Tip:
Highlight text to annotate it
X
مقدمه ناشر به خواننده. [همانطور که در نسخه اصلی داده می شود.]
نویسنده این سفرهای گالیور ، آقای Lemuel
باستانی و دوست صمیمی من است ؛ به همین ترتیب برخی از رابطه وجود دارد
بین ما در کنار مادر.
حدود سه سال پیش ، آقای گالیور خسته از محل تلاقی چند خیابان یا جاده از مردم کنجکاو در حال رشد
با آمدن به او را در خانه خود را در Redriff ، یک خرید کوچک از زمین ساخته شده ، با راحت
خانه ، در نزدیکی نیوآرک ، Nottinghamshire ،
بومی کشور ، جایی که او در حال حاضر بازنشسته شده است ، هنوز در عزت نفس خوب در میان همسایگان خود زندگی می کند.
اگر چه آقای گالیور در Nottinghamshire ، جایی که پدرش ساکن متولد شد ،
هنوز من شنیده ام که او را می گویند خانواده اش آمد از آکسفوردشایر ؛ برای تایید که من
مشاهده شده در حیاط کلیسا در Banbury در
در همان شهرستان ، مقبره ها و بناهای تاریخی چند Gullivers.
قبل از او quitted Redriff ، او را بازداشت از مقالات زیر در من
دست ها ، با آزادی به دور انداختن از آنها که من باید فکر می کنم متناسب.
من با دقت perused آنها سه برابر است.
سبک بسیار ساده و ساده است و تنها گسل پیدا کنم ، که نویسنده ،
پس از شیوه ای از مسافران است ، کمی بیش از حد ضمنی است.
است هوا حقیقت آشکار از طریق کل وجود دارد و در واقع نویسنده
برای صحت خود را متمایز ، که آن را مرتب سازی بر اساس ضرب المثل در میان خود شد
همسایگان در Redriff ، زمانی که هر یک
تایید یک چیز ، برای گفتن ، مثل آن بود که واقعی به عنوان اگر آقای گالیور آن سخن گفته بود.
توصیه چند نفر ، به چه کسی شایسته ، با اجازه نویسنده ، من
ابلاغ این مدارک ، من در حال حاضر آنها را به جهان ارسال بگنجانم ، امید آنها ممکن است
شود ، حداقل برای برخی از زمان ، بهتر
سرگرمی های اشراف جوان ما ، نسبت به خط مشترک از سیاست و حزب.
این دوره که حداقل دو برابر بزرگ شده اند ، اگر من تا به حال ساخته شده جسورانه اعتصاب
خارج معابر بی حد و حصر مربوط به باد و جزر و مد ، و همچنین به
تنوع و یاطاقان در چند
سفر ، همراه با شرح دقیقه ای از مدیریت کشتی
در طوفان ، در سبک ملوانان ، به همین ترتیب به حساب طول جغرافیایی و
عرض ، در جایی که من دلیلی برای
دستگیر ، که آقای گالیور ممکن است کمی ناراضی.
اما من به تناسب کار تا حد ممکن به ظرفیت کلی حل و فصل شد
خوانندگان.
با این حال ، اگر جهل خود من در امور دریا باید به من منجر به ارتکاب بعضی از اشتباهات ،
من به تنهایی برای آنها پاسخگو است.
و اگر هر مسافر خداوند کنجکاوی برای دیدن کل کار را در سطح کلان ، به عنوان آن می آمد
از دست نویسنده ، من آماده شود او را خشنود و راضی کردن.
همانطور که برای هر گونه خاص بیشتر مربوط به نویسنده ، خواننده را دریافت خواهد کرد
رضایت از صفحات اول کتاب.
ریچارد SYMPSON.
نامه ای از کاپیتان گالیور به SYMPSON دختر خاله اش.
نوشته شده در سال 1727.
من امیدوارم که شما آماده خواهد شد خود را به عموم ، هر زمان که شما باید به آن نامیده می شود ، که توسط
فوریت بزرگ و مکرر خود را به شما بر من غالب انتشار بسیار سست و
uncorrect حساب از سفر من ، با
جهت به استخدام برخی از نجیب زاده جوان از هر دو دانشگاه را به منظور ، و
اصلاح سبک ، به عنوان Dampier پسر عموی من ، توصیه من انجام داد ، در کتاب خود به نام "
سفر دور جهان است. "اما من نمی
به یاد داشته باشید من به شما قدرت را به رضایت که هر چیزی باید حذف شود ، و بسیار کمتر
که هر چیزی باید باشد قرار داده ، بنابراین ، به عنوان دومی ، من اینجا
هر چیز از این نوع را نفی کرده ؛
به خصوص یک پاراگراف در مورد عظمت او را ملکه آن ، از مومن ترین و با شکوه ترین
حافظه ؛ اگر چه من احترام و عزت نفس او را نسبت به هر یک از گونه های بشر است.
اما شما ، یا interpolator خود را ، باید در نظر گرفته شد که در آن من نیست
تمایل ، به طوری که آن را مناسب و معقول بود و حمد را به هر حیوانی ترکیب ما را قبل از من
استاد Houyhnhnm : و علاوه بر این ، این واقعیت بود
در مجموع کاذب ؛ برای به دانش من ، که در انگلستان در برخی از بخشی از او
سلطنت عظمت ، او با یک وزیر ارشد حکومت را انجام نداد ؛ نه حتی توسط دو متوالی ،
برای اولین بار از انجاییکه پروردگار Godolphin بود ،
و دوم ارباب آکسفورد ، به طوری که شما را ساخته اند به من می گویند چیزی بود که
نه.
به همین ترتیب در حساب فرهنگستان پروژکتور ، و معابر مختلف از من
گفتمان به Houyhnhnm استاد من ، شما یا حذف برخی از شرایط مادی ،
یا خرد کرده یا تغییر آنها را در چنین شیوه ای ، که من به سختی می دانم که کار خود من است.
وقتی که من قبلا به شما اشاره کرد چیزی از این در نامه ای به شما خوشحال شدیم
پاسخ است که شما ترس از دادن جرم بودند ؛ که مردم در قدرت بودند بسیار
مراقب بیش از مطبوعات ، و APT نه تنها
تفسیر ، اما به مجازات هر چیزی که شبیه کنایه (که من فکر می کنم
شما آن را می نامند).
اما دعا می تواند که من سال ها قبل صحبت کرد ، و در حدود پنج هزار
فاصله لیگ ، در یکی دیگر از سلطنت ، به هر یک از Yahoos ، که در حال حاضر اعمال
گفت گله به حکومت ، به خصوص در
زمانی که من کمی فکر کردم ، و یا می ترسید ، ناخشنودی از زندگی در زیر آنها؟
من دلیلی برای شکایت ، زمانی که من می بینم این Yahoos بسیار توسط انجام
Houyhnhnms در یک وسیله نقلیه ، به عنوان اگر آنها brutes بودند ، و کسانی که موجودات عقلانی؟
و در واقع برای جلوگیری از هیولا و مکروه دید یکی انگیزه اصلی بود
اینطرفی بازنشستگی من.
بنابراین من فکر کردم مناسب را به شما بگویم در رابطه به خودتان ، و به اعتماد من
reposed در شما.
من ، در وهله بعد ، از بزرگ خود من شکایت قضاوت می خواهید ، در غالب
بر اساس استدلال entreaties و نادرست از شما و برخی دیگر ، بسیار در برابر
نظر خود من ، به تحمل رنج سفر من منتشر شود.
دعا را به ذهن خود را هر چند وقت یکبار مورد نظر شما به نظر ، زمانی که شما در اصرار
انگیزه از خوبی های عمومی ، که Yahoos گونه از حیوانات کاملا ناتوان بودند
اصلاح توسط قاعده و یا به عنوان مثال : و پس از آن
، به جای دیدن توقف کامل قرار داده به همه سوء استفاده ها و فساد ، در ، ثابت شده است
حداقل در این جزیره کوچک ، که من تا به حال دلیل انتظار ؛ بنگر ، پس از بالا شش
هشدار ماه ، می توانند یاد بگیرند که کتاب من
دارای یک اثر تک با توجه به نیت من.
من مورد نظر شما که به من اجازه ، توسط نامه ، زمانی که حزب و جناح بودند
خاموش ، قضات آموخته و ایستاده ؛ pleaders صادقانه و متواضعانه ، با برخی از
تنتور حس مشترک ، و Smithfield
دنباله دار با اهرام کتاب قانون ، آموزش و پرورش اشراف جوان را به طور کامل
تغییر پزشکان تبعید ؛ Yahoos زن در فضیلت ، افتخار فراوان ،
حقیقت ، و حس خوب ، دادگاه ها و levees از
وزرای بزرگ کاملا weeded و جاروب ، شوخ طبعی ، شایستگی ، و یادگیری پاداش ؛
همه disgracers مطبوعات در نثر و آیه محکوم به خوردن چیزی جز خود را
پنبه خود ، و تشنگی خود را با جوهر خود را فرو نشاند.
این و هزار اصلاحات دیگر ، من به شدت بر تشویق خود را شمارش ؛
به عنوان در واقع آنها به سادگی deducible از احکام تحویل داده شده در کتاب من.
و باید آن را متعلق به است که هفت ماه زمان کافی برای تصحیح هر
معاون و حماقت که Yahoos موضوع ، اگر طبیعت خود قادر بوده است
حداقل گرایش به فضیلت یا حکمت.
این حال ، تا کنون شما از پاسخ دادن به انتظار من در هر یک از نامه های شما بوده است ، که در
برعکس شما بارگذاری حامل ما هر هفته با libels ، و کلید و
بازتاب ها و خاطرات ، و بخش دوم ؛
در جایی که من خودم را منعکس بر قوم بزرگ دولت متهم به انسان اهانت آمیز
طبیعت (به طوری که آنها هنوز اعتماد به نفس به سبک آن) ، و از سوء استفاده
جنس زن بود.
پیدا کنم به همین ترتیب است که نویسندگان از این بسته نرم افزاری میان خود توافق نداشته ؛
برای برخی از آنها به شما این امکان را می دهد نویسنده از سفر خود من به من ؛ و دیگران
من نویسنده کتاب است که من به طور کامل یک غریبه.
پیدا کنم به همین ترتیب است که پرینتر خود بی دقت شده است تا به عنوان مات کردن زمان ، و
اشتباه از خرما ، از سفرهای چند من و بازده ، نه اختصاص واقعی
سال و نه ماه واقعی ، و نه روز
ماه : می شنوم و دستنوشته اصلی است که همه پس از انتشار نابود
کتاب من ، نه من هر گونه کپی چپ : با این حال ، من فرستاده اند به شما برخی از تصحیحات
که شما ممکن است درج ، اگر همیشه وجود دارد باید
چاپ دوم : و در در عین حال من نمی می تواند ایستادن به آنها ، اما باید این موضوع را به ترک من
خوانندگان عاقلانه و صادقانه آن را تنظیم آنها به عنوان لطفا.
می شنوم برخی از Yahoos دریا ما پیدا گسل با زبان دریا ، که در بسیاری از مناسب نیست
قطعات ، نه در حال حاضر در استفاده از. من می توانم آن را کمک کنند.
در اولین سفر من ، در حالی که جوان بودم ، من توسط قدیمی ترین مارینرز دستور داده شد ، و
آموخته به صحبت آنها.
اما من از آن زمان متوجه شد که Yahoos دریا APT ، مانند آنهایی که زمین ، برای تبدیل شدن به
fangled در کلمات خود را ، که تغییر دوم هر سال ، به اندازهای که من به یاد داشته باشید ، به عنوان
بر هر یک از بازگشت به کشور خود من خود را
گویش قدیمی به طوری تغییر داده شده بود ، که من به سختی می تواند درک جدید.
و من مشاهده ، هنگامی که هر یاهو می آید از لندن کنجکاوی به من مراجعه
خانه ، ما هیچ یک از ما قادر به ارائه مفاهیم ما را در فهم شیوه ای به
از سوی دیگر.
اگر انتقاد از Yahoos می تواند هر گونه راه را به روی من تاثیر بگذارد ، من باید دلیل بسیار خوبی برای
شکایت می کنند ، که برخی از آنها تا جسورانه به عنوان فکر می کنم کتاب من از سفر یک داستان صرف
به خارج از مغز خود معدن ، رفته اند و تا کنون
به قطره نکات ، که Houyhnhnms و Yahoos وجود ندارد بیش از
ساکنان آرمان شهر است.
در واقع من باید اعتراف ، که به عنوان به مردم Lilliput ، Brobdingrag (به طوری که
کلمه باید املای ، و به اشتباه نمی Brobdingnag) ، و Laputa ، من
از هر گونه یاهو تا هنوز نشنیده
مغرور به عنوان اختلاف بودن خود را ، و یا حقایق مربوط به آنها ؛
زیرا حقیقت بلافاصله هر خواننده با اعتقاد راسخ اعتصاب.
و وجود دارد احتمال کمتر در حساب شما Houyhnhnms یا Yahoos ، هنگامی که آن را
تظاهر به دومی ، بنابراین بسیاری از هزار نفر وجود دارد حتی در این کشور ، که
تنها از brutes برادر خود را در تفاوت
Houyhnhnmland ، زیرا استفاده از مرتب کردن بر اساس سخن تند و ناشمرده ، و برهنه نمی رویم؟
من برای اصلاح خود را نوشت ، و طرفداری نه خود را.
