Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب ONE آمدن فصل مریخ یکی از آستانه جنگ
هیچ کس در سال های آخر قرن نوزدهم اعتقاد بر این است که این
جهان بود که کاملا و از نزدیک با هوش بیشتری نسبت به مرد را تماشا و در عین حال
به عنوان فانی خود را که به عنوان مردان مشغول ساختم
خود را در مورد نگرانی های مختلف خود و دقیق مورد مطالعه قرار گرفتند، شاید
تقریبا به دقت به عنوان یک مرد با یک میکروسکوپ ممکن است گذرا را مورد مداقه قرار دادن
موجودات که ازدحام و ضرب در یک قطره آب.
با مردان بی نهایت خوشنودی بیش از این جهان کمی در مورد خود را پس وپیش رفت
امور، بی سر و صدا در اطمینان خود را از امپراتوری خود را بیش از ماده است.
این امکان وجود دارد که آنفوئز نتوان پیدا کرد زیر میکروسکوپ انجام همان.
هیچ کس به فکر به جهان بزرگتر از فضا به عنوان منابع خطر انسان، و یا
تصور از آنها تنها به اخراج ایده زندگی بر آنها غیر ممکن یا غیر محتمل است.
کنجکاو به یاد برخی از عادات ذهنی از آن روز مردگان است.
در بسیاری از مردان زمینی خیالی ممکن است وجود داشته باشد مردان دیگر بر مریخ، شاید پایین تر از
خود و آماده به استقبال سرمایه گذاری مبلغ است.
اما سراسر خلیج فضا، ذهن است که به ذهن ما به عنوان مال ما هستند، به کسانی که از
جانوران که هلاک عقل، وسیع و سرد و unsympathetic، به این زمین
با چشمان حسود، و به آرامی و قطعا برنامه های خود را در برابر ما به خود جلب کرد.
و سرخوردگی بزرگ در اوایل قرن بیستم آمد.
مریخ سیاره، من به ندرت نیاز به یاد خواننده می چرخد، در مورد نور خورشید به طور متوسط
فاصله از 140.000.000 مایل، و نور و گرما را از خورشید دریافت می
به سختی به نیمی از آن دریافت این جهان است.
این باید باشد، در صورتی که فرضیه سحابی، هر حقیقت، بالاتر از جهان ما و بلند مدت
پیش از این زمین متوقف شد به مذاب، زندگی بر سطح آن را آغاز کرده اند خود را
درس می کند.
واقعیت آن است که به ندرت یک هفتم از حجم زمین است، باید
شتاب خنک کننده آن به درجه حرارت که در آن زندگی می تواند آغاز خواهد شد.
آب و هوا و همه لازم است که برای پشتیبانی از انیمیشن
وجود ندارد.
مرد هنوز بنابراین بیهوده است، و این کار را با غرور خود را کور، که هیچ نویسنده، تا پایان
از قرن نوزدهم، با بیان هر ایده که حیات هوشمند را ممکن است داشته باشند
کنون، یا در واقع توسعه یافته وجود دارد و در همه حال، فراتر از سطح زمینی آن است.
و نه آن شد به طور کلی درک شده است که از مریخ از زمین ما بزرگتر است، با به ندرت
یک چهارم از مساحت سطحی و remoter از خورشید، لزوما
شرح زیر است که از آن است که نه تنها دور از ابتدای زمان و اما نزدیکتر انتهای آن است.
خنک کننده سکولار است که روزی باید رسیدن به سیاره ما در حال حاضر رفته دور
در واقع با همسایه ما.
وضعیت جسمی آن هنوز هم تا حد زیادی یک راز است، اما ما می دانیم که حتی در آن
منطقه استوایی دمای ظهر به سختی نزدیک که از سردترین ما
زمستان است.
هوای آن بسیار ضعیف تر از ما است، اقیانوس های خود را منقبض کرده اند تا آنها را پوشش می دهد، اما
یک سوم از سطح آن، و به عنوان فصل کند آن تغییر snowcaps عظیم جمع آوری و
در مورد هر دو قطب ذوب و در دوره های زیر سیل پوشاندن مناطق معتدل آن است.
که آخرین مرحله از خستگی، که برای ما هنوز هم باور نکردنی از راه دور، تبدیل شده است
مشکل امروزی برای ساکنان مریخ است.
فشار فوری ضرورت روشن عقل خود را، بزرگ خود را
قدرت، و سخت دل خود را.
و به دنبال در سراسر فضا با ابزار و هوش مانند ما داشته باشند به ندرت
خواب، آنها را ببینید، در نزدیکترین فاصله خود را تنها 35،000،000 کیلومتر sunward
از آنها، یک ستاره صبح امید، خود ما
سیاره گرمتر، سبز با پوشش گیاهی و خاکستری با آب، با فضای ابری
شیوا باروری، با یک نگاه اجمالی، از طریق حلقه های ابر خود را دست خوش پیشامد میشه گسترده
امتداد کشور پرجمعیت و شلوغ دریا ها، نیروی دریایی و باریک.
و ما مردان، موجوداتی که ساکن این زمین، باید به آنها حداقل به عنوان بیگانه
و پست است به عنوان میمون ها و lemurs به ما.
و قبل از ما از آنها بیش از حد تند قضاوت ما باید به یاد داشته باشید چه ظالم و مطلق
تخریب گونه خود ما ساخته نه تنها بر جانوران، مانند از بین رفته
گاومیش کوهان دار امریکایی و نویسنده: بست، اما بر نژادهای پست تر آن است.
Tasmanians، به رغم شباهت انسان خود را تماما از جاروب
وجود در جنگ از مرگ برپا شده توسط مهاجران اروپایی، در فضای
پنجاه سال است.
آیا ما رسولان را از رحمت به عنوان شکایت اگر مریخ در همان warred
روح؟
مریخی ها به نظر می رسد به تبار خود را با ظرافت شگفت انگیز محاسبه - خود را
یادگیری ریاضی است آشکارا به مراتب بیش از ماست - و انجام داده اند
آماده سازی خود را با اتفاق آرا نیز تقریبا کامل است.
ابزار ما مجاز است، ما ممکن است مشکل را دیده اند، جمع آوری دور برگشت در
قرن نوزدهم.
مردان مانند Schiaparelli به تماشای این سیاره قرمز - آن فرد است، از حافظ، که برای
بی شماری قرن مریخ ستاره از جنگ - بوده است، اما نتوانستند به تفسیر
ظاهر نوسان نشانه گذاری آنها نقشه برداری را به خوبی.
تمام آن زمان مریخ باید آماده است.
در مخالفت در مجموع 1894 نور در قسمت نورانی دیده شد
دیسک، برای اولین بار در رصدخانه لیک، سپس با Perrotin از خوب، و پس از آن دیگر
ناظران.
خوانندگان انگلیسی زبان شنیدم از آن برای اولین بار در موضوع طبیعت تاریخ 2 اوت است.
تمایل به من فکر می کنم که این شعله های ریخته گری از تفنگ بزرگ شده اند، در
گودال عظیم به سیاره خود را غرق شده، که از آن عکس های خود را در ما از کار اخراج شدند.
نشانه گذاری عجیب و غریب، هنوز غیر قابل توضیح بودند، در نزدیکی محل که شیوع بیماری در دیده می شود
دو بعدی مخالفان. طوفان پشت سر هم بر ما شش سال پیش.
همانطور که مریخ نزدیک شدن مخالفان، Lavelle جاوا مجموعه ای از سیم های نجومی
تبادل تپش با هوش شگفت انگیز از شیوع زیادی از
گاز لامپ های رشته ای بر کره زمین.
آن را به سمت نیمه شب دوازدهم اتفاق افتاده بود و از طیف بینی، که او
در یک بار متوسل شده، نشان داد توده شعله ور از گاز، عمدتا هیدروژن، در حال حرکت با
سرعت زیادی نسبت به این زمین.
این جت از آتش به حدود یک چهارم گذشته دوازده نامرئی تبدیل شده بود.
او آن را در مقایسه با پف عظیم از شعله به طور ناگهانی و خشونت در خارج از squirted
کره زمین "به عنوان گازهای شعله ور از اسلحه با عجله.
عبارت فوق العاده مناسب آن را به اثبات رساند.
با این حال، روز بعد هیچ چیزی از این در روزنامه ها به جز یک یادداشت کمی در آنجا بود
دیلی تلگراف، و جهان در جهل یکی از بزرگترین خطرات رفت
است که تا کنون تهدید نژاد بشر است.
من ممکن است از فوران در تمام نمی شنید، آشنا شدم Ogilvy، به خوبی شناخته شده بود
ستاره شناس، در Ottershaw.
او فوق العاده در این خبر هیجان زده شده بود، و در بیش از احساسات خود را از من دعوت کرد تا
به نوبه خود با او این است که شب در بررسی سیاره سرخ است.
در وجود همه است که از سال اتفاق افتاده است، من هنوز هم که شب زنده داری و مجزا به یاد داشته باشید:
رصدخانه سیاه و ساکت و آروم، فانوس سایه پرتاب درخشش ضعیف
بر کف در این گوشه میمیره، ثابت
تیک تاک از چرخ های ساعت از تلسکوپ، شکاف کوچک در پشت بام - مستطیلی
عمق با تخیلی بی آرام در سراسر آن.
Ogilvy در مورد نقل مکان کرد، نامرئی است، اما قابل شنیدن است.
از طریق تلسکوپ، شاهد یک دایره آبی عمیق و دور کمی
شنا سیاره در این زمینه است.
این چنین یک چیز کوچک به نظر می رسید، بسیار روشن و کوچک و هنوز هم، کمرنگ مشخص شده با
عرضی راه راه، و کمی از دور کامل مسطح شده است.
اما کمی از آن بود، به طوری گرم نقره ای - pin's سر از نور!
این بود که اگر آن را quivered، اما واقعا این تلسکوپ با ارتعاشی
فعالیت چرخ های ساعت است که این سیاره را در نمایش نگهداری می شوند.
همانطور که من تماشا کرده ام، این سیاره به نظر می رسید به رشد بزرگتر و کوچکتر است و برای پیشبرد و
عقب رفتن است، اما تنها که چشم من خسته شده بود.
چهل میلیون مایل با آن را از ما بود - بیش از چهل میلیون ها مایل از درجه اعتبار ساقط است.
تعداد کمی از مردم متوجه عظمت خالی که در آن گرد و غبار از جهان مادی
شنا.
در نزدیکی آن در این زمینه، من به یاد داشته باشید، سه نقطه ضعف نور، سه
ستاره تلسکوپی بی نهایت از راه دور، و در اطراف آن تاریکی ژرف
فضای خالی است.
شما می دانید که چگونه است که سیاهی به نظر می رسد در یک شب بسیار سرد پوشیده از شبنم یخ زده نور ستاره است.
در یک تلسکوپ به نظر می رسد دور profounder.
و نامرئی من را به خاطر آن بود تا از راه دور و کوچک، پرواز سریع و
به طور مداوم به سمت من در سراسر آن از راه دور فوق العاده، طراحی نزدیکتر هر دقیقه، بنابراین
هزاران کیلومتر، به چیز
آنها ما ارسال، چیزی بود که به مبارزه بسیار و فاجعه را و
مرگ بر زمین.
من از آن حتی تصورش را هم نمی دیدم و هیچ کس بر روی زمین است که بی تردید آرزو
موشک است. در آن شب، بیش از حد، یکی دیگر از jetting وجود داشت
از گاز را از این سیاره دور.
من آن را دیدم. فلش مایل به قرمز در لبه کوچکترین
طرح رئوس مطالب به عنوان زمان سنج نیمه شب رخ داد و در آن من
Ogilvy گفت و او به جای من.
شب گرم بود و من تشنه بود، و من رفتم کشش پاهای من ناشیانه و
احساس من در تاریکی، به میز کوچکی که در آن از لوله یا سیفون رد کردن ایستاد، در حالی که
Ogilvy بانگ زد در نوار یا پرچم در حال اهتزاز گاز است که به سمت ما آمد.
آن شب یکی دیگر از موشک های نامرئی در راه خود را از مریخ به زمین شده است.
فقط یک ثانیه یا کمی کمتر از بیست و چهار ساعت پس از یکی از اولین.
به یاد می آورم که چگونه من بر روی میز نشسته در سیاهی، با تکه های سبز و
شنا قرمز سیر در برابر چشمان من.
ای کاش من تا به حال به دود نور، کمی مشکوک به معنای از سوسو زدن دقیقه
من و دیده بود که آن را در حال حاضر من را.
Ogilvy تا 1 را تماشا می کردند، و پس از آن داد و ما را روشن فانوس و رفت
به خانه ببرد.
پایین در تاریکی Ottershaw و Chertsey و همه صدها نفر خود را از
مردم، خواب در صلح است.
او پر از حدس و گمان بود که شب در مورد شرایط مریخ، و تمسخر در
ایده مبتذل از ساکنان خود را در داشتن بودند که ما سیگنالینگ.
ایده او این بود که شهاب سنگ ها ممکن است در حال سقوط در حمام سنگین بر زمین،
یا این که یک انفجار بزرگ آتشفشانی در حال پیشرفت بود.
وی با اشاره به من چه بعید است از آن بود که تکامل ارگانیک همان گرفته بود
جهت در دو سیاره مجاور. "شانس در برابر هر چیزی وحشی در
مریخ هستند یک میلیون به یک، "او گفت.
صدها نفر از ناظران شعله که شب و شب بعد از نصف شب دیدم،
و دوباره شب بعد و به مدت ده شب، شعله هر شب.
چرا عکس بعد از دهم هیچ کس بر روی زمین تلاش کرده است تا توضیح دهد که متوقف شد.
ممکن است این گازها از شلیک باعث ناراحتی مریخی.
ابرهای انبوه از دود یا گرد و غبار، قابل مشاهده از طریق یک تلسکوپ قدرتمند در زمین به عنوان
خاکستری کوچک، تکه های نوسان، گسترش از طریق وضوح از سیاره
اتمسفر و پنهان آن ویژگی های بیشتری آشنا.
حتی روزنامه بیدار به اختلال در گذشته، و یادداشت های مردمی
به نظر می رسد اینجا، آنجا، و در همه جا مربوط به آتشفشان بر مریخ.
پانچ جدی و همخنده دار دوره ای، به یاد دارم، شاد استفاده از آن در
کاریکاتور سیاسی.
و همه ناپیدا، کسانی که موشک های مریخی ما از کار اخراج کرده بود را به خود جلب کرد بسوی زمین،
عجله در حال حاضر در یک روند مایل بسیاری از دوم را از طریق خلیج (فارس) خالی از فضا،
ساعت به ساعت و روز به روز نزدیکتر و نزدیکتر.
به نظر من در حال حاضر تقریبا فوق العاده فوق العاده به نظر می رسد که با آن سرنوشت سریع
حلق آویز بر ما، مردان می توانند در مورد نگرانی های کوچک خود را به آنها است.
من به یاد داشته باشید خیلی خوشحال Markham در تامین امنیت عکس های جدید از این سیاره
مقاله نشان داده شده او در آن روزها ویرایش شده است.
افراد در این بار دوم به ندرت فراوان و سرمایه گذاری ما را درک
در قرن نوزدهم مقالات.
من به سهم خود، من در یادگیری سوار دوچرخه اشغال شده بود، و مشغول بر
یک سری از مقالات بحث در مورد تحولات احتمالی از ایده های اخلاقی به عنوان تمدن
پیشرفت کرده است.
یک شب (اولین موشک پس از آن به ندرت می تواند 10،000،000 مایل دور شده اند)
برای قدم زدن با همسرم رفت.
این نور ستاره بود و من به او توضیح داد که نشانه هایی از زودیاک و با اشاره به مریخ،
یک نقطه روشن از نور را خزنده zenithward، به سوی آن بسیاری از تلسکوپ
اشاره کرد.
یک شب گرم بود. به خانه می آیم، حزب از excursionists ها از
Chertsey یا Isleworth ما آواز خواندن و نواختن موسیقی گذشت.
چراغ در پنجره بالای خانه وجود دارد که مردم به رختخواب رفت.
از ایستگاه راه آهن در فاصله صدای شانت قطار آمد، زنگ
و غرش، تقریبا به ملودی از راه دور نرم.
همسر من با اشاره به درخشندگی قرمز، سبز، چراغ های سیگنال و زرد را به من
حلق آویز در یک چارچوب را در برابر آسمان. به نظر می رسید بسیار امن و آرام است.
>
کتاب ONE آمدن فصل مریخ دو STAR سقوط
پس از آن شب اولین ستاره در حال سقوط است.
در اوایل صبح دیده بود، عجله بیش از وینچستر به سمت شرق، یک خط از شعله
در جو بالا است.
صدها نفر باید آن را دیده و آن را برای یک ستاره ی معمولی سقوط گرفته شده است.
آلبن آن را به عنوان خروج از خط مایل به سبز در پشت آن که برای برخی از پروتئین در برابر توصیف
ثانیه صورت گرفت.
Denning، بزرگترین قدرت ما را در شهاب سنگ ها، اظهار داشت که ارتفاع خود را
برای اولین بار در حدود 90 یا یک صد مایل بود.
به او به نظر می رسید که آن را حدود یکصد مایل به سمت شرق، او را به زمین افتاد.
من در خانه که در آن ساعت و نوشتن در مطالعه من بود و هر چند فرانسه پنجره من
چهره سمت Ottershaw و کور بود (برای من در آن روزها به نگاه کردن را دوست داشت
آسمان شب)، من تو را دیدم هیچ چیز از آن است.
اما این عجیب از همه چیزهایی است که تا کنون به زمین از فضا آمد، باید
کاهش یافته در حالی که من نشسته بود وجود دارد، قابل رویت به من بود من فقط با نگاه کردن به آن گذشت.
برخی از کسانی که شاهد پرواز آن می گویند آن را با صدای خش خش صدا سفر.
من خودم چیزی از آن را شنید.
بسیاری از مردم در برکشایر، ساری، و میدلسکس باید سقوط از آن را دیده اند،
و در اغلب تصور می کردند که یک شهاب سنگ دیگر بود فرود آمد.
هیچ کس به نظر می رسد مشکل برای جرم کاهش یافته در آن شب نگاه کنید.
اما خیلی زود در صبح روز Ogilvy فقیر، که ستاره عکسبرداری دیده بودند و چه کسی بود
متقاعد شده است که شهاب سنگ در جایی مشترک را بین Horsell، Ottershaw دراز، و
Woking، در اوایل با این ایده پیدا کردن آن افزایش یافت.
پیدا کردن آن او بود، بلافاصله پس از طلوع آفتاب، و نه چندان دور از چاله شن و ماسه.
سوراخ عظیم تاثیر پرتابه، و شن و ماسه و ساخته شده بود
شن پرت شده به شدت در هر جهت بر سلامت، تشکیل انبوه
قابل رویت یک مایل و نیم دور است.
خلنگ در آتش بود به سمت شرق و دود آبی رنگ نازک گل رز در برابر سپیده دم.
