Tip:
Highlight text to annotate it
X
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل XII PELTED BY HAILSTONES
مشاهده: بله، که همه حق مرد است "، پسربچه است.
"اما اگر او به اینجا آمد به یکی دیگر از امتحان را برای نقشه، او خیلی دیر است.
من امیدوارم که ما زمین نیست در حال حاضر تا زمانی که ما در دره از طلا هستند. "
تام تلسکوپ گذشت به ند، که شناسایی را تایید کرد.
"شاید او آمد تا ببینید که آیا ما آغاز شده، و سپس او به اندی Foger و یا خود را گزارش
پدر تلگراف، "پیشنهاد آقای دیمون. "شاید"، اعتراف تام.
"به هر حال، ما به خوبی خلاص شدن از شر دشمنان ما - حداقل در یک زمان.
آنها می توانند ما را پیروی نمی کنند تا در هوا. "او تبدیل شده است یکی دیگر از اهرم و ابر قرمز
رو به جلو در افزایش سرعت به ضرب گلوله کشته شده است.
شاید اندی به ما مسابقه، پیشنهاد ند. "من می ترسم از هر چیزی بالون خود را می تواند
انجام دهد، اعلام کرد: "تام.
"من باور نمی کنم آن را حتی بلند شدن از روی زمین، هر چند کوتاه
پرواز قبل از او بسته بندی شده تا با ما.
It'sa تعجب او خود از چیزی که فکر می کنم، به جای تلاش برای
طرح پس از چند کس دیگر.
او سعی کرد به من در ساخت خودرو سرعت ضرب و شتم، و در حال حاضر او می خواهد به جلو
از من را در یک بالون است. خوب، اجازه دهید او را امتحان کنید.
من او را ضرب و شتم، درست مانند من انجام داده ام قبل از. "
آنها در حال حاضر بیش از حومه سیاتل، پرواز همراه حدود یک هزار نفر فوت
بالا، و آنها dimly می تواند از جمعیت کنجکاو نگاه در آنها.
ازدحام که در اطراف آلونکها بالون بوده است از نظر پشت ناپدید شده
تپه کوچک، و، البته، آن مرد با سبیل سیاه و سفید بود دیگر قابل مشاهده است.
اما تام احساس به عنوان اگر چشم شیطانی او بود
هنوز هم نگران به سمت بالا، به دنبال تشخیص ساکنین بالون.
مشاهده ند: "ما در راه ما در حال حاضر، پس از مدتی، که در طی آن فاصله او و
تام ماشین آلات بازرسی بود، و این کار رضایت بخش است.
"بله، و ابر سرخ در حال انجام را بهتر از او هرگز قبل، گفت:" تام.
"من فکر می کنم خوب اش به او را از هم جدا قرار داده و او با هم جفت کنی.
مرتب کردن بر اساس او دگرباره.
این دستگاه افتخار ویژه ای من است. من امیدوارم که هیچ چیز اتفاق می افتد به او در این
سفر به غار یخ است. "
"اگر تئوری من این است که متحمل شده، ما باید مواظب باشید که گرفتار در له
یخ، به عنوان راه خود را به سمت جنوب آن را می سازد، "آقای پارکر با هوا حرف میزد که انگار
او تقریبا آرزوی چنین چیزی رخ می دهد، که او ممکن است توجیه است.
"اوه، ما خوب مراقبت کن که ابر سرخ بین دو bergs سرمازده،" تام
اعلام کرد.
اما او کمی از سرنوشت شومی که برای رسیدن به ابر سرخ می دانستند، و چگونه
بستن یک تماس آنها برای زندگی بسیار خود را داشته باشند.
"مهم نیست که چه مراقبت شما ورزش می کنید، شما می توانید قدرت افتضاح از غلبه کند
سنگ یخ، اعلام کرد: "دانشمند تیره.
"من پیش بینی می کنم که ما در مناظر شگفت انگیز ترین و وحشتناک است."
"نگهدار hatband من!" گریه آقای دیمون، "آیا چنین چیزهایی وحشتناک می گویند، پارکر عزیزم
مرد!
شاد تر می شود، شما هم می توانید "" علم نمی تواند شاد زمانی که
foretelling حوادث طبیعت وخیم، "پاسخ بود.
"من وظیفه ی من اگر من به نظریه من را نگه نمی."
خوب، فقط کمی بیشتر از نزدیک به آنها را نگه دارید، پیشنهاد کرد: "آقای دیمون.
"آنها را به ما بگویند که اغلب، و آنها را بر روی اعصاب ما، پارکر، عزیز من
مرد است. ناخن، فایل نگهدار من! شاد تر است.
که مرا به یاد زمانی که ما از رفتن به شام، تام؟ "
"هر زمان که شما آن را می خواهم، آقای دیمون. آیا قصد دارید تا دوباره به عنوان آشپز عمل می کنند؟ "
"من فکر می کنم من خواهد شد، و من فقط به نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی در حال حاضر، و در مورد گرفتن یک وعده غذایی را ببینید.
این ذهن من خارج از چیزهای وحشتناک آقای پارکر می گوید. "
اما اگر مرد علمی غم انگیز شنیده ام این کمی "حفاری" او به آن پاسخ نمی دهند.
او مشغول چیزی که با عجله پایین ارقام بر روی یک تکه کاغذ، ضرب و تقسیم آنها را به
در برخی از در نتیجه یک مشکل پیچیده او کار بر روی، با توجه به قدرت
کوه یخ در نسبت به اندازه آن، به
اعمال فشار جانبی در هنگام لغزش به پایین درجه از پانزده درصد است.
آقای دیمون رو شام را زود، آنها تا به حال تقریبا در سحرگاه breakfasted که آن روز صبح، در
سفارش یک شروع خوب برای به دست آوردن.
غذا بسیار لذت می برد و به آبه ABERCROMBIE کاملا تازگی، برای او تا به حال
از مواد غذایی بالا در هوا، barograph از ابر سرخ پیش از این هرگز partaken
نشان دادن ارتفاع کمی بیش از دوازده هزار پا است.
"مطمئنا" معدنچی پیر مشاهده شده، به عنوان او را به سوی نگاه
زمین در زیر آنها، مثل برخی از نقشه برجسته بزرگ کشیده شده است.
"مطمئن است فوق العاده برخی از زیبا!
من هرگز فکر نمی کردم من می خواهم یکی از این مخلوقات میرونی.
اما تنها چیزی که T 'هفتم دستگاه گوارش' T این دره پنهان با آنها.
ما ممکن است به چشم انداز اطراف برای یک سال، می شود و توسط سرخپوستان و اسکیموها رانده
ده ها بار. اما با این ما می توانیم بر سر خود،
و تمام طلا ما می خواهیم. "
آیا به اندازه کافی را به هر یک از او می خواهد؟ "خواسته تام، با یک لبخند عجیب و غریب.
ند نیوتن، افزود: ":" من نمی دانم که من تا به حال به اندازه کافی است. "" کنم.
آه، مقدار زیادی از طلا وجود دارد وجود دارد، اعلام کرد: "معدنچی پیر است.
"کاری انجام دهید این است که آن را دریافت کند و ما مطمئنیم، که می توان گفت که در حال حاضر.
باقی مانده از روز uneventfully گذشت، هر چند تام بازیگران به نظر می رسد اضطراب
در آب و هوا به عنوان مجموعه ای شب، و ند، با توجه به ناآرامی رفیق بودن او بود، ازش پرسید:
"نگرانی در مورد هر چیزی، تام؟"
پاسخ: "بله، من هستم". "من فکر می کنم ما در طوفان سخت هستیم، و من
نمی دانم چقدر بالون رفتار در این مناطق شمال.
این سردتر و گاز در کیسه متراکم بیش از من فکر کردم
آن را. من باید به سرعت ما را افزایش دهد و برای حفظ
ما در حال حرکت همراه در این ارتفاع است. "
موتور به قدرت بیشتری در نظر گرفته شد و پس از آن مجموعه است که آن را، و همچنین
سکان، به طور خودکار کنترل شود، تام دوباره به اصحاب خود
در کابین اصلی، که در آن، به عنوان شب حل و فصل
در پایین، آنها جمع شده بودند برای خوردن شام.
بالون بزرگ در طول شب راه خود را شخم زدند.
در زمان تام به وجود آمد تا در برخی از ابزار ضبط صدا را بررسی کنند.
در حال رشد بود سرد، و این بیشتر باعث کاهش حجم گاز، بلکه به عنوان
سرعت کشتی کافی برای فرستادن او همراه بود، پایدار توسط هواپیماها و
بال به تنهایی، در صورت لزوم، مخترع جوان نگران نباشید بسیار.
صبح را شکست خاکستری و سیاه است. چند تکه از برف سقوط کرد.
هر نشانه ای از یک توفان سنگین وجود دارد.
آنها بالاتر از یک کشور متروک و وحشی در حال حاضر، معلق در هوا پراکنده
منطقه حل و فصل که در آن آنها می توانند جنگل های بزرگ، امتداد سنگ پوشیده از برف،
و crags کوه بلند.
برف، که lazily سقوط، به طور ناگهانی متوقف شد.
تام با تعجب نگاه کردم.
یک لحظه بعد آمد صدا وجود دارد که اگر برخی از انگشتان دست غول شد ضرب و شتم یک خال کوبی بر روی
سقف کابین اصلی. "چه خبر!" گریه ند.
msgstr "" "عافیت چتر من! هر چیزی اتفاق افتاده؟ "خواستار آقای دیمون.
"It'sa طوفان تگرگ! بانگ زد:" تام. "ما به یک طوفان تگرگ های بزرگ اجرا شده است.
نگاهی به این سنگ های یخ زده!
آنها به عنوان بزرگ به عنوان تخم مرغ در یک پلت فرم کمی در مقابل
خانه فرمان می تواند دیده می شود سقوط hailstones بسیار زیاد است.
آنها یک خال کوبی بر روی تخته های چوبی را ایفا کرده است.
"توفان تگرگ! نگهدار overshoes من گریه: "آقای دیمون.
"توفان تگرگ" تکرار! آقای پارکر. "من انتظار ما را داشته باشند.
hailstones تبدیل خواهد شد و حتی بزرگتر از این! "
"شاد"، تام در صدای کم اشاره کرد، با یک نگاه نگران ند.
"آیا خطر است؟" وجود دارد باهم زندگی کردن خود را پرسید.
"خطر است؟ بسیاری از آن، پاسخ داد: "مخترع جوان است.
ذرات یخ زده ممکن است قادر به rip کردن باز کردن کیسه گاز است. "
او به طور ناگهانی متوقف شد و نگاه گیج بر روی دیوار برج فرمان - گیج که
فشار گاز را نشان داد. "یکی از محفظه از کیسه پاره پاره شده است
باز کردن! "گریه تام.
بخار فرار! کل کیسه را به زودی ممکن است پاره شود از هم جدا!
: صدای hailstones عصبانی افزایش یافته است.
غرش توفان، بمباران گلبولها یخی، و ناله از
باد ترور و وحشت زده به قلب از جویندگان طلا است.
"چه که باید انجام شود؟ فریاد زد:" ند.
"ما باید برود، بالاتر از طوفان، و یا دیگری فرود و پیدا کردن سرپناه!
جواب داد: تام. "من برای اولین بار می خواهید اگر من می تواند کشتی را ارسال
بالاتر از ابرها! "
او افزایش سرعت موتور به طوری که ملخ هواپیما را در گرفتن کشتی کمک کند
بالاتر، در حالی که دستگاه تولید گاز در عمل به پور لغو شد
بخار به کیسه بزرگ.
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل سیزدهم ترس هند
خشونت طوفان تگرگ، جغ جغ یا تلق تلق کردن گلوله های یخ زده را بمباران کردند
بالون، آلیاژها، حرکت از هنر و صنعت به عنوان تام نوسان دار تلاش به ارسال آن در هوا،
تمام این ترکیب به پرتاب مسافران از ابر سرخ را به یک حالت وحشت.
"برکت وجود من!" گریه آقای دیمون، "این تقریبا به زمانی که ما بد است
گرفتار در طوفان زلزله در جزیره!
"من مطمئن هستم که این طوفان است اما پیشرو برخی از فاجعه هولناک!" را اعلام کرد.
آقای پارکر.
"من می ترسم این همه با ما،" از آبه ABERCROMBIE آمد، او به دنبال نگاه
برخی از راه های فرار.
"آیا شما فکر می کنید شما می توانید با ما از طریق کشیدن، تام؟" خواسته ند نیوتن، که، با بود
تجربه زیادی در airships هنوز به یادگیری مهارت تام در دستکاری آنها است.
مخترع جوان به تنهایی به نظر می رسید نگه داشتن عصبی خود را.
خونسردی و آرامش او ایستاده بود در پست خود را از وظیفه، انتقال هواپیماهای بال از لحظه
به لحظه، مدیریت سکان بالا بردن، و در همان زمان، نگه داشتن چشم خود را بر روی
شماره گیری ثبت نام از دستگاه های مولد گاز.
"این حق همه است، گفت:« تام، آسان تر از او احساس.
"ما می خواهیم به آرامی.
شما ممکن است اگر شما می توانید از دستگاه گاز را به انجام بهتر، آقای دیمون وادار.
ما در حال به هدر رفتن برخی از بخار به دلیل نشت در کیسه، اما ما قادر به ساخت
آن را سریع تر از آن فرار، به طوری که من حدس می زنم ما همه حق است. "
"آقای پارکر، ممکن است از شما بپرسم به روغن موتور اصلی؟
شما می توانید مکان های مشخص شده که در آن روغن است برای رفتن شوید.
ند، او به شما کمک کند.
در اینجا، آبه، بیا اینجا و به من دست بده.
این باد باعث می شود به سکان سخت به پیچ و تاب است. "
مخترع جوان نمی تواند در انتخاب روش بهتر از از بین بردن ترس از او
دوستان از دادن آنها به چیزی برای انجام را به ذهن خود را خاموش مشکلات خود را.
آنها به وظایف او را به آنها اختصاص داده بود هول هولکی و در چند دقیقه، وجود داشت
بدون شک و تردید بیان شده است. نه این که ابر سرخ از خطر بود.
دور از آن.
طوفان افزایش در خشونت بود، و hailstones به تعداد دو برابر به نظر می رسید.
سپس، بیش از حد، مجبور به سمت بالا بود، کیسه بالون pelted شد.
سخت تر است، به سرعت مهارت و به سرعت از تکه های در حال سقوط است، افزود:
احترام بگذارید، آنها را بر روی سطح کشتی با خشونت بیشتری بزنند.
تام نگرانی نسبت تماشای شد barograph در به یاد داشته باشید ارتفاع آنها است.
ابر سرخ بود در حال حاضر حدود دو و نیم مایل بالا، و به آرامی نصب به سمت بالا است.
دستگاه گاز به کمال ظرفیت خود، و این واقعیت که آنها نمی
افزایش سرعت گفت تام، به سادگی از واژه ها را انجام داده اند، که وجود داشت
چند نشت های اضافی در کیسه گاز.
"من او را تا هزار پا دیگر، او اعلام کرد:" ظالمانه است.
"سپس، اگر ما در بالا از طوفان هستید آن خواهد بود بی فایده بروید بالاتر."
"چرا؟" پرسید ند، که به عقب آمده بودند تا در کنار هم اطاق خود ایستاده است.
"از آنجا که ما احتمالا بالاتر از طوفان نمی تواند بدون پاره شدن کشتی به قطعه.
من تا به حال نه. فرود
"اما می خواهد که نمی شود به همان اندازه بد است؟" "نه لزوما.
اغلب طوفان در مناطق بالا که نمی تواند پایین به سطح وجود دارد
زمین طوفان، برف و تگرگ به خصوص.
تگرگ، می دانید، قرار است توسط قطره باران در حال پرتاب بالا و پایین در تشکیل می شود
مرتب کردن بر اساس مدور، حرکت مارپیچ را از طریق لایه های متناوب از هوا - 1 انجماد و
سپس گرم، که حساب برای پیاز
مانند لایه ها دیده می شود هنگامی که تگرگ به نصف کاهش دهد. "
"درست است، شکست در آقای پارکر، که به صحبت های او گوش داده بود به مخترع جوان.
"با این طوفان تگرگ ممکن است به از طوفان، باران بی ضرر است.
اما، به رغم این واقعیت، ما در یک آب و هوای خطرناک هستند، که در آن ما باید انتظار
انواع و اقسام اتفاقات عجیب و غریب. "
"خوب، مرتب کردن بر اساس راحت از همراه به همراه یک اکسپدیشن طلا شکار،
او پرسید: "تام ند، صورت معوج شده که آقای پارکر دور نقل مکان کرد.
اما من هر زمان که فکر می کنم نیست.
بگو، این است که گرفتن شدید! "ممکن است به او بگویید.
باد بیشتر در خشونت افزایش یافته بود، و در حالی که به نظر می رسید طوفان از hailstones ها
در مورد مشابه، موشک ها در اندازه تقریبا دو برابر شده است.
بهتر است به پایین، توصیه کرد: "ند.
"ما ممکن است پایین بیاید اگر اینکار را نکنید." "گمان می کنم، موافقت تام.
"بدون استفاده از رفتن به بالاتر وجود دارد.
من اگر من شک دارم، به هر حال، با این همه فشار باد، و با کیسه های گاز
نشت. مرگ او است! "
او سخن گفت او منتقل اهرم، و تغییر چرخ شیر.
ابر سرخ، در یک لحظه شروع به شلیک به سمت زمین.
"آنچه اتفاق افتاده؟
در هفتم نام دره گود و باریک خونین ما ag'in؟ "خواستار معدنچی پیر، افزوده
به پای او.
"ما قصد داریم - این همه،" پاسخ داد: تام، به آرامی، اما او به دور از احساس بود
به این ترتیب، و او نگرانی جدی برای امنیت خود و همراهانش است.
پایین، پایین، پایین رفت ابر سرخ، در میان طوفان تگرگ.
اما اگر از جویندگان طلا به فرار از عصبانی از گویچه های یخ زده امیدوار بود
اشتباه گرفته شود.
سنگ هنوز هم به نظر می رسید در اندازه و تعداد را افزایش می دهد.
ثبت نام دستگاه گاز نشان داد که فقدان ناگهانی فشار، به دلیل بستن
خارج از دستگاه.
"نگاه کن!" گریه ند، با اشاره به شماره گیری. "بله - سوراخ، گفت:« تام، ظالمانه است.
"چه باید انجام شود؟ پرسید:" آقای دامون، که تام کار اختصاص داده شده به او را به پایان رسانده است.
msgstr "" "عافیت باش دستمال گردن به من! آنچه که باید انجام شود؟ "
"به دنبال سرپناه، پاسخ داد:" در صورتی که طوفان متوقف نمی شود زمانی که ما به سطح زمین
تام. "پناهگاه؟
چه نوع از پناهگاه؟
هیچ سوله بالون در این منطقه متروک وجود دارد. "
"من ممکن است قادر به ارسال کشتی در زیر برخی از تخته سنگ کوه مشرف به" جواب داد:
مخترع جوان، "و آن را حفظ خواهد کرد hailstones."
مشتاقانه تام و ند، که با هم در اطاق دیدبانی کشتی ایستاده بود رو به جلو را از طریق peered
طوفان است.
باد بود، در حال حاضر کمتر، خشونت است که آنها در جریانهای پایین تر از هوا بودند، اما
تگرگ متوقف شده بود. ناگهان تام به یک فریاد است.
ند به نظر می رسید او را به هیجان و نگرانی است.
فاجعه جدید را تا به حال برخی از آنها گرفتار شده؟ اما صدای تام در کاهش صدا از
زنگ. لحظه بعد او به نام:
به آینده نگاه وجود دارد، ند، و به من بگویید چه می بینید. "
پاسخ داد: "من چیزی بزرگ و سیاه و سفید،" پسر بچه دیگر، پس از تردید یک لحظه.
"چرا، it'sa سیاه چاله بزرگ!" او اضافه کرد.
"این چیزی است که من از آن ساخته شده باشد، در ادامه تام،" اما من می خواستم تا مطمئن شوید.
این دهانه یک غار یا حفره در سمت کوه است.
من آن را. "
موافقت کرد ند: "حق با توست". سپس ما هستیم بی خطر، اعلام کرد: "تام.
"امن؟ چگونه؟ "" من قصد دارم به ابر قرمز در آن وجود دارد
از قانون طوفان است. "
"آیا می توانم آن را انجام دهید؟ آیا باز به اندازه کافی بزرگ است؟ "
"کافی است.
بزرگتر از آلونکها من در خانه، ستاره مشتری! اما من خوشحالم که من تو را دیدم که در زمان، و یا وجود دارد که
چیزی شده سمت چپ کیسه گاز! "
با دست مهارت تام تبدیل سکان ها و ارسال بالون بر روی یک شیب به سمت
زمین، با هدف ورود به غار، که در طوفان loomed.