ستایش کل نژاد متحد ، در نتیجه کمتر به من باشد ، از
neighing از آن دو انحطاط Houyhnhnms من در پایدار نگه داشتن ، می از این ،
انحطاط آنها ، من هنوز هم در برخی از فضایل بدون هیچ گونه ترکیبی از معاون بهبود بخشد.
آیا این حیوانات بدبخت فرض فکر می کنم ، که من ، تا که به انحطاط
دفاع از صحت من؟
یاهو به عنوان من ، آن را به خوبی از طریق تمام Houyhnhnmland ، که توسط دستورالعمل های شناخته شده
و نمونه ای از استاد نامی من ، من توانستم در قطب نما از دو سال (هر چند
من با مشکل نهایت اعتراف)
حذف آن عادت دوزخی از دروغ گفتن ، برروی آن بکشید ، فریب ، و equivocating ، بنابراین
به ویژه اروپایی ، عمیقا ریشه در روح های بسیار از تمام گونه های من است.
من شکایت دیگر بر این مناسبت مضطرب را ، اما من نگران احتراز کردن
خودم یا شما هر بیشتر.
من آزادانه باید اعتراف که از زمان بازگشت من ، برخی از فساد از طبیعت من در یاهو
در من شده توسط و گو با یک تعداد کمی از گونه های خود را دوباره زنده شده است ، و به ویژه کسانی که از
خانواده ام ، خود را توسط یک ضرورت اجتناب ناپذیر ؛
دیگری من باید پوچ پروژه را به عنوان اصلاح هرگز تلاش
یاهو نژاد در این پادشاهی : اما من در حال حاضر با تمام طرح های رویایی برای انجام
همیشه.
آوریل 2 ، 1727
بخش اول سفر به LILLIPUT.
فصل اول
نویسنده می دهد برخی از حساب خود و خانواده.
اولین مشوق او به سفر. او غرق شده است ، و شنا برای زندگی خود است.
می شود امن در ساحل در کشور Lilliput ساخته شده است یک زندانی ، و به اجرا درآمد
تا این کشور است.
پدرم املاک و کوچک در Nottinghamshire : من سوم از پنج بود
او به من فرستاده شده به کالج امانوئل در کمبریج در چهارده ساله ، جایی که من اقامت
سه سال ، و در اعمال خودم نزدیک به مطالعات من ، اما به اتهام حفظ من ،
اگر چه من تا به حال کمک هزینه بسیار نازل ،
به بیش از حد بزرگ برای ثروت باریک بودن ، من شاگرد آقای جیمز بیتز ، متصل شد
جراح برجسته در لندن ، با آنها ادامه داد : چهار سال.
پدر من در حال حاضر و پس از آن ارسال مبالغ کمی از پول به من ، من آنها را گذاشته در یادگیری
ناوبری ، و بخش های دیگر ریاضیات ، به کسانی که قصد مفید
سفر ، من همیشه معتقد بودند این امر می تواند ، برخی از زمان و یا دیگر ، ثروت من برای انجام.
هنگامی که من سمت چپ آقای بیتس ، من رفتم به پدرم که در آن ، با کمک او و
من عمو جان ، و برخی از روابط دیگر ، من چهل پوند و یک وعده سی
پوند در سال به حفظ من در Leyden :
من مورد مطالعه وجود دارد مسهل : دو سال و هفت ماه ، دانستن این امر می تواند مفید باشد در طولانی
سفرهای.
بلافاصله پس از بازگشت من از Leyden ، من توسط استاد خوب من ، آقای بیتس توصیه می شود بود ،
به جراح به بلع ، سروان ابراهیم Pannel ، فرمانده ، با آنها
سه سال و نیم ادامه داد ، ساخت
یا دو سفر به شرق مدیترانه ، و برخی بخش های دیگر.
وقتی که من برگشتم من مصمم به حل و فصل در لندن ؛ که آقای بیتس ، استاد من ،
من را تشویق ، و توسط او چند به بیماران توصیه می شود.
من بخشی از یک خانه کوچک را در یهودیان قدیمی در زمان و توصیه برای تغییر من
شرط ، من ازدواج خانم
مری برتون ، دختر دوم به آقای ادموند برتون ، hosier ، در Newgate خیابان ، با
که من چهار صد پوند برای بخش است.
اما خوب من استاد بیتس مرگ در دو سال پس از آن ، و من داشتن دوستان چند من
کسب و کار شروع به شکست ؛ برای وجدان من به من رنج می برند به تقلید بد
تمرین بیش از حد بسیاری در میان برادران من.
پس از لذا با همسرم مشورت شده است ، و برخی از آشنایی من ، من مشخص
برای رفتن دوباره به دریا.
من جراح بود در سال های دو کشتی ، ساخته شده و سفرهای چند ، به مدت شش سال ، به
شرق و غرب هند ، که من علاوه بر بخت من است.
ساعات فراغت من را در خواندن بهترین نویسندگان ، باستانی و مدرن صرف ،
همیشه با تعداد خوبی از کتاب ارائه شده و زمانی که من در ساحل ، در مشاهده
رفتار و امیال مردم ،
و همچنین یادگیری زبان خود را در جایی که من تا به حال یک مرکز بزرگ ، با قدرت
حافظه ام.
گذشته از این سفرهای اثبات بسیار خوش شانس ، من خسته از دریا بزرگ شد ، و
در نظر گرفته شده به ماندن در خانه با همسر و خانواده ام است.
من از یهودیان قدیمی به فتر لین برداشته شود ، و از ان جهت به Wapping ، با امید به
کسب و کار در میان ملوانان ، اما آن را نمی خواهد به نوبه خود به حساب.
پس از انتظار سه سال که همه چیز را ترمیم را ، من قبول سودمند
پیشنهاد از کاپیتان ویلیام Prichard ، کارشناسی ارشد از بز کوهی ، که در ساخت یک سفر به
دریای جنوبی.
بادبان از بریستول ، 4 ، اردیبهشت 1699 تعیین می کنند ، و سفر ما در ابتدا بسیار مرفه و حساب شده بود.
نمی شود مناسب ، برای برخی دلایل ، خواننده را به مشکل با خاص
ماجراهای ما در آن دریاها ، اجازه دهید آن را به او اطلاع کافی ، که در پاساژ ما
از پس از ان به هند شرقی ، ما
تحریک شده توسط یک طوفان خشن به شمال غرب سرزمین ون Diemen.
مشاهده ، ما خودمان را در عرض جغرافیایی 30 درجه 2 دقیقه در جنوب در بر داشت.
دوازده خدمه ما با کار زیاد و مواد غذایی بیماری مرده بودند و بقیه در
بسیار ضعیف بیماری است.
در 5 ماه نوامبر ، که به آغاز تابستان را در آن قسمت ها ، بود
آب و هوا در حال بسیار مبهم و مه آلود ، ملوانان یک سنگ در نیمی از طول یک کابل از جاسوسی
کشتی ، اما باد چنان قوی بود ، که ما
به طور مستقیم بر آن رانده شدند ، و بلافاصله تقسیم شده است.
شش نفر از خدمه ، از آنها من یکی بود ، داشتن اجازه قایق به دریا ساخته شده
تغییر جهت به روشنی از کشتی و سنگ.
ما ، با محاسبات من rowed ، حدود سه لیگ ، تا ما قادر بودند به کار نه
دیگر ، که در حال حاضر صرف با کار در حالی که ما در کشتی بودند.
بنابراین ما به خودمان اعتماد به رحمت امواج ، و در حدود نیم ساعت
قایق توسط یک سراسیمگی ناگهانی از شمال بر هم زدن بود.
چه از اصحاب من در قایق شد ، و همچنین به عنوان کسانی که در فرار
راک ، یا در کشتی باقی مانده ، من نمی تواند بگوید ، اما نتیجه می رسند که همه از دست داده بودند.
به نوبه خود من ، من شنا به عنوان ثروت من کارگردانی ، و رو به جلو توسط باد رانده شد و
جزر و مد.
من اغلب پاهای من رها کنیم ، و می تواند بدون پایین احساس می کنید ، اما زمانی که من تقریبا رفته بود ، و
قادر به مبارزه دیگر ، من خودم در داخل عمق من در بر داشت و در این زمان طوفان
به مراتب کاهش خواهد یافت.
سرازیری آنقدر کوچک بود که من در نزدیکی یک مایل راه رفته و قبل از من به ساحل ،
که من حدس زده حدود هشت ساعت در شب بود.
من سپس به جلو نزدیک نیم مایل پیشرفته ، اما می تواند هر گونه نشانه ای از خانه را کشف کند
یا جمعیت. حداقل من در یک وضعیت به حدی ضعیف شده بود ، که من آنها را رعایت نمی کنند.
من بسیار خسته شده بود و با آن ، و گرما از آب و هوا و در حدود نیمی
پاینت براندی که نوشیدم که من کشتی را ترک ، که من پیدا کردم خودم خیلی تمایل
خواب.
من روی چمن ها دراز ، که بسیار کوتاه بود و نرم ، که در آن من sounder در خواب نسبت به
من به یاد که در زندگی ام انجام داده اند ، و ، به عنوان من حدود نه ساعت ، بازشناخت ؛
وقتی که من awaked ، نور روز بود.
اقدام به افزایش است ، اما قادر بود به هم بزنید : برای من اتفاق افتاد به پشت من دروغ ،
که من پیدا کردم بازوها و پاهای من به شدت در هر طرف به زمین محکم شد ، و من
مو ، که بلند و پر پشت بود ، در همان شیوه ای گره خورده است.
من به همین ترتیب لیگاچورهای چند بلند و باریک را در سراسر بدن من احساس کردم ، از ARM - چاله ام به من
ران ها.
من فقط می تواند به سمت بالا نگاه کنید ، خورشید شروع به رشد گرم و نور چشمان من جرم.
من شنیده ام سر و صدا در مورد من اشتباه گرفته شود. اما در استقرار دراز ، می تواند چیزی به جز
آسمان است.
در زمان کمی احساس کردم چیزی زنده در حال حرکت در پای چپ من ، که پیشبرد
به آرامی به جلو بر سینه ام ، آمد تقریبا تا چانه من ، وقتی که ، خم شدن چشمان من
رو به پایین تا آنجا که من می توانم ، من درک
آن را به صورت موجودی انسانی نمی شش اینچ ارتفاع ، با تیر و کمان در دست او ،
و تیردان قرار گرفتن در پشت او است.
در این زمان ، احساس کردم حداقل چهل بیشتر از همان نوع (که من حدس زده)
پس از اولین.
من در حیرت بیشترین بود ، و roared تا با صدای بلند ، که همه آنها در یک فرار
وحشت ، و برخی از آنها ، که من پس از آن گفته شد ، با سقوط مجروح شدند
آنها با جهش از طرف من بر زمین شدم.
با این حال ، آنها به زودی بازگشت و یکی از آنها ، که جرأت که تا کنون به عنوان کامل
چشم از صورت من ، با بلند کردن دست ها و چشم های خود را از طریق از تحسین ، از گریه
صدای جیغ کشیدن اما متمایز ، Hekinah degul :
دیگر تکرار همان کلمات را چندین بار ، اما بعد از آن من می دانستم که منظور آنها.
من غیر روحانی در تمام این مدت ، به عنوان خواننده ممکن است باور دارند ، در تشویش بزرگ است.
در طول ، مبارزه برای دریافت شل ، من تا به حال فورچون برای شکستن رشته ها ، و
آچار خارج گیره که بازوی سمت چپ من را محکم به زمین ، برای ، بلند کردن آن را به
صورت من ، من کشف روش هایی که آنها به حال
گرفته به من متصل شوند ، و در همان زمان با کشش های خشونت آمیز ، که به من داد بیش از حد
درد ، من کمی شل رشته گره خورده است که مو من در سمت چپ ، به طوری که
من فقط قادر به نوبه خود حدود دو اینچ سر من بود.
اما موجودات زد برای بار دوم ، قبل از من می توانم آنها را تصاحب ؛ که بر روی ان وجود دارد
فریاد بزرگ در لهجه بسیار تیز بود ، و پس از آن متوقف شد من شنیده ام یکی از آنها فریاد
با صدای بلند Tolgo phonac زمانی که در یک لحظه من
احساس بالاتر از صد فلش تخلیه شده بر روی دست چپ من ، که آغشته به من مانند
بسیاری از سوزن و علاوه بر این ، آنها به ضرب گلوله یکی دیگر از پرواز به هوا ، به عنوان ما بمب
در اروپا ، بسیاری از مراتب بالا ، گمان می کنم ، سقوط کرد
بدن من ، (هر چند که من آنها را احساس نکرده) ، و برخی بر روی صورت من ، که من بلافاصله تحت پوشش
با دست چپ من.
هنگامی که این دوش از فلش به پایان رسید ، من سقوط اعتراضگر با غم و اندوه و درد و سپس
تلاش دوباره برای گرفتن شل ، آنها را مرخص دیگر رگبار بزرگتر از
اول ، و برخی از آنها تلاش با
نیزه به من چوب را در دو طرف ، اما من تا به حال موفق باشید در نیمتنه چرمی چرم گاومیش ، که
آنها می توانند سوراخ نیست.
من فکر کردم آن را عاقلانه ترین روش را به دروغ هنوز هم ، و طراحی من بود برای ادامه این کار
تا شب ، زمانی که دست چپ من در حال حاضر شل بودن ، من به راحتی می تواند خودم را آزاد :
و به عنوان را برای ساکنان ، من تا به حال دلیلی برای
اعتقاد من ممکن است یک مسابقه برای بزرگترین ارتش آنها می تواند علیه من به ارمغان بیاورد ، اگر آنها
همه از همان اندازه با او که من تو را دیدم.
