Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXVIII. آماده سازی برای خروج.
Athos از دست داده هیچ زمان بیشتری را در مبارزه با این قطعنامه تغییر ناپذیر است.
او تمام توجه خود را به آماده سازی ، در طول دو روز از دوک به حال اعطا ،
او قرار ملاقات ، مناسب برای رائول.
این کار عمدتا نگرانی Grimaud ، که بلافاصله خود را به آن اعمال با
خوب اراده و هوش ما می دانیم او برخوردار است.
Athos داد این دستور بنده به ارزش را به مسیر به پاریس هنگامی که تجهیزات
باید آماده باشد ، و نه خود را در معرض خطر نگه داشتن انتظار دوک ،
و یا به تأخیر انداختن رائول ، به طوری که دوک
درک عدم وجود خود را ، خود او ، روز پس از بازدید از م د بیوفورت ، مجموعه ای خاموش
برای پاریس با پسرش.
برای مرد فقیر و جوان آن احساسات به راحتی قابل درک بود ، بنابراین برای بازگشت
پاریس در میان همه مردم که شناخته شده بود و دوست داشتنی او را.
هر صورت به یاد می آورد اضطراب سخت و ناگهانی به او که بسیار متحمل شده بود ، به او که عاشق بود
زیاد است ، برخی از شرایط عشق ناراضی خود است.
رائول ، در نزدیک پاریس ، احساس که اگر او در حال مرگ است.
هنگامی که در پاریس ، او واقعا وجود داشته است دیگر. هنگامی که او به محل اقامت Guiche رسید ، او
اطلاع که Guiche با موسیو بود.
رائول در زمان جاده به لوکزامبورگ ، و هنگامی که وارد ، بدون مشکوک است که او
رفتن به مکانی که در آن زندگی می کرده اند لا Valliere ، او شنیده ام موسیقی بسیار و
respired عطر بسیاری از او شنیده ام بسیار
خنده شادی ، و دیدم سایه بسیاری از رقص ، که اگر آن را برای یک شده بود
زن خیریه ، که او را درک نژند و کم رنگ و در زیر یک راهرو ، او
که باقی مانده وجود دارد چند دقیقه ،
و پس از آن رفته اند دور ، هرگز بازگشت.
اما ، همانطور که ما گفته اند ، در اولین اتاق و حول و حوش او ، صرفا به خاطر متوقف شده بود ،
مخلوط کردن خود را با تمام کسانی که موجودات شاد او احساس حرکت در اطراف او بودند در
سالن های مجاور.
و به عنوان یکی از بندگان موسیو ، به رسمیت شناختن او ، او را خواسته بود و اگر او خواست
نگاه کنید به موسیو یا مادام ، رائول به ندرت پاسخ او را ، اما پایین غرق شده بود
بر نیمکت نزدیک راهرو مخملی ،
به دنبال در یک ساعت ، که برای نزدیک به یک ساعت متوقف شده بود.
بنده در پشت سر گذاشته بود ، و دیگری ، بهتر است با او آشنا شده ، آمده بود ،
و مورد بازجویی قرار رائول که آیا او باید Guiche د م که او وجود دارد ، آگاه است.
این نام حتی بیدار کردن خاطراتی از رائول.
بنده مداوم در ادامه مربوط به آن د Guiche فقط یک بازی جدید اختراع کرده بود
از قرعه کشی شد و آموزش به بانوان است.
رائول ، باز کردن چشم های بزرگ خود ، مانند انسان وجود ندارد در Theophrastus ، ساخته شده هیچ پاسخ
اما غم و اندوه خود را افزایش دو فام است.
با سر خود را حلق آویز کردن ، اندام خود را آرام ، نیمی دهان خود را باز برای فرار
آه خود ، رائول ، بنابراین فراموش شده ، در محفظه و حول و حوش باقی ماند ، هنگامی که همه در
یک بار لباس بلند و گشاد بانوی گذشت ، مالش در مقابل
درهای سالن جانبی ، که در مورد عکس های گالری افتتاح شد.
