Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXVI. تاریخ و زمان آخرین Adieux.
رائول زبان آمده گریه کند و با مهربانی در آغوش Porthos.
Aramis و Athos مانند مردان پیر در آغوش گرفت ، و این در آغوش خود بودن سوال برای
Aramis ، او بلافاصله گفت : "دوست من ، ما از مدت ها با شما باقی می ماند نیست."
"آه! گفت :« کنت.
"تنها زمانی که از بخت خوب من به شما بگویم ، قطع کرد :" Porthos.
"آه! گفت :" رائول.
Athos سکوت ، در Aramis ، که غم انگیز هوا در حال حاضر به نظر می رسد به او نگاه بسیار
کمی در هماهنگی با Porthos خبر خوب اشاره کرده است.
"چه خوشبختی است که برای شما اتفاق افتاده؟
اجازه دهید آن را بشنوند ما ، گفت : "رائول ، با لبخند.
"پادشاه من دوک ساخته شده است ، گفت :" Porthos شایسته ، با هوا از رمز و راز ، در
گوش مرد جوان ، "دوک درجه افتخاری دادن است."
اما asides از Porthos همیشه به اندازه کافی بلند است به توسط هر کسی شنیده شود.
سوفل او در دو شاخه از خروش عادی بودند.
Athos او را شنیده است ، و تعجب است که ساخته شده شروع Aramis زبان آمده است.
دومی Athos توسط بازو در زمان ، و پس از خواسته اجازه Porthos به
می گویند که یک کلمه را برای دوست خود را در خصوصی ، "Athos عزیزم" را آغاز کرد ، "شما من را ببینید
غرق غم و اندوه و مشکل. "
؟ با غم و اندوه و مشکل ، دوست عزیزم "گریه کنت ،" آه ، چه؟ "
"در دو واژه است.
من در برابر توطئه های شاه ، که توطئه شکست خورده است ، و ، در این لحظه ،
من بدون شک دنبال "" شما دنبال -- توطئه!
EH! دوست من ، من به شما بگویم؟ "
"غم انگیزترین حقیقت. من به طور کامل ویران شده است. "
"خب ، اما Porthos -- این عنوان دوک -- چه که چیست؟"
"این موضوع از شدیدترین درد من است ؛ است که عمیق ترین زخم های من است.
من ، باور به موفقیت مصون از خطا ، Porthos به توطئه من کشیده شده است.
او خود را به درون آن پرتاب کنید ، همانطور که می دانید او انجام دهید ، با همه قدرت خود ، بدون
دانستن اینکه چه چیزی او بود و در حال حاضر او به همان اندازه که خودم را به خطر بیافتد -- به صورت کامل
خراب که به من. "
"خدا خوب!" و Athos تبدیل به سوی Porthos ، که بود
خندان complacently. من باید شما را با کل آشنا.
گوش دادن به من ، ادامه داد : "Aramis. و او تاریخ را که ما می شناسیم.
Athos ، در طول دو پیانیست نابغه اتریشی ، چند بار احساس عرق از پیشانی خود را شکستن.
"این یک ایده بزرگ بود ، گفت :" او ، "اما یک خطای بزرگ است."
"که من مجازات Athos." بنابراین ، من به شما تمام من بگویید
فکر می کردم. "
"IT بگوید ، با این حال است." "این جرم است."
"جرم و جنایت سرمایه ، من می دانم آن است. Lese majeste. "
"Porthos! Porthos فقیر! "
"چه می خواهید توصیه من به انجام؟ موفقیت ، همانطور که گفتم ، مطمئن بود. "
"م. Fouquet انسان صادق است. "" و من یک احمق برای داشتن تا بیمار ، مورد قضاوت قرار
او گفت : "Aramis.
"اوه ، عقل انسان! آه ، بار سنگین که grinds جهان! و
است که یک روز توسط یک دانه شن و ماسه که سقوط کرده است متوقف شده است ، هیچ کس نمی داند که چگونه بین
چرخ های آن است. "
"بگو : الماس ، Aramis. اما چیزی که انجام شده است.
چگونه می توانم شما را از اقدام فکر می کنید؟ "" من از دور Porthos.
پادشاه هرگز بر این باورند که که مردی شایسته عمل کرده است معصومانه است.
او هرگز نمی تواند بر این باورند که Porthos تا به او خدمت پادشاه ، در حالی که
اقدام به عنوان او انجام داده است.
سر او تقصیر من پرداخت. باید نباید ، لازم است تا. "
"شما او را سلب ، بکجا؟" "دختر خوشگل ، جزیره ، در ابتدا.
این مکان غیر قابل تسخیر پناه است.
سپس ، من به دریا و یک کشتی به تصویب بیش از به انگلستان ، جایی که من بسیاری از
روابط. "" شما؟ در انگلستان؟ "
"بله ، و یا دیگری در اسپانیا ، جایی که من آن را هنوز هم بیشتر کرده اند."
