Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XIII عشق گیری بر روی مریخ
پس از نبرد با کشتی های هوا ، جامعه در درون شهر باقی ماند
چند روز ، رها مارس homeward تا زمانی که آنها می توانند به نحو منطقی مطمئن
که کشتی نمی توانست بازگشت ، برای به
در دشت های باز با یک دسته اسب سواران ارابههای و کودکان گرفتار شده بود به دور از
خواست حتی تا جنگاوری مردم به عنوان مریخی سبز.
در طول دوره ما از عدم فعالیت ، Tars Tarkas من در بسیاری از آموزش بود
آداب و رسوم و هنر جنگ برای Tharks آشنا ، از جمله درس در سواری و
هدایت جانوران بزرگ که رزمندگان را با مته سوراخ است.
این موجودات ، که به عنوان thoats شناخته شده است ، به عنوان خطرناک و نادرست خود را به عنوان
کارشناسی ارشد ، اما زمانی که یک بار مقهور به اندازه کافی به منظور سست مهار
مریخی ها سبز می باشد.
دو تا از این حیوانات به حال از رزمندگان که فلز پوشیدم به من کاهش یافته و در
زمان کوتاه می تواند آنها را را کاملا و به عنوان رزمندگان بومی انجام.
این روش در همه پیچیده بود.
اگر thoats با تندی کافی پاسخ نمی وابسته به دورهم اندیشی
دستورالعمل از سواران خود را در یک ضربه فوق العاده ای را بین گوش ها با آن برخورد
لب به لب از تپانچه ، و اگر آنها نشان داد
مبارزه با این درمان تا زمانی brutes یا تسخیر کرده بودند ادامه داشت ، یا به حال
unseated سواران خود را.
در حالت دوم آن را مبارزه مرگ و زندگی میان مرد و شد
جانور.
اگر سابق به اندازه کافی سریع با تپانچه خود او ممکن است زندگی را به سوار دیگر ، هر چند
بر اساس برخی از جانور دیگر ، اگر نه ، پاره شده و بدن mangled خود را توسط زنان خود را جمع آوری شد
و مطابق با Tharkian سفارشی سوزانده شده است.
تجربه من با Woola من را مصمم به تلاش آزمایش محبت در من
درمان thoats من.
ابتدا آنها را آموخت که آنها می توانند مرا سرنگون کردن نیست ، و حتی آنها را به شدت rapped
بین گوش به تحت تاثیر قرار دادن بر آنها اقتدار و تسلط من.
سپس ، توسط درجه ، من موفق به کسب اعتماد به نفس خود را در حد زیادی به همان شیوه ای که من تا به حال به تصویب رسید
زمان های بی شماری با مانت دنیوی بسیاری از من.
من شد که تا کنون دست خوب با حیوانات ، و بر اساس تمایل ، و همچنین به دلیل آن را آورده
نتایج پایدار و رضایت بخش تر بود ، من همیشه مهربان و انسانی در معاملات خود
با دستور های پایین تر.
من می توانم یک زندگی انسانی ، در صورت لزوم ، با ندامت بسیار کمتری نسبت به یک
فقیر ، unreasoning ، حیوان غیر مسئولانه. در این دوره از چند روز thoats من بودند
تعجب از کل جامعه است.
آنها به من مثل سگ دنبال ، مالش snouts بزرگ خود را در مقابل بدن من در
شواهد بی دست و پا از محبت ، و پاسخ به هر فرمان من با نشاط و
تمکین که ناشی از رزمندگان مریخ
نسبت به من داشتن برخی از ناشناخته قدرت زمینی در مریخ است.
"چگونه شما آنها را bewitched؟ پرسید :" Tars Tarkas یک بعد از ظهر ، وقتی که او مرا دیده بود
اجرای بازوی من دور بین فک بزرگ از یکی از thoats من که یک قطعه wedged بود
از سنگ بین دو دندان او در حالی که
تغذیه پس از پوشش گیاهی خزه مانند در داخل حیاط ما.
با مهربانی ، "من جواب دادم.
"ببینید ، Tarkas Tars ، احساسات نرمتر ارزش خود را ، حتی به
جنگجو.
در اوج جنگ و همچنین بر راهپیمایی من می دانم که thoats من اطاعت خواهد شد
هر دستور ، و در نتیجه بهره وری مبارزه من است افزایش یافته ، و من بهتر
جنگجو برای همین دلیل است که من یک استاد نوع.
رزمندگان دیگر شما آن را به استفاده از خود و همچنین از پیدا
جامعه به اتخاذ روش های من در این رابطه.
تنها چند روز از شما ، خودتان ، به من گفت که این brutes بزرگ توسط
عدم اطمینان از tempers خود ، اغلب با استفاده از تبدیل پیروزی به شکست بود ،
از آن زمان ، در لحظه ای حیاتی ، آنها ممکن است انتخاب برای سرنگون کردن و پاره کردن سواران خود را. "
پاسخ دفاعی تنها Tars Tarkas ": :" به من نشان بده که چگونه این نتایج شما انجام ".
و به این ترتیب توضیح داد تا با دقت به عنوان من می تواند روش تمام آموزش من تا به حال به تصویب رسید
با جانوران ، و بعد از او تکرار من قبل از Lorquas Ptomel و مونتاژ
Warriors است.
