Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXIX
من اطمینان دوستی Tanis Judique
خود تایید غنی بابیت. در باشگاه ورزشی شد
تجربی است.
با وجود اینکه Vergil Gunch سکوت کرده بود ، دیگران را در جدول Roughnecks به قبول آن می آمدند
بابیت به عنوان داشتن ، بدون هیچ دلیل قابل رویت ، "میل لنگ تبدیل شده است."
آنها windily با او چنین استدلال می کرد و او از خود راضی بود ، و منظره او لذت می برد
شهادت جالب. او حتی ستایش سنکا Doane.
پروفسور Pumphrey گفت که حمل یک شوخی بیش از حد ، اما بابیت استدلال ، "نه!
واقعیت! من به شما بگویم او یکی از keenest
عقول در کشور.
چرا ، پروردگار Wycombe گفت که -- "" اوه ، که جهنم را خداوند Wycombe؟
چیزی که شما همیشه برای او lugging؟ شما او را touting شش
هفته! "اعتراض Orville جونز.
"جورج او را از سیرز - گوزن نر دستور داد. شما می توانید بالا muckamucks کسانی که انگلیسی را دریافت کنید
از طریق پست برای دو دلار برای هر شخص ، پیشنهادی : "سیدنی Finkelstein.
"این همه حق در حال حاضر!
لرد Wycombe ، او یکی از بزرگترین عقول در زندگی سیاسی انگلیسی.
همانطور که من و گفت : البته من محافظه کار خودم ، اما من مرد مانند Senny قدردانی
Doane دلیل -- "
Vergil Gunch بشدت قطع کرد ، "من تعجب می کنم که اگر شما تا محافظه کار هستند؟
پیدا کنم من می توانم مدیریت کسب و کار خود من بدون هیچ گونه skunks و توپهای قرمز مانند Doane اجرا در
آن! "
grimness صدا Gunch ، سختی زندگی فک ، بابیت پاچه ، اما او
بهبود و در ادامه تا نگاه خسته ، تحریک شده ، سپس به عنوان مشکوک به عنوان
Gunch.
دوم او از Tanis فکر همیشه.
با هم بزنید که او به یاد او هر جنبه ای است. اسلحه خود را برای او yearned است.
"من او را یافت!
رویای من از او در تمام این سالها و در حال حاضر من او را یافت! "او exulted.
او را در فیلم در صبح روز ملاقات ، او را به تخت خود را در اواخر بعد از ظهر سوار
یا در شب وقتی که او را به اعتقاد بر این بود در الک می شود.
او می دانست که امور مالی او و او را در مورد آنها توصیه کرد ، در حالی که او افسوس می خورد که او را
زنانه جهل ، و ستایش masterfulness خود را ، و ثابت به دانستن خیلی بیشتر
در مورد اوراق قرضه نسبت به او.
آنها remembrances ، و خنده را در طول زمان محلی قدیمی بود.
زمانی که آنها اختلاف دارد ، و او raged که او به عنوان "متمایل به ریاست مابی" را به عنوان همسر و به مراتب بیشتر بود
ناله زمانی که او بی اعتنا بود.
اما که گذشت با خیال راحت. یک ساعت یک بالای آنها با پا لگد کردن بر روی زنگ بود
بعد از ظهر دسامبر ، از طریق برف زیرفشار علفزار به پایین رودخانه یخی Chaloosa.
او در astrachan کلاه و کت کوتاه سر و دست شکسن عجیب و غریب بود ؛ او در یخ ام افت و
فریاد زد ، و او پس از او panted ، تپل با خنده....
Myra بابیت بر روی یخ داخل است و فقدان هرگز.
او می ترسم که آنها دیده می شود با هم بود.
در اوج آن غیر ممکن است بدون واقع شدن را به ناهار با زن همسایه
قبل از شب هنگام ، شناخته شده در هر خانه ای در دایره خود را.
اما Tanis زیبایی با احتیاط بود.
با این حال appealingly او ممکن است به او به نوبه خود زمانی که آنها به تنهایی ، او به شدت
جدا وقتی که آنها در خارج از کشور ، و او امیدوار است که او برای یک مشتری گرفته می شود.
جونز Orville یک بار دیدم آنها را از سالن سینما در حال ظهور و بابیت bumbled ، "اجازه دهید من
شما با خانم Judique quainted. در حال حاضر بانوی here'sa می داند که حق
بروکر برای آمدن ، Orvy! "
آقای جونز ، هر چند او یک مرد خردهگیر اخلاق و ماشین آلات رختشویی بود ، به نظر می رسید
راضی است.
ترس غالب او -- و نه از هر علاقه خاص برای او بلکه از عادت
اختصاصی -- بود که همسرش را از امر یادگیری است.
او مطمئن بود که او می دانست هیچ چیز خاصی در مورد Tanis ، اما او نیز
برخی که او مظنون به چیزی نامحدود.
او برای سالها توسط هر چیزی بیشتر از یک بوسه خداحافظی محبت شده بود حوصله و در عین حال
او توسط هر slackening در منافع خود تحریک پذیر تناوبی صدمه دیده بود ، و در حال حاضر او
هیچ علاقه بلکه تنفر شدید.
او کاملا وفادار است -- به Tanis.
او نزد plumpness کساد همسر خود ، مضطرب توسط پاف او و
billows گوشت ، توسط هر چیزی شبیه شلیته ژنده پوش که او همیشه به معنی بود و همیشه
فراموش کردن خود در دور انداختن.
اما او آگاه بود که او ، تا زمانی به او هماهنگ ، گرفتار همه repulsions خود.
او استادانه ، به شدت ، jocularly تلاش کرد تا آنها را بررسی کنید.
او نمی توانست بدون.
کریسمس قابل تحمل بود. کنت Escott بود ، وجود دارد مسلما
مشغول به ورونا. خانم بابیت بود گریان و به نام کنت
پسر جدید خود.
بابیت در مورد تد نگران بود ، چرا که او متوقف شکایت از دولت
دانشگاه و تبدیل شدن به طرز مشکوکی کاملا ساکت.
او تعجب آنچه را که پسر بود برنامه ریزی ، و بیش از حد خجالتی برای پرسیدن بود.
خودش ، بابیت دور بعد از ظهر کریسمس تضعیف حال حاضر او را ، نقره ای
سیگار ، جعبه ، به Tanis.
هنگامی که او بازگشت خانم بابیت پرسید ، خیلی معصومانه "شما بروید آیا برای
کمی هوای تازه؟ "" بله ، فقط درایو LIL ، "او mumbled.
پس از سال نو همسرش پیشنهاد ، "من از خواهرم به روز ، جورج شنیده می شود.
او به خوبی نیست. من فکر می کنم شاید باید برای ماندن با او
برای چند هفته. "
در حال حاضر ، خانم بابیت بود عادت کرده اند به ترک خانه و در طول زمستان به جز در
خشونت خواستار مواقع ، و فقط تابستان قبل ، او رفته است برای هفته ها شده بود.
نه از بابیت بود یکی از شوهران انفصال که جداسازی معمولی
دوست داشت او وجود دارد ؛ او پس از لباس های خود را نگاه کرد ، او می دانست که چگونه استیک خود را باید
تا پخته شود و clucking او ساخته شده است به او احساس امنیت است.
اما او نمی توانست از درام تا حتی وظیفه شناس "آه ، او واقعا نیست که شما نیاز دارید ، آیا
او؟ "
در حالی که سعی کرد به نگاه پشیمان ، در حالی که او احساس کردند که همسرش او را تماشا بود
پر از سند چشم انداز شاد از Tanis است. "آیا شما فکر می کنید من بهتر است؟" او گفت :
به شدت.
"شما باید برای تصمیم گیری ، عسل است. نمی توانم" او برگشته دور ، sighing و پیشانی خود را
بود مرطوب.
تا او رفت ، چهار روز بعد ، او شد جالب این حال ، او cumbrously
مهربان. قطار او در ظهر سمت چپ.
همانطور که او را دیدم آن رشد کوچک فراتر از قطار و ریختن او مدت زمان طولانی تر به عجله به Tanis.
: : "نه ، توسط golly ، من که نمی!" او قول داد. "من نمی خواهد رفت در نزدیکی او به مدت یک هفته!"
اما او در تخت خود را در چهار بود.
III
او که زمانی تحت کنترل بود و یا به نظر می رسید برای کنترل زندگی خود را در پیشرفت
unimpassioned اما سخت کوش و سالم بود که برای دو هفته به عهده یک جریان میل
و ویسکی بسیار بد و تمام
عوارض از آشنایان جدید ، آن دسته از intimates خشمگین جدید که آنقدر تقاضا
توجه بیشتر نسبت به دوستان قدیمی. هر روز صبح او gloomily به رسمیت شناخته شده خود را
idiocies از شب قبل.
با ضرباندار سر او ، زبان و لب گزش او از سیگار ،
incredulously شمارش تعدادی از نوشیدنی های او گرفته شده ، و تشکر ، "من سیگار را ترک کنند!"
او متوقف شده و گفت ، "من ترک!" با این حال مصمم به او ممکن است در سحرگاه باشد ، او
می تواند ، نه تنها برای یک شب ، چک کردن رانش خود.
او دوستان Tanis را ملاقات کرده بود ، او بود ، با عجله سرسخت از مردم نیمه شب ،
که نوشیدن و رقص و تلق تلق کردن و همیشه ترس ساکت می شود ، به عنوان یک به تصویب رسید
عضو گروه او ، که آنها را به نام «بانچ است."
او برای اولین بار آنها را پس از یک روز زمانی که او بسیار سخت کار کرده بود ملاقات کرد و هنگامی که او امیدوار است
به آرام با Tanis و به آرامی جرعه تحسین او است.
از او پایین سالن می تواند shrieks و سخت کار کردن گرامافون را بشنود.
به عنوان Tanis در را باز کرد او را دیدم چهره های فوق العاده رقص در دود غلیظ سیگار
دود.
میز و صندلی در مقابل دیوار بودند.
"اوه ، این خیلی شیک نیست!" او در او gabbled. "کری Nork loveliest ایده است.
او تصمیم گرفت آن زمان برای یک حزب بود ، و او 'phoned بانچ و گفت :' EM به
جمع آوری دور.... جورج ، این است که کری "و" کری "، در جنبه های کمتر مطلوب بود
از هر دو ، در یک بار matronly و مثل دختر ترشیده است.
او شاید چهل و موهایش خاکستر unconvincing - بور بود و اگر سینه او
تخت ، باسن خود را سنگین بودند. او بابیت با giggling استقبال
به میان کوچک ما خوش آمدید!
Tanis شما یک ورزش واقعی می گوید : "ظاهرا از او انتظار می رفت را به رقص ، به
جوان و همجنس گرا با کری ، و او بهترین بخشش خود.
او خود را در مورد اتاق یدک کشیده شود ، تداوم به زوج های دیگر ، به رادیاتور ، به
صندلی ، پاها cunningly کمین است.
همانطور که او رقصید بقیه از دسته : نازک زن جوانی است که نگاه او بررسی
قادر ، متکبر ، و نیش دار است. زن دیگری را بخواهد می تواند کاملا هرگز
به یاد داشته باشید.
سه overdressed و کمی بی رنگ مردان جوان -- فواره کارمندان با شیشههای Soda - ، یا در
حداقل برای که حرفه ای متولد. انسان را از سن خود را ، غیر منقول ، خود
راضی ، رنجش از حضور بابیت.
هنگامی که او به حال به پایان رسید Tanis رقص خود را مطیع او را کنار گذاشته و التماس ، "عزیز
آیا دوست دارید برای انجام کاری برای من نیست؟ من همه خارج از خمر ، و دسته می خواهم به
جشن می گیرند.
آیا می توانید نه فقط جست و خیز به Healey هانسون و گرفتن برخی از؟ "
مطمئنا ، او گفت ، در تلاش به صدا عبوس.
"من به شما بگویم : من مینی Sonntag به درایو را با شما است."
Tanis با اشاره به نازک ، زن و نیش دار جوان بود.
دوشیزه Sonntag او را را با گس "چگونه D' شما ، آقای بابیت استقبال.
Tanis به من می گوید شما یک انسان بسیار برجسته است ، و من از مجاز شدن به درایو افتخار
با شما.
البته من به ارتباط با مردم جامعه ای مثل شما نیست عادت کرده است ، بنابراین من نمی
بدانید که چگونه در محافل متعال چنین عمل می کنند! "بنابراین خانم Sonntag تمام راه را به پایین صحبت کرد
Healey هانسون.
jibes خود او می خواست به آن پاسخ "اوه ، به شیطان!" اما او هرگز کاملا nerved
خود را به این اظهار نظر معقول. او resenting وجود تمام
بانچ است.
او به سخن گفتن Tanis "عزیزم کری" و "مین Sonntag شنیده بود -- او تا باهوش --
شما او عشق ورزیدن "اما آنها شده بود ، هرگز واقعی برای او.
او Tanis عنوان که در خلاء گل سرخ رنگی زندگی می کنند تصویر کرده بود ، انتظار برای او ، از همه
عوارض از ارتفاعات گل. به هنگام بازگشت ، او مجبور به تحمل
حمایت از شیشههای Soda - کارمندان جوان.
آنها damply دوستانه به عنوان دوشیزه Sonntag خشگی خصمانه بود.
آنها او را به نام "Georgie قدیمی" و فریاد زد : "بیا در حال حاضر ، ورزش ، لرزش پا"... پسران در
کتهای belted ، پسر جوش دار ، به عنوان جوان به عنوان تد و به عنوان شل و ول به عنوان گروه کر مردان ، اما قدرتمند
رقص و گرامافون و دود سیگار را به ذهن و سرپرستی Tanis.
او سعی کرد به یکی از آنها ، او گریه اما صدای او creaked "کار خوب ، پیت!" است.
Tanis ظاهرا مصاحبت darlings رقص لذت می برد و او را به bridled
لاس زنی های شیرین و مطلوب خود را و معمولی آنها را در پایان هر یک از رقص بوسید.
بابیت از اون متنفر بودم ، برای لحظه ای.
او را دیدم او را به عنوان میانسال. او از چین و چروک در نرمی مطالعه قرار گرفت
گلو او ، گوشت کساد در زیر چانه او را.
ماهیچه ها از جوانان خود را محکم بسته شده بودند شل و افتادگی است.
بین رقص او در بزرگترین صندلی نشسته ، تکان دادن سیگار او ، احضار او
ام مرغزار می آیند و صحبت کردن با او.
("او فکر می کند she'sa شکوفه دهی ملکه!" بابیت growled.)
او به خانم Sonntag شعار می دادند ، : "آیا استودیو کوچک من شیرین؟"
("استودیو ، موش!
اتمام حجت ساده ، خدمتکار و غذا سگ تخت! اوه ، خدا ، من آرزو می کنم به خانه بود!
من تعجب می کنم که ها اگر من می توانم یک گریز را ندارد؟ ")
رویای او تار بزرگ شد ، با این حال ، او خود را اعمال Healey هانسون خام اما
ویسکی شدید. او با دسته مخلوط است.
او شروع به شادی که Nork کری و پیت ، تقریبا از هوشمند
جوانان زیرک ، به نظر می رسید او را دوست ، و آن را فوق العاده مهم بود به بیش از برنده شدن
تندخو و گستاخ مرد مسن تر ، که ثابت می شود یک کارمند راه آهن به نام Fulton Bemis.
مکالمه از دسته تعجبی ، پر رنگ ، پر از
مراجع به مردم آنها بابیت نمی دانستند.
ظاهرا آنها بسیار راحت از خود فکر است.
آنها بانچ ، عاقلانه و زیبا و سرگرم کننده بودند ، آنها Bohemians و شهرنشینان بودند ،
عادت به تمام تجملات اوج : سالن رقص ، فیلم تئاتر ، و
roadhouses و در برتری بدبینانه به
افرادی بودند که "آهسته" و یا "خسیس" آنها cackled :
"اوه ، پیت ، آیا به شما بگویم آنچه را که دوبله از صندوقدار گفت : زمانی که من در اواخر شد
دیروز؟
آه ، آن را هر اثر مضر - ly بی بها! "" اوه ، اما TD نه خورشتی!
بگو ، او به سادگی ossified شد! چه گلادیس می گویند به او؟ "
"فکر می کنم از عصب Bickerstaff باب تلاش برای بدست آوردن ما به خانه اش می آیند!
بگو : عصب از او! آیا می توانید ضرب و شتم آن را برای عصب؟
بعضی از عصب من تماس بگیرید! "
"آیا شما متوجه چگونه خال خال بود به رقص؟ هی ، او نه محدود! "
بابیت بود شنیده شود sonorously موافقت با مینی بار منفور دوشیزه Sonntag
، که افرادی که اجازه یک شب بدون رقص به موسیقی جاز این نوع شپش را با خود حمل کنید ، pikers بودند ،
فقیر و ماهی ، و او roared : "شما شرط می بندم!
زمانی که خانم کری Nork gurgled ، "آیا شما عشق را به روی زمین نشستن نیست؟
این غیرمتعارف! "او شروع به فکر می کنم بسیار به خوبی از
بانچ است.
هنگامی که او ذکر شده دوستان خود را سر جرالد Doak ، پروردگار Wycombe ، ویلیام واشنگتن
Eathorne و Frink رفیق بودن ، او افتخار خود را علاقه مودب و فروتن است.
او تا به طور کامل به داخل روح فرحناک که او نه چندان ذهن دیدن Tanis
افتادگی در برابر شانه از جوانترین و milkiest از مردان جوان ، و
خود او مورد نظر برای نگهداری کری Nork
از طرف گوشتالو ، و آن کاهش یافته است فقط به این دلیل Tanis نگاه عصبانی.
وقتی او به خانه رفت ، در دو ، او به طور کامل عضو از دسته ، و تمام هفته
پس از آن که توسط کنوانسیون بسیار straitened محدود بود ، بسیار
پوشیدن مطالبات ، از زندگی خود را از لذت و آزادی.
او تا به حال برای رفتن به احزاب خود ، او در تحریک درگیر شد که همه
تلفن به هر کس دیگری که او تا به حال به معنای آنچه او خواهم گفت : او می خواهم
گفت که ، و به هر حال ، چرا پیت رفتن بود که در اطراف او می خواهم آن را گفت؟
در یادگیری حرکات یکدیگر بودند یک خانواده بیشتر مصر هرگز
دسته.
همه آنها volubly می دانستند ، یا indignantly مورد نظر را می دانید ، که در آن همه دیگران بود
هر دقیقه از هفته.
بابیت در بر داشت خود را به کری یا Fulton Bemis توضیح فقط به آنچه او انجام شده بود
که او باید آنها را تا ده ساعت نمی پیوست ، و پوزشخواهی به خاطر داشتن
با آشنایی کسب و کار را به شام رفته است.
هر عضو از دسته شد به تلفن به هر عضو دیگر انتظار می رود حداقل
یک بار در هفته.
«چرا شما مرا به نام؟ بابیت accusingly ، خواسته نه تنها توسط
Tanis و کری اما در حال حاضر توسط دوستان جدید باستان ، Jennie و Capitolina و
***.
اگر برای یک لحظه او Tanis به عنوان پژمرده و احساساتی دیده بود ، او از دست داده که
تصور در رقص کری Nork. خانم Nork به حال خانه ای بزرگ و کوچک
شوهر.
حزب او آمد همه از دسته ، شاید سی و پنج تن از آنها زمانی که آنها
به طور کامل بسیج است.
بابیت ، تحت نام "Georgie قدیمی ،" بود در حال حاضر پیشرو از دسته ، از آنجا که هر
ماه آن را تغییر نیمی از اعضای آن را و او که می تواند روز های ماقبل تاریخ از را به یاد می آورند
دو هفته پیش ، قبل از خانم Absolom
خشونت علیه تظاهر کنندگان مواد غذایی ، به ایندیاناپولیس رفته بود و مک "درد رو در"
مینی ، رهبر ارجمند و قادر به منت بگذاریم و Petes جدید و Minnies و
Gladyses.
در کری ، Tanis ندارد به کار شدن میزبان.
او با وقار و اطمینان ، رقم خوب و شفاف در رهبانیت نوعی پارچه ابریشمی سیاه و سفید او تا به حال
همیشه عاشق و در فضاهای وسیع تری از آن خانه زشت بابیت قادر به نشستن بود
بی سر و صدا با او.
او از تنفر شدید اولین خود توبه ، mooned در پا او را ، و خوشبختانه خانه اش راند.
روز بعد او خریداری یک کراوات زرد خشونت ، را به خود را برای او جوان است.
او می دانست ، کمی متاسفانه ، که او نمی تواند خود را زیبا و خود او مشهود
به عنوان سنگین ، اشاره چاقی ، اما او رقصیدند ، لباس پوشیدن او ، او chattered ، به عنوان
جوان به عنوان او... به عنوان جوان او به نظر می رسید به شود.
IV
همانطور که همه تبدیل ، که آیا به یک مذهب ، عشق ، و یا باغبانی ، پیدا کردن به عنوان سحر و جادو که
هر چند تاکنون این سرگرمی به نظر می رسید وجود دارد ، در حال حاضر تمام جهان است
پر از خشم خود ، بنابراین ، یک بار او
تبدیل به اتلاف ، بابیت کشف فرصت های مطلوب برای آن
در همه جا. او تا به حال یک دیدگاه جدید از همسایه ورزشی خود ،
سام Doppelbrau.
Doppelbraus مردم احترام ، کوشا از مردم ، مردم مرفه بودند ،
ایده آل است که از شادی کاباره ابدی شد.
زندگی خود را با جشن و شادمانی پر سر و صدا حومه از الکل ، نیکوتین ، بنزین تحت سلطه بود ،
و بوسه.
