی فایده به تداخل با قوانین علمی است.
منشاء آنها بطالت خالص است. نتیجه آنها این است که کاملا صفر شود.
ما را آنها ، در حال حاضر و پس از آن ، برخی از کسانی که احساسات استریل لوکس که یک
جذابیت خاصی برای ضعیف. همه که می توان گفت برای آنها است.
آنها به سادگی کنترل می کند که مردان در یک بانک قرعه کشی که در آن ندارند. "
"هری" گریه دوریان گری ، بیش از آمدن و نشستن در کنار او ، "چرا از آن است که من
می توانید احساس این فاجعه تا آنجا که من می خواهم؟
من فکر نمی کنم من بی عاطفه.
آیا شما؟ "" چیز احمقانه بیش از حد بسیاری از شما انجام داده اند
در طول دو هفته گذشته به حق خودتان است که نام ، دوریان ، "پاسخ داد
لرد هنری را با لبخند سودا شیرین او.
LAD دیده می شود. "من که توضیح ، هری ، دوست ندارم" او
دوباره "، اما من خوشحالم شما فکر نمی کنم من هستم بی عاطفه.
من هیچ چیز از نوع.
من می دانم من نیست. و در عین حال من باید اعتراف که این چیز که
اتفاق افتاده است من تاثیر نمی گذارد آنطور که باید.
به نظر من به سادگی به مانند پایان دادن فوق العاده به یک بازی فوق العاده باشد.
این همه زیبایی وحشتناک از یک تراژدی یونانی ، یک تراژدی است که در آن بزرگ من در زمان
، اما با که من نشده زخمی شده اند. "
لرد هنری ، که در بر داشت لذت نفیس در "، گفت :" این یک سوال جالب
بازی بر روی خودپسندی ناخودآگاه LAD ، "یک سوال بسیار جالبی است.
من علاقه داشتن که توضیح درست این است : اغلب اتفاق می افتد که تراژدی واقعی
زندگی رخ می دهد در چنین شیوه ای غیر هنری است که ما به آنها صدمه دیده از خشونت خام خود ،
تمجمج مطلق ، پوچ خود را
می خواهم از معنا ، فقدان تمام خود را از سبک.
ما تأثیر میگذارد و آنها فقط به عنوان ابتذال به ما تاثیر می گذارد.
آنها ما را تصور از نیروی حیوان محض می دهد ، و ما را در برابر آن شورش.
گاهی اوقات ، با این حال ، یک تراژدی است که دارای عناصر هنری زیبایی
عبور زندگی های ما است.
اگر این عناصر زیبایی واقعی هستند ، که کل آن به سادگی به احساس ما از تجدید نظر
تاثیر بسیار زیادی. ناگهان پیدا کنیم که ما دیگر
بازیگران ، اما تماشاگران از بازی است.
یا به جای ما هر دو. ما را تماشا خودمان ، و جای تعجب صرف
عینک به ما enthralls. در مورد حاضر ، آنچه در آن است که تا به
واقعا اتفاق افتاد؟
بعضی از کس خودش را برای عشق از شما کشته شدند.
من آرزو می کنم که من تا به حال به حال چنین تجربه ای.
می توانست مرا در عشق با عشق برای بقیه زندگی من است.
مردم که من ستایش -- شده اند وجود ندارد بسیار بسیاری است ، اما وجود داشته اند
-- همواره در زندگی در اصرار داشت ، مدت ها پس از من برای آنها مراقبت های متوقف شده بود ،
یا آنها را به مراقبت برای من.
آنها تبدیل شده اند تنومند و خسته کننده است ، و وقتی که من آنها را ملاقات ، آنها در در یک بار برای رفتن
خاطراتی. که حافظه افتضاح از زن!
ترس چیز!
و چه رکود فکری مطلق آن نشان می دهد!
یکی باید به رنگ زندگی ، جذب می کنند اما باید جزئیات آن را به یاد داشته باشید هرگز.
جزئیات همیشه مبتذل است. "
"من باید خشخاش در باغ من افشانده شدن ، آهی کشید :" دوریان.
که هیچ ضرورت وجود دارد ، دوباره همدم خود.
"زندگی همیشه خشخاش در دست او است.
