Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پانزدهم
آقای روچستر ، در مناسبت های آینده ، توضیح آن.
این یک بعد از ظهر بود ، زمانی که او chanced برای دیدار با من و آدل در زمینه : و در حالی که
او با خلبان و گوی پردار مخصوص بازی بدمینتن خود را ایفا می کرد ، او از من خواست به راه رفتن و بالا و پایین یک بلند
خیابان چوب راش درون چشم از او.
او سپس گفت که او دختر فرانسوی اپرا رقصنده ، سلین Varens بود ، به سمت
آنها او در زمانی گرامی به حال آنچه که او به نام "شور گراند."
این شور سلین استادانی که با تب و تاب حتی برتر بازگشت.
او فکر کرد که خود را بت خود را ، زشت او بود : به اعتقاد او ، به عنوان او گفت ، که او
ترجیح خود را "taille ورزشکار D'" به ظرافت از Belvidere آپولو.
و دوشیزه ایر ، بسیار بود من با این اولویت از جن هوایی گالیک برای او flattered
GNOME بریتانیا ، که من او را در هتل نصب شده ؛ او استقرار کامل
بندگان ، کالسکه ، cashmeres ، الماس ، dentelles ، و ج
به طور خلاصه ، من شروع به پروسه ای ruining خودم در سبک دریافتی ، مانند هر
احمقانه دیگر.
اصالت به گچ خارج جاده جدید به شرم و من تا به حال ، به نظر می رسد ، نه
تخریب ، اما trode آهنگ قدیمی با عینیت احمق به یک اینچ نه منحرف
از مرکز مورد ضرب و شتم.
من تا به حال -- که من سزاوار داشته باشند -- سرنوشت همه spoonies دیگر.
اتفاق می افتد به تماس یک شب هنگامی که سلین من انتظار نیست ، من او را یافتم ، اما آن
یک شب گرم بود و من خسته شده بود با قدم زدن از طریق پاریس ، بنابراین من نشستم در
خلوتگاه خود ، خوشحال به تنفس هوا را تا به تازگی با حضور او وقف شده است.
نه ، -- مبالغه ، من هرگز فکر نمی شد هر گونه فضیلت consecrating در مورد او وجود دارد : آن
بلکه نوعی از عطر خمیری که برای بخور دادن بکارمیرود او تا به حال چپ ، بوی مشک و کهربا ، از
بوی تقدس.
من تازه شروع شده بود با بخارات گل هنرستان خفه کردن و پاشیده
اسانس ، زمانی که من bethought خودم برای باز کردن پنجره و قدم بر روی بالکن.
مهتاب و چراغ گاز در کنار بود ، و هنوز هم و بی سر و صدا.
بالکن با یک یا دو صندلی مبله شده بود و من نشستم ، و در زمان سیگار برگ ، --
یک در حال حاضر ، اگر شما به من بهانه است. "
در اینجا گرفت مکث ، با تولید و روشنایی از سیگار برگ پر شده ؛ داشتن
قرار داده شده آن را به لب هایش را و یک دنباله از بخور دادن Havannah در انجماد تنفس و
هوای بی آفتاب ، او در رفت --
"من دوست bonbons بیش از حد در آن روزها ، خانم ایر ، و من croquant -- (نادیده می گیرند
بربریت) -- comfits croquant ، شکلات و سیگار کشیدن به طور متناوب ، از تماشای ضمن
equipages که در امتداد نورد
خیابان های شیک نسبت به همسایه اپرا خانه ، زمانی که در
ظریف کالسکه نزدیک یک جفت زیبا از اسب های انگلیسی کشیده شده ، و به طور مشخصی دیده می شود
در شهر شب درخشان ، من 'voiture من سلین داده بود را به رسمیت بشناسد.
او بازگشت : البته قلب من با بی صبری در برابر آهن گروه های دسته جمعی
ریل های من پس از خم شدن.
متوقف کالسکه ، که من به حال انتظار می رود ، در درب هتل ؛ شعله من (که بسیار
کلمه دلداده اپرا) alighted : هر چند در پنهان سازی muffed -- غیر ضروری
مانع ، خداحافظی ، بسیار گرم ژوئن
شب -- من او را می دانستند فورا پای کم کم به او ، دیده می شود peeping از دامن او
طرز لباس پوشیدن ، به عنوان او را از مرحله حمل صرفنظر.
خم شدن بیش از بالکن من به سوفل ange' دوشنبه -- در لحن ، البته ،
که باید قابل شنیدن برای گوش از عشق به تنهایی -- زمانی که یک رقم شروع به پریدن کرد از
کالسکه بعد از او ؛ cloaked ، اما
پاشنه پا موجب شده که در پیاده رو پله به حال بود ، و آن سر hatted بود که
در حال حاضر تحت cochere porte قوسی از هتل منتقل می شود.
"شما حسادت هرگز احساس ، آیا شما ، خانم ایر؟
البته که نه : من باید از شما بخواهم که نیست و چون شما عشق هرگز احساس.
شما باید هر دو احساسات را تجربه کنید : روح شما را خواب ؛ شوک هنوز به
داده شده که باید آن را بیدار شدن است.
