Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 6
شد افراد خود را در نتیجه افزایش Gormers در درگیر شدند
ایجاد یک کشور خانه در لانگ آیلند و آن را بخشی از وظیفه خانم بارت بود
شرکت در میزبان خود را بر روی بازدید داشته است مکرر از بازرسی به املاک و جدید.
وجود دارد ، در حالی که خانم Gormer فرو مشکلات نورپردازی و بهداشت ، لیلی
اوقات فراغت سرگردان ، در هوا پاییز روشن ، در امتداد خلیج درخت حاشیه داشتند که
زمین کاهش یافته است.
کمی تا او را به تنهایی معتاد شد ، برای لحظاتی وجود دارد که به نظر می رسید آن را
فرار استقبال از صداهای خالی از زندگی او است.
او خسته بود که منفعلانه در امتداد یک جریان از لذت و کسب و کار در جاروب
که او تا به حال هیچ سهم ؛ خسته از دیدن افراد دیگر دنبال تفریح و ولخرجی
پول ، در حالی که او خودش نه بیشتر احساس
حساب میان آنها نسبت به اسباب بازی گران قیمت در دست یک بچه لوس.
آن را در این قاب از ذهن بود که قابل توجه از ساحل یک روز صبح به
سیم پیچ یک خط ناآشنا ، او ناگهان بر چهره جورج دورست آمدند.
محل دورست در محله فوری 'Gormers تازه
املاک و به دست آورد ، و در انطرف پرواز موتور خود را با خانم Gormer و لیلی به حال گرفتار
یک یا دو را به عبور از حد یک نگاه اجمالی از زن و شوهر ؛
اما آنها خیلی متفاوت مدار که او تا به حال در نظر گرفته نمی امکان نقل مکان کرد
از برخورد مستقیم.
دورست ، نوسانی همراه با سر خم شده ، در انتزاع مودی خانم بارت را نمی بینیم.
تا او نزدیک بر او بود ، اما بینایی ، به جای آوردن او را به توقف ، به عنوان او
انتظار می رود نیم بود ، او را به سمت او فرستاد
اشتیاق که بیان در کلمات آغازین خود است.
"خانم بارت -- شما دست تکان دادن ، به شما نیست؟ من به امید دیدار با شما -- من باید
نوشته شده به شما اگر من جرأت است. "
چهره اش ، با آن مو پرتاب قرمز و سبیل عقب افتاده بود ، ناراحت محور
نگاه کنید ، به عنوان اینکه زندگی مسابقه بدون وقفه بین خود و تبدیل شده بود
افکار در پاشنه او.
نگاه به خود جلب کرد کلمه از تبریک دلسوزانه از لیلی ، و او در فشرده ، به عنوان
اگر با لحن او را تشویق : "من می خواستم برای معذرت خواهی -- به شما بخواهید به من ببخش
بخشی بدبختی من بازی ----
او را با یک حرکت سریع بررسی می شود. اجازه ندهید که ما از آن صحبت می کنند : من بسیار متاسفم
برای شما ، "او ، با ته عار که او فورا درک نبود گفت :
از دست رفته بر روی او.
او به چشم دارای چشمان فرو رفته اش برافروخته ، برافروخته ظالمانه که او توبه تراست.
"شما را به خوبی ممکن است و شما نمی دانید -- شما باید به من توضیح دهید.
من فریب بود : abominably فریب ----
: "من هنوز بیشتر متاسفم برای شما ، و سپس ، بدون طنز interposed" اما شما باید
که من دقیقا نمی فرد با آنها این موضوع می تواند مورد بحث قرار گیرد. "
او این کار را با نگاه از تعجب واقعی ملاقات کرد.
"چرا که نه؟ آیا به شما را ندارد ، از همه مردم ، که من مدیون
---- توضیح "و" بدون هیچ توضیحی لازم است : وضعیت
کاملا برای من روشن است. "
"آه ----" او زمزمه ، افتادگی سر خود را دوباره ، و دست بی عزم خود را در سوئیچینگ
درخت کوچک روینده در زیر درخت در امتداد خط.
اما به عنوان لیلی یک جنبش به تصویب ، او با غیظ و غضب تازه را شکست : "خانم بارت ،
به خاطر خدا از من به نوبه خود نه!
با استفاده از دوستان خوب -- شما همیشه به من مهربان -- و شما نمی دانید که چگونه من نیاز به یک
دوست در حال حاضر است. "ضعف از آنجا از کلمات roused
حرکت از ترحم در سینه لیلی.
او بیش از حد مورد نیاز دوستان -- او اضطراب سخت و ناگهانی از تنهایی طعم بود ، و خشم خود را از
ظلم و ستم برتا دورست ، قلب خود را به بدبخت فقیر بود که پس از آنکه همه ملایم تر
رئیس قربانیان برتا.
او گفت : "من هنوز هم مایل به نوع ، من هیچ بد نسبت به شما احساس" است.
اما شما باید بدانند که پس از آنچه اتفاق افتاده است ما نمی توانیم به دوستان دوباره را درک -- ما
می تواند هر یک دیگر نمی بینم. "
"آه ، شما نوعی -- you're مهربان -- شما همیشه بودند!"
او زل زل نگاه کردن بدبختی خود را بر روی او ثابت شده است. "اما چرا ما نمی شود دوستان -- چرا که نه ، هنگامی که
من در گرد و غبار و خاکستر توبه؟
آیا سخت است که شما باید برای دروغی رنج می برند را محکوم ، خیانت
دیگران؟ من به اندازه کافی در آن زمان مجازات شد -- وجود دارد
به هیچ مهلت برای من؟ "
"من باید به شما مهلت کامل در آشتی پیدا کرده بود
که با هزینه من به اجرا درخواهد بود ، "لیلی ، با بی صبری تازه آغاز شد ، اما او
شکست در imploringly : "آیا آن را در آن قرار داده نمی
راه -- هنگامی که آن بدترین عذاب من شده است.
خدای من! چیزی که می تواند انجام دهم -- wasn't من ناتوان؟
شما به عنوان یک قربانی شد : هر کلمه من ممکن است گفته می شده اند
روشن در مقابل شما ----
"من به شما گفت من شما را سرزنش نیست ؛ همه شما می خواهم به درک این است که ، پس از
برتا استفاده از تصمیم به از من را -- بعد از همه این که رفتار او از آن زمان به بعد ضمنی -- این
غیر ممکن است که من و شما باید دیدار خواهد کرد. "
او ادامه داد : به پیش از او ایستاده ، در او ضعف دنده است.
"آیا -- نیاز از آن می شود؟
ممکن است وجود دارد نمی شود شرایط ----؟ "او خود را چک بی امان در ایستگاه فرعی
علف های هرز در شعاع گسترده تر است. سپس او شروع دوباره : "خانم بارت ، گوش دادن --
یک دقیقه را به من بدهد.
اگر ما به دیدار مجدد ، حداقل اجازه بدهید من شنوایی.
شما می گویید ما نمی توانیم دوستان بعد از -- پس از آنچه اتفاق افتاده است.
اما می توانم حداقل درخواست تجدید نظر به ترحم خود را؟
آیا من می توانم شما حرکت می کند اگر شما از من بپرسید به من فکر می کنم به عنوان یک زندانی -- یک زندانی شما به تنهایی می تواند
مجموعه رایگان است؟ "
شروع به داخل لیلی خود را در وهله سریع خیانت بود که این
واقعا حس قادر به حمل adumbrations فیشر؟
عقب کشی "من نمی می توانید ببینید که چگونه من احتمالا می تواند از هر گونه کمک به شما ،" او زمزمه
کمی از هیجان نصب از نگاه او.
تن او به نظر می رسید به هوشیار بودن او ، به عنوان آن اغلب در stormiest لحظات خود را انجام داده بودند.
سرسخت خطوط چهره اش آرام ، و او را با افت ناگهانی به تمکین گفت :
"شما را ، اگر شما می خواهم به عنوان مهربان که شما استفاده می شود و آسمان می داند که من هرگز
نیاز به آن! "
او متوقف شد یک لحظه ، توسط این یادآور نفوذ خود را در وجود خودش نقل مکان کرد
بیش از او را.
الیاف او توسط رنج ملایم تر شده بود و نگاه اجمالی ناگهانی را به تمسخر او و
زندگی شکسته تحقیر خود را به ضعف او را خلع سلاح کرد.
"من بسیار متاسفم برای شما -- میل و علاقه من به شما کمک ، اما شما باید دوستان دیگر ،
مشاوران دیگر است. "او" من یک دوست مثل شما ، هرگز "
پاسخ به سادگی.
و علاوه بر این -- can't را مشاهده می کنید -- شما تنها کسی که دوباره "-- صدای او را به یک کاهش یافته است
نجوا -- "تنها کسی که می داند"
باز هم او احساس تغییر رنگ خود را دوباره قلب او گل رز در throbs رسوب به ملاقات
آنچه او احساس بود. او چشم خود را به او لغو entreatingly.
"شما نگاه می کنید ، آیا شما نیست؟
متوجه هستید که؟ من از جان گذشته -- I'm در پایان افسار من است.
من می خواهم آزاد باشم ، و شما می توانید به من آزاد است. من می دانم که شما می توانید.
شما نمی خواهید برای حفظ من محدود به سرعت در جهنم ، آیا شما؟
شما نمی توانید چنین انتقام که را می خواهید.
شما همیشه نوع -- چشم خود را به نوعی در حال حاضر است.
شما می گویید شما متاسفم من.
خوب ، آن را با شما استوار آن را نشان می دهد و آسمان می داند هیچ چیز به روز نگه دارید وجود دارد
بازگشت.
شما را در درک ، البته -- می شود یک اشاره از تبلیغ -- صدا و یا وجود ندارد
هجا تا شما را با چیزی که متصل.
هرگز که آمده ، شما می دانید : من نیاز به این است که قادر به گفتن نیست قطعا : "من
این را می دانند -- و -- و this' -- و مبارزه را رها ، و راه را پاک ،
و کل کسب و کار ناپسند خارج از دید در یک ثانیه را فرا گرفت. "
pantingly او صحبت کرد ، مثل دونده خسته ، با استراحت از خستگی بین خود
کلمات و از طریق معافیت های او ، و از طریق رانت تغییر مه گرفتار ،
مناظر طلایی بزرگ صلح و امنیت.
برای هیچ اشتباه وجود دارد قصد قطعی پشت مبهم درخواست تجدید نظر او ، او
پر می توانست شاهد بدون کمک از insinuations خانم فیشر.
در اینجا بود یک مرد که او را در اندام تنهایی خود تبدیل شده و او
تحقیر : اگر او تا به او در چنین لحظه ای آمد او خواهد بود... او با تمام نیروی
ایمان فریب خورده اش.
و قدرت او را به طوری در دست خود را دراز -- کامل او می تواند در دراز
حتی از راه دور نه حدس.
انتقام و توانبخشی ممکن است... او در یک سکته مغزی -- چیزی خیره کننده در وجود دارد
کامل از فرصت است. او ساکت ایستاده بود ، زل زده به دور از او
کشش پاییزی از خط خالی از سکنه است.
و ناگهان ترس او را صاحب -- ترس از خود ، و از نیروی وحشتناک
وسوسه.
تمام ضعف های گذشته خود بودند مانند همدستانش بسیاری مشتاق رسم او را به سمت
مسیر پای خود را در حال حاضر هموار شده بود. او به سرعت تبدیل ، و دست خود را برگزار
به دورست.
"خداحافظی -- I'm با عرض پوزش ، هیچ چیز در دنیا است که می توانید انجام دهید وجود دارد."
"هیچ چیز؟ آه ، که می گویند ، "گریه ،" می گویند؟
درست است که من شما را رها مانند دیگران.
شما ، تنها موجودی که می تواند من را نجات داد! "
خداحافظ -- خداحافظ "او تکرار عجله و به عنوان او دور نقل مکان کرد او شنیده ام او گریه از
توجه داشته باشید آخرین التماس : "حداقل شما به شما اجازه من یک بار دیگر؟"
لیلی ، در ، دست به دلیل Gormer ، به سرعت در سراسر چمن را به سمت لرزاند
خانه ناتمام ، جایی که او به خیالی که میزبان او ممکن است بینی ، نه بیش از حد
resignedly ، علت تاخیر او ، برای ،
مانند بسیاری از افراد unpunctual ، خانم Gormer نگه داشته می شود را دوست نداشت به انتظار.
همانطور که خانم بارت به خیابان رسید ، با این حال ، او درشکه چی هوشمند با بالا دیدم
پله جفت ناپدید می شوند در پشت بوته زار در جهت از دروازه و
بر آستان در ایستاده بود ، با خانم Gormer
تب و تاب بودن از لذت گذشته نگر بر روی لقاء باز او.
در نزد لیلی تب و تاب بودن عمیق تر به قرمز خجالت ، و او با اندکی گفت :
خنده : "آیا مهمان من می بینید؟
اوه ، من فکر کردم شما به خیابان آمد. این خانم جورج دورست بود -- او گفت : او می خواهم
کاهش یافته در به ایجاد یک تماس همسایگی. "
لیلی با اعلام این خبر را با خونسردی معمول خود را ملاقات کرد ، هر چند که تجربه خود از
خصیصه های ذاتی برتا نمی توانست رهبری خود را در غریزه همسایگی
در میان آنها و خانم Gormer ، رها به
که او به هیچ نشانه ای از تعجب ، با خنده deprecating رفت : "البته
آنچه که واقعا به او کنجکاوی آورده بود -- او باعث شد که او مرا در خانه است.
اما هیچ کس نمی تواند بهتر شده است -- بدون AIRS ، می دانید ، و به همین ترتیب خوشخو : من می توانم کاملا
چرا مردم فکر می کنم او را به طوری شگفت انگیز است. "
این رویداد شگفت آور ، همزمان به بیش از به طور کامل با جلسه خود را با دورست
به عنوان مشروط بر آن در نظر گرفته ، در حال بلافاصله لیلی با یک حس مبهم را لرزاند
foreboding.
در عادات برتا به همسایگی ، بسیار کمتر برای پیشرفت به
هر یک در خارج از دایره فوری پیوندهای درونی او.
او همیشه به طور مداوم جهان aspirants بیرونی را نادیده گرفته و یا به حال به رسمیت شناخته شده
افراد خود را تنها زمانی که با انگیزه منافع خود را برانگیخت و بسیار
capriciousness از condescensions او بود ،
به عنوان لیلی آگاه بود ، با توجه به آنها ارزش ویژه ای در چشم افراد او
متمایز شده است.
لیلی دیدم این در حال حاضر در خوشنودی unconcealable خانم Gormer ، و در خوشحال
بی ربطی با آن ، برای یک یا دو روز بعد ، او به نقل از نظرات برتا و
این باورند در منشاء گان او.
مخفی جاه طلبی که راحت طلبی بومی خانم Gormer ، و نگرش
از همراهان او را ، که در تعلیق همیشگی نگه داشته است ، در حال حاضر جوانه زدن نو بودند در
تب و تاب بودن از پیشرفت برتا و هر آنچه
علت دومی و لیلی را دیدم که ، اگر آنها بودند ، آنها به احتمال زیاد به
اثر اخلال در بر آینده خود را داشته باشند.
او برای شکستن طول اقامت خود با دوستان جدید خود را توسط یک یا دو تنظیم شده بود
بازدیدکننده داشته است به آشنایان دیگر عنوان های اخیر و در بازگشت او را از این تا حدودی
گشت افسرده او بلافاصله
آگاه است که نفوذ خانم دورست هنوز در هوا بود.
یکی دیگر از تبادل بار مشاهده شده است ، چای در کشور ، باشگاه است ، روبرو می شوند در وجود داشت
شکار توپ بود حتی شایعه ای از شام نزدیک ، که Mattie با Gormer ،
با تلاش های غیر طبیعی در اختیار ،
در حال قاچاق از گفتگو هر زمان که خانم بارت در آن صورت گرفت.
دومی در حال حاضر برنامه ریزی کرده بود برای بازگشت به شهر پس از خداحافظی از روز جمعه با او
دوستان و با کمک نور Gerty ، یک هتل کوچک خصوصی را کشف کرده بود که در آن او
ممکن است خودش را برای زمستان ایجاد.
این هتل که در لبه یک محله شیک ، قیمت
چند فوت مربع او بود به اشغال بود ، بطور قابل توجهی بیش از ابزار خود ، اما
او توجیهی برای دوست نداشتن او در بر داشت
از محله های فقیر در این استدلال است که در این برهه خاص ، آن را از
اهمیت به نگه دارید تا نشان می دهد از رفاه.
در واقع ، آن را برای او غیر ممکن بود ، در حالی که او تا به حال وسیله ای برای پرداخت پول ، راه او را برای
یک هفته پیش رو ، به مرور به شکل وجود Gerty نور.
او هرگز در نزدیکی آستانه ورشکستگی ، اما او حداقل می تواند مدیریت
برای دیدار با لایحه هتل بارگیری در این هفته او را ، و به حل و فصل سنگینترین از بدهی های قبلی خود را
از پول از او دریافت کرده بود
Trenor ، او تا به حال یک حاشیه هنوز عادلانه اعتبار برای رفتن بر.
این شرایط ، با این حال ، مطلوب بود به اندازه کافی برای ارام کردن او به تکمیل
بیهوشی از ناامنی آن.
اتاق او ، با چشم انداز تنگ خود را پایین ویندوز ویستا زرد رنگ از دیوارهای آجری و آتش
فرار ، تنهایی از وعده های غذایی خود را در رستوران تاریک با سقف surcharged آن و
بوی فراموش نشدنی از قهوه -- همه این
ناراحتی های مادی ، که هنوز به عنوان امتیازات بسیاری به حساب به زودی به
برداشت شود ، به طور مداوم قبل از او معایب دولت خود نگه داشته و ذهن او
واگردانی مصرانه به خانم فیشر مشاوره.
سوال مورد ضرب و شتم او ، او می دانست که نتیجه آن بود که او باید
سعی کنید به ازدواج Rosedale ؛ و در این اعتقاد راسخ او غنی شد
بازدید غیر منتظره از جورج دورست.
او در بر داشت ، در اولین یکشنبه بعد از بازگشت او به شهر ، به قدم زدن تنگ او
نشسته اتاق به خطر قریب الوقوع چند چیز قشنگ و کم knacks که او تا به حال محاکمه
برای پنهان کردن exuberances با شکوه خود را ، اما
نزد او به نظر می رسید او را آرام ، و فقیرانه او گفت که او آمده بود به زحمت
او را -- که او پرسید : فقط می شود مجاز به نشستن به مدت نیم ساعت و صحبت از هر چیزی
او دوست داشت.
در واقع ، او می دانست ، او اما یک موضوع : خود و wretchedness او ، و
نیاز به همدردی خود را که او را رسم کرده بود.
اما او با ادعای سوال خود را در مورد خودش آغاز شد ، و او در پاسخ ، او
دیدم که برای اولین بار ، تحقق ضعف از گرفتاری او نفوذ
سطح متراکم خود جذب خود.
آیا امکان وجود دارد که جانور قدیمی خود را از عمه در واقع قطع به حال خود را خاموش؟
که او به تنهایی زندگی می شبیه به این دلیل بود هیچ کس دیگر او را برای رفتن وجود دارد ، و
که او واقعا تا به حال بیش از اندازه کافی برای زنده نگه داشتن تا کمی رنجور
میراث بود پرداخت شود؟
الیاف از همدردی تقریبا در او ضعیف شد ، اما او درد و رنج تا
شدت که او تا به حال یک نگاه اجمالی ضعف از چه رنج دیگر ممکن است معنی -- و ، به عنوان
او درک شده ، تقریبا به طور همزمان
ادراک از راه که در آن بدبختیهای خاص خود ممکن است او را خدمت می کنند.
هنگامی که در طول او را رد کرد ، به بهانه که او باید برای شام لباس ، او
entreatingly در آستانه lingered به بروز دادن : "این چنین راحتی --
می گویند شما اجازه دهید من دوباره شما را ملاقات -- "اما برای
این درخواست مستقیم آن را غیر ممکن به موافقت ، و او با دوستانه گفت :
قاطعیت : "من متاسفم -- اما شما می دانید که چرا نمی توانم"
او رنگی به چشم ، بسته درها ، تحت فشار قرار دادند و قبل از خجالت او ایستادند اما
مصر.
"من می دانم چگونه شما ممکن است ، اگر شما خواهد بود -- اگر چیز متفاوت بودند -- و آن را با شما نهفته است
بنابراین آنها را. این فقط یک کلمه می گویند ، و شما به من را
از بدبختی من! "
چشمان خود را ملاقات نمود ، و برای یک ثانیه او دوباره با نزدیکی از لرزید
وسوسه.
"شما اشتباه می کنید ، من می دانم که هیچ چیز ، من تو را دیدم هیچ چیز ،" او گفت ، تلاش ، توسط خالص
زور تکرار ، برای ایجاد یک مانع بین خود و خطر او و او به عنوان
تبدیل دور ، اعتراضگر "ما قربانی شما
هر دو ، "او ادامه داد : به تکرار ، که اگر آن را افسون شد :" من می دانم که هیچ چیز -- مطلقا
هیچ چیز نیست. "
لیلی کمی Rosedale از بحث روشن خود را با خانم فیشر دیده بود ، اما در
دو یا سه نوبت زمانی که آنها تا به حال ملاقات او آگاهانه داشتن و مجزا
پیشرفته در به نفع او.