خانم ، جوان ، زیبا ، و همجنسگرایان ، چوبکاری افسر از خانواده ، که وارد
راه ، و خودش را با نیروی حیاتی بسیار ابراز.
افسر پاسخ در آرامش اما احکام شرکت ، آن بود و نه PET کمی عشق
از یک نزاع از درباریان شد و توسط یک بوسه در انگشتان دست از فسخ
بانوی.
ناگهان ، در درک رائول ، بانوی خاموش شد ، و هل دادن دور
افسر : "فرار خود ، Malicorne ، گفت :" او "من
فکر نمی کنم هیچ کس در اینجا وجود دارد.
من باید به شما ، لعنت در صورتی که یا شنیده یا دیده ما! "
Malicorne عجله دور.
بانوی جوان پیشرفته پشت سر رائول و کشش صورت شادی خود را بیش از او را به عنوان او
ذخیره کردن : "موسیو است انسان متعارف وخوش زبان درپیش زنان ، گفت :" او "و
شکی نیست -- "
او در اینجا از خودش توسط uttering فریاد قطع کرد.
"رائول" او گفت ، فروتن است. «مادموازل د Montalais! گفت :" رائول ،
paler از مرگ.
او unsteadily افزایش یافت ، و تلاش کردند تا راه خود را در سراسر موزائیک لغزنده
طبقه ، اما او که غم و اندوه وحشیانه و بی رحمانه درک کرده بود ؛ او احساس که در
پرواز رائول اتهام از خودش وجود دارد.
یک زن ، همیشه هوشیار ، او فکر نمی کنم او باید اجازه لغزش فرصت
ساخت توجیه خوب او ، اما رائول ، هر چند خود را در وسط متوقف شد
گالری دفع گردد تا بدون مبارزه تسلیم شده باشد ، به نظر نمی رسد.
او به آن را در زمان در تن سرد و خجالت ، که اگر آنها در نتیجه بوده است
تعجب ، تمام دادگاه بدون شک در مورد مجموعه مقالات مادموازل
د Montalais.
"آه! مسیو ، گفت : "او با تحقیر ،" آنچه شما انجام می دهند بسیار نالایق از
نجیب زاده.
قلب من به من inclines به صحبت می کنید ، من مصالحه شما را توسط یک پذیرایی و تقریبا
بی ادب ، شما غلط است ، مسیو و شما مات کردن دوستان خود را با دشمنان است.
وداع! "
رائول هرگز سوگند یاد کرد از لوئیس صحبت می کنند ، هرگز حتی به کسانی که ممکن است نگاه
دیده لوئیس ، او را به جهانی دیگر بود ، که او هرگز ممکن است با
هر چیزی لوئیس ، دیده بود و یا حتی لمس است.
اما پس از اولین شوک از غرور خود ، پس از داشتن تا به حال یک نگاه اجمالی از Montalais ،
همراه لوئیس -- Montalais ، که او را از برجک از Blois یادآوری و
دنبال لذت پیروزی و جوانان -- تمام دلایل خود را پژمرده دور.
عفو من ، دختر خانم آن وارد نیست ، نمی تواند وارد افکار من باشد
بی ادب است. "" آیا شما می خواهید با من صحبت کنه؟ "گفت که او ،
با لبخند از روز پیشین.
"خب! در جایی دیگر ، برای ما ممکن است شگفت زده ".
"اوه!" گفت که او. او در ساعت نگاه ، doubtingly ، و سپس ،
داشتن منعکس شده :
"در آپارتمان من ، گفت :" او ، "ما باید یک ساعت به خودمان را داشته باشد."
و البته او ، سبکتر از پری او زد تا به اتاق او ، به دنبال
توسط رائول.