شما فکر می کنم تمام وجود ساقط در آرام جریان که که در آن جوانان خود را تا به
تاکنون ام افت دور.
شناور در با چشم بسته و گوش های گنگ ، شما نه سنگ bristling را ببینید
نه چندان دور کردن در بستر سیل ، و نه شنیدن قطع کننده جوش در پایگاه ایشان.
اما من به شما بگویم -- و شما می توانید کلمات خوانده شده را علامت -- به شما خواهد آمد روزی به پاس craggy
کانال ، که در آن کل جریان زندگی را به غلغله خراب و
جنجال و هیاهو ، فوم و سر و صدا : یا شما خواهد بود
نقطه چین ها به اتم ها در نقاط پرتگاه ، و یا بلند بالا و توسط برخی از استاد موج را به عهده
فعلی آرامتر -- من در حال حاضر است.
"من این روز را دوست دارم ، من دوست دارم که آسمان فولاد ، من دوست دارم عبوسی و سکون.
جهان تحت این فراست.
من دوست دارم Thornfield ، قدمت آن ، بازنشستگی خود را ، کلاغ قدیمی آن درختان و خار
درختان ، نما خاکستری آن ، و خطوط پنجره های تاریک را منعکس که فلک فلزی :
هنوز چه مدت به من abhorred بسیار
فکر آن ، آن را مانند خانه بزرگ طاعون دوری کردند؟
چگونه من هنوز هم منزجر شدن از -- "
او دندان خود زمین و سکوت کرده بود : او دستگیر گام خود را زده و بوت خود را
در برابر زمین سخت.
برخی فکر منفور به نظر می رسید او را در چنگال خود داشته باشد ، و او را نگه دارید تا محکم که
او نمی تواند پیشرفت. صعودی خیابان زمانی که او در نتیجه
متوقف شد ؛ سالن قبل از ما بود.
بلند کردن چشم خود را به battlements آن ، او بیش از آنها را کاربر به سایر نظرسنجی تابش خیره کننده مانند من تو را دیدم هرگز
قبل و یا از.
درد ، شرم ، خشم ، بی قراری ، انزجار ، نفرت ، به نظر می رسید لحظه ای برای برگزاری
لرزش درگیری در مردمک گشاد بزرگ زیر ابرو ebon خود.
وحشی به گریبان است که باید باشد بزرگتر بود ، اما یک احساس دیگر افزایش یافت و
پیروزی : چیزی سخت و بدبینانه خود را با اراده و مصمم : آن را حل و فصل او
عشق و شور و تبدیل به سنگ شده لقاء او : او در رفت --
"در حال حاضر سکوت کرده بود ، خانم ایر ، من تنظیم یک نقطه با سرنوشت من است.
او در آنجا ایستاده بود ، که راش تنه -- باطلاق مانند یکی از کسانی که به نظر می رسد مکبث
هیث از Forres.
؟ دوست Thornfield او گفت ، بلند کردن انگشت او را ، و پس از آن او را در هوا نوشت
یادگاری که در کم رنگ و پریده دوید هیروگلیف را اختراع کردند همه در امتداد جلو خانه ، در بین
ردیف بالا و پایین پنجره ، 'اگر شما می توانید!
آن را دوست دارم اگر شما جرات! '
"" من آن را می خواهم ، گفت : من ، "من به جرات آن را مانند ؛" و "(او subjoined moodily)" من
نگه داشتن کلمه من ، من به موانع به شادی شکستن ، به نیکی -- بله ، خوبی.
من آرزو می کنم برای یک مرد بهتر از من شده اند ، از من به عنوان لویاتان های شغلی را شکست
نیزه ، نیزه و جوشن بی استین ، موانع که دیگران به عنوان آهن تعداد و
برنج ، من عزت جز کاه و چوب فاسد شده است. "
آدل در اینجا قبل از او با گوی پردار مخصوص بازی بدمینتن او زد.
"دور" او گریه خشن "را در یک فاصله ، فرزند ، یا به سوفی!"
ادامه و سپس به دنبال پیاده روی خود را در سکوت ، من جرأت او را به یاد می آورند.
از چه رو نقطه او ناگهان همگرایی به حال --
"آیا شما را ترک بالکن ، سر ،" من پرسید : "هنگامی که Mdlle.
Varens وارد شده؟ "
من تقریبا ضربت متقابل و تند برای این به سختی به موقع سوال ، انتظار می رود ، اما در مقابل ،
بیداری از او انتزاع scowling ، او چشم خود را به سمت من تبدیل شده است ، و سایه
به نظر می رسید برای روشن کردن ابرو او.
"اوه ، من سلین فراموش کرده بود! خوب ، به از سرگیری.
وقتی که من تو را دیدم افسونگر من در نتیجه همراه با معتاد به اسب دوانی آمده ، به نظر می رسید برای شنیدن
صدای خش خش ، و مار سبز حسادت ، افزایش می یابد بر روی حلقه های موجدار از مهتابی
بالکن ، glided درون نیم تنه یا ژیلت من ، و
راه خود را در دو دقیقه به هسته قلب من خورده است.