اما ثروت در غیر این صورت از من دور ریخته می شوند.
وقتی که مردم من بود آرام ، آنها مرخص فلش نه بیشتر ، اما ،
سر و صدای من شنیده ام ، من می دانستم که تعداد آنها افزایش یافته و در حدود چهار متری از من ،
را در برابر گوش سمت راست من ، من شنیده ام
ضربه زدن بالای یک ساعت ، می خواهم که از مردم در سر کار ، در هنگام تبدیل سر من این است که
راه ، و همچنین به عنوان گیره ها و رشته ها به من اجازه ، من دیدم یک مرحله حدود یک بنا
پا و نیمی از زمین ، قادر به
برگزاری چهار نفر از ساکنان ، با دو یا سه نردبان به آن سوار کنیم : از چه رو
یکی از آنها ، که به نظر می رسید به یک فرد از کیفیت ، سخنرانی طولانی ، I مراتب بالا
شناخته نشده یکی هجا.
اما من باید ذکر کرده اند ، که قبل از شخص اصلی نطق خود را آغاز کرد ، او
گریه از سه بار ، Langro dehul سان (این کلمات و سابق بودند پس از آن
تکرار و به من توضیح داد) که در نتیجه ان ،
بلافاصله ، حدود پنجاه ساکنان آمد و قطع رشته های که محکم
سمت چپ سر من ، که آزادی از تبدیل آن به سمت راست را به من داد ، و
مشاهده فرد و ژست از او بود که به صحبت می کنند.
او به نظر می رسد سن متوسط ، و قد بلندتر نسبت به هر یک از سه دیگر که
با حضور او ، یکی مراتب بالا به صفحه ای که برگزار شد تا قطار او بود ، و به نظر می رسید به باشد
تا حدودی طولانی تر از انگشت وسط من ؛
دو نفر دیگر یکی در هر طرف ایستاده بود به او.
او عمل هر بخشی از سخنران ، و من می تواند دوره های بسیاری از threatenings را مشاهده ،
و دیگران از وعده ها ، ترحم و مهربانی است.
من در چند کلمه است ، اما در شیوه ای ترین مطیع پاسخ ، بلند کردن دست چپ من ،
و هر دو چشم من به خورشید ، به عنوان خواستار او را برای یک شاهد و تقریبا famished
با گرسنگی ، داشتن یک لقمه برای خورده
چند ساعت قبل از ترک کشتی ، خواسته های طبیعت قوی بر من که من پیدا کردم ،
که من نمی توانستم خودداری کردن از نشان دادن بی صبری من (شاید در برابر سخت
قوانین نجابت) با قرار دادن انگشت من
غالبا به دهان من ، برای مشخص کردن که من می خواستم غذا.
hurgo (به طوری که آنها به یک خدای بزرگ ، که من پس از آن آموخته) من درک بسیار
نیز هست.
او از مرحله فرود ، و فرمان است که نردبان چند باید به اعمال
طرف من ، که در آن بالاتر از صد تن از ساکنان نصب شده و به سمت من راه می رفت
دهان ، لادن با سبدهای پر از گوشت ،
که ارائه شده بود و به انطرف توسط دستور پادشاه فرستاده ، پس از اولین
هوش او از من دریافت کرده است.
من گوشت حیوانات مختلف وجود دارد ، اما می تواند آنها را تشخیص نیست
طعم و مزه.
شانه ها ، پاها ، و loins ، شکل مانند کسانی که از گوشت گوسفند وجود دارد ، و خیلی خوب
لباس ، اما کوچکتر از بالهای چکاوک شکار کردن.
من آنها را توسط دو یا سه را در یک لقمه می خوردند ، و سه loaves را در یک زمان صورت گرفت ، در مورد
ستبری از گلوله شاهین کوچک نر.
من که آنها می توانند به سرعت آنها عرضه شده ، نشان دادن هزار علامت تعجب و
حیرت در فله و اشتها من. سپس نشانه دیگری که من می خواستم
می نوشند.
آنها دریافتند با خوردن من این است که یک مقدار کوچک از من کافی نیست ؛ و
اکثر مردم دارای قوه ابتکار ، آنها پرتاب شده تا با زبردستی بزرگ ، یکی از بزرگترین آنها
hogsheads ، سپس آن را به سمت دست من نورد ،
مورد ضرب و شتم از بالای من آن را نوشیدند در یک پیش نویس ، که من ممکن است به خوبی انجام دهند ، برای این کار را کرد
نگه ندارد نیم پاینت ، و مانند یک شراب کوچکی از کبود طعم ، اما خیلی بیشتر
خوشمزه است.
آوردند hogshead دوم ، که من در همان شیوه ای نوشیدند ، و نشانه های ساخته شده
برای بیشتر ، اما آنها تا به حال هیچ یک به من بدهد.
هنگامی که من این شگفتی را انجام داده بودند ، آنها شادی فریاد زد و رقصید بر سینه من ،
تکرار بار چند آنها در ابتدا ، Hekinah degul انجام داد.
آنها به من نشانه ای که من باید به پایین پرتاب دو hogsheads ، اما هشدار اولین
مردم زیر را به ایستادگی کردن از راه ، با صدای بلند گریه ، Borach mevolah ؛ و وقتی که به
کشتی در هوا را شاهد بود ، فریاد جهانی Hekinah degul وجود دارد.
من اعتراف می کنم اغلب وسوسه بود ، در حالی که آنها عبور عقب و جلو در من
بدن ، برای به دست گرفتن چهل و یا پنجاه اولین بار است که در دسترس من آمد ، و فاصله آنها را
در برابر زمین است.
اما به یاد آنچه که من به حال احساس ، که احتمالا نمی ممکن است بدترین آنها
می تواند انجام دهد ، و وعده افتخار من آنها را برای بنابراین من مطیع من تفسیر
رفتار به زودی سوار از این تصورات است.
علاوه بر این ، من در حال حاضر در نظر گرفته شده خودم را به عنوان قوانین مهمان نوازی محدود به افرادی که
من با هزینه بسیار و شکوه درمان بود.
با این حال ، در افکار من به اندازه کافی در جسارت نمی توانست تعجب
این مصغر فنا ، که durst سرمایه گذاری برای سوار شدن و راه رفتن بر بدن من ، در حالی که یکی
دست من بود در آزادی است ، بدون
لرزش در معرض دید بسیار شگرف موجودی که من باید به نظر می رسد
آنها.
بعد از مدتی ، زمانی که مشاهده کردند که من ساخته شده خواسته های بیشتری برای گوشت وجود دارد
قبل از من ظاهر فرد از رتبه بالا از عظمت طلبانه اش است.
جناب ، نصب شده بر روی کوچک از پای راست من ، پیشرفته جلو تا من
صورت ، با حدود دوازده تن از همراهان خود را ؛ و تولید اعتبار خود را تحت
مهر سلطنتی ، که او اعمال نزدیک به من
چشم ، در حدود ده دقیقه بدون هیچ گونه نشانه ای از خشم صحبت کرد ، اما با استفاده از نوعی
وضوح معین ، اغلب با اشاره به جلو ، که ، به عنوان من پس از آن در بر داشت ،
به سمت شهر پایتخت ، حدود نیم مایل
دور. بکدام درجه آن را با عظمت خود را در شورا مورد موافقت قرار گرفت که من باید بازتاب داده شود.
من در چند کلمه پاسخ داده ، اما به هیچ هدف و نشانه با دست من بود که ساخته شده
سست ، قرار دادن آن به دیگر (اما بر سر جناب به خاطر ترس از صدمه زدن به
او یا قطار خود) و سپس به سر خود من
و بدن ، برای مشخص که مورد نظر من آزادی من است.
به نظر می رسید که او به من درک و به اندازه کافی برای او سر خود را از طریق تکان داد
مذمت ، و دست خود را در استقرار برگزار شد نشان می دهد که من باید به عنوان انجام
زندانی.
با این حال ، او ساخته شده از نشانه های دیگر را به به من اجازه درک که من باید گوشت و
نوشیدن به اندازه کافی ، و درمان بسیار خوب است.
لهذا من یک بار دیگر از تلاش برای شکستن پیوندهای من فکر ، اما دوباره ، وقتی که من احساس
هوشمند فلش خود را بر چهره من و دست ها ، که همه در تاول شد ، و بسیاری از
دارت هنوز در آنها چسبیده ، و
مشاهده به همین ترتیب که افزایش تعداد دشمنان من ، من به ما اجازه می داد نشانه
آنها را می دانیم که آنها ممکن است با من انجام آنچه آنها خوشحال.
به محض این ، hurgo و قطار خود را ، با تمدن بسیار و شاد انصراف
countenances.
بلافاصله پس از من شنیده ام فریاد به طور کلی ، با تکرار مکرر از واژه ها Peplom
selan و من احساس کردم تعداد زیادی از مردم در سمت چپ من شل کردن کابل به چنین
درجه بود که من قادر به نوبه خود بر من
راست ، و به خودم سهولت با ساختن آب ، که من بسیار plentifully ،
شگفتی بزرگ از مردم ، که ، conjecturing توسط حرکت من چه من که قرار بود
برای انجام دهید ، بلافاصله به سمت راست باز می شود و
در سمت چپ در آن طرف ، برای جلوگیری از تورنت که با سر و صدا و خشونت ، کاهش یافت
از من.
اما پیش از این ، آنها تا به حال صورت من و هر دو دست من با یک نوع پماد daubed ،
بسیار دلپذیر به بوی ، که در چند دقیقه ، حذف هوشمند خود را
فلش.
این شرایط برای رفع خستگی خود را دریافت کرده بود ، افزود
victuals و نوشیدنی ، که بسیار مغذی بودند ، از من دفع گردد تا خواب.
من حدود هشت ساعت خواب ، به عنوان من پس از آن مطمئن بود و جای تعجب نیست که بود ،
برای پزشکان ، به دستور امپراتور ، معجون خواب آلودگی در مخلوط بود
hogsheads شراب.
به نظر می رسد که پس از اولین لحظه ای من بود به خواب بر روی زمین کشف شده ، بعد از من
فرود ، امپراتور اطلاع اولیه از آن بیان و مشخص در شورا ،
که من باید در شیوه ای من گره خورده است
مربوط به ، (که در شب انجام شد در حالی که من خواب ؛) است که مقدار زیادی از گوشت و نوشیدنی
باید به من فرستاده می شود ، و یک دستگاه آماده به من حمل به پایتخت است.
این قطعنامه ممکن است شاید به نظر می رسد بسیار جسورانه و خطرناک است ، و من مطمئن هستم
که توسط هر شاهزاده در اروپا به مناسبت مانند اقتباس شده است.
با این حال ، به نظر من ، آن را بسیار محتاطانه است ، و همچنین به عنوان سخاوتمندانه :
فرض این افراد تلاش من با نیزه و فلش خود را از بین ببرد ، در حالی که
من خواب بود ، من قطعا باید
با حس اول هوشمند ، که تا کنون ممکن است roused خشم من و awaked
قدرت ، آنها را فعال کنید من برای شکستن رشته که با ان من بود گره خورده است و پس از
که آنها قادر به مقاومت نیست ، به طوری که آنها می تواند بدون رحمت انتظار.
این افراد هستند ریاضیدانان ، عالی ترین و بزرگ وارد
کمال در مکانیک ، تشویق کردن و تشویق امپراطور ، که
حامی مشهور یادگیری.
این شاهزاده است به چند ماشین های ثابت بر روی چهار چرخ برای حمل درختان و دیگر
بزرگ وزن.
او اغلب مردان بزرگ خود را از جنگ ، مراتب بالا برخی از آنها طول نه پا ، در ایجاد
جنگل که در آن از چوب رشد می کند ، دارد و از آنها انجام شده بر روی این موتورهای سه یا چهار
صد متری به دریا.
پانصد نجاران و مهندسان بلافاصله در محل کار برای آماده سازی شدند
بزرگترین موتور آنها بود.
این قاب از چوب سه اینچ از زمین بزرگ ، در حدود هفت فوت طول و
چهار گسترده ای بر بیست و دو چرخ در حال حرکت است.
فریاد من شنیده بود پس از ورود این موتور ، که به نظر می رسد ، مجموعه ای از
چهار ساعت پس از فرود من. به موازات من آورده بود ، به عنوان من دراز است.
اما مشکل اصلی به منظور بالا بردن و محل مرا در این خودرو بود.
هشتاد و لهستانی ها ، هر کدام از یک پا بالا ، بنا برای این منظور بودند ، و بسیار قوی
کابل ، ستبری از نخ قند و قاتمه ، توسط قلاب به باند بسیاری ، که محکم
کارگران محاصره کردن دور گردن من ، دست من ، بدن من ، و پاهای من.
نه صد از قوی ترین مردان را به منظور جلب به این کابل ، کار گرفته شده توسط بسیاری از آنها
قرقره در قطب محکم و در نتیجه ، در کمتر از سه ساعت ، من بزرگ شده بود و در
پرتاب شده به داخل موتور ، و گره خورده است به سرعت وجود دارد.
این همه به من گفته شد ، برای ، در حالی که این عملیات انجام من در دراز
خواب عمیق ، توسط نیروی که دارو دارای اثر خواب اور را به من تزریق
مشروب.
