Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب سوم : آهنگ از طوفان
فصل چهاردهم.
بافندگی انجام شد
در آن برهه از همان زمانی که
پنجاه و دو در انتظار سرنوشت خود را مادام Defarge
شورا برگزار شد با شوم تیره
انتقام و ژاک سه نفر از
داوران انقلاب.
هنوز در شراب مغازه بود خانم Defarge
مشورت با این وزرا ، اما در
ریختن از چوب درخت ریشه کن شده و شناور ، سابقا از mender
جاده.
درخت ریشه کن شده و شناور خود را انجام داد شرکت نمی کنند در
این کنفرانس ، اما در کمی abided
از راه دور ، مانند ماهواره ای که بیرونی بود
نه صحبت می کنند تا زمانی که مورد نیاز است ، یا به پیشنهاد
تا نظر دعوت شده است.
"اما ما Defarge ، گفت :" ژاک سه "است
بدون شک جمهوری خوب است؟
ام؟ "
"هیچ بهتر است ، وجود دارد" انتقام چرب و نرم
اعتراض در یادداشت های تیز او ، "در فرانسه است."
"صلح ، انتقام کمی ، گفت :" مادام
Defarge ، تخمگذار دست خود را با کمی
اخم بر لب ستوان اش ، "من می شنوید
صحبت می کنند.
شوهر من ، همکار شهروند ، خوب است
جمهوری خواه و مرد جسورانه ، او تا به سزاوار
به خوبی از جمهوری ، و دارای آن
اعتماد به نفس.
اما شوهر من تا به نقاط ضعف او ، و او
خیلی ضعیف نسبت به این عنوان به خرد شدن
دکتر. "
گفت : "این جای تاسف بزرگ ،" ژاک croaked
سه ، dubiously تکان دادن سر خود ، با خود
بی رحمانه انگشتان در دهان گرسنه اش ، "آن است
نه کاملا مانند یک شهروند خوب ، بلکه
چیزی را به پشیمانی ".
"شما را می بینم ، گفت :" خانم ، "من هیچ چیزی برای مراقبت
این دکتر ، I.
او ممکن است سر خود را می پوشند و یا از دست دادن آن ، برای هر
علاقه من به او داشته باشند ، آن است که همه به یک
من.
اما ، مردم Evremonde می شود
منقرض ، و زن و کودک باید
دنبال شوهر و پدر. "
"او تا به سر جریمه برای آن ،" croaked
ژاک سه.
"من را دیده اند ، چشمان آبی و موهای طلایی
وجود دارد ، و آنها نگاه جذاب زمانی که سامسون
برگزار می شود آنها را. "
اوگر که او بود ، او مانند شکم پرست صحبت کرد.
خانم Defarge انداخت چشم او را ، و
منعکس شده کم است.
"کودک نیز ،" ژاک مشاهده سه ،
با بهره مندی از کلمات فکری خود ،
"موهای طلایی و چشمان آبی.
و ما به ندرت یک کودک وجود دارد.
این دید بسیار است! "
"در یک کلمه ، گفت :" خانم Defarge ، در آینده
از انتزاع کوتاه او ، "من نمی توانم
اعتماد شوهر من در این زمینه.
نه تنها احساس می کنم ، از شب گذشته ، که
من نه جرات اعتماد به او جزئیات من
پروژه ؛ بلکه احساس می کنم که اگر من تاخیر ،
است خطر از خود را هشدار دادن وجود دارد ، و
سپس آنها ممکن است فرار کنند. "
"که هرگز نباید ،" ژاک croaked
سه ؛ "هیچ کس باید فرار کنند.
در حال حاضر نه به اندازه کافی به عنوان نیمی از آن است.
ما باید به شش امتیاز در روز است. "
"در یک کلام ،" مادام Defarge رفت و در را ، من "
شوهر دلیل من برای پیگیری این امر نه
خانواده را به نابودی ، و من خود را نمی
دلیل در مورد این دکتر با هر
حساسیت.
من باید برای خودم عمل می کنند ، بنابراین.
بیا اینجا ، کمی شهروند ".
چوب درخت ریشه کن شده و شناور ، که او را در برگزار شد
احترام ، و خود را در تسلیم ، از
ترس فانی ، پیشرفته با دست خود به خود
قرمز کلاه.
"دست زدن به آن سیگنال ، شهروند کوچولو"
گفت : خانم Defarge ، sternly ، "که او
ساخته شده به زندانیان ؛ شما آماده هستند تا
شهادت آنها را به این روز بسیار؟ "
"همیشه ، همیشه ، چرا! نه" جیغ و سایر.
"هر روز ، در تمام weathers ، از دو تا
چهار ، همیشه سیگنالینگ ، گاهی با
یک کمی ، گاهی اوقات بدون.
من می دانم آنچه من می دانم.
