Tip:
Highlight text to annotate it
X
هفته چهارم فصل اول در جزیره
وقتی که من waked آن روز ، روز گسترده ای بود ، آب و هوا روشن ، و از طوفان کاهش خواهد یافت ، به طوری که
دریا به خشم نیست و تورم به عنوان قبل از.
اما این که من بیشتر شگفت زده شده بود ، که کشتی را در شب از لغو
شن و ماسه که در آن او از تورم وضع جزر و مد ، و رانده شد و تقریبا تا
به عنوان سنگ که من در ابتدا ذکر شد ،
جایی که من تا شده توسط موج بی باک به من در برابر آن کبود است.
این که در حدود یک مایل از ساحل که در آن من بود ، و کشتی ظاهری به
ایستاده راست هنوز هم ، من خودم را در هیئت مدیره خواست ، آن است که حداقل من ممکن است برخی از صرفه جویی
موارد لازم برای استفاده است.
وقتی که من را از آپارتمان من در درخت آمد ، من در مورد من دوباره نگاه ، و
اولین چیزی که من پیدا کردم قایق ، که به غیر روحانی ، به عنوان باد و دریا او را پرتاب کرده بود
تا ، بر زمین ، در حدود دو مایل در دست راست من.
من راه می رفت تا آنجا که من بر ساحل به او را هم می تواند ، اما یک گردن یا
ورودی آب بین من و قایق که حدود نیم مایل گسترده بود ، بنابراین من
برای حال حاضر آمد ، بیشتر
به قصد گرفتن در کشتی ، جایی که من امیدوار به پیدا کردن چیزی برای من در حال حاضر
امرار معاش.
کمی بعد از ظهر من به دریا بسیار آرام ، و جزر و مد زوال یافت تا آنجا که من
آمده می تواند در یک چهارم از یک مایل از کشتی.
و در اینجا که من پیدا کردم تازه تجدید از غم و اندوه من ، برای من بدیهی است که اگر ما به حال
در هیئت مدیره نگهداری می شود که همه ما امن است که به شده است ، همه ما رو به حال امن در ساحل ، و من
نشده بود تا به عنوان پر از بدبختی به سمت چپ
به طور کامل بی بضاعت از همه راحتی و به عنوان شرکت من در حال حاضر بود.
این مجبور اشک به چشم من دوباره ، اما به عنوان کمک های کمی وجود دارد که در آن بود ، من
حل و فصل شده ، در صورت امکان ، برای این که به کشتی ، بنابراین من خارج کردن لباس برای من آب و هوا
گرم بود به اندام و در زمان آب است.
اما وقتی که من به کشتی آمد و مشکل من بود هنوز هم بیشتر بدانند که چگونه به در کنید
هیئت مدیره ، برای ، او به عنوان ذخیره کردن زمین ، و خارج از آب ، هیچ چیز وجود دارد در
رسیدن من به وضع نگه.
من شنا دور او را دو بار ، و بار دوم من جاسوسی یک قطعه کوچک از طناب ، که من
تعجب من در ابتدا نمی بینم ، از طرف واقع در جلو زنجیره های بسیار پایین آویزان ، که با
مشکل بزرگ من را نگه از آن ، و توسط
به کمک طناب که من را به جلو عرشه کشتی از کشتی شد.
در اینجا من نشان داد که کشتی bulged بود ، و به حال مقدار زیادی از آب را در خود نگه دارند ، اما
به طوری که او در کنار یک حساب بانکی از شن و ماسه سخت وضع ، و یا ، و نه زمین ، که استرن از او
وضع تا به بانک برداشته و سر او کم ، تقریبا به آب.
با این به این معنی تمام سه ماهه خود آزاد بود ، و تمام است که در آن بخش شده بود خشک ، برای شما
ممکن است مطمئن باشید کار من این بود برای جستجو ، و برای دیدن آنچه بود و آنچه خراب بود
رایگان.
و ، اول ، متوجه شدم که تمام مقررات مربوط به کشتی بود خشک و دست نخورده توسط
آب ، و بسیار مهربان به خوردن ، من به اتاق رفت و نان و پر من
جیب با بیسکویت ، و آن را می خوردند که من رفت
در مورد چیزهای دیگر ، برای من تا به حال هیچ زمانی را از دست بدهد.
من همچنین برخی از rum در داخل کابین بزرگ در بر داشت ، که من در زمان درم بزرگ ، و که من
بود ، در واقع ، نیاز به اندازه کافی از به روح من برای چه بود قبل از من.
حالا من می خواستم چیزی جز یک قایق به خودم ارائه بسیاری از چیزهایی که من گیراندم
بسیار ضروری خواهد بود به من.
این بیهوده بود آرام و آرزو برای آنچه قرار بود به حال نیست و این اندام
roused درخواست من.
ما چند متری یدکی ، و دو یا سه spars بزرگ از چوب ، و لوازم یدکی
دومین دکل کشتی از عرشه یا دو در کشتی ، من به حل و فصل پاییز با این کار ، و من به عنوان پرت
بسیاری از آنها از دریا به من می تواند مدیریت
برای وزن خود را ، بستن هر یک با یک طناب ، که آنها ممکن است درایو دور.
هنگامی که این من رفت به سمت کشتی ، و کشیدن آنها را به من انجام شد ، من گره خورده four
از آنها را با هم در هر دو به پایان می رسد و من می تواند ، در شکل یک قایق ، و تخمگذار
کوتاه دو یا سه قطعه از تخته بر
آنها را بشکل ضرب در ، من دریافتم که می تواند بر آن راه رفتن خیلی خوب است ، اما آن را قادر به نه
خرس هر وزن بزرگ ، قطعه بودن بیش از حد نور است.
پس من رفتم به کار ، و با یک نجار را دید من یک دومین دکل کشتی از عرشه یدکی به سه برش
طول ، و به آنها اضافه شده به قایق من ، با مقدار زیادی از نیروی کار و درد.
اما امید به تجهیز خود را با necessaries من را تشویق به فراتر از آنچه
من باید قادر به بر فرصت دیگری انجام داده اند.
قایق من در حال حاضر به اندازه کافی قوی به تحمل هر وزن معقول.
مراقبت های بعد از من چه که آن را با بار ، و چگونه به حفظ آنچه که من از بر آن گذاشته
گشت و گذار از دریا ، اما من مدت زیادی نبود با توجه به این.
من برای اولین بار گذاشته تمام قطعه هست یا تخته بر آن است که من می تواند ، و با در نظر گرفته
و آنچه که من بیشتر می خواستم ، من سه نفر از ملوانان سینه ، که باز من شکسته بود ،
و خالی ، و کاهش آنها را بر من
قایق. اولین بار از این من با مفاد - viz پر شده است. نان ، برنج ، سه هلند
پنیر ، پنج قطعه از گوشت بز خشک شده (که ما زندگی می کردند بسیار بر) و کمی
باقی مانده از ذرت به اروپا ، که به حال شده است
توسط برای برخی از fowls که ما آن را به دریا با ما را گذاشته ، اما fowls کشته شدند.
برخی از جو و گندم وجود دارد به حال با هم ، اما ، به ناامیدی بزرگ من ،
من پس از آن که موش خورده به حال خراب و یا تمام آن را.
برای liquors ، من چند مورد از بطری متعلق به کاپیتان ما ، که در آن
برخی از آب های صمیمی ، و در همه ، در حدود پنج یا شش گالن قفسه.
این من خود به خود جمع شده ، وجود دارد که بدون نیاز به آنها را به قفسه سینه ، و نه هیچ
اتاق برای آنها.
در حالی که من انجام این کار ، که من پیدا کردم جزر و مد شروع به جریان ، هر چند که بسیار آرام و من تا به حال
ریاضت به پوشش من ، پیراهن ، لباس زیر شبیه جلیقه و ، که من در سمت چپ بود
ساحل ، بر شن و ماسه ، شنا دور.
