Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 11
لیلی ، طولانی برای یک لحظه در گوشه ای بر روی منظره بعد از ظهر از نگاه
خیابان پنجم. این یک روز در اواخر ماه آوریل بود ، و
شیرینی بهار در هوا بود.
این کاهش زشتی شاهراه طولانی شلوغ ، تاری نحیف
سقف خطوط ، حجاب قفایی بیش از دیدگاه دلسرد از طرف انداخت
خیابان ها و داد لمسی شعر
کدورت ظریف رنگ سبز مشخص شده اند که ورود به پارک.
همانطور که لیلی همانجا ایستاد ، او چندین چهره آشنا در واگن های عبور را به رسمیت شناخته شده است.
فصل به پایان رسید و نیروهای حاکم خود را منحل شده بود ، اما هنوز چند lingered ،
به تأخیر انداختن خروج خود را برای اروپا ، یا عبور از شهر در بازگشت خود را از
جنوب.
در میان آنها بود خانم ون Osburgh ، swaying با شکوه در خود C - بهار نوعی درشکه چهار چرخه ، با
خانم پرسی Gryce در کنار او ، و وارث جدید به میلیون ها نفر Gryce مسند نشانده قبل
آنها را بر روی زانو پرستار او.
آنها توسط خانم هچ الکتریکی ویکتوریا موفق شد ، که در آن است که بانوی
پشت بخوابید در شکوه و جلال تنها از توالت بهار بدیهی است که برای طراحی
شرکت و یک لحظه یا دو بعدها
جودی Trenor ، همراه توسط Lady Skiddaw ، که برای ماهی بزرگ وباریک مدیترانه سالانه خود آمده بود
ماهیگیری و شیب را به "خیابان."
این نگاه اجمالی زودگذر از گذشته خود را در خدمت به تأکید بر حس aimlessness با
که لیلی در طول تبدیل به سوی خانه.
او هیچ ربطی به بقیه روز ، و نه برای روز های آینده ، برای
فصل در کلاهدوزی و همچنین در جامعه بود ، و یک هفته زودتر مادام. رجینا بود
به اطلاع او که خدمات خود دیگر لازم بود.
مادام رجینا همیشه کارکنان خود را در اول ماه مه کاهش یافته ، و حضور خانم بارت
دیر شده است به طوری نامنظم -- وی بنابراین اغلب شده بود ناخوشی ، و کمی انجام داده بود
کار هنگامی که او آمد -- که آن را تنها به عنوان یک
به نفع که اخراج او تا کنون شده است به تعویق افتاده.
لیلی عدالت از این تصمیم سوال نیست.
او آگاهانه است فراموشکار ، بی دست و پا و آهسته برای یادگیری.
تلخ به اذعان به حقارت خود را حتی به خودش بود ، اما این واقعیت
آورده شده بود به خانه او که به عنوان نان ، برنده او هرگز قادر به رقابت با
حرفه ای توانایی.
از آنجا که او آورده شده است تا زینتی ، او به سختی می تواند خودش را سرزنش
برای قصور در خدمت به هر منظور و مقصودی عملی ، اما این کشف پایان دادن به او
احساس تسلی بهره وری جهانی.
همانطور که او تبدیل homeward افکار خود را در پیش بینی از این واقعیت کاهش آن وجود دارد
چیزی برای صبح روز بعد خواهد بود.
لوکس دروغ اواخر در رختخواب لذت متعلق به زندگی راحتی بود.
تا به حال هیچ بخشی در وجود معتقد باصل اخلاقی سودمند گرایی از خانه شبانه روزی.
او دوست را ترک اتاق خود در اوایل و اواخر که ممکن است به بازگشت به آن ، و او
راه رفتن به آرامی در حال حاضر به منظور به تعویق انداختن رویکرد منفور به آستان او.
اما آستان ، به عنوان او را در نزدیکی آن جلب کرد ، علاقه ناگهانی از این واقعیت به دست آورد
و در واقع پر -- -- شکل آشکار آقای Rosedale ، که آن را اشغال شده بود
حضور که به نظر می رسید ، به افزوده
دامنه از خسیسی از محیط اطراف خود.
چشم لیلی با احساس مقاومت ناپذیر از پیروزی بر انگیخت.