من با چشمانم دیده می شود. "
او همه شیوه ای از حرکات در حالی که او ساخته شده
صحبت کرد ، تا اگر اتفاقی در تقلید از
برخی چند از تنوع زیادی از سیگنال
که او تا به حال ندیده.
"واضح است که توطئه ، گفت :" ژاک سه.
"شفاف!"
"بدون شک از هیئت منصفه وجود دارد؟" پرسید :
خانم Defarge ، اجازه دادن به چشمان او تبدیل به
او با لبخند غم انگیز.
"وطن پرست تکیه داوران ، عزیز
citizeness.
من برای شخص من - Jurymen پاسخ دهد. "
"حالا ، به من اجازه مراجعه کنید ، گفت :" خانم Defarge ،
تعمق دوباره.
"با این حال یک بار دیگر!
آیا می توانم یدکی این دکتر به شوهر من؟
من هیچ احساس در هر صورت.
آیا می توانم او را یدکی؟ "
"او را به عنوان یکی سر دفعات مشاهده شده :" مشاهده شد
ژاک سه ، در صدای کم است.
"ما واقعا نمی سران کافی نباشد ، این امر می
حیف باشد ، من فکر می کنم. "
"او با او سیگنالینگ بود که من دیدم
او ، "استدلال خانم Defarge ؛" من نمی توانم
صحبت از یکی را بدون دیگری ، و من باید
نمی توان ساکت و آروم ، و اعتماد به صورت کاملا
او ، این شهروند در اینجا کمی.
برای ، من شاهد بد نیست. "
انتقام و ژاک سه vied با
همدیگر را در اعتراضات خود را با حرارت
که او بیشتر و قابل تحسین
موجود شگفت انگیزی از شهود.
شهروند کوچک ، نمی شود outdone ،
اعلام کرد او را به شاهد آسمانی.
"او باید شانس خود را ، گفت :" مادام
Defarge.
"نه ، من نمی توانم او یدکی نیست!
شما ساعت سه مشغول ؛ شما
رفتن به دسته ای از به روز اعدام.-
، شما؟ "
سوال را از چوب بود خطاب -
درخت ریشه کن شده و شناور ، که با عجله در پاسخ
مثبت : به مناسبت تصرف برای اضافه کردن
که او از سرسخت ترین جمهوری خواهان ،
و او را در اثر می شود بیشتر
متروک از جمهوری خواهان ، اگر هر چیزی
او را از لذت بردن از لذت بردن از مانع
سیگار کشیدن لوله بعد از ظهر خود را در
تفکر از سلمانی مضحک ملی است.
او خیلی اشاره شده در اینجا ، که
ممکن است او مشکوک (شاید بود ،
توسط چشمان تاریک که نگاه تحقیر
در او را از سر خانم Defarge را) از
کوچک داشتن ترس او فردی برای خود
خود ایمنی شخصی ، هر ساعت در روز.
"من ، گفت :" خانم "هستم به همان اندازه درگیر در
همان.
پس از بیش از آن است -- در هشت تا شب می گویند --
بیا تو به من ، در سنت آنتوان ، و ما
خواهد اطلاعات علیه این افراد را
در بخش من است. "
چوب اره کش گفت او خواهد بود و افتخار
flattered برای شرکت در citizeness.
citizeness ، نگاه به او ، او شد
خجالت می evaded نگاه خود را به عنوان کوچک
سگ را انجام داده اند ، عقب نشینی خود را در میان
چوب ، و سردرگمی خود را بر مخفی دسته
از او دیدم.
خانم Defarge beckoned Juryman و
انتقام کمی نزدیکتر به درها ، و
expounded نمایش بیشتر او را در آنجا به آنها
در نتیجه :
"او اکنون در خانه باشد ، در انتظار
لحظه ای از مرگ او میشود.
او خواهد شد ماتم و عزادار.
او در دولت از ذهن به استیضاح
عدالت از جمهوری.
او خواهد شد پر از همدردی با آن
دشمنان.
من برای او بروم. "
"آنچه که قابل تحسین زن ، آنچه شایان ستایش
زن! "با خوشحالی گفت : ژاک سه ،
rapturously.
! "آه ، من گرامی" گریه انتقام ؛
و او را در آغوش گرفت.
"تو رو من بافندگی ، گفت :" مادام
Defarge ، قرار دادن آن در ستوان اش
دست ها ، "و آن را برای من آماده ام
صندلی معمول است.
مرا به خاطر صندلی معمول من.
برو به شما وجود دارد ، راست ، برای وجود خواهد
احتمالا محل اجتماع بیشتر از حد معمول باشد ،
به روز. "
"من با کمال میل حاضر به دستور رئیس من ، اطاعت"
گفت : انتقام با نشاط ، و
بوسیدن گونه اش.
"شما نخواهد بود اواخر سال؟"
"من وجود دارد باید قبل از شروع".
"و قبل از tumbrils می رسند.