عجیب! "او گفت ، ناگهان شروع دوباره آن را از نقطه.
"عجیب است که من باید به شما اعتماد این همه را انتخاب کنید ، جوان بانوی ؛ عبور
عجیب است که شما باید به من گوش بی سر و صدا ، اگر آن را به عنوان معمول ترین چیز شد
در جهان برای یک انسان مثل من که به
داستان ، معشوقه خود را اپرا به دختر عجیب و جالب ، و بی تجربه مثل شما!
اما تکینگی گذشته توضیح می دهد که برای اولین بار ، به عنوان من intimated یک بار قبل از شما ،
با گرانش ، considerateness ، و احتیاط خود را به دریافت کننده ساخته شد
اسرار.
علاوه بر این ، من می دانم چه نوع از ذهن من در ارتباط با خود من قرار داده شده است : من می دانم
یکی مسئول را به عفونت : آن است که یک ذهن عجیب و غریب : آن است که یکی از منحصر به فرد است.
خوشبختانه من معنی نیست که به آن آسیب برساند : اما ، اگر من ، آن صدمه خواهد از من را ندارد.
هر چه بیشتر من و شما صحبت ، بهتر است ، برای در حالی که من می توانم بلایت شما نیست ، شما ممکن است
تازه کردن من "
پس از این گریز او اقدام -- "من در بالکن باقی ماند.
'آنها را به خلوتگاه خود ، بدون شک ، فکر می کردم :" اجازه دهید کمین آماده است. "
بنابراین قرار دادن دست من در را از طریق پنجره باز ، من پرده را بیش از آن جلب کرد ، ترک
تنها باز کردن که از طریق آن می تواند مشاهدات ؛ سپس پنجره را بستم ،
اما صدای بهم خوردن فلز گسترده ای به اندازه کافی به کلسیم را تامین نماید
خروجی به "دوستداران زمزمه قول : سپس من به سرقت برده برگشت به صندلی من و من آن را از سر گرفت
این جفت ارز در آمد وارد چشم من به سرعت در دیافراگم بود.
سلین در محفظه - خدمتکار وارد ، لامپ روشن ، آن را در جدول سمت چپ و عقب نشینی است.
زن و شوهر بودند در نتیجه به من نشان داد به وضوح : هر دو حذف جبه خود را ، و
وجود داشت 'Varens ،' درخشان در ساتن و جواهرات -- هدیه من البته ، -- و وجود دارد
بود همدم او را در لباس یک افسر ؛
و من او را برای یک ادم هرزه جوان vicomte می دانستند -- جوانان بی مغز و وحشتناک آنها
من گاهی اوقات در جامعه ملاقات کرده بود ، و نفرت از هرگز تا به حال فکر چون من منفور
او را کاملا.
بر به رسمیت شناختن او ، نیش حسادت مار فورا شکسته ، چون در
همان لحظه ای عشق من برای سلین غرق زیر آتش خاموش کن.
زن برای چنین رقیب است که می تواند به من خیانت ارزش رقیب بود. او
سزاوار تنها تمسخر و تحقیر ، کمتر است ، با این حال ، از من ، که گول زدن او بوده است.
"آنها شروع به صحبت و گفتگو خود را به من کاسته به طور کامل : احمق ، مزدور ،
بی عاطفه و بی معنی ، و آن بود و نه خسته از خشمگین کردن شنونده محاسبه است.
کارت من روی تخت دراز کشیده و این درک ، به ارمغان آورد نام من را تحت
بحث و گفتگو.
هیچ کدام از آنها دارای انرژی یا شوخ طبعی امدن و رفتن من کاملا ، ولی آنها به من توهین
تا درشت به عنوان آنها می تواند در راه کوچک آنها را به خصوص سلین ، که حتی waxed
نه درخشان در زمینه نقص های شخصی من -- تغییر شکل او آنها را نامید.
در حال حاضر آن را سفارشی خود شده بود برای پرتاب به تحسین ملتهب از آنچه او به نام
مرد beaute : 'من در جایی که او نقطه از شما متفاوت که به من گفت نقطه
خالی ، در مصاحبه دوم ، که شما فکر من خوش تیپ نیستند.
مقابل من در آن زمان رخ داد و -- "آدل اینجا آمد به در حال اجرا دوباره.
"موسیو ، جان به تازگی شده است گفت که عامل خود را خوانده است و آرزوهای خود را به را ببینید
. "" آه! در آن صورت من باید خلاصه.
باز کردن پنجره ، من راه می رفت بر آنها ؛ سلین را از حفاظت از من آزاد ؛ داد
او را متوجه به هتل خود را تخلیه و به او پیشنهاد کیف پول برای ضرورت های فوری ؛
جیغ نادیده گرفته ، حمله و تشنج ، نماز ،
اعتراضات مردمی ، تشنج ، ملاقات با vicomte برای ملاقات ساخته شده
در بولونیه دوبوا د.
صبح روز بعد ، من تا به حال لذت بردن از مواجهه با او را ، گلوله در یکی از سمت چپ
etiolated فقیر بود بازوها ، ضعیف به عنوان بال مرغ در پیپ ، و پس از آن فکر می کردم
با تمام خدمه انجام می شود.