آنها و مجموعه آنها کار کرده با قابلیت تمام هفته و تمام هفته نگاه به جلو به
شنبه شب ، زمانی که آنها را ، به عنوان آنها به آن ابراز ، "پرتاب یک حزب" و
پرتاب حزب noisier و noisier تا رشد
یکشنبه سپیده دم ، و معمولا شامل اکسپدیشن موتور بسیار سریع به هیچ جا
خاص در
یک شب هنگامی که Tanis در تئاتر ، بابیت خود پر جنب و جوش با
Doppelbraus ، قول دوستی با مردان که او برای سال privily به تقبیح کرد
خانم بابیت به عنوان یک دسته "فاسد قلع
شاخ که من بیرون رفتن با پوسیدگی در صورتی که مردم بر روی زمین بودند. "
آن شب او sulkily آمده بود خانه و در مقابل خانه poked ، chipping
خاموش پیاده روی یخ - لخته شدن ، مانند ردپاها فسیلی ، ساخته شده توسط گام های عابران
در جریان برف اخیر.
هوارد Littlefield آمد snuffling. "هنوز بیوه مرد ، جورج؟"
"Yump. سرد دوباره به شب است. "
"چه شما را از زن می شنوید؟"
"او احساس خوب ، اما خواهرش هنوز هم بسیار بیمار است."
"بگو ، بهتر است در می آیند و شام با ما به شب ، جرج."
اوه -- اوه ، به لطف.
به بیرون بروید. "ناگهان او می تواند Littlefield تحمل نیست
اجرای جالب تر در مورد آمار کاملا غیر مشکلات است.
او در پیاده روی خراشیده و grunted.
سام Doppelbrau ظاهر شد. Evenin '، بابیت.
کار سخت؟ "" Yuh ، ورزش LIL. "
"به اندازه کافی سرد را برای شما به شب؟"
"خوب ، فقط در مورد" "هنوز هم بیوه مرد؟"
UH - متعجب. "
"بگو : بابیت ، در حالی که او دور -- من می دانم که شما اهمیتی نمی دهند بیشتر برای مست کردن و دعوا است ، اما
Missus و من awfully خوشحالم اگر شما می تواند در بعضی از شب می آیند.
فکر می کنم شما می توانید معجون خوبی برای یک بار ایستادن؟ "
"آن ایستاده؟ fella جوان ، من شرط می بندم قدیمی عمو جورج می تواند مخلوط
بهترین کوکتل در ایالات متحده این! "
"مرحبا! این راه به صحبت!
در اینجا نگاه کنید : مردمی از آمدن به خانه وجود دارد به شب ، Louetta سوانسون و برخی از
دیگر آنهایی که زندگی می کنند ، و من برای باز کردن یک بطری ماشین پنبه پاک کنی قبل از جنگ ، و شاید می کنیم
رقص در حالی که.
چرا در موسیقی جاز آن را کمی ، شما نه فقط برای یک تغییر رها؟ "
"خوب -- چه زمان آنها آینده؟" او در سام عزیز Doppelbrau در نه بود.
این سومین بار است که او را به خانه وارد شده بود شد.
طرف ده نفر از او خواستار Doppelbrau آقای "سام ، هوس قدیمی."
در یازده همه آنها سوار به مزرعه مسافرخانه قدیمی است.
بابیت شنبه در پشت خودرو Doppelbrau با Louetta سوانسون.
هنگامی که او timorously را به عشق به او تلاش کرده بود.
در حال حاضر او انجام امتحان کنید ، او صرفا ساخته شده عشق و Louetta سر خود را بر روی خود کاهش یافته است
شانه ، به او گفت چه شخص نق زن ادی بود ، و بابیت به عنوان مناسب و معقول و به خوبی پذیرفته شده
باده گسار و عیاش آموزش دیده.
با کمک بانچ Tanis ، Doppelbraus و همراهان دیگر در
فراموشی ، شب به مدت دو هفته وجود ندارد که او را بر نمی گرداند خانه در اواخر
و لرزان.
با دانشکده های دیگر او تاری او هنوز به حال هدیه ای است که قادر به رانندگی رانندگان
زمانی که او کمیاب می تواند راه رفتن و آهسته در گوشه و کنار و اجازه می دهد برای نزدیک شدن به
اتومبیل.
او به خانه آمد wambling. اگر ورونا و کنت Escott بود در مورد او
گذشته آنها را با یک تبریک شتابزده ، از سطح جوان به طرز وحشیانه ای آگاه
نگاهها و مخفی می کردند خود را تا پله.
او متوجه شد زمانی که او را به خانه گرم آمد که او hazier از او تا به حال اعتقاد بر این بود.
سر او چرخید. او جرأت دراز بکشید.
او سعی کردم به خیس خوردن الکل را در یک حمام داغ.
برای لحظه ای سر خود را واضح تر بود اما زمانی که او در مورد حمام خود نقل مکان کرد
محاسبات از راه دور در اشتباه بودند ، به طوری که او کشیده حوله ، و
زدم بیش از ظرف صابون با جغ جغ یا تلق تلق کردن
که او می ترسید ، او را به بچه ها خیانت.
سرد در پانسمان ، لباس شب خود او سعی کردم به خواندن مقاله شب.
او می تواند هر کلمه را دنبال کنید. او به نظر می رسید که در حس از چیزها را ، اما یک دقیقه
پس از آن او نمی توانست گفته آنچه که او شده بود.
هنگامی که او به رختخواب رفت و مغز او به پرواز در آمد در محافل ، و او عجله شنبه ، مبارزه
برای کنترل خود است.
در گذشته او قادر به دروغ هنوز هم ، احساس تنها کمی از بیماری و سرگیجه -- و
فوق العاده شرمنده. برای پنهان کردن "شرط" او از خود
کودکان!
برای داشتن رقصید و با مردم آنها نفرت فریاد زد :
گفته اند که چیز های احمقانه ، سونگ آهنگ ساده لوحانه ، سعی کردم به بوسه دختران احمقانه!
Incredulously او به یاد او که توسط آشنایی خروش خود را با آنها گذاشته بود
خود را به سایه از جوانان را بخواهد که از او لگد باز
دفتر ، که توسط رقص بیش از حد ardently او
خود را از rattiest زنان پژمرده در معرض سرزنش است.
همانطور که آمد خستگی ناپذیر را به او به او snarled ، "من خودم نفرت!
خدا چگونه خودم بدم! "
اما ، او raged ، "من از طریق! دیگر هیچ!
حال به اندازه کافی ، مقدار زیادی! "
او حتی surer در مورد آن صبح روز بعد ، هنگامی که او تلاش می شود قبر و
پدری با دختر خود را در صبحانه. در موقع ظهر بود کمتر مطمئن است.
او را انکار کند که او یک احمق شده بود ، او که آن را دیدم تقریبا به وضوح در نیمه شب ؛
اما او تلاش ، هر چیزی ، بهتر از بازگشت به زندگی از heartiness بی ثمر بود.
در چهار او می خواست یک نوشیدنی است.
او یک فلاسک ویسکی را در میز خود نگه داشته در حال حاضر ، و پس از دو دقیقه از نبرد او خود را
می نوشند.
سه نوشیدنی های بعد ، او شروع به دسته به عنوان دوستان مناقصه و سرگرم کننده ، و با
شش او با آنها بود... و داستان شد و به بیش از همه گفته شود.
هر روز صبح سر خود را ached کمی کمتر است.
سر بد برای نوشیدنی های حفاظت از او شده بود ، اما حفاظت از فاسد شده بود.
در حال حاضر او می تواند در سحرگاه مست ، هنوز رتبهدهی نشده است احساس خود را در خصوص رنجور
وجدان -- یا در معده خود را -- هنگامی که او در هشت بیدار.
بدون پشیمانی ، بدون تمایل به فرار از کار پر زحمت نگه داشتن با نشاط دشوار
دسته ، آنقدر زیاد بود به عنوان احساس حقارت اجتماعی خود را از زمانی که او قادر به نگه داشتن
بالا.
برای "livest" از آنها به عنوان جاه طلبی خود را در حال حاضر به عنوان آن را به حال به برتری در شده است
به ساختن پول در بازی گلف ، در موتور رانندگی ، در فصاحت و بلاغت ، در بالا رفتن به
McKelvey مجموعه است.
ولی گاهی او شکست خورده است. او متوجه شد که پیت و سایر مردان جوان
بانچ در نظر گرفته بیش از حد austerely مودب و کری که صرفا بوسید پشت
بیش از حد درب embarrassingly monogamic.
به عنوان بابیت مخفیانه از ارتفاعات گل به دسته ، بنابراین gallants جوان مخفیانه
از proprieties دسته کردن به "بار" با تندرست زنان جوان آنها
در فروشگاه های بزرگ و در coatrooms هتل برداشت.
هنگامی که بابیت تلاش کرد تا با آنها همراه است.
موتور خودرو ، یک بطری ویسکی می ، و برای او شلخته shrieking نقدی دختر وجود نداشت
از Parcher و استین. او در کنار او نشسته و نگران است.
او ظاهرا انتظار می رود "با نشاط او به همراه" اما هنگامی که او را خواند ، "هی ، leggo ،
ترک خرد کردن شپش ، گاراژ ، او را کاملا نمی دانند که چگونه برای رفتن در.
آنها در اتاق پشت سالن نشسته و بابیت سردرد بود ، توسط اشتباه
زبان عامیانه جدید خود را به آنها نگاه benevolently ، می خواست به خانه برود ، و به حال
نوشیدنی -- خوب بسیاری از نوشیدنی است.
دو شب بعد ، Fulton Bemis ، تندخو و گستاخ مرد مسن تر از دسته ، در زمان بابیت کنار
و grunted ، "در اینجا نگاه کنید ، هیچ یک از کسب و کار من است ، و خدا می داند من همیشه دامان من
سهم *** ، اما آیا شما فکر می کنید بهتر است خودتان را تماشا؟
شما در یکی از این chumps مشتاق چیزهایی که همیشه بیش از حد.
'D شما متوجه می شوید در حال پرتاب در خمر به همان سرعتی که شما می توانید ، می خورید و یکی
حق سیگار پس از دیگری؟ بهتر است آن را کاهش دهد در حالی که برای. "
بابیت tearfully گفت که Fult خوب قدیمی یک شاهزاده بود ، و بله ، او قطعا
قطع آن ، و پس از آن او روشن یک سیگار و یک نوشیدنی را در زمان و حال
نزاع فوق العاده با Tanis هنگامی که او گرفتار او که مهربان با کری Nork.
صبح روز بعد او از خودش متنفر است که او باید به یک موقعیت که در آن غرق شده
پانزدهم ارزیاب مانند Fulton Bemis می تواند زخم زبان زدن به او.
او درک که از او عشق به هر زن ممکن ، Tanis ندارد
دیگر یک ستاره خود را خالص ، و او تعجب که آیا او تا کنون بوده است هر چیزی بیشتر به
او را از یک زن.
و اگر Bemis به او سخن گفته بود ، افراد دیگر صحبت کردن در مورد او بودند؟
او به طرز مشکوکی از مردان در باشگاه های ورزشی که ظهر تماشا می کنند.
آن را به او به نظر می رسید که آنها ناراحت بودند.
آنها در مورد او صحبت شده بود پس از آن؟ او عصبانی شد.
او متخاصم شد.
او نه تنها دفاع از سنکا Doane اما حتی لذت YMC ، Vergil Gunch ساخته شده
نسبتا کوتاه در پاسخ او بود. پس از آن بابیت عصبانی نبود.
او می ترسند.
او به نهار بعد از باشگاه بوستر نیست ، بلکه مخفی می کردند در ارزان
رستوران ، و ، در حالی که او به munched یک ساندویچ گوشت ران خوک و تخم مرغ و قهوه sipped از
فنجان بر روی بازوی صندلی خود را ، او نگران است.
چهار روز بعد ، هنگامی که دسته را دارا بودند یکی از بهترین احزاب خود را ، بابیت راند
آنها را به میدان یخ بازی اسکیت که گذاشته شده بر روی رودخانه Chaloosa بود.
پس از آب شدن یخ زدگی خیابان ها در یخ صاف یخ زده بود.
گسترده کردن آن خیابان بی پایان باد rattled بین ردیف خانه های چوبی ،
و کل منطقه Bellevue شهر مرزی به نظر می رسید.
حتی با زنجیر ترمز ماشین روی هر چهار چرخ ، بابیت ترس از لغزش بود ، و زمانی که او
آمد او را به اسلاید طولانی از تپه پایین crawled شده ، هر دو ترمز در.
Slewing گرد گوشه آمد یک ماشین کمتر محتاط است.
این skidded ، آن را تقریبا آنها را با گلگیرهای عقب آن raked.
در تسکین در فرار خود را دسته -- Tanis ، مینی Sonntag ، پیت ، Fulton Bemis -- فریاد زد :
"آه ، عزیزم ،" و دست تکان دادند دست خود را به راننده دیگر آشفته.
سپس بابیت دید پروفسور Pumphrey laboriously خزنده تا تپه ، جریان ،
خیره owlishly در revelers.
او مطمئن بود که Pumphrey او را به رسمیت شناخته شده و شاهد Tanis او را ببوسد ، او به عنوان جمعیت ،
"شما چنین راننده خوب!"
در روز بعد ناهار او جستوجو کرد Pumphrey با "شب گذشته با برادر من و برخی از
از دوست های او. Gosh ، چه رانندگی!
لغزنده 'شیشه ای است.
فکر می کردم دیدم شما پیاده روی خیابان Bellevue هیل ".
، گفت : "نه ، من wasn't -- من شما را نمی بینم" Pumphrey ، عجله ، بلکه guiltily.
شاید دو روز پس از آن بابیت در زمان Tanis به ناهار در هتل Thornleigh.
او بود که به نظر می رسید و محتوا برای او صبر کنید در آپارتمان او را به اشاره با آغاز شده بود
لبخند سودا که او باید فکر می کنم اما کمی از او اگر او را به معرفی هرگز
دوستان او ، اگر او مایل بود تا با او به جز در فیلم دیده می شود.
به او ، او را به ضمیمه "خانمها" "از باشگاه ورزشی مصرف فکر کردم ، اما که بود
بیش از حد خطرناک است.
او می توانست به او معرفی و ، آه ، مردم ممکن است دچار سوء تفاهم و -- او
در Thornleigh به خطر بیافتد.
او غیر منتظره ای هوشمند ، همه در سیاه و سفید : tricorne کلاه کوچک سیاه و سفید ، سیاه کوتاه
کت caracul ، شل و نوسانی ، تیره رنگ و کلفت بالا رهبانیت مخملی سیاه و سفید در
زمان زمانی که اکثر لباس های خیابانی مانند روپوش شب بودند.
شاید او بیش از حد هوشمند است.
هر یکی در رستوران طلا و بلوط Thornleigh خیره در او بود به عنوان
بابیت او به دنبال یک میز.
او uneasily امیدوار بود که سر پیشخدمت آنها را محل با احتیاط پشت به من بدهید
ستون ، اما آنها در راهرو مرکز مستقر شدند.
Tanis به نظر می رسید به تحسین او متوجه او در بابیت با اسراف "آه لبخند زد ،
این خوب نیست! ارکستر سرحال به دنبال! "
بابیت به سختی در حال اسراف در عوض ، برای دو جدول دور او را دیدم Vergil
Gunch.
همه از طریق Gunch وعده های غذایی آنها را تماشا کرده ام ، در حالی که بابیت را تماشا می کردند خود را در حال تماشا
و lugubriously محاکمه از خراب کننده خوشنودی Tanis نگه دارید.
من مثل ولگردی و قانونی شکنی به روز احساس ، "او موج.
"من دوست دارم Thornleigh ، آیا شما نمی؟ آن چنان زندگی می کنند و در عین حال -- انجام آن آنقدر دقیق ".
او بحث در مورد Thornleigh ، خدمات ، مواد غذایی ، مردم او به رسمیت شناخته شده
در رستوران ، همه اما Gunch Vergil.
ظاهرا وجود ندارد هر چیز دیگری به صحبت می شود.
او وجدان در jests تکان و لرزش بال او لبخند زد ، او با او را که مینی توافق کردند
Sonntag بود "آنقدر سخت به همراه" و جوان پیت "چنین احمقانه بچه تنبل ،
واقعا خوب. "
اما خود او هیچ حرفی برای گفتن داشتند. او در نظر گرفته گفتن او نگرانی خود را در مورد
Gunch ، اما -- "اوه ، gosh ، آن بود بیش از حد به همه چیز و توضیح کار
در مورد Verg و همه چیز. "
او زمانی که او Tanis در واگن برقی قرار داده ، رها بود ، او شاد در آشنا بود
simplicities از دفتر او. در چهار ساعت Vergil Gunch او خواست.
بابیت ، آشفته بود ، اما Gunch در راه دوستانه آغاز شد :
"پسر چگونه است؟ بگو : برخی از ما در حال گرفتن طرح
ما به نوعی می خواهم که در این صورت شما می آیند. "
"خوب ، Verg. شلیک کنید. "
"شما می دانید ما در طول جنگ بود عنصر نامطلوب ، ردز و پیاده روی
نماینده و فقط ساده grouches مشترک ، مرده به حقوق ، و به همین ترتیب برای
کاملا در حالی که پس از جنگ است ، اما مردمی
فراموش خطر و است که به این cranks فرصتی برای شروع کار
زیرزمینی دیگر ، به ویژه تعداد زیادی از این سوسیالیست اطاق نشیمن.
خوب ، آن را به مردمی که تفکر صدای کمی را به تلاش آگاهانه
برای نگه داشتن bucking این همراهان.
بعضی از آدم پشت شرق تا به سازماندهی یک جامعه به نام لیگ شهروندان خوب برای فقط
این منظور.
البته به اتاق بازرگانی و لژیون آمریکایی و به همین ترتیب انجام یک کار خوب در
نگه داشتن مردم شرافتمند در زین ، اما آنها به بسیاری از علل دیگر اختصاص داده شده
که آنها نمی توانند شرکت به یک این مشکل به درستی.
اما لیگ شهروندان خوب ، GCL ، آنها چوب حق آن است.
اوه ، GCL به برخی از اهداف دیگر نمایان -- frinstance در
اوج من فکر می کنم باید برای حمایت از پروژه پارک گسترش و شهر
کمیته برنامه ریزی -- و پس از آن ، بیش از حد ، آن را
باید جنبه های اجتماعی ، که از بهترین مردم ساخته شده است -- رقص و به همین ترتیب ،
به خصوص به عنوان یکی از بهترین راه ها می تواند kibosh در cranks قرار داده است به درخواست این
کسب و کار تحریم اجتماعی به مردمی بنابراین شما می توانید 'EM دسترس نیست در غیر این صورت به اندازه کافی بزرگ است.
سپس در صورتی که کار نمی کنند ، GCL در نهایت می تواند یک هیأت کوچک در اطراف به ارسال
اطلاع مردمی که بیش از حد تلنگر که آنها برای انطباق با استانداردهای مناسب و معقول و ترک
تیراندازی کردن دهان خود را تا آزاد.
آیا آن صدا مانند سازمان می تواند یک کار بزرگ انجام دهید؟
ما در حال حاضر برخی از قوی ترین مردان در شهر ، و البته ما شما می خواهید شوید.
در مورد آن چگونه است؟ "
بابیت بود ناراحت کننده باشد. او احساس اجبار به تمام
استانداردهای او تا مبهم هنوز به شدت در حال فرار است.
وی خرابکاری :
"من فرض کنید شما به ویژه می خواهم بر روی فلو مانند سنکا Doane نور و سعی می کنند که
'EM --" "شما شرط می بندم زندگی شیرین خود ما را!
در اینجا نگاه کنید ، Georgie قدیمی : من برای یک لحظه ام هرگز بر این باور شما این بدان معنی زمانی که شما
دفاع Doane ، و اعتصاب و غیره ، در باشگاه است.
من می دانستم که شما به سادگی شوخی آن galoots فقیر مانند ضوابط و زمان اخذ رتبه علمی پژوهشی Finkelstein....
حداقل من مطمئنا امیدوارم که شما شوخی بودند! "
"خب دیگه -- اطمینان حاصل کنید -- البته شما ممکن است بگویند --" بابیت چگونه ضعیف او آگاه بود
صدا ، آگاهانه چشم بالغ و بی امان Gunch.
"Gosh ، شما می دانید که من ایستاده!
من هیچ همزن کار! من مرد کسب و کار ، برای اولین بار ، آخرین ، و همه
آن زمان!
اما -- اما صادقانه ، من فکر نمی کنم Doane بد تا بدان معنی است ، و شما رو به خاطر داشته باشید
او دوست قدیمی من است. "
"جورج ، وقتی که می آید حق را به مبارزه بین نجابت و امنیت
خانه ما در یک سو ، و فنا قرمز و آن سگ تنبل توطئه برای آبجو آزاد
از سوی دیگر ، شما به دوستی حتی قدیمی.
است که با من نیست علیه من است. "" یه - ES ، گمان می کنم -- "
"چگونه در مورد آن؟
مراجعه به ما در لیگ شهروندان خوب؟ "
"من باید به آن فکر می کنم ، Verg." "تمام حق ، همانطور که شما می گویند."
بابیت می شود اجازه دهید که به راحتی برطرف شده است ، اما Gunch در ادامه : "جرج ، من نمی
دانم چه بر شما آمده است ، هیچ یک از ما انجام دهد ؛ و ما صحبت زیادی در مورد شما.
برای در حالی که ما نمیفهمد که شما می خواهم به آنچه رخ داده به فقرا شراب سفید عصبانی می شوند ، و ما
شما برای هر چیزی که احمق شما گفت نبخشیدند ، اما چیزهای قدیمی در حال حاضر ، جورج و ما
نمی تواند از آنچه من به شما.