البته ، در حال حاضر و پس از آن چیز معطل. من یک بار چیزی جز بنفشه همه را از طریق عینک
یک فصل ، به عنوان شکلی از سوگواری هنری برای یک داستان عاشقانه است که نمی خواهد مرد.
در نهایت ، با این حال ، آن مرد.
من را فراموش کرده ام آنچه در آن کشته شدند. من فکر می کنم آن را به او پیشنهاد می شد به قربانی
تمام جهان برای من است. است که همیشه یک لحظه وحشتناک است.
این پر با وحشت از ابدیت است.
خوب -- آن را به شما باور -- یک هفته پیش ، در بانوان نیوهمشایر ، که من پیدا کردم خودم در حالت نشسته
شام آینده بانوی در سوال ، و او اصرار بر رفتن بیش از همه چیز
دوباره ، و حفر گذشته ، و raking آینده.
من عاشقانه من در بستر نرگس دفن کرده اند.
او آن را دوباره بیرون کشیده و به من اطمینان که من زندگی او را خراب کرده بود.
من ملزم به حالت که او خوردن شام عظیم ، بنابراین من احساس نمی
اضطراب.
اما آنچه که به یک فقدان چشایی او نشان داد! یکی از جذابیت گذشته آن است که
گذشته است. اما زنان هیچ وقت نمی دانید وقتی که پرده است
کاهش یافته است.
آنها همیشه می خواهند عمل ششم ، و به محض منافع بازی به طور کامل
در بر این ، آنها پیشنهاد آن را ادامه دهد.
اگر آنها راه خود را اجازه داده شد ، هر کمدی یک پایان دادن به غم انگیز داشته باشد ، و
هر تراژدی در یک نمایش مسخره به اوج خود برسد. آنها charmingly مصنوعی هستند ، اما آنها
هیچ حسی از هنر داشته باشند.
شما خوش شانس تر از من است. من به شما اطمینان می دهم ، دوریان ، که یکی از
زنانی که من شناخته شده را برای من انجام می شود که ساحره پره برای شما.
زنان عادی همیشه به خود کنسول.
برخی از آنها این کار را انجام با رفتن در رنگ های احساساتی.
هرگز اعتماد به یک زن که می پوشد قفایی ، هر چه سن او ممکن است ، یا یک زن بیش از
سی و پنج که علاقه روبان صورتی است.
همیشه بدان معنی است که آنها دارای سابقه. برخی دیگر تسلی بزرگ در ناگهان
کشف کیفیت خوبی از شوهران خود است.
زناشویی سعادت خود را جولان دادن آنها در چهره فرد ، که اگر آن را.
جذاب گناهان است. دین کنسول.
رمز و راز آن همه افسون از لاس زنی ، یک زن یک بار به من گفت ، و من می توانم
کاملا آن را درک کنید. علاوه بر این ، هیچ چیز باعث می شود تا به عنوان بودن بیهوده
گفته شده که گناهکار است.
وجدان می کند egotists از همه ما. بله ؛ است که واقعا وجود ندارد پایان دادن به
consolations که زنان در زندگی مدرن پیدا.
در واقع ، من که یکی از مهم ترین ذکر نشده است. "
"این است که هری؟" گفت LAD listlessly.
"اوه ، دلداری آشکار است.
با توجه تحسین برخی از کس دیگری ، زمانی که یکی از دست می دهد یکی از خود است.
در جامعه خوب است که همیشه زن whitewashes.
اما واقعا ، دوریان ، چقدر متفاوت دریچه ساحره باید از زنان بوده است
ملاقات! است چیزی برای من بسیار جالب وجود دارد
در مورد مرگ او.
من خوشحالم من زندگی در یک قرن است که شگفتی چنین اتفاق می افتد.
آنها را که در واقعیت چیزهایی که ما همه با بازی کنند ، مثل عاشقانه معتقدند ،
عشق ، و عشق است. "
"من وحشتناکی بی رحمانه به او بود. را فراموش کرده اید که. "
"من می ترسم که زنان بی رحمی و شقاوت ، ظلم و ستم کاملا ، بیش از هر چیز دیگری قدردانی است.