هنگامی که مهارت پایین به اندازه کافی پایین به طوری که روبنا را خراش بالا
غار، تام او را فرستاد پیش در سطح.
اما او باید به حال بدون ترس، برای سوراخ به اندازه کافی بزرگ است به هنر و صنعت پذیرفته شد
دو بار اندازه ابر سرخ.
چند دقیقه بعد بالون تضعیف در داخل غار بزرگ، به راحتی به عنوان اگر از آمدن به
استراحت در حیاط خانه تام. سقف غار به خاطر بالا بود
سر، و آنها از طوفان در امان بودند.
توقف از صدای پر سر و صدا از hailstones عصبانی به نظر می رسید کنجکاو
آنها را برای اولین بار در.
"خب، برکت بند کفش! در صورتی که این شانس نیست! "گریه آقای دامون، که او را باز کرد
درب کابین، و نگاه در مورد غار که در آن در حال حاضر خود را در بر داشت.
نسبتا نور بود، برای ورود بسیار بزرگ بود، هر چند عقب
غار در تاریکی بود. "بله، در واقع، ما به آن فقط در زمان،
موافقت کرد تام.
"حالا ببینیم چه نوع آن است. ما باید به آن پرداخت. "
ممکن است لغزش وجود دارد، و یا سقف را ممکن است بر سر ما، اعتراض: "آقای
پارکر.
آه، عزیز پارکر من! لطفا کمی بیشتر شاد، خواهش کرد که: "آقای دیمون.
ماجراجویان تام از بالون به دنبال آن، و همه آنها به جز مخترع جوان
جالب در درون غار خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود.
اولین فکری که او برای بالون او بود.
او در کیسه گاز نگاه، و به رانت چندین بد در آن اشاره کرد.
"من امیدوارم که ما می توانیم آنها را رفع،" تام فکر طرز شک برانگیزی.
اما توجه همه به طور ناگهانی توسط چیزی که رخ داده است تنها دستگیر شد
پس از آن. از یک گوشه تاریک غار وجود دارد
صدا فریاد و یا جیغ ترس.
آن یک هزار برابر شده توسط دیوارهای سنگی غار تکرار شد، و سپس نقش برآب
گروه کمی از جویندگان طلا تاریک شکل گذشته است.
«نگاه کن!
It'sa خرس فریاد زد: "آقای دیمون. "یک خرس!
این یک هند اسکیمو! "فریاد زد آبه ABERCROMBIE،" او skeered نزدیک T '
مرگ!
نگاه او فرار کنم! "از آنجا که به سمت در ورودی روشن خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود
از غار آنها را دیدم به جهش و در حال اجرا از آن هندی که به سرعت scudded از
به طوفان تگرگ.
"هند، بانگ زد:" تام. "هند در غار!
اگر وجود دارد، ممکن است وجود داشته باشد. من حدس می زنم ما بهتر است به اسلحه نگاه می کنم.
آنها ممکن است ما حمله و او را به بالون هول هولکی و به دنبال آن ند و به
به دیگران است.
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل چهاردهم رقیب بالون
مسلح، ماجراجویان دوباره به داخل غار جرأت.
اما آنها نیاز نیست نگران شده است به زودی، هیچ نشانه ای از هر
سرخپوستان.
"من حدس می زنم که یک اسکیمو ولگرد که پناهگاه از طوفان انجام گرفت، گفت:"
آبه ABERCROMBIE. "آیا ما در محله ای از آلاسکا
سرخپوستان و اسکیموها؟ پرسید: "ند.
"بله، بسیاری از هندی ها در این منطقه وجود دارد، پاسخ داد:" معدنچی پیر، اما نه
بسیاری از اسکیموها.
چند از هفتم آمده شمالی، اما ما بیشتر از آنها را ببینید، 'کمتری' هفتم خالص
سرخپوستان خون دره نزدیکتر هفتم از طلا.
اگر چه سرخپوستان T هفتم ذهن من اسکیموها هستند تقریبا به طور یکسان.
"خب، اگر ما خودمان را در دفاع از حمله سرخپوستان، فرض کنید ما نگاه
بیش از بالون، پیشنهاد کرد: "تام.
"این بسیار تاریک برای دیدن بسیار، اعتراض ند.
اما این غلبه بر وقتی که تام به دینامو بود، آورده و قابل حمل جستجو
نور که بر روبنای از ابر سرخ پخش شد.
گاز کیسه تنها بخشی از صنایع دستی آنها می ترسیدند، به عنوان hailstones می تواند
آسیب نمی رساند آهن و یا ساختار های چوبی و هواپیماها در بخش ساخته شده بودند، و در
چنین شیوه ای است که در آنها اجاره به راحتی می تواند ترمیم شود.
بنابراین، در واقع، می تواند کیسه گاز mended، اما آن را سخت تر کار بود.
"خوب، او برخی از اشک های بد در او، اعلام کرد:" تام به عنوان نور را دیدم بیش از
کیسه های بزرگ.
"خوشبختانه من مقدار زیادی از مواد، و برخی از سیمان، بنابراین من فکر می کنم ما می توانیم ترمیم
اجاره، هر چند که چند روز طول خواهد کشید. هیچ چیز بهتر می توانست برای ما از
این غار.
ما در اینجا می مانم تا زمانی که ما آماده برای رفتن بر روی. "
"مگر در مواردی که سرخپوستان ما را، گفت:" آبه، در یک تن کم.
"چرا، آیا شما فکر می کنم هر گونه خطر آن وجود دارد؟ پرسید:" تام.
معدنچی پیر پاسخ داد: "خب، گدا های قهوه ای پوست هفتم چندان هم دوستانه نیست".
"هفتم بود که در اینجا به به هفتم دیگران بگوییم که برخی از روح بزرگ است که خواهد بود
پرواز را به هفتم غار، آنها خواهید بود crowdin اطراف هفتم طوفان
ممکن است ما می توانیم مبارزه با 'EM کردن، هر چند. "
"شاید آنها به ما حمله نمی کند،" پیشنهاد ند، امیدوارم.
"شاید ما باعث می شود که آنها را باور هستند ارواح، و آن خواهد بود بخت برگشته به
تداخل با ما. "
"شاید" اعتراف آبه، اما تجربه من بوده است که این هندی ها
بد زیادی است.
آنها احترام زیادی برای ارواح از هر نوع، «آنها به زودی خواهید خارج ما
انسان است. اما پس از آن، خواهیم صبر کنید ببینید چه اتفاقی می افتد. "
"و در عین حال، چیزی برای خوردن" را در آقای دیمون.
msgstr "" "عافیت چاقو و چنگال من! اما طوفان تگرگ اشتها را به من داد. "
در واقع، چند چیز است که نمی دهد آقای دیمون اشتها، تام فکر
با یک لبخند است.
اما وعده غذایی ایده بسیار به موقع در نظر گرفته شد، و به زودی آشپز آماتور مشغول بود
در نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی از بالون، به سرعت از کجا آمد بوی مورد پسند است.
چراغ های برق روشن شد، و ماجراجویان به سرعت ساخته شد
راحت در غار، که تا به خوبی پناه ابر سرخ.
تام به اتمام بازرسی خود را از صنایع دستی، و برای پیدا کردن برطرف شده است که در حالی که وجود دارد
یک تعداد از رانت های کوچک، هیچ یک بسیار بزرگ بود و همه می تواند در زمان mended.
آبه ABERCROMBIE در زمان نگاه در خارج از غار پس از غذا سرو شده بود.
معدنچی پیر اعلام کرد که آنها پیشرفت خوبی در سفر شمال خود را برای ساخته شده بود،
هر چند او می تواند محل دقیق خود را بگویید، او شخصیت می دانستند
چشم انداز که آنها مرز آلاسکا منتقل شده بود.
"چند روز سفر در نرخ ما آمد، ما را به کوه های برف را
و دره طلا، "او گفت.
خب، ما به سرعت از جمله به طور متوسط نیست که ما در طول طوفان تگرگ بود، گفت: "تام.
"باد که ما را در سرعت فوق العاده ای انجام شده همراه است.
اما ما در مقدار زیادی از زمان، من فکر می کنم. "
"چرا؟ وجود دارد عجله خاصی خواسته ند.
"هیچ گفتن که Fogers ممکن است ظاهر می شود، پاسخ داد:" مخترع جوان در
کم صدا. "اما در حال حاضر ما باید برای تعمیر به کار
آسیب می رساند. "
طوفان تگرگ، متوقف شده بود و با گذشت از ابرها غار ساخته شده بود
سبک تر.
اما تام در این مورد بستگی ندارد، برای او راه اندازی searchlights قدرتمند، gleams
که او و همراهانش شروع به تعمیر پاره کیسه گاز.
آنها مشغول به کار باقی مانده از آن روز، و دوباره آن را در اوایل بعد
صبح، پیشرفت خوب است. "ما می تواند به جلو دیگر، در حدود دو
روز، سخن گفت: "تام.
"من می خواهم به سیمان به مقدار زیادی تکه های شانس برای خشک کردن است."
"سپس من به بیرون بروید و ایجاد برخی از مشاهدات، خواهم که نه؟" پرسید: آقای
پارکر.
"من فکر می کنم این غار بسیار قدیمی، و من ممکن است قادر به پیدا کردن برخی از شواهد بدست آمده در آن
که دریایی از یخ به آرامی کار شده راه خود را از مناطق قطبی است. "
زمزمه: "من امیدوارم که شما، و نه" ند به تام، که سرش را تکان داد طرز شک برانگیزی به عنوان غم انگیز
دانشمند سمت چپ غار. هوا خیلی سرد بود، اما در
غار آن به سختی متوجه شد.
ماجراجویان گرمی ملبس به لباس شدند، و هنگامی که آنها سرد از کار بیش از
بالون بود، اما برای رفتن به داخل کابین به خوبی گرم و دنج گرم
خود را دارند.
در روز سوم از سکونت خود را در غار بود، و کار بر روی قرار دادن
تکه کیسه بر روی گاز تقریبا تمام شده بود.
آقای پارکر رفته بود را به مشاهدات بیشتر، آنهایی که گذشته خود را نداشتن
راضی است او را.
تام بود که بر روی یک پلت فرم بداهه، قرار دادن پچ در بالای کیسه، وقتی شنید
فریاد ناگهانی، و برخی را به غار نقش برآب شده است.
"دارن!
به آنها! "صدای گریه، و تام، نگاه کردن، دیدم آقای پارکر، ظاهرا در
دولت از ترس بزرگ است. "چه؟" خواستار جوان
مخترع، "توده ها؟"
"نه - هندی فریاد زد:" دانشمند. "کل یک قبیله از آنها عجله این
راه! "" من فکر می کردم! "گریه آبه ABERCROMBIE.
"تفنگ من کجاست؟" و او را به بالون نقش برآب است.
تام خارج از پلت فرم دنی سر داد. "برای مبارزه آماده" او gasped:.
"کجا هستند، ند؟
"در اینجا هستم. ما بهتر است به دهانه غار،
درایو و اونا از آنجا است. ":" بله. اگر من فقط فکر ما می تواند داشته باشد
آن را در برخی از راه محاصره.
این را به عنوان بزرگ در حال حاضر به عنوان انبار کاه و جو و کنف و غیره، و آنها می توانند ما را در صورتی که به ذهن عجله.
اما ما بهترین های ما انجام "ماجراجویان در حال حاضر همه مسلح بودند، حتی به
آقای پارکر.
دانشمند از ترس خود را بازیافت بود، زمانی که او جاسوسی به سرخپوستان آینده
بر روی برف، به عنوان او "مشاهده" برخی از پدیده های طبیعی است.
تام، حتی در شور و هیجان خود، متوجه شد که استاد جالب بررسی شد
اسلحه، آشکارا بیشتر به دیدن چگونه آن را ساخته شده بود، و در آن اصل آن
، اداره می شد، به جای کشف چگونگی استفاده از آن.
"اگر آن را به مبارزه می آید، فقط آن را در سرخپوستان نقطه، ماشه، و کار
که اهرم، توضیح داد: "مخترع جوان.
پاسخ داد: "این یک تفنگ اتوماتیک" "من می بینم،" آقای پارکر.
"خیلی کنجکاو. من تا به حال هیچ ایده ای در این راه کار کردند. "
"اوه، اگر من فقط به حال تفنگ الکتریکی در شکل" آهی کشید تام، او به عنوان نقش برآب رو به جلو در
از طرف ند. "تفنگ الکتریکی؟"
"بله، من یک نوع جدید از سلاح - بسیار موثر است.
من آن را تقریبا به پایان رسید. در بالون است، اما من می توانم از آن استفاده کنید
فقط رتبهدهی نشده است.
با این حال، شاید این تکرار کار انجام
در این زمان آنها در ورودی غار بودند، و به دنبال آنها را دیدم
100 سرخپوستان، لباس پوشیدن و در پوست، striding در سراسر دشت پوشیده از برف که کشیده کردن
از پای کوه که در آن غار بود.
"آنها قطعا آیم." مشاهده آبه، ظالمانه است.
"دستگاه گوارش آماده برای اونا، پسر!"
جویندگان طلا در دهان غار به انتظارنشسته بودند، با اسلحه را در دست خود.
در نزد این نیروی کوچک اما نیرومند، هندی ها را متوقف کرده است.
آنها با اسلحه های ساخت باستانی مسلح بودند، در حالی که برخی به حال نیزه، و تعظیم دیگران و
فلش. چند تا سنگ به عنوان سلاح های برداشت شده بود.
به نظر می رسد به یک مشاوره در رفتن در میان آنها وجود دارد، و در حال حاضر، یکی از
تعداد، آشکارا یک رئیس یا سخنگوی، به تفنگ خود را به یکی از پیروان خود، و
دست خود را بالای سر خود، در حالی که او
کهنه و دست تکان داد که ممکن است زمانی سفید، جلو آمد.
"ژوپیتر! بانگ زد:" تام. "It'sa پرچم آتش بس!
او می خواهد با ما صحبت من باور دارم! "
"عافیت کارتریج من! بانگ زد:" آقای دیمون. "آیا می توانم آنها انگلیسی صحبت می کنند؟"
"کمی آبه، پاسخ داد:" ABERCROMBIE. "من می توانم برخی از زبان ویژه خود را، حرف زدن بیش از حد.
شاید من بهتر است به آنها چه می خواهند. "
"من حدس می زنم این امر می تواند به یک طرح خوب پیشنهاد:" تام، و، بر این اساس قدیمی
معدنچی قدم رو به جلو. هند آمد، تا زمانی که آبه motioned
او برای متوقف کردن.
"من روی چیزی حساب کردن که تا آنجا که من رو برای شما سالم باشد T 'آمده است، سخن گفت:" آبه، ظالمانه است.
"در حال حاضر چه چیزی شما fellers می خواهید؟" گرفت لذا تبادل سریع وجود دارد
اصطلاحات مخصوص یک صنف بین معدنچی و هند.
آبه به نظر می رسید بسیار رها به عنوان بحث رفت و آمد، تا آنچه به نظر می رسید مثل وجود دارد
تقاضا در بخشی از بومی تیره رنگی. "نه، شما نه!
هیچ کدام از آن گفتم: "آبه.
"اگر شما تا به حال راه خود را از شما می خواهم که ما داریم."
"آنچه در آن است؟ چه می خواهید؟ "تام در پایین خواست
صدا.
"چرا، گدا شروع به اندازه کافی، پاسخ داد:" معدنچی.
"او گفت یکی از تعداد آنها در غار بوده است و زمانی که طوفان آمد" بزرگ دیدم
روح پرواز، با مردان در پشت آن است.
او فرار کرد "در حال حاضر دیگران برای دیدن آنچه در آن بود.
آنها حدس زد آن بالون، آنها ندیده است، اما آنها می دانند ما
سفید مردمی، آنها همیشه می خواهم چیزهای مردمی سفید رو کرده اند. "
"این شخص یک نوع رئیس، او می گوید: مردمی سفید - که ما، شما
- غار هفتم هند گرفته اند.
او می گوید او نمی T 'هر گونه مشکل، که ما در اینجا باقی می ماند تا زمانی
ما دوست داریم، اما ما باید او را "پیروان خود را به مقدار زیادی از مواد غذایی است.
می گوید آنها hain't دیده کردم خیلی.
زمین! کسانی که گدا به ما بخورید
ما همه چیز را تا به حال اگر ما اونا اجازه! "" چه می خواهید به آنها بگویید "پرس و جو؟
آقای دیمون.
"من دارم 'T' به 'EM T' برو 'چمن، یا کلمات که اثر، پاسخ داد:" آبه.
"آنها هر گونه سلاح که" هر چیزی، 'T مقدار ما می توانیم "اونا ایستاده است.
علاوه بر این، ما به زودی میشه شود، به دور از اینجا؛ ما نیست، تام "؟
"بله، اما -" "اوه، بدون استفاده از givin در اونا وجود دارد،
قطع آبه.
"اگر شما بهشون نصف یک قرص نان، آنها می خواهند.
TH شرکت باشد 'تنها راه تی است. من بگم به اونا اونا ما می تواند مسکن. "
بنابر این او شروع به یک بار بیشتر به صحبت کردن با سرخپوستان در زبان خود.
سخنان او در ابتدا در سکوت بودند دریافت کرده اید، و پس از آن فریاد خشم آمد از
بومی.
رئیس ژست اعتراض است. "خب، اگر شما آن را دوست ندارم، می دانید چه
شما قوم و خویش انجام می دهد. اعلام کرد: "آبه.
"ما هفتم رو بهترین قسمت سفر ما قبل از ما، ما نمی تواند به دور ما
منابع. برو غذا شکار اگر شما آن را می خواهم، شما تنبل
گدا!
رفتار مسالمت آمیز سرخپوستان در حال حاضر به خشم تبدیل شده است.
رهبر پوش که پرچم آتش بس خدمت کرده بود، کاهش یافته و در زمان به عقب تفنگ خود را.
«نگاه کن!
می گذرد وجود دارد به مشکل! گریه: "تام. "خب، ما آماده شدن برای اونا! پاسخ داد:" آبه،
ظالمانه است. یک لحظه تردید در میان وجود دارد
بومی.
سپس آنها به نظر می رسید برای نگهداری مشاوره با رئیس.
بود به زودی. آنها را به اجرا آغاز شد، و به سرعت پیشرفته
به سمت غار.
تام و دیگران، اسلحه های خود را در آمادگی برگزار می شود.
ناگهان هندی را متوقف کرده است. آنها به سمت بالا خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود، و با اشاره به چیزی
در هوای بالای سر خود را.
آنها به سخن گفتن به گریه از ترس داد. "آنچه در آن است؟ دیگر طوفان آینده" پرسید:
تام. ند، پیشنهاد کرد: ":" نگاه کنیم.
او و تام پا به دهانه غار - رفتند خارج.
خطر کمی از بومی وجود دارد در حال حاضر، توجه خود را بر تثبیت شد
چیز دیگری.
یک لحظه بعد تام و ند را دیدم این بود.
شناور در هوا، تقریبا بیش از غار، یک بالون بزرگ بود - یک فن بزرگ، نزدیک به
اندازه ابر سرخ.
به سختی قادر به بر این باورند که شواهدی از چشم خود، تام و ند آن را تماشا کردند.
از کجا آمده بود؟ بکجا رفت؟
"It'sa هواپیمای سه طبقه یا سه باله!" زمزمه ند.
"هواپیمای سه طبقه یا سه باله! تکرار:" تام. "بله - است - و این بالون از اندی
Foger! رقبای ما در مسیر ما هستند! "
وی ادامه داد زل زل نگاه کردن به سمت بالا به عنوان هواپیمای سه طبقه یا سه باله ضربه به جلو، سر و صدا از موتور
به سادگی شنیده است. سپس، با howls از ترس، سرخپوستان
تبدیل شده و فرار کرد.
بالون رقیب آنها را مغلوب کرده بود.
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل پانزدهم نژاد
متحیر و وحشت زده به عنوان سرخ پوستان در نزد پیشه وری بزرگ بالدار بوده است،
در هوای بالای سر خود را بالا، تام و دیگران کمتر شگفت زده شدند، هر چند،
البته، ترس خود را دقیقا همان است که از بومیان آلاسکا است.
"آیا شما واقعا فکر می کنم که اندی Foger است؟" پرسید ند، چرا که آنها به تماشای پیشرفت
هواپیمای سه طبقه یا سه باله.
تام "،" پاسخ: من تقریبا مطمئن هستم. "که هنر و صنعت ساخته شده است را دقیقا مطابق با او بود،
اما من هرگز انتظار او را به بخت خوب از جمله در سفر آن است. "
این است که نمی بسیار سریع، اعتراض ند.