من شخصا همیشه شما دفاع است ، اما باید بگویم آن را بیش از حد برای من.
همه پسران در باشگاه های ورزشی و بوستر درد ، راه شما را در رفتن
عمدا touting Doane و دسته او از جهنم - hounds ، و صحبت کردن در مورد بودن
لیبرال -- که به معنی ابکی -- و
حتی گفت : این واعظ گای Ingram در هیچ حرفه ای عشق آزاد هنرمند.
و سپس راه شما شده است حمل بر روی شخصا!
جو Pumphrey می گوید : او شما را دیدم از شب های دیگر با یک باند totties ، تمام خورشتی
آبشش ها ، و در اینجا به روز حق را به Thornleigh -- خوب ، او ممکن است
تمام حق و یک بانوی کامل است ، اما او
مطمئنا مانند یک دامن بسیار همجنسگرا برای یک شخص با همسر خود به خارج از شهر به نگاه
مصرف به ناهار. آیا به نظر نمی آید.
شیطان بر شما آمده ، جورج؟ "
من there'sa اعتصاب تعداد زیادی از همنوعان که دانستن بیشتر در مورد کسب و کار شخصی من از من
انجام خودم! "
"در حال حاضر درد در من چون من بیرون می آیند پاپهن مثل یک دوست نمی رویم و می گویند
آنچه من فکر می کنم به جای tattling پشت سر خود ، راه کل بسیاری از 'EM انجام است.
من به شما جرج بگویید ، شما یک موقعیت در جامعه ، و جامعه انتظار دارد
تا آن را به شما برای زندگی. و -- بهتر است بیش از پیوستن به خوب فکر می کنم
لیگ شهروندان.
شما در مورد آن بعدا "او رفته.
آن شب ، بابیت dined به تنهایی.
همه قبیله از همراهان خوب مشابه را از طریق پنجره رستوران او را دیدم ، به اتهام جاسوسی بر روی
او را.
ترس شنبه در کنار او ، و او خود را گفت که به شب او نمی توانست به Tanis
صاف و او نیست... تا اواخر.
>
فصل ***
من تابستان قبل ، نامه خانم بابیت
با تمایل به بازگشت به اوج crackled شد.
در حال حاضر به آنها گفت : هیچ چیزی از بازگشت ، اما خیال اندیش "گمان می کنم همه چیز در جریان است
همه حق بدون من "در میان تواریخ خشک خود از آب و هوا و بیماری اشاره کرده
به بابیت که او تا به حال نشده است بسیار فوری در مورد آینده او.
او به آن نگران : "اگر او بودند ، و من در بالا بردن رفت
قابیل دوست من انجام شده است ، او می خواهم مناسب داشته باشد.
من به تصرف از خودم. من برای یادگیری بازی در اطراف و هنوز رتبهدهی نشده است
ایجاد یک احمق از خودم. من می توانم آن را انجام بیش از حد ، اگر مردمی مانند Verg Gunch
خواهید اجازه دهید من به تنهایی ، و Myra 'دور خواهید ماند.
اما -- بچه فقیر ، او تنهایی برای تلفن های موبایل. خداوندا ، من نمی خواهم به او صدمه دیده است! "
Impulsively او نوشت که آنها او را از دست رفته ، و نامه بعدی او با خوشحالی گفت که او
بود خانه بود.
او خود را متقاعد است که او مشتاق به او بود.
او گل سرخ را برای خانه خریداری چاق و چله برای شام ، او دستور داد ، او تا به حال ماشین تمیز
و پرداخته شده دارد.
تمام راه از ایستگاه با او به خانه او کافی در حساب خود را در تد
موفقیت در سبد توپ در دانشگاه است ، اما قبل از آنها به ارتفاعات گل
چیزی بیشتر برای گفتن وجود دارد ، و در حال حاضر
او احساس نیروی بی حسی خود ، تعجب که آیا او می تواند خوب باقی می ماند
شوهر و از خانه بیرون دزدکی حرکت کردن در این شب برای نیم ساعت با
بانچ است.
هنگامی که او ماشین قرار دارد به حال او blundered در طبقه بالا ، به آشنا تالک معطر
گرمای حضور او را blaring ، "راهنما کیسه خود را از حالت فشرده خارج کنید؟"
"نه ، من می توانید آن را. انجام
به آرامی او تبدیل شده است ، برگزاری یک جعبه کوچک ، و به آرامی او گفت : "من به ارمغان آورد
حال حاضر ، فقط یک سیگار برگ مورد است. من نمی دانم اگر شما می خواهم به آن را مراقبت -- "
او دختر تنها ، Myra قهوه ای جذاب تامپسون ، که او بود
ازدواج کرده ، و او تقریبا برای ترحم گریستم او را بوسید و besought ، "آه ، عسل ، عسل ،
CARE به آن را دارند؟
البته من! من افتضاح است افتخار شما آن را به من آورد.
و من نیاز به یک مورد جدید بد داشته باشند. "او تعجب که چگونه او خلاص شدن از شر
مورد او هفته قبل خریده بود.
و شما واقعا خوشحالم به من؟ "" چرا ، شما فقیر kiddy ، چیزی که شما شده است
نگرانی در مورد؟ "" خب ، شما ظاهرا به من دست بسیار
در آن زمان او روی لئامت دادن خود را از دروغ گفتن به پایان رسید به حال آنها بصورتی پایدار و محکم موظف شد دوباره.
ده آن شب آن را غیر محتمل به نظر می رسید که او تا کنون شده بود دور.
بود ، اما یک تفاوت : مشکل باقی مانده شوهر محترم ،
شوهر گل ارتفاعات ، هنوز شاهد Tanis و دسته با فرکانس.
او به تلفن Tanis وعده داده شده آن شب ، و در حال حاضر از آن بود melodramatically
غیر ممکن است.
او در مورد تلفن prowled impulsively thrusting دست به بالابر گیرنده ،
اما کاملا هرگز جسارت آن را در معرض خطر است.
همچنین می تواند یک دلیل برای لیز کردن به فروشگاه مواد مخدر در خیابان اسمیت او ،
با تلفن ، غرفه آن.
او با مسئولیت لادن بود تا او آن را انداخت خاموش با حدس و گمان : "چرا
دوخال باید به من اخم در مورد عدم توانایی به Tanis تلفن '؟
او می تواند همراه بدون من.
من هیچ چیز او بدهکار نیست. دختر She'sa خوب است ، اما من به او داده ام فقط
به همان اندازه به عنوان او به من است.... اوه ، لعنتی این زنان و روشی است که شما همه گره خورده است تا
در عوارض! "
II
به مدت یک هفته ، او به همسرش توجه بود ، در زمان او را به تئاتر ، به صرف شام در
Littlefields '؛ سپس خسته dodging و تغییر آغاز شد و حداقل دو
عصرها یک هفته او را با دسته به سر برد.
او هنوز به بهانه رفتن به الک و به کمیته جلسات اما کمتر و کمتر ساخته شده
او مشکل به بهانه او جالب ، کمتر و کمتر می بود او را تحت تاثیر قرار
آنها را باور.
او مطمئن بود که او می دانست او با چه ارتفاعات گل به نام مرتبط
"جمعیت ورزشی" ، هنوز هیچ یک از آنها آن را تصدیق می کنند.
در جغرافیا وابسته به عروسی ، فاصله میان به رسمیت شناختن لال اول
شکستن و پذیرش آن به عنوان بزرگ به عنوان فاصله بین ساده و بی تکلف اول
ایمان و شک اول.
همانطور که او شروع به رانش به دور او همچنین شروع به خود را به عنوان یک انسان ، دوست و
دوست نداشتن خود را به جای پذیرش خود را به عنوان بخش نسبتا متحرک
مبلمان ، و او compassionated که
شوهر و همسر رابطه که در بیست و پنج سال زندگی زناشویی ، تبدیل شده بود
جداگانه و واقعی نهاد.
او به یاد می آورد چراغ های بالای خود را در تعطیلات تابستان در ویرجینیا مرغزار زیر آبی
دیوار از کوه ها ؛ تور موتور خود را از طریق اوهایو ، و اکتشاف
کلیولند ، سینسیناتی ، و کلمبوس ؛
تولد ورونا ، ساختمان خود را از این خانه جدید ، برنامه ریزی شده تا آنها را از طریق آسایش
سن مبارک -- chokingly آنها گفته بود که ممکن است خانه یا آخرین آنها
که تا کنون داشته.
با این وجود بیشتر یاد نرم شدن خود را از این لحظه های عزیز او را از پارس نگه دارید
در شام ، "بله ، بیرون رفتن چند ساعت F'. آیا بنشیند برای من نیست. "
جرات نکرد که در حال حاضر به خانه برمی گردند مست ، و هر چند او در بازگشت خود را به بالا خشنود
اخلاق و با گرانش به پیت و Fulton Bemis در مورد نوشیدن آنها صحبت کرد ، او
prickled در انتقاد unexpressed Myra
و sulkily مدیتیت که "یک شخص نمی تواند یاد بگیرند که مسئولیت رسیدگی به خود اگر او
همیشه توسط تعداد زیادی از زنان برجسته بود. "او دیگر تعجب اگر کمی Tanis نبود
فرسوده و احساساتی.
در مقابل به Myra راضی او را دیدم او را به عنوان سریع و هوا منتقل و درخشنده ،
آتش روح tenderly به اجاق دولا شدن ، و با این حال pitifully او در brooded
همسرش ، او در مدت زمان طولانی تر با Tanis شود.
سپس خانم بابیت عبا مناسب و معقول از شوربختی خود و مرد شگفت زده پاره
او کشف کرد که داشتن شورش کوچک از خود را تعیین.
III آنها در کنار آتش fireless محل بودند ،
در شب.
"Georgie ،" او گفت ، "شما داده نشده من لیستی از هزینه های خانه خود را در حالی که من
بود دور "" نه ، من -- Haven't آن ساخته شده است هنوز..
خیلی affably : "Gosh ، ما باید سعی کنید برای حفظ هزینه های امسال است."
"هست که در آن است. من نمی دانم که در آن همه پول می رود.
من سعی می کنم به صرفه ، اما آن را فقط به نظر می رسد برای تبخیر است. "
"گمان می کنم من شایسته نیست به صرف این کار از حد بر روی سیگار برگ.
نمی دانم ، اما آنچه من کاهش سیگار کشیدن من ، شاید آن را کاهش دهد به طور کامل.
من از یک راه خوب برای انجام این کار فکر می کرد ، روز دیگر : در این سیگار cubeb شروع ،
و آنها نوع انزجار من با سیگار کشیدن می خواهم. "
"آه ، من برای شما آرزو می
این است که من اهمیتی نمی دهند ، اما صادقانه ، جورج ، آن را آنقدر بد است برای شما به سیگار کشیدن بسیار است.
آیا شما فکر می کنید شما می توانید مبلغ را کاهش دهد؟
و جورج -- من متوجه در حال حاضر ، وقتی شما به خانه از این لژ و همه ، که
گاهی اوقات شما بوی ویسکی می.
Dearie ، شما می دانید من نگران نباشید خیلی در مورد سمت اخلاقی از آن ، اما شما باید
معده ضعیف و شما می توانید تمام این آشامیدنی خواهد ماند. "
"معده ضعیف ، جهنم!
من حدس می زنم من می توانم خمر من در مورد حمل و همچنین اکثر مردمی! "
"خب ، من فکر می کنم شما باید مراقب باشید. آیا نمی شد می بینید ، عزیزم ، من نمی خواهم شما را به
مریض است. "
"بیمار موش ها! من یک کودک نیست!
من حدس می زنم من است که قصد ندارم به مریض فقط به خاطر اینکه شاید هفته ای یک بار من شلیک
قطار سریع السیر!
این مشکل با زنان است. آنها همیشه مبالغه است. "
"جورج ، من فکر نمی کنم شما باید به صحبت در آن راه که من فقط برای صحبت کردن
خود خوب است. "
"من می دانم ، اما gosh تمام fishhooks ، که مشکل زنان!
آنها همیشه انتقاد و اظهار نظر و آوردن تا چیز ، و پس از آن آنها می گویند
آن را برای خود خوب "است!"
"چرا ، جورج ، که یک راه خوب برای در اینمورد صحبت کنید ، به پاسخ من کوتاه نیست."
"خب ، من معنی نیست که به پاسخ کوتاه ، اما gosh ، صحبت کردن که اگر من یک مهد کودک بود
بچه بداخلاق و لوس ، قادر به حمل و نقل کردن یک قطار سریع السیر بدون تماس برای آمبولانس مری سنت!
یک ایده خوب شما باید از من داشته باشد! "
"اوه ، این است که نه تنها -- من نمی خواهم به شما مریض و -- من ، من نمی دانستم
تا اواخر بود! فراموش نکنید که به آن خانواده را به من بدهد
حساب زمان در حالی که من فاصله گرفت. "
"اوه ، رعد و برق ، چه استفاده از گرفتن مشکل را به' EM در حال حاضر؟
اجازه بدهید فقط جست و خیز 'EM برای آن دوره است."
"چرا ، جورج بابیت ، در تمام سال های ایم شده است ازدواج کرده ایم شکست خورده هرگز
نگه داشتن یک حساب کاملی از هر پنی که ما صرف کرده ایم! "
"نه. شاید که مشکل ما است. "
"آنچه در جهان آیا شما چیست؟"
"اوه ، من هیچ چیز معنی نیست ، تنها -- گاهی اوقات من چنان رفو بیمار و خسته از این همه
روال و حسابداری در دفتر و هزینه در منزل و fussing و
stewing و fretting و پوشیدن خودم
نگران کننده ای بیش از یک مقدار زیادی از آشغال که واقعا به این معنی نیست چیزی doggone ، و تا این حد
دقیق و -- خوب خداوند ، شما چه فکر میکنید من ساخته شده؟
من می توانستم یک سخنور خوب رفو ، و در اینجا من سر و صدا و اخم و نگرانی -- "
"آیا شما فرض کنید من همیشه خسته از fussing؟
من چنان با سفارش سه وعده غذا در روز ، سه صد و شصت و پنج روز بی حوصله
سال ، و اذیت نمودن چشمانم دوخت ماشین بیش از آن نفرت انگیز ، و مراقبت از خود
لباس و Rone و تد و Tinka
و همه ، و لباس های شسته شده ، و darning جوراب ، و رفتن به پایین Piggly
Wiggly به بازار ، و آوردن خانه سبد من برای صرفه جویی در پول در پول نقد و حمل
و -- همه چیز »
"خب ، gosh ،" با یک حیرت خاص ، "گمان می کنم شاید شما!
اما بحث در مورد -- در اینجا من در دفتر می شود هر روز ، در حالی که شما می توانید بروید
از تمام بعد از ظهر و مردمی و دیدار با همسایگان و انجام هر blinkin
چیزی که شما می خواهید! "
"بله ، و جریمه زیادی خوب است که من می کند! فقط صحبت کردن در بیش از همان چیزهایی قدیمی با
جمعیت همان قدیمی ، در حالی که شما همه انواع از مردم جالب در آینده به
در دفتر را ببینید. "
"جالب!
بد خو dames قدیمی است که می خواهند بدانند که چرا من باید خانه های گرانبها و عزیز خود را اجاره نمی
برای حدود هفت برابر ارزش آنها ، و دسته ای از این نوع شپش را با خود حمل قدیمی سوژه متحرک از روبرو ابدی
daylights خارج از من به خاطر آنها نمی
دریافت هر صد از اجاره خود را توسط سه GM در دوم ماه!
مطمئنا! جالب!
درست به اندازه آبله های کوچک و جالب! "
"حالا ، جورج ، من نمی خواهد شما را در من فریاد می زدند که راه!"
"خوب ، آن بز من راه زنان شکل که یک مرد می کند یک چیز رفو انجام نشده است اما می شود
نشستن بر روی صندلی خود را و کنفرانس های عاشق با بسیاری از dames درجه یک و
را 'EM چشم خوشحالم!"
"من حدس می زنم شما را مدیریت آنها را چشم به اندازه کافی خوشحال می دهد هنگامی که وارد میدان می شوید"
"به نظر شما چه معنی؟ معنای تعقیب flappers؟ "
"من باید امید -- در سن شما!"
"در حال حاضر شما در اینجا نگاه کنید! شما نمی توانید آن را باور نمی -- البته همه شما
چربی کمی Georgie بابیت است. مطمئنا!
مرد دستی در اطراف خانه!
رفع کوره که کوره انسان نشان نمی دهد ، و پرداخت صورتحساب ، اما
مبهم ، مبهم افتضاح است!
خوب ، شما ممکن است آن را باور نمی کند ، اما برخی از زنان وجود دارد که فکر می کنم قدیمی جورج بابیت
به گونه ای است که طلایه دار بد نیست!
آنها فکر می کنند او خیلی بد به دنبال ندارد ، و نه آنقدر بد است که آن لطمه می زند به هر حال ، و او
خط خیلی خوب وزش ، و برخی حتی فکر می کنم او تکان Walkover رفو ستمکاران در
رقص! "
"بله." او به آرامی صحبت کرد.
"من شک زیادی نیست که زمانی که من دور شما را مدیریت برای پیدا کردن مردم که به درستی
قدردانی شما "
"خب ، من فقط معنی --" او ، با یک صدای انکار اعتراض است.
سپس او را به صداقت نیمه عصبانی شد. "شما شرط می بندم من!
پیدا کردن مقدار زیادی از مردمی ، و doggone آنهایی که زیبا ، که فکر نمی کنم من ضعیف stomached
عزیزم! "" این دقیقا همان چیزی بود گفت!
در اطراف شما می توانید با هر کسی شما لطفا اجرا است ، اما من قرار است به نشستن و منتظر
شما خواهد شد.
شما از این فرصت برای دریافت تمام انواع فرهنگ و همه چیز ، و ماندن
صفحه اصلی -- »
"خب ، gosh متعال ، هیچ چیز برای جلوگیری از کتاب خواندن شما وجود دارد و رفتن به
سخنرانی ها و همه که ناخواسته ، وجود دارد؟ "" جرج ، من به شما گفتم ، من شما را ندارد
فریاد من است که می خواهم!
من نمی دانم چه بر شما آمده است. شما استفاده می شود هرگز با من صحبت کنه در این
راه بد خو. "
"من به معنای به صدا بد خو ، اما gosh ، قطعا آن را می سازد من درد را به سرزنش
چرا که شما نگذارید تا با چیز است. "" من رفتن به!
آیا شما به من کمک کند؟ "
"مطمئن. هر چیزی من می توانید انجام دهید به شما کمک
فرهنگ و خط گرفتن -- مال شما بتواند کمکی بکند ، GF بابیت ".
"خوب پس از آن من می خواهم شما را به به خانم Mudge نشست اندیشه جدید با من ، در کنار
بعد از ظهر یکشنبه. "" خانم که چه کسی؟ "
"خانم اپال امرسون Mudge.
میدان مدرس برای لیگ اندیشه نوین آمریکایی.
او در "پرورش روح خورشید قبل از لیگ بالاتر صحبت می کنند
اشراق ، در Thornleigh. "
"اوه ، پانک! جدید اندیشه.
فکر با تخم مرغ آب پز درهم! پرورش -- آن را برای تلفن های موبایل مانند "چرا
یک موش که مبدل می چرخد؟ '
spiel That'sa جریمه نقدی برای یک پروتستان خوب برای رفتن به زمانی که شما می توانید توضیحات شنیدن
درو! "
"کشیش درو یک محقق و سخنران منبر و همه است ، اما او ندارند
التهاب درونی ، به عنوان خانم Mudge فراخوانی می کند ، او کسی است که منبع الهام برای عصر جدید نیست.
زنان نیاز به الهام در حال حاضر است.
بنابراین من می خواهم به شما می آیند ، و به شما به عنوان وعده داده شده است. "
IV
شعبه اوج لیگ از اشراق بالاتر در کوچکتر با یکدیگر ملاقات کردند
سالن رقص در Thornleigh هتل ، آپارتمان های تصفیه شده با دیوارهای سبز کم رنگ و گچ
تاج گلی از گل های سرخ ، کفپوش پارکت تصفیه شده ، و صندلی های فوق العاده تصفیه اب طلا کاری ضعیف.
در اینجا شصت و پنج زن و ده مرد جمع شده بودند.
بسیاری از مردان slouched در صندلی خود و wriggled ، در حالی که همسران می نشستند سختگیرانه
در توجه ، اما دو نفر از آنها را -- کلفت قرمز ، گوشتدار مردان -- به عنوان محترمانه به عنوان مؤمن
همسران خود.
آنها تازه پیمانکاران غنی که ، داشتن خریداری خانه ها ، موتورها ، با دست رنگ آمیزی شده
تصاویر ، و gentlemanliness ، در حال حاضر خرید و فلسفه آماده ساخته تصفیه.
شده بود ، با آنها بازی شیر یا خط که آیا برای خرید از اندیشه های جدید ، علم مسیحی ، و یا
خوب استاندارد مدل بالا کلیسا Episcopalianism.
در جسم ، اپال خانم امرسون Mudge سقوط تا حدودی کوتاه از یک جنبه نبوی است.
او تسویه حساب ساخته شده و گوشتالو ، با مواجهه با زبان و لهجه مردم پکن پر افاده ، یک دکمه از بینی ،
و بازوها به قدری کوتاه است که ، با وجود خشمگین ترین تلاش او ، او نمی تواند قلاب
دست خود را در مقابل از او به عنوان او را در انتظار پلت فرم نشسته است.
رهبانیت او از پارچه تافته و مخمل سبز ، با سه رشته هایی از مهره های شیشه ای و بزرگ
تاشو چشم و عینک آویزان از یک روبان سیاه ، یک پیروزی پالایش شد.