آن لحظه مشخص آغاز جدید برای وجود thoats فقیر ، و قبل از من
ترک جامعه Lorquas Ptomel من تا به حال رضایت از مشاهده یک هنگ از
به عنوان مانت سر براه و مطیع به عنوان یکی ممکن است مراقبت برای دیدن.
اثر بر دقت و چابکی از جنبش های نظامی به طوری قابل توجه بود
که Ptomel Lorquas من با خلخال عظیم طلا از پای خود را ارائه ، به عنوان
نشانه ای از قدردانی خود را از خدمات من به گروه ترکان و مغولان.
در روز هفتم پس از نبرد با هنر و صنعت هوا ما دوباره انجام گرفت تا
ماه مارس نسبت به Thark ، همه احتمال حمله دیگری از راه دور توسط تلقی
Lorquas Ptomel.
در طول روز فقط قبل از خروج ما من اما کمی از Dejah دیده بود
Thoris ، که من نگه داشته شده است بسیار شلوغ شده توسط Tars Tarkas با درس های من در هنر
مریخ جنگ ، و همچنین در آموزش thoats من.
چند بار چهارم او به ملاقاتش رفته بودند او غایب شده بود ، پیاده روی بر
خیابان با Sola ، یا تحقیق در مورد ساختمان در مجاورت نزدیک از
میدان.
من آنها را در برابر جسارت به دور از میدان را برای ترس از سفید بزرگ هشدار داده بود
میمون ها ، که درنده خویی تنها به خوبی با آشنا شد.
با این حال ، از آنجا که Woola آنها را در تمام سفرهای تفریحی خود را به همراه ، و به عنوان Sola به خوبی
مسلح در مقایسه با علت کمی برای ترس وجود دارد.
در شب قبل از خروج ما من دیدم آنها را در امتداد یکی از بزرگ نزدیک
راه که به میدان از شرق منجر شود.
من پیشرفته برای دیدار با آنها را ، و گفتن Sola که من مسئولیت را
امانت Dejah Thoris "، به کارگردانی او به محله های خود را در برخی از بی اهمیت بازگشت
ماموریت.
من هم دوست داشتم و اعتماد Sola ، اما بنا به چند دلیل مورد نظر را به تنهایی با Dejah
Thoris ، که نمایندگی به من همه آنچه من پشت بر زمین در دلپذیر را ترک کرده بودند و
مصاحبت هم مشرب.
پیوندهای مورد علاقه متقابل بین ما به عنوان قدرتمند وجود دارد به نظر می رسید به عنوان اینکه ما تا به حال
زیر سقف به جای بر سیارات مختلف یکسان متولد شده ، برخورد از طریق
فضای برخی از مایل چهل و هشت میلیون از هم جدا.
که او احساسات من در این رابطه مشترک من مثبت بود ، در مورد رویکرد من
نگاه از ناامیدی رقت انگیز سمت چپ لقاء شیرین او را به لبخند جایگزین شوند
از شاد خوش آمدید ، به عنوان او قرار داده شده کم کم به او
دست راست بر شانه چپ من در مریخ درود می فرستم ، قرمز درست.
Sarkoja گفت Sola که شما Thark واقعی تبدیل شده بود ، او گفت ، "و من می
در حال حاضر بیشتر از شما نسبت به هر یک از رزمندگان دیگر را ببینید. "
من جواب دادم : "Sarkoja است دروغگو از قدر اول ،" "صرف نظر از ادعای افتخار
Tharks به صدق مطلق است. "Dejah Thoris خندید.
"من می دانستم که حتی اگر شما یک عضو از جامعه ای که شما نمی متوقف شد
به دوست من ؛ 'جنگجو ممکن است فلز خود را تغییر دهید ، اما قلب او نیست ، همانطور که گفته
بر Barsoom. "
او ادامه داد : "من فکر می کنم آنها در تلاش بوده اند به ما از هم جدا نگه داشتن ،" ، "هر زمان که شما
خاموش شده است یک وظیفه از زنان مسن تر از حشم Tars Tarkas همواره مرتب
به تهمت زدن برخی از بهانه ای برای دریافت Sola و من خارج از دید.
آنها به من بود در چاله ها در زیر ساختمان ها کمک به افتضاح خود را مخلوط به آنها
پودر رادیوم ، و پرتابه های وحشتناک خود را.
شما می دانید که این نور مصنوعی تولید می شود ، به عنوان قرار گرفتن در معرض
نور خورشید همیشه در انفجار نتیجه می شود. شما باید متوجه شده باشید که گلوله های خود را منفجر
در زمانی که آنها اعتصاب یک شی؟
خوب ، مات ، پوشش بیرونی توسط تاثیر شکسته ، افشای یک استوانه شیشه ای ،
تقریبا جامد ، در پایان رو به جلو که ذرات دقیقه پودر رادیوم است.
لحظه ای نور خورشید را ، حتی اگر منتشر ، اعتصاب این پودر آن را منفجر
با خشونت که هیچ چیز می تواند مقاومت در برابر.
اگر شما همیشه شاهد نبرد شب شما نبود از این انفجار ، توجه داشته باشید در حالی که
صبح روز پس از نبرد خواهد شد در طلوع آفتاب با تیز پر
انفجارات از انفجار موشک های شب قبل از کار اخراج شدند.
