Tip:
Highlight text to annotate it
X
زیبایی سیاه و سفید توسط آنا Sewell فصل 33.
اسب کابین لندن
ارمیا بارکر جدید من نام کارشناسی ارشد بود، اما از آنجا که هر کس او را جری، من باید
انجام همان. پولی، همسر او، به همان اندازه خوب بازی بود
به عنوان یک انسان می تواند داشته باشد.
او گوشتالو تر و تمیز، مرتب زن کم بود، با موهای صاف، تیره، چشم های تاریک، و
شاد دهان کوچک.
پسر دوازده ساله، قد بلند، فرانک، پسر بچه خوب خو و کم بود
دوروتی (دالی آنها، او نامیده می شود) مادرش بود را دوباره و دوباره، هشت ساله است.
آنها همه زیبا از یکدیگر علاقه من از جمله شاد، حالیکه به بازی "چرخ چرخ" می دانستند هرگز
قبل از و یا از خانواده. جری تاکسی از خود، و دو اسب،
که او راند و به خود حضور داشتند.
دیگر اسب او قد بلند، سفید، نه بزرگ راسته پاک کرده حیوانی به نام "کاپیتان" بود.
او در حال حاضر قدیمی بود، اما هنگامی که او جوان بود او باید پر زرق و برق او هنوز
راه افتخار نگه داشتن سر خود را و arching گردن او، در واقع، او، تربیت بالا بود
خوب ادب، اسب اصیل، هر اینچ از او.
او به من گفت که در جوانان اولیه اش او را به جنگ کریمه رفت، او متعلق به یک
افسر سواره نظام، و مورد استفاده قرار گیرد منجر به هنگ.
من بیشتر از آن آخرت بگویید.
صبح روز بعد، وقتی که من به خوبی مرتب، پولی و دالی آمد به حیاط برای دیدن
من و دوستای است.
هری که به کمک پدر خود را از صبح زود، و نظر خود را اعلام کرده بود.
که من باید به نوبه خود "آجر منظم".
پولی به ارمغان آورد من یک تکه سیب، و دالی یک تکه نان، ساخته شده و به همان اندازه از
اگر من "زیبایی سیاه و سفید" از زمان قدیمی شده بود.
این درمان به توان به دوباره petted و به صدای آرام صحبت بود، و من به آنها اجازه
و همچنین من می توانم که ای کاش مهربان باشند.
پولی فکر من خیلی خوش تیپ بود، و معامله بیش از حد بزرگ برای تاکسی خوب، اگر آن را
برای زانو شکسته است.
جری گفت: "البته هیچ کس به ما بگویند که تقصیر که وجود دارد"، "و تا زمانی
که من نمی دانم من باید او را به نفع شک، برای محکم، neater
پله من هرگز سوار.
ما بهش زنگ می زنم "جک" را به او، پس از یکی از قدیمی - باید ما پولی "؟
"آیا" او گفت، "من می خواهم برای حفظ نام خوب است."
کاپیتان در تاکسی رفت صبح است.
هری در بعد از مدرسه آمد تا به من غذا و به من آب بده.
در بعد از ظهر من به تاکسی قرار داده شد.
جری در زمان درد به همان اندازه اگر قلاده و افسار نصب شده به راحتی به عنوان اگر
او جان مردانه بارها شده بود. هنگامی که پاردم شد اجازه دهید یک یا دو سوراخ
آن همه نصب شده خوب است.
بدون چک، مهار، بدون محدود کردن، چیزی جز دزدیدن حلقه ساده وجود دارد.
چه یک برکت و رحمت بود که!
پس از رانندگی از طریق خیابانهای فرعی به توده کابین بزرگ که در آن جری به حال آمد
گفت: "خوب شب".
در یک طرف این خیابان گسترده ای در خانه های بالا با جبهه فروشگاه فوق العاده، و در
از سوی دیگر یک کلیسای قدیمی و کلیسا، احاطه شده توسط palisades آهن بود.
در کنار این ریل آهن تعدادی از کابین گرفته شد، در انتظار مسافران است. بیت
علوفه مورد بر روی زمین دراز کشیده بودند، برخی از مردان ایستاده بودند با هم صحبت؛
برخی در جعبه های خود نشسته بودند خواندن
روزنامه و یک یا دو مورد تغذیه اسب خود را با بیت علوفه، و دادن
آنها یک نوشیدنی آب است. ما را در رتبه در پشت کشیده
تاریخ و زمان آخرین تاکسی.
دو یا سه مرد گرد آمدند و به من نگاه می کنی و با تصویب سخنان خود را آغاز کرد.
"بسیار خوبی برای تشییع جنازه، گفت:" یکی.
"بیش از حد به دنبال هوشمند، گفت:« دیگر، تکان دادن سر خود را در راه بسیار عاقلانه "پیدا خواهید کرد
چیزی غلط از این صبح های خوب، و یا نام من نمی باشد. جونز.
