Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل نوزدهم روز مبارک
"پس از همه ،" آن را به Marilla گفته بود یک بار ، "به اعتقاد من بهترین و شیرین ترین روز
که کسانی که در هر چیزی بسیار پر زرق و برق و یا فوق العاده و یا هیجان انگیز اتفاق می افتد اما فقط
کسانی که به ارمغان می آورد لذت کمی ساده ،
به دنبال یکدیگر آرام ، مانند مروارید لیز کردن رشته است. "
زندگی در Gables سبز تنها چنین روزهائی پر بود ، برای ماجراجویی های آن و
misadventures ، مانند آنهایی که از افراد دیگر ، در یک بار نه همه رخ می دهد ، اما
در طول سال ، با پاشیده طولانی
امتداد از روز خوشحال و بی ضرر ، بین ، با کار و رویاها و خنده پر
و درس. چنین یک روز آمد اواخر در ماه اوت است.
در آن پیش از نیم روز و دیانا rowed دوقلوها خوشحال پایین استخر
sandshore به انتخاب "علف شیرین" و دست و پا زدن در گشت و گذار کنید ، بیش از آن باد بود
harping غزل قدیمی آموخته زمانی که جهان جوان بود.
در بعد از ظهر ، آن راه می رفت به محل قدیمی ایروینگ برای دیدن پل.
او متوجه شد او را در بانک پوشیده از چمن در کنار بیشه شاه درخت ضخیم که کشیده
پناه خانه در شمال ، در یک کتاب افسانه جذب.
او بر خاست radiantly در نگاه او.
او گفت : "اوه ، من خوشحالم که شما آمده ایم ، معلم ،" با اشتیاق "، چرا که مادر بزرگ دور.
شما می مانم و چای با من ، به شما نیست؟
تنها و بیکس به چای توسط خود شخص.
شما می دانید ، معلم است.
من به حال افکار جدی درخواست جوان مری جو را به نشستن و خوردن چای خود را با
من ، اما من انتظار دارم مادربزرگ نیست که تایید. او می گوید : فرانسه باید در نگه داشته
جای خود.
و به هر حال ، آن را دشوار است به صحبت با جوان مری جو.
او فقط می خندد و می گوید ، "خوب ، yous انجام ضرب و شتم همه بچه آموزش از راه دور من همیشه knowed.
این نظر من از گفتگو نیست. "
"البته من به چای باقی بماند ، گفت :" آن پر زرق و برق.
"من در حال مرگ بود به خواسته می شود.
دهان من شده است آبیاری برای برخی از کماج خوشمزه مادر بزرگ خود را تا کنون
از آنجایی که من تا به حال چای در اینجا قبل از "پل نگاه بسیار هوشیار.
"اگر آن را در من ، معلم وابسته ،" او گفت ، قبل از آن ایستاده با دست خود خود را در
جیب و زیبا چهره او کمی سایه با مراقبت های ناگهانی ، "شما باید
کماج با اراده خوب راست.
اما آن را در مری جو بستگی دارد. من شنیده ام مادر بزرگ او را قبل از او
که او به هر نان روغنی به من نمی دهد ، زیرا بیش از حد غنی برای پسران کمی '
معده.
اما شاید مری جو برخی از آنها برای شما قطع اگر قول می دهم من به هر گونه مصرف نمی کنند.
اجازه دهید ما برای بهترین امید است. "
"بله ، ما اجازه دهید ،" آن توافق کردند ، آنها این فلسفه شاد مناسب دقیقا "، و اگر
مری جو ثابت دل سخت است و نمی خواهد من هر کماج این ، در مهم نیست
دست کم ، بنابراین شما نگرانی که نیست. "
شما مطمئن هستید شما نمی خواهد ذهن اگر او نمی کند؟ گفت : "پل با نگرانی است.
"کاملا مطمئن ، قلب عزیز."