به عنوان یک قانون ، با این حال ، غیر انفجار پرتابه ها در شب استفاده می شود. "
[من رادیوم کلمه در توصیف این پودر به دلیل در نور اخیر استفاده می شود
اکتشاف ها ، بر روی زمین من اعتقاد دارم آن را به مخلوط که رادیوم پایه.
در نسخه خطی کاپیتان کارتر از آن است که همیشه ذکر نام مورد استفاده در
زبان نوشتاری هلیم است و در هیروگلیف را اختراع کردند که این امر می تواند املای
دشوار و غیر قابل استفاده برای تولید مثل.
در حالی که من در توضیح Dejah Thoris از این فوق العاده علاقه مند بود
کمکی به مریخ جنگ بود ، من بیشتر نگران مشکل فوری خود را
درمان او.
که او را نگه داشتن و دور از من بود برای تعجب مهم نیست ، اما آنها
باید موضوع خود را به کار خطرناک و دشوار من با خشم پر است.
"آنها همیشه شما را به ظلم و ستم و خواری ، Dejah Thoris قرار؟"
از او پرسیدم ، احساس خون داغ از اجداد من در مبارزه با کبیسه در رگهای من به عنوان من
در انتظار پاسخ او است.
"تنها در راه کمی ، جان کارتر ،" او جواب داد.
"هیچ چیز است که می تواند در خارج از غرور و افتخار من به من آسیب برساند.
آنها می دانند که من دختر ده هزار jeddaks ، که اصل و نسب من من ردیابی
مستقیم بدون وقفه به سازنده از اولین آبراه بزرگ ، و
آنها که حتی نمی دانند که مادر خود را ، حسادت از من است.
در قلب آنها نفرت سرنوشت نفرت انگیز خود را ، و به همین ترتیب انتقام علی رغم فقیر خود را بر من که ایستاده
برای همه چیز آنها داشته باشد ، نیست و برای همه آنها بیشتر طلب است و هرگز نمی تواند رسیدن به.
سعی کنید به آنها ترحم ما ، سالار من ، حتی اگر ما در دست خود را به ما می میرند استطاعت
آنها ترحم ، از آنجایی که ما بیشتر از آنها است و آنها آن را می دانم. "
حالا اگر به اهمیت این واژه ها "رئیس قبیله من" را به عنوان توسط مریخ سرخ مورد استفاده شناخته شده
زن به مرد ، من باید به حال تعجب از زندگی من ، اما من نمی دانم
آن زمان ، و نه برای ماهها پس از آن.
بله ، من هنوز هم به حال بسیار به یادگیری بر Barsoom.
"من فرض آن است که بخشی بهتر از عقل است که ما به سرنوشت ما با کمان به عنوان فضل خوب
که ممکن است ، Dejah Thoris ، اما با این حال ، من امیدوارم ، که من ممکن است وجود داشته باشد
دفعه بعد که هر مریخی ، سبز ، قرمز ،
صورتی ، بنفش ، بی پروایی حتی تا آنجا که با اخم بر شما ، شاهزاده خانم من است. "
Dejah Thoris نفس خود را در آخرین حرف های من گرفتار ، و به من با چشم متسع gazed
و تسریع نفس ، و پس از آن ، با خنده کمی عجیب و غریب ، که به ارمغان آورد رندانه
فرورفتگی گوشه دهان او ، او سرش را تکان داد و گریه :
"آنچه یک کودک! یک جنگجوی بزرگ و در عین حال کمی سکندری
کودک است. "
"من چه کرده ام؟" من ، در سرگشتگی درد پرسید.
"روزی شما باید بدانند ، جان کارتر ، اگر ما زندگی می کنند ، اما ممکن است به شما بگویم.
و من ، دختر از Mors Kajak ، فرزند از Mors Tardos ، گوش بدون خشم ،
او در نتیجه گیری soliloquized.
سپس او شروع شد دوباره به یکی از گی خود را خلق و خو ، شاد ، خنده ، شوخی با من
در دلاوری من به عنوان یک جنگجو Thark با قلب نرم و طبیعی مقایسه
مهربانی.
"من فرض است که باید شما به طور تصادفی زخم دشمن شما او را خانه را و
پرستار او را به سلامت ، به او خندید. "این دقیقا چیزی است که ما بر روی زمین ،" من
پاسخ داده شد.
"حداقل در میان مردان متمدن است." این خنده را دوباره.
او می تواند آن را درک نمی کند ، برای ، با تمام حساسیت به لمس و شیرینی زنانه اش ، او
هنوز هم مریخ و مریخ تنها دشمن خوب است یک دشمن مرده ، برای هر
خصم مرده به معنای بسیار بیشتری در بین کسانی که زندگی می کنند تقسیم می شود.
من خیلی کنجکاو به دانستن آنچه که من گفته بود انجام شود به علت زیادی خود اغتشاش
لحظه ای قبل و به همین ترتیب من به اصرار کردن به همچنان او را به من روشن است.
"نه" او گفت ، "آن کافی است که شما آن را گفت و من گوش.
و زمانی که یاد می گیرید ، جان کارتر ، و اگر من مرده ، به احتمال زیاد من باید قبل از اینکه
ماه بیشتر تا به دور Barsoom دوازده بار دیگر ، به یاد داشته باشید که من گوش و
که من -- لبخند زد ".
یونانی این بود که همه به من ، اما من التماس او را به توضیح بیشتر مثبت
انکار خود را به درخواست من شد ، و ، بنابراین ، در بسیار ناامیدی ، من desisted.