"اما ، Porthos عالی ما! شما او را خراب کردن ، برای شاه مصادره خواهد همه او
اموال. "
"همه برای ارائه. من می دانم چگونه ، هنگامی که یک بار در اسپانیا ، به
آشتی دادن خودم با لویی چهاردهم ، و بازگرداندن Porthos به نفع است. "
"شما باید اعتبار به ظاهر ، Aramis!" گفت : Athos با هوا با احتیاط.
"بیشتر و در خدمت دوستان من است." این کلمات گرم همراه بود
فشار دست.
با تشکر از شما ، پاسخ داد : "کنت. "و در حالی که ما در این سر هستند ، گفت :
Aramis ، "شما نیز ناراضی هستند ، شما نیز ، رائول ، griefs به وضع به
پادشاه.
مثال ما ، گذر به دختر خوشگل ، جزیره.
سپس خواهیم دید ، من شرف من تضمین ، که در یک ماه وجود خواهد داشت جنگ
بین فرانسه و اسپانیا در مورد این موضوع از این پسر لویی سیزدهم ، Infante است که
به همین ترتیب ، و آنها فرانسه بازداشت inhumanly.
در حال حاضر ، به عنوان لویی چهاردهم. که هیچ تمایل برای جنگ در آن موضوع ، من
پاسخ خواهند داد : برای تنظیم ، نتیجه که باید عظمت به Porthos ارمغان می آورد
و به من ، و قلمرو در فرانسه به شما ، که در حال حاضر بزرگان از اسپانیا.
آیا شما به ما بپیوندید؟ "
"نه ، من به سهم خود من ترجیح می دهم چیزی برای سرزنش پادشاه با آن غرور و افتخار
طبیعی به نژاد من به تظاهر به برتری بیش از نژاد سلطنتی.
انجام آنچه شما پیشنهاد ، من باید از پادشاه موظف می شوند ، من قطعا باید
استفاده کننده در آن زمین ، اما من باید یک بازنده در وجدان من.-- نه ، متشکرم! "
"سپس به من به دو چیز ، Athos ، -- انصراف از مجازات خود را."
"آه! من آن را به شما بدهد اگر شما واقعا می خواست انتقام ضعیف و تحت ستم در برابر
ستمگر است. "
گفت : Aramis : "که برای من کافی است ،" ، با سرخ شدن که از دست رفت
گمنامی از شب.
و در حال حاضر ، من شما دو تا از بهترین اسب دادن پست دوم برای به دست آوردن ، به عنوان شده اند
هر یک به بهانه دوک د بیوفورت که در این کشور سفر خودداری کرد. "
"شما باید این دو بهترین اسب ها ، Aramis داشته باشند ؛ و دوباره توصیه میکنم Porthos فقیر
به شدت به مراقبت از شما. "" اوه! من هیچ ترس در آن نمره.
یک کلمه : شما فکر می کنید من مانور او را به عنوان من باید "؟
"شر مرتکب شده است ، بله ؛ برای شاه او را عفو نمی کند ، و شما داشته باشد ،
هر چه ممکن است گفت ، همیشه از حامیان در محمد Fouquet ، که شما را رها نمی کرد ، او
که خود ، علیرغم اقدام قهرمانانه خود را به خطر بیافتد. "
"حق با شما است.
و به همین دلیل است که ، به جای به دست آوردن دریا در یک بار ، که ترس من و اعلام
گناه ، به همین دلیل است که من بر زمین فرانسوی باقی می ماند.
اما دختر خوشگل جزیره برای من هر زمین من آرزو می کنم آن را به ، انگلیسی ، اسپانیایی ،
یا روم ؛ تمام خواهد شد بستگی دارد ، با من ، در استاندارد من باید فکر می کنم مناسب برای افراشتن ".
"چگونه؟"
"این من که غنی دختر خوشگل ، جزیره ، و تا زمانی که من از آن دفاع ، هیچ کس می کشد دختر خوشگل
جزیره از من. و سپس ، همانطور که شما گفته اند که فقط در حال حاضر ، م.
Fouquet وجود دارد.
دختر خوشگل ، جزیره را بدون امضای M. Fouquet حمله کردند. "
"این درست است است. با این وجود ، محتاطانه.
پادشاه هر دو حیله گری و قوی است. "
Aramis لبخند زد. "من دوباره Porthos به شما توصیه"
تکرار تعداد دفعات مشاهده ، با نوعی تداوم سرما.
"هر چه از من می شود ، تعداد دفعات مشاهده ،" پاسخ Aramis ، به همان لحن ، "برادر ما
Porthos کرایه من -- و یا بهتر ".