بستن درها ، و قرار دادن در دست cameriste او جبه او به حال برگزار
بر بازوی او : "شما به دنبال م د Guiche ، شما
نه؟ "گفت که او را به رائول.
"بله ، دختر خانم." "من خواهد رفت و از آنها بخواهید او را به اینجا می آیند تا ،
در حال حاضر ، پس از من به شما گفته شده است. "" این کار را ، خانم. "
"آیا شما با من عصبانی است؟"
رائول برای یک لحظه در او نگاه شده بود تا ، پس ، ریخته گری چشمان او ، "بله ، گفت :" او.
"شما فکر می کنم من در طرح که موجب پارگی نگران شده بود ، آیا شما
نه؟ "
«گسست!" او گفت ، با تلخی. "آه! دختر خانم ، می تواند وجود داشته باشد هیچ پارگی
که شده است وجود ندارد عشق "" شما در خطا هستند ، پاسخ داد : "Montalais ؛
"لوئیس آیا شما عشق است."
رائول آغاز شده است. "نه با عشق ، من می دانم ، اما او شما را دوست ،
و شما باید به او ازدواج کرده قبل از اینکه شما را برای لندن است. "
رائول سر به خنده شیطانی ، که ساخته شده Montalais میلرزد.
"شما به من که بسیار بگویید در سهولت شما ، مادموازل.
آیا افراد ازدواج آنها را دوست دارم؟
را فراموش کرده است که پادشاه و سپس خود را به عنوان معشوقه اش او را که ما آنها را نگه داشته
صحبت کردن است. "
"گوش دادن ، گفت :" زن جوان ، با فشار دادن دست از رائول در خود را ، شما
در هر راه اشتباه ، یک مرد هم سن شما باید هرگز ترک یک زن از... او تنها ".
دیگر هر دین اسلام در جهان وجود دارد ، پس از آن ، گفت : "رائول.
: : "نه ، vicomte ، گفت :" Montalais ، بی سر و صدا.
"با این حال ، اجازه دهید به شما بگویم که ، اگر ، به جای عشق ورزیدن به لوئیس بطور سرد و
فلسفی ، شما تا به حال تلاش برای بیدار کردن او را به عشق -- "
به اندازه کافی ، من به شما دعا ، دختر خانم ، گفت : "رائول.
"من احساس می کنم به عنوان اینکه شما همه ، از هر دو جنس ، سن های مختلف از من است.
شما می توانید خنده ، و شما می توانید گفتگوی بورسی agreeably.
من ، دختر خانم ، من عاشق دختر خانم د -- "رائول می تواند نام او را تلفظ کنند ، --" من
دوست داشتم او را به خوبی!
من ایمان من در او قرار داده -- در حال حاضر من واریز شده توسط عاشقانه اش دیگر ".
"اوه ، vicomte!" Montalais گفت ، با اشاره به بازتاب خود را در به دنبال یک لیوان.
"من می دانم منظور شما چیست ، خانم من خیلی تغییر ، من نه؟
خب! آیا می دانید چرا؟
از آنجا که چهره من آینه قلب من ، سطح خارجی برای مطابقت با تغییر ذهن
در درون است. "" شما consoled ، سپس گفت : "Montalais ،
به شدت.
"نه ، من باید هرگز consoled." "من شما را نمی فهمم ، م د Bragelonne."
"من اما کمی برای آن اهمیت می دهند. من کاملا خودم را درک کنید. "
"شما حتی سعی کردم به صحبت به لوئیس؟"
"چه کسی! ؟ من "مرد جوان گفت ، با فلش چشم آتش ؛" من! -- چرا شما
توصیه من به او ازدواج؟
شاید پادشاه در حال حاضر که رضایت. "و او از صندلی او پر از خشم افزایش یافت.