مطمئن باشید که وجود دارد ، روح من ، گفت : "
انتقام ، خواستار پس از او ، برای او تا به حال
در حال حاضر به خیابان تبدیل شده است ، "قبل از
tumbrils می رسند! "
خانم Defarge کمی برایم دست تکان داد دست او را ، به
این مفهوم را میرسانند که او شنیده می شود ، و ممکن است تکیه
پس از رسیدن به در زمان خوب است ، و تا رفت
از طریق گل ، و گرد گوشه ای از
دیوار زندان است.
انتقام و Juryman ، به دنبال
پس از خود را به عنوان او رفت ، بودند بسیار
سپاسگزار از رقم خوب او ، و او را
عالی اخلاقی موقوفات.
بسیاری از زنان که در آن زمان وجود داشت ، بر
آنها زمان گذاشته وحشتناک بد شکل برجا بگذارد
دست ، اما ، نه یکی در میان آنها وجود داشت
بیشتر می شود از این بی رحمانه مخوف
زن ، در حال حاضر گرفتن راه خود را در طول
خیابان.
از یک شخصیت قوی و نترس ، از
حس زیرک و آمادگی ، از بزرگ
اندازه گیری ، از این نوع از زیبایی که
نه تنها به نظر می رسد انتقال به صاحب آن
استحکام و خصومت است ، اما برای اعتصاب به
دیگران به رسمیت شناختن غریزی از آن
کیفیت ؛ هم مشکل می توانست
heaved نامش کن ، تحت هیچ شرایطی.
اما ، از دوران کودکی خود را با آغشته
brooding احساس اشتباه است ، و ریشه کرده
نفرت از کلاس ، فرصت بود
او را به ماده پلنگ توسعه.
او کاملا بدون ترحم بود.
اگر او تا به حال هرگز فضیلت در او بود ، آن
حال کاملا از او رفته است.
این چیزی بود که او را ، که یک مرد بی گناه
این بود که برای گناهان پدران خود می میرند ؛
او را دیدم ، به او نیست ، بلکه آنها را.
این چیزی بود که او را ، که همسرش بود
شود بیوه و دختر خود را بی پدر و مادر ؛
که مجازات ناکافی بودند ، چرا که
آنها دشمنان طبیعی خود و شکار بود ،
و به همین دلیل تا به حال هیچ حق زندگی می کنند.
برای درخواست تجدید نظر به او ، نا امید کننده است توسط او ساخته شده بود
داشتن بدون احساس ترحم ، حتی برای خودش.
اگر او کم گذاشته شده در خیابان ها بود ، در
هر یک از برخوردهای بسیاری که در آن او بود
درگیر شده است ، او نمی توانست pitied
خودش ؛ نه ، اگر او دستور داده شده بود به
تبر به فردا ، که او رفته اند به
آن را با هر احساس نرمتر از شدید
تمایل به تغییر مکان با مردی که
فرستاده او وجود دارد.
چنین قلب خانم Defarge انجام تحت
لباس بلند و گشاد خشن او.
سردستی فرسوده ، آن لباس بلند و گشاد شدن بود
به اندازه کافی ، در برخی از راه عجیب و غریب ، و او را
موهای تیره اش نگاه غنی تحت درشت قرمز
کلاه.
دروغ های پنهان در آغوش او بود ، لود
تپانچه.
دروغ های پنهان در کمر او بود ، تیز
خنجر.
بنابراین accoutred ، و راه رفتن با
اعتماد به نفس آج از چنین یک شخصیت ، و
با آزادی انعطاف پذیر از یک زن که تا به حال
عادت راه می رفت در دختری او را برهنه -
با پای پیاده و برهنه پا ، در قهوه دریا
شن و ماسه ، مادام Defarge راه خود را در طول زمان
خیابان.
در حال حاضر ، وقتی که سفر سفر
مربی ، که در آن لحظه برای منتظر
اتمام بار آن ، برنامه ریزی شده بود
از شب گذشته ، مشکل از مصرف
Pross خانم در آن را بسیار مشغول بود آقای
توجه کامیون است.
این صرفا برای جلوگیری از مطلوب نیست
سربارگذاری مربی ، اما از آن بود
بالاترین اهمیت است که زمان را اشغال کردند
در بررسی آن و مسافران آن ، باید
به بیشترین کاهش می یابد ؛ از خود
فرار ممکن است در صرفه جویی از بستگی دارد فقط
چند ثانیه اینجا و آنجا.
بالاخره ، او ، پس از پیشنهاد به حال اضطراب
توجه ، که خانم Pross و جری ،
بودند که در آزادی به ترک شهرستان ،
باید آن را در سه ساعت در ترک
سبک ترین چرخدار - انتقال شناخته شده است که
دوره.
سبکبار با توشه ، آنها به زودی
سبقت گرفتن بر مربی ، و انتقال آن و
پیش از آن در جاده ها ، دستور میداد آن
اسب در پیشبرد ، و تا حد زیادی تسهیل
پیشرفت خود را در طول ساعت گرانبها از
شب ، هنگامی که تاخیر بیشتر شده بود تا به
مخوف.
