Tip:
Highlight text to annotate it
X
حس و حساسیت
توسط جین آستن (1811)
فصل 46
بیماری ماریان است ، هر چند در تضعیف آن
نوع ، نشده بود به اندازه کافی بلند به او
بازیابی کند ، و با جوانان ، طبیعی
قدرت ، و حضور او و مادرش کمک ،
این اقدام پس راحت ترین شکل او را قادر
به گزارش ، در طی چهار روز پس از
ورود دوم ، به خانم پالمر است
اتاق پانسمان.
هنگامی که وجود دارد ، در درخواست خود را مشخص خود را ،
برای او بی تاب به جلو پور او
به لطف او را برای گیرنده مادرش ،
سرهنگ براندون به او مراجعه دعوت شده بود.
احساسات او در ورود به اتاق ، در دیدن
به نظر می رسد تغییر او را ، و در دریافت
دست کم رنگ است که او بلافاصله به خارج برگزار می شود
او ، چنان بود ، به عنوان ، در Elinor حدس است ،
باید ناشی از چیزی بیش از خود
محبت برای ماریان ، یا
آگاهی از آن می شود به دیگران شناخته شده است ؛
و او به زودی در سودا اش کشف
چشم و رنگ های متفاوت به او نگاه
خواهرش ، عود احتمالی بسیاری از
صحنه های گذشته از بدبختی به ذهن او ، به ارمغان آورد
عقب که شباهت ماریان
و الیزا در حال حاضر اذعان کرد ، و در حال حاضر
تقویت توسط چشم توخالی ، رنجور
پوست ، حالت ضعف reclining ،
و اذعان گرم از عجیب و غریب
تعهد.
خانم Dashwood ، نه کمتر از آنچه مراقب
گذشت از دخترش ، اما با ذهن
بسیار متفاوت تحت تاثیر ، و در نتیجه
به تماشای اثر بسیار متفاوت است ، دیدم
هیچ چیزی در رفتار سرهنگ ، اما آنچه
برخاسته از ساده ترین و بدیهی
احساس ، در حالی که در اعمال و سخنان
ماریان از او خودش را متقاعد به فکر می کنم
که چیزی بیشتر از حق شناسی در حال حاضر
dawned.
در پایان یکی دیگر از روز و یا دو ، ماریان
در حال رشد به وضوح قوی تر از هر دوازده
ساعت ، خانم Dashwood ، خواست های خود را به طور مساوی
خود و خواسته دخترش ، شروع به
بحث از بین بردن به بارتون.
در اقدامات خانم : وابسته به کسانی که از او برای دو
دوستان ؛ خانم جنینگز نمی تواند ترک
کلیولند در Dashwoods درنگ و
سرهنگ براندون بود به زودی ، آورده شده توسط خود
درخواست متحده ، در نظر گرفتن اقامت خود
به عنوان وجود دارد به همان اندازه تعیین شده ، اگر نه
به همان اندازه ضروری است.
در او و خانم جنینگز را درخواست متحد
در عوض ، خانم Dashwood در غالب بود
به قبول استفاده از کالسکه او در او
سفر بازگشت ، برای اقامت بهتر
از کودک بیمار او ، و سرهنگ ، در
دعوت مشترک خانم و خانم Dashwood
جنینگز ، که فعال خوب طبیعت ساخته شده او
دوستانه و مهمان نواز برای کسانی که به عنوان
همچنین خودش ، با لذت به درگیر
از گرو در اوردن آن بازدید در کلبه ، در
البته از چند هفته.
روز جدایی و خروج
آمده است ؛ و ماریان ، پس از مصرف تا
خاص و lengthened ترک خانم
جنینگز ، یک مورد واقعی آنها سپاسگزار است ، بنابراین
پر از احترام و نوع خواسته به نظر می رسید به عنوان
با توجه به قلب خود او را از راز
اذعان به عدم توجه به گذشته ، و
مناقصه سرهنگ وداع با براندون
صمیمیت یک دوست بود ، با دقت
توسط او را به حمل ، از آن کمک
او مضطرب به نظر می رسید که او باید اشغال کردن
حداقل نیم.