"خب، جری گفت:" خوشایند "گمان می کنم باید تا آن را به من متوجه می شود آن را پیدا کنید،
سوگند ملایمی؟ و اگر چنین است، من نگه دارید تا روح من کمی
طولانی تر است. "
سپس یک مرد وجود دارد گسترده مواجه است، لباس پوشیدن و در یک کت خاکستری با بزرگ
شنل خاکستری بزرگ و دکمه های سفید، کلاه خاکستری و تسلی آبی آزادانه گره خورده است
دور گردن او موهای خود را خاکستری بود، بیش از حد، اما
او یک شخص به دنبال خوشحال بود، و مرد دیگر راه را برای او ساخته شده است.
سرش را من بیش از همه، به عنوان اگر او شده بود به من و سپس صاف
خودش را با یک خر خر کردن، او گفت، "او مرتب کردن بر اساس حق برای شما، جری و اصلا برام مهم نیست
آنچه شما به او داد، او به ارزش آن می شود. "
بنابراین شخصیت من در موضع تاسیس شد.
نام این مرد گرانت بود، اما او «گری گرانت" و یا "فرماندار گرانت" نامیده می شد.
او طولانی ترین در آن موضع هر یک از مردان بوده است، و او آن را بر خود گرفت
به حل و فصل مسائل و اختلافات را متوقف کند.
او به طور کلی، مرد معقول و خوش نیت، اما اگر خلق و خوی خود را از کوچک بود، به عنوان
بود گاهی اوقات وقتی که او بیش از حد نوشیده بودند، هیچ کس دوست داشت می آیند بیش از حد نزدیک خود
مشت، او می تواند یک ضربه بسیار سنگین رسیدگی کند.
هفته اول زندگی من به عنوان اسب کابین بسیار تلاش شد.
من تا به حال به لندن هرگز استفاده می شود، و سر و صدا، عجله، جمعیت اسب،
چرخ دستی و واگن است که من تا به حال به راه من را از طریق من احساس اضطراب و
مورد آزار و اذیت، اما من به زودی متوجه شد که من می توانم
کاملا راننده من، اعتماد و پس از آن من خودم را آسان و به آن استفاده می شود.
جری به خوبی یک راننده بود که من تا کنون شناخته شده بود، و چه بهتر بود، او به همان اندازه
فکر اسب خود را به عنوان او برای خودش انجام داد.
او به زودی متوجه بود که من مایل به کار و بهترین کار من، و او هرگز گذاشته شد
شلاق در من، مگر آن را به آرامی رسم بود که پایان آن پشت من وقتی که من برای رفتن بر روی؛
اما به طور کلی من می دانستم که این را به خوبی توسط
روشی که در آن او در زمان کمر، و من معتقدم که شلاق خود را در اغلب موارد چسبیده بود
در کنار او از در دست دارد. در یک زمان کوتاه من و استاد من درک
یکدیگر و همچنین به عنوان اسب و انسان می تواند انجام دهد.
در پایدار، بیش از حد، او که می توانست برای راحتی ما بود.
اصطبل به سبک قدیمی از مد افتاده بودند، بیش از حد بر روی شیب، اما او دو
میله های متحرک و در سراسر پشت اصطبل ما ثابت شده است، به طوری که در شب، و هنگامی که ما بودند
استراحت، او فقط در زمان خاموش halters ما و
قرار داده تا کافه ها، و بنابراین ما می تواند به نوبه خود در مورد و ایستاده راه هر کدام از ما خوشحال،
که به راحتی بزرگ است.
جری نگه داشته ما بسیار تمیز و به تغییر به عنوان بسیاری از مواد غذایی را به ما داد که او می تواند، و همیشه
مقدار زیادی از آن را، و نه تنها این، اما او همیشه مقدار زیادی از آب تازه و تمیز را به ما داد،
که او اجازه داد به ما هر دو شب ایستاده
و روز، به جز البته زمانی که ما در گرم بود.
بعضی از مردم می گویند که اسب باید به نوشیدن همه او را دوست دارد، اما من می دانم که اگر ما
مجاز به نوشیدن هنگامی که ما آن را می خواهم ما فقط کمی بنوشید در یک زمان، و آن را به ما
زیادی خوبی از بلع پایین
به نصف bucketful در یک زمان، چرا که بدون تا ما تشنه دردیم چپ و
بدبختی می کنم.
برخی از دامادی به خانه به آبجو و ما ساعت ها با یونجه خشک ما و
جو و چیزی برای آنها مرطوب، سپس البته ما قورت دادن بیش از حد در یک بار، که
کمک می کند تا به از بین بردن تنفس و گاهی لرز معده ما.
اما بهترین چیزی که در اینجا ما تا به حال روزهای یکشنبه برای استراحت ما بود، ما خیلی سخت کار می کرد
هفته است که من فکر نمی کنم که ما می توانست به آن نگه داشته، اما در آن روز، علاوه بر این، ما تا به حال
پس از آن زمان برای لذت بردن از هر شرکت دیگر.
در این روزها بود که من آموخته تاریخ همدم من است.