همانطور که برای تنبان من ، که تنها کتانی ، و باز کردن زانو شد ، من در هیئت مدیره در آنها شنا و
جوراب ساق بلند است.
با این حال ، من این مجموعه در rummaging برای لباس ، که من به اندازه کافی است ، اما در زمان
بیشتر از من برای استفاده حاضر می خواست ، برای من تا به حال چیزهایی که دیگران به چشم من بیشتر بود
بر اساس عنوان ، ابتدا ، ابزار با در ساحل کار می کنند.
و پس از مدت ها جستجو که من پیدا کردم از قفسه سینه نجار بود ، که بود ،
در واقع ، یک جایزه بسیار مفید به من ، و خیلی با ارزش تر از طلا می shipload
شده اند که در آن زمان.
من آن را هم به قایق من ، به عنوان کل آن بود ، بدون از دست دادن زمان به آن نگاه کنید ، برای من
می دانست که به طور کلی آنچه در آن است. مراقبت های بعدی من این بود برای برخی از مهمات و
سلاح.
دو بسیار خوب fowling - قطعات در داخل کابین بزرگ و دو اسلحه وجود دارد.
این من امن اول ، با برخی از پودر شاخ و یک کیسه کوچک از اصابت گلوله ، و دو ساله
شمشیر زنگ زده.
من می دانستم که سه بشکه از پودر را در کشتی وجود دارد ، اما می دانست که در آن نیست توپچی ما
آنها را جمع کرده بود ، اما با جستجوی بسیار من آنها را در بر داشت ، دو نفر از آنها خشک و خوب ،
third آب گرفته بود.
این دو به قایق من با سلاح شد.
و اکنون من فکر کردم خودم را به خوبی freighted ، و شروع به فکر می کنم من باید
به ساحل با آنها ، داشتن نه بادبان ، پارو زدن ، و نه سکان و حداقل capful
باد را بر هم زدن تمام ناوبری است.
سه تا مشوق - 1 ، صاف و دریا آرام. 2ndly ، از موج ، و
تنظیم در به ساحل. 3rdly ، چه باد کمی به من وجود دارد نسبت به زمین منفجر.
و در نتیجه ، داشتن دو یا سه oars شکسته متعلق به قایق و ، علاوه بر
ابزار که در قفسه سینه ، من دو اره ، تبر ، و یک چکش. با این کالا
من به دریا قرار داده است.
برای یک مایل و یا thereabouts قایق رفت و من به خوبی ، که من پیدا کردم کمی آن درایو
دور از جایی که من قبل از فرود بود ، که در آن وجود دارد که تصور من بود
تو کشیدن برخی از آب ، و در نتیجه
من امیدوار به پیدا کردن بعضی از نهر و یا رودخانه وجود دارد ، که من ممکن است استفاده از به عنوان یک بندر به را
به زمین ، با محموله است. همانطور که من تصور ، پس از آن بود.
به نظر می رسد قبل از من وجود دارد باز کمی از زمین ، و من جریان قوی
از مجموعه جزر و مد را در آن ، پس از من هدایت قایق من و من ، در را
وسط جریان.
اما من تا به حال دوست دارند دچار غرق کشتی دوم ، که ، اگر من تا به حال ، من فکر می کنم
همانا که شکسته قلب من ، برای ، دانستن هیچ چیزی از ساحل ، قایق من بود
زمین در یک انتهای آن به یک دسته شدن ، و
نمی زمین در انتهای دیگر ، آن را می خواست اما کمی که تمام محموله های من
را نسبت به پایان بود که شناور تضعیف ، و به آب کاهش یافته است.
من تمام تلاش من ، با تنظیم پشت من در مقابل سینه ، آنها را در مکان خود نگه دارید ،
اما نمی توانست فشار را از قایق را با تمام قدرت من ، نه durst من از هم بزنید
وضعیت من در بود ، اما برگزاری کردن سینه
با همه ممکن است به من ، من در آن به شیوه ای بود نزدیک نیم ساعت را ، که در آن زمان در حال افزایش
از آب مرا کمی بیشتر بر سطح و کمی پس از آن ، آب
هنوز در حال افزایش ، قایق شناور دوباره من ، و من
محوری خود را خاموش و با پارو زدن من را به کانال بود ، و پس از آن بالا بردن بالاتر ، من در
طول مدت خودم را در دهان از یک رودخانه کوچک در بر داشت ، با زمین در هر دو طرف ، و
یک جریان قوی از جزر و مد در حال اجرا است.
من در هر دو طرف برای یک محل مناسب برای رسیدن به ساحل نگاه ، برای من مایل به نه
بیش از حد بالا رود رانده : امید در زمان برای دیدن برخی از کشتی ها در دریا ، و
بنابراین ، حل و فصل به خودم به عنوان نزدیک ساحل که من می تواند محل.
در طول یک آدم کمی در ساحل راست نهر جاسوسی ، که با
درد و مشکل من هدایت قایق من ، و در آنقدر نزدیک که ، رسیدن به
زمین با پارو زدن من ، من او را می تواند به طور مستقیم وارد تراست
اما من تا به حال به همه من محموله را در دریا غوطه ور دوباره ، برای که ساحل
دروغ گفتن بسیار تند است که به شیب دار وجود دارد ، هیچ جایی برای زمین ، اما که در آن یک
پایان شناور من ، اگر آن را در ساحل بود ، می
دروغ تا بالا ، و غرق دیگر پایین تر ، مانند قبل ، که آن را بار من را به خطر اندازد
دوباره.
همه که من می توانم انجام شد صبر کنید تا جزر و مد شد در بالاترین ، نگهداری قایق
پارو زدن با من مثل یک لنگر ، برای نگهداری در کنار آن به سرعت به ساحل ، در نزدیکی تخت
قطعه ای از زمین ، که من انتظار می رود که جریان آب در طول و پس از آن بود.
به محض این که من به اندازه کافی آب برای قایق من شد در مورد یک پا از آب من او تراست
پس از آن قطعه از زمین صاف ، و بسته وجود دارد و یا لنگر به او ، به چسباندن two من
oars شکسته به داخل زمین ، یکی در یک
سمت نزدیک به یک سر ، و یکی در طرف دیگر نزدیک به انتهای دیگر ، و به این ترتیب من در وضع
تا آب دور زوال یافت ، و قایق من و تمام امن محموله های من در ساحل سمت چپ.
کار بعدی ام به کشور ، و به دنبال یک محل مناسب برای زندگی من ، و
که در آن به تنگ هم چیدن کالا من به آنها را از هر اتفاقی ممکن است امن.
که در آن من بود ، من هنوز نمی دانستم. که آیا در این قاره و یا در جزیره ، چه
ساکنان و یا ساکن نیست ، که آیا در معرض خطر از حیوانات وحشی است یا نه.
بود ، تپه های بالا را نمی یک مایل از من ، که به افزایش یافت تا بسیار شدید و بالا وجود دارد ، و
به نظر می رسید که به بلندتر بودن برخی از تپه های دیگر ، که در یک یال که از آن فراهم شمال.
من از یکی از قطعات fowling ، و یکی از اسلحه ، و شاخ از پودر.
و در نتیجه مسلح ، من برای کشف تا سفر به بالای تپه که ، که در آن ، بعد از من
حال با کار بزرگ و سختی رو به
بالا ، من تو را دیدم سرنوشت من ، بزرگ من به ابتلاء - viz. که من در یک جزیره شد
environed هر راه را با دریا : هیچ سرزمین به جز برخی از سنگ ها ، که غیر روحانی شاهد
راه بزرگ کردن ، و دو جزیره کوچک ، کمتر
از این که وضع سه لیگ در غرب.
من نیز که در این جزیره من بود بی ثمر ، و ، و من دلیل خوبی برای
باور دارند ، به جز غیر مسکونی توسط حیوانات وحشی ، از آنها ، با این حال ، من تو را دیدم هیچ کدام.
با این وجود من تو را دیدم فراوانی fowls ، اما می دانست که انواع آنها نیست ، نه وقتی که من آنها را کشته
می تواند به من بگوید چه بود برای مواد غذایی مناسب ، و چه چیزی نیست.