گفت : Montalais : "من می بینم ،" ، "که شما را درمان نمی ، و لوئیس دشمن
بیشتر است. "
"یکی از دشمن!" "بله ؛ مورد علاقه های شما اما کمی معشوق در
دادگاه فرانسه است. "" اوه! در حالی که او تا به معشوق خود را به حفاظت از
او ، این است که کافی نیست؟
او او را چنین با کیفیت است که دشمنان خود را نمی تواند علیه او غالب انتخاب شده است. "
اما ، توقف همه در یک بار ، "و سپس او تا به شما برای یک دوست ، دختر خانم ، افزود :"
او ، با سایه ای از طنز که سرش زره سینه و پشت است.
"چه کسی! من -- اوه ، نه!
من دیگر یکی از آنها دختر خانم د لا Valliere condescends
نگاه بر ، اما --
این ، اما با تهدید و با طوفان های بزرگ ، این اما ، که قلب را از آن ساخته شده
ضرب و شتم رائول ، griefs از جمله ، آن را برای او شگون آنها به تازگی او عاشق صمیم قلب این
وحشتناک ، اما قابل توجهی در یک زن
مانند Montalais ، توسط سر و صدا در حد متوسط با صدای بلند شنیده توسط سخنرانان قطع شد
مجموعه مقالات از آلاچیق پشت wainscoting.
Montalais تبدیل به گوش دادن ، و رائول در حال حاضر در حال افزایش بود ، هنگامی که یک خانم وارد
اتاق بی سر و صدا با درب مخفی ، که او بعد از او بسته شد.
"مادام!" گفت رائول ، در به رسمیت شناختن خواهر در قانون پادشاه.
"بدبخت احمق!" زمزمه Montalais ، پرتاب خود است ، اما خیلی دیر شده ، قبل از
شاهزاده خانم ، من در یک ساعت یک اشتباه!
او ، با این حال ، زمان برای هشدار دادن به شاهزاده خانم ، که راه رفتن به سمت رائول بود.
"م. د Bragelonne ، مادام ، و در این کلمات شاهزاده خانم کشید عقب ، uttering
گریه در نوبت او.
به نوع به اندازه کافی به فکر "رویال حضرت خود ، گفت :" Montalais ، با چرب زبانی ،
این قرعه کشی ، و -- "شاهزاده خانم شروع به از دست دادن تشویق کردن.
رائول عزیمت خود عجله ، بدون عصای همه ، اما او احساس که او در
راه.
مادام در حال تهیه یک کلمه از انتقال به خود بهبود می یابند ، وقتی یک گنجه باز در
جلوی آلاچیق ، و م د Guiche صادر شد ، همه درخشنده ، نیز از آن گنجه.
palest از چهار نفر ، که ما باید اعتراف کنیم ، هنوز هم رائول بود.
شاهزاده خانم ، با این حال ، در نزدیکی غش بود ، و موظف بود که بر پای لاغر
بستر برای پشتیبانی.
هیچ کس جرأت او را حمایت کند. این صحنه چند دقیقه از اشغال
در حال تعلیق وحشتناک. اما رائول از آن را شکست.
او بالا رفت و به تعداد ، که غیر قابل بیان احساسات زانو خود را
رعشه ، و گرفتن دست او ، "عزیز شمارش ، گفت :" او ، "بگوید خانم من خیلی ناراضی نیست
به عفو شایستگی او را نیز بگویید که من آن را
دوست در این دوره از زندگی من ، و وحشت از خیانت شده است
تمرین بر من کدها من نسبت به همه خیانت دیگر که ممکن است بی شفقت
اطراف من مرتکب شده است.
به همین دلیل است ، دختر خانم ، گفت که او ، لبخند به Montalais ، "من هرگز
فاش شدن راز بازدیدکننده داشته است دوست من به خانه شما.