چیزی که به خودی خود دراز تقریبا به طور کامل در شن و ماسه به خاک سپرده شد، در میان تراشه های پراکنده
درخت شاه درخت آن را به حال به قطعات در فرود خود لرزیدند.
بخش کشف شده بود ظاهر یک سیلندر بزرگ، سفت و بیش از نمای کلی آن
نرم توسط ضخامت پوسته پوسته نمیخوام رنگ پوسته.
اما در هر حال قطر حدود سی متری.
او جرم، که در اندازه و بیشتر از آن در شکل شگفت زده می شود، زیرا اغلب با نزدیک شدن
شهاب سنگ ها گرد هستند بیشتر یا کمتر، به طور کامل.
بود، با این حال، هنوز هم گرم و پر از پرواز خود را از طریق هوا به عنوان منع او
در نزدیکی روش.
سر و صدای تکان دهنده در داخل سیلندر آن او را به خنک کننده نابرابر خود را نسبت
سطح، که در آن زمان بود به او داد که ممکن است توخالی است.
او در لبه گودال ایستاده باقی مانده که چیزی که برای خود ساخته شده بود، خیره
در ظاهر عجیب و غریب خود را، عمدتا در شکل غیر معمول و رنگ آن شگفت زده شده است،
و dimly درک و حتی پس از آن برخی از شواهد طراحی در ورود خود را.
صبح زود بود زیبا هنوز هم، و خورشید، پاکسازی درختان کاج
نسبت به Weybridge، در حال حاضر گرم بود.
او به یاد نمی شنیدن هر پرنده که آن روز صبح، قطعا وجود دارد نسیم
تکان دهنده، و تنها برای تلفن های موبایل، ضعف جنبش از درون cindery
سیلندر.
او به تنهایی مشترک بود.
ناگهان او با شروع متوجه شده که برخی از کلینکر خاکستری، خاکستری
پوسته ای که تحت پوشش شهاب سنگ، سقوط کردن لبه گرد
پایان.
این پیاده کردن تکه و باران را بر شن و ماسه.
یک قطعه بزرگ ناگهان آمد و افتاد با سر و صدای شدید که قلب او را به ارمغان آورد
به داخل دهان او.
برای یک لحظه، او به ندرت متوجه این بدان معنی است، و اگر چه گرما
بیش از حد، او را به گودال نزدیک به فله clambered برای دیدن چیزی که بیشتر
به وضوح.
او خیالی و حتی پس از آن که سرد شدن بدن، ممکن است برای این حساب، اما آنچه
آشفته که ایده این واقعیت که خاکستر در حال سقوط فقط از پایان بود
سیلندر.
و سپس او را درک است که بسیار آرام، بالای سیلندر دایره ای بود
چرخش در بدن خود است.
چنین یک حرکت تدریجی بود که او آن را تنها از طریق کشف توجه است که
علامت های سیاه و سفید که در نزدیکی او پنج دقیقه پیش بوده است در حال حاضر در سمت دیگر بود
دور.
حتی پس از آن، او به ندرت به درک آنچه که این نشان داد، تا شنید، ساینده مبهم
صدا و شاهد حرکت تند و سریع علامت سیاه و سفید رو به جلو اینچی یا به همین ترتیب.
سپس چیزی بر او در فلش بود.
سیلندر مصنوعی - توخالی - با پایان که پیچ از
چیزی از درون سیلندر unscrewing بالا!
"آسمان های خوب! گفت:" Ogilvy.
"مرد There'sa در آن - مردان در آن! نیمه بوداده به مرگ!
تلاش برای فرار! "در یک بار، با یک جهش سریع ذهنی، او
مرتبط چیز با فلش بر مریخ.
فکر موجود محدود بود خیلی وحشتناک به او گفت که گرما را فراموش کرده و
رفت و به جلو به سیلندر برای کمک به نوبه خود.
اما خوشبختانه تابش کسل کننده دستگیر شده قبل از اینکه او می تواند دست خود را بر روی رایت
هنوز فلزی درخشان است.
در آن او مردد ایستاده بود برای یک لحظه، و سپس تبدیل شده است، از گودال بیرون درهم و
مجموعه ای خاموش در حال اجرا به طور افراطی به Woking. ساعت هم باید در جایی
حدود شش ساعت است.
او با متصدی حمل ونقل و تلاش کردند تا او را درک است، اما داستان او گفت و او
ظاهر بسیار وحشی - کلاه خود را در گودال افتاده بود - که آن مرد به سادگی سوار
در.
او به همان اندازه با potman که فقط آنلاک شد درهای ناموفق بود
عمومی-خانه توسط Horsell پل.
همکار او یک دیوانه در بزرگ بود و در تلاشی ناموفق به
بسته او را در بار مشروب فروشی.
که sobered او کمی و زمانی که او هندرسون، روزنامه نگار در لندن، او را دیدم
باغ، او بیش از palings نام ساخته شده و خود را درک است.
هندرسون، "او نامیده می شود،" شما را دیدم که ستاره تیراندازی شب گذشته است؟ "
"خب؟" گفت: هندرسون. "این بر روی و مشترک Horsell.
"خوب خداوند! گفت:" هندرسون.
"شهاب سنگ و گوی! این خوب است. "
اما این چیزی بیش از یک شهاب سنگ است. It'sa سیلندر - سیلندر مصنوعی،
مرد!
و چیزی وجود دارد داخل. "هندرسون با بیل زدن او ایستاده بود خود را در
دست. "که چه؟" او گفت.
در یک گوش او کر بود.
Ogilvy به او گفت که او تا به حال دیده می شود. هندرسون یک دقیقه و یا پس از آن مصرف شوید.
بعد از آن او با بیل زدن خود را کاهش ربوده کت خود، و به جاده آمد.
دو مرد هول هولکی در یک بار به مشترک، و هنوز هم دروغ سیلندر
در همان موقعیت است.
اما در حال حاضر برای تلفن های موبایل در داخل، متوقف شده بود و یک دایره نازک از فلز روشن نشان داد بین
بالا و بدنه سیلندر. هوا یا وارد کردن یا فرار در
لبه با صدای نازک و سوزان.
آنها گوش در فلزی پوسته پوسته سوخته با چوب rapped شده، و ملاقات با هیچ
پاسخ، هر دو آنها به این نتیجه رسیدند مرد یا مردان در داخل باید نامحسوس باشد یا مرده.
البته این دو کاملا قادر به انجام هر کاری بودند.
آنها فریاد زد: دلداری و وعده ها، و رفت پشت به شهر را دوباره به دریافت
کمک می کند.
در واقع می توان تصور کنید با آنها، پوشش داده شده با شن و ماسه، هیجان زده و بی نظم، در حال اجرا
خیابان کمی در نور شدید آفتاب به عنوان مردمی فروشگاه مصرف می کردند خود را
کرکره و نفر باز کردن پنجره اتاق خواب خود را.
هندرسون به ایستگاه راه آهن در یک بار رفت، به منظور تلگراف خبر
لندن است.
مقالات روزنامه ای ذهن مردان را برای پذیرش این ایده آماده کرده بود.
هشت ساعت تعدادی از پسران و مردان بیکار در حال حاضر آغاز شده بود
معمول است برای دیدن "مرد مرده را از مریخ است."
که فرم داستان در بود. من شنیدم برای اولین بار از پسر روزنامه من
در حدود یک ربع به نه وقتی که من رفتم به وقایع روزانه من.
من به طور طبیعی مبهوت شده بود و هیچ وقت بیرون رفتن و سراسر Ottershaw، از دست داده
پل به چاله شن و ماسه.
>
کتاب ONE آمدن فصل مریخ سه HORSELL مشترک
جمعیت کمی شاید بیست نفر اطراف سوراخ بزرگ که من پیدا کردم که در آن
سیلندر نثارت می کنم. من در حال حاضر به توصیف ظاهر
که فله عظیم که در زمین تعبیه شده است.
چمن و ماسه در مورد آن به نظر می رسید در صورتی که توسط یک انفجار ناگهانی سوخته شده است.
بدون شک تاثیر آن ناشی از فلش از آتش بود.
هندرسون و Ogilvy وجود ندارد.
من فکر می کنم آنها تصور که چیزی بود که در حال حاضر انجام می شود، و دور رفته بود
برای صبحانه در خانه هندرسون.
چهار یا پنج پسر در لبه گودال نشسته بودند، با پای خود آویزان،
و سرگرم کننده و خود را - تا زمانی که من آنها را متوقف - با پرتاب سنگ توده غول پیکر است.
بعد از اینکه من در مورد آن به آنها صحبت کرده بود، آنها شروع به بازی در "لمسی" در داخل و خارج از
گروه از تماشاگران.
در این میان یک زن و شوهر از دوچرخه سواران، باغبان jobbing استخدام من گاهی اوقات،
دختر حمل کودک، گرگ قصاب و پسر کوچک او، و دو یا سه کفش راحتی
و گلف caddies که به ایستگاه راه آهن قطع خو گرفته بودند.
بسیار کمی وجود دارد صحبت.
تعداد کمی از مردم عادی در انگلستان به حال هیچ چیز به جز vaguest ایده های نجومی
در آن روزها.
بسیاری از آنها بی سر و صدا خیره شد در جدول بزرگ مانند پایان سیلندر، که
هنوز هم به عنوان Ogilvy و هندرسون آن را ترک کرده بودند.
من تصور انتظار محبوب پشته از اجساد سوخته در این نا امید شد
غیر ذیروح فله. رفت در حالی که من وجود داشت، و دیگر
مردم آمدند.
من را به گودال clambered و خیالی من شنیده ام یک جنبش ضعف زیر پای من است.
بالای قطعا متوقف بود به چرخش است.
این تنها زمانی که من کردم به این ترتیب نزدیک به آن که عجیب این شیء در
همه آشکار من.
در نگاه اول بود واقعا هیجان انگیز تر از حمل لغو شده و یا
درخت در سراسر جاده ها دمیده شده است. نه آنقدر، در واقع.
مثل شناور گاز زنگ زده نگاه کرد.
این مورد نیاز به مقدار مشخصی از آموزش های علمی به درک که متمایز کننده رنگهای سیاه و سفید
از چیزی بود برای تهیه اکسید مشترک، که فلز زرد به رنگ سفید که در gleamed
شکاف بین درب و سیلندر رنگ ناآشنا است.
"زمینی" تا به حال هیچ معنی برای اکثر تماشاچیان.
در آن زمان در ذهن خود من کاملا روشن بود که چیزی از آمده بود
سیاره مریخ، اما من آن را غیر محتمل در نظر گرفته که شامل هر موجود زنده است.
من فکر کردم unscrewing ممکن است به صورت خودکار می باشد.
در با وجود Ogilvy، من هنوز بر این باور بود که مردان در مریخ وجود دارد.
ذهن من fancifully در امکانات دستنوشته حاوی آن زد، در
مشکلاتی در ترجمه است که ممکن است بوجود می آیند، که آیا ما باید سکه ها را پیدا کرده و
مدل در آن است، و غیره.
با این حال، برای اطمینان در این ایده آن کمی بیش از حد بزرگ بود.
من احساس بی صبری به آن را باز کرد.
یازده، به عنوان چیزی اتفاق می افتد به نظر می رسید، من رفتم پشت، سرشار از اندیشه چنین، به من
صفحه اول در Maybury. اما من دشوار است برای گرفتن به کار
بر اساس تحقیقات انتزاعی من.
در بعد از ظهر ظاهر مشترک بسیار تغییر کرده بود.
نسخه های اولیه مقالات شب لندن با عظیم مبهوت بود
جستجو:
"پیام دریافتی از مریخ است." "داستان قابل توجه از WOKING،" و غیره
جلو.
علاوه بر این، سیم Ogilvy به تبادل نجوم roused هر
رصدخانه در سه امپراطوری.
نیم دوجین مگس یا بیشتر از ایستگاه Woking ایستاده در جاده ها وجود دارد
چاله های شن و ماسه، سبد، کالسکهپست از Chobham، و یک کالسکه به جای lordly.
علاوه بر آن، کاملا پشته از دوچرخه وجود دارد.
علاوه بر این، تعداد زیادی از مردم را باید، با وجود حرارت از راه می رفت
روز، از Woking و Chertsey، به طوری که روی هم رفته بسیار قابل توجهی وجود دارد
جمعیت - یک یا دو خانم پر زرق و برق لباس پوشیدن در میان دیگران است.
نکته داغ بود، در آسمان ابری و نه نفس باد، و تنها
سایه ای که از معدود درختان کاج پراکنده بود.
هدر سوختن خاموش شده بود، اما سطح زمین به سمت Ottershaw
تا آنجا که یک نفر می تواند سیاه، و هنوز هم دادن streamers عمودی از
دود.
مشاغل شیرین چیزهای فروشنده در جاده Chobham، پسر خود را فرستاده بود.
بارو بار سیب سبز و آبجو زنجبیل.
رفتن به لبه گودال، که من پیدا کردم آن را با یک گروه حدود نیمی از یک دوجین اشغال کردند
مردان - هندرسون، Ogilvy و مرد با موهای بلند، عادلانه است که من پس از آن آموخته بود
استنت، ستاره شناس سلطنتی، با کارگران و دارای حق اعمال پیک و pickaxes.
استنت دادن جهات روشن، تن به تن صدا بالا.
او بر روی سیلندر ایستاده بود، که در حال حاضر آشکارا بسیار سردتر بود و چهره اش بود
قرمز سیر و جریان با تعریق، و چیزی به نظر می رسید که او را آزرده است.
بخش بزرگی از سیلندر کشف شده بود، هر چند کمتر خود را پایان بود هنوز
تعبیه شده است.
به محض این که Ogilvy من در میان جمعیت خیره در لبه گودال دیدم او را به نام
مرا به پایین آمده و از من خواست اگر من که ذهن را به خداوند هیلتون،
پروردگار مانور.
جمعیت در حال رشد، او گفت:، تبدیل شدن به یک مانع جدی برای کاوشهای خود را،
به خصوص پسران. آنها می خواستند نرده نور قرار داده، و
کمک به نگه داشتن مردم.
او به من گفت که تکان دهنده ضعف گاهی اوقات هنوز هم قابل شنیدن در داخل،
اما کارگران به شل کردن بالا شکست خورده بود، آن را به عنوان فراهم هیچ گرفتن به آنها است.
در مورد به نظر می رسد بسیار ضخیم باشد، و ممکن بود که ضعف برای تلفن های موبایل
شنیده ام نمایندگی اشوب های پر سر و صدا در داخل کشور است.
من خیلی خوشحالم که از او پرسید، و به همین ترتیب تبدیل به یکی از تماشاگران ممتاز
در داخل محوطه می اندیشیدم.
من موفق به پیدا کردن هیلتون خداوند در خانه اش است، اما به من گفته شد انتظار می رفت، او را از لندن
شش ساعت قطار از واترلو و آن را به عنوان پس از آن در مورد سه ماهه گذشته پنج بود، من
به خانه رفت، تا به حال برخی از چای، و رفت تا به ایستگاه را به او در کمین کسی نشستن.
>
کتاب ONE آمدن فصل مریخی چهار سیلندر باز می شود
وقتی که من به مشترک بازگشت خورشید تنظیم است.
گروه های پراکنده عجله از جهت Woking به شد، و یک یا دو نفر
در حال بازگشت بودند.
جمعیت مورد گودال، افزایش یافته بود و ایستاده بود سیاه و سفید در برابر زرد لیمو
آسمان - چند صد نفر، شاید.
صدای مطرح شده وجود داشت، و نوعی از مبارزه به نظر می رسد در مورد
گودال. تصورات عجیب و غریب از ذهن من گذشت.
همانطور که من به خود جلب کرد نزدیک من شنیده ام صدای استنت:
"نگه دارید! نگه! "
یک پسر در حال اجرا به سمت من آمد. "این یک خوانده '،" او به من به عنوان او گفت:
گذشت؛ "screwin و screwin، خارج است.
من آن را دوست ندارم. OME میشه "من، من هستم."
رفتم به جمعیت.
واقعا وجود دارد، من فکر می کنم باید در، دو یا و سیصد نفر elbowing و jostling
یک دیگر، یک یا دو خانمها وجود دارد که به هیچ عنوان به این معنی است که کمترین فعال است.
"او در گودال افتاده!" گریه یکی.
"نگه دارید!"، گفت: چندین. جمعیت تحت تأثیر کمی است، و من elbowed من
راه را از طریق. هر یک به نظر می رسید به شدت هیجان زده است.
من شنیده ام صدای همهمه عجیب و غریب از گودال است.
"من می گویم" Ogilvy گفت: "کمک به حفظ این احمقها.
ما نمی دانیم که چه چیزی در چیزی که سر در گم، شما بدانید!
یک مرد جوان، یک دستیار فروشگاه در Woking من اعتقاد دارم که او را دیدم، ایستاده در تاریخ
سیلندر و تلاش برای تقلا از سوراخ است.
جمعیت او را رانده بودند شوید.
انتهای سیلندر بود که از درون پیچ.
نزدیک به دو متر از درخشان پیچ بینی.
یکی blundered علیه من، و من به دقت از دست رفته بر روی بالا سخت تن به تن
از پیچ است.
من تبدیل شده است، و من پیچ باید بیرون می آیند، درپوش سیلندر
سقوط بر شن با صدمه و تکان مغز که منجر به بیهوشی میشود زنگ.
من آرنج من را به نفر پشت سر من گیر کرده، و سر من نسبت به چیزی تبدیل شده مجددا.
برای یک لحظه است که حفره دایره ای به نظر می رسید کاملا سیاه و سفید است.
من تا به حال غروب در چشمان من است.
من فکر می کنم همه انتظار می رود برای دیدن یک مرد ظهور - احتمالا چیزی کمی بر خلاف
ما زمینی مردان است، اما در تمام ملزومات یک مرد است.
من می دانم من.
اما، به دنبال، من در حال حاضر چیزی را دیدم، تکان دهنده به درون سایه: مایل به خاکستری باد کرده
جنبش، یکی بالاتر از دیگری، و پس از آن دو دیسک های درخشان - مانند چشم.
سپس چیزی شبیه یک مار خاکستری کوچک، در حدود ضخامت پیاده روی
چوب، از وسط نوشتن مارپیچ، و در هوا نسبت به wriggled من
و سپس یکی دیگر.
لرز ناگهانی آمد. با صدای بلند جیغ یک زن وجود دارد
پشت سر گذاشت.
من 1/2 تبدیل شده است، نگه داشتن چشم من بر استوانه ثابت هنوز هم، که دیگر
این ریشه حساس در حال حاضر طرح ریزی شد، و شروع به هل دادن راه من از لبه
گودال.
من تو را دیدم حیرت دادن جای خود را به وحشت در چهره مردم در مورد من.
شنیدم exclamations غیر ملفوظ در همه طرف.
یک جنبش عمومی وجود دارد به عقب.
من تو را دیدم فروشنده مبارزه هنوز هم در لبه گودال.
من خودم به تنهایی، و مردم در طرف دیگر از گودال در حال اجرا کردن را دیدم.
استنت در میان آنها است.