دیدن در این چیدمان امید
ارائه خدمات واقعی در که با فشار دادن
اورژانس ، خانم Pross آن را با شادی مورد ستایش قرار داد.
او و جری شروع مربی مشهود بود ،
به حال شناخته شده است که از آن بود که سلیمان به ارمغان آورد ،
برخی از ده دقیقه از شکنجه در گذشت
در حال تعلیق ، نتیجه گیری شد و در حال حاضر خود را
ترتیبات به دنبال مربی ، حتی به عنوان
خانم Defarge ، به دست گرفتن راه خود را از طریق
خیابان ها ، در حال حاضر نزدیکتر و نزدیکتر به خود جلب
دیگری ، ترک محل سکونت که در آن برگزار می شود
مشاوره کنند.
"حالا شما چه فکر میکنید ، آقای Cruncher ، گفت :"
دوشیزه Pross ، که بیقراری بود آنقدر بزرگ است
که او به سختی می تواند ، صحبت می کنند و یا ایستاده ، یا
حرکت می کند ، و یا زندگی می کنند : "چه چیزی شما را از فکر می کنم ما
از این حیاط شروع نمی کنند؟
یکی دیگر از کالسکه حال حاضر با داشتن رفته از
در اینجا به روز ، ممکن است سوء ظن. بیدار "
"به نظر من ، خانم" بازگشت آقای Cruncher ،
"به عنوان حق با شماست.
به همین ترتیب wot من در کنارت خواهم ، حق و یا ایستاده
اشتباه است. "
"من خیلی با ترس و امید پریشان
ما موجودات با ارزش ، گفت : "خانم Pross ،
wildly گریه می کنند ، "من که هستم ناتوان
تشکیل هر گونه طرح.
_you_ قادر به ایجاد هر گونه طرح ، من
خوب آقای عزیز Cruncher؟ "
"زندگی احترامی برای هم قائل' درجه نیزه آینده ، خانم "
بازگشت آقای Cruncher ، "من امیدوارم.
احترامی برای هم قائل 'هر درجه از وجود« این اینجا
خجسته معدن درجه سر پیر ، فکر نمی کنم.
آیا تو به من لطفی می کنید؟ ، خانم را به
درجه اخطار 'دو قول و قرار و wows wot است
خز آرزوهای خود را به این رکورد در اینجا
بحران؟ "
"اوه ، به خاطر بخشنده!" گریه خانم Pross ،
هنوز wildly گریه ، "ضبط آنها را در یک بار ،
و آنها را خارج شدن از راه ، مانند
مرد قوی و کاربردی. "
"اول ، گفت :" آقای Cruncher ، بود که همه در
لرزه ، و در این نشست با خاکستری و
چهره گرفته ، "آنها را فقیر چیز به خوبی از
ای این ، هرگز نه بیشتر خواهد شد که من آن را انجام دهید ، هرگز
نه بیشتر! "
"من کاملا مطمئن ، آقای Cruncher ،" بازگشت
دوشیزه Pross ، "شما آن را که هرگز نمی
دوباره ، هر آنچه در آن است ، و من شما خواهش نیست
فکر می کنم لازم به ذکر است بیشتر
به خصوص آنچه در آن است. "
"نه ، خانم" بازگشت جری ، "آن را نباید
به نام شما.
دوم : آنان فقیر چیز به خوبی از ای این ،
و نه بیشتر هرگز من تداخل با
flopping خانم Cruncher است ، هرگز نخواهد بود! "
"هر چیزی که ممکن است خانه داری آرایش
شود ، گفت : "خانم Pross ، تلاش برای خشک او
چشم و آهنگسازی خودش ، "من شک ندارم
بهتر است که خانم باید Cruncher
آن را به طور کامل تحت نظارت خود او.-
- ای عزیزان فقیر من! "
"من برو تا آنجا که می گویند ، دست ، علاوه بر این ،"
اقدام آقای Cruncher ، با بیشتر
هشدار دهنده تمایل به ارائه دادن عنوان از
منبر -- "و اجازه دهید حرف های من می شود و در زمان پایین
در زمان به Cruncher خانم از طریق خود --
wot که احترامی برای من نظرات 'flopping
دستخوش تغییر است ، و من فقط wot
امیدواریم که با تمام قلب من به عنوان خانم Cruncher ممکن است
شود flopping در حال حاضر ".
"، وجود دارد ، وجود دارد!
من امیدوارم که او است ، انسان عزیز من ، "گریه
پریشان خانم Pross ، "و من امیدوارم که او
پاسخ دادن به آن را پیدا کرد انتظارات خود را. "
"امتناع آن ،" اقدام آقای Cruncher ، با
ایین تشریفات اضافی ، کندی اضافی ،
و تمایل بیشتری به برگزاری چهارم و
حاکی بودن از ، "را به عنوان wot هر چیزی من تا کنون گفت :
یا انجام می شود باید بر جدی من wisited
آرزوها برای آنها creeturs فقیر در حال حاضر!