می تواند وجود داشته باشد شکی نیست که او را تحسین او را مثل همیشه ، و او بر این باور آن استراحت
با خودش به بالا بردن تحسین خود را به نقطه ای که آن را باید تحمل پایین
طولانی مشاوره از مجمع تشخیص مصلحت نظام.
این کار آسان نیست ، اما نه آن را آسان می کند ، در شب بی خوابی طولانی او ،
به صورت فکر جورج دورست بود به وضوح آماده ارائه.
فرومایگی برای فرومایگی ، او متنفر حداقل دیگر وجود داشت حتی لحظه زمانی که یک
ازدواج با Rosedale تنها راه حل محترم مشکلات او به نظر می رسید.
او حقیقتا اجازه نمی دامنه تخیل او را فراتر از روز plighting : پس از
که همه چیز پژمرده را به کدورت از مواد رفاه ، که در آن
شخصیت از بانی خیر او را شکر خدا مبهم باقی ماند.
او ، در vigils طولانی خود را آموخته بود ، که چیز خاصی وجود دارد خوب فکر می کنم
، تصاویر نیمه شب خاصی است که باید به هر قیمتی exorcised -- و یکی از این موارد بود
تصویر خودش را به عنوان همسر Rosedale.
حمل فیشر ، در قدرت ، به عنوان او رک و پوست کنده ، متعلق به نیوپورت Brys
موفقیت ، برای ماه های پاییز خانه کوچک در لباس مخصوص مهمانی رسمی گرفته بود و به انطرف لیلی بود
در یکشنبه بعد از سفر دورست ، ملزم خواهند بود.
گرچه تقریبا شام زمانی که او وارد بود ، میزبان او بود هنوز ، و
firelit آرام از خانه کوچک سکوت در روح او را با حس فرود
صلح و آشنایی.
این ممکن است شک اگر چنین احساسات همیشه قبل از حمل است فیشر برانگیخته
محیط اطراف ، اما به جهان است که در آن لیلی به تازگی زندگی کرده بود در تضاد بود
هوا را از سکون و ثبات در بسیار
با قرار دادن مبلمان ، و در صلاحیت آرام خدمتکار سالن ، که به رهبری او
به اتاق خود.
عدم رعایت اداب و رسوم خانم فیشر ، بعد از همه بود ، واگرایی صرفا سطحی از
به ارث برده مرام و منش اجتماعی ، در حالی که رفتار دایره Gormer نمایندگی
اولین تلاش خود را به تدوین و فرموله کردن چنین اعتقادات برای خود.
این اولین بار از زمان بازگشت او از اروپا که لیلی خودش را در یافت کرده بود
جو دارای تجانس روحی و تکان دهنده از انجمن آشنا تقریبا آماده کرده بود
او ، به عنوان او فرود از پله ها قبل از
شام ، بر گروهی از آشنایان قدیمی خود را وارد کنید.
اما این انتظار می رود فورا انعکاس که دوستانی که بررسی شد
وفادار ماند دقیقا کسانی که حداقل مایل بودند او را در معرض
چنین برخورد و آن را به سختی با
تعجب آور نیست که او در بر داشت ، به جای آقای Rosedale زانو زدن در داخل کشور در
کوره فولاد سازی دهان اتاق رسم قبل از دختر بچه میزبان خود.
Rosedale در نقش پدری بود به سختی رقم را به نرم کردن لیلی ، اما او نمی توانست
اما متوجه کیفیت خوبی مثل خانه در پیشرفت های خود به کودک است.
آنها در هر صورت ، نه ، endearments پیش برنامه ریزی شده و بی مبالات از
مهمان زیر چشم میزبان خود ، برای او و دختر کوچک تا به حال اتاق
خود را ، و چیزی در نگرش خود
ساخته شده او به نظر می رسد ساده و مهربانی که به مخلوق کوچک بحرانی که در مقایسه
تحمل بیعت خود را.
بله ، او خواهد بود نوع -- لیلی ، از آستانه ، زمان به احساس -- نوع خود را در
ناخالص ، بی پروا ، راه ژیان ، راه جانور درنده با همسر خود.
او بود ، اما لحظه ای که در آن در نظر گرفتن اینکه آیا این نگاه اجمالی از انسان پای بخاری
کاهش نا سازگاری او ، یا داد ، و نه به صورت بتن تر و صمیمی تر ؛
در نگاه او او بلافاصله در
پای خود را دوباره ، Rosedale پوشیده از گل و غالب Mattie با Gormer نقاشی اتاق.
این جای تعجب نیست که او به عنوان همکار ، مهمان فقط او انتخاب شده بودند به لیلی شد.
اگرچه او و میزبان خود را از زمان بحث آزمایشی دوم از ملاقات کرده بود
آینده خود را ، لیلی می دانست که تیزی که در خانم فیشر را قادر به وضع امن و
دوره دلپذیر از طریق یک جهان
نیروهای متضاد بود به نفع دوستان خود نادر است که ورزش نکرده است.
در واقع ، مشخصه حمل که در حالی که او خود را به طور فعال gleaned
فروشگاه از زمینه های فراوانی ، همدردی واقعی خود را در طرف دیگر بودند --
با تیره بخت ، منفور ،
ناموفق ، با همه گرسنه او را همکار زحمتکشان در کزل محروم از موفقیت.
تجربه خانم فیشر او را در برابر اشتباه افشای لیلی محافظت شده است ، برای
شب اول ، به این تصور کامل شخصیت Rosedale.
کیت Corby محسوب و دو یا سه مرد کاهش یافته است به شام ، و لیلی ، زنده به هر جزئیات
روش دوست او ، دیدم که چنین فرصت ها ساختگی برای او شده بود
معوق می شود تا او بود ، آن را به عنوان
بودند ، به دست اورد شجاعت را به استفاده مؤثر از آنها.
او حس از acquiescing در این طرح را با انفعال مبتلا به استعفا داد
به لمس جراح و این احساس ناتوانی تقریبا بی حال ادامه داد
در زمانی که پس از خروج از مهمانان ، خانم فیشر به دنبال طبقه بالا.
"من در آمده و دود سیگار بیش از آتش خود را؟
اگر ما در اتاق من صحبت می کنیم باید کودک مزاحم "
خانم فیشر در مورد او با چشم از میزبان دلواپس نگاه.
"من امیدوارم که شما موفق به ساخت خودتان راحت ، عزیز؟
آیا این خانه کمی نشاط؟ این چنین یک برکت و رحمت به چند آرام
هفته با نوزاد. "
حمل در لحظه های نادر خود را از رفاه ، گسترده مادران شد که خانم
بارت گاهی اوقات تعجب که آیا ، اگر او همیشه می تواند در وقت و پول به اندازه کافی ، او
نمی پایان با اختصاص آنها را هر دو به دخترش.
غرق کردن با : "اتمام حجت به خوبی به دست آمده بقیه : من که برای خودم می گویند ،" او ادامه داد
آه از محتوا در سالن pillowed در نزدیکی آتش.
"لوییزا Bry استرن وظیفه استاد است : من اغلب به خودم آرزو با Gormers.
بحث از عشق دادن به مردم حسادت و مشکوک -- این هیچ چیز به اجتماعی
جاه طلبی!
لوییزا استفاده می شود به دروغ در شب بیدار بدانم که آیا زنان که بر ما به نام به نام
بر من چرا که من با او بود ، و یا در او چرا که او با من بود و او بود که همیشه
تخمگذار تله برای پیدا کردن چیزی که من فکر.
البته من تا به حال طرد قدیمی ترین دوستان من ، به جای وی مشکوک
بدهکار من شانس آشنایی تک -- هنگامی که ، در حالی که همه ، بود که
آنچه او به من شده بود وجود دارد ، و آن چه او
نوشت من خوش تیپ چک برای وقتی فصل به پایان رسید! "
خانم فیشر بود نه یک زن که از خودش بدون علت صحبت کردیم ، و عمل
بیان مستقیم ، به دور از مانع در رفت و آمد مکرر او را گاه به گاه به روش مستقیم
در خدمت و نه ، در لحظات حیاتی ،
هدف از پچ پچ تردست ، در حالی که او شیفت محتویات آستین خود.
او از میان دود غلیظ از دود سیگار او ادامه داد : به زل زل نگاه کردن meditatively در خانم
بارت ، که پس از اخراج خدمتکار او ، شنبه قبل از توالت جدول تکان دادن بیش از
شانه اش شل undulations موهایش.
"مو شما فوق العاده و لیلی. تینر --؟
چه که ماده است ، هنگامی که آن را تا نور و زنده؟
بنابراین به نظر می رسد بسیاری از نگرانی های زنان را مستقیما به موهای خود را -- اما مال شما نظر می رسد اگر وجود دارد
تا به حال فکر اضطراب زیر آن را هرگز.
من تو را دیدم هرگز به شما نگاه بهتر از شما در این شب.
Mattie با Gormer به من گفت که Morpeth می خواستم به شما رنگ -- چرا شما به او اجازه دهید "؟
پاسخ بارت خانم فوری برای رسیدگی به یک نگاه انتقادی به بازتابی از
لقاء مورد بحث.
سپس او با لمس اندکی از التهاب گفت : "من اهمیتی نمی دهند به پذیرفتن
پرتره از پل Morpeth. "خانم فیشر mused در.
"N -- نه.
و فقط در حال حاضر ، به ویژه -- خوب ، او می تواند شما را بعد از اینکه شما در حال ازدواج ".
او منتظر لحظه ای ، و سپس در ادامه : "به هر حال ، من تا به حال بازدید از Mattie با
روز دیگر.
او تبدیل شده تا یکشنبه گذشته -- و با برتا دورست ، از همه مردم در جهان "!
او متوقف شد دوباره به اندازه گیری اثر این اعلام شنوا خود ، اما
قلم مو در دست برداشته خانم بارت حفظ تزلزل ناپذیر خود را سکته مغزی از ابرو به پشت گردن.
"من هرگز بیشتر شگفت زده شده بودم ، خانم فیشر دنبال کرد.
"من دو زن کمتر به صمیمیت مقدر را نمی دانند -- از نقطه نظر برتا ، که
است ؛ البته فقیر Mattie با فکر می کند آن را به اندازه کافی طبیعی است که او باید خاص
خارج -- بدون شک I've خرگوش همیشه فکر می کند آن را جذاب است آناکوندا.
خوب ، شما می دانید من همیشه به شما گفت که مخفیانه Mattie با مدت زمان طولانی تر به خودش را با مته سوراخ با
واقعا شیک و در حال حاضر که فرصت آن رسیده است ، من می بینم که او قادر
فدا کردن همه دوستان قدیمی خود را به آن. "
لیلی کنار گذاشته مسواک بزند و یک نگاه نافذ بر دوست وی تبدیل شده است.
"از جمله خود من؟" او پیشنهاد. "آه ، عزیزم ،" زمزمه خانم فیشر ، افزایش
به فشار وارد شوید از کوره فولاد سازی دهان.
که آنچه برتا به معنای آن نیست؟ "خانم بارت در ادامه به طور پیوسته است.
"البته او همیشه چیزی معنی و قبل از من لانگ آیلند من تو را دیدم که
او شروع به وضع toils او را برای Mattie با. "
خانم فیشر به evasively آهی کشید.
او سریع او در حال حاضر ، در هر میزان است. فکر می کنم که استقلال با صدای بلند از
Mattie با که تنها یک شکل زیرکانه از snobbishness!
برتا در حال حاضر می تواند او را باور هر چیزی او را خوشنود -- و من می ترسم او
آغاز ، کودک ضعیف من ، با حیله گر وحشت مربوط به شما. "
لیلی زیر سایه او مو افتادگی و سرخ.
او زمزمه : «جهان بیش از حد ناپسندیده است ،" و جلوگیری از خودش را از اضطراب خانم فیشر
موشکافی.
"این یک مکان زیبا نیست و تنها راه برای نگه داشتن پای بیشتری در آن است ، به مبارزه با آن در
شرایط خاص خود -- و مهمتر از همه ، عزیز من ، تنها نیست "!
خانم فیشر گرد هم آمدند تا مفاهیم شناور خود را در درک مصمم است.
"شما به من گفته ام تا کمی که من فقط می توانید حدس بزنید چه شده است اتفاق می افتد ، اما در
عجله که همه ما در هیچ زمانی برای حفظ در نفرت از هر یک بدون یک علت وجود دارد زندگی می کنند ، و اگر
برتا است هنوز هم تند و زننده به اندازه کافی به آن می خواهم به
آسیب شما با افراد دیگر باید آن را ، زیرا او هنوز هم ترس از شما.
از نقطه نظر او تنها یک دلیل برای ترس از شما وجود دارد و ایده خود من است
که اگر شما می خواهید او را مجازات ، شما را نگه دارید به معنی در دست شما.
من معتقدم که شما می توانید جورج دورست فردا ازدواج ، اما اگر شما برای آن اهمیتی نمی دهند
فرم خاص از اقدامات تلافی جویانه ، تنها چیزی که به شما صرفه جویی از برتا است که به ازدواج
کسی دیگر ندارد. "
>
فصل 7
نور پیش بینی در مورد وضعیت خانم فیشر به حال تمایز عبوس
از طلوع خورشید در زمستان است.
این حقایق را با دقت سرد اصلاح نشده توسط سایه و یا رنگ برشمرد و
، به عنوان آن ، از دیواره های خالی از محدودیت های اطراف شکسته : او تا به حال
باز پنجره ها که از آن هیچ آسمان همیشه قابل رویت بود.
اما آرمانگرا تسخیر کرده و به ضرورت های مبتذل باید ذهن های مبتذل به کار
قرعه کشی استنتاج که او نمی تواند خم شدن و راحت تر برای لیلی به اجازه بود
خانم فیشر تدوین و فرموله کردن پرونده او نسبت به آن را به سادگی به خودش.
هنگامی که با آن مواجه است ، با این حال ، او رفت و به طول کامل از عواقب آن ، و
این شده بود ، هرگز با وضوح بیشتری به او حال حاضر نسبت به زمانی بعد از ظهر بعد ، او
مجموعه ای از برای پیاده روی با Rosedale.
این یکی از آن روزها هنوز هم نوامبر شد و زمانی که هوا با نور خالی از سکنه
تابستان ، و چیزی در خطوط افقی ، و در مه طلایی که
حمام آنها را به یاد می آورد به خانم بارت
سپتامبر بعد از ظهر هنگامی که او تا به حال دامنه Bellomont با Selden صعود.
حافظه سمج بود پیش از او در مقابل کنایه دار خود را به حال حاضر او را نگه داشته شود
وضعیت ، از پیاده روی خود را با Selden مقاومت ناپذیر از پرواز نشان داده بود
فقط با استفاده از چنین اوج به عنوان گشت حاضر به همراه طراحی شده است.
اما خاطرات دیگر او را importuned نیز ، خاطراتی از موارد مشابه ، به عنوان
به طرز ماهرانه ای منجر شد ، اما از طریق برخی کینه توزی از ثروت ، و یا باعث بی ثباتی خود را
هدف ، همواره عدم نتیجه در نظر گرفته شده است.
خوب ، هدف او ثابت به اندازه کافی در حال حاضر بود.
او را دیدم که کار خسته کل توانبخشی دوباره باید شروع شود ، و
در برابر نسبت شانس بسیار بیشتری ، اگر برتا دورست باید در شکستن او موفق
دوستی با Gormers و او
اشتیاق برای سرپناه و امنیت توسط اشتیاق پرشور به تشدید شد.
پیروزی بیش از برتا ، به عنوان ثروت و غلبه تنها می تواند بیش از او پیروزی.
او به عنوان همسر Rosedale -- Rosedale آن را در قدرت خود را به ایجاد احساس -- او
حداقل در حال حاضر مقابل رویین تن به دشمن او است.
او بر این اندیشه به عنوان بر اساس برخی از محرک های آتشین ، قرعه کشی ، به نگه دارید تا بخشی او
در صحنه نسبت به آن گرایش Rosedale بیش از حد رک و پوست کنده رسیدگی.
همانطور که او در کنار او راه می رفت ، رو به نقصان در هر عصب از راه که در آن نگاه خود را
و لحن ساخته شده از او ، اما خودش میگوید که این لحظه ای دوام
خلق و خوی خود را قیمت او باید برای او پرداخت شد
قدرت نهایی بیش از او ، او سعی در محاسبه نقطه دقیق که در آن
امتیازی باید به مقاومت به نوبه خود ، و قیمت او را مجبور به پرداخت شود به همان اندازه ساخته شده
روشن به او.
اما اعتماد به نفس شیک خود را غیر قابل نفوذ به نکات چنین به نظر می رسید ، و او به حال
احساس چیزی سخت و خود شامل پشت گرمی سطحی او
شیوه ای.
آنها برای برخی از زمان نشسته در انزوا از گلن سنگی در بالای دریاچه شده بود ،
هنگامی که او به طور ناگهانی قطع کوتاه اوج دوره پرشوری را با عطف بر
او خوشگلی قبر زل زل نگاه کردن او را.
"من معتقدم آنچه شما می گویید ، آقای Rosedale ،" او گفت : بی سر و صدا "و من آماده ازدواج
شما هر زمان که می خواهید. "
Rosedale ، قرمزی به ریشه موهای براق خود ، دریافت این اعلام
با پس نشستن که از او به اجرا درآمد و پای خود را ، که در آن او را پیش از او در متوقف
نگرش از ناراحتی تقریبا کمدی.
"من فرض است که آنچه را که شما مایل ،" او ، در همان لحن آرام ادامه داد.
"و ، هر چند قادر به رضایت زمانی که شما به من در این راه سخن گفت قبل از من ، من
آماده شود ، در حال حاضر که من به شما خیلی بهتر می دانیم ، به اعتماد شادی من به دست های خود را. "
او با صراحت نجیب که او می تواند در موارد از جمله فرمان صحبت می کرد ، و
بود که مانند یک نور ثابت بزرگ پرتاب در سراسر تاریکی غیر مستقیم از
وضعیت.
Rosedale در روشنایی ناخوشایند خود را به فتور پیدا کردن یک لحظه به نظر می رسید ، به عنوان اینکه
آگاه است که هر خیابان از فرار unpleasantly روشن شد.
سپس او به یک خنده کوتاه ، و کشید از طلا سیگار مورد ، که در آن ، با صدای تلپ تلپ
نگین دار انگشتان دست ، او را برای یک سیگار نوک طلا groped.
انتخاب یکی ، او متوقف شد آن را یک لحظه قبل از گفتن تامل : "عزیزم خانم لیلی ،
من متاسفم اگر هر گونه سوء تفاهم کوچک بین ما وجود دارد ، اما شما به من ساخته شده
کت و شلوار من احساس تا نا امید کننده بود که من تا به حال واقعا به هیچ وجه قصد تجدید آن است. "
خون لیلی tingled با grossness از ضربت متقابل و تند ، اما او اولین بررسی جهش
از خشم او ، و در لحن ملایم کرامت گفت : "من هیچ کس اما خودم را سرزنش
اگر من به شما این تصور را که تصمیم من بود نهایی است. "
بازی او کلمه همیشه برای او بسیار سریع بود ، و این پاسخ او را در سکوت متعجب و متحیر برگزار شد
در حالی که او در دست او و با عطف غم faintest در او افزود
صدا : "قبل از اینکه ما پیشنهاد هر یک از خداحافظی دیگر ،
من می خواهم حداقل به شما برای داشتن یک بار از من به شما به عنوان تشکر کنم. "
لمس دست او ، نرمی حرکت از نگاه او ، هیجان زده فیبر آسیب پذیر در
Rosedale.
inaccessibleness نفیس او ، حس از راه دور او می تواند بدون انتقال
تذکر تحقیر ، که ساخته شده برای او را به او داد تا آن را سخت ترین.
"چرا شما صحبت از خداحافظی؟
این است که ما نه به دوستان خوب همه یکسان است؟ "او ، بدون آزاد او خواست
دست. او آن را بی سر و صدا به دور خود جلب کرد.
"نظر شما که از دوستان خوب چیست؟" او با لبخند خفیف بازگشت.
"عشق را بدون پرسیدن ، من به شما ازدواج به من؟"
Rosedale خندید با احساس بهبود سهولت.
"خوب ، که در مورد اندازه آن ، گمان می کنم.
من نمی توانم به کمک عشق به شما -- من نمی بینیم چگونه هر مردی می تواند ، اما من به معنی نیست
بپرسید شما را به ازدواج من تا زمانی که من می توانم از آن. "
او ادامه داد : به لبخند.
"من دوست دارم صداقت شما ، اما من می ترسم دوستی ما را به سختی می توانند در آن ادامه خواهد داد
شرایط است. "
او تبدیل به دور ، به عنوان اینکه به علامت که ترم آخر خود قرار داده بود در واقع شده است رسیده و او
او را برای چند قدم با یک حس بافل واداشتن او به دنبال بعد از همه نگه بازی
در دست خود او است.
"دوشیزه لیلی ----" او شروع به impulsively ، اما او بدون ظاهری او را بشنوند راه می رفت.
او را در چند گام سریع سبقت ، و entreating دست در بازوی او گذاشته است.
"خانم لیلی -- عجله دور don't مانند آن.