"سپس من نمی خواهد نگران ، گفت :« پل ، با یک نفس طولانی امداد ، به خصوص به عنوان من
واقعا فکر می کنم مری جو به دلیل گوش دادن.
او یک فرد به طور طبیعی بی دلیل نیست ، اما او به تجربه آموخته است که آن را
انجام نمی دهد ، به نافرمانی سفارشات مادربزرگ. مادر بزرگ یک زن بسیار عالی اما مردم
باید انجام دهند او به آنها می گوید.
او بسیار با من بود امروز صبح به خاطر من در نهایت موفق به غذا خوردن
تمام بقدر یک بشقاب من از فرنی. این یک تلاش بزرگ بود اما من موفق شد.
مادر بزرگ می گوید که او فکر می کند او خواهیم مرد من هنوز است.
اما ، معلم ، من می خواهم از شما یک سوال بسیار مهم بپرسم.
شما آن را به روی صدق و صفا پاسخ ، به شما نیست؟ "
من را امتحان کنید ، قول داد : "آن. "آیا شما فکر می کنید در داستان بالایی من اشتباه می کنم؟"
پرسید : پل ، که اگر وجود او در پاسخ وی وابسته است.
"خوبی ، نه ، پل ،« آنه در شگفتی گفت.
"مطمئنا شما نیستید. چنین ایده ای را به سر خود قرار داده است؟ "
"ماری جو... اما او نمی دانست که من او را شنیده.
استخدام خانم پیتر اسلون دختر ، ورونیکا ، آمد برای دیدن مری جو شب گذشته و من
شنیده آنها در آشپزخانه صحبت من را از طریق سالن رفتن بود.
من شنیده ام مری جو می گویند ، پسر leetle DAT پل ، او د queeres است.
او مذاکرات DAT عجیب و غریب است. tink someting dere اشتباه در بالای خود را
داستان. '
من می توانم شب گذشته را برای همیشه تا زمانی خواب ، فکر کردن از آن ، و تعجب اگر مری
جو درست بود. من نمی توانستم تحمل به درخواست مادر بزرگ در مورد آن
به نحوی ، اما من ساخته شده ذهن من من می خواهم از شما درخواست.
من خوشحالم که شما فکر می کنید من تمام حق در داستان فوقانی من است. "
"البته شما.
مری جو ، دختر نادان و احمقانه است ، و شما به به نگرانی در مورد هر چیزی هرگز او
می گوید ، گفت : "آن indignantly ، در خفا حل و فصل به دادن خانم ایروینگ با احتیاط
اشاره به عنوان به مطلوبیت چیزی بخاطرسودمندی ان محدود زبان مری جو.
: : "خوب ، وزن کردن ذهن من را that'sa ، گفت :" پل.
"من کاملا خوشحال هستم در حال حاضر ، معلم ، به لطف شما.
این نخواهد بود خوب که چیزی اشتباه در داستان فوقانی خود ، آن را ، معلم؟
گمان می کنم دلیل مری جو تصور من این است زیرا او به من بگویید که چه من فکر می کنم
در مورد چیزهایی گاهی اوقات. "
"این است که عمل و نه خطرناک ،" اعتراف آن ، از عمق خود را
تجربه می کنند.
"خوب ، و من شما افکار بگویید من به مری جو گفت : و شما می توانید برای مشاهده
خودتان اگر هر چیز عجیب و غریب در آنها وجود دارد "، گفت : پل ،" اما من تا آن صبر کنید
شروع به دریافت تاریک.
این بار من درد که به مردم چیز است ، و زمانی که هیچ کس دیگری مفید است
فقط باید برای ارسال مری جو. اما پس از این من ، و نه اگر آن را می سازد او
تصور من در داستان بالایی من اشتباه.
من فقط می خواهیم و درد و تحمل آن است. "
و در صورتی که درد خیلی بد می شود شما می توانید آمد تا به Gables سبز و به من بگویید شما
افکار ، "پیشنهاد آن ، با تمام جاذبه که او را به کودکان endeared ، که
صمیم قلب به جدی گرفته شود عشق.