امتناع آن را به عنوان ما باید تمام فلاپ (اگر نه آن
اونا از درجه بود هر حال conwenient) برای بدست آوردن
این خطر اینجا ملال انگیز!
امتناع از آن ، خانم!
Wot من می گویم ، برای - _bid_ آن! "
این نتیجه گیری آقای Cruncher پس بود
طولانی اما بیهوده تلاش برای پیدا کردن
بهتر است یکی.
و هنوز هم خانم Defarge ، به دنبال راه خود
در امتداد خیابان ها ، آمد نزدیکتر و نزدیکتر.
"اگر ما تا کنون برای بازگشت به سرزمین مادری ما ،"
گفت : دوشیزه Pross ، "شما ممکن است تکیه بر من
گفتن خانم Cruncher تا آنجا که من ممکن است
قادر به یادآوری و درک آنچه شما
اند را تحت تا گفت و در تمام
حوادث ممکن است از شما اطمینان حاصل کنید که من باید خرس
شاهد بودن خود را کاملا به صورت جدی
در این زمان بسیار ناراحت کننده.
در حال حاضر ، دعا به ما فکر می کنم!
آقای محترم من Cruncher ، به ما فکر می کنم! "
با این حال ، خانم Defarge ، به دنبال راه خود
در امتداد خیابان ها ، آمد نزدیکتر و نزدیکتر.
"اگر قرار باشد قبل از رفتن ، گفت :" دوشیزه
Pross ، "و متوقف کردن وسیله نقلیه و اسب
از آمدن به اینجا ، شدند و به صبر
جایی برای من می گفت که نمی شود بهترین "؟
آقای Cruncher بهترین فکر ممکن است.
"از کجا می تواند شما را برای من صبر کنید؟" خواسته دوشیزه
Pross.
آقای Cruncher تا سر در گم بود که او
فکر می کنم می تواند از هیچ محل معبد اما نوار.
افسوس! معبد نوار صدها مایل بود
دور ، و خانم Defarge بود رسم بسیار
در واقع در نزدیکی.
"با درب کلیسای جامع ، گفت :" خانم Pross.
"آیا آن را خیلی خارج از راه ، را
من ، در نزدیکی درب بزرگ کلیسای جامع
بین دو برج؟ "
"نه ، خانم" جواب داد : آقای Cruncher.
"سپس ، مانند بهترین مردان ، گفت :" دوشیزه
Pross ، "به خانه ارسال مستقیم برو ،
و را که تغییر می کند. "
"من شک است ، گفت :" آقای Cruncher ،
با تامل و تکان دادن سر خود ، "در مورد
می روم از شما ، شما را ببینید.
ما نمی دانیم که چه چیزی ممکن است رخ دهد. "
"آسمان می داند که ما نمی کنند ،" بازگشت دوشیزه
Pross "، اما هیچ ترس برای من.
مرا در در کلیسای جامع ، در سه
ساعت ، یا در نزدیکی آن را به عنوان شما می توانید ، و من
مطمئن شوید از آن خواهد شد بهتر از ما رفتن از
اینجا.
احساس می کنم برخی از آن را.
وجود دارد!
به تو برکت دهد ، آقای Cruncher!
و نه از من فکر می کنم ، اما از زندگی را که ممکن است
بستگی دارد در هر دوی ما! "
این مقدمه ، و خانم Pross دو دست
در التماسم کاملا رنجدیده clasping خود را ،
تصمیم آقای Cruncher.
با سر اشاره کردن تشویق یا دو ، او
بلافاصله رفتیم بیرون تا تغییر
ترتیبات ، و او را توسط خودش از چپ به
دنبال او به عنوان به حال ارائه شده است.
با احتیاط که سرچشمه گرفته است
در حال حاضر در دوره اعدام بود ،
کمک بسیار خوبی برای خانم Pross.
ضرورت ساخت ظاهر او
به طوری که آن را باید بدون توجه خاص جذب
در به در کوچه ، یکی دیگر از امداد بود.
او در تماشا او را نگاه کرد ، و آن را بیست
دو دقیقه گذشته.
او تا به حال هیچ وقت از دست بدهند ، اما باید آماده
در یک بار.
ترس ، او را در اغتشاش ، افراطی از
از تنهایی اتاق را ترک ، و از
نیمی از تصور چهره peeping - از پشت
هر دری باز در آنها ، خانم Pross کردم
حوضه آب سرد و شروع laving او
چشم بود که متورم و قرمز است.
خالی از سکنه شده توسط دغدغه های تب دار او ، او
نمی تواند تحمل نزد او به وجود پنهان
برای یک دقیقه در یک زمان توسط چکیدن
آب ، اما به طور مداوم مکث و نگاه
برای دیدن دور بود که هیچ کس در حال مشاهده وجود دارد
او.