شما جانوروار سخت در یک شخص ، اما اگر شما فکر نمی صحبت حقیقت من نمی بینم
چرا شما باید به من اجازه می دهد برای انجام همان. "
او یک لحظه با ابرو بزرگ متوقف شد ، رسم دور به طور غریزی از لمس او ،
اگرچه او هیچ تلاشی برای فرار از حرف های او ساخته شده است.
"من تحت تاثیر بود ،" او دوباره ، "که شما را بدون انتظار برای انجام داده بود
اجازه من "،" خوب -- چرا باید شما نمی شنیدن دلایل من
برای انجام آن ، و سپس؟
ما هیچ یک از ما چنین دست جدید که صحبت کمی ساده است رفتن به ما صدمه دیده است.
من بر شما شکسته : هیچ چیز جدیدی در آن وجود دارد.
من در عشق با شما از من این زمان بود سال گذشته ، اما من به چهره
واقعیت است که وضعیت تغییر کرده است. "او ادامه داد : او را با همان مقابله با
هوا از خونسردی کنایه دار.
"شما بگویم که من به عنوان مطلوب بازی که شما به من فکر نمی؟"
"بله ، که آنچه که من به معنای" او پاسخ داد : مصمم است.
"من نمی خواهد به آنچه اتفاق افتاده است.
داستان در مورد شما من باور نمی -- من نمی خواهم به آنها باور.
اما آنها وجود دارد ، و من آنها را باور نمی باشد برای تغییر این وضعیت است. "
او به معابد خود را برافروخته است ، اما اندام او نیاز به تلافی بر روی چک
لب او و او ادامه داد : به او چهره composedly.
"اگر آنها درست نیست ،" او گفت ، "آیا این تغییر وضعیت نه؟"
او با زل زل نگاه کردن مداوم سهام کوچک خود را گرفتن چشم ، ساخته شده است که او احساس ملاقات کرد
خودش بیش از برخی از دانه های خیلی ریز کالا انسانی.
"من اعتقاد دارم آن را در رمان می کند ، اما من مطمئنم که آن را در زندگی واقعی نمی.
شما که و همچنین من می دانم : اگر ما در حال صحبت کردن حقیقت ، اجازه دهید صحبت تمام
حقیقت است.
سال گذشته من وحشی به ازدواج با شما بود ، و شما نمی خواهد به من نگاه کن : در این سال -- خوب ، شما
به نظر می رسد تمایل داشته باشد. در حال حاضر ، آنچه در فاصله تغییر؟
وضعیت شما ، که همه.
سپس شما فکر می کنید شما بهتر می تواند انجام دهد ، در حال حاضر -- --
"شما فکر می کنم شما می توانید؟" سر از او مضحک آنکه.
"چرا ، بله ، من انجام دهید : در یک راه است که."
او پیش از او ایستاده بود ، دست خود را در جیب خود ، sturdily قفسه سینه خود را تحت گسترش
نیم تنه یا ژیلت واضح آن است.
"به این ترتیب ، شما نگاه کنید به : من عمل خرد کردن یا اسیاب کردن بسیار مداوم از آن این سال گذشته ،
موقعیت اجتماعی من است. فکر می کنم این خنده دار است من باید که می گویند؟
چرا باید ذهن گفت : من می خواهم به جامعه؟
مرد خجالت زده گفت او می خواهد به خود پایدار مسابقه و یا یک گالری عکس نیست.
خوب ، طعم و مزه برای جامعه فقط یک نوع سرگرمی است.
شاید من می خواهم حتی با برخی از مردم که با شانه های سرد من در سال گذشته --
در آن راه قرار داده اگر آن را برای تلفن های موبایل بهتر است.
به هر حال ، من می خواهم به اجرا از بهترین خانه ها ، و من آن را گرفتن بیش از حد ، کم
کم است.
اما من می دانم که سریعترین راه به عجیب و غریب خود را با مردم حق این است که به
با آنهایی که اشتباه دیده می شود و این دلیل من می خواهم برای جلوگیری از اشتباه "است.
خانم بارت ادامه داد : تا قبل از او ایستاده در سکوت است که ممکن است ابراز کرده اند یا
مسخره یا احترام نیمه تمایلی برای خلوص و صداقت خود را ، و پس از مکث یک لحظه رفت
: "آن است که وجود دارد ، می بینید.
من در عشق با شما از هر زمان دیگری بیشتر است ، اما اگر من ازدواج کرده و شما در حال حاضر من خودم عجیب و غریب برای همیشه
و همه و همه چیز من برای این همه سال کار کرده می شود تلف خواهد شد. "
او این کار را با یک نگاه که از آن همه اثر خفیفی از رنگ از خشم در حال پژمرده دریافت کرد.
پس از بافت از دروغ های اجتماعی که در آن او به حال تا زمانی نقل مکان کرد بود
طراوت را به نور روز باز از مجمع تشخیص مصلحت نظام قسم خورده قدم.
او گفت : "من شما را در درک ،".
"یک سال پیش من باید از استفاده به شما شده است ، و در حال حاضر من باید مانع ؛
و من شما را دوست دارم به من گفتن تا کاملا صادقانه است. "
او دست خود را با یک لبخند را تمدید کرد.
هم ژست یک اثر اخلال در بر خود آقای Rosedale فرمان بود.
توسط George ، شما ورزشی بازی مرده ، شما "او بانگ زد و او به عنوان شروع یک بار
به حرکت به دور است ، او شروع شد به طور ناگهانی -- "خانم لیلی -- توقف.
شما می دانید من این داستان را باور کنید -- من معتقدم که همه آنها توسط یک زن که
دریغ نکنید به شما قربانی به راحتی خود او ----
لیلی دور با حرکت سریع عار خود جلب کرد : آن آسان تر به تحمل او
بی احترامی نسبت به ترحم او. "شما بسیار مهربان هستند ، اما من فکر نمی کنم ما
باید بحث در مورد ماده دورتر. "
اما imperviousness طبیعی Rosedale به نکات آن آسان برای او را به مسواک زدن از جمله ساخته شده
مقاومت به کنار.
"من نمی خواهم به بحث در مورد هر چیزی ، من فقط می خواهم برای قرار دادن یک مورد ساده قبل از شما ،" او
همچنان وجود داشتند.
او در وجود خود متوقف شد ، توجه داشته باشید از یک هدف جدید در نگاه و لحن خود را برگزار شد ؛
و او رفت ، نگاهش را به شدت بر او : "تعجب من این است که شما
منتظر حد طولانی برای دریافت مربع با آن
زن ، هنگامی که شما قدرت را در دست های خود را داشته ایم. "
او سکوت را تحت عجله از حیرت که سخنان خود ادامه داد ، و
او را به اندازه یک گام نزدیک تر با صراحت کم صدای زیر بپرسید : "چرا نمی کنید استفاده از آن
نامه از... او را در سال گذشته خریده؟ "
لیلی لال را تحت شوک از بازجویی ایستاده بودند.
در کلمات قبل از آن او ، در بیشتر تخمین زده است و اشاره به او
قرار است بیش از جورج دورست را تحت تأثیر قرار داده و نه بی نزاکتی شگفت آور از
مرجع کاهش احتمال توسل Rosedale به آن.
اما اکنون او خود شاهد بود که چگونه به مراتب کمتر از علامت او افتاده بود ؛ و تعجب از
یادگیری که او راز نامه را کشف کرده بود او را ترک کرد ، برای لحظه ای ،
ناخودآگاه استفاده خاص است که او در عمل قرار دادن دانش خود را.
از دست دادن موقت او از خود ، در اختیار داشتن زمان به فشار نقطه خود را به او و او در رفت
به سرعت ، به عنوان اینکه تا امنیت کنترل completer از وضعیت : «ببینید من می دانم
جایی که شما ایستاده -- من می دانم که چگونه به طور کامل او را در قدرت خود را.
به نظر می رسد مرحله بحث ، انجام آن را نمی -- اما بسیاری there'sa از حقیقت در برخی از آن قدیمی
gags ، و من فرض نیست که شما خریداری آن نامه صرفا به این دلیل شما جمع آوری
امضا. "
او همچنان با سردرگمی عمیق تر به او نگاه کنید : او نه تنها روشن
تصور خود را به احساس ترس از قدرت خود را حل و فصل است.
"شما تعجب کنید که چگونه من در مورد' EM در بر داشت؟ "او در ادامه ، پاسخ دادن به نگاه خود را با
توجه داشته باشید از غرور آگاهانه.
"شاید شما فراموش کرد که من صاحب نوداماد ، اما ذهن هرگز در مورد
که در حال حاضر است.
به چیزهایی در گرفتن توانا و یک دستاورد مفید در کسب و کار است ، و من به سادگی
گسترش آن را به امور خصوصی من است. برای این است تا حدی به امر من است ، می بینید -- در
دست کم ، آن را بر شما بستگی دارد به آن به طوری است.
اجازه دهید نگاه وضعیت را در چشم راست.
خانم دورست ، به دلایلی که ما نیاز داریم وارد نیست ، آیا شما به نوبه خود حیوان صفت بد آخرین
بهار.
همه می دانند چه خانم دورست است ، و بهترین او دوستان او را باور نه بر
سوگند که در آن منافع خود نگران بودند ، اما تا زمانی که آنها از
سطر آن را به مراتب آسان تر به دنبال سرب او
نسبت به خودشان تنظیم می کنند در برابر آن ، و شما به سادگی به خود قربانی شده
تنبلی و خودخواهی.
این است که بیانیه ای عادلانه زیبا از صورت -- خب ، برخی از مردم می گویند شما
neatest نوع پاسخ در دستان شما : که جورج دورست می خواهید ازدواج
فردا ، اگر شما می خواهم او را همه شما می دانید ،
و به او فرصتی برای نشان دادن بانوی درب را به من بدهید.
من با جرات گفتن او بود ، اما شما به نظر نمی رسد که به صورت خاص از گرفتن مراقبت
حتی مصرف صرفا نظر کسب و کار از این سوال ، من فکر می کنم حق با شما است.
در یک معامله است که می خواهم ، هیچ کس بیرون می آید با دست کاملا تمیز ، و تنها راه برای
شما برای شروع تازه است برای گرفتن برتا دورست شما را به بالا ، به جای تلاش برای مبارزه با
او. "
او متوقف شد به اندازه کافی طولانی را به منظور جلب نفس ، اما به وقت خود را برای بیان
مقاومت تجمع خود را ، و او به عنوان فشار ، تفسیر و روشن ایده اش
با صراحت از مردی که هیچ
شک و تردید از علت خود ، او خشم و غضب به تدریج بر روی لب خود انجماد ،
خودش را به سرعت در درک استدلال خود را صرف قدرت سرد از آن برگزار شد
ارائه.
هیچ زمانی وجود دارد در حال حاضر به تعجب که چگونه او را از او اخذ حروف شنیده بود : او
جهان تاریک در خارج از تابش خیره کننده هیولا از طرح خود برای استفاده از آنها بود.
و پس از لحظه اول ، نه ، وحشت از این ایده که برگزار شد او را طلسم
محدود به اراده او مقهور آن بود و نه میل ظریف خود را به درونی خود را
هوس.
او که فردا او اگر او می تواند دوستی برتا دورست را بازیابند ازدواج و به
وادار به از سرگیری باز از آن دوستی ، و retractation ضمنی
تمام که ناشی از خروج خود بود ، او تا به حال
تنها به بانوی قرار داده تهدید نهفته موجود در بسته تا به طور معجزه آسایی
به دست او را تحویل داده می شود.
لیلی دیدم در فلش استفاده از این دوره بیش از آن که فقیر دورست
فشرده بر او.
طرح دیگر برای موفقیت خود را در اضرار به جراحت باز ، در حالی که وابسته
این کاهش معامله به تفاهم خصوصی ، که هیچ شخص سوم
نیاز داشته باشند دور افتاده اشاره.
را توسط Rosedale در شرایط کسب و کار مانند و را ، این درک انجام گرفت
هوا بی ضرر مسکن متقابل ، مانند انتقال اموال و یا تجدید نظر
خطوط مرزی.
مطمئنا ساده زندگی به آن به عنوان یک تنظیم همیشگی ، بازی از حزب
سیاست ، هر امتیازی که در آن به رسمیت شناخته شده آن معادل : ذهن خسته لیلی
این فرار از مجذوب
برآورد نوسانات اخلاقی را به یک منطقه از وزن بتن و اقدامات.
Rosedale ، او به عنوان گوش ، به نظر می رسید که در سکوت خود به عنوان خوانده شده نه تنها تدریجی
رضایت در طرح خود ، اما ادراک خطرناکی گسترده از شانس آن را
ارائه ، برای او ادامه داد : برای ایستادن
قبل از او بدون صحبت کردن ، او را شکست ، با یک بازگشت سریع را بر خود : "ببینید
سادگی آن است ، آیا شما نیست؟ خب ، آیا می شود به دور توسط این ایده را به اجرا درآمد
که آن را بیش از حد ساده است.
این دقیقا همان نیست که اگر شما می خواهم با یک لایحه پاک بهداشت آغاز شده است.
در حال حاضر ما چیزهایی صحبت بیایید تماس با نام حق آنها ، و روشن کل
کسب و کار.
شما می دانید به اندازه کافی که برتا دورست می توانست نیست که شما لمس اگر وجود نداشته
-- -- سوالات پرسیده شده قبل از -- نقاط کمی از بازجویی ، سوگند ملایمی؟
ملزم به اتفاق می افتد که به دنبال یک دختر خوب با اقوام ناشی از خست ، گمان می کنم ، به هر حال ، آنها
DID رخ می دهد ، و او زمین برای او آماده در بر داشت.
آیا شما می بینید که در آن من بیرون می آید؟
شما نمی خواهید این سوالات کمی برداشت تا دوباره.
این یک چیز برای گرفتن برتا دورست به خط -- آنچه شما می خواهید این است که به نگه داشتن او
وجود دارد.
اما چگونه می خواهید به نگه داشتن او را وحشت زده -- شما می توانید به اندازه کافی سریع او را بترساند؟
با نشان دادن او را که شما به عنوان قدرتمند او به عنوان.
تمام نامه ها در جهان خواهد شد که برای شما انجام دهد نه به عنوان شما در حال حاضر ، اما با بزرگ
حمایت پشت سر شما ، شما او را که در آن شما می خواهید او را به نگه داشتن.
که سهم خودم را در کسب و کار -- که من از شما ارائه.
شما می توانید چیزی را از طریق بدون من - - دون T 'قرار نیست فرار با هر ایده که شما می توانید.
در شش ماه به شما می شود دوباره در میان نگرانی های قدیمی خود ، و یا بدتر از آنهایی که و من
صبح ، آماده به بیرون کشیدن خود از 'EM فردا اگر به شما می گویند.
آیا شما می گویم تا ، خانم لیلی؟ "وی افزود : در حال حرکت ناگهان نزدیکتر است.
کلمات ، و جنبش است که آنها را همراه ، به وحشت زده شدن لیلی ترکیب
از حالت چاپلوسی tranced به که او insensibly تضعیف کرده بود.
نور می آید در راه های غیر مستقیم به آگاهی groping ، و آن را به او آمد در حال حاضر
از طریق ادراک بیزارند که او می باشد شریک یا معاون جرم ، تصور به عنوان یک ماده
البته ، احتمال distrusting او
او و شاید تلاش برای او را از سهم خود از غنایم تقلب است.
این گوشه ای از ذهن درونی او به نظر می رسید در حال حاضر از کل معامله را در یک جدید
جنبه ، و او را دیدم که فرومایگی این قانون اساسی وضع در آزادی خود را از
خطر است.
او با یک حرکت سریع از رد درو ، گفت : در صوتی که بود
تعجب به گوش خود او : "شما اشتباه -- کاملا اشتباه -- هر دو در حقایق
و در آنچه شما را از آنها استنباط است. "
Rosedale خیره یک لحظه ، متعجب و متحیر شده توسط خط تیره ناگهانی او را در یک جهت را خیلی متفاوت
از آن به سمت که او را به اجازه دادن به او را راهنمای او ظاهر شده بود.
"در حال حاضر آنچه در زمین معنا است؟
من فکر کردم ما را درک یکدیگر! "او بانگ زد و به سوفل خود را از" آه ، ما
حال حاضر ، "او با انفجار ناگهانی خشونت retorted :" گمان می کنم آن را به دلیل
نامه به او ، پس از آن؟
خوب ، من سر در گم می بینم ، چه تشکر از شما از او داریم! "
>
فصل 8
روز پاییز به زمستان کاهش یافت.
یک بار دیگر به جهان اوقات فراغت در انتقال بین کشور و شهر ، و
خیابان پنجم ، هنوز هم در پایان هفته ترک ، نشان داد از دوشنبه تا جمعه
گسترش جریان از واگن بین
خانه جبهه به تدریج به آگاهی دوباره بازسازی شد.
نمایش اسب ، حدود دو هفته پیش از آن ، تظاهر عبور را تولید کرد
reanimation ، پر کردن سالن های تئاتر و رستوران ها با یک صفحه نمایش انسانی
همان نوع هزینه و بالا پله های روزانه در مورد حلقه آن دور است.
در جهان از دست بارت نمایش اسب ، و عموم مردم آن را جذب را ، به حال ظاهر
آمدن به میان عینک عار شمرده منتخب طبقه بندی شده ، اما به عنوان فئودال
پروردگارا سالی ممکن است به جلو برای پیوستن به در رقص
در سبز روستای خود ، بنابراین جامعه ، غیررسمی و اتفاقا ، هنوز هم
condescended به نگاه بر صحنه است.
خانم Gormer ، در میان بقیه ، بالاتر از تصرف چنین فرصتی برای نمایش نیست شد
خودش را و اسب او و لیلی ظاهر می شود در یک یا دو فرصت داده شد
طرف دوستان خود را در جعبه آشکار ترین خانه را می طلبید.
اما این صورت ظاهر طولانی از صمیمیت او را تنها به آگاهی و هوشیاری بیشتر
تغییر در رابطه بین Mattie و خود ، تبعیض dawning ،
به تدریج شکل گرفته اجتماعی استاندارد ، در حال ظهور از دید هرج و مرج خانم Gormer از زندگی است.
این اجتناب ناپذیر بود که لیلی خودش را باید اولین قربانی این جدید را تشکیل می
ایده آل ، و او می دانست که ، یک بار Gormers در شهر تاسیس شد ، رانش کل
زندگی شیک را جدا Mattie با او را تسهیل کند.
او در کوتاه مدت ، شکست خورده بود به خودش را ضروری ؛ و یا به جای تلاش خود را به انجام
این کار را با نفوذ قوی تر از هر او می تواند اعمال شده بود خنثی است.
این نفوذ ، در تحلیل خود ، به سادگی قدرت پول : برتا دورست
اعتبار اجتماعی در حساب های بانکی غیر قابل تسخیر بود.
لیلی می دانست که Rosedale نه مشکل از موقعیت خود را بیش از حد بود
و نه کامل از اثبات بیگناهی او پیشنهاد : یک بار بازی برتا در مواد
منابع ، هدیه مافوق خود که آن را آسان برای او را به تسلط دشمن او.
درک درستی از آنچه سلطه از جمله به معنی ، و از معایب
accruing از رد خود را از آن ، با افزایش به خانه به لیلی آورده شد
سلاست در طی هفته های اولیه از زمستان است.
تاکنون ، او ظاهر از جنبش خارج از جریان اصلی نگه داشته بود
اجتماعی ، اما با بازگشت به شهر ، و تمرکز از پراکنده
فعالیت ها ، این واقعیت صرف از لغزش
به عقب به طور طبیعی به عادات قدیمی خود را از زندگی او را مشخص شده به عنوان بودن این پدیده ها از مطالعه حذف
از آنها.
اگر کسی بخشی از روال ثابت فصل نیست ، یکی در unsphered وضع روانیش
از درجه اعتبار ساقط از اجتماعی غیر وجود.
لیلی ، برای همه ناراضی خواب او بود ، واقعا هرگز تصور امکان
گردان در مورد یک مرکز متفاوت : آن را آسان به اندازه کافی برای خوار شمردن دنیا بود ، اما
قطعا به سختی برای پیدا کردن هر منطقه قابل سکونت دیگر.
احساس او از طنز کاملا هرگز او را ترک ، و او می تواند هنوز هم توجه داشته باشید ، با خود
کارگردانی تمسخر ، مقدار غیر طبیعی به طور ناگهانی توسط اغلب خسته کننده به دست آورد و
جزئیات ناچیز از زندگی سابق خود را.
drudgeries بسیار آن افسون که او غیر ارادی از آنها منتشر شد :
کارت ترک ، توجه داشته باشید ، نوشتن ، اجرا civilities به کسل کننده و سالمندان ، و
خندان استقامت از شام خسته کننده --
خوش تعهدات چنین پوچی روز او را پر!
او در واقع کارت در مقدار زیادی ترک ؛ او خودش نگه داشته ، با لبخند زدن و شجاع
پشتکار ، به خوبی در چشم جهان خود را ، و نه هیچ یک از کسانی که ناخالص ، او رنج می برند
rebuffs که گاهی به تولید یک عکس العمل سالم و بی خطر در قربانی خود را خوار می.
جامعه به نوبه خود نه دور از او ، آن را به سادگی توسط زیرفشار ، سرگرم و
بی اعتنا ، اجازه دادن به احساس خود را ، به اندازه گیری کامل از غرور و افتخار او فروتنی ، چگونه
به طور کامل از او مخلوقی را که از نفع آن بوده است.