روز بود در حال حاضر دور به شب داده می شود و همانطور که ما در طول خیابان بزرگ سرگردان شده توسط روشن
دو قمر Barsoom ، و با زمین را بر ما از درخشان او
چشم سبز ، به نظر می رسید که ما به تنهایی در
جهان ، و من ، حداقل ، محتوا است که آن را باید.
لرز از شب مریخ بود بر ما ، و از بین بردن ابریشم من من آنها را می سوزاندند در سراسر
دوش Dejah Thoris.
به عنوان بازوی من برای یک لحظه بر او استراحت من پاس هیجان را از طریق هر فیبر از احساس
من مانند تماس بدون فانی دیگر حتی به حال تولید شده و به نظر می رسید آن را به
من که او تا به حال کمی به سمت من خم ، اما از بود که من مطمئن نیستم.
فقط من می دانستم که به عنوان بازوی من وجود دارد در سراسر شانه اش استراحت طولانی تر از عمل
تنظیم ابریشم مورد نیاز او دور نمی رسم ، و نه او صحبت می کنند.
و به این ترتیب ، در سکوت ، ما راه می رفت سطح جهان در حال مرگ است ، اما در سینه از یک
از ما حداقل به دنیا آمده بود که تا کنون قدیمی ترین و در عین حال همیشه جدید است.
من عاشق Dejah Thoris.
لمس بازوی من بر شانه های برهنه خود را به حال به عبارت من به من صحبت
اشتباه ، و من می دانستم که من او را از اولین لحظه ای که چشم من ملاقات کرده بود دوست داشتنی بود
... او که برای اولین بار در میدان شهر مرده Korad.
فصل چهاردهم دوئل به مرگ
اولین ضربه من او را از عشق من بگویید ، و پس از آن من از فکر
عجز از موقعیت خود در جایی که من به تنهایی می تواند باری از دوش او روشن
اسارت و حفاظت از او را در راه فقرا من
در برابر هزاران نفر از دشمنان ارثی او باید به محض ورود ما در Thark مواجه خواهند شد.
من می توانم شانس نیست و باعث درد بیشتر یا غم و اندوه خود را با اعلام عشق که ،
به احتمال قوی او بر نمی گرداند.
من تا بی احتیاط ، موقعیت او خواهد بود حتی غیر قابل تحمل تر از اکنون و
تصور کرد که او ممکن است احساس بود که من با استفاده از ناتوانی او ، به
نفوذ تصمیم او بود دلیل نهایی که لب های من را مهر و موم شده است.
"چرا شما آنقدر آرام ، Dejah Thoris؟" پرسیدم.
"احتمالا شما ترجیح می توانید به Sola و چهارم خود را بازگشت."
"نه" او زمزمه ، "من خوشحال هستم اینجا.
من نمی دانم چرا از آن است که من همیشه باید شاد و رضایت زمانی که شما ،
جان کارتر ، یک غریبه ، با من هستند ، اما در چنین مواقعی به نظر می رسد که من امن و
که با شما ، من به زودی باید برای بازگشت من
دادگاه پدر و احساس اسلحه های قوی خود را در مورد من و اشک ها و بوسه های مادرم
بر روی گونه من. "" آیا مردم بوسه ، و سپس ، بر Barsoom؟ "
از او پرسیدم هنگامی که او تا به حال توضیح داده شده کلمه او استفاده می شود ، در پاسخ به پرسش من به عنوان به آن
معنا است.
"پدر و مادر ، برادران و خواهران ، بله ؛ و" او در لحن متفکرانه و پایین ، اضافه شده ،
"دوستداران" و شما ، Dejah Thoris ، پدر و مادر و
برادران و خواهران؟ "
"بله" و یک -- عاشق "؟
او سکوت کرده بود ، و نه می تواند سرمایه گذاری من این سوال را تکرار.
"مرد Barsoom" ، وی به نهایتا به جرأت "سوالات شخصی زنان را بخواهید نه ،
به جز مادرش ، و زن او را برای مبارزه و به دست آورد. "
"اما من مبارزه کرده اند --" من آغاز شده و پس از آن من آرزو زبانم را از من قطع شده بود
دهان ، او تبدیل حتی در حالی که من خودم را گرفتار و متوقف شد ، و طراحی ابریشم من
از شانه خود او به آنها برگزار شد به من ،
و بدون یک کلمه ، و با سر بالا برگزار شد ، او با حمل نقل مکان کرد
ملکه او را به سوی میدان و درگاه ورودی از محله های خود را شد.
من تلاش نمی به او را دنبال کنند ، دیگر از دید که او به ساختمان رسید
ایمنی ، اما ، کارگردانی Woola او را همراهی نکرده ، من disconsolately تبدیل شده و وارد من
خانه خود.
من برای ساعت چهار زانو نشسته ، و میان خلق ، پس از مراقبه ابریشم من بر
شانس انجمن نقش عجیب و غریب بر ما شیاطین ضعیف از فنا.
بنابراین این عشق بود!
من آن را برای تمام سال ها فرار کرده بود من تا به حال فرمانروایی کردند پنج قاره و خود را
محاصره دریاها ، در وجود زنان زیبا و فرصت خواسته ، در وجود
نیمه میل به عشق و جستجوی مداوم
ایده آل من ، آن را برای من باقی مانده بود به سقوط خشمگینانه و ناامید کننده ای در عشق
مخلوقی را که از جهان دیگری است ، از یک گونه مشابه احتمالا ، با این حال با یکسان نیست
معدن.