من دوباره در سیلندر نگاه کرد، و ترور غیر قابل کنترل به من گریبانگیر.
من تبدیل به سنگ شده ایستاده بود و خیره.
مایل به خاکستری بزرگ گرد فله، اندازه، شاید، یک خرس، به آرامی رو به افزایش بود و
دردناکی از سیلندر. همانطور که تا bulged و گرفتار نور،
glistened مثل چرم مرطوب.
دو چشم بزرگ سیاه رنگ بودند من در مورد صبورانه.
توده ای که آنها را قاب، سر از چیزی،، گرد بود و ممکن است بگویند،
صورت می شود.
دهان زیر چشم وجود دارد، لبه که lipless quivered و panted است،
و کاهش بزاق است. موجودی کل heaved و pulsated
convulsively.
نحیف زائده شاخک حساس گریبانگیر لبه سیلندر، دیگر تحت تأثیر در
هوا می باشد.
کسانی که که در مریخ زندگی می کنند دیده می شود هرگز به ندرت می تواند ترسناک عجیب و غریب از تصور
ظاهر آن است.
عجیب و غریب V-شکل دهان با لب تیز خود را بالا، عدم وجود ابرو
پشته ها، فقدان چانه در زیر لب تحتانی wedgelike، پی در پی
لرزش این دهان، گروه زن زشت سیما
از این ریشه حساس، تنفس پر سر و صدا را از ریه ها در یک فضای عجیب و غریب،
سنگینی آشکار و painfulness جنبش با توجه به جاذبه بیشتر
انرژی زمین - مهمتر از همه،
شدت فوق العاده ای از چشم های بسیار زیاد - در یک بار حیاتی، شدید، غیر انسانی،
فلج و هیولا.
چیزی قارچی در پوست روغنی قهوه ای، چیزی در دست و پا چلفتی
شور از جنبش های خسته کننده unspeakably تند و زننده.
حتی در این اولین برخورد، این نگاه اجمالی اول، با غلبه بر نفرت شد و
ترس. ناگهان هیولا از میان رفت.
بیش از لبه سیلندر سرنگون شده بود و به داخل گودال افتاده، با
صدای خفه و آهسته ایجاد کردن مانند سقوط از یک توده بزرگ از چرم است.
من شنیده ام گریه ضخامت عجیب و غریب آن را، و فورا یکی دیگر از این موجودات
بطور تاریکی در سایه عمیق از دیافراگم ظاهر شد.
من هم تبدیل شده و دیوانه وار در حال اجرا، برای گروه اول از درختان ساخته شده، شاید یک صد
کارگاههای دور، اما من به فرار slantingly و سکندری، من می توانم چهره من جلوگیری نمی
از این چیزها.
وجود دارد، در میان برخی از درختان کاج و بوته جوان اولکس فرنگی، متوقف شد، فرآیند له له زدن، و
منتظر پیشرفت های بیشتر است.
گرد چاله های شن و ماسه با مردم خال خال شده بود، ایستاده مثل خودم در
نیمه مجذوب ترور، خیره در این موجودات، و یا نه در شن انباشته
در لبه گودال است که در آن خوابانده اند.
و سپس، با وحشت تازه، من تو را دیدم از دور، جسم سیاه bobbing بالا و پایین در
لبه گودال.
این سر از فروشنده که در آن سقوط کرده اند، اما نشان دادن به عنوان سیاه و سفید کوچک
جسم در برابر آفتاب داغ غرب.
حالا او شانه و زانو خود را، و دوباره او به نظر می رسید تا تنها او را به لغزش
سر قابل مشاهده است. او ناگهان ناپدید شد و من می توانستم
خیالی جیغ غش به من رسیده بود.
من تا به حال ضربه لحظهای به عقب برگردید و کمک به او می دهند که ترس من overruled.
همه چیز پس از آن کاملا مخفی بود، پنهان شده توسط گودال عمیق و پشته شن و ماسه است که
سقوط سیلندر ساخته شده بود.
هر کسی که در امتداد جاده از Chobham یا Woking شگفت زده شده اند
دید - رو به کاهش بسیاری از شاید از مردم صد جایگاه بیشتری در بزرگ
دایره، نامنظم در خندق، پشت
بوته، پس از گیتس و هجز، گفت: کمی و به کس دیگری که در کوتاه مدت،
فریاد هیجان زده و خیره، خیره در چند انبوه از شن و ماسه سخت است.
بارو ایستاده بود از آبجو زنجبیل، متروک عجیب و غریب، سیاه و سفید در برابر آسمان سوزش،
و در چاله های شن و ماسه بود، یک ردیف از وسایل نقلیه خالی از سکنه را با اسب های خود تغذیه از
nosebags یا زمین pawing.
>
کتاب ONE آمدن فصل مریخی پنج حرارت اشعه
پس از نگاهی اجمالی من از مریخ به حال شده بود در حال ظهور از سیلندر که در آن
از سیاره خود را به زمین می آیند، یک نوع از شیفتگی فلج اعمال و رفتار من است.
من باقی مانده به زانو ایستاده در خلنگ زار، خیره در تپه که پنهان
آنها. من یک میدان جنگ از ترس و کنجکاوی بود.
من جرات نمی به عقب برگردید به سمت گودال، اما من احساس اشتیاق پرشور به همکار
به آن است.
من شروع به راه رفتن، بنابراین، در یک منحنی بزرگ، به دنبال برخی از نقطه بهتری و
به طور مداوم به دنبال انبوه شن و ماسه که این comers جدید به زمین ما مخفی است.
هنگامی که یک دسته سه تایی از طعن نازک سیاه و سفید، مانند آغوش اختاپوس، دیدم در سراسر
غروب آفتاب و بلافاصله خارج شد، و پس از آن که یک میله نازک گل رز، مشترک
مشترک، بلبرینگ در راس آن روی دیسک دایره ای که با حرکت wobbling چرخید.
چه می تواند در رفتن وجود دارد؟
بسیاری از تماشاگران در یک یا دو گروه جمع شده بودند - یک جمعیت کمی نسبت به
Woking، یک گره دیگر از افراد در جهت Chobham.
بدیهی است آنها به طور مشترک درگیری های ذهنی من است.
چند در نزدیکی من وجود دارد. یک مرد به من نزدیک شدن - به او بود، من به درک،
همسایه من، هر چند که من نام او را نمی دانم - و مواجه.
اما به ندرت زمان برای گفتگو بیان است.
"چه دیکتاتورها زشتی!" او گفت. "خدا! چه زشت دیکتاتورها! "
او همین کار را تکرار بارها و بارها.
"آیا مرد در گودال" من گفتم، اما او پاسخ به این.
ما خاموش شد، ایستاد و به تماشای به سمت یک طرف، استخراج، من فانتزی،
آسایش خاصی در شرکت یکی دیگر.
تغییر موقعیت من به تیزی یا برامدگی خاک از اب کمی که به من امکان استفاده از حیاط
یا بیشتر از ارتفاع و وقتی که من برای او در حال حاضر به نظر می رسید او قدم زدن به سمت
Woking.
غروب آفتاب پژمرده گرگ و میش قبل از هر چیز اتفاق افتاده بیشتر است.
جمعیت دور در سمت چپ، نسبت به Woking، به نظر می رسید به رشد، و من شنیده ام در حال حاضر
سوفل ضعف از آن.
گره کمی از مردم را نسبت به Chobham پراکنده.
به ندرت وجود دارد علامت جنبش از گودال است.
این بود، تا آنجا که هر چیزی، که به مردم شجاعت، و گمان می کنم جدید
تازه واردان از Woking همچنین برای بازگرداندن اعتماد به نفس کمک کرد.
در هر حال، هنگام غروب، حرکت آهسته و متناوب بر چاله های شن و ماسه
آغاز شد، یک جنبش است که به نظر می رسید برای جمع آوری نیروی سکون شب در مورد
سیلندر باقی مانده ناگسستنی است.
چهره های سیاه و سفید عمودی در twos و threes پیشبرد متوقف کردن، تماشا، و پیشبرد
دوباره، گسترش آنها در یک هلال نازک نامنظم که وعده داده شده به
محصور گودال در شاخ ضعیف آن.
من هم در کنار من شروع به حرکت به سمت گودال.
بعد دیدم برخی از cabmen و دیگران با قاطعیت به چاله شن راه می رفت بود، و شنیدم.
جغ جغ یا تلق تلق کردن از hoofs و gride از چرخ است.
دیدم پسربچه غلتان بارو سیب.
و سپس، در طی سی متری از گودال، پیشرفت از جهت از Horsell را، من
گره سیاه و سفید کمی از مردان اشاره کرد، مهمترین آنها تکان دادن پرچم سفید.
این هیئت نمایندگی بوده است.
مشاوره شتابزده وجود داشته است، و از آنجا مریخی بدیهی است، با وجود
دافعه ایجاد فرم ها، موجودات هوشمند، آن را حل و فصل شده بود برای نشان دادن
آنها، با نزدیک شدن به آنها را با سیگنال های است که ما بیش از حد باهوش بود.
بال بال زدن، بال بال زدن، رفت و پرچم، برای اولین بار به سمت راست، سپس به سمت چپ.
این برای من بیش از حد به رسمیت شناختن هر کسی وجود دارد، اما پس از آن یاد گرفتم که
Ogilvy، استنت، و هندرسون با دیگران در این تلاش در ارتباط بودند.
این گروه کوچک در پیشبرد آن به درون کشیده، پس به صحبت می کنند،
محیط دایره تقریبا کامل از مردم، و تعداد کم سیاه و سفید
آمار و ارقام آن در فواصل با احتیاط به دنبال.
ناگهان یک فلش از نور وجود دارد، و مقدار دود درخشان مایل به سبز آمد
از گودال در سه پاف متمایز، که سوار، یکی پس از دیگری،
مستقیم به هوا هنوز.
این دود (یا شعله، شاید کلمه بهتری برای آن خواهد بود) بنابراین روشن بود که
عمیق بالای سر آسمان آبی و امتداد مبهم از قهوه ای مشترک نسبت به Chertsey،
مجموعه ای با درختان کاج سیاه و سفید، به نظر می رسید تیره
ناگهان این پاف ها به وجود آمد، و پس از پراکندگی آنها باقی می ماند تیره تر است.
در عین حال صدا صدای خش خش ضعف شد قابل شنیدن است.
فراتر از گودال ایستاده بود گوه کمی از مردم با پرچم سفید در اوج خود،
این پدیده ها، بازداشت و یک گره کوچک کوچک سیاه عمودی شکل بر
زمین سیاه.
دود سبز به وجود آمد، چهره هایشان را دیدم به رنگ سبز کم رنگ و پژمرده دوباره
آن از بین رفت. سپس به آرامی صدای خش خش را تصویب کرد
مبهم، به سر و صدا بلند، بلند، و droning.
به آرامی خم شکل از گودال بیرون افزایش یافت، و روح باریکه ای از نور به نظر می رسید به
سوسو زدن خارج از آن.
چشمک می زند فورا شعله واقعی، حساسیت به نور روشن جهش را از یکی به دیگری، به شکلی ناگهانی ظهور
از گروه پراکنده از مردان است. این بود که اگر برخی از جت نامرئی impinged شده
بر آنها و به شعله سفید را دیدم.
این بود که اگر هر مرد به طور ناگهانی و لحظه ای به آتش تبدیل شده است.
سپس، نور از تخریب خود، من تو را دیدم آنها متناوب و
در حال سقوط، و حامیان آنها تبدیل به اجرا است.
من ایستاده بود خیره، نه به عنوان در عین حال تحقق است که این مرگ جهش از انسان به انسان
که جمعیت کمی دور. من احساس کردم این بود که چیزی بسیار بود
عجیب و غریب.
فلش تقریبا ساکت و خیره کننده نور، و مرد در مردهام فرود آمد و بی پروا دراز
هنوز و به عنوان محور نهان گرما گذشت بیش از آنها، درختان کاج به پشت سر هم
آتش سوزی، و جورج بوش هر اولکس فرنگی خشک شد با یک ضربه کسل کننده توده ای از شعله های آتش است.
و دور نسبت به Knaphill فاصله چشمک می زند من تو را دیدم درختان و هجز و چوبی
ساختمان به طور ناگهانی را به آتش است.
این جارو دور به سرعت و به طور پیوسته، این مرگ شعله ور، نامرئی،
شمشیر اجتناب ناپذیر از حرارت.
من درک آن را به سمت من بوته های فلش را لمس، و بیش از حد بود
شگفت زده و stupefied را به هم بزنید.
من شنیده ام صدای ترق و تروق از آتش در چاله های شن و ماسه و جیغ کشیدن ناگهانی از اسب که
به عنوان به طور ناگهانی مقطر.
سپس آن را به عنوان اگر انگشت نامرئی در عین حال به شدت گرم شده از طریق کشیده شد
ورسک بین من و مریخی ها، و همه در امتداد یک خط کرنش فراتر از
شن چاله زمین تاریک دودی و crackled شده است.
چیزی سقوط کرد با سقوط دور به سمت چپ که در آن راه از Woking ایستگاه
باز می شود از مشترک.
چهارم با صدای خش خش و مبهم متوقف شد، و سیاه و سفید، گنبد مانند جسم غرق به آرامی
دور از چشم به گودال.
همه این با تردستی چنین اتفاق افتاده بود که من تا به حال بی حرکت ایستاده بود، زبانم بند آمده
و چشمک می زند از نور خیره شدن.
تا به حال که مرگ از طریق یک دایره کامل را فرا گرفت، آن را به ناچار باید به من در من کشته
تعجب.
اما گذشت و چشم پوشی من، و شب در مورد من به طور ناگهانی تیره و سمت چپ
نا آشنا.
مشترک موج دار به نظر می رسید در حال حاضر تقریبا تاریک به سیاهی، به جز که در آن خود را
جاده های خاکستری و کم رنگ و در زیر آسمان آبی عمیق از اوایل شب دراز است.
تاریک بود، و ناگهان خالی از مردان است.
در بالای سر ستاره mustering شد، و در غرب آسمان بود هنوز هم کم رنگ، روشن،
تقریبا مایل به سبز آبی رنگ است.
بالای درختان کاج و سقف از Horsell را بیرون آمد تیز و سیاه و سفید در برابر
پس فروزش غربی.
مریخی ها و وسایل خود را در دسترس نباشد نامرئی بودند، که نازک را نجات دهد
دکل که بر اساس آن آینه بی قرار خود را wobbled.
تکه های بوش و درختان جدا شده و در آنجا دودی و پروتئین در برابر هنوز هم، و
خانه به سمت ایستگاه Woking ارسال تا spiers های شعله به سکون
هوا شب.
هیچ چیز به جز که در کمال تعجب می بینند وحشتناک تغییر شد.
گروه کمی از لکه های سیاه و سفید با پرچم سفید جاروب شده بود از
وجود دارد، و سکون از شب، پس آن را به من به نظر می رسید، به ندرت به حال
شکسته شده است.
به نظر من آمد که من بر این تیره مشترک، درماندگی، محافظت نشده، و تنها بود.
ناگهان، مثل چیزی که در حال سقوط بر من از، بدون، آمد - ترس.
با تلاش من هم تبدیل شده و شروع به اجرا لغزش از طریق هدر.
ترس من احساس هیچ ترسی منطقی است، اما ترور وحشت نه تنها از مریخ بود، اما
هنگام غروب و سکون در مورد من.
چنین تاثیر فوق العاده ای در unmanning من آن را به حال که من ران گریه در سکوت، به عنوان یک
کودک ممکن است انجام دهد. هنگامی که من تبدیل شده بود، من جرات نکرد که به دنبال
بازگشت.
من به یاد داشته باشید: من احساس اجبار فوق العاده بود که من با بازی،
که در حال حاضر، زمانی که من بر آستانه ایمنی، این مرگ مرموز بود - به عنوان
سریع به عنوان عبور از نور - می کبیسه
پس از من از گودال در مورد سیلندر و اعتصاب.
>
کتاب ONE آمدن فصل مریخی شش حرارت اشعه در CHOBHAM
جاده
این است که هنوز ماده از تعجب مریخ چگونه می توانند به مرد ذبح کردن از آن، بنابراین به سرعت
و به همین ترتیب در سکوت.
بسیاری فکر می کنم که در برخی از آنها قادر به تولید گرمای شدید در یک اتاق
عملا مطلق عدم هدایت.
این گرمای شدید آنها در پرتو موازی در برابر هر جسم پروژه
را انتخاب کنید، با استفاده از یک آینه ی شلجمی جلا ترکیب ناشناخته، اندازه
آینه سهموی یک فانوس دریایی و پروژه های باریکه ای از نور است.
اما هیچ کس این جزئیات را کاملا ثابت کرده است.
با این حال آن انجام شده است، مسلم است که باریکه ای از گرما جوهر ماده است.
گرما و آشکار، به جای قابل مشاهده است، نور است.
آنچه چشمک می زند قابل اشتعال در تماس خود را به شعله، سرب مانند آب، آن را اجرا می کند
نرم آهن، ترک و ذوب شیشه، و هنگامی که آن را بر آب می افتد، incontinently
که منفجر شده و تبدیل آن به بخار است.
آن شب حدود چهل نفر را در زیر نور ستارگان در مورد گودال دراز کشیده و سوخته و
تحریف فراتر از به رسمیت شناختن، و در تمام طول شب مشترک از Horsell به Maybury
ترک و روشن به آتش کشیده است.
خبر قتل عام احتمالا Chobham، Woking و Ottershaw رسید
همان زمان است.
در Woking مغازه ها که تراژدی اتفاق افتاده است بسته شده بود و تعداد زیادی از مردم،
مردم مغازه ها و غیره، جذب داستان شنیده بود، راه رفتن روی
Horsell پل و در امتداد جاده
بین هجز اجرا می شود که در گذشته بر مشترک است.
شما ممکن است جوانان بعد از کارگر روز خار، تصور و ساخت
این تازگی، به عنوان آنها را به هر گونه تجدد، بهانه ای برای راه رفتن با هم
و با بهره گیری از لاس زنی بی اهمیت است.
شما نمیتوانید به خودتان همهمه صداها، در امتداد جاده ای در تاریک و روشن شکل.
هنوز، البته، تعداد کمی از مردم در Woking حتی می دانستند که از سیلندر باز شده بود،
هر چند فقیر هندرسون رسول دوچرخه را به مامور پست فرستاده شده بود
سیم ویژه به مقاله عصر.
همانطور که این مردمی که توسط به threes و twos بر باز آمد، آنها گره کوچک
مردم به صحبت با هیجان و مشابه در آینه چرخان بر چاله های شن و ماسه و
تازه واردان بود، بدون شک، به زودی با هیجان به مناسبت آلوده.
ساعت هشت و نیم، هنگامی که هیئت نمایندگی نابود شد، ممکن است وجود یک جمعیت
سه صد نفر و یا بیشتر در این محل، علاوه بر کسانی که راه را ترک کرده بودند
نزدیک شدن به مریخ نزدیکتر است.