او پیشنهاد Rosedale را با سرعت عمل خردانگاشتن تقریبا تعجب آور به رد کرده بود
خود او تا به حال از ظرفیت خود را برای بالا چشمک می زند از خشم از دست داده است.
اما او نمی تواند تنفس طولانی در ارتفاعات ، هیچ چیز در او وجود داشته است
آموزش به منظور توسعه هر تداوم قدرت اخلاقی : آنچه او craved ، و واقعا احساس
خودش را به عنوان ، اوضاع در آن شد
که noblest نگرش نیز باید ساده ترین باشد.
تاکنون انگیزه های متناوب خود را از مقاومت در برابر بسنده برای حفظ او
عزت نفس.
اگر او تضعیف او بهبود جای پای او ، و آن را تنها پس از آن بود که او بود
آگاهی از داشتن هر زمان در یک سطح کمی پایین تر را به بهبود آن است.
او پیشنهاد Rosedale را بدون تلاش آگاهانه رد کرده بود ، تمام هستی او را به حال افزایش یافته است
در برابر آن ، و او هنوز رتبهدهی نشده است درک که ، با عمل صرف گوش دادن به او ،
او زندگی با ایده های که زمانی غیر قابل تحمل می شده اند به او آموخته بود.
به Gerty نور ، نگه داشتن تماشای خود را با مناقصه اگر چشم بینا کمتر از
خانم فیشر ، نتایج حاصل از مبارزه در حال حاضر و مجزا قابل مشاهده بودند.
او ، نه در واقع ، می دانم چه گروگان لیلی در حال حاضر به مجمع تشخیص مصلحت نظام داده شده ، اما
او او را دیدم شور و حرارت و irretrievably به سیاست های خانمان برانداز "نگهداری متعهد
بالا است. "
Gerty در حال حاضر می تواند لبخند را در او رویای خود را زود هنگام به روز شده در دوست خود را از طریق
سختی : او را درک وضوح کافی که لیلی از آن نیست به چه کسی بود
محرومیت می آموزد unimportance از آنچه که از دست داده اند.
اما این حقیقت بسیار ، به Gerty ، دوست وی را بیشتر piteously می خواهم کمک
بیشتر به ادعای حساسیت به لمس در معرض او بود کمی از آگاه
نیاز.
لیلی ، از زمان بازگشت او را به شهر ، و نه اغلب صعود به حال از پله ها خانم نور.
چیزی تحریک کننده به او در بازجویی لال همدردی Gerty وجود دارد :
او احساس مشکلات واقعی از وضعیت او به غیر قابل ابلاغ به هر یک
تئوری که از ارزش ها خیلی متفاوت بود
از خود ، و محدودیت های از زندگی Gerty ، که تا به حال یک بار تا به حال افسون
مقابل ، در حال حاضر او را به یاد بیش از دردناکی از محدودیت هایی که وجود خود را
شد کاهش است.
هنگامی که در طول ، یک بعد از ظهر ، او را اعدام قرار داده حل و فصل دیرتر از موقع به دیدار او
دوستان ، این حس از فرصت shrunken خود را با غیر معمول دارای
شدت.
پیاده روی تا خیابان پنجم پیش از او اتفاق می افتند ، در درخشش از زمستان سخت
نور خورشید ، در صفوف منظم پیش پایان نا پذیر واگن fastidiously - مجهز -- دادن
او ، از طریق مربع کوچک
کالسکه ویندوز ، peeps پروفیل آشنا خم بالاتر از بازدید از فهرست ،
دست عجولانه انصراف یادداشت ها و کارت footmen همراه -- این نگاهی اجمالی به
چرخ گردان همیشه از اجتماعی بزرگ
ماشین ساخته شده لیلی بیش از هر زمان دیگری آگاهانه از تیزی و ضیق از Gerty
از پله ها ، و کور کوچه تنگ از زندگی که به آنها منجر شد.
پله مبهم به مقصد توسط افراد کسل کننده نصب شده باشد : چگونه بسیاری از هزار نفر از ناچیز
چهره قرار بود به بالا و پایین پله ها از جمله در سراسر جهان که در آن لحظه --
ارقام به عنوان نخ نما و غیر جذاب را به عنوان که
بانوی میانسال در لنگی سیاه و سفید که پرواز Gerty به عنوان لیلی صعود به فرود
آن!
"فقیر خانم جین Silverton بود -- آمد او را به صحبت با من : او و
خواهرش می خواهید به انجام کاری خود را حمایت ، Gerty ، به عنوان لیلی توضیح داد
او را به داخل اتاق نشسته به دنبال.
"خود را حمایت؟ آیا آنها چنان سخت می کند؟ "
خانم بارت با یک لمس از التهاب پرسید : او آمده بود برای گوش دادن به مشکلات
افراد دیگر.
"من می ترسم آنها را هیچ چیز از چپ : بدهی NED را بلعیده اند همه چیز را.
آنها امیدوار است چنین داشتند ، می دانید ، هنگامی که او به دور از حمل فیشر شکست ؛ آنها فکر می کردند
برتا دورست چنین تاثیر خوبی خواهد بود ، چرا که او برای مراقبت از
کارت ، و -- خوب ، او صحبت کاملا
زیبایی به فقرا خانم جین درباره احساس که اگر NED برادر جوانتر او بودند ، و
مایل به او را حمل بر روی قایق بادبانی ، به طوری که او ممکن است فرصتی برای رها کردن کارت
و مسابقه ، و را تا آثار ادبی خود را دوباره است. "
خانم نور با آه که بازتاب سرگشتگی از خروج او متوقف شد
بازدید کننده.
"اما است که نه همه ، حتی بدترین.
به نظر می رسد که NED با Dorsets اختلاف و یا حداقل برتا او به شما این امکان را می دهد
به او نگاه می کنید ، و او ناراضی آن است که او را به قمار گرفته دوباره است ، و
رفتن در مورد با تمام انواع از افراد عجیب و غریب است.
و پسر عموی گریس ون Osburgh او را متهم به داشتن نفوذ بسیار بد بر روی فردی ،
که چپ دانشگاه هاروارد در بهار گذشته ، و شده است یک معامله بزرگ با NED از زمان است.
او برای خانم جین فرستاده می شود ، ساخته شده صحنه بسیار ناراحت کننده و جک Stepney و Melson هربرت ،
که آنجا بودند بیش از حد ، به خانم جین گفت که فردی بود تهدید به ازدواج با برخی از
زن بسیار ناراحت کننده به آنها NED معرفی به حال
او ، که آنها چیزی می تواند با او انجام دهید ، زیرا اکنون او از سن او خود را
پول است.
شما می توانید علاقه داشتن به فقیر خانم جین احساس -- او به من آمد در یک بار ، و به نظر می رسید فکر می کنم
که اگر من می توانم چیزی او را به انجام او می تواند کسب و به اندازه کافی برای پرداخت بدهی های NED
ارسال او را دور -- I'm ترس او به هیچ ایده
چه مدت آن را از او برای یکی از شب خود را در پل پرداخت کنند.
و او به طرز وحشیانه ای در بدهی بود که او را از کروز آمد -- می توانید ببینید که چرا او
باید صرف پول خیلی بیشتر تحت تاثیر برتا از حمل است می تواند شما را "؟
لیلی این پرس و جو با ژست بی تاب دیدار کرد.
"Gerty عزیزم ، من همیشه مردم چگونه می توانند پول بسیار بیشتری را صرف درک -- چگونه هرگز
آنها می توانند هر یک کمتر! صرف "
وی شل پوشاک از پوست خزدار او و خودش را در Gerty آسان رئیس حل و فصل ، در حالی که دوست وی
خودش را با فنجان چای مشغول ساختم. "اما آنچه می تواند انجام می دهند -- Silvertons دوشیزه؟
چگونه می توانم آنها به معنای خود را پشتیبانی می کند؟ "او پرسیده می شود ، آگاه است که توجه داشته باشید از
سوزش هنوز هم در صدای او همچنان ادامه داشت.
این موضوع بسیار تاریخ و زمان آخرین او به بحث در مورد معنای بود -- واقعا او را در جهت منافع
حداقل -- اما او توسط یک کنجکاوی ناگهانی منحرف ربوده شده بود می دانید که چگونه دو
قربانیان کوچک شدن بی رنگ جوان
آزمایش های احساساتی Silverton به منظور مقابله با ضرورت شوم که
lurked تا این حد نزدیک به آستانه خود او. "من نمی دانم -- من تلاش برای پیدا کردن
چیزی برای آنها.
خانم جین بار خوانده شده با صدای بلند بسیار ظریفانه -- اما آن را بسیار سخت برای پیدا کردن هر کسی است که مایل به
خوانده شود. و خانم آنی رنگ ---- کمی "
"آه ، من می دانم -- و شکوفه های سیب در بلاتینگ کاغذ ، فقط نوع از چیزی که من باید
انجام خودم قبل از اینکه طولانی گفت : "لیلی ، با شروع با غیظ و غضب از جنبش
که نابودی تهدید به دست چای جدول شکننده نور.
لیلی خم به ثابت فنجان و سپس او را به صندلی خود غرق است.
"من هیچ جایی وجود دارد به فاصله در -- چگونه زیبا می کند ، به
رفتار در یک خانه آپارتمانی کوچک! اوه ، Gerty ، من به معنای می شود خوب است ، "او
آهی کشید از متناقض است.
Gerty بلند نگاه نگران به چهره رنگ پریده او ، که در آن چشم ها با تاباند
عجیب و غریب درخشش بی خوابی.
"شما نگاه کنید به طرز وحشیانه ای خسته و لیلی و چای خود را ، و اجازه دهید من به شما این کوسن را به
تکیه. "خانم بارت فنجان چای را پذیرفت ، اما به
پشت کوسن با دست بی تاب است.
"آیا به من که نیست! من نمی خواهم به عقب خم -- من باید برای رفتن
خواب اگر من. "" خب ، به همین دلیل ، نه عزیز؟
من به عنوان آرام به عنوان یک موس ، "Gerty خواست روی محبت.
"نه -- نه ؛ انجام نمی شود آرام و صحبت کردن با من -- مرا به خاطر بیدار!
من در شب بخوابد ، و در بعد از ظهر خواب آلودگی وحشتناک خزد بیش از
. "" شما در شب خواب نیست؟
از چه زمانی؟ "
"من نمی دانم -- من نمی توانم به یاد داشته باشید". او بلند شد و فنجان خالی را در قرار داده چای
سینی.
"یکی دیگر ، و قوی تر ، لطفا ، اگر من را حفظ کند بیدار در حال حاضر من باید وحشت را مشاهده امشب
کامل وحشت! "" اما بدتر از آنها خواهید بود اگر شما می نوشند بیش از حد
چای بخور. "
"نه ، نه -- آن را به من بدهید و موعظه نیست ، لطفا" لیلی بازگشت آمرانه.
صدای او تا به حال لبه خطرناک است ، و Gerty متوجه شده است که دست خود را تکان داد ، او از آن برگزار شد
برای دریافت دوم فنجان.
"اما شما نگاه آنقدر خسته : من مطمئن هستم که شما باید بیمار ----
خانم بارت مجموعه فنجان خود را با یک شروع است. "آیا من بیمار نگاه کنید؟
آیا به صورت من نشان می دهد؟ "
او بلند شد و به سرعت به سمت آینه کمی بالاتر از نوشتن جدول راه می رفت.
"چه زشت به دنبال شیشه ای -- همه blotched و تغییر رنگ است.
هر کس در آن نگاه رنگ پریده! "
او پشت چشم محزون خود را در Gerty ، تعمیر.
"شما احمق عزیز ، چرا چنین چیزهایی نفرت انگیز به شما می گویند به من؟
این به اندازه کافی به بیمار به گفته یکی از به نظر می رسد تا!
و به دنبال به معنی بیمار به دنبال زشت است. "او گرفتار مچ Gerty ، و جلب کرد او
نزدیک به پنجره.
"پس از همه ، من ترجیح می دهم حقیقت را می دانم. نگاه من راست در صورت ، Gerty ، و
به من بگویید : من کاملا هراسان شده "؟
"شما کاملا زیبا در حال حاضر و لیلی : چشم خود را درخشان ، و گونه خود را دارند
رشد تا صورتی ---- ناگهانی "" آه ، آنها کم رنگ ، پس از آن -- رنگ پریده رنگ پریده ،
در زمانی که من آمده؟
چرا شما به من بگویید رک و پوست کنده که خراب هستم؟
چشم من روشن و در حال حاضر چون من تا عصبی -- اما در صبح مانند نگاه کنند
منجر شود.
خطوط نگرانی و ناامیدی و -- و من می توانم در آینده خطوط صورت من
شکست!
هر شب بی خوابی برگ جدید -- و من چگونه می توانم خواب ، زمانی که من بسیار ناراحت کننده از جمله
چیزهایی که فکر می کنید؟ "
"وحشتناک چیز -- چه چیز" پرسید : Gerty ، به آرامی جدا شدن مچ دست خود را از او
انگشتان تب آلوده دوست. "چه چیز؟
خوب ، فقر ، برای یکی -- و من انجام هر گونه که وحشتناک تر نمی دانم ".
لیلی دور تبدیل شده و با خستگی ناگهانی آسان به صندلی نزدیک غرق چای
جدول.
"شما از من خواست در حال حاضر اگر من می توانم درک چرا NED Silverton صرف بسیار
پول است. البته من درک می کنم -- او آن را خرج می کند در
با ثروتمند زندگی می کنند.
شما فکر می کنم ما در غنی زندگی می کنند ، نه با آنها و بنابراین ما ، به یک معنا -- اما
امتیاز اتمام حجت ما مجبور به پرداخت!
شام خود را بخورند و شراب خود را ، و دود سیگار آنها و استفاده از آنها
واگن و اپرا جعبه و خودروهای شخصی خود را -- بله ، اما مالیات there'sa به پرداخت
در هر یک از آن تجملات است.
انسان آن را می پردازد توسط راهنمایی های بزرگ به بندگان ، با بازی کارت های فراتر از خود
معنی ، با گل و ارائه می -- و -- و -- بسیاری از چیزهای دیگر است که هزینه ؛ دختر
می پردازد آن را با راهنمایی ها و کارت های بیش از حد -- اوه ، بله ،
من را به این پل دوباره -- و با رفتن به بهترین لباس سازان ، و داشتن
لباس مناسب برای هر مناسبت ، و همیشه خودش را تازه و
نفیس و سرگرم کننده! "
او برای یک لحظه به عقب تکیه داد ، بستن چشم او ، و او آنجا نشسته ، لب ها رنگ پریده او
کمی جدا شده است ، و درب های کاهش یافته است بالاتر از او زل زل نگاه کردن مانده درخشان ، Gerty
ادراک مبهوت از تغییر در او
صورت -- از راه که در آن روز روشن دارای رنگ خاکستری به نظر می رسید به طور ناگهانی به خاموش کردن آن
روشنایی مصنوعی. او نگاه و دید از بین رفت.
این صدای بسیار سرگرم کننده است ، آن را؟
و آن isn't -- I'm بیمار به مرگ از آن! و در عین حال فکر دادن آن همه
نزدیک به من می کشد -- آن چه مرا بیدار نگه می دارد در شب ، و من برای شما دیوانه می سازد
چای قوی.
برای من نیست می توانید بروید در این راه بسیار طولانی ، شما می دانید -- I'm تقریبا در پایان از من
افسار. و سپس آنچه می توانم انجام -- چگونه بر روی زمین هستم
خودم را زنده نگه دارید؟
من می بینم خودم را به سرنوشت آن زن فقیر Silverton کاهش می یابد -- slinking در مورد به
سازمان های اشتغال ، و تلاش برای فروش رنگ بلاتینگ - پد مبادلات زنان!
و هزاران و هزاران نفر از زنان در تلاش برای انجام کار مشابه در حال حاضر وجود دارد ،
و یکی از تعدادی است که ایده کمتر برای کسب یک دلار نسبت به من! "
او دوباره با یک نگاه عجولانه در ساعت افزایش یافت.
این اواخر ، و من باید خاموش -- من یک قرار ملاقات با حمل فیشر.
به نظر نمی آید بنابراین نگران ، شما عزیز چیز -- آیا فکر نمی کنم بیش از حد در مورد مزخرف
من صحبت شده است. "
او قبل از آینه مجددا میکند ، سازگارکردن و مو خود را با یک دست نور ، رسم کردن
حجاب او ، و دادن لمس زبر دست به پوشاک از پوست خزدار او.
البته ، شما می دانید ، آن را تا به آژانس های کاریابی می آیند و نقاشی
بلاتینگ ، پد ، اما من و نه سخت فقط برای لحظه ای ، و اگر من می تواند
چیزی برای انجام -- یادداشت ها برای نوشتن و
بازدید از لیست را تشکیل می دهند ، یا این که نوع از چیزی که -- آن را به من بیش از جزر و مد تا
میراث است پرداخت می شود.
و حمل قول داده است برای پیدا کردن کسی که می خواهد نوع دبیر اجتماعی -- می دانید
او می سازد تخصص ثروتمند درمانده. "
خانم بارت بود نشان داد به Gerty حد پر از اضطراب او.
او در واقع در نیاز مبرم و فوری پول : پول برای دیدار با مبتذل
ادعای بارگیری در این هفته است که نه می تواند به تعویق افتاده و نه طفره رفت.
به رها کردن خانه اش ، و کوچک کردن به گمنامی از سوار شدن به خانه ، و یا
مهمان نوازی موقت تخت نشسته Gerty نور اتاق ، مصلحت بود
که تنها می تواند مشکل را به تعویق بیندازند
مقابله با او را ، و به نظر می رسید آن را عاقل تر و مطلوب تر باقی می ماند که در آن او
بود و پیدا کردن برخی استفاده از درآمد زندگی خود را.
امکان داشتن برای انجام این کار که او پیش از اینکه به طور جدی هرگز به حال بود
در نظر گرفته شده است ، و کشف است که ، به عنوان برنده نان ، او به احتمال زیاد برای اثبات به عنوان
درمانده و بی فایده به عنوان فقیر دوشیزه
Silverton ، یک شوک شدید به او اعتماد به نفس بود.
پس از عادت به خودش را در ارزشگذاری محبوب شده است ، به عنوان یک فرد از
انرژی و منابع ، به طور طبیعی مجهز به تسلط هر موقعیتی که در آن او در بر داشت
خودش ، او مبهم تصور که چنین
هدیه از ارزش به پناهجویان پس از هدایت اجتماعی باشد ، اما وجود داشت
متاسفانه هیچ سر خاص که تحت آن ، هنر گفتن و انجام دادن کار درست
می تواند در بازار ارائه می گردد ، و حتی
غنی خانم فیشر موفق قبل از دشواری از کشف قابل اجرا
ورید در ثروت و مبهم از زینت لیلی.
خانم فیشر کامل از مصلحت های غیر مستقیم برای دوستان او را قادر می سازد به امرار معاش بود ،
و وجدان می تواند که او فرصت های متعددی از این نوع قرار داده بود ادعا
قبل از لیلی ، اما مشروع روش
برنده نان از به همان اندازه از خط او را به عنوان آنها فراتر از ظرفیت بودند
مبتلایان به او عموما خواسته شده است تا کمک.
شکست لیلی به سود توسط شانس در حال حاضر فراهم او ممکن است علاوه بر این ،
رها دورتر تلاش از جانب او را توجیه ؛ اما خانم فیشر
پایان ناپذیر خوب در برابر طبیعت ساخته شده او را ماهر
در ایجاد تقاضای مصنوعی در پاسخ به عرضه واقعی.
در تسریع این منظور او در یک بار در یک سفر از کشف در خانم های آغاز شده
از جانب بارت ، و او به عنوان نتیجه اکتشافات او در حال حاضر احضار دومی
با اعلام که او تا به حال "چیزی در بر داشت."
از چپ به خودش ، Gerty distressfully بر وضع اسفناک دوست خود mused در ، و خود را
ناتوانی به رفع آن.
به او به وضوح مشخص بود که لیلی ، برای حال حاضر ، هیچ آرزوی نوع کمک
او می تواند به من بدهید.
خانم نور می تواند هیچ امیدی برای دوست وی ، اما ببینید در یک زندگی به طور کامل تجدید سازمان
و از انجمن های قدیمی خود را جدا شده ، در حالی که انرژی تمام لیلی در متمرکز بود
تلاش سریع به کسانی که مصمم به برگزاری
انجمن ها ، برای حفظ خود آشکارا با آنها شناسایی شده اند ، تا زمانی که
توهم ممکن است حفظ شود شود.
رقت بار به عنوان چنین نگرش به نظر می رسید Gerty ، او می تواند از آن قضاوت کرد و به شدت به عنوان
Selden ، به عنوان مثال ، ممکن است انجام داده اند.
شب از احساسات او را فراموش نکرده است که او و لیلی در هر یک از دیگر lain بود
بازوها ، و او را به احساس خون قلب خود را عبور به دوست وی به نظر می رسید بود.
قربانی کردن او به حال ساخته شده بود unavailing به اندازه کافی به نظر می رسید ، اثری باقی مانده است
لیلی از نفوذ subduing آن ساعت ، اما حساسیت Gerty ، نظم
سال های طولانی از تماس با مبهم و
درد و رنج غیر ملفوظ ، می تواند در جسم خود را با تحمل خاموش که در زمان صبر کنید
حساب کاربری از زمان است.