در من به آینده ، من در یک پرنده بزرگ است که من به ضرب گلوله نشسته بر یک درخت در سمت
یک چوب بزرگ است.
به اعتقاد من این اسلحه اولین بار است که از کار اخراج شده است از سال ایجاد کرده بود
جهان است.
من زودتر از کار اخراج شده بود ، از از تمام قسمت های چوب به وجود آمد بی حد و حصر وجود دارد
تعداد fowls ، بسیاری از انواع ، ساخت اشتباه گرفته جیغ و گریه ، و هر
one با توجه به معمول خود توجه داشته باشید ، اما از آنها را نه از هر نوع که من می دانستم.
همانطور که برای مخلوق من کشته شده ، من آن را در زمان به یک نوع شاهین ، رنگ و منقار خود را
شبیه آن است ، اما تا به حال هیچ talons چنگال و یا بیش از معمول است.
گوشت آن گوشت گندیده بود ، و جا برای هیچ چیز.
رضایت با این کشف ، من آمد به قایق من ، سقوط کرد و به کار را به من
حمل و نقل در ساحل ، که من انجام گرفت تا بقیه از آن روز.
چه کاری با خودم در شب من می دانستم ، و نه در واقع که در آن به استراحت ، برای من نگران
به دراز کشیدن بر روی زمین ، نمی دانستند اما برخی از حیوانی وحشی است ، ممکن است به من ، هر چند که ببلعد ، به عنوان
من پس از آن یافت می شود ، واقعا وجود دارد هیچ نیازی نیست برای آن دسته از ترس.
با این حال ، و من می توانم ، من سنگر گرفتند خودم را با قفسه سینه و تخته که دور
من در ساحل آورده بود ، ساخته شده و یک نوع مسکن برای کلبه که شب است.
همانطور که برای مواد غذایی ، هنوز من را دید که نه راه را برای عرضه خود ، جز این که من دو دیده بود
یا سه موجودات مانند خرگوش های صحرایی را از چوب که من شلیک مرغ را اجرا کنید.
من در حال حاضر شروع به نظر من که هنوز ممکن است چیز زیادی از کشتی
که می تواند مفید باشد را به من ، و به ویژه برخی از تقلب و بادبان ،
و چنین چیزهای دیگر به عنوان ممکن است به
زمین و من حل و فصل را به یکی دیگر از سفر در هیئت مدیره کشتی ، اگر امکان پذیر است.
و من می دانستم که از طوفان که منفجر لزوما باید شکست خود را در تمام
قطعات ، من به راه حل و فصل همه چیز های دیگر به غیر تا من همه چیز را از
کشتی که من می توانم دریافت کنید.
سپس من به نام شورای است که به من در اندیشه ، که آیا من باید به عقب
قایق ، اما این غیر عملی به نظر می رسد : پس من حل و فصل به مانند قبل ، هنگامی که جزر و مد بود
را ، و من چنین است ، که من ساده
قبل از من از کلبه من رفت ، اما با هیچ چیز در پیراهن چهارخانه من ، یک جفت کتانی
زیر شلواری ، و یک جفت پمپ روی پای من.
من در هیئت مدیره کشتی به عنوان قبل از من ، و آماده قایق دوم و ، داشتن
تجربه اول ، من نه این طوری سنگین ، و نه آن بارگذاری می شود تا سخت ،
اما هنوز من به ارمغان آورد را به چند چیز بسیار
مفید به من ، به عنوان اول ، در فروشگاه ها نجاران من دو یا سه کیسه های پر از
ناخن ها و خوشه ، بزرگ پیچ جک ، ده یا دو تا از hatchets ، و بالاتر از همه ،
چیزی که مفید به نام سنگ چاقو تیز کنی.
همه این من امن ، همراه با چند چیز متعلق به توپچی ،
به خصوص در دو یا سه کلاغ آهن ، و دو بشکه گلوله شاهین کوچک نر ، هفت
muskets ، یکی دیگر از fowling قطعه ، با برخی از
مقدار کمی از پودر بیشتر ، یک یک کیسه بزرگ از گلوله های کوچک ، و یک رول بزرگ
ورق منجر شود ، اما این آخرین پست بود و سنگین ، من می تواند آن را بلند نیست تا آن را در طول دریافت کنید
طرف کشتی.
علاوه بر این کارها ، من در زمان تمام لباس مردان که من می توانم پیدا و لوازم یدکی
واقع در جلو بالاترین بادبان ، یک امام جواد ، و برخی از بستر ، و من با این لود قایق دوم من ، و
آورده همه آنها را در ساحل امن ، به من آرامش بسیار بزرگ است.
من در زیر برخی از دلهره بود ، در طول غیبت من از زمین ، که دست کم من
مقررات ممکن است در ساحل بلعیدم : اما زمانی که من برگشتم من هیچ نشانه ای از هر
بازدید کننده و فقط مخلوق وجود دارد مانند یک شنبه
گربه وحشی به یکی از سینه ، که ، وقتی که من نسبت به آن بود ، فرار کمی
از راه دور ، و پس از آن بود هنوز.
شنبه او بسیار تشکیل شده است و بی عرقه ، و کامل را در صورت من نگاه کرد ، تا اگر او به حال
ذهن با من آشنا شود.
من اسلحه من در او ارائه شده ، اما ، به عنوان او آن را درک نمی کند ، او کاملا
بی عرقه در آن ، و نه او را ارائه می دهند را به هم بزنید دور ، که بر اساس آن من پرتاب او را کمی از
بیسکویت ، هر چند به هر حال ، من خیلی نیست
آزاد از آن ، برای ذخیره من بود بزرگ نیست : با این حال ، من نجات او کمی ، من می گویند ، و او
به آن ، بوی آن ، و خوردن آن ، و (به عنوان اگر راضی) برای اطلاعات بیشتر نگاه کرد ، اما من
تشکر شده او ، و می تواند بیشتر یدکی : راهپیمایی کردند تا او خاموش است.
پس از بار دوم من هم در ساحل ، هر چند که من برای باز کردن بشکه پودر متمایل بود ،
و آنها را توسط بسته ، برای آنها بسیار سنگین ، که بزرگ casks - I به کار
به من کمی چادر با بادبان و
برخی از قطب که من برای این منظور قطع : و به این چادر من همه چیز را به ارمغان آورد
که من می دانستم که هر دو را فاسد با بارش باران و یا یکشنبه است و من انباشت اشیاء بدست آمده در تمام سینه خالی و
casks در یک دایره دور چادر ، به
تقویت آن را از هر گونه تلاش ، ناگهانی یا از انسان یا جانور.
وقتی که من این بود ، من مسدود کردن درب از چادر با برخی از تابلوهای در و
قفسه سینه خالی در پایان بدون مجموعه و گسترش یکی از تخت بر زمین ،
تخمگذار من دو اسلحه فقط در سر من ، و
تفنگ من در طول توسط من ، من به رختخواب برای اولین بار رفتم و خواب بسیار بی سر و صدا تمام
شب ، برای من بسیار خسته و سنگین ، برای من شب قبل از خواب کمی به حال ، و
بسیار سخت تلاش کرده بود در تمام طول روز به واکشی تمام
کسانی که همه چیز از کشتی ، و به آنها در ساحل.
من تا به حال بزرگترین مجله از همه نوع در حال حاضر است که تا کنون تا گذاشته شد ، به اعتقاد من ، برای یک
مرد : اما من هنوز راضی نیست ، در حالی که برای کشتی است که درست در وضعیت شنبه ،
من فکر می کردم باید همه چیز را از
او که من می توانم ، پس هر روز در آب پایین رفت و من در هیئت مدیره ، آورده و به دور چیزی
و یا دیگر ، اما به خصوص در بار سوم رفتم من به ارمغان آورد به همان اندازه دور از تقلب
به من می تواند ، به عنوان همچنین تمام کوچک و طناب
طناب پیچ من می تواند ، با قطعه ای از بوم یدکی ، بود که به بهبود بادبان
به مناسبت ، و بشکه باروت مرطوب.