"نه، اما می تواند حرکت بسیار خوب، و این چیزی است.
او باید hustled به آن را دریافت و رسیدن به این نقطه با آن است. "
"بله، اما او را نداشته باشند تا آنجا که ما به سفر رفت و در ند.
"او کشتی اش را با هم در Sitka، و ما از سیاتل آمد."
"کتاب من یادداشتها نگهدار! بانگ زد:" آقای دیمون.
"Fogers در اینجا! چه در مورد آن باید انجام شود؟ "
هیچ چیز، من حدس می زنم، پاسخ داد: "تام.
"من فقط می خواهم در اسرع وقت آنها ما را نمی بیند. من باور نمی کنم آنها را.
به داخل غار به عقب بر گردیم. ما باید استراتژی در حال حاضر استفاده از پیش از
آنها.
وجود خواهد داشت که یک مسابقه دو دره از طلا است. "
"خوب، او در خدمت ما یک به نوبه خود خوب است، به هر حال، هر چند او به معنی" را در آبه
ABERCROMBIE.
"چگونه؟ پرسید:" آقای پارکر، که هنوز بررسی تفنگ خود را، به عنوان اینکه در تلاش برای
درک آن است. "او می ترسم به دور آنها را بومی مزاحم" رفت
معدنچی.
"در غیر این صورت ممکن است تا به حال مبارزه،" در حالی که شاید می توانست ضرب و شتم 'EM، آن را
بهترین روش برای مبارزه با اگر شما خویشاوندان نزدیک دستگاه گوارش خارج از آن. "
جویندگان طلا در داخل دهان از غار خارج شده بود، جایی که آنها می توانند تماشا
پیشرفت از بالون رقیب بدون دیده شدن.
سرخپوستان فراتر از تپه های پوشیده از برف ناپدید شده بود.
بالون از اندی Foger، به برای چنین آن را پس از آن ثابت می شود، به آرامی شناور
به بعد.
پیشرفت خود را با سرعت مهارت تام مشخص شده اند، یا نه
ساکنین آنتونی (اندی بود بیهوده جلال هنر و صنعت خود را بعد از خود به نام)
بالا بردن سرعت موتور خود، موضوع حدس و گمان بود.
ماجراجویان در یک مشاوره کوتاه مدت، در حالی که ایستاده در دهان غار
تماشای پیشرفت آنتونی.
آن را در هوا افزایش یافت، و در مورد دور. "او قطعا در تلاش است تا ما را انتخاب کنید تا،
اعلام کرد ند. "خوب، خواهیم شروع به پس از او به
روز بعد، تصمیم گرفت: "تام.
"من فکر می کنم تمام تکه های پس از آن نگه دارد." آنها کار بر روی ابر سرخ از سر گرفته و
آن شب، تام اعلام کرد که آنها را در صبح شروع می شود.
در همین حال صنایع دستی اندی از نظر ناپدید شد.
هیچ مدرکی دال بر بیشتر از سرخپوستان وجود دارد.
من روی چیزی حساب کردن آنها خواهید دوباره "را مطرح کردند. آبه، ظالمانه است.
"آنها فکر می کنم ما به اندازه کافی روح مطمئن، در حال حاضر، قادر به تماس با موجودات خارج از هوا
هر زمان که ما می خواهیم بهشون.
اما هنوز ما باید محافظ ما باشد. "
همانطور که آقای پارکر خدمات زیادی در کمک به بالون بود، او موافقت کرد به عنوان یک
مرتب کردن بر اساس نگهبان و در زمان جای خود را در خارج از غار، جایی که او می تواند
"مشاهدات،" و در همان زمان برای ظهور سرخپوستان تماشا کنید.
آنها ترس اندکی از حمله را در شب، برای آبه گفت: آلاسکا علاقه
تاریکی.
سرد به نظر می رسید به افزایش، و حتی در غار پناه ماجراجویان احساس.
وزش ناگهانی باد سنگین از برف است که به نظر می رسید بعد از ظهر، و زمستان تنظیم وجود دارد
در انتقام است.
نور روز، بیش از حد، مدت زمان طولانی بود، خورشید بود و در جنوب در حال حاضر،
و در مناطق دور قطبی آن شب همیشگی بود.
خلاصه بعد از یک بازرسی از کشتی صبح روز بعد، پس از یک شب خوب
استراحت، زمانی که آنها توسط هر بازدیدکننده داشته است از بومی آشفته نمی شد، تام اعلام کرد که
آنها را بادبان را تنظیم کنید.
روز یک روشن بود، اما بسیار سرد، و جویندگان طلا از پناهگاه خوشحال بودند
کابین گرم. ابر سرخ از غار چرخ دار شد،
و در جای سطح تنظیم شده است.
بود اتاق به اندازه کافی برای شروع پرواز وجود ندارد، و با استفاده از هواپیماهای صعود
و ملخ، به طوری که با استفاده از روش کیسه های گاز مورد استفاده قرار گرفت.
دستگاه تولید در بهره برداری قرار داده بود، و به زودی کیسه بزرگ قرمز که
hovered بیش از پرنده شروع به پر کردن. تام خوشحالم که هیچ یک از
محفظه چند به بیرون درز.
کیسه نیز تعمیر شده بود. ناگهان ابر سرخ در هوا به ضرب گلوله کشته شده است.
بالا بلند برف پوشیده crags های آن نصب شده است، و پس از آن، با صدای تیز و تند و سر و صدا،
ای ملخ هواپیما را به عهده گرفتند.
"یک بار دیگر شمال محدود!" گریه تام، که او جای خود را در اطاق دیدبانی کشتی گرفت.
«و خواهیم دید که اگر ما می تواند Foger اندی در آنجا ضرب و شتم، افزود:" ند.
همه که آن روز صبح ابر سرخ پیش رو با سرعت خوب به گلوله بست.
هنر هیچ صدمه دائمی در طول مبارزه خود را با طوفان تگرگ متحمل شده بود، و
خوب مثل همیشه بود.
آنها در غذا بالا در هوا، در حالی که بیش از یک کشش زیادی از سفیدی سفر،
که در آن برف بسیاری از فوت ذخیره کردن عمیق در سطح، و که در آن crags کوه بزرگ بود
بنابراین با گوشته درخشان و تحت پوشش
پوشش از یخ به عنوان شبیه bergs های بزرگ است که در دریای قطبی شناور.
"من نمی خواهم اینجا نابود شدیم شود، گفت:" ند، با مرتعش کردن، نگاه کردن است.
"ما هرگز به دور است.
آیا هر یک زندگی می کنند وجود دارد، آبه؟ "" بله، از سرخپوستان قبایل پراکنده وجود دارد
و بومی آلاسکا است. آنها با شکار و ماهیگیری زندگی می کنند، و
سفر به اطراف با استفاده از sledges سگ.
اما it'sa زندگی دلتنگ کننده است. من شریک زندگی من تا به حال همه ما از آن می خواستم.
بالون برای من "" من تعجب می کنم چه چیزی از اندی تبدیل شده است؟ "را مطرح کردند.
تام بعد از ظهر.
"من او را به اندیش نیست، و من شده است با استفاده از تلسکوپ قدرتمند است.
من نه می تواند او را انتخاب کنید، او نمی تواند خیلی دور از ما جلوتر باشد. "
اجازه بدهید سعی کنید، پیشنهاد کرد: "ند.
"او قرار داده تا کمی، تام، جایی که من می توانم نگاه کردن.
اندی نه جرات رفتن بسیار بالا است. شاید من بتوانم او را دید. "
ابر RED به ضرب گلوله به سمت بالا به عنوان مخترع جوان منتقل سکان ارتفاع، و
کارمند بانک، با شیشه ای قدرتمند به چشم خود، جاروب فضای زیر او.
او به مدت نیم ساعت بیهوده نگاه کردم.
سپس با شروع کمی از تعجب به او دست شیشه ای به هم اطاق او.
پیشنهاد: شما را که به "ند.
"این مانند یک پرنده بزرگ به نظر می رسد، با این حال من هیچ پرندگان دیگر دیده می شود نه به روز."
تام نگاه کرد. او صادقانه را از طریق تلسکوپ peered
برای یک دقیقه، و پس از آن گریه:
"بالون اندی! او جلوتر از ما!
ما باید او را دستگیر کند! ند، شما و آقای دامون سرعت بخشیدن به موتور!
مسابقه دو نیست! "
در چند دقیقه بالون بزرگ شد خودش را پرتاب به فضا، و در کمتر
مهارت اندی از ده دقیقه می تواند ساخته شود از سادگی با چشم غیر مسلح است.
پانزده دقیقه بیشتر و ابر سرخ بود به او.
سپس کسانی که روی عرشه کشتی آنتونی باید گرفتار دید از تعقیب آنها، وجود دارد
یک افزایش ناگهانی در سرعت بخشی از جمعیت بی پروا Foger، که به دنبال
به سرقت مارس تام و دوستان او.
نژاد است! "مخترع جوان را تکرار ظالمانه، به عنوان او کشیده سرعت
اهرم بیش از یکی دیگر از شکاف.
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل شانزدهم سقوط آنتونی
اگر آن را برای آنچه در خطر بود، مسابقه بین دو airships بزرگ
شده اند یکی از الهام بخش برای کسانی که روی مهارت تام است.
همانطور که بودند و بیش از حد مشتاق برای غلبه بر مزیت ناعادلانه گرفته شده توسط اندی را به نگاه
برای هر یک از نکات ظریف در این مسابقه از هوا است.
"وجود ندارد انکار که او یک مهارت بسیار خوب وجود دارد، اذعان تام، به عنوان او
پیشرفت از رقیب خود را تماشا. "من هرگز فکر نمی کردم اندی Foger می تواند انجام داده اند
آن است. "
او بسیار از آن را انجام دهد، اعلام کرد: "ند.
"او را استخدام کرد بهترین قسمت ساخته شده است که. اندی است که از ایده های خلاقانه نیست.
او احتمالا می گفت که او می خواست یک بالون، و پدرش قرار داده تا پول و استخدام مردان به
ساخت آن را برای او. اندی، سام و پیت تنها در اطراف tinkered
آن است. "
بعد از آن تام و رفیق بودن او متوجه شدند که این بود - که آقای Foger کرده بودند
خدمات متخصص بالون.
این مرد به Sitka گرفته شده است با Fogers آن رو بود را، و بود مادی آنها را در کمک
دوباره مونتاژ هنر و صنعت. "آیا شما فکر می کنید او می تواند ما را شکست؟ پرسید:" ند،
نگرانی نسبت.
"نه" بانگ زد: تام، با اطمینان. "تنها یک مهارت است که می تواند من ضرب و شتم وجود دارد
RED ابر و که هواپیمای یک باله من پروانه.
اما من در برنامه ذهن برای یک ماشین سریعتر از حتی هواپیمای یک باله.
با این حال من هیچ ترسی است که اندی می توانید نگه دارید تا ما را در این هنر و صنعت.
من را آغاز کرده اند به پرواز در عین حال، و من کاملا مطمئنم که، از راه خود می رود، که او
حد از سرعت خود استفاده کرده است. "" پس چرا شما جلوتر از او؟ "
خواسته آقای دیمون.
"نگهدار نوار اندازه گیری! راه را برای برنده شدن یک مسابقه است که به ضرب و شتم است. "
نه این که یک مسابقه دو نوع "و مخترع جوان به طور جدی صحبت کرد.
"اگر من پیش از کنسرت اندی در حال حاضر، او به سادگی می خواهم در امتداد دنباله و دنبال ما.
در این بازی او است.
او می خواهد به مسیر یاب، برای، از آنجایی که من شک در صحت بازیگران
نقشه، یک کپی از آن او به سرقت برده، او مطمئن است که در آن او نیست.
او می خواهم هیچ چیز بهتر از ما بپرسید. "
"پس چه می خواهید انجام دهید اگر شما جلوتر از او پرسید:" ند.
"من قصد دارم او را فشار دهید تا شب نزدیک"، پاسخ داد: تام "و هنگامی که آن را تاریک، من
رفتن به ساقه های پیش رو، و در صبح خواهیم بود به دور است که او نمی تواند به عقب تا
ما. "
"ایده خوبی است! این مسائل به هفتم "آبه گریه با
شور و شوق. "دزدکی حرکت کردن He'sa!" پشت سر هم خارج آقای دیمون.
"من می خواهم او را پشت سر گذاشت."
تام انجام طرح خود را.
باقی مانده از او فقط در پهلو اندی آویزان، گاهی اوقات عکسبرداری بالا
تقریبا خارج از دید، و دوباره فرو می ریزند، فقط برای نشان دادن ابر قرمز می تواند انجام دهد
هنگامی که تحت فشار است.
همانطور که برای کسانی که روی عرشه کشتی آنتونی، آنها به نظر می رسید به تلاش برای افزایش خود را
سرعت، اما در صورتی که جسم خود را به موفقیت های زیادی را نداشته باشند، برای بزرگ،
هواپیمای سه طبقه یا سه باله زمخت و سخت همراه است.
"من تعجب می کنم که او با او را کردم؟" گفت: ند، به عنوان تاریکی بستن.
"من نمی باعث می شود که هر یک از این شیشه. آنها چوب بسیار نزدیک به کابین.
"اوه، احتمالا پدر اندی وجود دارد، گفت:" "و، شاید، بعضی از آقای در Foger
آشنایان. من حدس می زنم آقای Foger است مشتاق برای دریافت این
طلا به عنوان اندی است. "
اعتراف ند: "او قطعا به پول نیاز دارد". "ژوپیتر! اما من امیدوارم که او را ضرب و شتم قرار می دهیم! "
اما افسوس برای امیدهای تام!
طرح او از انتظار تا شب و پس از آن قرار دادن در سرعت مانند اندی ترک
پشت نمی تواند انجام است.
آن، محاکمه شده بود، اما مشکلی با موتور اصلی رفت، و تنها قدرت 1/2
توسعه یافته است.
تام و ند بیش از آن زحمت کشیده تقریبا تمام شب، به اثر، و از طریق ساعت
از تاریکی آنها می تواند چراغ از داخل کابین از آنتونی gleaming تنها
از اون ها جلوتری.
بدیهی است بالون قلدر می تواند با سرعت کافی برای فرار از قرمز را ندارد
ابر، و یا دیگری آن را طرح از جمعیت Foger، نگه داشتن در مجاورت تام بود.
جهت برگزار شده توسط پیشه وری اندی عمومی یک شمال غربی بود، و تام می دانستند، در
زمان، و خیلی زود، این امر می آنتونی بیش از دره طلا به ارمغان بیاورد.
بدیهی اندی به قرار دادن برخی از ایمان به کپی خود را از نقشه به سرقت رفته است.
"هنگامی که این موتور در شکل من به زودی خواهید جلو و دور از او دریافت می کنم"، اعلام کرد تام، در حدود
چهار ساعت که آن روز صبح، در حالی که او و ند، کمک توسط آقای دیمون، هنوز
کار بیش از دستگاه مقاوم است.
"چه می خواهید انجام دهید؟ پرسید:" ند. خیلی دیر به انجام اصلی من
برنامه ریزی، "رفت و در تام. "ما در حال گرفتن نزدیک به محل در حال حاضر که من
می خواهم پیش از هر کس دیگری وجود داشته باشد.
تا در اسرع وقت ما می توانیم، من قصد دارم به فشار ابر قرمز برای او ارزش و رسیدن به
دره از طلا برای اولین بار. در صورت در اختیار داشتن نه از قانون است، من
می خواهم آن نه نقطه است. "
"این راه را برای صحبت کردن گریه:" آبه. "هنگامی که ما در زمین هفتم دستگاه گوارش ما قوم و خویش ما را نگه دارید
خود! "
زمان صبحانه از خواب قبل از تام موتور تعمیر شده بود، و او تصمیم گرفت به یک
وعده غذایی خوب قبل از شروع برای سرعت بخشیدن به مهارت خود.
او بهتر پس از چند قهوه داغ احساس، برای او و دیگران را از خود خسته بودند
شب کار. "در حال حاضر برای تست! کرد به گریه، به عنوان او رفت
بازگشت به اتاق موتور.
"در اینجا که در آن ما به اندی GO-، و من فکر نمی کنم او می تواند ما را بگیرد!"
افزایش همهمه به موتور قدرتمند وجود دارد، پروانه بزرگ چرخید در حدود
دو برابر تعداد سابق خود را از انقلاب و بالون به طور ناگهانی به ضرب گلوله
به آینده.
کسانی که در ANTHOMY باید برای تماشای برخی از حرکت مانند آن، برای،
به محض مهارت تام آغاز شده بود به خزش بر روی رقیب خود را از هنر و صنعت رو به جلو
به ضرب گلوله کشته جلوتر است.
اما بالون ساخته شد که می تواند در رقابت با تام.
مانند یک مسابقه تعمیرات اساسی سبد خرید اسب، ابر سرخ را از طریق هوا whizzed.
در روح سرگرم کننده، مخترع جوان، ماشین خود را در عرض چند پا را اندی فرستاده شده است.
وی دو هدف را در این حال، او می خواست برای نشان دادن قلدری که او
از ترس او، و او می خواست اگر او می تواند کشف که روی.
تام گرفتن یک نگاه اجمالی از اندی و پدر خود را در داخل کابین از آنتونی، و او
همچنین دیدم یک زن و شوهر از مردان کار دیوانه وار بر روی ماشین آلات است.
"آنها را امتحان کنید به ما بگیرد!" به نام تام ند.
این آشکار بود لحظه ای بعد، پس از ابر سرخ پیش جعلی بود، رقیب خود را
تلاش دست و پا چلفتی به دنبال ساخته شده است.
آنتونی نمایش پشت سر هم از سرعت، و برای یک لحظه تام نگران بود مبادا او
همچنین قابلیت های رقیب خود را دستکمگرفتهشده بود.
ناگهان ند، که در به در دنبال از پنجره سمت طرح ریزی از اطاق دیدبانی کشتی،
به عقب و سمت کشتی اندی، در زنگ گریه.
"چه چیزی مهم است؟ فریاد زد:" تام.
"بالون - Andy's های - دو بال اصلی سقوط کرده اند!"
تام نگاه کرد. بود، اما بیش از حد واقعی است.
فشار که تحت آن آنتونی قرار داده شده بود که ماشین افزایش
سرعت، بیش از حد برای قاب شده بود. دو بال شکست، و در حال حاضر آویزان بیفایده بود
پایین، در دو طرف.
آنتونی به ضرب گلوله به سمت زمین پوشیده از برف!
"آنها در حال افتادن!" گریه آقای پارکر. "بله، افزود:" تام، ظالمانه، "نژاد بیش از
تا آنجا که به آنها مربوط است. "
msgstr "" "عافیت باش روح من! آیا آنها کشته شوند؟ گریه: "آقای دیمون.
خطر زیادی وجود ندارد، پاسخ داد: "مخترع جوان است.
"آنها می توانند جلد هواپیما به زمین.
او اضافه کرد: این چیزی است که آنها در حال انجام است، لحظه ای بعد، او به عنوان شاهد مانور
هنر و صنعت فلج شده است.
"آنها در خطر هستید، اما من باور نمی کنم آنها خواهید به دره از طلا
سفر "تام بود که به زودی به یاد بگیرند که چگونه به راحتی او می تواند
اشتباه گرفته شود.
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل هفدهم برخورد کوه یخ
بعد با سرعت ابر سرخ بود. برای یک لحظه پس از حادثه به در اندی
کشتی، تام تا کند پیشه وری خود را، اما او به زودی در ادامه، بعد از او راضی
خود را که دشمنان خود را در خطر قرار داشتند.
"آیا فکر نمی کنید - که است که می گویند - من می دانم آنها می توانند هر چیزی را از ما انتظار می رود" را مطرح کردند.
آقای دامون، اما به خاطر انسان بود، ما نمی بهتر و توقف کمک به آنها را، تام؟ "
من به سختی فکر می کنم تا، پاسخ داد: "مخترع جوان است.
در وهله اول آنها به سختی به ما برای انجام این کار تشکر کنم، و در سه ماهه دوم، من
باور نمی کنم آنها نیاز است.
آنها تقریبا با خیال راحت در حال حاضر پایین است. "" من نه فقط به این معنی است که، "رفت و در عجیب و غریب
مرد است. "اما آنها ممکن است به مرگ از گرسنگی مردن.
این کشور بسیار متروک که بیش از ما در حال سفر است. "
آنها باید تامین مواد غذایی را در کشتی خود را داشته باشند، اعلام کرد تام "و آنها به ارمغان آورده اند،
گرفتاری خود را بر روی خود. "
"آنها در هیچ خطر بزرگی هستیم" را در آبه. "مقدار زیادی از بومیان در این حوالی وجود دارد،
برای آن اگر Fogers ها نیاز به غذا یا کمک آنها می توانید آن را توسط payin دستگاه گوارش '.