زن که از تخم مرغ از تخم در آمده بود ، و دهانه که از زندگی ممکن است از هزار نفر تحت پوشش
سال ، که مردم به آداب و رسوم و ایده های عجیب و غریب ، یک زن است که امیدوار است ، که
لذت ، که استانداردهای فضیلت و
درست و نادرست ممکن است متفاوت باشد و تا حد زیادی از معدن به عنوان کسانی که از مریخ سبز.
بله ، من یک احمق بود ، اما من عاشق بودم ، و هر چند که من رنج می برند بزرگترین بدبختی
من تا کنون شناخته شده بود من می خواهم که آن را به حال در غیر این صورت برای همه ثروت Barsoom.
چنین عشق است ، و چنین عاشقان هر کجا که عشق شناخته شده است.
به نظر من ، Dejah Thoris تمام که شد بی عیب و نقص بود ؛ همه بود که با فضیلت و
زیبا و نجیب و خوب.
من بر این باور بودند که از ته قلب من ، از عمق روح من در آن
شب در Korad که من چهار زانو بر ابریشم من در حالی که ماه نزدیکتر از Barsoom نشسته
از طریق قسمت غربی آسمان به سمت شتافت
افق ، و روشن کردن طلا و سنگ مرمر و موزاییک نگین دار جهان من
اتاق ، و من بر این باورند که امروزه به عنوان من در میز من در مطالعه کمی مشرف می نشینند
هادسون.
بیست سال مداخله ، برای ده نفر از آنها زندگی می کردند و جنگیدند برای Dejah Thoris
و مردم او را ، و به مدت ده من بر حافظه اش زندگی می کردند.
صبح روز عزیمت ما برای Thark dawned روشن و گرم ، به عنوان انجام تمام مریخ
صبح به جز برای شش هفته زمانی که ذوب برف در قطب.
من به دنبال Dejah Thoris در ازدحام خروج از ارابههای ، اما او تبدیل او
شانه به من ، و من می توانم ببینم قرمز خون سوار شدن به گونه او.
با استفاده از تناقض احمقانه عشق من برگزار صلح من وقتی که من ممکن است لابه
جهل از ماهیت جرم من ، و یا حداقل ثقل آن ، و غیره
عملی گردد ، در بدترین حالت ، نیمی مصالحه است.
[تصویر : من به دنبال Dejah Thoris در ازدحام خروج از ارابههای]
وظیفه من دیکته کرده بود که من باید دید که او راحت بود ، و بنابراین من به او نگاه
ارابه و بخواهند صفحاتی دوباره مرتب ابریشم او و پوشاک از پوست خزدار.
در انجام این کار من با وحشت اشاره کرد که او به شدت زنجیر توسط یک مچ پا به
طرف وسیله نقلیه. "به چه معنا است؟"
من گریه را ، عطف به Sola.
"Sarkoja آن فکر بهترین ،" او جواب داد ، او را در صورت betokening مخالفت او را از
روش. بررسی manacles من تو را دیدم که آنها
محکم با قفل بهار عظیم.
"از کجا کلید ، Sola؟ اجازه دهید آن را به من است. "
Sarkoja آن را می پوشد ، جان کارتر ، "او جواب داد.
من بدون کلمه بیشتر تبدیل خواهد شد و به دنبال Tarkas Tars ، که من قاطعانه
اعتراض به ظلم و ستم و تحقیر های غیر ضروری ، چرا که آنها به من عاشق به نظر می رسید
چشم ها ، که بر Dejah Thoris بودند نشانه رفته است.
"جان کارتر ،" او جواب داد ، "اگر تا کنون شما و Dejah Thoris فرار Tharks از آن خواهد
پس از این سفر.
ما می دانیم که شما بدون او نمی خواهد رفت. شما خودتان یک جنگنده توانا نشان داده شده است ،
و ما نمی خواهید به شما دست بند ، بنابراین شما هر دو در ساده ترین راه است که نگه داریم
هنوز امنیت تضمین می کند.
من صحبت کرده است. "
من تو را دیدم قدرت استدلال خود را در فلش ، و می دانست که آن را بیهوده به
فرجام از تصمیم خود ، اما من پرسید که کلید از Sarkoja گرفته و او
کارگردانی را ترک زندانی به تنهایی در آینده است.
"تا این حد ، Tarkas Tars ، شما ممکن است در ازای دوستی که برای من انجام دهید ، من باید
اعتراف من برای شما احساس می کنید. "
"دوستی" او جواب. "هیچ چیزی از جمله ، جان کارتر وجود دارد ، اما
شما را داشته باشند.
من باید مستقیم است که Sarkoja بس آزار دختر ، و من خودم را
حضانت از کلید "" مگر در مواردی که می خواهید مرا به عهده
مسئولیت ، "به من گفت ، لبخند است.
او نگاهی به من انداخت طولانی و جدی قبل از او صحبت کرد.