او می تواند ، با این حال خودش آرامش گرفتن وکیل اضطراب با انکار
لارنس Selden ، با آنها ، از زمان بازگشت خود از اروپا ، او قدیمی خود تجدید بود
رابطه اعتماد به نفس cousinly.
Selden خود شده بود ، هرگز هیچ تغییری در ارتباط خود آگاه است.
او متوجه شد Gerty به عنوان او را ترک کرده بود ، ساده ، undemanding و اختصاص داده شده ، اما با
هوش سریع از قلب که او بدون به دنبال به توضیح رسمیت شناخته شده
آن.
برای Gerty خودش آن را یک بار به نظر می رسید که غیر ممکن است که او تا کنون دوباره باید صحبت
آزادانه با او را به لیلی بارت ، اما آنچه در پنهان کاری از پستان خود را پشت سر گذاشته بودند
به نظر می رسید خود را حل و فصل ، هنگامی که ابهام
مبارزه را به شکستن مرزهای خود پاک ، منحرف.
احساسات شخصی به جریان کلی آگاهی انسان تلف شده است.
آن را تا حدود دو هفته پس از سفر خود را از لیلی بود که Gerty بود
فرصت برقراری ارتباط ترس او را به Selden.
دوم ، داشتن خود را در یک بعد از ظهر یکشنبه ارائه ، lingered از طریق
انیمیشن کهنه از پسر عموی خود را چای ساعت ، از چیزی آگاه در صدای او
و چشم که پیش بینی شده یک کلمه از هم جدا ؛
به زودی به عنوان بازدید کننده گذشته رفته بود Gerty پرونده او را با پرسیدن چگونه به تازگی او افتتاح شد
دیده می شود خانم بارت. مکث محسوس Selden وقت خود را داد
برای اندکی هم بزنید از تعجب.
"من او را ندیده در همه -- I've دائمی از دست رفته به دیدن او را از او
آمد. "
این پذیرش غیر منتظره ساخته شده مکث Gerty بیش از حد ، و او هنوز مردد بود
آستانه موضوع خود را هنگامی که او با اضافه کردن درد : "من می خواستم او را -- اما او
به نظر می رسد توسط Gormer مجموعه ای از زمان بازگشت او از اروپا جذب شده اند. "
"این همه دلیل : او بسیار ناراضی است."
"ناراضی بودن با Gormers؟"
"آه ، من صمیمیت خود را با Gormers دفاع نیست ، اما که بیش از حد به پایان رسیده در حال حاضر ، من
فکر می کنم. شما می دانید افراد بسیار نامهربان از سال شده است
برتا دورست اختلاف با او. "
"آه ---- Selden بانگ زد ، ناگهان رو به افزایش برای راه رفتن به پنجره ، جایی که او باقی ماند
با چشم خود را بر روی خیابان تیره در حالی که پسر عموی او در ادامه توضیح می دهند : "جودی
Trenor و خانواده خود را ترک کرده اند او را
بیش از حد -- و همه به خاطر برتا دورست گفته است که چنین چیزهایی وحشتناک.
و او بسیار ضعیف است -- می دانید خانم Peniston او را قطع با میراث کوچک ،
پس از دادن او را به درک که او به همه چیز بود. "
"بله -- من می دانم ،" Selden assented curtly ، چرخش به داخل اتاق ، اما تنها به
هم بزنید در مورد گام های بیقرار در فضای محدود بین درب و
پنجره.
"بله -- او شده است abominably درمان می شود ، اما متاسفانه آن چیزی که دقیق که
مردی که می خواهد برای نشان دادن همدردی خود را به او نمی توانم بگویم. "
سخنان او باعث Gerty لرز خفیف از ناامیدی است.
"خواهد بود وجود دارد راه های دیگر برای نشان دادن همدردی خود را ،" او پیشنهاد شده است.
Selden ، با خنده اندکی در کنار او روی مبل کوچک نشسته که
پیش بینی شده از کوره فولاد سازی دهان. "چه شما را از فکر کردن ، شما درست نشدنی
مبلغ؟ "او پرسید.
رنگ Gerty افزایش یافت ، و سرخ شدن او برای یک لحظه ، تنها پاسخ او بود.
سپس او بیشتر صریح با گفتن ساخته شده است : "من فکر کردن به این واقعیت است که شما و او
استفاده می شود به دوستان بزرگ -- که او استفاده می شود به مراقبت های فوق العاده برای آنچه شما را از فکر او
و که ، اگر او طول می کشد خود را دور ماندن
به عنوان نشانه ای از آنچه شما فکر می کنید در حال حاضر ، من می توانم تصور خود را با اضافه کردن یک معامله بزرگ را به او
ناخشنودی. "
«فرزند عزیزم ، آیا به آن اضافه نمی کند هنوز هم بیشتر - - حداقل به تصور خود را از آن --
نسبت به انواع همه او را از حساسیت از را آن گونه که مایلید تغییر دهید. "
Selden ، برای زندگی خود ، می تواند توجه داشته باشید از خشکی از صدای او را حفظ کند ، اما او ملاقات
نگاه Gerty از سرگشتگی گفت : بیشتر خفیف : "اما ، هر چند شما فوق العاده
اهمیت هر چیزی را مبالغه من
برای خانم بارت می تواند انجام دهد ، شما می توانید آمادگی من برای انجام این کار نیز چندان اغراق کرد -- اگر شما
از من بپرسید. "
او دست خود را برای یک لحظه بر روی... او گذاشته ، به تصویب رساند و بین آنها وجود دارد ، در جریان
تماس با نادر ، یکی از کسانی که تبادل معنی است که پر کردن مخازن پنهان
از محبت است.
Gerty به حال احساس که او هزینه درخواست خود را به سادگی اندازه گیری او به عنوان خوانده شده
اهمیت پاسخ خود را و حس است که به طور ناگهانی روشن شد
بین آنها ساخته شده کلمات بعدی او برای پیدا کردن آسان تر است.
"من از شما درخواست ، و سپس ، من به شما بخواهید زیرا او یک بار به من گفت که به شما کمک می کند تا شده بود
او ، و از آنجا که او نیاز به کمک در حال حاضر او به عنوان هرگز قبل از آن مورد نیاز است.
شما می دانید که چگونه وابسته به او همواره بر روی سادگی و لوکس شده است -- چگونه او متنفر است چه
نخ نما و زشت و ناراحت کننده بود.
او می تواند آن را کمک نمی کند -- او با کسانی که ایده ها آورده شد ، بوده است و هرگز قادر به
پیدا کردن راه خود از آنها.
اما در حال حاضر همه چیز او را برای مراقبت شده اند را از او گرفته شده ، و کسانی که
تدریس او را به مراقبت از آنها را با خود حمل می کنند بیش از حد او را رها و آن را به من به نظر می رسد که اگر برخی از
یک نفر می تواند رسیدن به دست را نشان دهد و او را
طرف دیگر -- به او نشان می دهد که چقدر در زندگی و در خودش ---- "Gerty سمت چپ قطع ،
abashed در صدای فصاحت خود را ، مانع و مشکل از دادن
بیان دقیق به آرزوی مبهم خود را برای بازیابی دوست خود.
او ادامه داد : "من نمی توانم او را خودم کمک کند : او را خارج از دسترس من گذشت ،.
"من فکر می کنم او ترس از بودن بار به من است.
وقتی او آخرین اینجا بود ، دو هفته پیش ، او در مورد آینده اش نگران به نظر می رسید dreadfully :
او گفت : حمل فیشر بود در تلاش برای پیدا کردن چیزی برای او به انجام.
چند روز بعد او به من نوشت که او موقعیت به عنوان دبیر خصوصی گرفته شده بود ، و
بود که من به اضطراب ، برای همه چیز همه حق بود ، و او می
آمد و به من بگویید در مورد آن زمانی که او تا به حال
زمان ؛ اما او آمده است هرگز ، و من دوست ندارم برای رفتن به او ، چون من می ترسم
مجبور خودم را در او زمانی که من می خواستم نیست.
هنگامی که ، زمانی که ما کودکان بودند ، و من پس از یک جدایی طولانی عجله بود ، و
پرتاب سلاح من در مورد او ، او گفت : "لطفا به من بوسه مگر اینکه شما به ، Gerty' من بپرسید --
و او از من بپرسید ، یک دقیقه بعد ، اما از آن زمان به بعد من همیشه منتظر به خواسته می شود ".
Selden گوش در سکوت ، با نگاه متمرکز شده که چهره اش نازک تیره
تصور زمانی که او آرزو به آن را در برابر هر گونه تغییر غیر ارادی از گارد
بیان است.
وقتی دختر خاله اش به پایان رسید ، او با یک لبخند خفیف گفت : "از آنجا که شما یاد گرفته ام
خرد انتظار ، شاهد به همین دلیل از شما می خواهیم من در عجله -- "اما درخواست تجدید نظر مشکل از
چشم او ساخته شده او را اضافه کنید ، به عنوان او گل رز به را
ترک : "با این حال ، من آنچه که شما میخواهید ، و نگه دارید شما را برای شکست من مسئول نیست."
اجتناب Selden دوشیزه بارت نشده بود به عنوان ناخواسته به او اجازه داده بود خود را
پسر عموی به فکر می کنم.
در ابتدا ، در واقع ، در حالی که هنوز حافظه از یک ساعت گذشته خود را در مونت کارلو برگزار شد
گرما پر از خشم او ، او با نگرانی برای بازگشت او را تماشا می کردند ، اما او
او طولانی در نا امید شده بود
انگلستان ، و هنگامی که او در نهایت مجددا آن اتفاق افتاد که کسب و کار او را به نام بود
غرب ، از چه رو او آمد فقط به یاد بگیرند که او برای آلاسکا شروع شد با
Gormers.
effectually وحی از این صمیمیت برقرار شده به طور ناگهانی سرد تمایل خود را به
مراجعه کنید او را.
اگر در لحظه ای که تمام زندگی خود را به نظر می رسید به شکستن ، او می تواند خوش
متعهد بازسازی خود را به Gormers بود ، هیچ دلیلی وجود ندارد چرا چنین حوادث وجود دارد
باید همیشه خود را به عنوان جبران ناپذیر اعتصاب.
هر گام او در زمان به نظر می رسید در واقع او را دورتر از این منطقه ادامه می دهند که در آن ، یک یا
دو بار او و برای لحظه ای illumined ملاقات کرده و به رسمیت شناختن این واقعیت ،
زمانی که اضطراب سخت و ناگهانی اولین آن surmounted شده بود ، به او احساس تسکین منفی.
این بسیار ساده تر برای او به قاضی خانم بارت به رفتار همیشگی خود را از
انحراف نادر از آن که او را انداخته بود بنابراین نگران کننده در راه او ، و هر
عمل... او که ساخته شده از عود
انحرافات بعید تر است ، تایید کرد احساس تسکین که او با بازگشت
به این دیدگاه متعارف او.
اما کلمات Gerty نور بسنده به او را ببیند چقدر این دیدگاه بود
واقعا خود را ، و چگونه غیر ممکن بود او را به زندگی بی سر و صدا با فکر
لیلی بارت.
برای شنیدن این که او نیاز به کمک بود -- حتی چنین مبهم کمک او می تواند ارائه دهد -- بود
در یک بار repossessed وجود دارد که فکر و زمان او به خیابان او تا به حال رسید
به اندازه کافی خود را متقاعد
ضرورت دادگاه تجدید نظر پسر عمویش را به نوبه خود گام های خود را به طور مستقیم به سمت هتل لیلی.
تعصب و غیرت او وجود دارد چک در اخبار پیش بینی نشده که خانم بارت منتقل شده بود ملاقات کرد
دور ، اما ، در خود سوالات فشار خود را ، که کارمند یاد داشته باشیم که او را ترک کرده بودند
آدرس ، که او در حال حاضر شروع به جستجو از طریق کتاب او.
مطمئنا عجیب بود که او باید این مرحله را بدون اجازه Gerty گرفته
از تصمیم او نور می دانیم و Selden منتظر با یک حس مبهم تشویش
در حالی که آدرس برای دنبال شد.
فرایند طولانی به اندازه کافی برای تشویش به نوبه خود به دلهره به طول انجامید ، اما
زمانی که در طول یک لغزش کاغذ به او تحویل داده شد ، و او آن را بخوانید : "مراقبت از خانم نورما
هچ ، مرکز فروش هتل ، "دلهره او
گذشت به خیره بی اعتقاد است ، و این را به ژست انزجار او که با آن
مقاله را در دو پاره ، و تبدیل به راه رفتن به سرعت homeward.
>
فصل 9
هنگامی که لیلی در صبح روز پس از ترجمه خود را به هتل مرکز فروش را بیدار کرد ، او را
اولین احساس رضایت کاملا فیزیکی بود.
نیروی از مقابل به تندی و تیزی اضافه شده به لوکس از دروغ گفتن یک بار دیگر
در یک خواب نرم pillowed ، و به دنبال در سراسر اتاق روشن از فروغ افتاب جادار در یک میز صبحانه
مجموعه invitingly در نزدیکی آتش.
تجزیه و تحلیل و درون گرایی بعد ممکن است ، اما او برای لحظه ای حتی
ناراحتی افراط اثاثه یا لوازم داخلی و یا convolutions بیقرار از
مبلمان.
احساس داشتن یک بار دیگر lapped و تاشو در سهولت ، و در برخی خفیف چگال
متوسط غیر قابل نفوذ به ناراحتی ، effectually stilled faintest توجه داشته باشید از
انتقاد.
هنگامی که ، بعد از ظهر قبل از آن ، او خودش تا به حال به بانوی به آنها حمل ارائه
فیشر او را کارگردانی کرده بود ، او ورود به دنیای جدید آگاه شده بود.
بیان مبهم حمل خانم نورما هچ (که بازگشت به مسیحی خود
نام به عنوان نتیجه از آخرین طلاق او توضیح داده شد) ، او را تحت
استنباط از آینده "از غرب ،" با
کمی غیر معمول نیست که مقدار زیادی از پول ، با او به ارمغان آورد.
بسیار برای دست لیلی موضوع : او ، در کوتاه مدت ، ثروتمند ، درماندگی ، unplaced بود.
خانم فیشر به حال خط دوست وی بود را مشخص نشده است ؛ او خودش را متعلق به
unacquainted با خانم هچ ، آنها او "می دانست در مورد" را از طریق Stancy ملویل ،
وکیل در لحظات فراغت خود را ، و
Falstaff از یک بخش خاص از زندگی دوبله جشن.
اجتماعی ، Stancy آقای ممکن است شده اند گفت : به شکل یک لینک ارتباطی بین
Gormer جهان و منطقه بیشتر dimly روشن که در آن خانم بارت در حال حاضر خودش را در بر داشت
ورود.
بود ، با این حال ، تنها شاید که روشنایی جهان خانم هچ می تواند
شرح داده شده به عنوان کم نور : لیلی در واقع ، خود را در رنگ یا نور درخشان از برق نشسته
نور ، بی طرفانه بینی های مختلف
excrescences زینتی در تقعر قریب به اتفاق گلدار صورتی رنگ و تذهیب ، که از آن او
مانند زهره از پوسته اش افزایش یافت.
قیاس با ظاهر بانوی ، که در چشم بزرگ prettiness توجیه شد
تا به حال ثبوت چیزی impaled و نشان داده شده در زیر شیشه.
این کشف فوری که او چند سال جوان تر بود ، مانع نیست
نسبت به بازدید کننده خود را که تحت showiness خود ، سهولت او ، تجاوز از او
لباس و صدا ، همچنان ادامه داشت که وجود دارد
بی گناهی قلع و قمع نا پذیر که در خانمها از تابعیت او ، جالب همزمان با
افراط و شگفت انگیز را تجربه کنند. محیطی که در آن لیلی خودش را در بر داشت
به عنوان عجیب و غریب خود را به عنوان ساکنان آن بود.
او با جهان از مد روز هتل نیویورک unacquainted بود -- از سراسر جهان
گرم می شود ، بیش از وبهلسترد ، و بیش از اندازه با لوازم مکانیکی برای
ارضاء از الزامات فوق العاده ،
در حالی که وسایل رفاهی یک زندگی متمدن به دست نیافتنی در صحرا بودند.
از طریق این فضای شکوه و جلال بسیار مشتاق نقل مکان کرد موجودات شبکه گسترده به عنوان غنی به عنوان وبهلسترد
مبلمان ، موجودات بدون تحصیل قطعی یا دائمی روابط که
زیرفشار در جزر و مد بی حال از روی کنجکاوی از
رستوران به کنسرت ، سالن ، از کف دست ، باغ را به اتاق موسیقی ، از "نمایشگاه هنر" را به
لباس و ساز باز است.
اسب پله بالا یا استادانه مجهز به موتور برای حمل این منتظر
خانم ها را به فاصله های مبهم شهری ، که از انجا به آنها بازگشت ، هنوز هم شبکه گسترده تر از
وزن sables خود ، مکیده می شود
بازگشت به سکون تنگ از روال هتل.
جایی در پشت آنها ، در پس زمینه ای از زندگی خود را ، بدون شک وجود دارد واقعی
گذشته ، فعالیت های واقعی انسان کنند : آنها خودشان احتمالا محصول
از جاه طلبی های قوی ، انرژی پایدار ،
تماس های متنوع با زبری سالم و بی خطر زندگی ، در عین حال آنها نداشت
وجود واقعی تر از سایه این شاعر در برزخ.
لیلی شده بود ، نه طولانی در این جهان کم رنگ و بدون کشف می کند که خانم هچ آن بود
ترین رقم قابل توجهی.
به این خانم ، هر چند هنوز هم شناور در خلاء ، علائم ضعف در حال توسعه را نشان داد
رئوس مطالب ؛ و در این تلاش ، او به طور فعال توسط آقای ملویل Stancy دوم.
این آقای Stancy ، انسان را از حضور چشمگیر بزرگ ، مطرح کننده بود
مناسبت جشنی و بیان جوانمردی پیدا کردن جعبه در "شب اول"
و هزار bonbonnieres دلار ، که تا به حال
پیوند هچ خانم از صحنه اول توسعه خود را به مرحله بالاتر
زندگی هتل در کلان شهر است.
او بود که اسب او که با آن روبان آبی در گرفته بود انتخاب شده بودند
نشان می دهد ، او را به عکاس که پرتره از او شکل گرفته بود
زینت در محدوده زمانی معین "یکشنبه
مکمل ، و به حال کردم با هم گروهی که تشکیل جهان اجتماعی خود را.
این یک گروه کوچک بود هنوز هم ، با چهره های ناهمگن در بزرگ معلق
unpeopled فضاهای ، اما لیلی را نمی طولانی برای یادگیری است که مقررات آن بود
دیگر در دست آقای Stancy.
همانطور که اغلب اتفاق می افتد ، دانش آموز ، معلم پیشی گرفته بود ، و خانم هچ بود در حال حاضر
ارتفاع از ظرافت و همچنین عمق لوکس فراتر از جهان آگاه
بازار بزرگ.
این کشف در یک بار در اشتیاق او را برای هدایت بالاتر ، تولید برای چیره دست
دست زنانه است که باید به نوبه خود حق مکاتبات خود را به من بدهید ، سمت راست
"نگاه" را به کلاه او ، جانشینی حق اقلام از منوهای خود.
آن ، در کوتاه مدت بود ، به عنوان تنظیم کننده جوانه زدن از یک زندگی اجتماعی که خانم بارت
هدایت لازم بود ؛ وظایف ظاهری خود را به عنوان وزیر امور خارجه محدود
واقعیت است که خانم هچ ، هنوز ، می دانستند به سختی هر یک به نوشتن.
جزئیات روزانه از وجود خانم هچ بودند به عنوان عجیب و غریب به عنوان عام آن را به لیلی
تنور.
عادات بانوی راحت طلبی و اختلال شرقی مشخص شدند peculiarly
تلاش برای همدم خود.
خانم هچ و دوستان او به نظر می رسید به شناور با هم در خارج از مرزهای زمان و
فضا.
بدون ساعت مشخص نگه داشته شدند ، بدون تعهدات ثابت وجود داشته است : شب و روز سرازیر شد
به یکدیگر در یک تاری از تعاملات اشتباه گرفته و عقب افتاده ، به طوری که یکی بود
برداشت از lunching ساعت در چای ،
در حالی که شام اغلب در پر سر و صدا پس از تئاتر شام که طولانی خانم شده بود در هم ادغام
مراسم احیاء با هاچ تا نور روز.
از طریق این کیک کوچک شبیه حلقه از فعالیت های بیهوده آمد و رفت و ازدحام عجیب و غریب از چوب لباسی
-- آرایش ناخن و مانیکور ، زیبایی ، پزشکان ، مو dressers ، معلمان از پل ، از فرانسه ،
"توسعه فیزیکی : گاهی اوقات ارقام
غیر قابل تشخیص است ، به ظاهر آنها ، و یا از رابطه خانم هچ به آنها ، از
بازدید کنندگان را تشکیل می رسمیت شناخته شده خود جامعه.
اما عجیب ترین از همه به لیلی روبرو می شوند ، در این گروه دوم ، از چند
از آشنایان او.