پانزده صد تن از بزرگترین امپراتور اسب ها ، هر یک در حدود چهار اینچ و نیم
بالا ، به من به سمت شهر بزرگ ، که همان طور که گفتم ، نصف یک قرعه کشی مشغول به کار شدند
مایل دور.
حدود چهار ساعت پس از شروع سفر ما ، من بسیار مضحک awaked
تصادف ، برای کالسکه متوقف شدن در حالی که ، برای تنظیم چیزی بود که از
نظم ، دو یا سه تن از بومیان جوان
تا به حال کنجکاوی برای دیدن چگونه می توانم نگاه وقتی که من خواب بود ، آنها را به صعود
موتور و پیشرفت بسیار آرام به صورت من ، یکی از آنها ، یک افسر
نگهبانان ، قرار دادن پایان تیز از پایک نیمه او
یک راه خوب را به سوراخ بینی سمت چپ من ، که بینی من مثل یک نی tickled ، ساخته شده و من
عطسه کردن با خشونت و لهذا البته از به سرقت برده خاموش unperceived ، و آن را سه هفته قبل از
من می دانستم که به علت بیداری من تا به طور ناگهانی.
ما یک راهپیمایی طولانی بخشی از باقی مانده روز ، و در شب با پنج استراحت
صد نگهبانان در هر طرف از من ، نیم با مشعل ، و نیم با کمان و
فلش ، آماده شلیک به من اگر من باید پیشنهاد را به هم بزنید.
صبح روز بعد در افزایش خورشید ما در ادامه راه پیمایی ما ، و در عرض دو صد وارد
یارد از دروازه شهر حدود ظهر است.
امپراتور ، و تمام دادگاه خود ، بیرون آمد به ما ، اما افسران بزرگ او به هیچ
به معنی رنج می برند و عظمت خود را به مخاطره می اندازد فرد خود را با نصب بر روی بدن من.
در جایی که کالسکه را متوقف ایستاده بود ، یک معبد باستانی وجود دارد ، محترم به
بزرگترین در تمام این کشور پادشاهی است که ، داشتن آلوده چند سال قبل توسط
قتل غیر طبیعی بود ، با توجه به
تعصب و غیرت از این افراد ، نگاه بر به عنوان بی حرمتی است ، و در نتیجه اعمال شده است که
استفاده مشترک ، و تمام زیور آلات و مبلمان انجام دور.
در این عمارت ، من باید تسلیم شد.
دروازه بزرگ fronting از شمال به ارتفاع حدود چهار پا بود ، و تقریبا دو فوت
گسترده ، که از طریق آن به راحتی می تواند خزش.
در هر طرف از دروازه بود ، نه بالاتر از شش اینچ از یک پنجره کوچک
زمین : اسمیت را که در سمت چپ شاه منتقل هشتاد سال و یازده
زنجیره ها ، مانند کسانی که به بانوی آویزان
سازمان دیده بان در اروپا ، و تقریبا به عنوان بزرگ ، که به پای چپ من قفل شده با شش و
سی حلق آویز.
را در برابر این معبد ، در طرف دیگر را بر شاهراه بزرگ ، در بیست فوت
از راه دور ، یک برجک حداقل پنج فوت ارتفاع وجود داشت.
امپراتور ، با اربابان اصلی بسیاری از دادگاه خود را از صعود ، به
فرصت مشاهده من ، به من گفته شد ، برای من می تواند آنها را نمی بینم.
که بالاتر از صد هزار جمعیت در خارج از شهر آمد برشمرده شد
بر اساس همین ماموریت و به رغم از پاسداران و نگهبانان من ، من معتقدم که می تواند وجود ندارد کمتر
از ده هزار نفر در زمان های مختلف ، که بدن من با کمک از نردبان نصب شده است.
اما اعلام به زودی صادر شد ، آن را بر درد مرگ ممنوع است.
هنگامی که کارگران در بر داشت آن بود که غیر ممکن است برای من برای شکستن شل ، آنها را قطع
رشته ها که مرا محدود ، که در نتیجه ان افزایش یافت ، با عنوان مالیخولیا منش به عنوان افراد I
به حال در زندگی ام.
اما سر و صدا و حیرت مردم ، با دیدن من افزایش یابد و راه رفتن ، نه
می شود بیان شده است.
زنجیره ای که برگزار شد پای چپ من در حدود دو متری بلند شد ، و به من داد ، نه تنها
آزادی از راه رفتن به عقب و جلو در یک نیم دایره ، اما در داخل ثابت
چهار اینچ از دروازه ، به من امکان
خزش در ، و دروغ در طول کامل من در این معبد.
بخش اول سفر به LILLIPUT.
فصل دوم.
امپراتور Lilliput ، با حضور چند تن از اشراف ، می آید برای دیدن
نویسنده در حبس خود را. شخص امپراتور و عادت توصیف کرد.
آموخته مردان با به تدریس زبان خود منصوب شده است.
او توسط منش خفیف خود را به نفع دستاوردهای. جیب او جستجو و شمشیر خود را و
تپانچه را از او گرفته شده است.
من خودم را در پاهایم را در هنگامی که در بر داشت ، من در مورد من نگاه کرد ، و باید اعتراف من مشهود هرگز
بیشتر سرگرم کننده چشم انداز است.
این کشور در اطراف مانند یک باغ همچنان ادامه داشت و زمینه محصور ظاهر شد ،
که به طور کلی چهل فوت مربع ، شبیه تخت بسیاری از گل.
این زمینه ها با جنگل نیم stang ، و بلندترین درخت ، گره به عنوان
من می توانم قضاوت ، به نظر می رسد که هفت فوت ارتفاع.
من شهر را در دست چپ من ، که شبیه صحنه نقاشی شده از یک شهر در مشاهده
تئاتر.
من برای چند ساعت بسیار ضرورت طبیعت فشرده شده بود که هیچ بود
تعجب ، تقریبا دو روز از آخرین سبکبار به حال خودم.
من تحت مشکلات بزرگ بین فوریت و شرم شد.
مصلحت بهترین من می توانم از فکر می کنم ، به خزش به خانه من ، که من بر این اساس
را انجام نداد ؛ و بستن دروازه پس از من ، من رفتم تا آنجا که طول زنجیره من
رنج می برند ، و مرخص بدن من از آن بار ناراحت.
اما این تنها زمان من شد که تا کنون به جرم uncleanly اقدام شد ؛ که
من می توانم اما نه امید خواننده پرده برخی از کمک هزینه می دهد ، پس از او maturely
و بی طرفانه مورد من در نظر گرفته شده ، و پریشانی شوید.
از این زمان عمل ثابت من بود ، به محض که من گل رز ، به اجرای آن کسب و کار در
باز هوا ، در حد کامل زنجیره من و مراقبت به دلیل هر روز صبح قبل از گرفته شد
شرکت آمد ، که ماده توهین آمیز
باید در چرخ barrows انجام شده است ، توسط دو خدمتکار برای این منظور منصوب است.
من می خواهم که نه چندان طولانی بر شرایط ساکن که شاید در نگاه اول ،
ممکن است ظاهر می شود بسیار با اهمیت نیست ، اگر من تا به حال فکر نمی لازم برای توجیه من
شخصیت ، در نقطه پاکیزگی ، به
جهان ؛ که ، به من گفته شده ، برخی از maligners من شده اند ، خوشحال به این و
موارد دیگر ، به تماس در سوال.
هنگامی که این ماجرا به پایان رسیده بود ، من از خانه ام آمد ، داشتن فرصتی برای
هوای تازه.
امپراتور در حال حاضر از برج تبار بود و پیشبرد سوار بر اسب به سمت
من که تا به حال دوست دارند او را گرامی هزینه ؛ وحش ، هر چند به خوبی آموزش دیده ،
هنوز به طور کامل به چنین منظره ای استفاده نشده است ، که
به نظر می رسد که اگر یک کوه قبل از او نقل مکان کرد ، در آن مانع از پا پرورش : اما آن
شاهزاده ، سوار کار بسیار عالی است که صندلی خود را نگه داشته ، تا ملازمان خود را زد ، و
برگزار شد رام کردن ، در حالی که اعلیحضرت هم به پیاده کردن.
هنگامی که او alighted ، او بررسی من با تحسین بسیار دور ، اما نگه داشته فراتر از
طول زنجیره من.
او دستور داد آشپز و butlers خود را ، که در حال حاضر آماده شدند ، به من victuals بدهد و
نوشیدنی ، که آنها به جلو در نوعی از وسایل نقلیه بر چرخ تحت فشار قرار دادند ، تا من می تواند برسد
آنها.
من در زمان این خودروها صورت گرفت و به زودی تخلیه همه آنها را ؛ بیست از آنها را با گوشت پر شد ،
و ده با مشروب. هر یک از سابق فراهم شده من دو یا سه mouthfuls خوب ؛
و من خالی مشروب ده عروق ،
بود که در ویال های خاکی ، موجود را به یک وسیله نقلیه ، نوشیدن آن را در یک پیش نویس ؛
و بنابراین من با بقیه بود.
ملکه و شاهزادگان جوان از خون از هر دو جنس ، با حضور بانوان بسیاری ، شنبه
در برخی از راه دور در صندلی خود را ، اما پس از حادثه ای است که اتفاق افتاده به امپراتور
اسب ، آنها alighted و آمد در نزدیکی شخص او ، که من در حال حاضر رفتن به توصیف.
او تقریبا به وسعت ناخن من بلندتر است ، نسبت به هر یک از دادگاه خود را ، که به تنهایی
به اندازه کافی به اعتصاب هیبت را به beholders.
ویژگی های او قوی و مردانه ، با لب اتریش و بینی قوسی ،
رنگ زیتون ، تشویق کردن خود را راست بدن و اندام خود را متناسب ، همه
حرکات برازنده او ، و وضع خود را با شکوه.
سپس او گذشته ، نخست او بود ، که بیست و هشت سال و سه چهارم قدیمی ،
که او حدود هفت در بزرگ سعادت حاکم بود ، و به طور کلی پیروز.
برای راحتی بهتر از beholding او را ، من در کنار من دراز ، به طوری که صورت من بود
موازی به او ، و او ایستاده اما سه متری خاموش : با این حال ، من او را به حال از سال
چند بار در دست من است ، و بنابراین می تواند در توصیف نمی شود فریب می دادند.
لباس او بسیار ساده و ساده و مد آن را بین آسیایی و
اروپا ، اما او بر سر خود کلاه نور طلا ، آراسته شده با جواهرات ،
و آبفشان در تاج است.
او برگزار شد شمشیر خود را کشیده در دست خود را به دفاع از خود ، اگر من باید رخ دهد برای شکستن
شل شده باشد ؛ آن تقریبا سه اینچ طول دارد و دسته شمشیر و نیام طلا با غنی
الماس.
صدای او صدای خیلی زیر بود ، اما بسیار روشن و بیان ، و من و مجزا می تواند آن را بشنود
وقتی که من ایستاد.
خانمها و درباریان همه بی نقص و ملبس به طوری که نقطه
ایستاده بود بر به نظر می رسید به هر چیزی شبیه شلیته گسترش یافته بر زمین ، دوزی با شبیه
چهره های طلا و نقره.
عظمت امپراتوری او اغلب به من صحبت کرد و من بازگشت پاسخ : اما هیچ یک از ما می تواند
درک یک هجا.
چند تن از کشیش های او و وکلای حاضر بودند (که من خود را حدس زده
عادات) ، که آدرس خود را به من فرمان بودند و من به آنها به عنوان سخن گفت
بسیاری از زبان ها که من تا به حال حداقل
دانش سطحی ، که بالا و پایین هلندی ، لاتین ، فرانسوی ، اسپانیایی ، ایتالیایی ، و شد
گویش مختلط ، اما همه به هدف.
پس از حدود دو ساعت به دادگاه بازنشسته شده است ، و من با یک نگهبان قوی باقی مانده بود ، به
جلوگیری از نابهنگامی ، و احتمالا کینه توزی از اراذل و اوباش بودند که بسیار
بی تاب به جمعیت مورد من به آنها به عنوان نزدیک
durst و برخی از آنها تا به حال گستاخی به ساقه فلش خود را در من ، که من در سه شنبه
زمین درب خانه من ، یکی از انجاییکه بسیار محدود از دست رفته چشم چپ من.
اما سرهنگ دستور داد شش تن از سرکردگان به تصرف ، و فکر ندارد
مجازات مناسب به ارائه آنها را به دست من موظف است ؛ که برخی از او
سربازان بر این اساس ، هل دادن آنها
به جلو را با ته قنداق تفنگ به پایان می رسد از پیکس های خود را به رسیدن به من است.
همه آنها را در دست راست من در زمان ، پنج تن از آنها را به جیب من پوشش قرار داده و به عنوان
ششم ، من لقاء اگر من به عنوان غذا خوردن او را زنده ساخته شده است.
مرد فقیر squalled وحشتناکی ، و سرهنگ و افسران او در درد بسیار ،
به ویژه هنگامی که دیدند من را از چاقوی کوچک جیبی من : اما من به زودی آنها را از ترس ؛
، به دنبال خفیف ، و بلافاصله
برش رشته های او با محدود بود ، من او را به آرامی بر روی زمین ، و به دور او
زد.
من بقیه را به همان روش درمان ، مصرف آنها را یکی توسط یکی از جیب من ؛
و مشاهده کردم هر دو از سربازان و مردم به شدت در این خوانده شده را علامت از من بسیار خوشحال بودند
عفو ، که بسیار به نفع من در دادگاه نشان داده شد.