"بله ، من خواهد شد. اما من امیدوارم که دیوی وجود خواهد داشت که زمانی که من به
چرا که او باعث می شود چهره در من است.
برایم مهم نیست خیلی به این دلیل او یک پسر کوچک است و من کاملا بزرگ است ، اما
هنوز هم آن را خوشایند است که چهره های ساخته شده به شما نیست.
و دیوی آنهایی که چنین وحشتناک را می سازد.
گاهی اوقات من وحشت زده او هرگز چهره اش صاف کردن دوباره.
او آنها را می سازد در من در کلیسا وقتی که من باید به فکر چیز مقدس است.
دورا من را دوست دارد هر چند ، و من او را دوست دارم ، اما نه چندان خوب من قبل از او گفت : مینی
می بری که او به معنای به من ازدواج وقتی که من بزرگ شده.
من ممکن است کسی زمانی که من رشد ازدواج اما من بسیار جوان به فکر آن رتبهدهی نشده است ،
آیا شما فکر می کنید نیست ، معلم؟ "" و نه جوان ، "موافقت معلم.
"صحبت از ازدواج ، مرا به یاد یکی دیگر از چیزی است که مرا رنج
در اواخر ، ادامه داد : "پل.
"خانم Lynde بود یک روز در هفته گذشته داشتن چای با مادر بزرگ و مادر بزرگ ساخته شده
به من نشان می دهد تصویر مادر کمی من... از یک پدر به من برای من فرستاده
حال حاضر روز تولد.
من دقیقا نمی خواهم به آن نشان دهد که به خانم Lynde.
خانم Lynde ، زن مهربان و خوب است ، اما او مرتب سازی بر اساس شخصی که شما می خواهید برای نشان دادن نیست
تصویر مادر خود را به.
شما می دانید ، معلم است. اما البته من اطاعت مادر بزرگ.
خانم Lynde گفت : او خیلی زیبا است ، اما نوع actressy به دنبال بود ، و باید
خیلی افتضاح جوانتر نسبت به پدرم.
سپس او گفت : "بعضی از این روزها PA شما خواهد شد ازدواج دوباره به احتمال زیاد.
چگونه شما را دوست دارند جدید کارشناسی ارشد ، استاد پل؟
خب ، این ایده تقریبا در زمان نفس من دور ، معلم است ، اما من قصد ندارم به اجازه خانم
Lynde را ببینید که.
من فقط او را در مواجهه مستقیم... مثل این نگاه... و من گفتم ، "خانم Lynde ،
پدر یک کار خیلی خوب از چیدن از مادر من و من می توانم به او اعتماد
انتخاب کردن فقط به عنوان خوب یکی از بار دوم. '
و من می توانم به او اعتماد معلم.
اما هنوز ، من امیدوارم که اگر او یک مادر جدید را به من بدهید ، او به نظر من در مورد بپرسید
او قبل از آن خیلی دیر است. مری جو آمدن به با ما تماس بگیرید به چای وجود دارد.
من بروید و مشورت با او در مورد کماج. "
به عنوان نتیجه "مشاوره ،" ماری جو قطع کماج و افزود : ظرف
حفظ به لایحه از کرایه.
آن ریخت چای و او و پل ، یک وعده غذایی بسیار فراخ در اتاق کم نور نشسته قدیمی
پنجره که به نسیم خلیج فارس باز شد و آنها صحبت آنقدر "مزخرف"
که مری جو کاملا scandalized و
گفت : ورونیکا شب بعدی که "د مدرسه میس" به عنوان به عنوان پل عجیب و غریب بود.
پل پس از چای در زمان آن به اتاق خود تصویر مادر خود را ، که تا به حال به او نشان می دهد
موجود مرموز تولد خانم ایروینگ در قفسه نگه داشته شود.