آنها دارای غریزه زیبا و بدوی است.
ما آنها را آزاد ، اما آنها باقی می ماند بردگان به دنبال اربابان خود ، تمام
مشابه دارد. آنها دوست دارند که تحت سلطه.
من مطمئن هستم شما پر زرق و برق.
من به شما دیده اند ، هرگز واقعا و کاملا عصبانی است ، اما من می توانم علاقه داشتن به چگونه لذت بخش شما
مراقبت می کند.
و بعد از همه ، شما چیزی به من گفت : روز قبل از دیروز که به نظر می رسید به من
در آن زمان صرفا خیالی ، بلکه به این است که من می بینم در حال حاضر کاملا درست است ، و آن را نگه می دارد
کلید را به همه چیز. "
"چه بود که هری؟"
"شما به من گفت که ساحره پره نمایندگی به شما تمام قهرمانان از عاشقانه ها -- که
او Desdemona یک شب بود ، و از سوی دیگر Ophelia که اگر او را به عنوان ژولیت درگذشت ، او
به زندگی به عنوان Imogen آمد. "
"او هرگز نمی خواهد آمد دوباره به زندگی در حال حاضر ،" muttered LAD ، دفن چهره اش را در خود
دست. "نه ، او هرگز به زندگی برسد.
او آخرین قسمت خود را بازی کرده است.
اما شما باید از آن مرگ تنهایی در اتاق پانسمان زرق و برق دار صرفا به عنوان یک فکر می کنم
عجیب و غریب قطعه کم رنگ و پریده از برخی از تراژدی Jacobean ، به عنوان یک صحنه فوق العاده از وبستر ،
یا فورد ، یا کریل Tourneur.
دختر واقعا هرگز زندگی می کردند ، و بنابراین او هیچگاه به صورت واقعا مرده است.
به شما حداقل او بود که همیشه یک رویا ، یک فانتوم که از طریق شکسپیر flitted
نمایشنامه و چپ آنها lovelier برای حضور خود ، نی که از طریق آن
موسیقی شکسپیر صدا غنی تر و پر از شادی است.
لحظه ای او را لمس زندگی واقعی ، او آن را آسیب دیده است ، و آن را به او را خدشه دار ، و بنابراین او
درگذشت.
سوگواری برای Ophelia ، اگر دوست دارید. قرار دادن خاکستر بر سر خود را به دلیل Cordelia شد
خفه کردند. فریاد در برابر آسمان چون دختر
از Brabantio درگذشت.
اما آیا اشک خود را بر روی دریچه ساحره زباله نیست. او کمتر واقعی از آنها بود. "
سکوت وجود دارد. شب در اتاق تاریک.
Noiselessly ، و با پا نقره ، سایه از باغ رخنه کرد.
رنگ wearily خارج از چیزهایی پژمرده. دوریان گری بعد از مدتی نگاه کردن.
او با چیزی از آه زمزمه : "شما توضیح داده شده اند من به خودم ، هری"
امدادی.
"احساس کردم که به شما گفته اند ، اما به نوعی من ترس از آن بود ، و من نمی توانستم بیان
به خودم. چگونه به خوبی شما من می دانم!
اما ما نمی خواهد صحبت دوباره از آنچه اتفاق افتاده است.
شده است یک تجربه شگفت انگیزی است. یعنی تمام.
من تعجب می کنم که اگر زندگی هنوز در فروشگاه را برای من هر چیزی را به عنوان شگفت انگیزی است. "
"زندگی همه چیز را در فروشگاه برای شما ، دوریان.
چیزی است که شما ، با خوب به نظر می رسد فوق العاده شما را ، و نه خواهد توانست وجود دارد
به منظور انجام دهد. "" اما فرض کنید ، هری ، شدم نحیف و
قدیمی ، و چین و چروک؟
سپس چه؟ "،" آه ، پس از آن ، گفت : "لرد هنری ، رو به افزایش برای رفتن ،
"و سپس ، عزیز دوریان من ، شما را را در راه مبارزه برای پیروزی شما.
از آن است ، آنها برای شما به ارمغان آورده است.