خانم Elinor Dashwood و سپس به دنبال و
نفر دیگر توسط خود مانده بود ، به بحث
از مسافران ، و احساس خود را
کندی ، تا وقتی که خانم جنینگز احضار شد
به درشکه دو چرخه دو نفره خود را به راحتی در شایعات بی اساس
دوشیزه یا زن جوان از او را برای از دست دادن جوان او دو
اصحاب و سرهنگ براندون بلافاصله
پس از آن در زمان راه خود را به سلولهای انفرادی
Delaford.
Dashwoods دو روز در راه بود ،
و ماریان با مته سوراخ سفر او در هر دو ،
بدون خستگی ضروری است.
هر چیزی که متعصب ترین
محبت ، مراقبت بیشتر نگران می تواند
انجام به رندر راحت او بود ،
دفتر از هر همدم بی خواب ، و هر
یافت پاداش خود را در بدن او آسان و
آرامش خود را از ارواح.
برای Elinor ، مشاهده دوم
به خصوص سپاسگزارم.
او ، که از هفته او را پس از هفته را دیده بود به طوری
دائما در درد و رنج ، غم و اندوه توسط مظلوم
از قلب است که او تا به حال نه شجاعت
صحبت از ، و نه بردباری برای پنهان کردن ، در حال حاضر شاهد
با شادی ، که هیچ یک دیگر می تواند به همان اندازه
به اشتراک گذاری ، ارامش ظاهری از ذهن ،
که ، در حال نتیجه او به عنوان اعتماد
تأمل جدی است ، در نهایت باید منجر شود
او را به قناعت و شادی.
از آنجا که با نزدیک شدن بارتون ، در واقع ، و
وارد در صحنه که از هر زمینه و
هر درخت عجیب و غریب برخی آورده ، برخی از
خاطره دردناک ، او بزرگ شد و سکوت
چند روز بعد ، عطف و دور صورت او را از
مقررات خود ، شنبه صادقانه نگران از طریق
پنجره.
اما در اینجا ، Elinor نه می تواند و نه تعجب
سرزنش و وقتی او را دیدم ، او به عنوان کمک
ماریان از کالسکه ، که او تا به حال
شده است گریه می کنند ، او را دیدم تنها احساسات بیش از حد
طبیعی را در خود دارد به منظور بالا بردن هر چیز کمتر
مناقصه ها و مزایده از ترحم ، و در آن
unobtrusiveness به ستایش بهره مند شود.
در کل از روش پس از آن ، او
ترسیم مسیر از ذهن بیدار به
اعمال معقول ؛ برای هیچ زودتر آنها تا به حال
وارد مشترک آنها نشسته اتاق ، از
ماریان چشمانش در اطراف آن با تبدیل
نگاه از استحکام ثابت قدم ، تا اگر مشخص
در یک بار به اشنا خودش را به نزد
هر شی که با آن یاد
Willoughby می تواند متصل شود.-- او گفت :
کوچک ، اما هر جمله با هدف
شادی ، و اگر چه گاهی اوقات آه
فرار بود ، اما با گذشت هرگز دور بدون
کفاره از لبخند.
بعد از شام او را او را پیانو ، لبه تیز شمشیر را امتحان کنید.
او به آن رفت ، اما موسیقی که در آن او را
چشم اول استراحت بود اپرا ، برای تهیه
او توسط Willoughby ، حاوی برخی از آنها
دوئت های مورد علاقه ، و تحمل خود را در بیرون
برگ نام خود او در دست نوشتن.--
آن نمی توانست کار.-- او را تکان داد سرش را قرار دهید
موسیقی به کنار ، و بعد از حال اجرا بیش از
کلید برای یک دقیقه ، گله و شکایت از feebleness
در انگشتان دست او را ، و بسته ابزار
دوباره اعلام با این حال با قاطعیت به عنوان
او بود چنین است ، که او باید در آینده
تمرین بسیار.
صبح روز بعد بدون کاهش تولید در
این علائم خوشحال.
