Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 10
فرصت های دیگر از ساخت مشاهدات خود را نمی تواند موفق به رخ دهد.
آن به زودی در شرکت با چهار با هم اغلب به اندازه کافی به حال شده است به
نظر ، هر چند بیش از حد عاقل به اذعان به همان اندازه در خانه ، جایی که او می دانست که آن را
راضی نه شوهر و نه زن ؛
در حالی که او در نظر گرفته لوییزا می شود و نه مورد علاقه ، او نمی توانست ، اما فکر می کنم ، به عنوان
او تا آنجا که ممکن است جرات از حافظه و تجربه قضاوت ، که Wentworth کاپیتان
در عشق با هر دو نیست.
آنها بیشتر با او در عشق بود ، اما هنوز وجود دارد آن را دوست ندارد.
این یک تب کمی از تحسین بود ، اما آن ممکن است ، احتمالا باید ، پایان عاشق
برخی از.
چارلز Hayter به نظر می رسید آگاه بودن slighted ، و هنوز هنریتا حال گاهی اوقات
هوا از بین آنها تقسیم شده است.
آن آرزوی قدرت به نمایندگی از همه آنها را در مورد چیزهایی که در مورد ، و از
با اشاره به برخی از شر آنها خود را در معرض به.
او مکر به هر نسبت.
بالاترین رضایت او بود به این باور کاپیتان Wentworth در حداقل
از درد او occasioning آگاه است. پیروزی ، هیچ پیروزی رقت انگیز در وجود دارد
شیوه ای خود است.
او ، احتمالا شنیده هرگز ، و از هر گونه ادعای چارلز Hayter هرگز فکر نمی کردم.
او فقط در پذیرش توجه اشتباه بود (برای پذیرش باید کلمه)
دو زن جوان در یک بار.
پس از مبارزه ای کوتاه مدت ، با این حال ، چارلز Hayter به نظر می رسید به ترک میدان.
سه روز بدون آمدن او را یک بار به Uppercross گذشته بود ، تغییر ترین تصمیم گرفته است.
او حتی رد کرده بود یک دعوتنامه به طور منظم به شام ؛ و داشتن یافت شده
مناسبت توسط آقای Musgrove با برخی از کتاب های زیادی قبل از او ، آقا و خانم Musgrove
حاصل کنید که تمام نمی توانست راست ، و صحبت ،
با چهره قبر ، او تحصیل خود را به مرگ است.
این امید و اعتقاد به این که او اخراج مثبت دریافت کرده بود مریم بود
هنریتا و شوهرش تحت وابستگی ثابت از دیدن او را به زندگی می کردند
فردا.
آن فقط می تواند که چارلز Hayter عاقلانه احساس راحتی کنید.
یک روز صبح ، در مورد این زمان چارلز Musgrove و کاپیتان Wentworth رفته
- تیراندازی با هم ، به عنوان خواهر در کلبه نشسته بودند ، بی سر و صدا در محل کار ، آنها
در پنجره بودند و توسط خواهران از عمارت خانه بازدید می کنند.
این بسیار خوب روز بود ، و Musgroves خانم آمد از طریق کمی
زمینه ، و برای هیچ منظور دیگری متوقف نسبت به گفت ، که آنها را
پیاده روی طولانی ، و بنابراین به این نتیجه رسیدند مری
نمی تواند با آنها ، و هنگامی که مری بلافاصله پاسخ داد : با برخی از
حسادت در تصور نمی واکر خوب ، "اوه ، بله ، من باید به شما بپیوندد
بسیار زیاد است ، من از یک پیاده روی طولانی را بسیار می پسندم ؛
آن متقاعد احساس ، به نظر می رسد از دو دختر ، که آن را دقیقا آنچه را که آنها بود
نمیخواستند ، تحسین و دوباره مرتب کردن بر اساس ضرورت است که عادات خانواده به نظر می رسید
تولید ، از همه چیز می شود
ابلاغ شده است ، و همه چیز را که باید انجام شود اما با هم ، ناخواسته و
ناخوشایند است.
