Tip:
Highlight text to annotate it
X
آموزش فصل پانزدهم روز جمعه
بعد از دو یا سه روز به قلعه من شده بود ، من فکر کردم که ، به منظور
جمعه را از راه زشت خود را از تغذیه ، و از لذت بردن از
معده خونی ، من باید به او اجازه
طعم گوشت های دیگر ، پس من او را با من یک روز صبح به جنگل.
من ، در واقع ، به قصد کشتن یک بچه از گله خود من ، و آن را خانه و
لباس آن ، اما به من که قرار بود من تو را دیدم او ، بز دراز کشیده در سایه ، و دو جوان
بچه ها نشسته شده است.
من catched نگه از جمعه. "نگه دارید ، گفت :" من ، "هنوز ایستاده." ساخته شده و
نشانه های او را به هم بزنید : من بلافاصله قطعه ارائه شده ، من به ضرب گلوله ، کشته و یکی از
بچه ها.
موجودی ضعیف ، که در فاصله ، در واقع ، شاهد وحشی ، دشمن خود را به کشتن من ،
اما نمی دانست ، و نه می تواند تصور کنید که چگونه از آن انجام شد ، شگفت زده شد sensibly ، لرزید ،
و تکان داد ، و نگاه شگفت زده به طوری که من فکر کردم او را غرق کردن.
او بچه من در شات را نمی بینید ، و یا درک من آن را کشته بود ، اما تا خود را پاره پاره
نیم تنه یا ژیلت به احساس که آیا او مجروح شد نیست ، و ، و من در حال حاضر ، فکر
من او را بکشند حل شد : برای او آمد و
kneeled به من و آغوش زانو من ، گفت : یک چیز بسیار زیادی از من نیست
درک ، اما من به راحتی می تواند نگاه کنید به این معنی بود که من دعا به او را بکشند.
من به زودی در بر داشت راه را برای او را متقاعد کند که من او را هیچ آسیبی انجام و در نظر گرفتن او توسط
دست ، به او خندید ، و با اشاره به بچه ها که من تا به حال کشته شده ، به او beckoned
به اجرا و واکشی آن ، که به او : و
در حالی که او تعجب ، و به دنبال ببینید که چگونه موجودی کشته شد ، من لود من
تفنگ است.
توسط و توسط من تو را دیدم مرغ بزرگ ، مانند یک شاهین ، نشسته بر یک درخت در شات ، پس ، به ما اجازه می
جمعه درک کمی از آنچه من انجام دهید ، من او را به نام به من دوباره ، با اشاره به در
مرغ ، که در واقع یک طوطی ، هر چند من
فکر شاهین شده بود ، من می گویند ، با اشاره به طوطی ، و به تفنگ من ، و به
زمین تحت طوطی ، به او اجازه مراجعه کنید من آن را به سقوط ، من او را درک
که من شلیک و کشتن که پرنده.
بر این اساس ، من از کار اخراج شده ، و bade او را نگاه کنید ، و بلافاصله او را دیدم از سقوط طوطی.
او ایستاده مثل یک ترس دیگر ، با وجود تمام من تا به حال به او گفت : و
من او را بیشتر شگفت زده ، چرا که او نمی بیند ، هر چیزی را به من را به تفنگ ،
اما فکر کردم که باید وجود داشته باشد برخی از
صندوق شگفت انگیز از مرگ و نیستی در آن چیز ، قادر به کشتن انسان ، جانور ، پرنده ،
و یا هر چیزی نزدیک یا دور ، و این حیرت در او ایجاد شده بود از جمله
نمی تواند به عنوان استفاده کردن برای مدت طولانی و
به اعتقاد من ، اگر من به او اجازه ، او را پرستش من و اسلحه است.
همانطور که برای تفنگ خود به خود ، او بسیار به عنوان نمی خواهد آن را لمس برای چند روز پس از ، اما او
که به آن صحبت و بحث را به آن ، که اگر آن را به او پاسخ داده بود ، زمانی که او توسط خود او بود.
که ، پس از آن که من از او آموخته بود ، به آن میل به او را بکشند.
خوب ، بعد از حیرت خود را کمی بیش از این بود ، من به او با اشاره به اجرا و
واکشی پرنده من ، به ضرب گلوله کشته شده بود که او انجام داد ، اما برخی از زمان باقی مانده ، برای طوطی ، نه
که کاملا مرده است ، به حال fluttered دور خوب
فاصله از جایی که او سقوط کرد : با این حال ، او را یافت ، در زمان او ، و
آورده او را به من ، و من به عنوان جهل خود را در مورد اسلحه به حال قبل از درک ، من در زمان
این مزیت به اتهام اسلحه دوباره ، و
به او اجازه دهید آن را به من ، که من ممکن است برای هر علامت دیگری که ممکن است
در حال حاضر ، اما چیزی که در آن زمان ارائه : من به خانه آورد بچه ، و
همان شب من در زمان پوست ، و کاهش
آن را به عنوان من می توانم ، و داشتن یک گلدان مناسب برای این منظور ، من آب پز و یا خورشتی
برخی از گوشت ، ساخته شده و برخی از براث بسیار خوب است.
پس از من به خوردن برخی از شروع شده بود من به برخی از انسان به من ، که به نظر می رسید بسیار خوشحالم از آن ، و
آن دوست خیلی خوب ، اما که بود که عجیب به او شد به نمک خوردن من
با آن است.