خانم Mudge توسط رئیس جمهور از لیگ از اشراق بالاتر معرفی شد ،
زن جوان نسبتا پیر با صدای حسرت ، spats سفید ، و سبیل.
او گفت که خانم Mudge در حال حاضر که آن را به ساده ترین عقل چگونه خورشید ساده
روح می تواند کشت و آنها هستند که شده فکر کردن در مورد پرورش یک
را انجام دهند به گنج خانم Mudge
کلمات ، زیرا حتی اوج (و همه می دانستند که اوج ایستاده بود در ون از
معنوی و پیشرفت اندیشه جدید) اغلب فرصت برای نشستن بر سر
فوت چنین خوشبین الهام بخش و
نماد متافیزیکی را به عنوان خانم اپال امرسون Mudge که زندگی از وسیعتر زندگی کرده بود
سودمندی از طریق تمرکز ، و در سکوت آن اسرار از روان
کنترل و کلید داخلی بودند که
بلافاصله رفتن برای تبدیل و آوردن صلح ، قدرت و رفاه به ناراضی
کشورها ؛ و به همین ترتیب ، دوستان ، آنها را برای این گوهر گرانبها و نوک ساعت را فراموش
توهمات واقعی ظاهری ، و در
شکوفایی VERITAS عمیق ارتفاع عبور ، به همراه خانم اپال امرسون Mudge ،
به عرصه ی زیبا.
اگر خانم Mudge شد ، بلکه از pudgier از یک swamis یکی از yogis ، seers ، و مانند
آغاز ، در عین حال صدای او را به حال توجه داشته باشید حرفه ای واقعی است.
آن تصفیه شده و خوش بینانه است. overpoweringly آرام بود ؛ آن را در سرازیر شد
خستگی ناپذیر ، بدون یک کاما ، تا بابیت هیپنوتیزم شده بود.
کلمه مورد علاقه او بود "همیشه" ، که او تلفظ olllllle راه است.
ژست اصلی او برکت با دو جامه اسقفی اما کاملا با وقار بود
انگشتان پر از کنده درخت.
او در مورد این ماده اشباع معنوی توضیح داد :
"کسانی هستند وجود دارد --"
"آن" او ساخته شده شیرینی مرتبط طولانی بیرون کشیده شده ، یک فراخوانی ظریف در دور
گرگ و میش جزئی. chastely توبیخ شوهران بی قرار ،
هنوز آنها را به ارمغان آورد یک پیام شفا.
"کسانی هستند که را دیده اند ، RIM و بیرونی ظاهری آرم هستند کسانی که وجود دارد وجود دارد
که دیدم و در شور و شوق خود را به برخی از بخش برخوردار و
بخشی از آرم ها کسانی هستند که وجود دارد
در نتیجه flicked اما نفوذ و radioactivated توسط Dynamis همیشه به
و وپیش assertative که آنها داشتن و برخوردار از آرم ها و
Metaphysikos اما این کلمه را به شما این
مفهوم تصویر را بزرگ تر ببینید. من که کسانی هستند که مطلق نیست حتی inceptive نیست و این که
معظم له در ذات قطعی خود را همیشه همیشه همیشه تمام iness و -- "
این ثابت کرد که جوهر روح خورشیدی بر حقیقت استوار بود ، اما هاله آن و
Effluxion طرب شد :
"چهره همیشه روز با طلوع خنده با شور و شوق از آغاز
درک که همه کار با هم در انقلاب چرخ و پاسخ
تنگی از Soured روح Destructionists با تاکید خوشحالم --
آن را برای حدود یک ساعت و هفت دقیقه رفت.
در پایان خانم Mudge با قدرت بیشتر و نقطه گذاری صحبت کرد :
"حالا به من به همه شما مزایای استفاده از وابسته به عرفان پیشنهاد اجازه و
Pantheistic دایره خواندن شرقی ، که من نماینده.
شی ما این است که برای متحد کردن همه مظاهر عصر جدید را به یکی از
انسجام تمام -- اندیشه های جدید ، کریستین ساینس ، عرفان ، ودانتا ، بهائیت و
جرقه از نور جدید.
اشتراک است ، اما ده دلار در سال است ، و برای این چندرقاز صرف اعضای
دریافت نه تنها ماهنامه ، مروارید شفا ، اما امتیاز
ارسال در حق رئیس جمهور ، احترام ما
Dobbs مادر ، هر گونه سؤال در مورد پیشرفت معنوی ، مشکلات وابسته به عروسی ،
بهداشت و رفاه سؤال ، مشکلات مالی ، و -- "
آنها به او با عاشقانه توجه گوش است.
آنها نگاه نجیبانه. آنها اتو نگاه از.
آنها مودبانه سرفه ، و پاهای خود را با ارامش عبور و در کتانی گران قیمت
دستمال بینی خود را با ظرافت در مجموع خوش بینانه و تصفیه شده منفجر است.
بابیت ، او نشست و رنج می برد.
هنگامی که آنها blessedly در هوا شد دوباره ، وقتی که آنها را از طریق باد سوار
بوییدن از برف و خورشید صادق ، او جرأت صحبت نمی کنم.
آنها بیش از حد نزدیک به مجادله با یکدیگر ، این روزها شده است.
خانم بابیت را مجبور کرد : "آیا بحث خانم Mudge لذت می برید؟"
"خوب من -- چه شما انجام از آن؟"
"آه ، آن شروع به تفکر فرد است. این شما را از روال عادی خارج شود
افکار همگان میگردد. "
"خب ، من آن را به اپال دست او معمولی نیست ، اما gosh -- صادقانه ، که چیزهای
به معنای هر چیزی را به شما؟ "
"البته من در متافیزیک و آموزش دیده ، و مقدار زیادی وجود دارد که من کاملا می تواند درک نمی
اما من احساس آن را الهام بخش. و او صحبت می کند تا به آسانی.
من فکر می کنم شما باید رو چیزی خارج از آن. "
"خب ، من نه! قسم می خورم ، من به سادگی شگفت زده شد ، راه
آن دسته از زنان آن lapped!
چرا دیکنز آنها می خواهند در وقت خود را قرار دهید گوش دادن به تمام آن blaa زمانی که آنها --
"این قطعا برای آنها بهتر از رفتن
roadhouses و سیگار کشیدن و نوشیدن! "
"من نمی دانم آن است که آیا یا نه! من شخصا کل زیادی را ببینید
تفاوت.
در هر دو مورد آنها در حال تلاش برای بدست آوردن از خودشان دور -- اکثر همه می باشد ، این
روز ، من حدس می زنم.
و من قطعا خواهم تمام زیادی به خارج از hoofing آن را در رقص خوب پر جنب و جوش ، حتی
در برخی از فرو رفتن ، به از نشستن به دنبال به عنوان اگر یقه من خیلی تنگ بود ، و احساس بیش از حد
ترس به تف ، و گوش دادن به اپال جویدن کلمات او. "
"من مطمئن هستم که شما باید انجام دهید! شما بسیار علاقه غواصی.
بدون شک شما را دیدم بسیاری از آنها در حالی که من به دور بود! "
"در اینجا نگاه کنید!
شما جهنم بسیاری از حیله گر و اشاره در اطراف به تازگی انجام شده است ، به عنوان
اگر من هدایت یک زندگی دوگانه یا چیزی ، و من لعنتی بیمار از آن ، و من
نمی خواهم چیزی بیشتر در مورد آن را بشنوند! "
"چرا ، جورج بابیت! آیا شما متوجه آنچه شما می گویید؟
چرا ، جورج ، در همه سال ما با هم شما به من هرگز مانند آن صحبت کردیم! "
"این درباره زمان پس از آن!"
"به تازگی شما بوده ام بدتر و بدتر ، و در حال حاضر ، در نهایت ، شما در حال لعن و
ادای سوگند در من و فریاد من ، و صدای شما را بسیار زشت و نفرت -- فقط میلرزد ".
"اوه ، موش ، ترک اغراق!
فریاد نیست ، و یا فحش یا. "" من آرزو می کنم شما می توانید صدای خود را می شنوید!
شاید شما متوجه آن نمی شوند چگونه آن را برای تلفن های موبایل. اما با این حال -- شما استفاده می شود هرگز به صحبت مانند
است.
شما به سادگی می تواند این راه صحبت اگر چیزی بسیار ناراحت کننده به حال برای شما اتفاق نمی افتاد. "
ذهن او سخت بود. او با شگفتی متوجه شد که او ندارد
به خصوص با عرض پوزش.
تنها با تلاش است که او ساخته شده خود بیشتر سازگار بود : "خب ، gosh ، من
معنی نیست که برای گرفتن زخم می شود. "
"جورج ، آیا شما متوجه است که ما نمی توانیم به مانند این ، گرفتن دورتر و دورتر
از هم جدا ، و شما ruder و ruder به من؟ من فقط نمی دانم چه اتفاقی خواهد افتاد. "
او ترحم لحظه ای برای سردرگمی او ، او که چگونه بسیاری از عمق فکر
و چیزهایی مناقصه خواهد بود صدمه دیده است در صورتی که واقعا "نمی تواند بر شبیه به این است."
اما ترحم او بود غیرشخصی است ، و او تعجب ، : "آیا آن را نمی شاید خوب باشد
چیزی که اگر -- طلاق و همه که ، البته O 'است ، اما نوع کمی بیشتر
استقلال؟ "
در حالی که او در او نگاه pleadingly او در سکوت وحشتناک راند.
>
فصل XXXI
من
زمانی که او را از او دور بود ، در حالی که او در مورد گاراژ لگد و برف کردن را فرا گرفت
در حال اجرا ، هیئت مدیره و بررسی ترک خورده شلنگ اتصال ، توبه ، او نگران بود و در
شگفت زده شده بودم که او می توانست در بالا گرفت
همسرش ، و روی علاقه تا چه حد پایدار او از بانچ دمدمی مزاج بود.
او در به زیر لب سخن گفتن است که او رفت و با عرض پوزش ، معنی نیست که به بد خلق ، "و به پرس و جو
به علاقه خود را در فیلم است.
اما در تاریکی سالن سینما او brooded که او می خواهم "رفته و گره خورده خود را
به Myra همه را دوباره و دوباره. "او برخی از رضایت در مصرف آن را به حال
در Tanis Judique.
"قطع Tanis به هر حال! Why'd او رفته و او را به این مخلوط
یو پی اس ساخته شده و او را همه متلاطم و عصبی و بد خو؟
عوارض بیش از حد بسیاری از!
را کاهش دهد 'EM!" او می خواست صلح.
ده روز او Tanis و نه تلفن به او نمی بینم ، و فورا او قرار داده
بر او اجبار که او متنفر است.
وقتی که او تا به حال به دور از او به مدت پنج روز در آنجا ماند ، در نظر گرفتن ساعات روز افتخار خود را در
resoluteness و به تصویر کشیدن ساعات روز : چگونه به شدت Tanis باید او را ، از دست خانم McGoun
گزارش ، "خانم Judique بر روی گوشی.
مانند T 'صحبت T' شما 'تقلا برخی از تعمیرات" Tanis سریع و آرام بود :
"آقای بابیت؟ اوه ، جورج ، این Tanis است.
من را دیده اند ، نیست که شما برای هفته ها -- روز ، به هر حال.
شما بیمار نیست ، شما؟ "" نه ، فقط وحشتناکی عجله.
من ، خدای من ، من فکر می کنم وجود خواهد داشت احیای بزرگ ساختمانی در سال جاری است.
به خدای من ، به کار سخت است. "
"البته ، مرد من! من می خواهم شما را به.
شما می دانید من وحشتناکی بلند پروازانه را برای شما بسیار بیشتر از من برای خودم هستم.
من فقط نمی خواهم شما را فراموش Tanis فقیر.
آیا من تماس بگیرد شما به زودی؟ ":" مطمئن!
مطمئنا! شما شرط می بندم! "
"لطفا.
من sha'n't شما دوباره تماس بگیرید. "او مدیتیت ،" بچه فقیر!... اما gosh ، او
شایسته نیست به من در دفتر تلفن....
She'sa تعجب -- همدردی 'بلند پروازانه برای من.'... اما gosh ، من خواهد بود نه ساخته شده و
به او تماس بگیرید تا من آماده مجبور ساخت. رفو این زنان ، راه آنها را
خواسته!
این خواهید بود یک مدت ها قدیمی قبل از من او را!... اما gosh ، من می خواهم برای دیدن او به
شب -- شیرین کمی چیز.... اوه ، برش آن ، پسر!
در حال حاضر شما به دور شکسته ام ، عاقلانه باشد! "
او تلفن دوباره ، و نه او ، اما او پس از پنج روز دیگر به او نوشت :
آیا من به شما جرم؟ شما باید بدانید ، عزیزم ، من به معنی نیست.
من تنها و من باید کسی به من اخمهات را باز کن.
چرا به حزب خوب شما نمی آمدند ما در شب تاریخ و زمان آخرین کری به حال من او را به یاد داشته باشید
شما را دعوت کرده است.
آیا می توانم شما آمده است در این حوالی هست به - فردا شب پنجشنبه؟
من به تنهایی خواهد بود و امیدواریم که به شما مراجعه کنید. بازتاب او متعدد بودند :
"Doggone آن ، چرا او نمی مرا چه رسد؟
چرا زنان همیشه یک شخص متنفر شود بولدوزر را یاد خواهید گرفت؟
و آنها همیشه استفاده از شما را با فریاد چقدر تنهایی آنها را.
"حالا که شما خوب نیست ، fella جوان.
She'sa جریمه ، مربع ، دختر راست ، و او دریافت تنهایی.
او می نویسد دست متورم است. خوب به دنبال لوازم التحریر.
دشت.
تصفیه شده باشد. من حدس می زنم من مراجعه کنید او را مجبور به رفتن.
خوب ، خدا را شکر ، من تا به فردا شب از او کردم ، به هر حال.
"او خوب است ، اما -- قطع آن ، من نمی شود به انجام کارهای ساخته شده!
من به او ازدواج کرد. نه ، نه توسط golly خواهد!
"اوه ، موش ها ، گمان می کنم من بهتر است مراجعه کنید به او."
II پنجشنبه ، روز بعد به توجه داشته باشید Tanis ،
پر از بحران های عاطفی بود.
در Roughnecks جدول در باشگاه ، Verg Gunch صحبت از شهروندان خوب لیگ
و (به نظر می رسید آن را به بابیت) عمدا او را ترک از دعوت نامه برای پیوستن به.
یافتن پست های بیشتر MAT Penniman ، انسان ابزار عمومی در دفتر بابیت ، مشکلات ، و آمد
به ناله در مورد آنها : قدیمی ترین او پسر بود : "هیچ خوب است ،" همسر او بیمار بود ، و او به حال
اختلاف با برادر خود را در قانون.
کنراد Lyte نیز تا به حال مشکلات ، و از سال Lyte یکی از بهترین مشتریان خود ، بابیت بود
تا به حال به گوش دادن به آنها.
آقای Lyte آن ظاهر شد ، مبتلا به نورالژی peculiarly جالب بود ، و
گاراژ به او overcharged بود.
هنگامی که بابیت به خانه آمد ، همه مصائب : همسر او بود به طور همزمان
تفکر در مورد تخلیه خدمتکار جدید گستاخ ، و نگران مبادا خدمتکار ترک و
Tinka مورد نظر را به محکوم معلم او.
"اوه ، ترک fussing!" بابیت fussed.
"می شنوید هرگز از من در مورد مصائب من ناله ، و در عین حال اگر شما تا به حال برای اجرای واقعی
املاک و دفتر -- چرا ، به روز که من پیدا کردم Bannigan خانم دو روز پشت سر با او بود
حساب ، و من انگشت pinched من در من
میز ، و Lyte بود و مثل همیشه بی دلیل. "
او چنان vexed شد که بعد از شام ، هنگامی که آن زمان برای فرار با نزاکت به Tanis بود ، او
صرفا به همسرش grumped ، به بیرون بروید.
توان توسط یازده ، باید فکر می کنم. "" اوه! شما قصد دارید دوباره؟ "
"دوباره! به نظر شما چه معنی "دوباره"!
به سختی نیست از خانه برای یک هفته بوده است! "
"آیا شما -- آیا شما به الک؟" "جواب منفی است.
برای دیدن برخی از مردم. "
هر چند این زمان او صدای خود او شنیده و می دانستند که آن را کوتاه و مختصر بود ، هر چند او
نگاه او را با چشم سرزنش گسترده ، او را به سالن متوقف کرد ، در اولستر خود ***
و دستکش furlined ، رفت و شروع به ماشین.
او برای پیدا کردن Tanis شاد ، unreproachful و درخشان در رهبانیت است ، رها شد
خالص قهوه ای بیش از بافت طلا.
"شما مرد فقیر ، نیاز به بیرون آمدن در یک شب مثل این!
این وحشتناکی سرد است. آیا شما فکر می کنید یک قطار سریع السیر کوچک خواهد بود
خوب؟ "
"در حال حاضر ، توسط golly ، زن there'sa با زرنگ و دانا! من فکر می کنم ما بیشتر یا کمتر ، می تواند بایستد
قطار سریع السیر اگر آن را بیش از حد طولانی یک -- نه بیش از یک پا بلند "!
او خود را با heartiness بی دقتی بوسید ، او به اجبار از مطالبات او ، او به سایت همیشگی باشد
کشیده در یک صندلی بزرگ و احساس کردند که او به زیبایی آمده بود خانه.
او ناگهان پر حرف ، او را گفت : چه مرد شریف و موجب سوء تفاهم شده بود ،
و چگونه نسبت به پیت ، Fulton Bemis ، و مردان دیگر از آشنایی خود و
او از خم شدن به جلو ، چانه در دست جذاب ، روشن مورد توافق است.
اما زمانی که او را مجبور خود را بپرسید ، "خوب ، عسل ، چیزهایی با شما ،" او در زمان خود
وظیفه سوال به طور جدی ، و او کشف کرد که او هم تا به حال مصائب :
"اوه ، همه حق است اما -- من با کری اینقدر عصبانی است.
او گفت : مینی که من به او گفت که مینی خسیس افتضاح بود ، و مینی به من گفت
کری به او گفته بود ، و البته من به او گفت من تا به حال چیزی از نوع گفت و
سپس کری مینی به من گفته بودند ، و
او به سادگی خشمگین بود چون مینی به من گفته بودند ، و البته من فقط جوش بود
به دلیل کری به او گفته بود من می خواهم به او گفت ، و پس از آن که همه ما در Fulton's ملاقات کردیم -- خود را
همسر دور -- تشکر آسمانها -- آه ، وجود دارد
dandiest کف و در خانه خود به رقص در -- و ما همه ما به سادگی خشمگین در
یکدیگر و -- آه ، من از آنها بدم میاید این نوع از اشتباه نمی کنید؟
منظور من -- آن را در پالایش وجود ندارد ، اما - - و مادر می خواهد برای اقامت می آیند و با من
به مدت یک ماه تمام ، و البته من او را دوست دارم ، گمان می کنم من انجام می دهم ، اما صادقانه ، او خواهیم
گرفتگی عضلانی سبک چیزی وحشتناک من -- او
هرگز نمی تواند یاد می گیرند ، و او همیشه می خواهد بدانید که من قصد دارم وقتی که من
بیرون رفتن شب ، و اگر من به او دروغ او همیشه در اطراف جاسوس و موش خرماها را در اطراف و
میبیند جایی که من بوده ام ، و پس از آن او
به نظر می رسد مانند صبر در بنای یادبود تا من فقط می تواند فریاد.
و آه ، من باید به شما بگویم -- شما می دانید من در مورد خودم صحبت هرگز ، من فقط نفرت مردم که
انجام دهید ، نمی کنید؟
اما -- من احساس احمق به شب ، و من می دانم من باید به شما خسته کننده با این همه ، اما --
در مورد مادر چه می خواهید انجام دهید؟ "او اسان مشاوره مردانه او داد.
او برای قرار دادن اقامت مادرش.
او که به کری به رفتن به دوخال. برای این که این آیات با ارزش او تشکر شده
او ، و آنها را به شایعات آشنا از دسته ambled.
چه احساساتی احمق کری بود.
بچه بداخلاق و لوس تنبل پیت بود.
چه خوب Fulton Bemis می تواند -- "البته بسیاری از مردم فکر می کنم he'sa قدیمی به طور منظم
لجاجت هنگامی که او را ملاقات کنند ، زیرا او نمی دهد 'EM از طرف خوشحالم اول
جلوگیری از خارج از جعبه ، اما زمانی که آنها به او می دانیم ، he'sa corker. "
اما آنها به عنوان وجدان از طریق هر یک از این تحلیل ها رفته بودند پیش از ، و
گفتگو مبهوت.
بابیت سعی می شود فکری و مقابله با موضوع عمومی.
او گفت برخی از چیزهایی کاملا صوتی که در مورد خلع سلاح ، و وسیع روشن فکری و
لیبرالیسم ، اما آن را به او به نظر می رسید که مباحث عمومی علاقه مند Tanis تنها زمانی که
او می تواند آنها را به پیت ، کری ، و یا خود را اعمال می شود.
او distressingly آگاهانه سکوت خود را است.
او سعی کرد او را به قروچه دوباره هم بزنید ، اما سکوت گل رز مثل یک حضور خاکستری و
hovered بین آنها است. "من آنجا --" او سخت است.
"این من اعتصاب -- آن را به من اعتصاب که بیکاری کاهش است."
"شاید پیت یک شغل مناسب و معقول ، دریافت پس از آن." سکوت.
به شدت او essayed : "چه مشکل ، عسل است؟
شما نوع به نظر می رسد آرام به شب "" من؟
اوه ، من نیست.