"شما به من کلمه خود را ارائه دهید که نه شما و نه Dejah Thoris سعی می کند به
فرار تا پس از ما با خیال راحت به دادگاه Hajus تال رسیده شما ممکن است داشته
کلید و پرتاب زنجیرهای را ISS (ایستگاه فضایی بینالمللی) رودخانه. "
"آن بهتر است که شما برگزار کلید ، Tarkas Tars ،" من در پاسخ
به او لبخند زد ، و گفت : نه بیشتر ، اما آن شب که ما در ساخت اردوگاه دیدم او را رها کردن
fetters Dejah Thoris خود.
با تمام سبعیت بی رحمانه و سردی او بود ، پنهانی از چیزی در وجود دارد
Tarkas Tars که او تا کنون مبارزه به نظر می رسید به زانو در آوردن.
می تواند از آن بقایا برخی از غریزه انسان از خودداری کردن از باستان آمده
برای امد و شد زیاد او را با وحشت از راه مردم را!
از آنجا که من نزدیک ارابه Dejah Thoris 'من Sarkoja را به تصویب رساند ، و سیاه و سفید ، سمی
نگاه او به جای من شیرین ترین مومیایی من برای ساعت های زیادی احساس کرده بود.
پروردگار ، او از من متنفر!
آن را از او bristled palpably که یکی از تقریبا ممکن است آن را با شمشیر قطع است.
چند لحظه بعد من عمیق او در گفتگو با یک جنگجو به نام زاد را دیدم ؛
بزرگ ، درشت ، حیوان قدرتمند است ، اما یکی بود که کشتن در میان خود را هرگز
سر دسته ، و نام دوم تنها با فلز برخی از سالار.
این سفارشی که من تحت عنوان نام هر کدام از سر دسته من تا به حال بود
کشته ، در واقع ، برخی از رزمندگان مرا به عنوان دوتار Sojat ، ترکیبی خطاب
نام خانوادگی از دو جنگجو
سر دسته که فلز I ، گرفته شده بود ، یا به عبارت دیگر ، که من در نمایشگاه مقتول بود
مبارزه کنند.
همانطور که Sarkoja صحبت او با زاد نگاهها گاه به گاه در جهت گچ گیری ، در حالی که
او به نظر می رسید به او اصرار بسیار به شدت به برخی از اقدام است.
من به آن توجه چندانی به آن در آن زمان ، اما روز بعد من تا به حال دلیل خوبی برای
به خاطر شرایط ، و در همان زمان به دست آوردن بینش اندک به عمق
نفرت Sarkoja و طول به
که او قادر به رفتن به انتقام انتقام نفرت انگیز خود را بر روی من بود.
Thoris Dejah که هیچ یک از من دوباره در این شب داشته باشند ، و هر چند که من نام او صحبت
او نه پاسخ ، و نه به عنوان فلوتر از پلک های بسیار اذعان کرد که او
متوجه وجود.
اندام من من آنچه ترین عاشقان دیگر را انجام داده اند ، من به دنبال واژه ای از
خود را از طریق صمیمی. در این مثال آن Sola بود که من
در بخش دیگری از اردوگاه ره.
"موضوع را با Dejah Thoris چیست؟" من در او کمربندش را بست.
«پس چرا او به من صحبت نمی کنم؟"
به نظر می رسید Sola ، متعجب و متحیر خودش ، به عنوان اینکه چنین اقدامات عجیب و غریب بر روی بخشی از دو انسان
کاملا فراتر از او ، به عنوان در واقع آنها بودند ، فرزند ضعیف است.
"او می گوید : شما او را عصبانی کرده اند ، و آن همه او را می گویند ، که به جز او است
دختر و نوه jeddak jed و او تحقیر شده است
موجودی که می تواند دندان از sorak مادر بزرگ وی لهستانی نیست. "
من بیش از این گزارش برای برخی از زمان بمب ، در نهایت میپرسیدند : "چه ممکن است sorak ،
Sola؟ "
"یک حیوان کمی در مورد به بزرگی دست من ، که زنان مریخ قرمز نگه دارید به بازی
با توضیح داد : "Sola. به لهستانی دندان او متناسب نیست
گربه مادربزرگ!
من باید رتبه بسیار پایین در نظر گرفتن Dejah Thoris ، من فکر کردم ، اما من نمی توانست
کمک به خندیدن به رقم عجیب و غریب بیان ، بنابراین مثل خانه و در این راستا به طوری
زمینی.
این من دلتنگ ، آن را بسیار شبیه صدا "در کفش خود را جا به لهستانی است."
و سپس شروع قطار فکری کاملا جدید به من.
من شروع به تعجب آنچه که مردم من را در خانه در حال انجام است.
من تا به حال آنها را برای سال بود که ندیده است.
خانواده Carters در ویرجینیا بود که مدعی ارتباط نزدیک با من وجود دارد ؛ من
عموی بزرگ ، یا چیزی از نوع به همان اندازه احمقانه قرار بود.
تواند در هر نقطه عبور برای بیست و پنج تا سی سال سن ، و بزرگ
دایی همیشه ارتفاع از عدم تجانس به نظر می رسید ، برای افکار و احساسات من
کسانی که از یک پسر شد.
دو kiddies کمی در خانواده کارتر که من دوست بود و که تا به حال فکر ،
هیچ کس بر روی زمین مانند عمو جک بود ، من می توانم آنها را به سادگی ، به عنوان من
وجود دارد در زیر آسمان مهتابی ایستاده بود
Barsoom مدت زمان طولانی تر ، و من برای آنها که من هرگز برای هیچ فنا قبل از مدت زمان طولانی تر است.