کمی پل پایین سقف اتاق غلغله از نور گلچهره از خورشید بود که نرم شد
از درختان شاه درخت بزرگ شد که نزدیک به دریا و نوسانی سایه
مربع ، در اعماق تنظیم پنجره.
از خارج ، این تب و تاب بودن و زرق و برق نرم تاباند چهره شیرین ، دختر وار ، با مادر مناقصه
چشم ها ، که روی دیوار بود در پای تخت.
"این مادر کوچک من ،" پل با عشق ورزیدن به غرور گفت.
"من مادر بزرگ را به آن آویزان وجود دارد جایی که من می خواهم آن را به همان زودی که من چشمان من باز
صبح.
ذهن من هرگز نداشتن نور وقتی که من رفتن به رختخواب در حال حاضر ، به دلیل آن را فقط به نظر می رسد که اگر من
مادر کمی حق با من بود.
پدر می دانست که فقط به آنچه من می خواهم برای تولد حال حاضر می خواهم ، اگر چه او پرسید : هرگز
من. آیا این شگفت انگیز چقدر پدران DO
«مادر شما خیلی دوست داشتنی بود ، پل ، و شما نگاه کمی شبیه به او.
اما چشم و موهایش تیره تر از شماست. "
، گفت : "چشمان من همان رنگ به عنوان پدر" پل ، پرواز در مورد اتاق به پشته
تمام بالشتک های موجود بر روی صندلی کنار پنجره ، "اما مو پدر خاکستری است.
او به مقدار زیادی از آن ، اما از آن است که خاکستری است.
ببینید ، پدر تقریبا پنجاه است. این سن رسیده ، آن را نمی؟
اما این تنها خارج از او را قدیمی است. در درون او به عنوان به عنوان کسی جوان است.
در حال حاضر ، معلم ، لطفا اینجا نشسته و من در پای خود را به نشستن.
ذخیره کردن سر من در مقابل زانو خود را؟ این راه مادر کمی من و من استفاده می شود
برای نشستن.
اوه ، این واقعی است پر زرق و برق ، من فکر می کنم. "" در حال حاضر ، من می خواهم برای شنیدن آن افکار که
مری جو pronounces آنقدر عجیب و غریب است ، گفت : "آن ، از نوازش چوب گردگیری پاک کردن از فر در کنار او.
پل هر coaxing مورد نیاز که به افکار خود... حداقل ، به روح هم مشرب.
"من به آنها فکر در شاه درخت بیشه یک شب ،" او گفت dreamily.
"البته من آنها را باور نیست اما من به آنها اندیشه.
شما می دانید ، معلم است. و بعد من می خواستم به آنها بگویم به کسی
و هیچ کس اما مری جو وجود دارد.
مری جو در نان شربت خانه تنظیمات و من را روی نیمکت در کنار او نشسته و
من گفتم ، «ماری جو ، آیا می دانید من فکر می کنم؟
من فکر می کنم ستاره شب یک فانوس دریایی و بر روی زمین که در آن پری ساکن است.
و مری جو گفت : «خوب ، yous د یکی از عجیب و غریب هستند.
جرات هیچ تینگ چنین به عنوان پری نمی باشد.
من بسیار بسیار برانگیخت. البته ، من می دانستم که هیچ پری هم وجود دارد ، اما
که نیاز به جلوگیری از فکر کردن من وجود دارد. شما می دانید ، معلم است.
اما من سعی کردم دوباره کاملا صبر.
من گفتم خب پس ، ماری جو ، آیا می دانید من فکر می کنم؟
من فکر می کنم فرشته پیاده روی در سراسر جهان پس از غروب آفتاب است... فرشته بزرگ ، بلند ، سفید ،
با بال های نقره ای تاشو... و آواز می خواند گل ها و پرندگان به خواب.