اما -- آیا شما واقعا که آیا من یا نه مراقبت "؟
"مراقبت؟ مطمئنا!
البته من انجام دهید! "
"آیا شما واقعا؟" او در او swooped ، شنبه بر بازوی او
صندلی. او متنفر تخلیه احساسی داشتن به
از او ظاهر می شود علاقه.
او نوازش دست او ، به او لبخند زد وحی ، و برگشت غرق.
"جرج ، من تعجب می کنم که اگر شما واقعا به من در همه دوست دارم؟"
"البته من انجام دهید ، احمقانه است."
"آیا شما واقعا ، قیمتی؟ آیا شما مراقبت از یک بیت است؟ "
"چرا قطعا! شما فرض کنید نه من در اینجا می خواهم اگر من این کار را نکرد! "
"در حال حاضر اینجا را ببینید ، مرد جوان ، من نمی خواهد که شما به من در راه است که عصبانی صحبت کردن!"
من معنی نیست که به صدا ترشرو است.
من فقط -- "در تن مجروح و نه کودکانه :" Gosh متعال ، آن را می سازد من خسته
همه راه می گوید من صدای عصبانی وقتی که من فقط صحبت طبیعی!
آیا آنها انتظار دارند من به آواز خواندن و یا چیزی؟ "
"چه کسی شما را به معنای" همه "؟ بسیاری از خانمها دیگر به شما شده است
تسلی؟ "" در اینجا نگاه کنید در حال حاضر ، من نمی خواهد این اشاره! "
متواضعانه : "من می دانم ، عزیز.
من فقط اذیت کردن بود. من می دانم آن معنا نیست صحبت ترشرو -- آن بود
فقط خسته است. ببخش Tanis بد.
اما می گویند شما مرا دوست ، آن را می گویند! "
"من شما را دوست دارم.... البته من انجام دهد. "
"بله ، شما!" طلبانه است. "آه ، عزیزم ، من معنی نیست که بی ادب اما --
دریافت می کنم تنهایی.
من احساس می کنم بی فایده است. هیچ کس به من نیاز دارد ، چیزی می تواند برای انجام
کسی. و شما می دانید ، عزیزم ، من خیلی فعال -- من می توانم
می شود اگر چیزی برای انجام وجود دارد.
و من جوان ، نه من! من یک چیز قدیمی نیست!
من های قدیمی و احمقانه نیست ، هستم؟ "او تا به حال به او اطمینان.
او نوازش موهای او ، و او تا به حال به دنبال خشنود تحت آن حس را ،
خواستار در نرمی beguiling آن. او بی تاب بود.
او می خواست به فرار کردن به سخت ، مطمئن ، unemotional مرد جهان.
از طریق او انگشتان ظریف و نوازشگر او ممکن است گرفتار چیزی او
shrugging بیرغبتی.
او باقی می ماند -- او برای لحظه ای buoyantly رها بود -- او کشیده عسلی
به فوت او و نشست به دنبال beseechingly تا در او.
اما همانطور که در بسیاری از مردان cringing از یک سگ ، flinching یک کودک وحشت زده ، از خواب بیدار شدن
ترحم نیست ، بلکه ظلم و ستم را شگفت زده و تشنجی ، به طوری فروتنی او فقط او را اذیت.
و او را دیدم در حال حاضر به عنوان میانسال ، به عنوان آغاز می شود قدیمی است.
حتی در حالی که او را منفور افکار خود ، آنها او را به سوار.
او قدیمی ، او winced.
قدیمی! او اشاره کرد که چگونه گوشت نرم creasing
به چین وابسته به تار در زیر چانه او ، در زیر چشم خود را ، در پایه مچ دست خود را.
پچ گلو او زبری دقیقه مانند خرده لاستیک
پاک کن. قدیمی!
او در سال تر از خودش جوانتر بود ، با این حال آن را مشمئز کننده بود به آرزوی خود را در
او را با نورد چشمان بزرگ -- به عنوان اگر او shuddered ، عمه خود بودند عشقبازی به
او را.
او از درون مضطرب ، "من با این نادان را فریب دهد به اطراف هستم.
من قصد دارم او را قطع کند.
She'sa رفو مناسب و معقول خوب زن ، و من نمی خواهم به او صدمه دیده است ، اما شما صدمه دیده آن را بسیار کمتر از
برای کاهش حق خود ، به مانند یک عمل جراحی خوب تمیز است. "
او روی پای او بود.
او صحبت به فوریت. هر حکومت اعتماد به نفس ، او تا به حال به
اثبات به او ، و به خود ، که آن را تقصیر او بود.
"گمان می کنم شاید من نوعی از انواع به شب ، اما صادقانه ، عسل ، زمانی که من در آنجا ماند
دور در حالی که برای به عقب بر کار و همه چیز و شکل از جایی که من در بود ،
شما باید به cannier و منتظر تا من برگشتم.
آیا شما نمی بینید ، عزیز ، هنگامی که شما ساخته شده به من ، من -- که در مورد به طور متوسط گاو نر سر
کنده -- گرایش من بود به مقاومت در برابر؟
گوش دادن ، عزیزم ، من قصد دارم در حال حاضر -- "" نه برای مدتی ، با ارزش!
نه! "" بله. در حال حاضر.
و پس از آن مدتی خواهیم در مورد آینده را ببینید. "
"نظر شما معنی عزیزم ، در مورد آینده"؟
انجام داده به من چیزی است که من شایسته نیست؟
اوه ، من تا dreadfully متاسفم! "او مصمم دست خود را پشت او قرار داده است.
"یک چیز ، خداوند شما را برکت دهد ، نه یک چیز. شما به خوبی آنها را 'EM.
اما آن را فقط به -- پروردگار خوب ، آیا شما متوجه من چیزهایی در جهان؟
کسب و کار برای حضور من و شما ممکن است آن را باور نکن ، اما من یک همسر
و بچه ها که افتضاح علاقه من! "
آنگاه ، تنها در زمان قتل او متعهد بود که او قادر به احساس خوب
با فضیلت.
"من می خواهم ما را به دوستان اما ، gosh ، من نمی تواند در این احساس راه من آمد تا
در اینجا هر از چند گاهی -- "
"آه ، عزیزم ، عزیزم ، و من همیشه به شما گفته ، بنابراین با دقت ، که شما را کاملا
من فقط می خواستم به شما می آیند در اطراف زمانی که شما خسته شد و می خواست برای صحبت کردن با من ، و یا
زمانی که شما می توانید از احزاب ما لذت ببرید -- او تا معقول و منطقی بود ، او بود تا به آرامی
حق با شماست!
آن زمان او یک ساعت را به فرار او ، با هیچ چیز و همه چیز حل و فصل
به طرز وحشیانه ای حل و فصل است. آزادی بی ثمر از باد شمال یخ زده او
آهی کشید : "خدا را شکر که بیش از
Tanis پور ، فقیر عزیزم Tanis مناسب و معقول! اما به پایان رسیده است.
مطلق! من! "
>
فصل XXXII
من همسر او بود تا هنگامی که او آمد شوید.
"آیا شما لحظات خوبی داشته باشید؟" او استنشاقی است. "من نداشت.
من تا به حال زمان فاسد شده!
؟ هر چیز دیگری من که توضیح می دهند "" جرج ، چگونه می تواند شما را مانند صحبت می کنند -- آه ، من
نمی دانم چه بر شما آمده است! "" پروردگار خوب ، چیزی آمده بیش از من وجود دارد!
چرا شما را برای مشکل نگاه تمام وقت؟ "
او خود را هشدار دهنده ، دقت کنید! توقف تا نامطبوعی است.
البته او در آن را احساس می کند ، تنها ماندن در اینجا همه شب است. "
اما او هشدار خود را به سایت همیشگی باشد او در ادامه :
"چرا شما بیرون بروید و ببینید همه انواع از مردم عجیب و غریب؟
گمان می کنم به شما بگویم شما خود را به دیگری کمیته ، جلسه این عصر بوده است! "
نه.
من درخواست یک زن است. ما آتش نشسته و یکدیگر kidded
و تا به حال نهنگ از زمان خوب ، اگر شما می خواهید بدانید! "
"خوب -- از راه شما آن را می گویند ، گمان می کنم تقصیر من آنجا رفتم!
من احتمالا شما فرستاده! "" شما "
"خب ، پس از کلمه من --"
شما نفرت مردم عجیب و غریب "را به عنوان با شما تماس' EM. اگر شما تا به حال راه خود را ، من می خواهم به عنوان یک
چوب در گل های قدیمی به عنوان هوارد Littlefield.
شما هرگز نمی خوام به کسی با هر دستگاه گوارش EM 'به خانه شما می خواهید یک دسته از
stiffs قدیمی است که بنشینم و گاز در مورد آب و هوا.
شما در حال انجام در سطح خود را به بهترین وجه من را قدیمی است.
خوب ، اجازه دهید به شما بگویم ، من رفتن نیست که -- "
غرق او سخنرانی دراز وشدیداللحن بی سابقه خود را خم ، و در پاسخ او سوگواری کردند :
"اوه ، عزیزترین ، من فکر نمی کنم که درست است. من این معنا نیست به شما را قدیمی ، من می دانم.
شاید شما تا حدی درست است.
شاید من در مورد گرفتن با افراد جدید آشنا می کند.
اما زمانی که شما از تمام زمان محلی شما با عزیز خوب ما داشته باشد ، و شام ، احزاب فکر می کنم و
فیلم و همه -- "
با wiles مردانه واقعی او نه تنها خود را متقاعد شده است که او را مجروح بود
اما ، با بلندی صدا از صدای او و وحشیگری حمله خود ، او را متقاعد او
همچنین ، و در حال حاضر او را پوزشخواهی بود
برای داشتن او شب را با Tanis صرف.
او رفت تا رختخواب و خشنود است ، نه تنها استاد شهید از خانواده.
برای یک لحظه ناخوشایند بعد از او پایین lain به حال او تعجب اگر او یکسره شده بود
درست است. "باید به شرم ، از قلدری او.
شاید کنار او به چیزهایی وجود دارد.
شاید او هم گیج کننده چنین bloomin خودش را نداشته است.
اما من اهمیتی نمی دهند! خوب برای او به waked تا کمی.
و من قصد دارم برای حفظ آزاد است.
از او و Tanis و همراهان در این باشگاه و همه است.
من قصد دارم برای اجرای زندگی خود من! "
II در این خلق و خوی او بود به خصوص
روز بعد قابل اعتراض در ناهار باشگاه بوستر.
آنها توسط کنگره که به تازگی از جامع بازگشته بود خطاب سه
ماه مطالعه از امور مالی ، مردم شناسی ، سیستم های سیاسی ، تقسیمات زبانی ،
منابع معدنی و کشاورزی
آلمان ، فرانسه ، بریتانیا ، ایتالیا ، اتریش ، چکسلواکی ، Jugoslavia ، و
بلغارستان.
او آنها را همه چیز در مورد کسانی که افراد به خبرنگاران گفت ، همراه با سه داستان خنده دار در مورد
تصورات غلط اروپا از آمریکا و برخی از کلمات روحیه بر ضرورت حفظ
خارجی نادان از آمریکا.
"بگو که بحث توانا و آموزنده بود. واقعی او مسائل ، گفت : "سیدنی Finkelstein.
اما بابیت ناراضی بیدارم ، "چهار flusher!
دسته از هوای گرم!
و آنچه که موضوع را با مهاجران؟ Gosh ، آنها همه نادان نیست ، و من
قوز کردن ما همه از مهاجران خودمان تبار. "
"اوه ، شما را به من خسته است! گفت :" آقای Finkelstein.
بابیت آگاه باشید که دکتر AI Dilling sternly از سراسر گوش بود
جدول.
دکتر Dilling یکی از مهم ترین مردان در بوستر 'بود.
او یک پزشک نیست ، بلکه یک جراح ، اشغال عاشقانه و صدایی نیست.
او یک مرد بزرگ شدید با جوش مو سیاه و سفید و سبیل سیاه و سفید با ضخامت بود.
روزنامهها اغلب وقایع عملیات خود ، او استاد جراحی در
دانشگاه ایالتی او را به شام در بهترین خانه های بسیار بر روی خط الراس سلطنتی رفت و او
گفته شد که به ارزش چند صد هزار دلار باشد.
dismaying به بابیت چنین خیره نگاه کردن فرد به او بود.
عجله او ستایش شوخ طبعی کنگره ، به Finkelstein سیدنی ، اما برای دکتر
سود Dilling.
III که بعد از ظهر سه مرد شانه به
دفتر بابیت با هوا از کمیته لباس شخصی در روز های مرزی.
آنها بزرگ ، مصمم ، مردان بزرگ جاوید شدند ، و همه آنها اربابان بالا در سرزمین بودند
اوج -- دکتر. Dilling جراح ، چارلز McKelvey پیمانکار ، و ، بیشتر
dismaying از همه ، سرهنگ ریش سفید
رادرفورد برف ، صاحب بار مدافع.
بابیت در حضور تفکر بودند و خود را احساس کوچک و ناچیز است.
"خوب ، خوب ، لذت بزرگ ، صندلی ، چه c'n من برای شما انجام دهد؟" او babbled.
آنها نه شنبه و نه مشاهدات بر روی آب و هوا ارائه.
"بابیت" ، سرهنگ برف گفت ، "ما از لیگ شهروندان خوب می آیند.
ما تصمیم گرفته ایم که ما می خواهیم شما برای پیوستن به. Vergil Gunch می گوید شما به مراقبت نیست ، اما من
فکر ما می تواند به شما یک نور تازه نشان می دهد.
لیگ با اتاق بازرگانی در مبارزات انتخاباتی برای ترکیب
کارگاه باز ، پس از آن زمان را برای شما به قرار دادن نام خود را کاهش دهید. "
در بابیت خجالت او می تواند به دلایل خود برای که مایل نیست برای پیوستن به را به خاطر آورید
لیگ ، اگر در واقع او تا کنون قطعا آنها شناخته می شود ، اما او
شور و حرارت خاصی که او نمیخواستند
برای پیوستن به ، و در فکر خود او را وادار به او احساس تکان دهنده از خشم
در برابر حتی این شاهزادگان تجارت. "با عرض پوزش ، سرهنگ ، باید آن را بیش از یک فکر می کنم
کمی ، "او mumbled.
McKelvey snarled : : : "این بدان معناست که شما قصد پیوستن ، جورج؟"
چیزی سیاه و نا آشنا و ژیان از بابیت صحبت کرد : "در حال حاضر ، شما
در اینجا نگاه کنید ، چارلی!
من سر در گم اگر من قصد دارم به پیوستن به هر چیزی می شود bullied ، توسط شما plutes حتی! "
"ما هر کسی قلدری نمی ،" دکتر Dilling آغاز شد ، اما سرهنگ برف او را کنار رانش
با "مطمئنا ما!
ما کمی قلدری مهم نیست ، اگر آن را لازم است.
بابیت ، GCL شده است صحبت کردن در مورد شما یک معامله خوب است.
شما تصور می شود معقول ، تمیز ، مرد مسئول ، شما همیشه شده اند ، اما
در اینجا به تازگی ، برای خدا می داند چه دلیل ، من از همه انواع منابع است که شما می شنوید
اطراف در حال اجرا با یک جمعیت شل ، و
بسیاری کل what'sa بدتر کرده اید ، در واقع شده است دفاع و حمایت از برخی از
خطرناک ترین عناصر در شهر ، مانند این Doane همکار است. "
"سرهنگ ، که من اعتصاب به عنوان کسب و کار خصوصی من است."
"ممکن است ، ولی ما می خواهیم به درک.
شما بودند ، در ، شما و پدر خود را در قانون ، با برخی از بیشتر قابل توجه و
به جلو ، به دنبال منافع در شهر ، مانند دوستان من از شرکت کشش خیابان ، و
مقالات من به شما داده شده بسیاری از تقویت.
خوب ، شما نمی توانید انتظار شهروندان مناسب و معقول به کمک شما اگر شما قصد به سمت
دقیقا افرادی که در تلاش هستند تا ما را تضعیف می کند. "
بابیت ، وحشت زده بود ، اما او تا به حال غریزه agonized که اگر او در به همراه داشت
این او را در همه چیز عملکرد. وی اعتراض کردند :
"داری غلو میکنی ، سرهنگ.
من در حال روشن فکر و لیبرال اعتقاد دارم ، اما ، البته ، من فقط به اندازه
agin cranks و blatherskites و اتحادیه های کارگری و به همین ترتیب شما.
اما واقعیت این است ، من متعلق به سازمان های بسیاری در حال حاضر که من می توانم 'EM انجام نمی
عدالت ، و من می خواهم به آن فکر می کنم قبل از اینکه تصمیم گرفتم در مورد به GCL آینده "
سرهنگ برف condescended ، "آه ، نه ، من اغراق نیست!
چرا دکتر در اینجا شنیده ام شما cussing و جرم اهانت به یکی از بهترین انواع
اعضای کنگره جمهوری خواه ، فقط این ظهر!
و شما باید کاملا این ایده اشتباه در مورد 'تفکر بیش از پیوستن است."
ما در حال گدایی نیست که شما برای پیوستن به GCL -- ما اجازه شما برای پیوستن به.
من مطمئن نیستم ، پسر من ، اما چه می شود اگر شما آن را از سر باز کردن آن خواهید بود خیلی دیر است.
من مطمئن هستم که پس از آن ما به شما می خواهید. بهتر است سریع فکر می کنم -- بهتر فکر می کنم سریع "!
سه اوباش ، نیرومند در عدالت خود ، در او را در محکم بسته شده خیره
سکوت. بابیت منتظر از طریق.
او فکر کرد که هیچ چیز در همه ، او صرفا منتظر ، در حالی که در سر طنین بخشیدن به او buzzed ،
"من نمی خواهم برای پیوستن به -- من نمی خواهم برای پیوستن به -- من نمی خواهم."
"کلیه حقوق.
متاسفم برای شما! "سرهنگ برف گفت ، و سه مرد ناگهان تبدیل فربه خود را
پشت.
IV به عنوان بابیت را به ماشین خود رفت و از آن شب
او را دیدم Vergil Gunch بلوک. او دست خود را در سلام اول نامه مطرح است ، اما Gunch
نادیده گرفته و عبور از خیابان.
او مطمئن بود که Gunch او را دیده بود. او در ناراحتی های تیز راند.
همسر او در یک بار مورد حمله : "Georgie عزیز ، موریل Frink در این بعد از ظهر بود ، و او
می گوید که هم اطاق می گوید کمیته ای از این لیگ خوب شهروندان به خصوص از شما خواسته
برای پیوستن به و شما نمی.
آیا شما فکر می کنید این امر می تواند بهتر نیست؟ شما می دانید بهترین مردم تعلق دارند ، و
لیگ مخفف -- "" من می دانم آنچه لیگ مخفف!
به سرکوب آزادی بیان و اندیشه آزاد و همه چیز می ایستد
دیگری!
من پیشنهاد نمی شود bullied و عجله را به پیوستن به هر چیزی و از آن هیچ
پرسش از اینکه آیا خوب لیگ اتمام حجت و یا یک لیگ را بد یا چه نوع جهنم
لیگ از آن است که آن را فقط یک سوال از امتناع من گفته شود که من کردم -- "
"اما عزیز ، اگر شما ها ، مردم ممکن است به شما. انتقاد"
"اجازه دهید' EM انتقاد! "
"اما منظورم از مردم NICE!" "موش صحرایی ، I -- ماده واقع ، این لیگ تمام
یک مد زود گذر است.
مثل همه دیگر این سازمان که شروع کردن با عجله و اجازه دهید بر روی
آنها قصد به تغییر کل آثار ، و خیلی زود آنها پیتر خارج و
همه فراموش همه چیز در مورد 'EM!"
"اما اگر آن را مد زودگذر در حال حاضر ، آیا شما نمی فکر می کنم شما --"
"نه ، من نمی اوه ، Myra ، لطفا ترک آزار دهنده من در مورد آن است.
من مریض از شنیدن در مورد GCL سر در گم
من تقریبا آرزوی من آن را پیوست زمانی که Verg برای اولین بار آمد در اطراف ، و آن را بیش از.
و شاید من می خواهم در به روز می آیند در صورتی که کمیته تلاش نه به من دست انداختن ، اما ،
توسط خدا ، تا زمانی که من آزاد متولد مستقل امریکا CIT -- "
"حالا ، جورج ، شما در حال صحبت کردن دقیقا مانند آلمان کوره های انسان است."
"آه ، من هستم ، من! سپس ، من نمی خواهد صحبت در تمام! "
او مدت زمان طولانی تر ، آن شب ، برای دیدن Tanis Judique ، توسط او تقویت شود
همدردی.
وقتی که تمام خانواده تا از پله ها بودند او تا آنجا که تلفن به او آپارتمان
خانه ، اما او در مورد آن آشفته بود و زمانی که سرایدار پاسخ او کمربندش را بست : «Nev'
ذهن -- I'll تماس بعد ، "و آویزان تا گیرنده.
V اگر بابیت نشده بود مشخصی در مورد نحوه
Vergil Gunch او اجتناب ، می تواند شک کمی در مورد ویلیام واشنگتن وجود دارد
Eathorne ، صبح روز بعد.
هنگامی که بابیت بود رانندگی را به دفتر او پیشی گرفت و ماشین Eathorne ، با بزرگ
بانکدار نشستن در هیبت کم خون پشت راننده او.