او نشانه ای به من که خوب بود نمک به غذا خوردن نیست ، و قرار دادن یک کمی به خود
دهان خود را ، او به نظر می رسید به آن حالت تهوع ، و تف و با خشم سخن گفتن در آن ، خود را شستشو
دهان را با آب تازه و پس از آن : در
از سوی دیگر ، من از گوشت را به دهان من بدون نمک در زمان ، و من وانمود تف و
می خواهید برای نمک ، به اندازه او در نمک انجام داده بود با خشم سخن گفتن ، اما آن را نمی خواهد انجام دهند ، او
هرگز برای مراقبت از نمک با گوشت و یا در
براث خود را ، حداقل ، نه در حالی که برای بزرگ ، و پس از آن ، اما بسیار کم است.
پس به این ترتیب او را با گوشت آب پز و براث تغذیه ، من به حل و فصل جشن بود او را بعد از
روز برشته یک تکه از بچه : این را حلق آویز آن را قبل از آتش سوزی در یک
رشته ، به عنوان من تا به حال دیده می شود بسیاری از مردم در
انگلستان ، تنظیم دو قطب تا ، یکی در هر طرف از آتش ، و در بالا ،
و گره زدن رشته به چوب عبور ، امکان گوشت به نوبه خود به طور مستمر.
این جمعه تحسین بسیار ، اما هنگامی که او آمد به طعم گوشت ، بسیاری از او در زمان
راه هایی را برای من بگویید که چگونه به خوبی آن را دوست داشت ، که من می توانم او را درک نیست اما : و در
او به من گفت ، و او می تواند ، او را
هرگز از خوردن گوشت انسان هر که من خیلی خوشحالم که می شنوید.
روز بعد او را به کار ضرب و شتم برخی از ذرت ، و الک آن را در صورت من
استفاده می شود انجام دهید ، که من قبل از مشاهده ، و او به زودی درک چگونگی انجام این کار و من ،
به ویژه پس از او تا به حال دیده می شود چه
معنای آن بود ، و بود که به نان ، برای پس از آن من به من اجازه دهید او را
نان من ، و پخت بیش از حد آن ، و در زمان کمی جمعه قادر به انجام تمام
کار برای من و من می توانم خودم آن را انجام دهد.
من آغاز شد اکنون به نظر ، که داشتن دو دهان برای تغذیه به جای یکی ، من باید
ارائه زمین های بیشتر برای برداشت من ، گیاه و مقدار بیشتری از ذرت از من استفاده می شود
را به انجام ، پس از من مشخص شده از یک قطعه بزرگتر از
زمین ، و حصار را به همان روش را به عنوان قبل از شروع ، که در آن کار می کرد جمعه
نه تنها به میل و علاقه بسیار و بسیار سخت ، اما آن را بسیار خوش : و من به او گفتم چه
آن را برای بود ، که آن را برای ذرت به
بیشتر نان ، چرا که او اکنون با من بود ، و ممکن است که من به اندازه کافی برای او و خودم را
بیش از حد.
او به ظاهر بسیار معقول از آن بخش ، و به من اجازه می دانیم که او فکر من تا به حال خیلی بیشتر
کار بر من در حساب خود را از من برای خودم به حال و که او کار
سخت تر برای من اگر من او را چه باید بگویید.
این pleasantest سال از تمام زندگی من در این محل منجر شد.
جمعه شروع به بحث بسیار خوب ، و درک نام تقریبا همه چیز من
حال به مناسبت به فراخوان ، و از هر مکان من تا به حال به او ارسال به ، و صحبت
معامله بزرگ را به من ، به طوری که ، در کوتاه مدت ، من
آغاز شد اکنون به برخی از استفاده از زبان من دوباره ، که ، در واقع ، من تا به حال بسیار کم
به مناسبت برای قبل از.
علاوه بر لذت بردن از صحبت کردن به او ، من تا به حال رضایت منحصر به فرد در دیگر
خود : ساده ، صداقت خود واقعی از نظر من بیشتر و بیشتر هر روز ، و
من شروع به واقعا به عشق به مخلوق و در
از خود من اعتقاد دارم که او مرا دوست داشت بیشتر از آن ممکن بود برای او تا به حال به عشق به هر چیزی
قبل از.
من تا به حال ذهن یک بار امتحان کنید به هر حال اگر تمایل برای کشور خود دوباره و
داشتن او را به تدریس انگلیسی را به خوبی که او می تواند به من تقریبا جواب هر سوالی ، من
از او خواسته که آیا ملت است که او متعلق به فتح در جنگ هرگز؟
در که او لبخند زد و گفت "بله ، بله ، ما همیشه مبارزه با بهتر" است که ، منظور او
همیشه بهتر است در مبارزه با دریافت و بنابراین ما شروع به گفتمان های زیر است : --
Master. ، همیشه بهتر مبارزه ، چگونه آمد به شما زندانی شود ، و سپس ،
جمعه؟ ملت Friday. ، من برای همه است که ضرب و شتم.
Master. - چگونه ضرب و شتم؟
اگر کشور شما آنها را ضرب و شتم ، چگونه آمد به شما گرفته شود؟
Friday. آنها ، بسیاری از ملت من ، در جایی که در آن من بود ، آنها را به یک ، دو ،
سه ، و من : کشور من آنها را بیش از ضرب و شتم در آنجا ، که در آن هیچ من بود ، من وجود دارد
ملت را به یک ، دو ، هزار و بزرگ است.
Master. ، اما چرا در کنار شما نیست که شما از بهبود از دست دشمنان خود را ، پس از آن؟
Friday. ، آنها را اجرا کنید ، یک ، دو ، سه ، و من ، و به در قایق رانی ، ملت من هیچ
قایق رانی آن زمان.
Master. - خوب ، جمعه ، و چه ملت خود را با مردان آنها را انجام دهید؟
آیا آنها را حمل به دور آنها و خوردن آنها را ، به عنوان این است؟
Friday. - بله ، ملت من انسانهای خوردن بیش از حد ، خوردن تمام شده است.