Rosedale ، یک یا دو روز پس از دیدار شانس خود را برای پرس و جو نامیده می شود حال اگر او تا به حال
بازیافت از سقم او ، اما از آن زمان به بعد ، او تا به حال دیده یا شنیده شده از او ،
و فقدان او به نظر می رسید برای دلالت کردن بر
مبارزه برای دور نگه داشتن ، اجازه عبور خود را یک بار دیگر از عمر خود را.
اگر این مورد بود ، بازگشت خود را نشان داد که مبارزه ناموفق بوده است ،
برای لیلی می دانستم که او انسان را به اتلاف وقت خود را در احساساتی بی فایده نیست
تفریح و بازی از روی هوسرانی.
او بیش از حد شلوغ بود ، خیلی عملی است ، و مهمتر از همه بیش از حد با خود سرگرم
پیشرفت ، به افراط در asides چنین بی ثمر.
در سالن طاووس آبی ، با خوشه خود را از علف های خشک دشت علفزار امریکای جنوبی
حکاکی فولاد تغییر رنگ قسمت های احساساتی ، او در مورد او با نگاه
انزجار unconcealed ، تخمگذار کلاه خود
distrustfully بر روی کنسول گرد و خاکی با تندیس راجرز آراسته شده است.
لیلی پایین در یکی از مخمل خواب دار و سفس چوب بلسان بنفش نشسته ، و او خود را سپرده در
تکان خوردن صندلی با روکش مبل و صندلی رسمی که خراشیده unpleasantly بخور
در برابر برابر صورتی پوست بالای یقه خود را.
"خدای من -- شما نمی توانید به زندگی در اینجا" او بانگ زد.
لیلی در تن او لبخند زد.
"من مطمئن هستم که من می توانم ، اما من بیش از هزینه های من رفته به دقت ، و من
نه فکر می کنم من باید قادر به مدیریت آن است. "" قادر به مدیریت آن؟
این چیزی است که منظور من نیست -- بلکه هیچ جایی برای شما "!
"این چیزی است که منظور من ، برای من از کار را برای هفته گذشته بوده است."
"از کار -- از کار!
چه راه را برای شما به صحبت! این ایده از خود داشتن به کار -- آن را
مضحک است. "
او احکام خود را در پرشهای کوتاه خشونت آمیز ، به عنوان اینکه آنها مجبور شده بودند
از دهانه داخلی عمیق از خشم.
"اتمام حجت نمایش خنده اور -- یک نمایش مسخره دیوانه ،" تکرار ، چشمان خود را بر روی ویندوز ویستا طولانی ثابت
اتاق منعکس در شیشه ای blotched بین پنجره.
لیلی ادامه داد : برای دیدار با expostulations خود را با یک لبخند.
"من نمی دانم که چرا من باید خودم به عنوان یک استثنا در نظر ---- او شروع.
"از آنجا که شما هستند ؛ که چرا ؛ و خود را در یک مکان شبیه به این لعنتی
خشم. من نمی توانم از آن صحبت با آرامش است. "
او در حقیقت دیده بود هرگز او را تا از glibness معمول خود را متزلزل و در آنجا بود
چیزی تقریبا به او در مبارزه بی بند خود را با احساسات خود حرکت است.
او با یک شروع است که سمت چپ تکان خوردن صندلی لرزش در پرتو آن به پایان می رسد با افزایش ،
و خود مستقیما پیش از او قرار می گیرد.
"در اینجا نگاه کنید ، خانم لیلی ، من از رفتن به اروپا در هفته آینده : بیش از رفتن به پاریس و لندن
برای چند ماه -- و من می توانم شما را شبیه به این را ترک کنید.
من می توانم آن را نمی کنند.
من می دانم که هیچ یک آن را از کسب و کار من -- you've اغلب به اندازه کافی درک من ، اما چیزهای
بدتر با شما در حال حاضر از آنها شده اند قبل از ، و شما باید ببینید که شما رو به
پذیرفتن کمک از کسی.
شما به من صحبت کرد و روز دیگر در مورد برخی از بدهی های Trenor.
من می دانم منظور شما چیست -- و به شما احترام می گذارم برای احساس شما در مورد این کار را انجام ".
وهله ای از شگفتی گل رز به صورت رنگ پریده لیلی ، اما قبل از اینکه او می تواند او را قطع
مشتاقانه ادامه داشت : "خب ، من به شما پول پرداخت Trenor قرض بدهید و من won't -- I --
اینجا را ببینید ، من را ندارد تا من به پایان رسید.