در یکی از آن عقب کشیدم و او مکث
گریه کردن برای او را دیدم ایستاده رقم در
اتاق.
حوضه سقوط به زمین شکسته ، و
جریان آب به پای خانم
Defarge.
با اشکال مختلف استرن ، و از طریق بسیار
رنگ خون ، کسانی که پا به ملاقات آمده بود
که آب است.
خانم Defarge بطور سرد در او نگاه کرد و
گفت : "همسر Evremonde ؛ که در آن است
او؟ "
آن را بر ذهن خانم Pross که دیدم.
درها باز شد همه ایستاده ، و می
پیشنهاد پرواز.
اولین کار او این بود که آنها را می بندند.
چهار در اتاق وجود دارد ، و او بسته
همه آنها را.
سپس او خودش قبل از درب قرار داده
مجلسی که لوسی بود را اشغال کردند.
چشمان تاریک خانم Defarge را به دنبال او
از طریق این حرکت سریع ، و استراحت در
او وقتی که بود به پایان رسید.
دوشیزه Pross به حال هیچ چیز زیبا در مورد او ؛
سال بود wildness سست مهار نیست ، یا
نرم grimness ، از ظاهر او ؛
اما ، او را نیز یک زن مصمم بود در او
مختلف راه ، و او اندازه گیری خانم
Defarge با چشمان خود ، در هر اینچ.
"شما ممکن است ، از ظاهر شما ،
همسر شیطان ، گفت : "خانم Pross ، در او
تنفس.
"با این حال ، شما باید بهتر می کنید
از من.
من Englishwoman. "
خانم Defarge scornfully نگاه او ،
اما هنوز با چیزی از خانم Pross است
ادراک خود است که آنها دو تن از آنان در خلیج.
او را دیدم محکم ، سخت ، زن سیمی قبل
او ، به عنوان آقای کامیون در همان دیده بود
چهره یک زن با دست قوی ، در
سال های رفته است.
او می دانست که به خوبی کامل خانم Pross شد
دوست اختصاص داده شده خانواده ؛ خانم Pross می دانستند
کامل خوب است که خانم Defarge شد
دشمن بد نهاد خانواده است.
"در آنجا راه من است ، گفت :" خانم Defarge ،
با یک حرکت جزئی از دست او به سمت
نقطه منجر به مرگ ، "جایی که من رزرو
صندلی من و بافندگی برای من ، من آمدن به
تعارف را من به او در عبور از.
کاش به او مراجعه کنید. "
"من می دانم که نیت شما بد ،"
گفت : دوشیزه Pross "، و شما ممکن است بستگی دارد
آن ، من خود من در مقابل آنها نگه دارد. "
هر سخن را به زبان خود او ، نه
درک کلمات دیگر ، هر دو شد
بسیار هوشیارانه ، و به قصد استنباط از
نگاه و شیوه ای ، آنچه را که ناخوانا
کلمات بوده است.
"این به او خوب خودش را نگه می
از من در این لحظه پنهان ، گفت : "
خانم Defarge.
"وطن پرست خوب می دانید که چه معنی می دهد.
اجازه دهید او را ببینم.
برو بهش بگو که ای کاش به او مراجعه کنید.
آیا می شنوید؟ "
"اگر کسانی که چشم از تو تخت winches ، شد"
بازگشت دوشیزه Pross ، "و من انگلیسی
چهار پوستر ، آنها باید از دست نمی
متلاشی شدن از من.
نه ، تو ستمکار خارجی زن ؛ من خود را
هماهنگ باشد. "
خانم Defarge بود به احتمال زیاد به پیروی نمی کنند
این اصطلاحی اظهارات در جزئیات ، اما ، او
تا کنون آنها را به عنوان درک به درک که
او در هیچ مجموعه ای بود.
"ابله زن و خوک مانند! گفت :" مادام
Defarge ، frowning.
"من را بدون پاسخ از شما است.
من تقاضا به او را ببینید.
در هر صورت او بگوید که من به تقاضای او را ،
یا ایستادن از راه درب و اجازه دهید
من به او برو! "
این ، با موج خشم توضیحی از او
دست راست.
"من کمی فکر کردم ، گفت :" خانم Pross ، "که
من همیشه باید به درک خود می خواهم
زبان مزخرف ، اما من همه را
من ، به جز من لباس می پوشند ، می دانم که
آیا شما مشکوک به حقیقت ، یا هر بخشی
از آن را. "
هیچ کدام از آنها را برای یک لحظه تنها
آزاد چشم دیگر.
خانم Defarge از نقطه نکرده بود نقل مکان کرد
جایی که او ایستاده بود وقتی که خانم Pross اول
آگاه شد از او ، اما ، او اکنون پیشرفته
یک مرحله.
گفت : "من اهل بریتانیا ، گفت :" خانم Pross ، گفت : "من
ناامید.