کودکان می توانند او را اگر می دانند که چگونه به گوش می شنوید. '
سپس مری جو برگزار شد دست او در سراسر آرد و گفت : "خوب ، yous د عجیب و غریب
پسر leetle.
Yous احساس مرا بترساند. »و او واقعا ترس نگاه بود.
رفتم پس از آن و بقیه از افکار من به باغ زمزمه.
درخت غان کمی در باغ وجود دارد و آن درگذشت.
مادر بزرگ می گوید : اسپری نمک به آن کشته شدند ، اما من فکر می کنم عروس جنگل متعلق به آن بود
حوری جنگلی احمقانه که سرگردان دور دنیا برای دیدن و از دست داده است.
و درخت کوچک بود تنهایی آن را از یک قلب شکسته درگذشت. "
"و هنگامی که فقیر ، عروس جنگل کمی احمقانه می شود از دنیا خسته شده و می آید و به
درخت او را در قلب او خواهد شکست ، گفت : "آن.
"بله ، اما اگر dryads احمقانه هستند آنها باید عواقب ، به همان اندازه اگر آنها
مردم واقعی ، گفت : "پل به شدت. "آیا شما می دانید آنچه که من در مورد جدید فکر می کنم
ماه ، معلم؟
من فکر می کنم آن است که یک قایق کوچک طلایی پر از رویاهای است. "
"و هنگامی که آن را در یک ابر برخی از آنها نشت و سقوط به خواب شما راهنمایی."
"دقیقا ، معلم.
اوه ، شما می دانید. و من فکر می کنم بنفشه ها هستند قیچی اهن بری کمی از
آسمان که به زمین افتاد هنگامی که فرشتگان سوراخ برای ستاره به درخشش را از طریق برش دادن.
buttercups از آفتاب قدیمی ساخته شده و من فکر می کنم نخود شیرین
شود پروانه زمانی که به بهشت برود. در حال حاضر ، معلم ، هیچ چیز را مشاهده می کنید بسیار
عجیب و غریب در مورد آن افکار؟ "
"نه ، پسر بچه عزیز ، آنها عجیب و غریب نه در همه آنها عجیب و زیبا
افکار یک پسر بچه کوچک را به فکر می کنم ، و تا مردم که می تواند هر چیزی از فکر نمی کنم
مرتب کردن بر اساس خود ، در صورتی که برای صد سال تلاش کردند ، فکر می کنم آنها را عجیب و غریب است.
اما در تفکر آنها ، پل... برخی از روز می خواهید به یک شاعر ، من اعتقاد دارند. "
هنگامی که آن خانه رسید او در بر داشت در نوع بسیار متفاوتی از بچگی در حال انتظار قرار داده می شود
به رختخواب.
دیوی دلخور شد و هنگامی که آن او را برهنه کرده بود او را به تخت منعکس و چهره اش به خاک سپرده شد
در بالش. "دیوی ، شما را فراموش کرده اید می گویند شما
نماز ، گفت : "آن rebukingly.
"نه ، من را فراموش نکنید ، گفت :" دیوی ئی ، "اما من نیست که می گویند نماز من هر
بیشتر.
من قصد دارم به رها کردن تلاش می شود خوب است ، علت مهم نیست چقدر خوب من از شما می خواهم
پل ایروینگ بهتر است. بنابراین من نیز ممکن است بد و سرگرم کننده
از آن را. "
"پل ایروینگ بهتر من دوست ندارم ، گفت :" آن به طور جدی.
"من شما می خواهم فقط به عنوان خوب ، فقط در راه های مختلف است."
pouted دیوی : "اما من می خواهم شما را به من به همان شیوه ای می خواهم".
شما نمی توانید مثل افراد مختلف به همان شیوه.
شما دورا و به همان شیوه را به من دوست ندارم ، آیا شما؟ "
دیوی شنبه و منعکس شده است.