آنچه منظور من خواهید بود آن را یک برنامه ریزی کسب و کار ساده ، مانند یک مرد را
با یکی دیگر.
در حال حاضر ، آنچه را که شما در برابر آن می گویند؟ "
سرخ شدن لیلی عمیق تر به تب و تاب بودن که در آن تحقیر و قدردانی مخلوط شد و
هر دو احساسات خود را در نجابت غیر منتظره پاسخ خود را نشان داد.
"فقط این است : آن است که دقیقا همان چیزی است گاس Trenor پیشنهاد و هرگز که من می توانم دوباره
درک plainest آرایش کسب و کار مطمئن شوید. "
سپس ، متوجه است که این پاسخ شامل جوانه از بی عدالتی ، وی افزود ، حتی بیشتر از
مهربانی : "نه این که من مهربانی شما را درک نمی -- که من برای آن سپاسگزار هستم.
اما یک برنامه ریزی کسب و کار بین ما بود در هر صورت غیر ممکن ، چون من باید
هیچ امنیتی برای دادن بدهی من به گاس Trenor پرداخت شده است. "
Rosedale این بیانیه را در سکوت دریافت شده : او به نظر می رسید به احساس می کنید توجه داشته باشید از
قطعیت در صدای او ، هنوز قادر به بستن آن را به عنوان سوال بین قبول
آنها.
در سکوت لیلی به حال درک روشنی از آنچه عبور از ذهن او بود.
هر چه سرگشتگی او احساس به عنوان inexorableness البته او -- با این حال
کمی به او نفوذ انگیزه خود را -- او را دیدم که این پدیده ها تمایل برای تقویت
او را بیش از او را نگه دارد.
بود به عنوان اینکه حس در او را غیر قابل توضیح scruples و مقاومت بود
جاذبه همان ظرافت ویژگی ، موشکافی از شیوه ای ،
که او خارجی ، نادر بودن هوا که غیر ممکن است برای مطابقت.
همانطور که او در تجربه اجتماعی پیشرفته این منحصر به فرد ارزش بیشتری برای به دست آورده بود
او ، هر چند او به عنوان کلکتور که برای تشخیص تفاوت های جزئی از آموخته بود
طراحی و کیفیت در برخی از شی بلند آرزو است.
لیلی ، درک این همه ، درک کرد که او را در یک بار ازدواج می کنند ، تنها
شرط آشتی با خانم دورست و وسوسه کمتر بود
آسان به کنار گذاشته ، زیرا کم
کمی ، شرایط شکستن دوست نداشتن خود را برای Rosedale.
دوست نداشتن ، در واقع ، هنوز هم subsisted ، اما آن را اینجا و آنجا نفوذ شد
ادراک از کیفیت کاهش به او : از مهربانی خاصی ناخالص ، و نه
راحت و کاربر پسند درمانده از احساسات ، که
به نظر می رسید به مبارزه از طریق سطح سخت و جاه طلبی های مادی خود.
خواندن اخراج خود را در چشم او ، او دست خود را با یک ژست که منتقل برگزار شد
چیزی از این درگیری درست ادا نشده است.
"اگر شما فقط می خواهم به من اجازه دهید ، من می خواهم شما را راه اندازی بیش از همه آنها را -- I'd شما قرار داده که در آن شما می توانید از پاک کردن
پا خود را بر روی 'EM" اعلام کرد و او را لمس عجیب است که جدید خود را برای دیدن
شور به حال استاندارد قدیمی خود را از ارزش ها تغییر نمی کند.
لیلی زمان بدون خواب قطره آن شب.
او بیدار مشاهده وضعیت او را در نور خام که بازدید Rosedale ریخته دراز
بر روی آن.
در دفع پیشنهاد او بود تا به سادگی آماده برای تجدید ، به حال او را به قربانی
یکی از آن مفاهیم انتزاعی از افتخار است که ممکن است به نام conventionalities
زندگی اخلاقی است؟
چه بدهی او را به یک نظم اجتماعی که محکوم شده بود و تبعید او مدیون
بدون محاکمه؟
او در دفاع از خود او بوده است هرگز شنیده و او از اتهام بی گناه بود در
که او در بر داشت شده بود به جرم و بی نظمی از اعتقاد راسخ او ممکن است به نظر می رسد
برای توجیه استفاده از روش به عنوان نامنظم در دوره نقاهت خود حقوق از دست رفته است.