او تلاش برای منصرف کردن مری از رفتن ، اما بیهوده است و که در حال صورت ، فکر
آن را به بهترین وجه قبول خیلی بیشتر صمیمی Musgroves خانم دعوت به خودش را برای رفتن
به همین ترتیب ، همانطور که او در تبدیل ممکن است مفید باشد
با خواهرش ، و کاهش دخالت در هر گونه طرح خود است.
"من نمی توانم تصور می کردند که چرا فرض کنید من باید یک پیاده روی طولانی می خواهم ، گفت :" ماری ، به عنوان
او رفت و از پله ها.
"همه همیشه فرض کنید که من یک واکر خوب نیست ؛ و در عین حال آنها نمی
خوشحال شده است ، اگر ما برای پیوستن به آنها را رد کرده بود.
هنگامی که مردم در این روش بر روی هدف می آیند به ما بپرسید ، چگونه می توان هیچ کس می گوید؟ "
همانطور که آنها عازم آقایان بازگشت.
آنها را گرفته بود یک سگ جوان ، که ورزش خود را را خراب کرده بود ، و ارسال آنها را به عقب
زود.
زمان و قدرت خود ، و ارواح ، بنابراین ، دقیقا برای این پیاده روی آماده ، و
با لذت آنها را به آن وارد شده باشد.
آیا آن داشته باشند پیش بینی چنین اتصال است ، او را در خانه موقر ، اما ، از
برخی از احساس علاقه و کنجکاوی ، او خیالی حالا که به آن خیلی دیر شده بود
عقب ، و تمام شش مجموعه ای رو به جلو
با هم در جهت انتخاب Musgroves خانم ، که آشکارا در نظر گرفته
پیاده روی به عنوان تحت هدایت خود را.
شی آن بود ، در راه هر کسی نمی شود و جایی که مسیر باریک در سراسر
زمینه های ساخته شده بسیاری از جداسازی لازم باشد ، با برادر و خواهر خود را نگه دارید.
لذت او در پیاده روی باید از ورزش و روز بوجود می آیند ، از نظر
لبخند آخر سال بر برگ گندم گون ، و هجز پژمرده ، و از
تکرار به خودش برخی چند از
هزار توصیفات شاعرانه موجود پاییز ، آن فصل عجیب و غریب و
نفوذ پایان ناپذیر در ذهن طعم و حساسیت به لمس ، آن فصل که تا به حال
برگرفته از هر شاعر ، شایسته بودن
خواندن ، نوشتن و برخی از تلاش برای توضیحات ، و یا برخی خطوط احساس.
او ذهن او را اشغال کردند تا آنجا که ممکن است در چنین مانند اندیشه هایش و نقل قول ها ، اما از آن
امکان پذیر نخواهد بود ، که وقتی در دسترس مکالمه کاپیتان Wentworth با
هر کدام از Musgroves خانم ، او باید
سعی نکنید آن را بشنود ، اما او گرفتار کمی بسیار قابل توجه.
صرف چت پر جنب و جوش بود ، مانند هر شخص جوان ، در جای پای صمیمی ، ممکن است سقوط
به.
او با لوییزا در مقایسه با هنریتا مشغول بود.
لوییزا مطمئنا بیشتر رو به جلو برای اطلاع خود را نسبت به خواهرش قرار داده است.
این تمایز به نظر می رسد افزایش یابد ، و یک سخنرانی که لوییزا است وجود دارد
زده به او.
بعد از یکی از ستایش بسیاری از روز ، که به طور مستمر ترکیدن چهارم ،
کاپیتان Wentworth ارسال شده در : -- "چه با شکوه آب و هوای دریاسالار و
خواهر من!