در یک کلام ، من آورده و دور از همه بادبان ، اولین و آخرین و تنها که من برای کاهش نا چار بود
آنها را در قطعه ، و به اندازه را در یک زمان که من می تواند برای آنها بیشتر مفید
بادبان می شود ، اما به عنوان تنها بوم است.
اما این که به من آرامش بیشتر هنوز هم ، بود ، که گذشته از همه ، پس از من تا به حال ساخته شده است
پنج یا شش سفرهای مانند این ، و فکر من تا به حال به چیزی بیشتر از انتظار
کشتی بود که من با ارزش دخالت - I
می گویند ، بعد از همه این ، من یک hogshead زیادی از نان ، سه runlets زیادی از
rum ، و یا ارواح ، یک جعبه از شکر ، قند ، و در هر بشکه آرد خوب ، این تعجب آور بود
به من ، چون من بیش از انتظار داده بود
هر گونه مقررات ، به جز آنچه توسط آب خراب بود.
من به زودی خالی hogshead از نان ، و پیچیده آن ، بسته های بسته ، در
قطعات از بادبان ، که من برش دادن ، و در یک کلام ، من این همه امن در ساحل رو
نیز.
روز بعد ساخته شده است یکی دیگر از سفر ، و اکنون ، پس از غارت کشتی از آنچه بود
قابل حمل و مناسب به دست را ، من با کابل آغاز شد.
برش کابل بزرگ را به قطعات ، مانند من می تواند حرکت کند ، من دو کابل و
hawser در ساحل ، ، با همه اهن الات می کنید و با کاهش
spritsail ، حیاط ، و واپسین بادبان کشتی دو دگلی ، حیاط ، و
همه چیز را من می توانم ، را به یک قایق بزرگ ، من آن را با تمام این کالاها سنگین بارگذاری می شود ، و
آمد دور.
موفق باشید اما من آغاز شد اکنون به من ترک ؛ برای این قایق بود سنگین ، و غیره
overladen ، که پس از من آدم کمی که من از بقیه به حال فرود بود ، وارد
کالا من ، که نمی توانند به آن تا راهنمای
به آسانی من دیگر ، بر هم زدن ، و من و تمام بار من به درون آب پرتاب کردند.
همانطور که برای خودم ، این هیچ آسیبی بزرگ بود ، به من نزدیک ساحل بود ، اما به عنوان محموله به من ،
شد بخش بزرگی از آن را از دست داده ، به ویژه آهن ، که انتظار می رود که از شده است
استفاده از بزرگ به من ، با این حال ، هنگامی که جزر و مد بود
از ، من بیشتر از قطعات از کابل در ساحل ، و برخی از آهن ، هر چند با
بی نهایت کار ، برای من به آن شیب به آب ، کار که من خسته نا چار بود
بسیار.
بعد از این ، من هر روز در هیئت مدیره شد ، آورده و به دور از آنچه من می تواند دریافت کنید.
من در حال حاضر شده بود ، روز thirteen در ساحل ، و یازده بار در هیئت مدیره کشتی شده بود ، در
آن زمان من را آورده بود که جفت یکی از دست ها به خوبی می تواند تصور شود
قادر به. هر چند به اعتقاد من قطعا ،
حال از آب و هوای آرام برگزار شد ، من باید آورده اند به دور کشتی کامل ، قطعه
قطعه.
اما زمان آماده به دوازدهم در هیئت مدیره ، من باد شروع به افزایش است :
با این حال ، در آب پایین رفت و من در هیئت مدیره ، و هر چند که من فکر کردم من تا به حال rummaged داخل کابین
تا effectually که چیزی بیشتر می تواند
یافت ، با این حال من یک قفل با زیر شلواری در آن کشف شده ، در یکی از که من دو
یا سه ریش تراش ، و یک قیچی بزرگ ، با ده تا ده و یا از خوب
چاقو و چنگال : در یکی دیگر از من در مورد
36 پوند در ارزش پول برخی از سکه های اروپایی ، برخی از برزیل ، چند قطعه از
هشت ، برخی از طلا ، و برخی از نقره.
من به خودم در نزد این پول لبخند زد : "مواد مخدر ، O" به من گفت ، با صدای بلند ، "چه هنر
برای تو خوب است؟
تو هنر را به ارزش نه من ، نه ، نه مصرف کردن زمین ؛ است یکی از این چاقو
ارزش همه این توده ، من هیچ شیوه ای استفاده برای تو باقی می ماند - e'en که تو هنر ،
و به انتهای صفحه بروید به عنوان یک موجودی که
زندگی ارزش گفت : نه "با این حال ، بر افکار دوم من آن را در زمان دور.. و
پوشش این همه در یک قطعه از بوم ، من شروع به ساختن قایق دیگر فکر می کنم ، اما
در حالی که من آماده این ، من آسمان
پوشیده از ابر و باد شروع به افزایش ، و در یک چهارم از یک ساعت آن را منفجر تازه
باد از ساحل.
این در حال حاضر برای من رخ داده است که آن را بیهوده به تظاهر به قایق را با
باد دور از ساحل و است که آن کسب و کار من بود که رفته قبل از جزر و مد از سیل آغاز شد ،
در غیر این صورت من نیست ممکن است قادر به رسیدن به ساحل در تمام.
بر این اساس ، من به خودم اجازه را به آب و شنا در کانال ، که
ذخیره کردن بین کشتی و شن ، ماسه ، و حتی این که به سختی به اندازه کافی ، تا حدی
با وزن از چیزهایی که من تا به حال در مورد
من ، و تا حدودی خشونت از آب ، برای باد گل رز بسیار عجله ، و قبل از
آب آن بسیار بالا بود و آن را منفجر طوفان.
اما من تا به حال رو به خانه کوچک من چادر ، جایی که من غیر روحانی ، با تمام ثروت من در مورد من ، بسیار
امن.
این منفجر بسیار سخت تمام شب ، و در صبح ، وقتی که من از نگاه ، ببین ، نه بیشتر
کشتی بود که دیده می شود!
من کمی تعجب ، اما خودم را با انعکاس رضایت بخش بازیافت
که من هیچ وقت از دست داده بود ، و نه کاهش خواهد یافت هر گونه سعی و کوشش ، به همه چیز را از او
است که می تواند مفید باشد را به من ، و که ،
در واقع ، کمی در سمت چپ او وجود دارد این بود که من قادر به ارمغان می آورد ، اما اگر من تا به حال به حال تر
زمان.
من در حال حاضر بیش از هر گونه افکار بیشتر از کشتی را داد ، و یا از هر چیزی از او ، به جز
آنچه ممکن است در ساحل خراب از هارد خود را ، به عنوان ، در واقع ، غواصان پس از آن قطعه از او
بود ، اما کسانی که همه چیز بود از استفاده از کوچک به من.
افکار من شد در حال حاضر به طور کامل در مورد امنیت خود یا در برابر وحشی ، اگر به کار
هر گونه باید ظاهر شود ، و یا حیوانات وحشی ، اگر هر کدام در جزیره ، و من تا به حال بسیاری از افکار
از روش چگونه این کار را ، و چه نوع
خانه را ، که آیا من باید از من یک غار در زمین ، و یا یک چادر بر را
زمین ، و در کوتاه مدت ، من از حل و فصل هر دو ، روش و شرح که ، ممکن است
نمی شود نامناسب را به یک حساب از.
من به زودی در بر داشت جای من در حل و فصل شد و برای من جا نمی شد ، چرا که بر یک بود
پایین ، زمین ، وابسته به اهالی شمال افریقا در نزدیکی دریا ، و من بر این باور ندارد که سالم و بی خطر ، و
بیشتر بود به ویژه به دلیل وجود ندارد
آب تازه در نزدیکی آن ، تا من به حل و فصل پیدا کردن یک نقطه سالم تر و راحت تر از
زمین.