برتا دورست ، برای خود ذخیره کنید ، حال scrupled او را باطل باز خراب ؛
چرا باید به او تردیدی در استفاده خصوصی از حقایق که شانس در او قرار داده بود را به
راه؟
پس از همه ، نیمی از ننگ چنین یک عمل نهفته در نام متصل به آن است.
به آن باج خواهی و آن را غیر قابل تصور می شود ، اما توضیح دهید که آن را زخمی هیچ
یکی ، و آن حقوق به دست آورد توسط آن به ناحق ضبط شده بودند ، و او باید
فرمالیستی در واقع چه کسی می تواند هیچ دادخواهی در دفاع از آن.
استدلال شفاعت برای آن را با لیلی آنهایی که بیجواب قدیمی
وضعیت شخصی : حس آسیب دیدگی ، احساس شکست ، پرشور
ولع مصرف برای شانس عادلانه علیه استبداد خودخواه جامعه.
او به تجربه آموخته بود که او تا به حال نه استعداد و نه اخلاقی
ثبات به بازسازی زندگی خود را بر روی خطوط جدید ، برای تبدیل شدن به یک کارگر در میان کارگران ، و اجازه دهید
جهان از تجمل و رفاه و رفت و برگشت لذت با او مورد توجه قرار نگرفته است.
او می تواند خودش را نگه دارید برای این ناکارآمدی را سرزنش ، و او بود
شاید کمتر به سرزنش نسبت به او معتقد بودند.
ارثی گرایش با آموزش زود هنگام ترکیب کرده بود او را بسیار
محصول تخصصی او بود که : ارگانیسم به عنوان خارج درمانده از محدوده تنگ خود را به عنوان
دریا شقایق از سنگ پاره شده است.
او از مد افتاده به زر و زیور اراستن و لذت شده بود ، به آنچه دیگر پایان می کند طبیعت
گرد گل سرخ ، برگ و رنگ پستان زمزمه پرنده؟
و تقصیر او را که ماموریت صرفا تزئینی است کمتر به راحتی و
هماهنگ در میان موجودات اجتماعی نسبت به جهان طبیعت برآورده شده؟
APT آن است که به ضرورت مواد است مختل شود و یا پیچیده توسط اخلاقی
scruples؟
این آخرین دو نیروی متضاد که جنگیدند نبرد خود را در سینه اش بودند
در ساعتهای طولانی از شب ، و هنگامی که او صبح روز بعد او به سختی افزایش یافت
می دانست که در آن پیروزی دراز.
او با واکنش در یک شب بدون خواب خسته بود ، که پس از بسیاری از
شب استراحت مصنوعی به دست آمده ، و در نور تحریف از خستگی
آینده قبل از او خاکستری ، پایان نا پذیر و متروک کشیده شده است.
او در اواخر گذاردن در رختخواب ، امتناع قهوه و تخم مرغ سرخ شده که ایرلندی دوستانه
بنده محوری از طریق درب او را ، و نفرت از صداهای داخلی صمیمی خانه
و گریه می کند و rumblings خیابان.
هفته او از بطالت اصلی با نیروی اغراق آمیز به او را آورده بود این کوچک
aggravations جهان خانه شبانه روزی ، و او برای آن لوکس دیگر yearned
جهان ، که ماشین آلات به طوری با دقت
پنهان که یک صحنه این جریان را به دیگری بدون آژانس محسوس است.
در طول او بلند شد و لباس پوشیدن.
از آنجا که او مادام را ترک کرده بودند. رجینا او روز او را در خیابان ها به سر برده بود ، تا حدودی به
فرار از promiscuities uncongenial از خانه شبانه روزی ، و تا حدودی در
امیدوارم که خستگی های فیزیکی او را به خواب کمک خواهد کرد.
اما یک بار خارج از خانه ، او نمی تواند تصمیم بگیرد که به کجا برود ، برای او به حال اجتناب شود
Gerty از زمان اخراج او را از زنی که کلاه زنانه میدوزد ، و او مطمئن بود
خوش آمدید هر جای دیگر.
صبح در مقابل خشن به روز قبل بود.