منظور آنها را به یک درایو طولانی ، صبح امروز ، شاید ممکن است ما آنها را از برخی از تگرگ
از این تپه ها است. آنها از آمدن به این طرف صحبت
کشور است.
من تعجب می کنم که محل نگهداری آنها را ناراحت به روز.
آه! آن چه اتفاق می افتد اغلب ، من به شما اطمینان می دهم ، اما خواهر من هیچ چیزی از آن را می سازد ؛ او
به عنوان lieve نه پرتاب است. "
"آه! شما را بیشتر از آن ، من می دانم ، "گریه
لوییزا ، "اما اگر واقعا ، من باید تنها همان به جای او انجام.
اگر من عاشق یک مرد ، به عنوان او را دوست دارد دریاسالار ، من همیشه با او باشد ، هیچ چیزی باید
تا کنون ما ، جداگانه و من ترجیح می توان با او لغو ، نسبت به ایمن رانده
هر کس دیگری. "
با شور و شوق سخن گفته بود. "حال شما؟" گریه او ، ابتلا به همان
تن ، "من افتخار شما" و سکوت بین آنها را برای وجود داشت
در حالی که کمی.
آن بلافاصله به یک نقل قول می تواند سقوط دوباره.
صحنه های شیرین پاییز بودند در حالی که قرار داده شده ، مگر اینکه مناقصه برخی از غزل ، پر
با قیاس مناسب از سال رو به کاهش ، با شادی رو به کاهش ، و تصاویر
جوانان و امید ، و بهار ، همه رفته با هم ، به برکت حافظه اش را.
او از خودش roused که می گویند ، به عنوان آنها توسط سفارش را به یکی دیگر از مسیر لرزاند ، "آیا این
یکی از راه هایی برای وینتروپ؟ "
اما هیچ کس شنیده ، و یا ، حداقل ، هیچ کس به او پاسخ داد.
وینتروپ ، با این حال ، و یا اطراف آن -- برای مردان جوان هستند ، گاهی اوقات به با ملاقات ،
قدم زدن در مورد خانه نزدیک -- مقصد خود بود و پس از دیگری مایل نیمی از
صعود تدریجی از طریق محفظه بزرگ ،
که در آن بلوس در محل کار ، و راه های تازه ساخته شده صحبت کرد مقابله کشاورز
شیرینی حزن شاعرانه ، و معنا به بهار دوباره ، آنها را به دست آورد
اجلاس سران از قابل توجه ترین تپه ،
که جدا Uppercross و وینتروپ ، و به زودی برای مشاهده کامل دومی فرمان ،
در پای تپه در طرف دیگر.
وینتروپ ، بدون زیبایی و بدون کرامت ، قبل از آنها کشیده شد
خانه های بی تفاوت ، ایستاده کم ، و در انبارهای و ساختمان مزرعه hemmed
حیاط.
مری گفت : "برکت دهد به من! در اینجا این است وینتروپ.
من اعلام می کنم من تا به حال هیچ نظری ندارم! خوب در حال حاضر ، من فکر می کنم ما بهتر است به نوبه خود به حال به عقب ؛
من بیش از حد خسته است. "
هنریتا ، آگاهانه و شرمندگی ، و دیدن پسر عموی هیچ چارلز راه رفتن در امتداد هر
مسیر ، یا خم شدن در مقابل هر دروازه ، آماده انجام همانطور که مری آرزو بود ، اما "نه" گفت!
چارلز Musgrove ، و "نه ، نه!" گریه
لوییزا مشتاقانه و خواهرش در کنار ، به نظر می رسید به استدلال این موضوع
گرمی.
چارلز ، در عین حال ، بسیار قطعا اعلام شد قطعنامه خود را از
خواستار بر روی عمه خود ، در حال حاضر که او تا نزدیک بود و بسیار بدیهی است ، هر چند بیشتر
ترس ، تلاش برای وادار همسرش برای رفتن بیش از حد.