چرا، به خاطر بخش هفتم از بالون های آسیب دیده خود را، هفتم اسکیموها هفتم را
کل حزب Sitka در و فید T EM در سفر هفتم.
آه، آنها همه درست است. "
"خوب، اگر شما می گویید،" موافقت آقای دیمون.
سرش را به تماشای آنتونی به آرامی حل و فصل به زمین می باشد.
به آرامی پایین آمده است، اثبات می کند که تام به مراتب بالا می دانستند او سخن گفت، هنگامی که او گفته بود
جلد هواپیما پایین.
قبل از ابر قرمز از نگاه تام و اصحاب او را دیدم اندی و پدرش
ترک مهارت تشبیه و سرمایه گذاری خود را بر روی زمین پوشیده از برف است.
Fogers enviously پس از بالون قهرمان ما خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود که او را دیدم هنوز هم
فورج به سمت هدف. "من حدس می زنم به سرقت رفته اندی نقشه بسیار نخواهد بود
استفاده از او، "تام mused در.
"حالا ما می توانیم در تمام سرعت ما دوست داریم قرار داده"، و با اینکه او تغییر چرخ دنده ها
اهرم تا بالون زمان بسیار خوبی را به سمت دره
طلا.
باقی مانده از آن روز دیدم ماجراجویان ما به دنبال راه خود را با اشتیاق.
در زمان پرواز، و دوباره، زمانی که آبه که آنها رفتن به پایین
رعایت شخصیت کشور که بیش از آنها در حال عبور بودند، آنها گذاشتم
همراه، در بالای کوه های بزرگ، که
تقریبا شبیه توده ها به نظر می رسید، به طوری که آنها با مقاومت در برابر سرما و برف پوشیده شده بود.
آنها در واقع در یک کشور وحشی و متروک بود.
در زیر آنها کشیده زباله های به ظاهر بی پایان از برف و یخ - جنگل بزرگ
آمیخته با تکه های بی درخت، در حالی که در حال حاضر و پس از آن که بیش از یک یخ زده سفر
دریاچه.
یک بار در در حالی که آنها تا به حال یک نگاه اجمالی، از باندهای سرخپوستان، لباس پوشیدن و در پوست، شکار
در زمان های بومی نگاه کردن، شنیدن سر و صدا ساخته شده توسط موتور
بالون و ابتلا به نگاهی اجمالی به آنچه که باید مانند برخی از آنها به نظر می رسید
شیء مافوق طبیعی، آنها را به پایین سقوط سجده در حیرت و ترس.
"Airships تقریبا از تازگی در اینجا،" آبه با یک لبخند ترسناک اظهار داشت.
آب و هوا بسیار سرد بود، و جویندگان طلا خز سنگین خود را به خارج
پوشاک، که آنها در طول یک منبع نیکو آورده بود.
درست است، آن را گرم در داخل کابین از بالون بود، اما در آن زمان، آنها می خواستند
سرمایه گذاری بر روی عرشه هوای تازه را بگیرید، و یا به برخی از تنظیمات به جناح
هواپیما، و، در موارد مانند مشتاق،
هوای بسیار سرد پوشیده از شبنم یخ زده، آن را به عنوان گذشته آنها را با حرکت از هنر و صنعت رانده شد، ساخته شده حتی
ضخیم ترین لباس به نظر می رسد هیچ یک بیش از حد گرم است. سپس، بیش از حد، آن را سرد در ارتفاع
که در آن از پایین بر روی زمین پرواز کرد.
یک روز دیگر از آنها هنوز هم متحیر و متروک تر بخشی از آلاسکا در بر داشت.
به ندرت وجود دارد هر گونه نشانه هایی از سکونت در حال حاضر، و برف و یخ به نظر می رسید بنابراین با ضخامت
که حتی یک تابستان طولانی از نور خورشید به سختی می تواند ذوب شده آن است.
ساعت از نور روز، بیش از حد، در حال رشد کمتر و کمتر و دورتر در شمال رفتند.
"آیا شما فکر می کنید شما می توانید به خلبان ما حق را به کوه های برف، آبه؟" خواسته تام، در
روز سوم پس از حادثه به بالون اندی.
"بگذار خارج از نقشه، و دیگر نگاهی به آن است.
ما باید در نزدیکی محل در حال حاضر است. ما به نقشه نگاه کنید. "
مخترع جوان رفت و به اتاق ویژه تختخواب دارو مجلل خود را که در آن او سند مهم در نگهداری
میز کوچک، و از دیگران شنیده می شود او را rummaging در اطراف.
او بی صبرانه گفتم، و ند شنیده باهم زندگی کردن خود را می گویند: "من فکر می کردم مطمئن شوید که من آن را در
در اینجا ".
سپس به جستجوی بیشتر، در گرفت و در حال حاضر تام بیرون آمد، چهره اش با پوشیدن به جای
متعجب و متحیر و نگران نگاه کنید، و او پرسید: "بگو، آبه، من که نقشه را نمی بازگشت به
شما من "؟
"خیر، پاسخ داد:" معدنچی. "من آن را ندیده درست قبل از تگرگ هفتم
طوفان است. ما نگاه در آن. "
"این زمانی است که من آن را به یاد داشته باشید، در ادامه تام" و من فکر کردم آن را در میز من.
من هر فرصت ممکن آن را به شما، نیست؛ بود من ند؟
"من؟ نه، من آن را ندیده است. "
"این خنده دار،" در ادامه تام. "من یک بار دیگر نگاه کنید.
شاید آن را در زیر برخی از مقالات "آنها شنیده می شود او را rummaging دوباره در روی میز کار خود را.
"کتاب های بانک من نگهدار!" گریه آقای دیمون.
"من امیدوارم که چیزی که نقشه رخ داده است. ما می توانیم دره طلا را پیدا کند
آن است. "تام آمد دوباره.
"من می توانم آن را پیدا کند." او گفت، ناامیدانه.
سپس در گرفت جستجو از کوره در رفته است. هر محل ممکن است در بالون
نگاه به نقشه گرانبها را روشن نکنید.
شاید Fogers در آن زمان، "آقای پارکر، که در شکار کمک کرده بود، در پیشنهاد
مرتب کردن بر اساس رویایی از مد. این امکان پذیر نیست، گفت: "تام.
آنها نزدیک به اندازه کافی به ما زمانی که من دیدم نقشه گذشته است.
نه، آخرین باری که من تا به حال آن را درست قبل از طوفان تگرگ بود، و در هیجان
تعمیر کشتی، من آن را mislaid.
"شاید آن وجود دارد در غار بزرگ" پیشنهاد ند.
مخترع جوان اعتراف: "این امکان وجود دارد".
"اه!
این بسیار بی دقتی از من! "" اگر شما فکر می کنید آن را در غار است، ما بهتر است
رفتن به عقب وجود دارد و شکار آن، پیشنهاد کرد: "آقای دیمون.
"در غیر این صورت ما در تعقیب وحشی غاز هستند."
"نرو! بانگ زد:" قدیم آبه. "من فکر می کنم ما می توانیم دره هفتم از طلا
بدون نقشه هفتم، در حال حاضر که ما آمده اند به این دوری.
مرتب کردن بر اساس به یاد داشته باشید هفتم علائم در آن پوست، ما در حق
محله در حال حاضر، برای من قوم و خویش برخی از نشانه هفتم شریک زندگی من و من تو را دیدم.
من می گویم، ادامه بده!
ما می توانیم کروز در سراسر کمی تا حمله می کردیم جای مناسب هفتم.
خواهد شد که ما را تا زمانی که آن را به بازگشت به غار.
علاوه بر این، اگر به عقب برگردیم، Fogers ممکن است پیش از ما! "
"با بالون شکسته خود پرسید:" ند "مگر آنها نمی توانند آن را تعمیر؟" خواستار آبه.
"جواب منفی است - در این کشور وحشی"، به نظر تام بود.
اما شاید آن را به همان اندازه نگه داشتن است.
من یاد مبهم فاصله ها و دستورالعمل ها را بر روی نقشه، و، هر چند آن
خواهد شد را دیگر به شکار دره این راه، من فکر می کنم ما می توانیم آن را انجام دهد.
من می توانم خودم را برای بی دقتی من را ببخش!
من باید یک کپی از نقشه نگه داشته، و یا با توجه به یکی از شما مردمی 1.
اما آنها نمی خواهد بشنوید از او خود را سرزنش، و گفت ممکن است به اتفاق افتاده است
هر یک.
این است که نقشه باید در غار بزرگ از دست داده و تصمیم گرفته شد، و اگر وجود داشت آن بود
به احتمال زیاد به دشمنان خود یافت می شود.
"ما می خواهیم شوخی T 'چشم انداز کمی،" اعلام کرد آبه، "فقط می خواهیم آن را در هفتم انجام هوا
به جای در زمین هفتم است. "
این هوای گرگ و میش بود که بی ثمر برای جستجو نقشه بود، و آنها را در داخل کابین نشستم
بحث در مورد مسائل است.
چراغ ها هنوز بر روی تغییر یافته است، و ابر RED دستکاری در امتداد تحت
نفوذ از سکان های اتوماتیک و پروانه.
آقای دامون، که به نظر می رسید فکر می کنم با خوردن یک پیشنهاد: "خب، فرض کنید ما باید به شام"،
برای درمان را مسوول ناراحتی ها و ناهنجاری های بسیاری، روانی و جسمانی است. "نگهدار کویر من قاشق، اما من گرسنه ام!"
او به سمت کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی آغاز شده است، در حالی که تام به جلو رفت و به اطاق دیدبانی کشتی.
به سختی او رسیده بود آن را از یک تصادف فوق العاده آمد و بالون به نظر می رسید
از سوی برخی از دست غول انداختند.
هر کس به پایین پرتاب شد و فوت او، و چراغ که ناگهانی تبدیل شده بود
بیرون رفت. "چه چیزی مهم است؟" گریه ند.
"آیا ما ضربه هر چیزی خواست:" آقای دیمون.
"آمار هر چیزی! باید بگویم ما تا به حال فریاد زد: "تام.
"ما یک قطعه کردن یک کوه بزرگی از یخ زدم!
همانطور که وی صحبت می کرد بالون به آرامی شروع به ته نشینی به سمت زمین، برای او
ماشین آلات تاثیر فوق العاده ای شده بود متوقف شده است.
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل هجدهم مبارزه با گاو مشک
"آیا می توانم به شما کمک کنم، تام؟ چه که باید انجام شود؟ "خواستار ند نیوتن، به عنوان
او را به جایی که باهم زندگی کردن خود را yanking در اهرم و چرخ دنده بود با عجله.
"مخترع جوان gasped. یک دقیقه صبر کن!"
من می خواهم در باتری ذخیره سازی پرتاب، که ما نور می دهد.
پس ما می توانیم ببینیم که چه چیزی انجام می دهند. "
یک لحظه بعد کل کشتی، روشن شد و کسانی که روی او را احساس
آرامتر. هنوز ابر قرمز رنگ به فرو رفتن ادامه داد.
"آیا ما نمی توانیم کاری انجام دهد؟ فریاد زد:" ند.
"شروع پروانه، تام!" "نه، من از گاز استفاده کنید.
نمی توانم ببینم که در آن ما به عنوان، به عنوان نور افکن از کسب و کار است.
ما ممکن است در میان بسیاری از bergs باشد.
ما پرواز خیلی کم است. فقط گاز تولید ماشین. شروع
ند با عجله اطاعت این دستور. او جسم تام.
با کیسه بزرگ پر از گاز بالون را به آرامی به زمین به راحتی حل و فصل
هر چند تحت فرمان ملخ هواپیما و هواپیماهای بال.
در چند دقیقه، صدای خش خش دستگاه گفت: که بخار در حال وارد شدن به مجبور
کیف و کمی بعد از حرکت رو به پایین از کشتی شد بررسی می شود.
او بیشتر و بیشتر، به آرامی به سمت زمین نقل مکان کرد، تا زمانی که با یک شیشه کوچک، او
حل و فصل کردن، آمد و به استراحت است. اما او دلسرد شدن ناهموار بود که
کابین در یک زاویه ناخوشایند کج شد.
"نمک، انبار نگهدار من گریه:" آقای دیمون. "ما تقریبا بر سر ما ایستاده!
"بهتر است که از ایستاده نه در همه، گفت:« تام، ظالمانه است.
"حالا تا ببینیم که چه چیزی آسیب است."
او از درب رو به جلو از داخل کابین درهم، کار آسان بود
کج شده است، و دیگران او را به دنبال.
خیلی تاریک بود به یاد داشته باشید که چقدر خساراتی شده بود، اما تام بود
رها برای دیدن، نزدیک به او می تواند قضاوت، که آن را به جلو محدود شد
بخشی از پلت فرم جلو یا عرشه کشتی.
الوار چوبی، منشعب شد، اما میزان استراحت نمی تواند
مسلم و قطعی نیست تا نور روز است.
اتصالات افکن برخورد شده بود شکسته، و می تواند مورد استفاده قرار گیرد.
در حال حاضر به نگاهی به ماشین آلات، پیشنهاد مخترع جوان، زمانی که او بود
در سراسر پیشه وری خود را راه می رفت.
"این چیزی است که من بیش از حدود خارج نگران است."
اما، به شادی خود، آنها تنها یک استراحت کوچک در موتور.
که چه چیزی باعث آن را به متوقف کردن، و همچنین قرار دادن دینامو خارج از کمیسیون
، "تام اعلام کرد:" ما به راحتی می توانید این مشکل رفع شود.
"قهوه، قاشق من را نگهدار!" گریه آقای دامون، که به نظر می رسید به در حال اجرا به جدول
لوازم جانبی در نعمت او. شاید هم پس از آن بود در نزدیکی
زمان شام.
msgstr "" "نگهدار قهوه قاشق! اما چگونه رخ داد؟ "
ما در حال اجرا بسیار کم، اعلام کرد: "تام.
من فراموش کرده بود که ما به احتمال زیاد در میان قله های کوه های بلند در هر لحظه،
و من مجموعه ای سکان ارتفاع بسیار کم. تقصیر من بود.
من باید در مواظب بوده است.
ما باید زده اند کوه یخ ضربه اجمالی، و یا نتیجه
بوده است بدتر از آن است. خواهیم آمد از آن همه حق است، آن را به عنوان است. "
ما می توانیم هر چیزی را به شب "مشاهده ند.
"فقط خوردن، را در آقای دیمون" و ما باید به نیمه پر فنجان قهوه، برای
همه چیز آنقدر کج است که آن را مانند زمین درهم و turvey است.
این باعث می شود من نسبتا سرگیجه! "
اما او در این کار از یک وعده غذایی را فراموش کرده، و، هر چند آن را در زیر آماده شد
مشکلات قابل توجهی است، در آخر آماده بود.
روشن و اوایل صبح روز بعد تام به یکی دیگر از بازرسی از کشتی اش.
او متوجه شد که حتی در صورتی که عرشه رو به جلو شد تعمیر آنها می تواند بر روی بروید، به محض
موتور در شکل بود، اما آنها تا به حال برخی از چوب یدکی روی، آن را به تصمیم گرفته شد
به طور موقت پلت فرم له تعمیر.
این کار سرد بود، حتی در پوشیدن لباس های ضخیم آنها، اما، بعد از کار تا خود را
ند ضربه بر روی ایده ساخت یک آتش سوزی بزرگ برخی از انگشتان دست سفت بودند از فراست،
درختان همیشه سبز در نزدیکی مکانی که کشتی غیر روحانی.
بگو که همه حق است! "اعلام کرد تام، به عنوان گرما از شعله های ساخته شده خود احساس.
"ما می توانیم بهتر کار کند، در حال حاضر!" ابر قرمز در برخی از خشن کج شد و
زمین ناهموار، در میان برخی از تپه های کوچک.
در هر دو طرف به وجود آمد قله های بزرگ، به ویژه که آنها قوی برخورد کرده بود
نزدیک به پانزده هزار فوت است.
همه چیز را با برف و یخ پوشیده شده بود و در واقع، یخ ضخیم روی
بالای کوه که crags شبیه توده ها و نه از قله های سنگی.
سقوط بالون پایین آورده بود و بخش بزرگی از این سنگ جامد یخ.
"آیا شما فکر می کنم ما در هر نقطه در نزدیکی دره از طلا پرسید:" آقای دیمون که
بعد از ظهر، وقتی که این کار تقریبا تمام شده بود.
"جایی در این نزدیکی است. اعلام کرد:" آبه.
من شریک زندگی من گذشت، از طریق شوخی چنین مکانی را به عنوان در راه ما وجود دارد.
من تعجب می کنم اما آنچه در آن بیش از چند صد مایل دورتر بود، در حال حاضر است. "
سپس ما به زودی آنجا خواهم بود، گفت: "تام. "من در صبح شروع می شود.
من می توانم به شب است، اما تنظیمات من می خواهم به موتور وجود دارد،
و علاوه بر این، من فکر می کنم امن تر از آن خواهد شد، در حال حاضر که ما در میان این قله، به حرکت
در نور روز، یا حداقل با نور افکن رفتن.
من باید که قبل از فکر. "
"سپس، اگر شما نمی خواهید برای شروع دور در یک بار، سخن گفت:" آقای پارکر، "من فکر می کنم من
راه رفتن در اطراف بیت و ایجاد برخی از مشاهدات.
من فکر می کنم ما در حال حاضر در منطقه که در آن ممکن است ما انتظار حرکت یخ.
من می خواهم به آزمایش آن، و اگر آن را در جهت جنوب سفر.
اگر در حال حاضر، آن را به زودی انجام شود که، و پوشش یخ حتی ممکن است به رسیدن
تا آنجا که به نیویورک است. "" چشم انداز دلپذیر، "زمزمه تام.
سپس او با صدای بلند گفت: "خوب اگر شما می خواهید، آقای پارکر، ما با تو خواهم بود.
من خوشحال از فرصتی برای دراز کردن پا در من، و آنچه بیشتر باقی مانده است که باید انجام شود، می تواند
به پایان رسیده در صبح است. "
آقای دیمون اعلام کرد که او با پا لگد کردن بر روی یخ و برف رغبت، و می ماند
در کابین گرم، اما تام و ند، با آبه و آقای پارکر.
دانشمند با اشاره به آنچه که او ادعا کرد که شواهد از جنبش قریب الوقوع
یخ، در حالی که آبه به بیابان توضیح داد که چگونه آلاسکا، سرخپوستان که
محله شکار و صید، و چگونه آنها کلبه ساخته شده از بلوک های از یخ است.
"ما در حال نزدیک شدن به دایره قطب شمال هفتم،" معدنچی پیر گفت: "و ما به زودی در میان هفتم
وحشیانه ترین قبایل اسکیمو. "
"هر گونه شکار در این حوالی وجود دارد؟ پرسید:" ند.
"بله، مقدار زیادی از گاو مشک،" پاسخ داد: آبه.
"ای کاش من اسلحه من را به همراه آورده است و می تواند یکی از جانوران بزرگ را ببینید،" رفت و در
ند. او هیجان و نگرانی به اطراف نگاه کرد، اما هیچ بازی بود
در چشم.
پس از کمی دورتر با پا لگد کردن بیش از وسعت یخ زده و همه آنها اعلام کرد که آنها تا به حال
به اندازه کافی از چشم انداز دلتنگ کننده دیده می شود، و رای به بازگشت به کشتی است.
از آنجا که نزدیک شدن تام مهارت خود را چند بزرگ، کرک اشیاء سیاه و سفید را دید ایستاده در
خط بر روی مسیر ماجراجویان بود که بیش از یک در حالی که کمی قبل از آمده.
اشیاء بین جویندگان طلا و ابر قرمز بودند.
"در جهان چه کسانی هستند؟" مخترع جوان پرسید.
ند "به من نگاه کن مثل سنگ سیاه و سفید" را مطرح کردند.
"سنگ" گریه آبه. «نگاه کن، پسر، گاو مشک و
بزرگ آنهایی که بیش از حد! There'sa زیادی از اونا!
برای کشتی!
اگر آنها به ما حمله ما goners "پسران و آقای پارکر مورد نیاز دوم
هشدار دهنده است. عطف به طوری که به گذشته کرک عجله
موجودات، چهار سوی کشتی است.
اما اگر دوستان ما انتظار می رود برای رسیدن به آن unmolested آنها نا امید شد.
به محض افزایش یافته بود با سرعت خود را از گاو، با snorts از خشم، darted
رو به جلو.
حیوانات ممکن است تصور آنها مورد حمله بودند، و مصمم به
ایجاد حرکت اول. "در اینجا آنها می آیند! فریاد زد:" ند.
"با حداکثر سرعت دویدن برای آن گریه:" تام.
"اوه، اگر من فقط به حال تفنگ من!" موضوعات آغاز آبه. دشوار بود در حال اجرا بر یخ کار و
برف، مانع آنها با لباس خز خود را سنگین بود.