آسمان خاکستری سرد تهدید باران ، و باد ، گرد و غبار در مارپیچی وحشی راند بالا و
پایین خیابان.
لیلی راه می رفت تا به سمت پارک خیابان پنجم ، به امید پیدا کردن گوشه پناه که در آن
او ممکن است بنشینید ، اما باد او را سرد و بعد از یک ساعت سرگردانی تحت
جای خود غلت بزنید boughs او تا او را به همراه داشت
افزایش خستگی ، و پناه در یک رستوران کوچک در خیابان پنجاه و نهم انجام گرفت.
او گرسنه ، و بدون ناهار به معنای بود ، اما او بیش از حد خسته
بازگشت به خانه ، و چشم انداز طولانی از جداول سفید alluringly از طریق نشان داد
ویندوز.
اتاق پر بود از زنان و دختران ، و همه بیش از حد درگیر در جذب سریع
چای و پای ورود او به سخن گفتن است.
همهمه از صدای جیغ کشیدن در برابر سقف پایین پژواک ، ترک لیلی در یک بسته
دایره کمی سکوت. او احساس اضطراب سخت و ناگهانی ناگهانی از عمیق
تنهایی.
او حس زمان را از دست داده بود ، و آن را به او به نظر می رسید هر چند او تا به حال صحبت نمی
به هر یک به مدت چند روز.
چشم او دارای چهره ها در مورد او به دنبال ، ولع مصرف یک نگاه پاسخگو ، برخی از نشانه
شهود از مشکلات او است.
اما درخت بید سرگرم زنان ، با کیسه های خود و توجه داشته باشید کتاب و رول
موسیقی ، در امور خود را کاملا اشغال شد ، و حتی کسانی که SAT توسط
خود مشغول بودند در حال اجرا بیش از اثبات ،
ورق یا بلعیدن مجلات بین gulps عجولانه خود را از چای است.
لیلی به تنهایی در یک زباله بزرگ از disoccupation رشته شد.
او نوشید چندین فنجان چای که با بخشی خود را از صدف خورشتی در خدمت شد ،
و مغز او را احساس می واضح تر و زنده زمانی که او یک بار به خیابان آمده است.
او متوجه شد در حال حاضر که او در رستوران نشسته ، او ناخودآگاه وارد شده بود
در تصمیم نهایی است.
این کشف او توهم فوری فعالیت درسایت : آن هیجان انگیز
به فکر می کنم که او تا به حال در واقع دلیلی برای hurrying خانه.
برای طولانی تر لذت بردن او از احساس او تصمیم گرفت به راه رفتن ؛ اما از راه دور بود
آنقدر بزرگ است که او خودش را یک نظر اجمالی عصبی در ساعتهای در راه است.
یکی از شگفتی های دولت اشغال نشده اش کشف شد که زمان ، زمانی که آن را
از چپ به خود و بدون خواسته های مشخص بر روی آن ساخته شده است ، نمی توان اعتماد به حرکت می کند
در هر سرعت به رسمیت شناخته شده است.
معمولا آن را loiters ، اما فقط وقتی که یکی از آن رسیده است که به کندی خود را شمارش ، ممکن است
به طور ناگهانی را به وحشی چهار نعل رفتن غیر منطقی شکستن.
با این حال ، او در بر داشت ، در رسیدن به خانه ، که ساعت هنوز زود بود به اندازه کافی برای او به
نشستن و استراحت چند دقیقه قبل از قرار دادن طرح او را به اعدام.
تاخیر perceptibly نه تضعیف او را حل و فصل.
او وحشت زده و در عین حال به تحریک توسط نیروی این سایت متعلق به قطعنامه بود که او
احساس در درون خود او شاهد آن بود که می شود راحت تر ، یک معامله بزرگ آسان تر از او
تصور کرده بودم شباهت.
او ساعت پنج ساعت افزایش یافت ، قفل تنه او ، و در زمان بسته مهر و موم شده است که
او را به اغوش حمل کردن از لباس او را تضعیف.
حتی در تماس با بسته اعصاب او را شدیدا تکان بدهم نه به عنوان او انتظار می رود نیم بود
آن خواهد بود.
او در روکشی از یک زره قوی از بی تفاوتی به نظر می رسید ، به عنوان اینکه شدید
اعمال او در نهایت benumbed احساسات ظریف او داشتند.