سه مامور پلیس نیز وجود دارد که یکی از آنها نصب شده بود، انجام بهترین آنها، تحت
دستورالعمل از استنت، به نگه داشتن مردم و جلوگیری از آنها را از نزدیک شدن به
سیلندر.
برخی از booing وجود دارد از آن روح با فکر بیشتر و تحریک به آنها
جمعیت همیشه فرصتی برای سر و صدا و بازی اسب.
استنت و Ogilvy، پیش بینی برخی از امکانات یک برخورد،
تلگرافی از Horsell به بازداشتگاه های که به زودی به عنوان ظهور مریخی ها، برای کمک
شرکت سربازان برای حفاظت از این موجودات عجیب و غریب از خشونت است.
پس از آن آنها بازگشت و خود را برای رهبری که پیش بد بخت است.
شرح از مرگ خود، آن را به عنوان جمعیت دیده می شد، آرای بسیار نزدیک
با برداشت خود من: سه پاف از دود سبز، توجه داشته باشید مبهم عمیق، و
چشمک می زند شعله.
اما این جمعیت از مردم فرار بسیار باریک تر از من است.
فقط این واقعیت است که پشته شن و ماسه وابسته به خلنگ ره قسمت پایین
حرارت ری آنها را نجات داد.
ارتفاع چند متری از آینه سهموی بوده است بالاتر، هیچ کدام را می تواند داشته باشد
زندگی برای گفتن داستان.
آنها دیدند که چشمک می زند و مرد در حال سقوط و دست نامرئی، آن را به عنوان روشن
بوته آن را به عنوان نسبت به آنها از طریق گرگ و میش هول هولکی.
سپس، با سوت زدن توجه داشته باشید که گل رز بالاتر droning از گودال، پرتو چرخش
بر سر خود بسته، نور بالای درختان راش که خط جاده ها، و
تقسیم آجر، و درهم شکستن پنجره ها،
اخراج از قاب پنجره، و آوردن پایین در فاسد تباهی بخشی از شیروانی
خانه نزدیکترین گوشه.
در ضربه ناگهانی، صدای خش خش، و تابش خیره کننده از درختان اشتعال، جمعیت وحشت زده
به نظر می رسد به hesitatingly برای چند لحظه تحت تأثیر است.
جرقه و سوزاندن شاخه های کوچک شروع به راه افتادند، و برگ های تک مثل پاف
شعله آتش بود. کلاه و لباس آتش.
پس از آن گریه از معمول است.
shrieks و نوشته ها وجود دارد، و به طور ناگهانی پلیس سوار آمد galloping از طریق
سردرگمی با دست های خود را در آغوش گرفت، سر او داد میزد.
"آنها در حال آمدن" یک زن فریاد می زد، و incontinently همه عطف و
فشار در آن پشت، به منظور پاک کردن راه خود را به Woking دوباره.
آنها باید کورکورانه به عنوان یک گله گوسفند پیچ.
این جاده به کجا رشد می کند باریک و سیاه و سفید بین بانک های بالای جمعیت ماجرا،
و مبارزه از جان گذشته رخ داده است.
همه که جمعیت فرار نیست، حداقل سه نفر، دو زن و یک کمی
پسر، و خرد وجود دارد پایمال شدند، و به مرگ در میان وحشت و ترک
تاریکی.
>
کتاب یکی از مریخی ها فصل هفتم تا رسیدم به خانه
من به سهم خود، من به یاد داشته باشید هیچ چیزی از پرواز من به جز استرس سرگردان
در برابر درختان و سکندری از طریق خلنگ زار.
همه در مورد من جمع شده بودند ترور نامرئی از مریخ، که شمشیر بی رحم
گرما به نظر می رسید چرخش پس وپیش، شکوفایی سربار قبل از آن فرود آمد
و من smote از زندگی.
من به جاده بین چهارراه و Horsell آمد، و فرار در امتداد این به
تقاطع.
در آخر من می توانم جلوتر بروم، من با خشونت از احساسات من خسته بود
و پرواز من، و من مبهوت و کنار جاده سقوط کرد.
که در نزدیکی پل که عبور کانال کارخانه گاز.
افتاد و هنوز هم دراز. من باید باقی مانده است برخی از زمان وجود دارد.
نشستم، به طرز عجیبی بهت زده.
برای یک لحظه، شاید، من به وضوح می تواند درک نمی کنند که چگونه من به آنجا آمد.
ترور من بود از من مانند پوشاک کاهش یافته است.
کلاه من رفته بود و گردن بند ام به دور از دکمه خود را پشت سر هم بود.
چند دقیقه قبل، تنها سه چیز واقعی وجود دارد قبل از من بوده است - عظمت
از شب و در فضا و طبیعت، خود feebleness و غم و اندوه من، و نزدیک
رویکرد مرگ.
در حال حاضر از آن بود که چیزی تبدیل شده، و نقطه نظر تغییر می یابد به طور ناگهانی.
گذار معقول از یک حالت ذهن به طرف دیگر وجود دارد.
من بلافاصله خود هر روز دوباره - یک شهروند عادی و مناسبی است.
مشترک ساکت و آروم، ضربه پرواز من، شعله های آتش شروع، اگر به عنوان
آنها در خواب بوده است.
من خودم تا به حال این چیزها دوم در واقع اتفاق افتاده است؟
من می توانم آن را اعتبار نیست. من گل رز و unsteadily تا تند راه می رفت
شیب پل.
ذهن من خالی جای تعجب بود. ماهیچه ها و اعصاب به نظر می رسید تخلیه از
قدرت خود. من به جرات گفت من مبهوت drunkenly.
سر گل رز در طول قوس، و به شکل یک کارگر حمل یک سبد ظاهر شد.
در کنار او یک پسر کوچولو دوید. او به من گذشت، که قصد من شب خوب است.
من به صحبت به او فکر بود، اما نداشت.
من تبریک خود را با زیر لب سخن گفتن بی معنی پاسخ داده شده و بر روی بیش از پل رفت.
در طول قوس Maybury قطار، جنجال راه انداختن موج بزرگ سفید، firelit دود، و طولانی
کاترپیلار پنجره های روشن، رفت به طرف جنوب پرواز - جغ جغ یا تلق تلق کردن، جغ جغ یا تلق تلق کردن، کف زدن، رپ، و آن را
از دست رفته بود.
گروه کم مردم در دروازه از یکی از خانه های در ردیف بسیار کمی صحبت
شیروانی که تراس شرقی نامیده می شد. این همه واقعی و بسیار آشنا بود.
که پشت سر من!
از کوره در رفته، فوق العاده بود! چنین چیزهایی، به خودم می گفتم، نمی تواند باشد.
شاید من یک مرد هستم از حالات استثنایی است. من نمی دانم تا چه حد تجربه من است
رایج است.
در زمان من از عجیبترین حس جدا شدن از خود و جهان رنج می برند
در مورد من، من به نظر می رسد به تماشای آن را از خارج، از جایی inconceivably
از راه دور، خارج از زمان، خارج از فضا، خارج از تنش و فاجعه آن همه است.
این احساس بسیار قوی بر من آن شب بود.
از اینجا بود که دیگر به سمت رویای من.
اما مشکل عدم تجانس خالی این آرامش و مرگ سریع در پرواز بود
ان، دو مایل دورتر.
سر و صدا از کسب و کار از کارخانه گاز وجود دارد، و لامپ برق بود تمام
شعله ور است. من در گروهی از مردم متوقف شد.
"چه خبر از معمول گفت:" I.
دو مرد و یک زن در دروازه وجود دارد. ؟ گفت: "یکی از مردان، عطف است.
"چه خبر از مشترک" به من گفت.
"yer شده است وجود دارد؟" از مردان خواسته است.
مردم به نظر می رسد احمقانه منصفانه در مورد مشترک، گفت: "زن بر دروازه است.
"چه همه abart؟"
"آیا شما از مردان از مریخ شنیدم گفت:" من "موجودات زنده از مریخ است؟"
"کاملا به اندازه کافی، گفت:" زن بر دروازه.
"Thenks" و سه نفر از آنها خندید.
من احساس احمق و عصبانی است. من سعی کردم و متوجه شد من می توانم به آنها بگویید
آنچه دیده بودم. آنها دوباره در جملات شکسته من خندید.
«شما به شنیدن بیشتر در عین حال،" من گفتم، و به خانه رفت.
من همسرم را در راهرو مبهوت، به طوری نحیف اول
من را به اتاق غذاخوری رفت، نشست، برخی از شراب نوشید، و به محض این که من می توانم
جمع آوری خودم به اندازه کافی به او گفت چیزهایی که دیده بودم.
شام، که سرد بود، در حال حاضر واقعا خدمت کرده است، و غفلت باقی ماند
روی میز در حالی که گفتم داستان من است.
من گفتم: "یک چیز وجود دارد، برای کاهش ترس من بود را برانگیخت." آنها بیشتر
چیزهایی تنبل چیزی که من همیشه شاهد خزیدن.
آنها ممکن است از گودال و حفظ کشتن افرادی که در نزدیکی آنها هستند، اما آنها نمی توانند از
آن است. اما ترس و وحشت از آنها! "
"آیا، نه عزیز! گفت:" همسر من، بافندگی ابرو خود و قرار دادن دست خود را بر روی معدن.
"پور Ogilvy!" به من گفت.
"فکر می کنم که ممکن است دروغ گفتن مرده!"
همسر من حداقل تجربه من باور نکردنی بود را پیدا کند.
وقتی دیدم چگونه مرگبار سفید چهره او بود، من به طور ناگهانی متوقف شد.
"آنها در اینجا ممکن است، او گفت:" دوباره و دوباره.
فشار او را به شراب، و سعی کرد به او دوباره قوت قلب دادن.
آنها به ندرت می تواند حرکت کند گفت: "من است.
من شروع به راحتی اش و من از تکرار تمام Ogilvy من گفته بود
عدم امکان از مریخ بر روی زمین خود را ایجاد.
به طور خاص استرس بر مشکل جاذبه گذاشته شد.
در سطح زمین، نیروی جاذبه است، سه بار آن را در
سطح مریخ.
مریخ، بنابراین، سه برابر بیشتر از در مریخ، وزن البته خود
قدرت عضلانی خواهد بود. بدن خود او خواهد بود به مقابله منجر به
او.
که، در واقع، افکار عمومی بود. هر دو بار و به روزنامه دیلی تلگراف، برای
به عنوان مثال، اصرار بر آن صبح روز بعد، و هر دو نادیده گرفته، فقط به عنوان من، دو
آشکار اصلاح را تحت تاثیر قرار.
، ما در حال حاضر می دانیم، جو زمین دارای اکسیژن به مراتب بیشتر و یا به مراتب کمتر آرگون
(هر کدام یک راه را دوست دارد به آن را) نسبت به مریخ است.
تأثیرات این بیش از اکسیژن نیرو بر مریخ مسلم
زیادی برای متعادل افزایش وزن بدن خود دارند.
و در وهله دوم، همه ما نادیده گرفته شده این واقعیت که چنین هوش مکانیکی
به عنوان صاحب مریخ کاملا قادر به توزیع با فعالیت عضلانی در تنگنا بود.
اما من این نکات در آن زمان در نظر نیست، و بنابراین استدلال من مرده بود، در برابر
شانس مهاجمان.
با شراب و غذا، اعتماد به نفس از جدول خود من، و ضرورت اطمینان
همسر من، من با درجه شجاع نامحسوس و امن بزرگ شد.
"آنها به یک چیز احمقانه را انجام داده اند، گفت:« من، انگشت جام شراب من است.
"آنها بسیار خطرناک هستند، زیرا بدون شک، آنها با ترور دیوانه هستند.
شاید آنها انتظار می رود که هیچ چیز زنده - قطعا هیچ زندگی هوشمند
چیزها می شود. "" پوسته در گودال "من گفتم:" اگر بدترین
می آید به بدترین همه آنها را بکشند. "
هیجان شدید از حوادث بدون شک از قدرت درک من در یک کشور را ترک کرد
تحریک شدگی زیاد. به یاد داشته باشید که میز شام را با
vividness فوق العاده ای حتی در حال حاضر است.
شیرین همسر عزیزم چهره مضطرب مشابه مرا از زیر سایه لامپ صورتی،
پارچه سفید با نقره و شیشه مبلمان میز - حتی در آن روزها
نویسندگان فلسفی کمی بسیاری از
تجملات - شراب قرمز سیر بنفش در شیشه ای من، photographically متمایز هستند.
در پایان آن نشست، مهره های معتدل با سیگار، در حسرت rashness Ogilvy است.
افشاگری ترسویی کوته از مریخ است.
بنابراین برخی از بست محترم در موریس ممکن است آن را در لانه اش lorded و
مورد بحث ورود که shipful ملوانان بی رحم می خواهند، از مواد غذایی حیوانی است.
"ما آنها را به فردا مرگ، عزیز من پک است."
من آن را نمی دانم، اما آخرین شام متمدن بود که برای بسیاری از خوردن بود
عجیب و وحشتناک روز.
>
کتاب ONE آمدن مریخ فصل هشتم جمعه شب
خارق العاده ترین چیزی که به ذهن من، از همه چیز عجیب و شگفت انگیز است که
اتفاق افتاده پس از آن روز جمعه، dovetailing از عادات پیش پا افتاده بود
نظم اجتماعی خود را با اولین آغاز
مجموعه ای از حوادث بود که که برای سرنگونی نظم اجتماعی بی پروا.
اگر در شب جمعه، شما یک جفت از قطب نماهای گرفته شده بود و یک دایره با شعاع کشیده
پنج مایل دور چاله Woking شن و ماسه، من شک ندارم اگر یک انسان را داشته اند
خارج از آن، مگر آن که برخی از آن رابطه
استنت یا سه یا چهار دوچرخه سوار و یا افرادی که در لندن دروغ مرده مشترک،
احساسات که یا عادت در تمام توسط جدید-comers را تحت تاثیر قرار بودند.
سیلندر بسیاری از مردم شنیده بود، البته، و خود را در مورد آن صحبت
اوقات فراغت است، اما قطعا آن احساس را ندارد که یک اولتیماتوم به آلمان
می توانست انجام می شود.
در لندن که تلگراف هندرسون شب فقیر توصیف تدریجی unscrewing
ضربه به یک خبردروغ، و کاغذ شب خود را، بعد از سیم کشی برای در نظر گرفته شد
احراز هویت را از او و دریافت بدون
پاسخ - مرد کشته شده بود - تصمیم گرفت تا نسخه قابل چاپ نسخه ویژه.
حتی در درون دایره پنج مایل اکثریت بزرگی از مردم بی اثر است.
من در حال حاضر به توصیف رفتار مردان و زنان، که من صحبت کرد.
همه بر مردم منطقه شد ناهار خوری و supping مردان کارگر باغداری
پس از کارگر آن روز، کودکان به رختخواب قرار داده، مردم جوان بودند
سرگردان را از طریق خطوط گیری عشق، دانش آموزان نشسته بر آثار خود را.
شاید سوفل در خیابان های روستا، رمان و موضوع غالب در
عمومی خانه، و اینجا و آنجا فرستاده، و یا حتی چشم شاهد
ظهور بعد از آن، ناشی از حرکت
هیجان، فریادی، و در حال اجرا پس وپیش، اما برای اکثر روزانه
روال معمول کار، خوردن، آشامیدن، خواب، رفت و آن را به عنوان انجام داده بود.
سال های بی شماری را - هر چند هیچ مریخ سیاره ای در آسمان وجود داشته است.
حتی در ایستگاه Woking و Horsell و Chobham که مورد بود.
در اتصال Woking، تا اواخر یک ساعت، قطار شدند توقف و رفتن بر روی، دیگران
شانت در sidings بودند، مسافران بودند alighting و منتظر، و همه چیز
در معمولی ترین روش اقدام شد.
پسر از شهر، حفر ترانشه در انحصار اسمیت، فروش اوراق با
اخبار بعد از ظهر.
اثر زنگ از کامیونها، سوت تیز از موتور از محل اتصال،
آمیخته با فریاد خود "مردان از مریخ!
مردان هیجان زده به ایستگاه حدود نه ساعت با مژده باور نکردنی بود، و
باعث اختلال بیشتر از مستان ممکن است انجام داده اند.
مردم تند Londonwards peered به تاریکی در خارج از پنجره های کالسکه و
دیدم تنها نادر، سوسوی محو جرقه رقص از جهت
Horsell، درخشش قرمز و یک حجاب نازک
سیگار کشیدن به رانندگی در سراسر ستاره ها، و فکر می کردم که هیچ چیز را جدی تر از آتش سلامت
اتفاقی می افتد. تنها لبه مشترک دور
که هر گونه اختلال محسوس بود.
نیم دوجین ویلا سوزش در مرز Woking، وجود دارد.
چراغ ها در تمام خانه ها در طرف مشترک از سه روستا وجود دارد و
مردم تا صبح بیدار نگه داشت.
جمعیت کنجکاو درنگ جمع و جور، مردم از آمدن و رفتن اما جمعیت باقی مانده،
هر دو در Chobham پل Horsell و.
یک یا دو روح پرماجرا، پس از آن وجود داشت، به تاریکی رفت
crawled شده و کاملا در نزدیکی مریخ، اما آنها دیگر هرگز بازنگشتند، در حال حاضر و دوباره
پرتو نور، مانند پرتو از ناو جنگی
نور افکن به جاروب مشترک، و اشعه حرارتی به دنبال آماده بود.
برای چنین ذخیره، که منطقه بزرگ مشترک ساکت و متروک بود، و اجساد سوخته شده
وضع در مورد همه شب بر روی آن در زیر ستارگان، و تمام روز بعد.
صدای چکش از گودال توسط بسیاری از مردم شنیده شد.
بنابراین شما باید دولت از مسائل را در شب جمعه.
در این مرکز، چسبیده به پوست زمین سیاره ما را مثل DART مسموم،
این استوانه بود. اما زهر به ندرت مشغول به کار بود هنوز.
در اطراف آن یک پچ مشترک خاموش بود، سوختن در مکان و با چند تاریک،
dimly دیده اشیاء که در نگرش های رنج کشیده به اینجا و آنجا دراز کشیده.
در اینجا و سوزاندن بوته یا درخت وجود دارد.
فراتر از یک حاشیه هیجان بود، و دورتر از آن حاشیه التهاب
هنوز رتبهدهی نشده بود رخنه کرد.
در سایر نقاط جهان جریان زندگی هنوز هم جریان آن را به عنوان جریان بود.
بسیار قدیم سال.
تب جنگ در حال حاضر مسدود کردن ورید و عروق، اعصاب بی حس و بی روح کردن و نابود کردن
مغز، هنوز به توسعه است.
تمام شب طولانی مریخ به چکش و پر تحرک، بی خوابی، خستگی ناپذیر، در
کار بر دستگاه های آنها آماده، و همیشه و دوباره پف
دود سفید مایل به سبز چرخید تا به آسمان روشن شده از نور ستاره است.
یازده شرکت سربازان آمد از طریق Horsell، به و مستقر در امتداد
لبه مشترک برای تشکیل یک عده پاسبان یا نظامی که در فواصل معین محلی را احاطه کنند.