اما در unluckily Varens ، شش ماه قبل از آن ، به من داده بود این آدل filette ،
که او تأیید ، دختر من بود و شاید او ممکن است ، هر چند که من هیچ اثبات
از پدری چنین ترسناک در او نوشته شده است
لقاء : خلبان مثل من از او.
چند سال پس از من با مادر شکسته بود ، او کودک خود را رها و فرار
دور به ایتالیا با نوازنده یا خواننده است.
من اذعان کرد هیچ ادعای طبیعی در بخش آدل به توسط من پشتیبانی ، و نه من در حال حاضر
تصدیق وجود داشته باشد ، برای من پدر او هستم ، اما شنوایی که او کاملا بی بضاعت بود ، من
e'en چیزی فقیر را از لجن و گل در زمان
و گل از پاریس ، و پیوند آن را در اینجا ، به رشد پاک در خاک سالم و بی خطر
باغ کشور انگلیسی است.
خانم فرفکس در بر داشت شما را به قطار ، اما در حال حاضر شما می دانیم که آن را نامشروع است
فرزندان اپرای فرانسوی ، دختر ، شما شاید متفاوت از پست شما فکر می کنم و
protegee : شما به من روزی
با توجه کنید که شما جای دیگری را پیدا کرده اند -- که شما التماس من به نگاه کردن برای
حاکم جدید ، و ج -- EH "؟
": آدل یا گسل مادرش یا شما پاسخگو است : توجه
برای او ، و در حال حاضر که من می دانم او است ، به یک معنا ، بی سرپرست -- توسط مادرش رها شده
و طرد شده توسط شما ، آقا -- من باید چسبیده به او نزدیک تر از قبل.
چگونه می تواند احتمالا حیوان خانگی از یک خانواده ثروتمند و فاسد را ترجیح می دهند ، که او نفرت
حاکم زن به عنوان یک مزاحمت ، به یتیم تنها کمی ، که متمایل به سمت او به عنوان یک دوست؟ "
"اوه ، که نور است که در آن شما مشاهده می باشد
خوب ، من باید در حال حاضر و شما هم آن را تیره ".
اما من در آنجا ماند چند دقیقه دیگر با آدل و خلبان -- مسابقه با او را زد ، و
بازی یک بازی چوگان پهن و گوی پردار مخصوص بازی بدمینتن.
هنگامی که ما در رفت ، و من کلاه سر گذاشتن و کت خود را برداشته است ، من او را روی زانوی من در زمان ؛
نگه داشته او را در آنجا از یک ساعت ، اجازه می دهد او را به حرف مفت زدن که او دوست داشت : rebuking حتی
برخی از آزادی های کمی و پیش پا افتادهاند به
که او بود APT ولگرد هنگامی که بسیار مورد توجه ، و که در او خیانت
سطحی از شخصیت ، احتمالا از مادرش به ارث برده ، به سختی هم مشرب
به ذهن انگلیسی.
او تا به حال شایستگی او را و من را به قدردانی از همه که خوب بود در دفع شد
او را به نهایت قدرت.
من در قیافه او را به دنبال ویژگی های شباهت به آقای روچستر ، اما در بر داشت هیچ کدام :
هیچ صفت ، هیچ نوبه خود بیان اعلام کرد رابطه.
این ترحم بود : اگر او می تواند اما ثابت شده است او را شبیه او
فکر بیشتر از او.
این بود تا بعد از من به اتاق خود من برای شب خارج شده بود ، که من به طور پیوسته
بررسی داستان آقای روچستر به من گفته بودند.
همانطور که او گفته بود ، احتمالا هیچ چیز در تمام فوق العاده در ماده وجود دارد
روایت خود : شور انگلیسی ثروتمند برای یک رقصنده فرانسه ،
و خیانت او را به او ، هر روز
مسائل به اندازه کافی ، بدون شک ، در جامعه ، اما چیزی قطعا عجیب و غریب وجود دارد در
تشنجات از احساسات که به طور ناگهانی به تصرف او را زمانی که او در عمل بود
ابراز رضایت حاضر او
خلق و خوی ، و لذت تازه احیا شده خود را در سالن و اطراف آن است.
من در این حادثه wonderingly مدیتیت ، اما به تدریج آن را ترک ، که من آن را در بر داشت
برای غیر قابل توضیح حضور ، من را به در نظر گرفتن شیوه ای استاد من به تبدیل
خودم.
اعتماد به نفس او متناسب به دراز کشیدن در من تصور می شد که ادای احترام به صلاحدید من به نظر می رسید :
در نظر گرفته و مورد قبول آن به عنوان چون. سلوک او در حال حاضر برای چند هفته شده بود
یکنواخت به سمت من از اول.