طبیعت سرگردان ، من تا به حال به معنای واقعی کلمه از خانه شناخته می شود هرگز ، اما
تالار بزرگ Carters همیشه ایستاد به حال برای همه است که کلمه به من معنایی داشت ، و
در حال حاضر قلب من نسبت به آن از سرد تبدیل شده
و مردم غیر دوستانه من پرتاب شده بود در میان است.
برای حتی Thoris Dejah من خوار شمردن!
من موجودی کم بود ، در واقع بسیار پائین بود که من حتی نمی گنجند به لهستانی دندان او
گربه مادر بزرگ ، و پس از آن حس صرفه جویی من از طنز به نجات من آمد و خنده من
تبدیل به ابریشم و پوشاک از پوست خزدار من و خواب
بر زمین ماه را خالی از سکنه خواب یک مرد مبارزه خسته و سالم.
ما شکست اردوگاه روز بعد در یک ساعت اولیه و راهپیمایی تنها با توقف واحد تا
درست قبل از تاریک.
دو حادثه شکست tediousness از مارس.
حدود ظهر ما espied دور به حق ما چه شد آشکارا انکوباتور ، و Lorquas
Ptomel کارگردانی Tarkas Tars به آن تحقیق.
دومی در زمان دوازده رزمندگان صورت گرفت ، از جمله خودم ، و ما در سراسر مخملی شتافت
فرش خزه به محوطه کوچک.
این در واقع یک دستگاه انکوباتور ، اما تخم مرغ بسیار کوچک در مقایسه با کسانی که امروز
سایه زنی دیده می شود در ماست ، در آن زمان ورود من در مریخ بود.
Tars Tarkas پیاده و بررسی محوطه دقیقهای ، در نهایت اعلام کرد که
متعلق به مردان سبز Warhoon و سیمان به ندرت خشک بود جایی که آن را
بالاتر دیواره شده بود.
نور از جنگ جهش "آنها نمی توانند مارس یک روز جلوتر از ما ،" او بانگ زد
به صورت شدید او. کار در انکوباتور کوتاه بود در واقع.
رزمندگان پاره باز کردن در ورودی و یک زن و شوهر از آنها ، خزنده ، به زودی
تخریب تمام تخم مرغ ها با کوتاه خود شمشیر.
سپس remounting ما نقش برآب برگشت به پیوستن به دسته اسب سواران است.
در سوار شدن من در زمان مناسبت برای پرسیدن Tars Tarkas اگر این Warhoons که تخم مرغ ما تا به حال
ویران شد افراد کوچکتر از Tharks او.
"من متوجه شده است که تخم مرغ خود را تا این حد نسبت به کسانی که کوچکتر بود من خروج لاروها در خود را دیدم
انکوباتور ، "من است.
او توضیح داد که تخم مرغ شده قرار داده شده وجود دارد ، اما ، مانند همه مریخ سبز
تخم مرغ ، آنها را در طی دوره پنج ساله از انکوباسیون رشد می کنند تا زمانی که به دست آمده
به اندازه کسانی که من سایه زنی در روز از ورود من در Barsoom دیده بود.
این در واقع قطعه جالبی از اطلاعات ، برای همیشه به نظر می رسید بود
قابل توجه برای من که زن مریخ سبز ، بزرگ شده بودند ، می تواند به ارمغان بیاورد
چهارم تخم مرغ چنین عظیم به عنوان من چهار فوت نوزادان در حال ظهور از دیده بود.
به عنوان یک ماده در واقع ، تخم مرغ تازه گذاشته است اما کمی بزرگتر از غاز عادی
تخم مرغ ، و به عنوان نشانی از آن شروع به رشد تا به در معرض نور خورشید قرار
سر دسته اند مشکل کمی در
حمل و نقل صدها چند تن از آنها در یک زمان از vaults ذخیره سازی
مراکز رشد است.
مدت کوتاهی پس از حادثه از تخم مرغ Warhoon ما متوقف به استراحت حیوانات ، و آن را
در طول این توقف بود که دوم از قسمت های جالب روز رخ داده است.
من در حال تغییر سواری من پارچه را از یکی از thoats من دیگر درگیر برای من
تقسیم کار بین آنها روز ، زمانی که زاد به من نزدیک است ، و بدون یک کلمه
زده حیوان من یک ضربه فوق العاده ای را با بلند شمشیر خود.
کتابچه راهنمای آداب معاشرت مریخ سبز به دانستن چه پاسخ به من نیاز ندارد ، برای ،
در واقع ، من وحشی با خشم این بود که من به ندرت می توانند از رسم من خودداری کنند
تپانچه و تیراندازی او را برای حیوان
او ، اما او ایستاده انتظار با کشیده بلند ، شمشیر ، و تنها انتخاب من بود به منظور جلب
خود من و دیدار با او را در مبارزه عادلانه با انتخاب خود را از سلاح و یا یک کمتر است.
این جایگزین دومی همیشه مجاز است ، بنابراین من می توانست مورد استفاده قرار گیرد من
کوتاه شمشیر ، خنجر من ، تبر من ، یا مشت من من آرزو بود ، و به طور کامل شده است
در چارچوب حقوق من ، اما من نمی توانستم استفاده
اسلحه گرم و یا نیزه در حالی که او فقط بلند شمشیر خود را برگزار.