"نه... O... O ،" او در آخرین بستری ، من دوست دارم دورا چرا که او خواهر من است ، اما من به شما
چون شما. "" و من مانند پل چرا که او پل است و
دیوی ، زیرا او دیوی است ، گفت : "آن پر زرق و برق.
دیوی ، متقاعد شده توسط این منطق ، گفت : ":" خوب ، من نوع من گفت که نماز من پس از آن.
"اما آن را بیش از حد زحمت گرفتن حال حاضر به آنها می گویند.
من آنها را دو برابر بیش از اظهار نظر در صبح ، آن.
خواهد شد که نه به عنوان "نه ، آن مثبت بود آن را به عنوان انجام نمی
نیز هست.
بنابراین دیوی درهم و پایین در زانو او زانو زد.
هنگامی که او عبادت او به پایان رسید او پشت در کمی خود را ، لخت ، قهوه ای تکیه
پاشنه و به او نگاه کرد.
«آنه ، من gooder از من استفاده می شود." "بله ، در واقع به شما هستند ، دیوی ، گفت :" آن که
تردید هرگز برای دادن اعتبار که در آن اعتبار به علت است.
"من می دانم که من هستم gooder ، گفت :" دیوی با اطمینان ، "و من شما را چگونه می توانم آن را می دانم.
Marilla امروز است دو تکه نان و مربا ، یکی برای من و یکی برای دورا به من بدهد.
یکی بود یک معامله خوب بزرگتر از دیگری و Marilla را نداشتم که بگویم که معدن بود.
اما من به بزرگترین قطعه به دورا. این از من خوب بود ، اینطور نیست؟ "
"بسیار خوب ، و بسیار مردانه است ، دیوی است."
"البته ،" اعتراف دیوی ، "دورا بسیار گرسنه بود نیست و او فقط نیمی از تکه او و همکاران
و سپس بقیه او را به من بدهید.
اما من نمی دانم او که قرار بود برای انجام این کار زمانی که من آن را به او ، بنابراین من خوب بود ،
آن. "
در آن گرگ و میش sauntered به حباب حوری جنگلی و گیلبرت Blythe را دیدم
پایین آمدن از طریق چوب تاریک خالی از سکنه است. او تحقق ناگهانی که گیلبرت
یک بچه مدرسه دیگر.
و مردانه چگونه او نگاه -- بلند ، فرانک رو هم میهنان ، با روشن
چشم سر راست و شانه های پهن.
آن گیلبرت یک پسر بسیار خوش تیپ بود ، حتی اگر او در تمام مانند به نظر نمی آید
مرد ایده آل او.
او و دیانا مدتها پیش تصمیم گرفته بود که چه نوع از یک مرد آنها را تحسین و سلایق آنها
به نظر می رسید دقیقا مشابه است.
او باید بسیار بلند برجسته و به دنبال ، با چشم سودا ، مرموز ،
و ذوب شدن ، صدای دلسوز.
هیچ چیز یا مالیخولیا و یا نفوذ ناپذیر در سیما گیلبرت وجود دارد ، اما
البته که در دوستی مهم نیست!
گیلبرت خود کشیده بر روی سرخس در کنار حباب و نگاه تایید در
آن.
اگر گیلبرت خواسته شده بود برای توصیف زن ایده آل خود را شرح می
نقطه پاسخ نقطه به آن ، حتی به این هفت کک و مک های بسیار کوچک که مضر
حضور ، همچنان روح او را به رنجاندن.
گیلبرت که هنوز کمی بیشتر از یک پسر بچه بود ، اما یک پسر بچه تا به رویاهای خود را به دیگران ،
و در آینده گیلبرت بود همیشه وجود دارد یک دختر با بزرگ ، چشم خاکستری زلال ، و یک چهره
به عنوان جریمه و ظریف به عنوان یک گل است.
او ساخته شده بود ذهن خود را ، نیز ، که آینده او باید از الهه خود را شایسته است.
حتی در Avonlea آرام وسوسه به ملاقات کرد و با آن روبرو وجود دارد.