من مشورت چند چیز در من ، که من پیدا کردم که او برای من مناسب : 1 ،
بهداشت و درمان و آب تازه ، من فقط در حال حاضر ذکر شده است. 2ndly ، سرپناه از گرما از
خورشید. 3rdly ، امنیت ، از بسیار گرسنه
موجودات ، اعم از مرد یا جانور. 4thly ، نظر به دریا ، که اگر خدا ارسال هر کشتی
در چشم ، من ممکن است هر گونه سوء استفاده را برای نجات من از دست دادن نیست ، که از آن من نیست
مایل به تبعید تمام انتظار من است.
در جستجوی یک محل مناسب برای این ، من یک کمی ساده و در سمت یک
افزایش تپه ، که در جلو به سمت این ساده کمی تند بود به عنوان یک خانه سمت ، بنابراین
که هیچ چیز می آیند را بر من از بالا.
در سمت یکی از سنگ بود جای تو خالی وجود دارد ، پوشیده راه کمی در ، مانند
و یا درب ورودی یک غار بود ، اما واقعا وجود ندارد هیچ غار یا راه را به
سنگ در همه.
در تخت از سبز ، درست قبل از این محل خالی ، من حل و فصل به زمین چادر من.
این ساده بود ، نه در بالا از صد متری گسترده ، و تقریبا دو برابر ، و ذخیره کردن
مانند یک درب سبز قبل از من ، و ، در پایان از آن ، فرود نامنظم هر
را به زمین کم شده توسط در کنار دریا.
این در سمت NNW از تپه بود ، به طوری که آن را از گرما پناه بود هر
روز ، تا آن را به یک W. آمد و توسط S. خورشید ، یا thereabouts ، که ، در آن کشورها است ،
در نزدیکی تنظیم می باشد.
قبل از راه اندازی چادر من نیم دایره قبل از جای تو خالی است ، که در زمان شد
در حدود ده متری در نیمه قطر خود را از سنگ ، و بیست متری در آن
قطر از آغاز آن و پایان دادن به.
در این نیم دایره را من تن به تن دو ردیف سهام قوی ، رانندگی آنها را به داخل زمین
تا آنها بود بسیار شدید مانند شمع ، بزرگترین پایان که از زمین به بالا
پنج فوت و نیم ، و تیز در بالا.
دو ردیف را در بالا شش اینچ از یکدیگر ایستاده است.
سپس به من در زمان قطعه کابل که در کشتی قطع شده بود ، و آنها را در ردیف گذاشته ، یکی
بر اساس یکی دیگر از ، درون دایره ، بین این دو ردیف از سهام ، تا به بالا ،
با قرار دادن سهام دیگر در داخل ، خم
در برابر آنها ، دو پا و بالا نیم ، مانند یک خار به یک نوشته ، و این حصار
قوی بود ، که نه مرد و نه جانور می تواند به آن و یا بیش از آن را دریافت کنید.
این هزینه به من زیادی از زمان و نیروی کار ، به خصوص به قطع شمع در
جنگل ، آنها را به محل ، و درایو آنها را به زمین است.
ورود به این محل من ساخته می شود ، توسط یک درب نیست ، اما توسط یک نردبان کوتاه که به
در بالا ، که نردبان ، زمانی که من در بود ، من پس از من برداشته ، و بنابراین ، من در
به طور کامل در حصار و غنی ، به عنوان من
، از تمام جهان فکر ، و در نتیجه امن در شب خواب ،
که در غیر این صورت من نمی توانست انجام شود ؛ هر چند ، آن را به عنوان ظاهر شد و پس از آن ، وجود دارد
نیازی از همه این احتیاط را از دشمنان که از خطر توقیف.
به این حصار قلعه و یا ، با کار بی نهایت ، من انجام تمام ثروت من ، تمام من
مقررات ، مهمات ، و فروشگاه ها ، از شما که به حساب بالا ، و من
ساخته شده یک چادر بزرگ ، که به من حفظ
از باران که در بخشی از سال بسیار خشونت آمیز وجود دارد ، من دو برابر یک
کوچکتر در داخل چادر و یک چادر بزرگتر بالای آن و از بالا با یک پوشش داده
پارچه کرباسی قیراندود وعایق اب بزرگ ، که من در میان بادبان نجات بود.
و اکنون من نه بیشتر در حالی که در بستر که من در ساحل فراهم آورده بود ، اما در
امام جواد ، که در واقع یک بسیار خوب است ، و متعلق به همسر از کشتی.
به این چادر من همه این مقررات من ، و همه چیز را که توسط مرطوب فاسد.
داشتن و در نتیجه بسته و فروش من ، من ساخته شده تا در ورودی ، که تا کنون من تا به حال
باز بماند ، و به همین ترتیب گذشت و repassed ، به عنوان گفت : من ، با یک نردبان کوتاه است.
وقتی که من این بود ، من شروع به کار راه من را به سنگ ، و آوردن تمام
زمین و سنگ حفر شده که من را از طریق چادر من ، من آنها را گذاشته تا در درون من
حصار ، در طبیعت از تراس ، به طوری که
از آن به زمین در حدود یک و نیم پا مطرح و در نتیجه من به من یک غار ، تنها
پشت چادر من ، که مثل یک انبار به خانه من خدمت کرده است.
این هزینه روز به من خیلی کار و بسیاری از قبل از تمام این کارها را آورده بودند
کمال ، و بنابراین من باید به برخی موارد دیگر که در زمان برخی از من
افکار.
در همان زمان از آن اتفاق افتاد ، پس از طرح من برای ایجاد چادر من گذاشته بود ،
و این غار ، که در طوفان باران در حال سقوط از یک ضخیم ، ابر تیره ، ناگهان
فلش از رعد و برق اتفاق افتاد ، و پس از آن
صدای دست زدن زیادی از رعد و برق ، و به طور طبیعی اثر آن است.
من با رعد و برق بسیار تعجب نیست که من با این تصور می شد که
به ذهن من به عنوان سریع به عنوان رعد و برق خود ، آه ، پودر darted من!
قلب من غرق در درون من که من فکر کردم که ، در یک انفجار ، تمام پودر ممکن است به من
نابود می شوند ؛ که در آن ، دفاع من تنها ، اما فراهم آوردن مواد غذایی من ، به عنوان من فکر کردم ،
به طور کامل بستگی دارد.
من هیچ چیزی نزدیک تا اضطراب در مورد خطر خود من بود ، هر چند ، پودر آتش در زمان حال ، من
نباید شناخته شده است که به من صدمه زده بودند.
چنین تصور این را به من ، که بعد از طوفان بود من گذاشته کنار تمام
آثار من ، ساخت و ساز و تقویت من ، خودم و کاربردی را به کیسه و جعبه ، به
جدا کردن ، پودر ، و برای حفظ آن
کمی و کمی در یک بسته ، به این امید که ، هر آنچه که ممکن است در آمده است ، ممکن است
همه آتش را در یک بار ، و آن را نگه دارید تا از هم جدا که آن را نمی باید ممکن باشد به
آتش را در یک بخش دیگر است.
من این کار را در حدود دو هفته به پایان رسید و من فکر می کنم پودر من ، که در تمام شد
حدود £ 240 وزن ، در کمتر از یک نمی hundred تقسیم شد
بسته.
همانطور که به در هر بشکه که مرطوب شده بود ، من که از هر گونه خطر دستگیری نیست ، پس من
آن را در غار جدید من ، که ، در تصور من ، من به نام آشپزخانه من قرار داده شده و بقیه من
بالا و پایین در سوراخ میان سنگ ها پنهان می کردند ،
به طوری که هیچ مرطوب ممکن است به آن می آیند ، مارک به دقت آن جایی که من گذاشته شد.
در این فاصله از زمان در حالی که این انجام شده بود ، من یک بار حداقل در هر روز
با اسلحه من ، و به خودم به عنوان منحرف کنید اگر من می تواند هر چیزی مناسب برای مواد غذایی از بین بردن.