بعدها یک شرکت دوم راهپیمایی را از طریق Chobham به استقرار در سمت شمال
رایج است.
چند مأمور از پادگان Inkerman در رایج بوده است پیش از آن در همان روز،
و یکی از آنها، سرگرد عدن، توان از دست رفته شد.
سرهنگ از هنگ آمد به از پل Chobham و مشغول بازجویی
جمعیت در نیمه شب. مقامات نظامی بودند قطعا
زنده به جدیت در کسب و کار.
یازده، مقالات صبح روز بعد قادر به گفتن بود، اسکادران از hussars ها
دو کلمات قصار، و حدود چهار صد نفر از هنگ ژاکت کش باف پشمی آغاز شده از
آلدرشات.
چند ثانیه پس از نیمه شب جمعیت در جاده Chertsey، Woking شاهد سقوط ستاره
از آسمان به جنگل کاج در شمال غربی است.
تا به حال به رنگ مایل به سبز، و باعث درخشندگی ساکت و آروم مثل رعد و برق در تابستان.
این استوانه ی دوم بود.
>
کتاب یکی از مریخی ها فصل نهم جنگ شروع شده
شنبه در حافظه من زندگی می کند به عنوان یک روز در حال تعلیق است.
این روز از سستی بیش از حد، گرم و نزدیک بود، با، به من گفته است، به سرعت در حال
فشار سنج نوسان.
من خوابیده بود اما کوچک، هر چند همسرم در خواب موفق شده بود، و من در اوایل افزایش یافت.
من به باغ قبل از صبحانه رفت و ایستاده به گوش دادن، اما به سمت مشترک
تکان دهنده چیزی جز از روی مانع با پرش اسب جهیدن بود وجود دارد.
مرد شیر فروش به طور معمول آمد. من شنیدم سر و صدا از ارابه و من
رفت و دور به سمت دروازه، به درخواست آخرین اخبار.
او به من گفت که در طول شب مریخ توسط سربازان شده بود احاطه شده، و
که اسلحه مورد انتظار است. - سپس یک آشنا، اطمینان توجه داشته باشید - من شنیده ام
قطار سمت Woking.
"آنها کشته شوند، گفت:" شیر "در صورتی که احتمالا می تواند اجتناب شود."
دیدم باغبانی همسایه من، با او را برای یک زمان داشتند حرف زدند، و پس از آن قدم به
صبحانه.
این صبح unexceptional. همسایه من بود نظر است که نیروهای
قادر خواهد بود برای گرفتن و یا برای از بین بردن مریخ در طول روز.
"It'sa ترحم آنها خودشان بنابراین unapproachable را،" او گفت.
"این خواهد بود کنجکاو به دانستن آنها در سیاره دیگری زندگی می کنند، ما ممکن است یک چیز را یاد بگیرند
یا دو. "
او آمد تا حصار و گسترش تعداد انگشت شماری از توت فرنگی، باغبانی خود را
به عنوان سخاوتمندانه بود آن را به عنوان مشتاق است.
در همان زمان او به من گفت از سوزاندن جنگل کاج در مورد گلف Byfleet
لینک ها هستند.
"آنها می گویند، گفت:" او "که یکی دیگر از کسانی که همه چیز پر برکت افتاده وجود دارد وجود دارد -
شماره دو. ولی فقط یکی به اندازه کافی، قطعا.
این lot'll هزینه بیمه یک پنی زیبا قبل از همه چیز حل و فصل است. "
او با هوا از بزرگترین طنز خوب با خنده به او گفت.
جنگل، او گفت، هنوز سوزش شد، و با اشاره به مه دود به من.
"آنها خواهد بود داغ زیر پا به مدت چند روز، در حساب از خاک لایه ای بسیار ضخیم از سوزن های کاج
و چمن، "او گفت، و پس از آن رشد بیش از" فقیر Ogilvy جدی است. "
پس از صبحانه، به جای کار، تصمیم گرفتم به پیاده روی پایین به سمت مشترک.
زیر پل راه آهن یک گروه از سربازان - sappers، من فکر می کنم، مردان کوچک
کلاه گرد، کت قرمز کثیف گشوده، و نشان دادن پیراهن آبی خود را، تاریک
شلوار، و چکمه های آینده به ساق پا است.
آنها به من گفتند هیچ کس بیش از کانال اجازه داده شد، و در امتداد جاده به سمت
پل، من تو را دیدم یکی از مردان ژاکت کش باف پشمی ایستاده نگهبان وجود دارد.
من با این سربازان برای مدتی صحبت کردیم و من آنها را از چشم من از مریخ بر روی گفت:
شب قبلی.
هیچ کدام از آنها مریخ دیده بود و آنها تا به حال اما vaguest ایده های آنها،
که آنها مرا به سوالات plied.
آنها گفتند که آنها نمی دانستند که حرکت سربازان را تصویب کرده بود؛
ایده خود بود که اختلاف در سپاه پاسداران اسب بوجود آمده بود.
نقب زن عادی یک معامله بزرگ بهتر از سرباز مشترک آموزش است، و آنها
در شرایط عجیب و غریب از مبارزه ممکن است با برخی از ذکاوت را مورد بحث است.
من حرارت اشعه ایکس را به آنها شرح داده شده، و آنها شروع به بحث در میان خود است.
"خزیدن تحت پوشش و EM با عجله از سر راه بردارد، می گویند من، گفت:" یکی.
"دریافت aht! گفت:« دیگر.
"چه پوشش در برابر این" قبل از خوردن؟ چوب به طبخ yer!
چیزی که ما رو به انجام است که به عنوان نزدیک به عنوان ground'll ما اجازه دهید، و سپس درایو سنگر.
"ضربه ترانشه yer!
شما همیشه می خواهید ترانشه، شما باید به 'ولز متولد شده یک خرگوش مغرور ".
"این است که آنها نمی کردم گردن و سپس" گفت: یک سوم، به طور ناگهانی - کم، متفکرانه،
مرد تاریک، سیگار کشیدن لوله است.
من توضیحات خودم را تکرار. "اختاپوس"، گفت که او، "این چیزی است که من خواستار
اونا. بحث در مورد ماهیگیران از مردان - مبارزان ماهی
این زمان است! "
قتل کشتن جانوران مانند آن نیست، گفت: "اولین سخنران است.
"چرا پوسته چیزهایی سر در گم strite و پایان برساند اونا؟ گفت:" مرد کوچک تاریک شد.
"شما carn به آنچه آنها ممکن است انجام دهید بگویید."
"از کجا پوسته های خود را؟" گفت: اولین سخنران است.
هیچ زمانی وجود ندارد. آیا آن را با عجله از سر راه بردارد، که نوک من است، و انجام آن
در یک بار. "
به طوری که آنها از آن بحث شده است. پس از یک در حالی که من آنها را ترک کرد و رفت تا
ایستگاه راه آهن به عنوان بسیاری از روزنامههای صبح که من می توانم.
اما من خسته خواننده با شرح که آن روز صبح بلند و از
دیگر بعد از ظهر.
من در یک نگاه اجمالی مشترک موفق نیست، برای حتی Horsell و Chobham
برج کلیسا در دست از مقامات نظامی بودند.
سربازان من خطاب به چیزی نمی دانم؛ ماموران مرموز به عنوان
و نیز مشغول است.
که من پیدا کردم مردم در این شهر کاملا امن در حضور ارتش و
من برای اولین بار از مارشال، توتونچی شنیده می شود، که پسرش در میان
مرده مشترک.
سربازان مردم در حومه از Horsell در را قفل و ترک ساخته شده بود
خانه های آنها.
من را به ناهار حدود دو، بسیار خسته، که من گفته اند، روز فوق العاده
گرم و کسل کننده و به منظور تازه کردن خودم من یک حمام سرد در بعد از ظهر انجام گرفت.
حدود نیمی از چهار گذشته رفتم تا ایستگاه راه آهن برای دریافت مقاله شب،
مقالات صبح تنها یک توصیف بسیار نادرست از کشتن موجود بود
استنت، هندرسون، Ogilvy، و دیگران.
اما کوچک بود نمی دانستم وجود دارد. مریخ یک اینچ نشان می دهد
خود را دارند.
آنها به نظر می رسید در گودال خود مشغول، و صدای چکش و تقریبا وجود دارد
نوار یا پرچم در حال اهتزاز مداوم از دود. ظاهرا آنها مشغول آماده شدن برای
یک مبارزه.
"تلاش های تازه ساخته شده است تا نشان دهد، اما بدون موفقیت،" کلیشه ای بود
فرمول مقالات. نقب زن به من گفت که آن را توسط یک مرد در انجام شد
خندق با یک پرچم در قطب.
مریخ در زمان توجه بسیاری از پیشرفت چنین ما درهنگام باید
گاو.
من باید دید از همه این جنگ افزار، اعتراف تمام این آماده سازی، تا حد زیادی
مرا هیجان زده است.
تخیل من متخاصم تبدیل شد، و مهاجمان را در دوازده ضربه را شکست داد
راه چیزی از رویاهای مدرسه من از جنگ و قهرمانی آمدند.
آن به سختی مبارزه عادلانه به من در آن زمان به نظر می رسید.
آنها بسیار درمانده را در آن گودال از خودمانی به نظر می رسید.
ساعت حدود سه ضربه از اسلحه در فواصل اندازه گیری شده از Chertsey وجود دارد آغاز شد
یا Addlestone
آموختم که سوختن چوب کاج که به استوانه ی دوم افتاده بود
بود، به امید از بین بردن آن شی قبل از آن را باز صدف.
تنها در حدود پنج ساله بود، با این حال، که یک تفنگ زمینه Chobham برای استفاده علیه رسید
بدن برای اولین بار از مریخ است.
حدود شش در شب، همانطور که در چای با همسرم در کوشک صحبت نشسته
با شور و نشاط در مورد جنگ است که کاهش بر ما بود، من شنیده ام گنگ
انفجار از مشترک، و بلافاصله پس از وزش شلیک.
بستن در بر روی پاشنه که سقوط نظامی خشن، کاملا به ما نزدیک است، که
زمین را تکان داد، و شروع کردن بر چمن، من تو را دیدم بالای درخت
دانشکده شرقی به رنگ قرمز دودی پشت سر هم
شعله و برج کلیسا کم کم در کنار آن گوشی را به پایین به تباهی.
اوج مسجد، محو بود و خط سقف از کالج خود
به نظر می رسید که اگر یک تفنگ صد تن بوده است در محل کار بر آن بوده است.
یکی از دودکش های ما ترک خورده به عنوان اگر شات به آن برخورد کرده بود، پرواز کرد و تکه ای از آن آمد
clattering کاشی و پشته ای از قطعات شکسته قرمز بر تخت گل ساخته شده
پنجره اتاق مطالعه ام.
من و همسرم شگفت زده ایستاده بود. سپس متوجه شدم که تاج از Maybury
هیل در حال حاضر باید در طیف وسیعی از مریخ گرما ری که کالج تبرئه شد
از راه است.
در آن گریبانگیر بازوی همسر من است، و بدون مراسم او را زد به جاده.
سپس من از ذهن بنده را از گفتن او را من به طبقه بالا خودم او برای جعبه
شد تقاضاهای مصرانه برای.
"شاید اینجا بمانم، من گفتم و به عنوان من شلیک بازگشایی را برای یک لحظه صحبت کرد
بر مشترک. "اما ما کجا هستیم؟" گفت: همسرم در
ترور.
من فکر کردم بهت زده. سپس من به یاد پسرعموهای خود را در
Leatherhead. Leatherhead! "
من بالای سر و صدای ناگهانی فریاد زد.
او از من دور نگاه سراشیبی. مردم در بیرون آمدن از خانه هایشان،
شگفت زده شده است. "چگونه ما به به Leatherhead؟" او
است.
پایین تپه یک دسته از سوار hussars زیر پل راه آهن را دیدم سه چهار نعل
از طریق دروازه های باز از کالج شرقی و دو نفر دیگر پیاده، و شروع به
از خانه به خانه در حال اجرا است.
خورشید، درخشان را از طریق دود که از بالای درختان بیرون راندند، به نظر می رسید
قرمز خون، و نور رنگ پریده ناآشنا بر همه چیز انداخت.
"توقف در اینجا، گفت: من" شما اینجا در امان "و شروع کردم به در یک بار برای خال خال
سگ، برای من می دانستم که صاحبخانه اسب و سگ سبد خرید.
من زد، برای من درک است که در یک لحظه همه بر این سمت تپه
شود در حال حرکت است. من او را در نوار خود، کاملا غافل از
آنچه که قرار بود در پشت خانه اش.
مرد با پشت به من ایستاده بود، صحبت کردن به او.
"من باید پوند را داشته باشد،" می کنند! این صاحبخانه گفت: "و من هیچ کس به راندن آن است."
"من شما دو نفر را، گفت:« من، بر شانه غریبه.
"چه؟" "و من آن را تا نیمه شب،" من
"پروردگارا، گفت:" صاحبخانه "چه عجله؟
من فروش بیت من یک خوک. دو پوند، و شما آن را به عقب؟
چه اتفاقی افتاده؟ "
من با عجله توضیح داد که من مجبور به ترک خانه من است، و امن سبد خرید سگ.
در آن زمان برای من به نظر می رسد که تقریبا فوری است که صاحبخانه باید خود را ترک.
من در زمان به سبد خرید وجود دارد و پس از آن، سوار آن را پایین جاده، و،
ترک آن را در اتهام همسر و بنده من، با عجله به خونه من و بسته بندی شده
اشیاء با ارزش چند بشقاب مانند ما تا به حال، و غیره.
درختان راش در زیر خانه سوزان در حالی که من این و palings ها
تا جاده پروتئین در برابر قرمز.
در حالی که من در این راه اشغال شده بود، یکی از hussars پیاده آمد در حال اجرا است.
او با رفتن از خانه به خانه، هشدار مردم به ترک.
او که قرار بود به عنوان من از درب جلو من آمد، lugging گنجینه های من، در انجام
سفره. من بعد از او فریاد زد:
"چه خبر؟"
او تبدیل شده است، خیره شد، چیزی در مورد "خزنده در چیزی مانند یک ظرف bawled
پوشش، و فرار به سمت دروازه از خانه در تاج.
غلغله ناگهانی از دود سیاه به رانندگی در سراسر جاده او را برای لحظه ای مخفی شده بود.
من به خانه همسایه من دوید و rapped به خودم برآورده از آنچه که من از قبل می دانستند، که
همسر خود را با او به لندن رفته و قفل شده بود خانه شان.
دوباره رفتم، با توجه به قول من، به جعبه بنده من، lugged آن را،
آن را در کنار او در دم سبد خرید سگ کف زدند، و پس از آن گرفتار کمر و
به صندلی راننده در کنار همسرم شروع به پریدن کرد.
در لحظه ای دیگر روشن بود از دود و سر و صدا، و پیوست کردن
شیب مخالف از هیل Maybury به سمت قدیمی Woking.
در مقابل چشم انداز آرام آفتابی، یک مزرعه گندم در دو طرف پیش
جاده، و مسافرخانه Maybury با علامت باز است.
دیدم سبد پزشک جلوتر از من.
در پایین تپه است. من سر من در دامنه کوه ترک نگاه.
streamers ضخیم از دود سیاه و سفید با موضوعات از آتش قرمز به ضرب گلوله کشته شدند رانندگی به
سایه تاریک هنوز هم هوا و پرتاب بر treetops های سبز به سمت شرق.
دود در حال حاضر گسترش دور به شرق و غرب - به جنگل کاج Byfleet را
به سمت شرق و در غرب به Woking. جاده را با مردم در حال اجرا خال خال شد
نسبت به ما.
و بسیار کم نور در حال حاضر، اما بسیار متفاوت از طریق، هوای گرم و آرام، شنیده ام
غژغژ کردن از مسلسل است که در حال حاضر راکد شد، و ترک متناوب
تفنگ.
ظاهرا مریخی آتش زدن به همه چیز را در محدوده خود را گرما
ری.
من راننده متخصص نیست، و من تا به حال بلافاصله به نوبه خود توجه من به
اسب. وقتی که نگاه کردم دوباره تپه دوم
دود سیاه پنهان بود.
من اسب را با شلاق کاهش داد، و او را مهار سست تا Woking و ارسال دراز
بین ما و این اشوب لرزش. من پیشی گرفت و به تصویب دکتر بین
Woking و ارسال.
>
کتاب ONE آمدن مریخ فصل ده در طوفان
Leatherhead در حدود دوازده کیلومتر از Maybury هیل است.
عطر یونجه بود در هوا از طریق مراتع سرسبز فراتر از Pyrford و هجز
در هر دو طرف شیرین و همجنسگرا با شمار سگ گل رز است.
شلیک سنگین که شکسته بود و در حالی که ما رانندگی Maybury هیل به عنوان متوقف شد
ناگهان آن را به عنوان شروع، می روم شب بسیار مسالمت آمیز و هنوز هم.
ما بدون حادثه ناگوار در حدود نه ساعت به Leatherhead کردم، و اسب بود
استراحت ساعت در حالی که من شام با پسرعموهای من و همسرم، تقدیر خود را در زمان
مراقبت.
همسر من جالب سکوت را در سراسر درایو بود، به نظر می رسید و تحت ستم با
forebodings شر.
من به او صحبت reassuringly، با اشاره به که مریخ به گودال گره خورده است
سنگینی مطلق، و در نهایت قدرت می تواند اما خزیدن از کمی از آن، اما او
فقط در monosyllables، پاسخ داد.
اگر به قول من به مهمانخانه دار بوده، او را، من فکر می کنم، خواسته اند
من به ماندن در Leatherhead آن شب. که من تا به حال!
چهره او، من به یاد داشته باشید، بسیار سفید بود، از هم جدا شدیم.
من به سهم خود، من feverishly شده بود هیجان زده در تمام طول روز است.
چیزی بسیار شبیه به تب جنگ که گاهی اجرا می شود از طریق متمدن
جامعه را به خون من رو کرده بود، و در قلب من خیلی خیلی متاسفم که من تا به حال
بازگشت آن شب Maybury.
من حتی می ترسم که که تیرباران آخرین پست من تا به حال شنیده ممکن است به معنای نابودی
مهاجمان ما از مریخ است. می تواند بهترین وضعیت از ذهن من شده توسط بیان
کرد و گفت که من می خواستم به در مرگ است.
این تقریبا یازده بود وقتی که من شروع به بازگشت.
شب به طور غیر منتظره تاریک بود، به من، پیاده روی از گذشت روشن من
خانه بستگان »، در واقع سیاه و سفید به نظر می رسید و آن را به عنوان روز گرم و نزدیک بود.
در بالای سر ابرها رانندگی سریع، البته با تنفس نه هم زده درختچه
درباره ما. مرد پسرعموهای من هر دو لامپ را روشن.
خوشبختانه، من می دانستم که جاده تنگاتنگی است.
همسر من در نور ورودی ایستاد و به تماشای من تا زمانی که من به شروع به پریدن کرد
سگ سبد خرید.