شنهای جوانان سفید و نه مجموعه ای "سریع" بودند ، و گیلبرت محبوب شد هر جا که رفت.
اما منظور او برای حفظ خود را به دوستی آن شایسته و شاید برخی از دور
روز او را دوست دارم ، و او بر کلمه و فکر و عمل به عنوان حسد به عنوان اگر به تماشای او
چشم روشن شد تا در امر قضاوت ، عبور بر روی آن.
تاثیر ناخودآگاه ذهن او بیش از او برگزار شد که با هر دختر ، که آرمان های بالا هستند و
خالص ، صاحب بیش از دوستان او ، نفوذ که می تواند تحمل زمانی که او
وفادار به آرمان ها و که او
قطعا به عنوان از دست بدهد اگر او همیشه نادرست به آنها بودند.
در گیلبرت ما با چشم آن بزرگترین جذابیت این حقیقت بود که او را به stooped هرگز
شیوه های خرده از بسیاری از دختران Avonlea -- jealousies کوچک ، کمی
deceits و رقابت ، مناقصه قابل لمس برای نفع.
آن به خودش برگزار شد جدا از همه این ها ، نه آگاهانه و یا از طراحی است ، اما به سادگی
زیرا هر چیزی از نوع کاملا خارجی به شفاف او ، ضربه
طبیعت ، شفاف در انگیزه ها و آرمان های آن.
اما گیلبرت تلاش برای قرار دادن افکار خود را به زبان ، برای او در حال حاضر بیش از حد
دلیل خوبی می دانیم که آن را بیرحمانه و frostily سرمازدگی تمام تلاش
در احساسات در جوانه -- یا خنده او را ، که ده بار بدتر بود.
شما مانند عروس جنگل واقعی در زیر درخت غان که نگاه می کنم ، "او گفت teasingly.
، گفت : "من عاشق درختان توس" آن ، تخمگذار گونه خود را در برابر ساتن خامه باریک
گل رس ، با یکی از حرکات زیبا ، نوازشگر که بسیار طبیعی به او.
"سپس شما خوشحال خواهید بود به گوش که آقای سرگرد اسپنسر تصمیم گرفته است برای مجموعه ای از یک ردیف از
سفید birches در تمام طول جبهه جاده از مزرعه اش ، از طریق تشویق
چیز ، گفت : "گیلبرت.
"او به من صحبت در مورد آن امروز است. سرگرد اسپنسر پیشرفته ترین است و
مرد دارای روحیه اجتماعی در Avonlea.
آقای ویلیام بل است به مجموعه ای از پرچین صنوبر در امتداد جاده جلو او و
خط او است. جامعه ما این است که در پر زرق و برق ، آن است.
گذشته مرحله آزمایشی است و یک واقعیت پذیرفته شده است.
کسانی که مسن تر در حال شروع به گرفتن بهره در آن و مردم شنهای سفید
صحبت از شروع یکی بیش از حد است.
حتی الیستا رایت اطراف از آن روز ، آمریکایی ها را از هتل می آیند
پیک نیک در ساحل.
آنها کنار جاده ما را بسیار ستایش کرد و گفت آنها آنقدر از هر زیباتر
بخش دیگری از جزیره است.
و در زمانی که در زمان مقتضی ، سایر کشاورزان را دنبال مثال خوب آقای اسپنسر و گیاه
درختان زینتی و هجز در امتداد جاده Avonlea خود جبهه خواهد بود که زیباترین
حل و فصل در استان. "
می گوید : "ایدز در حال صحبت کردن از گرفتن گورستان بود." وی افزود : آن ، "و من آنها امیدوارند
خواهد شد ، به دلیل وجود ارسال یک پیام خصوصی به که باشد ، و این امر می تواند بدون
برای جامعه به استفاده از آن را پس از امر سالن را امتحان کنید.
اما ایدز در ماده هرگز به هم زده اگر جامعه به حال آن را قرار نیست
به افکار خود غیررسمی.
