Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXV. که در آن Porthos فکر می کند او به دنبال
قلمرو.
Aramis و Porthos ، داشتن سود توسط آن زمان آنها را توسط Fouquet اعطا شده ، آیا این افتخار را دارد
سواره نظام فرانسه با سرعت خود را.
Porthos چه نوع از ماموریت او برای نشان دادن این کار مجبور شد به وضوح نمی دانند
مقدار سرعت ، اما او را دیدم Aramis ترغیب خشمگینانه او ، Porthos ، موجب
در همان شیوه است.
آنها به زودی به حال ، در این روش ، دوازده لیگ را بین آنها و Vaux قرار داد ، آنها
سپس موظف به تغییر اسب ها ، و سازماندهی یک نوع آرایش پست.
آن را در طول یک رله که Porthos جرأت برای بازجویی Aramis discreetly شد.
صدا در نیاوردن! "دومی پاسخ :" می دانم تنها که ثروت ما به آن ها بستگی دارد به سرعت ما است. "
همانطور که اگر Porthos هنوز شده بود تفنگ دار ، بدون اژدهای طلایی شان سویا یا maille از 1626 ، او
تحت فشار قرار دادند جلو. که سحر و جادو کلمه "ثروت" همیشه به معنای
چیزی در گوش انسان.
این بدان معنی است به اندازه کافی برای کسانی که هیچ چیز ، به این معنی بیش از حد برای کسانی که
کافی است. "من باید به صورت یک دوک! گفت :" Porthos ،
با صدای بلند.
او سخن گفتن با خود است. پاسخ Aramis : "است که ممکن است" ، لبخند
پس از مد روز خود را ، به عنوان اسب Porthos او را به تصویب رساند.
Aramis احساس ، صرف ، به عنوان اینکه مغز او را آتش زده بودند ، فعالیت
بدن در subduing که ذهن هنوز رتبهدهی نشده است موفق.
همه از مواج شور ، دندان درد روانی یا تهدید فانی وجود دارد ، raged ، gnawed
و بیدارم در افکار از خلیفه ناراضی است.
لقاء او آثار قابل رویت از این مبارزه بی ادب را به نمایش گذاشته است.
رایگان در بزرگراه خود را به هر تصور از لحظه ای رها ، Aramis
شکست نیست که در هر شروع از اسب خود قسم می خورم ، در هر نابرابری در جاده.
رنگ پریده ، در زمان های هولناک با عرق جوش ، سپس بار دیگر خشک و یخ زده ، او شلاق
اسب خود را تا خون جاری از طرف آنها.
Porthos ، که غالب گسل بود حساسیت نیست ، در این تشکر.
به این ترتیب سفر آنها در مدت هشت ساعت های طولانی ، و سپس وارد اورلئان.
ساعت چهار بعد از ظهر بود.
Aramis ، مشاهده این ، مورد قضاوت قرار دارد که هیچ چیز پیگیری نشان داد به احتمال.
بدون عنوان مثال این باشد که نیروهای نظامی قادر به گرفتن او و Porthos باید
مبله با رله کافی برای انجام چهل فرسنگ در هشت ساعت است.
بنابراین ، اعتراف پیگیری ، که در همه آشکار نیست ، فراریان پنج ساعت
در پیش از تعقیب آنها است.
Aramis تصور می کردند که ممکن است هیچ تدبیری در مصرف بقیه کمی است ، اما
که برای ادامه این موضوع را مطمئن تر.
بیست و لیگ بیشتر ، انجام شده با همان سرعت ، بیست بیشتر لیگ ها
بلعیدم ، و هیچ کس ، حتی D' Artagnan ، می تواند دشمنان پادشاه پیشی.
Aramis احساس موظف است ، بنابراین ، بر Porthos تحمیل درد از نصب بر روی
سوار بر اسب دوباره.
آنها تا هفت ساعت در شب سوار بود ، و تنها یک پست بیشتر بین
آنها و Blois. اما در اینجا یک تصادف شیطانی آگاهند
Aramis تا حد زیادی.
اسب در پست وجود دارد.
اسقف اعظم خود را توسط چه دوزخی دسیسه دشمنان خود را در موفق شده بود پرسید :
محروم کردن او را -- ابزار رفتن بیشتر ، او که شانس به عنوان به رسمیت شناخته هرگز
خدای که علت برای هر
تصادف ، ترجیح داده و اعتقاد داشتند که امتناع از رئيس پست ، در این یک ساعت ،
در چنین یک کشور ، در نتیجه از نظم ناشی از بالا بود : نظم
داده شده با نمایی از توقف کوتاه پادشاه ساز در میان پرواز خود.
اما در حال حاضر او به شور پرواز ، بنابراین به عنوان تهیه یا یک اسب
یا توضیح ، او با خاطره شگفت زده شده که کنت د لا Fere
زندگی در محله.
می گوید : "من سفر بود." وی افزود : او "من اسب برای یک مرحله کامل می خواهید.