آنها به زودی متوجه این موضوع و با سرعت بر روی آنها آگاه بود.
آنها در حال حاضر نزدیک به کشتی، اما موجودات وحشی هنوز بین آنها بود
هنر و صنعت.
"سعی کنید در اطراف راه دیگر!" به کارگردانی تام، آنها تغییر جهت خود را، اما گاو
نیز منتقل کردند، و با دم بلند از خشم بود، تکان دادن خود را
سران کرک و شاخ های بزرگ، در حالی که مو،
حلق آویز کردن از طرف خود و پهلوها، در برف کشیده است.
"راست ای در اونا! اجرا و داد! "مخترع جوان توصیه می شود.
"شاید ما می توانیم ترساندن 'دریافت!
آنها به دنبال توصیه های خود را. فریاد مانند سرخپوستان 4 با عجله
مستقیم برای حیوانات. برای یک لحظه فقط موجودات متوقف شد.
سپس، bellowing بلندتر از همیشه مستقیم تام و دیگران با عجله.
بزرگترین گاو، با منحرف ناگهانی، آقای پارکر، که ساخته شده
کمی در رهبری به یک طرف.
در یک لحظه دانشمند بالا در هوا پراکنده شده بود، در حال سقوط در یک بانک برف.
"آقای دیمون! آقای دیمون! فریاد زد: "تام، دیوانه وار.
"تفنگ و ساقه این جانوران!
مخترع جوان و همراهان او دو به توقف آمده بود.
گاو نیز در لحظه ای متوقف شد. ناگهان آقای دیمون ظاهر شده بر روی عرشه
بالون.
او در دو تفنگ است. تخمگذار کردن او دیگر در هدف
گاو نر که عجله آقای پارکر در سجده بود.
انسان غیر عادی کار اخراج شدند.
وی وحش در پهلو، ضربه، و با زیر از خشم معلوم است.
"در حال حاضر هم ما فریاد زد:" تام. "رئیس برای کشتی، من برق من
اسلحه! "
"ما می توانیم آقای پارکر را ترک کنید! فریاد زد:" آبه. اما دانشمند، بوجود آمده بود و
در حال اجرا به سمت ابر RED. او به نظر نمی رسد به صدمه دیده است.
آقای دیمون اخراج دوباره ضربه دیگری وحش، اما نه mortally.
یک بار دیگر گله ای از موجودات کرک آمد، اما ماجراجویان بودند در حال حاضر تقریبا در
کشتی، در عرشه آن ایستاده بود آقای دامون، شلیک به همان سرعتی که او می تواند کار
اهرم و ماشه را بکشد.
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل نوزدهم از غارهای یخ
"نگه داشتن در آتش! برگزاری 'EM عقب چند دقیقه ای و من به زودی
تبدیل تفنگ برقی شل در اونا فریاد زد: "تام سویفت او sprinted جلو.
ادامه تیراندازی، آقای دیمون! "
msgstr "" "نگهدار من پودر شاخ! من! "گریه مرد هیجان زده است.
"من تمام کارتریج در تفنگ وجود دارد! آتش"
کدام، در نرخ او تخلیه سلاح، یک مدت زمان طولانی را ندارد.
اما آن را به حال اثر از چک کردن لحظه ای پیش از مخلوقات است.
طولانی برای، با این حال.
دوستان ما به سختی رسیده بود و بالون، با آقای پارکر تلو تلو خوردن و لغزش در
یخ و برف، قبل از اینکه گاو مشک آمد دوباره، با دم بلند.
"آنها در حال رفتن به اتهام کشتی!
آنها او را قوچ فریاد زد: "ند نیوتن. "من فکر می کنم من می توانم آنها را متوقف کند!" گریه تام، که
به سمت اتاق ویژه تختخواب دارو مجلل خود را همگانی روندی.
او بیرون آمد لحظه ای بعد، حمل اسلحه عجیب و غریب به دنبال، ماجراجویان
دیده می شود، اما هرگز در عمل، به عنوان تام تنها قرار داده بود برخی از نکات تکمیلی
آن را از انجام سفر به غارهای یخ.
"چه نوع سلاح است که گریه:" آبه، او به عنوان آقای پارکر در هیئت مدیره کمک کرد.
مخترع جوان پاسخ داد: "این تفنگ الکتریکی" است.
"من نمی دانم چگونه آن کار خواهد کرد، تا آن را به طور کامل به پایان رسید، اما من قصد دارم را امتحان کنید
آن است. "
قرار دادن آن را به شانه خود او در گاو مشک پیشرو با هدف، و اهرم کوچک کشیده.
هیچ گزارش، هیچ پف می دود و آتش است، با این حال موجودی بزرگ، که تا به حال وجود دارد
عجله در کشتی، به طور ناگهانی متوقف شد، تحت تأثیر برای یک لحظه، و پس از آن کاهش یافت در
برف، لگد زدن به در عذاب مرگ او.
"یکی از پایین فریاد زد:" تام. "تفنگ من همه حق است عمل می کند، حتی اگر نمی باشد.
به پایان رسید! "او در یکی دیگر از گاو هدف و موجودی
در آهنگ های خود را متوقف شده است.
آقای دیمون کارتریج خود را خسته کرده بود، و آتش متوقف شده بود، اما آبه ABERCROMBIE
با تفنگ خود را آماده و بر روی جانوران افتتاح شد.
تام یکی دیگر از را با اسلحه برق خود را به قتل رساندند، و آبه به ضرب گلوله 2.
این پیش، متوقف و فقط در زمان، برای حیوانات قبل از هر چیز در حال حاضر
نزدیک به کشتی بود و آنها در بدنه ضعیف با عجله آنها ممکن است به آن آسیب دیده
فراتر از تعمیر.
در اینجا می رود یکی از بزرگ! "گریه تام، و، با هدف در بزرگترین گاو از گله،
مخترع جوان اهرم را کشیده است. این حیوان سقوط کرد بیش از مرده، و بقیه،
رعب و وحشت زده، تبدیل و فرار کرد.
"Hurrah! این مسائل! "گریه ند نیوتن،
capering در مورد در عرشه.
او به اتاق ویژه تختخواب دارو مجلل او هول هولکی بود و تفنگ خود را امن، و قبل از گاو مشک
خارج از دید او، به قتل رسانده بود که به او لذت بزرگی است.
"توانا و خوش شانس ما آنها را راندند، اعلام کرد:" آبه.
"آنها وحشتناک وحشی در آن زمان، شاید ما رخ داد یکی از آنها را بار.
اما می گویند، تام، چه نوع اسلحه است که به شما کردم، به هر حال است؟ "
آه، آن را به آتش گلوله های برقی، توضیح داد: "قهرمان ما است.
اما من در زمان به شما در مورد آن بگویید.
خارج و پوست یکی از کسانی که گاو.
گوشت تازه را در خوب می آیند، برای ما زندگی کرده بوده ام در مسائل کنسرو از آنجایی که ما را ترک کرد
سیاتل. ما باید زمان کافی قبل از آن تاریک می شود. "
آنها که در آن موجودات کرک شده در برف دراز هول هولکی، و به زودی به اندازه کافی وجود دارد
گوشت تازه به آخرین مدت طولانی، آن را به خوبی نگه داشتن در سرد شدید.
تام قرار داده دور اسلحه الکتریکی خود، به طور خلاصه توضیح می دهد سیستم را از آن خود را به
اصحاب.
هم در راه بود، و نه چندان دور، زمانی که تفنگ الکتریکی بود
صرفه جویی در زندگی خود را به شیوه ای قابل توجه، در حیات وحش آفریقا، جایی که او به شکار رفت
فیل.
در کابین دنج که شب آنها نشست و صحبت کرد از ماجراهای روز.
بالون کمی شده بود تا با استفاده از کیسه های گاز برداشته و در حال حاضر بر روی یک استراحت
دلسرد شدن سطح، پس از آن راحت تر برای شکارچیان طلا بود.
من مشاهدات من مورد اسلاید برف بزرگ کامل نیست، اظهار داشت: "استاد
پارکر، "من به من اعتماد کن، زمان برای رفتن به زمین دوباره به فردا داشته باشد."
اعتراض: "ما ترک در اوایل صبح،" تام.
علاوه بر این، من باور نمی کنم این امر می تواند امن به بیش از آن که زمین دوباره "، را در آقای
دامون.
msgstr "" "عافیت باروت من! اما وقتی دیدم این موجودات وحشی
عجله در شما، من فکر کردم این همه با ما بود.
آیا شما صدمه دیده است، پارکر، همکار عزیزم؟
من را فراموش کرده بپرسید. "" در حداقل صدمه وارد نشود، جواب داد: "
دانشمند.
"لباس های سنگین و ضخیم خز من به من از شاخ حیوانات را نجات داد، و من در بعضی از سقوط کرد
برف نرم. من کاملا برای یک لحظه مبهوت شد.
من فکر کردم ممکن است آغاز جنبش برف است. "
"این یک جنبش گاو بود، گفت:" ند، در صدای کم به تام.
صبح دوباره دیدم مسافران در راه، با ابر سرخ شناور به اندازه کافی بالا
برای جلوگیری از قله های بلند است.
هوا روشن بود، اما بسیار سرد، و تام که در خانه خلبان بود، می توانم ببینم
فاصله طولانی پیش رو، و توجه داشته باشید بسیاری از crags قوی، که بوده است، بالون
پرواز به اندازه کافی پایین، با پیشرفت خود را دخالت.
"ما باید برای نگه داشتن نور افکن تمام شب، برای جلوگیری از برخورد،" او
تعیین می شود.
"آیا ما در هر نقطه در نزدیکی محل پرسید:" آقای دیمون.
ما در منطقه راست هفتم هستیم، اعلام کرد: "معدنچی پیر است.
"من فکر می کنم ما در مسیر حق هفتم هستیم.
من تصدیق می کنم چند نشانه "" هم وجود دارد هر مشکل بوده است اگر من
نقشه را از دست داده است. "تام شکایت، به تلخی.
که ذهن هرگز، اصرار داشت: "آبه.
"ما به هر حال پیدا کردن مکان هفتم. اما نگاه پیش رو وجود دارد؛ است که یکی دیگر از تگرگ
headin طوفان این راه، تام؟ "مخترع جوان نگاه به جایی که آبه
اشاره کرد.
مه در هوا وجود دارد، و هراس بزرگ احساس می شد، اما، در
چند دقیقه ای وجود دارد به گونهای خشونت آمیز از برف بود و همه آنها را تنفس راحت تر.
، هر چند که تکه های به طور کامل خاموش این دیدگاه چنان متعدد بودند، وجود داشت
هیچ خطری برای بالون از آنها. تام سازی توسط قطب نما.
طوفان چند ساعت به طول انجامید، و زمانی که آن را بیش از ماجراجویان بود خود را در بر داشت
چندین مایل فاصله نزدیکتر به مقصد خود را - حداقل آنها امیدوار بودند که نزدیکتر از آن بودند،
آنها قصد آن کور است.
آبه اعلام کرد آنها در حال حاضر در منطقه دره طلا بود.
آنها به مدت دو روز cruised، مشاهدات بیهوده به وسیله قدرتمند
تلسکوپ، اما دیدم هیچ نشانه ای از هر افسردگی که مطابقت با
از کجا جای آبه طلا گرفته شده از دیده بود.
در زمان آنها گذشت بیش از روستاهای هند، و تا به حال یک نگاه اجمالی، از پوست چادری
ساکنان عجله به نقطه دید عجیب و غریب از بالای سر بالون.
تام بود که شروع به سرزنش خود را دوباره برای بی دقتی خود را در از دست دادن نقشه، و
آن شروع به زمان به عنوان اگر آنها ساخت یک جستجوی بی ثمر است.
هنوز آنها حفظ روحیه خوب خود را، و آقای دامون کردنش بعضی از غذاهای جدید
از گوشت گاو مشک.
حدود یک هفته پس از مبارزه با موجودات وحشی، یک روز بود، به عنوان ند
در وظیفه در اطاق دیدبانی کشتی، او اتفاق افتاد به قفل کردن.
آنچه در او دیدم موجب شده است او را به به تام تماس بگیرید.
"چه چیزی مهم است؟" خواستار مخترع جوان، او با عجله به جلو است.
نگاه کردن وجود دارد، "به کارگردانی ند.
"این به نظر می رسد اگر ما به عنوان بیش از بسیاری از beehives بسیار زیاد کهنه پرست قایقرانی شد
نوع. "تام نگاه کرد.
زیر بود بی شمار، hummocks گرد برف یا یخ.
بعضی از آنها بسیار بزرگ - و وسیع به عنوان آلونکها بزرگ که در آن یک بالون قابل هدایت می تواند
قرار دارد - در حالی که دیگران به عنوان کوچک به عنوان کلبه های یخی اسکیموها که در آن زندگی می کنند.
اظهار داشت: "این نه عجیب و غریب،" تام.
"من تعجب می کنم -" اما او حکم او کامل نیست، برای
ABERCROMBIE آبه، که به کنار او آمده بود، ناگهان فریاد زد:
"غار یخ!
غار یخ! حالا من می دانم که در آن ما هستند!
ما نزدیک به دره از طلا! غارها از یخ وجود دارد، و تنها فراتر از
هفتم جایی است که ما نگاه!
ما آن را در گذشته پیدا نشد!
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
XX فصل در دره GOLD
فریاد هیجان زده معدنچی پیر به ارمغان آورد آقای دیمون و آقای پارکر به اطاق دیدبانی کشتی
در اجرا. "نگهدار یخچال من! بانگ زد:" آقای
دامون.
"آیا بیشتر از این موجودات وحشی، کرک و پایین وجود دارد؟"
"توضیح داد:" نه، اما ما بیش از غار هفتم از یخ آبه.
این بدان معناست که ما در نزدیکی طلا هفتم هستند. "
شما نمی گویم! "پشت سر هم دانشمند.
"غار یخ! در حال حاضر من می توانم مشاهدات واقعی من شروع می شود!
من یک نظریه است که مغاره ها در بالای اقشار یخ است که به آرامی در حال حرکت هستند
پایین، و در نهایت کل قاره آمریکای شمالی را دفن خواهد شد.
اجازه دهید من یک بار پایین وجود دارد، و می تواند ثابت کند آنچه من می گویم. "
"معامله I'da خوب و نه شما می توانید آن را اثبات نمی کند، اگر آن را به هر چیزی مانند آن
در جزیره زلزله، و یا در میان سازندگان الماس بود. "تام سویفت گفت.
"اما ما به پایین وجود دارد، برای دیدن آن ها چه هستند مانند.
شاید دنباله از میان غارهای یخ به دره از طلا وجود دارد. "
"من فکر نمی کنم، گفت:" آبه، تکان دادن سر خود.
"من فکر می کنم هفتم دره طلا نهفته است بیش از آن که خط الراس بالا،" و او را به یکی اشاره کرد.
"این که من شریک من بود، او در رفت.
"من جایگاه هفتم را به رسمیت می شناسند."
"خوب، خواهیم به پایین در اینجا، به هر حال،" تصمیم گرفت تام، و او کشیده اهرم اجازه بده که بعضی
از گاز از کیسه، و مورب سکان انحراف به ارسال به بالون
سمت غارهای فرد.
و کنجکاو به اندازه کافی دوستان ما پیدا کردن آنها را در زمانی که فرود ساخته شده بود و
به قدم زدن در مورد آنها. خیلی سرد بود، برای هر طرف بود
یخ جامد.
آنها بر روی یخ راه می رفت، که مانند یک طبقه زیر پای خود، میزان صرفه جویی که در آن
غار یخ خود را پرورش داده شدند. همانطور که برای غار، آنها، بیش از حد،
از یخ جامد گود افتاده.
این دقیقا به عنوان اینکه یک بار وجود دارد سطح سطح بعضی از مایعات است.
سپس با برخی از تحول طبیعت، سطح را به حباب های دمیده شده، برخی از بزرگ
و برخی کوچک است.
سپس همه چیز جامد یخ زده بود، و غارهای حباب توخالی شد.
در بخشی از زمان از طرف کاهش یافت و در و باز شدن ساخته شده است، به طوری که تقریبا تمام غارها
قادر به شدن وارد بود.
این روش شکل گیری آنها به عنوان یک نظریه آقای پارکر پیشرفته، و هیچ کس
به او اعتراض.
طلا جویندگان راه می رفت، نگاه در غارهای یخ با تعجب خود را نشان داده
چهره.
این تقریبا مثل این است که در برخی از صحنه های فوق العاده از پریان بود، حباب های بزرگ یخ
به نمایندگی از خانه ها، پشت بام در حال مثل igloos اسکیموها گرد.
برخی به حال به هیچ وجه از ورود، سطح بیرونی بدون شکستن.
سایر دهانه های کوچک، مانند راهرو کمی، در حالی که بعضی دیگر هم وجود دارد
باقی ماند اما بخش کوچکی از غار اصلی، برخی از نیروی طبیعت پاشیده شده
و آن خرد است.
"شگفت انگیز! شگفت انگیز! بانگ زد: "آقای پارکر.
"آن خرس های تئوری من دقیقا! در حال حاضر به یخ با چه سرعتی در حال حرکت است. "
"چگونه می خواهید بگویید؟ پرسید:" تام.
"با در نظر گرفتن برخی از نشانه در این زمینه از یخ، و با توجه به اوج خود دور است.
سپس من از راه اندازی یک سهام، و با توجه به موقعیت نسبی خود، من فقط می توانم بگویم
میدان یخ با چه سرعتی در حال حرکت است جنوب است. "
دانشمند هول هولکی به کشتی به سهام تیز او آماده کرده بود
هدف. سریع فکر می کنید چگونه یخ در حال حرکت است؟ "
پرسید ند.
"اوه، شاید دو یا سه متر در سال است." "دو یا سه فوت در سال؟" gasped آقای
دامون.
"چرا، پارکر، همکار عزیزم، که در آن سرعت آن خواهد بود برخی از زمان قبل از یخ می شود
نیویورک. "" اوه، بله.
من به سختی انتظار آن وجود دارد ظرف مدت دو هزار سال خواهد رسید، اما تئوری من خواهد بود
ثابت شده است، فقط همین! "
"پیف! بانگ زد:" آبه ABERCROMBIE، "من نمیرم که نگران باشید، اگر آن را
میشه 'T' را که در حالی که. من reckoned، به گوش او صحبت کنید، که آن را
میشه "T" اتفاق می افتد تابستان آینده است. "
"بود و من،" موافق تام، اما اظهارات خود را در آقای پارکر از دست داده بود که مشغول ساخت
مشاهدات. مخترع جوان و دیگران راه می رفت
در مورد در میان غارهای یخ.
"بعضی از این غار به اندازه کافی بزرگ خواهد بود به خانه ابر سرخ در مورد یکی دیگر از
طوفان تگرگ، مشاهده شده: "تام.
"که یک بیش از وجود دارد، برگزاری 2 مهارت اندازه من" و، در واقع، احتمالا
3 می تواند و بعد فورا رفت واز در صورت باز شدن تا حدی وسعت یافته بود، برای یخ
غار که قهرمان داستان ما با اشاره به یکی از عظیم بود.
به عنوان ماجراجویان و قدم زدن در مورد آنها با صدای فوق العاده توفنده مبهوت شد.
آنها در زنگ آغاز شده، برای، خاموش به سمت چپ خود، از یکی از غار یخ
سقوط به سمت داخل، بلوک های آب یخ زده خرد کردن و سنگ زنی در برابر یکدیگر.
"It'sa چیز خوبی است که ما در آنجا نبود، اظهار داشت تام و او می تواند یک سرکوب
لرزیدن، "وجود داشته نشده است از ابر سرخ اگر او بوده است
در داخل. "
این محل متروک بود، با وجود زیبایی وحشی از آن را، و زیبا بود
هنگامی که خورشید میدرخشید در غارهای یخ، آنها را از درخشش در صورتی که با نوک شدند
الماس است.
اما سرد و عبوس بود و هیچ نشانه ای است که انسان به حال همیشه وجود دارد
است وجود دارد.
آقای پارکر تنظیم از سهام خود را به اتمام رسانده است، و برداشت از نشانه خود را، و
به شدت ساخت خود به نام «مشاهدات، و چیزی که با عجله نوشته شده برخی از ارقام در نوت بوک.
"با چه سرعتی حرکت، پارکر" به نام آقای دیمون.
"من هنوز نمی تواند بگوید،" پاسخ بود.
"این مشاهدات گسترش بیش از چند روز قبل از من آگاه خواهد شد که نیاز به
نرخ "" سپس ما همچنین ممکن است، "پیشنهاد
تام.