Master. - از کجا آنها را می کنند؟ به محل دیگر ، جایی که آنها Friday. - برو
فکر می کنم.
Master. - آیا آنها می آیند اینجا؟ Friday. ، بله ، بله ، آنها در اینجا. آیند
دیگر جای دیگری. Master. آیا شما در اینجا با آنها شده است؟
Friday. ، بله ، من در اینجا (اشاره به NW. جانبی این جزیره ، که ، از آن
به نظر می رسد ، از طرف آنها بود).
با این من فکر کردم که من مرد جمعه قبلا در میان وحشی استفاده می شود که به حال شده است
آمده در ساحل در دورتر از این جزیره ، بر روی همان موارد انسان از غذا خوردن او
بود اکنون برای به ارمغان آورد و مدتی پس از ،
زمانی که من در زمان به شجاعت او را حمل به آن طرف ، که همان من سابق
ذکر شد ، او می دانست که در حال حاضر به محل ، و به من گفت او یک بار وجود دارد ، زمانی که آنها می خوردند تا
twenty مرد ، دو زن و یک کودک ، او
می تواند در زبان انگلیسی به twenty نیست ، اما او آنها را با گذاشتن سنگ های بسیاری را در یک شماره
سطر ، و اشاره به من به آنها بگویید است.
من گفت این قطعه ، به دلیل آن چه را معرفی شرح زیر است : که پس از این
گفتمان من با او بود ، من از او خواسته تا چه حد آن را از جزیره ما را به ساحل بود ،
و اینکه آیا canoes شد و اغلب از دست داد.
او به من گفت هیچ خطر ، بدون canoes همیشه از دست رفته وجود دارد : اما بعد از راه کمی از
به دریا ، یک جریان و باد ، همیشه یک راه وجود دارد در صبح شد ، دیگر در
بعد از ظهر.
این من را درک می شود بیش از مجموعه های از جزر و مد ، به بیرون رفتن و یا آمدن
در ، اما من بعد از درک آن را با پیش نویس و برگشت occasioned شد
توانا و رودخانه Orinoco ، در دهان یا
خلیج فارس ، که از آن رودخانه ، به عنوان من پس از آن ، جزیره ما دراز ، و این که این سرزمین ، که من
درک می شود و W. NW. بود ، بزرگ جزیره ترینیداد ، در نقطه شمال
دهان از رودخانه است.
من از جمعه به هزار سوال در مورد این کشور ، ساکنان ، دریا ،
ساحل ، و چه ملت ها نزدیک شد ، او به من گفت که همه او را با بزرگترین باز بودن می دانستند
قابل تصور.
من از او نام چندین کشور از مرتب کردن خود از مردم ، اما می تواند
دریافت بدون نام از Caribs ، از چه رو من به راحتی قابل فهم است که این شد.
Caribbees ، که نقشه های ما را در بخش مکان
از امریکا می رسد که از دهان از رودخانه Orinoco به گینه ، و بعد به
خیابان مارتا.
او به من گفت که یک راه عالی فراتر از ماه ، که فراتر از تنظیم از
ماه ، که باید غرب را از کشور خود ، ساکن ریش مردان سفید پوست وجود دارد ،
مثل من ، و با اشاره به سبیل بزرگ من ،
که من به آن اشاره شد و انسانهای زیادی را که آنها را کشته بود ، که کلمه بود : همه
که من را درک منظور او اسپانیایی ها ، که ظلم و ستم در امریکا پخش شده بود
در کل کشور ، و با تمام سازمان ملل از پدر به پسر به یاد شد.
من نپرسید اگر او می تواند به من چگونه ممکن است از رفتن به این جزیره ، و در میان کسانی که
سفید مردان.
او به من گفت ، "بله ، بله ، شما ممکن است در دو قایق رانی است." من می تواند آنچه که او را درک نمی
به معنی ، و یا او را به توصیف آنچه که او توسط دو قایق رانی به معنی ، تا در گذشته ، با
مشکل بزرگ ، من منظور او باید در یک قایق بزرگ می شود ، به عنوان بزرگ به عنوان دو canoes.
این بخشی از گفتمان روز جمعه شروع به لذت بردن از خیلی خوب و از این زمان من
سرگرم برخی امیدوار است که ، یک زمان و یا دیگر ، ممکن است فرصت را پیدا
فرار من از این محل ، و که که این وحشی ضعیف ممکن است به معنی به من کمک کند.
در طول مدت زمان طولانی است که جمعه ساعت با من بوده است ، و این که او شروع به صحبت
من ، و درک من ، من شده بود عدم تمایل به پی ریزی شالوده ای از دانش مذهبی در
ذهن خود را ، به خصوص من خواسته او را به یک زمان ، که او را ساخته شده است.
مخلوق من را درک نمی کنند و در همه ، اما فکر من تا به حال خواسته که او را پدر شد
اما من آن را در زمان توسط یکی دیگر از دسته ، و از او خواست که ساخته شده به دریا ، زمین ما
در راه می رفت ، و تپه ها و جنگل.
او به من گفت ، "این یکی Benamuckee ، که زندگی فراتر از همه بود." او می تواند توصیف
هیچ چیز از این شخص بزرگ ، اما که او بسیار قدیمی ، "بسیار قدیمی تر ،" او گفت ، "از
دریا یا زمین ، از ماه و یا
ستاره "من از او خواست پس از آن ، اگر این شخص قدیمی همه چیز ساخته شده بود ، چرا تمام نمی
چیزهایی که او را ستایش؟
او نگاه بسیار جدی ، و ، با یک نگاه کامل از بی گناهی ، گفت : "همه چیز می گویند O
به او. "من از او پرسید که آیا کسانی که در کشور خود در هر نقطه مرگ رفت؟
او گفت ، "بله ، آنها همه به Benamuckee رفت." سپس من از او پرسید که آیا
کسانی که آنها را می خورند تا به آنجا رفت و بیش از حد. او گفت ، "بله."