بابیت دست تکان دادند و فریاد ، "Mornin'! "
Eathorne نگاه او به عمد ، تردید ، و به او سر اشاره کردن
تحقیر نسبت به برش مستقیم. شریک بابیت و پدر در قانون در آمد
ده :
"جرج ، من در مورد برخی از آهنگ و رقص به شما داد سرهنگ برف شنیدن آنچه مورد نیست
مایل به پیوستن به GCL؟ دیکنز به شما تلاش برای انجام؟
سربه سر شرکت؟
شما فرض کنید این اسلحه بزرگ خواهد ایستاد و شما آنها را bucking و springing این همه
حرف توخالی 'لیبرال' شما شده است پیاده شدن تازگی ، شما کاری انجام دهید؟ "
"اوه ، موش های صحرایی ، هنری T. شما شده است خواندن داستان ادم بیکاره و مهمل است.
هر چنین چیزی به عنوان این توطئه را به نگه داشتن مردمی از لیبرال بودن وجود ندارد.
این کشور آزاد است.
یک مرد می تواند هر چیزی او را به می خواهد آیا "" پنجمین دوره "هر توطئه نیست.
که گفت آنها بود؟
فقط اگر مردمی ایده شما پراکنده مغز و ناپایدار ، شما فرض کنید نیست
آنها می خواهید برای انجام کسب و کار با شما ، آیا شما؟
یک شایعه کمی در مورد یک هندل گردانده شما را بیشتر از این کسب و کار به تباهی نسبت به
همه توطئه ها و چیزهای که داستان از نویسندگان این احمق می تواند فکر می کنم در یک ماه
یکشنبه ها. "
در آن بعد از ظهر ، هنگامی که کنراد Lyte قدیمی قابل اعتماد ، خسیس و پیشواز ، کنراد Lyte ،
ظاهر شد ، و بابیت پیشنهاد خرید خود را بسته زمین مسکونی جدید
بخش Dorchester ، Lyte گفت عجله ،
بیش از حد عجله "نه ، نه ، نمی خواهم به هر چیز جدید فقط در حال حاضر است."
یک هفته بعد بابیت ، از طریق هنری تامپسون آموخته ، که مقامات خیابان
شرکت کشش در حال برنامه ریزی یک کودتای دیگر را واقعی املاک ، و ساندرز ، Torrey
و بال و نه ، شرکت بابیت تامپسون ، به آن را برای آنها سرو کار دارند.
"من شکل که جیک Offutt نوع از leery در مورد مردمی در حال صحبت کردن در مورد شما.
البته جیک سنگ آجدار جان سخت است ، و او احتمالا توصیه کشش
همراهان به گرفتن برخی از بروکر دیگر. جورج ، شما برای انجام کاری! "لرزید
تامپسون.
و در عجله ، بابیت موافقت کرد.
تمام راه مردم مزخرف او را misjudged ، اما هنوز هم -- او مصمم به پیوستن به خوب
لیگ شهروندان بعد از زمان او خواسته بود ، و در استعفای خشمگین او
صبر کردم.
او خواسته بود. آنها او را نادیده گرفت.
شجاعت برای رفتن به لیگ و گدایی در او و او در پناه انجام گرفت
به رخ کشیدن لرزان که او تا به حال "دور با bucking کل شهر را بدست.
هیچ کس می تواند به او دیکته کند که چگونه او که قرار بود به فکر و عمل! "
او به عنوان هیچ چیز دیگری jarred مقیاس رفعت و خوبی stenographers ، دوشیزه McGoun ،
ناگهان او را ترک کرد ، هر چند که دلایل او عالی بود -- او نیاز به یک استراحت ، خواهرش
بیمار بود ، او ممکن است کار به مدت شش ماه انجام نیست.
او با جانشین او ، خانم Havstad ناراحت کننده بود.
چه داده دوشیزه Havstad نام بود ، هیچ کس در دفتر همیشه می دانستند.
این غیر محتمل به نظر می رسید که او تا به حال نام داده می شود ، یک عاشق ، یک پودر پف دار ، و یا یک
گوارش.
او تا غیرشخصی است ، این ناچیز ، رنگ پریده ، ساعی مرد سوئدی ، یک ، که آن را مبتذل به
فکر می کنم از خود را به عنوان خانه معمولی به خوردن هش.
او یک ماشین کاملا روغن زده و enameled بود ، و او باید هر شب ،
dusted خاموش شده اند و در میز او را در کنار او بیش از حد باریک ، مداد بیش از حد ضعیف بسته
نقطه است.
او در زمان دیکته سرعت تایپ خود را بی نقص بود ، اما بابیت متلاطم شد زمانی که او
سعی کردم به کار با او.
او ساخته شده او را احساس پفآلود ، و در جوک های روزانه بهترین معشوق خود را به آرامی او نگاه
کشیدند. او برای بازگشت خانم McGoun مدت زمان طولانی تر ، و
فکر نوشتن به او.
سپس او شنید که McGoun دوشیزه بود ، یک هفته پس از خروج او ، به او رفته
رقبای خطرناک ، ساندرز ، Torrey و بال.
او نه تنها اذیت او وحشت زده است.
: : "چرا او را ترک ، و سپس؟" او نگران است. "او آیا قوز کردن کسب و کار من است رفتن
بر روی صخره ها؟
و این بود ساندرز معامله کشش خیابان.
رت -- غرق شدن کشتی "ترس خاکستری همواره با او loomed در حال حاضر است.
او به تماشا فریتز Weilinger ، فروشنده جوان ، و تعجب است اگر او بیش از حد بود
را ترک کنند. روزانه او خیالی slights.
او اشاره کرد که او خواسته بود در اتاق سالانه شام بازرگانی صحبت می کنند.
هنگامی که Orville جونز به حزب پوکر بزرگ و او دعوت نمی شد ، او مطمئن بود که
او سرزنش کرده شده بود.
او برای رفتن به ناهار در باشگاه ورزشی ، ترس و هراس برای رفتن نیست.
او معتقد بود که او جاسوسی در ؛ که زمانی که جدول را ترک کرد که آنها در مورد او زمزمه.
همه جا او شنید زمزمه rustling : در دفاتر از مشتریان در بانک
او سپرده ، در دفتر خود ، در خانه خود.
Interminably او تعجب آنها از او گفتند.
در تمام طول روز در گفتگوهای خیالی او گرفتار آنها marveling ، "بابیت؟
چرا ، می گویند ، آنارشیست he'sa منظم!
شما رو به تحسین شخص برای عصبی او ، راه او تبدیل لیبرال و توسط golly ،
به طور قطع اجرا می شود زندگی خود را به کت و شلوار خود را ، اما می گویند ، او خطرناک است ، که
آنچه که او است ، و او به من نمایش داده می شود. "
او تا انقباض بود که زمانی که او گرد گوشه و در دو آشنایان chanced
صحبت کردن -- زمزمه -- قلب خود را همگانی روندی ، و او مانند یک خجالت stalked
مدرسه.
هنگامی که او را دیدم همسایگان خود هوارد Littlefield و Orville جونز با هم ، او
peered در آنها ، رفت داخل خانه برای فرار از اتهام جاسوسی خود را ، و طرز ناراحت کننده خاص بود
که آنها زمزمه شده بود -- توطئه -- زمزمه.
از طریق تمام ترس خود را برای فرار سرپیچی. او احساس مستحکم.
گاهی اوقات او تصمیم گرفت که او یک شیطان بسیار از هموطنان شده بود ، به عنوان با حروف درشت به عنوان سنکا
Doane ، گاهی اوقات او برنامه ریزی شده در Doane تماس بگیرید و به او بگو آنچه یک انقلابی او
بود ، و فراتر از برنامه ریزی کردم هرگز.
اما فقط به عنوان اغلب ، زمانی که او می شنیده ام زمزمه نرم او پوشاند او wailed ، "خوب
خداوندا ، من چه کرده ام؟
با دسته بازی ، و به نام کلارنس درام در مورد آنها چنین بالا و
sodger توانا. گرفتن هرگز ME انتقاد از مردم و
تلاش برای ایجاد ایده های من را قبول کنند! "
او می تواند فشار خواهد ماند. قبل از اینکه طولانی ، او اعتراف کرد که او می خواهم
به فرار به امنیت انطباق ، به شرط وجود داشت شایسته و معتبر
راه به بازگشت.
اما ، سرسختانه ، او را نمی شود مجبور به عقب او به او قسم می خورد ، و نه "خوردن خاک."
تنها در تعاملات روحیه با همسر خود این ترس آشفته به ظهور
سطح.
او شکایت کرده است که او عصبی به نظر می رسید ، که او نمی تواند درک که چرا او نمی خواست
به «افت در Littlefields" "برای شب.
او سعی کرد ، اما او نمی تواند به او حقایق مبهم از شورش او و بیان
مجازات است. و ، با پل و Tanis از دست رفته ، او تا به حال هیچ
به چه کسی او می تواند صحبت.
"خوب خداوند ، Tinka است تنها دوست واقعی من ، این روزها ،" آهی کشید ، و او چسبیده
به کودک ، کف بازی ها با او بازی تمام شب.
رفتن به پل در زندان به سر او در نظر گرفته ، اما ، هر چند که او تا به حال توجه داشته باشید کم رنگ کوتاه و مختصر از
او هر هفته ، او را از پل به عنوان مرده تصور است. Tanis برای آنها ، او اشتیاق بود.
"من فکر می کردم من بسیار هوشمند و مستقل بود ، برش Tanis خارج ، و من به او نیاز دارند ، خداوند چگونه
من به او نیاز دارند! "او raged. "Myra به سادگی نمی توانند درک کنند.
او در زندگی می بیند همراه بودن درست مثل مردمی دیگر.
اما Tanis ، او می خواهم من همه حق بود بگویید. "سپس او را شکست و یک شب ، دیر ، او
به Tanis اجرا شود.
او جرات نه به آن امید است ، اما او در بود و به تنهایی.
تنها او بود Tanis نیست. او با ادب ، پیشانی بلند ، یخ بود
زن زرهی که مانند Tanis نگاه.
او گفت : "بله ، جورج ، آن چه است؟" در تن حتی بی علاقه ، و او رخنه کرد
دور ، شلاق هم خورده است. راحتی او را از تد و یونیس
Littlefield.
آنها در یک شب رقصید زمانی که تد از دانشگاه به خانه بود ، و تد chuckled ،
این چیست من از Euny ، پدر را بشنود؟ او می گوید پدرش می گوید شما مطرح قابیل توسط
تقویت قدیمی سنکا Doane.
هات داگ! به 'EM متناسب!
هم بزنید 'EM! این قلعه قدیمی خواب است! "
یونیس روی پای بابیت در پایین plumped بوسید او را ، nestled bobbed مو خود را در برابر
چانه اش ، و جمعیت "من فکر می کنم شما مقدار زیادی بهتر از هوارد.
چرا "محرمانه" ، که هاوارد چنین بد خلقی های قدیمی؟
مرد یک قلب خوب است ، و صادقانه ، او awfully روشن است ، اما او هرگز
یادگیری بر روی پدال گاز می گذارید ، بعد از تمام این آموزش من او داده.
آیا شما فکر می کنم ما می توانیم چیزی را با او انجام دهید ، عزیزترین "
"چرا ، یونیس ، که هیچ راه خوب از پاپا خود صحبت می کنند ،" بابیت مشاهده شده ، در
بهترین شیوه ای گل ارتفاعات ، اما او برای اولین بار در هفته خوشحال بود.
او خود را به عنوان لیبرال کهنه تقویت وفاداری جوان در تصویر
نسل. رفتند به تفنگ جعبه یخ.
بابیت gloated : "اگر مادر خود ما را در این گرفتار ، ما مطمئنا می خواهم ما آمده
uppance! "و یونیس شد مادر ، تعداد وحشتناک تخم مرغ نیمرو برای
آنها ، بابیت در گوش بوسید ، و در
صدای یک رئيسه صومعه زنان تارك دنيا brooding شگفت زده ، "این ضربان شیطان چرا فمینیستها از من دوست دارم هنوز
به مراقبت از این مردان! "
بنابراین تحریک ، بابیت بی پروا بود زمانی که او مواجه شلدون Smeeth ، آموزشی
مدیر YMCA و رهبر گروه کر کلیسای جاده چتم.
با یکی از Smeeth مرطوب خود دست زندانی پنجه ضخامت بابیت در حالی که او
شعار می دادند ، "بابیت برادر ، ما شما را در کلیسا دیده نمی اغلب به تازگی.
من می دانم که شما مشغول است با بسیاری از جزئیات ، اما شما باید عزیز خود را فراموش نکنید
دوستان در خانه کلیسای قدیمی است.
بابیت را تکان داد قلاب محبت -- Sheldy دوست داشتن دست خود برای یک زمان طولانی
و snarled : "خب ، من حدس می زنم شما همراهان می تواند نشان می دهد بدون من اجرا کنید.
با عرض پوزش ، Smeeth ؛ به ضرب و شتم.
G'day. "
اما پس از آن او winced : "در صورتی که کرم سفید عصب را امتحان کنید به من بکشید
صفحه اصلی کلیسای قدیمی ، و سپس لباس مقدس باید انجام شده است تعداد زیادی از
صحبت کردن در مورد من ، بیش از حد. "
او شنید آنها زمزمه -- زمزمه -- دکتر. Jennison جان درو ، Cholmondeley Frink ،
حتی ویلیام واشنگتن Eathorne.
استقلال از او seeped و او راه می رفت خیابان به تنهایی ، ترس از مردان
چشم بدبینانه و صدای خش خش های پی در پی از زمزمه است.
>
فصل XXXIII
من به او تلاش برای توضیح به همسرش ، به عنوان آنها
آماده برای به رختخواب رفتن ، چگونه اعتراض شلدون Smeeth بود ، اما تمام پاسخ او بود ، "او
چنین زیبا صدا -- معنوی است.
من فکر نمی کنم شما باید از او صحبت می کنند که فقط به خاطر اینکه شما نمی توانید قدردانی
موسیقی! "
او را دیدم پس از آن به عنوان یک غریبه ؛ او bleakly در این زن گوشتالو و داد و بیداد کن با خیره
اسلحه برهنه گسترده ، و تعجب است که چگونه او تا کنون آمده بود اینجا.
در تخت سرد خود ، چرخش از درد سمتی به سمت دیگر ، او از Tanis بمب.
"او می خواهم احمق از دست دادن به او شده است. او تا به حال برای کسی می تواند او را واقعا
صحبت کردن.
He'd -- آه ، او می خواهم مجسمه نیم تنه او در stewing در مورد چیزهایی توسط خودش رفت.
و Myra ، بی فایده به انتظار او را به درک.
خوب ، موش ها ، بدون استفاده dodging موضوع.
شرم رفو برای دو نفر متاهل به رانش جدا بعد از این همه سال ؛ رفو فاسد
شرم ، اما هیچ چیز می تواند آنها را به یکدیگر نزدیک کند در حال حاضر ، تا زمانی که او به اجازه خودداری کرد
اوج او را به پسر قلدر را به گرفتن سفارشات -- و او
توسط golly قصد ندارم به کسی او را به پسر قلدر را به هر چیزی ، و یا ریشخند کردن به او و یا هم محور
او را چه! "
او در سه را بیدار کرد ، roused توسط گذشت یک موتور ، و خارج از رختخواب تقلا برای نوشیدنی
از آب است. همانطور که او را از طریق اتاق خواب گذشت او شنید
ناله همسر خود را.
خشم او در شب تاری بود ؛ او در کشیدند نگران بود : "چه
مشکل ، محترم "" من -- چنین درد را در من
طرف -- آه ، آن را فقط -- آن را در من اشک "است.
"سوء هاضمه بد؟ باید من به شما برخی از bicarb دریافت کنید؟ "
"فکر نمی کنم -- که کمک خواهد کرد.
من احساس خنده دار شب گذشته و دیروز ، و پس از آن -- اوه --! درگذشت و من به
خواب و -- که خودکار مرا از خواب بیدار "صدای او رنجبر مانند یک کشتی در.
طوفان است.
او آگاهند. من بهتر است به پزشک است. "
"نه ، نه! آن را دور می خواهید بروید.
اما شاید شما ممکن است من یک کیسه یخ دریافت کنید. "
او را به حمام برای کیسه یخ stalked ، به آشپزخانه برای یخ.
او احساس چشمگیر در این سفر در اواخر شب ، اما او gouged تکه
یخ را با خنجر دوست انتخاب او سرد ، ثابت ، بالغ بود ؛ و دوستی قدیمی
در صدای او بود او به عنوان کیسه یخ را بصورت تماسهای مکرر
به جای در کشاله ران او ، rumbling ، "، در آنجا وجود دارد ، که بهتر خواهید بود در حال حاضر است."
او به رختخواب بازنشسته شده است ، اما او خواب نیست. او شنیده ناله او دوباره.
فورا او شد ، تسکین دهنده او را "هنوز هم خیلی بد ، عسل است؟"
"بله ، من قولنج ، و من نمی تونم به خواب است."
صدای او غش بود.
او می دانست که ترس خود را از احکام پزشکان و او او را نداشتند ، اما او creaked پایین
از پله ها ، تماس تلفنی به دکتر ارل کفش چوبی ، و منتظر ، لرز ، در تلاش با چشم های فازی
برای خواندن یک مجله ، تا او شنیده ماشین دکتر.
پزشک نسبتا جوان و حرفه ای شادی بخش است.
او مثل اینکه آن موقع ظهر آفتابی بود آمد.
"خب ، جورج ، کمی مشکل ، EH؟
او چگونه است؟ "او گفت میرسند ، با گرفتاری تمام مشغول به عنوان فوق العاده ای و نه تحریک کننده
طرب ، او کت خود را روی یک صندلی پرتاب و دست خود را در رادیاتور گرم.
او در زمان مسئول خانه.
بابیت سرنگون احساس و بی اهمیت او به عنوان پزشک به اتاق خواب ، و
آن دکتر که chuckled ، "آه ، فقط کمی معده درد" زمانی که ورونا peeped بود
از طریق درب او ، التماس ، "آن چیست ، پدر ، آنچه در آن است؟"
به خانم بابیت دکتر گفت : با کج خلقی مهربان ، پس از او
معاینه ، نوع درد بد قدیمی ، EH؟
من به شما چیزی را به شما خواب بدهد ، و من فکر می کنم شما احساس بهتری در
صبح به خیر. من در سمت راست پس از صرف صبحانه آمده است. "
اما به بابیت ، دروغ گفتن در منتظر در سالن پایین ، دکتر آهی کشید ، "من دوست ندارم
احساس وجود دارد در شکم او. برخی از سفتی و برخی وجود دارد
التهاب می شود.
او به حال هرگز آپاندیس خود را از او کرده است؟ ام است.
خوب ، بدون استفاده از نگران کننده است. من اولین چیزی که در صبح ،
و ضمن او می خواهیم کمی استراحت کنید.
من به او کمکاری. شب بخیر. "
سپس از بابیت بود در تندباد سیاه گرفتار.
فورا همه indignations که تسلط او را و معنوی
نمایشنامه های او که از طریق آن تلاش شده بود رنگ پریده و پوچ قبل از باستانی شد
و واقعیت حوادث طاقت فرسا ، استاندارد
و واقعیت های سنتی ، از بیماری و مرگ شوم ، شب بلند ، و
هزار پیامدهای ثابت قدم از زندگی زناشویی است.
او رخنه کرد پشت به او.
همانطور که او دور در فتور استوایی morphia drowsed ، او روی لبه تخت او نشسته ،
نگه داشتن دست خود را ، و برای اولین بار در هفته های بسیاری از دست او اقامت trustfully در
. او
او خود را بخور grotesquely در bathrobe toweling خود و صورتی و سفید
نیمکت پوشش و lumpishly در بال ، صندلی نشسته.
اتاق خواب های غیر طبیعی در نیمه نور آن بود ، که نتیجه آن پرده به کمین
سارق مسلح ، پانسمان جدول به قلعه خرده.
از این لوازم آرایشی ، کتانی ، بوی خواب.
او napped و بیدار کرد ، napped و بیدار ، صد بار.
او شنیده حرکت و آه خود را در چرت زدن ، او تعجب اگر برخی از فضول بود وجود ندارد
چیز تند و تیز او می تواند برای او انجام دهید ، و قبل از او کاملا می تواند تشکیل فکر او بود
خواب ، متصلب و درد است.
شب بی نهایت بود.
وقتی که سپیده دم آمد و انتظار به پایان رسیده به نظر می رسید ، او خوابش برد ، و به vexed شد
شده است غافلگیر او ، شده است ورود به ورونا و او را تحریک
آشفته "آه ، آن چیزی است که ، پدر؟"
همسر او بیدار می شد ، او چهره زرد رنگ و بی جان در نور صبح ، اما در حال حاضر او
مقایسه نمی کند او را با Tanis او نه تنها یک زن ، با دیگر در تضاد باشد
زنان ، بلکه خود خود را ، و هر چند او
ممکن است او را و انتقاد و نق نقو که او ، آن را تنها به عنوان او ممکن است نقد و نق نقو خود ،
interestedly ، unpatronizingly ، بدون انتظار تغییر -- و یا هر میل واقعی
برای تغییر -- جوهر ابدی.
با ورونا او صدا پدرانه دوباره ، و شرکت.
او consoled Tinka ، که رضایت بخش با اشاره شور و هیجان ساعت
شیون میکردند.
او دستور داد که صبحانه اولیه ، و می خواستند در روزنامه نگاه ، و به نوعی احساس
قهرمانانه و مفید در در آن به دنبال.
اما هنوز هم وجود دارد خزنده و کاملا unheroic ساعت در انتظار قبل از دکتر کفش چوبی
بازگشته است. آیا تغییر زیادی نمی بینم ، گفت : "کفش چوبی.
"من خواهید بود حدود یازده و اگر برای شما مهم نیست ، من فکر می کنم من در برخی از به ارمغان بیاورد
دیگر در دنیا معروف قرص pedler برای مشاوره ، فقط به در طرف امن است.
در حال حاضر جورج ، هیچ چیز وجود دارد که می توانید انجام دهید.