من دو اسب برای رفتن و پرداخت مراجعه به یک نجیب زاده از آشنایی من که ساکن مشاهده
در نزدیکی این محل است. "
"چه نجیب زاده پرسید :" رئيس پست. "م. لو کنت د لا Fere. "
"اوه!" رئيس پست پاسخ : با احترام ، کشف ، "نجیب زاده بسیار ارزشمند است.
اما ، هر آنچه که ممکن است میل من خودم را سازگار به او ، من نمی تواند کلسیم را تامین نماید
شما با اسب برای همه معدن توسط M. لو دوک د بیوفورت مشغول شده است. "
در واقع! "گفت : Aramis ، بسیار ناامید.
"تنها" ، ادامه داد : رئيس پست ، "اگر شما قرار داده تا با کالسکه کوچک من ،
من به اسب کور قدیمی است که هنوز پاهای او را سمت چپ ، مهار و شاید خواهد شد
قرعه کشی شما را به خانه م لو کنت د لا Fere. "
ارزش لوئیس ، گفت : "Aramis.
"نه ، آقا ، از جمله سواری به ارزش بیش از یک تاج است که آنچه را که م Grimaud ،
مباشر کنت ، همیشه به من پرداخت می کند هنگامی که او استفاده می کند که کالسکه و من باید
آرزو نمی کنت د لا Fere که باید به
سرزنش من با داشتن بر روی یکی از دوستان او تحمیل شده است. "
"همانطور که شما لطفا ، گفت : Aramis ،" به ویژه به عنوان مورد disobliging کنت د لا
Fere ، فقط من فکر می کنم من حق را به شما لوئیس را برای ایده خود ".
"آه! بدون شک ، پاسخ داد : "رئيس پست با لذت.
و خود او با مهار اسب باستان به حمل creaking.
در Porthos ضمن به ناگهان کنجکاو بود.
او تصور کرد که او را به گلوله نخ به راز کشف کرده بود ، و او احساس خوشحال ، زیرا یک
سفر به Athos ، در وهله اول ، قول داد او را به رضایت از حد ، و ، در
بعد ، به او امید پیدا کردن در همان زمان ، بستر خوب و شام خوب است.
کارشناسی ارشد ، داشتن به این کالسکه آماده به دستور یکی از مردان خود را به درایو
غریبه به لا Fere.
Porthos صندلی خود را به سمت Aramis در زمان ، زمزمه در گوش او ، "من
را درک کنید. "" AHA! "گفت : Aramis ،" و چه چیزی شما را
درک ، دوست من؟ "
"ما می رویم ، در بخشی از پادشاه ، به ایجاد برخی از پیشنهاد بسیار خوبی برای Athos."
"پیف! گفت :" Aramis.
"شما نیاز به هیچ چیز درباره آن را به من بگویید ،" اضافه Porthos شایسته ، سعی reseat
خود را برای جلوگیری از jolting ، "شما باید به من چیزی بگوید ، من باید حدس می زنم."
"خب! ، دوست من حدس می زنم دور ".
آنها در خانه Athos حدود نه ساعت در شب وارد ، مورد علاقه
ماه پر زرق و برق.
این نور شاد خشنود Porthos فراتر از بیان ، اما Aramis به نظر می رسد اذیت شده توسط.
آن را در یک درجه برابر. او نمی تواند کمک کند چیزی از این را نشان می
به Porthos ، که جواب داد -- "AY! برای همیشه!
من حدس می زنم که چگونه آن را! این ماموریت یک راز است. "
این آخرین حرف های خود را در کالسکه بود. راننده او را با گفتن قطع شود ،
"آقایان ، ما وارد شده اند."
Porthos و همدم او alighted قبل از دروازه قلعه کوچک ، جایی که ما
در مورد دیدار مجدد قدیمی ما آشنایان Athos و Bragelonne ،
آخر آنها از زمان کشف خیانت لا Valliere ناپدید شده بود.
اگر یک صحت و گفت از دیگری وجود دارد ، آن این است : griefs بزرگ حاوی در درون
خود جوانه از دلداری.
این زخم های دردناک ، تحمیل بر رائول ، او را به پدرش نزدیکتر کشیده شده بود دوباره ؛
و خدا می داند چگونه شیرین consolations که از شیوا سرازیر شد
دهان و قلب سخاوتمندانه از Athos است.
زخم بود cicatrized نیست ، اما Athos ، با زور و گو با پسرش و مخلوط کردن
کمی بیشتر از زندگی خود را با آن مرد جوان ، او را به درک آورده بود
که این اضطراب سخت و ناگهانی از اولین خیانت است
لازم به هر وجود انسان است و هیچ کس تا بدون مواجهه با دوست
آن. رائول گوش ، دوباره و دوباره ، اما هرگز
قابل درک باشد.