از این چیزها ، من شروع به او را در دانش خدا درست راهنمایی من گفت
او که ساز بزرگ همه چیز در زندگی وجود دارد ، با اشاره به سمت آسمان.
که او به جهان با همان اداره
قدرت و صرفه جویی که در آن او از آن ساخته شده ، که او قادر مطلق است ، و می تواند انجام
همه چیز برای ما ، به همه چیز به ما ، همه چیز را از ما و در نتیجه ، توسط
درجه ، من چشمهایش را باز کرد.
او با توجه زیادی گوش ، و با لذت دریافت مفهوم عیسی
مسیح که ارسال شده به ما از گرو در اوردن و از نحوه ساخت دعاهای ما را به خدا ، و
او که قادر به شنیدن ما ، حتی در آسمان.
او به من گفت یک روز ، که اگر خدا ما را می تواند ما را ، بشنوند تا فراتر از خورشید ، او باید نیاز دارد
یک خدا بیشتر از Benamuckee خود را ، که به زندگی ، اما یک راه کم ، و در عین حال می تواند
نمی شنوند تا از آنها بالا رفت و به کوه بزرگ که در آنجا ساکن به صحبت می کنند به آنها.
من از او پرسید اگر تا کنون به آنجا رفت به صحبت کردن با او.
او گفت : "نه ، آنها رفت و هرگز از آن است که مردان جوان ، هیچ به آنجا رفت اما قدیمی
مردان ، "او به نام Oowokakee خود ، که ، که من او را به من توضیح دهد ، خود را
دینی و مذهبی و یا روحانیت و که آنها به رفت و
می گویند O (تا او به نام نماز) ، و سپس آمد و به آنها گفت چه
Benamuckee است.
من از این مشاهده شده ، است که priestcraft وجود دارد حتی در میان اکثر کور ،
کافرند نادان در جهان و سیاست و یک راز دین ، مذهب ، در
به منظور حفظ حرمت از
مردم را به روحانیون ، نه تنها به در روم در بر داشت ، اما ، شاید ، در میان همه
ادیان و مذاهب در جهان ، حتی در بین وحشی ترین بی شعور و بی تربیت.
من تلاش برای از بین بردن این تقلب به من انسان جمعه ، و به او گفت که تظاهر
از مردان قدیمی خود را رفتن به کوه ها به خود خدا O به Benamuckee بود
تقلب و آوردن کلمه خود را از ان جهت
آنچه که او گفت بسیار بیشتر از آن ، که اگر آنها با هر پاسخ ، و یا spake با هر یک ملاقات کرد
وجود دارد ، باید آن را با روح شیطان می شود و سپس من را به یک گفتمان طولانی با وارد
او در مورد شیطان ، منشا او ، خود را
شورش علیه خدا ، دشمنی خود را به مرد ، به همین دلیل از آن ، تنظیمات خود را خود را در
بخش تاریک از جهان به جای پرستش خدا ، و به عنوان خدا ، و
بسیاری از استراتژیهای مشابهی را در او به استفاده از
فریب دادن انسان به تباهی خود ، چگونه او دسترسی مخفی به احساسات ما و به ما
عواطف ، و به انطباق snares تمایلات خود را به ما ، تا که به علت تماس با ما حتی به
tempters خود ما ، و پس از نابودی ما با انتخاب خود ما اجرا شود.
من آن را در ذهن او آسان به مفاهیم مشخصات ناشر حق ندارد در مورد شیطان آن را به عنوان
بود در مورد بودن از خدا.
طبیعت همه استدلال من به شواهد به او کمک حتی ضرورت
بزرگ علت اول ، overruling ، قدرت حاکم ، یک راز کارگردانی کند ، و
از برابری و عدالت از پرداخت ادای احترام
به او که ما را ، و مانند آن ، اما به نظر می رسد هیچ چیز از این نوع وجود دارد در
مفهوم روح ، منشا خود را از شر ، که خود ، طبیعت خود ، و بالاتر از همه ، از
تمایل خود را به کار بد ، و به ما در قرعه کشی
در به انجام این کار بیش از حد ، و آن موجود ضعیف من گیج یک بار در چنین شیوه ای ، توسط یک
سوال صرفا طبیعی و بی گناه ، که من کمیاب چه چیزی را باید به او می گویند.
من به حال شده است صحبت کردن در یک معامله بزرگ را به او از قدرت خدا ، قدرت مطلق او ، او
گریزی به گناه ، او را به آتش مصرف به کارگران از شرارت ، چگونه ، به عنوان او
ما همه ، او می تواند ما را و همه را نابود
جهان در یک لحظه ، و گوش او با جدیت بزرگ به من همه در حالی که.
بعد از این من گفتن شده بود ، او را چگونه شیطان را دشمن خدا را در قلب مردان بود ،
و با استفاده از تمام کینه توزی و مهارت خود را برای شکست طرح های خوبی از پراویدنس ، و به تباهی
پادشاهی مسیح در جهان است ، و مانند آن.