و ، به عنوان نزدیک که من می توانم ، خودم را با آنچه که در جزیره تولید آشنا.
اولین بار رفت ، من در حال حاضر کشف کردند که در بز وجود دارد
جزیره ، که رضایت بسیار خوبی برای من بود ، اما سپس آن را با این شرکت شد
بدبختی به من ، viz. که آنها تا
خجالتی ، پس دقیق ، سریع و از پا ، که مشکل ترین کار در این بود
جهان به در آنها را ، اما من در این بود دلسرد ، شک نیست اما من
ممکن است اکنون و پس از شلیک یک ، به زودی آن را به عنوان
اتفاق افتاده ، برای من پس از haunts خود را کمی پیدا کرده بود ، من منتظر در این روش گذاشته
برای آنها : من اگر آنها مرا مشاهده در دره را دیدم ، هر چند آنها به سنگ شده بودند ،
آنها را دور خواهد اجرا شود ، به عنوان در وحشتناک
ترس ، اما اگر آنها در دره های تغذیه شده بودند ، و من از سنگ شده بود ، آنها
زمان بدون توجه به من ، از چه رو من به این نتیجه رسید که ، توسط موقعیت خود را
اپتیک ، چشم خود را به طوری شد
رو به پایین که آنها به آسانی نمی اشیاء را که در بالا به آنها ، تا پس از آن
من در زمان این روش ، من همیشه صعود سنگ اول ، در بالا به آنها ، و سپس
حال اغلب یک علامت عادلانه باشد.
ضربه اول من در میان این موجودات ساخته شده است ، من او را کشته ، بز ، که تا به حال
بچه های کوچک توسط او ، که او داد به خورد ، که من غصه دار صمیمانه ، برای زمانی که قدیمی
سقوط کرد از یکی از بچه ها هنوز سهام خود بود ،
تا من آمد و در زمان او را ، و نه تنها از این ، اما زمانی که من یکی از قدیمی با من انجام شد ،
بر شانه های من ، بچه من پس از من کاملا به محوطه ، که بر اساس آن گذاشته من
را سد ، و بچه را در آغوش من در زمان ،
و آن را کم رنگ من صورت گرفته ، در امیدوار است آن را پرورش تا اهلی ، اما آن را نمی خواهد غذا خوردن.
بنابراین من آن را به کشتن و خوردن آن خودم شد.
این دو به من با گوشت بزرگ در حالی که عرضه شده ، برای من خوردم صرفهجویی مصرف و ذخیره من
مقررات ، نان من به خصوص ، تا آنجا که ممکن است من می توانم.
اکنون پس از ثابت زندگی من ، من آن را کاملا ضروری برای ارائه یک محل به محل
را در آتش ، و سوخت برای سوزاندن : و آنچه که من برای آن بود ، و من بزرگ شدن من
غار ، و به چه راحتی من ، من
را به حساب کامل در خود جای داده ، اما من در حال حاضر باید به حساب برخی از کمی از
خودم ، و از افکار من در مورد زندگی ، که ، آن را به خوبی ممکن است قرار بود ، نه
چند.
من تا به حال چشم انداز بد از وضعیت من ، برای من به عنوان بازیگر بود و نه دور که بر جزیره
بدون رانده می شود ، عنوان شده است ، با یک طوفان خشن گفت ، کاملا از این دوره از
ما سفر در نظر گرفته شده ، و بهترین راه ، viz.
برخی از صدها نفر از لیگ ، از دوره عادی از تجارت انسان ، من
حال دلیل بسیار خوبی برای آن در نظر بگیرید به عنوان یک تعیین بهشت ، که در این
مکان متروک ، و در این روش متروک ، من باید زندگی ام به پایان برسد.
اشک plentifully را اجرا را به صورت من وقتی که من ساخته شده این بازتاب و
گاهی اوقات حتی خودم هم عتاب کردن که چرا کند بنابراین باید به طور کامل خراب
مخلوقات خود ، و ارائه آنها را تا
کاملا بدبخت ، پس بدون کمک ، رها شده ، بنابراین به طور کامل افسرده ، که آن را
به سختی می تواند منطقی باشد برای سپاسگزاری چنین زندگی است.
اما چیزی که همیشه از بازگشت سریع به من برای بررسی این افکار ، و به من عتاب کردن.
و به ویژه در یک روز ، پیاده روی با تفنگ در دست من شده توسط در کنار دریا ، من خیلی
افسرده به موضوع در حال حاضر من
شرایط ، وقتی که دلیل ، آن را به عنوان شدند ، expostulated با من راه دیگر ، در نتیجه :
"خوب ، شما در شرایط متروک هستند ، درست است ، اما ، دعا به یاد داشته باشید ، که در آن هستند
بقیه از شما؟
آیا شما نیست ، یازده شما را در قایق؟
به کجا می ده؟ چرا آنها را نجات نمی شد ، و شما را از دست داده؟
چرا شما از خاص بود؟
آیا بهتر است به اینجا و یا وجود دارد؟ "و سپس من به دریا اشاره کرد.
همه شر به با خوب است که در آنها در نظر گرفته ، و با چه بدتر هستند
حضور آنها.
سپس آن را به من رخ داده است دیگر ، چگونه من برای امرار معاش من مبله شده بود ، و چه
می شده اند مورد من اگر تا به حال اتفاق افتاده است نه (که صد هزار بود به
یک) است که کشتی شناور از محل
اولین جایی که او رخ داد ، و رانده شد و نزدیک به ساحل که من تا به حال هم به
تمام این کارها از او را ، آنچه را که باید مورد من ، اگر من به مجبور شده بود
در این وضعیت زندگی می کردند که در آن من در
first آمد و در ساحل ، بدون necessaries از زندگی ، و یا necessaries به عرضه و خرید
آنها را؟
"به خصوص ، گفت :" من ، با صدای بلند (هر چند به خودم) ، "چه باید من بدون انجام
اسلحه ، مهمات ، بدون ، بدون هیچ گونه ابزار را به هر چیزی ، و یا به کار با ، بدون
لباس ، رختخواب ، چادر ، و یا هر شیوه ای از
پوشش؟ "و اکنون که من تا به حال این همه به اندازه کافی و در یک راه عادلانه
به ارائه خودم در چنین شیوه ای را به عنوان اسلحه بدون من زندگی می کنند ، هنگامی که مهمات من بود
صرف : به طوری که من تا به حال از نظر قابل تحمل
subsisting ، بدون هر گونه می خواهید ، تا زمانی که من زندگی می کردند ، برای من از ابتدا در نظر گرفته
چگونه من برای این حوادث رخ می دهد که ممکن است ارائه ، و برای بار بود که به
است ، حتی نه تنها پس از مهمات من
باید به سر برد ، اما حتی پس از سلامت و قدرت من باید فروپاشی.
من اعتراف من تا به حال هر مفهوم مهمات من که در یک سرگرم نابود نمی
انفجار ، منظور من این پودر من که توسط رعد و برق دمیده و این افکار ساخته شده از آن
بنابراین تعجب آور برای من ، زمانی که آن را روشن و thundered ، که من فقط در حال حاضر مشاهده شد.
و اکنون که در مورد به رابطه سودا از یک صحنه از سکوت را وارد کنید
زندگی ، مانند ، شاید ، به عنوان بود و هرگز در جهان قبل از شنیده می شود ، من باید آن را از را
آغاز آن ، و آن را در ادامه آن است.
این حساب من بود سپتامبر 30 ، زمانی که ، در روش فوق ، گفت : من برای اولین بار
پا به این جزیره نفرت انگیز ، زمانی که خورشید ، آنها به ما ، در اعتدال پاییزی آن ،
تقریبا بر سر من ، برای من به حساب
خودم ، با مشاهده ، که در عرض نه درجه و 22 دقیقه
در شمال خط.