بر خلاف انتظار ، با ذهن و بدن به طور یکسان
تقویت با استراحت ، او نگاه کرد و صحبت کرد
با بیش روح واقعی ، پیش بینی
لذت بردن از بازگشت مارگارت ، و صحبت کردن
از طرف خانواده محترم که می تواند پس از آن
می شود ، بازسازی از تحصیل متقابل خود و
جامعه ، شاد به عنوان تنها شادی
ارزش یک آرزو.
"هنگامی که آب و هوا است حل و فصل ، و من
بهبود قدرت من ، "او گفت ،" ما خواهد شد
پیاده روی های طولانی را با هم هر روز.
ما به مزرعه در لبه راه رفتن
کردن ، و ببینید که چگونه کودکان در رفتن ؛ ما
خواهد راه رفتن به مزارع جدید سر جان را در
صلیب بارتون ، و Abbeyland ؛ و ما
خواهد شد که اغلب به خرابه های قدیمی از Priory ،
و سعی کنید به مقدار کم پایه های آن ، تا آنجا که
به ما گفته شده که آنها یک بار رسیده است.
من می دانم که ما باید شاد باشند.
من می دانم تابستان خوش و خرم به دور خواهند گذشت.
منظور من هرگز به بعد در حال افزایش از
شش ، و از آن زمان تا شام من باید
تقسیم هر لحظه بین موسیقی و
خواندن.
من برنامه ی من شکل گرفته ، و صبح تا مشخص
را وارد کنید در یک دوره از مطالعه جدی است.
کتابخانه خود ما این است که خیلی خوب به من شناخته شده است ، به
به هر چیزی فراتر از صرف متوسل
تفریحی.
اما با این نسخهها کار بسیاری وجود دارد و ارزش خواندن
در پارک ، و دیگران وجود دارد از بیشتر
تولید مدرن که من می دانم من می توانم قرض
از براندون سرهنگ.
با خواندن تنها شش ساعت در روز ، من باید
کسب در دوره دوازده ماهه
مقدار زیادی از دستور العمل ها که من در حال حاضر احساس
خودم می خواهم. "
Elinor او را برای طرح مفتخر است که
سرچشمه گرفته است به طوری که این خوب ؛ هر چند لبخند
برای دیدن علاقه داشتن به همان مشتاق که تا به حال شده است
برجسته خود را به شدید از بی حال
راحت طلبی و repining خودخواه ، در حال حاضر در محل کار
در معرفی بیش از حد به طرح چنین
اشتغال منطقی و با فضیلت خود
کنترل.
با این حال به او لبخند آه وقتی که تغییر
به یاد او که وعده به Willoughby
هنوز برآورده نشده بود ، و می ترسید او تا به حال
که برای برقراری ارتباط است که ممکن است دوباره
مغشوش کردن ذهن از ماریان ، و تباهی در
حداقل برای یک بار که این چشم انداز منصفانه مشغول
آرامش.
راضی بنابراین برای به تاخیر انداختن ساعت بد ،
او به حل و فصل صبر کنید تا خواهرش را نگاه داشت
سلامت بودند امن تر ، قبل از او
منصوب است.
اما تنها راه حل ساخته شده بود که
شکسته.
ماریان دو یا سه روز در شده بود
خانه ، قبل از اینکه هوا خوب بود به اندازه کافی
برای نامعتبر است و مثل خودش را به سرمایه گذاری کردن.
اما در آخرین نرم ، صبح خوش مشرب
ظاهر شد ، از جمله ممکن است دچار وسوسه کردن
آرزوها دختر و مادر
اعتماد به نفس و ماریان ، با تکیه بر
بازوی Elinor است ، به عنوان مجاز به راه رفتن بود
زمانی که او می تواند بدون خستگی ، در
خط قبل از خانه.