"هیچ چیز به از ماندن در اینجا به دست آورد وجود دارد، و من می خواهم برای رسیدن به طلا
دره. آبه می گوید که ما در نزدیکی آن می باشد. "
پاسخ: راست را روی این خط الراس، من آن را به "معدنچی.
"ما نه می توانید وجود دارد خیلی زود برای من.
این Fogers ها ممکن است دستگاه گوارش کشتی خود را ثابت کردن، وارد قبل از ما انجام می دهیم اگر ما منتظر
طولانی تر است. "" خطر نه چندان، من حدس می زنم "، اعلام کرد ند.
"خب، ما هم خواهم رفت تا در هوا، و ببینید که چه ما می توانیم، تصمیم گرفت تام، او تبدیل
به عقب و سمت کشتی.
آنها دریافتند: "لبه" را به عنوان آبه تعیین شده، به یک فلات بزرگ، بیش از صد
مایل در حد، و آنها را بخشی بهتر از آن روز عبور از آن بودند، رفتند
به آرامی، پس نه از دست دره که معدنچی مثبت بود نزدیک شد.
آقای پارکر را دوست نداشت از خروج از غار یخ، اما آبه گفت: بیشتر در این دره وجود دارد
جایی که آنها به رفتن، و دانشمند می تواند مشاهدات خود را تمدید است.
بود هنگام غروب وقتی که تام، که مشابه از طریق یک لیوان قدرتمند بود، به نام
از:
"خب، ما در پایان فلات هستیم، و به نظر می رسد به شیب را به دره
فراتر از اینجا که جای گریه: "آبه،
هیجان.
"برو آهسته، تام." قهرمان ما نیاز به چنین بدون احتیاط.
با دقت به او فرستاده شده بالون به جلو.
چند دقیقه بعد، آنها بیش از یک روستای بزرگ اسکیمو، خز چادری در حال عبور بوده اند
ساکنان آن به سرعت در مورد به طور گسترده در نزد بالون به کار می برد، بسیار هیجان زده هستیم.
"در آنجا هستند!
گدا هفتم آنها است! "گریه معدنچی پیر. "آنها را همراهان که سوار من 'هفتم من
شریک دور. اما دره هفتم از طلا وجود دارد!
من آن را می دانم!
حالا تی پر کردن جیب های خود را با قطعات! "" آیا مطمئن هستید که این مکان است؟ پرسید: "آقای
دامون. "Sartin مطمئن از آن اعلام کرد:" آبه.
او را تام!
او را به عبارت پایین! "" کلیه حقوق این، "توافق کردند مخترع جوان، به عنوان
او منتقل سکان انحراف. بالون تبار او را به آغاز شد
دره.
لبه فلات، که منجر به رکود بزرگ در حال حاضر سیاه و سفید با
اسکیموها و سرخپوستان، که capering مورد، gesticulating به طور افراطی.
"این کاملا حزب تعجب به EM رادیو، مشاهده شد ند نیوتن.
بله، من امیدوارم که آنها را بر روی تماس با ما بهار نیست، افزود: "تام.
پایین و پایین به ابر سرخ رفت پایین تر و پایین تر را به دره.
"غار یخ وجود دارد!" گریه آقای پارکر، با اشاره به تعجب گرد
و توخالی hummocks.
"بسیاری از آنها!" "و بزرگتر از دیگران! افزود:" آقای
دامون. بالون در حال حاضر در حال حرکت بود به آرامی، برای تام
می خواست به انتخاب کردن محل فرود خوب.
او را دیدم کشش صاف از یخ پیش از او، در مقابل یخ بسیار زیاد
غار. "من برای آن را،" او گفت: ند.
چند دقیقه بعد، پیشه وری به بقیه آمده بود.
تام قدرت خاموش و هول هولکی از اطاق دیدبانی کشتی، پوشیدن کت خز خود را به عنوان او
عجله بیرون.
انفجار در هوا منجمد او را ملاقات نمود او در را باز بیرونی کابین.
او می تواند به برگشت بر روی یال فلات حاشیه سرخپوستان را ببینید.
او گفت: "خوب، ما در اینجا در دره"، به عنوان دوستان خود را در مورد او را در جمع آوری
زمین یخ زده.
'در حال حاضر طلا هفتم "گریه آبه، برای آن است که در اینجا هفتم قطعات - به اندازه کافی برای
همه ما! بیا 'شکار' دریافت!
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل بیست و یکمین دوره FOGERS وارد
به رغم این واقعیت است که او تلاش کرد تا آرامش خود را حفظ، تام سویفت احساس وحشی
وجد و سرور او از آنچه قبل از ذخیره کردن او و دوستان او فکر است.
برای اینکه در یک مکان که در آن طلا را می توان برداشت تا! جایی که همه آنها ممکن است به افسانه ای تبدیل شده است
ثروتمند! که در آن زمین ممکن است پوشش داده شده با فلز گرانبها به رنگ زرد دیده می شود!
به مجموعه ای از اعصاب هر یک صدا، کافی بود!
تام به سختی می تواند آن را در ابتدا تحقق بخشند.
پس از سختی های زیادی، هیچ خطر کوچک، و پس از تلاش بخشی از آنها
دشمنان به شکست آنها، آنها به هدف خود رسید.
در حال حاضر، به عنوان آبه گفته بود، آنها می توانند برای طلا شکار.
اما اگر آنها انتظار می رود که قطعات گرانبها زرد دروغ گفتن در مورد آماده می شود
مانند بسیاری از دانه ذرت را برداشت، آنها نا امید شد.
نگاه سریع همه چیز در مورد نشان داد آنها را تنها تا حد گسترده ای از یخ و برف، شکسته اینجا
وجود دارد و غارهای بزرگ از یخ است.
بسیاری از دومی در وهله اول آنها را متوقف بودند وجود ندارد، اما
غار بزرگتر بودند. طلا - من طلا نمی بینم، اظهار داشت: "ند
نیوتن، با هوای نا امید.
"کجاست؟" "عافیت کیف بغلی، بله!
از کجا است؟ "خواستار آقای دیمون. "اوه، ما باید برای آن به کار حفاری، توضیح داد:"
آبه.
"این تنها زمانی که آب شدن یخ زدگی اندکی وجود دارد که برخی از قطعات ریگ هفتم خویشاوند باشد
دیده می شود. آنها تحت هشتم 'یخ، ما چن حفاری T'
برای اونا. "
"آیا تا کنون ذوب اینجا؟" خواسته آقای پارکر.
"یخ که از غارهای به نظر می رسد به اندازه کافی غلیظ برای همیشه دوام داشته است."
"این آب شدن یخهای ذوب برخی،" در معدنچی رفت.
"اما برخی از غارها هفتم گذشته، همه و همه آنچه که آنها را" تابستان در اینجا، هر چند
آن را مانند زمستان است.
ما بالاتر از دایره قطب شمال هفتم در حال حاضر، دوستان.
پیشنهاد: شاید ما می توانیم به قطب، "ند.
"نه این سفر،" را مطرح کردند. تام، ظالمانه است.
"ما برای طلا را امتحان کنید، برای اولین بار است."
"بله،" من دارم "T" شروع به جست و جوی چیزی حق را از شما دور میکند! "بانگ زد آبه، او به عنوان پشت
به بالون، و بیرون آمد دوباره با یک انتخاب و بیل، عرضه آن
ادوات آورده شده بود همراه است.
دیگران به عنوان مثال به دنبال او، و به زودی تراشه های یخ پرواز در مورد
دوش، در حالی که خورشید می درخشید بر روی آنها به ظاهر از یک رنگین کمان است.
"نگاهی به آن سرخپوستان تماشای ما"، اظهار داشت ند به تام، او خود را در متوقف
به پیکور از سطح یخ زده.
مخترع جوان به سمت فلات دور نگاه که در آن حاشیه ای از تاریکی
چهره ایستاده بود. بومی بودند آشکارا مشتاقانه
تماشای جویندگان طلا است.
"آیا شما فکر می کنم که هیچ خطر از آنها وجود دارد. آبه؟ پرسید: "تام.
"نه چندان، پاسخ" بود.
آنها مشکل برای من شریک من، اما من حدس می زنم بالون هفتم می ترسم اونا
کافی است، به طوری که آنها 'snoopin پایین اینجا نمی آیند "و آبه به در حفر او سقوط کرد
دوباره.
آقای دیمون نیز با شور و نشاط و دارای حق اعمال انتخاب، اما آقای پارکر مانند واقعی
دانشمند او بود، مشاهدات خود را تمدید کرده بود.
بدیهی طلا بدون جاذبه را برای او بود، و یا اگر آن را انجام داد، او ترجیح به صبر
تا زمانی که محاسبات خود را به پایان رسانده است.
با شور و نشاط ماجراجویان میزد ادوات خود، پرواز یخ، اما برای
ساعت یا بیشتر بدون طلا کشف شد.
آقای دامون، پس از چیدن به آرامی در یک محل خاص، می دلسرد و
حرکت بر روی خود را به دیگری.
بود ند، و تام، پس از رفتن کاملا راه، ترک کردن کار و رفت به
یکی از غارهای یخ بزرگ. "چه خبر؟" پرسید ند، استراحت از خود
کارگر.
من فکر کردم که آیا این امر می تواند امن ابر سرخ به در این غار یخ قرار داده و برای
سرپناه، پاسخ داد: "تام. ممکن است در هر یک طوفان تگرگ
زمان، و به آن آسیب برساند.
غارها فقط برای آن خواهد بود، فقط من می ترسم سقف ممکن است سقوط است. "
"قوی به نظر می رسد، گفت:" ند. "بگذار درخواست آقای پارکر به نظر او."
"ایده خوبی است، موافقت کرد:" تام.
دانشمند به زودی در نظر گرفتن اندازه گیری ضخامت سقف غار شد، با اشاره به
شکل گیری خود، و در زمین یخ زده است.
"من هیچ دلیلی وجود ندارد به همین دلیل این غار باید سقوط"، او در نهایت اعلام کرد.
"خطر جنبش دره از یخ است، و آن بیش از حد
تدریجی منجر به هیچ گونه آسیبی فوری.
بله، من فکر می کنم بالون می تواند در غار یخ قرار دارد. "
تام، تصمیم گرفت: ":" سپس من خود را در اجرا، و او خواهید بود ایمن تر است.
من حدس می زنم ما سه می توانید آن را انجام ند، و ترک آقای دیمون و آبه در حفاری به منظور حفظ
طلا. "
بالون شناور است که آن را به آسانی می تواند در مورد چرخ دوچرخه منتقل شده
که در آن استراحت، و به زودی، پس از لبه پایین تر از باز و بسته شدن به داخل غار یخی
صاف شده بود، ابر سرخ در پناهگاه رمان قرار داده شد.
"در حال حاضر به ادامه جستجو برای قطعات زرد!" گریه ند، و تام با او رفت،
حتی آقای پارکر مهربان را انتخاب می کنید، در حال حاضر است.
آبه تنها کسی که به طور پیوسته در یک مکان حفر شده بود.
دیگران نقطه ای بعد از نقطه محاکمه شد.
تو T 'T' استیک سرب تا زمانی که شما چیزی هست، و یا تا زمانی که پیترز،
توضیح داد که معدنچی.
"شما باید دستگاه گوارش را به خاک هفتم قبل از اینکه شما هر طلا، هر چند شما ممکن است اعتصاب
چند دانه که به یخ هفتم کار کرده است. "
پس از این توصیه همه آنها به یک سوراخ نگه داشته تا آنها را از طریق یخ کار کرده بود
به زیر سطح خاک است.
اما حتی پس از آن، آبه، که برای رسیدن به این هدف بود، بدون طلا و قدیمی
معدنچی به محل دیگری رفتند. بقیه در آن روز، آنها حفر شده است، اما با
هیچ نتیجه ای.
حتی چند دانه گرد و غبار زرد شده است، پاداش تلاش های خود را.
«آیا شما اطمینان حاصل کنید این است که جای مناسب؟ آقای دیمون خواسته است، تا حدودی fretfully،
آبه، چرا که آنها می خوردند شام آن شب در بالون، پناه به عنوان آن را در یخ بود
غار.
پاسخ: "من از آن مثبت است،". "طلا وجود دارد در اینجا، اما آن را به برخی از را
'T' prospectin آن را پیدا کنید. شاید هفتم سپرده هفتم منتقل شده اند،
جنبش و حرکت یخ، به عنوان آقای پارکر می گوید.
اما در اینجا، ما آن را دستگاه گوارش است. خواهیم ag'in t'-فردا را امتحان کنید. "
آنها را امتحان کنید، اما با موفقیت های کوچک.
کار در تمام طول روز در سرما تنها نتیجه چند سنگریزه های کوچک زرد رنگ بود که
تام در بر داشت که در یخ گنجانده شده است.
اما آنها طلا بود، و یافته های آنها به متقاضیان امیدوارم که خسته شروع به داد
وظیفه خود را روز به شرح زیر است. آب و هوا به نظر می رسید حتی سردتر، و در آنجا
نشانه ای از یک طوفان بزرگ بود.
آنها در مکان های مختلف بر روی یخ پراکنده بودند، نه دور از غار بزرگ،
هر یک از چیدن دور با شور و نشاط است.
ناگهان آبه، که با تلاش بی وقفه کار کرده بود راه او را به خاک، داد شاد
داد. "من آن را زده!
حیرت غنی! "او فریاد زد، جهش در مورد او به عنوان انتخاب خود را انداختند،" نگاه کن، اینجا،
همه "او بیش از حفره stooped.
همه آنها را به سمت او دوید و دید و او را از یک جیب کوچک در خاک بلند کردن،
چند بزرگ، سنگریزه های زرد. "طلا!
طلا! "گریه آبه.
"ما آن را در گذشته زده!" برای یک لحظه هیچ کس صحبت کرد، هر چند وجود داشت
ضرب و شتم وحشی از قلب خود می گیرند. سپس، خاموش به سمت دورتر از
دره صدا کنجکاو سر و صدا وجود دارد.
این یک فریاد بود و فریاد، آمیخته با خوراکی طعن و howls، و
barkings از سگ. "عافیت باش دستمال گردن به من!" گریه آقای دیمون.
"چه؟"
همه آنها را دیدم لحظه بعد. نزدیک بر روی برف یخ زده بود
چندین sledges اسکیمو، کشیده شده توسط تیم سگ، و رانندگان بومی فریاد میزدند و
شکستن طعن خود را از پوست گراز ماهی.
بومیان می آیند به ما حمله! "گریه ند.
تام گفت هیچ چیز. او به طور پیوسته مشاهده شد نزدیک
sleds.
آنها آمدند به سرعت در حال. آبه نگه داشتن قطعات طلایی خود را در
دستکشهایش ریخته است دست. "اسلحه!
تفنگ الکتریکی خود، تام؟ "گریه آقای دیمون.
"من باور نمی خواهیم تفنگ نیاز - فقط رتبهدهی نشده است،" می کنند! این مخترع جوان پاسخ داد، به آرامی.
msgstr "" "نگهدار من کارتریج کمربند!
چرا که نه؟ "مرد عجیب و غریب را خواستار است. "از آنجا که کسانی Fogers هستند، پاسخ داد:"
تام. "آنها ما را به دنبال - کنسرت اندی و خود را
پدر!
اندی Foger اینجا! "ند gasped:. تام راننده سرشونو تکون دادن ظالمانه است.
چند دقیقه بعد sleds به توقف آمده بودند نه چندان دور از دوستان ما، و اندی
به دنبال پدرش، همگانی روندی از انتقال او.
این دو در لباس خز سنگین پوشیده شد.
"ولز، تام سویفت! شما اینجا دریافت کنید بسیار جلوتر از ما! "
exulted قلدر. من به شما گفته من حتی با شما!
در تاریخ آمده، در حال حاضر، پدر، ما حق خواهید به کار حفاری برای طلا! "
تام و اصحاب او نمی دانستم چه بگویم.
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل XXII پریدن این ادعا
، نگاه sneering در چهره اندی وجود دارد، و آقای Foger، بیش از حد، به نظر می رسید خوشحال در
به دره از طلا تقریبا به زودی به عنوان به حال دوستان ما.
تام و دیگران نگاه معنی که قلدری آمده است.
چهار sleds، هر یک کشیده با هفت سگ وجود دارد، و در اتهام تیره پوست
بومی است.
در دو مهمترین sleds اندی و پدرش سواری بود، در حالی که دو نفر دیگر
آشکارا شامل منابع خود را.
اندی برای یک لحظه بررسی حزب تام و پس از آن، تبدیل به یکی از رانندگان بومی،
او گفت: "ما اردوگاه اینجا.
شما همراهان در رسیدن به محل کار و خانه یخ، و برخی از طبخ یک وعده غذایی - I'm
گرسنه است. "" بدون نیاز به ساخت خانه یخ "، پاسخ داد:
بومی، که انگلیسی صحبت brokenly.
"چرا که نه؟" خواستار اندی. "زندگی در غار یخ، مقدار زیادی ob'em بسیار - مقدار زیادی
اتاق زیاد است، "رفت و در اسکیمو، نشان می دهد بسیاری از غار بزرگ.
"ولز! That'sa ایده خوب است، موافقت کرد: "آقای Foger،" اندی، پسر من، خانه ما در حال حاضر ساخته شده است
برای ما، و خیلی راحت به نظر می رسد، بیش از حد.
خواهیم چهارم ما در یک، و سپس شکار برای طلا است. "
آقای Foger به نظر می رسید تام و دوستان او را نادیده بگیرد.
آبه ABERCROMBIE strode رو به جلو.
"نگاه کن اینجا، شما Fogers!" او بدون مراسم بانگ زد: "تو بود calculatin بر روی
stakin هر گونه ادعا می کند اینجا؟ "
"اگر منظور شما می خواهیم به حفاری برای طلا، ما مطمئنا، پاسخ اندی insolently
"و شما می توانید ما را متوقف نمی شود." "من که نمی دانم،" رفت و در آبه،
ظالمانه است.
، '"من' T 'رویم می گویند چیزی در حال حاضر، در مورد هفتم راه هشتم به سرقت برده نقشه از من
کپی کنید، اما من میشه تی "می گویند این، که آن را نمی خواهد بود سالم FER انجام گرفت هر کدام از شما تی
دستگاه گوارش در راه من، و یا T 'سعی کنید T' حفاری بر ادعای ما هستند! "
"ما حفاری که در آن ما را لطفا" جیغ و اندی. شما خود در این دره نیست! "
"ما خود به بسیاری از ما مراقبت به سهام خارج، حق کشف قبلی!" اعلام کرد
تام، بصورتی پایدار و محکم "و من می گویم خواهید حفاری که در آن ما لطفا!"
اصرار اندی.
من دست را بگیرید، در ادامه به یکی دیگر از بومیان.
صبر دقیقه به شوخی "را مطرح کردند. آبه آرامش، به عنوان او را به مغازه کوچک خود را از قطعات در
جیب کت خز او، و یک هفت تیر بزرگ را به خود جلب کرد.
"این بحث به این ترتیب، اندی Foger، سالم T هفتم نمی باشد. زودتر است که شما پیدا خارج هفتم
بهتر است. شما در Shopton است در حال حاضر، قانون تنها یک هفتم
در اینجا این است آنچه که ما برای خود بسازید.
تام، شاید شما بهتر است از 'تفنگ' هفتم اسلحه الکتریکی خود را، بعد از همه.
به نظر می رسد که ما ممکن است مشکل داشته باشند، "و آبه cooly به نگاه کرد اگر سلاح خود را در
لود می شود.
"اوه، البته ما معنی نیست که برای غصب هر یک از حقوق شما، دوست عزیز من!" بانگ زد:
آقای Foger به سرعت، و او عصبی در نزد هفت تیر بزرگ به نظر می رسید، در حالی که اندی
عجله نقل مکان کرد تا زمانی که در پشت بزرگترین از رانندگان با کالسکه سفر کردن بود.
"ما نمی خواهیم که به نقض هر یک از حقوق خود، در ادامه آقای Foger.
"اما این دره بزرگ، و می توانم که شما ادعا می کنند همه آن را درک؟
"ما می توانیم اگر ما می خواستیم،" اعلام آبه محکم "اما ما خواهید بود با سه
چهارم آن، seein ما در اینجا میله بود.
اگر شما مردمی می خواهید حفاری تی FER طلا، بیش از وجود دارد، "و او را به یک نقطه اشاره کرد
در فاصله ای دور. "ما حفاری که در آن ما را لطفا" جیغ و اندی.
"اوه، شما؟" بود و نور در چشم آبه عصبانی وجود دارد.
"من حدس می زنم، تام، شما بهتر است دستگاه گوارش -" نه! نه! پسر من اشتباه است - او بیش از حد شتابزده،
interposed آقای Foger.
"ما دور خواهد شد - قطعا ما خواهد شد. دره به اندازه کافی بزرگ برای هر دو ما است -
همانطور که شما می گویند. بیا، اندی!