"خب ، می گوید :" جمعه "، اما به شما می گویند خدا بسیار قوی ، پس از بزرگ ؛ است او خیلی قوی نیست ،
؟ بسیار ممکن است به عنوان شیطان "" بله ، بله ، می گوید : "من ،" جمعه ، خداوند قوی تر از شیطان ،
خدا بالاتر از شیطان ، و در نتیجه ما
دعا به خدا به او آج را زیر پای ما ، و ما را قادر به مقاومت در برابر او
وسوسه و رفع دارت آتشین خود را. "" اما ، "می گوید که او بار دیگر ،" اگر خدا بسیار
قوی تر ، بسیار ممکن است به عنوان شیطان شریر ،
چرا خدا هیچ کشتن شیطان ، پس او را بیشتر انجام ستمکاران را؟ "من به طرز عجیبی شگفت زده شد
در این پرسش ، و ، بعد از همه ، هر چند که من اکنون یک پیر مرد ، با این حال من بود ، اما یک جوان
دکتر و بیمار را برای یک سفسطه گر و یا واجد شرایط
حل کننده مشکلات ، و در ابتدا من نمی تواند بگوید چه می گویند ، پس من وانمود
نه او را بشنوند ، و از او خواست آنچه را او گفت ، اما او بیش از حد جدی برای یک پاسخ
برای فراموش کردن سوال خود ، به طوری که او آن را در کلمات شکسته همان که در بالا تکرار شده است.
در این زمان من خودم به حال بهبود کمی ، و به من گفت ، "خدا در آخرین
او را به شدت مجازات ، او را برای قضاوت این سایت متعلق است ، و به بازیگران می شود
ته گودال ، به ساکن ابدی
. آتش "این جمعه هم راضی نیست ، اما او به من برمی گرداند ، و تکرار کردن کلمات در من ،
"در آخرین رزرو!' من هیچ درک ، اما چرا شیطان را کشت در حال حاضر ، کشت بزرگ
پیش؟ "" شما به عنوان ممکن است به خوبی از من بپرسید ، گفت : "من ،
"چرا خدا شما را بکشد و یا به من ، زمانی که ما انجام کارهای شریر که در اینجا توهین به او را ، ما
حفظ به توبه و عفو "او هم در این mused در.
"خوب ، خوب ، می گوید :" او ، توانا و محبت ، "که به خوبی آن ، بنابراین شما ، من ،
شیطان ، بدجنس همه ، همه حفظ ، توبه ، عفو خداوند است. "در اینجا من را دوباره اجرا شد
توسط او به درجه آخرین و آن شد
شهادت را به من ، چگونه مفاهیم صرف از طبیعت ، هر چند آنها را راهنمای معقول
موجودات به دانش از خدا ، و از عبادت و ادای احترام به خاطر عالی
به خدا ، به عنوان نتیجه از ما
طبیعت ، با این حال چیزی جز وحی الهی می تواند به دانش عیسی مسیح ، صورت و
رستگاری برای ما خریداری شده ، از یک میانجی از عهد جدید ، و یک
شفاعت در چهار پایه از خدا
تاج و تخت من می گویند ، چیزی جز وحی از آسمان می توانید از این فرم در روح و
که ، در نتیجه ، انجیل خداوند ما عیسی مسیح و نجات دهنده ، منظورم کلام
خدا ، و روح خدا ، وعده داده شده برای
راهنمای و تقدیس او از مردم ، از مدرسان کاملا لازم از
روح مردان در صرفه جویی در دانش خدا و به معنی نجات است.
به همین دلیل من منحرف گفتمان در حال حاضر بین من و مرد من ، در حال بالا رفتن عجله ،
و بر برخی از مناسبت ناگهانی از بیرون رفتن و سپس او را ارسال برای چیزی راه خوب
خاموش ، من به طور جدی به خدا دعا است که او
را قادر خواهد ساخت به من دستور savingly این وحشیانه فقیر ، کمک ، به روح او ،
قلب آن موجود ضعیف ، نادان و دریافت نور از دانش خدا
در مسیح ، او را به تطبیق دادن خود ، و
من تا به او را از کلام خدا صحبت می کنند که وجدان خود را ممکن است راهنمای
قانع ، چشم خود را باز کرد ، و روح او را نجات داد.
وقتی که او دوباره آمد به من ، من را به یک گفتمان طولانی با او به موضوع وارد شده
رستگاری از انسان توسط نجات دهنده از جهان ، و از نظریه انجیل
موعظه از آسمان ، viz. از توبه
به سوی خدا ، و ایمان به ما برکت خداوند عیسی مسیح.
سپس به او توضیح داد و به همین دلیل من می تواند نجات دهنده ما برکت بر او و نه در زمان
ماهیت فرشتگان اما دانه ابراهیم ، و چگونه ، به همین دلیل ، در
فرشتگان سقوط کرده هیچ سهم در حال
رستگاری ، که او تنها به گوسفند از دست رفته از خانه از اسرائیل آمد ، و مانند آن.