هیچ چیز جایگزین در قلب عمیقا مبتلا یاد و اندیشه
شی محبوب. رائول و سپس به استدلال او پاسخ
پدر :
"موسیو ، که شما به من بگویید که درست است ، من معتقدم که هیچ کس تا به رنج می برد
عواطف از قلب تا حد شما ، اما شما یک مرد بیش از حد بزرگ است به دلیل
هوش ، و بیش از حد به شدت توسط محاکمه
ثروت جانبی برای ضعف این سرباز که برای رنج می برد اجازه ندهد
اولین بار.
من پرداخت ادای احترام خواهد شد که برای بار دوم که حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده ؛ اجازه من به خودم فرو می روند
آنچنان عمیق در غم و اندوه من است که ممکن است من خودم در آن را فراموش کرده ام ، که من ممکن است حتی من غرق
دلیل در آن. "
"رائول! رائول! "
"گوش دادن ، آقا.
باید هرگز خودم اشنا به این ایده که لوئیس ، chastest و بی گناه ترین
زنان ، قادر بوده است به طوری basely فریب یک مرد صادقانه و واقعی عاشق
به عنوان خودم.
می تواند هرگز خودم را متقاعد کند که من می بینم که شیرین و شریف تغییر ماسک را به یک
ریاکارانه صورت شهوت انگیز است. لوئیس از دست داد!
بدنام لوئیس!
آه! monseigneur ، آن نظر بسیار بی رحمانه تر به من از رائول رها -- رائول
ناراضی! "Athos و سپس به کار چاره قهرمانانه.
وی لوئیس در برابر رائول دفاع ، و غدر او عشق خود را توجیه.
"زن که به پادشاه به همراه داشت چرا که او پادشاه است ، گفت :" او "
شایستگی این را مدل دهید بدنام ، اما لوئیس عاشق لوئیس.
جوان ، هر دو ، آنها فراموش کرده اند ، او را به رتبه او ، او او عهد.
عشق معاف همه چیز ، رائول می باشد. دو جوان عاشق یکدیگر با
صداقت. "
و هنگامی که او این شدید خنجر - محوری ، Athos ، با آه برخورد کرده بود ، دیدم رائول ، ملزم خواهند
دور در زیر زخم rankling ، و به ضخیم ترین recesses از چوب پرواز ، و یا
خلوت اتاق خود ، از چه رو ، یک ساعت
پس از آن ، او باز خواهد گشت ، رنگ پریده ، لرزش ، اما مقهور.
سپس ، از آمدن به Athos با لبخند ، او دست خود را ، مانند سگ که بوسه ،
شده مورد ضرب و شتم ، caresses استاد محترم ، به گسل خود را از گرو در اوردن.
رائول بازخرید چیزی جز ضعف خود ، و تنها غم و اندوه او را اعتراف.
پس از گذشتن دور روز است که به دنبال آن صحنه که در آن Athos بود تا خشونت
غرور سرکش پادشاه را متزلزل است.
هرگز هنگام و گو با پسرش ، هیچ اشاره او خود را به این صحنه هیچ وقت
او از جزئیات آن سخنرانی شدید ، که ممکن است ، شاید داشته باشد ، به من بدهید
consoled مرد جوان ، با نشان دادن او را رقیب خود را فروتن.
Athos آیا مایل نیستید که عاشق جرم باید به دلیل احترام به پادشاه خود را فراموش.
و هنگامی که Bragelonne ، سرسخت ، خشم ، و مالیخولیا ، با تحقیر از رویال صحبت کرد
کلمات ، از ایمان مبهم که madmen برخی از وعده های قرعه کشی که بیرون آمدن از
تخت ، زمانی که گذراندن بیش از دو قرن ،
با آن سرعت از یک پرنده است که عبور یک تنگه باریک برای رفتن از یک قاره به
از سوی دیگر ، رائول جرأت به پیش بینی زمان است که در آن پادشاهان خواهد بود محترم به عنوان
کمتر از مردان دیگر ، Athos به او گفت ، در
بی سر و صدا ، صدای خود را قانع کننده ، "شما راست ، رائول ، که شما می گویید اتفاق خواهد افتاد ؛
پادشاهان ، از دست دادن امتیازات خود را به عنوان ستاره که جان سالم به aeons خود را از دست آنها
شکوه و جلال.
اما وقتی آن لحظه می آید ، رائول ، ما باید مرده.
و به یاد داشته باشید آنچه که من به شما می گویم. در این جهان ، همه ، مردان ، زنان ، و پادشاهان ،
باید برای حال حاضر زندگی می کنند.
ما فقط می توانیم برای آینده ای برای خدا زندگی می کنند. "
این شیوه ای که در آن Athos و رائول بودند ، به طور معمول و گو بود ، و
راه رفتن در کوچه طولانی لیمو در پارک عقب و جلو ، هنگامی که زنگ
که در خدمت به اعلام به کنت
هر دو ساعت پس از شام و یا ورود یک بازدید کننده ، پله شد و ، بدون اتصال
هر گونه به اهمیت آن ، او به سمت خانه با پسرش تبدیل شده و در پایان
کوچه آنها خودشان را در حضور Aramis و Porthos در بر داشت.