من ورونا نگه داشتن کیسه یخ را پر -- همچنین ممکن است ترک که ، من حدس می زنم -- و
شما می شود ، بهتر است آن را مورد ضرب و شتم به اداره به جای ایستادن در اطراف خود به دنبال به عنوان
اگر شما بیمار شد.
عصب از مردان! خیلی بیشتر عصبی نسبت به زنان!
آنها همیشه به شاخ و همه اعتبار برای احساس بدی که همسران خود را
بیمار است.
در حال حاضر یکی دیگر از خوبی از فنجان قهوه و دستگاه گوارش! "
بر اساس این تمسخر بابیت تر شد ماده از واقع است.
او را به دفتر راند ، تلاش برای دیکته نامه ، تلاش کرد به تلفن ، و قبل از
تماس پاسخ داده شد ، فراموش کرده که او آنها بود تلفن.
در سه ماهه پس از ده او به خانه بازگشت.
همانطور که ترافیک پایین شهر را ترک کرد و با سرعت ، ماشین ، چهره اش بود به ظالمانه افزایش
به عنوان ماسک از فاجعه است. همسر او به او با تعجب استقبال می کنند.
"چرا به عقب ، عزیز؟
من فکر می کنم احساس می کنم کمی بهتر. گفتم ورونا به دفتر او به جست و خیز کردن.
ستمکاران از من برای رفتن و مریض؟ "او می دانست که او می خواست نوازش ، و او
آن کردم ، joyously.
آنها جالب خوشحال بودند زمانی که او ماشین دکتر کفش چوبی در مقابل شنیده می شود.
او از پنجره نگاه کرد. او ترسیده اند.
با کفش چوبی بود ، یک مرد بی تاب با موهای سیاه آشفته و سرباز سواره نظام سبک اسلحه سبیل
دکتر AI Dilling ، جراح است. بابیت پراکنده با اضطراب ، تلاش کرد تا
پنهان آن ، و عجولانه به درب.
دکتر کفش چوبی فراوان گاه به گاه بود : "آیا می خواهید به نگرانی شما ، پیر مرد ، اما من فکر می کردم
ممکن است آن را شیرین کاری خوبی برای دکتر Dilling او بررسی است. "
او به سمت Dilling به عنوان نسبت به استاد اشاره کرد.
Dilling راننده سرشونو تکون دادن در curtest شیوه ای خود و strode تا پله بابیت tramped
اتاق نشیمن در عذاب است.
به جز برای محبوس همسرش شده بود ، یک عملیات عمده ای در وجود دارد هرگز
خانواده ، و به او عمل جراحی در یک بار یک معجزه و کراهت از ترس.
اما وقتی Dilling و کفش چوبی پایین آمد دوباره او می دانست که همه چیز همه حق بود ، و
او می خواست برای خنده ، برای دو پزشک دقیقا مانند پزشکان ریشو در
کمدی ، موسیقی هر دو آنها را مالش
دست خود را و به دنبال ابلهانه هوش.
دکتر Dilling سخن گفت : "من متأسفم ، پیر مرد ، اما آن حاد
آپاندیسیت است.
ما باید به کار گیرند. البته شما باید تصمیم بگیرید ، اما وجود ندارد
سوال در آنچه که باید انجام شود. "بابیت تمام نیرو از آن می کنید.
وی mumbled : "گمان می کنم ما می تواند آمادگی خود را در روز زن و شوهر O' دریافت کنید.
احتمالا تد باید برای پایین آمدن از دانشگاه ، تنها در مورد هر چیزی
اتفاق افتاده است. "
دکتر Dilling growled ، "جواب منفی است. اگر شما نمی خواهید پریتونیت به مجموعه ای در ،
ما باید به کار حق دور. من باید آن را به شدت توصیه.
اگر شما می گویند برو جلو ، من برای آمبولانس سنت مری در یک بار تلفن ، و ما
او را روی میز در سه چهارم از یک ساعت است. "
"من -- من البته گمان می کنم آنچه می دانم که تو -- اما بزرگ خدا ، انسان ، من می توانید لباس های خود را دریافت نمی
آماده و همه چیز را در دو ثانیه ، شما می دانید!
و در حالت او کاملا مناسب است ، بنابراین به شکل دراورده کردن و ضعیف -- "
"فقط او مو و سپس با استفاده از برس و شانه و برس دندان را در یک کیسه پرتاب ، که همه او خواهیم
نیاز به یک یا دو روز ، گفت : "دکتر Dilling ، و به تلفن رفت.
بابیت galloped به شدت بالا از پله ها.
او فرستاد Tinka وحشت زده از اتاق.
پر زرق و برق به همسرش او گفت ، "خب ، چیزی که قدیمی ، DOC فکر می کند شاید ما بهتر
یک عملیات کوچک و تمامش کنید.
نه نصف به عنوان یک سلول جدی -- -- فقط چند دقیقه می گیرد و شما خواهید بود تمام
درست در یک لحظه او دست خود را تا انگشتان گریبانگیر
ached.
او گفت : صبر ، مانند یک کودک cowed ، «من ترس دارم -- برای رفتن به تاریکی ، همه
! تنهایی "بلوغ از چشمان او پاک شد ؛ آنها
شفاعت و وحشت است.
آیا شما با من بماند؟ عزیزم ، شما لازم نیست برای رفتن به دفتر
در حال حاضر ، شما انجام دهم؟ آیا می توانید فقط پایین رفتن به بیمارستان با
من؟
آیا می توانید آمده را ببینید من در این شب -- اگر همه چیز را حق همه؟
شما نمی خواهد که به بیرون رفتن در این شب ، شما؟ "
او بر روی زانو خود را در رختخواب بود.
در حالی که او feebly ژولیده موهای او ، او sobbed ، او به چمن از آستین او را بوسید ،
و قسم می خورد ، "عسل ، من عاشق شما از هر چیزی در جهان!
من نوع توسط کسب و کار و همه چیز نگران شده است ، اما که بیش از همه در حال حاضر ، و
من دوباره. "" آیا شما واقعا؟
جورج ، من فکر کردم ، در اینجا دروغ گفتن ، شاید آن خواهد بود چیز خوبی است اگر من فقط رفتم.
من اگر کسی واقعا به من نیاز است.
یا من می خواستم.
در استفاده از زندگی من بود.
من خیلی احمق و زشت -- "" چرا ، شما فریب دادن قدیمی!
ماهیگیری برای دانی من باید به بسته بندی کیسه خود را!
من ، مطمئن هستم جوان و خوش تیپ و یک دهکده به طور منظم برش و -- "او نمی توانست
به حال خود رها.
او دوباره sobbed و در incoherencies muttered آنها به یکدیگر است.
همانطور که او بسته بندی شده ، مغز او بود جالب روشن و سریع است.
او می خواهم هیچ شب وحشی تر داشته باشند ، او پی برد.
او اعتراف کرد که او آنها را به پشیمانی.
کمی ظالمانه او متوجه شد که این تاریخ و زمان آخرین جفتک پرانی نومیدی خود را قبل از شده بود
قناعت فلج از سن متوسط. خوب ، و او grinned impishly ، "یکی بود
doggone حزب خوب است در حالی که آن را به طول انجامید!
-- چه مقدار از عمل به هزینه؟
"من باید به مبارزه کرده اند که با Dilling.
اما نه ، آن لعنتی ، من اهمیتی نمی دهند که چقدر هزینه های! "
موتور آمبولانس در درب.
حتی در غم و اندوه خود را بابیت که تحسین همه excellences فنی علاقمند بود
مهارت مهربانی که با آن ملازمان خانم بابیت بر برانکارد داخل است و فقدان و
انجام او را پایین پله ها.
آمبولانس های بزرگ ، خوش معاشرت ، varnished ، چیز سفید بود.
خانم بابیت moaned : "این شخصیت ناهنجار ترسناک بازی است. درست مثل یک نعش کش ، درست مثل این است که
در نعش کش قرار داده است.
من می خواهم شما را به ماندن با من. "" من به سمت راست جلو با راننده ،
بابیت وعده داده شده است. "نه ، من می خواهم شما را به درون خانه بمانید و با من است."
ملازمان : "آیا او می تواند نمی شود در داخل؟"
"مطمئنا خانم ، شما شرط می بندم. There'sa اردوگاه کمی خوب را در مدفوع وجود دارد ، "
همراه مسن تر ، با افتخار حرفه ای است.
او در کنار او در آن کابین سفر با تخت خود ، مدفوع آن ، کمی فعال خود نشسته
رادیاتور برقی ، و کاملا غیر قابل توضیح تقویم ، نمایش یک دختر
خوردن گیلاس ، و نام بقال مشاغل.
اما او دست خود را در طرب ناامید پرت را لمس رادیاتور و
وی squealed :
"آخ! عیسی مسیح!
"چرا ، جورج بابیت ، من باید نیست که شما لعن و فحش و blaspheming!"
"من می دانم ، افتضاح متاسفانه -- Gosh تمام قلاب ماهی ، چگونه من به آتش کشیده دست من!
صدای تیز و تند هی ، آن لطمه می زند! مانند شرارت لطمه می زند!
چرا که رادیاتور لعنتی گرم است به عنوان -- این داغ که -- آن را گرمتر 'N لولا از هادس
نگاه کن! شما می توانید علامت! "را ببینید.
بنابراین ، آنها به عنوان سوار به بیمارستان سنت مری ، با پرستاران در حال حاضر تخمگذار
از ابزار برای یک عملیات برای نجات جان او ، او بود که او را consoled
و محل آن را بوسید و
هر چند او سعی می شود دارای ساختمان خشن و زمخت و بالغ ، او را به او تسلیم شد و خوشحالم که می شود babied.
آمبولانس چرخید در زیر کالسکه باشلق دار ورودی بیمارستان و
فورا او را به جانشینی کابوس floored سالن از چوب پنبه به صفر کاهش می یابد ،
درهای بی پایان در زنان مسن نشسته تا باز
در تخت خواب ، آسانسور ، اتاق عمل با بی حسی ، interne جوان تحقیر
شوهران.
او به بوسه همسرش اجازه داده شد و او را دیدم یک پرستار نازک تیره مناسب مخروط بر دهان او
و بینی او در بوی شیرین و خائنانه stiffened و سپس او رانده شد ،
و در مدفوع در آزمایشگاه او شنبه
خیره شدن ، اشتیاق او را یک بار دیگر ، به اصرار دارند که او همیشه دوست داشتنی به حال او را ، به حال
هرگز برای دومین کسی دوست دیگری و یا هر کس دیگری نگاه.
در آزمایشگاه او بود آگاهانه تنها از یک جسم فاسد حفظ در یک بطری
زردی الکل. او خیلی مریض است ، اما او نمی توانست
چشم خود را از آن.
او از آن آگاه است از انتظار بود. ذهن او شناور در تعلیق ، به آینده
همیشه به آن بطری وحشتناک.
او برای فرار از آن را باز کرد به سمت راست ، به امید پیدا کردن عاقل و کسب و کار
مثل دفتر.
او متوجه شد که او را به اتاق عمل بود ؛ در یک نگاه او در زمان
دکتر Dilling ، عجیب و غریب در لباس شب سفید و سر بانداژ ، خم شدن بیش از جدول فولاد
با پیچ و چرخ آن ، و سپس پرستاران
حوضه برگزاری و اسفنج پنبه ، و یک چیز swathed ، فقط یک چانه مرده و
تپه سفید در میان که یک مربع از گوشت زرد رنگ با یک جای زخم در صورت کمی بود
خونین در لبه بیرون زده از
جای زخم در صورت خوشه ای از فورسپس مثل انگل چسبیده.
او در را بست با عجله.
ممکن است این باشد که توبه وحشت زده خود را شب و صبح خورده ، اما
این دفن فاقد صفات انسانی از او که pathetically انسان شده بود او را تکان داد
کاملا ، و به عنوان او دوباره بر روی دولا
بالای مدفوع در آزمایشگاه او سوگند یاد ایمان به همسرش... به اوج... به کسب و کار
بهره وری... به باشگاه بوستر... به هر دین و ایمانی قبیله از همراهان خوب.
سپس پرستار تسکین دهنده بود ، همه را!
موفقیت ایده آل! او خواهیم بیرون می آیند خوب!
او خواهید بود از زیر بیهوشی به زودی ، و شما می توانید او را ببینید. "
او را بر روی تخت کج کنجکاو ، او را به صورت رنگ زرد ناپاک اما بنفش او
لب ها در حال حرکت اندکی. سپس تنها او واقعا باور دارم که او
زنده بود.
او غرغر. او خم شده ، و او را sighing شنیده ، "سخت دریافت کنید
شربتی که از تغلیظ انواع افرا تهیه میشود واقعی برای ماکارونی. "
او خندید inexhaustibly ، او در پرستار مخابره شد و با افتخار جلب اعتماد ، "او فکر می کنم
صحبت کردن در مورد شربتی که از تغلیظ انواع افرا تهیه میشود! توسط golly ، من قصد دارم برای رفتن و سفارش
صد گالن از آن ، حق را از ورمونت! "
دوم او از بیمارستان در هفده بود
روز است.
وی افزود : برای دیدن او هر بعد از ظهر ، و در مذاکرات طولانی خود را که زیرفشار برگشت به بخش
صمیمیت نیست.
هنگامی که او اشاره کرد چیزی از روابط خود را به Tanis و دسته ، و او بود
متورم شده توسط این دیدگاه که زن ماهواره فقیر جورج او را شیفته کرده بود.
اگر یک بار او شک همسایگان خود و جذابیت عالی از همراهان خوب ، او
اکنون متقاعد شده بود.
شما انجام داد ، او اشاره کرد ، و نه "سنکا Doane با هر گل و یا حذف
به چت با Missus "اما خانم هوارد Littlefield به بیمارستان آورده
شراب بی بها او ژله (با طعم
شراب واقعی) ، Orville جونز ساعت در چیدن از نوع رمان خانم بابیت صرف
دوست -- داستان عشق خوب در مورد millionaries نیویورک و cowpunchers وایومینگ.
Louetta سوانسون صورتی تخت ژاکت کشباف ؛
سیدنی Finkelstein و فراخ چشم قهوه ای مگس کش خود را از یک همسر انتخاب زیباترین
پیژامه در همه سهام Parcher و استین.
دوستان خود را متوقف زمزمه در مورد او ، مشکوک او را.
در باشگاه ورزشی آنها پس روزانه اش پرسید.
اعضای باشگاه که نام او نمی دانست متوقف شد او را به پرس و جو ، "چگونه خوب شما
بانوی گرفتن است؟ "
بابیت احساس که او را از مرتفع تاریک و دلگیر ، نوسانی را به هوای گرم و غنی بود
از دره کلبه دلپذیر با. یک ظهر Vergil Gunch پیشنهاد ، "شما
برنامه ریزی در بیمارستان حدود شش باشد؟
همسر و من فکر می خواهم رها شوید : "آنها افت شوید.
Gunch تا طنز آمیز بود که خانم بابیت گفت : او باید دست از ساختن خنده او را به دلیل
صادقانه آن را به صدمه زدن به برش خود است. "
از آنجا که به تصویب رساند Gunch سالن خواستار amiably ، "جورج ، طلایه دار قدیمی شما
soreheaded در مورد چیزی ، در حالی که اینجا.
من نمی دانم چرا ، و آن را هیچ یک از کسب و کار من.
اما شما به نظر می رسد همه بارضایت کامل دوباره احساس می شود ، و چرا من به شما نمی آمد به ما بپیوندید
لیگ شهروندان خوب ، پیر مرد؟
در حال حاضر برخی از بار خیلی خوب با هم ، و نیاز به مشاوره شما از ما است. "
سپس بابیت ، تقریبا گریان با شادی در حال coaxed به جای ، bullied در
مجاز بودن برای متوقف کردن جنگ ، قادر بودن به بیابان بدون زخمی شدن افکار خود
از خود ، بس کاملا انقلابی داخلی می شود.
او بصورت تماسهای مکرر شانه Gunch ، و روز بعد او را به عنوان عضو از شهروندان خوب شد '
لیگ.
ظرف مدت دو هفته هیچ کس در لیگ خشن تر بود با توجه به شرارت
Doane سنکا ، جنایات اتحادیه های کارگری ، خطرات مهاجرت ، و دلخوشیها
گلف ، اخلاق ، و بانک حساب از جورج اف بابیت.
>
فصل XXXIV
من
لیگ شهروندان خوب را از طریق کشور گسترش یافته بود ، اما هیچ کجا آن
موثر و محترم همانطور که در شهر از نوع زنیت ، شهرهای تجاری از
چند صد هزار نفر ، بیشتر از
که -- اگرچه نه همه -- وضع داخلی ، در برابر یک پس زمینه cornfields و معادن و
شهرهای کوچک که بر آنها برای وام مسکن ، وام های وابسته ، جدول رفتار ، هنر ، اجتماعی
فلسفه و کلاهدوزی.
متعلق به لیگ بسیاری از شهروندان مرفه از اوج است.
آنها همه نه از آن نوع که خود را "بچه ها به طور منظم."
علاوه بر این همسفرانمان دلچسب ، این فروشندگان از رفاه ، وجود داشت
اشرافی ، که شده است ، مردان بودند که غنی یا غنی برای اطلاعات بیشتر شده است
نسل : رئیس جمهور از بانک ها و
کارخانه ها ، زمین ، صاحبان ، وکلا شرکت ، پزشکان مد روز ، و
چند مرد جوان که در همه کار می کرد ، اما با اکراه در اوج باقی مانده ،
جمع آوری درخشش افزار و اولین نسخه های به عنوان اینکه آنها در پاریس بودند.
همه آنها توافق کردند که طبقه کارگر را باید در خود جای نگه داشته و همه از
آنها را درک است که دموکراسی آمریکایی هیچ برابری ثروت نیست ، اما
تقاضای سالم و بی خطر همانندی اندیشه ، لباس ، نقاشی ، اخلاق ، و واژگان.
در این که طبقه حاکم از هر کشور دیگری بود ، به خصوص بزرگ
انگلیس ، اما آنها در شدید تر و در واقع در تلاش برای تولید متفاوت
استانداردهای پذیرفته شده که همه کلاس ها ،
در همه جا ، تمایل ، اما معمولا از تحقق ناامیدی.
طولانی ترین مبارزه لیگ شهروندان خوب در برابر مغازه باز بود -- که بود
مخفیانه مبارزه در برابر همه اتحادیه کارگری.
همراه به آن به یک جنبش آمریکایی بود ، با کلاس شب به زبان انگلیسی
و تاریخ و اقتصاد ، و مقالات روزانه در روزنامه ها ، به طوری که به تازگی
وارد خارجی ممکن است یاد بگیرند که واقعی آبی و صد در صد است.
راه و روش آمریکایی از حل و فصل مشکلات کار برای کارگران به اعتماد و عشق خود را
کارفرمایان می باشد.
لیگ بیش از سخاوتمندانه در تصویب سازمان های دیگر موافقت کرد که بود
با اهداف آن است.
به YMCA کمک کرد تا برای بالا بردن یک صندوق دو صد هزار دلاری برای جدید
ساختمان.
بابیت ، Vergil Gunch ، سیدنی Finkelstein ، و حتی چارلز McKelvey گفت :
تماشاگران در سالن سینما بزرگ را تحت تأثیر قرار داده مردانه مسیحیت خوب "
قدیمی Y. "در زندگی خود شده بود و
سفید مایل به خاکستری و توانا سرهنگ رادرفورد برف ، صاحب بار مدافع ،
عکس clasping دست Smeeth شلدون از YMCA
درست است که پس از آن ، هنگامی که Smeeth lisped ، "شما باید به یکی از ما می آیند
"سرهنگ ژیان bellowed نماز جلسات" چه جهنم که بکنم
برای؟
من یک نوار از خود من ، "اما این در چاپ های عمومی ظاهر نمی شود.
لیگ از ارزش به لژیون آمریکایی در مدت زمانی که برخی از کمتر بود
و برخی از کشورها ضعیف روزنامه انتقاد آن سازمان از جانبازان جنگ بزرگ.
یک شب را به تعدادی از مردان جوان هجوم برده ستاد سوسیالیست ، اوج سوخته
سوابق آن ، ضرب و شتم کارکنان دفتر ، و agreeably انداختند میز از پنجره.
همه روزنامه ها صرفه جویی مدافع - بار و مدافع شب نسبت داده شده
این ارزشمند باشند ، اما شاید شتابزده مستقیم اقدام به لژیون آمریکایی.
سپس یک اسکادران پرواز از لیگ خوب شهروندان خواست ناعادلانه
مقالات و توضیح داد که هیچ ، سرباز سابق و احتمالا می تواند انجام چنین چیزی ، و
سردبیران را دیدم نور ، و تبلیغات خود را حفظ است.
وقتی معترض با وجدان تنهاست اوج از زندان به خانه آمد و righteously شد
اجرا به خارج از شهر ، روزنامه ها با اشاره به عاملان به عنوان "اراذل و اوباش ناشناس."
II
در تمام فعالیت ها و پیروزی های شهروندان خوب لیگ بابیت در زمان بخشی ،
و به طور کامل به دست آورد به خود احترام ، متانت ، و محبت او
دوستان.
اما او شروع به اعتراض ، "Gosh ، من سهم خودم را در تمیز کردن این شهر انجام می شود.
من می خواهم به تمایل به کسب و کار است. فکر می کنم فقط نوع از شل کردن یا شدن در این
چیزهای GCL در حال حاضر است. "
او به کلیسا برگردانده شده بود و او را به باشگاه بوستر برگشته بود.
او حتی مستمر داشته اند ، تبریک اسراف که شلدون Smeeth او را داد.