قلدر به نظر می رسید به امتناع، اما نگاهی به چهره عصبانی آبه و نزد آقای
دیمون از غار که در آن بالون بود، با تفنگ،
مرد عجیب و غریب برای به دست آوردن سلاح های خود را شتاب بود - این نگاه آرام اندی پایین.
بدون کلمات بیشتر او و پدرش در sleds خود شدند و به زودی بودن
که در آن غار یخ بزرگ loomed رانده می شود، در حدود یک مایل دور است.
"خوب رهایی گفتم معدنچی،" در حال حاضر ما قوم و خویش در جست و جوی چیزی بدون bein 'ناراحت
که بچه بد ذات و شیطان کوچک است. "" من که نمی دانم "را مطرح کردند. تام،
تکان دادن سر خود را به طرز شک برانگیزی.
همیشه مشکل هنگامی که اندی Foger در داخل یک مایل.
من می ترسم ما از او دیده نمی شود. "
او بهتر است در اطراف به اینجا آمده نه ag'in، اعلام کرد: "آبه.
"دگرباشان جنسی، که او چگونه باید به نوبه خود، شوخی وقتی که من ساخته شده یک حمله بزرگ است."
"آنها باید در تمام راه را از جایی که بالون خود بود نابود شدیم، و با استفاده
sleds سگ، مشاهده شده: "ند، و دیگران با او موافق بودند.
بعد از آن آنها متوجه شدند که این چنان بود که پس از تصادف به آنتونی، خدمه
ادامه دورتر شمال را رد کرده بود و رفته بود.
اما آقای Foger بومی با تیم های سگ استخدام کرده بود، و با استفاده از نسخه
نقشه و با چه دانش اسکیموها او، دره طلا رسیده بود.
"ما قطعا زده غنی،" رفت و در آبه، به عنوان او رفت به جایی که او بود حفر
سوراخ. "حالا ما بهتر از همه می خواهم شروع prospectin '
در اینجا، برای آن سپرده بزرگ به نظر می رسد.
ما سهام از یک ادعا به اندازه کافی بزرگ را به تمام شوید.
من حدس می زنم آقای پارکر که می تواند، انجام seein او در مورد چنین چیزهایی می داند. "
دانشمند به توافق رسیدند، برای انجام این کار بخشی از کار، آن را درک است که تمام طلا
کشف خواهد شد به اشتراک گذاشته به همان اندازه پس از هزینه سفر پرداخت شده بود.
Feverishly آبه و دیگران شروع به حفاری است.
آنها بر سپرده غنی آمده به عنوان معدنچی بود، اما وجود دارد
قطعات به اندازه کافی را برداشت تا ثابت کند که سفر بسیار موفقیت آمیز خواهد بود.
توجه بیشتر به Fogers پرداخت شده بود، اما از طریق تلسکوپ تام می توانم ببینم
که قلدر و پدر او یک اردوگاه در یکی از غارهای یخ ساخته شده بود، و هر دو
مشتاقانه در سطح یخ زده از دره حفر است.
قبل از شب چند هزار دلار ارزش طلا با نام گرفته شده توسط ما بود
دوستان.
آن را در بالون ذخیره شده بود، و سپس، پس از suppers افکن هنر و صنعت بود
گرفته شده، و در چنین موقعیتی در مقابل غار یخ قرار می گیرد به طوری که تیرها
این ادعا را که توسط تام و دیگران بنا روشن است.
"ما ایستاده تماشا تماشا"، "پیشنهاد آبه،" اما من فکر نمی کنم آنها را Fogers
آمده در اطراف ag'in. "
نبود آنها، و شب گذشت مسالمت آمیز است.
روز بعد دوباره دوستان ما در محل کار حفاری برای طلا.
بودند Fogers، می تواند از طریق شیشه ای مشاهده شده، اما این غیر ممکن بود
آیا آنها هر گونه قطعات.
طلا به نظر می رسید در "جیب" و آن روز بود که کسانی که در مجاورت
اعتصاب برای اولین بار توسط آبه ساخته شده تمیز شد.
"ما باید برای قرار دادن بعضی از جیب، گفت:« معدن و ماجراجویان
پراکنده بر دشت یخ زده برای سپرده های دیگر این فلز گرانبها است.
تام و ند حفر شد و در کنار هم نه چندان دور از یکدیگر است.
ناگهان ند اجازه فریاد شاد. "اعتصاب هر چیزی؟ پرسید:" تام.
کارمند بانک پاسخ داد: "چیزی غنی".
او از یک سوراخ در زمین یک مشت از سنگریزه طلایی بلند.
"به خوبی به عنوان آبه بود بانگ زد:" تام. "ما باید آن را از سهام در یک بار، و یا
Fogers ممکن است از آن بروید.
بیا به عقب برگردیم و آبه را بگویم و آقای پارکر و آقای دیمون اینجا. "
سه نفر مرد بودند. در فاصله ای دور بود و هیچ نشانه ای از Fogers وجود دارد.
تام و ند هول هولکی که در آن دوستان خود بودند، ترک میدارد و
بیل بر روی زمین یخ زده است.
خبر خوب به زودی گفته شد، و با برخی از سهام با عجله از برخی از چوب اضافی ساخته شده
انجام شده بر روی بالون، حزب کوچک شتاب که در آن تام و ند ساخته شده بود
اعتصاب خود را.
از آنجا که از پشت یک پشته بزرگی از یخ آنها دیدند که پدید آمده، ایستاده بر سوراخ
که بیابان، حفر شده بود که اندی Foger و پدرش!
هر کدام یک تفنگ، و لبخند پیروزی در چهره اندی وجود دارد!
"چه کار می کنید؟" گریه تام، خون گرم نصب به گونه خود.
قلدر، پاسخ داد: ":" ما فقط یک ادعا در اینجا بنا.
"و شما آن را رها" را در آقای Foger هموار.
"من فکر می کنم دوست استخراج خود را به شما که ما حق را به این
رها مدعا است. "" اما ما آن را رها نمی کند! اعلام کرد: "تام.
"ما فقط در دور رفت به سهام.
"با این ادعا، رها شده بود و ما" شروع به پریدن کرد آن، "رفت آقای Foger، و او
cocked تفنگ او.
"من باید به سختی به شما بگویم که در اختیار داشتن نه از قانون است، و ما قصد داریم
باقی می ماند. اندی، تفنگ خود را لود می شود؟ "
"بله، PA.
"من - من حدس می زنم آنها به ما - FER زمان bein" هفتم، "زمزمه آبه، او به عنوان به تام motioned،
و دیگران را به آینده دور است. "علاوه بر آنها اسلحه، ما haven't -
اما صبر کنید، افزود: "معدنچی، به طرز مرموزی است.
"من تمام حقه بازی هنوز رتبهدهی نشده است."
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل XXIII حمله بومیهای
دولت است که تام و دوستان او در ترفند Fogers بازی کرده بود، عصبانی بودند
ملایم آنها را از قرار دادن آن می شود.
خشم صالح در قلب آنها وجود دارد، و به عنوان مخترع جوان او
احساس کردند که بسیار سرزنش شد برای غفلت خود را به او در سپاه پاسداران باقی مانده متصل
در محل اعتصاب خوش شانس در حالی که ند رفت به تماس با دیگران است.
"من حدس می زنم اندی باید به اتهام جاسوسی بر ما، سخن گفت:" ند "یا او هرگز شناخته شده
هنگامی که به عجله درست مانند او در اسرع وقت را ترک کردیم ".
"احتمالا" اعتراف تام به تلخی.
"اما، جاقلمی و دسته قلم من برکت دهد!" گریه آقای دیمون. "آیا می توانیم نیست کاری انجام دهد، آبه؟
آیا قانون - "" نمی باشد. هر نوع قانون وجود دارد در اینجا جز آنچه
شما خودتان را، گفت: "معدنچی.
"من حدس می زنم آنها ما را برای زمان bein 'هفتم."
"نظر شما در آن چیست؟ پرسید:" تام، تشخیص سوسو زدن از امید در تن آبه.
"خب، من به معنای آن است که من فکر می کنم ما قوم و خویش دستگاه گوارش جلوتر از اونا.
بیا به کشتی هفتم، خواهیم آن را صحبت کنید. "
آنها که رفتی و از کنسرت اندی و پدر او را به در اختیار داشتن ذخایر غنی، می روم
از طلا، و بود که بسیار غنی تر حتی پس از آن از سوراخ آبه برای اولین بار کشف کرده بود
بسیار مشهود بود.
دو Fogers به زودی در محل کار، حفر فلز زرد با انتخاب و
بیل تام و ند به فکر کاهش یافته بود.
"چه قوانین کمی وجود دارد در اینجا آنها را در کنار خود کردم،" رفت و در آبه "
آنها رو در اختیار داشتن بیش از حد است که بیشتر است.
البته ما می تواند در EM در یک نبرد تن به تن است، اما من شما هیچ کدام را نمی خواهم
خونریزی؟ "و او در تام نگاه کرد.
"البته، نه" پاسخ داد: پسر بچه به سرعت، "اما من می خواهم به دیدار با اندی به تنهایی، با
هیچ چیز اما مشت من در حالی که کمی "و چشمان تام جامعی.
"پس من،" ند.
پیشنهاد آقای: "شاید ما می توانیم یک جیب دیگر از طلا که یکی بهتر از"
دامون. "ما ممکن است"، اعتراف آبه "، اما که بود
ماست ما از آن برخوردار است.
این دره غنی از طلا است، اما شما می توانید allers قرار دادن دست خود را بر روی اونا.
ما ممکن است شکار T 'را به مدت یک هفته تا دیگر حمله می کردیم.
"، در عین حال، آنها را Fogers خواهد شد تکین 'طلا ما
این را نمی شود به عهده! من برخی از راه های رانندگی 'EM خارج پیدا کنید.
ما چن T 'آن را انجام دهد که به زودی، بیش از حد است. "
"شما اگر کار می کنیم که آنها خواهید تمام طلا؟ پرسید:" آقای دیمون.
"نه، منظورم این است که به زودی از آن خواهد شد هفتم شب طولانی در اینجا، ما نه می تواند کار کند.
ما باید T 'برگردید، "من نمی خواهم که' T به عقب برگردید تا زمانی که من شمع من ساخته ام."
"نه هر یک از ما، من حدس می زنم، سخن گفت:" تام "، اما به نظر می رسد وجود دارد برای هر گونه کمک
آن است. "
آنها برنامه های مختلف در رسیدن به کشتی مورد بحث است، اما هیچ کدام به نظر می رسید عملی بدون
توسل به زور، و این که نمی خواست انجام دهد، چرا که آنها می ترسیدند ممکن است وجود داشته باشد
خونریزی.
وقتی که شب بسته در آنها می تواند این پرتو آتش، برافروخته شده توسط Foger
حزب، در جیب طلا، از بیت از درختان گمنام است که رشد که بسیار سرد
اب و هوا.
آنها به ماندن در سپاه پاسداران، اعلام کرد: "تام.
"ما می توانیم آن را دریافت کند به دور از آنها به شب."
گرچه آبه برخی از طرح سخن گفته بود به دست آوردن مجدد این مزیت Fogers
آنها، معدنچی پیر بود، کاملا آماده است تا آن را پیشنهاد نیست.
تمام روز بعد او بسیار اندیشمندانه به نظر می رسید، در حالی که در مورد با دیگران، به دنبال
ذخایر جدید طلا. شانس با آنها به نظر نمی رسد.
آنها دو یا سه مکان کجا بودند اثری از سنگریزه ها به رنگ زرد وجود دارد، اما در
هیچ مقدار بسیار بزرگ است. در همین حال Fogers مشغول بودند
جیب ند بود واقع شده است.
به نظر می رسید به گرفتن مقدار زیادی از این فلز گرانبها است.
"و آن همه باید ماست"، اعلام کرد تام به تلخی.
"بله، و از آن خواهد بود، بیش از حد!" ناگهان بانگ زد آبه.
"من فکر می کنم من یک برنامه است که به ضرب و شتم" اونا "" آن چیست؟ پرسید: "تام.
اجازه بدهید به عقب بر گردیم به کشتی، و من به شما بگویم، گفت: "آبه.
"ما نمی توانیم بگویم که یکی از بومیان خود را ممکن است sneakin در این میان غارهای یخ،
آنها را درک برخی از انگلیسی است.
آنها ممکن است، طرح و نقشه من را از شما دور می دهد. "در طرح کوتاه آبه، که او آن را نخورده در
در داخل کابین از ابر سرخ این بود:
آنها را به دو طرف، یکی شامل ند و تام تقسیم، و از سوی دیگر از
سه مرد.
دوم، با یک مسیر غیر مستقیم، به غار یخ که در آن Fogers
تاسیس اردوگاه خود را.
آنجا بود که سرخپوستان در طول روز باقی مانده، در حالی که اندی و پدرش
زحمت کشیده در جیب طلا، پس از روز اول که آنها کمک های بومی بود
آنها، پدر و پسر به تنهایی کار کرده بود.
سوراخ، احتمالا از ترس اعتماد به سرخپوستان است.
در شب، هر چند یا اندی یا پدر خود را در سپاه پاسداران، با یک یا دو نفر از
رانندگان سگ تاریک پوست.
اما ما این ترفند را قبل از شب کار می کنند، گفت: "آبه.
"ما سه مرد در اطراف بومی در غار یخ هستند.
تظاهر به آنها حمله خواهیم کرد، و بالا بردن یک ردیف بزرگ، شلیک اسلحه ما در هوا و
آن نوع از چیزی، گروه هفتم ضرب و شتم 'T' داد زدن دست بردار.
بومی هفتم خواهد داد، بیش از حد، شما می توانید بر روی آن بستگی دارد. "
"توریم، Fogers تصور ما در حال تلاش می کنم 'T' دستگاه گوارش را با sleds خود را" منابع،
شاید طلا خود را، اگر آنها آن را در غار یخ هفتم ذخیره می شود.
اندی به طور طبیعی و یا پدرش را اجرا خواهد کرد، که تنها یک نگهبان در ترک
معدن هفتم. سپس تام ند می تواند دزدکی حرکت کردن.
هفتم دو تا از اونا خواهد بود برای یک مسابقه حتی هفتم Foger قدیمی، اگر او اتفاق می افتد اقامت T '،' در حالی که
تام یا ند می آید تا در مقابل، T 'برگزاری توجه خود را، هفتم دیگر را می توانید در پشت،
'گرفتن آغوش او، اگر او تلاش می کند T' ساقه.
به احتمال زیاد اندی در هفتم باقی می ماند "حفره طلا، شما دو بیابان خویشاوندان نزدیک او را اداره کند، نمی تواند
شما؟ "" خب، من حدس می زنم! "بانگ زد: تام و ند
با هم.
این طرح کار می کرد از جمله جذابیت. آبه، آقای دیمون و آقای پارکر مطرح
DIN بزرگ در غار یخ که در آن بومی Foger بودند.
صدا به سوراخ که در آن کنسرت اندی و پدرش استخراج طلا انجام شده است.
آقای Foger در یک بار به سمت غار دوید، در حالی که اندی، ابتلا به تفنگ خود باقی ماند
هشدار.
پس از آن احتمال تام و ند. دومی از محل خود را پنهان کردن،
با قاطعیت به سمت گردن کلفت پیشرفته، در حالی که تام، ایجاد یک مسیر انحرافی را طی، کار می کرد تا راه خود را
پشت سر گذاشت.
"در اینجا! دور نگاه می دارید! "گریه اندی، چشم نواز
ند. "من چه بازی است، در حال حاضر!
It'sa ترفند! "
"تو یک خوبی برای صحبت کردن در مورد کلاهبرداری!" اعلام کرد ند، به آرامی پیشرفت.
"دور اگر شما نمی خواهید از دل آزرده شدن! فریاد زد:" اندی.
"آه، تو به من صدمه دیده است.؟ به شما خواهد گفت" مسخره ند، که می خواستند به هم تام به
دزدکی حرکت کردن در پشت گردن کلفت است. "بله، من!
نگه! "
اندی عصبی انگشت سلاح خود را.
لحظه بعد تفنگ خود را به پرواز در آمد از درک او، و او رفت به عقب در تام
گرفتن قوی برای مخترع جوان، در کفش جامهای که از پوست خوک ابی بدوزند خود را در پشت کار کرده بود
بدون صدا.
بعد لحظه ای اندی را شکست دور و در حال اجرا را برای زندگی خود شد، ترک تام و ند
در داشتن چاله طلا، و بدون شلیک گلوله.
کمی بعد مرد سه، که به دور از غار عنوان آقای Foger هول هولکی بود
عجله به چه چیزی باعث سر و صدا، پیوست تام و ند، و در اختیار داشتن رسمی
اعتصاب خوش شانس خود را گرفته است.
"خواهیم آن را به خوبی محافظت، در حال حاضر،" تصمیم گرفت تام، و بعد از آن روز حرکت آنها به برخی از منابع
در نزدیکی سوراخ و پناهگاه کلبه اسکیموها، اسکیمو مد ساخته شده است، که در آن کار آبه
تا به حال برخی از تجربه است.
سپس آنها را نقل مکان کرد بالون به غار یخ دیگر، نزدیکتر "مال من" خود را به عنوان آنها به نام
آن، و آماده برای نگهبانی.
اما به نظر می رسید به نیاز وجود ندارد، برای روز بعد هیچ اثری از وجود دارد
Fogers. آنها و بومی خود را از بین رفته اند.
تام سخن گفت: "من حدس می زنم ما بیش از حد برای آنها بود،".
اما عاقبت به زودی به اثبات متفاوت است.
این بود سه روز بعد از دوستان ما معدن خود را به دست آورد بود، که در طی آن زمان آنها
حفر شده بود طلا قابل توجهی است، که نسبت به شب، به عنوان تام آخرین
خروجی از سنگریزه های زرد به داخل غار
که در آن بالون بود، او در سراسر دره نگاه کردم.
به نظر میرسد چیزی آینده به این ترتیب، مشاهده شده: "مخترع جوان است.
"بومیان، من حدس می زنم."
موافقت کرد ند: "این"، "کاملا حزب بزرگ، بیش از حد!
"بهتر است بگویم آبه و دیگران،" رفت و در تام.
"من به نظر می رسد از این خوشم نمی آید.
شاید ناپدید شدن ناگهانی از Fogers تا به چیزی برای انجام با آن است. "
آبه، آقای دیمون و آقای پارکر هول هولکی از غار یخ.
آنها گرفتار شده بود و اسلحه خود را به عنوان فرار از.
آنها هنوز هم در آینده، به نام تام "و این راه رهبری می شوند."
"آنها سرخپوستان، همه حق است!" بانگ زد آبه.
"گوش دادن! این چیه؟ "این صدای فریاد و آواز بود.
طریق غروب تجمع حزب پیشرفته.
دوستان ما از نزدیک آنها را اسکن.
چیزی آشنا در مورد دو چهره برجسته وجود دارد، و آن را در حال حاضر می تواند دیده می شود
که در عقب تعدادی از sleds های سگ بود.
"اندی Foger و پدرش وجود دارد!" گریه ند.
"آنها رفته ام و بسیاری از اسکیموها برای کمک به ما را از آنها را دور."
"درست است!" اعتراف تام.
"من حدس می زنم که ما در آن هستیم هم اکنون!" با عجله بومی، به رهبری Fogers
آمد. آنها با فریاد در حال حاضر.
یک لحظه بعد آنها شروع به شلیک اسلحه های خود را.
: "It'sa حمله شدید!" گریه تام. "به غار یخ برای سرپناه!
ما می توانیم معدن طلا از آنجا را پوشش میدهد.
من تفنگ الکتریکی من! "
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل XXIV خراب از بالون
تقریبا قبل از دوستان ما می تواند به داخل غار که در حال حاضر پناه قرمز عقب نشینی
ابر، بومیان حمله آتش گشودند.
خوشبختانه آنها تا به حال قدیمی از مد افتاده، سرپر muskets، و به عنوان هدف خود را
هیچ یک از بهترین، خطر نسبتا کمی وجود دارد.
گلوله، با این حال، خواندن را از طریق تاریکی به سرعت جمع آوری با باطل بود
صدا، و دو طرف سنگین و جلو شیب غار یخ زده
به نگرانکننده «پینگ!
"من اندی و یا شلیک پدر خود را می شنوید!" به نام تام، او و دیگران بازگشت
آتش سرخپوستان وحشیانه. "من می تواند اسلحه های خود را واضح تر بگویید
گزارش.
Fogers حمل تفنگ را تکرار می کنند، و آنها آنهایی که خوب، اگر آنها به هر چیز می خواهم
یکی از ما از اندی، ند انجام گرفته است. "" درست است، توافق کردند رفیق بودن تام: "من نمی
باور اندی و یا پدر خود آتش داره.