به سوی شب من با برخی از مشکلات به خانه من ، جایی که من بر روی زمین دراز ،
و ادامه داد : برای انجام این کار در مورد دو هفته ، که در طی آن زمان ، امپراتور داد سفارشات
به بستر آماده شده برای من.
شش صد تخت از اندازه گیری مشترک در واگن آورده بودند ، و در من کار می کرد
خانه ، یک صد و پنجاه تخت خود را با هم دوخته شده ، ساخته شده تا وسعت و
نمایید ، و این چهار نفر دو برابر شد : که
با این حال ، من نگه داشته اما بسیار بی تفاوتی از سختی از کف ، بود که
سنگ صاف.
محاسبات مشابه ، آنها مرا با ورق ، پتو و تشک های ارتوپدی ،
قابل تحمل به اندازه کافی برای یک که تا زمانی inured به سختی شده بود.
همانطور که خبر ورود من از طریق این پادشاهی گسترش ، آن را آورده اعداد شگرف
غنی ، مردم بیکار ، و کنجکاو برای دیدن من ، به طوری که روستاهای تقریبا
غفلت و بزرگ از شخم و تخلیه
امور خانواده باید رخ داد ، اگر عظمت امپراتوری او ارائه نشده بود ، توسط
اعلامیه های متعدد و دستور دولت ، در برابر این inconveniency.
او کارگردانی است که کسانی که در حال حاضر مشهود بود من باید بازگشت به خانه ، و نه
تصور به ظرف پنجاه یارد از خانه من می آیند ، بدون مجوز از دادگاه ؛
به موجب آن وزرای امور خارجه هزینه های قابل توجهی است.
در این زمان امپراتور برگزار شد شوراهای مکرر ، به بحث به چه مسیری باید
گرفته شده با من و من پس از آن توسط یکی از دوستان خاص ، یک شخص بزرگ مطمئن بود
کیفیت ، که به همان اندازه در راز را به عنوان
وجود داشته باشد ، که دادگاه تحت بسیاری از مشکلات مربوط به من بود.
آنها توقیف شکستن من گشاد است ؛ که رژیم غذایی من بسیار گران خواهد بود ، و ممکن است
باعث قحطی.
گاهی اوقات آنها مصمم به من گرسنگی ، یا حداقل به من شلیک در صورت و دست
با فلش مسموم ، که به زودی من فرستا دن ، اما دوباره آنها در نظر گرفته ،
که بوی لاشه آنقدر بزرگ ممکن است
تولید طاعون در کلان شهر ، و احتمالا از طریق تمام پادشاهی گسترش یافت.
در میان این رایزنی ها ، چند تن از افسران ارتش رفت و به
درب بزرگ شورای اتاق ، و دو نفر از آنها را به بستری ، به حساب
رفتار من را به شش مجرمان فوق
ذکر شده ، که مطلوب تصور را در پستان اعلیحضرت ساخته شده و
کل هیئت مدیره ، از جانب من ، که یک کمیسیون شاهنشاهی صادر شد ،
اماده خدمت تمام روستاها ، نه صد
کارگاههای دور این شهر ، در هر روز صبح تحویل شش beeves ، چهل گوسفند ، و دیگر
victuals برای معاش من و همراه با مقدار proportionable نان و شراب ،
و liquors دیگر ، برای پرداخت به علت
که اعلیحضرت به تکالیف را بر خزانه خود : برای این شاهزاده زندگی می کند و عمدتا
بر demesnes خود ، به ندرت ، جز بر موارد بزرگ ، بالا بردن هر گونه یارانه بر
افراد خود را ، که ملزم به او را در جنگ خود را با هزینه خود شرکت.
تأسیس نیز از شش صد نفر ساخته شده بود به دام های اهلی من ، که تا به حال
هیئت مدیره دستمزد مجاز برای نگهداری آنها را ، و چادر ساخته شده برای آنها بسیار به راحتی
در هر طرف درب من.
به همین ترتیب دستور داده شده بود ، که سه صد tailors باید به من یک دست کت و شلوار لباس ،
پس از مد از کشور ، که شش تن از بزرگترین دانشمندان اعلیحضرت باید
استخدام به من خود را در دستور
زبان و در نهایت ، که اسب امپراتور ، و کسانی که از اشراف و
نیروهای سپاه ، باید غالبا در چشم من ، اعمال به اشنا
خود به من.
تمامی این دستورات بموقع خود در اعدام قرار داده بودند و در حدود سه هفته من ساخته شده
پیشرفت زیادی در یادگیری زبان خود ، که در طی آن زمان امپراتور
اغلب من با بازدیدکننده داشته است او افتخار ، و
برای کمک به استادان من در تدریس من بود.
ما آغاز شد و در حال حاضر به صحبت با هم در برخی از مرتب کردن بر اساس ؛ و اولین کلمات من یاد گرفتم ،
شد ابراز تمایل من "است که او را لطفا به من آزادی من به من بدهید" که من هر
روز تکرار زانو های من.
پاسخ او ، من می توانم آن را درک بود ، "که این موضوع باید در زمان کار ، نه به
بدون توصیه شورای خود فکر کردم ، که اولین بار من باید lumos kelmin
pesso desmar lon emposo "است که ، قسم صلح با او و پادشاهی اش است.
با این حال ، که من باید با تمام مهربانی استفاده می شود.
و او به من توصیه کرد به "به دست آوردن ، صبر من و با احتیاط رفتار خوب
نظر خود و افراد خود را "او مورد نظر :" من آن را نه بیمار ، اگر او
دستور داد به افسران خاص مناسب به
جستجو من ، احتمالا من ممکن است در مورد من حمل سلاح های مختلف ، که باید نیازهای شود
چیزهای خطرناک ، در صورتی که پاسخ به بخش عمده ای از شگرف فرد. "من گفت :" او
عظمت باید ارضاء می شود ؛ برای من بود
آماده به خودم نوار ، و به نوبه خود جیب های من قبل از او. "این من تحویل بخشی
در کلمات ، و در نشانه ها.
او پاسخ داد : "که توسط قوانین پادشاهی ، من باید توسط دو نفر از او جستجو
افسران و او می دانست که این می تواند بدون رضایت و کمک من انجام داده است و
او تا به حال خیلی خوب نظر سخاوت من
و عدالت ، به عنوان اعتماد به افراد خود را در دستان من که هر چه آنها از من گرفت ،
باید باز زمانی که کشور را ترک کردند ، و یا در مورد در نرخ که من مجموعه ای پرداخت می شود
بر آنها است. "من در زمان دو افسر در
دستان من ، آنها را برای اولین بار به کت ، جیب ام ، و سپس به هر جیب دیگر
در مورد من ، به جز من دو fobs ، و یکی دیگر از جیب مخفی ، که من تا به حال هیچ ذهن باید
قابل جستجو ، جایی که من تا به حال برخی از کمی
necessaries که هیچ نتیجه به هر اما خودم.
در یکی از fobs من بود یک ساعت نقره ای وجود دارد ، و در سوی دیگر مقدار کوچکی از طلا
در کیف.
این آقایان ، با از قلم ، جوهر و کاغذ ، در مورد آنها ساخته شده موجودی دقیق
هر چیزی که آنها را دیدم و زمانی که آنها تا به حال انجام شده ، مورد نظر من که آنها را تعیین می کنند ، که
آنها ممکن است آن را به امپراتور تحویل.
این موجودی من پس از آن به زبان انگلیسی ترجمه شده ، و است ، کلمه به کلمه ، به شرح زیر است :
"اولا : در جیب راست کت بزرگ مرد کوهستان" (برای من تفسیر
کلمات quinbus flestrin) "پس از
جستجو دقیقترین ، ما فقط یک تکه بزرگ از پارچه های درشت ، به اندازه کافی بزرگ شود
پا پارچه برای اتاق رئیس و عظمت خود را از دولت است.
در جیب سمت چپ قفسه سینه نقره ای بزرگ دیدیم ، با یک پوشش از همان فلز ،
که ما ، جستجوگران ، قادر به بلند نیست.
ما مورد نظر آن را باید باز می شود و یکی از ما پله به آن ، خود را تا
اواسط پای در نوعی از گرد و غبار ، برخی از بخشی از انجاییکه پرواز تا چهره ما مجموعه ما هر دو
عطسه برای چندین بار با یکدیگر.
در جیب راست او نیم تنه یا ژیلت ما یک بسته نرم افزاری شگرف از مواد سفید نازک ،
یکی از تاشو را بر دیگری ، در مورد بزرگی از سه مرد ، با یک کابل قوی گره خورده است ، و
مشخص شده با چهره سیاه و سفید ، که ما آن را با فروتنی
باردار شدن به می شود نوشته ، هر حرف تقریبا نیم به عنوان بزرگ به عنوان کف ما
دست.
در سمت چپ مرتب سازی بر اساس موتور وجود دارد ، از پشت که بیست تمدید شد
قطب طولانی ، شبیه pallisados قبل از دادگاه و عظمت خود را که با ان ما
حدس شانه کوه سر انسان خود را ؛
برای ما همیشه او را مشکل با پرسش ، از آنجا که ما آن را بزرگ
مشکل به ما را درک او.
در جیب بزرگ ، در سمت راست از پوشش میانی او "(کلمه من ترجمه
ranfulo ، که توسط آن منظور آنها تنبان من ،) "ما شاهد یکی از ستون های تو خالی از آهن ، در مورد
طول یک مرد به یک قطعه قوی ، محکم
از چوب بزرگتر از ستون و بر یک طرف از ستون ، قطعات بزرگی از
آهن چسبیده ، قطع به چهره های عجیب و غریب ، که ما می دانیم آنچه را از.
در جیب سمت چپ ، یکی دیگر از موتور از همان نوع است.
در جیب کوچک در سمت راست ، چند قطعه گرد تخت سفید و
فلز قرمز ، حجم های مختلف ، برخی از سفید ، که به نظر می رسید به نقره ای می شود ، بنابراین شد
بزرگ و سنگین ، که رفیق من و من به سختی می تواند آنها را بلند است.
در جیب سمت چپ دو ستون سیاه نامنظم است : ما می تواند بدون ، نه
مشکل ، با رسیدن به بالای آنها ، همانطور که ما را در جیب خود کار ، از قسمت زیرین ایستادند.
یکی از آنها ، پوشیده شده بود و به نظر می رسید همه از قطعه : اما در انتهای فوقانی دیگر
ظاهر ماده سفید گرد وجود دارد ، به حدود دو برابر بزرگی از سر ما.
هریک از این یک بشقاب شگرف فولاد محصور شده بود ؛ که توسط ما
سفارشات ، ما موظف او را به ما نشان دهد ، چرا که ما توقیف آنها ممکن است خطرناک باشد
موتور.
او آنها را از موارد خود را ، و به ما گفت که در کشور خود را عمل خود را
ریش تراشی ریش خود را با یکی از این موارد ، و برش گوشت خود را با دیگر است.
دو جیب وجود دارد که ما نمی تواند وارد این او به نام fobs خود آنها
دو شکاف بزرگ را به بالای پوشش میانی خود قطع شده است ، اما نزدیک فشرده
فشار شکم او.
از فوب راست آویزان زنجیره ای نقره ای بزرگ ، با استفاده از نوعی شگفت انگیز از موتور در
پایین.
ما به کارگردانی او به منظور جلب هر چه بود در پایان که زنجیره ای ؛ که به نظر می رسد
جهان ، نیمی نقره ، و نیمی از مقداری فلز شفاف ، برای ، در شفاف
طرف ، ما شاهد چهره های عجیب و غریب برخی
circularly کشیده شده ، و فکر ما می تواند آنها را لمس ، تا ما متوجه شدیم انگشت های ما
متوقف شده توسط ماده شفاف است.
او این موتور را به گوش ما ، ساخته شده است که سر و صدای پی در پی قرار داده ، مانند که از یک
آب آسیاب : و ما حدس است یا برخی از حیوانات ناشناخته ، یا خدا که او
پرستش ، اما ما بیشتر تمایل به
نظر دوم ، چرا که او به ما اطمینان ، (اگر ما او را درک نکند ، به او ابراز
خود را بسیار ناقص) که او به ندرت هر چیزی را بدون مشورت با آن انجام داد.
او آن را به نام اوراکل خود را ، و گفت ، با اشاره به زمان برای هر عمل
زندگی خود را.
از فوب چپ او در زمان خالص تقریبا به اندازه کافی بزرگ برای ماهیگیران ، اما ساختگی
برای باز کردن و بسته مانند یک کیف پول ، و او را برای استفاده همان در خدمت ما در بر داشت در آن
چند وزین قطعه از فلز زرد ،
که اگر آنها طلای واقعی ، باید از ارزش بسیار زیاد باشد.
"داشتن به این ترتیب ، در اطاعت از دستورات و عظمت خود را ، پشتکار جستجو تمام
جیب خود را ، ما یک کمربند در مورد دور کمر خود را ساخته شده از پنهان کردن برخی از شگرف مشاهده
حیوانات ، که از آن ، در سمت چپ ، آویزان
شمشیر از طول پنج مرد و در سمت راست ، یک کیف یا کیسه را به دو تقسیم شده
سلول ها ، هر سلول قادر برگزاری سه تن از افراد و عظمت خود را است.