من تا به حال ، خدا می داند ، صداقت بیش از دانش در تمام روش من برای زمان
آموزش این موجود ضعیف ، و باید اذعان کرد ، آنچه که به اعتقاد من تمام است که عمل
بر همین اصل را پیدا خواهد کرد ، که در
تخمگذار چیز باز به او ، من واقعا خودم را به اطلاع و در بسیاری از دستور
یا چیزهایی که نمی دانستم و یا به حال به طور کامل در نظر گرفته قبل ، اما در
رخ داده است به طور طبیعی به نظر من بر
جستجو به آنها را ، برای اطلاعاتی که از این وحشیانه فقیر ، و من تا به حال محبت بیشتر
در تحقیق من پس از همه چیز این موقعیت از همیشه احساس کردم قبل از : به طوری که ،
آیا این بدبخت فقیر وحشی بهتر بود
برای من یا نه ، من تا به حال دلیل عالی برای سپاسگزار است که تا کنون او به من آمد ، غم و اندوه من
شنبه سبک تر ، بر من ، زندگی من بزرگ شد و راحت به من فراتر از اندازه : و هنگامی که
من منعکس است که در این زندگی انفرادی
که به من شده است به محدود ، من تا به حال نه تنها منتقل شده است به نگاه کردن به آسمان
خودم ، و به دنبال دستی که به من آورده بود اینجا بود ، اما اکنون به ساخته شده
دستگاه ، در پراویدنس ، برای نجات
زندگی ، و ، برای هر چیزی من می دانستم ، روح یک وحشی فقیر ، و او را به درست
دانش دین و آموزه های مسیحی ، که او ممکن است عیسی مسیح می دانند ،
که در آنها حیات جاودانی ، من می گویند ، وقتی که من
منعکس از همه این کارها ، یک شادی راز فرار از طریق هر بخشی از روح من ، و
من غالبا خشنود است که تا کنون به این مکان آورده شد ، که من تا به حال اغلب
فکر کردم بیشتر از همه وحشتناک
afflictions که احتمالا می تواند به من و پا افتادهی.
من در این قاب سپاسگزار ادامه داد : تمام باقی مانده از وقت من و گفتگو
که به کار و جمعه بین ساعت من بود مانند ساخته شده است که سه سال است که
ما زندگی را با هم کاملا و
کاملا خوشحال ، اگر هر چیزی به عنوان شادی کامل می تواند در تشکیل
دولت این جهانی.
این وحشیانه بود در حال حاضر یک مسیحی خوب ، خیلی از من بهتر است ؛ هر چند که من به دلیل
امید و برکت خدا برای آن ، که ما به همان اندازه تائب ، و آرامش ، دوباره بازسازی
penitents.
ما در اینجا کلام خدا را به خواندن ، و هیچ دورتر از روح خود در او به دستور
اگر ما از در انگلستان بوده است.
من همیشه به خود اعمال شود ، در خواندن کتاب مقدس ، به او اجازه می دانم ، و من
می تواند ، به معنی چیزی است که من خوانده و او دوباره ، با سوالات جدی و
پرسشها ، از من ساخته شده ، به عنوان قبل از من گفت ، یک
محقق بهتر دانش در کتاب مقدس نسبت به من همیشه باید توسط شده است
خود را صرف خواندن من خصوصی.
چیز دیگری که من نمی توانم خودداری از مشاهده در اینجا نیز ، از تجربه در
این بخش از زندگی من بازنشسته ، viz. چگونه بی نهایت و غیر قابل بیان یک برکت و رحمت است
که دانش خدا ، و از
آموزه نجات توسط عیسی مسیح ، است که به سادگی در کلام خدا گذاشته ، تا
آسان به دریافت و درک ، که ، به عنوان خواندن لخت کتاب من ساخته شده
قادر به درک به اندازه کافی از وظیفه من
برای حمل به من به طور مستقیم در به کار بزرگ از توبه صادقانه برای گناهان من ، و
تخمگذار نگه داشتن یک نجات دهنده برای زندگی و نجات ، به یک اصلاح شده در
عمل ، و اطاعت از همه خدا
دستورات ، و این بدون هیچ معلم یا استاد ، من انسان متوسط ، پس از دشت همان
آموزش به اندازه کافی به تعالی این موجود وحشی بود ، و
آوردن او را به مانند یک مسیحی را به عنوان من شناخته شده چند برابر به او را در زندگی من است.
همانطور که به تمام اختلافات ، wrangling ، نزاع ، و مشاجره که در رخ
جهان در مورد دین ، چه در آموزه های niceties یا طرح های دولت از کلیسا ،
همه آنها کاملا بی فایده است به ما ، و ،
برای من هنوز چیزی مشاهده می کنید ، آنها را تا به بقیه جهان بوده است.
ما راهنمای حاصل کنید که به آسمان ، viz. کلام خدا ، و ما تا به حال ، به برکت خدا باشد ،
نمایش راحت از روح خدا تدریس و آموزش توسط کلمه او ،
پیشرو ما را به تمام حقیقت ، و تماس با ما
هر دو حاضر و مطیع دستور از کلام او.
و من می تواند حداقل استفاده را نمی بینیم که بزرگترین دانش از نقاط مورد اختلاف
دین ، مذهب ، که چنین سردرگمی در جهان ساخته شده ، که به ما شده است ، اگر ما
می تواند آن را به دست آورد.
اما من باید با بخش های تاریخی از چیزها ، و هر بخش در آن
منظور.
پس از جمعه و من بیشتر نزدیک آشنا شد ، و که او می تواند درک
تقریبا همه به او گفتم ، و بسیار روان صحبت می کنند ، هر چند در شکسته انگلیسی ، به من ،
من او را با تاریخ خود آشنا ، و یا در
حداقل تا آنجا که از آن به آمدن من به این محل مربوط به : زندگی من به حال وجود دارد ، و
چه مدت ، من به او اجازه دهید به رمز و راز ، برای چنین آن را به او بود ، از باروت و
گلوله ، و به او آموخت که چگونه به شلیک کنید.
من به او چاقو ، که او زیبا بود با خوشحال و من از او ساخته شده
یک تسمه ، با یک قورباغه حلق آویز به آن ، از جمله در انگلستان چوب لباسی بپوشند که ما در و در
قورباغه ، به جای یک آویز ، من به او
تبر ، که نه تنها به عنوان یک سلاح خوب در برخی از موارد بود ، اما بسیار مفید
به موارد دیگر.
من به او توضیح داده شده این کشور از اروپا ، به ویژه انگلستان ، که من از در آمد.