خیر ، شما باید به نظر می رسد خوب خود را نگه دارید. ما در سن بار خوانده شده که بیش از حد می شود زندگی می کنند
عاقلانه ، و این که فکر می کند بیش از حد زیبا است.
ما می توانیم به شما دریغ نمی کند.
و در حال حاضر شما تا به حال بهتر و لباس درایو را به این باشگاه.
ما در حال و نه در اواخر ، عنوان آن می باشد. "" من فکر می کنم من باید شما را در اپرا ،
هری.
من احساس می کنم بیش از حد خسته به خوردن هر چیزی. تعدادی از جعبه خواهر شما چیست؟ "
"بیست و هفت ، به اعتقاد من است. آن را در ردیف بزرگ است.
شما نام خود را بر روی درب را ببینید.
اما من متاسفم شما نمی خواهد آمد و تغذیه می کند. "" من احساس نمی به آن ، گفت : "دوریان
listlessly. "اما من awfully برای همه از شما سپاسگزارم
که شما به من گفته اند.
شما قطعا بهترین دوست من است. هیچ کس تا به حال من به عنوان شما داشته باشد. "
پاسخ : ما فقط در آغاز دوستی ما ، دوریان ، "لرد هنری ،
تکان دادن او را با دست.
خداحافظی. من باید شما را قبل از نه سی من امیدوارم.
به یاد داشته باشید ، پتی در حال آواز خواندن است. "
او درب را پشت سر او بسته شد ، دوریان گری لمس بل ، و در چند دقیقه
ویکتور با لامپ و جلب پرده پایین.
او بی صبرانه منتظر او را به رفتن.
مرد به نظر می رسید به زمان پایان نا پذیر بیش از همه چیز.
همانطور که به زودی به عنوان چپ او بود ، او را به روی صفحه نمایش عجله و جلب کرد آن را به عقب.
نه ، هیچ تغییر و تحول بیشتر در تصویر وجود دارد.
این خبر مرگ ساحره پره را دریافت کرده بود قبل از او از آن شناخته شده بود خود را.
این آگاه از حوادث زندگی آنها رخ داده است.
ظلم و ستم شریر که در خطوط نازک را از دهان خدشه دار کرده بود ، بدون شک ظاهر
در حال حاضر بسیار است که دختر سم مست کرده بود ، هر آنچه که بود.
یا بی تفاوت نسبت به نتایج؟
آیا آن را صرفا ادراک از آنچه در درون روح گذشت؟
او تعجب ، و امیدوار است که روزی او را به تغییر پیش مراجعه کنید
چشم او ، از مرتعش او به آن امیدوار بود.
پور ساحره! چه عاشقانه آن را تمام شده بود!
او اغلب مرگ روی صحنه تقلید. سپس مرگ خود او و لمس بود
او را با او گرفته شده است.
چگونه او بازی کرده بود که صحنه وحشتناک تاریخ و زمان آخرین؟
اگر او را لعن و نفرین ، به عنوان او درگذشت؟ نه ، او به خاطر عشق به او جان خود را از دست داده اند ، و عشق
همیشه یک رسم دینی به او می شود در حال حاضر.
او برای همه چیز atoned فداکاری او از زندگی او ساخته شده بود.
او هر آنچه او ساخته شده بود او را از طریق رفتن فکر نمی کنم ، در آن شب وحشتناک
در تئاتر.
هنگامی که او از او فکر کردم ، این امر می تواند به عنوان یک چهره فوق العاده غم انگیز فرستاد.
صحنه جهانی برای نشان دادن واقعیت برتر از عشق است.
رقم فوق العاده غم انگیز؟
اشک آمد به چشمان او را به عنوان او را به یاد نگاه کودکانه او ، و با مسرت و خوشی راه خیالی ،
و خجالتی به لطف لرزش. او آنها را براق دور عجله و نگاه
دوباره در تصویر.
او احساس کرد که آن زمان واقعا برای ساخت انتخاب خود آمده بود.
یا انتخاب خود در حال حاضر ساخته شده است؟ بله ، زندگی که برای او تصمیم گرفته بود -- زندگی ،
و خود را بی نهایت کنجکاوی خود را در مورد زندگی است.