او تصور می کردند و بدون امدادی ، که او در گذشت ، برای لحظه ای ،
به طور کامل خارج از دایره خود را ، اما او متوجه شد که آقای Stancy ، یک طرف از که
وسیع وجود همپوشانی لبه
جهان خانم فیشر ، چند تن از درخشان ترین زیور آلات خود را به دایره رسم کرده بود
بازار بزرگ.
برای پیدا کردن NED Silverton در میان frequenters همیشگی از خانم هچ نقاشی اتاق
یکی از astonishments اولین لیلی بود ، اما او به زودی دریافتند که او بود آقای
مهم ترین Stancy استخدام.
آن را در وان فردی کمی Osburgh ، وارث باریک کوچکی از Osburgh ون
میلیون ها نفر ، که در مرکز توجه گروه خانم هچ.
فردی ، به ندرت به خارج از کالج ، بالاتر از افق پس از تحت الشعاع قرار دادن لیلی افزایش یافته است ، و
او در حال حاضر با تعجب دیدم چه شکوه او در گرگ و میش بیرونی ریخته
وجود خانم هچ.
این ، پس از آن ، یکی از چیزهایی بود که مردان جوان "رفت و در" از آزاد
روال رسمی اجتماعی ، این نوع از "تعامل قبلی" که تا بود
اغلب ناشی از آنها را به نا امید امید مهماندار اضطراب است.
لیلی حس عجیب و غریب که در پشت پرده نقش دار اجتماعی ، در سمت که در آن
موضوعات گره خورده بودند و به پایان می رسد سست آویزان.
برای یک لحظه او تفریح خاصی نشان می دهد ، و در سهم خود را از آن :
وضعیت سهولت و عدم رعایت اداب و رسوم و مجزا طراوت
پس از تجربه خود از طنز کنوانسیون.
اما این چشمک می زند از تفریح بودند ، اما واکنش های مختصری از انزجار طولانی
روز او.
در مقایسه با درجه اعتبار ساقط طلاکاری شده قریب به اتفاق از وجود خانم هچ ، زندگی از لیلی
دوستان سابق به نظر می رسید بسته بندی شده با فعالیت های سفارش داده است.
حتی غیر مسئولانه ترین زن زیبا از آشنایی اش او را به ارث برده است
تعهدات ، benevolences متعارف خود ، سهم خود را در کار مدنی بزرگ
ماشین ، و همه با هم در همبستگی از این توابع سنتی آویزان است.
عملکرد از وظایف خاص که ساده و موقعیت خانم بارت ، اما
حضور مبهم در خانم هچ بدون perplexities آن نشده بود.
کارفرمای خود را که ایجاد این perplexities نیست.
خانم هچ از اولین میل تقریبا لمس کردن برای تصویب لیلی را نشان داد.
به دور از اعمال برتری ثروت ، چشم های زیبای خود به نظر می رسید به اصرار وادار کردن
دادخواهی از بی تجربگی : او می خواست به انجام آنچه بود "خوب" را به او آموزش داده شود چگونه می شود
"دوست داشتنی."
مشکل بود برای پیدا کردن هر نقطه تماس بین ایده آل هایش و لیلی است.
خانم هچ شنا در مه enthusiasms بی پایان ، از آرمان های حذف شده از
مرحله ، روزنامه ها ، مجلات مد ، و هنوز جهان پر زرق و برق ورزش
به طور کامل فراتر کن همدم او.
برای جدا کردن از این تصورات اشتباه گرفته کسانی که به احتمال زیاد بانوی برای پیشبرد
راه خود را ، وظیفه آشکار لیلی بود ، اما عملکرد آن به سرعت در حال رشد مختل شد
شک و تردید است.
لیلی در واقع تبدیل شدن بیشتر و بیشتر آگاه از ابهام خاصی در خود بود
وضعیت.
این بود که او تا به حال ، در معنای متداول ، هر گونه شک از خانم
irreproachableness هچ.
جرائم بانوی همیشه علیه طعم به جای رفتار شد و طلاق او
سابقه به نظر می رسید با توجه به جغرافیایی و نه از شرایط اخلاقی و بدترین او
laxities شد به احتمال زیاد از سرگردان و غریب خوب در برابر طبیعت را ادامه دهید.
اما اگر لیلی مهم نیست او را بازداشت مانیکور خود را برای ناهار و یا پیشنهاد
"زیبایی پزشک" یک کرسی در جعبه فردی ون Osburgh در بازی ، او نبود
به همان اندازه در سهولت در توجه به برخی از ساقط کمتر آشکار از کنوانسیون.
ارتباط NED Silverton به Stancy ، به عنوان مثال به نظر می رسید ، نزدیک تر و روشن کمتر از
هیچ قرابت طبیعی که حکم ؛ و هر دو ایالات متحده در تلاش برای ظاهر
کشت طعم رو به رشد فردی ون Osburgh برای خانم هچ.
هنوز هیچ چیزی قابل تعریف در این موقعیت ، که ممکن است به خوبی خود را حل و فصل وجود دارد
لیلی را به یک شوخی بزرگ در بخشی از دو نفر دیگر ، اما یک حس مبهم بود که
موضوع آزمایش خود را بیش از حد جوان ، بیش از حد غنی و خیلی زود باور بود.
خجالت او با این واقعیت افزایش یافته بود که فردی به نظر می رسید به در نظر گرفتن او به عنوان
همکاری با خود در توسعه اجتماعی خانم هچ : دیدگاهی که
، پیشنهادی به نوبه خود ، علاقه به طور دائم در آینده بانوی.
لحظاتی وجود دارد هنگامی که لیلی تفریحی طنز آمیز در این جنبه از
مورد.
فکر راه اندازی چنین یک موشک را به عنوان خانم هچ در اغوش حمل کردن بدقول
جامعه بدون جذابیت آن نشده بود : خانم بارت حتی اوقات فراغت خود را با beguiled
سند چشم انداز از نورما نمایشگاه معرفی شده برای
اولین بار به ضیافت خانواده در وان Osburghs '.
اما فکر که شخصا با معامله متصل کمتر
دلپذیر و چشمک می زند لحظه ای او را از سرگرمی را با افزایش به دنبال شدند
دوره شک.
حس از این شک و تردید بود بالاترین هنگامی که ، در اواخر بعد از ظهر ، او شگفت زده شد
بازدید از لارنس Selden.
او را تنها در بیابانهای صورتی گلدار ، در جهان خانم هچ
چای یک ساعت یک آیین اجتماعی اختصاص ندهد ، و بانوی در دست او بود
masseuse.
ورود Selden لیلی به سمت داخل شروع از خجالت باعث شده بود ، اما هوا خود را از
محدودیت تا به حال اثر به بازسازی خود ، در اختیار داشتن او ، و او در هنگامی که در زمان
لحن تعجب و لذت بردن ، تعجب
رک و پوست کنده که او باید او را به یک محل خیلی غیر محتمل ترسیم ، و درخواست چه بود
الهام بخش او را به جستجو.
Selden این کار را با جدیت غیر معمول ملاقات کرد : او تا به حال او را ندیده
استاد کمی از این وضعیت ، بنابراین به سادگی در رحمت از هر گونه انسداد او ممکن است
را در راه او.
"من می خواستم به شما ،" او گفت ، و او نمی تواند مقاومت در برابر رعایت این ارسال در پاسخ که او
خواسته های خود را تحت کنترل قابل توجه نگه داشته بود.
او در حقیقت غیبت طولانی خود را به عنوان یکی bitternesses رئیس از آخرین احساس
ماه : ترک خدمت او احساسات بسیار پایین تر از سطح او مجروح شده بود
غرور و افتخار.
Selden این چالش را با صراحت ملاقات کرد. "چرا باید آمده اند ، مگر آن که من فکر کردم من
می تواند استفاده به شما؟ این تنها بهانه من برای تصور شما می باشد
می تواند به من می خواهند. "
این او را به عنوان فرار از دست و پا چلفتی رخ داد ، و فکر فلش از تندی و تیزی به او داد
پاسخ دهد. "سپس شما آمده اند در حال حاضر چون شما فکر می کنید
شما می توانید از استفاده به من باشد؟ "
او تردید دوباره. "بله : در ظرفیت متوسط یک شخص را به
صحبت با. "
برای یک مرد باهوش بود قطعا آغاز احمق ، و این ایده است که او
awkwardness بود به دلیل ترس از خود را با اتصال اهمیت شخصی خود را به ،
بازدید ، لذت خود را در دیدن او را سرد.
حتی در زیر نامطلوب ترین شرایط ، که لذت همیشه ساخته شده خود احساس : او
ممکن است او را ، نفرت ، اما او هرگز نتوانست او را آرزو از اتاق.
او بسیار نزدیک نفرت او را در حال حاضر بود ، اما صدا از صدای او ، راه نور کاهش یافت
بر روی موهای تیره نازک او ، راه او نشست و نقل مکان کرد و لباس های خود را را به تن -- او
آگاه است که حتی این چیزها بی اهمیت با عمیق ترین زندگی خود را inwoven شد.
در حضور او سکون ناگهانی بر او آمدند ، و آشفتگی ناشی از روح او
متوقف شد ، اما ضربه از مقاومت در برابر این نفوذ سرقت در حال حاضر باعث شد او را به
گفت : "این بسیار خوب است از شما در حال حاضر
خود را در آن ظرفیت ، اما شما فکر می کنید من هیچ چیز خاص به چه چیزی باعث
بحث در مورد؟ "
اگرچه او نگه داشته لحن حتی از مقاربت نور ، سوال در قاب شد
راه به او یادآوری است که اهتمام خود را کشف نشده بودند و برای یک لحظه Selden شد
چک توسط آن است.
وضعیت میان آنها یکی که می توانست تا تنها توسط ناگهانی پاک بود
انفجار احساس و آموزش کل و عادت ذهن خود را در برابر
احتمال چنین انفجار.
آرامش Selden و نه به سخت را به مقاومت در برابر به نظر می رسید و خانم بارت را به یک
سطح براق طنز ، چرا که آنها یکدیگر را از گوشه های مخالف یک مواجه شدند
سفس هچ خانم پیلی.
مبل مورد نظر ، در آپارتمانی که توسط جفت هیولا آن کنند ، خدمت در
طول به نشان می دهد که به نوبه خود پاسخ Selden.
"Gerty به من گفت که شما به عنوان وزیر امور خارجه خانم هچ اقدام شد ؛ و من می دانستم که او بود
مشتاق شنیدن چگونه شما بودند. "خانم بارت ، این توضیح را دریافت کرده و بدون
نرم شدن محسوس.
چرا او نمی مرا نگاه کردن خودش ، و سپس او پرسید : ".
"از آنجا که ، به شما به عنوان ارسال او آدرس خود را ، او از ترس بودن
سمج. "
Selden با لبخند ادامه داد : "شما هیچ scruples از جمله من مهار ، اما بعد از آن من
نه به خطر اگر من ناخشنودی خود را متحمل می شوند. "
لیلی لبخند او پاسخ داد.
"شما آن را متحمل شده هنوز ، اما من یک ایده است که می خواهید به."
"این بر عهده شما است ، این طور نیست؟ شما ابتکار عمل من نه در ورای
قرار دادن خودم در اختیار شما است. "
"اما در چه ظرفیت؟ چه من با شما انجام دهد؟ "او پرسید :
همان لحن نور است.
Selden دوباره مورد خانم هچ نقاشی اتاق نگاه و پس از آن او گفت ، با یک تصمیم گیری
که او به نظر می رسید از این بازرسی نهایی جمع آوری کرده اند : "شما به من اجازه گرفتن
شما به دور از اینجا. "
لیلی سرخ در پشت سر حمله و سپس او را تحت آن stiffened و
بطور سرد گفت : "و ممکن است که در آن شما منظور من بپرسم؟"
"بازگشت به Gerty در وهله اول ، اگر شما خواهد شد ، چیزی که ضروری است که آن را باید
دور از اینجا. "
خشونت غیر معمول در لحن او ممکن است به او نشان داده شده است چقدر کلمات او را به هزینه ؛
اما او در هیچ دولتی به اندازه گیری احساسات اش بود در حالی که خود را در شعله
طغیان می کند.
به او غفلت ، شاید حتی به او را جلوگیری از ، در یک زمان ، هنگامی که او تا به حال بسیاری از او نیاز
دوستان ، و سپس به طور ناگهانی و unwarrantably برای شکستن را به زندگی خود با
این فرض عجیب و غریب از قدرت شد
خواب بیدار شدن در هر غریزه خود را از غرور و دفاع از خود.
او گفت : "من بسیار از شما سپاسگزارم ،" ، "برای گرفتن چنین علاقه ای به برنامه های من ؛
اما من کاملا رضایت که در آن من ، و به هیچ وجه قصد خروج است. "
Selden ، افزایش یافته بود و پیش از او ایستاده بود در یک نگرش غیر قابل کنترل
امید. "است که به سادگی به این معنی که شما نمی دانید
که در آن شما هستند! "او بانگ زد.
لیلی نیز افزایش یافت ، با یک فلاش سریع خشم.
"اگر شما به اینجا آمده اند می گویند چیزهای ناخوشایندی در مورد خانم هچ ----
"تنها با ارتباط خود را به خانم هچ که من نگران کرده است."
"رابطه من با خانم هچ من هیچ دلیلی برای شرمسار است.
او به من کمک کرد تا امرار معاش زمانی که دوستان قدیمی من کاملا به دیدن استعفا داد
به من گرسنگی است. "" مزخرف!
گرسنگی تنها جایگزین نیست.
شما می دانید شما همیشه می توانید پیدا کردن یک خانه با Gerty تا شما دوباره مستقل هستند. "
"به شما نشان دهد چنین آشنایی صمیمی با امور من که گمان می کنم منظور شما --
تا میراث عمه من پرداخت می شود؟ "
من معنی است که ؛ Gerty من از آن به خبرنگاران گفت : "Selden اذعان کرد بدون خجالت.
او بیش از حد جدی در حال حاضر به احساس هر گونه محدودیت های نادرست در سخن گفتن ، ذهن او.
"اما Gerty می کند اتفاق نمی افتد به دانستن ،" خانم بارت دوباره ، "که من مدیون هر پنی
که میراث "خدا خوب!"
Selden بانگ زد ، از خونسردی خود را توسط abruptness از مبهوت
بیانیه.
"هر پنی از آن ، و بیش از حد ،" لیلی تکرار "و شما در حال حاضر شاید به همین دلیل من
ترجیح می دهم با خانم هچ باقی می ماند به جای بهره گیری از مهربانی Gerty.
من هیچ پول سمت چپ ، به جز درآمد های کوچک من ، و من باید چیزی بیش از این برای به دست آوردن
زنده نگه دارم. "
Selden تردید یک لحظه ؛ سپس او در تن ساکت تر دوباره : "اما با درآمد شما
و Gerty's -- از شما اجازه می دهد من تا کنون به جزئیات از وضعیت -- به شما
و او قطعا می تواند یک زندگی تدبیر
با هم که می تواند شما را فراتر از نیاز داشتن به خودتان قرار دهید.
Gerty ، من می دانم ، مشتاق است را به چنین آرایش و خواهد بود کاملا خوشحال در
آن ----
"اما من باید ، نه" خانم بارت interposed. «دلایل بسیاری وجود دارد و چرا از آن خواهد بود
نه نوع Gerty و نه عاقلانه برای خودم. "
او لحظه ای متوقف شد و او به عنوان منتظر توضیح دورتر به نظر می رسید ، افزود : با
آسانسور سریع از سرش : "شما شاید من از شما با دادن این دلایل نمی شود."
Selden پاسخ داد : "من هیچ ادعای آنها را می دانیم ،" ، نادیده گرفتن لحن او "هیچ ادعا
ارائه هر گونه نظرات و پیشنهادات فراتر از یکی از من در حال حاضر ساخته شده است.
و حق من را که به سادگی از حق یک مرد به روشنگری
زن می بیند هنگامی که او ناخودآگاه در یک موقعیت کاذب قرار می گیرد. "
لیلی لبخندی زد.
"گمان می کنم ،" او دوباره ، که با یک موقعیت کاذب منظور شما خارج از آنچه که ما
جامعه تماس بگیرید ، اما شما باید به یاد داشته باشید که من از آن مقدس شده بود از مطالعه حذف
حوزه های زمانی قبل از من با خانم هچ.
تا آنجا که من می بینید ، تفاوت بسیار کمی واقعی در داخل و خارج وجود دارد ، و
من به یاد داشته باشید خود را یک بار به من گفتن که فقط آن دسته از درون که در زمان تفاوت
جدی می گیرد.
او بدون قصد شده بود ، در ساخت این اشاره به یاد ماندنی خود را
صحبت در Bellomont ، و او را با لرزش عجیب از اعصاب منتظر برای دیدن آنچه که
پاسخ آن را خواهد آورد ، اما نتیجه آزمایش ناامید کننده بود.
Selden اجازه نداد اشاره به او را از نقطه نظر او منحرف کردن او صرفا به گفت
با آگاهانه completer تاکید : "سوال از داخل و خارج است ، همانطور که شما
می گویند ، یکی کوچک اتفاق می افتد ، و آن را داشته باشند
چیزی با این مورد ، به جز در تا آنجا که تمایل خانم هچ به درون ممکن است
قرار دادن شما در موقعیت من اسمش غلط است. "
به رغم اعتدال از تن خود ، هر کلمه او صحبت کرد تا به حال اثر
تایید مقاومت لیلی.
دغدغه های او تحریک او را در برابر او را سخت : او در آماده باش بوده است
برای توجه داشته باشید همدردی شخصی ، برای هر گونه نشانه ای از قدرت بهبود بیش از او و او
نگرش هوشیار بی طرفی ، عدم وجود
تمام پاسخ به درخواست تجدید نظر او ، تبدیل صدمه او را غرور به خشم کور او
دخالت.
این اعتقاد که او توسط Gerty شده بود فرستاده ، و که ، هر آنچه که تنگه او
درک او را به در می شود ، او به طور داوطلبانه هرگز به کمک او می آیند ،
تقویت او را حل و فصل به او را وسعت مو دورتر به اعتماد به نفس او اعتراف.
با این حال تردید او ممکن است احساس به وضعیت او ، او ترجیح می دهند باقی بماند
در تاریکی از مدیون روشنگری خود را به Selden.
"من نمی دانم ،" او گفت ، زمانی که او به صحبت متوقف شده بود ، "چرا شما تصور کنید من
واقع شده که شما توصیف ، اما شما همواره به من گفت که جسم تنها
آوردن تا مثل من بود برای تدریس یک دختر
برای به دست آوردن آنچه او می خواهد ، به همین دلیل ، نمی پذیرد که دقیقا چیزی است که من انجام است؟ "
لبخند بود که با او خلاصه تا پرونده او را مانند یک مانع روشن مطرح شده علیه
دورتر اطمینان : روشنایی آن او را در چنین فاصله ای برگزار شد که او تا به حال حس
بودن تقریبا خارج از شنیدن به عنوان او
دوباره : "من مطمئن هستم که من تا کنون به نام شما به عنوان مثال موفقیت آمیز آن
نوع آوردن به بالا. "
رنگ او را کمی در پیامد آن افزایش یافت ، اما او خودش را با steeled
خنده نور. "آه ، صبر کنید کمی طولانی تر -- من کمی
زمان بیشتری را قبل از اینکه شما تصمیم می گیرید!
و او به عنوان پیش از او wavered ، هنوز هم برای تماشای یک استراحت در غیر قابل نفوذ
مقابل او ارائه شده است : "من نمی دهد ، من هنوز هم ممکن است اعتبار به آموزش من" او
تأیید.
>
فصل 10
"نگاهی به کسانی که spangles ، خانم بارت -- هر یک از' EM کج sewed "
لیدرزن بلند ، شکل عمود بر pinched ، کاهش یافته است ساختار محکوم
سیم و خالص بر روی میز در کنار لیلی را ، و گذشت به شکل بعدی در
خط.
بیست از آنها در اتاق کار وجود داشت ، پروفیل مانده خود را ، تحت اغراق آمیز
مو ، تعظیمی در نور شمال خشن بالاتر از ظروف از هنر خود ، برای آن بود
چیزی بیش از یک صنعت است ، قطعا ،
این ایجاد تنظیمات متنوع برای همیشه برابر زنیت خوش شانس.
چهره خود بودند زردرنگ کردن با unwholesomeness هوای داغ و بی تحرک
کار پر زحمت ، و نه با هیچ نشانه واقعی از نیاز : آنها در مد روز مشغول به کار شدند
ایجاد کلاهدوزی و نسبتا
و لباس و پرداخت ، اما جوانترین در میان آنها به عنوان کسل کننده بود و
بی رنگ به عنوان میانسال.
در کل کار اتاق تنها یکی پوست وجود دارد در زیر که خون هنوز هم بطور مریی
بازی و که در حال حاضر با ازار به عنوان دوشیزه بارت ، سوخته در زیر تازیانه
نظر لیدرزن ، شروع به نوار کلاه قاب آن spangles بیش از lapping.
به روح امیدوار Gerty نور راه حل به نظر می رسد رسیده شده اند هنگامی که او.
به یاد زیبایی لیلی می تواند کلاه ها را تر و تمیز.
نمونه هایی از بانوی جوان - milliners خود را ایجاد زیر مد روز
حمایت و انتقال خود را "خلق" را که لمس غیر قابل تعریف است که
از طرف حرفه ای هرگز نمی تواند بدهد ، به حال
flattered Gerty سند چشم انداز آینده ، و حتی متقاعد لیلی که جدایی او
از خانم نورما هچ را کاهش دهد او را به وابستگی به دوستان خود.