که ما چگونه زندگی می کردند ، چگونه ما خداپرست هستیم ، ما چگونه به یک دیگر رفتار ، و ما چگونه معامله
در کشتی ها به تمام نقاط جهان است.
من به او یک حساب کاربری از خراب کردن که من در هیئت مدیره شده بود ، و به او نشان داد ، به عنوان
نزدیک من می تواند به عنوان ، جایی که او غیر روحانی است ، اما او در تمام قطعات شده بود قبل از ضرب و شتم ،
و رفته است.
من به او نشان داد خرابه های قایق ما ، که ما آن را از دست داده وقتی که ما موفق به فرار ، و که من می تواند
با تمام نیروی من هم بزنید پس از آن نیست ، اما در حال حاضر تقریبا همه به قطعه کاهش یافته است.
پس از دیدن این قایق ، جمعه بود ، در حالی که غرق در افکار بزرگ ، و گفت : هیچ چیز نیست.
من از او پرسید چه بود او به مطالعه قرار گرفت.
در گذشته می گوید ، "دیدن من قایق مانند به در ملت من است." من نمی
در حالی که او را خوب درک ، اما در گذشته ، زمانی که من بیشتر به آن مورد بررسی قرار بود ، من
درک توسط او که یک قایق مانند است که
شده بود ، در ساحل بر کشوری که در آن زندگی می کردند او آمد : که شده است ، به او توضیح داد :
آن ، به آنجا با استرس از آب و هوا رانده شد.
من در حال حاضر تصور است که برخی از کشتی های اروپایی باید به دور بر خود را به بازیگران
ساحل ، قایق و شل ممکن است و رانندگی در ساحل ، اما کسل کننده بود که من هرگز
یک بار از مردان و فرار خود را به فکر
از آنجا خراب است ، بسیار کمتر از انجا که ممکن است آنها آمده است : پس من تنها پس از یک پرسش
شرح قایق.
جمعه توصیف قایق به من به اندازه کافی ، اما مرا به درک بهتر
او زمانی که او با برخی از گرما اضافه کرد که "انسانهای سفید ما را نجات از غرق شدن." سپس من
در حال حاضر خواست اگر هر انسانهای سفید وجود دارد ، که او آنها را به نام ، در قایق.
"بله ،" او گفت ، "قایق پر از انسانهای سفید است." من از او پرسید که چگونه بسیاری از.
او به انگشت خود را seventeen گفت.
من از او خواسته شد ، سپس آنچه را از آنها. او به من گفت ، "آنها زندگی می کنند ، که در من ساکن
ملت است. "
این افکار جدید را به سر من قرار داده ، برای من در حال حاضر تصور این است که این ممکن است
مردان متعلق به کشتی که دور در نزد جزیره من ریخته شد ، که من در حال حاضر
آن را به نام ، و که ، پس از کشتی شد
زده بر سنگ ، و آنها را دید به ناچار او را از دست داده ، خود را در حال ذخیره
قایق خود را ، و بر ساحل وحشی که در میان وحشی فرود شد.
پس از این پرسش من از او بیشتر انتقادی چه از آنها تبدیل شد.
او به من اطمینان آنها زندگی می کردند هنوز هم وجود دارد ؛ که آنها وجود دارد در حدود چهار سال شده بود ، که
وحشی آنها را به سمت چپ به تنهایی ، و به آنها برای زندگی در victuals.
من از او پرسید که چگونه آن را به آنها منتقل و آنها را کشت و خوردن آنها را.
او گفت : "نه ، آنها را برادر با آنها" است که ، که من او را درک نکند ، آتش بس ، و
سپس او افزود ، "آنها ندارد اما زمانی که غذا خوردن انسانهای را به مبارزه با جنگ" است که می گویند ، آنها
خوردن هرگز از مردان ، اما از جمله به مبارزه با آنها و در جنگ گرفته شده است.
پس از این زمان قابل توجهی است ، که می شود بر بالای تپه در
سمت شرق این جزیره ، از چه رو ، به من گفت ، من ، در یک روز روشن بود ،
کشف اصلی و یا قاره
امریکا ، روز جمعه ، از آب و هوای بسیار بی سر و صدا ، به نظر می رسد بسیار جدی نسبت به
سرزمین اصلی ، و ، در یک نوع از تعجب ، می افتد ، پریدن ، و رقص و تماس ها را به من ،
برای من در فاصله از او بود.
من از او پرسید که چه ماده بود.
"اوه ، شادی" می گوید. "آه ، خوشحالم! نگاه کنید به کشور من وجود دارد ، وجود دارد ملت من! "من مشاهده
حس فوق العاده ای از لذت در چهره اش ظاهر شد ، و چشمان او برق زد ، و او
پشتیبانی کشف اشتیاق عجیب و غریب ،
اگر او در ذهن به کشور خود می شود دوباره.
این مشاهده از معدن را افکار بزرگ زیادی را به من ، که من در ابتدا ساخته شده
نه در مورد انسان جدید جمعه بود که من قبل از آسان ، و من هیچ شکی وجود ندارد اما ،
اگر جمعه به عقب می تواند به کشور خود
دوباره ، او نه تنها همه دین خود را فراموش کرده ام ، اما تمام تعهد خود را به من ، و
خواهد بود به جلو به اندازه کافی به هموطنان خود یک حساب کاربری از من ، و به پشت ،
شاید با یک صد و یا دو نفر از آنها ، و
را جشن بر من ، که در آن او ممکن است به عنوان شاد به عنوان استفاده می شود به او با کسانی که از او
دشمنان هنگامی که در جنگ گرفته شد.
اما من ستم موجود ضعیف بسیار صادق ، که من بسیار متاسفم
پس از آن.