آن درختان ما بر اساس کلیسا کاشته شکوفایی ، و امنا
به من وعده داده است که آنها را حصار در محوطه مدرسه سال آینده است.
اگر آنها من یک روز تاکستان و هر محقق باید یک درخت بکارند و ما باید به فکر
یک باغ در گوشه جاده ها است. "
"ما در تقریبا تمام برنامه های ما موفق شده تا کنون ، به جز در گرفتن Boulter قدیمی
خانه برداشته ، گفت : "گیلبرت ،" و من که در ناامیدی داده شده است.
لوی نمی خواهد که آن را گرفته پایین فقط به ما رنجاندن.
There'sa رگه خلاف در تمام Boulters و آن را به شدت در توسعه
او. "
"جولیا بل می خواهد برای ارسال یک کمیته دیگر به او ، اما من فکر می کنم راه بهتری
فقط به شدت به تنهایی او را ترک گفت : "آن خردمندانه.
گیلبرت "و اعتماد به پراویدنس ، به عنوان خانم Lynde می گوید ،" لبخند زد.
"بدیهی است ، بیشتر کمیته است. آنها فقط او را تشدید کنند.
جولیا بل فکر می کند شما می توانید هر چیزی را انجام دهید اگر شما فقط یک کمیته به آن تلاش.
بهار سال بعد ، آن ، ما باید بی قراری برای چمن ها و زمینه های خوبی شروع.
ما در اولین فرصت بذر خوب این زمستان افشانده شدن.
من یک رساله در اینجا بر روی چمن و lawnmaking و من قصد دارم برای آماده سازی مقاله
به زودی در این موضوع. خوب ، من فرض کنید تعطیلات ما تقریبا
بیش.
مدرسه باز می شود. Gillis روبی مدرسه Carmody کردم؟ "
بله ؛ پریسیلا نوشت که او مدرسه خانه اش را گرفته بود ، به طوری Carmody
امنا آن را داد به یاقوت.
من متاسفم پریسیلا در حال آمدن است و نمی ، اما از او می توانم خوشحالم روبی کردم تا
مدرسه.
او خواهد خانه ای برای شنبه و آن را مانند زمان محلی قدیمی به نظر می رسد ، به او و جین
و خودم دیانا و همه با هم دوباره. "
Marilla ، فقط از خانم Lynde به خانه ، در ایوان قدم عقب هنگامی که در آن نشسته بود
بازگشت به خانه. "راشل و من تصمیم گرفته اند به ما
کروز به فردا شهر ، "او گفت.
"آقای Lynde احساس بهتر در این هفته و راشل می خواهد تا قبل از او یکی دیگر از
طلسم بیمار. "
"، گفت :" من قصد دارم برای به دست آوردن اضافی فردا صبح زود ، برای من همیشه چیزهای زیادی برای انجام
آن virtuously.
"برای یک چیز ، من قصد دارم از کلید های SHIFT پر از bedtick من به جدید
یکی.
من باید آن را انجام مدتها پیش اما من فقط نگه داشته قرار دادن آن... چنین
کار نفرت انگیز.
اتمام حجت عادت بسیار بد برای قرار دادن چیزهای ناخوشایندی ، و من به معنی هرگز
دوباره ، و یا دیگری من به راحتی نمی تواند به دانش آموزان من آن را انجام دهد.
این است متناقض است.
سپس من می خواهم یک کیک برای آقای هریسون و پایان مقاله من در باغ را برای
چیز ، و نوشتن استلا ، و شستشو و مواد نشاسته ای لباس چیت موصلی من ، و جدید دورا
صحن. "
، گفت : ":" شما نمی کنید که نیمی از انجام Marilla pessimistically.
"من هنوز هرگز برنامه ریزی برای انجام بسیاری از چیزها ، اما چیزی اتفاق افتاده است به من جلوگیری از."