در یکی از این سلول ها در بیضی های مختلف ، و یا توپ ، از یک فلز سنگین ، در حدود
ستبری از سر ما ، و نیاز به یک دست قوی به آنها را بلند : سلول دیگر
موجود پشته از برخی دانه های سیاه و سفید ،
اما هیچ فله بزرگ یا وزن ، برای ما می تواند بالاتر از پنجاه از آنها را در کف دست نگه دارید
از دست ما.
"این موجودی دقیق از آنچه که ما در مورد بدن انسان کوه است ،
که ما را با تمدن بزرگ ، و احترام به دلیل کمیسیون عظمت خود را استفاده می شود.
در روز چهارم از ماه هشتاد و نهم از عظمت خود را به امضا و مهر و موم شده شده
سلطنت فرخنده.
CLEFRIN FRELOCK ، MARSI FRELOCK. "هنگامی که این موجودی را به امپراتور خوانده شد ، او
کارگردانی من ، اگر چه در شرایط بسیار ملایم ، به ارائه چندین ویژه.
او برای اولین بار برای شمشیر من ، که من در زمان ، نیام و همه به نام.
در این زمان او دستور داد تا سه هزار نفر از choicest نیروهای نظامی خود را (که در آن زمان با حضور
او را) به من را احاطه کرده از راه دور ، با کمان و فلش خود را فقط آماده
تخلیه ، اما من آن را رعایت نمی کنند ، برای
چشمان من به طور کامل بر اعلیحضرت ثابت شد.
او سپس مورد نظر را به منظور جلب شمشیر من ، که با وجود آن که تا به حال برخی از زنگ زدگی توسط
آب دریا ، در اکثر نقاط بود ، بیش روشن است.
من چنین است ، و بلافاصله همه سربازان فریاد بین وحشت و تعجب داد ؛
برای خورشید روشن تاباند ، و انعکاس خیره شدن چشمان خود را ، که من دست تکان دادند شمشیر هلالی شکل
پس وپیش در دست من.
اعلیحضرت ، شاهزاده ترین بزرگوار است که کمتر daunted از من بود
انتظار می رود : او دستور داد مرا به آن را به نیام بازگشت ، و آن را بر روی زمین به عنوان کاربر به سایر نظرسنجی
به آرامی به عنوان من می توانم ، در حدود شش پا از پایان زنجیره من.
چیزی که بعد از او خواست یکی از ستون های توخالی آهن بود که او به معنای من
تپانچه جیب.
من به آن جلب کرد ، و در تمایل خود ، و همچنین من می توانم به او استفاده از آن ، ابراز ؛
و شارژ آن را تنها با پودر ، که نزدیکی از کیسه من ، به طور اتفاقی به
فرار از خیس کردن در دریا (ناراحتی
در برابر که همه ملوانان محتاطانه مراقبت خاص برای ارائه ،) من برای اولین بار هشدار داد
امپراتور ترس ، و سپس آن را به من اجازه می دهد تا در هوا.
حیرت در اینجا بسیار بیشتر از در معرض دید شمشیر من بود.
صدها نفر کاهش یافت که اگر آنها زده شده بود مرده و حتی امپراتور ، اگر چه
او ایستاده زمینی خود ، می تواند خود را برای برخی از زمان بهبود می یابند.
من تحویل داده تا هر دو تپانچه من در همان شیوه ای که من شمشیر من انجام داده بود ، و پس از آن
کیسه پودر و گلوله ، التماس او را که سابق ممکن است از آتش نگه داشته شود ،
برای آن که روشن شدن با کوچکترین
جرقه و منفجر کردن کاخ سلطنتی خود را به هوا.
من به همین ترتیب تحویل دیده بان من که امپراتور بسیار کنجکاو برای دیدن و
فرمان دو نفر از بلندترین yeomen خود را از نگهبانان آن را در قطب به یاد بر خود
شانه ها ، به عنوان draymen در انگلستان در هر بشکه از آل است.
او در سر و صدای مداوم از آن ساخته شده شگفت زده شد ، و حرکت دست از دقیقه ،
که او به راحتی می تواند تشخیص ، برای دید خود را بسیار حاد تر از مال ما است : او
خواست نظرات خود را از مردان یاد گرفته در مورد
آن ، که های مختلف و از راه دور بودند ، به عنوان خواننده ممکن است به خوبی و بدون من تصور
تکرار ، هر چند در واقع من خیلی کاملا نمی توانست آنها را درک.
سپس داد تا نقره و پول مس من ، کیف پول من ، نه قطعه بزرگ از طلا ،
و برخی از کوچکتر ، چاقو و تیغ من ، شانه و نقره انفیه زدن جعبه من ، من
دستمال و مجله کتاب.
شمشیر من ، تپانچه ها ، کیسه ، در واگن به عظمت خود منتقل شدند
فروشگاه ، اما بقیه را از مغازه من به من بازگردانده شدند.
من تا به حال که من قبل از مشاهده ، یکی جیب خصوصی ، که فرار جستجوی خود را ، در جایی که
یک جفت عینک (که من گاهی اوقات برای استفاده از ضعف من وجود دارد
چشم ها ،) چشم انداز جیب ، و برخی دیگر از
راحتی کمی که از هیچ نتیجه به امپراتور ، من فکر نمی کنم
خودم را در این افتخار را کشف محدود کننده است ، و من توقیف آنها ممکن است از دست داده و یا فاسد
اگر من به آنها جرأت در اختیار داشتن من.
بخش اول سفر به LILLIPUT.
فصل سوم.
نویسنده را انتقال خواهد داد امپراتور و اشراف خود را از هر دو جنس ، در یک بسیار نادر است
شیوه ای. انحرافات از دادگاه Lilliput
توصیف شده است.
نویسنده آزادی خود را به او بر اساس شرایط خاص اعطا شده است.
نجابت و رفتار خوب در امپراتور و دادگاه او تا کنون به دست آورده بود ، و
در واقع بر ارتش و مردم به طور کلی ، که من شروع به باردار شدن امید گرفتن
آزادی من در یک زمان کوتاه است.
من در زمان تمام روش های ممکن برای کشت این وضع مطلوب است.
بومیان ، درجه آمد ، کمتر نگران از هر گونه خطر از من.
من گاهی اوقات دروغ گفتن ، و اجازه دهید پنج یا شش نفر از آنها رقص در دست من ، و در آخرین
پسران و دختران را سرمایه گذاری می آیند و در موهای من پنهان و به دنبال بازی.
من در حال حاضر ساخته شده بود و پیشرفت خوبی در درک و صحبت کردن به زبان است.
امپراتور تا به حال ذهن یک روز به من با چند تن را نشان می دهد کشور سرگرم ،
در جایی که آنها بیش از تمام ملت من شناخته شده ، هر دو برای زبردستی و شکوه است.
من با هیچ منحرف شد تا آنجا که از طناب رقصندگان ، انجام شده بر بلند و باریک
موضوع سفید ، در مورد دو پا ، و دوازده اینچ از زمین تمدید شده است.
که بر اساس آن من باید به آزادی ، میل با صبر و خواننده ، کمی تا تصویر را بزرگ تر ببینید.
این انحراف است تنها توسط آن دسته از داوطلبانی که برای بزرگ تمرین
اشتغال ، و به نفع بالا در دادگاه است.
آنها در این هنر از جوانان خود را آموزش داده و تولد نجیب همیشه نیست ،
یا لیبرال آموزش و پرورش است.
هنگامی که یک دفتر بزرگ خالی ، یا با مرگ یا رسوایی (که اغلب اتفاق می افتد ، است)
پنج یا شش نفر از آن نامزدها دادخواست امپراتور سرگرم اعلیحضرت و
دادگاه با رقص بر روی طناب ؛
هر کس میپرد بالاترین ، بدون افتادن ، موفق در دفتر.
خیلی اوقات وزرای ارشد خود فرمان برای نشان دادن مهارت خود را ، و
متقاعد کردن امپراتور است که آنها به دانشکده خود را از دست داده.
Flimnap ، خزانه دار ، مجاز است برای برش یک جست و خیز بر روی طناب مستقیم ، حداقل
اینچ بالاتر از هر پروردگار در کل امپراتوری.
من او را دیده اند ، چند بار summerset با هم ، بر پالتو بارانی ثابت در
طناب که ضخیم تر از یک نخ قند و قاتمه معمول در انگلستان است.
Reldresal دوست من ، وزیر امور خارجه اصلی در امور خصوصی ، است ، به نظر من ، اگر
من جزئی نیست ، دوم پس از خزانه دار ، بقیه از افسران بزرگ
بسیار بر همتراز است.
این انحرافات هستند اغلب با حوادث مرگبار در آن شرکت ، اعداد بزرگ از انجاییکه
در تاریخ ثبت شده است. من خودم را دیده اند ، دو یا سه نامزد
شکستن اندام.
اما خطر بسیار بیشتر است ، زمانی که وزرای خود را برای نشان دادن فرمان
زبردستی خود را ، برای ، با رقیب به برتری خود و همنوعان خود ، آنها
کرنش تا کنون است که به سختی وجود دارد یکی از
آنها که پاییز را دریافت نکرده است ، و برخی از آنها را دو یا سه.
من که یک یا دو سال قبل از ورود من ، Flimnap infallibly که مطمئن شد
گردن او را شکست ، اگر یکی از بالشتک پادشاه ، که به طور تصادفی در دراز
زمین ، نیروی سقوط خود را تضعیف نکرده.
به همین ترتیب یکی دیگر از انحراف است ، که تنها قبل از امپراتور نشان داده شده است و وجود دارد
ملکه و وزیر اول ، بر موارد خاص است.
امپراتور گذارد در سه جدول موضوعات ابریشمی ریز شش اینچ طول ، یکی است
آبی ، قرمز و سبز سوم است.
این موضوع ها ، به عنوان جایزه برای آن دسته از افراد که امپراتور ذهن پیشنهاد
برای تشخیص یک علامت عجیب و غریب به نفع او.
این مراسم در اتاق بزرگ و عظمت خود را از دولت انجام شده است ، که در آن
نامزدها تحت محاکمه زبردستی بسیار متفاوت از سابق ،
و من دست کم مشاهده نمی
شباهت از در هر کشور دیگری از جهان جدید یا قدیمی.
امپراتور چوب را در دست خود نگه می دارد ، هر دو به پایان می رسد به موازات افق ، در حالی که
نامزدهای پیشروی ، یکی یکی ، گاهی اوقات بر سر چوب کبیسه ، گاهی اوقات
خزش تحت آن ، عقب و جلو ،
چندین بار ، با توجه به عنوان چوب پیشرفته یا افسرده.
گاهی اوقات امپراتور دارای یک سر از چوب ، و اولین وزیر امور دیگر خود ؛
گاهی اوقات وزیر آن را به طور کامل به خود است.
هر کس که انجام بخشی خود را با اکثر چابکی ، و دارای طولانی ترین در
جهش و خزنده ابریشم آبی رنگ است ، با پاداش و قرمز داده شده
بعد ، و سبز به سوم ، که
همه آنها با تنگ محکم کردن در مورد وسط دو بار دور می پوشند و می بینید افراد چند در مورد
این دادگاه که با یکی از این girdles آراسته شده است.
اسب از ارتش ، و کسانی که از اصطبل سلطنتی ، داشتن شده است در روز قبل از رهبری
من ، دیگر خجالتی است ، اما خواهد آمد تا به پا بسیار من را بدون شروع.
که طی آن دوچرخه سواران برتر آنها را بر دست من کبیسه ، که من آن را بر روی زمین برگزار شد ؛ و یکی از
huntsmen امپراتور ، بر اسب تند رو بزرگ ، در زمان پا ، کفش من و تمام که شد
در واقع یک جهش شگرف.
من از بخت خوب برای منحرف کردن امپراتور یک روز پس از یک بسیار فوق العاده بود
شیوه ای.
من مورد نظر او به میله های مختلفی از دو فوت ارتفاع سفارش ، و ضخامت
بدست آمده از نیشکر و عادی ، به من آورده و بر روی ان عظمت به او دستور استاد او
جنگل را بر این اساس جهت و
صبح روز بعد ، شش woodmen وارد با واگن به عنوان بسیاری کشیده شده توسط هشت اسب به
هر.
من در زمان نه از این چوب ها و اصلاح آنها در زمین در یک چهارگوش بصورتی پایدار و محکم
شکل ، دو پا و یک مربع نیمی ، من در زمان چهار چوب دیگر صورت گرفت ، و به آنها گره خورده است به موازات
در هر گوشه ، در حدود دو متر از
زمین و پس از آن من دستمال من نه چوب که ایستاده بود سیخ محکم و
گسترش آن در تمام جهات ، تا آن به عنوان یک درام تنگ بود ؛ و به موازات چهار
چوب ، از افزایش حدود پنج اینچ بالاتر
از دستمال ، به عنوان دانشهای در هر طرف.
وقتی که من کار من تمام شده بود ، مورد نظر من امپراتور اجازه می دهد تا نیروهای نظامی از بهترین اسب های خود را
بیست و چهار در تعداد ، بر این دشت می آیند و ورزش.
اعلیحضرت تصویب این پیشنهاد ، و من آنها را در زمان ، یک به یک ، در دست من ،
آماده سوار شده و مسلح ، با افسران مناسب به آنها ورزش است.