او تا مبادا در طول نارضایتی اواخر خود او نجات خود را به خطر انداختن بود نگران بود.
او کاملا مطمئن بود بهشت به دست آمده وجود دارد ، اما دکتر جان Jennison درو
گفت بود ، وجود دارد و بابیت قصد ندارم به شانس بود.
یک شب هنگامی که او در گذشته قلمرو کشیش بخش دکتر درو راه رفتن بود او impulsively در رفت و
کشیش در مطالعه خود.
"حیطه' دقیقه -- گرفتن تماس تلفنی ، گفت : "دکتر درو در تن دارای صورت کار عملی ، و سپس ،
به شدت ، تلفن : لو "--'lo! این Berkey و Hannis؟
کشیش درو صحبت کردن.
جایی دیکنز اثبات برای تقویم روز یکشنبه بعدی است؟
متعجب؟ باید Y 'به آن را در اینجا.
خوب ، من می توانید آن را کمک کنند اگر همه آنها بیمار!
من که آن را به شب. پسر ADT و ساقه آن را در اینجا
سریع است. "او ، بدون slackening او تبدیل خواهد شد
briskness.
"خب ، برادر بابیت ، چه c'n من برای شما کاری انجام دهید؟"
"من فقط می خواستم بپرسم -- به شما بگویم که چگونه از آن است ، عنوان کشیشان کلیسای هلند : در اینجا در حالی که پیش من حدس می زنم من
نوع از اسلک.
در زمان چند نوشابه و غیره صورت گرفت. چیزی که من می خواستم بپرسم این است که : چگونه است آن را اگر
کاهش هموطنان که همه و از بازگشت به حواس او می آید؟
آیا این به نوعی ، به خوبی ، شما ممکن است بگویید ، آن نمره در مقابل او را در دراز مدت؟ "
کشیش دکتر درو شد ناگهان علاقه مند است.
"خدای من ، برادر -- چیزهای دیگر ، بیش از حد است؟
زنان؟ "" نه عملا ، شما ممکن است بگویید ،
عملا نه در همه. "" دریغ نکنید به من بگو ، برادر!
به آنچه که من اینجا هستم.
است در شادی و سواری؟ فشردن دختران در ماشین؟ "
چشم کشیش glistened. "نه -- نه --
"خب ، من به شما بگویم.
من یک هیئت نمایندگی از قرار نمیدهیم ممنوعیت انجمن شوخی از آمدن به
من در یک چهارم از یک ساعت ، و یکی از اتحادیه ضد تولد کنترل در
چهارم ده. "
او میرسند ، با گرفتاری تمام مشغول سازمان دیده بان او نگاه کرد. "اما من می تواند پنج دقیقه خاموش کنند و دعا
با شما. زانو زدن سمت راست پایین توسط صندلی خود را ، برادر.
آیا می شود به دنبال هدایت خدا شرمنده نیست. "
پوست سر بابیت itched و او مدت زمان طولانی تر به فرار ، اما دکتر درو در حال حاضر شکست مواجه بود
در کنار میز و صندلی خود و صدای او را از بهره وری rasping به تغییر کرده بود
آشنایی چرب و نرم با گناه و با خداوند متعال.
بابیت نیز زانو زد ، در حالی که درو gloated :
"ای خداوند ، تو seest برادر ما در اینجا است که توسط منیفولد منجر شده است گمراه
وسوسه. ای پدر آسمانی ، قلب او را به
خالص ، به عنوان خالص به عنوان یک فرزند کوچک.
آه ، به او اجازه دهید دوباره لذت شجاعت مردانه برای پرهیز از شر -- "
شلدون Smeeth آمد frolicking به مطالعه.
در نزد این دو نفر او smirked ، بخشش بابیت بر روی شانه بصورت تماسهای مکرر ،
و زانو زد و در کنار وی ، بازوی خود را در مورد او ، در حالی که او مجاز imprecations دکتر درو
با ناله "بله ، پروردگار!
راهنما برادر ما ، پروردگار! "
اگرچه او در تلاش بود برای نگه داشتن چشم هایش را بسته ، بابیت squinted بین خود
انگشتان دست و نگاه کشیش سازمان دیده بان او را دیدم او با پیروز این نتیجه رسیدند ،
و اجازه دهید او را هرگز هراس به ما
برای مشاوره و مراقبت مناقصه ، و به او اجازه دهید بدانند که کلیسا می تواند او را به عنوان منجر شود
بره کوچک. "
دکتر درو بر خاست ، چشم خود را در جهت عمومی از آسمان نورد ، chucked او
تماشا را به جیب خود ، و خواستار ، "نمایندگی می آیند با این حال ، Sheldy؟"
"بله ، درست خارج از" Sheldy ، با نشاط برابر پاسخ داده و پس از آن ، caressingly ،
بابیت ، "برادر ، اگر آن را کمک خواهد کرد ، من دوست دارم به اتاق بعدی بروید و دعا با
شما در حالی که دکتر درو دریافت
برادران از قرار نمیدهیم ممنوعیت انجمن شوخی است. "
"نه -- نه ممنون -- can't را هم" yelped بابیت ، عجله به سمت درب.
پس از آن او اغلب در کلیسای پروتستان چتم جاده دیده می شد ، اما از آن است که
ثبت کرد که اجتناب از دست دادن با کشیش در درب.
III
اگر فیبر اخلاقی خود را به شورش ضعیف شده بود که او کاملا قابل اعتماد نیست
در مبارزات انتخاباتی جدی تر از لیگ شهروندان خوب و نه کاملا سپاسگزار
کلیسا ، با این حال بدون شک وجود داشت
شادی که با آن بابیت بازگشت به لذت خانه اش و ورزشی
باشگاه ، بوستر ، الک. Escott ورونا و کنت در نهایت شدند
و hesitatingly ازدواج کرد.
برای عروسی بابیت و با دقت به عنوان ورونا بود لباس بود و کهنه
به صبح ، کت او را به چای سه بار در سال به تن و با تسکین خاص ،
پس از ورونا و کنت دور رانده بودند.
خودروسواری بزرگ ، او را به خانه بازگشت ، حذف پوشش در صبح ، شنبه با او
درد پا بر روی نیمکت راحتی و منعکس شده است که همسرش و او می توانست
زندگی اتاق خود در حال حاضر ، و نه
مجبور به گوش دادن به ورونا و کنت نگران کننده ، در روش کشت دانشگاهی ،
در مورد حداقل دستمزد و لیگ درام.
اما حتی این غرق شدن را به صلح تسلی بخش کمتری از بازگشت خود را به یکی از
دوست داشتنی ترین مردان در باشگاه بوستر.
IV
رئیس جمهور ویلیس Ijams ناهار باشگاه که بوستر ایستاده آرام و خیره آغاز شد
در آنها ناراضی که آنها می ترسید او در مورد اعلام مرگ
تقویت کننده برادر.
او به آرامی پس از آن صحبت کرد ، و به شدت : "پسران ، من چیزی تکان دهنده را به فاش کردن
به شما چیزی وحشتناکی در مورد یکی از اعضای خود ما ".
بوستر مختلف ، از جمله بابیت ، پاچه نگاه.
"شوالیه گرفتن ، یک دوست مورد اعتماد من ، به تازگی ساخته شده یک سفر تا دولت ، و در
یک شهر خاص ، که در آن یک تقویت کننده برخی از صرف بچگی خود ، او متوجه چیزی
که دیگر نمی توان پنهان است.
در واقع ، او در کشف ماهیت به سمت داخل از یک مرد که ما آنها را به عنوان یک مرد واقعی پذیرفته شده
و به عنوان یکی از ما. آقایان ، من نمی توانم اعتماد صدای من می گویند
آن ، بنابراین من از آن نوشته شده است. "
او کشف یک تخته سیاه بزرگ و بر روی آن ، در پایتخت های بزرگ ، افسانه بود :
جورج Follansbee بابیت -- آه شما نادانی ، ثبت نام کنید!
بوستر را تشویق می کردند ، آنها خندید ، آنها گریستم ، آنها رول در بابیت انداخت ، آنها
گریه ، «آزادی بیان ، آزادی بیان! آه شما نادانی! "
رئيس جمهور Ijams ادامه داد :
که آقایان ، افتضاح چیزی Georgie بابیت شده است کتمان تمام
این سالها ، زمانی که ما فکر او فقط F. جورج ساده بود حالا من می خواهم به شما به ما بگویید ،
مصرف آن را به نوبه خود ، آنچه تو همیشه قرار F. ایستاد. "
سر خوردن ، آنها پیشنهاد می شود ، و قورباغه رو در رو و Flathead و آردی و Freezone و
مهمل و اژیر مه است.
با طرب توهین خود بابیت می دانست که او گرفته شده بود خود را به
قلب ، و با خوشحالی به او افزایش یافت. "پسر ، من به آن اقرار است.
من مچ دست ، دیده بان پوشیده ، و یا نام من در وسط یکدیگر جدا شدند ، اما من به اعتراف
'Follansbee.'
تنها توجیه من این است که پدر من -- هر چند در غیر این صورت او کاملا سالم بود و
بسته بندی شلاق زدن افتضاح است زمانی که از آن پرتو ها آمدند به پیرایش Fellers شهر در چکرز --
من پس از خانواده DOC ، قدیمی دکتر آمبروز Follansbee نام.
من عذر خواهی ، پسر.
در من چه d'you - تماس آن من به آن را ببینید که من به نام چیزی واقعا
عملی -- چیزی که برای تلفن های متورم شده و در عین حال خوب است و مردانه -- چیزی ، در واقع ،
می خواهم که نام بزرگ قدیمی با آن آشنا
هر خانوار -- که نام جسورانه و تقریبا مسحور کننده ، ویلیس Ijams جنون خمری "!
او با تشویق می دانستند که او امن دوباره و محبوب بود ، او می دانست که او هیچ
بیشتر به خطر انداختن امنیت و محبوبیت خود را با ضلالت از قبیله همنوعان خوب.
V هنری تامپسون نقش برآب به دفتر ،
تقاضاهای مصرانه ، "جورج! خبر بزرگ!
جیک Offutt می گوید دسته کشش هستند با راه ساندرز ، Torrey ناراضی
و بال معامله تاریخ و زمان آخرین خود را به کار گرفته و آنها مایل به تهاتر با ما! "
بابیت در تحقق خوشحال بود که اسکار آخرین شورش خود را شفا بود ،
او هنوز به عنوان سوار به خانه او بود چنین افکار پس زمینه عنوان به حال تضعیف هرگز اذیت
او را در روز خود را انطباق متخاصم.
او کشف کرد که او در واقع در گروه کشش کاملا صادق نمی داند.
"خوب ، او می خواهم انجام یک معامله برای آنها ، اما به محض به عنوان آن اجرا شد ،
شاید به زودی به عنوان قدیمی هنری تامپسون درگذشت او می خواهم به دور از همه انجمن شکستن از
آنها.
او چهل و هشت بود ، در دوازده سال او شصت و او می خواست به ترک یک کسب و کار تمیز
به نوه های خود.
البته یک مقدار پول در مذاکره برای مردم کشش بود ، و
همکار بود در یک راه عملی به اوضاع می نگرند ، تنها -- "او wriggled uncomfortably.
او می خواست که به گروه کشش آنچه که او از آنها فکر.
"آه ، او می تواند این کار را انجام نمی شود ، نه در حال حاضر. اگر او جرم آنها این بار دوم ، آنها
او له شدن.
اما -- "او آگاه شد که خط خود را از پیشرفت
به نظر می رسید اشتباه گرفته است. او تعجب آنچه که او را با خود انجام دهید
آینده است.
او هنوز جوان بود او را از طریق با تمام adventuring؟
او احساس که او را بسیار خالص شده بود به دام افتاده اند که از آن او با خشم چنین بود
فرار و supremest بذله گویی از همه ، ساخته شده است به دام انداختن شادی.
"آنها من licked! licked من به یک پایان" او whimpered.
خانه صلح آمیز بود ، آن شب ، و او یک بازی از pinochle را با او لذت می برد
همسر.
او indignantly وسوسه گر گفت که او محتویات صفحه این بود برای انجام کارهای قدیمی خوب
از مد افتاده راه است.
روز پس از آن ، او رفت و به خرید عامل کشش خیابان
شرکت و آنها ساخته شده برنامه ای برای خرید سری از مقدار زیادی در امتداد جاده اوانستون.
اما او را به دفتر خود او تلاش راند ، "من برای اجرای کارها و شکل
همه چیز را به خودم کت و شلوار -- زمانی که من بازنشسته ".
VI تد از دانشگاه آمده بود
پایان هفته.
هرچند او از دیگر مهندسی مکانیک صحبت کرد و هر چند او محتاط در سخن
مورد نظر خود را از مربیان خود ، او به نظر می رسید به کالج آشتی ، و
علاقه ارشد خود را به مجموعه تلفن های بی سیم خود شد.
عصر روز شنبه او در زمان یونیس Littlefield به رقص در دوون وودز.
بابیت تا به حال یک نگاه اجمالی از او ، و تندرست را در صندلی ماشین ، قرمز مایل به زرد درخشان در
بیش از یک رهبانیت از ابریشم خامه باریکترین مخفی. آنها دو بازگشته بود وقتی Babbitts
به رختخواب رفت ، در یازده نیم گذشته است.
در زمان نامحدود تاری در اواخر شب بابیت توسط حلقه ای از بیدار شد
تلفن و gloomily crawled شده پایین پله ها. هوارد Littlefield صحبت شد :
"جورج ، Euny نشده است.
تد "" نه -- حداقل درب او باز است --؟
"آنها باید به خانه. یونیس گفت : رقص خواهد بود در
نیمه شب است.
نام از این افراد جایی که آنها قصد داریم؟ "
"چرا ، gosh ، حقیقت را بگویید ، من نمی دانم ، هوارد.
برخی از همکلاسی از تد ، در دوون وودز.
ببینیم که چه چیزی می توانیم انجام دهیم. صبر کنید ، من جست و خیز کردن و از آنها بخواهید Myra اگر او
می داند نام خود را. "
بابیت تبدیل نور در اتاق تد. این اتاق جوان قهوه ای بود ، بی نظم
کمد ، کتابهای فرسوده ، پرچم سهگوش دبیرستان ، عکس از تیم های توپ سبد و
تیم بیس بال.
تد بود قطعا وجود ندارد.
خانم بابیت ، بیدار ، irritably تصریح کرده است که او مطمئنا به نام نمی دانم
میزبان تد ، که آن اواخر بود ، که Littlefield هوارد بود اما کمی بهتر از
احمق به دنیا آمد ، و او بود که خواب آلود است.
اما وی همچنان بیدار و نگران کننده در حالی که بابیت ، در خواب ، ایوان ، تلاش
دوباره به خواب از طریق نرم باران پی در پی از سخنان خود.
پس از طلوع خورشید بود زمانی که او با تکان دادن خود را به او و درخواست "جورج تحریک شد!
جورج! "در چیزی مثل وحشت. وا -- بهداشت -- آنچه در آن است؟ "
"بیا این جا و سریع.
باشید که ساکت! "او به درب پایین سالن رهبری
اتاق تد و تحت فشار قرار دادند آن را به آرامی باز است.
فرش پوشیده قهوه ای او را دیدم کف کردن از گل سرخ رنگ لباس زیر زنانه نوعی پارچه ابریشمی ؛
متین Morris در صندلی تاشو نقره ای دختر.
و روی بالش در دو سر خواب آلودگی -- تد و یونیس است.
تد از خواب به پوزخند ، و به غرغر کردن با سرپیچی unconvincing ، "صبح به خیر!
اجازه دهید همسرم معرفی کنم -- خانم. تئودور روزولت یونیس Littlefield بابیت ،
Esquiress. "" خدا خوب! "از بابیت ، و از همسرش
بلند ندبه ، "شما رفته و --"
"ما شب گذشته ازدواج کرد. همسر!
بنشینید و می گویند خیلی خوب صبح به مادر در قانون. "
اما یونیس شانه اش و موهای وحشی جذاب او را زیر بالش مخفی شدند.
نه ساعت مونتاژ بود که در مورد تد و یونیس در جمع آوری
اتاق نشیمن شامل جورج بابیت ، خبر اعدام آقای و خانم دکتر و خانم هوارد Littlefield ،
آقای و خانم کنت Escott ، آقای و خانم
هنری T. تامپسون ، و Tinka بابیت ، که تنها عضو خوشحال
تفتیش عقاید. دوش crackling از عبارات پر
اتاق :
"در سن خود --" "باید لغو --" "از چنین چیز نشنیده --" "خطا
هر دو آنها و -- "" آن را نگه دارید از مقالات -- "" باید باشد را به بسته بندی شده
مدرسه -- "" انجام کاری درباره آن در یک بار ،
و آنچه من می گویم این است -- "لعنت خوب قدیمی از مد افتاده تک آفلاین --"
بدتر از آنها را همه ورونا بود. "TED!
برخی از راه را باید یافت می شود شما را درک dreadfully جدی این است ،
به جای ایستادن در اطراف با آن لبخند احمقانه احمقانه بر روی صورت خود را! "
او به شورش آغاز شد.
"whittakers هی ، Rone ، شما خودتان ازدواج کرد ، آیا شما نیست؟"
"این کاملا متفاوت است." "شما شرط می بندم آن است!
آنها به اتحادیه اروپا و من کار با زنجیره ای و مقابله با ما را وادار به نگه
دست! "" در حال حاضر ، مرد جوان ، خواهیم نه بیشتر
بی ملاحظگی ، "هنری قدیمی تامپسون دستور داد.
"شما به من گوش فرا دهد." "شما به پدربزرگ گوش! گفت :" ورونا.
"بله ، به پدربزرگ خود را گوش دهید!" خانم بابیت گفت.
"تد ، شما را به آقای تامپسون گوش!" هوارد Littlefield گفت.
"آه ، برای مایک ای عشق ، من گوش دادن!" تد فریاد زد.
اما شما در اینجا نگاه کنید ، از همه شما!
من مریض و خسته از بودن جسد در این پس از اتمام به.
اگر شما می خواهید برای کشتن کسی ، به کشتن واعظ که ما ازدواج!
چرا ، او stung من پنج دلار ، و تمام پول من در جهان به حال شش دلار بود
و دو بیت است. من فقط در مورد بودن به اندازه کافی
hollered در! "
یک صدای جدید ، پررونق ، معتبر ، تحت سلطه اتاق.
این بابیت بود. "Yuh ، بیش از حد رفو وجود دارد بسیاری از قرار دادن در
پارو زدن خود!
Rone ، شما خشک. هوارد و من هنوز هم ، بسیار قوی هستند و
قادر به انجام cussing خود ما است. تد ، آمده به اتاق ناهار خوری و ما
صحبت این. "
در اتاق ناهار خوری ، درب بصورتی پایدار و محکم بسته شده ، بابیت راه می رفت به پسرش ، هر دو دست قرار داده
بر روی شانه های او. "شما بیشتر یا کمتر ، سمت راست.
همه آنها بیش از حد صحبت است.
در حال حاضر آنچه شما قصد دارید انجام دهید ، پیر مرد؟ "" Gosh ، پدر ، شما واقعا برای رفتن به
یک انسان هستید؟ "
"خوب ، من -- به یاد داشته باشید یک بار شما را به نام ما" مردان بابیت و گفت : ما باید به
هم بچسبند؟ من می خواهم.
من وانمود نمی فکر می کنم این است که جدی نیست.
راه کارت در برابر یک شخص جوان به روز انباشته ، من نمی توانم بگویم من تایید
ازدواج های زود هنگام است.
اما شما می توانید از ازدواج یک دختر بهتر از یونیس و راه آن شکل ،
Littlefield است رفو خوش شانس به بابیت برای یک پسر در قانون!
اما چه طرحی دارید؟
البته می توانید بشمارید با U. ، و هنگامی که شما می خواهم به پایان رسید -- "
"پدر ، من می توانم آن ایستاده هیچ. شاید آن همه حق را برای برخی از همراهان.
شاید من می خواهم به بعضی از روز.
اما من ، من می خواهم به مکانیک است. من فکر می کنم من می خواهم یک مخترع خوب می شود.
همکار There'sa که من بیست دلار در هفته جاری در یک کارخانه در حال حاضر است. "
"خوب --" بابیت عبور از طبقه ، به آرامی ، ponderously ، ظاهری کمی قدیمی است.
"من همیشه می خواستم شما را به داشتن یک مدرک دانشگاهی است."
او meditatively در سراسر زمین مهر دوباره.
"اما من هرگز -- در حال حاضر ، به خاطر بهشت است ، آیا تکرار این مادر خود را ، و یا او می خواهم
حذف موهای کمی من رو ترک کرد ، اما عملا ، من تنها یک چیز را هرگز انجام نداده
من در تمام زندگی ام را می خواستم!
من نمی دانم که من انجام هر چیزی به جز فقط همراه.
من شکل از من در مورد یک چهارم اینچ از یک صد میله ممکن ساخته شده است.
خوب ، شاید شما چیزهایی بیشتر ادامه می دهند.
نمی دانم. اما من نوع sneaking لذت
از این واقعیت است که شما می دانستم آنچه شما می خواهید به انجام و آن را.
خوب ، کسانی که مردمی در آن وجود دارد سعی خواهد کرد به شما قلدر ، و رام شما.
ارسال 'EM به شیطان! من شما را به عقب.
نگاهی شغل کارخانه خود را ، اگر شما می خواهید.
از خانواده نمی ترسم. نه ، نه همه از اوج.
و نه از خود ، راه من بوده ام. برو جلو ، مرد!
جهان مال شما است! "
اسلحه مورد شانه یکدیگر ، مردان بابیت راهپیمایی به اتاق نشیمن
و با آن روبرو خانواده موجد خسارت است.
>