من در راه او به نظر می رسید هرگز او متناسب با غرور دلسرد کننده ای را ندارد : وقتی که او به من ملاقات کرد
بطور غیر منتظره ، برخورد خوش آمدید به نظر می رسید ، او همیشه یک کلمه است و گاهی اوقات یک لبخند
برای من : زمانی که به دعوت رسمی احضار
به حضور او ، من صمیمیت از پذیرش ساخته شده است که من احساس می کنم ، مفتخر شد
واقعا صاحب قدرت به او مات و متحیر کردن ، و این که این کنفرانس شب
به همان اندازه برای لذت بردن خود را به عنوان به نفع من در پی.
من ، در واقع ، صحبت نسبتا کمی است ، اما من شنیده ام او را با رغبت صحبت.
ماهیت خود را به توان ارتباطی بود ، او دوست داشت برای باز کردن به ذهن unacquainted با
حد یک نگاه اجمالی جهان از صحنه ها و راه های آن (I صحنه خود را فاسد و متوسط
راه ستمکار ، اما مانند مشتق شده خود را
علاقه از مقیاس بزرگ که بر روی آنها عمل کرده بودند ، تازگی عجیب و غریب است که توسط آن
آنها مشخص) شد و من تا به حال لذت زیادی به دریافت ایده های جدید او
، ارائه شده او در تصور تصاویر جدید
به تصویر کشیده شده است ، و پس از او در فکر از طریق مناطق جدید او فاش ، هرگز
مبهوت و یا مشکل توسط یک اشاره مضر است.
سهولت شیوه ای خود مرا از خویشتن داری دردناک آزاد : از صراحت و صداقت دوستانه ،
درست به عنوان صمیمی ، که با آن او من را درمان کند ، به من جلب کرد به او.
من در زمان احساس کردند که اگر او ارتباط من به جای استاد من بودند : با این حال او آمرانه بود
هنوز در برخی مواقع ، اما من که مهم نیست ، من تو را دیدم این راه او بود.
خیلی خوشحال است ، به طوری احساس خشنودی من با این علاقه جدید اضافه شده به زندگی تبدیل شده است ، که من
متوقف کاج پس از خویش و قوم : - سرنوشت هلال نازک من به نظر می رسید تا تصویر را بزرگ تر ببینید.
شاهد وجود پر شد ؛ من
سلامت بدن بهبود و جمع آوری گوشت و قدرت.
و آقای روچستر در چشم من زشت؟
نه ، خواننده : قدرشناسی ، و بسیاری از انجمنها ، همه لذت بخش و خوش مشرب ،
جسم من بهترین دوست برای دیدن چهره اش و حضور خود را در یک اتاق بیشتر بود
تشویق از درخشان آتش است.
من تا به حال گسل او را فراموش نکرده و در واقع ، من می توانم ، نه برای او اغلب آنها را به ارمغان آورد
قبل از من.
او افتخار ، کنایه امیز ، خشن به حقارت هر توضیحات : در من
روح مخفی من می دانستم که مهربانی خود را به من به شدت ناعادلانه به متعادل شد
بسیاری دیگر.
او مودی بود ، بیش از حد unaccountably بنابراین ، من بیش از یک بار ، هنگامی که برای خواندن به او فرستاده ،
او را در کتابخانه خود نشسته ، به تنهایی ، با خم سر خود را بر روی بازوها تاشده اش ، و ،
زمانی که او نگاه کردن ، کج خلق ، تقریبا بدخیم اخم کردن ، سیاه شدن ویژگی های او.
اما من معتقد بودم که نوسان خلق او ، خشونت خود را ، و گسل های سابق خود را از
اخلاق (من می گویم سابق ، در حال حاضر او از آنها اصلاح شده به نظر می رسید) منبع خود را در برخی از
صلیب بی رحمانه از سرنوشت.
من معتقد بودم که یک مرد به طور طبیعی گرایش های بهتر ، بالاتر اصول ، و خالص تر بود
سلیقه نسبت به چنین شرایط ، ایجاد شده بود ، آموزش و پرورش القا ، یا سرنوشت
تشویق.
من تصور می شد که مواد بسیار عالی در او وجود دارد ، هر چند برای حال حاضر آنها آویزان
با هم تا حدودی خراب و درهم است.
من نمی توانم انکار که من برای غم و اندوه خود را ، هر چه که بود در غم آنها شریک ، و داده اند
بسیار به ارام کردن آن است.
هر چند که من در حال حاضر خاموش شمع من و پایین در رختخواب گذاشته شد ، من نمی توانستم بخوابم
فکر از نگاه او هنگامی که او در خیابان متوقف شد ، و گفت که چگونه سرنوشت خود را افزایش یافته بود
تا قبل از او ، و جرأت او را خوشحال در Thornfield.
"چرا که نه؟" از خود پرسیدم.
"چه او را بیگانه می سازد از خانه است؟
آیا او ترک آن را دوباره به زودی؟ خانم فرفکس گفت : او به ندرت جا ماندم
طولانی تر از دو هفته در یک زمان ، و او در حال حاضر ساکن هشت هفته.
اگر او برود ، تغییر خواهد مغموم.
فرض کنید او باید غایب فصل بهار ، تابستان و پاییز : چگونه نور آفتاب سیاه و ریز
روز به نظر خواهد رسید! "
من به سختی بدانند که آیا من یا خوابیده پس از این غرق در افکار و در هر صورت ، من آغاز شده
گسترده ای در شنیدن سوفل مبهم ، عجیب و غریب و حزن انگیز که صدا ، من بیدار
، درست بالای من فکر.