به محض اینکه آنها را به نظم آنها را به دو طرف تقسیم شده است ، انجام ساختگی
درگیریهای پی در پی سالهای اخیر کمی ضعیف شده ، مرخص فلش بلانت ، جلب کرد شمشیر خود ، فرار و دنبال حمله
و بازنشسته شده است ، و در کوتاه مدت کشف بهترین انضباط نظامی که من همیشه مشهود است.
موازی میله های امن آنها و اسب خود را از افتادن در طول مرحله و
امپراتور بسیار خوشحال است که او دستور داد که این سرگرمی به تکرار شود
چند روز ، و یک بار خوشحال بود
برداشته و به کلمه از دستور و با مشکل زیادی را قانع حتی
ملکه خودش به اجازه او را نگه دارید من در صندلی نزدیک خود را ظرف مدت دو یارد از صحنه ،
زمانی که او قادر به گرفتن یک نمای کامل از کل عملکرد.
این از بخت خوب من بود ، که هیچ حادثه بد اتفاق افتاده در این تفریحات ؛
تنها یک بار در اسب آتشین ، که متعلق به یکی از کاپیتان ، pawing با سم خود را ،
یک سوراخ در دستمال من رخ داد ، و او
پا لیز ، سوار خود را سرنگون و خود او ، اما من بلافاصله آنها را درد
هر دو ، و پوشش چاله با یک دست ، من مجموعه ای نیروهای نظامی با دیگر ، در
به همان روش که من آنها را در زمان.
اسب که سقوط را در شانه سمت چپ تیره و تار شده بود ، اما سوار بدون صدمه دیده است ؛
و به من تعمیر دستمال من و همچنین من می توانم با این حال ، من که اعتماد به
قدرت آن بیشتر در شرکت های مانند خطرناک است.
حدود دو یا سه روز قبل از من در آزادی بود ، سرگرم کننده بود که من از دادگاه
با این نوع از شاهکار ، وارد بیان وجود دارد را به اطلاع اعلیحضرت ، که برخی از
افراد خود را ، از سوار در نزدیکی محل که در آن من
برای اولین بار گرفته شده ، یک ماده بزرگ سیاه و سفید که دروغ گفتن در اطراف دیده بود ، بسیار عجیب
شکل ، از گسترش دور لبه های آن ، به عنوان گسترده ای به عنوان شبستان اعلیحضرت ، و در حال بالا رفتن
در وسط به عنوان بالا به عنوان یک مرد که بود
هیچ موجودی زندگی می کنند ، چرا که آنها در ابتدا توقیف شده است ، برای آن را بر روی چمن دراز
بدون حرکت و برخی از آنها راه می رفت آن را چندین بار دور ، که ، با نصب
بر شانه های یکدیگر ، آنها تا به حال کردم
به بالا ، که مسطح بود و حتی ، و ، اسیاب سنگ بر آن ، آنها دریافتند که بود
توخالی در درون است که آنها متواضعانه درک آن ممکن است چیزی متعلق به مرد
کوه و اگر اعلیحضرت خوشحال ،
تعهد به آن را با تنها پنج اسب به ارمغان بیاورد.
من در حال حاضر می دانستند آنچه را که آنها به معنی ، و خوشحالم در قلب برای دریافت این اطلاعاتی بود.
به نظر می رسد ، بر من رسیدن به ساحل پس از کشتی شکسته ما ، من در چنین بود
گیجی ، که قبل از من تا جایی که من رفتم به خواب ، کلاه من ، که من تا به حال در آمد
محکم با یک رشته به سر من در حالی که من
پارو زدن بود ، به حال و در همه زمان من بود شنا گیر ، سقوط پس از من به آمد
زمین ، رشته ، که من حدس ، شکستن برخی از تصادف ، که من هرگز مشاهده ،
اما فکر کلاه من در دریا از دست داده شده بود.
من entreated عظمت امپراتوری خود را برای دادن سفارشات ممکن است آن را به من آورد و در اسرع وقت
ممکن است به توصیف او استفاده و ماهیت آن : و روز بعد
waggoners وارد با آن ، اما در
بسیار خوب ، آنها دو سوراخ در لبه بی حوصله بود ، در درون یک اینچ و نیم
لبه ، و محکم دو قلاب در سوراخ ، این قلاب توسط یک طناب بلند بسته بود
به مهار ، و در نتیجه کلاه من کشیده شد
همراه بالاتر از نیم مایل انگلیسی ، اما ، زمین در آن کشور به شدت در حال
صاف و سطح آن را دریافت خسارت کمتر از من انتظار می رود.
دو روز پس از این ماجرا ، امپراتور ، دستور داد که بخشی از ارتش خود را که
چهارم در مورد کلان شهر خود ، در آمادگی ، در زمان فانتزی از منحرف
خود را در شیوه ای بسیار منحصر به فرد.
او مورد نظر من مانند کلوسوس به ایستادن با پاهای من تا آنجا سوا به عنوان من
به راحتی می تواند.
او سپس فرمان به طور کلی خود (که رهبر با تجربه قدیمی بود ، و حامی بزرگ
معدن) را به منظور جلب کردن سربازان به منظور نزدیک ، و آنها را تحت مارس ، پا توسط
بیست و چهار پهلو به پهلو ، و اسب
شانزده ، با طبل ضرب و شتم ، رنگ پرواز ، و پیکس های پیشرفته است.
این بدن شامل سه هزار پا ، و اسب هزار.
اعلیحضرت دستور داد ، پس از درد مرگ را ، که هر سرباز در ماه مارس او
باید رعایت دقیقترین نجابت با توجه به شخص من که با این حال می تواند
جلوگیری نمی برخی از افسران جوان
از چرخش چشمان خود را به عنوان تحت من گذشت : و ، برای اعتراف به حقیقت ،
تنبان در آن زمان در بیمار بیماری بودند ، که آنها فراهم برخی از
فرصت هایی برای خنده و تحسین.
یادبود و دادخواست های بسیاری برای آزادی من فرستاده بود ، که اعلیحضرت در طول
ذکر این موضوع ، برای اولین بار در کابینه ، و سپس در شورای کامل ، که در آن بود
مخالف توسط هیچ ، جز Skyresh Bolgolam ،
که ، بدون هیچ تحریک خوشحال بود ، به دشمن فانی من.
اما علیه او کل توسط هیئت مدیره انجام و تأیید شده توسط امپراتور.
این وزیر بود galbet ، یا دریاسالار از قلمرو ، بسیار خود را در کارشناسی ارشد
اعتماد به نفس ، و یک شخص به خوبی در امور متبحر است ، اما عبوس و ترش
رنگ.
با این حال ، او در طول متقاعد شد به پیروی ، اما غالب است که در مقالات و
شرایط که بر اساس آن باید آزاد ، و که من باید سوگند یاد ، باید کشیده
تا توسط خودش.
این مقالات توسط Skyresh Bolgolam به من در شخص با حضور دو به ارمغان آورد
زیر منشی ها ، و افراد مختلفی از تمایز است.
بعد از آنها خوانده شدند ، من به سوگند به عملکرد آنها را خواستار شد و برای اولین بار در
شیوه ای از کشور خود من ، و پس از آن در روش تجویز
قوانین خود را که بود ، به حق من در آغوش گرفتن
پا را در دست چپ من ، و قرار دادن انگشت وسط دست راست من در تاج
از سر من ، و انگشت شست من در نوک گوش راست من است.
اما از آنجا که خواننده ممکن است کنجکاو این ایده را از سبک و نحوه به
بیان عجیب و غریب که مردم ، و نیز به دانستن این مقاله که بر اساس آن
بهبود آزادی من ، من را ساخته اند
ترجمه از تمام ابزار ، کلمه به کلمه ، به عنوان نزدیک به عنوان من قادر بود ، که من
در اینجا ارائه به مردم است.
"Golbasto Momarem Evlame Gurdilo Shefin Mully Ully Gue ، توانا ترین امپراتور
Lilliput ، لذت و وحشت از جهان ، که dominions گسترش پنج
هزار blustrugs (در مورد دوازده مایل در
دور) به اندام جهان ، پادشاه همه پادشاهان ، بلندتر از
پسران مردان ؛ که پا فشار را به مرکز و سر که حملات خود علیه
خورشید ، که در سر اشاره شاهزادگان از
زمین لرزش زانو خود را ، به عنوان بهار ، به عنوان تابستان راحت است ، مثمر ثمر دلپذیر
به عنوان پاییز ، بسیار ناراحت کننده به عنوان زمستان : عظمت والای او پیشنهاد به انسان
کوه ، در این اواخر در آسمانی ما وارد
dominions ، مقالات زیر که توسط سوگند موقر ، او باید به موظف
انجام : -- "1 ، مرد کوه نباید ترک از dominions ما ، بدون ما
لیسانس تحت مهر و موم بزرگ ما.
"2D ، او نباید تصور به کلان شهر ما می آیند ، بدون نظم بیان ما ، در
که زمان ، ساکنان باید دو ساعت هشدار به درون درها نگه دارید.
"3D ، گفت : انسان کوه باید پیاده روی خود را به جاده اصلی بالا ما را محدود و
ارائه نمی دهد به راه رفتن و یا دراز بکشید ، در علفزار یا زمینه ذرت.
"4 ، همانطور که او در این پیاده روی جاده گفت ، او باید بیشترین مراقبت را بر اساس پایمال کنند
بدن هر یک از افراد دوست داشتنی ما ، اسب خود را ، و یا واگن ، و نه هیچ یک از
افراد ما را در دست خود و بدون رضایت خود را از.
"5 ، اگر بیان فرستا دن فوق العاده ای نیاز دارد ، مرد کوه باید موظف
برای حمل در جیب خود ، رسول و اسب سفر شش روز ، یک بار در هر
ماه ، و بازگشت رسول گفت به عقب
(اگر چنین است لازم است) امن برای حضور امپریالیستی ما است.
"6 ، او باید متحد ما در برابر دشمنان ما در جزیره Blefuscu ، و
تمام تلاش خود را به نابود کردن ناوگان خود را ، که در حال حاضر در حال آماده شدن برای حمله به ما.
"7 ، که گفت : مرد کوه باید در زمان خود از اوقات فراغت ، کمک و
کمک به کارگران ما در کمک به بالا بردن سنگ خاص بزرگ ، نسبت به
پوشش دیوار پارک اصلی ، و دیگر ساختمان های سلطنتی است.
"8 ، که گفت : مرد کوه باید در زمان دو قمر ، در یک بررسی دقیق تحویل
محیط dominions ما ، محاسبه قدم های خود را دور
ساحل.
در نهایت ، این ، بر اساس سوگند موقر خود را به رعایت تمام مقالات فوق ، گفت :
انسان کوه باید کمک هزینه روزانه گوشت و نوشیدنی کافی برای
حمایت از 1724 از مورد مطالعه ، با رایگان
دسترسی به فرد سلطنتی ما ، و علامت های دیگر به نفع ما است.
که در قصر ما در Belfaborac ، روز دوازدهم ماه نود و اول از ما با توجه به
سلطنت "من قسم می خورد و به این مقاله عضو هستید با طرب بزرگ و
محتوا ، گرچه بعضی از آنها نه چندان
محترم من می توانستم آرزو که به طور کامل از کینه توزی از Skyresh اقدام
Bolgolam ، دریاسالار بالا : که در نتیجه ان زنجیر من بلافاصله باز شدند ، و من بود
در آزادی کامل.
امپراتور خود ، در فرد ، آیا این افتخار را به من به کل در این مراسم باشد.
قدردانی من با سجده خود را در پای اعلیحضرت ساخته شده است : اما او
فرمان من به افزایش و پس از عبارات بسیاری از بخشنده ، که ، برای جلوگیری از
سرزنش از غرور ، من نباید تکرار ، او
افزود : "که او امیدوار است من باید اثبات بنده مفید ، و به خوبی سزاوار همه
به نفع او در حال حاضر بر من اعطا بود ، و یا ممکن است برای آینده. "خواننده ممکن است
لطفا برای مشاهده ، که در آخرین
مقاله از بهبود از آزادی من ، امپراتور تصریح به من اجازه می دهد مقدار
گوشت و نوشیدنی کافی برای حمایت از 1724 Lilliputians.
چند وقت پس از آن ، که یکی از دوستان در دادگاه درخواست آنها آمدند تا در آن معین تعمیر
تعداد ، او به من گفت که ریاضیدانان اعلیحضرت ، با ارتفاع
بدن من با کمک یک ربع ، و
پیدا کردن آن به تیرز در نسبت دوازده تجاوز به یکی از آنها نتیجه گرفتند
از شباهت بدن خود را ، که معدن باید حداقل 1724 از تیرز شامل ،
و در نتیجه نیاز به غذا به عنوان
بود لازم را برای حمایت از آن تعدادی از Lilliputians.
که خواننده ممکن است یک ایده نبوغ از خود نشان می دهد که مردم ، تصور و همچنین
اقتصاد محتاطانه و دقیق آنقدر بزرگ یک شاهزاده است.
بخش اول سفر به LILLIPUT.
فصل چهارم.
Mildendo ، کلان شهر Lilliput ، شرح داده شده ، همراه با در امپراتور
کاخ.
مکالمه بین نویسنده و دبیر اصلی ، مربوط به امور
از آن امپراطوری است. ارائه می دهد که نویسنده به خدمت امپراتور در
جنگ او.
اولین درخواست من ساخته شده ، بعد از من آزادی من به دست آمده بود ، بود ، که من ممکن است
مجوز برای دیدن Mildendo ، شهر بزرگ ، که امپراتور به راحتی به من داده شود ، اما
با هزینه ویژه ای به انجام هیچ صدمه دیده یا به ساکنان و یا خانه هایشان.