سپس ناگهان او را تبدیل و به حالت کما رفت، می روم کنار من عموزاده در کنار آرزو من
خوب سرنوشت.
من کمی افسرده در ابتدا با سرایت از ترس همسر من بود، اما خیلی زود
افکار من واگردانی به مریخ. در آن زمان من کاملا در تاریکی بود
به عنوان دوره جنگ شب.
من حتی در شرایطی که درگیری های رسوب کرده بود را نمی دانم.
من را از طریق اوخام آمد (که راه من بازگشت بود و نه از طریق ارسال و
قدیمی Woking) من در امتداد افق غربی شاهد درخشش خون قرمز، که به عنوان من کشید نزدیکتر،
به آرامی تا آسمان رخنه کرد.
ابرها رانندگی از رعد و برق جمع آوری وجود دارد با توده آمیخته
دود سیاه و سفید و قرمز.
Ripley خیابان، رها شد و به جز یک پنجره روشن و یا روستا نشان داد
نشانه زندگی، اما من به دقت حادثه در گوشه ای از جاده به فرار
Pyrford، که در آن یک گره از مردم با پشت خود را به من ایستاده بود.
آنها گفتند: هیچ چیزی به من به من گذشت.
من نمی دانم آنچه را که آنها از چیزهایی که اتفاق می افتد فراتر از تپه می دانستند، و نه من می دانم که اگر
خانه ساکت من در راه تصویب خواب بودند و ایمن، و یا خالی از سکنه و خالی،
و یا مورد آزار و اذیت و تماشای علیه ترور شب.
از Ripley تا زمانی که من از طریق Pyrford آمد در دره Wey بود، و قرمز
حساسیت به نور را از من پنهان شده بود.
همانطور که صعود تپه کمی به فراتر Pyrford Church، تابش خیره کننده به نمایش آمد
دوباره، و درختان را در مورد من با اولین علامت از طوفان که لرزیدند
بر من است.
بعد شنیدم نیمه شب pealing از کلیسای Pyrford پشت سر من، و پس از آن آمد
نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست Maybury هیل، با آن درخت بوک و سقف سیاه و سفید و تیز در برابر
قرمز است.
حتی در حالی که من این حساسیت به نور سبز کم رنگ و پریده مشهود جاده ای در مورد من روشن و نشان داد که
جنگل از راه دور نسبت به Addlestone. من احساس یدک کش در کمر.
من تو را دیدم که ابرهای رانندگی سوراخ شده بود و آن را به عنوان رشته ای از سبز بودند
آتش، ناگهان روشنایی سردرگمی خود و افتادن به این رشته به سمت چپ من است.
سقوط ستاره سوم بود!
نزدیک در ظهور آن، و blindingly بنفش در مقابل، رقصید اول
رعد و برق از طوفان جمع آوری، و پشت سر هم رعد و برق مثل یک سربار موشک.
اسب کمی را بین دندان های خود را و پیچ صورت گرفت.
شیب متوسط اجرا می شود به سمت پای Maybury هیل و به در این clattered.
پس از رعد و برق شروع شده بود، در ادامه در عنوان سریع جانشینی از چشمک می زند به عنوان من
تا کنون دیده است.
thunderclaps، تاسیسات یکی در پشت دیگری و با آمیزش عجیب و غریب
همراهی، صدا بیشتر شبیه کار از یک ماشین غول پیکر الکتریکی نسبت به
بازتاب انفجار معمول.
نور مثل نور سوسو خیره کننده و گیج کننده است، و تگرگ smote نازک gustily در
چهره من به عنوان سوار کردن شیب.
در ابتدا من در نظر گرفته کم، ولی جاده ها قبل از من، و سپس ناگهان توجه من
چیزی بود که به سرعت در حال حرکت به پایین شیب مخالف Maybury دستگیر شد
هیل.
در ابتدا آن را برای سقف مرطوب از یک خانه به دست گرفت، اما یک فلش پس از دیگری
نشان داد که در جنبش سریع نورد می شود.
، گریزان دید آن بود - یک لحظه از سردرگم تاریکی، و سپس در فلش
مثل نور روز، توده قرمز از یتیم خانه در نزدیکی تاج از تپه،
تاپس سبز درختان کاج، و این
شی مسئله بیرون آمد روشن و واضح و روشن است.
و این چیزی که من تو را دیدم! چگونه می توانم آن را توصیف می کنید؟
سه پایه هیولا، بالاتر از خانه های بسیاری از striding بر درختان کاج جوان،
و فوق العاده آنها را در کنار حرفه ای آن یک موتور راه رفتن پر زرق و برق فلز،
striding در حال حاضر در سراسر خلنگ زار؛ بیان
طناب ها از فولاد آویزان از آن، و اشوب clattering تصویب آن mingling
با شورش از رعد و برق.
فلش، و آن را بیرون آمد وضوح، heeling بیش از یک طرفه با دو پا در هوا، به
ناپدید شده و دوباره ظاهر تقریبا بلافاصله به نظر می آمد، با استفاده از فلاش، صد
کارگاههای نزدیکتر.
آیا می توانید تصور کنید مدفوع دوشش کج و خشونت در امتداد زمین دگرگون؟
این تصور که چشمک می زند فوری داد بود.
اما به جای مدفوع شیر دوشی، تصور آن را بر بدن بزرگ از ماشین آلات بر روی سه پایه ایستاده است.
سپس ناگهان درختان در چوب کاج جلوتر از من، به عنوان نی شکننده از هم جدا شدند
مردی که از طریق آنها thrusting جدا جامعی شد، هدایت و بی پروا،
و یک سه پایه بزرگ به نظر می رسد، از عجله، آن را به عنوان نظر می رسید، بی پروا به سمت من.
galloping و من سخت به آن! در چشم هیولا دوم عصب من
رفت و در مجموع.
قطع نشده دوباره نگاه می کنم، من wrenched سر اسب در دور سخت به سمت راست و در
لحظه ای دیگر به سبد خرید سگ پاشنه بلند را بر اسب شفت noisily شکست،
و من پرت وری و به شدت به یک استخر کم عمق آب افتاد.
من crawled شده تقریبا بلافاصله، و پاهای من هنوز هم در آب crouched، تحت
انبوه اولکس فرنگی.
اسب بی حرکت دراز (گردن او را شکسته بود، حیوان ضعیف!) و رعد و برق
چشمک می زند من تو را دیدم حجم سیاه و سفید از سبد سگ لغو شده و نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
هنوز چرخ نخ ریسی به آرامی.
در لحظه ای دیگر مکانیزم عظیم striding رفت و من و دشوار گذشت
نسبت به Pyrford.
بازدید نزدیکتر، چیز فوق العاده عجیب و غریب بود، برای آن بی عاطفه محض بود
ماشین رانندگی در راه است.
ماشین آلات آن، با سرعت های فلزی زنگ بود، و انعطاف پذیر، دراز پر زرق و برق
این ریشه حساس (که گریبانگیر یک درخت کاج جوان) نوسانی و تند در مورد آن
بدن عجیب و غریب.
آن را برداشت جاده خود را به عنوان آن رفت striding همراه، و کاپوت بی باک که surmounted
پس وپیش با این پیشنهاد اجتناب ناپذیر از سر به دنبال مورد نقل مکان کرد.
در پشت بدنه اصلی یک توده بزرگ از فلز سفید مانند یک ماهیگیر غول پیکر بود
سبد و پاف از دود سبز از مفاصل اندام ها به عنوان squirted
هیولا جاروب شده توسط من.
و در یک لحظه از آن رفته بود. پس من تو را دیدم پس از آن، برای همه مبهم
سوسوی از رعد و برق، در برجسته خیره کننده و انبوه سایه های سیاه و سفید است.
همانطور که گذشت آن را راه اندازی فغان و زاری شاد پر سر و صدا که رعد و برق را غرق -
"Aloo!
Aloo "- و در یک دقیقه آن را با همراه آن بود، نیم مایل دور، دولا شدن
بیش از چیزی است که در این زمینه است.
من این چیزی که در این زمینه سوم از ده سیلندر آنها تا به حال شک
ما از مریخ از کار اخراج شده است.
برای چند دقیقه من وجود دارد در تماشای باران و تاریکی دراز، متناوب
نور، این موجودات هیولا از فلز در حال حرکت در فاصله بیش از پرچین
تاپس.
تگرگ نازک در حال حاضر شروع شد، و آن را به عنوان آمد و رفت چهره خود را مبهم رشد و
سپس به وضوح فلش دوباره. در حال حاضر و پس از آن آمد، یک شکاف در رعد و برق،
و شب آنها را بلعیده است.
من با تگرگ در بالا و آب گودال زیر خیس شد.
برخی از زمان قبل از شگفتی خالی من به من اجازه مبارزه تا
بانک به موقعیت خشک کن، و یا از خطر قریب الوقوع من فکر می کنم.
نه چندان دور از من بود کلبه کوچک یک اتاق خواب چمباتمه زن است از چوب، احاطه شده توسط یک
پچ باغ سیب زمینی.
من به پای من در آخرین تلاش، و، زانو درآمده اند و استفاده از هر فرصتی
پوشش، در اجرا برای این ساخته شده است.
من در خانه با چکش است، اما من نمی تواند مردم را بشنود (اگر وجود دارد
مردم در داخل)، و پس از گذشت زمان من desisted و، availing خودم را از خندق
برای بخش بزرگی از راه موفق
در خزنده، unobserved و توسط این ماشین هیولا، به جنگل های کاج به سمت
Maybury. تحت پوشش از این تحت فشار قرار دادند، مرطوب و
لرز در حال حاضر، به سمت خانه خود من است.
من در میان درختان تلاش برای پیدا کردن پیاده رو راه می رفت.
بسیار تاریک بود در واقع در چوب، رعد و برق در حال حاضر تبدیل شد نادر،
و تگرگ، که ریختن پایین در تورنت، در ستون ها از طریق شکاف سقوط کرد
در شاخ و برگ سنگین است.
اگر من به طور کامل متوجه شده بود به معنای از تمام چیزهایی که دیده بودم من باید
بلافاصله راه دور من از طریق Byfleet به Cobham خیابان کار می کرد، و به همین ترتیب رفته
برای پیوستن همسرم در Leatherhead را.
اما آن شب عجیب چیزهایی در مورد من، و نفرت تمام برادر من،
مانع من، برای من کبود بود، خسته، مرطوب به پوست، deafened و کور توسط
طوفان است.
من تا به حال یک ایده مبهم از رفتن به خانه خود من است، و که انگیزه تا آنجا که من بود
بود.
من را از طریق درختان مبهوت، به خندق افتاد و زانو در برابر تخته کبود،
و در نهایت به خط که از سلاح های کالج زد آب و تاب منعکس شده است.
من می گویم پخش، آب طوفان شد جارو شن و ماسه پایین تپه ای در آب گل آلود
تورنت. در تاریکی یک مرد وجود دارد blundered به
من و فرستاده من وضعیتی وخیم باز می گرداند.
او فریاد ترور، یک وری خاست، و با عجله در قبل از من می تواند عقل من جمع آوری
به اندازه کافی به او صحبت می کنند.
سنگین تنش از طوفان در این مکان بود که من تا به حال سخت ترین کار
را به نفع خود راه من تا تپه. رفتم نزدیک تا به حصار در سمت چپ
و راه من همراه palings آن کار کرده است.
در نزدیکی بالای من بر چیزی نرم تصادفا و فلش از رعد و برق، دیدم
بین پاهای من پشته از ماهوت سیاه و سفید و یک جفت چکمه.
قبل از اینکه من به وضوح می تواند تشخیص چگونه مرد دراز، سوسو زدن نور منتقل می شود.
من ایستاده بود بر بالای او در انتظار برای فلاش بعدی.
هنگامی که آن را از آن پرتو ها آمدند، من تو را دیدم که او یک مرد محکم، ارزان اما shabbily لباس پوشیدن و خود را
سر در زیر بدن او خم شد، و او مچاله دراز نزدیک به نرده ها، به عنوان اینکه
او پرتاب شده است به شدت در برابر آن بود.
غلبه بر مخالفت طبیعی به یکی که قبلا هرگز لمس یک بدن مرده، من
stooped و تبدیل او را به قلب خود احساس.
او کاملا مرده بود.
ظاهرا گردن او شکسته شده است. رعد و برق را دیدم برای بار سوم، و
چهره خود را همگانی روندی بر من. من به پا خاست.
این صاحبخانه سگ خال خال، که انتقال من تا به حال گرفته شده بود.
من بیش از او میگذاریم محتاط و تا تپه تحت فشار قرار دادند.
من راه خودم را به ایستگاه پلیس و اسلحه کالج به سمت خانه خود من ساخته شده است.
هیچ چیز سوزش در دامنه کوه، هر چند از رایج هنوز هم آمدند قرمز
حساسیت به نور و جنجال راه انداختن نورد دود گلچهره ضرب و شتم در مقابل تگرگ خیس خوری.
بنابراین تا آنجا که من می تواند توسط چشمک می زند، خانه در مورد من به به بیشتر uninjured شدند.
توسط سلاح های کالج پشته تاریک در جاده دراز.
را پایین راه سمت Maybury پل بودند صداها و صدای پا وجود دارد، اما من
شجاعت به صدای فریاد و یا برای رفتن به آنها نیست.
به من اجازه بده من با کلید درخانه من بسته، قفل شده است و درب پیچ، مبهوت به
پای پله ها نشسته، و نشستم.
تخیل من بود پر از هیولا striding فلزی، و از بدن مرده
شکست در مقابل حصار.
من در پای پله ها نشسته با پشت من به دیوار crouched و لرز
خشونت.
>
کتاب ONE آمدن یازده فصل مریخی ها در پنجره
من که قبلا هم گفتم که طوفان احساسات ترفند از اگزوز
خود را دارند.
پس از گذشت زمان، کشف کرد که من سرد و مرطوب بود، و با استخر کمی از آب
در مورد من بر روی فرش پله.
من تقریبا مکانیکی را به اتاق غذاخوری رفت و مقداری ویسکی نوشید، و
سپس من به تغییر لباس من منتقل شد. بعد از اینکه من که رفتم طبقه بالا به من انجام داده بود
مطالعه، اما چرا من من نمی دانم.
پنجره مطالعه به نظر می رسد بیش از درختان و راه آهن به سمت مشترک Horsell است.
در عجله از خروج ما، این پنجره سمت چپ باز شده بود.
عبور تاریک بود، و در مقابل با تصویر قاب پنجره محصور شده،
طرف اتاق impenetrably تاریک به نظر می رسید. من در راهرو کوتاه متوقف شد.
رعد و برق بود منتقل می شود.
برج از کالج های شرقی و درختان کاج در مورد آن، رفته بود و خیلی
دور، حساسیت به نور قرمز رنگی روشن، مشترک در مورد چاله شن و ماسه قابل رویت بود.
اشکال بزرگ سیاه و سفید در سراسر نور، چیز عجیب و غریب و عجیب، مصروف و به نقل مکان کرد
وپیش.
به نظر می رسید در واقع اگر کل کشور در این مسیر بر روی آتش بود - گسترده
دامنه کوه مجموعه با زبان دقیقه ای از شعله، نوسان دار و نوشتن با gusts.
مرگ طوفان، و پرتاب یک انعکاس قرمز بر ابر، حرکت تند و سریع بالا.
در هر حال حاضر و پس از آن مه از دود از برخی از آتش زدن نزدیکتر راند در سراسر
پنجره و مخفی شکل مریخ است.
من نمی تونستم ببینم آنچه را که آنها در حال انجام است، و نه به صورت واضح و روشن از آنها، و نه به رسمیت شناختن
اجسام سیاه آنها بر مشغول ساختم.
نه می تواند به آتش نزدیکتر می بینم، هر چند که بازتاب آن بر روی دیوار رقصید
و سقف مطالعه. تنگ تیز، صمغی سوزان بود
هوا می باشد.
درب بسته noiselessly رخنه کرد و به سمت پنجره.
من نظر باز تا از یک طرف، آن را به خانه رسید
در مورد Woking ایستگاه، و دیگر به جنگل سوخته و سیاه کاج
Byfleet.
نور پایین تپه وجود دارد، در راه آهن، نزدیک به قوس و چند تن از
در خانه ها در امتداد جاده ها Maybury و خیابان در نزدیکی ایستگاه درخشان بود
خرابه.
نور بر راه آهن در ابتدا متعجب و متحیر توده سیاه و سفید و رنگی وجود دارد
تابش خیره کننده، و در سمت راست یک ردیف از oblongs زرد است.
سپس من درک این قطار تشبیه بود، بخشی از پیش شکست و بر روی آتش،
مانع واگن هنوز بر ریل.
بین این سه مرکز اصلی نور - خانه ها، که به قطار، و سوختن
شهرستان نسبت به Chobham - تکه های نامنظم کشیده کشور تیره، شکسته اینجا و
توسط فواصل dimly درخشان و سیگار کشیدن زمین.
عجیب ترین منظره، که مجموعه ای گستره سیاه و سفید با آتش بود.
به من یادآوری، بیش از هر چیز دیگری، از سفال در شب.
در ابتدا من می توانم نه مردم در تشخیص، هر چند که من مشتاقانه آنها را peered.
بعدا من در مقابل نور Woking ایستگاه دیدم که تعدادی از چهره های سیاه و سفید عجله
یکی پس از دیگری در سراسر خط.
و این دنیای کوچک که در آن زندگی کرده بود و ایمن برای سال ها، این بود
هرج و مرج آتشین!
در هفت ساعت گذشته من هنوز نمی دانستم چه اتفاق افتاده بود، و نه من می دانم، هر چند
من بود شروع به حدس زدن، رابطه بین این colossi مکانیکی و
توده های تنبل ی من disgorged از سیلندر را دیده بود.
با یک احساس عجیب و غریب از منافع غیر شخصی تبدیل صندلی میز من به پنجره، نشسته
پایین، خیره شد در این کشور سیاه، و به ویژه غول پیکر 3
چیز سیاه و سفید که قرار بود پس وپیش در تابش خیره کننده در مورد چاله شن.
آنها شگفت آور به نظر می رسید مشغول. شروع کردم به خودم بپرسید چه می تواند باشد.
مکانیزم های هوشمند بودند؟
چنین چیزی که من احساس کردم که غیر ممکن بود. آیا مریخ در درون هر نشستن، حاکم،
کارگردانی، با استفاده از، به اندازه مغز یک مرد نشسته و قواعد را در بدن خود را؟
من شروع به مقایسه چیز را به ماشین های بشر، به خودم را برای اولین بار
در زندگی من چقدر سخت و یا یک موتور بخار را به پایین هوشمند به نظر می رسد
حیوانات است.
طوفان به آسمان روشن را ترک کرده بودند، و بیش دود از زمین سوزش کوچک
نوک سوزنی محو شدن مریخ انداختن به غرب بود، زمانی که یک سرباز را به من آمد
باغ.
شنیدم تراشیدن اندکی در حصار، و من کوبنده از بی حالی که تا به حال
افتاده بر من، من نگاه کردن و او را دیدم dimly، clambering بیش از palings.