جوانی ابدی ، شور و هیجان بی نهایت ، لذت نامحسوس و مخفی ، به دنبال لذت پیروزی و وحشی و وایلدر
گناهان -- او بود که همه این چیزها. پرتره بود به تحمل بار او
شرم : که تمام شد.
احساس درد رخنه کرد بیش از او را به عنوان او هتک حرمت است که در فکر
فروشگاه برای صورت عادلانه بر روی بوم.
یک بار ، در مسخره جوان از نرگس ، او را بوسید و یا جعلی به بوسه ، کسانی که
رنگ لب ها که در حال حاضر تا ظالمانه او لبخند زد.
صبح روز بعد از صبح او قبل از پرتره تعجب زیبایی آن نشسته بودند ، تقریبا
شیفته از آن ، آن را به او در زمان به نظر می رسید.
آیا برای تغییر در حال حاضر با هر خلق و خوی که او به همراه داشت؟
آیا برای تبدیل شدن به یک چیز هیولا و نفرت انگیز است ، دور می شود در یک اتاق قفل شده پنهان ،
به خارج از نور خورشید که اغلب به لمس بود به طلا درخشانتر بسته
تکان دادن مو آن تعجب؟
حیف از آن! حیف از آن! برای یک لحظه ، او دعا که فکر
همدردی وحشتناک است که بین او و تصویر وجود داشت ممکن است متوقف شود.
اما در هر حال در پاسخ به دعا تغییر ، شاید در پاسخ به دعا آن ممکن است
بدون تغییر باقی میمانند.
و در عین حال که ، که می دانستند هر چیزی در مورد زندگی ، احتمال تسلیم شدن
باقی مانده همیشه جوان ، با این حال فوق العاده است که شانس ممکن است ، و یا با آنچه سرنوشت ساز
عواقب ممکن است آن را سرشار؟
علاوه بر این ، آن را واقعا تحت کنترل خود را؟ آن واقع شده است نماز است که تا به حال تولید
جایگزینی؟ ممکن است وجود دارد نمی شود برخی از علمی کنجکاو
دلیل آن همه؟
اگر فکر می تواند نفوذ خود را بر ارگانیسم زنده ورزش ، ممکن است تصور
اعمال نفوذ بر چیزهای مرده و معدنی؟
نه ، بدون فکر و یا تمایل آگاهانه ، ممکن است چیز نمی خارجی به خودمان
ارتعاش هماهنگ با خلق و خو و احساسات ما ، اتم به اتم در خفا خواستار
عشق یا میل عجیب و غریب؟
اما دلیل عدم اهمیت بود. او دوباره توسط یک دعا هرگز دچار وسوسه کردن هر
قدرت وحشتناک. اگر تصویر را تغییر دهید ، آن را به
تغییر می دهد.
که تمام شد. چرا بیش از نزدیک به آن پرس و جو؟
برای لذت واقعی در تماشای آن وجود نخواهد داشت.
او قادر خواهد بود به دنبال ذهن او را به مکان های مخفی آن.
این پرتره که به او جادویی از آینه باشد.
همانطور که بر او نازل شده بود بدن خود را ، پس از آن که به او روح خود را را آشکار.
و هنگامی که زمستان آمد بر آن ، او هنوز هم ایستاده باشد که در آن بهار trembles در
آستانه تابستان است.
هنگامی که خون رخنه کرد از آن چهره ، و چپ در پشت ماسک رنگ پریده از گچ با
چشم سربی رنگ ، او را به زرق و برق از بچگی نگه دارید.
یک از خوشگلی او شکوفه همیشه محو خواهد.
یک عمر خود را پالس هرگز تضعیف میکند.
مانند خدایان یونانی ، او خواهد بود قوی ، و ناوگان و شادی.
آن ماده به تصویر رنگی بر روی بوم چه اتفاقی افتاده است؟
او امن است.
که همه چیز.
او روی صفحه نمایش بوجود می آوردند با این بازگشت به جایگاه سابق خود را در مقابل تصویر ، خندان به عنوان
او چنین است ، و به اتاق خواب خود را ، که در آن نوکر او در حال حاضر منتظر بود به تصویب رساند
او را.
یک ساعت بعد ، او در اپرا بود ، و خداوند هنری تکیه بر صندلی خود را.