پس از من وجود دارد در حدود ده یا دوازده روز بود ، آن را به افکار من آمد که من
باید به حساب من از زمان می خواهید از کتاب و قلم و جوهر ، از دست دادن و باید حتی
فراموش روز سبت ، اما برای جلوگیری از
این ، من با چاقو به من پس از یک کاهش بزرگ ، در پایتخت نامه و آن را به
یک صلیب بزرگ ، من آن را راه اندازی در ساحل که من برای اولین بار به زمین نشست ، "من در ساحل به اینجا آمد
در 1659 سپتامبر 30. "
پس از دو طرف این مربع من قطع هر روز یک شکاف با چاقو به من ، و هر
seventh درجه تا زمانی که دوباره به عنوان استراحت بود ، و اولین روز هر ماه را به عنوان
طولانی دوباره به عنوان که یک مدت طولانی و در نتیجه من
تقویم من نگه داشته ، و یا حساب هفتگی ، ماهیانه و سالانه از زمان.
در وهله بعد ، ما به مشاهده کند که در میان بسیاری از چیزهایی که من آورده
از کشتی ، در سفرهای متعددی است که ، همانطور که در بالا ذکر شد ، من به آن ساخته شده ، من
چند چیز از ارزش کمتر ، اما نه در
همه کمتر مفید به من ، که من حذف شده قبل از تنظیم ، به عنوان ، به طور خاص ،
قلم ، جوهر و کاغذ ، در این بسته چند کاپیتان ، به همسر است ، به توپچی و
نگه داشتن نجار است ؛ سه یا چهار
قطب نماهای ، برخی از ابزار ریاضی ، صفحات مدرج ، دیدگاه ها ، نمودارها ، و کتاب از
ناوبری ، تمام که من نشسته اند با هم ، که آیا من آنها را ممکن است یا نه می خواهید. همچنین ، من
یافت three بسیار خوب Bibles ، که به
من در بار من از انگلستان ، و من جمله من بسته بندی شده بود و برخی از
کتاب پرتغالی نیز ، و در میان آنها دو یا سه پاپی نماز ، کتاب ، و چند
کتاب های دیگر ، همه که من به دقت اختصاص داد.
و من نباید فراموش کرد که ما در کشتی به حال یک سگ و دو گربه ، که از برجسته
تاریخ من ممکن است به مناسبت چیزی در محل آن به اند ، برای من انجام هر دو
گربه ها با من و به عنوان برای سگ ، او
از کشتی خود را افزایش ، و شنا در ساحل به من در روز بعد از من رفت
ساحل با اولین محموله ، ، و من بنده قابل اعتماد را به من سال های سال بود. من می خواستم چیزی
که او می تواند به من ، و نه هیچ شرکت واکشی
که او می تواند را به من ، من فقط می خواستم او را به من صحبت می کنید ، اما نمی
انجام دهد.
همانطور که قبل از مشاهده ، من قلم ، جوهر و کاغذ ، و من آنها را به husbanded
بیشترین و من که در حالی که جوهر من به طول انجامید نشان می دهد ، من چیزهای بسیار دقیق نگهداری می شوند ، اما پس از
که من نمی رفته بود ، برای من نیست
هر گونه جوهر به هر وسیله که می تواند تدبیر.
و این من را در نظر داشته باشید که من می خواستم با وجود بسیاری از چیزها که من تا به حال
با هم انباشته ، و از این ، جوهر بود ، به عنوان همچنین بیل ، با کلنگ زدن ، و بیل ،
به حفاری و یا حذف را در زمین ؛ سوزن ، سوزن ،
و موضوع ، به عنوان برای کتانی ، من به زودی از یاد گرفته است که بدون مشکل بسیار می خواهید.
این می خواهید از هر ابزار ساخته شده در کار من به شدت به بود ، و آن را نزدیک به یک سال کامل
قبل از من به طور کامل به پایان رسید تا به حال کم رنگ کوچک من ، و یا احاطه شده زندگی من.
شمع ، و یا سهام ، که به عنوان سنگین که من به خوبی می تواند بلند ، به مدت طولانی در شدند
برش و آماده سازی در جنگل ، و بیشتر ، به دور ، در خانه آوردن ، به طوری که من
گاهی اوقات صرف دو روز در برش و
خانه آوردن یکی از این پست ، و در روز سوم در رانندگی آن را به زمین ؛
که هدف من یک قطعه سنگین از چوب در ابتدا ، اما در آخرین bethought خودم
یکی از کلاغ آهن ، که ، با این حال ،
هر چند من آن را در بر داشت ، ساخته شده است رانندگی این پست و یا شمع بسیار دشوار و خسته کننده کار کنند.
اما آنچه نیاز من شده است در tediousness از هر چیز من تا به حال انجام مربوط می شود ، دیدن
من تا به حال هم به اندازه کافی برای انجام آن در؟ و نه به حال من هر کار ، اگر که تا به حال شده است
بیش از ، حداقل که من می توانم پیش بینی ، به جز
گرفته تا به این جزیره برای غذا است ، که من ، بیشتر یا کمتر ، هر روز به دنبال.
من در حال حاضر به طور جدی شروع به نظر من وضعیت و شرایط من
کاهش و من کشید تا دولت از امور من در نوشتن ، پس خیلی به ترک
آنها را به هر که به پس از من برای آیند
من به احتمال زیاد به اما چند به عنوان وارثان به ارائه افکار من از روزانه بیش از پدیده هنگامی آشکار شد
آنها ، و afflicting ذهن من و به عنوان دلیل من آغاز شد اکنون به استاد غم من ،
من شروع به راحتی خودم و من
می تواند ، و به مجموعه ای از خوبی در برابر شر ، که من ممکن است چیزی به
تشخیص مورد من از بدتر و اظهار داشت : من بسیار بی طرفانه ، مانند بدهکار و
بستانکار ، راحتی من در برابر بدبختیهای من رنج لذت می برد ، بنابراین : : --
در طرف شر. من بر وحشتناک ، جزیره متروک بازیگران ،
خالی از همه امید به بهبود.
در سمت خوب. اما من زنده هستم و غرق نمی شود ، به عنوان تمام من
شرکت کشتی شد.
ایول من به طور خاص به و از هم جدا شده ، به عنوان آن بود ، از تمام جهان ، به بدبختی می کنم.
خوب اما من طور خاص به ، بیش از حد ، از تمام خدمه کشتی ، از مرگ نجات.
و او که به طور معجزه آسایی نجات من از مرگ می تواند مرا از این وضعیت تحویل.
ایول من از نوع بشر یک نفره تقسیم می شود ، یکی از جامعه انسانی تبعید.
خوب اما من گرسنه نیست ، و تلف شدن در یک محل خشک و بی ثمر ، affording هیچ معاش.
ایول من هیچ لباس به من را پوشش میدهد.
خوب اما من در یک آب و هوای گرم ، که در آن ، اگر من تا به حال لباس ، من به سختی می تواند آنها را می پوشند هستم.
ایول من بدون هیچ گونه دفاع هستم ، و یا به معنای مقاومت در برابر هر گونه خشونت از انسان یا جانور.
خوب اما من در جزیره ای که در آن بازیگران دیدن حیوانات وحشی به من صدمه دیده است ، که من در را دید
ساحل آفریقا ، و اگر من غرق شده بود ، وجود دارد؟
ایول من هیچ روح به صحبت می کنند و یا به کاهش است.
خوب اما خدا زیبا و کشتی در نزدیکی به اندازه کافی به ساحل ارسال شد ، که من کردم
به عنوان بسیاری از موارد لازم صورت خواهد می خواهد من و یا عرضه را قادر می سازد به من عرضه
خودم را ، حتی تا زمانی که من زندگی می کنند.
پس به طور کلی ، در اینجا شهادت بدون شک که هر کمیاب شد
بیماری در جهان تا بدبختی بود اما چیزی منفی و یا چیزی وجود دارد
مثبت برای سپاسگزاری شده در آن ، و اجازه
این موضع به عنوان یک جهت از تجربه ترین بدبختی از همه
شرایط در این جهان : که ما در آن ممکن است همیشه پیدا کردن چیزی را به راحتی
از خود ، و به مجموعه ای ، در
شرح خوب و بد ، در سمت های اعتباری از حساب.