من مبلغ دو پنس انگلیسی برای مهم نیست
خودم.
من می دانم که دیگر تو را اینجا نگه دارید ،
بیشتر امید است برای پینه دوز من بود.
من تعداد انگشت شماری از آن موی تیره ترک کند
بر سر خود ، اگر شما انگشت گذاردن بر من! "
بنابراین خانم Pross ، با تکان سر او
و فلش از چشم او بین هر سریع
حکم ، و هر جمله سریع یک کل
نفس.
بنابراین خانم Pross ، که تا به حال زده هرگز
ضربه ای در زندگی خود.
اما ، شجاعت او بود که از احساسی
طبیعت که آن را به ارمغان آورد و غیر قابل جلوگیری
اشک به چشمان او.
این شجاعت بود که خانم Defarge تا
کمی که به اشتباه برای درک
ضعف.
"ولز ، ها!" او خندید ، "شما فقیر بدبخت!
تو از چیست؟ ارزش!
من خودم به آدرس که دکتر. "
سپس او صدای خود را مطرح و خواستار خارج ،
"دکتر شهروند!
همسر Evremonde!
فرزند Evremonde!
هر شخصی اما این احمق بیچاره ، پاسخ
Defarge Citizeness! "
شاید سکوت بعد از آن ، شاید برخی از
افشای نهفته در بیان دوشیزه
چهره Pross ، شاید ترس ناگهانی
جدا از هر پیشنهاد ، به آرامی به
خانم Defarge که آنها رفته است.
سه نفر از درهای او باز به سرعت ، و
نگاه اید.
"آن اتاق همه در اختلال ، وجود دارد تا به
بسته بندی شتاب زده شده است ، هستند و شانس وجود دارد
به پایان می رسد بر زمین.
هیچ کسی در آن اتاق پشت سر شما وجود دارد!
اجازه بدهید من نگاه می کنی. "
"هرگز!" گفت : دوشیزه Pross ، که درک
عنوان درخواست کاملا به عنوان خانم Defarge
درک پاسخ دهد.
"اگر آنها در آن اتاق نیستند ، آنها
رفته ، و می تواند دنبال آورد و ، "
گفت : خانم Defarge به خودش.
"تا زمانی که شما نمی دانید که آیا آنها
در آن اتاق است یا نه ، شما در حال بلاتکلیفی نسبت به آنچه
برای انجام دادن ، گفت : "خانم Pross به خودش ؛" و
شما نمی خواهد می دانم که ، اگر من می تواند در پیشگیری
شما دانستن آن و می دانم که ، یا نمی دانم
که ، شما نباید رو اینجا در حالی که من می توانم
نگه می دارم. "
"من در به در کوچه از اول بوده است ،
هیچ چیز به من متوقف شود ، من شما را به اشک
قطعات ، اما من شما را از که
درب ، گفت : "خانم Defarge.
"ما تنها در بالای خانه بالا در
حیاط انفرادی ، ما به احتمال زیاد نه
شنیده می شود ، و من دعا می کنم برای قدرت بدنی به
نگه داشتن شما در اینجا ، در حالی که هر دقیقه شما
در اینجا به ارزش صد هزار guineas به
عزیز دلم ، گفت : "خانم Pross.
خانم Defarge ساخته شده در درب.
دوشیزه Pross ، در غریزه از لحظه ای ،
توقیف دور او را دور کمر در هر دو او
اسلحه ، برگزار شد و تنگ او.
این بیهوده برای مادام Defarge به بود
مبارزه و حق اعتصاب ؛ خانم Pross ، با
سرسختی شدید از عشق ، تا همیشه
بسیار قوی تر از نفرت ، clasped تنگ بود ،
و حتی او را از طبقه در برداشته
مبارزه است که آنها تا به حال.
دو تا دست از خانم Defarge buffeted
گچ بری و صورت خود را ، اما ، خانم Pross ، با
سرش را پایین برگزار شد ، دور کمر او ،
و چسبیده به او با بیش از نگه
زن غرق شدن.
به زودی ، دست خانم Defarge را متوقف به
اعتصاب ، و احساس او را در محاصره کمر.
"این زیر بازوی من است ، گفت :" خانم Pross ، در
خفه تن ، "شما باید آن را جلب نمی کند.
من قوی تر از تو ، بهشت من برکت دهد برای
آن.
من تو را داشتم تا یک یا دیگر از ما faints
یا بمیرد! "
دست خانم Defarge بودند در آغوش او.
دوشیزه Pross نگاه کردن ، دیدم آنچه در آن بود ،
رخ داد در آن ، رخ داد از فلاش و
تصادف ، ایستاد و به تنهایی -- با دود کور.
این همه بود در دوم.
همانطور که دود پاک ، ترک افتضاح
سکون ، آن را در هوا منتقل می مانند
روح زن خشمگین که بدن
دراز عاری از زندگی بر روی زمین.