اما این یکی از نقاط که در آن بانوی shewed قدرت او بود ، و زمانی که او
توصیه می شود استفاده از استراحت خودش یک چهارم از یک ساعت در وینتروپ ،
او احساس آنقدر خسته ، او مصمم
پاسخ داد : "اوه! نه ، در واقع! بالا رفتن که تپه دوباره صدمه خواهد او را از هر
"و در کوتاه مدت ، نگاه او و شیوه ای اعلام کرد ، که نشستن می تواند کارهای خوب خود را انجام دهید
برو او را.
پس از حرکت کمی از این نوع بحث و مشاوره ، آن را حل و فصل شد
بین چارلز و دو خواهر او ، که او و هنریتا فقط باید برای اجرا
چند دقیقه ، برای دیدن عمه و پسرعموهای خود ،
در حالی که بقیه از این حزب برای آنها را در بالای تپه منتظر.
لوییزا مرتب اصلی این طرح به نظر می رسید و به عنوان راه کمی با او رفت
آنها را به پایین تپه ، هنوز هم گفت و گو به هنریتا ، مری در زمان فرصت
به دنبال scornfully در اطراف خود ، و گفت : به کاپیتان Wentworth --
"این بسیار ناخوشایند است ، داشتن connexions چنین
اما ، من به شما اطمینان دهم ، من هرگز در خانه بالا دو بار در زندگی من بوده است. "
او هیچ پاسخ های دیگر ، از لبخند مصنوعی ، assenting ، به دنبال آن
نگاه تحقیر ، به عنوان او دور تبدیل شده ، که آن را کاملا می دانستند معنی است.
ابرو از تپه ، جایی که آنها باقی مانده ، نقطه شاد بود : لوییزا بازگشت و
مری ، پیدا کردن یک صندلی راحت برای خودش در مرحله از چوب عمودی چهارچوب درب ، بسیار
و راضی تا زمانی که دیگر تمام
در مورد او ایستادند ، اما هنگامی که لوییزا جلب کرد کاپیتان Wentworth دور ، برای امتحان کنید
خوشهچین مهره در ردیف مجاور تامینی ، و آنها کاملا از درجه رفته بودند
دید و صدا ، مری خوشحال دیگر بود ؛
او با صندلی خود را اختلاف بود ، لوییزا خیلی بهتر جایی رو کرده بود ، و
هیچ چیز نمی توانست او را از رفتن به بهتر نگاه جلوگیری می کند.
او از طریق همین دروازه تبدیل شده است ، اما می تواند آنها را نمی بینم.
آن یک کرسی خوبی برای او در بر داشت ، در یک بانک خشک و آفتابی ، زیر پرچین ردیف ، که در آن
او تا به حال بدون شک از آنها هنوز در حال ، در برخی از نقطه یا دیگر.
مری پایین برای یک لحظه نشسته است ، اما آن را نمی خواهد ، او مطمئن شوید لوییزا پیدا کرده بود
بهتر صندلی جای دیگری ، و او را در تا او از او پیشی گرفت.
آن ، واقعا خسته خودش ، خوشحالم به نشستن بود ، و او خیلی زود شنیده کاپیتان
Wentworth و لوییزا در تامینی ردیف ، پشت سر او ، تا اگر راه خود را به عقب
در امتداد خشن ، مرتب کردن بر اساس وحشی کانال ، در مرکز است.
آنها و سخن گفتن به عنوان آنها جلب کرد نزدیک است. صدای لوییزا اولین پست بود.
او به نظر می رسید که در وسط بعضی از سخنرانی مشتاق شود.
چیزی که آن برای اولین بار شنیده بود -- و به این ترتیب ، من خود بروید.
من نمی توانستم تحمل که او باید از سفر از جمله مزخرف وحشت زده است.
چه! که من از انجام این کار یک چیز که من مصمم به انجام تبدیل شده است ، و
من می دانستم که به سمت راست ، توسط AIRS و تداخل چنین یک شخص ، یا از هر
فرد ممکن است بگویند؟
نه ، من هیچ نظری ندارم که به راحتی متقاعد.