من آرزو من سوختن شمع من را نگه داشته بود : شب drearily تاریک بود و روح من
افسرده. من بلند شد و در رختخواب نشسته ، گوش دادن است.
صدا بود hushed.
من سعی کردم دوباره به خواب رفتن ، اما قلب من به ضرب و شتم با نگرانی : آرامش به درون من بود
شکسته شده است. ساعت ، به مراتب پایین در سالن ، را لرزاند
دو.
سپس آن را به نظر می رسید من محفظه درب لمس بود ؛ که اگر انگشتان پانل جاروب بود
در groping راه را در امتداد گالری تاریک خارج است.
من گفتم : "چه کسی هست؟"
موردی پاسخ داده شد. من با ترس سرد بود.
همه در یک بار من به یاد آن که ممکن است خلبان ، که هنگامی که درب آشپزخانه chanced
به سمت چپ ، unfrequently یافت نمی شود راه خود را تا آستانه آقای روچستر
اتاق : به او دروغ گفتن وجود دارد خود را در صبح دیده بود.
ایده من تا حدودی آرام : من وضع کردن.
سکوت composes اعصاب و به عنوان یک صدا در نیاوردن ناگسستنی در حال حاضر دوباره از طریق حکمرانی می
کل خانه ، من شروع به احساس بازگشت از چرت زدن.
اما بخت نیست که من باید آن شب خواب.
رویای به ندرت با نزدیک شدن به حال گوش من ، هنگامی که آن affrighted فرار ، ترس توسط
مغز استخوان انجماد حادثه به اندازه کافی.
پایین ، سرکوب ، و عمیق -- -- این خنده شیطانی بود زبان آمده ، به نظر می آمد ، در
بسیار میکروسکوپی (keyhole surgery) درب اتاق من.
سر از تخت من بود ، در نزدیکی درب ، و من فکر کردم در ابتدا جن laugher ایستاد
در کنار بستر من -- یا نه ، دولا شده توسط بالش من : اما من گل رز ، نگاه دور ، و می تواند
هیچ چیز را ببینید ، در حالی که ، به عنوان من هنوز هم gazed ،
صدای غیر طبیعی بود خاطرنشان کرد : و من می دانستم که آن را از پشت پانل آمد.
اولین ضربه من به ظهور و ببندید پیچ بعدی من ، دوباره گریه ، "چه کسی است
؟ "وجود دارد
چیزی gurgled و moaned.
قبل از اینکه طولانی ، گام عقب نشینی تا گالری را به سمت راه پله طبقه سوم : درب
به تازگی ساخته شده بود در آن راه پله بسته ، من شنیده ام آن را باز و بسته و
همه هنوز.
"این بود که پول گریس؟ و او صاحب با شیطان؟ فکر : "I.
در حال حاضر غیر ممکن به باقی می ماند دیگر توسط خودم : من باید به خانم فرفکس.
من در نیم تنه دامن بلند و شال عجولانه از قطع پیچ و باز درب با
دست لرزش است. یک شمع در حال سوختن فقط در خارج وجود دارد ،
و بر روی حصیر در گالری.
من در این شرایط ، متعجب بود : اما هنوز هم بیشتر بود من شگفت زده به درک هوا
کاملا کم نور ، تا اگر با دود پر و در حالی که به دنبال به دست راست و چپ ،
برای پیدا کردن که از انجا این تاج های گل اهدا آبی صادر کرد ، من
بوی قوی از سوختن بیشتر آگاه شد.
چیزی creaked : آن نیمه باز بود ، و آن درب آقای روچستر بود ، و
دود در یک ابر پس از ان عجله.
من فکر می کردم بیشتر از خانم فرفکس و من فکر می کردم بیشتر از گریس پول ، و یا
خنده : در یک لحظه ، من داخل اتاق بود.
زبانه از شعله darted دور تخت : پرده ها را آتش زده بودند.
در میان جار زدن و بخار ، آقای روچستر دراز کشیده ، بیحرکت است ، در عمق
خواب.
"ویک! بیداری! "من گریه.
من او را تکان داد ، اما او تنها زمزمه و تبدیل : دود او stupefied بود.
یک لحظه می تواند از دست رفته : ورق های بسیار در کیندلینگ ، من به حوضه خود و عجله
ابریق ، خوشبختانه ، یکی از گسترده و عمیق دیگر ، و هر دو با پر شدند
آب است.
من آنها را heaved ، تخت خواب و سرنشینان آن را deluged ، پرواز را به اتاق خود من ، به ارمغان آورد
خود من در آب کوزه ، تعمید نو نیمکت ، و ، با کمک خدا ، موفق به
خاموش کردن شعله های آتش که آن را بلعیدن است.
صدای خش خش از عنصر فرو نشستن ، شکستگی از یک پارچ که من از من پرت
دست زمانی که من آن را خالی کرده بود ، و بالاتر از همه ، چلپ چلوپ دوش حمام من تا به حال
آزادانه ارزانی داشتید ، آقای روچستر در آخرین roused.