Athos در حالی که با فشار دادن دست Aramis تعظیمی ، و تبدیل به آغوش Porthos با
احساسات.
"من خوش شانس متولد شد ، من که نه؟" زمزمه دوم ، حمل و نقل با شادی ، او به عنوان
تا خورده پنهان سازی خود از او دور است. ، دوست عزیز من ، گفت : "Aramis.
رائول برای دادن سفارشات برای saddling از اسب ها رفته بودند.
این گروه در حال حاضر تقسیم شد.
Athos دو دوست او در نقطه عزیمت را دیدم ، و چیزی شبیه به غبار گذشت
قبل از اینکه چشم خود را بر قلب او بود و وزن.
: : "عجیب است ، است" فکر می کرد : "از انجا می آید تمایل من احساس می کنم برای در آغوش Porthos
یک بار دیگر؟ "در آن لحظه Porthos گرد تبدیل شده ، و او
آمد به سوی دوست قدیمی خود را با آغوش باز.
این عطوفت تاریخ و زمان آخرین مناقصه ها و مزایده در جوانان بود ، همانطور که در زمانی که قلب گرم بودند --
زندگی شاد. و سپس Porthos نصب شده اسب خود را.
Aramis آمد یک بار دیگر به پرتاب سلاح خود را دور گردن Athos.
دوم ، آنها را در امتداد جاده بالا تماشا کرده ام ، طویل شده توسط سایه ، در خود
جبه سفید.
مانند فانتوم آنها به نظر می رسید به خروج خود را از زمین زوم ، و از آن بود
در مه ، اما در سراشیبی از زمین است که آنها ناپدید شد.
در پایان چشم انداز ، هر دو به نظر می رسید به بهار با پای خود داده می شود ،
ساخته شده است که آنها را ناپدید که اگر به ابر زمین تبخیر.
سپس Athos ، با یک قلب بسیار سنگین ، به سمت خانه بازگشت ، گفت : به
Bragelonne ، "رائول ، من نمی دانم آنچه در آن است که به تازگی به من گفت که من را دیده اند
آن دو برای آخرین بار است. "
"متحیر کردن من ، مسیو ، که شما باید چنین اندیشه داشته باشند ، پاسخ داد :"
مرد جوان : "برای من در این لحظه همان است ، و فکر می کنم نیز که من باید هرگز
اقایان DU Vallon و D' Herblay دوباره. "
"آه! شما ، پاسخ داد : "تعداد" صحبت می کنید مثل یک مرد غمگین مختلف رندر
علت ، شما در سیاه و سفید دیدن همه چیز ، شما جوان هستند ، و اگر شما شانس هرگز آن
دوستان قدیمی دوباره ، از آن خواهد شد چرا که آنها هیچ
دیگر در جهان که در آن شما هنوز سالهای زیادی را به عبور وجود داشته باشد.
اما من -- "
رائول را تکان داد سر خود را متاسفانه ، و تکیه بر شانه از شمارش بدون یا
از آنها در پیدا کردن کلمه ای دیگر را در دل خود ، که آماده بودند به سرریز.
همه در یک بار سر و صدا از اسب و صدای ، از اندام جاده Blois ،
جلب توجه خود را در آن راه.
Flambeaux حامل را تکان داد مشعل خود را خوش در میان درختان از مسیر خود ، و
دور تبدیل شده ، از زمان به زمان ، برای جلوگیری از دور سواران که آنها را به دنبال.
این شعله های آتش ، این سر و صدا ، گرد و غبار از دوازده اسب غنی caparisoned ، تشکیل
کنتراست عجیب و غریب در وسط شب با مالیخولیا و تقریبا محزون
ناپدید شدن دو سایه Aramis و Porthos.
Athos به سمت خانه رفت ، اما او به سختی رسیده بود و در طول زمین ، هنگامی که
ورودی دروازه ظاهر شد در شعله تمام flambeaux متوقف شد و به نظر عصبانی و ناراحت کردن
جاده ها است.
فریاد "M. شنیده شد لو دوک د بیوفورت "-- و Athos به سمت درب خود را بر خاست
خانه. اما دوک در حال حاضر از او به حال alighted
اسب ، و به دنبال در اطراف او بود.
Athos "گفت :" من اینجا هستم ، monseigneur. "آه! عصر بخیر ، عزیز تعداد ، گفت : "
شاهزاده ، با آن صمیمیت فرانک که موفق به کسب قلب بسیاری از.
"آیا برای یک دوست خیلی دیر است؟"
"آه! شاهزاده عزیز من ، در می آیند! "گفت : شمارش.
و م د بیوفورت با تکیه بر بازوی Athos ، آنها وارد خانه شدند و به دنبال آن
رائول ، که با احترام و فروتنی در میان افسران از شاهزاده راه می رفت ، با
چند نفر از آنها او آشنا شد.