وقتی که من ذهن من را ساخته اند ، من از آن ساخته شده و هنریتا به نظر می رسید به طور کامل به
ساخته شده تا... او در وینتروپ به روز تماس بگیرید و در عین حال ، او به عنوان نزدیک به آن ،
خوشخویی مزخرف! "
"او می توانست پشت پس از آن ، اما برای شما؟"
"او در واقع. من تقریبا شرمنده به آن می گویند. "
"مبارک برای او را به چنین ذهن به عنوان شما در دست!
پس از تذکرات شما داد فقط در حال حاضر ، که بود ، اما تایید مشاهدات خود من ،
آخرین باری که من با او در شرکت بود ، من نیاز به هیچ درک را تحت تاثیر قرار می
آنچه در جریان است.
من می بینم که بیش از صرفا یک دیدار صبح وظیفه شناس به عمه خود را در سوال بود و وای
اتفاق افتادن او ، و او را بیش از حد ، زمانی که آن به چیزهایی از نتیجه می آید ، زمانی که آنها قرار می گیرد
در شرایط نیاز به شکیبایی و
قدرت ذهن ، اگر او از قطعنامه به اندازه کافی برای مقاومت در برابر بیکار
دخالت در چنین بازیچه قرار دادن به عنوان این.
خواهر شما موجودی مهربان است ، اما متعلق به شما است شخصیت تصمیم گیری و
استحکام ، من می بینم.
اگر شما ارزش رفتار و یا شادی خود را ، به همان اندازه از روح خود را به او القاء کردن
شما می توانید. اما این ، بدون شک ، شما همواره
انجام می دهند.
این بدترین شر یک شخصیت بیش از حد بازده و غیر قطعی است ، که بدون نفوذ
بیش از آن را می توان در وابسته است. مطمئن شما هرگز از یک تصور خوب
با دوام بودن ، هر کسی ممکن است آن را یک فاجعه را.
اجازه دهید آن که خوشحال شود شرکت.
در اینجا مهره است ، "گفت که او ، از ابتلا به یکی از پایین از تنه درخت بالا ،" نمونه :
زیبا مهره براق ، که با قدرت اصلی خجسته outlived همه
طوفان پاییز.
سوراخ نشده ، و نه یک نقطه ضعف در هر نقطه.
این مهره ، با هیبت بازیگوش ادامه داد : "در حالی که بسیاری از برادران خود را
افتاده اند و گام زده زیر پا ، هنوز در اختیار داشتن تمام خوشبختی
که یک مهره سائل را میتوان این را فرض دارا می باشد. "
سپس بازگشت به لحن جدی سابق خود -- "آرزوی اول من همه آنها به من علاقه مند هستم
در این است که آنها باید شرکت.
اگر لوییزا Musgrove زیبا و شاد خواهد بود در نوامبر او را از زندگی ، او را
گرامی داشتن تمام قدرت حاضر خود را از ذهن است. "او انجام داده بود و پاسخ داده نشده بود.
این که تعجب آن اگر لوییزا می توانست به آسانی پاسخ داده چنین سخنرانی :
کلمات چنین مورد علاقه ، به صحبت با گرمی از جمله جدی!
او می تواند تصور کنید چه لوییزا احساس شد.
برای خودش ، او می ترسید حرکت کند ، تا مبادا او باید دیده می شود.
در حالی که او باقی مانده است ، بوش از هالی درهم و برهم کم او را محافظت می شود ، و آنها در حال حرکت
در.
قبل از ورود به خانه ، آنها فراتر از شنوایی خود بودند ، با این حال ، لوییزا دوباره صحبت کرد.
"مری است به اندازه کافی خوش نیت از بسیاری جهات ، گفت :" او ، "اما او
گاهی اوقات من بیش از حد تحریک ، مزخرف و غرور -- غرور الیوت.