اگر چه در حال حاضر تیره بود ، من می دانستم که او بیدار می شد ، چون من شنیده ام او را محترق شونده
anathemas عجیب و غریب در پیدا کردن خود دروغ گفتن در یک استخر آب.
"آیا سیل وجود دارد؟" او گریه.
"نه ، آقا ،" من جواب داد ، "اما آتش وجود داشته است : دریافت ، آیا ، شما در حال فرو نشستن در حال حاضر ، من
شما یک شمع واکشی. "
"به نام از همه الف ها در مسیحیت ، این است که جین ایر" او
خواستار. "شما با من انجام می شود ، ساحره ،
عفریته؟
در اتاق در کنار شما چه کسی است؟ آیا شما رسم به من غرق؟ "
"من به شما یک شمع واکشی ، سر ، و ، در نام بهشت ، دریافت.
کسی تا چیزی رسم : شما هم به زودی می توانید دریابید که چه کسانی و چه آن را ".
»وجود ندارد!
من تا حال حاضر ، اما در خطر خود را از یک شمع واکشی شما هنوز : دو دقیقه صبر کنید تا دریافت می کنم
به برخی از لباس های خشک ، در صورتی که هر خشک وجود دارد -- بله ، در اینجا من پانسمان ، لباس شب.
! اجرا "
من اجرا را انجام نداد ؛ من شمع را به ارمغان آورد که هنوز هم در گالری باقی مانده است.
او آن را از دست من در زمان برگزار شد ، آن را ، بررسی و تخت ، همه سیاه و
سوخته ، خیس ورق ها ، فرش دور شنا کردن در آب است.
"آنچه در آن است؟ و چه کسی آن را انجام داد؟ "او پرسید :.
من به طور خلاصه به او مربوط بود تا بیرون : خنده عجیب و غریب من شنیده بود
در آلبوم عکس : مرحله صعودی به طبقه سوم ، دود ، -- بوی آتش
که من به اتاق او انجام شده بود ، در چه
دولت من مسائل پیدا کرده بود وجود دارد ، و چگونه می توانم او را با همه آب من می توانم deluged بود
ذخیره کردن دست در. {"آنچه در آن است و که آن را" او پرسید :
p140.jpg}
او گوش بسیار و شدید ، چهره اش ، به عنوان رفتم ، ابراز نگرانی بیش از
حیرت ، او بلافاصله صحبت می کنند وقتی که من تا به حال به این نتیجه رسیدند.
"باید با خانم فرفکس؟"
از او پرسیدم. "خانم فرفکس؟
نه ؛ دولو به او با شما تماس؟ چه کاری می تواند او انجام دهم؟
اجازه بدهید خواب خود را unmolested. "
"سپس من لی ، واکشی و جان و همسر او را بیدار."
"نه در همه : هنوز هم. شما باید یک شال در.
اگر شما به اندازه کافی گرم نیست و شما ممکن است واقع در انجا پنهان سازی من ؛ قرار دادن آن را در مورد شما ، و نشستن
در بازو و صندلی وجود دارد ، -- من آن را در قرار داده است.
در حال حاضر جای پای خود را در مدفوع ، آنها را نگه دارید از مرطوب.
من می خواهم چند دقیقه به شما در ترک. من باید شمع را.
باقی می ماند که در آن شما هستند تا من بازگشت ؛ هنوز هم به عنوان یک موس.
من باید با مراجعه به طبقه دوم پرداخت. آیا حرکت نمی کند ، به یاد داشته باشید ، تماس بگیرید و یا هیچ کس. "
وی افزود : : من تماشای نور برداشت.
او گذشت تا گالری بسیار ملایم ، درب راه پله با عنوان کمی unclosed
سر و صدا که ممکن است ، قطع کردن آن پس از او ، و آخرین اشعه از بین رفت.
من در تاریکی ها به سمت چپ بود.
من برای برخی از سر و صدا گوش ، اما شنیده ام هیچ چیز.
زمان بسیار طولانی سپری شده است.
خسته رشد : خیلی سرد بود ، به رغم پنهان سازی و سپس به من استفاده از
اقامت ، به عنوان من از خواب بیدار شدن خانه نبود.
من در نقطه خطر ناخشنودی آقای روچستر توسط تمرد او بود
سفارشات ، هنگامی که نور یک بار دیگر dimly را بر روی دیوار گالری gleamed ، و من شنیده ام او
پا نعل نشده آج پوشش حصیری است.
"من امیدوارم که او ،" فکر می کردم ، "و چیزی نیست بدتر است."
او دوباره وارد ، کم رنگ و بسیار تیره است.
"من پیدا کرده اند آن همه ، گفت که او تنظیم شمع خود را در دستشویی" آن را به عنوان
من فکر می کردم. "" چگونه ، آقا؟ "
او بدون پاسخ ، اما ایستاده بود با اسلحه خود را تا خورده ، به دنبال بر روی زمین است.