پس از هم اکنون به ارمغان آورد به نظر من کمی به لذت بردن از وضعیت من ، و با توجه به بیش از دنبال
به دریا ، برای دیدن اگر من می تواند یک کشتی جاسوسی ، من می گویم ، به بیش از این چیزها ، من شروع به
اعمال خودم راه من از زندگی به ترتیب ،
و تا همه چیز را به آسانی به من به من می تواند.
من در حال حاضر شرح داده شده است زندگی من ، که در زیر یک چادر کنار یک سنگ شد ،
احاطه شده با یک رنگ قوی از پست و کابل : اما من در حال حاضر ممکن است و نه آن را یک
دیوار ، برای من مطرح شده یک نوع دیوار تا
در برابر آن از turfs ، در مورد دو پا ضخامت در خارج و بعد از مدتی (I
فکر می کنم آن را یک سال و نیم بود) من rafters از آن مطرح شده ، تکیه به سنگ ، و
کاهگلی و یا آن را با boughs از تحت پوشش
درختان ، و چیزهایی مانند من می تواند ، تا از باران ، که من در برخی از در بر داشت
بار از سال های بسیار خشونت آمیز.
من در حال حاضر مشاهده من در تمام این کالا را به من رنگ پریده به ارمغان آورد ، و به غار
که من پشت سر من ساخته شده بود.
اما من باید مشاهده ، بیش از حد ، که در ابتدا این بود که توده اشتباه کالا ، که ، به عنوان
آنها به هیچ منظور غیر روحانی ، به طوری که آنها در زمان همه جای من ، من تا به حال هیچ اتاق خودم را روشن : تا
من خودم را به غار بزرگ من ، و کار
دورتر به زمین ، برای آن را سست و سنگ شنی ، که منجر به راحتی به شد
کار من در آن اعطا : و تا زمانی که من پیدا کردم من کاملا امن به جانوران
شکار ، من کار می کرد یک وری ، به دست راست ،
به سنگ و سپس ، تبدیل به راست ، کاملا کار می کرد ، و من
درب به بیرون در خارج از رنگ و یا غنی سازی است.
این به من نه تنها به خارج شدن و عقب ، آن را به عنوان یک راه به چادر بود به من و من
انبار ، اما به من اتاق را به فروشگاه من.
و اکنون من شروع به اعمال خودم را به چنین چیزهایی لازم است که من که من پیدا کردم بیشتر
می خواستم ، به ویژه یک صندلی و یک میز برای این بدون من قادر به لذت بردن نیست
چند راحتی من در جهان بود ؛ من
نمی تواند نوشتن و یا خوردن ، و یا انجام کارهای مختلف ، با لذت بسیار بدون
جدول : پس من رفتم به کار کند.
و در اینجا من باید مشاهده نیاز ، به عنوان دلیل آن این است که ماده و منشا
ریاضیات ، تا با بیان و تطبیق همه چیز دلیل ، و با ساخت
قضاوت منطقی ترین از همه چیز ، هر مرد
ممکن است ، در زمان ، استاد هنر مکانیک هر.
من تا به حال یک ابزار در زندگی من هرگز به کار گرفته و هنوز ، در زمان ، توسط کار ، برنامه ، و
تدبیر ، من در گذشته نشان داده است که من می خواستم چیزی به جز من می تواند آن را ساخته شده ،
به خصوص اگر من ابزار بود.
با این حال ، من مقدار زیادی از چیزها ، حتی بدون ابزار و با برخی از ابزار بیشتر
از یک تیشه صاف کردن و یک تبر ، که شاید شد که قبل از راه ساخته شده ، هرگز ، و
با کار بی نهایت است.
برای مثال ، اگر من می خواستم یک هیئت مدیره ، من تا به حال هیچ راه دیگری اما به قطع یک درخت ، آن را در مجموعه
لبه قبل از من ، و قطع کردن آن را صاف و در هر دو طرف با تبر من ، تا من آن را به ارمغان آورد
به عنوان یک تخته نازک ، و سپس آن را با تیشه صاف کردن دوبله من صاف.
درست است ، با این روش می تواند به من اما از یک برد خارج را از یک درخت کامل ، اما این من
حال چاره ای ندارند اما صبر ، بیشتر از من برای مقابله شگرف از زمان حال
و کار که آن را از من گرفت تا به یک
تخته یا صفحه : اما زمان و یا کار من بود کم ارزش ، و پس از آن بود و
به عنوان یک راه دیگر استفاده شده است.
با این حال ، من به من یک میز و یک صندلی ، که من در بالا مشاهده شد ، در وهله اول ، و
این من از قطعات کوتاه تخته بود که من در قایق من از به ارمغان آورد
اما وقتی که من از ساخته به حال برخی از تابلوهای به عنوان بالا ، من ساخته شده قفسه های بزرگ ، از وسعت
از پا و نیم ، یکی را بر دیگری در تمام طول غار از یک طرف من ، به وضع تمام من
ابزار ، ناخن و اهن الات در و ، در
کلمه ، برای جدا کردن همه چیز در بزرگ را به مکان خود را ، که من به راحتی ممکن است در آمده است
آنها را.
من قطعات را به دیوار از سنگ زدم به قطع اسلحه من و همه چیز که
قطع ، به طوری که ، غار به حال من شده است دیده می شود ، آن را مانند یک مجله به طور کلی از نگاه
همه لازم چیز و همه چیز را تا به حال
آماده در دست من ، که این لذت بزرگی به من برای دیدن همه کالاهای من در چنین
منظور و به ویژه برای پیدا کردن سهام من از همه necessaries تا بزرگ است.
و حال ، این بود که من شروع به حفظ یک مجله کار هر روز را ، برای ،
در واقع ، در ابتدا من در عجله بیش از حد بود ، و نه تنها به عنوان عجله به کار ، اما در هم
اضطراب از حد از ذهن و مجله من
می شده اند از تمام چیزهای بسیاری کسل کننده به عنوان مثال ، من در نتیجه باید گفت : "30.-
بعد از اینکه من رو به ساحل بود ، غرق شدن و فرار ، به جای اینکه به خدا سپاسگزار
برای نجات من ، داشتن first استفراغ ،
با مقدار زیادی از آب نمک که به معده من بود و دوره نقاهت
کمی خودم ، من در مورد wringing ساحل دست من بود و ضرب و شتم و سر من
صورت ، exclaiming در بدبختی من ، و گریه
از ، 'من انجام نشده ، انجام نشده! تا ، خستگی و ضعف ، من به دراز در مجبور شد
زمین به سکون ، اما durst برای ترس از بلعیدم خواب نیست. "
چند روز پس از این ، و پس از من در هیئت مدیره کشتی شده بود ، و من تمام است که من می تواند
از او ، با این حال من نمی تواند خودداری کردن از بلند شدن به بالا از یک کوه کوچک و
به دنبال به دریا ، به امید دیدن یک
کشتی ، پس از آن فانتزی در فاصله قریب به اتفاق من به جاسوسی قایق بادبانی ، لطفا با خودم امیدوار است از آن ،
و سپس پس از بررسی به طور پیوسته ، تا من تقریبا کور ، آن را از دست کاملا ، و نشستن
و گریه مانند یک فرزند ، و در نتیجه افزایش بدبختی من با حماقت من.
اما با داشتن بیش از این کارها در بعضی از اندازه گیری بدست ، و داشتن خانواده حل و فصل من
کارکنان و زندگی ، به من یک میز و صندلی ، و همه در مورد من به عنوان خوش تیپ که من
می تواند ، من شروع به مجله را من که از
من در اینجا باید شما را کپی کنید (اگر چه در آن خواهد شد این ویژه بر گفت
دوباره) تا زمانی که آن به طول انجامید ، برای هیچ جوهر بیشتر ، من آن را ترک کردن شد.