با این حال ، به عنوان حسادت من افزایش یافته است ، برگزار شد و چند هفته ، من کمی بیشتر
احتیاط ، و نه چندان آشنا و نوع او را به عنوان قبل از : که در آن من بود قطعا
هم اشتباه است ، صادقانه ، موجودی ممنون
بدون فکر در مورد آن شامل اما آنچه با بهترین اصول ، هم به عنوان
یک مسیحی مذهبی و به عنوان یک دوست و سپاسگزار ، و به نظر می رسد پس از آن به کامل من
رضایت.
در حالی که من از حسادت او به طول انجامید ، ممکن است شما مطمئن باشید من هر روز او را به پمپ بود اگر
او هر یک از اندیشه های جدید که من مشکوک شد و او را در کشف ، اما من
همه چیز به او گفت که صادق بود و به همین ترتیب
بی گناه ، که من چیزی می تواند به تغذیه سوء ظن پیدا کنم و به رغم تمام
تشویش من ، او به من در گذشته به طور کامل خود را دوباره ساخته شده و نه او در حداقل بود
درک که من ناراحت شد ، و بنابراین من می توانم او را فریب مشکوک نیست.
یک روز ، بالا رفتن از تپه ، همان است ، اما آب و هوا مه آلود که در دریا ، به طوری که ما می تواند
نمی بینم این قاره ، من به او گفته می شود ، و گفت : "جمعه ، آیا شما خود را در آرزو نمی
کشور خود ، ملت خود را؟ "" بله "
او گفت : "من بسیار خوشحالم که O در کشور خود من خواهد بود." "چه شما وجود دارد؟" گفت :
I.
"آیا می خواهید به نوبه خود دوباره وحشی ، خوردن گوشت مردان دیگر ، می شود و وحشیانه که شما قبل از؟"
او نگاه پر از نگرانی ، و تکان دادن سر خود ، گفت : "نه ، نه ، جمعه به آنها را به
خوب زندگی می کنند و به آنها بگویید به دعا خدا به آنها بگویید
به خوردن ذرت ، نان ، گوشت گاو ، شیر.. بدون خوردن مرد دوباره "" چرا ، پس از آن ، گفت : "من به او ،
"آنها به شما. کشتن" او نگاه کرد که در قبر ، و سپس گفت : "نه ، نه ، آنها به هیچ کشتن
من ، آنها دوست دارند که مایل یاد بگیرند. "او این به معنای ، آنها می شود که تمایل به یادگیری.
وی افزود ، آنها یاد گرفته بسیاری از انسانهای ریش آمد که در قایق.
سپس من از او خواست اگر او را به عقب نشینی به آنها.
او در آن لبخند زد ، و به من گفت که او نمی تواند شنا است.
من به او گفتم من یک قایق رانی را برای او است.
او به من گفت که او به اگر من با او بروم.
"من به می گوید :" من ". به همین دلیل ، آنها را به من اگر من وجود دارد خوردن" "نه ، نه ،" او می گوید ، "من را
آنها می خورید.. من آنها را بسیار به شما عشق "منظور او ، او را به آنها بگویید که چگونه من
دشمنان خود را کشته بود ، نجات داد و زندگی او ، و او آنها را به من عشق است.
سپس او به من گفت ، و او می تواند ، چگونه نوع آنها به هفده نفر مردان سفید پوست بودند ، و یا
مردان ریشو ، به سخن او که آمد و آنها را در ساحل وجود دارد ، در پریشانی.
از این زمان ، من اعتراف ، من تا به حال به سرمایه گذاری بیش از ذهن ، و ببینید اگر من می تواند احتمالا
با پیوستن به آن مردان ریشو ، که من بدون شک اسپانیایی و پرتغالی بودند ؛ نیست
اما شک ، اگر من می تواند ، ما ممکن است
برخی از روش های به فرار از این پس از ان ، که بر این قاره ، و یک شرکت خوب
با هم ، بهتر از من می تواند از یک forty جزیره مایل از ساحل ، به تنهایی و
بدون کمک کند.
بنابراین ، پس از چند روز ، من در زمان به کار دوباره جمعه از راه گفتمان ، و به او گفت من
او یک قایق به بازگشت به کشور خود را ، و بر این اساس ، من او را به انجام
ناوچه من ، که وضع در طرف دیگر از
جزیره ، و داشتن آن را از آب پاک (برای من همیشه آن را در آب غرق شده) ، من
آن را آورده ، آن را به او نشان داد ، و ما هر دو را در آن رفت.
من او یک چهره ترین ماهر در مدیریت آن بود ، و آن را به تقریبا به
سریع دوباره به عنوان من می توانم.
بنابراین ، هنگامی که او در بود ، من به او گفت ، "خوب ، اکنون ، جمعه ، باید ما به کشور شما است؟"
او بسیار مبهم در گفت من تا نگاه ، که به نظر می رسد بود چرا که وی تصور می قایق
خیلی کوچک بود برای رفتن است.
سپس به او گفت من تا به حال بزرگتر ، تا روز بعد به جایی که اولین بار رفت
قایق دراز که من تا به حال ساخته شده است ، اما من که نمی تونه به آب.
او گفت که به اندازه کافی بزرگ شد ، اما پس از آن ، که من هیچ مراقبت از آن گرفته شده بود ، و آن را به حال lain
دو یا سه و بیست سال وجود دارد ، خورشید تا تقسیم کرده بود و خشک شده آن است ، که در آن بود
فاسد.
جمعه به من گفت که مانند یک قایق را به خوبی خواهد بود ، و حمل "vittle بسیار به اندازه کافی ،
آب ، نان ؛ "در این راه خود را از صحبت کردن بود.