در پایان از چند دقیقه او را در تن و نه عجیب و غریب و پرسش --
"من را فراموش کرده ام که آیا شما گفت که شما هر چیزی را دیدم زمانی که شما درب اتاق خود را باز است."
"نه ، آقا ، تنها شمعدان بر روی زمین است."
"اما شما شنیده خنده عجیب و غریب؟
شما شنیده ام که قبل از خنده ، من فکر می کنم ، یا چیزی شبیه به آن؟ "
"بله ، آقا : یک زن که sews در اینجا ، به نام گریس پول وجود دارد -- او را در آن می خندد
راه.
او یک فرد منحصر به فرد است. "" فقط تا.
گریس پول -- شما آن را حدس زده است. او ، همانطور که شما می گویند ، مفرد -- بسیار است.
خوب ، من باید در مورد این موضوع را منعکس.
در این میان ، من خوشحالم که شما شخص ، تنها در کنار خودم ، آشنایی با
جزئیات دقیق حادثه به شب. شما صحبت احمق : می گویند هیچ چیزی در مورد
آن.
من برای این دولت از امور به حساب "(اشاره به تخت) :" و در حال حاضر بازگشت به
اتاق را آن گونه که مایلید تغییر دهید. من باید انجام دهید به خوبی روی مبل در
کتابخانه برای بقیه شب.
نزدیک چهار است : -- در دو ساعت بندگان خواهد شد ".
"خوب شب ، و سپس ، سر ، گفت :" من ، خروج. او شگفت زده به نظر می رسید -- خیلی متناقض
بنابراین ، او فقط گفته بود من برای رفتن.
"چه" او گفت ، "شما ترک من در حال حاضر ، و در آن راه؟"
"شما گفته اید من ممکن است برود ، آقا."
اما بدون در نظر گرفتن مرخصی بدون یک کلمه یا دو اذعان و خوب
خواهد شد : به طور خلاصه ، در آن مختصر ، مد خشک است.
چرا شما را نجات زندگی من -- من از مرگ ناگوار و مشقت بار ربوده اند! و
شما گذشته من راه رفتن اگر ما به عنوان غریبه متقابل!
حداقل لرزش دست ها است. "
او دست خود را برگزار کردند و من به او معدن : او آن را در زمان برای اولین بار در یکی ، آنها را در هر دو خود را.
"شما را نجات داد زندگی من : من یک لذتی است که در خاطر شما تا عظیم بدهی.
من می توانم گفت.
چیز دیگری که تا به حال که قابل تحمل برای من در شخصیت بوده است
بستانکار برای چنین وظیفه : اما شما : متفاوت است -- احساس می کنم مزایای شما.
بار ، جین. "
وی متوقف شد. gazed من : کلمات تقریبا قابل مشاهده بر روی لب هایش می لرزید ، -- اما او
صدای چک شد. "خوب شب دوباره ، آقا.
به هیچ بدهی ، سود ، بار ، تعهد ، در مورد وجود دارد. "
"من می دانستم که :" او ادامه داد : "شما به من خوب انجام در برخی از راه ، در برخی از زمان ؛ -- من آن را دیدم
در چشم شما زمانی که من برای اولین بار شما مشهود : بیان و لبخند خود را "-- (باز هم او
متوقف) -- "نبود" (او اقدام عجولانه)
"اعتصاب شوق به قلب من بسیار صمیمانه از آن ، بنابراین برای هیچ چیز.
مردم همدردی طبیعی صحبت من genii خوب شنیده شده است : دانه های وجود دارد
حقیقت در wildest افسانه.
حافظ گرامی من ، خیر! "انرژی عجیب در صدای او بود ، عجیب
آتش سوزی در نگاه او. "من خوشحالم من اتفاق افتاده است می شود بیدار" به من گفت :
و پس از آن من بود.
"چه! شما؟ "گفت :" من سرد ، آقا. "
"سرد؟ بله ، -- و ایستاده در استخر!
برو ، سپس ، جین ، "!
اما او هنوز هم حفظ دست من ، و من می تواند آن را آزاد نیست.
من خودم از یک مصلحت bethought. "من به من فکر می کنم حرکت فرفکس خانم ، آقا ، می شنوید"
گفت : I.
"خب ، من ترک :" او را آرام انگشت خود را ، و من رفته بود.
من نیمکت را به دست آورد ، اما خواب هرگز فکر نمی کردم.
تا صبح dawned من بر روی دریا شناور اما پر سر و صدا پرتاب شد ، که در آن billows از
مشکل نورد تحت موج شادی است.
گاهی اوقات با خودم فکر کردم من فراتر از آبهای وحشی آن شاهد ساحل ، شیرین به عنوان تپه
Beulah ، و در حال حاضر و پس از آن زایش ، گیل ، wakened توسط امید ، روح من را با مته سوراخ
پیروزمندانه به سمت بورن : اما من
می تواند آن را از دسترس نیست ، حتی در فانتزی -- نسیم مقابله با منفجر کردن زمین ، و
به طور مداوم از من راند. حس می هذیان مقاومت در برابر قضاوت خواهد
هشدار شور.
بیش از حد توام با تب به بقیه ، من گل رز در اولین فرصت با روز dawned.