فراق چند هفته پس از سفر Selden رخ داده بود ، و می توانست رخ
زودتر آن را برای مقاومت در لیلی بداختر پیشنهاد خود را از تنظیم نشده است
مشاوره.
احساس در معامله دخیل او را به مراقبت
بررسی بیش از حد نزدیک بودند ، به زودی پس از آن خود را در پرتو یک اشاره از تعریف
Stancy آقای که ، اگر او آنها را دیدم از طریق "، او را بدون دلیل می شود پوزش می طلبیم.
معنای ضمنی است که وفاداری به چنین با پاداش مستقیم دیدار او شتابان بود
پرواز ، و پرت پشت او ، شرمنده و نادم ، در اغوش حمل کردن گسترده ای از Gerty.
همدردی.
او انجام داد ، با این حال ، پیشنهاد به دروغ وجود دارد مستعد ، و الهام در مورد Gerty
کلاه در یک بار شده است ، احیا امید خود را از فعالیت های سودآور است.
در اینجا ، بعد از همه بود ، و این چیزی است که دست های بی توجه و جذاب او را واقعا می تواند انجام دهد ؛
او بدون شک از ظرفیت خود را برای پیچیدگی روبان و یا قرار دادن یک گل بود
مزیت.
و البته تنها این نکات تکمیلی خواهد بود از او انتظار می رود : تابع
انگشتان دست ، بلانت ، خاکستری ، سوزن ، انگشت آغشته است ، به اشکال و آماده
کوک لنت ، در حالی که او بیش از ریاست
فروشگاه جذاب جلو کمی -- یک فروشگاه تمام سفید پانل ، آینه ها ، و خزه سبز
اعدام -- خلاقیت ، کلاه ، تاج های گل اهدا ، aigrettes و بقیه را در جایی که او به پایان رسید ،
کها در غرفه خود را مانند پرندگان فقط poising برای پرواز است.
اما در آغاز مبارزات انتخاباتی Gerty این بینش از فروشگاه سبز و سفید
شده تیره را کنار.
بنابراین ، دیگر از زنان جوان مد شده بود "تعیین کردن ،" فروش کلاه خود را با صرف
جاذبه نام و صدای شلاق مشهور از گره زدن پاپیون ، اما این موجودات ممتاز
می تواند ایمان به قدرت خود فرمان
مادی شده توسط آمادگی برای پرداخت مغازه ، اجاره آنها و پیشبرد خوش تیپ بیان
مبلغ برای هزینه های جاری. کجا بود لیلی به پیدا کردن چنین حمایتی؟
و حتی می تواند از آن یافت شده اند ، چگونه شد خانمها که در تایید او وابسته
می شود ناشی از حمایت خود را به او بدهد؟
Gerty یاد گرفتم که هر چه همدردی مورد دوست او ممکن است بسیار هیجان زده چند
ماه از خطر شده بود ، اگر از دست داده است ، ارتباط خود را با خانم هچ.
یکبار دیگر ، لیلی از وضعیت مبهم در زمان خارج کرده بود برای نجات او
خود احترام است ، اما خیلی دیر شده برای اثبات حقانیت عمومی.
ون Osburgh فردی بود به ازدواج با خانم هچ ؛ او در یازدهم نجات شده است
ساعت -- برخی از گفت : با تلاش و گاس Trenor Rosedale -- و despatched به
اروپا با Alstyne قدیمی NED ون ، اما
خطر او تا به حال اجرا همواره نسبت داده می شود به دست اغماض بارت ، و به نحوی
به عنوان جمع کردن و اثبات بی اعتمادی عمومی و مبهم از او.
این امداد رسانی به کسانی که از او آویزان بود تا خود را به این ترتیب قابل توجیه بود ،
و آنها مایل بودند به اصرار کمی در ارتباط او با این مورد هچ در
به منظور نشان می دهد که آنها راست شده بود.
تلاش Gerty ، در هر صورت ، در مقابل یک دیوار محکم مقاومت به ارمغان آورد و
حتی زمانی که حمل فیشر ، لحظه ای تائب برای سهم خود را در امر هچ
پیوست و تلاش های او برای خانم نور ، آنها را با هیچ موفقیتی بهتر ملاقات کرد.
Gerty به حجاب شکست خود را در ابهامات مناقصه محاکمه شده بود ، اما حمل همیشه
روح خلوص و صداقت ، مستقیما مورد را برای دوست خود قرار داده است.
"من رفتم مستقیما به جودی Trenor ، او تا به تعصبات کمتر از دیگران ، و
علاوه بر این او همیشه منفور برتا دورست. اما آنچه را که شما به او انجام و لیلی؟
در کلمه اولین در مورد دادن به شما شروع او در مورد شما می خواهم مقداری پول flamed
کردم از گاس ، من او را داغ قبل از هرگز نمی دانستند.
شما می دانید او اجازه دهید کاری انجام دهم ، او اما صرف پول در دوستان خود : تنها دلیل
او شایسته به من در حال حاضر این است که او می داند که من سخت نیست.-- او برای شما این باورند ،
به شما می گویند؟
خب ، چه آسیبی؟ او تا به حال هیچ کسب و کار را از دست بدهد.
او از دست دادن نیست؟ پس چه بر روی زمین -- اما من هرگز نتوانست
را درک کنید و لیلی! "
پایان آن را که بود ، پس از پرس و جو اضطراب و شور و مشورت بسیار ، خانم فیشر
و Gerty ، برای یک بار عجیب در تلاش خود را متحد برای کمک به دوست خود ، تصمیم گرفت
قرار دادن او را در اتاق کار مادام. رجینا را ایجاد کلاهدوزی مشهور است.
حتی این ترتیب بدون مذاکره قابل توجه نیست ، به اجرا درخواهد برای مادام بود.
رجینا تعصب قوی در برابر کمک های آموزش ندیده ، و بود که ناشی از
عملکرد تنها با این حقیقت که او بدهکار
حمایت از خانم Bry و خانم Gormer برای حمل نفوذ فیشر.
او از ابتدا حاضر شده بود به استخدام لیلی در اتاق نشان می دهد : به عنوان یک
displayer کلاه ، زیبایی مد روز ممکن است یک دارایی ارزشمند است.
اما به این پیشنهاد خانم بارت مؤکدا مخالف منفی که Gerty
پشتیبانی ، در حالی که خانم فیشر ، از درون متقاعد نشده است ، اما این آخرین استعفا داد
اثبات بی خردی لیلی است ، توافق کرده اند که
شاید در پایان آن را بیشتر مفید خواهد بود که او باید تجارت را یاد بگیرند.
با لیلی اتاق کار رجینا توسط دوستان او بود مرتکب شده است ، و خانم
فیشر او را با آه امداد سمت چپ ، در حالی که هشیاری Gerty ادامه داد
شناور بیش از او در راه دور.
لیلی گرفته بود کار خود را در اوایل ژانویه : در حال حاضر دو ماه بعد ، و
او هنوز در حال سرزنش برای عدم توانایی خود را به دوختن spangles فریم بر روی یک کلاه.
او را به عنوان کار او بازگشت او شنیده ام خندیدن عبور کردن از جداول.
او می دانستم که او یک شی از انتقاد و تفریحی به کار زنان بود.
آنها ، البته ، آگاه از او سابقه وضعیت دقیق از هر دختر در
اتاق و شناخته شده بود و آزادانه توسط دیگران مورد بحث -- اما دانش نمی
تولید در آنها هر گونه حس بی دست و پا از کلاس
تمایز : آن صرفا توضیح داد که چرا زود باور او انگشتان هنوز blundering
بیش از rudiments از تجارت است.
لیلی تا به حال هیچ تمایلی است که آنها باید هر گونه اختلاف اجتماعی در او تشخیص ؛ اما
او امیدوار بود به عنوان برابر آنها دریافت می شود ، و شاید قبل از اینکه طولانی را برای نشان دادن
خودش را برتر خود را با خاص
عیاری از لمس ، و آن را تحقیر آمیز بود که برای پیدا کردن ، پس از دو ماه از خرحمالی ،
او هنوز هم فقدان او را از آموزش زود هنگام خیانت.
از راه دور روز بود که او ممکن است در آرزوی به ورزش استعداد او احساس اعتماد به نفس از
داشتن تنها کارگران با تجربه واگذار شد با هنر ظریف از شکل دادن به
و پیرایش کلاه ، و لیدرزن
هنوز هم او برگزار شد به طور اجتنابناپذیری به روال کارهای مقدماتی است.
او شروع به spangles از قاب شما قادر به rip کردن ، گوش دادن absently به وزوز
صحبت که با آمدن و رفتن از شکل فعال دوشیزه Haines بلند شد و سقوط کرد.
هوا نزدیک تر از حد معمول بود ، چون خانم Haines ، که تا به حال سرماخوردگی ، مجاز نیست
پنجره باشد ، حتی در طول زنگ تفریح ظهر باز و سر لیلی بود تا سنگین با
وزن یک شب بی خوابی که
پچ پچ از اصحاب او را به حال ناجوری از یک رویا است.
"من به او گفت او هرگز می خواهم نگاه او را دوباره و او نبود.
من نمی خواهد داشته باشد ، یا -- من فکر می کنم او عمل واقعی برای او معنی.
او را در زمان به توپ Arion ، و تا به حال یک هک برای هر دو راه خود را....
ده بطری های او گرفته شده ، و سردرد او به نظر نمی رسد بهتر -- اما او نوشته شده است
شهادت به بطری اول خود را درمان ، و او پنج دلار و او
تصویر در این مقاله....
کلاه خانم Trenor؟ یکی با بهشت سبز؟
در اینجا ، دوشیزه Haines -- it'll خاموش مناسب آماده می شود....
این یکی از دختران Trenor در اینجا بود روز گذشته با خانم جورج دورست.
How'd I؟
چرا خانم فرستاده برای من تغییر گل در آن کلاه Virot -- طل آبی : او
قد و خفیف ، با موهای او fuzzed -- یک معامله خوب مانند ممی صافی ، on'y
نازک تر...."
و بر روی آن سرازیر شد ، در حال حاضر صدا بی معنی ، که در آن ، startlingly
به اندازه کافی ، یک نام آشنا در حال حاضر و پس از آن شناور به سطح.
عجیبترین بخشی از تجربه های عجیب و غریب لیلی ، شنوایی از این نامها ، بود
دیدن تصویر به ناقص و تحریف شده از جهان او در زندگی میکرد شده منعکس شده در
آینه ذهن دختران مشغول به کار است.
او مخلوطی از کنجکاوی سیری ناپذیر قبل از هرگز مشکوک و تحقیر
آزادی را با که او و نوع او در این عالم اموات از زحمتکشان مورد بحث قرار گرفت که
زندگی در غرور خود و زیاده روی.
هر دختر در مادام. رجینا کار اتاق می دانست که روسری در دست او بود
مقصد ، و نظر او از پوشنده لباس آینده خود را ، و دانش قطعی
مکان دومی در سیستم اجتماعی است.
که لیلی یک ستاره از آن آسمان سقوط کرده بود پس از هم بزنید برای اولین بار از کنجکاوی ، نه
به حال فروکش ، مادی به علاقه خود را در او اضافه کنید.
آنها او افتاده بود ، او "رفته زیر" کرده بود و درست به ایده آل از نژاد خود را ،
استقبال بهت زده تنها با موفقیت -- تصویر ملموس ناخالص دستاوردهای مادی است.
آگاهی از نقطه ای متفاوت او را از این دیدگاه صرفا آنها را در فاصله کمی نگه داشته
از او ، به عنوان اینکه او یک خارجی بودند که با آنها آن را تلاش برای صحبت بود.
"خانم بارت ، اگر شما می توانید آن spangles ها را بر روی منظم تر دوختن من حدس می زنم شما بهتر داد
کلاه برای خانم Kilroy. "لیلی نگاه کردن ruefully در صنعت دست او است.
لیدرزن راست بود : دوخت در spangles inexcusably بد بود.
آنچه او را بسیار دست و پا چلفتی تر از معمول؟
بیرغبتی رو به رشد برای کار او ، معلولیت جسمی یا واقعی؟
او احساس خسته و گیج : تلاش برای قرار دادن افکار خود را با هم بود.
او بلند شد و کلاه به دوشیزه Kilroy ، که آن را با یک لبخند سرکوب انجام گرفت دست.
"متأسفم ، من می ترسم من به خوبی ،" او به لیدرزن گفت.
دوشیزه Haines ارائه فعلا نظری داده نشده است.
او از همان اول بد مادام augured بود. رجینا در این رضایت شامل
شاگرد مد روز در میان کارگران خود را است.
در آن معبد هنر مبتدیان خام استفاده قرار می گرفتند و دوشیزه Haines می شده اند
او از انسان گرفته شده است لذت خاصی در دیدن forebodings او نداشته
تأیید شده است.
"شما بهتر است به لبه های اتصال ،" او گفت : با خشگی.
لیلی تضعیف آخرین بار در میان گروه کار زنان آزاد است.
او اهمیتی نمی دهند در پراکندگی پر سر و صدا خود را مخلوط می شود : یک بار در خیابان ، او
همیشه احساس مقاومت ناپذیر بازگشت به نقطه نظر های قدیمی خود ، کوچک شدن غریزی
از همه که با پوست و قاعده بود.
در روز -- چگونه از راه دور آنها در حال حاضر به نظر می رسید -- زمانی که وی به باشگاه دختران با بازدید کرده
Gerty نور ، او علاقه روشنگری طبقات کارگر احساس کرده بود ؛ اما
چرا که او آنها را از نگاه
بالا ، از ارتفاع خوشحال از فضل خود و رحمت خود.
که او در یک سطح با آنها بود ، نقطه نظر کمتر جالب توجه است.
او احساس لمس بر روی بازوی او ، و چشم تائب دوشیزه Kilroy را ملاقات کرد.
"خانم بارت ، من حدس می زنم شما می توانید آن spangles و همچنین می توانید زمانی که می خواهید دوختن
احساس حق.
دوشیزه Haines عمل نمی عادلانه به شما می باشد. "رنگ لیلی در غیر منتظره افزایش یافت
پیشرفت : آن زمان طولانی بود از آنجا که محبت واقعی در او از هر گونه چشم نگاه
اما. Gerty
"اوه ، متشکرم : من به خصوص به خوبی نیست ، اما خانم Haines درست بود.
من دست و پا چلفتی AM. "" خب ، این کار متوسط برای هر کسی با
سردرد می شود. "
دوشیزه Kilroy متوقف شد irresolutely. "شما باید به خانه بروم و راست زمین بگذارند.
همیشه orangeine؟ سعی کنید "" متشکرم. "
لیلی برگزار شد از دست او است.
"از شما بسیار مهربان -- منظور من برای رفتن به خانه" او سپاسگزاری دوشیزه Kilroy نگاه کرد ، اما
نه می دانستند چه می گویند.
لیلی آگاه بود که دیگر بر روی نقطه از پیشنهاد رفتن به خانه با او بود ، اما
او می خواستند به تنهایی و خاموش -- حتی مهربانی ، مرتب کردن بر اساس محبت که دوشیزه
Kilroy می تواند ارائه کند ، که در او فقط پس از آن jarred.
"با تشکر از شما ،" او تکرار او تبدیل به دور است.
او به سمت غرب از طریق گرگ و میش دلتنگ کننده مارس رخ داد ، به سمت خیابان که در آن او
شبانه روزی ، خانه ایستاده بود. او قاطعانه رد کرده بود و پیشنهاد Gerty از
مهمان نوازی.
چیزی از کوچک شدن شدید مادر خود را از مشاهده و همدردی بود
به منظور توسعه در او ، و بیقیدی در امور اخلاقی و جنسی را از محله های کوچک و صمیمیت نزدیک به نظر می رسید ،
در مجموع ، کمتر تحمل پذیر تر از
تنهایی از سالن اتاق خواب در یک خانه که در آن او می تواند آیند و می روند unremarked در میان
کارگران دیگر.
برای در حالی که او توسط این میل به حفظ حریم خصوصی و استقلال شده است ، پایدار ، اما
در حال حاضر ، شاید از افزایش خستگی فیزیکی ، بی میلی به ارمغان آورد شده توسط
ساعت پس از حبس غیر عادی ، او
شروع به احساس حاد زشتی و ناراحتی از محیط اطراف خود است.
کار روز انجام می شود ، او به بازگشت به اتاق های باریک خود ، با blotched آن مخوف
تصویر زمینه و رنگ های نخ نما ، و او متنفر هر مرحله از انطرف تر پیاده روی ، از طریق
تخریب خیابانی در نیویورک
آخرین مرحله کاهش از مد به تجارت.
اما آنچه او مخوف بیشتر از همه نیاز به تصویب در گوشه ای از داروخانه
ششمین خیابان. او را به یکی دیگر از خیابان به معنای بود : او
به حال معمولا از اواخر سال انجام می شود.
اما امروز گام های او بسیار به سمت خیره کننده بشقاب شیشه ای گوشه گرفته شد. او
تلاش کردند تا عبور از پایین تر است ، اما یک چهارچرخه بارکشی لادن شلوغ پشت او ، و او را لرزاند
در سراسر خیابان مورب ، رسیدن به
پیاده رو فقط در مقابل درب شیمیدان. او خارج از لحظه چشم از
منشی که در او صبر کردم قبل ، و نسخه ای را به دست خود را تضعیف.
می تواند سوال در مورد نسخه وجود ندارد : آن را یک کپی از یکی از خانم بود
در هچ ، obligingly توسط شیمیدان که بانوی مبله.
لیلی با اعتماد به نفس بود که کارمند آن را بدون تردید پر هنوز عصبی
ترس از عدم ، و یا حتی از بیان تردید ، خود ارتباط برقرار
دست بی قرار خود را به عنوان او را به تحت تاثیر قرار
بررسی بطری عطر انباشته در مورد شیشه ای پیش از او.
فروشنده نسخه ای بدون نظر خوانده بود ، اما در عمل از توزیع
بطری او متوقف شد.
"شما نمی خواهید به افزایش دوز ، می دانید ،" او اظهار داشت.
قلب لیلی قرارداد. او با نگاه کردن به او در آن چه به معنای
راه؟
"البته که نه ،" او زمزمه ، نگه داشتن دست خود را.
اتمام حجت عجیب و غریب اثر دارو : "مسأله ای نیست.
یا دو قطره بیشتر ، و خاموش می روید -- پزشکان نمی دانند که چرا ".
ترس مبادا او باید او را ، سوال و یا نگه داشتن بطری ، خفه سوفل
رضایت در گلو او و زمانی که در طول او با خیال راحت از فروشگاه ظهور او
تقریبا سرگیجه با شدت امداد او بود.
لمس صرف بسته هیجان زده اعصاب خسته او را با وعده خوشمزه
یک شب از خواب ، و او در واکنش ، از ترس لحظهای او احساس به عنوان اگر اولین
دود از خواب آلودگی در حال حاضر بیش از او سرقت شد.
او در سردرگمی خود را در برابر یک مرد بود که hurrying آخرین مراحل از تصادفا
ایستگاه بالا.
او به عقب کشید ، او شنیده و نام او با تعجب زبان آمده است.
این Rosedale ، خز پوشیده شده است ، براق و مرفه بود -- اما چرا او به نظر می رسد به او را ببیند
تا کنون خاموش ، و اگر از طریق غبار از بلورهای متلاشی؟
قبل از اینکه او می تواند برای این پدیده به حساب او در بر داشت خودش را دست دادن با او است.
آنها با تمسخر در سمت و خشم خود را بر او جدا شده بود ، اما اثری از این
احساسات به نظر می رسید به محو دست خود را ملاقات کرد ، و او تنها آگاه از اشتباه گرفته
آرزو می کنم که او ممکن است همچنان برای برگزاری سریع به او.
"چرا ، چه ماده ، خانم لیلی؟
شما نیز او بانگ زد و او لب های او را به لبخند رنگ پریده از مجبور
اطمینان. "کمی خسته هستم -- هیچ چیز آن.
بمانید با من لطفا یک لحظه ، "او با شک و تردید است.
که او باید پرسیدن این سرویس از Rosedale!
او در گوشه کثیف و unpropitious که بر روی آنها ایستاده بود نگاه ، با فریاد دلخراش زدن
از "بالا" و جنجال و هیاهو از تراموا و waggons رقیب hideously خود را در
گوش.
"ما نمی توانیم اینجا بمانید ، اما اجازه دهید من شما را جایی برای یک فنجان چای.
LONGWORTH تنها چند یارد خاموش است ، و وجود خواهد داشت هیچ کس در آنجا در این ساعت است. "
یک فنجان چای در آرام ، در جایی خارج از سر و صدا و زشتی ، به نظر می رسید برای لحظه ای
یک آرامش او می تواند داشته باشد.
چند قدم از آنها را به درب هتل او به نام بانوان است ، و
لحظه ای بعد او مقابل او نشسته بود ، و خدمتکار چای - سینی قرار داده بود
بین آنها است.
"نه یک قطره براندی یا ویسکی برای اولین بار؟ شما نگاه کنید به طور منظم انجام می شود ، خانم لیلی.
خب ، چای خود را قوی ، و سپس ، و ، خدمتکار ، کوسن برای پشت بانوی ".
لیلی کمرنگ در دستور لبخند را به چای خود را قوی کند.