در نزد یکی دیگر از انسان، مرگ کاذب من گذشت، و من از خم
پنجره با اشتیاق. "تاریخچه" گفت: من در زمزمه.
او سوار بر اسب از حصار شک متوقف شده است.
بعد از آن او و در سراسر چمن را به گوشه ای از خانه آمد.
او خم شد و آرام پا. که وجود دارد؟ "او گفت، همچنین زمزمه،
ایستاده در زیر پنجره و مشابه است.
"از کجا می خواهید؟" من پرسیدم.
"خدا می داند." "آیا شما سعی در پنهان کردن؟"
"که در آن است."
من گفتم: "بیا به خانه". رفتم پایین، درب unfastened، و اجازه دهید
او را در و قفل دوباره. من می توانم چهره اش را نمی بینم.
او hatless، و کت خود را گشوده بود.
"خدای من!" او گفت، من او را به خود جلب کرد وارد "چه اتفاق افتاده است؟"
از او خواستم.
"چه؟" در ابهام من می توانم او
ژست ناامیدی. "آنها به ما از بین برود - به سادگی از بین برود،
دوباره و دوباره تکرار کرد.
من به دنبال او، تقریبا مکانیکی را به اتاق ناهار خوری.
"نگاهی به برخی از ویسکی، من گفتم، ریختن یک دوز سفت.
او آن را نوشید.
سپس ناگهان او را قبل از میز نشسته بود، سر خود را در آغوش او قرار داده، و شروع به گریه کردن
و گریه مثل یک پسر کوچک، در اشتیاق کامل از احساسات، در حالی که من، با کنجکاو
فراموشی من ناامیدی اخیر خود، در کنار او ایستاد، و تعجب است.
این مدت زمان طولانی قبل از او ثابت می تواند اعصاب خود را برای پاسخ به سوالات من بود، و پس از آن
گفت perplexingly و brokenly.
او یک راننده در توپخانه بود، و تنها به عمل حدود هفت آمده بود.
در پخت آن زمان که قرار بود در سراسر مشترک، و آن حزب اول گفته شد
مریخی ها بودند و خزنده به آرامی به سمت دومین سیلندر خود را تحت پوشش یک فلز
سپر.
در اواخر این سپر در پاها سه پایه مبهوت و اول شد مبارزه.
ماشین دیده بودم.
تفنگ او سوار نزدیک Horsell شده بود unlimbered، به منظور فرمان چاله شن و ماسه،
و ورود به آن بود که عمل رسوب کرده بود.
به عنوان توپچی خمیده به عقب رفت، اسب خود را در سوراخ خرگوش آمد و گام زد.
پرتاب او را به افسردگی که از زمین.
در همان لحظه اسلحه منفجر شد پشت سر او، مهمات منفجر شده بود، آتش وجود دارد
همه چیز در مورد او، و او خود را تحت یک پشته از مردان سوخته مرده و مرده دراز کشیده
اسب.
"من غیر روحانی هنوز هم،" او گفت: "از عقل من می ترسم، با سه ماهه پیش از اسب در بالای
از من. ما می خواهم از بین برود.
و بوی - خدای خوب!
مانند گوشت سوخته! من در سراسر پشت سقوط صدمه دیده
اسب، و من تا به حال وجود دارد بهتر است تا زمانی که من احساس دروغ است.
درست مانند رژه یک دقیقه بوده است قبل از - بعد از آن تلو تلو خوردن، بنگ، صدای فش فش "!
"از بین برود!" او گفت.
او تحت اسب مرده برای یک مدت طولانی مخفی می کرد، peeping furtively در سراسر
رایج است.
مرد ژاکت کش باف پشمی با عجله از سر راه بردارد، محاکمه در جهت skirmishing داشتند، در گودال، به سادگی به
خارج از وجود جاروب.
سپس هیولا به پای آن رسیده بود و شروع به راه رفتن آرام و وپیش بود
در سراسر چند در میان فراریان، با هود headlike خود را در مورد عطف
دقیقا مانند سر یک موجود cowled انسان است.
نوع از بازو انجام یک مورد پیچیده ای فلزی است که درباره آن چشمک می زند سبز
scintillated، و از قیف از این دودی ری گرما وجود دارد.
در عرض چند دقیقه وجود دارد، تا کنون به عنوان سرباز می توانم ببینم، نه یک چیز در زندگی به سمت چپ
بر مشترک، و هر بوش و درخت بر آن است که در حال حاضر سیاه
اسکلت سوزش.
hussars در جاده ها فراتر از انحنای زمین شده بود، و او را دیدم هیچ چیز
از آنها. او شمار دیگری از مریخ برای مدتی شنیده شده و
پس از آن هنوز هم تبدیل شده است.
غول به ذخیره Woking ایستگاه و خوشه خود را از خانه تا زمانی که آخرین و پس از آن در
لحظه حرارت اشعه ایکس را به تحمل آورده شد و شهر پشته ویرانه های آتشین تبدیل شد.
سپس چیزی را خاموش ری گرما و تبدیل آن بر artilleryman
شروع به راه رفتن اردک وار دور نسبت به جنگل های کاج سوختن است که پناه
دومین سیلندر.
همانطور که یک لحظه خود براق تیتان ساخته شده است تا از گودال بیرون.
هیولا دوم پس از اول، و در آن artilleryman شروع به خزیدن
بسیار با احتیاط در سراسر خاکستر به سوی خلنگ زار داغ Horsell.
او موفق به زنده به خندق کنار جاده، و بنابراین فرار به
Woking. داستان زندگی او را انزال وجود دارد شد.
محل صعب العبور بود.
به نظر می رسد چند نفر زنده وجود دارد، از کوره در رفته ترین بخش و بسیاری وجود دارد
سوخته و سوختن.
او کنار گذاشته شده توسط آتش تبدیل شده بود، و در میان برخی از انبوه تقریبا سوزان از شکسته مخفی
دیوار به عنوان یکی از غول مریخی بازگشت.
او را دیدم این یکی دنبال یک مرد، او را در یکی از این ریشه حساس پولادین خود را گرفتن، و بد گویی کردن از
سر خود را در مقابل تنه درخت کاج.
در گذشته، پس از شب هنگام، artilleryman عجله برای آن ساخته شده و در طول راه آهن
خاکریزی.
از آن زمان به بعد او شده است skulking بود را سمت Maybury به، در امید به بیرون
Londonward خطر است.
مردم در ترانشه ها و زیرزمینهای مخفی شده بودند، و بسیاری از بازماندگان ساخته شده بود
از سمت روستای Woking و ارسال.
او با تشنگی مصرف شده بود، تا زمانی که یکی از برق آب نزدیک
راه آهن قوس شکست، و آب حباب مانند بهار بر جاده.
این داستان من را از او کردم، ذره ذره بود.
او بزرگ آرام به من گفتن و تلاش برای ایجاد چیزهایی که او کرده بود دیده می شود به من.
او هیچ مواد غذایی از ظهر خورده بود، او به من گفت که در اوایل روایت خود را، و من پیدا کردم بعضی
گوشت گوسفند و نان در شربت خانه و آن را به اتاق آورده است.
ما به خاطر ترس از جذب مریخ لامپ، روشن، و همیشه و باز هم دست ما
لمس بر نان یا گوشت.
همانطور که او صحبت کردیم، چیزهایی در مورد ما بطور تاریکی از تاریکی بیرون آمد، و لگدمال
بوته ها و درختان گل رز شکسته در خارج از پنجره بزرگ مجزا می باشد.
به نظر می رسد که تعداد زیادی از مردان و یا حیوانات در سراسر چمن عجله بود.
من شروع کردم به دیدن چهره اش سیاه و نحیف، بدون شک مال من بود.
هنگامی که ما از غذا خوردن به پایان رسیده بود رفت و آرام به طبقه بالا به اتاق مطالعه ام، و دوباره نگاه کردم
از پنجره باز است. در یک شب این دره به دره ای تبدیل شده بود
از خاکستر است.
آتش سوزی در حال حاضر کاهش یافته بود.
که در آن شعله های آتش بودند در حال حاضر وجود دارد streamers از دود بوده است، اما بی شماری خرابه
خانه های ویران شده و gutted و لعنتی و سیاه درختان که شب
مخفی ایستاده بود در حال حاضر بد قیافه و وحشتناک در نور بی رحم از سپیده دم.
اما اینجا و آنجا برخی از شیء تا به حال شانس به فرار - سیگنال راه آهن سفید
در اینجا، پایان گلخانه ای وجود دارد، سفید و تازه در میان خرابه.
پیش از این هرگز در تاریخ جنگ تخریب شده بود به طوری بی رویه و غیره
جهانی است.
و درخشان با نور رو به رشد در شرق، سه غول فلزی ایستاده بود
در مورد گودال، cowls خود در چرخش آنها بررسی ویرانی
آنها ساخته شده بود.
به نظر من به نظر می رسید که گودال بزرگ شده بود، و همیشه و دوباره پاف از زنده
سبز بخار و خارج از آن به سوی سپیده دم روشن جریان - جریان بالا،
چرخید، آغاز شد، و از میان رفت.
فراتر از ستون آتش در مورد Chobham بود.
ستون دود خون در لمس برای اولین بار از روز شد.
>
کتاب ONE آمدن فصل مریخی دوازده
آنچه من از تخریب WEYBRIDGE و SHEPPERTON ص
به عنوان سپیده دم روشن تر رشد ما از پنجره که از آن ما را تماشا کرده بود قطع
مریخی ها و رفت و خیلی بی سر و صدا پایین است. این artilleryman با من موافق بودند که
خانه جایی برای ماندن شوید.
او پیشنهاد کرد، او گفت، تا راه خود Londonward، و از آنجا دوباره پیوستن به باتری خود را -
شماره 12، توپخانه اسب.
طرح من این بود برای بازگشت در یک بار به Leatherhead؛ و به همین ترتیب تا حد زیادی به حال
قدرت از مریخی ها مرا تحت تاثیر قرار است که من به همسرم به تعیین کردند
Newhaven، و با از خود را فورا کشور است.
برای من در حال حاضر به وضوح درک شده است که این کشور در مورد لندن ناگزیر باید
صحنه مبارزه فاجعه قبل از موجودات مانند این می تواند نابود شود.
بین ما و Leatherhead، با این حال، غیر روحانی سیلندر سوم، با حفاظت از آن
غول. اگر من به تنهایی، من فکر می کنم باید
شانس من گرفته و در سراسر کشور زده است.
اما artilleryman من منصرف: "این محبت مرتب کردن بر اساس حق همسر،" او
گفت: "به او یک زن بیوه" و در پایان من موافقت کردند که با او بروم، تحت پوشش
جنگل، شمال، تا آنجا که خیابان Cobham قبل از من با او جدا است.
پس از ان من یک مسیر انحرافی را طی بزرگ فرنگی اصل را برای رسیدن Leatherhead.
من باید در یک بار آغاز شده است، اما همراه من در خدمت فعال بوده است و او
می دانستم که بهتر از آن است.
او خانه برای یک فلاسک، که او با ویسکی پر لخت کردن من و ما به انتظارنشسته بودند
هر جیب با بسته های بیسکویت و تکه گوشت است.
سپس ما از خانه بیرون رخنه، و فرار به سرعت ما پایین می تواند جاده بد ساخته شده
که من یک شبه آمده بود. خانه ترک به نظر می رسید.
در راه ذخیره کردن یک گروه از سه بدن سوخته به هم نزدیک، مرده را لرزاند
به حرارت ری و اینجا و آنجا عبارت بود از چیزهایی که مردم کاهش یافته بود - یک ساعت،
کفش راحتی، یک قاشق نقره ای و اشیاء با ارزش مانند فقیر است.
در گوشه چرخش به سمت اداره پست سبد کوچک، پر شده با جعبه و
مبلمان، و اسب، پاشنه بلند بر روی یک چرخ شکسته است.
عجله جعبه نقدی شده بود شکست باز و پرتاب در زیر آوار است.
به جز تسلیم در پرورشگاه، که هنوز در آتش بود، هیچ یک از خانه ها
بسیار به شدت رنج می برد در اینجا.
اشعه حرارت بالای دودکش تراشیده شده بود و به تصویب رسید.
با این حال، خود را نجات دهد، اما به نظر می رسد وجود ندارد روح زنده هیل در Maybury به.
اکثر ساکنان از طریق قدیمی فرار کرده بود و گمان می کنم،
Woking جاده - جاده من وقتی که من به Leatherhead سوار گرفته بود - و یا آنها را پنهان کرده بود.
رفتیم خط، توسط بدن مرد در سیاه و سفید، جوشانده در حال حاضر از شب
احترام بگذارید، و به داخل جنگل در پای تپه آغاز شد.
ما را از طریق این نسبت به راه آهن بدون ملاقات روح، تحت فشار قرار دادند.
جنگل ها در سراسر خط اما ویرانه های زخم و سیاه شدن جنگل
ترین بخش درخت افتاده بود، اما نسبت برخی هنوز ایستاده بود، خاکستری ملال انگیز
ریشه می گیرد، با شاخ و برگ قهوه ای تیره به جای سبز.
در سمت ما آتش بیش از تاول نزدیک درختان انجام داده بود، آن را شکست خورده بود.
امن جای پای آن است.
در یک مکان woodmen در محل کار روز شنبه بوده است، درختان، قطع و تازه
تقلیل، غیر روحانی در پاکسازی، با انبوه از خاک اره و ماشین برش و
موتور.
سخت کلبه موقت بود، ترک. نفس باد وجود ندارد
صبح، و همه چیز عجیبی هنوز هم بود.
حتی پرندگان ساکت بودند، و همانطور که ما در کنار من شتاب و artilleryman به صحبت
در زمزمه و در حال حاضر و دوباره بر شانه های ما نگاه کرد.
یک یا دو بار متوقف به گوش دادن.
بعد از یک زمان در نزدیکی جاده ها را به خود جلب کرد و ما شنیدیم جغ جغ یا تلق تلق کردن از hoofs و
دیدم از طریق درخت ساقه سه سرباز سواره نظام سوار به آرامی به سمت Woking.
ما آنها را مورد ستایش قرار داد، و آنها را متوقف کرده است در حالی که ما نسبت به آنها شتاب زده به.
این یک ستوان و یک زن و شوهر از افراد از Hussars 8 بود، با پایه
مانند تئودولیت، که artilleryman به من گفت یک دستگاه عکسبرداری از افتاب است.
"شما مردان من دیده ام این راه صبح امروز، گفت:"
ستوان. "چه دم؟"
صدا و چهره او مشتاق بودند.
مرد پشت سر او خیره جالب. artilleryman شروع به پریدن کرد این بانک را به
جاده ها و ادای احترام است. "تفنگ تخریب شب گذشته، آقا.
مخفی شده است.
تلاش برای پیوستن باتری، آقا. شما در نزد مریخی ها می آیند،
انتظار می رود، حدود نیمی از یک مایل در امتداد این جاده است. "" دیکنز آنها دوست دارند؟ "پرسید:
ستوان.
"بزرگان در زره، آقا. صد فوت ارتفاع است.
سه پاها و بدن مانند 'luminium، توانا و با یک سر بزرگ در کاپوت، آقا. "
"ستوان گفت: گم شو!"
"چه سر در گم مزخرف!" "شما خواهید دید، آقا.
آنها حامل یک نوع از جعبه، آقا، که شاخه های آتش و حمله شما مرده است. "
"D'شما معنی - تفنگ؟
"نه، آقا،" و artilleryman یک حساب زنده از اشعه حرارتی را آغاز کرد.
در نیمه راه از طریق، ستوان او را قطع و به من نگاه کرد.
من هنوز هم در ساحل ایستاده بود کنار جاده.
"این کاملا درست است،" به من گفت. "خب،" ستوان، گفت: "گمان می کنم
کسب و کار من است بیش از حد به آن را ببینید.
در اینجا نگاه کنید - به artilleryman - "ما در اینجا به تفصیل در حال پاکسازی مردم از خود
خانه شده است.
شما بهتر است در کنار رفتن و گزارش خود را به سرتیپ کل ماروین، و به او بگو
همه شما می دانید. او در Weybridge است.
راه را می دانند؟ "
من گفتم: "من،" و او تبدیل اسبش جنوب دوباره.
"نیمی از یک مایل، شما می گویند؟ گفت:" او. "در اکثر" من پاسخ داد و با اشاره به بیش از
treetops جنوب.
از من تشکر کرد و سوار، و دیدیم نه بیشتر.
دورتر در امتداد ما را بر یک گروه از سه زن و دو کودک در جاده آمد، مشغول
پاکسازی کلبه کارگر.
آنها برگزاری یک کامیون دست کم، و آن ستون با نجس، به دنبال
بسته نرم افزاری و مبلمان کهنه. آنها بیش از حد پشتکاری قابل ملاحظه مشغول
صحبت به ما به عنوان ما به تصویب رساند.
Byfleet ایستگاه ما از درختان کاج ظهور و آرامش کشور و
صلح آمیز در زیر نور خورشید صبح.
ما به مراتب فراتر از طیف وسیعی از اشعه حرارت وجود دارد، و بود آن را برای
فرار خاموش برخی از خانه ها، جنبش تکان دهنده از بسته بندی در دیگران،
گره از سربازان ایستاده بر روی پل
راه آهن و با خیره پایین خط به سمت Woking، روز به نظر می رسید
بسیار هر یکشنبه ای دیگر می خواهم.
waggons چندین مزرعه و چرخ دستی های در حال حرکت creakily در امتداد جاده به Addlestone، و
ناگهان از طریق دروازه زمینه ما، در سراسر کشش از علفزار مسطح را دیدم، شش
در دوازده pounders در خیابانهای منظمی در فواصل مساوی با اشاره به سمت Woking.
توپچی ها ایستاده بود اسلحه در انتظار و waggons مهمات در یک کسب و کار بودند.
می خواهم از راه دور.
مرد ایستاده بود تقریبا اگر تحت بازرسی است.
"خوب است! گفت: I." آنها یک شات عادلانه، در هر میزان است. "
این artilleryman مردد در دروازه.
او گفت: "من باید بر روی". دورتر نسبت به Weybridge، تنها بیش از
پل، تعدادی از مردان در سفید کت خستگی پرتاب یک حصار طولانی وجود دارد،
و تفنگ در پشت.
"کمان و کمان در برابر رعد و برق، به هر حال، گفت:« artilleryman.
"آنها aven't دیده می شود که پرتوی آتش رتبهدهی نشده است."
افسران بودند که به طور فعال درگیر نمی ایستاد و خیره بیش از treetops
در جهت جنوب باختری، و مردان حفر می کنند در هر حال حاضر و دوباره توقف در تعجب و یا ترس نگاه کردن
همان جهت است.
Byfleet در جنجال راه انداختن، مردم بسته بندی، و نمره hussars ها، برخی از آنها
، برخی از اسب بر روی پیاده بودند، آنها را شکار مورد.