او یک معامله بزرگ بیش از حد از غرور الیوت است.
ما این کار را که چارلز آن ازدواج کرده بود به جای آرزو.
گمان می کنم شما می دانید که او می خواست به ازدواج آن؟ "
پس از مکث یک لحظه ، کاپیتان Wentworth گفت : --
"آیا شما معنی که او به او خودداری کرد؟"
"آه! بله ؛ قطعا ""؟ وقتی این اتفاق افتاد "
"من دقیقا نمی دانند ، برای هنریتا و من در آن زمان در مدرسه بودند ، اما من معتقدم
او حدود یک سال قبل از ازدواج ماری.
ای کاش او را پذیرفته است است. همه ما باید دوست داشته باشند او را یک معامله بزرگ
بهتر است ؛ و پاپا و ماما همیشه فکر می کنم دوست او بانوی راسل انجام شد ،
که او نداشت.
آنها فکر می کنند چارلز ممکن است آموخته و غیر متداول به اندازه کافی برای لطفا بانوی راسل ، و
که در نتیجه ، او را متقاعد آن به او خودداری کند. "
صداها عقب نشینی شدند ، و آن تشکر شده است نه بیشتر.
احساسات خود را هنوز هم ثابت خود را نگه داشته است. او برای بهبود یافتن از ، قبل از او
توان حرکت داشتند.
سرنوشت ضرب المثلی شنونده کاملا فرزند او نیست ، او هیچ بد شنیده بود
خودش ، اما او مقدار زیادی از واردات بسیار دردناک را شنیده بود.
او را دیدم که چگونه شخصیت خود را خود را توسط captain Wentworth در نظر گرفته شد ، و
درست است که درجه ای از احساس و کنجکاوی در مورد او در شیوه ای خود را که شده بود
باید تحریک شدید او را بدهد.
به محض این که او می تواند ، او پس از مری رفت و داشتن یافت ، و با او راه می رفت
به ایستگاه های سابق خود ، با چوب عمودی چهارچوب درب ، برخی از راحتی در کل حزب بودن آنها احساس
بلافاصله پس از آن جمع آوری شده ، و یک بار دیگر با هم در حرکت است.
به روح او می خواست از تنهایی و سکوت که فقط از اعداد می تواند ارائه کند.
چارلز و هنریتا بازگشت ، آوردن ، به عنوان ممکن است حدس زده ، چارلز Hayter
آنها.
فروع از آن کسب و کار می تواند تلاش برای درک و حتی کاپیتان
Wentworth آیا به نظر نمی رسد بستری به اعتماد به نفس کامل در اینجا ، اما که وجود داشته است
خروج در سمت های نجیب و
relenting در بانوی که آنها در حال حاضر بسیار خوشحالم با هم دوباره ، نمی
اعتراف جای تردید نماند.
هنریتا نگاه کمی شرمنده است ، اما به خوبی خوشحال -- چارلز Hayter بسیار
خوشحال و آنها تقریبا از لحظه اول از همه خود را به یکدیگر اختصاص داده شده
تنظیم به جلو برای Uppercross.
همه چیز که در حال حاضر خارج لوییزا برای کاپیتان Wentworth مشخص شده اند ، هیچ کس نمی تواند بهانه ای باشد
plainer و که در آن اختلافات بسیاری لازم بودند ، و یا حتی در جایی که آنها نبودند ،
آنها راه می رفت در کنار هم تقریبا به همان اندازه به عنوان دو نفر دیگر.
در یک نوار طولانی از زمین چمن زار ، که در آن فضای کافی برای همه وجود دارد ، آنها در نتیجه
تقسیم شده ، تشکیل سه حزب مجزا و به آن حزب از سه که
با افتخار انیمیشن کم ، و حداقل خدمتی ، آن لزوما متعلق است.