خواهران از در سرعت تنظیم شده باشد ، آهسته به عنوان
feebleness از ماریان در ورزش
تا کنون محاکمه نشده از بیماری او
مورد نیاز است ؛ -- و آنها تنها تا به حال پیشرفته
فراتر از خانه به عنوان به اعتراف کامل
نمایی از تپه ، تپه مهم
پشت سر ، زمانی که pausing با چشم او روشن
نسبت به آن ، ماریان با لحنی آرام گفت :
"وجود دارد ، دقیقا آنجا ،" -- با یک اشاره
دست ، "در آن طرح ریزی تپه ، -- من وجود دارد
سقوط کرد و من برای اولین بار دیدم Willoughby وجود دارد ".
صدای او را با کلمه غرق شده ، اما در حال حاضر
احیای او اضافه کرد ،
"خدا را شکر برای پیدا کردن که من می توانم با نگاه
تا کمی درد در نقطه ای -- ما باید همیشه
بحث در آن موضوع ، Elinor "؟ --
hesitatingly گفته شد.-- "یا خواهد بود
اشتباه -- من می توانم از آن هم صحبت می کنیم ، من امیدوارم ، من به عنوان
باید برای انجام ". --
Elinor به نرمی او را دعوت به باز باشد.
"همانطور که برای پشیمانی ، گفت :" ماریان ، "من از
انجام می شود با آن ، تا آنجا که او نگران است.
من معنی نیست که به صحبت با شما را از آنچه من
احساسات را برای او شده است ، اما آنچه آنها
در حال حاضر.-- در حال حاضر ، اگر من می تواند
راضی در یک نقطه ، اگر من می تواند
اجازه فکر می کنم که او نمی شد همیشه به
اقدام بخشی ، فریب من همیشه نیست ؛ --
اما بالاتر از همه ، اگر من می توانستم مطمئن باشید که
او هرگز خیلی ستمکار را به عنوان ترس من
گاهی او را خیالی ، از داستان
از آن دختر بدشانس "--
او stopt.
Elinor شادی ارزشمند کلمات خود را به عنوان او
جواب داد :
"اگر شما می تواند از آن مطمئن باشید ، شما فکر می کنید
شما باید آسان است ".
"بله. صلح از ذهن من است مضاعف درگیر
در آن است ؛ -- نه تنها برای آن است وحشتناک به
مشکوک یک شخص ، که شده است آنچه او
به من ، از طرح چنین -- اما آنچه باید
آن را من خودم به نظر می رسد -- چه در
وضعیت مثل من ، اما اکثر کشید
unguarded محبت می تواند مرا به افشای "--
"پس چگونه ،" خواسته خواهر او ، "به نظر شما
حساب کاربری برای رفتار خود را؟ "
"من او ، فرض کنید -- آه ، چه خواهد بود با خوشحالی می پذیریم
من او را فرض کنید ، فقط بی ثبات ، بسیار بسیار
دمدمی و بی وفا. "
Elinor گفت نه بیشتر.
او در درون خودش بحث شده در
واجد شرایط بودن از ابتدای داستان او
به طور مستقیم ، یا آن را به تعویق انداختن تا ماریان
شد در سلامت قوی تر ؛ -- و در آنها رخنه کرد
برای چند دقیقه در سکوت.
"من او را آرزو نمی کند بیش از حد خوب است ،" گفت :
ماریان در گذشته با آه ، "وقتی که من آرزو
بازتاب های مخفی خود را ممکن است بیشتر باشد
ناخوشایند از خود من.
او به اندازه کافی رنج می برند در آنها است. "
"آیا شما مقایسه رفتار خود را با او چیست؟"
"نه. من آن را در مقایسه با آنچه در آن باید به
شده اند ، من مقایسه آن با شماست ".
"وضعیت ما را به عهده کمی
شباهت ".
"آنها به عهده بیش از رفتار ما.-- آیا
نه ، من عزیزترین Elinor ، اجازه دهید محبت شما
دفاع از آنچه من می دانم قضاوت شما باید
سرزنش.
بیماری من ساخته شده است که من فکر می کنم -- آن را داده است
من اوقات فراغت و آرامش را برای جدی
خاطره.
مدتها قبل از من به اندازه کافی بهبود بود به بحث ،
من کاملا قادر به بازتاب.