او خودش را لباس پوشیدن و یک بار دیگر برای رفتن به خیابان ، قفل درب او را و بیرون می رفت.
هنگامی که او در پیاده رو پدید آمده است ، روز هنوز بالا است ، اما خطر از باران
تاریک و gusts سرد آسمان را تکان داد نشانه های طرح ریزی از مغازه های زیرزمین
در امتداد خیابان.
وی به خیابان پنجم رسید و شروع به راه رفتن به آرامی شمال.
او به اندازه کافی آشنا با عادات خانم دورست بدانند که او می تواند
همیشه در خانه یافت می شود پس از پنج.
او ممکن است ، نه در واقع ، در دسترس به بازدید کنندگان ، به ویژه به بازدید کننده تا
ناخوشایند ، و در برابر آنها آن را کاملا امکان پذیر بود که او خودش توسط نگهبانی بود
سفارش ویژه ، اما لیلی یک یادداشت نوشته شده بود
که او به معنای به ارسال تا با نام او ، که او فکر کردم که او امن
پذیرش.
او به خودش اجازه زمان برای راه رفتن به خانم دورست ، فکر کردن که سریع
جنبش از طریق هوای شب سرد را به اعصاب مداوم او کمک کند ، اما او واقعا
احساس بدون نیاز بودن tranquillized.
ارزیابی او از وضعیت آرام و تزلزل ناپذیر باقی ماند.
همانطور که او رسید پنجاهمین خیابان ابرها به طور ناگهانی را شکست ، و عجله باران سرد
نقطه را به صورت خود.
او تا به حال هیچ چتر و رطوبت به سرعت لباس بهار نازک او نفوذ.
او هنوز نیم مایل دورتر از مقصد خود را ، و او تصمیم به راه رفتن در سراسر
به خیابان مدیسون و ماشین های الکتریکی.
همانطور که او را به سمت خیابان تبدیل شده است ، یک حافظه مبهم در او بر انگیخت.
ردیف درختان در حال شکوفایی ، آجر و سنگ آهک خانه ، جبهه ، گرجستان تخت
خانه با flowerboxes در بالکن آن ، با هم به تنظیمات از ادغام شدند
صحنه آشنا.
این خیابان بود که او با Selden ، آن روز سپتامبر راه می رفت تا به حال دو سال
پیش ، چند متری جلوتر درگاه آنها با هم وارد کرده بود.
خاطره شل ازدحام احساس benumbed -- longings ، تاسف ،
تصورات ، کرچ ضرباندار از بهار تنها به قلب او تا کنون شناخته شده بود.
این عجیب بود برای پیدا کردن خودش عبور خانه خود را در چنین ماموریت.
او به نظر می رسید به طور ناگهانی برای دیدن عمل او را به عنوان او آن را ببینید -- و این واقعیت از خود
ارتباط با آن ، این واقعیت است که ، برای رسیدن به پایان خود ، او باید بر روی نام خود تجارت ،
و سود توسط یک راز از گذشته خود ، خون خود را با شرم سرد.
چه راه طولانی او از روز با هم بحث اول خود را سفر کرده بودند!
و حتی پس از آن فوت او در راه او بود در حال حاضر زیر شده است -- حتی پس از آن او بود
مقاومت از سوی وی برگزار شده بود.
تمام خشم خود را از سردی خیالی خود را در این عجله قاطع دور فرا گرفت
خاطره.
دو بار او آماده برای کمک به او شده بود -- به او کمک کند با عاشقانه اش ، به عنوان او گفته بود -- و
اگر هم سوم ، او به شکست او ، آنها به نظر می رسید بود ، اما خودش می تواند او را متهم به...
خوب ، که بخشی از زندگی اش بود و او نمی دانست که چرا افکار او هنوز هم چسبیده
به آن.
اما اشتیاق ناگهانی به او باقی ماند و آن را به گرسنگی رشد او متوقف شد
پیاده رو مقابل درب خود را. خیابان بود تاریک و خالی ، جاروب شده توسط
باران.
او یک چشم انداز اتاق آرام خود ، از قفسه های کتاب ، و آتش در کوره فولاد سازی دهان است.
او نگاه و نور در پنجره او را دیدم و پس از آن او به عبور از خیابان و
وارد خانه شد.