او ملحق چارلز و مری ، و به اندازه کافی خسته شده بود می شود بسیار خوشحالم از دیگر چارلز
بازو ، اما چارلز ، هر چند در طنز بسیار خوبی با او ، از خلق و خوی با او بود
همسر.
مری shewn خودش را به او disobliging داشتند ، و در حال حاضر به دست آوردن نتیجه ، که
در نتیجه حذف شد او بازوی او را تقریبا در هر لحظه به قطع سر از برخی از
nettles در تامینی با سوئیچ او و
زمانی که ماری از آن شروع به شکایت ، و ضجه و زاری کردن او سوء استفاده می شود ، با توجه به
سفارشی ، در بودن را در کنار پرچین ، در حالی که آن هرگز از سوی دیگر بود incommoded ، او
بازوها از هر دو کاهش یافته است که پس از شکار
جانوران پستاندار شبیه راسو است که او تا به حال یک نگاه گذرا ، و آنها به سختی می تواند او را همراه در همه.
این علفزار بلند مرز یک خط ، که پایه آنها ، در پایان از آن بود
متقابل ، و زمانی که حزب همه رسیده بود و دروازه از خروج ، کالسکه پیشرفت در
همان جهت ، که برخی شده بود
ساعت هم شنیده می شود ، و تنها آمدن ، و ثابت می شود فرفره دریاسالار باغچه.
او و همسرش درایو در نظر گرفته شده خود را گرفته بود و بازگشت به خانه است.
پس از شنیدن چه مدت پیاده روی جوانان پرداخته بود ، آنها با مهربانی ارائه
یک کرسی به هر بانوی که ممکن است به ویژه خسته ؛ آن که او را نجات
کامل مایل است ، و آنها را از طریق Uppercross رفتن.
دعوت به طور کلی ، و به طور کلی کاهش یافته است.
Musgroves خانم در تمام خسته نمی شد ، و مری یا جرم بود ، که نمی
خواسته قبل از هر گونه از دیگران ، و یا چه لوییزا به نام غرور الیوت نمی توانست
تحمل به یک سوم در یک اسب کالسکهپست.
حزب راه رفتن خط عبور کرده ، و فائق سنگچین مخالف ، و
دریاسالار بود قرار دادن اسب خود در حال حرکت دوباره ، زمانی که کاپیتان Wentworth پاک
تامینی در حال حاضر چیزی برای گفتن به خواهرش.
چیزی ممکن است اثرات آن حدس زده شده است.
خانم باغچه "خانم الیوت ، من مطمئن هستم شما خسته ،" گریه.
"آیا اجازه دهید ما که لذت بردن از مصرف شما خانه.
در اینجا اتاق بسیار عالی برای سه ، من به شما اطمینان می دهم.
اگر ما همه مثل شما بودند ، من معتقدم که ما ممکن است چهار نشستن.
شما باید ، در واقع ، شما باید. "
آن هنوز در کوچه بود و او بود هر چند به طور غریزی شروع به کاهش ،
مجاز نیست برای ادامه.
فوریت نوع دریاسالار آمد در حمایت از همسرش ، آنها رد خواهد بود ؛
آنها خودشان را در کوچکترین فضای ممکن فشرده به ترک او
گوشه و کاپیتان Wentworth ، بدون
گفتن یک کلمه ، تبدیل به او ، و بی سر و صدا موظف او را به کمک
کالسکه. بله ، او آن را انجام داده بود.
او در کالسکه بود ، و احساس کردند که او را در آنجا قرار داده شده بود که اراده او و
دست آن را انجام داده بود ، که او آن را بدهکار به درک خود را از خستگی او ، و او
قطعنامه به استراحت او.
او بسیار از نظر منش خود را نسبت به او را تحت تاثیر قرار بود ، که همه
این چیزها ساخته شده آشکار می شود. این شرایط کمی به نظر می رسید
اتمام از همه که قبل از رفته بود.
او او را درک نکند. او می تواند او را ببخشد ، اما او نمی توانست
می شود بی عاطفه.