را انتخاب کردم همان سلاح او بود کشیده به خاطر من می دانستم که او خود را بر او prided
توان با آن ، و من آرزو ، اگر من پارچه پشمی او را در همه ، این کار را با سلاح خود را.
مبارزه است که پس از یک مدت بود و از سرگیری این راهپیمایی برای به تاخیر افتاد
ساعت می باشد.
کل جامعه ما را احاطه کرده و ترک یک فضای روشن در حدود یک صد فوت در
قطر برای نبرد ما.
زاد برای اولین بار اقدام به من عجله به عنوان یک گاو نر ممکن است یک گرگ است ، اما من به مراتب بیش از حد سریع
برای او باشد ، و هر بار جانبی پا سراسیمه خود را به او lunging گذشته من ، تنها به
دریافت نیک از شمشیر من بر بازو یا پشت او.
او به زودی جریان خون از زخم های جزئی نیم دوجین ، اما من نمی توانستم دست آوردن
باز به ارائه تراست موثر.
سپس او تغییر تاکتیک های خود ، و مبارزه با احتیاط و با زبردستی شدید ، سعی کرد
توسط علم آنچه که او قادر به قدرت حیوان بود.
من باید اعتراف کند که او یک شمشیر زن با شکوه بود ، و آن را برای من نشده است
استقامت بیشتر و چابکی قابل توجه گرانش کمتر از مریخ لنت
من ممکن است قادر به قرار دادن مبارزه من معتبر علیه او بوده است.
ما برای برخی از زمان بدون انجام خسارت زیاد در هر دو طرف دور و طولانی ، مستقیم ،
سوزن مانند شمشیر فلش در نور خورشید ، و زنگ بر
سکون آنها همراه با هر یک موثر پری سقوط کرد.
در نهایت زاد ، متوجه شد که او خسته کننده بیش از من ، آشکارا تصمیم به نزدیک در
و پایان دادن به نبرد در شعله نهایی از شکوه و عظمت برای خودش ، او فقط به عنوان عجله من
فلش خیره کننده از نور کامل من زده
چشم ، به طوری که من می تواند رویکرد خود را نمی بینم و می تواند تنها جهش کورکورانه به یک طرف در
تلاش برای فرار از تیغه توانا که به نظر می رسید آن را من در حال حاضر می تواند در من احساس
اعضای حیاتی و موثر بدن.
من فقط تا حدی موفقیت آمیز است ، به عنوان یک درد شدید در شانه سمت چپ من گواه است ، اما در
رفت و برگشت از نگاه من که من به دنبال کردهاید دشمن من دوباره ، بینایی ملاقات من
شگفت زده شده بودم زل زل نگاه کردن که به من پول پرداخت میکردند به خوبی برای
زخم کوری موقت من باعث شده بود.
وجود دارد ، بر ارابه Dejah Thoris 'ایستاده بود سه چهره ، برای هدف آشکارا
شاهد برخورد بالای سر Tharks دخالت.
Dejah Thoris ، Sola ، و Sarkoja وجود دارد ، و به عنوان نگاه زودگذر من بیش از آنها را جاروب
تابلو های کمی که graven در حافظه من به روز از من ایستاده ارائه شد
مرگ است.
همانطور که نگاه کردم ، Dejah Thoris بر Sarkoja با خشم از یک ماده پلنگ جوان تبدیل شده
و چیزی را از او دست upraised زده ، چیزی که در فلش
نور خورشید به عنوان آن را به زمین چرخید.
سپس من می دانستم که چیزی است که مرا در آن لحظه بسیار مهم از مبارزه کور کرده بود ، و چگونه
Sarkoja راه برای کشتن من بدون خودش را تحویل محوری نهایی پیدا کرده بود.
چیز دیگری که من تو را دیدم ، بیش از حد ، که تقریبا زندگی من در آن زمان و برای من از دست داده ، برای آن را در زمان
ذهن من برای کسری از طریق مسنجر به طور کامل از آنتاگونیست من ، برای ، به عنوان Dejah
Thoris آینه کوچکی از او را لرزاند
دست ، Sarkoja ، او را مواجه با نفرت و خشم بافل کبود ، شلاق هم خورده خنجر او
و هدف یک ضربه فوق العاده در Dejah Thoris و سپس Sola ، عزیز ما و Sola وفادار ،
پیمود ، بین آنها و من تو را دیدم بود
نزولی چاقو بزرگ بر سینه محافظ او.
دشمن من از محوری خود را بازیابی کرده و بود و آن را بسیار برای من جالب ،
بنابراین من با اکراه داد توجه من به کار در دست است ، اما به نظر من بر
نبرد.
ما عجله یکدیگر خشمگینانه زمان پس از زمان ، 'انجمنها به طور ناگهانی ، احساس تیز
نقطه از شمشیر خود را در سینه ام به در به کار گیری نیرویی من نه قادر به دفع کردن حمله حریف و نه فرار ، من انداخت
خودم را بر او با شمشیر دراز و
با تمام وزن بدن من ، مصمم است که من نمی مرد اگر من می تواند تنها
جلوگیری از آن.
من احساس فولاد پاره را به قفسه ی سینه ام ، همه سیاه و سفید قبل از من رفت ، سر من چرخید در
سرگیجه ، و من احساس زانو من دادن زیر من.