اخذ از مادام -- از مادام که Clement و سخاوتمندانه است ، -- به دست آوردن عفو او
شما آنها او فقط شگفت زده کرده است نیز است. شما هر دو آزاد ، عشق یکدیگر ،
مبارک! "
شاهزاده خانم احساس برای یک لحظه ناامیدی است که می تواند توصیف نیست ؛ بود منفور
به او ، با وجود ظرافت نفیس که رائول به نمایش گذاشته بود ، به احساس
او را به رحمت که چنین بی احتیاطی را کشف کرده بود.
به همان اندازه به او منفور بود به پذیرش فرار ارائه شده توسط این ظریف
فریب.
آشفته ، عصبی او در برابر نیش دو از این دو مشکلات تلاش.
رائول درک موقعیت او ، و آمد یک بار دیگر برای کمک به او.
خم شدن زانو خود را قبل از او : "مادام" گفت که او ، در یک صدای کم ، "در دو روز خواهد بود
به دور از پاریس ، در دو هفته من دور خواهد بود از فرانسه ، جایی که من هرگز نمی خواهد
دیده می شود دوباره. "
"آیا شما قصد دور ، پس از آن؟" گفت که او با لذت بزرگ.
"با محمد د بیوفورت است." "را به آفریقا!" گریه د Guiche ، خود را در
تبدیل شود.
"شما ، رائول -- آه! دوست من -- به آفریقا ، جایی که همه می میرد "!
و فراموش کردن همه چیز ، فراموش که که فراموشی خود را به خطر بیافتد
شاهزاده خانم گذشتگان را با فصاحت بیشتری نسبت به حضور او ، "حق ناشناس" گفت که او ، "و شما حتی نمی
مشورت! "
و او را در آغوش گرفت ؛ که در طی آن Montalais هم دور مادام منجر شده است ، و
ناپدید خودش. رائول دست خود را بر پیشانی خود را به تصویب رساند ، و
، با لبخند گفت : "من شده اند خواب!"
سپس به گرمی از او به Guiche ، که با درجات جذب می شود او را ، "دوست من ، گفت :" ، "من
هیچ چیز را از شما پنهان ، که قلب من انتخاب می شوند.
من می خواهم به دنبال مرگ و میر در کشور واقع در انجا ؛ راز شما باقی خواهد ماند در سینه من
بیش از یک سال است. "" اوه ، رائول! یک مرد! "
"آیا می دانید چه فکر من است ، تعداد است؟
این از آن است -- من باید زندگی وضوح تر از آن ، که در زیر زمین دفن ، از من
زندگی برای این گذشته ماه.
ما مسیحیان ، دوست من است ، و اگر رنج چنین شد برای ادامه ، من نخواهد بود
د Guiche پاسخگو برای ایمنی از روح من است. "اضطراب اعتراض ها به افزایش بود.
"نه یک کلمه بیشتر در مورد حساب من ، گفت :" رائول "اما مشاوره به شما ، دوست عزیز ؛
آنچه من می خواهم برای گفتن به شما از اهمیت بسیار بیشتری دارد. "
"این چیست؟"
"بدون شک شما را از خطر خیلی بیشتر از من ، دلیل این که شما دوست دارم."
"اوه!" "این یک شادی شیرین به من می شود قادر به است
صحبت شما در نتیجه!
خب ، پس ، Guiche د ، از Montalais مراقب باشید. "
"چه! از آن نوع دوست "او دوست بود -- او را به شما می دانم.
او خود را با غرور از بین برد. "
"شما اشتباه گرفته شود." "و حالا ، زمانی که وی او را خراب کرده ، او
از خود بیخود شدن از او تنها چیزی است که ارائه آن زن قابل بخشش و معافیت در چشمان من است. "
"این چیست؟"
"او را دوست دارم." "نظر شما در آن چیست؟"
"من به معنای آن است که یک توطئه است که علیه او معشوقه پادشاه که تشکیل شده وجود دارد -- پلات
شکل گرفته در خانه خیلی از خانم ".
"آیا می توانید فکر می کنم پس؟" "من از آن مطمئن هستم."