این وسوسه او همیشه در تلاش بود به مقاومت در برابر بود.
ولع مصرف او را برای محرک مشتاق برای همیشه لطفا برای متناقض با آن ولع مصرف دیگر
برای خواب -- ولع مصرف نیمه شب که تنها شیشه یا بطری کوچک کمی در دست او هنوز هم می تواند.
اما امروز ، در هر صورت ، چای را به سختی می تواند خیلی قوی باشد : او در آن به شمارش
پور گرما و حل و فصل به وریدهای خالی او.
همانطور که او قبل از او خم ، درب خود را افتادگی در رخوت مطلق ، هر چند
اولین پیش نویس گرم در حال حاضر آغشته صورت خود را با زندگی بازگشت ، Rosedale توقیف شد
نو تعجب تند و تلخ از زیبایی او است.
مدادکاری تاریک خستگی زیر چشم او ، مرضی آبی veined pallour
معابد ، درخشندگی مو ها و لب های خود را بیرون آورده ، به عنوان اینکه همه او را ebbing
انرژی و زنده دلی در آنجا متمرکز بود.
در برابر پس زمینه کسل کننده شکلات رنگ رستوران ، خلوص
سرش ایستاده بود آن را به عنوان درخشان ترین روشن توپ اتاق هرگز به حال انجام شده است.
او در خود را با یک احساس ناراحت کننده مبهوت نگاه کرد ، هر چند زیبایی اش
دشمن فراموش کرد که در کمین lain بود و در حال حاضر بر روی او پیمود ، ناگهان.
برای پاک کردن هوا او تلاش کردند تا تن آسان با او.
"چرا ، خانم لیلی ، من را دیده اند ، نیست که شما برای یک سنی است.
نمی دانستم چه از شما تبدیل شده بود. "
همانطور که وی صحبت می کرد ، او احساس شرم آور از عوارض بررسی شد
که این ممکن است منجر شود.
هرچند او تا به حال با او از او شنیده بود را ندیده ؛ او ارتباط خود را با خانم می دانستند
هچ ، و از بحث ناشی از آن.
محیط خانم هچ که او تا به حال یک بار روزانه تعداد پشتکاری قابل ملاحظه بود ، و در حال حاضر به عنوان
devoutly دوری کردند.
لیلی ، به آنها چای سلاست معمول خود را از ذهن ترمیم شده بود ، دیدم آنچه در
افکار خود را و ، با لبخند خفیف گفت : "شما نخواهد بود به احتمال زیاد در مورد من می دانم.
من پیوسته اند طبقه کارگر است. "
او در شگفتی واقعی خیره شد. "شما به این معنی نیست --؟
چرا ، چه بر روی زمین کار می کنید؟ "
"آموزش به زنی که کلاه زنانه میدوزد -- حداقل تلاش برای یادگیری ،" او عجله واجد شرایط
بیانیه. Rosedale سرکوب سوت پایین
تعجب.
"بیا -- شما جدی است ، شما؟" "کاملا جدی.
من موظف به کار برای زندگی من "" اما من را درک -- من فکر کردم شما شدند
نورما هچ. "
"شما شنیده من تا به حال به عنوان وزیر امور خارجه خود را به او رفته است؟"
"چیزی از آن نوع ، به اعتقاد من" او تکیه به جلو برای دوباره پر کردن فنجان او.
لیلی حدس زده امکانات خجالت که این موضوع برای او برگزار شد ،
و بالا بردن چشم خود به او ، او گفت : ناگهان : "من دو ماه او قبل."
Rosedale ادامه داد : به لکنت زبان پیدا کردن ناشیانه با چای ، گلدان ، و او احساس که او
شنیده ام چه بوده است گفته بود از او. اما آنچه وجود دارد که Rosedale نداشت
آشنا شدید؟
"آن را نمی اسکله نرم؟" او ، با تلاش در سبکی نپرسید.
"خیلی نرم -- یکی ممکن است بیش از حد عمیق غرق شد."
لیلی یک بازو را بر روی لبه جدول استراحت ، و نشست به نگاه او بیشتر بدقت
از او تا کنون نگاه به حال قبل.
ضربه غیر قابل کنترل بود به اصرار او را به پرونده او را به این مرد ، از که
کنجکاوی او همیشه به شدت از خودش دفاع.
"شما می دانید خانم هچ ، من فکر می کنم؟
خب ، شاید شما می توانید درک کنند که او ممکن است چیزهایی بیش از حد برای یک آسان است. "
Rosedale نگاه کمرنگ متعجب و متحیر شده ، و به یاد او که allusiveness در از دست داده بود
او.
"هیچ جایی برای شما بود ، به هر حال ،" او موافقت کرد ، بنابراین عجین شده و غوطه ور در
نور از زل زل نگاه کردن کامل خود را که او خود در حال وارد شدن به عمق عجیب و غریب از مینمایند
صمیمیت نیست.
او که در نگاهها صرف فراری به حال گذران بود ، به نظر می رسد در حال پرواز بالدار و به سرعت
از دست رفته در زیر پنهان است ، در حال حاضر چشم او حل او را با شدت brooding
که نسبتا به او خیره شدن است.
"من سمت چپ ،" لیلی ادامه داد : "مبادا مردم باید بگویم من کمک خانم هچ
ازدواج Osburgh ون فردی -- که در دست کم برای او بیش از حد خوب نیست -- و به آنها هنوز هم
ادامه به آن می گویند ، من می بینم که من نیز ممکن است مانده اند که در آن من بود. "
"اوه ، فردی ----" Rosedale خار کنار موضوع با هوای unimportance آن است که
داد حس از منظر عظیم بود به دست آورد.
"فردی انجام به حساب نمی آید -- اما من می دانستم که شما در آن مخلوط نیست.
این سبک خود نمی باشد. "
لیلی های رنگی کمی : او نمی تواند پنهان از خودش را که کلمات داد
لذت او.
او می توانست liked برای نشستن وجود دارد ، نوشیدن چای بیشتر ، و ادامه به خودش صحبت
به Rosedale.
اما این عادت قدیمی رعایت کنوانسیون او خاطر نشان کرد که وقت آن بود
را به صحبت خود را به پایان ، و او یک حرکت کم نور به فشار پشت صندلی خود را.
Rosedale او را با ژست معترض متوقف شد.
"صبر کن دقیقه -- don't برو هنوز آرام نشستن و استراحت کمی طولانی تر.
شما نگاه کاملا بازی است.
و به من گفت نمی ---- او قطع ، آگاهانه از رفتن دورتر از او
او شاهد مبارزه و درک آن و همچنین به درک ماهیت طلسم
که او به همراه داشت ، با چشم خود را بر روی صورت خود ، او شروع دوباره ناگهان : "چیزی که در
زمین شما را با گفتن فقط در حال حاضر که شما در یادگیری می شود زنی که کلاه زنانه میدوزد چیست؟ "
"فقط به آنچه من گفتم. من شاگرد در رجینا است. "
"خوب خداوند -- شما؟
اما برای چه؟ من می دانستم که عمه خود را به شما روشن بود : خانم
فیشر به من در مورد آن گفت. اما من درک شما میراث رو او
"من ده هزار دلار ، اما میراث است که تا تابستان سال آینده پرداخت می شود."
"خب ، اما -- در اینجا نگاه کنید : شما می توانید بر روی آن قرض هر زمان شما می خواستم."
او سرش را تکان داد به شدت.
"نه ؛ برای من آن را مدیون در حال حاضر" "آن را مدیون؟
ده تمام هزار؟ "" هر پنی است. "
او متوقف شد ، و سپس ادامه داد : به طور ناگهانی ، با چشم های خود را در چهره اش : "من فکر می کنم گاس
Trenor سخن گفت به شما یک بار در مورد داشتن مقداری پول برای من در سهام است. "
او منتظر ، و Rosedale پوستهای با خجالت ، muttered که او به یاد
چیزی از نوع.
"او در مورد نه هزار دلار ساخته شده ،" لیلی ، در همان لحن مشتاق دنبال
communicativeness.
"در آن زمان ، من قابل درک است که او با پول خود من بینی آن بود
باور نکردنی از من احمقانه است ، اما من می دانستم که هیچ چیز از کسب و کار است.
پس از آن متوجه شدم که او تا به حال پول من استفاده می شود -- که آنچه او گفت که او ساخته شده بود
من او واقعا داده بود به من.
در مهربانی ، البته به معنای بود ، اما آن نوع از تعهد یک نفر می تواند
باقی می ماند تحت.
متاسفانه پول به سر برده بود قبل از من کشف اشتباه و بنابراین میراث من
خواهد شد که رفتن به آن را بازپرداخت. این دلیل به همین دلیل من تلاش برای یادگیری است
تجارت. "
او ساخته شده این بیانیه به وضوح ، به عمد ، با مکث بین
احکام ، به طوری که هر زمان عمیقا به ذهن شنوا او غرق.
او تا به حال میل پرشور که برخی از کس باید حقیقت را در مورد این می دانم
معامله ، و همچنین است که شایعه قصد خود را به بازپرداخت این پول باید
رسیدن گوش جودی Trenor.
و آن را به حال به طور ناگهانی رخ داده است به او که Rosedale ، که در Trenor شگفت زده کرده بود
اعتماد به نفس ، فرد مناسب برای دریافت و انتقال به نسخه خود را از
حقایق است.
او حتی یک نشاط گذرا در فکر نتیجه خودش را تسکین احساس
او راز منفور ، اما احساس به تدریج در گفتن پژمرده ، و به عنوان او
به پایان رسید pallour او را با سرخ شدن عمیق از بدبختی عجین شد.
Rosedale ادامه داد : در تعجب به او خیره ، اما تعجب در زمان نوبت او
به حال حداقل انتظار می رود.
"اما اینجا را ببینید -- در صورتی که این باشد ، که شما آن را پاک از دسترس نباشد؟"
او به آن قرار داده به او اگر او تا به حال عواقب عمل خود را درک نکرده و به عنوان اگر او
جهل درست نشدنی از کسب و کار او را تسریع به عمل تازه
از حماقت است.
"در مجموع -- بله ، گفت :" او با آرامش موافقت کرد. او شنبه ساکت و آروم ، دست به ضخامت خود را clasped در
جدول ، چشم های متعجب و متحیر و کمی خود را بررسی recesses خالی از سکنه
رستوران.
"اینجا را ببینید -- که خوب ،" او گفت به طور ناگهانی.
لیلی از صندلی خود با خنده deprecating افزایش یافت.
شیرین عبادی اظهار داشت : "اوه ، نه -- آن را صرفا با مته سوراخ ، و به یکدیگر ، جمع آوری می کنند به پایان می رسد از پر او
روسری. Rosedale نشسته باقی مانده ، بیش از حد قصد خود را در
افکار توجه به جنبش او.
"خانم لیلی ، اگر شما می خواهید هر پشتوانه -- من می خواهم شهامت ----« شکست را از او disconnectedly.
"متشکرم." او برگزار شد از طرف او.
"چای شما به من داده است پشتوانه عظیم است.
من احساس می کنم برابر به هر چیزی در حال حاضر. "
ژست او به نظر می رسید نشان می دهد قصد قطعی اخراج ، اما همراه او
پرتاب بیل به خدمتکار ، و لیز سلاح های کوتاه خود را به گران قیمت خود را
پالتو.
"یک دقیقه صبر کنید -- you've کردم به خانه راه رفتن من با شما ،" او گفت.
لیلی زبان آمده بدون اعتراض ، و زمانی که او به مطمئن شوید که تغییرات خود را متوقف کرده بود
ظهور از هتل و عبور ششم خیابان دوباره.
او رهبری راه را به سمت غرب گذشته یک خط طولانی از مناطق که از طریق اعوجاج
از ریل paintless خود ، نشان داد با افزایش خلوص MEMBRA DISJECTA
شام گذشته ، لیلی احساس کردند که Rosedale شد
توجه تحقیر از محله و قبل از آستان در
که او در نهایت متوقف شد او را با هوا از انزجار بی اعتقاد نگاه.
"این مکان نیست؟
برخی به من گفت شما با خانم نور زندگی می کرده اند. "
"نه من سوار شدن اینجا. من بیش از حد طولانی مدت بر دوستان من زندگی می کردند. "
او ادامه داد : به اسکن متصلب مقابل سنگ قهوه ای ، پنجره های بخور با
توری تغییر رنگ ، و دکوراسیون شهر پمپی از راهرو های پر گل و لای و پس از آن او
در چهره اش نگاه کرد و گفت : با
تلاش قابل مشاهده : شما اجازه دهید من می آیند و ببینید که شما برخی از روز؟ "
او لبخند زد ، به رسمیت شناختن قهرمانی از این پیشنهاد را به نقطه بودن رک و پوست کنده لمس
شده توسط آن است.
"با تشکر از شما -- من باید بسیار خوشحالم ،" او ساخته شده پاسخ ، در اولین کلمات صادقانه او به حال
که تا کنون او سخن گفته است.
در عصر همان روز در اتاق خود را خانم بارت -- که در اوایل از گازهای سنگین فرار کرده بودند
زیرزمین میز شام -- نشسته غرق در افکار پس از ضربه ای که او را به اسرار دل را گفتن رهبری کرده بود
خودش را به Rosedale.
او در زیر آن کشف افزایش احساس تنهایی -- ترس از بازگشت
به تنهایی از اتاق خود ، در حالی که او می تواند هر جای دیگر ، و یا در هر شرکت
اما او خود را.
از شرایط ، از اواخر سال ، او قطع بیشتر و بیشتر از چند او را در ترکیب بود
باقی مانده دوستان. در مورد حمل بخشی فیشر خروج
شاید نه کاملا غیر ارادی است.
پس از تلاش نهایی خود را بر طرف لیلی ساخته شده ، فرود آمد و او را با خیال راحت در مادام.
رجینا اتاق کار ، خانم فیشر به نظر می رسید دفع گردد تا از کارگر خود را استراحت و
لیلی ، درک دلیل ، می تواند او را محکوم نیست.
حمل در واقع آمده بودند خطرناکی نزدیک بودن در قسمت خانم نورما درگیر
هاچ ، و برخی از آن نبوغ کلامی گرفته شده به حال خودش رها کردن.
او رک و پوست کنده به داشتن آورده هچ لیلی و خانم با هم متعلق به اما پس از آن او
نمی دانم خانم هچ -- او به صراحت هشدار داده بود لیلی که او خانم نمی دانم
هچ -- و علاوه بر این ، او را لیلی
حافظ ، و واقعا دختر به اندازه کافی برای مراقبت از خودش بود.
حمل بود مورد خود او قرار داده تا به طرز وحشیانه ای ، اما او اجازه داد آن را به نتیجه برای او قرار داده
با آخرین دوست او ، خانم جک Stepney : خانم Stepney ، لرزش بیش از
ضیق از فرار تنها برادر او ،
اما مشتاق به اثبات بیگناهی خانم فیشر ، در که خانه او می تواند در نشاط "به شمار
طرف های ذی نفع "که یک ضرورت را به او تبدیل شده بود و از ازدواج او را از آزاد بود
وان نقطه Osburgh.
لیلی به درک وضعیت و می تواند کمک هزینه برای آن را.
حمل یک دوست خوب به او در روزهای دشوار ، و شاید تنها شده بود
دوستی مثل Gerty می تواند اثبات در برابر چنین سویه افزایش است.
دوستی Gerty واقع سریع نگه دارید ، هنوز لیلی بود شروع به اجتناب از او را نیز.
او نمی تواند به Gerty بدون خطر ملاقات Selden ، و او را ملاقات کند در حال حاضر
درد خالص خواهد بود.
این درد به اندازه کافی حتی به او فکر می کنم ، که آیا او را در نظر گرفته
تمایز افکار بیداری او ، و یا احساس وسواس حضور خود را از طریق
تاری از شب عذاب او.
این یکی از دلایلی که چرا او دوباره به نسخه خانم هچ تبدیل شده بود.
در snatches مضطرب از رویاهای طبیعی خود او به او آمد گاهی در قدیم
پوشش کمک هزینه تحصیلی و حساسیت به لمس ، و او را از توهم شیرین افزایش یابد تمسخر
و شجاعت او را خالی می شود.
اما در خواب که در شیشه یا بطری کوچک تهیه او بسیار کمتر از جمله نیم و بیداری غرق
ملاقاتها ، غرق را به عمق نابودی dreamless که از آن او از خواب هر
صبح امروز با گذشته پاک.
به تدریج ، تا مطمئن شوید ، استرس از افکار قدیمی باز خواهد گشت ، اما حداقل
آنها اصرار کردن به ساعت بیداری او نیست.
مواد مخدر توهم گذرا نوسازی کامل ، که از آن او جلب کرد را به او
قدرت را به کار روزانه خود را. قدرت بیشتر و بیشتر مورد نیاز به عنوان
perplexities آینده خود را در افزایش یافته است.
او می دانست که به Gerty و خانم فیشر او تنها عبور از طریق یک دوره موقت
مشروط ، چرا که آنها معتقد بودند که دوره شاگردی او در مادام خدمت بود.
در رجینا را قادر خواهد ساخت که او ، زمانی که خانم
میراث Peniston ، برای تحقق بخشیدن به چشم انداز از فروشگاه سبز و سفید با پرداخت شد
صلاحیت فولر با آموزش مقدماتی خود را به دست آورد.
اما به لیلی خودش ، آگاه است که میراث می تواند به چنین استفاده می شود قرار داده ،
آموزش مقدماتی تلاش هدر رفته به نظر می رسید.
او به روشنی درک اندازه کافی است که ، حتی اگر او همیشه می تواند یاد بگیرند که برای رقابت با دست
برای کار خاص خود را از دوران کودکی شکل گرفته ، پرداخت های کوچک وی را دریافت نمی
علاوه بر کافی برای درآمد خود را به او جبران خرحمالی چنین.
و تحقق این حقیقت به ارمغان آورد او recurringly چهره به چهره با
وسوسه استفاده از میراث در ایجاد کسب و کار خود را.
پس از نصب ، و در فرمان خود را به کار زنان ، او بر این باور او تا به حال به اندازه کافی
درایت و توانایی جذب مشتریان شیک و اگر کسب و کار موفق
او می تواند به تدریج کنار گذاشته ذخیره کردن پول به اندازه کافی برای تخلیه بدهی خود را به Trenor.
اما این کار ممکن است سال ها طول بکشد برای به انجام رساندن ، حتی اگر او ادامه داد : به روی لئامت دادن
خودش را به نهایت و در عین حال غرور او خواهد بود تحت وزن خرد
تعهد غیر قابل تحمل است.
این ملاحظات سطحی او بودند ، اما زیر آنها lurked وحشت مخفی که
تعهد همیشه ممکن است باقی می ماند غیر قابل تحمل است.
او می دانست که او نمی تواند در تداوم خود را از هدف تعداد دفعات مشاهده ، و آنچه که واقعا
وحشت زده او را تصور کرد که او ممکن است به تدریج جای خود را به بود
باقی مانده به طور نامحدود در بدهی Trenor ، به عنوان
او خودش به بخشی او را در سابرینا اختصاص داده شده جایگزین بود ، و او به حال
تا نزدیک به acquiescing با طرح Stancy برای پیشرفت خانم زیرفشار
هچ.
خطر او غیر روحانی ، به عنوان او می دانستند ، در او ترس های قدیمی که علاج ناپذیر ناراحتی و فقر ؛
در ترس از آن جزر و مد نصب چرکی علیه که مادرش تا به حال
شور و حرارت او هشدار داد.
و اکنون ویندوز ویستا جدید از خطر را پیش از او افتتاح شد.
او قابل درک است که Rosedale آماده بود به من قرض بدهید پول خود را و اشتیاق را
استفاده از پیشنهاد خود را آغاز کرد ، به او امد و شد زیاد خائنانه.
البته غیر ممکن بود به قبول وام از Rosedale ، اما بیفاصله
امکانات temptingly پیش از او hovered.
او کاملا مطمئن بود که او می آیند و او را دوباره ، و تقریبا اطمینان حاصل کنید که ، اگر او
انجام داد ، او می تواند او را به نقطه ای از پیشنهاد ازدواج با او را در شرایط او تا به حال به ارمغان بیاورد
قبلا رد.
آیا او هنوز هم آنها را رد اگر آنها ارایه شده بود؟
بیشتر و بیشتر ، با هر بدبختی befalling تازه او ، به نظر می رسد furies دنبال
را به شکل برتا دورست و نزدیک در دست ، با خیال راحت در میان او قفل شده است
مقالات ، استفاده از پایان دادن به تعقیب آنها دراز است.
وسوسه ، که تمسخر و تحقیر خود را از Rosedale یک بار فعال شده بود او را به رد ، در حال حاضر
مصرانه بر او بازگشت و تا چه حد قدرت او را به مخالفت با آن باقی مانده بود؟
کمی باید در هر میزان به بیشترین husbanded وجود داشت ، او نمی توانست
اعتماد خودش را دوباره به مخاطرات یک شب بی خوابی.
از طریق این ساعت های طولانی سکوت روح تاریک خستگی و تنهایی دولا
بر سینه اش ، ترک کردن او از قدرت بدنی خشک که افکار صبح او
شنا در کدورت از ضعف است.
امید تنها از تجدید در بطری کمی در طرف تخت خود دراز و چقدر دیگر
که امید که آخر به او جرأت حدس نیست.
>