آنها هراس است، و قرار دادن آنها به بومیان فقیر و نادان به آن است.
احتمالا آنها را استخدام کرد تا ما را از دور. "
این، چرا که آنها بعد از آن آموخته شده، دقیقا مورد بود.
نبرد، اگر چنین می تواند نامیده می شود، نگهداری می شد.
حدود 100 بومی وجود دارد، که همه آنها اسلحه، و، هر چند آنها آهسته
برای بارگذاری بودند، سلاح به اندازه کافی برای نگه داشتن fusilade ثابت وجود دارد.
به نوبه خود، تام و دیگران، در ابتدا بر سر بومی از کار اخراج شدند،
آنها برای کشتن هر یک از مردان فریب می خورند.
پس از آن، هر چند، آنها دیدند که عجله نگهداری آنها در پاهای خود از کار اخراج شدند، و
غیر فعال مختلفی از اسکیموها، تفنگ الکتریکی اثبات بسیار موثر است.
در حال حاضر کاملا تاریک شده بود، و شلیک slackened شده است.
از موقعیت خود را در غار، تام و دیگران می تواند سوراخ که در آن فرمان
طلا بود، و آنها دیدند که بومیان چند رخنه به آن مخترع جوان و
ند، که هر دو نفر از آنها عکس های خوبی بودند، با هدف به
گلوله اعتصاب یخ نزدیک که در آن سرخپوستان بودند.
این نوع عکاسی به اندازه کافی، و از بومیان scurried دور.
سپس تام ضربه بر برنامه بازی افکن در نقطه ای، و این
effectually مانع حمله نهان است.
به نظر می رسید برای تضعیف دشمن، بیش از حد برای آنها سرمایه گذاری را که قدرتمند نیست
درخشش نور. "آنها چیزی را انجام دهد نه بیشتر تا
صبح، اعلام کرد: "آبه.
"سپس ما باید یک" سنگین، هر چند، من afeered داغ.
خب، ما باید T 'هفتم از آن! "آنها در زمان تبدیل گارد ایستاده آن شب،
اما هیچ حمله شد ساخته شده است.
واقعیت Fogers ها با گروه از سرخپوستان گفت تام، به سادگی از
کلمات، چگونه به شدت دشمنان خود را به نبرد با آنها انجام دهد.
هیجان و نگرانی آنها را برای صبح صبر کردم.
چندین بار در شب آقای پارکر به رومینگ مورد uneasily مشاهده شد، اگر چه
نوبت او بود که به گارد. در نهایت تام از او پرسید که ماجرا از چه قرار بود،
و اگر او نمی توانستم بخوابم.
"این است که، نه پاسخ داد:" دانشمند "، اما من در مورد یخ نگران است.
من می توانم یک جنبش خفیف اما عجیب و غریب با استفاده از برخی علمی را تشخیص
ابزار.
من در مورد آن احساس خطر می شود. من از ترس چیزی است که اتفاق خواهد افتاد. "
اما تام بیش از حد در مورد نتیجه مبارزه با او می دانست که نگران تمدید شود
روز بعد، به فکر می کنم در مورد جنبش یخ.
او فکر کرد که آن را تنها برخی از پدیده های علمی که به کمی مقدار خواهد بود.
با اولین خط از اواخر سپیده دم، جویندگان طلا، و داغ داشتید
صبحانه، با قهوه قوی که آقای دیمون دم.
تام مشاهده از دهان غار صورت گرفت.
نور افکن هنوز dimly درخشان بود، و آن چیزی را فاش نمی کند.
تام آن خاموش.
او فکر کرد که او را به جنبش در میان صفوف دشمن را دیدم، که فقط خیمه زدی
فراتر از سوراخ طلا. "من حدس می زنم دارن!" گریه پسر بچه.
"آماده برای آنها!"
ماجراجویان گرفتار اسلحه خود را، و با عجله ورودی غار.
آقای پارکر درنگ پشت سر، و به دقت اسکن دیوار مشاهده شد
غار.
"بیا، پارکر، مرد عزیز من خواهش کرد که:" آقای دیمون.
"ما در معرض خطر شدید هستند، و ما به کمک شما نیاز است.
نگهدار زندگی من سیاست بیمه اما من در چنین دولت به عنوان این بود هرگز. "
"ما ممکن است به زودی در یک بدتر می شود،" پاسخ دانشمند غم انگیز است.
"یعنی چی؟" خواسته آقای دیمون، اما او بدون انتظار برای پاسخ هول هولکی.
ناگهان، بدون غار آمد یک سری از شدید yells.
این نبرد گریه سرخپوستان بود.
در همان لحظه صدا تیرباران از اسلحه وجود دارد.
"جنگ آغاز شده است!" گریه تام سویفت، ظالمانه است.
او معتقد اسلحه الکتریکی خود را، هر چند او از آن استفاده بسیار در حمله های قبلی،
ترجیح می دهند که آن را برای زمان نیاز بیشتر را نجات دهد.
به عنوان مدافعان از غار به در ورودی رسید، آنها دیدند که بدن از بومیان
عجله به جلو است.
آنها تقریبا در سوراخ طلا بود، با اندی Foger و پدر خود را پنهانی در پشت
سطر اول اسکیموها، در زمانی که با پشت سر که تکان دهنده بود، وجود دارد
صدا در سراسر دره صدای عجیب و غریب!
مثل ندبه برخی از غول بود - آه برخی از باد توانا.
در همان زمان هوا ناگهان تاریک، و پس از آن آمد برف خشونت آمیز وجود دارد
فریاد زدن، بستن بلافاصله چشم بومی پیشرفت است.
تام و دیگران می تواند پنج فوت فراتر از غار را نمی بینم.
"این حمله را به تاخیر بیاندازد،" زمزمه ند: "آنها نمی توانند ما آمده است."
آقای پارکر آمد در حال اجرا از داخل غار.
در چهره اش نگاه زنگ وجود دارد. "ما در اینجا باید ترک در یک بار!" او گریه.
"ترک اینجا؟ تکرار:" تام.
"چرا باید؟ دشمن خارج وجود دارد!
ما حق می خواهم به آنها اجرا شود! "" این باید انجام شود! "اصرار داشت این دانشمند است.
"ما باید این غار در یک بار اینجا را ترک کنی
"برای چی؟" گریه آقای دیمون. "از آنجا که این حرکت از یخ است که من
پیش بینی شده، آغاز کرده است. این است که بسیار سریع تر از آن قرار
خواهد بود.
در مدت زمان کوتاهی این غار و دیگران خرد صاف خواهد شد! "
"سماق تخت! gasped. تام. "بله، غارهای یخ در حال تخریب!
گوش دادن!
شما می توانید بشنوید به آنها خوراکی! "آنها همه گوش.
بالاتر از غرش طوفان می تواند ساخته شود از سر و صدا از خرد کردن، آسیاب یخ
صداها مثل توپ در حال از کار اخراج شده است، به عنوان توده بزرگ از کریستال های یخ زده جامعی
تخته های سست.
غار یخ در حال تغییر و تحولات در طبیعت تخریب! "در ادامه آقای پارکر.
"این یکی به زودی! دیوارها محدب!
ما باید خارج شوید!
"اما بومی! آنها ما را بکشند! گریه: "آقای دیمون.
msgstr "" "عافیت باش روح من! چه موقعیت سعی می شوید. "
من حدس می زنم بومی به عنوان بد ما به عنوان "پیشنهاد ند.
"آنها شلیک نمی کند، و من می توانم گریه زنگ می شنوید، من فکر می کنم آنها در حال اجرا است."
آرامش در تپش برف وجود دارد، و پرده سفید به نظر می رسید به بلند
لحظه.
جویندگان طلا، یک نگاه اجمالی از بومیان را در حال عقب نشینی کامل، با Fogers -
پدر و پسر - مسابقه وحشت زده بعد از آنها.
تام نیز می توانند یک غار بزرگ، نگاه کنید به فراتر از سوراخ طلا، سقوط و فرو ریختن
قطعات مانند یک خانه کارت. "ما هیچ وقت برای از دست دادن!"
آقای پارکر به آنها هشدار داد.
"سقف این غار به آرامی فرو می ریزند.
دو طرف در حال فروپاشی است! ما باید خارج شوید!
"سپس چرخ از بالون! گریه:" تام.
"ما باید که نجات دهد! ما باید ترس از بومی، در حال حاضر نیست!
مخترع جوان با عجله ابر RED دعوت به ند و دیگران را.
آنها را به سمت خود شتاب.
این ماده آسان به حرکت بالون همراه بر روی چرخ بود.
این نزدیک شدن دهانه غار است. غرش، غرش، سنگ زنی صدای
یخ افزایش یافته است.
"چرا - چرا" تام با تعجب و زنگ گریه کردم، به عنوان هنر و صنعت نزدیک شدن دهان از
یخ غار، "ما می توانیم آن را دریافت نشده است - باز و بسته شدن بیش از حد کوچک است!
در عین حال به اندازه کافی راحت بود!
این غار در حال فروپاشی است - در حال رشد هر لحظه کوچکتر آقای پارکر "گریه.
"ما باید تنها زمانی که برای نجات زندگی ما! اجرا کردن!
"و بالون رو ترک کنی؟
! هرگز فریاد زد: "تام. "شما باید!
شما می توانید که صرفه جویی و زندگی شما!
محورها و باز بزرگتر پیشنهاد ند، که مانند رفیق بودن خود، می تواند
خرس نیست به تخریب از صنایع دستی زیبا فکر می کنم.
"هیچ وقت!
هیچ زمانی! فریاد زد: "آقای پارکر، دیوانه وار،" ما باید خارج شوید!
جز آنچه شما می توانید از کشتی - طلا - برخی از منابع - اسلحه - بعضی از مواد غذایی - صرفه جویی
شما می توانید! "
سپس یک تلاش وحشی از هنر و صنعت محکوم کردند - آنچه را که آنها را گرفت
نیاز اگر آنها برای نجات جان خود را در آن کشور سرد و متروک.
مواد غذایی، پتو - اسلحه های خود را - به همان اندازه طلا به عنوان عجله می تواند جمع آوری
با هم - برخی از مهمات و سلاح های خود را - این همه انجام شد.
کابین خارج از غار.
ورودی به سرعت در حال رشد بود کوچکتر است. سقف در حال حاضر با فشار دادن شد
کیسه گاز. تام یکی از آخرین نگاه در مهارت جریمه خود را داد.
اشک در چشمان او وجود دارد.
او را به کابین برای چیزی که او از یاد برده بودند آغاز شده است.
آقای پارکر او را توسط دست برداشت. "نمی رویم!" او گریه hoarsely.
"غار در یکی دیگر از لحظه سقوط!
او با عجله تام بیرون از غار، و نه یک لحظه خیلی زود است.
دیگران در حال حاضر در خارج بودند.
سپس با عجله و سر و صدا، با صدای شبیه به یک انفجار بزرگ، خارق،
سنگ زنی و پررونق به عنوان تکه های بزرگ یخ یکی علیه دیگری فرو ریخت،
غار یخ بزرگ مستقر در، به عنوان برخی از ساختمان بزرگ هنگامی که دیوارها را تضعیف می شوند.
پایین سقوط سقف غار یخ!
مرگ بر ابر سرخ، دفن خارج از دید، تا ابد، در زیر هزاران تن از
یخ و برف، هنر و صنعت است که غرور را از قلب تام سویفت بود!
این پایان از بالون بود.
تام احساس رطوبت اشک در چشمان او که او ایستاده بود در میان
snowstorm.
>
تام سویفت در غارهای یخ توسط ویکتور اپلتون
فصل XXV نجات - نتیجه گیری
برای چند لحظه پس از سقوط از غار و تخریب بالون،
که بر روی آنها وابسته به آنها را از آن سرزمین متروک، هیچ کس سخن گفت.
فاجعه خیلی وحشتناک بوده است - آنها به سختی می تواند آن را درک کنند.
برف، متوقف شده بود و بیش از دشت یخ زده، در حال عقب نشینی کامل، می تواند دیده می شود
باند از حمله به سرخپوستان.
آنها در ترور در جلوه ای از طبیعت فرار کرد.
و طبیعت که در فساد او ساخته بود، به عنوان اگر راضی، به نام توقف
حرکت یخ.
خروشان، مخرب برای تلفن های موبایل متوقف شده بود، و سقوط بیشتر از غارها در
که محله. خب، ما در برابر آن، سخن گفت: "تام،
آرام.
"فقیر ابر قرمز! خواهم بود هرگز دیگر بالون مانند
! "" ما خوش شانس با ما فرار کرده اند
زندگی، گفت: "آقای پارکر.
"لحظه ای دیگر و از آن می شده اند خیلی دیر است.
من انتظار داشتم چیزی شبیه به این - من آن را پیش بینی کرده است.
اما به افتخار او خالی بود - هیچ کس تا آن را با او مجادله.
"نگهدار یخچال! چه که باید انجام شود! بانگ زد: "آقای دیمون.
از اینجا شروع کنید در اسرع وقت، تصمیم گرفت: "آبه.
"چرا، آیا شما فکر می کنم بومی باز خواهد گشت؟ پرسید:" ند.
"نه، اما ما فقط یک منبع کوچکی از مواد غذایی، پسر بچه من، آن را سخت به دستگاه گوارش است.
ما باید دنباله هفتم FER تمدن رسید به محض اینکه ما قوم و خویش!
"بازگشت - چگونه؟ بدون بالون" خواسته تام، مستقیما.
پیاده روی! بانگ زد معدنچی، ظالمانه است. "این تنها راه هفتم است!"
متوجه شدند که.
هیچ امیدی حفر از آن توده یخ فوق العاده انباشت اشیاء بدست آمده برای رسیدن به
بالون، و حتی اگر آنها می توانستند این کار را انجام دهید، این امر می شده اند، فراتر از خرد
تمام امید تعمیر.
و نه می تواند آنها حفاری برای غذای بیشتر، هر چند آنها با عجله ذخیره کرده بود
کمی به اندازه کافی. "خب، اگر ما به ما بهتر است
شروع، "تام پیشنهاد، متاسفانه.
"فقیر ابر RED!" "شاید ما می توانیم طلا کمی بیشتر، دریافت کنید"
پیشنهاد ند. آنها راه می رفت که از انجا سوراخ
قطعات زرد گرفته بود.
"جیب" دیده می شود. خارج از دید در زیر تن به خاک سپرده شد
یخ.
"ما به طلا نه بیشتر از اینجا دریافت کنید،" تصمیم گرفت آبه، "اگر ما دریافت کنید با خیال راحت از دره هفتم، و t '
نزدیکترین حل و فصل سفید، خوش شانس خواهیم بود. "
msgstr "" "عافیت باش روح من!
آن را به عنوان بد که گریه کردم: "آقای دیمون. آبه بدون صحبت کردن راننده سرشونو تکون دادن.
هیچ چیز دیگری برای انجام این کار وجود دارد.
متاسفانه و بی صدا به بسته چیزهایی را که شده بود نجات ساخته شده، و شروع
جنوب، هدایت قطب نمای کوچک معدنچی با او داشت.
این حزب سودا بود.
خوشبختانه آب و هوا کمی گرمتر شده بود و یا آنها ممکن است به منجمد
مرگ است.
آنها tramped تمام آن روز، شکل دادن به دوره خود را به آنها را از دره
طرف خوب دور که در آن بومی خصمانه زندگی می کردند.
در شب آنها پناهگاه خشن ساخته شده از بلوک های برف و یخ و آذوقه سرد را خوردند.
روز دوم آن بزرگ شده سرد و کمی برف کوری را تحت تاثیر قرار شد،
آنها شیشه های تیره آنها در غار از دست داده بود.
حتی طلا به نظر می رسید بیش از حد بزرگ است یک بار برای حمل که آنها پیدا کردند، و آنها تا به حال بیشتر از آن
در ابتدا آنها قرار است. در روز سوم آنها آماده بودند را به
اما آبه شجاعانه از آنها خواست در.
حتی معدنچی پیر به سوی پایان روز چهارم، در ناامیدی، برای مواد غذایی
آنها می توانند حمل مانند قدرت و گرما بود، و آنها را دیدم هیچ بازی
شلیک کنید.
آنها تنها با رفتن آماده به اردوگاه سیاه شب، وقتی که تام، که
کمی در پیش بود، جلوتر به نظر می رسید. "ند، چیزی را می بینم و یا آن را تنها
چشم انداز؟ "از او پرسید.
"چه شکلی است؟" هم اطاق خود خواست. "مانند اسکیموها در sleds."
موافقت کرد ند: "آنچه در آن است، پس از مشاهده.
"شاید Fogers، و یا برخی از سرخپوستان وحشی است."
آنها در زنگ هشدار را متوقف کرده و اسلحه های خود را.
حزب کوچک بومی در آمدن به سمت آنها را نگه داشته است.
ناگهان آبه ادا می گریم، اما یکی از شادی و نه از ترس بود.
"Hurrah!" فریاد زد: "این حق همه است - آنها بومی دوستانه!
آنها از قبیله کمک کرد که من یک "شریک زندگی من هستی!
این همه حق، پسران، ما را نجات! "
و پس از آن به اثبات رساند.
چند دقیقه بعد از جویندگان طلا در sleds اسکیموها دوستانه بودند، برخی از
از آنها به یاد آبه، و ماجراهای خسته و گرسنه شد به سمت عجله
روستای بومی به عنوان سریع به عنوان سگ می تواند اجرا شود.
این حزب شکار بود که بر دوستان ما فقط در زمان آمده بود.
کمی بیشتر باقی مانده است که گفته شود.
خوب برای اسکیموها نوع، تام مراقبت و دوستان او به زودی بهبود روحیه خود را
و قدرت است.
آنها برای تیم های سگ مرتب به آنها را به Sitka، و پرداخت به دوستان خود
خدمات، نه تنها در طلا، اما با ارائه آنچه که از ارزش بیشتری بود، اسلحه
آنها دیگر مورد نیاز است.
تام، با این حال، تفنگ الکتریکی خود را حفظ کرده است. سه هفته پس از آن، آنها در
کشتی های بخار برای تمدن محدود، داشتن bidden دوستان خود اسکیموها خوب نوشته شده توسط.
اظهار داشت تام: "Homeward محدود، چند وقت بعد، به عنوان آنها در سرعت قطار
در سراسر این قاره است.
"این یک سفر بزرگ بود، و طلا ما رو بیش از ما جبران خواهد کرد، حتی به ایجاد یک
بالون های جدید. با این حال، من نمی توانم احساس متاسفم در مورد
ابر قرمز است. "
بازگشت ند: "من شما را سرزنش نیست". "آیا شما با رفتن به ساخت یکی دیگر از بالون
تام؟ "" یکی مثل ابر سرخ، من فکر می کنم.
اما من در برنامه ذهن نوعی از مسابقه مهارت داشته باشد.
من فکر می کنم من از آن زمانی که من از بازگشت به خانه آغاز. "
چگونه برنامه تام توسعه یافته، و چه نوع از مهارت او ساخته خواهد شد در ارتباط
جلد بعدی این مجموعه، به نام "تام سریع و مسابقه آسمان او، یا،
سریعترین پرواز در سابقه بوده است. "
در آن خواهد بود گفت: چگونه مخترع جوان، دشمنان خود را خنثی و چگونه او را نجات داد او
زندگی پدر. دوستان ما با خیال راحت در Shopton وارد
فصل به علت.
آنها متوجه شدند که دو Fogers وجود دارد، اندکی پیش از آنکه آنها رسیده بود.
تام و حزب او تصمیم گرفت آنها را تحت پیگرد قانونی قرار، و آنها هویت یاد بگیرند
از مردانی که به غارت تام نقشه.
گفت ند: "اما من حدس می زنم اندی نمی خواهد در مورد مباهات از بالون او هر"، "و نه از
اینکه چگونه او کردم، معدن طلای ما را از شما دور از ما. او توانا و کوچک در حالی که برای آواز خواندن است. "
فروشگاه طلا که از شمال آورده شده، بسیار ارزشمند است، اما برای ثابت
حوادث پیش بینی نشده دوستان ما می تواند خیلی بیشتر دست آوردهاند.
با این حال، آنها به خوبی راضی بودند.
با آبه ABERCROMBIE، سهم خود را حل و فصل خارج از غرب، آقای دیمون داد: بیشتر از طلا خود را
ند به همسرش، آقای پارکر ابزارهای علمی خود را با خرید، سرمایه گذاری خود را در
بانک سهام، و تام سویفت، بعد از خرید
هدیه ای زیبا برای یک بانوی جوان خیلی خاص، استفاده می شود بخشی از باقی مانده برای ساختن
مسابقه آسمان خود. و در حال حاضر، برای یک زمان، ما را ترک خواهد کرد از را
تام و دوستان او، و می گویند خوب نوشته شده توسط.
>