من در نظر گرفته گذشته : من در خودم دیدم
رفتار ، از آغاز ما
آشنایی با او را پاییز گذشته ، هیچ چیز
اما مجموعه ای از بی مبالاتی نسبت به خودم ،
و از محبت به دیگران می خواهند.
من تو را دیدم که احساسات خود من به حال آماده من
درد و رنج ، و من از بردباری می خواهم
در زیر آنها را به حال تقریبا به من به گور شد.
بیماری من ، من به خوبی می دانستند ، به طور کامل شده بود
در تاریخ های خودم را با غفلت از چنین آورده
سلامت خود من ، که من حتی در حال احساس
زمان به اشتباه باشد.
اگر او مرد ، -- آن را می توانست از خود شده است ،
تخریب.
من من تا خطر خطر نمی دانم
برداشته شد ، اما با احساسات مانند
این بازتاب ها به من داد ، من در تعجب من
بازیابی ، -- تعجب است که اشتیاق بسیار
از میل من به زندگی می کنند ، به زمان
کفاره به خدا من ، و به همه شما ، آیا
کشت من در یک بار.
اگر او مرد ، -- در چه بدبختی باید عجیب و غریب
من شما را سمت چپ ، پرستار من ، دوست من ، من
خواهر -- شما ، که تا به حال دیده همه اخمو
خودخواهی از روز بعد من ، من که تا به حال
شناخته شده است همه murmurings قلب من -- چگونه
باید من به یاد شما زندگی می کردند! --
مادرم بیش از حد!
چگونه می تواند شما را به او consoled -- من نمی توانم
ابراز تنفر خود من از خودم.
هر زمان که من نسبت به گذشته نگاه کرد ، من تو را دیدم
برخی از وظیفه غفلت ، و یا برخی از ناکامی
مهلت.
هر بدن من مجروح به نظر می رسید.
مهربانی ، مهربانی بدون وقفه از
خانم جنینگز ، من با بازپرداخت ناسپاس بود
تحقیر.
برای Middletons ، به Palmers ،
استیل ، به آشنایی هر مشترک حتی ،
من گستاخ و بی عدالتی شده است ، با
قلب سخت علیه محاسن خود را ، و
رفتار تحریک شده بسیار مورد توجه خود را.--
به جان ، فانی ، -- بله ، حتی به آنها ،
کمی که سزاوار آنها است ، من کمتر داده بود
از علت خود.
اما تو ، -- تو بالاتر از همه ، در بالا مادر من ،
شده بود ، توسط من ستم.
من و فقط من ، می دانستم که قلب شما و آن
غصه ها ؛ هنوز به آنچه که به من این بیماریها نقش دارند --؟
به هیچ شفقت است که می تواند به نفع
شما و یا خودم.-- مثال شما قبل از من بود ؛
اما به آنچه که فایده --؟ بود من بیشتر با ملاحظه
از شما و راحتی شما؟
آیا من تقلید طاقت خود ، و یا کاهش
محدودیت خود را ، با در نظر گرفتن هر بخش در
این دفاتر از ادب به طور کلی و یا
قدردانی خاص که شما تا به حال تا کنون
شده است به ترشح سمت چپ به تنهایی -- نه ؛؟ -- نه
کمتر زمانی که من می دانستم که شما را به ناراضی ، از
وقتی که من شما را در سهولت معتقد بودند ، من روشن بود
به دور از اعمال هر وظیفه یا
دوستی ، به ندرت اجازه می دهد تا غم و اندوه
وجود داشته باشد اما با من ، تنها regretting
قلب که ترک بود و به من ستم ،
و شما می روم ، برای آنها من professed
محبت بیکران ، به بدبختی برای من
خاطر. "
در اینجا متوقف جریان سریع از خود او ،
reproving روح و Elinor ، بی تاب به
تسکین ، هر چند بیش از حد به تملق گفتن صادقانه ، داد
فورا او را که ستایش و حمایت است که
صراحت او و ندامت او را به خوبی
سزاوار.
ماریان دست او را فشرده و جواب داد :
"شما بسیار خوب است.-- آینده باید من
اثبات.