توسط Montalais؟ "" او را به عنوان حداقل خطرناک
دشمنان من برای ترس -- از سوی دیگر "!
"به خودتان توضیح دهید که به وضوح ، دوست من ، و اگر من می توانم شما را در درک --
"در دو واژه است. مادام مدت حسادت شاه بوده است. "
"من می دانم که او تا به حال --
"آه! هیچ چیز ترس -- شما معشوق -- شما معشوق ، تعداد ، ارزش شما احساس می کنید
این سه کلمه؟
آنها دلالت که شما می توانید سر خود را ، که شما می توانید به tranquilly خواب بالا می برد ، که شما می توانید
خدا را شکر در هر دقیقه از زندگی شما.
شما محبوب هستند که نشانگر است که شما ممکن است همه چیز را ، شنیدن حتی وکیل از
دوستی که آرزوهای خود را به حفظ شادی خود را.
شما معشوق ، Guiche د ، شما معشوق!
شما آن شب بی رحم ، کسانی که شب ها بدون پایان تحمل نیست ، که با خشک
چشم و غش قلبی و برخی دیگر از طریق که به مقصد به مرگ عبور.
شما مدت طول خواهد در آن زندگی می کنند ، اگر شما هم مثل خسیس که ذره ذره ، خرده نان خرده نان عمل ،
را گردآوری و انبوه کردن الماس و طلا.
شما معشوق -- اجازه می دهد من به شما بگویم آنچه شما باید انجام دهند این است که شما ممکن است معشوق
برای همیشه.
د Guiche برای برخی از زمان اندیشیدم این مرد مایه تاسف و جوان ، نیمی دیوانه با
ناامیدی ، تا از طریق قلب او چیزی مانند پشیمانی در خود وجود دارد به تصویب رساند
سعادت است.
رائول سرکوب هیجان توام با تب خود را ، به فرض صدا و پشتیبانی کردن از
انسان بیدرد.
"آنها او ، را که به نام من هنوز هم باید بخواهند قادر به تلفظ -- آنها
خواهد ساخت که او را رنج می برند.
سوگند به من که شما دوم آنها را در هر چیزی نیست -- بلکه به این است که شما او را دفاع از
زمانی که ممکن است ، من می خواهم که خودم انجام می شود. "
د Guiche پاسخ داد : "من قسم میخورم که :".
"و" ادامه داد : رائول ، "برخی از روز ، هنگامی که شما باید به او خدمت بزرگی رندر --
روزی هنگامی که او باید از شما سپاسگزارم ، به من وعده می گویند این کلمات را به او -- 'Iانجام داده اند
شما این مهربانی ، مادام ، در گرم
بنا به درخواست م د Bragelonne ، آنها شما را عمیقا مجروح شده است. "
د Guiche زمزمه : "من قسم میخورم که :". "این همه.
خدا نگهدار!
من مجموعه ای را به فردا یا روز پس از ، برای Toulon.
اگر شما چند ساعت به فراغت ، آنها را به من بدهید. "
"همه! تمام! "گریه مرد جوان.
"شما تشکر" "و آنچه قصد دارید برای انجام در حال حاضر؟"
"من می خواهم برای دیدار با M. لو کنت در محل اقامت مخصوص ضرب سکه ، که در آن ما امیدواریم که برای پیدا کردن
M. D' Artagnan. "
"م. D' Artagnan؟ "" بله ، من مایل به آغوش او قبل از من
خروج. او یک مرد شجاع ، که مرا دوست دارد صمیم قلب می باشد.
وداع ، دوست من ، شما انتظار می رود ، بدون شک ، شما به من ، پیدا کردن زمانی که می خواهید ، در
مسافرخانه از کنت. وداع! "
دو مرد جوان در آغوش گرفت.
کسانی که chanced هر دو در نتیجه آنها را ببینید ، که نه تردید می گویند ، با اشاره
رائول ، "این مرد را خوشحال کنیم!"