هر چند محکوم کردن او را برای گذشته ، و با توجه به آن را با بالا و غیر عادلانه
خشم ، هر چند کاملا از او بی دقت است ، و اگرچه متصل به شدن
دیگر ، هنوز هم او نمی تواند او را رنج می برند ، بدون میل دادن تسکین او.
باقی مانده از احساسات سابق شد و این ضربه از خالص بود ، هر چند
دوستی unacknowledged ؛ اثبات قلب گرم و مهربان خود بود ، که
او نمی تواند بدون احساسات تامل
تا از لذت و درد تشدید می شود ، که او می دانست که نه غالب است.
پاسخ او به مهربانی و سخنان اصحاب او بودند در ابتدا
ناخودآگاه داده شده است.
سفر آنها به حال نیمی از راه خود را در امتداد خط خشن ، قبل از او کاملا بیدار بود
آنچه گفتند. او سپس آنها را از صحبت کردن "فردریک."
دریاسالار "گفت : او مطمئنا به این معنی که یک یا دیگر از آن دو دختر ، شخص عاقل ،" ؛
اما وجود ندارد و گفت که.
او شده است در حال اجرا پس از آنها ، بیش از حد ، به اندازه کافی طولانی ، یکی که فکر می کنم ، را تشکیل می دهند خود را
ذهن داشته باشند. AY ، این از صلح می آید.
اگر این جنگ در حال حاضر بودند ، او آن را حل و فصل مدتها پیش.
ما ملوانان ، خانم الیوت ، نمی توانیم به courtships طولانی را در زمان جنگ است.
چند روز بود ، عزیز من ، در میان اولین بار از دیدن من به شما و نشستن ما
در کنار هم در مسافرخانه ما را در شمال Yarmouth؟ "
"ما بهتر است در مورد آن بحث ، عزیز من" ، در پاسخ خانم باغچه ، خوش "اگر دوشیزه
الیوت شد برای شنیدن چقدر وقت ما به درک آمد ، او را هرگز قانع
که ما خوشحال می تواند با هم.
من شما را توسط شخصیت شناخته شده بود ، با این حال ، مدتها قبل از. "
"خوب ، و من تا به حال از شما به عنوان یک دختر بسیار زیبا شنیده می شود ، و آنچه ما به برای صبر
علاوه بر؟
من دوست ندارم چنین چیزهایی را در دست طولانی داشتن.
من آرزو می کنم فردریک را گسترش کمی بیشتر برای جمعاوری اراء فعالیت کردن ، و ما را به خانه آورد یکی از این
زنان جوان به Kellynch.
سپس همیشه وجود داشته باشد شرکت برای آنها.
و بسیار زیبا از زنان جوان که هر دو آنها هستند ، من به سختی می دانیم یکی از دیگری "است.
"خیلی خوب مزاج ، دختران بی ریا ، در واقع گفت :« خانم باغچه ، در لحن
ستایش آرام تر ، مانند ساخته شده آن مشکوک است که او را قدرت keener نمی ممکن است در نظر
هر کدام از آنها را به عنوان کاملا شایسته برادرش "و یک خانواده بسیار محترم است.
یک نفر می تواند با مردم بهتر نمی شود متصل می شوند.
دریاسالار عزیز من ، که پست! ما قطعا باید آن پست است. ".
اما با خونسردی به کمر جهت بهتر خود آنها با خوشحالی به تصویب رساند
خطر و با یک بار پس از آن عاقلانه قرار دادن دست خود را آنها نه به سقوط
شیار دار کردن ، و نه فرار ناپاک از سرگین ، سبد و
آن ، با برخی از سرگرمی در سبک خود را از رانندگی ، که او تصور ندارد بد
نمایندگی هدایت کلی از امور خود ، خودش را با خیال راحت در بر داشت
توسط آنها را در کلبه سپرده خواهد شد.