در اولین ترس و وحشت از او
وضعیت ، دوشیزه Pross تصویب بدن به عنوان
دور از آن را به عنوان او می تواند ، و فرار کردن
پله ها کمک را بی ثمر.
خوشبختانه ، او خودش را از bethought
عواقب آنچه را که او ، در زمان انجام داد به
چک کردن خودش و به عقب برویم.
این بسیار ناراحت کننده بود به در در درب دوباره می روند ؛
اما ، او بود در رفتن ، و حتی رفت و در نزدیکی آن ،
برای بدست آوردن کلاه سر گذاشتن و خیلی چیزهای دیگر که او
باید بپوشند.
او در این قرار داده که بر روی راه پله ،
اولین بستن و قفل کردن درب و
سلب کلیدی است.
او سپس در پایین پله ها چند شنبه
لحظه برای نفس کشیدن و گریه کنم ، و سپس بلند شده
به بالا و با عجله دور.
با بخت خوب او تا به حال حجاب در او
نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه ، یا او را به سختی می تواند رفته اند در امتداد
خیابان بدون اینکه متوقف شود.
با فرصت خوبی است ، بیش از حد ، او چنان به طور طبیعی
عجیب و غریب در ظاهر به عنوان و نه نشان
بدشکلی مانند هر زن دیگر.
او نیاز به هر دو مزایا ، برای علامت
از انگشتان دست gripping ، عمیق بود در چهره اش ،
و موهای او را ، پاره شد و لباس خود را
(شتابان با دست لرزان تشکیل شده بود
چنگ و کشیده میشوند ، صد راه.
در عبور از پل ، او کاهش یافته است
کلید منزل را در رودخانه است.
پس از رسیدن به برخی از کلیسای جامع چند دقیقه
قبل از اسکورت او را ، و انتظار وجود دارد ، او
فکر کردم ، اگر کلید در حال حاضر گرفته شد
در یک شبکه ، چه می شود اگر آن را ، شناسایی شد چه
اگر درب باز شد و باقی مانده است
را کشف کرد ، اگر چه او در قطع شد و
دروازه ، به زندان و به اتهام
قتل!
در میان این افکار fluttering ،
اسکورت ظاهر شد ، در زمان او را در ، و در زمان
او از بین برود.
"آیا هیچ سر و صدا در خیابان ها؟ وجود دارد" او
از او پرسید.
"صداهای معمول ،" آقای Cruncher پاسخ داد ؛
و با سوال و تعجب نگاه کرد
جنبه های او.
"من از شما نمی شنوند ، گفت :" خانم Pross.
"شما چه می گویند؟"
این بیهوده بود برای آقای Cruncher به تکرار
آنچه که او گفت : خانم Pross نمی تواند بشنود
او.
"پس من با سر اشاره کردن سر من ،" فکر آقای
Cruncher ، شگفت زده ، "در تمام حوادث او خواهید دید
که. "
و او انجام داد.
"آیا هیچ سر و صدا در خیابان ها هم اکنون وجود دارد؟"
خواسته دوشیزه Pross دوباره ، در حال حاضر.
باز هم آقای Cruncher راننده سرشونو تکون دادن سر خود را.
"من صدایش را نمی شنوم."
"رفته ناشنوا در ساعت؟ گفت :" آقای Cruncher ،
ruminating ، با ذهن خود را بسیار ناراحت ؛
"wot به دست می آید به او؟"
"من احساس می کنم ، گفت :" خانم Pross ، "را به عنوان اگر وجود داشته
شده فلاش و سقوط ، تصادف و
آخرین چیزی که من همیشه باید در گوش بود
این زندگی است. "
"چه خوش اگر او در شرایط عجیب و غریب نیست!"
گفت : آقای Cruncher ، بیشتر و بیشتر ناراحت.
"Wot می تواند او شده اند پذیرفتم ، برای حفظ
شجاعت او است؟
گوش دادن!
این رول از آنها چرخ دستی های بسیار ناراحت کننده وجود دارد!
شما می توانید شنیدن این که ، خانم؟ "
"من می توانم بشنوم ، گفت :" خانم Pross ، دیدن که
او به او سخن گفت ، "هیچ چیز نیست.
ای ، مرد خوب من ، اولین بار در آنجا بزرگ
تصادف ، و پس از آن سکون بزرگ ، و
سکون به نظر می رسد ثابت و
غیر قابل تغییر ، که هرگز شکسته شود ، هر بیشتر
تا زمانی که زندگی من طول می کشد. "
"اگر او را رول از آن نمی شنوند
چرخ دستی های بسیار ناراحت کننده ، در حال حاضر بسیار نزدیک خود
پایان سفر است ، گفت : "آقای Cruncher ، زود گذر
بر شانه اش ، "این به نظر من که
او هر چیز دیگری در واقع هرگز گوش
این جهان است. "
و در واقع او هرگز.
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها لینک دائم زیرنویسها انگلیسی زبان خارجی ترجمه ترجمه