مردم اطلاع ، بر اساس اعلام ، طراحی من برای بازدید از شهر.
دیوار که آن را احاطه دو پا و بالا نیمی است ، و حداقل یازده اینچ
ممکن است گسترده ، به طوری که یک مربی و اسب رانده بسیار با خیال راحت آن را دور ، و آن است
flanked با برج های قوی در ده پا از راه دور است.
من بیش از دروازه بزرگ غربی پا ، و گذشت بسیار به آرامی و از پهلو ، از طریق
دو خیابان اصلی تنها در نیم تنه یا ژیلت کوتاه من ، به خاطر ترس از صدمه زدن به پشت بام
و پیش امدگی لبه بام خانه ها را با دامن کت من.
من با احتیاط نهایت راه رفته است ، برای جلوگیری از treading بر روی هر stragglers که ممکن است
ماندن در خیابان ها ، هر چند دستورات بسیار سخت گیر بودند ، که همه مردم باید
نگه داشتن در خانه های خود را در خطر خود را.
پنجره اطاق زیر شیروانی و بالای خانه را با تماشاگران شلوغ شد که من فکر کردم
در تمام سفرهای من من تا به حال مکان پرجمعیت بیشتر دیده می شود.
شهر مربع دقیق ، هر طرف از دیوار که به طول پنج صد فوت است.
دو خیابان بزرگ ، که به اجرا در سراسر و تقسیم آن به چهار چهارم ، پنج پا
عرض دارد.
خطوط و کوچه ها ، که من نمی تواند وارد کنید ، اما فقط آنها را مشاهده عنوان من گذشت ،
از دوازده تا هجده اینچ.
شهر از برگزاری پنج صد هزار روح قادر است : خانه از سه نفر از آنها
به پنج داستان : مغازه ها و بازارها به خوبی ارائه شده است.
کاخ امپراتور را در مرکز شهر که در آن دو خیابان بزرگ ملاقات است.
این است که توسط یک دیوار از دو فوت ارتفاع محصور شده است ، و بیست متر فاصله از
ساختمان.
من تا به حال اجازه اعلیحضرت به مرحله بیش از این دیوار ، و ، فضا به قدری عریض
بین آن و قصر ، من به راحتی می تواند از آن در هر طرف به مشاهده.
دادگاه بیرون مربع چهل فوت است ، و شامل دو دادگاه دیگر :
صمیمانه می آپارتمان های سلطنتی ، که من بسیار مایل بود برای دیدن ، اما در بر داشت
بسیار دشوار است ، برای دروازه های بزرگ ،
از یک مربع را به دیگری بودند ، اما هجده اینچ ارتفاع ، و هفت اینچ
عرض دارد.
در حال حاضر ساختمان از دادگاه خارجی بودند حداقل پنج فوت بالا ، و آن بود
برای من غیر ممکن است به گشاد گشاد راه رفتن بر آنها بدون صدمه زدن به بی نهایت به شمع ، هر چند
دیوارها به شدت از سنگ قطع کننده ساخته شد ، و چهار اینچ ضخامت.
در همان زمان امپراتور تمایل زیادی است که من باید عظمت را ببینید
کاخ خود ، اما من تا سه روز پس از آن قادر به انجام آن نیست ، که من صرف شده در
برش را با چاقو به من برخی از
بزرگترین درخت در پارک سلطنتی ، حدود صد متری دور از شهر.
این درختان دو مدفوع ، هر یک از حدود سه فوت ارتفاع است ، و به اندازه کافی قوی
تحمل وزن من.
مردم با توجه بار دوم ، من مجددا از طریق این شهر به رفت و
قصر با دو مدفوع در دستان من است.
وقتی که من به سمت دادگاه بیرونی آمد ، من پس از یک مدفوع ایستاد ، و در زمان دیگر
در دست من ، این من بیش از سقف بلند ، و به آرامی آن را بر روی فضای بین
دادگاه اول و دوم ، که هشت فوت عرض شد.
من پس از آن بیش از ساختمان stept بسیار به راحتی از یک مدفوع خود را به دیگر ،
و جلب کرد تا برای اولین بار پس از من با یک چوب قلاب.
با این تدبیر را به دادگاه صمیمانه و دراز کشیده بر کنار من ، من
اعمال صورت من به پنجره ها از وسط داستان ، که باز در سمت چپ بودند.
هدف ، کشف و آپارتمان های پر زرق و برق است که می تواند تصور است.
من تو را دیدم ملکه و شاهزادگان جوان ، در مسافرخانه های مختلف خود را ، با
دایه های ارشد خود را در مورد آنها.
عظمت امپراتوری او را به لبخند بسیار بزرگواری بر من خوشحال بود ، و به من داد از
پنجره دست خود را به بوسه.
اما من باید خواننده را با شرح بیشتری از این نوع پیش بینی نیست ، زیرا
من آنها را رزرو برای یک کار بیشتر ، که در حال حاضر تقریبا آماده برای مطبوعات ، حاوی
یک توصیف کلی از این امپراتوری ، از
نعوظ آن ، برای اولین بار از طریق همراه مجموعه ای از شاهزادگان با یک حساب خاص خود را
جنگ و سیاست ، قوانین ، یادگیری ، و مذهب ، گیاهان خود را و حیوانات خود
رفتار عجیب و غریب و آداب و رسوم ، با دیگر
اهمیت بسیار کنجکاو و مفید است ؛ طراحی اصلی من در حال حاضر در حال تنها به ارتباط از جمله
رویدادها و معاملات که در طول اقامت را به عموم مردم و یا به خودم اتفاق افتاده
حدود نه ماه در آن امپراتوری.
یک روز صبح ، در حدود دو هفته پس از آزادی ، Reldresal ، اصلی به دست آمده بود
دبیر (به عنوان کردند و او سبک) در امور خصوصی ، به خانه ام آمدند حضور داشتند تنها با
یکی بنده.
او مربی اش به او دستور داد تا از راه دور صبر کنید ، و مورد نظر من او را ساعت
مخاطبان که من با کمال میل قبول ، در حساب کیفیت و شایستگی های شخصی خود ،
و همچنین بسیاری از ادارات خوب او به من در طول solicitations من در دادگاه انجام داده بود.
من پیشنهاد کرد که دراز بکشید که او بیشتر به راحتی ممکن است رسیدن به گوش من ، اما او
انتخاب بلکه اجازه دهید او را نگه دارید من در دست من در حین مکالمه.
او با تعریف بر آزادی من آغاز شد ، گفت : "او ممکن است به برخی از شایستگی در وانمود
آن "، اما با این حال ، افزود :" که اگر آن را برای وضعیت کنونی نبوده است
چیزهایی در دادگاه ، شاید ممکن است آن به دست آمده تا به زودی.
، گفت : "او" را به عنوان شکوفایی شرط که ما ممکن است به نظر می رسد به بیگانگان باشد ، ما
کار تحت دو شر توانا : جناح خشونت در خانه ، و خطر
تهاجم ، دشمن قوی ترین ، از خارج از کشور.
همانطور که به اول ، شما را به درک ، که حدود هفتاد و اقمار گذشته وجود دارد
شده اند دو طرف تلاش در این امپراتوری ، تحت نام Tramecksan و
Slamecksan ، از پاشنه های بالا و پایین
کفش خود را ، که خود آنها تمایز قائل شود.
ادعا شده است ، در واقع ، که پاشنه بلند بیشتر حاضر به باستان ما
قانون اساسی ؛ ، اما با این حال این می شود ، اعلیحضرت مصمم به استفاده از تنها از
پاشنه کم در دولت
دولت ، و همه دفاتر در هدیه ای از تاج ، به عنوان شما می توانید اما نه رعایت و
به خصوص که پاشنه امپریالیستی اعلیحضرت پایین تر حداقل یک drurr از
هر یک از دادگاه خود را (drurr اندازه گیری در مورد قسمت چهاردهم از یک اینچ است).
دشمنی بین این دو حزب را اجرا بسیار بالا ، که آنها نه غذا خوردن ،
و نه نوشیدنی ، و نه صحبت با یکدیگر.
ما محاسبه Tramecksan ، و یا پاشنه بلند ، به ما در تعداد تجاوز ، اما قدرت
تماما بر طرف ما است.
او امپراتوری حضرت ، وارث تاج ، دستگیر ما به برخی از گرایش
به سمت پاشنه بلند ؛ حداقل ما به سادگی می توانید ببینید که یکی از پاشنه های خود را کشف
بالاتر از دیگری ، که به او داد و بیداد در راه رفتن او.
در حال حاضر ، در میان این disquiets روده ، ما با تهدید
تهاجم از جزیره Blefuscu ، که امپراتوری بزرگ دیگر جهان ،
تقریبا به عنوان بزرگ و قدرتمند به عنوان این اعلیحضرت.
برای به آنچه که ما شنیده ام شما شهادت می دهم ، که پادشاهی دیگر و دولتها در وجود دارد
جهان موجودات انسانی به عنوان خود بزرگ به عنوان ساکنان ، فیلسوفان ما در
شک زیاد است ، و ترجیح می دهند که حدس
که شما را از ماه ، و یا یکی از این ستاره کاهش یافته است ، چون مسلم است ، که
صد فنا حجم خود را در مدت زمان کوتاهی نابود کردن تمام میوه ها و
گاو از dominions اعلیحضرت : علاوه بر این ،
تاریخ ما از شش هزار قمر هیچ اشاره ای به هیچ دیگر مناطق از این دو
امپراتوری بزرگ Lilliput و Blefuscu.
که دو قدرت نیرومند داشته باشد ، من که قرار بود به شما بگویم ، در بیشتر درگیر شده
جنگ معاند برای شش و سی قمر گذشته.
این بنا به مناسبت های زیر آغاز شد.
این است که در تمام دست مجاز است ، که راه بدوی از شکستن تخم مرغ ، قبل از ما
خوردن آنها را ، پس از پایان بزرگتر بود ، اما پدر بزرگ عظمت حضور او ، در حالی که او بود
یک پسر بچه ، رفتن به خوردن یک تخم مرغ ، و شکستن آن
با توجه به تمرین های باستانی ، به قطع یکی از انگشتان دست او اتفاق افتاده است.
پدرش لهذا امپراتور منتشر فرمان ، فرمان همه مطالب خود ، بر
مجازات بزرگ ، پایان کوچکتر از تخم مرغ خود را برای شکستن.
مردم به شدت ابراز تنفر این قانون ، که تاریخ ما به ما می گویند ، وجود داشته است
شش شورش در آن حساب را افزایش داده و در جایی که یکی امپراطور زندگی خود را از دست داد ، و
یکی دیگر از تاج او.
این commotions مدنی به طور مداوم توسط پادشاهان Blefuscu fomented و
زمانی که آنها فرو نشستن ، تبعیدی همیشه برای پناه به که امپراتوری فرار کرد.
محاسبه می شود که یازده هزار نفر در زمان های مختلف رنج می برد مرگ ،
به جای تسلیم به شکستن تخم مرغ خود را در پایان کوچکتر است.
بسیاری از صد جلد بزرگ پس از این جنجال منتشر شده اند اما
کتاب بزرگ endians و مدت ها ممنوع شده اند ، و کل حزب رندر
قانون برگزاری اشتغال ناتوان است.
در طول دوره از این مشکلات ، امپراتوران Blefusca اغلب
سرزنش دوستانه کردن توسط سفرای آنها ، متهم ما را از وجود شکاف در دین ،
متخلف علیه یک دکترین اساسی
Lustrog پیامبر بزرگ ما ، در فصل پنجاه و چهارم Blundecral (است که
قران خود را).
این ، با این حال تصور می شود صرفا یک سویه بر متن ، برای کلمات
این که همه مومنان حقیقی شکستن تخم مرغ خود را در پایان مناسب و
در پایان مناسب ، به نظر می رسد ، در فروتن من
نظر به وجدان هر انسان ، یا حداقل در قدرت باقی مانده
دادرس ارشد برای تعیین کنید.
در حال حاضر ، تبعیدیان big - endian است ، اعتبار زیادی در امپراتور از Blefuscu
دادگاه ، و کمک های بسیار خصوصی و تشویق از حزب خود را در اینجا در
صفحه اصلی ، که یک جنگ خونین بر روی انجام شده است
بین دو امپراتوری برای شش و سی قمر ، با موفقیت های مختلف ، که در طی آن
زمان چهل کشتی سرمایه را از دست داده اند ، و زیادی تعداد بیشتری از کشتی های کوچکتر ،
همراه با سی هزار از بهترین
ملوانان و سربازان ، و خسارت دریافت شده توسط دشمن تصور شود
تا حدودی بیشتر از ماست.
با این حال ، آنها در حال حاضر ناوگان های متعدد مجهز شده است ، و تنها آماده برای ساختن یک
نزول بر ما ، و عظمت طلبانه اش ، با قرار دادن اعتماد به نفس زیادی در شجاعت خود را و
قدرت ، به فرمان من است به وضع این
حساب امور خود را پیش از شما "من مورد نظر وزیر امور خارجه به ارائه فروتن من
موظف به امپراتور و به او اجازه می دانید ، که من فکر کردم آن را تبدیل به من ، که
خارجی ، تداخل با احزاب ؛
اما من آماده بود ، با خطر از زندگی من ، به دفاع از شخص و دولت او
در برابر تمام مهاجمان. "