من را پیریزی کرده پایین برنامه من است ، و اگر من
قادر به پیوستن به آن -- احساسات من
باید حکومت و خلق و خوی من بهبود یافته است.
آنها دیگر نمی خواهد نگران باشید دیگران ، و نه
شکنجه خودم.
من در حال حاضر باید صرفا به خاطر خانواده ام زندگی می کنند.
تو ، مادر من ، و مارگارت ، باید
از این پس است که همه جهان به من و شما خواهد شد
سهم من عواطف به طور کامل بین شما.
از تو ، از خانه من ، من هرگز دوباره باید
که کوچکترین تحریک به حرکت و
اگر من مخلوط را در جامعه های دیگر ، از آن خواهد شد
تنها نشان روح من است که با فروتنی ، من
اصلاح قلب ، و که من می توانم عمل
civilities ، وظایف کمتر از زندگی ، با
ملایمت و بردباری.
همانطور که برای Willoughby -- می گویند که من به زودی باید
یا که من همیشه باید او را فراموش خواهد بود
بیکار فرض میشود.
یاد او می تواند با غلبه بر هیچ
تغییر شرایط و یا نظرات.
اما آن را باید کنترل شده ، آن را باید
چک های مذهب ، به خاطر ، توسط ثابت
اشتغال. "
او مکث -- و افزود : در صدای کم ، "اگر من
اما می دانم می تواند قلب او بود ، همه چیز را می
تبدیل آسان است ".
Elinor ، که در حال حاضر برای برخی از زمان حال شده است
مراعات اداب نزاکت را مورد تأمل قرار دهد و یا بی مناسبتی
به سرعت از hazarding روایت او ،
بدون احساس در همه نزدیکتر از تصمیم
در ابتدا ، شنیده ام این ، و دریافت که
به عنوان انعکاس کاری نکرد ، قطعنامه باید
انجام تمام ، به زودی فهمید که منجر به
واقعیت است.
او موفق رسیتال ، او به عنوان امیدوار بود ، با
آدرس ؛ آماده شنونده اضطراب او با
احتیاط ؛ مربوط به سادگی و صادقانه
امتیاز مدیر در تاریخ که مبتنی Willoughby
عذرخواهی او ؛ آیا عدالت به توبه خود ،
و نرمش نشان داد تنها اعتراضات خود را از
توجه وجود دارد.
ماریان گفت : در یک کلمه نیست.-- او لرزید ،
چشم او بر روی زمین ثابت بود ، و او را
لب شد سفیدتر حتی از بیماری به حال
سمت چپ آنها.
هزار تا سوالات خود را از فنر
قلب ، اما او جرات اصرار یکی نیست.
او هر هجا با نفس نفس گیر
اشتیاق ؛ دست او ، ندانسته به
خودش را ، از نزدیک فشرده خواهرش را ، و
اشک گونه ها تحت پوشش او.
Elinor ، dreading او خسته می شود ، به رهبری او
نسبت به خانه و تا آنها رسیده
درب کلبه ، به راحتی conjecturing
چه حس کنجکاوی او را باید هر چند هیچ می شود
سوال را به آن صحبت می کنند دچار شد ، صحبت
از هیچ چیز به جز Willoughby ، و خود را
گفتگو با هم و با دقت بود
در هر دقیقه خاص از گفتار و
نگاه کنید ، که در آن minuteness با خیال راحت می تواند
مهلت.
به محض اینکه آنها وارد خانه شد ، ماریان
با قدردانی از بوسه و این دو
کلمات فقط از طریق اشکهایش را پاک کرد بیان ،
"بگو مامان ،" خارج از خواهر و
پله ها به آرامی راه می رفت بالا.
Elinor نیست سعی می کند به برهم زدن
تنهایی خیلی منطقی به عنوان آنچه را که او اکنون
به دنبال و با ذهن نگران پیش
تنظیم نتیجه آن ، و حل و فصل
احیای دوباره موضوع ، باید ماریان
موفق به انجام این کار ، او را به اطاق نشیمن تبدیل
برای تحقق دستور فراق او.
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها زیرنویسها لینک دائم زبان خارجی ترجمه ترجمه