سه یا چهار waggons دولت سیاه و سفید با صلیب در دایره های سفید و قدیمی
در میان سایر وسایل نقلیه، اتوبوس، در خیابان روستا بار زده شد.
نمرات از مردم، بسیاری از آنها به اندازه کافی فرصت مطالعاتی به فرض وجود دارد
بهترین خود را به لباس.
سربازان شدند که بیشترین مشکل در ساخت آنها را متوجه
گرانش و موقعیت خود را.
ما شاهد یک شخص مسن با یک جعبه بزرگ و نمره یا بیشتر از گلدانهای گل چروک
شامل ارکیده، به عصبانیت expostulating با بدنی که آنها را ترک
پشت سر گذاشت.
من ایستاد و دستش را گریبانگیر است. "آیا شما می دانید که چه چیزی بیش از وجود دارد؟"
من گفت، با اشاره به در بالای کاج که مریخی ها را مخفی می کرد.
"ام" گفت که او، عطف است.
"من explainin 'این است vallyble است." "مرگ"
من فریاد زد. "مرگ در حال آمدن است!
مرگ! "و خروج او به هضم که اگر او می تواند، پس از هول هولکی توپخانه
مرد است. در گوشه نگاه کردم.
باشد آن سرباز به او را ترک کرده بودند، و او هنوز ایستاده بود جعبه خود را با گلدان
ارکیده بر روی درپوش آن، و با خیره مبهم درختان.
هیچ کس در Weybridge می تواند ما را که در آن ستاد تاسیس شد، تمام
جای در سردرگمی چنین بود را من در هر شهر قبل هرگز دیده بود.
چرخ دستی، واگن در همه جا، گوناگون از شگفت آور ترین conveyances و
گوشت اسب.
ساکنان محترم از محل، مردان در لباس های گلف و قایقرانی، همسران
prettily لباس، بسته بندی، سمت رودخانه کفش راحتی انرژی کمک، کودکان
هیجان زده، و در اکثر موارد، به شدت
خوشحال در این تنوع شگفت آور خود را تجربه یکشنبه.
در میان آن همه قائم مقام شایسته pluckily برگزاری یک جشن در اوایل،
و زنگ خود را jangling بالاتر از هیجان.
من و artilleryman، نشسته بر روی مرحله از محل عمومی در خیابان برای اب نوشیدن، بسیار
غذا قابل قبول بر اساس آنچه که ما با ما آورده بود.
گشت زنی سربازان - اینجا هیچ hussars های طولانی تر، اما grenadiers در سفید -
مردم هشدار به حرکت در حال حاضر و یا به آن پناه در زیرزمین خود را در اسرع وقت
شلیک آغاز شد.
دید ما به عنوان عبور از پل راه آهن که جمعیت رو به رشد مردم
مونتاژ و ایستگاه راه آهن و پلت فرم swarming با انباشته شد
جعبه و بسته بندی.
ترافیک عادی متوقف شده بود، به اعتقاد من، به منظور اجازه می دهد از گذشت
از سربازان و اسلحه به Chertsey، و پس از آن مبارزه وحشی رخ داده است شنیده
برای مکان در قطار های ویژه ای است که در یک ساعت بعد قرار گرفتند.
ما در Weybridge تا ظهر باقی مانده، و در آن ساعت که ما خودمان را در
محل در نزدیکی Shepperton قفل که در آن Wey و تیمز بپیوندید.
بخشی از آن زمان ما از عمر خود را صرف کمک به دو پیر زن به بسته سبد خرید.
Wey دهان سه برابر، و در قایق این هستند استخدام می شوند، و در آنجا بود
کشتی در سراسر رودخانه.
در سمت Shepperton بود کاروانسرا با چمن، و فراتر از آن است که برج
Shepperton کلیسای - مارپیچ جایگزین شده است - در بالای درختان افزایش یافت.
در اینجا ما هیجان زده و پر سر و صدا از جمعیت مهاجر است.
هنوز پرواز را به وحشت رشد کرده است، اما مردم به مراتب بیشتر از حال حاضر وجود دارد
همه قایق پس وپیش می تواند قادر به عبور.
مردم آمدند به همراه نفس نفس در زیر بار سنگین، یک زن و شوهر حتی
حمل درب منزل یا حیاط پهلویی یا دور افتاده و کوچکی رو بین آنها، با برخی از کالاهای خانگی خود
انباشت اشیاء بدست آمده بر آن است.
یک مرد به ما گفت که او به معنای به تلاش برای گرفتن و دور از ایستگاه Shepperton.
بود تعداد زیادی از فریاد وجود دارد، و یک مرد حتی jesting شد.
مردم این ایده به نظر می رسید که در اینجا بود که مریخ به سادگی نیرومند بودند
انسان، که ممکن است حمله و کیسه شهر، قطعا در پایان تخریب.
همه مردم در حال حاضر و پس از آن عصبی نگاه می در سراسر Wey، در مراتع
نسبت به Chertsey، اما همه چیز را بیش از وجود دارد هنوز.
در سراسر رودخانه تیمز، به جز تنها جایی که قایق فرود آمد، همه چیز آرام بود، در
کنتراست رنگی با طرف سوری. مردم که وجود دارد را از قایق به زمین نشست
رفت tramping پایین خط.
قایقی که بوسیله سیم یا طناب و غیره از یک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود بزرگ فقط ساخته شده بود یک سفر است. سه یا چهار سرباز ایستاده بود در چمن
مسافرخانه، خیره و jesting در فراریان، بدون ارائه به کمک.
کاروانسرا، بسته شد و آن را به عنوان در حال حاضر در عرض چند ساعت ممنوع شده بود.
"که چه؟" گریه قایقرانی، و "خفه شو، احمق!" گفت: یک انسان در نزدیکی من را به
yelping سگ.
سپس صدا آمد دوباره، این بار از جهت Chertsey، ضربه مبهم -
صدای تفنگ. جنگ شروع شده است.
باتری ها تقریبا بلافاصله نهان در سراسر رودخانه را به حق ما، نهان به دلیل
درختان، در زمان کر، به شدت شلیک یکی پس از دیگری.
زن فریاد زد.
همه ایستاده بود، دستگیر بزنید ناگهانی از جنگ، در نزدیکی ما و در عین حال به ما نامرئی است.
هیچ چیز برای صرفه جویی در مراتع صاف دیده می شود، گاو با تغذیه unconcernedly برای اکثر
بخشی از درختان بید نقره ای و سبوس حرکت در نور آفتاب گرم.
«توقف sojers'll اونا، گفت:« یک زن در کنار من، doubtfully.
haziness بیش از treetops افزایش یافت.
ناگهان دیدم که با عجله از دود را دور تا رودخانه، پف از دود است که
را به هوا *** و آویزان. و فورا زمین heaved، زیر پا و
یک انفجار سنگین در هوا را تکان داد، فوق العاده
دو یا سه پنجره در خانه ای نزدیک، و ترک ما را شگفت زده است.
"در اینجا هستند!" مرد در نیوجرسی آبی فریاد زد.
"ان.
D'yer آنها را ببینید؟ ان! "
سرعت، یکی پس از دیگری، یک، دو، سه، چهار نفر از مریخ زرهی
ظاهر شد، بیش از درختان کمی دور، در سراسر مراتع مسطح که کشیده
به سمت Chertsey، و striding با عجله به سمت رودخانه.
کوچک از چهره cowled آنها در ابتدا به نظر می رسید، با یک حرکت نورد و به سرعت به عنوان
پرواز پرندگان است.
سپس، پیشرفت مورب به سمت ما آمد، پنجم.
بدن های زره پوش خود را در خورشید glittered آنها به سرعت رو به جلو جاروب بر می
اسلحه، به سرعت در حال رشد بزرگتر آنها را کشید نزدیکتر.
یکی در از چپ افراطی، دور می شود، رونق بزرگ در هوا،
و شبح مانند و وحشتناک اشعه حرارت من در حال حاضر در smote جمعه شب دیده می شود نسبت به
Chertsey زده و شهر.
در نگاه این موجودات عجیب و غریب، سریع و وحشتناک جمعیت در نزدیکی
لبه آب به نظر می رسید به من برای یک لحظه وحشت، زده می شود.
هیچ جیغ یا فریاد می کشیدند، اما سکوت وجود دارد.
سپس سوفل خشن و حرکت پا - پاشش از آب است.
انسان، خیلی وحشت زده به قطره جا رختی او بر روی شانه خود انجام شده،
چرخش دور و ارسال متناوب با یک ضربه از گوشه ای از بار خود را.
زن من با دست خود محوری و گذشته من با عجله.
من با عجله از مردم تبدیل شده است، اما من برای اندیشه بیش از حد وحشت زده نیست.
اشعه حرارتی وحشتناک در ذهن من بود.
برای به دست آوردن زیر آب! همین بود!
"دریافت زیر آب!" من فریاد زد، توجهی نشد.
من در مورد دوباره با آن روبرو و با عجله به سمت مریخ نزدیک، با عجله به سمت راست پایین
gravelly ساحل و بی پروا به آب. دیگران همین است.
boatload از مردم قرار دادن پشت آمد بگذرد، که من با عجله گذشته است.
سنگ زیر پای من گل آلود و لغزنده بودند، و رودخانه چنان کم بود که من
شاید 20 فوت فرار به ندرت کمر عمیق.
پس از آن، به عنوان مریخ towered: سربار به ندرت، چند صد متری را از شما دور میکند،
پرت خودم رو به جلو در زیر سطح.
پاشیده مردم در قایق جهش به رودخانه صدا مانند
thunderclaps در گوش من. مردم فرود شتابان در هر دو طرف
رودخانه.
اما دستگاه مریخ اطلاع یافتن پست های بیشتر برای لحظه ای از مردم از اجرای این
راه و از یک مرد از سردرگمی از مورچه ها در لانه که در برابر
پای خود را اخراج کرده است.
هنگامی که، نیمی خفه سر من بالا آب مطرح، هود مریخ اشاره کرد
باتری ها که هنوز هم شلیک شد در سراسر رودخانه، و آن را به عنوان پیشرفته چرخش
سست باید ژنراتور اشعه حرارت.
در لحظه ای دیگر آن را در بانک، و در گام های بلند برداشتن wading را در نیمه راه در سراسر بود.
زانو خم از پاهای مهمترین آن در بانک دورتر، و در لحظه ای دیگر آن را به حال
مطرح خود را به ارتفاع کامل خود را، نزدیک به روستای Shepperton.
فورا شش تفنگ است که، برای هر کسی که در بانک سمت راست ناشناخته، پنهان شده بود
در پشت حومه آن روستا، از کار اخراج شدند به طور همزمان.
صدمه و تکان مغز که منجر به بیهوشی میشود ناگهانی نزدیک، و نزدیک بر اول، پرش قلب من.
هیولا در حال حاضر جمع آوری شد و مورد تولید اشعه حرارت به عنوان اولین پوسته
به منفجر 6 متری بالاتر از کاپوت.
خودم رو دادم به گریه از شگفتی است. من تو را دیدم و فکر کردم چیزی از چهار
مریخ هیولا، توجه من بر حادثه نزدیکتر پرچ شد.
همزمان با دو پوسته دیگر در هوا در نزدیکی بدن هود پشت سر هم پیچیده
دور در زمان به دریافت خواهید کرد، اما نه در زمان به گول زدن، پوسته چهارم.
پوسته سالم در مواجهه با چیز پشت سر هم.
هود bulged، را دیدم، در دوازده قطعه پاره پاره از گوشت قرمز چرخید
و پر زرق و برق فلز.
"ضربه!" من فریاد زد، با چیزی میان فریاد و تشویق است.
من شنیده ام پاسخ دادن به نوشته در مورد من از مردم در آب است.
من می توانستم از آب خارج کرد که با وجد و سرور لحظهای همگانی روندی است.
عظیم میبرند به reeled مانند یک غول مست، اما نمی افتد.
تعادل خود را توسط یک معجزه، بهبودی، و، و دیگر heeding مراحل آن و با
دوربین که از کار اخراج حرارت ری در حال حاضر اتصال دهنده را با حالت انقباض به شکلی تایید، آن را به سرعت بر Shepperton به reeled.
اطلاعاتی زندگی می کنند، مریخ را در داخل کاپوت و مقتول را به آب و تاب منعکس شد
چهار باد آسمان بود و چیزی در حال حاضر دستگاه های پیچیده صرفا از فلز
چرخش به نابودی است.
آن را در طول یک خط راست راند، ناتوان از هدایت.
زد برج کلیسای Shepperton، فوق العاده آن را به عنوان اثر
با دژکوب ممکن است انجام داده اند، swerved به کنار، blundered در سقوط با
نیروی فوق العاده ای به رودخانه از دید من.
انفجار خشونت آمیز در هوا تکان داد، و از آب، بخار، گل و فواره زدن اب و را درهم شکست
فلز دور به آسمان به ضرب گلوله کشته است.
به عنوان دوربین اشعه حرارت آب، دومی به سرعت فلش بود
و تبدیل آن به بخار است.
در لحظه ای دیگر، یک موج بزرگ مانند مته سوراخ جزر و مد گل آلود اما تقریبا scaldingly داغ، آمد
جارو دور خم بالادست.
من تو را دیدم افرادی تلاش shorewards، و شنیده جیغ و فریاد کمرنگ
بالاتر از غرش seething و سقوط مریخ.
برای یک لحظه من مثبت هیچ چیزی از گرما، نیاز به ثبت اختراع خود را فراموش کرده
حفظ.
من از طریق آب پر سر و صدا پخش، هل دادن کنار یک مرد سیاه و سفید برای انجام این کار،
تا من می توانم ببینم خم دور. نیم دوجین قایق ترک سخت تن به تن
aimlessly بر سردرگمی امواج.
مریخ دارن میریزن رو به پایین دست چشم آمد، که در سراسر رودخانه دراز کشیده، و برای
در اکثر موارد مستغرق.
ابرهای ضخیم از بخار ریختن خرابه، و از طریق پرآشوب
چرخش حلقه من می توانم ببینم، متناوب و مبهم، اندام عظیم تان شدیدا
آب و چلپ چلوپ کردن و اسپری گل و کف را به هوا پرتاب.
این ریشه حساس تحت تأثیر زده و مانند سلاح های زندگی، و جز درماندگی
purposelessness از این جنبش، آن بود که اگر برخی از چیز مجروح شدند تلاش
برای زندگی خود را در میان امواج.
مقدار زیادی از مایع قهوه ای گلچهره در spurting در جت های پر سر و صدا از
ماشین است.
توجه من از این تب و تاب مرگ خشمگین فریاد منحرف شد، می خواهم که از
چیزی به نام آژیر در شهرهای تولید ما است.
یک مرد تا زانو در نزدیکی مسیر بکسل، به فریاد inaudibly به من و اشاره کرد.
با نگاهی به گذشته، دیدم مریخی دیگر پیشرفت با گام های غول پیکر پایین
رودخانه از جهت از Chertsey را.
اسلحه Shepperton صحبت کرد این زمان unavailingly.
که من در یک بار زیر آب ducked، و نفسم را نگه داشته تا جنبش بود
عذاب، blundered دردناکی پیش در زیر سطح به عنوان زمانی که من می توانم.
آب در یک جنجال راه انداختن در مورد من بود، و به سرعت در حال رشد گرم تر است.
هنگامی که برای یک لحظه سرش را بلند خود را به نفس و پرتاب مو و آب از من
چشم ها، افزایش بخار آب در یک مه سفید در چرخش بود که در ابتدا مخفی مریخی
در دسترس نباشد.
سر و صدا پر سر و صدا می شد. سپس من آنها را دیدم dimly، چهره های عظیم الجثه
خاکستری، بزرگ توسط غبار.
آنها با من گذرانده بودند، و دو دولا شدن بیش از frothing، پر سر و صدا
خرابه رفیق خود.
سوم و چهارم در کنار او ایستاده بود در آب، شاید دو صد متری
از من، دیگر نسبت به Laleham.
ژنراتور اشعه حرارت بالا دست تکان داد، و پرتوهای صدای خش خش smote به این راه
و آن.
هوا پر از صدا بود، یک جنگ پر سر و صدا و گیج کننده ای از صداهای -
clangorous DIN مریخ، سقوط از خانه در حال سقوط، ضربه درختان،
نرده ها، سوله فلش را به شعله، و آمیزش و خروش از آتش است.
انبوه دود سیاه شده بود جهش تا با بخار آب از رودخانه ممزوج شدن، و به عنوان
حرارت اشعه ایکس را به پس وپیش بر Weybridge رفت تاثیر آن برق مشخص شد
لامپ های رشته ای سفید، که به در یک بار به رقص پر دود و شعله های کم رنگ و پریده.
هنوز هم خانه ها نزدیکتر ایستاده بود دست نخورده، در انتظار سرنوشت خود، سایه، ضعف و
رنگ پریده در بخار، با آتش پشت سر آنها را به پس وپیش رفتن.
شاید برای لحظه ای در آنجا ایستاده بود، سینه بالا در آب تقریبا جوش،
زبانم بند آمده در سمت من، نا امید کننده از فرار.
از طریق بخار دهان من می توانم ببینم کسانی که با من در این رودخانه بوده است تقلا
از آب را از طریق نی، مانند قورباغه های کوچک را از طریق چمن عجله از
پیش از یک مرد، یا در حال اجرا پس وپیش در ترس مطلق در مسیر بکسل.
ناگهان سفید چشمک زن از گرما ری آمد و جهش به سمت من.
خانه آنها در تماس خود را حل مجوف، darted بیرون و شعله های آتش و درختان
تغییر به آتش با سر و صدا است.
ری flickered بالا و پایین مسیر بکسل، لیس کردن مردم که فرار
راه و آن، آمد و به لبه آب نه به 50 متری از جایی که من ایستاده بود.
به آن سوی رودخانه به Shepperton جاروب و آب در مسیر خود را در یک گل رز
سعادت جوش با بخار کاکل دار. من تبدیل shoreward.
در لحظه ای دیگر موج بزرگ تقریبا در نقطه جوش بر من عجله بود.
من با صدای بلند داد زدم، سوختن، نیمه کور، رنجدیده، من را از طریق مبهوت
جهش، صدای خش خش آب به سمت ساحل.
پای من گرفتار آن شده اند که پایان.
من درمانده سقوط کرد، در نگاه پر از مریخ، بر gravelly لخت و گسترده،
تف اجرا می شود که به مناسبت زاویه Wey و تیمز.
انتظار می رود چیزی جز مرگ.
من یک حافظه کم پای مریخ درون یک نمره از کارگاههای
سر من، رانندگی مستقیما به ماسه سست، چرخش آن را در این راه و و
بلند کردن دوباره از تعلیق طولانی، و پس از آن
چهار حمل بقایای رفیق خود را بین آنها، در حال حاضر روشن و پس از آن
در حال حاضر ضعف را از طریق حجاب از دود، را عقب interminably، آن را به من به نظر می رسید،
در سراسر یک فضای گسترده ای از رودخانه و چمنزار است.
و پس از آن، بسیار به آرامی، من متوجه شدم که با یک معجزه به من تا به حال فرار است.
>